نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عربی، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران

2 دانشیار، گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران

چکیده

نقش زبان در یک متن ادبی، زیبایی‌آفرینی بوده و ترجمۀ ادبی نیز از این منظر از حساسیت ویژه­ای برخوردار است. در متن ادبی، مترجم نه تنها محتوا و پیام، بلکه آرایه­ها و صنایع ادبی را نیز باید به میزان مجاز و در قالبی که متن می­طلبد، وارد متن ترجمه کند. در میان نظریه­های نقد ترجمه، الگوی کارمن والرو گارسس (1994) به نقد ترجمۀ­ ادبی می­پردازد. این الگو شامل چهار سطح (معنایی- لغوی، نحوی- واژه‌ساختی، گفتمانی-کارکردی و سبکی- عملی) است. در این الگو، ترجمه‎ها از منظر دو معیار کفایت و مقبولیت نیز ارزیابی می‌شوند. این پژوهش، ترجمۀ منتخب آثار «جبران خلیل جبران» در کتاب «حمّام روح» سید حسن حسینی (1377) را بر پایۀ نظریۀ نقد ترجمۀ گارسس و در هر چهار سطح مدل پیشنهادی وی با شیوۀ توصیفی- تحلیلی مورد مطالعه و تحقیق قرار می‎دهد. دستاورد این جستار، بیانگر آن است که مترجم در زمینه معنایی- لغوی و نحوی- واژه‌ساختی، عملکرد بهتری داشته و در سطوح سبکی و گفتمانی نسبتاً ضعیف ظاهر شده است، اما به­طور کلی این ترجمه از کفایت و مقبولیت لازم برخوردار است. همچنین مترجم بیش از همۀ راهکارها از «بسط یا افزایش» بهره جسته است.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Criticism of Selected Persian Translation of Gibran's Works in the Book "Hamam-e Rooh" based on Garcés Theoretical Models'

نویسندگان [English]

  • Zohreh Gorji 1
  • Roghayeh Rostampour Maleki 2

1 MA in Arabic Language and Literature, Alzahra University, Tehran, Iran

2 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Alzahra University, Tehran, Iran

چکیده [English]

The role of language in a literary text is aesthetic and literary translation has a special sensitivity from this perspective. In a literary text, the translator must translate not only the content and message but also the literary devices to the extent permitted and in the format required by the text. Among translation theories, the model of Carmen Valero Garcés critiques literary translation. This model consists of four levels (semantic-lexical, syntactical morphological, discourse-functional, and stylistic-practical). In this model, translations are also evaluated from the perspective of two criteria of adequacy and acceptability. This study considers the translation of selected works of the famous Lebanese author "Gibran Khalil Gibran" in the book "Hamam-e Rooh” by Seyed Hassan Hosseini based on the theory of criticism of Garcés translation and at all four levels of his proposed model. The achievement of this descriptive-analytical study indicates that the translator has performed better in the semantic-lexical and syntactical-morphological levels and has appeared in relatively weak stylistic and discourse levels, but in general, this translation has the necessary adequacy and acceptability. He also has used "expansion" more than any other solution.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Gibran
  • Criticism
  • HamameRooh
  • Garcés

ادبیات، هنر سخن گفتن و یا سخن گفتن هنرمندانه است. به­طور ویژه، تفاوت کلام ادبی با کلام عادی در این است که نویسنده در بستر ادبیات پرده از مکنونات درونی و احساسات خفته خویش برمی­دارد و خواننده را با تجربه­های خیال‌انگیز و هیجانات روحی خود آشنا می‌کند؛ او به شیوه‌ای رمزگونه با استمداد از قوۀ تخیل و اعجاز عاطفه به شناسایی روان پیچیده بشر پرداخته و با اشکالی متنوع احساس خود را جاودانه می­کند و در این رهگذر درک کلام نویسندۀ متن ادبی و رساندن آن در قالب زبانی دیگر برای خوانندگانی که زبان مبدأ را تجربه نکرده‌اند، امری بس دشوار و پیچیده می­نماید. در میان انواع ترجمه، ترجمۀ ادبی سخت­ترین و دقیق­ترین نوع آن است.

«هر چه اثر ادبی غنی­تر باشد، سطوح معنایی بیشتری را دربر می­گیرد و تفاسیر بیشتری از آن امکان­پذیر است» (صمدی و طهماسبی، 1395). متون ادبی دارای مشخصه­های خاصی هستند؛ از مهم‌ترین این ویژگی­ها، عنصر احساس و عاطفه است که موجب تمایز این متون از سایرآثار می­شود. مترجم متن ادبی به لحاظ اینکه هم باید اصل و صورت پیام و هم محتوا و حس نویسنده متن مبدأ را منتقل کند، رسالتی عظیم بر دوش می‌کشد. به­عقیده صاحبنظران، زمانی عمل ترجمۀ ادبی به کمال خود می­رسد که همان حسی را در خوانندۀ زبان مقصد برانگیزد که در خوانندۀ زبان مبدأ ایجاد کرده است.

آنچه در متن ادبی حائز اهمیت است، این است که در این متون، زبان برای زیبایی­آفرینی به­کارگرفته می­شود و می­کوشد همزمان با استفاده از آرایه­های ادبی برای توصیف و تصویر معانی ذهنی و بیان عواطف بر واکنش مخاطب تاثیرگذاشته و او را با خود همدل و همراه کند (ناظمیان، 1395). ترجمۀ این نوع متن، چالش­هایی را پیش روی مترجم قرار می‌دهد و او نیاز به بحث­های نظری پیدا می­کند تا بتواند از چالش­های نوع متن، خواننده، اجزای متن که خود شامل چالش الفاظ، تعابیر، اصطلاحات و ساختار جمله است، عبور کند تا دچار افت ترجمه نشود (گنجیان خناری، 1397).

آثار «جبران خلیل جبرانم نویسندۀ سرشناس لبنانی از جمله آثار قوی ­و پرمایه­ در ادبیات عربی است؛ از این رو، الگوی نقد ترجمۀ­ ادبی کارمن والرو گارسس[1] (1994) که ترجمۀ متون ادبی را در چهارسطح (معنایی- لغوی، نحوی- واژه‌ساختی، گفتمانی- کارکردی و سبکی- عملی) بررسی می­کند در این پژوهش برای نقد و تحلیل یکی از آثار «جبران» در کتاب «حمّام روح» به قلم «سیدحسن حسینی» در نظر گرفته شده است.

  1. پیشینۀ پژوهش

در حوزۀ نقد ترجمۀ آثار جبران خلیل جبران تاکنون پژوهشی مستقل با تکیه بر الگوی گارسس انجام نشده و پژوهش حاضر در نظر دارد ترجمۀ منتخب آثار این نویسنده را در قالب داستان کوتاه، شعرآزاد و نیز سخنان نغز بر پایۀ نظریۀ نقد ترجمۀ گارسس و در هر چهار سطح مدل پیشنهادی وی با روش توصیفی- تحلیلی مورد مطالعه و تحقیق قرار دهد.

در راستای کاوش در موضوع نقد و ترجمه آثارادبی براساس الگوی  گارسس پژوهش‌هایی که در ادامه به طور خلاصه به آن‌ها اشاره می‌شود، یافت شد.

مختاری اردکانی (1386) در مقاله‎ای با عنوان «چارچوبی نظری برای ارزیابی ترجمه» روش پیشنهادی گارسس را به مثابه روشی عینی برای نقد ترجمه و به­خصوص ترجمۀ ادبی معرفی می‎کند و در تبیین این روش، مثال‎هایی از زبان فارسی و آرایی از دیگر صاحب‎نظران به­ویژه نیومارک[2] نقل می‌کند.

رشیدی و فرزانه (1389) در مقاله‎ای با عنوان «ارزیابی و مقایسۀ ترجمه‌های فارسی رمان انگلیسی «شاهزاده و گدا» اثر مارک تواین[3] براساس الگوی گارسس(1994)» به کاوش و بررسی این ترجمه‌ها و تطبیق آن­ها با چهار سطح الگوی این دانشمند زبان‎شناس همت گمارده­اند.

رشیدی و فرزانه (1392) در مقالۀ‎ دیگری با عنوان «ارزیابی و مقایسۀ دو ترجمۀ فارسی از رمان «دُن کیشوت» اثر میگوئل دُ. سروانتس[4]» اقدام به بررسی این ترجمه‎ها برمبنای سطوح پیشنهادی گارسس و ذکر نکات مثبت و منفی آن کرده‌اند.

فرهادی (1392) در پایان‌نامۀ کارشناسی­ارشد خود با عنوان «بررسی، نقد و ارزیابی ترجمۀ متون ادبی» با تکیه بر رویکرد گارسس به مطالعه، بررسی و تحلیل ترجمۀ 9 مترجم از آثار غسّان کنفانی در سه بخش قصص، روایات و مسرحیات پرداخته و آن­ها را از حیث کفایت و مقبولیت سنجیده است.

صیادانی و دیگران (1396) در مقالۀ «نقد و بررسی ترجمۀ فارسی رمان «قلب اللیل» با عنوان «دل شب» براساس الگوی گارسس»، ترجمۀ کاظم آل یس از رمان نویسنده مشهور عالم عرب نجیب محفوظ را بر مبنای چهار سطح معنایی- لغوی، نحوی- صرفی، گفتمانی-کارکردی و سبکی- عملی مورد ارزیابی قرارداده‎اند.

نقی­زاده و متقی­زاده (1396) در مقاله‎ای با عنوان «ارزیابی ترجمۀ متون ادبی فارسی به عربی مدل «کارمن گارسس»» ترجمۀ عربی پیام رهبر انقلاب به‌مناسبت موسم حج 1395 را در چهار سطح واژگانی، دستوری، گفتمانی و سبکی نظریۀ گارسس تحلیل کرده‌اند.

افضلی و اسدالهی (1398) در مقاله‎ای با عنوان «کاربست نظریۀ کارمن والرو گارسس در نقد ترجمۀ ادبی»با تمرکز بر رویکرد گارسس به مطالعۀ موردی تعریب صالح الجعفری از رباعیات خیام پرداخته و چگونگی تطبیق این الگو بر آثار ادبی منظوم را تحلیل کرده­اند.

