نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه زبان و ادبیّات عربی دانشگاه تهران

2 دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات ترجمه دانشگاه تهران

چکیده

ترجمة آثار سعدی شیرازی به عنوان یکی از نامدارترین سخن‌سرایان ادب فارسی، بنا به جنبه‌های متعدّد ساختاری و محتوایی، قابلیّت تحلیل و بررسی از منظر نظریّه‌های جدید فنّ ترجمه را دارد. آنتوان برمن در نظریّة گرایش‌های ریخت‌شکنانة خود، با هدف برجسته ساختن اهمیّت دیگری و فرهنگ بیگانه در ترجمه و احترام به غرابت و بیگانگی متن اصلی، بر این اعتقاد است که مترجم باید از نظر شکل و محتوا، مقیّد به متن مبدأ و وفادار به آن باشد. در این جستار، ترجمة عربی جبرائیل المخلّع از کتاب ارجمند «گلستان» بر اساس هفت مؤلّفه از مؤلّفه‌های تحریف متن از دیدگاه برمن بررسی می‌شود که عبارتند از: عقلایی‌سازی، شفّاف‌سازی، اطناب کلام، تفاخرگرایی، تخریب شبکه‌های معنایی زیرین متن، غنازدایی کیفی و غنازدایی کمّی. یافته‌های پژوهش نشان می‌دهد علّت اصلی انحراف ترجمة عربی گلستان از متن اصلی، ناآشنایی مترجم به زبان فارسی، تمایزهای مربوط به ساختار دستوری و نیز تطابق کامل نداشتن دامنة اطلاق واژه‌ها در دو زبان عربی و فارسی است که طبیعتاً ناشی از اختلاف فرهنگ، تمدّن، عادات و رسوم دو قومی است که به این دو زبان سخن می‌گویند.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

The Study of Arabic Translation of Saadi's Golestan Based On Antoine Berman's Theory; A Case Study of Jolestan of Jibraeil Al- Mokhalla

نویسندگان [English]

  • Ali Afzali 1
  • Attieh Yusefi 2

1 Assistant Professor of Department of Arabic Language and Literature at Tehran University

2 MA Student of Translation Studies in Tehran University;

چکیده [English]

The translation of Saadi’s books as a one of the greatest literary works of Persian literature is considerable with the modern theories of translation's skills, structurally and contently. Antoine Berman with his theory "Deformative Tendencies" emphasized on the impotency of the others and underscored the main text. He believed that the translators must respect the first text and be faithful toward it.  In this paper, we examine the Arabic translation of Golestan by Jibraiel Al-Mokhalla, by using the seven parameters of Berman's theory: Rationalization, Clarification, Ennoblement, Glorification, the Destruction of underlying Networks of Signification, Quantitative impoverishment, and Qualitative impoverishment. The conclusion shows that the main reasons of deviation in Arabic translation from Golestan of Saadi belongs to:  translator's lack of acquaintance to Persian language, the grammatical and lexical differences between Arabic and Persian and naturally it is resulting from the unconformity of culture, civilization, and tradition of these two nations.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Golestan of Saadi
  • Jibraeil Al- Mokhalla
  • Antoine Berman
  • deformative tendencies

مقدّمه

ابومحمّد مصلح‌الدّین‌بن عبدالله سعدی شیرازی (۵۸۵ یا ۶۰۶ـ ۶۹۱ هـ.ق./ ۵۶۸ یا ۵۸۸ ـ۶۷۱ هـ. ش.) یکی از فرزندان بلندآوازة سرزمین ادب‌پرور فارس بوده که از عصر خود تاکنون جان و دل بسیاری را شیفتة شعر و ادب خود کرده است. از ادبا و مردمان هم‌عصر تا شاعر بزرگی چون حافظ شیرازی و بسیاری دیگر، از شعر و ادب وی بهره‌ها برده‌اند و نام ادبیّات فارسی نیز به معدود شاعران نابغه‌ای چون سعدی، بلندآوازه شده است.

سعدی از خاندان علم و دانش بوده، چنان‌که خود می‌فرماید: «همه قبیلة من، عالمان دین بودند». چون در نوجوانی پدر از دست داد، به توصیة اتابک شیراز، برای ادامة تحصیل، راهی بغداد شد و از محضر استادانی چون شیخ شهاب‌الدّین سهروردی بهره‌ها برد. پس از فراغت از تحصیل، راهی سفر شد و سالیانی چند در اقالیم غربت به سر برد. سعدی پس از چهل سال سیر آفاق و انفس، با انبانی ارزشمند از تجربه و دانش به شیراز بازگشت و دو کتاب ارجمند بوستان و گلستان را به رشتة تحریر درآورد.

سعدی، گلستان را به سال 656 هجری قمری، در فصل ربیعی که باد در سایة درختان، فرشی از گیاه و سبز گسترانیده بود، در یک دیباچه و هشت باب، تصنیف کرد؛ کتابی که متکلّمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت افزاید. این کتاب، به سبب اشتمال بر حکمت‌ها، مواعظ اخلاقی و دیگر خصال انسانی، نه تنها مورد توجّه اهل ادب بوده، بلکه همدم و مأنوس همة انسان‌هایی است که در زندگی، با شادکامی‌ها، تلخکامی‌ها و تنگدستی‌ها دست و پنجه نرم کرده‌اند.

زبان فاخر سعدی در گلستان، هیچ ‌گاه کمال خود را به رُخ مخاطبان خود نمی‌کشد؛ همچون سالاری بلندمنزلت، در عین کمال و برتری، متواضع و خاشع است و از همین روی است که دل هر صاحبدلی را می‌رباید و در گوشة خاطر هر کسی، جایی برای خویش باز می‌کند.

بیان و سبک نویسندگی عالمانه و پختة سعدی که توانسته بود با تلفیقی از نثرهای ساده، مسجّع و موزون و یا حتّی فنّی با رعایت تناسب و اعتدال، کتابی چون گلستان را گرد آورد، از دیرباز مورد توجّه ادب‌دوستان سراسر دنیا، از جمله ادیبان عرب بوده است. علاوه بر آثار پژوهشی متنوّعی که دربارة سعدی و ادبیّات او نگاشته شده است، مهم‌ترین تألیف‌های او، یعنی بوستان و گلستان هم به عربی برگردانده شده است. گلستان را اوّل بار، جبرائیل‌بن یوسف المخلّع با عنوان  الجُلستان (1263ق.) و بعد از آن محمّد الفراتی با نام روضة‌الوَرد (1340 ق.) و احمد عبدالمجید البدوی با عنوان جنّةالوَرد (1983م.) به عربی ترجمه کرده‌اند.

دربارة احوال جبرائیل المخلّع، اطّلاعات چندانی در دست نیست. علّت این امر بنا بر شهادت بسیاری از بزرگان ادب، مسامحه و سهل‌انگاری عرب‌ها در ثبت احوال ابنای نوع بشر بوده است. ایشان در اواخر قرن 18 میلادی در دمشق متولّد شد و علوم ابتدایی را در آنجا فراگرفت. سپس به اسکندریّه رفت و به دلیل تبحّر خود در نگارش عربی، به عنوان کاتب در دیوان خدیوی در اسکندریّه مشغول به کار شد (ر.ک؛ المخلّع، 1263ق.: 4).

