سجاد احمدی؛ حسین گلی
چکیده
استعاره به عنوان یکی از وجوه زیباشناختی کلام، بهویژه در اثر ادبی مانند قرآنکریم، همواره مورد توجه اهل فن و ادب واقع شدهاست و یکی از پرکاربردترین وجوه بلاغی به حساب میآید. برگردان استعاره، در نگاه برخی افراد چنان ناممکن مینماید که گویی امری ناشدنی است. البته نظریهپردازان بزرگی چون نیومارک، تعریف دقیقی برای ترجمة استعاره ...
بیشتر
استعاره به عنوان یکی از وجوه زیباشناختی کلام، بهویژه در اثر ادبی مانند قرآنکریم، همواره مورد توجه اهل فن و ادب واقع شدهاست و یکی از پرکاربردترین وجوه بلاغی به حساب میآید. برگردان استعاره، در نگاه برخی افراد چنان ناممکن مینماید که گویی امری ناشدنی است. البته نظریهپردازان بزرگی چون نیومارک، تعریف دقیقی برای ترجمة استعاره پیشنهاد کردهاند که امروزه کاربست آن را از سوی مترجمان مختلف، بهویژه در علوم دینی شاهد هستیم. در این جستار، پس از نگاهی گذرا به تعریف کلی استعاره و بیان ساختارها و چارچوبهایی که نیومارک برای ترجمة استعاره پیشنهاد میکند، به بررسی مقایسهای سبک ترجمة فولادوند و حلبی از استعارههای جزء یک قرآن کریم میپردازیم. هدف از این مقاله آن است که جهانبینی جدیدی از ترجمة استعاره را پیش روی مخاطب خود بگشاید. روشی که در مقاله اتخاذ شده، بر آن است که از رهگذر تفاسیر مختلف به بررسی سبک ترجمة دو مترجم مذکور پرداخته، در پایان نیز شرح داده خواهد شد که دو مترجم از کدام چارچوب نظری بیشتر بهره گرفتهاند و دلیل بسامد بالا یا پایین برخی از این چارچوبها در کار دو مترجم چیست. هرچند در ترجمههای قدیم، پایبندی مترجم به بازتولید برای حفظ زبان مبدأ نمود دارد، اما امروزه از شیوههای مختلفی برای ترجمة استعاره استفاده میشود که هر یک هدفی خاص را دنبال میکند.