نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار، گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه تهران، تهران، ایران

2 دانش‌آموخته دکتری رشتۀ زبان و ادبیات عربی، دانشگاه تهران، تهران، ایران

چکیده

توجه به محدودیت‌های زمینه‌ای، فرهنگی و شناختی در ترجمه به عنوان یک فرآیند چند بُعدی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ بنابراین، تحلیل صورت‌بندی‌های زبانی از این منظر، تأثیر بسزایی در ارتقای کیفیت ترجمه خواهد داشت. از آنجایی‌که ساختارهای شناختی از طریق صورت‌بندی مقوله‌های مفهومی، محتوای مفهومی مورد نظر را تعیین می‌کنند؛ از این رو، بررسی این استعاره‌ها به عنوان یکی از پرکاربردترین صورت‌بندی‌های زبانی که نقش بسزایی در القای مفاهیم و اندیشه‌های هر زبان دارند، بسیار ضروری است. پژوهش حاضر بر آن است تا با روش تحلیلی– مقابله‌ای ضمن بررسی نمونه‌هایی از استعاره‌های مفهومی در زبان فارسی، عربی و انگلیسی، بار معنایی هر یک از این استعاره‌ها و نحوة ترجمه برابر یا نابرابر آن را مورد بحث قرار دهد. نتایج تحقیق حاکی از آن است که استعاره‌های مفهومی در زبان‌های مذکور، فرهنگ بنیاد و مطابق با تجربه‌های زیستة گویشوران آن زبان‌ها شکل گرفته و تأثیر قابل‌ توجهی در مفهوم‌سازی‌ها داشته است. بنابراین، ترجمه‌ای هم که برای انتقال معنای صورت‌بندی‌ها در نظر گرفته می‌شود باید ترجمه‌ای نابرابر و مطابق با فرهنگ و تجربة زیستة گویشوران زبان مقصد باشد. به طورکلی، می‌توان گفت اهتمام به مقوله‌های شناختی در ترجمه و مفهوم‌سازی پیام براساس مبانی فکری و فرهنگی دو زبان مبدأ و مقصد، موجب درک درستی از جهان‌های معنایی در دو زبان و به تبع آن ارائه ترجمه‌ای مناسب می‌شود. بر این اساس، مترجم بی‌آنکه خود را ملزم به تعادل در ترجمه کند باید با توجه به نظام دانایی، معرفتی، فرهنگ و جهان‌بینی زبان مقصد به انتقال مفاهیم بپردازد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات

عنوان مقاله [English]

An Analysis of the Role of Linguistic Formations and Cultural Domains in the Translation of Metaphorical Combinations (From the Perspective of Cognitive Linguistics)

نویسندگان [English]

  • Saadollah Homayooni 1
  • Maryam Fouladi 2

1 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, University of Tehran, Tehran, Iran

2 Ph.D. in Arabic Language and Literature, University of Tehran, Tehran, Iran

چکیده [English]

Paying attention to contextual, cultural, and cognitive limitations in translation as a multi-dimensional process is of particular importance and the analysis of language formations from this perspective will have a significant impact on improving the quality of translation. Since cognitive structures determine the desired conceptual content through the formation of conceptual categories, it is essential to examine these metaphors as one of the most widely used language formations that play a significant role in inducing the concepts and ideas of any language. The present research aims to discuss the meaning load of each of these metaphors and how to translate them equally or unequally, while examining examples of conceptual metaphors in Persian, Arabic, and English, using the analytical-comparative method. The results indicate that the conceptual metaphors in the above-mentioned languages are culture-based and are formed according to the lived experiences of the speakers of these languages and they have had a significant impact on the conceptualizations. Therefore, the translation that is considered to convey the meaning of the expressions must be an unequal translation and in accordance with the culture and lived experiences of the speakers of the target language. Consequently, in general, it can be said that paying attention to cognitive categories in translation and conceptualizing the message based on the intellectual and cultural foundations of the source and the target language leads to a correct understanding of the worlds of meaning in the two languages and, accordingly, provides a suitable translation. Based on this, the translator, without forcing himself to be balanced in the translation, should transfer the concepts according to the system of knowledge, epistemology, culture, and worldview of the target language.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Cognitive Linguistics
  • Culture
  • Conceptual Metaphor
  • Translation

امروزه مطالعات ترجمه با بهره‌گیری از نظریات مختلف در حوزه‌های گوناگون زبان‌شناسی، روان‌شناسی، ادبیات و... توانسته بر غنای خود بیفزاید. یکی از حوزه‌هایی که اخیراً در ترجمه مطرح شده و بر ارتقای فهم ترجمه نزد پژوهشگران افزوده، زبان‌شناسی شناختی است.

نظریة زبان‌شناسی شناختی، برخلاف برخی از رویکردهای حاکم بر مطالعات ترجمه در قرن بیستم -که معیار ترجمة خوب را در میزان وفاداری و شباهت آن به متن مبدأ می‌دانستند- لزوم برابری ترجمه با متن مبدأ را اساساً زیرسؤال برده و ایدة معادل‌سازی متن مقصد براساس متن مبدأ را با چالش روبه‌رو می‌سازد، زیرا براساس تئوری‌های نظریة شناختی در ترجمه و تفاوت‌های شناختی که میان نویسندة اصلی متن و مترجم آن وجود دارد، عملاً وفاداری به متن مبدأ و معادل‌سازی مطابق آن امکان‌پذیر نیست.

یکی از تئوری‌های برجسته در زبان‌شناسی شناختی، بحث استعاره‌های مفهومی است؛ استعاره‌هایی که زندگی انسان‌ها و جوامع را تحت تأثیر قرار داده و قسمت اعظمی از گفتمان‌ها براساس آن شکل گرفته است. از این‌ رو، به فراخور نقش فعالی که در نظامِ گفتمانی و ارائة مفاهیم فرهنگی و درک انسان‌ها از پدیده‌ها و امور ایفا می‌کند در ظرف زبان‌شناسی شناختی مورد تحلیل و بررسی قرار می‌گیرد.

لیکاف و جانسون[1] از نخستین کسانی بودند که طی تحقیقات خود به این مهم اشاره کرده و اظهار داشتند که نظام مفهومی انسان به شکل استعاری ساختار یافته و تعریف شده است. بنابراین، استعاره دیگر منحصر در زبان (واژه) نیست، بلکه بخش عمده‌ای از فرآیندهای فکری آدمی را شکل می‌دهد (لیکاف و جانسون، 1395: 17) که بازتاب این فرآیندهای فکری در زنجیرة رفتاری و نیز گفتمان‌های میان انسان‌ها نمایان می‌شود.

تا زمانی که این استعاره‌ها در درون یک جامعه و گفتمانِ مختص به آن جامعه مورد نظر باشد، مشکل‌ساز نبوده و مردم معمولاً به درستی این استعاره‌ها را فهم کرده و رفتارهایشان را مطابق با استنباط‌های خود قرار می‌دهند. چالش اساسی، زمانی آشکار می‌شود که بخواهیم این استعاره‌های مفهومی و گفتمان‌های متکی بر آن را به زبانی دیگر ترجمه کنیم. در این صورت، بررسی نحوة انتقال این مفاهیم، نیازمند شناخت فرهنگ و تجربه‌های زیستی زبان مبدأ و مقصد است تا بتواند ترجمة صحیح‌تری از آن ارائه دهد. از این‌ رو، اهتمام به استعاره‌های مفهومی از باب چالش‌هایی که در روند انتقال به زبانی دیگر ایجاد می‌کند، بسیار ضروری به نظر می‌رسد.