به‌مرور از کار در دیوان دلزده می‌شود و «بعد از غروب 16 جمادی‌الثّانی سال 1257 قمری» (ر.ک؛ همان: 6)، تصمیم به یادگیری زبان ترکی می‌گیرد، امّا به‌زودی درمی‌یابد که زبان ترکی بسیار سخت است و در ضمن ارتباط بسیار چشمگیری با زبان فارسی دارد. به همین دلیل، مرحلة فراگیری زبان فارسی را از «ساعت دو نیمه شب دوم محرّم‌الحرام سال 1258 ق.» آغاز می‌کند (ر.ک؛ همان: 7). او کتاب‌های چندانی در کتابخانه اسکندریّه نیافت، امّا آنچه زندگی او را دگرگون ساخت و اتّفاقاً در آنجا وجود داشت، کتاب گلستان سعدی بود. جبرائیل سخت تحت تأثیر سعدی و کتاب او قرار می‌گیرد و بلافاصله و با استعانت از یک استخاره، ترجمة گلستان به عربی را «روز دوشنبه 6 رمضان سال 1258قمری آغاز و در 16 شوّال همان سال» به پایان می‌رساند (ر.ک؛ همان: 9).

ترجمة المخلّع مورد استقبال گسترده قرار گرفت و بسیاری از علمای فارس و عرب بر آن تقریض نوشتند؛ از آن جمله می‌توان به تقریض چهار فارسی‌زبان، با عنوان «تقریض حضرات اولاد شاه‌العجم و مَن انضمّ إِلی جانبهم وانسجم»، با نام‌های: شاهزاده سیف‌الدّولة شیرازی، شاهزاده شجاع‌الدّولة شیرازی، عبدالغفّار و احمد حسینی اشاره کرد که چنین نگاشته‌اند: «{جبرائیل المخلّع} با وجود قلّت سنّ و نداشتن اطّلاع کافی از قواعد علم فُرس، به قوّت طبع و نیروی ذوق، عبارات و مضامین گلستان را نظماً و نثراً بسیار خوب و در نهایت مرغوب نقل و تحویل به لسان عرب نمود و از روی سلیقه و فهم، نکات را مطابق و لطائف را موافق با اصل اقتفا کرده است و معانی و مقاصد را به‌شیرینی و به‌رنگینی از پارسی به تازی آورده است» (همان: 165).

کتاب ترجمة عربی جبرائیل‌بن یوسف المخلّع با نام کامل «کتاب ترجمة الجُلستان الفارسی العبارة، المشیر إلی محاسن الآداب بألطف إشارة، تعریب‌الأریب الألمعی، والأدیب اللّوذعی، الخواجا جبرائیل‌بن یوسف الشّهیر بالمخلّع»، در سال 1263 هجری قمری برای اوّلین‌بار با نظارت حسین افندی و تصحیح محمّدبن اسماعیل شهاب‌الدّین در چاپخانه بولاق قاهره به زیور طبع آراسته گشت (ر.ک؛ همان: 182).

نگارندگان، تصویر الکترونیکی این نسخه را ازکتابخانة دانشگاه پرینستون آمریکا، با شمارة ثبت 2474، RECAP341، b95، به دست آورده‌اند.

این ترجمه در سال 1267 هجری قمری، در ایران و در مطبعة الشّیرازیّة نیز به چاپ رسید که این نسخه در کتابخانة دانشگاه تهران موجود است.

ترجمة المخلّع را می‌توان به طور کلّی به چهار بخش تقسیم کرد:

بخش اوّل، از صفحة اوّل تا 15 و مقدّمة خود مترجم است که اندکی دربارة زندگی خویش، آشنایی با زبان فارسی و کتاب گلستان سعدی، شیوة ترجمه‌اش و زندگی و آثار سعدی سخن به میان می‌آورد. در این بخش او اذعان می‌دارد که ترجمه را بر اساس اصل کتاب گلستان و بدون هیچ تغییری که معنای آن را زیاد یا کم سازد، انجام داده است و به بنیان‌های فکری سعدی و کُنه مفاهیمی که در گلستان آورده، التزام داشته است و تنها در جاهایی تغییراتی بسیار اندک رخ داده که به سبب توافق نداشتن دو زبان فارسی و عربی، گریزی از آن وجود نداشته است (ر.ک؛ همان: 9ـ10).

بخش دوم، از صفحة 15 تا صفحة 161، ترجمة کتاب گلستان سعدی است.

بخش سوم، از صفحة 161 تا صفحة 166 شامل تقریض‌هایی در مدح ترجمة المخلّع از گلستان است.

بخش چهارم، از صفحة 166 تا صفحة 182 شامل اشعار عربی سعدی شیرازی است که المخلّع با عنوان دیوان‌العربی آنها را گردآوری نموده است.

ترجمة المخلّع، اوّلین ترجمة عربی از گلستان سعدی است. کاشف افندی استاد و مشوّق جبرائیل‌بن یوسف در ترجمة این اثر، در تقریضی که در انتهای این ترجمه نوشته است، بر این مطلب صحّت می‌گذارد: «فرزند صالح ما، جبرائیل المخلّع، اوّلین کسی است که از گل‌های این گلستان برمی‌چیند» (همان: 163) و چون «گلستان سعدی، مرواریدی است ناگشوده، فارسی‌الأصل و ترجمه ناشده از قبل»، پس «همّت بهرامی و نَفْس والا باعث شد که او {جبرائیل‌بن یوسف} اوّلین مترجم گلستان سعدی در مصر باشد» (همان: 164).

1ـ روش پژوهش و پرسش‌های آن

این پژوهش، کتاب الجُلستان جبرائیل المخلّع را از منظر هفت مورد از مؤلّفه‌های نظریّة آنتوان بِرمن (عقلایی‌سازی، شفّاف‌سازی، اطناب کلام، تفاخرگرایی، تخریب شبکه‌های معنایی مستتر در متن، غنایی‌زدایی کیفی و غنایی‌زدایی کمّی) که هم اهمیّت بیشتر و هم قابلیّت انطباق بهتر بر این ترجمه را دارند، بررسی می‌کند. نگارندگان سعی دارند با پرهیز از تکرار مکرّرات در باب زندگی یا ادبیّات سعدی، به روش تحلیلی‌ـ توصیفی و با بهره ‌گرفتن از مهم‌ترین شرح‌های گلستان سعدی (سودی بُسنوی، محمّد خزائلی، خلیل خطیب رهبر و غلامحسین یوسفی که مُتّصف به دقّت والای علمی هستند)، به استقرای تام و بررسی کامل ترجمة عربی گلستان سعدی بپردازند تا بتوانند از این رهگذر برای دو سؤال مهم زیر پاسخی درخور بیابند:

1ـ میزان وفاداری جبرائیل المخلّع به متن گلستان سعدی به چه میزان است؟

2ـ مؤلّفه‌های نظریّة گرایش‌های ریخت‌شکنانة آنتوان بِرمن تا چه اندازه در ترجمة جبرائیل المخلّع نمود پیدا کرده است؟

2ـ پیشینة پژوهش

مطالعات و پژوهش‌های صورت گرفته به زبان فارسی دربارة ترجمه‌های عربی گلستان و نیز نظریّة گرایش‌های ریخت‌شکنانة آنتوان بِرمن بر دو دسته هستند:

دستة اوّل شامل پژوهش‌هایی است که به نقد و بررسی ترجمة عربی محمّد الفراتی از گلستان سعدی پرداخته‌اند که از جملة مهم‌ترین آنها می‌توان به مقالات سیدان (1388)، موسوی (1381) و مسگرنژاد (1375) اشاره کرد.

دستة دوم شامل پژوهش‌هایی است که یا به معرّفی بنیان‌های تئوری نظریّة آنتوان بِرمن پرداخته‌اند؛ مانند مقالات: احمدی (1392)، زنده‌بودی (1390) و مهدی پرور (1389)؛ و یا به تطبیق این نظریّه بر ترجمة برخی آثار ادبی اقدام نموده‌اند. مقالات دلشاد و همکاران (1394)، صمیمی (1391) و کریمیان (1390) از این جمله است.