  1. پرسش‌های پژوهش

- ترجمه‏های حسینی از آثار جبران از منظر کفایت و مقبولیت چگونه بررسی می‏‌شود؟

- مترجم به چه میزان توانسته است مفاهیم موجود در متن عربی کتاب را به ترجمه انتقال دهد؟

- ترجمۀ مترجم بیشتر بر کدام‌یک از راهکارهای ارائه شده مدل گارسس منطبق می‌شود و بازتاب آن در ترجمه چگونه ارزیابی می‌شود؟

  1. ادبیات نظری

3-1. الگوی نظری گارسس

الگوی ارزیابی ترجمهۀ گارسس -که در سال 1994 مطرح شد- مدلی جامع برای نقد ترجمۀ ادبی است که جنبه‏های مختلف زبانی؛ یعنی واژگانی، دستوری، گفتمانی و سبکی را دربر می‏گیرد و شاید بتوان گفت دلیل این موفقیت بهره­ بردن آن از سایر نظریات ترجمه است. این امر موجب­ شد در پژوهش حاضر این الگو را برای نقد ترجمۀ آثار جبران اختیار کرده و نقاط قوت و ضعف آن را بررسی کنیم. گارسس در ارائۀ نظریۀ خود از دیدگاه‌های 
نظریه‌پردازان دیگر نیز بهره برده است. مدل نظری او ترکیبی و شامل نظریات پیشنهادی وینی[5] وداربلنه[6]، آراء و عقاید دیگر صاحب‌نظران در امر ترجمه مانند نایدا[7]، نیومارک، دُلیل[8]، مونن[9]، نوربرت [10]و توری[11] است. وی همچنین اذعان دارد که سطوح پیشنهادی‎اش گاهی باهم تداخل دارند (گارسس، 1994). 

جدول 1. چهار سطح مدل ارزیابی ترجمۀ گارسس

سطح معنایی- لغوی

سطح نحوی- واژه‌ساختی

ترجمۀ لغت برحسب اختلافات فرهنگی

معادل فرهنگی یا کارکردی

اقتباس

بسط نحوی

قبض نحوی

عام و خاص

ابهام

ترجمۀ یک به یک

دستورگردانی

تغییر دیدگاه

جبران

توضیح یا بسط معنی (تصریح)

تلویح، تقلیل، حذف

سطح گفتمانی- کارکردی

سطح سبکی- عملی

تعدیل محاوره­ای

تغییر ساختار درونی متن مبدأ

حذف تعهدات متن اصلی

تغییر لحن متن

حذف حواشی

تغییر به علت اختلافات اجتماعی- فرهنگی

ترجمۀ خلاق

اشتباه مترجم

حفظ اسامی خاص

حفظ ساختارهای زبان مبدأ

پرگویی در برابر ساده­گویی

تغییر در کاربرد صنایع بدیعی

ماخذ: اقتباس از فرهادی، 1392

در الگوی گارسس، کیفیت ترجمه‎ از منظر دو معیار کفایت و مقبولیت نیز ارزیابی می­شود. این دو معیار با استفاده از ویژگی­­های مثبت و منفی معرفی­ شده در مدل پیشنهادی وی، شرایط لازم را برای ارائۀ ترجمه‌ای مناسب فراهم می‎‌کند. این ترجمه باید به­ لحاظ انطباق مؤلفه‎های معنایی و عناصر دستوری دو زبان مبدأ و مقصد و میزان دقت مترجم در رساندن پیام مدنظر معقول باشد. همچنین مترجم درنظر داشته ­باشد که متن وی در سیستم زبانی مقصد مورد پذیرش واقع شود. در حقیقت، کفایت و مقبولیت به این معناست که در اینجا نه تنها در جست‌وجوی دقت و صحت عناصر زبانی، بلکه خواستار تأثیر سیستم زبان متن مبدأ بر خوانندگان زبان هدف نیز هستیم. از این رو، برای تعیین کیفیت­ ترجمه‌ها، جنبه‌ها یا ویژگی‎های جدیدی اعم از ویژگی‎های مثبت و ویژگی‏های منفی درنظر گرفته­ می‌شوند؛ این ویژگی‌های مثبت کفایت ترجمه را بالا می‌برند و در مقابل ویژگی‌های منفی از آن می‎کاهند (رشیدی و فرزانه، 1392).

جدول 2. ویژگی‌های مثبت و منفی بیانگر کیفیت در الگوی گارسس (1994)

تکنیک‌های مثبت

تکنیک‌های منفی

معادل فرهنگی

ابهام

اقتباس

تغییر لحن

بسط نحوی

حذف

دگربینی

تعدلی محاوره­ای

جبران

حفظ ساختار متن مبدأ

دستورگردانی

بسط خلاقانه

توضیح

اشتباه مترجم

حذف حواشی

حذف صناعات ادبی

حفظ صناعات ادبی

قبض

3-2. معرفی اثر

کتاب حمّام روح ترجمه‌ای است از منتخب آثار جبران خلیل جبران اعم از داستان کوتاه با مضامین متنوع، جملات موجز، شعر، نمایش‎نامه و مقاله به قلم سیدحسن حسینی. به بیان دیگر، شمایی است از کلیت افکار و نوشته‌های جبران. این کتاب در برگیرندۀ 29 حکایت کوتاه، یک نمایش‎واره، یک مقاله و بخش کلمات قصار در 155 صفحه ‎است که انتشارات سورۀ مهر در سال 1377 آن را به زیور طبع آراسته و چاپ ششم آن (1387) مبنای این بررسی قرار گرفته است. سبک جبران، ساده­نویسی بوده و گاه مرز میان شعر، قصه و مقاله را درهم می‌ریزد، اما واقعیت این است که روح آثار او با همۀ ویژگی‌های رمانتیک روزگارش، روحی عارفانه و خداجوست و او در پرتو تشعشع این روح در جست‌وجوی حقیقت هستی قدم می‌زند و بی‎هیچ شبهه‌ای می‎توان او را از نوادر نویسندگان و شاعران متجدد عرب دانست که توجه به شناخت عالم وجود و شوق به ماورای هستی و تلاش مستمر برای تزکیۀ جسم و جان انسان و تشبه به مردان الهی به آثارش صبغه‌ای فلسفی، متمایز و در خور تأمل بخشیده است.

ویژگی ستودنی آثار جبران، التزام وی به مغز و محتوا بوده و این امر موجب می‎شود که سبک او مشخص و متمایز باشد (حسینی، 1387). در این پژوهش، جملات فارسی با اصل عربی آن­ها از کتاب المجموعة الکاملة للمؤلفات العربیة که به کوشش میخائیل نعیمه گردآوری شده مطابقت داده شده و با آثار ترجمه شده از انگلیسی به عربی «مجموعة کاملة للمؤلفات المعرّبة» به قلم آنتونیوس بشیر که خود جبران هم آن­ها را مشاهده کرده، مقایسه کرده است.

  1. کاربست الگوی ترجمۀ کارمن گارسس

4-1. سطح اول: معنایی- لغوی

 همان­طور که در جدول (1) اشاره شد، هر سطح زیرمجموعه‎های خاص خود را دارد؛ از این رو،  پس از بیان عنوان هر سطح، مثال‎هایی از کتاب را در ارتباط با آن عنوان ذکر خواهیم کرد.

4-1-1. ترجمۀ واژه برحسب اختلافات فرهنگی، فنی و زبانی

مترجم در برخورد با واژه‌ای که خاص یک فرهنگ است، می‎تواند معنای آن را به صورت عبارت اسمی یا شبه جملۀ صفتی بیان کند و یا توضیحی ارائه دهد تا خوانندۀ زبان مقصد در درک معنی دقیق با چالش مواجه نشود. در این روش، اطلاعاتی که برحسب اختلافات فرهنگی، فنی یا زبانی بین مخاطب اصلی و مخاطب ترجمه ضرورت پیدا می‌کند به ترجمه واژه افزوده می‌شود (گارسس، 1994).

جبران (بی‌تا): و سأله أن یجلس مع الجالسین فجلس فقدّمت إلیه اللُّحوم و الخمور و الحلوی أفخرها و أشربها.

حسینی (1387): مرد با دست به «لاوه» تعارف کرد و او را پشت میزی نشاند، چند لحظه بعد سطح میز پرشده بود از انواع و اقسام نوشیدنی‎ها و خوردنی‌های خوشمزه.

به منظور پر کردن شکاف 

فرهنگی «الخمور» به معنای مشروبات در ترجمه به «نوشیدنی‌ها» برگردان شده است.

جبران (بی‌تا): نحن نحوکُ من خیوط قلوبنا ملابس الآلهة.

حسینی (1387): ما از تار و پود دل خویش خدا را جامه می‎بافیم.

جبران (بی‌تا): ضَمِنِی یا حبیب نفسی فأنتَ رَحوم، لا تترُکنِی هنا. أنت رسولُ الآلهة.

حسینی (1387): ای مرگ مهربان! روحم را بگیر! مرا در اینجا رها مکن. تو فرستاده خدایی ... .

مسیحیان لفظ «آلهة» را به خدایان اطلاق می‎کنند؛ از این رو، مترجم به­منظور پر کردن شکاف فرهنگی واژۀ «آلهة» را تبدیل به «خدا» کرده است.

جبران (بی‌تا): فارتمیتُ راکعاً أمامه و صرختُ قائلاً : یا یسوع النّاصری...

حسینی (1387): من خودم را در مقابل او بر زمین انداختم و نعره زدم: «یا عیسای ناصری».

با مدنظر قراردادن تعدیل فرهنگی باید «عیسای ناصری» به «عیسی مسیح» برگردان شود، زیرا در زبان فارسی ترکیب عیسای ناصری کاربرد ندارد.

جبران (بی‌تا): قد صَلَبتم الناصرِی و وَقفتُم حوله تَسخرون و تجدّفون.

حسینی (1387): شما ناصری را مصلوب کردید و پای دار او، به تمسخر و لعن دست افشانیدند.

«ناصری» لقب حضرت «عیسی» و واژه‌ای فرهنگی است، اما مترجم بدون آنکه در پاورقی در مورد آن توضیح بدهد و یا آن را «عیسی» یا «مسیح» ترجمه کند، آن را به متن مقصد انتقال داده است؛ بنابراین، با مدنظر قرار دادن اصل تعدیل فرهنگی باید «عیسای ناصری» به «عیسی مسیح» تبدیل شود.