پژوهش حاضر بر آن است تا با روشی تحلیلی- مقابله‌ای و با رویکردی تطبیقی به بررسی بازنمود چندی از استعاره‌های مفهومی در حوزه‌های مبدأ «جسم و اعضای بدن، اشیاء مادی و رنگ‌ها» در زبان فارسی، عربی و انگلیسی پرداخته و با تحلیل شناختی، فرهنگی و کاربردشناسی هر یک از این استعاره‌ها در گفتمان‌های زبان مبدأ و معادل یا بازتولید آن در زبان مقصد و ارزیابی دانش، منطق، عواطف منتقل شده و بار معنایی آن‌ها، لزوم ترجمة برابر و یا ترجمة نابرابر را مورد بررسی قرار دهد.

نظر به این هدف، سؤالات اساسی که پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به آن است، عبارتند از:

- انباشته‌های معنایی- ذهنی چگونه در فرآیند ترجمة استعاره‌های مفهومی قابل بازآفرینی است؟

- نقش فرهنگ در ساخت و استعمال استعاره‌ها‌ی مفهومی چگونه بازنمایی می‌شود؟  

فرضیه‌های متصور بر این سؤالات عبارتند از: 

- با ارائة ترجمة نابرابر مطابق با فرآیند شناختی در زبان مقصد، می‌توان تا حد زیادی انباشته‌های معنایی- ذهنی معادل را بازتولید کرد.

-              پیش‌زمینه‌های فرهنگی تأثیر مستقیمی بر مفهوم‌سازی استعاری دارد که توجه به آن در ترجمة استعاره‌های مفهومی بسیار حائز اهمیت است.

پیشینة پژوهش

تا کنون پژوهش‌های متعددی در رابطه با استعاره‌های مفهومی انجام شده است. از جملة آن‌ها می‌توان به مواردی که در ادامه ارائه می‌شود، اشاره کرد.

شادمان و همکاران (1400) در مقالة «نقش استعاره‌های مفهومی در ترجمة صحیفة سجادیه از منظر زبان‌شناسی شناختی و الگوی لیکاف و جانسون» به بررسی ترجمة موسوی گرمارودی و الهی‌قمشه‌ای از استعاره‌ها‌ی مفهومی در صحیفة سجادیه براساس الگوی لیکاف و جانسون پرداخته و بدین نتیجه می‌رسند که گرمارودی به عنوان مترجم ادیب از استعاره‌های خلاقانه استفاده کرده و الهی قمشه‌ای به منظور سهولت در ترجمه گاه مفاهیم انتزاعی را بدون حالت استعاری ترجمه کرده است.

کشاورز (1399) در مقالة «الگویابی استعاره‌های مفهومی در ترجمة عربی رمان «چشمهایش» براساس الگوی آلوارز[2]» به بررسی روش‌های ترجمة استعارة مفهومی در ترجمة عربی رمان مذکور براساس الگوی آلوارز پرداخته و به این نتیجه می‌رسد که مترجم این رمان از میان پنج روش پیشنهادی آلوارز از چهار روش آن استفاده کرده که بیشترین استفادة او از روش «انتقال تصویری یکسان به زبان مقصد» است که این امر نیز به سبب قرابت فرهنگی دو زبان است.

شیرین‌پور (1395) در مقالة «بررسی روش‌های ترجمة استعاره‌های مبتنی بر طرح‌واره‌های حرکتی در نهج‌البلاغه» به بررسی ترجمة استعاره‌های طرح‌وارة تصوری حرکتی حکمت‌های نهج‌البلاغه در دو زبان فارسی و انگلیسی براساس انواع ده‌گانة الهرّاسی پرداخته و به این نتیجه می‌رسد که در ترجمه‌های انتخابی، استعاره‌ها در همة موارد حفظ شده است؛ از این رو، این را دال بر این می‌داند که ترجمة استعاره اگر از دیدگاه شناختی مورد بررسی قرار بگیرد، چالش‌ها و ناهماهنگی‌های ترجمه را از میان بر می‌دارد.

‌ویسی حصار و همکاران (1393) در مقالة «استعاره و فرهنگ: رویکردی شناختی به دو ترجمة رباعیات خیام» به بررسی رابطة استعاره و الگوهای فرهنگی در فرآیند ترجمه پرداخته و با بررسی سه رباعی از خیام در ترجمه‌های انگلیسی و کردی به این نتیجه می‌رسد که الگوهای غیرمشترک فرهنگی در ترجمه‌ها، اصلی‌ترین عامل عدم تعادل و ترجمه‌ناپذیری استعاره است.

همانطور که از پژوهش‌های فوق و نیز پژوهش‌های دیگری که در این زمینه انجام شده-و ذکر همگی آن‌ها در این مقال نمی‌گنجد- برمی‌آید، تاکنون پژوهشی که به طور تطبیقی استعاره‌های مفهومی در سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی را در حوزه‌های جسم، اشیاء و رنگ مورد بررسی و مداقه قرار داده باشد، یافت نشد.

 

یافته­ها

1.چهارچوب تئوری پژوهش

1-1. زبان‌شناسی شناختی و ترجمه

تا دهة 1990، بسیاری از محققان از جمله سلسکوویچ و لدرر[3] (1984)، اوتینگر[4]  (1960) و راس[5] (1981) در زمینة مطالعات ترجمه، یک مفهوم عینی‌گرایانه و ایستا از معنا داشتند (Xiao, 2021: 527). اما تقریباً با شروع دهه 1990، مطالعات ترجمه متأثر از زبان‌شناسی شناختی دچار تغییرات قابل توجهی شد و ترجمه از یک زبان به زبانی دیگر، بدون توجه به مسائل شناختی وذهنی دخیل در مفاهیم و اصول فرهنگی و زمینه‌ای مؤثر در آن، مورد انتقاد قرار گرفت، چراکه در این رویکرد اعتقاد بر این است که «کلمات و ترجمه‌های آن‌ها، صرفاً برچسب‌هایی قابل تعویض نیستند که برخی از ویژگی‌های تغییرناپذیر جهان را نشان دهند، بلکه کلیدهایی هستند که در را به پیکربندی‌های مختلف جهان باز می‌کنند» (Rojo & Ibarretxe-Antuñano, 2013: 341). از جمله مفاهیم و دلالت‌هایی از محیط اجتماعی، سیاسی و یا فرهنگی و...که در آن استفاده می‌شوند.

در زبان‌شناسی شناختی عقیده بر این است که زبان منعکس‌کننده ساختار و نظام مفهومی یا به عبارتی دیگر ساختار ذهن انسان است (راسخ مهند، 1392: 24). از این‌ رو، مفاهیم سنتی تعادل در ترجمه[6] و مطابقت زبان مبدأ[7] (ST) و زبان مقصد[8] (TT) در تفسیر زبان‌شناختیِ ترجمه از اعتبار کمتری برخوردارند، زیرا در پارادایم شناختی، ترجمه، انتقال ایستا از یک زبان به زبان دیگر نیست، بلکه یک تفسیر پویا از معناست. عمل مولد جایی است که متن مبدأ دقیقاً به عنوان وسیله‌ای برای تحریک دانش مورد نیاز برای تولید معنا عمل می‌کند. بنابراین، هیچ رابطة یکسانی یا تضادی بین ST و TT وجود ندارد و آن‌ها فقط از نظر مفهومی مرتبط هستند تا پتانسیل‌های تولید معنی باشند (Xiao, 2021: 532-533).

1-2. استعارة مفهومی

استعارة مفهومی[9]  در اصل «فهم و تجربة» چیزی در اصطلاحات و عبارات چیز دیگر است و لیکاف و جانسون اساس این رابطه را که به شکل تناظرهایی میان دو مجموعه صورت می‌گیرد، «نگاشت[10]» می‌نامند (هاشمی، 1389: 125). این استعاره‌ها فراتر از معنای لفظی آن برخاسته از تجربیات، حوزة شناخت انسان و «فرآیند اجتناب‌ناپذیر تفکر و استدلال اوست» (کوچش، 1393: 6).