امّا در حوزة مطالعات ادب عربی، برخی پژوهشگران به ادب سعدی توجّه داشته‌اند که می‌توان به پژوهش‌های حسین علی محفوظ (1963م.) و (1379)، أمل ابراهیم (1998م.) و نیز پژوهش نقّادانه احسان عبّاس (1372) که در مقدّمة کتاب ترجمة اشعار عربی سعدی اثر جعفر مؤیّد شیرازی آمده است، اشاره کرد.

با وجود این، تحقیق‌ها و جستجوهای بسیار طولانی نگارندگان در منابع کتابخانه‌ای، الکترونیکی و اینترنتی نشان داد که دربارة کتاب الجُلستان جبرائیل المخلّع، تاکنون هیچ ‌گونه پژوهش مستقلّی به زبان‌های عربی و فارسی ـ خواه در حوزة معرّفی و بررسی خود اثر و یا در باب نقد ترجمة آن ـ به عمل نیامده است.

3ـ آنتوان برمن و نظریّة او دربارة نقد ترجمه

آنتوان بِرمن (Antoine Berman/ 1942ـ1991)، مترجم، نظریّه‌پرداز، فیلسوف و تاریخ‌نگار علم ترجمه است. وی متأثّر از فلسفة رمانتیک آلمانی‌ها و کسانی چون والتر بنیامین و هانری مشونیک، گونة دیگری از نقد ترجمه را پیش می‌کشد. نقد ترجمه، آن‌گونه که بِرمن ارائه می‌دهد، حاصل خوانش و تفکّر، و بسیار نزدیک به نقد ادبی است. محور دیدگاه ترجمه‌شناختی بِرمن، احترام به متن بیگانه و دیگری است و از این نظر با ارائة نظریّة «گرایش‌های ریخت‌شکنانه» (Endances déformantes)، دیدگاه‌های قوم‌گرایانه و معطوف به زبان مقصد در کار ترجمه را مورد انتقاد و سنجش قرار می‌دهد. وی هر گونه تغییر در سبک نویسنده، ساختار زبان، اطناب کلام و یا حتّی تغییر در نقطه‌گذاری و پاراگراف‌بندی را از جمله عوامل تحریف متن برمی‌شمارد. این سیستم از سیزده مؤلّفه تشکیل شده است که عبارتند از: عقلایی‌سازی، شفّاف‌سازی، اطناب کلام، غنایی‌زدایی کیفی، غنایی‌زدایی کمّی، تفاخرگرایی، همگون‌سازی متن، تخریب ضرباهنگ، تخریب شبکه‌های معنایی مستتر در متن، تخریب یا بومی‌سازی شبکه‌های زبانی زبان‌های محلّی، تخریب سیستم زبانی، تخریب اصطلاحات (ر.ک؛ احمدی، 1392: 1).

آنتوان بِرمن با مطرح کردن مبحث اخلاق در ترجمه، در واقع، به تعریف هدف از ترجمه می‌پردازد. به باور او، ترجمه نوشتن و منتقل کردن است. امّا این نگارش و انتقال، تنها در سایة هدف اخلاقی حاکم بر ترجمه که همانا قول دیگری به عنوان دیگری است، معنا می‌یابد.

4ـ نقد و بررسی

در این بخش از مقاله، ضمن معرّفی هر یک از مؤلّفه‌های ریخت‌شکنانة آنتوان بِرمن، برای بررسی انطباق داشتن یا نداشتن این موارد با ترجمة عربی گلستان اثر المخلّع، نمونه‌هایی را می‌آوریم.

4ـ1) عقلایی‌سازی (La Rationalization)

عقلایی‌سازی به ایجاد تغییر در ساختار نحوی و شیوة علامت‌گذاری متن مبدأ مربوط می‌شود. در این صورت، مترجم با توجّه به نظم گفتمان مقصد، جملات و زنجیرة جملات را بازتولید و مرتّب می‌کند و به نظم درمی‌آورد. بِرمن معتقد است که نثـر از قبیل رمان، رساله و... به دلیل برخورداری از تکرار، تعدّد جملات موصولی و معترضه، جملات بلند و جملات بدون فعل، ساختاری شاخه‌شاخه دارد و مترجم با عقلایی‌سازی، این ساختار شاخه‌شاخه را به ساختار خطّی تبدیل می‌کند؛ به عنوان مثال، مترجم برای جملاتی که در متـن مبدأ بدون فعل‌اَند، فعل می‌آورد. جملات بلند را کوتاه می‌کند و بــه‌اصطلاح، جملات را می‌شکند و یا جملات معترضه را جابجا و یا اضافه و کم می‌کند. در حقیقت، بِرمن فرایند عقلایی‌سازی را تحریفی در متن اصلی قلمداد و آن را رد می‌کند (ر.ک؛ مهدی‌پور، 1389: 3).

الف)

«در این امید به سَر شد دریغ عمر عزیز،

 

که آنچه در دلم است از درم فراز آید»
              (سعدی شیرازی، 1373: 32).

*****

«العُمْرُ بِالْآمَالِ زَادَ خَسَارَه

 

حَیْثُ الَّذِی فِی الْقَلْبِ فَارِقُ خَاطِرِی»
                      (المخلّع، 1267ق.: 42).

ابتدا باید اشاره کرد که عقلایی‌سازی زمانی نادرست خواهد بود که به متن اصلی آسیب بزند؛ به عنوان مثال در مصراع اوّل، کلمة «دریغ» طبق گفتة دکتر خطیب رهبر، از اصوات است و در بیان تأسّف به کار می‌رود (ر.ک؛ سعدی، 1379: 76) که مترجم از آن به عنوان جملة معترضه‌ای که بار معنایی و عاطفی خاصّی هم به جمله می‌بخشد، استفاده نمی‌کند. لذا بار اندوهی که شاعر به سبب سپری شدن عمرش، با آوردن این واژه نشان می‌دهد، در ترجمه دیده نمی‌شود و این خود از عوامل بی‌وفایی به متن و ایجاد شکاف میان متن اصلی و ترجمه به شمار می‌رود.

r ترجمة پیشنهادی: «وَاحَسْرَتَا انْقَضی الْعُمْرُ الْعَزِیزُ بِأَمَلٍ».

ب)

«صلح با دشمن اگر خواهی، هرگه که تو را،

 

در قفا عیب کند، در نظرش تحسین کن»
                   (سعدی شیرازی، 1373: 45).

*****

«إِنْ شِئْتَ تُصْلِحْ مِن عَدُوِّکَ قَلْبَهُ

 

أَحْسِنْ لِمَنْ یَغْتَابُ فِیکَ مَتَی حَضَر»
                      (المخلّع، 1267ق.: 57).

ساختار نحوی، یکی از مواردی است که معمولاً مترجمان آن را رعایت نمی‌کنند و متناسب با مؤلّفة عقلایی‌سازی آن را تغییر می‌دهند؛ مانند ترجمة موصوف و صفت، مقلوب یا مضاف و مضافٌ‌إلیه (ر.ک؛ دلشاد و دیگران، 1394: 9). در این مثال، جبرائیل المخلّع نوعی منطقی‌سازی به کار برده است. وی ساختار مصراع دوم را به صورت مجهول ترجمه کرده، در حالی که سعدی مستقیماً به فاعل (دشمن) اشاره می‌کند و از سوی دیگر، به جابه‌جایی عبارات مصراع دوم پرداخته است. سعدی ابتدا اشاره دارد به اینکه «در صورتی که دشمنت پشت سَرت عیبت را گفت، تو در برابر خودش او را تحسین کن»، ولی مترجم آن را جابه‌جا کرده است و ابتدا نیکی کردن، سپس غیبت کردن را ذکر می‌کند.

r ترجمة پیشنهادی: «إِنِ اسْتَغَابَکَ فَأْحْسِنْ إِلَیْهِ وَقْتَ حُضُورِهِ».