جبران (بی‌تا): أمّا عطشِی إلی الخمرة فیضارعُ عطش نوح و أبِی نواس و دِی موسه و مارلو.

حسینی (1387): اما علاقه‎ام به می‌گساری کمتر از علاقۀ أبی‌نواس و آلفرد دوموسه به این مقوله نیست.

 به دلیل تبعیت از قاعدۀ تعدیل فرهنگی کلمۀ «نوح» از بحث می‌گساری «حذف» شده است. در فرهنگ دینی ما، پیامبران از قداست خاصی برخوردار هستند؛ بنابراین، شرب خمر را به آنان نسبت نمی­دهیم.

4-1-2. معادل فرهنگی یا کارکردی

«واژۀ فرهنگی یا کارکردی زبان مبدأ با مشابه آن در زبان مقصد جایگزین می­شود» (نیومارک، 1981). از این رو، لازم است واژه­ای که در زبان مبدأ بار فرهنگی دارد با نزدیک‌ترین و شبیه­­ترین واژۀ معادل که در زبان مقصد دارای همان بار فرهنگی است و کاربردی معادل دارد، جایگزین شود.

جبران (بی‌تا): و قال بصوتٍ عمیقٍ هادئ: مساء الخیر. فأرجعتُ التحّیة قائلاً: أسعد الله مساءکَ.

حسینی (1387): به سوی من برگشت و با صدایی عیق و آرام گفت: «شب بخیر» و من در پاسخش گفتم: «شب شما هم بخیر».

دو اصطلاح «مساء الخیر» و «أسعد الله مساءک» در زبان فارسی معادل «شب بخیر» هستند. 

جبران (بی‌تا): فمِن الظُّلم أن نَطلُبَ الخَمر مِنَ الحِصرِم.

حسینی (1387): از غوره انتظار شراب داشتن، ظالمانه است.

مترجم از ترجمۀ معنایی استفاده کرده است؛ این در حالی است که بهتر بود این جمله را با کمک «معادل فرهنگی» به شکل ارتباطی ترجمه می­کرد؛ زیرا در زبان فارسی «غوره» در مَثل با «حلوا» و «مویز» همراه است. بنابراین، ترجمۀ به صورت «از غوره انتظار حلوا / مویز داشتن، ظالمانه است» پیشنهاد می‌شود.

جبران (بی‌تا): نجیب: بکُلّ سُرور، و لکنّنِی ظننتُ أنّک ...

حسینی (1387): نجیب: با کمال میل، ولی من گمان می­کردم که ... 

معادل فرهنگی اصطلاح «بکُلِّ سُرور» در زبان فارسی، اصطلاح «با کمال میل» است. 

 

 

4-1-3. اقتباس (معنای نزدیک)

اقتباس، استفاده از معادل جا افتاده و یا به­کار بردن معنای نزدیک است و در آن پیامی از طریق موقعیت مشابه انتقال ­می‎یابد که این شیوه برای ترجمۀ اصطلاحات مفید است (گارسس، 1994). اقتباس معمولاً دارای صناعات بلاغی است. به­کارگیری معادل آشنا در زبان مقصد در حقیقت بیان یا بازگویی عبارت متن اصلی به زبانی روان‏‎تر و طبیعی‎تر است و همان تأثیری را در خواننده ایجاد می‏کند که متن اصلی بر خواننده خود می‎گذارد (ناظمیان، 1395). 

جبران (بی‌تا): و سأله أن یجلسَ مع الجالسین فجَلسَ فقدّمت إلیه اللُّحوم و الخُمور و الحلوی أفخرها و أشربها فأکلَ هنیئاً و شرب مریئاً.

حسینی (1387): مرد با دست به «لاوه» تعارف کرد و او را پشت میزی نشاند، چند لحظه بعد سطح میز پرشده بود از انواع و اقسام نوشیدنی‎ها و خوردنی‌های خوشمزه. لاوه معطل نکرد و دست به کار شد و با اشتهایی کامل شکمی از عزا درآورد.

مترجم با درنظر گرفتن سیاق کلام، جملۀ آخر را معادل اصطلاح فارسی «دلی از عزا درآوردن» قرار داده است؛ این اصطلاح در جایی به‌کار برده می­شود که شخص بعد از مدت­ها از لذتی بهره­مند می­شود (نجفی، 1378).

جبران (بی‌تا): فخُیِّلَ إلیه أنّه الملک بعَینه، و طارَت نفسه فرحاً.

حسینی (1387): لاوه خیال کرد که آن مرد شخص پادشاه است و از اینکه خویش را در حضور پادشاه می‎دید، احساس کرد که در پوست خودش نمی‌گنجد.

توی پوست خود نگنجیدن به معنای از شدت شادی بی‎تاب­شدن (نجفی، 1378) و طارَ فرحاً به معنای «خیلی خوشحال شد (یا) از خوشحالی بال درآورد» (ناظمیان، 1394) است و مترجم اصطلاح «طارَت نفسه فرحاً» در زبان مبدأ را با اصطلاح رایج «در پوست نگنجیدن» که کنایه از «شدت شادی» است، جایگزین کرده است.

جبران (بی‌تا): فی صدر تلک القاعة، رجلاً جلیلاً، جالساً علی منصة عالیة، تجلّله المهابة.

حسینی (1387): در بالای سالن مرد محترمی را دید که پشت میز بزرگی نشسته بود و ابهّت از سر و صورتش میبارید.

«از سر و رویش می‎بارید» اصطلاحی جا افتاده در زبان فارسی است. همچنین باریدن به معنای «آشکارا به چشم خوردن، کاملاً بارز بودن» (نجفی، 1378) جایگزین جملۀ «تجلّله المهابة» شده است.

جبران (بی‌تا): جالسون إلی کثیرِ من الموائد الأنیقة یأکلون و یشربون.

حسینی (1387): پشت میزهای تر و تمیز نشسته بودند و داد دل از سفره‌های رنگین می‌گرفتند.

مترجم به جای اینکه «خوردن» و «آشامیدن« را در مقابل «أکل» و «شُرب» بیاورد، ذوق به خرج داده و از اصطلاح «داد دل گرفتن» در معنای «نهایت لذت از چیزی بردن» (نجفی، 1378) را به­عنوان معادل استفاده کرده است.  

جبران (بی‌تا): للثعالب أوجرةٌ و لطیور السّماء أوکارٌ و لیس لابن الانسان أن یَسند رأسه.

حسینی (1387): درندگان را کنامی است و پرندگان را لانه‌ای، اما برای فرزند انسان سرپناهی نیست.

در اینجا نیز مترجم با توجه به سیاق کلام واژۀ «سرپناه« را به جای «تکیه‎گاه» آورده است.

4-1-4. بسط نحوی

بسط نحوی، افزودن یک یا چند کلمه بر متن ترجمه بر حسب ضرورت است. در برخی موارد ضروری، مترجم می‎تواند در معنایی که در زبان مبدأ تلویحاً بیان شده تصریح کند (گارسس، 1994). «تصریح به­معنای آشکارسازی است و یکی از هماهنگی‎های ترجمه است. تصریح وقتی صورت می‏گیرد که اطلاعات متن مبدأ با صراحت و وضوح بیشتر به ترجمه انتقال می‏یابد» (خزاعی‌فر، 1391).

 

 

4-1-4-1. افزایش یک کلمه به دو کلمه

جبران (بی‌تا): فسعینا إلی حیث خرج الصوت.

حسینی (1387): من و روحم با عجله به طرفی که صدا از آنجا می‌آمد شتافتیم.

جبران (بی‌تا): قد ضللتُ، فما هذه العبادة التی توهّمتُ، بل هذه مأدبة أعدَّها الأمیر لشعبِه تذکاراً لحادثٍ جلل.

حسینی (1387): حتماً عوضی آمده­ام، فکر نکنم این­ها مشغول زیارت باشند، بلکه گمانم بر این است که این میهمانی بزرگ را شاهزاده شهر به مناسبت جشنی بزرگ ترتیب داده و مردم را به صرف این همه خوردنی‌های لذیذ و گوارا دعوت کرده است.

جبران (بی‌تا): و أغفلتُ یدی راجعةً و عندما فتحتها لم أرُ فیها غیر الضباب و لکنّی سمِعتُ أغنیة بالغة الحلاوة.

حسینی (1387): دیگر بار انگشتانم را بستم و گشودم و این بار جز حجمی از مه در کف نداشتم، اما در آن حال ترانه‌ای شنیدم سخت شیرین و روح نواز بود.

جبران (بی‌تا): نحنُ نَحوکُ مِن خیوط قلوبنا ملابس الآلهة و نملأ بحبّات صُدورنا حفنات الملائکة.

حسینی (1387): ما از تار و پود دل خویش خدا را جامه می‎بافیم و با عشقی که در سینه داریم، دست ملائک را پر می‌کنیم.

جبران (بی‌تا): سَمعتُ همس الأثیر بآذان الورود و لمست ثنایا النور.

حسینی (1387): زمزمۀ آسمان و عرش را با گوش‎های گل شنیدم و با برگ‎های گل سرخ چین و شکن نور را لمس کردم.

جبران (بی‌تا): أمّا البهلول فظنَّ أنَّهما یرحّبان به باسم الملک

حسینی (1387): آن دو نفر از طرف شخص پادشاه به او خوش‌آمد می‌گویند.

 

 

4-1-4-2. افزایش یک کلمه به سه کلمه

جبران (بی‌تا): هذا هو القصد من الحیاة. هذا هو الجوهر الکائن وراء عرضیات الأیّام و اللّیالی.

حسینی (1387): و هدف از زندگی همین است، هدف، درک جوهری است که در زیر نقاب اعراض نهفته است.

جبران (بی‌تا): حتَّی إذا ما لاقَت نسیمات لطیفة تساقطت باکیة نَحو الحقول.

حسینی (1387): پس آنگاه در برخورد با نسیمی لطیف، گریان بر باغ و در و دشت می‌بارد.

4-1-4-3. افزایش دو کلمه به سه کلمه

جبران (بی‌تا): إنَّ الغریب فی مثل هذه المواسم یتناسَی ما فی الغُربة من الضَیم و الوحشة لما یجده فی النّاس من الأنس و الانعطاف.