مهم‌ترین هدف استفاده از این نوع استعاره‌ها به صورت خودآگاه و یا ناخودآگاه، انتقال معنا و تسهیل فرآیند فهم و درک واقعیت‌های انتزاعی و همچنین بسیاری از امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امور روزمره‌ است. حال اگر بنا باشد این استعاره‌ها از زبانی به زبان دیگر منتقل شود باید هدف اساسی از به‌کارگیری استعاره‌های مفهومی که انتقال معنا و تسهیل فرآیند درک و فهم مطالب است در زبان مقصد نیز رعایت شود و این مهم از طریق بررسی عبارات و اصطلاحات استعاری در قالب رویکردی متشکل از جنبه‌های مختلف شناختی، کاربردشناختی و گفتمانی قابل دسترسی است تا بتواند ایدئولوژی‌ها و پس‌زمینة فکری و فرهنگی نسبت بدین استعاره‌ها را آشکار سازد.

1-3. ترجمة استعاره‌های مفهومی

ترجمة استعاره‌ها همواره یکی از چالش‌های پیش‌روی مترجمان بوده است؛ از این‌ رو، آرا و نظریات گوناگونی نیز در رابطه با ترجمه‌پذیری و یا چگونگی ترجمة استعاره‌های مفهومی مطرح شده است. شاید بتوان گفت داگوت[11] (1976) از پیشگامان این عرصه است که با مقاله‌ای تحت عنوان «Can "Metaphor" Be Translated?[12]» چالش ترجمة استعاره‌ها را مورد توجه قرار داده و قائل به ترجمه‌ناپذیری استعاره است. وی «استعاره را صرفاً در ظهور زبانی آن محدود کرده و سطوح مفهومی و شناختی آن را نادیده گرفته است» (ویسی حصار، 1392: 23). البته او به تأثیر همگرایی فرهنگی در ترجمه‌پذیری استعاره اذعان داشته و معتقد است؛ «ترجمه‌پذیری استعاره به دو عامل بستگی دارد: الف- تجارب فرهنگی خاص و تداعی معنایی دخیل در استعاره‌ها و ب- درجة «همپوشانی» استعاره‌ها در دو زبان؛ به طوری‌که هر چقدر اشتراکات فرهنگی دو زبان بیشتر باشد، ترجمه آن ساده‌تر می‌شود و برعکس» (Dagut ,1976:32).

نیومارک استعاره را ترجمه‌پذیر می‌داند، هرچند که او نیز استعاره‌هایی که وابسته به فرهنگی خاص بوده را چالشی فرا روی ترجمه می‌داند. با این حال «با تجزیة استعاره به تصویر[13]، شی[14] و معنا[15]، رویه‌هایی را برای ترجمة استعاره ارائه می‌دهد و معتقد است که مشابهت رابطة میان این سه بخش در دو زبان مبدأ و مقصد، ترجمه‌پذیری استعاره را ممکن می‌کند» (ویسی حصار، 1392: 8).

هرچند افراد دیگری چون وندن بروک[16] (1981)، آلوارز (1993)، لارسن[17] (1998) و... به ارائة نظریات مختلفی در رابطه با ترجمه پرداختند، اما تحول عمده در تغییر نگرش نسبت به ترجمه به طور کلی و ترجمة استعاره به صورت خاص در دهة هشتاد میلادی با مطرح شدن رویکرد شناختی[18] به وجود آمد و تاباکوسکا[19] (1993) به عنوان یکی از اولین محققانی که کاربرد زبان‌شناسی شناختی را به عنوان رویکردی در مطالعات ترجمه مورد بررسی قرار داده است با استفاده از نظریة استعارة شناختی لیکاف و جانسون، نظریة تعادل تجربی و مندلبلیت[20] (1995) فرضیة ترجمة شناختی را مطرح کردند.

در واقع رویکرد شناختی برخلاف نظریات کلاسیک، ترجمة استعاره را از سطح زبانی و ساختاری آن فراتر برد، چراکه رویکرد کلاسیک، هدف از ترجمه را تأثیر یکسان متن بر خوانندگان زبان مبدأ و مقصد از طریق رعایت تعادل در ترجمه می‌دانست. بدین منظور سعی می‌کرد واژگانی را برای ترجمه برگزیند که مشابه واژگانِ زبان مبدأ باشد، اما رویکرد شناختی معتقد است تعادل ترجمه در استعاره‌های مفهومی و طرح‌واره‌های استعاری در دو زبان باید در سطحی شناختی و مفهومی مورد توجه قرار گیرند؛ بر این اساس، ترجمه را نوعی مفهوم‌سازی مجدد از پیام متن مبدأ می‌داند.

البته از آنجایی ‌که ترجمه یک پدیدة شناختی– اجتماعی محسوب می‌شود؛ از این رو، مفهوم‌سازی استعاره‌های مفهومی در ترجمه، نیازمند توجه اساسی به بافت و فرهنگ است که از مفاهیم اساسی در زبان‌شناسی شناختی است و از این منظر متناظر با رویکردهایی چون رویکرد بُن یا مکتب زبان‌شناسی قومی یا زبان- مردم‌شناسی است که تقریباً همزمان با رویکرد شناختی به زبان به وجود آمده بر لزوم تعامل زبان‌شناسی و مردم‌شناسی تأکید می‌کند و قائل به این است که نمی‌توان یک زبان را بدون مطالعة زندگی یک قوم و تجربیات زیستة آن‌ها مورد بررسی قرار داد.؛ زیرا «تفاوت‌های موجود میان زبان‌ها به هیچ روی منحصراً آب از آبشخور آواهای گفتار متفاوتی نمی‌خورند که در هر یک از آن‌ها به کار می‌روند؛ بلکه مایه از تفاوت‌هایی می‌گیرند که در دریافت‌ها و برداشت‌هایی موجود است که سخنگویان آن زبان‌‌ها از جهانی می‌گیرند که در آن زندگی می‌کنند» (روبینز[21]، 1381: 374). به عبارت دیگر، «استعاره‌ها بر پایه‌های تجربی[22] استوارند و بر مبنای تجربة زیستیِ جمعی شکل می‌گیرند» (طالبی‌انوری، 1398: 70). بنابراین، آگاهی از بُعد زبانی و فرهنگی هر متن برای افزایش دقت و کیفیت ترجمه ضروری است (Chatti, 2016:163) و آنچه در مفهوم‌سازی‌های مجدد پیام باید مورد توجه جدی قرار بگیرد، کشف جهان‌بینی حاکم بر متن مبدأ است. بنابراین، مقاله حاضر با مقایسة سه حوزه از استعاره‌های مفهومی در زبان‌های فارسی، عربی و انگلیسی، پشتوانة شناختی و فرهنگی آن‌ها را بررسی کرده و لزوم توجه به تفاوت‌های بین فرهنگی در ترجمة این استعاره‌ها را مورد مداقه قرار می‌دهد.

1-3-1. استعاره‌های مفهومی در حوزة جسم و بدن

یکی از ساز و کارهای شناخت انسان، جسم و صورت‌بندی‌های مختلف زبانی از آن است به طوری‌ که انسان‌ها برای بیان برخی از مفاهیم انتزاعی، احساسات، عواطف، تجربه‌های زبانی، اجتماعی، فرهنگی و شناختی خود از جسم و ویژگی‌های جسمانی استفاده می‌کنند. بنابراین، اعضای بدن به سبب نقش پررنگی که در انتقال عینی و ملموسِ مفاهیم انتزاعی دارد، یکی از پرکاربردترین حوزه‌ها در استعاره‌های مفهومی محسوب می‌شود.