ج)

«به نان خشک قناعت کنیم و جامة دلق

 

که بارِ منّتِ خود بِه که بار منّتِ خَلْق»
         (سعدی شیرازی، 1373: 128).

*****

«قَنَعْتُ بِعَیْشِی فِی الْمَشَقَّةِ رَاضِیاً

 

فَمَا مِنَنُ الأَعْنَاقِ خَیْراً مِنَ الْمِحَنِ»
                       (المخلّع، 1267: 98).

در این بیت، سعدی با آوردن عبارت‌های «نانِ خشک» و «جامة دَلْق» اشاره به سختی‌های زندگی دارد که مترجم این دو عبارت را فقط با آوردن واژة «المَشَقَّة» خلاصه کرده است. بنابراین، در اینجا فرایند عقلایی‌سازی و ارائة ساختار جدید ضرورتی ندارد و مترجم باید کلام را به همان صورت اصلی به کار ببرد که چه‌بسا بار معنایی خاصّی در کاربرد این دو عبارت وجود داشته که سعدی با آوردن آن خواسته به فقر، سختی و همة تنگناهای زندگی اشاره کند، ولی در ترجمه، این بار معنایی از بین رفته است.

r ترجمة پیشنهادی: «قَنَعْتُ بِعَیْشِی قِشْرَةَ الْخُبْزِ وَ خِرْقَةً».

4ـ2) شفّاف‌سازی (laClarification)

شفّاف‌سازی، به نوعی به فرآیند عقلایی‌سازی مربوط می‌شود، با این تفاوت که عقلایی‌سازی در سطح ساختار نحوی جملات صورت می‌گیرد، امّا شفّاف‌سازی مربوط به روشنگری در سطح معنایی است. طبق این نظر، مطلبی که در متن اصلی به صورت «تعریف نشده» مطرح شــده است، در متن مقصد به صورت «تعریف شده» درمی‌آید؛ یعنی مترجم با افزودن کلمه یا کلماتی به متن، دست به روشن ساختن متن می‌زند. البتّه شایان ذکر است که بِرمن خود بر وابستگی عمل ترجمه به شفّاف‌سازی صحّه می‌گذارد، امـّـا مخالفت بِرمن از طرفی به فروکاستن «چندمعنایی» (Polysémie) به «تک‌معنایی» (Monosémie) و شرح و توضیح مواردی مربوط می‌شود که در متن اصلی نمی‌خواسته روشن باشد و از طرف دیگر، به حشو و افزودن واحدهای معنایی که به اطناب کلام (مورد بعدی تحریف از نظر وی) منجر می‌شود (ر.ک؛ مهدی‌پور، 1389: 3).

الف)

«دوستان را گو که نصیحتم مکنید

 

که مرا چشم بر ارادت اوست»
      (سعدی شیرازی، 1373: 172).

*****

«أَخِلاَّیَ کُفُّوا عَنْ نَصِیحَةِ وَالِه

 

بِرَغْبَةِ مَنْ یَهْوَی تَعَلَّقَ نَاظِره»
              (المخلّع، 1267ق.: 129).

مسلّماً شفّاف‌سازی و ترجمه دو جزء لاینفک هستند، تا حدّی که هر عمل ترجمه‌ای، قابل شرح است. امّا در مفهوم منفی، توضیح به منظور شفّاف‌سازی، آنچه را که نیست و نمی‌خواهد در متن اصلی باشد، هدف قرار می‌دهد (ر.ک؛ عشقی،1390: 61). هرچند المخلّع تلاش کرده تا جای امکان، منظور نویسنده را انتقال دهد، ولی این امر باعث شفّاف‌سازی و گاهی اطناب در ترجمه می‌شود که از عوامل انحراف متن محسوب می‌شود و در نتیجه، از تأثیر متن می‌کاهد. در این بیت، سعدی به‌روشنی خود را با صفات عاشق و سرگردان معرّفی نکرده، ولی مترجم با کاربرد واژة «واله» که به معنای «عاشق و شیفته» است، آشکار‌سازی را به‌کار می‌برد. همچنین، از دیگر ساخت‌های ریخت‌شکنانه‌ای که در اینجا وجود دارد، عقلایی‌سازی است که مترجم با تغییر خطاب غیرمستقیم به مستقیم (دوستان را گو که نصیحتم مکنید = أَخِلاَّیَ کُفُّوا عَنْ نَصِیحَةِ وَالِه: دوستان از نصیحت انسان عاشق دست بردارید)، ساختار نحوی آن را تغییر داده است.

r ترجمة پیشنهادی: «أَخْبِرْ أَصْدقَائِی أَنْ یَکُفُّوا عَنْ نَصِیحَتِی».

ب)

«به دست آوردن دنیا هنر نیست

 

یکی را گر توانی دل به دست آر»
      (سعدی شیرازی، 1373: 218).

******

«أَلاَ إِنَّ مَنْ حَازَ الْقُلُوبَ هُوَ الْفَتَی

 

وَ جَمْعُکَ لِلدُّنْیَا فَلَیْسَ بِعِرْفَان»
               (المخلّع، 1267م.: 162).

اجرای این مؤلّفه در متون مختلف با یکدیگر متفاوت است؛ به عنوان مثال، در متون ادبی، مترجم تمایل به ابهام‌گویی دارد تا از این طریق، ذهن خواننده را درگیر سازد. لذا مترجم باید به این نکته توجّه کند و از شفّاف‌سازی بپرهیزد، ولی در متون دینی و تاریخی، شفّاف‌سازی تا حدودی ضروری است. در این بیت، ضمن اینکه مترجم، ترجمة مصراع‌ها را جابه‌جا کرده، یک مورد شفّاف‌سازی هم در آن دیده می‌شود. تقارن این مصراع به این صورت است: (یکی را گر توانی دل به دست آر = أَلاَ إِنَّ مَنْ حَازَ الْقُلُوبَ هُوَ الْفَتَی: بدان که آن کسی جوانمرد است که بتواند قلبی را به دست آورد). در مصراع دوم، مترجم از تعبیرِ «الفَتَی» استفاده نموده که در بیت اصلی به آن اشاره‌ای نشده است و دچار حشو و اطناب در کلام شده است.

r ترجمة پیشنهادی:

«وَ جَمْعُکَ لِلدُّنْیَا فَلَیْسَ فَذ

 

لَوْ تَسْتَطِیع فَعَلَیْکَ بِإِحْرَازِ الْقُلُوب»

4ـ3) اطناب کلام(l'Allongement)

همانند تمام مترجمان و نظریّه‌پردازان، بِرمن نیز بر این نکته واقف است که هر ترجمه‌ای از متن اصلی خود طولانی‌تر است. او این اطناب کلام را حاصل دو فرایند عقلایی‌سازی و شفّاف‌سازی می‌داند. نیز معتقد است که مترجم ایدة «فشـردة» متن مبدأ را باز می‌کند و این کار را «تهی‌شدگی» می‌نامد که تأثیری در غنا بخشیدن به جان کلام ندارد. از این روی، بر آن جملة معروف خود که «افزوده هیچ نمی‌افزاید: l'ajout n'ajoute rien» تأکید می‌کند و افزوده را صرفاً در راستای انباشته‌ کردن حجم متن، و بی‌ثمر می‌داند. به اعتقاد بِرمن، اطناب کلام پایة زبانشناختی ندارد و گرایشی لاینفکّ از ترجمه شده است (ر.ک؛ مهدی‌پور، 1389: 3ـ4).