حسینی (1387): آدم غریب در چنین ایامی به واسطۀ لطف و مهربانی و مهری که در دیگران می‌بیند، بیداد و وحشت و اندوه غربت را به فراموشی می‌سپارد.

4-1-4-4. افزایش جمله

جبران (بی‌تا): و کان الأولاد یرکُضونَ وراءه من شارعٍ إلی شارعٍ زرّافات زرّافات.

حسینی (1387): بچه‌ها هم دسته دسته دنبال اسب و سوار می‌دویدند و جست‌وخیزکنان هو می‌کشیدند.

جبران (بی‌تا): و شعرتُ بأنّ صوته یضمّنِی کالرّداء الصّوفِی فِی لیلة بارِدَة.

حسینی (1387): صدای او همچون خرقه‌ای از پشم در شبی سرد، مرا می­پوشاند و گرم میکند.

4-1-4-5. افزایش صفات

جبران (بی‌تا): و شدَّ ما کانت حیرته عندما وجد نفسه فی بهوٍ عظیمٍ و کُبراء القوم من رجالٍ و نساءٍ، جالسون إلی کثیر 

من المَوائد الأنیقَة یأکلون و یَشرَبون.

حسینی (1387): سخت حیرت زده شد وقتی در داخل زیارتگاه مرد و زن و خرد و کلان را دید که پشت میزهای تر و تمیز نشسته بودند و داد دل از سفره‌های رنگین می‌گرفتند.

ترکیب اضافی «کبراء القوم» ترجمه نشده و عبارت خرد و کلان به ترجمه اضافه شده است.

جبران (بی‌تا): کلّ هذا حدث بلحظةٍ واحدةٍ ففرغت دار الهیکل من الصّیارفة.

حسینی (1387): همه اینها در یک لحظه روی داد و سرای معبد به طرفة العینی از صرافان و پرنده فروشان تهی شد.

در مورد واژه «پرنده­فروشان» عمل بسط انجام شده و ترکیب وصفی «لحظة واحدة» دو مرتبه ترجمه شده است.

4-1-5. قبض نحوی

روش قبض نحوی کاملاً بر عکس شیوۀ پیشین است و به معنا آن است که در زبان مقصد در برابر چند کلمه از زبان مبدأ، فقط یک کلمه قرار داده شود (نیومارک، 1988).

جبران (بی‌تا): صار الموت بین أحیاء الفقراء الضّعفاء حتّی بلغ بیتاً حقیراً فدَخَلَه.

حسینی (1387): پس مرگ میان خانه‌های فقرا به راه افتاد. به کلبه‎ای حقیر رسید.

حرف ربط «حتّی» در ترجمه حذف شده است.

جبران (بی‌تا): یتغلّب علی الأجیال بالرّوح و الحقّ و یملأ الأرض بمجدِه و جمالِه.

حسینی (1387): با روح خویش بر عصرها و نسل‌ها چیره گشت و با شکوه و مجد زمین را بی­انباشت.

در ترکیب‌های «مجده» و «جماله» ضمیر «ه» که مضافٌ‌الیه جمله شمرده می­شود، حذف شده است.

 

 

4-1-6. خاص در برابر عام یا برعکس

روش خاص در برابر عام، ترجمۀ لغت خاص (ذات) به عام (معنی) است یا برعکس که معمولاً در اقلام بزرگ‌تر از واژه کاربرد دارد، اما در مورد واژه هم مصداق پیدا می‌کند (گارسس، 1994).

جبران (بی‌تا): عندما رمانی الله حصاة صغیرة فی هذه البحیرة العجیبة أزعجتُ هدوءها بأن أحدثت علی سطحها دوائر لایُحصَی عدیدها.

حسینی (1387): هنگامی که خدا چونان سنگریزه‎ای در این دریاچه عجیبم فروانداخت با دایره‎های بی‎شمار بر سطح آب، خواب دریاچه را برآشفتم.

مترجم واژه عام «هدوء» را که به معنای «سکوت» است در ترجمه به خاص «خواب» برگردان کرده است، چراکه خواب را می­توان نوعی سکوت تلقی کرد.

جبران (بی‌تا): و لاأرضی أن تنقلبَ الدّموع التی تَستَدِرُّها الکآبة من جوارحِی و تَصیرُ ضحکاً.

حسینی (1387): و رضا نمی‌دهم اشکی که اندوه از بند بند وجودم جاری می‌کند به لبخندی بدل شود.

«جوارح» به معنای اندام‎های بدن بوده و معنایی محدود و خاص دارد، اما معنای واژه «وجود» عام و لایتناهی است.

جبران (بی‌تا): لا تترُکنِی هنا. أنت رسولُ الآلهة، أنت یمین الحق فلاتتخلّی عنّی.

حسینی (1387): مرا در اینجا رها مکن. تو فرستاده خدایی، تو دست حقی، ای دست حق مرا بگیر!.

«یمین» به معنای دست راست (واژه خاص) است که در ترجمه، مبدل به دست (واژه عام) شده است.

 

 

4-1-7. ابهام

در عملیات ترجمه، گاهی در مورد زبان‌های مقصدی که فاقد ضمیرهای سوم شخص مؤنث و مذکر هستند، ابهام پیش می‌آید که مترجم موظف است در از بین بردن آن ابهام بکوشد، اما در برخی موارد هم پیش می‏آید که نویسندۀ زبان اصلی با غرض، کلام خود را مبهم می‎آورد که در این مواقع رسالت مترجم انتقال ابهام است نه رفع آن (نیومارک، 1988). برای این مورد در کتاب حمّام روح نمونه­ای یافت نشد.

4-2. سطح دوم: نحوی- واژه‌ساختی

4-2-1. ترجمۀ یک به یک (تحت‌اللفظی)

همان ترجمۀ واژه به واژه است که در آن مترجم در مقابل هر یک از واژگان زبان مبدأ و یا حتی عبارت‌های آن، واژه یا عبارتی از زبان مقصد قرار می‌دهد. گارسس معتقد است تناظر یک به یک اگر از حد واژه فراتر رود، مثل ترجمۀ عبارت به عبارت، شبه‌جمله به شبه‌جمله، جمله به جمله و حتی استعاره به استعاره و ضرب‌المثل به ضرب‌المثل، رفته‌رفته کار مشکل­تر می­شود (گارسس، 1994).

جبران (بی‌تا): النفس- تنفصل عن الروح العام و تَسیرُ فی عالم المادة و تمرّ کغیمة فوق جبال الأحزان و سهول الأفراح.

حسینی (1387): روح انسان از آن روح عام جدا می‌شود و در عالم ماده چونان ابری بر فراز کوه‎های اندوه و دشت‎های شادمانی می‎گردد.

در این سه جمله بجز واژۀ «انسان» که به ترجمه اضافه شده و واژه «تمرّ» که معنای آن در ترجمۀ «تسیرُ» آمیخته شده، بین کلمات عربی و ترجمۀ فارسی آن­ها، تناظر یک به یک برقرار است.

4-2-2. دستورگردانی (ترجمه از طریق تغییر نحو)

در تناقض‌های موجود میان ساختارهای نحوی زبان مبدأ و مقصد، مترجم ناگزیر است اجزای کلام را تغییر دهد؛ اصولاً وقتی ترجمه از طریق نحو یا دستورگردانی انجام می‎گیرد که:

- ساختار دستوری مشابه در زبان مقصد وجود نداشته باشد.

- ترجمۀ تحت­اللفظی امکان­پذیر نباشد.

- خلأ واژگانی موجود با ساخت نحوی جبران­پذیر باشد.

نکتۀ مهم در فرآیند دستورگردانی این است که نباید موجب جابه‌جایی تأکید کلام شود (نیومارک، 1988).

4-2-2-1. مفرد به جمع

جبران (بی‌تا): فأجبتُه: هو هناک یا سیّدِی. تحت تلکِ الرّجمة.

حسینی (1387): و من گفتم: آن قبر آنجاست آقای من! زیر آن سنگ‌ها.

واژۀ «الرّجمة» مفرد و به معنای «تخته سنگ» است.

جبران (بی‌تا): فَلِماذا لایمنحُ قلب الانسان أن ینفخَ نَسمة الحیاة فِی قلبٍ آخَر.

حسینی (1387): پس...چرا این توان را به قلب انسانی از بندگان خود ندهد تا او نسیم جان‎بخش زندگی را در قلب دیگران بدمدد.

معادل «آخر» که واژه­ای مفرد است در ترجمه «دیگر»  و معادل «آخرین» که جمع است، واژۀ «دیگران» است.

4-2-2-2. جمع به مفرد

جبران (بی‌تا): و أقمتُم قصور نینوَی فوقَ مدافن البؤساء.

حسینی (1387): و قصرهای نینوا را بر گور درماندگان برافراشتید.

واژۀ «مدافن» جمع و به ­معنای «قبرها یا گورها» است که به شکل مفرد در ترجمه وارد شده است.

جبران (بی‌تا): و أرکب البهلول حصاناً عاریاً و طیف به فی شوارع المدینة.

حسینی (1387): لاوه را بر اسبی لخت سوار کرده و پشت سر شیپورزن و طبال در خیابان شهر به حرکت درآوردند.

واژۀ «شوارع» جمع است و در معنای «خیابان­ها» که مفرد ترجمه شده است.

4-2-2-3. اسم مفعول به فعل

جبران (بی‌تا): نحن نبکِی لأنَّ أرواحنا مُنفَصِلَة بالأجساد عن الله، و أنتم تضحکون لأنّ أجسادکم تلتَصق مرتاحة بالتراب.

حسینی (1387): ما می‎گرییم چراکه پیکرمان روح ما را از خدا جدا کرده است.

4-2-2-4. ظرف مکان به حرف اضافه

جبران (بی‌تا): لقد نظرت إلی الکون من وراء عیون الورود. 

حسینی (1387): هستی را با چشم‌های گل سرخ دیدم.

4-2-2-5. ترکیب اضافی به ترکیب وصفی

جبران (بی‌تا): ألیست هذه المدینة التی یسمّیها شیوخنا مدینة رغائب القلب؟

حسینی (1387): آیا این همان شهری نیست که پیرمردهای ولایت ما می‌گویند اسمش «شهر دلخواه» است؟

4-2-2-6. فعل به اسم

جبران (بی‌تا): حتَّی إذاما لاقت نسیمات لطیفة تساقطت باکیةً نحوَ الحُقول.