مفهوم‌سازی‌هایی که از حوزة مبدأ جسم انجام می‌گیرد گاه در زبان‌های مختلف یکسان است؛ مانند: نگاشتِ «قلب ظرف است» که در زبان‌های فارسی «از ته دلم»، عربی «مِنْ أعْماقِ قَلْبِی» و انگلیسی «From the bottom of my heart» است.

گاه با حوزة مبدأ واحد، اما نگاشت‌های متفاوت صورت می‌گیرد؛ مانند القای مفهوم دو طرفه بودن احساس که در فارسی با نگاشت «قلب مکان است» به صورت «دل به دل راه دارد»، در عربی با نگاشت «قلب هادی یا رهبر است» به صورت «القـَلبُ یَهدِی اِلـَی القلبِ» و در انگلیسی با نگاشت «قلب انسان است» به صورت «heart speaks to heart» تصویرسازی شده است.

گاهی نیز زبان‌های مختلف برای مفاهیم موردنظر خود از حوزه‌های مختلفی بهره می‌جویند که این تفاوت به نوع نگرش و باورهای گویشوران یک زبان در رابطه با عملکرد اعضای بدن و همچنین به فرهنگ آن‌ها بر می‌گردد. برای مثال، در زبان فارسی احساس علاقه و عشق در دوری یا احساس از دست دادن چیزی یا کسی را با تنگ و باریک کردنِ «دل» مرتبط می‌دانند؛ از این رو، این احساس را در قالب جملاتی مثل «دلم برای او تنگ شده» استفاده می‌کنند، حال آنکه گویشوران عربی و انگلیسی برای بیان این احساس از حوزة مبدأ جسم استفاده نمی‌کنند «I miss him / اشْتَقْتُ الیه». در واقع حوزة مبدأ «دل یا قلب» در استعاره‌های مفهومیِ زبان فارسی یکی از پرکاربردترین حوزه‌ها است؛ مانند «دلبستگی، دلجویی، دلشوره داشتن، دلخوری، دل آشفتگی، در دل نگه داشتن، دل به دریا زدن و...»؛ این در حالی است که در زبان‌های انگلیسی و عربی مفاهیم مورد نظرِ طرح‌واره‌های فوق با حوزة جسم کاربرد ندارد؛ زیرا «بسیاری از مفاهیمی که حوزة مبدأ (دل) در زبان فارسی می‌سازد مثل خواسته‌ها، صبر، شجاعت، شفقت و همچنین افکار و خاطرات و... و نیز عباراتی که بیانگر مفهوم‌سازی دل به عنوان چیزی است که می‌توان آن را سفت کرد، باز کرد، زخمی کرد، خالی کرد، پر کرد، سوخت، فرو ریخت، بیرون کشید، شکست یا دزدید به احتمال زیاد از منابع متعددی از جمله طب سنتی ایران و نظام‌های اعتقادی معنوی چون جهان‌بینی صوفیانه نشأت گرفته است» (Sharifian, 2008: 258-259) و چون «قلب» از نظر آن‌ها عضو اصلی حاکم بر سایر اندام‌ها بوده و جایگاه مهمی را در بدن انسان به خود اختصاص داده است؛ از این رو، بسیاری از مفاهیم را در ارتباط با آن تصویرسازی کرده‌اند.

همچنین در نمونه‌ای دیگر می‌توان به مفهوم شجاعت اشاره کرد که در زبان فارسی برای بیان آن از حوزة مبدأ «جگر» استفاده می‌شود؛ زیرا در طب سنتی ایران، اعتقاد بر این بوده است که غلبة هر یک از مزاج‌های چهارگانه می‌تواند بر شخصیت، رفتار و خلقیات افراد تأثیر بگذارد. مثلً غلبة صفرای زرد که از کبد ترشح می‌شود «موجب شجاعت، هیبت و جنگ‌جویی می‌شود» (ر. ک: یوسفی‌فرد و همکاران، 1391: 333). بنابراین در فرهنگ فارسی‌زبانان «شجاعت» با «جگر داشتن» مفهوم‌سازی می‌شود و این درحالی است که در زبان‌های عربی و انگلیسی به سبب نداشتن چنین پشتوانة شناختی و فرهنگی، استفاده از این نگاشت برای مفهوم شجاعت نامفهوم خواهد بود. بنابراین ،در انگلیسی از اصطلاحاتی چون «have guts/something takes guts» و در عربی گاه از حوزة مبدأ دل و قلب «رابط الجأش» وگاه از اصطلاحاتی چون «الشجاع/ القوی» برای انتقال مفهوم شجاعت استفاده می‌شود.

از دیگر حوزه‌های مبدأ جسمی می‌توان به حوزة «پیشانی» اشاره کرد که بلندی و کوتاهی آن در زبان‌فارسی مفهوم شانس و بخت را می‌رساند، چراکه در باور فارسی‌زبانان، تقدیر و سرنوشت انسان بر پیشانی او نگاشته شده است و هر چه پیشانی بلند باشد، گویا جای بیشتری برای نوشتن شانس و خوشبختی دارد و برعکس. این مفهوم‌سازی در زبان انگلیسی برای پیشانی بلند یا کوتاه وجود ندارد، بلکه ابرو و پیشانی بلند یا کوتاه (highbrow/ lowbrow) در مفهومی غیر از بخت و شانس و در معنای «روشنفکری، فرهیخته بودن/ بی‌سوادی و بی‌فرهنگ بودن» استفاده می‌شود؛ زیرا «این کلمه در فرهنگ غرب معنای خود را از شبه علم فرنولوژی می‌گیرد که در آن شکل جمجمه به عنوان کلیدی برای هوش است؛ از این رو، پیشانی بلند و ابروی بالا را نشانه هوش و برعکس پیشانی کوتاه و ابروی کم را نشانة حماقت می‌داند» (همان: 333). این درحالی است که هیچ یک از این نگاشت‌های متداولِ زبان فارسی و انگلیسی در رابطه با «پیشانی» در زبان عربی کاربرد ندارد.

مثال دیگری که به خوبی تفاوت فرهنگی و اجتماعی استعارة مفهومی در حوزة جسم را نشان می‌دهد، عبارت «wear one's heart on one's sleeve: قلب خود را روی آستین بستن» است. نگاشت «قلب لباس یا شیء است» ریشه در تجربة زیستة گویشوران آن در زمان قدیم دارد، چراکه گفته می‌شود «در قرون وسطی، شوالیه‌ها هنگام مبارزه، روبانی به بازوی خود می‌بستند که نشان بانویی بوده که به او علاقه‌مند بودند و این‌گونه همه می‌فهمیدند که او چه کسی را دوست دارد» (www.merriam-webster.com) و از آنجایی‌که این پشتوانة زیستی برای گویشورانِ زبان فارسی و عربی وجود ندارد؛ از این رو، جهت رساندن معنای مورد نظر از عباراتی چون «یُجاهر بحبّه أو بمیوله/ اظهر بمشاعره/ ما فی قلبه على لسانه و...» در زبان عربی و «احساسات خود را به راحتی بروز داد و...» در زبان فارسی جهت انتقال معنا استفاده می‌شود.