الف)

«شب را به بوستان با یکی از دوستان اتّفاقِ مَبیت افتاد؛ موضعی خوش و خرّم و درختان دَرهم. گفتی که خُردة مینا بر خاکش ریخته و عِقدِ ثریّا از تاکش درآویخته» (سعدی شیرازی، 1373: 7).

«فَلَمَّا هَجَّمَ اللَّیْلُ بِزُنوجِه وَرَسمَ عَلَی مَلِکِ النَّهَارَ الرُّومِی بِخُرُوجِهِ، اِلْتَجَأْنَا مِنْه إِلَی الْمَبِیتِ بُسْتانَ أَحَد الأَصْحَابِ، وَکَانَ ذَلِکَ الْمَوْضِعُ مِنْ حُسْنِ السَّمْتِ فی خِطَّة الإِعْجَابِ، سَمَاء أَشْجَارِه مِزْهَرَةٌ عَلَی أَرْضِهَا وَأغْصَانُهَا مُلْتَفَّةُ السَّاقِ بِبَعْضِهَا، یُخَیَّلُ لِلنَّاظِرِینَ بِمَا فِی تَدْبِیجِهَا مِنَ الْبِدَاعَةِ، إِنَّ أَرْضَهَا مُرَصَّعَة بِمَا نَقَّشَ فِی دَائِرَةِ فَلَکِ السَّاعَةِ، وَ إِنَّ تَاجَهَا مُکَلَّلٌ بِعِقْدِ الثُّرَیَّا، وَإِنَّ زُلالَهَا الصَّافِی رُوْحُ الشهَّدِ أَوْ رَاحَ الْحَمِیّا» (المخلّع، 1267م.: 25ـ26).

مترجم یک عبارت کوتاه را با استفاده از جملات وصفی بسط داده، به‌ گونه‌ای که از عبارت اصلی فاصله گرفته است. عبارت‌های «اِلْتَجَأْنَا مِنْه إِلَی الْمَبِیتِ بُسْتانَ أَحَد الأَصْحَابِ، وَکَانَ ذَلِکَ الْمَوْضِعُ مِنْ حُسْنِ السَّمْتِ فی خِطَّة الإِعْجَابِ إِنَّ أَرْضَهَا مُرَصَّعَة بِمَا نَقَّشَ فِی دَائِرَةِ فَلَکِ السَّاعَةِ، وَ إِنَّ تَاجَهَا مُکَلَّلٌ بِعِقْدِ الثُّرَیَّا»، مفهوم کلام سعدی را می‌رساند و عبارت‌های دیگری که مترجم به کار برده است، اضافی است. بیشتر اطناب‌هایی که المخلّع در کلام خود به کار برده، مربوط به نثر می‌شود که حاصل کاربرد جملات وصفی است. هرچند مترجمان معمولاً گرایش به تفسیر بیشتر از زبان مبدأ دارند، ولی باید توجّه داشت این امر باعث تحریف متن اصلی نشود؛ چراکه مترجم با این اطناب از تأثیر بلاغت ایجازگونة کلام کاسته است.

ب) «آنگاه مرا گفت از آنجا که همّت درویشان است و صدق معاملت ایشان، خاطری همراه ما کن که از دشمنِ سخت، اندیشناکم» (سعدی شیرازی، 1373: 33).

«وَبَعْدَ ذَلِکَ اِلْتَفَّتْ بِوَجْهِه إِلَیَّ ودنا مُقْبِلاً عَلَیَّ وَقَالَ مِنْ هَذَا الْمَقَامِ الَّذِی هُوَ هَمَّتْ الدَّرَاوِیشُ الْکِرَامُ وَ صدق مُعَاملتهم مَعَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ وَجْهَ الْخَاطِرِ بِمُرَافِقَتِی فَإِنَّنِی مُتَفَکِّرٌ مِن الْعَدُوِّ الصَّعْبِ فِی مُضَایِقَتِی» (المخلّع، 1267ق.: 42).

در این بیت، منظور از «اندیشناکم»، یعنی در هراس و نگرانی‌ هستم و مترجم در برگردان این بیت، «اندیشناکم» را با افزودن عبارت «إِنَّنِی مُتَفَکِّرٌ مِنَ الْعَدُوِّ الصَّعْبِ فِی مُضَایِقَتِی» آورده است و عبارتِ «فِی مُضَایِقَتِی» اضافه شده است. روشن است که سعدی از ایجاز کلام برای تأثیرگذاری بیشتر آن بهره می‌برد، ولی گاهی کاربردهایی در ترجمه دیده می‌شود که از بلاغت کلام کاسته است.

r ترجمة پیشنهادی: «إِنَّنِی مُتَوَتِّرٌ مِنَ الْعَدُوِّ الصَّعْبِ».

ج)

«زِ دیدنت نتوانم که دیده دربندم

 

وگر مقابله بینم که تیر می‌آید»
      (سعدی شیرازی، 1373: 174).

*****

«وَکَیْفَ یَغُضُّ الطِّرْفَ عَنْکَ وَلَوْ دَنَتْ

 

لِیَ النَّبْلُ مِنْ جفْنَیْکَ تَرْشِقُ فِی صَدْرِی»
                     (المخلّع، 1267ق.: 131).

در این بیت، مترجم عبارت «تَرْشِقُ فِی صَدْرِی» را بدون هیچ ‌گونه اشاره‌ای به این محتوا در بیت سعدی، به متن افزوده است. این قبیل اضافات، تنها حجم خام متن را می‌افزاید، بی‌آنکه بار معنایی و گفتاری به متن ببخشد. یکی دیگر از مؤلّفه‌های ساختارشکنی که در این بیت می‌توان به آن اشاره کرد، شفّاف‌سازی است. سعدی با بیان «وگر مقابله بینم که تیر می‌آید»، روشن نمی‌کند که مقصود از «تیر»، معنای استعاری آن (تیر نگاه معشوق) است یا معنای حقیقی (تیری که از خارج به انسان برخورد می‌کند). معنای این بیت چنین می‌تواند باشد: «من توان چشم فروبستن از نگاه به تو را ندارم، حتّی اگر تیری چشمم را نشانه گرفته باشد!». ولی مترجم خود به تفسیر آن پرداخته است و مصراع دوم را تیر نگاه معشوق که قلبش را نشانه می‌گیرد، ترجمه کرده است.

r ترجمة پیشنهادی:

«لَمْ أَعُدْ أَسْتَطِعْ أَنْ أَغُضَّ الطّرفَ عَنْکَ

 

وَلَوْ تَقَدَّمَ لِیَ نَبْلٌ مِنْ أَمَامِی».

4ـ4) تفاخرگرایی(l'Ennoblissement)

بِرمـن این گرایش را گرایشی «افلاطونی» می‌خواند و آن را نتیجة کار مترجمانی می‌داند که متن مقصد را از لحاظ فرم و شکل، زیباتر از متن اصلی درمی‌آوردند. وی معتقد است این گرایش مربوط به حسّ زیبایی‌شناختی افرادی می‌شود که معتقدند هر گفتمانی باید گفتمانی زیبا باشد. بِرمن تفاخرگرایی را در نظم، «شاعرانه کردن» (Poétisation) و در حوزة نثر، «بلیغ کردن» (Rhétorisation) می‌خواند و آن را شامل «تولید جملات فاخر با بهره گرفتن از متن اصلی، به عنوان مادّة اوّلیّه» تعریف می‌کند. در واقع، بِرمن کار این مترجمان را بر هم زدن سبک و فرم متن اصلی می‌داند که بدون در نظر داشتن چند و چون متن اصلی، صرفاً برای خوانا، برجسته و فاخر بودن متن مقصد ـ آن هم به بهانة انتقال بهتر معناـ به متن اصلی توجّهی نکرده است و دست به بازنویسی و تمرین سبکی از متن اصلی می‌زنند (ر.ک؛ مهدی‌پور، 1389: 4).