حسینی (1387): پس آنگاه در برخورد با نسیمی لطیف، گریان بر باغ و در و دشت می‌بارد.

فعل «لاقت» مفرد مؤنث غایب از لاقَی/ی ُلاقی است که در ترجمه به صورت اسم مصدر (تلاقِی: برخورد) ترجمه شده است.

 4-2-2-7. عبارت فعلی به صفت

جبران (بی‌تا): أزعجت هدوءها بأن أحدثت علی سطحها دوائر لایحصی عدیدها.

حسینی (1387): با دایره‌های بی شمار بر سطح آب، خواب دریاچه را برآشفتم.

 

 

4-2-3. تغییر دیدگاه (دگربینی)

وقتی خلأ واژگانی وجود داشته باشد، کاربرد دگربینی الزامی است. جایی که مترجم بین کاربرد یا عدم کاربرد دگربینی مختار باشد باید صرفاً در مواردی بدان دست زند که در صورت عدم انجام، ترجمه، غیرطبیعی جلوه­کند. البته دگربینی های دیگری وجود دارد، مثل علایق گوناگون مجاز، کل به جزء، جزء به کل، حال به محل، ظرف به مظروف، خصوص به عموم، عموم به خصوص، مسبب به سبب، کان و مایکون، لازم و ملزوم، مثبت به منفی و بر عکس، معلوم به­جای مجهول، تغییر نمادها و... (مختاری اردکانی، 1386).

جبران (بی‌تا): فهل استهوتک المطامع القبیحة أم سلبت عقلک العظمة الفارغة؟

حسینی (1387): اما انگار هوس‌های زشت فکرت را پریشان کرده و عظمتی پوچ و تو خالی عقلت را دزدیده است؟

مترجم با وارد کردن واژگان «اما» و «انگار» در ترجمه از قطعیت جمله کاسته است.

جبران (بی‌تا): کان فی حدیقة منفردة بنفسجة جمیلة الثنایا، طیبة العرف، تعیش قانعة بین أترابها و تتمایل فرِحة بین قامات الأعشاب. ففِی صباحٍ، و قد تکَلّلَت بقطر النّدی.

حسینی (1387): در میان گل‎ها و سبزه‌های باغی تنها و دور افتاده، بنفشه‌ای خوشبو با گلبرگ‎های زیبا، شاد و راضی زندگی می‎کرد. یک روز صبح، دانهۀ بلورین شبنمی چون تاج بر فرق بنفشه نشست.

«رأس» به معنای سر به «فرق» تغییر یافته (کل به جزء) و جابه‌جایی مسبّب و سبب نیز صورت گرفته است.

4-2-4. جبران

روش جبران، عبارت است از جبران افت معنی، لفظ یا صناعات ادبی یا تأثیر عملی در قسمت دیگر جمله یا جملۀ مجاور (نیومارک، 1988)، اما گارسس معتقد است که این شیوه را باید همراه با شیوه­های دیگر به‌کار گرفت (گارسس، 1994). برای این مورد در کتاب حمّام روح نمونه­ای یافت نشد.

4-2-5. توضیح یا بسط معنی

روش توضیح یا بسط معنی به منظور شرح و بسط قسمتی از متن که باید در متن مقصد تصریح ‎شود (گارسس، 1994) استفاده می‌شود. این­گونه شرح­ها گاه در پانوشت به چشم می‌خورند.

جبران (بی‌تا): فقالت الحیّة: إنّنی أعرف نباتا تمتدّ جذوره إلی أحشاء الأرض و کلّ من یأکل تلک الجذور یصیر أجمل من«عشتروت».

حسینی (1387) (در پاورقی این‌گونه تصریح شده): عشتروت بتی که در نواحی سوریه و فنقیه پرستش می‎شد و ربّ‌النوع عشق و جنگ بوده است.

جبران (بی‌تا): قد سمَمتُم سقراط و رَجَمتُم بولس و قَتلتُم غلیلو و فَتَکتُم بِعَلِیِّ بن ِ أبیطالب و خَنَقتُم مدحت باشا.

حسینی (1387): سقراط را مسموم و پولس را سنگسار کردید. گالیله را کشتید و خون علی‌بن‌ابیطالب را به ناحق ریختید و مدحت پاشا را خفه کردید.

در پاورقی این‌گونه تصریح شده که «مدحت پاشا نخست وزیر و از رجال بزرگ دولت عثمانی که در زندان خفه شد (همان منبع)».

4-2-6. تلویح، تقلیل، حذف

در روش تلویح، تقلیل و حذف، عناصری که در متن اصلی تصریح شده­اند در ترجمه به تلویح بیان می‏شوند یا تقلیل می‎یابند یا به­طورکلی حذف می‌شوند (گارسس، 1994). لازم است این نکته را نیز در نظر گیریم که مترجم در قبال هر کلمه‎‍‌ای که از متن اصلی حذف می‎کند باید پاسخگو باشد (نیومارک، 1988). صلح­جو نیز اعتقاد دارد مترجم باید جایگاه کاهش و افزایش را درک کند تا ناخواسته معانی ضمنی را که مدنظر نویسنده نبوده، منتقل نکند (صلح‌جو، 1377).

جبران (بی‌تا): ضَمِنِی یا حبیب نفسی فأنتَ رَحوم، لا تترُکنِی هنا. أنت رسولُ الآلهة، أنت یمین الحقّ فلا تتخلّی عنّی.

حسینی (1387): ای مرگ مهربان! روحم را بگیر! مرا در اینجا رها مکن. تو فرستاده خدایی، تو دست حقی، ای دست حق مرا بگیر!

اصطلاح «لا تتخلّی عنّی» به معنای «ترکم مکن» در متن ترجمه، تلویحی و به شکل «مرا بگیر» بیان شده است.

جبران (بی‌تا): و کان فی کلِّ خُطوة من خُطواته فَراسخ عَدیدَة.

حسینی (1387): و در هر گامی از گام‎هایش فرسخ‌ها نهفته بود.

در مورد فعل «کان» (بود) تصریح وجود دارد درحالی‏که مترجم با شمّ ادبی خود آن را به شکل تلویحی (نهفته) بیان کرده است.

جبران (بی‌تا): نحن ذوو النّفوس الحزینة، و الحزن کبیرٌ لا تسعُه النّفوس الصغیرة.

حسینی (1387): جان‎های ما حزین است و حزن بزرگ را ارواح کوچک برنمیتابد.

«لا تسعُ» به معنای «دربر نمی‎گیرد» بوده و تصریح به تلویح تبدیل شده است.

جبران (بی‌تا): و ما الطّبیعة سوی مظاهر خارجیّة لِأحلامنا الخفیّة أن تحوّلنی إلی وردة ففعلت، و طالما غیّرت الطّبیعة صورَها و رسومَها بأصابع المیل و التشویق.

حسینی (1387): پس از طبیعت که مظهر بیرونی خواسته‎های درونی ماست، خواستم که مرا به گل سرخی تبدیل کند و طبیعت نیز خواست مرا اجابت­کرد.

جمله‌ای که مشخص شده در ترجمه «حذف» شده است.

جبران (بی‌تا): و أطبَقَت الوردة أوراقها و ارتعشت قلیلاً ثمّ ماتت.

حسینی (1387): آن گاه گل سرخ تکان خفیفی خورد و جان سپرد.

جمله مشخص شده در ترجمه حذف شده است. از این رو، ترجمه به صورت «گل سرخ، گلبرگ‎هایش را جمع کرد، تکان خفیفی خورد و جان سپرد» پیشنهاد می‌شود.

جبران (بی‌تا): أنتم أبناء غفلات المسرّات و یقظات الملاهِی.

حسینی (1387): و اما شما ... شما دل به دست غفلت و فراموشی می‎سپارید.

واژه‌های «أبناء»، «المسرّات»، «یقظات» و «الملاهِی» در ترجمه «کاسته» شده است. از این رو، ترجمه به صورت «ای بی­خبران سرخوشی­ها و هشیاران سرگرمی­ها» پیشنهاد می‌شود.

جبران (بی‌تا): لا تجتازها خیولکم المُطَهَّمة و مَرکباتکم الجمیلة.

حسینی (1387): گذرگاه‎های تنگی است که اسبان فربه -- شما از میان آن­ها نمی‌گذرند.

ترکیب وصفی «مرکباتکم الجمیلة» در ترجمه «تقلیل» یافته است. بنابراین، پیشنهاد می‌شود ترجمه به صورت « اسبان فربه و استرهای زیبایتان از آن گذر نمی­کنند» ارائه شود.

جبران (بی‌تا): و لمّا جاء عصرُ ذلک النّهار تلبَّد بغیوم سوداء مبطّنة بالإعصار ثمّ هاجَت سواکن الوجود فأبرقَت و رعدَت.

حسینی (1387): غروب آن روز، ابرهای سیاه و پرباران هوا را تیره کرد. رعد و برقی شد.

جمله مشخص شده در ترجمه «کاهش» یافته است. از این رو ترجمه به صورت «عصر آن روز آسمان مملو از ابرهای سیاه طوفان­زا شد، سپس سکوت فضا شکست و رعد و برقی فرا گرفت» پیشنهاد می‌شود.

4-2-7. تغییر در نوع جمله

برخی اوقات به ضرورت یا به اشتباه، نوع جمله عوض می­شود. مثلاً جملۀ ساده به مرکب یا مختلط یا برعکس ترجمه­ شده و یا گاهی وجه جمله تغییر می­یابد (مختاری‌اردکانی، 1386).

جبران (بی‌تا): لن یرجعَ إلی الأبدیّة إلّا 

مَن جاء مِنَ الأبدیّة.

حسینی (1387): آنکه از ابدیت نیامده است هرگز به سوی ابدیت بازنمی‌گردد.

جمله دوم «مَن جاء مِنَ الأبدیّة» از مثبت به منفی برگردان شده است. این کلام به­گونه­ای دیگر هم قابل ترجمه است که در آن جملۀ اول از منفی به مثبت تغییر می­یابد؛ یعنی «بی‌تردید، تنها کسی به ابدیت بازمی­گردد که از ابدیت آمده باشد».