همچنین می‌توان به مثال «let one's hair: اجازه دادن به پایین ریختن موها» اشاره کرد. این اصطلاح نیز بازنمایی از تجربة زیستی گویشوران آن و فرهنگ حاکم بر تعاملات رسمی آنان است، چراکه در زمان‌های قدیم خانم‌ها که معمولاً موهای بلندی داشتند، خارج از منزل و در حالات رسمی، معمولاً موها را منظم می‌بستند، اما در موقعیت‌های غیررسمی و محیط‌های صمیمانه موها را باز می‌گذاشتند؛ از این‌ رو، مفهوم انتزاعیِ راحت و صمیمی بودن با این عبارت که برای آن‌ها ملموس و قابل درک بوده، مفهوم‌سازی شده است. حال آنکه در فرهنگ فارسی و عربی به دلیل وجود فرهنگ حجاب، این استعاره کاربرد نداشته و نامفهوم می‌نماید؛ پس در زبان عربی با بهره‌گیری از حوزه‌های دیگر چون «أطلق لنفسه العنان و...» و در فارسی «راحت و ریلکس بودن، نفس راحت کشیدن و...» مفهوم‌سازی می‌شود.

همچنین برای اصطلاح‌هایی چون «Twist someone’s arm: دست کسی را پیچاندن» که به معنای متقاعد کردن دیگران برای انجام کاری است و یا عبارت «Break a leg: شکستن پا) که برای «آرزوی موفقیت» به کار می‌رود، معادل استعاری‌ای با این حوزه مبدأ در زبان فارسی و عربی ندارد. همچنین است عبارت «See eye to eye» به معنای «توافق و تفاهم» که در فارسی و عربی کاربرد ندارد و معمولاً بدون توجه به بُعد شناختی و فرهنگی عبارت به «چشم تو چشم شدن» در فارسی ترجمه می‌شود.

در زبان عربی نیز مفهوم‌سازی‌های متعددی از حوزة بدن وجود دارد که معنای آن مفهوم در زبان فارسی و انگلیسی، استعاری نیست و یا از حوزه‌های دیگری جهت انتقال معنا استفاده شده است. به عنوان مثال، در زبان عربی مرگ طبیعی با استفاده از حوزة مبدأ «أنف» (حَتفَ أنفِهِ) مفهوم‌سازی می‌شود، چراکه مطابق با ذهن و فکر گویشوران عربی « هنگام مرگ طبیعی، روح از بینی شخص خارج می‌شود، اما در شخص مجروح، روح از محل جراحت خارج می‌شود» (ابن‌منظور، 1414هـ ق، ج 9: ماده حتف). همچنین است عبارت‌های استعاری؛ علی قَدَمٍ وساقٍ (شتابان یا سر از پا نشناختن)، عَنْ ظهْرِ یَدٍ (بلا عوض)، أعناق الرِیَّاح (بادپا، سریع)، ثقیل الدَّم (تلخ گوشت، خشک)، ضَرَبَ عَینَهُ وأَنفَه (آن را زیر و رو کرد) و... که ارتباط فرهنگی و شناختی بین این حوزه‌های مبدأ و مقصد در زبان فارسی و انگلیسی وجود ندارد.

جدول (1) تعدادی از استعاره‌های مفهومی با حوزة مبدأ جسم را در زبان فارسی و نحوة مفهوم‌سازی آن در زبان‌های عربی و انگلیسی را نشان می‌دهد.

بنابراین انتقال‌های مفهومی از قلمرو معنایی اعضای بدن به دیگر قلمروهای معنایی در تمامی زبان‌ها یافت می‌شود، اما گویشوران زبان‌های مختلف از اعضایی برای انتقال معنا استفاده می‌کنند که برای آن‌ها بنیاد مفهومی داشته باشد تا با آشکار ساختن تجربه‌های خود انتقال معنایی ملموس و قابل درکی را به دست دهند. بنابراین، شناخت پشتوانة فرهنگی و فکری این استعاره‌ها برای ترجمه ضروری است.

البته نکتة قابل توجه دیگری که مترجم باید در نظر داشته باشد، این است که مفهوم‌سازی فرهنگی و طرح‌واره‌های تصویری مربوط به بدن (دست کم در برخی از فرهنگ‌ها) در طول زمان و به دلیل تغییرات فرهنگی جامعه تغییر می‌کنند. برای مثال، جاگر[23] (2001) به این نکته اشاره می‌کند که یکی از بنیادی‌ترین تصاویری که در فرهنگ سنتی غرب با قلب همراه است، استعارة «قلب به مثابه کتاب» است. دو نکتة فرهنگی مربوط به این طرح‌وارة تصویری،  یکی نقش ثبت خاطرات و اندیشه‌هایی  است که به قلب نسبت داده می‌شود و دوم «کتاب» است که طبیعتاً با «سواد» همراه است.

 

 

جدول 1. استعاره‌های مفهومی با حوزة مبدأ جسم در زبان فارسی و نحوة مفهوم‌سازی آن در زبان‌های عربی و انگلیسی

استعاره حوزه جسم در زبان فارسی

پیام

مفهوم‌سازی آن در زبان عربی

مفهوم‌سازی آن در زبان انگلیسی

مثل کف دست شناخت

شناخت کامل

عَرَفَ عن ظَهْرِ قَلْبٍ

know like the back of hand

کسی به گرد پای او نمی‌رسد.

سریع بودن

لاَ یُشَقُّ لَهُ غُبَارٌ

nobody can catch up with him

بی‌آبرو شد.

بی‌اعتبار شدن، بدنام شدن

فَقَدَ سُمْعَتَهُ

lose face to

از او دلجویی کرد.

باعث رضایت و خوشنودی کسی شدن

أخَذَ بِخاطِرِه/ طیَّبَ خاطِرَه

He comforted her

پایش لب گور است.

پیر بودن، نزدیک مرگ بودن

بَلَغَ ساحلَ الحیاةِ/ رِجلُهُ فی القَبر

his days are numbered

دل به دریا زد.

خطر کردن

رَکِبَ أعجازَ الإبل

chance your arm

دلم خنک شد.

خوشحال شدن

بَرَدَ قلبی

It was a relief

تنگ چشم

خسیس

بَخیلٌ

miserly, niggardly

تنگدست

بی‌پول

الفقیر

Underprivileged

خونگرم

مهربان و صمیمی

خَفیفُ الدَّم

warm-blooded
warm-hearted

دست از سرم بردار

آسوده گذاشتن کسی

دَعنی وشأنِی

out of my hair

جاگر اشاره دارد که این استعاره در طول قرون وسطی به اوج خود رسید، چراکه در آن زمان قلب در دین، روان‌شناسی، ادبیات و هنر در مرکز توجه قرار داشت، اما امروزه دیگر مردم از «ضبط خاطرات» در «ذهن» صحبت می‌کنند. در واقع کل علوم شناختی امروزه بر پایة استعارة «ذهن به مثابة رایانه» و حتی اخیراً «ذهن به مثابة مغز» قرار گرفته است (ر. ک: شریفیان و اردبیلی، 1390: 50-52)؛ همچنان که امروزه در زبان فارسی معیار نیز استعارة «این مطالب را در سینة خود حفظ کن» کاربرد چندانی ندارد.