الف)

«بیندیش و آنگه برآور نَفَس

 

وَز آن پیش بس کن که گویند بس»
          (سعدی شیرازی، 1373: 10).

*****

«وَاسْتَثْمن الدُّرَّةَ قَبْلَ الصَّدَفِ

 

وَاسْتَکِفَّ طَبِعَا أَوْ تَجِدُ قَوْلُ اکْتَفَی»
                 (المخلّع، 1267م.: 29).

در این بیت، منظور از «برآور نَفَس» بر اساس شروح مختلف، از جمله خطیب رهبر (ر.ک؛ سعدی شیرازی، 1379: 38) و غلامحسین یوسفی (ر.ک؛ همان،1392: 228)، به معنای سخن گفتن است، ولی مترجم از عبارت کنایی (وَاسْتَثْمَنَ الدُّرَّةَ قَبْلَ الصَّدَفِ) استفاده کرده که هرچند قصد تفاخرگرایی را داشته، امّا ذهن خواننده را از محتوای ساختار اصلی دور می‌کند. کنایی بودن ترجمة المخلّع با متن اصلی همسو است، ولی در معادل‌یابی واژگان، به آراسته‌سازی روی‌ آورده، کلام خود را شاعرانه بیان داشته است.

ب)

«گر گرفتارم کنی، مستوجبم

 

وَر ببخشی، عفو بهتر که انتقام»
                    (همان، 1373: 188).

*****

«مِنْکَ الْعُقُوبَةَُ عَدْل فِی جِنَایَتِنَا

 

وَمِنَّةُ الْعَفوِ أَعْلَی فِی صَفَاتِ علی»
              (المخلّع، 1267ق.: 147).

در این نمونه، سعدی به برتری عفو در برابر انتقام اشاره دارد، ولی مترجم در اینجا گرفتار آراسته‌سازی شده است و مصراع دوم را بدین صورت ترجمه کرده است: «مِنَّةُ الْعَفْوِ أَعْلَی فِی صِفَاتِ عَلِی: در میان همة صفات پسندیده، گذشت و بخشش از همه برتر است». از این‌ رو، شاید بتوان گفت که مترجم برای رعایت واج‌آرایی «ع»، گرفتار این ساختارشکنی شده است.

r ترجمة پیشنهادی: «وَالْعَفْوُ أَفْضَلُ مِنَ الْأَخْذِ بِالثَّأْرِ».

ج) «گِلِه کردم پیش یکی از مشایخ که فلان به فسادِ من گواهی داده. گفت: به صلاحش خجل کن». (سعدی شیرازی، 1373: 93).

*****

«قُلْتُ لِأَحِدُ الْمَشَایِخِ أَنَّ فُلاَناً شهِدَ فِی حَقِّی بِالْفَسَادِ، فَقَالَ أَخْجِلُهُ بِالصَّلاَّحِ عَلَی رُؤُوسِ الْأَشْهَادِ» (المخلّع، 1267ق.: 82).

در عبارت پایانی ترجمه، مترجم برای زیبایی‌سازی، عبارتِ «عَلَی رُؤُوسِ الْأَشْهَاد» را برای ایجاد موسیقی در کلام به کار برده است، در حالی که با متن اصلی همخوانی ندارد و نوعی تحریف متن به شمار می‌رود.

4ـ5) تخریب شبکه‌های معنایی مستتر در متن(destruction des réseaux signifiants sous-jacent)

به اعتقاد بِرمن، «هر اثری دارای متنی مستتر» است که در آن، دال‌هایی برگزیده می‌شوند که بارِ معنایی خود را به هم قرض می‌دهند و در ارتباط با هم، زنجیره‌ای پیوسته را تشکیل می‌دهند که خواننده را به مفهومی خاص هدایت می‌کند. به اعتقاد وی، ترجمه‌ای که نتواند این شبکه و زنجیره را منتقل کند، متن اصلی را تحریف کرده است (ر.ک؛ مهدی‌پور، 1389: 6).

الف)

«بنی‌آدم سرشت از خاک دارد

 

اگر خاکی نباشد، آدمی نیست»
      (سعدی شیرازی، 1373: 105).

*****

«وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ أَصْلُ خِلْقَته

 

مَنْ لَمْ یَکُنْ مِنْ تُرَاب فَهوَ مِنْ جَانِّ»
                (المخلّع، 1267ق.: 94).

غلامحسین یوسفی در شرح گلستان، معنای بیت را به این صورت آورده است: «فرزندان آدم از خاک سرشته (و آفریده) شده‌اند، اگر فروتن نباشند، آدمی‌زاده به شمار نمی‌آیند. خاکی: منسوب به خاک؛ مجازاً فروتن» (سعدی شیرازی، 1392: 372). خزائلی نیز در شرح این عبارت چنین آورده است:

«آدمی، منسوب به خاک است (= خاکی است) و هر که خاکی (= متواضع) نباشد، آدمی نیست. در مقدّمة اوّل، خاکی به معنی حقیقی و در مقدّمة دوم، خاکی به معنی مجازی خود آمده است، ولی چون قیاسات ادبی، قیاسات خطابی است، از جهت اقناع و ایجاد هیجان در مخاطبان، مفید است. به‌علاوه، مراد از آدمی در اینجا، انسان کامل است» (خزائلی، 1368: 408).

در واقع، سعدی قصد دارد تواضع و فروتنی انسان را نشان دهد، ولی از بیان مستقیم استفاده نمی‌کند، بلکه از واژگانی بهره می‌جوید که این مفهوم را القاء کنند؛ به عبارتی، کلماتی چون «بنی‌آدم»، «سرشت»، «خاک» و «خاکی» به صورت غیرمستقیم، مضمون تواضع را می‌رسانند، ولی مترجم با نادیده‌گرفتن این شبکه و فضاسازی، آن را ترجمه کرده است و هرگز مفهوم تواضع را در مصراع دوم، نتوانسته به‌درستی در ترجمة خود القاء نماید.

r ترجمة پیشنهادی:«مَنْ لَمْ یَکُنْ مُتَوَاضِعاً، فَهُوَ لَیْسَ إِنْسَاناً».

4ـ6) غنازدایی کیفی(l'appauvrissement qualitative)

بنا بر عقیدة بِرمن، این نوع تحریف، جایگزین کردن کلمات، اصطلاحات و پیچ و خَم جملات با کلمات و اصطلاحاتی است که از لحاظ غنای معنایی، آوایی و طنین کلمات، در سطح واژة مبدأ نیستند.

تحریفی که بِرمن از آن سخن می‌گوید، شاید یکی از سخت‌ترین مسائل موجود در عمل ترجمه و یکی از دشوارترین کارهای هر مترجم باشد. هر زبانی با توجّه به ساختار و کلمات و آواهای موجود در آن، کلمات و بازی‌های کلامی‌ ویژه‌ای با بارِ معنایی و تصویرسازی خاصّ خود دارد و برگرداندن آنها غالباً بسیار دشوار است. شاید گاهی بتوان با شباهت‌های آوایی آنها مانور داد، امّا همواره چنین شانسی وجود ندارد (ر.ک؛ مهدی‌پور، 1389: 4).

الف)

«گَرَت از دست برآید، دهنی شیرین کن

 

مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی»
               (سعدی شیرازی، 1373: 105).