4-3. سطح سوم: سطح گفتمانی- کارکردی

4-3-1. تعدیل محاوره‌ای

روش تعدیل محاوره‌ای «یعنی کاستن از اصطلاحات محاوره‏ای و نادیده انگاشتن چند زبانه بودن متن اصلی. این مقوله در مواردی به‌کار می‎رود که متن مبدأ علاوه بر زبان اصلی، لهجه‎ها و گویش‎های دیگری را هم شامل ‎شود. نویسنده ممکن است در تنظیم بخش‎هایی از متن از لهجه‌ای خاص غیر از زبان فصیح استفاده کند. این نوع متن‌ها غالباً در ترجمه، تعدیل می‎شوند و اثری از لهجه­های موجود در متن اصلی در متن مقصد دیده نمی‏شود» (نیازی و قاسمی، 1397). نکته حائز اهمیت این است که در این موارد زبان مقصد هم باید لحن عامیانه داشته باشد. برای این مورد در کتاب حمّام روح نمونه­ای یافت نشد.

4-3-2. تغییر ساختار درونی متن مبدأ

«تعدیل، تقلیل یا حذف و افزایش تأکیدها و تغییر علائم متن به­صورتی که در معنا تاثیرگذار باشد، نیز ممکن است ساختار درونی متن اصلی را تغییر دهند» (همان). مثال­های این روش، ذیل عنوان 2-2-6 آورده شد.

4-3-3. حفظ تعهّدات متن اصلی

مترجم نباید از نظر دور بدارد که از زبان کدام مؤلف و برای کدام مخاطب ترجمه می‎کند و در صورتی‎که نوع مخاطب او در زبان مقصد با مخاطب زبان مبدأ و نیز زمینۀ کار او متفاوت است، می‎تواند تغییراتی را در ترجمه اعمال کند، اما باید قادر باشد که این تغییرات را توجیه کند (نیومارک، 1988).

4-3-4. تغییر لحن متن

حفظ لحن یکی از ارکان مؤثر ارتباطی است و باید از طریق زمان، وجه، بنا، واژگان و نحو آن را حفظ کرد (مختاری‌اردکانی، 1386).

جبران (بی‌تا): فلن أرضی أن تعبثَ هذه الریح بشعری الذّهبِی.

حسینی (1387): من رضا نتوانم داد که بادِ این سواحل، گیسوان آفتابگون مرا به بازی بگیرد.

در این ترجمه، تغییر وجه جمله به صورت «راضی نمی‌شوم که گیسوان طلایی‌ام را در برابر این باد بیافشانم» صورت گرفته است. به بیان دیگر، جابه‌جایی سبب و مسبب در ترجمه اتفاق افتاده است.

4-3-5. حذف حواشی

روش حذف حواشی «عبارت است از حذف پانوشت‎ها، پیشگفتارها، ضمیمه‏ها، مقدّمات، مؤخّرات، توضیحات، کتاب‌شناسی، فهرست، اعلام و... که در ترجمه از زبان‌های دیگر به فارسی بسیار رایج است» (مختاری اردکانی، 1386).

در قسمت فوقانی مقدمه نمایش‌واره ارم ذات العماد آمده: «ألم تر کیف فعل ربّک بعاد ارم ذات العماد التی لم یخلق مثلها فی البلاد» و سپس «یدخلها بعض أمّتِی» (الحدیث) (جبران، بی‌تا) و در متن ترجمه تنها قسمت اول؛ یعنی آیۀ قرآن آمده و «یدخلها بعض أمّتِی» حذف شده است (ر. ک: حسینی، 1387).

4-3-6. تغییر به علت اختلافات فرهنگی-اجتماعی

مثال‎های این روش، ذیل عنوان 2-1-1 آورده شد.

4-4. سطح چهارم: سبکی- عملی

4-4-1. بسط خلاقه

بسط خلاقه همان تغییراتی است که مترجم مطابق ذائقه و سلیقۀ خود در متن اعمال می‌کند. او می‎تواند سبکی را برگزیند که «برای او طبیعی‌تر است یا میل او را اقناع می‏کند» (گارسس، 1994). البته گارسس این شیوه را منفی تلقی می‎کند. مترجم در این روش بدون در نظر گرفتن اندوخته‎های زبانی، ویژگی‏های ساختی و پیام متن مبدأ، تغییرات وسیعی را در متن مقصد ایجاد می‎کند (نیازی و قاسمی، 1397).

 

 

جبران (بی‌تا): امّا الموکب فاستمرَّ فِی سَیره.

حسینی (1387): همراه با خیل جمعیت و صدای طبل و شیپور به راه خود ادامه داد.

صدای طبل و شیپور، زاییدۀ ذهن مترجم بوده و به متن اضافه شده است.

جبران (بی‌تا): رأسُ الحکمةِ مَعرفةُ الذّات.

حسینی (1387): معرفت نفس دروازه همه علم‌هاست.

مترجم در عوض اینکه بگوید، اساس دانش، شناخت نفس است، خلاقانه واژۀ «دروازه» را در ترجمۀ «رأس» آورده و معنایی تقریباً مشابه را القاء کرده است.

جبران (بی‌تا): فَطافَت مُرَفرِفَة فَوق رُؤوسِ العُصور مُختَرِقَة مَدَنِیَّة بعدَ مَدَنِیَّة.

حسینی (1387):  بر فراز سر عصرها و نسلها شهر به شهر گردید و خانه به خانه سرایت کرد.

در این نمونه نیز مترجم عبارت «خانه به خانه» را به منظور تقریب معنا به ذهن خواننده بر متن افزوده است.

4-4-2. اشتباه مترجم

اشتباه مترجم ناشی از کج فهمی یا دانش ناکافی او در زبان مبدأ، مقصد و یا موضوع ترجمه است (گارسس، 1994). گاه مترجم در انتخاب معادل، اشتباه و یا کم دقتی می‏کند و گاه هم پیش می‎آید که اساساً در درک معنای واژه یا عبارت یا جمله به خطا می‎رود.

جبران (بی‌تا): نحن نَدنو منکم کالأصدقاء

و أنتم تُهاجموننا کالأعداء، و بین الصَّداقة و العَداوة هوّة عمیقة مملوءة بالدُّموعِ و الدِّماء.

حسینی (1387): ما صادقانه به سوی شما می‎آییم و شما دشمنانه بر ما هجوم می‎آورید و بین صداقت و دشمنی درّه‌ای است عمیق، آکنده از اشک و خون.

معانی مختلف «هوة»: ورطه، منجلاب، گرداب، غار، گودال، حفره (فرهنگ آذرنوش) است. همچنین «أصدقاء» اسم جمع و به معنای دوستان است.

جبران (بی‌تا): و فوق ذلک فلِی میلٌ إلی معاشرة الرّعاع و البسطاء کتولستوی و مکسیم غورکی.

حسینی (1387): و از این مهم‌تر مثل تولستوی و ماکسیم گورکی علاقه‌مند به نشست و برخاست با مردم روستایی و کشاورزم.

معنای «رعاع»: طبقات پست و فرومایه، اراذل، توده مردم (فرهنگ آذرنوش) است و معنای «بسطاء»: ساده‎دل، پاکدل (همان)

جبران (بی‌تا): کان یسوع مع أصدقائه فی حرج الصّنوبر وراء سیاجِی.

حسینی (1387): روزی مسیح در جنگل صنوبر، پشت باغستان من برای یارانش سخن می‎گفت.

«باغستان» به عنوان معادل برای «سیاج» انتخاب شده که نادرست است.

جبران (بی‌تا): أیّها الموت الجمیل إقتبل نفسِی یا حقیقة أحلامِی و موضوع آمالِی.

حسینی (1387): ای مرگ زیبا! جانم را قبول کن ای حقیقت رؤیاهای من و ای قلّه آرزوهایم!

«قلّه» به عنوان معادل برای «موضوع» انتخاب شده که نادرست است.

جبران (بی‌تا): و وقفتُم حوله تسخرون و تُجَدِّفون علیه.

حسینی (1387): و پای دار او، به تمسخر و لعن دست افشانیدند.

«لعن» (کردید) به عنوان معادل برای «تُجَدِّفون» انتخاب شده در حالی که این فعل به معنای «تکفیر کردید» است. جَدَّفَ علی: اهانت کردن (فرهنگ آذرنوش).

جبران (بی‌تا): رُح ­فقد سئِمت النظر إلی جناحیک الهائلین و جسدک البالِی.

حسینی (1387): برو که حالم از دیدن بال‌های وحشتناک و هیکل متعفّنت آشفته است.

«متعفّن» به عنوان معادل برای «الباِلی» انتخاب شده که نادرست است.

4-4-3. حفظ اعلام و اسامی خاص

اسم خاص ادبی که در اینجا مدنظر است، اغلب دارای معانی ضمنی، لفظی و معنوی است. در صورتی که انتقال پیام و محیط یک اثر ادبی بر القاء ملیت و فرهنگ آن ارجحیت داشته باشد، اسم خاص را باید ترجمه کرد. اگر انتقال ملیت و فرهنگ به همان اندازۀ انتقال معانی ضمنی حائز اهمیت  یا بر آن رجحان داشته باشد باید اسم خاص را بدون ترجمه رها کرد و در مقدمۀ مترجم با نام­ نامه یا پرانتز یا پاورقی معانی ضمنی لفظی و معنوی آن را باز کرد (مختاری‌اردکانی، ۱۳۷۰).

طبق نظر نیومارک، اسامی خاص از جمله اسم اشخاص درگذشته و در قید حیات، اسامی جغرافیایی، روزنامه‎ها، شرکت‎ها و مؤسسات خصوصی و دولتی، خیابان‌ها و نیز آدرس‎ها و... جزء عناصر قابل انتقال هستند و نیازی به ترجمه آ­ن­ها نیست (نیومارک، 1372). اسم خاص را گاهی باید ترجمه کرد، اما گاهی باید مستقیماً به متن منتقل شود و در برخی موارد هم باید به همراه معنی یا شرح آن آورده شود (نقی‌زاده و متقی‌زاده، 1396).

جبران (بی‌تا): و أمّا مَجاعتِی للمآکل الشَّهیة و الموائد الموصوفة بالألوان المتنوِّعة فتقارن نَهمِ «بطرس الأکبر» و «الأمیر بشیر الشَّهابِی».