1-3-2. استعاره‌های مفهومی در حوزة اشیاء مادی

از دیگر حوزه‌های متداول مبدأ در بیان احساسات، ارزش‌ها و مفاهیم انتزاعی، بهره‌گیری از اشیای مادی و عناصر طبیعی برای القای ملموس معانی مورد نظر است. هر چند که برخی از اشیای مادی به سبب ماهیت عمومی که از آن برخوردارند، سبب نگاشت‌های مشترکی در میان زبان‌های مختلف شده است؛ با این حال گویشوران زبان‌های مختلف به فراخور نوع طبیعت و منطقة جغرافیایی خود، فرهنگ و برخورداری از امکانات مادی مختلف، نگاشت‌های متفاوتی از اشیاء و محیط پیرامون خود دارند که دانش شناختی و فرهنگی نسبت به نگاشت‌های زبان مبدأ برای درک و انتقال هر چه بهتر معنای مورد نظر بسیار حائز اهمیت است. برای مثال، در زبان عربی عبارت «ألقی حَبلَه علی غارِبِه: افسارش را روی کوهانش انداخت» با پشتوانة شناختی که برای عرب زبان‌ها دارد، جهت القای معنای انتزاعی حس کراهت و رها و آزاد گذاشتن دیگران، استفاده می‌شود؛ زیرا این طرح‌واره، تصویرگر محیط اجتماعی و تجربة زیستة اقوام عرب قدیم است. «آن‌ها وقتی می‌خواستند شتر، هرجایی که می‌خواهد بچرد و مانعی در مسیرش نباشد، افسار شتر را بر پشت او قرار می‌دادند» (المیدانی، ج 2، 2000: 166)، اما از آنجایی‌که این تجربة زیستی به دلیل محیط جغرافیایی و نوع زیستِ مردمان فارسی‌زبان و انگلیسی‌زبان وجود ندارد یا از اهمیت کمتری برخوردار است، این طرح‌واره کاربرد ندارد و معنای موردنظر با نگاشت‌های متفاوتی چون «او را به حال خود واگذاشت» در زبان فارسی و «to give free rein to» در زبان انگلیسی، مفهوم‌سازی می‌شود.

استعارة «أخذ (دفع) بِرُمَّته» که در زبان عربی بسیار متداول است، ریشه در فرهنگ و تاریخ این زبان دارد. «الرُّمَّة‏» به طناب پوسیده اطلاق می‌شود و گفته می‌شود «شخصی قصد فروش شترش را داشته و آن را با طناب پوسیدة در گردنش واگذار می‌کند» (المیدانی، ج 1، 2000: 53)؛ از این‌ رو، معنای اعطا یا اخذ تمام و کمال چیزی با این نگاشت را که آن چیز طناب کهنه است، مفهوم‌سازی می‌کنند. با توجه به اینکه این پیشینة تاریخی در زبان‌های فارسی و انگلیسی وجود ندارد، نگاشت مذکور نیز بی‌معنا تلقی می‌شود.

از دیگر نمونه‌های استعارة مفهومی در زبان عربی می‌توان به طرح‌وارة «فاته القطار: قطار او را از دست داد» اشاره کرد، هر چند که نگاشت «فرصت، قطارِ در حال حرکت است» با اندک تفاوتی در زبان فارسی «از قافله جا ماند» و در زبان انگلیسی «miss the train/boat» وجود دارد، است، اما تفاوت ظریف فکری و فرهنگی در میان استعاره‌های مفهومی مستعمل در این زبان‌ها وجود دارد؛ به این صورت که «عبارت «فاته القطار» فرهنگی را آشکار می‌سازد که اساس آن بر مسئولیت‌گریزی است؛ به طوری‌که مسئولیت از دست دادن قطار (فرصت) بر عهدة قطار (شخص ثالث) است» (فندی، 2017: 3). در عبارت استعاری «he missed the train/ boat: او قطار یا قایق را از دست داد» و «از قافله جا ماند» مسئولیت از دست دادن فرصت با خودِ شخص است.  همچنین برخی از افعالی که در زبان عربی بر پسندیدن و ناخوشایند بودن دلالت می‌کنند؛ مانند «اعجبه الکتاب» (کتاب او را پسندید) که معادل «او کتاب را پسندید» در فارسی است و یا نمونه‌هایی چون «راقه الکتاب»، «ساءه الکتاب» و... نیز از این نوع‌اند.

در زبان انگلیسی معنای «مردن» به صورت غیررسمی، طنز، تمسخر و یا توهین با عبارت «kick the bucket: به سطل لگد زدن» بیان می‌شود که این مفهوم‌سازی به سبب «استفاده قدیمی از سطل تیری بود که خوک را قبل از ذبح از پاهایش آویزان می‌کردند و لگد زدن به سطل در اصل به معنای مرگ خوک بوده است» (https://idioms.thefreedictionary)، اما به سبب اعتقاد مسلمانان به حرمت گوشت خوک، این طرح‌واره در زبان‌های فارسی و عربی بی‌معناست و عدم توجه مترجم به این مسئله به یقین سبب نارسایی در معنا می‌شود. همچنین است عباراتی مثل «rock the boat : تکان دادن قایق» که برای انتقال معنای «ایجاد تنش و دردسر» و یا «Hit the sack: ضربه زدن به کیسه» در معنای «رفتن برای خوابیدن» مفهوم‌سازی شده است.

همین طور در زبان‌ فارسی نگاشت‌هایی در حوزه مبدأ اشیاءی مادی وجود دارد که در زبان عربی و انگلیسی کاربرد ندارد؛ همچون زمانی که عصبانیت و خشم به صورت شیئی آهنی (فلانی از کوره در رفت) نگاشت می‌شود که در زبان عربی با حوزة مبدأ پرنده (طار طائره) و در زبان انگلیسی با حوزة مبدأ انسان (He lost his temper) نگاشت می‌شود. یا استعاره‌هایی مانند «تا تنور داغ است نان را بچسبان»، «وقت گل نی»، «این آرزو را با خود به گور برد» و... که رابطة شناختی و فرهنگی و یا اجتماعی‌ حاکم بین این حوزه‌های مبدأ و مقصد در زبان عربی و انگلیسی وجود ندارد.

جدول (2) تعدادی از استعاره‌های مفهومی با حوزة اشیاء را در زبان عربی و نحوة مفهوم‌سازی آن در زبان‌های فارسی و انگلیسی نشان می‌دهد.

جدول 2. استعاره‌های مفهومی با حوزة اشیاء را در زبان عربی و نحوة مفهوم‌سازی آن در زبان‌های فارسی و انگلیسی

استعاره حوزه اشیاء‌مادی در زبان عربی

پیام

مفهوم‌سازی آن در زبان فارسی

مفهوم سازی آن در زبان انگلیسی

زَوبَعَةٌ فی فِنجانٍ

(طوفان در فنجان)

واکنش شدید نسبت به مسئله‌ای بی‌اهمیت

کولی بازی

a storm in a teac

آخر العقود

(آخرین خوشه)

فرزند آخر

ته تغاری

last-born/ youngest child

رَجَعَ بِخَفی حَنین

(با کفشهای حنین بازگشت)

ناامیدی،‌ ‌شکست

دست از پا درازتر برگشت

with one's tail between one's legs

ما کُلَّ سَوداءٍ تَمرَةٌ (هر شی سیاهی خرما نیست)

هر تشابه ظاهری دال بر تشابه واقعی و ذاتی نیست.

هر گردی گردو نیست.

All that glitters is not gold

 

لایُجمَعُ سَیفانِ فی غِمدٍ (دو شمشیر در یک نیام نمی‌گنجد)

عدم امکان انجام دو کار مهم به صورت همزمان

با یک دست نمیتوان دو هندوانه برداشت.

 

Between two stools you fall to the ground

سَبَقَ السَّیف العذل

(شمشیر بر ملامت پیشی گرفت)

از دست رفتن فرصت

کار از کار گذشت/ نوش دارو بعد از مرگ سهراب

the ship has sailed

الوقت هو المال

(وقت مال و دارایی است)

ارزشمندی وقت

وقت طلاست.