*****

«إِنْ کُنْتَ شَهْماً فحل بِالْکَلاَمِ فَماً

 

فَمَا الشُّجَاعَةُ صَدْم الْفَمِ بِالْحَجَرِ»
                (المخلّع، 1267ق.: 94).

در این بیت، مترجم عبارتِ «گرت از دست برآید» را «إِنْ کُنْتَ شَهْماً: بزرگوار بودن» و «مردی آن نیست را»، «فَمَا الشُّجَاعَةُ: شجاعت آن نیست» ترجمه کرده است. به اعتقاد بِرمن، جایگزین کردن عبارات و کلمات با اصطلاحات و کلماتی که از لحاظ غنای معنایی، درخور متن مبدأ نیست، تحریف متن به ‌شمار می‌آید که باعث ارائه ندادن تصویرسازی دقیق از متن زبان مبدأ می‌شود. واژة «شَهْم» به‌درستی، عبارتِ کنایی «از دست برآمدن» را نمی‌رساند و این درست دربارة عبارتِ «فَمَا الشُّجَاعَةُ» هم صدق می‌کند. از سوی دیگر، مترجم عبارتِ «مشت زدن بر دهن» را به صورت «صَدْمُ الْفَمِ بِالْحَجَرِ» ترجمه کرده است که فاقد غنای تصویری و معنایی صحیح می‌باشد. مشت زدن بر دهان، با واژة «لَکم» ترجمه می‌شود.

r ترجمة پیشنهادی:

«اِسْتَنْفَذَ وُسْعُکَ لِفَحْلِ الأَفْوَاهِ

 

فَمَا الرَّجُولَةُ لکمةِ عَلَی الْفَم».

ب)

«ای برادر! چو عاقبت خاک است،

 

خاک شو پیش از آنکه خاک شوی»
         (سعدی شیرازی، 1373: 104).

*****

«وَ إِنَّکَ یَا أَخِی سَتَعُودَ ترباً

 

فَکُنْهُ الَآنَ تطْهِرُ مِنْ عُیُوبِ»
                (المخلّع، 1267ق.: 93).

عبارتِ «خاک شو»ی اوّل در مصراع دوم، یعنی فروتنی و تواضع پیش گرفتن و «خاک شو»ی دوم، به معنای مردن است. یوسفی در شرح این بیت چنین آورده است: «عاقبت خاک است: سرانجام مرگ است و خاک شدن. خاک شو: مانند خاک فروتن باش» (سعدی شیرازی، 1392: 370) که ترجمة برگردان عربی آن به این صورت است: «ای برادر! تو بالأخره خواهی مُرد. پس الآن مانند خاک باش تا از عیب‌ها پاک شوی» و این ترجمه هرگز مفهوم مصراع دوم را منتقل نمی‌کند. هرچند گاهی متن مبدأ بار معنایی با تصویرسازی خاصّ خود است و انتقال آن برای مترجم، مشکل است، ولی امکان استفاده از شباهت‌های معنایی آنها وجود دارد.

r ترجمة پیشنهادی: «کُنْ مُتَوَاضِعاً قَبْلَ لِقَاءِ الْحَتْفِ».

4ـ7) غنازدایی کمّی(l'appauvrissementquantatif)

در این نوع تحریف، سخن از هدر رفتن واژگانی است. بِرمن معتقد است که گاهی برای یک مدلول، چندین دال وجود دارد و انتخاب یک دال به «غنا‌زدایی کمّی» منجر می‌شود (ر.ک؛ مهدی‌پور، 1389: 4).

الف)

«غم موجود و پریشانی معدوم ندارم

 

نَفَسی می‌زنم آسوده و عمری می‌گذارم».
                 (سعدی شیرازی، 1373: 89).

*****

«أَسِیر وَلاَ وَجْد یُکدرُ فَقْدَهُ

 

بِتَرْوِیحِ أَنْفَاسٍ إِلَی غَایَةِ الْعُمْرِ»
                (المخلّع، 1267ق.: 77).

در این بیت، مترجم در برابر دو دالِّ «غم» و «پریشانی»، مدلولِ «لاَ وَجْدٌ یُکْدِرُ فَقْدَهُ» را آورده که ساختار متن و بافت واژگانی را به هم ریخته است و در واقع، نوعی کاهش واژگانی است. از دیگر مؤلّفه‌های ریخت‌شکنانه‌ای که در اینجا دیده می‌شود، عقلایی‌سازی است که مترجم دو فعل ترکیبی «نَفَسی می‌زنم» و«عمری می‌گذارم» را به صورت جملة هسته‌ای که از یک هسته و چند وابسته تشکیل شده، ترجمه کرده است و این باعث از بین رفتن گویایی متن و تضعیف آن می‌شود.

r ترجمة پیشنهادی:

«لَسْتُ حَزِیناً وَ کَئِیباً لِفقْدَانِ مَا هُوَ مَعْدُومٌ

 

 

أَتَنَفَّسُ فَارِغَ‌الْبَالِ وَ أَمْضَی حَیَاتِی إِلَی غَایَةِ الْعُمْرِ».

     

ب)

«معلّمت همه شوخی و دلبری آموخت

 

جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت»
             (سعدی شیرازی، 1373: 181).

*****

«یُعَلِّمُکَ الْمُعَلِّمُ عَتب لُطف

 

وَ ظُلْمُ الْعَاشِقِینَ مَعَ الدَّلاَلِ»
              (المخلّع، 1267ق.: 139).

در این بیت، مترجم در ترجمة دال‌های «شوخی»، «دلبری»، «جفا»، «ناز»، «عتاب» و «ستمگری»، فقط به سه مدلول «عتب لطف»، «ظُلْمُ الْعَاشِقِینَ» و «الدَّلاَل» اکتفا کرده است، بی‌آنکه قصد اصلی نویسنده را در کاربرد این دال‌ها در نظر بگیرد و این همان تحریفی است که بِرمن از آن به عنوان «غنایی‌زدایی کمّی» یاد می‌کند. علاوه بر این، عقلایی‌سازی هم در این بیت وجود دارد. مترجم فعل ماضی «آموخت» را به صورت مضارع «یُعَلِّمُکَ: می‌آموزد» به کار می‌برد. هدف سعدی از کاربرد فعل ماضی، تأکید جمله است؛ به عبارت دیگر، منظور سعدی، مَاهُوِی شدن آموخته‌های معلّم در درون شاگرد است، ولی کاربرد فعل مضارع، تهی از این بار معنایی می‌باشد. بنابراین، می‌بینیم که ارائة ترجمه نادرست، تراز کیفی و سلامت فرایند ترجمه را پایین آورده است.

r ترجمة پیشنهادی:

«عَلَّمَکَ الْمُعَلِّمُ نُکْتَةً وَ غَنْجَ

 

ظُلْمَ وَ دَلاَلَ و عِتَابَ الْعَاشِق»

نتیجه‌گیری

ترجمة آثار ادبی به صورت چشمگیری امر باارزشی تلقّی می‌گردد؛ زیرا علاوه بر یادگیری زبان، ابزار مهمّی برای ارتباطات و نقل و انتقال فرهنگ‌ها محسوب می‌شود. افراد به واسطة آن قادرند بر موانع زبانشناسی و فرهنگی فائق آیند. از این روی، آنان بهتر می‌توانند ارتباطات مؤثّر بین‌فرهنگی برقرار کنند. امّا باید مجدّانه بر این حقیقت تأکید کرد که برای ترجمة یک متن، به‌ویژه متون گرانسنگ ادبی، همچون گلستان حضرت سعدی، مترجم باید بر ویژگی‌های زبانی، ادبی، بیانی و بلاغی هر دو زبان مبدأ و مقصد، احاطة کامل داشته باشد تا بتواند ترجمة درستی ارائه دهد. امری که متأسّفانه بر جناب جبرائیل‌بن یوسف المخلّع، اوّلین مترجم گلستان به عربی، منطبق نیست. ایشان طبق شهادت خود در مقدّمة کتاب، تنها اندک‌زمانی پس از آغاز فراگیری زبان فارسی، اقدام به ترجمة این اثر سترگ سعدی می‌کند. به همین دلیل، هرچند در ترجمة خود، صادقانه تلاش کرده است تا هیچ عبارتی را از قلم نیاندازد، ولی در عمل، در موارد بسیاری که شاعر از آرایه‌های ادبی، به‌ویژه کنایه و استعاره استفاده کرد، در ترجمه موفّق نبوده است و فقط عبارات را به صورت تحت‌اللّفظی و بدون توجّه به مفهوم اصلی به عربی برگردانده است.