حسینی (1387): در ضمن در علاقه به خوراکی‎های لذیذ و سفره‌های رنگارنگ فکر نمی‏کنم از شکموهای معروف تاریخ چیزی کم داشته باشم.

جبران (بی‌تا): أنفی کبیرٌ و منحن إلی جهة واحدة و هکذا کان «سفنزولا» و «فولتر» و «جورج واشنطن».

حسینی (1387): دماغم گنده است و کمی انحراف دارد دماغ --- ولتر و جرج واشنگتن هم همین­ طور بود.

مترجم اسامی خاصی را که مشخص شده­اند در ترجمه حذف کرده است.

جبران (بی‌تا): و مشی سلیم أفندی فی تلک الغرفة ذهاباً و إیاباً و سیماء البشر فی سحنته القبیحة و هو یردِّدُ بصوت یأتلف بنبراته مواء القطط بقلقلة العظام بیت أبی العلاء القائل: «و إنِّی و إن کنتُ الأخیرُ زمانُهُ *** لآنٍ بِما لم تَستَطعه الأوائلَ».

حسینی (1387): شروع کرد به قدم­زدن در طول و عرض اتاق و با صدایی روح خراش این بیت --- را زمزمه کرد: باید به یمن این همه اوصاف بی‎نظیر *** کاری کنم که هیچ‌کس آن را نکرده است».

اسم خاص «أبی العلاء» در ترجمه حذف شده است.

جبران (بی‌تا): جاء فی قدیم الزمان رجل من البادیة إلی مدینة الشریعة العظیمة و کان بهلولاً خیالیّاً.

حسینی (1387): سال‌ها پیش صحرا پیش صحرانشینی ساده لوح و خیالباف به نام لاوه عازم شهر بزرگ قانون شد.

اسم خاص بهلول در ترجمه به «لاوه» برگردان شده است.

جبران (بی‌تا): أمّا عطشِی إلی الخمرة فیضارعُ عطش نوح و أبِی نواس و دِی موسه و مارلو.

حسینی (1387): اما علاقه‎ام به می‌گساری کمتر از علاقه أبی‌نواس و آلفرد دوموسه به این مقوله نیست.

 «مارلو» اسم خاص است و حذف شده که در اصل باید به متن مقصد انتقال داده می‎شد.

جبران (بی‌تا): جاورجیوس البیروتی.

حسینی (1387): مردی از بیروت.

مترجم در ترجمه «عنوان» قصه، اسم خاص را حذف کرده و به جای آن اسم عام آورده است.

4-4-4. حفظ ساختارهای زبان مبدأ

گاهی به دلایل مختلف ممکن است مترجمان محو جادوی زبان مبدأ شوند و آن را در زبان مقصد منعکس کنند (مختاری‌اردکانی، 1386). این موضوع از جمله موارد منفی در ارزیابی ترجمه است. از تأثیر قهری دستور زبان مبدأ بر زبان ترجمه باید پرهیزکرد. گاهی عبارت زبان مقصد قدری از خصوصیات نحوی زبان مبدأ را حفظ می‌کند، که بارزترین نمونه این نوع تأثیر در ترجمۀ تحت­اللفظی دیده می‌شود؛ جمله‏ای که به این روش ترجمه می‌شود تا حدود زیادی رنگ و بوی نحو زبان اصلی را دارد (معروف، 1395).

جبران (بی‌تا): ما أغباک بینَ الأزهار.

حسینی (1387): میان گل‏ها چه گل نادانی هستی!

جبران (بی‌تا): ما أقلّ حظِّی بینَ الرّیاحین.

حسینی (1387): در بین گیاهان چه گیاه کم اقبالی هستم!

در زبان فارسی آنچه در بیان این معنی رایج است، حذف «میان» و عبارت «در بین» است و معمولاً این­گونه بیان می­شود: «فلانی چقدر نادان یا کم ­اقبال است!»

4-4-5. بیان نامناسب اصطلاحات

هر اصطلاح پنج جنبۀ مختلف معنایی دارد: ۱- معنای مجازی، ۲- معنای تحت­اللفظی، ۳- ویژگی­های عاطفی، ۴-خصوصیات سبکی و ۵- رنگ و بوی ملی و قومی که هر یک در انتخاب معادل مناسب قیودی را بر مترجم تحمیل می‌کنند (تجلّی، ۱۳۶۸). یافتن معادل دقیق و درست برای «اصطلاحات» زبان مبدأ از اهمیت خاصی برخوردار است. از جمله ویژگی‌های «اصطلاحات» مترادف‌ناپذیری آن است (ناظمیان، 1395).

جبران (بی‌تا): ... فینظرون إلیه و هو علی تلک الحالة، و یغربون فِی الضَّحَک أفراداً و جماعات و کان الأولاد یرکُضونَ وراءه من شارعٍ إلی شارعٍ زرّافات زرّافات.

حسینی (1387): ... و به تماشای آن منظرۀ مضحک ایستادند. بچه‌ها هم دسته‌دسته دنبال اسب و سوار می‌دویدند و جست‌وخیزکنان هو می‌کشیدند.

اصطلاح «یغربون فی الضحک» به معنای قهقهه زدن و از ته دل خندیدن است که در ترجمه لحاظ نشده است. از این رو، ترجمه به صورت «در آن حالت مردم به او می­نگریستند و از ته دل می­خندیدند، بچه‌ها هم دسته دسته پشت سرش خیابان به خیابان می‌دویدند» پیشنهاد می‌شود.

جبران (بی‌تا): فإن کان لتلک الأمم ذات خاصة أو وحدة معنویة و کانت قوّة الابتکار فی تلک الذّات قد استیقظَت بعد نومها الطّویل کان مستقبل اللغة العربیة عظیماً کماضیها، و إلّا فَلا.

حسینی (1387): و اگر این ملل دارای روحیه‌ای خاص و وحدت معنوی باشند و نیروی ابتکار پس از سال‎ها خواب عمیق در آن­ها بیدار شده باشد، آینده زبان عرب چون گذشته‏اش عظیم و درخشان خواهد بود و الّا فَلا.

 مترجم در این جمله به جای اینکه اصطلاح «و إلّا فَلا»را به صورت «و اگر نه، که هیچ» ترجمه کند آن را به همان شکل وارد متن ترجمه کرده است.

4-4-6. پرگویی در برابر ساده‌گویی

پرگویی یا ترجمۀ آزاد، آخرین چاره مترجم است که بسط قابل ملاحظه­ای در متن اصلی به وجود می­آورد (گارسس، 1994). در این شیوه، مترجم به­گونه‎ای کلمات، عبارات، توضیحات و یا جملات اضافی به متن می­افزاید که حجم آن را تغییر می­دهد درحالی‎که این افزایش ضرورتی نداشته و گه‌گاه با این عمل، بار متن مبدأ نیز عوض شده است.

نیومارک معتقد است که این روش در رابطه با متون بی­نام، گمنام و کم­مایه یا متونی که دارای نوشتاری ضعیف و یا مملو از حذفیات و تلویحات جدی هستند، مفید است. افزودن کلمات و یا جملات به نسخ خطی قدیمی به منظور رفع ابهام از آن­ها، مثال خوبی برای محاسن این شیوه است.

جبران (بی‌تا): حتَّی إذا ما لاقَت نسیمات لطیفة تساقطت باکیة نَحو الحقول.

حسینی (1387): پس آنگاه در برخورد با نسیمی لطیف، گریان بر باغ و در و دشت می‌بارد.

مترجم 

می­توانست به جای افزودن سه واژۀ «باغ» و «در» و «دشت» از واژه «کشتزار­ها» استفاده کند.

4-4-7. تغییر در کاربرد صنایع بدیعی

در متون ادبی، آرایه‎های ادبی به چشم می‎خورد که از مختصات  بارز این نوع متون هستند. وظیفۀ مترجم در رویارویی با این آرایه‎ها، درک و انتقال حداکثری آن­ها به متن مقصد است. البته نباید این نکته را نیز از نظر دور داشت که در بسیاری موارد، زبان مقصد بستری برای پذیرش این صنایع ادبی فراهم نمی‎کند. «تعدیل بلاغی به معنای تلاش برای بازآفرینی وفادارانه متن اصلی در زبان مقصد با استفاده از آرایه‏های متفاوت است تا تأثیر مشابه تأثیر متن اصلی را در خواننده ترجمه ایجاد کند. تعدیل بلاغی را بیشتر در ترجمۀ امثال، تعابیر، کنایات و عبارات آمیخته با تصویر می­توان دید» (لطفی‌پور ساعدی، ۱۳۷۹).

جبران (بی‌تا): لی جوار کالصّباح جمالاً فَاختَر منهنّ ما تُرید.

حسینی (1387): من کنیزکان زیبایی دارم، هر کدام از آن­ها را می‎پسندی انتخاب کن.

در این نمونه تشبیه «کالصباح جمالاً» در جملۀ اول ترجمه نشده است. مترجم در متن ادبی اجازه حذف تشبیه در صورت امکان انتقال آن را ندارد. از این رو ترجمه به صورت «کنیزکانی دارم که بسان سپیده­دم زیبا هستند» پیشنهاد می‌شود.

جبران (بی‌تا): امّا البهلول فکان ینظر إلیهم بعینین مشرقتین فرحاً و الدّهش آخذٌ منه مأخذه.

حسینی (1387): اما لاوه با شادی و شگفتی به مردم نگاه می­کرد.

ترکیب وصفی «عینین مشرقتین» به ترجمه منتقل نشده است. از این رو ترجمه به صورت «اما بهلول با چشمانی که از فرط شادی و شگفتی برق می­زد به آن­ها نگاه می‌کرد» (در مورد تغییر نام بهلول به لاوه در گذشته اشاراتی شد) پیشنهاد می‌شود.

جبران (بی‌تا): بین شفقتنا و کُرهِکم یقف الزّمان محتاراً بِنا و بِکُم.

حسینی (1387): زمان چون چارچوبی بلند بین ترحّم ما و نفرت شما ایستاده است.

جمله دارای صنعت جان‎بخشی بوده که در ترجمه لحاظ نشده است. «محتار» به معنای «پریشان»، «سرگردان» و «سردرگم» بوده و مترجم این معنا را در ترجمه منتقل نکرده است. از این رو، ترجمه به صورت «زمان، میان ترحّم ما و نفرت شما، سرگردان مانده است» پیشنهاد می‌شود.