Time is money

 

1-3-3. استعاره‌های مفهومی در حوزة رنگ

زبان‌های مختلف گاه برای مفهوم‌سازی حوزه‌های انتزاعی شناخت از حوزة دیداری رنگ‌ها بهره می‌گیرند که استعاره‌های مفهومی حاصل از این مفهوم‌سازی‌ها می‌تواند به تبع فرهنگ و تجربه‌های زیستة مردمی که به زبان‌های مختلف صحبت می‌کنند، متفاوت باشد. برای مثال، در زبان انگلیسی برای نشان دادن حسادت یک فرد، او را با رنگ سبز توصیف می‌کنند، پس در زبان انگلیسی «حسادت سبز است: Envy is green» مانند: «Her colleagues were green with envy »، چراکه «طبق تئوری غرب در رابطه با علل فیزیولوژیکی این پدیده، تصور می‌شود که احساس حسادت با هجوم صفرا همراه است که به رنگ سبز است» (Soriano & Valenzuela, 2009:423). این در حالی است که رنگ سبز در زبان فارسی و عربی متأثر از مفاهیم دینی و فرهنگ شرقی، بار معنایی مثبت داشته و معمولاً با مفاهیم رشد، باروری، سلامتی، سخاوت و... مرتبط است؛ از این‌ رو، نگاشت «از حسادت سبز شد» در فارسی می‌تواند به «از حسادت ترکید» و در زبان عربی به صورت «أکل الحسد قلبه/ شعر بغیرة شدیدة» مفهوم‌سازی شود.

یا در زبان انگلیسی رنگ آبی دلالتی منفی دارد و «افسردگی و ناراحتی آبی رنگ است» (Oxford English Dictionary, 2013:150)؛ از این رو، برای بیان این احساس گفته می‌شود «I’m feeling blue today». در حقیقت در ایالات متحده آمریکا، غم و اندوه از دهة 1600 با رنگ آبی همراه بوده است و این در ارتباط با داستان‌های شیاطین به نام «شیاطین آبی» آغاز شده است که باعث مالیخولیا یا افسردگی در افراد می‌شدند به طوری‌که این ارتباط در نهایت منجر به موسیقی محبوب «بلوز»[24] در اوایل دهة 1900 شد (Grob, Barchard & Kirsch, 2014:1).

با توجه به اینکه این تاریخچه برای رنگ آبی در زبان فارسی و عربی وجود ندارد، اگر این نگاشت به همین صورت و بدون توجه به انباشت شناختی- فرهنگی رنگ آبی در زبان مقصد، ترجمه شود، قابل فهم نخواهد بود و سبب سردرگمی و برداشت نادرست مخاطب خواهد شد، چراکه رنگ آبی در زبان فارسی بار معنایی مثبت داشته و نماد آرامش و صداقت، حقیقت و ایمان است و در فرهنگ عربی  نیز دلالت اصلی آن «آرامش، اطمینان و صداقت و جاودانگی، صبر و احترام است و در مواردی اندک بر غم و اندوه و افسردگی دلالت می‌کند» (الیاقوت، 2018: 13). در فرهنگ عربی رنگ «سیاه» دلالت بیشتری بر غم و ناراحتی دارد؛ از این‌ رو، گاه در مواردی که در زبان انگلیسی از رنگ آبی برای غم استفاده می‌شود در برگردان به عربی، رنگ سیاه جایگزین رنگ آبی می‌شود؛ مانند «یوم أسود» در مفهوم «blue day».

 برای القای این مفهوم در زبان فارسی می‌توان از نگاشت دیگری چون «من امروز دلم گرفته است» و در عربی از عبارت «أشعر بالحزن الیوم» جهت انتقال پیام استفاده کرد.

از جمله دلالت‌های منفی که رنگ آبی در زبان عربی دارد، می‌توان به آیة 102 سورة طه اشاره کرد: ﴿یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقًا﴾ که جهت القای وضعیت نابسامان مجرمان از حوزة مبدأ رنگ آبی استفاده کرده که اگر این استعاره به همان صورت «چشم آبی» به فارسی ترجمه شود، سبب القای نادرست مفهوم مورد نظر می‌شود. همچنین در استعاره‌های چون «عدو أزرق»، «موت أزرق» و....

در مثالی دیگر می‌توان به استعارة رنگ زرد اشاره کرد؛ در زبان عربی و زبان فارسی، مفهوم بیماری، ضعف یا ترس با رنگ زرد مفهوم‌سازی می‌شود. به عنوان مثال: «اصْفَرَّ وَجْهُهُ/ رنگ و رویش زرد شد» و با وجود اینکه این رنگ در زبان انگلیسی نیز بار معنایی منفی دارد (صراحی، 1391: 225)، اما نگاشت «بیماری یا ترس زرد است» در این زبان کاربرد ندارد؛ از این رو، در ترجمة این‌گونه از استعاره‌ها که پشتوانة فرهنگی و معنایی یکسانی دارند باید به کاربرد یا عدم کاربرد آن در زبان مقصد توجه شود و پیام به گونه‌ای منتقل شود که به ساده‌ترین و بهترین شکل در زبان مقصد قابل فهم باشد. همچنان‌که رنگ سفید در بسیاری از زبان‌ها به لحاظ شناختی، دلالت‌های مشابهی دارد، اما برخی از استعاره‌های مفهومی رنگ سفید، مختص یک فرهنگ خاص است؛ مانند «سفید بخت شدن» که در زبان انگلیسی و عربی وجود ندارد؛ زیرا «این استعارة مفهومی که معمولاً به عنوان شانس برای زنان به عنوان نشانه‌ای از ازدواج موفق یا ناموفق استفاده می‌شود و به ندرت برای مردان به کار می‌رود، نشانگر جامعه مردسالار ایران در گذشته است» (Amouzadeha, Tavangara & Sorahi, 2012: 245). همانطورکه استعارة «أصحاب الأیادی البیضاء» در زبان عربی دارای مفهوم «نیکوکاران و خیرین» است در زبان فارسی و انگلیسی کاربرد ندارد و یا استعارة «white lie» که در زبان عربی با استعارة «کذبة بیضاء» کاربرد دارد، اما در زبان فارسی به صورت «دروغ مصلحتی» مفهوم‌سازی می‌شود.

جدول (3) برخی از استعاره‌های مفهومی در حوزة رنگ را نشان می‌دهد.

 

 

جدول 3. استعاره‌های مفهومی حوزة رنگ در زبان انگلیسی و نحوة مفهوم‌سازی آن در زبان‌های فارسی و عربی

استعارة مفهومی با حوزة رنگ در زبان انگلیسی

معنای ساختاری

مفهوم‌سازی آن در زبان فارسی

مفهوم‌سازی آن در زبان عربی

blue blood

خون آبی

خونش رنگین‌تره

نبیل

Every cloud has a silver lining

هر ابری یک پوشش نقره‌ای دارد.

پایان شب سیه سپید است

إن مع العسر یسرا

White as a ghost/ white as a sheet

سفید مثل یک روح/ سفید مثل یک ملحفة سفید

رنگش مثل گچ سفید شده است. رنگش پریده.

شحب وجهه

between the devil and the deep blue sea

بین شیطان و دریای عمیق آبی بودن

نه راه پیش داره و نه راه پس

بین خیارین أحلاهما مر/ بین نارین

catch someone red-handed

کسی را با دست‌های قرمز گرفتن

مچ کسی را گرفتن سر بزنگاه کسی را دستگیر کردن

قبض علیه بالجرم المشهود/ یٌقبض مٌتلبساً

to look through rose-coloured glasses

با عینک رز رنگی نگاه کرد.

عینک خوشبینی به چشم داشتن/ دلش خوشه

رؤیة الحیاة من منظار وردی

Yellow-bellied

شکم زرد

ترسو و بزدل

جبان

Out of the blue

خارج از آبی

ناگهان، غیر منتظره

فجأة

همانطورکه مشاهده شد، میان استعاره‌های رنگی در زبان‌های سه‌گانه مذکور تفاوت‌هایی وجود دارد که به تفاوت‌های فرهنگی، بافت اجتماعی، اسطوره‌ها و افسانه‌های خاص یک زبان، محیط‌های فیزیکی و... در آن زبان‌ها بر می‌گردد. بنابراین، ارائة ترجمه‌ای شناختی- کاربردی در این رابطه مستلزم درک جهان‌های شناختی و فرهنگی زبان‌های سه‌گانه مذکور است تا به تبع آن ترجمه‌ای «مناسب» و «کاربردی» برای معنای مورد نظر گزینش شود.