بسیاری از عبارات و ابیات ترجمه شده در نگاه اول درست به نظر می‌رسید ولی با اعمال نظریّة برمن و دقّت بیشتر، میزان انحراف مترجم از متن مبدأ مشخّص گردید. تمام مؤلّفه‌های هفتگانة تحریف متن که از نظریّة گرایش‌های ریخت‌شکنانة آنتوان بِرمن در این جستار انتخاب و استفاده شد، در متن الجُلستان جبرائیل المخلّع مشاهده گردید، ولی از میان همة آنها، تفاخرگرایی کم‌بسامدترین عوامل بود. البتّه چنین نتیجه‌ای، از آن روی قابل پیش‌بینی بود که مترجم در برابر متن فاخر و بسیار ادیبانة سعدی در متن فارسی گلستان، اساساً فرصتی برای عرض اندام در زبان مقصد نیافته است.

با وجود این، از سَرِ انصاف علمی، نگارندگان بر این گمان هستند که علّت اصلی انحراف از متن اصلی در ترجمة عربی گلستان، گذشته از ناآشنایی کامل مترجم به زبان فارسی، تمایزات مربوط به ساختار دستوری و نداشتن تطابق کامل دامنة اطلاق واژه‌ها در دو زبان عربی و فارسی است که طبیعتاً ناشی از اختلاف فرهنگ، تمدّن، عادات و رسوم دو قومی است که به این دو زبان سخن می‌گویند.

ابراهیم، أمل. (1998م.). الأثر العربی فی أدب سعدی. تهران: رابطة الثّقافة و العلاقات الإسلامیّة.
احمدی، محمّدرحیم. (1392). «آنتوان برمن و نظریّة گرایش‌های ریخت‌شکنانه؛ معرّفی و بررسی قابلیّت کاربرد آن در نقد ترجمه». دوفصلنامة نقد زبان و ادبیّات خارجی. س 6. ش 10. صص 1ـ21.
اوژه، طاهر، رحیم کوشش و عبدالله طلوعی‌آذر. (1394). «بررسی تطبیقی گلستان سعدی با مختصّات نثر موزون و مسجّع در بلاغت عربی». فنون ادبی. ش 1. صص 87ـ102.
باقر، علیرضا و رقیّه ابراهیمی‌زاده. (1391). «پژوهشی در شرح عربی گلستان سعدی، نگاشته در قرن دهم هجری». مطالعات نقد ادبی (پژوهش ادبی). ش 29. صص 81ـ107.
بدوی، امین عبدالمجید. (1983م.). جنّة الورد. قاهره: منشورات سمیر أبوداوود.
حسینی، سیّدمحمّد. ( 1385). «نقد و نظر ترجمة دیوان حافظ به زبان عربی (أغانی شیراز)». پژوهشنامة فرهنگ و ادب. ش 3. صص 55ـ75.
خزائلی، محمّد. (1368). شرح گلستان. چ 8. تهران: انتشارات جاویدان.
دلشاد، شهرام، سیّدمهدی مسبوق و مقصود بخشش. (1394). «نقد و بررسی ترجمة شهیدی از نهج‌البلاغه بر اساس نظریّة گرایش‌های ریخت‌شکنانة آنتوان برمن». دوفصلنامة مطالعات ترجمة قرآن و حدیث. ش 4. صص99ـ120.
زنده‌بودی، مهران. (1390). «از خود و دیگری و گرایش‌های تحریفی در گفتمان ترجمه‌شناختی آنتوان برمن تا ترجمه‌ناپذیری». فصلنامة مطالعات ترجمه. س 9. ش 34. صص 23ـ37.
سعدی شیرازی، ابومحمّد مصلح‌الدّین. (1373). گلستان. به تصحیح و شرح جمشید غلامی‌نهاد. چ 2. تهران: نشر نیایش.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1379). گلستان سعدی. به کوشش دکتر خلیل خطیب‌رهبر. چ 12. تهران: صفی علیشاه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1392). گلستان سعدی. تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی. چ 11. تهران: خوارزمی.
سیّدان، الهام و سیّدمحمّدرضا ابن‌الرّسول. (1388). «نقد و بررسی عبارات بحث‌انگیز گلستان سعدی در ترجمة عربی آن (روضة‌الورد)». پژوهشنامة زبان و ادب فارسی (گوهر گویا). س 3. صص 91ـ108.
صفوی، کورش. (1371). هفت گفتار دربارة ترجمه. چ 11. تهران: نشر مرکز.
صمیمی، محمّدرضا. (1391). «بررسی ترجمة داستان تپّه‌هایی چون فیل‌های سفید بر اساس سیستم تحریف متن آنتوان برمن». کتاب ماه ادبیّات. ش 65. صص 44ـ50.
عشقی، فاطمه. (1390). ترجمه و جزء کلمه یا بیتوته در دوردست. تهران: نشر قطره.
فراتی، محمّد. (1340ق.). روضةالورد. دمشق: دار طلاس.
کریمیان، فرزانه و منصوره اصلانی. (1390). «نقش وفاداری به یک نویسنده در ترجمه: بررسی مقابله‌ای ترجمه‌های قاسم روبین از آثار مارگریت دوراس». فصلنامة مطالعات زبان و ترجمه. س 44. ش 3. صص 119ـ136.
محفوظ، حسین‌علی. (1379ق): «متنبّی ایران فی‌الشّام، سعدی الشیرازی». مجلّة مجمعاللّغة العربیّة. ج 35. صص 253ـ269.
ــــــــــــــــــــ . (1963م.). «سعدی الشّیرازی، خریج بغداد فی العصر العباسی الأخیر». مجلّةکلّیّة الآداب. عدد 6. صص 155ـ178.
المخلّع، جبرائیل‌بن یوسف. (1267ق.). الجُلستان الفارسی. شیراز: مکتبة المعرفة.
مسگرنژاد، جلیل. (1375). «نظری کوتاه به کتاب روضةالورد؛ ترجمة عربی کتاب گلستان سعدی از استاد محمّد فراتی». آشنا. ش 33. صص 71ـ76.
موحّد، ضیاء. (1378). سعدی. چ 3. تهران: نشر طرح نو.
موسوی، کمال. (1381). «نقد و تحلیلی بر کتاب گلستان، روضة‌الورد». مجلّة دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان. س 2. ش 28. صص 29ـ42.
مهدی‌پور، فاطمه. (1389). «نظری بر روند پیدایش نظریّه‌های ترجمه و بررسی سیستم تحریف متن از نظر آنتوان برمن». کتاب ماه ادبیّات. ش 41. صص 57ـ63.
مؤیّد شیرازی، جعفر. (1372). شعرهای عربی سعدی شیرازی. شیراز: دانشگاه شیراز.
نصیری، حافظ. (1390). روش ارزیابی و سنجش کیفی متون ترجمه شده از عربی به فارسی. تهران: انتشارات سمت.