جبران (بی‌تا): نحن نراکم لأنَّکُم فِی النّور المُظلِم أمّا أنتم فلا تَرَوننا لأنَّنا جالسون فِی الظلمة المُنیرة.

حسینی (1387): ما شما را می‌بینیم از آن روز که شما در نور ظلمانی ایستاده‌اید؛ لیکن شما ما را نمی‌بینید چرا که ما در ظلمت نورانی نشسته‌ایم.

مترجم صنعت جناس و تضاد را که در متن اصلی دیده می‎شود به خوبی به متن مقصد منتقل کرده است.

جبران (بی‌تا): رأی الأرواح المحمولة علی أجنحة الأحلام و الأجساد المحکومة بِمَفاعیل الکرَی.

حسینی (1387): در ارواح خفتگان که بر بال‎های رؤیا و بسته به نجیرهای خواب سفر میکردند، نگریست.

در ترجمه این نمونه نیز صنعت استعاره حفظ شده است.

جبران (بی‌تا): فتحَت البنفسجة ثغرها الأزرق و قالت مُتَنَهّدة: ... .

حسینی (1387): بنفشه لب‌های نیلگونش را باز کرد آهی کشید و با حسرت گفت: ... .

مترجم صنعت تشبیه موجود در متن اصلی را به متن مقصد انتقال داده است.

بحث و نتیجه‌گیری

در این جستار داستان‌هایی کوتاه از کتاب دو جلدی مجموعة کاملة للمؤلفات اثر جبران خلیل جبران با ترجمۀ فارسی آن در کتاب حمّام روح تطبیق داده شده و سنجش میزان درستی ترجمه‎ها طبق چهار سطح نظریۀ نقد ترجمه متون ادبی گارسس، بررسی شد. با در نظرگرفتن این مهم که دو سطح اول گارسس بیشتر بر انتقال مفهوم و فحوای کلام و دو سطح دوم بیشتر بر انتقال شیوه بیان و گفتمان تمرکز دارد، نتایج پژوهش بدین شرح است:

- در سطح معنایی- لغوی مترجم از راهکارهای تعدیل فرهنگی، اقتباس و بسط بهره برده و بدین ترتیب توانسته است در انتقال مفاهیم موفق عمل کند.

- در سطح نحوی- واژه‌ساختی مترجم با دستورگردانی، تغییر دیدگاه، تغییر نوع جمله و بسط معنا در قالب توضیح و تصریح در انتقال مفاهیم حضوری قابل قبول داشته است.

- در سطح سوم با لحاظ اینکه مترجم از تعدیل محاوره‌ای و تعدیل فرهنگی به خوبی استفاده کرده، اما تغییر دادن لحن متن موجب ­شده تا در سطح گفتمانی- کارکردی موفقیت چندانی نداشته­ باشد. بنابراین، در این بخش نسبت به دو سطح دیگر از موفقیت کمتری برخوردار است.

- در سطح چهارم با بسط خلاقه که از نظر گارسس تکنیکی منفی تلقی می‎شود و همچنین انتخاب معادل‌های اشتباه و حفظ ساختارهای زبان مبدأ و نیز موارد متعدد عدم حفظ اعلام، عملکرد مترجم در سطح سبکی- عملی ضعیف به نظر می‎رسد.

از آنجایی ‎که مغز و محتوا التزام اصلی سبک نویسندگی، جبران است و سایر مؤلفه‏ها در آثار او در خدمت این دو اصل هستند، مفهوم و محتوا در ترجمه به خوبی منتقل شده است، اما با مدنظر قرار دادن این اصل که در ترجمۀ ادبی انتقال کامل صنایع ادبی از متن مبدأ به متن مقصد کاری بسیار دشوار است، وی در سطح گفتمانی- کارکردی و سبکی- عملی نسبتاً ضعیف‎ ظاهر شده است؛ هر چند در مقام یک ادیب نهایت تلاش خود را در این زمینه انجام داده است.

در نظریۀ گارسس عملکرد مترجم در به‌کارگیری راهبردهای مختلف مرتبط با سطوح چهارگانه به سه دسته مثبت، منفی و خنثی تبدیل می‌شود. ویژگی‌های مثبت، کفایت ترجمه را افزایش و ویژگی‌های منفی آن را کاهش می‎دهند. در جدول (3) تعداد ویژگی‌های مثبت و منفی کفایت ترجمه ارائه شده است.

براساس جدول (3) از مجموع نتایج به دست آمده ملاحظه می‎شود که شمار ویژگی‌های مثبت نسبت به ویژگی‌های منفی بیشتر است؛ بنابراین، این ترجمه برمبنای نظریۀ گارسس از کفایت و مقبولیت لازم برخوردار است. علاوه بر این، ویژگی‌های مثبت به‌کار گرفته شده، مربوط به سطح اول و دوم الگوی گارسس است. همان طور که اشاره شد این امرنشان می‏دهد مترجم در زمینۀ معنایی- لغوی و نحوی- واژه‌ساختی از عملکرد بهتری برخوردار بوده است. همچنین در میان تکنیک‎های یاد شده، مترجم بیش از همه از «بسط یا افزایش» بهره جسته و این امر موجب ­شده که در بسیاری موارد حجم ترجمه بیش از حجم متن اصلی شود.

جدول 3. آمار ویژگی‌های مثبت و منفی بیانگر کیفیت در الگوی گارسس (1994)

تکنیک‌های مثبت

تعداد

تکنیک‌های منفی

تعداد

معادل فرهنگی

3

ابهام

0

اقتباس

5

تغییر لحن

1

بسط نحوی

25

حذف

2

دگربینی

2

تعدلی محاوره­ای

0

جبران

0

حفظ ساختار متن مبدأ

2

دستورگردانی

7

بسط خلاقانه

3

توضیح

2

اشتباه مترجم

8

حذف حواشی

1

حذف صناعات ادبی

3

حفظ صناعات ادبی

3

قبض

4

جمع کل

48

جمع کل

23

 

[1]- Garcé, C. V.

[2]- Newmark, P.

[3]- Mark, T.

[4]- De. Cervantes, M.

[5]- Vinay, J. P.

[6]- Darbelnet, J.

[7]- Nida, E. A.

[8]- Delisle, J.

[9]- Mounin, G.

[10]- Schmitt, N.

[11]- Toury, G.

آذرنوش، آذرتاش. (1396). فرهنگ معاصر عربی- فارسی. تهران: نشر نی.
تجلی، غفّار. (1386). ارزش کاربردی اصول و مبانی ترجمه و اقتباس از کومیساروف. علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، 2،   101-113.
حسینی، سید حسن. (1387). حمّام روح. چ 6. تهران: انتشارات سوره مهر.
خزاعی فر، علی. (1391). ترجمۀ متون ادبی. چ . تهران: انتشارات سمت.
خلیل جبران، جبران. (بی‌تا). المجموعة کاملة لمؤلّفات العربیة(تنسیق من میخائیل نعیمة). بیروت: بی نشر.
_______________. (بی­تا). المجموعة کاملة لمؤلّفات المعرّبة عن الإنکلیزیّة(الارشمندریت انطونیوس بشیر). بیروت: بی نشر.
رشیدی ناصر و فرزانه، شهین. (1392). ارزیابی و مقایسه دو ترجمه‌ فارسی از رمان «دُن کیشوت» اثر میگوئل دُ. سروانتس براساس الگوی گارسس. زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات و زبان‌های خارجی آزاد اسلامی واحد سنندج، 5 (15)، 42-56.
صلح جو، علی. (1377). گفتمان و ترجمه. چ 1. تهران: نشر مرکز.
صیادانی، علی، اصغرپور، سیامک و خیراللهی، لیلا. (1396). نقد و بررسی ترجمه فارسی رمان «قلب اللّیل» با عنوان «دل شب» براساس الگوی گارسس. ترجمه کاظم آل یس دانشگاه شهید مدنی تبریز. پژوهشهای ترجمه در زبان و ادبیات عربی، 7(16)، 87-118.
طهماسبی عدنان و وحید صمدی. (1395). شیوۀ ترجمۀ ادبی. تهران: انتشارات سازمان جهاد دانشگاهی.
فرهادی، پروین. (1392). بررسی، نقد و ترجمه متون ادبی معاصر (مطالعه موردی، نقد و ارزیابی آثار ترجمه شده غسّان کنفانی در سه بخش ق ، روایات و مسرحیات). پایان‌نامه رشته مترجمی زبان عربی دانشگاه تهران دانشکده ادبیات و علوم انسانی.
گنجیان خناری، علی. (1397). واکاوی چالش های ترجمۀ ادبی: بررسی تحلیل نوع متن، اجزای متن و چالش خواننده دانشگاه علامه طباطبائی. پژوهش های ترجمه در زبان و ادبیات عربی، 8(18)، 95-116.
لطفی­پور ساعدی، کاظم. (1371). درآمدی بر اصول و روش ترجمه. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
متّقی‌زاده عیسی و نقی‌زاده، سیّد علاء. (1396.) ارزیابی ترجمه متون ادبی فارسی به عربی مدل «کارمن گارسس» ترجمه عربی پیام رهبر انقلاب به‌ مناسبت موسم حج 1395. پژوهشهای ترجمه در زبان و ادبیات عربی، 7(16)، 169-193.
مختاری اردکانی، محمدعلی. (1375). ترجمۀ اسم خاص. نشریۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، 1(2 و 3)، 108-127.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ.. (1386). استعارۀ ترجمه. مجموعه مقالات در مورد ترجمه. کرمان: انتشارات دانشگاه شهید باهنر کرمان.
معروف، یحیی. (1395). فن­ترجمه؛ اصول نظری و عملی ترجمه از عربی فارسی، فارسی عربی. تهران: انتشارات سمت.
ناظمیان، رضا. (1395). روش‌هایی در ترجمه از عربی به فارسی. تهران: انتشارات سمت.
ناظمیان،رضا. (1395). فرهنگ امثال و تعابیر عربی فارسی. تهران: مؤسسه فرهنگ معاصر نوبت اول.
نجفی، ابوالحسن. (1378). فرهنگ فارسی عامیانه. تهران» انتشارات نیلوفر.
نیازی شهریار و زینب قاسمی اصل. (1397). الگوهای ارزیابی ترجمه. چ 1. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.