 

بحث و نتیجه‌گیری

براساس یافته‌های پژوهش و بررسی نمونه‌هایی از استعاره‌های مفهومی در سه حوزة جسم و اعضای بدن، اشیاء مادی و رنگ در زبان‌های فارسی، عربی و انگلیسی، می‌توان اذعان داشت هر چند که در زبان‌های سه‌گانه مورد بررسی اشتراکات متعددی در مفهوم‌سازی و ساخت طرح‌واره‌های استعاری در انتقال معنا وجود دارد که برخاسته از اشتراکات شناختی است و جنبة ذاتی دارد به طوری که انسان‌ها صرف‌نظر از فرهنگ، موقعیت جغرافیایی و زبانی خود آن‌ها را به یک شکل تجربه می‌کنند و همین اشتراکات جهانی، سبب ایجاد استعاره‌های یکسانی در زبان‌های مختلف می‌شود، اما در بسیاری از موارد دیگر، تفاوت‌های قابل توجهی در نوع تصویرسازی‌ها و استعاره‌های مفهومیِ زبان‌های سه‌گانة مورد بحث وجود دارد که این امر نشانگر تأثیر مستقیم شناخت و فرهنگ بر کارکرد استعاره‌های مفهومی در زبان‌های مذکور است.

بنابراین، استعاره‌های مفهومی در زبان‌های مذکور، فرهنگ بنیاد و مطابق با باورها و تجربه‌های زیستة گویشوران آن زبان‌ها نسبت به رنگ‌ها، اعضای بدن و اشیای مادی شکل گرفته‌اند و از این‌جهت است که معنای واحد با طرح‌واره‌های گوناگونی مفهوم‌سازی شده است به طوری ‌که به عنوان مثال، گاه یک معنا متأثر از پشتوانة شناختی- فرهنگی خاصی در یک زبان با حوزة مبدأ اشیای مادی، اما در زبان‌های دیگر با حوزة مبدأ اعضای بدن مفهوم‌سازی شده است.

بدین‌ترتیب برای ترجمة طرح‌واره‌ها و استعاره‌های مفهومی این زبان‌ها صرف تسلط بر مقوله‌های واژگانی زبان مبدأ و مقصد و ساختار آن‌ها سبب نارسایی در ترجمه و عدم انتقال پیام متن خواهد شد؛ از این ‌رو، هنگام تفاوت در جهان‌های معنایی دو زبان مبدأ و مقصد، ارائة ترجمة نابرابر و مطابق با مختصات شناختی و فرهنگی زبان مقصد می‌تواند انباشته‌های معنایی- ذهنی معادلی را بازآفرینی کند و راه‌حل مناسبی در رفع نارسایی‌ها و انتقال درست مفاهیم باشد. بر این اساس آنچه در یک ترجمه باید در نظر گرفته شود، نخست تسلط بر پیش ‌زمینه‌های شناختی، فرهنگی و کاربردی نگاشت‌ها و طرح‌واره‌های استعاری در زبان مقصد جهت درک عمیق پیام متن و در گام بعدی نحوة انتقال پیام مطابق با ابعاد شناختی و فرهنگی زبان مقصد است تا علاوه بر قابل فهم بودن، روح متنِ ترجمه شده با فرهنگ، ایدئولوژی‌ها و مبانی فکری گویشوران زبان مقصد هماهنگ باشد.

به طورکلی، براساس نتایج تحقیق، می‌توان گفت رویکرد شناختی ابزاری مفید در جهت بهبود کیفیت ترجمة استعاره‌های مفهومی است که مترجمان می‌توانند با آگاهی از ابعاد شناختی و فرهنگی زبان مقصد و مبدأ ترجمه‌ای مناسب و کاربردی ارائه کنند.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 ORCID

Saadollah Homayooni

http://orcid.org/0000-0001-7042-9468

Maryam Fouladi

http://orcid.org/0000-0001-8681-319X

 

[1]. Likoff, G. & Johnson, M

[2]. Alvarez, A.

[3]. Seleskovitch, D. & Lederer, M.

[4]. Oettinger, A.

[5]. Ross, D.

[6]. Equivalence in Translation

[7]. Source language

[8]. Target language 

[9]. Conceptual metaphor

[10]. Mapping

[11]. Dagut, M.

  1. 4. آیا می‌توان "استعاره" را ترجمه کرد؟

[13]. Image

[14]. Object

[15]. Sense

[16]. Van Den Broeck, R.

[17]. Larson, M.

[18]. Cognitive

[19]. Tabakowska, E.

[20]. Mandelblit, N.

[21]. Robins, R.

[22]. Experimental bases

[23]. Jager, E.

[24]. یکی از مهم‌ترین سبک‌های موسیقی معاصر که در اصل غمگین و شکوه‌آمیز است.

ابن‌منظور، محمدبن‌مکرم. (1414). لسان العرب. چاپ سوم. بیروت: دار صادر.
راسخ مهند، محمد. (1392). درآمدی بر زبان‌شناسی شناختی: نظریه‌ها و مفاهیم. چاپ سوم. تهران: سمت.
روبینز، آر. اچ. (1381). تاریخ مختصر زبانشناسی. ترجمة علی محمد حق‌شناس. چاپ چهارم. تهران: نشر مرکز.
شریفیان، فرزاد و اردبیلی، لیلا. (1390). مفهوم‌سازی‌های واژه‌ی «دل» در زبان فارسی روزمره. مجلة انسان‌شناسی، 9(15)، 48-63.
صراحی، محمدامین. (1391). بررسی مقابله‌ای استعاره در زبان‌های فارسی و انگلیسی براساس نظریة استعاره‌های مفهومی. رسالة دکتری. دانشگاه اصفهان.
طالبی انوری، علی. (1398). تبیین شناختی و فرهنگی مفهوم‌سازی استعاری در جزءهای بیست تا سی قرآن کریم. رسالة دکتری. دانشگاه شهید بهشتی.
فندی، مأمون. (2017). ثقافة فاتنی القطار. الشرق الأوسط (جریدة العرب الدولیة). رقم العدد 14139.
کُوِچش، زُلتن. (1393). مقدمه‌ای کاربردی بر استعاره. ترجمة شیرین پورابراهیم. تهران: سمت.
لیکاف، جرج و جانسون، مارک. (1395). استعاره‌هایی که با آن زندگی می‌کنیم. ترجمة هاجر آقا‌ابراهیمی. چاپ دوم. تهران: نشر علم.
 المیدانی، أبوالفضل. (2000). مجمع‌الأمثال. قاهره- مصر: دارالفکر الاسلامی الحدیث.
هاشمی، زهره. (1389). نظریة استعارة مفهومی از دیدگاه لیکاف و جانسون. ادب پژوهی، 4(12)، 119-140.
ویسی حصار، رحمان. (1392). استعاره در ترجمه: نگرش‌های شناختی در مورد ترجمة رباعیات خیام به انگلیسی و کردی. رسالة دکتری. دانشگاه اصفهان.
الیاقوت، شیخاوی. (2018/ 1438). معانی الألوان فی اللغة و الثقافة و الفن. رسالة ماجستیر. جامعة أبی بکر بلقاید تلمسان. الجمهوریة الجزائریة الدیمقراطیة الشعبیة.
یوسفی فرد، محمود، پرویز، محسن، حسینی، مصطفی، عبادیانی، محمد و کشاورز، منصور. (1391). مزاج: گذشته، حال، آینده.  فیزیولوژی و فارماکولوژی، 16(4)، 328-339.