نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه زبان و ادبیّات عربی دانشگاه کاشان

2 کارشناسی ارشد زبان و ادبیّات عربی دانشگاه کاشان

چکیده

برگردان آثار ادیبان عارف و شاعران سالک به سبب پیچیده‌گویی‌ها و کاربست رموز و اصطلاحات خاص، همواره یکی از چالش‌های فراروی مترجمان بوده است. غزلیّات شمس که مجموعة سروده‌های عرفانی مولاناست، تاکنون چندین بار به زبان عربی برگردانده شده ‌است. از جملة این ترجمه‌ها، ترجمة «محمّد سعیدجمال‌الدّین» است که به صورت گزیده‌ای از غزلیّات شمس ارائه گردیده‌ است. در این پژوهش، با روشی توصیفی ـ تحلیلی در نقد ترجمه سعی می‌شود تا برخی نارسایی‌های این ترجمه و عوامل تأثیرگذار بر آن مورد بررسی قرار گیرد. تسلّط نداشتن مترجم به زبان فارسی، دقّت نکردن در خواندن واژگان و عبارات، وجود کلماتی که در نوشتار و خواندن یکسان و در معنا متفاوت هستند، تشخیص ندادن فاعل از مفعول، توجّه نکردن به علائم نگارشی در متن اصلی، از جمله عوامل تأثیرگذار در ترجمة نادرست برخی ابیات دیوان می‌باشد. بدیهی است با توجّه به اینکه این مجموعة عربی به صورت منثور ترجمه شده‌ است، تفاوت‌های عروضی بین دو اثر بررسی نخواهد شد.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

A Critique on the Translation of “Ghazaliyat-e-Shams” in Arabic

نویسندگان [English]

  • Mohsen Seifi 1
  • Najmeh Fathalizadeh 2

1 Associate Professor at Department of Arabic Language and Literature, Allameh Tabataba'i University, Tehran

2 MA in Arabic Language and Literature of Allameh Tabataba'i University, Tehran;

چکیده [English]

Translation of literary works of mystic scholars and wayfarer poets due to use of convolutions, the application of secrets, and specific terms has always been one of the main challenges facing translators. “Ghazaliyat-e-Shams”, a collection of mystical poems by Mawlana, have been translated into Arabic several times. Among these, the translation of "Mohammed Saeed Jamal al-Din" is presented as a selection of sonnets of Shams. This study attempts with a descriptive-analytical method to examine some of the failures of this translation and the factors that affect it.  The lack of command of translator in Farsi, inaccuracy in reading words and phrases, presence of homonym (a word that sounds the same or is spelled the same as another word but has a different meaning), misdiagnosis of the subject from the object, and inattention to punctuation in the original text are of influence on an incorrect translation of some verses of The Works of Shams. Obviously, the fact that this collection has been translated into prose in Arabic, the prosodic differences between the two works will not be investigated.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Criticism
  • Translation
  • Ghazaliyat-e-Shams
  • Mohammad Saied Jamaleddin

دیوان غزلیّات شمس، سرودة مولانا جلال‌الدّین محمّد بلخی (م. 672 ق.)، شاعر برجستة ایرانی که در آن از عشق وافر خود به شمس‌الدّین تبریزی سخن گفته، همواره مورد توجّه دوستداران شعر و ادب بوده ‌است و بسیاری از ناقدان و پژوهشگران ادبیّات فارسی به بررسی و تحقیق پیرامون این اثر ازرشمند پرداخته‌اند و یا حتّی مترجمانی از کشورهای عربی به ترجمة آن روی آورده‌اند. محمّد سعیدجمال‌الدّین نیز، ترجمه‌ای منثور از صد و یک غزل مولوی را بر طبق دیوان غزلیّات شمس با شرح شفیعی کدکنی ارائه داده ‌است.

آنچه در این پژوهش مد نظر قرار گرفته، بررسی کاستی‌های ترجمة عربی غزلیّات شمس است. بدیهی است هر ترجمه‌ای ممکن است خطاهایی داشته باشد که عامل آن صرفاً آشنا نبودن با زبان مبدأ نیست، بلکه باید توجّه داشت که مترجم برای ترجمة متون، به‌ویژه متون ادبی باید به اصولی، از جمله آشنایی کافی با زبان فارسی، دقّت در خواندن واژگان و عبارات، تشخیص صحیح ارکان جمله، توجّه به علائم نگارشی در متن و درک صحیح اصطلاحات فارسی پایبند باشد و در رعایت آنها بکوشد. در این مقاله، سعی شده ‌است با تطبیق نمونه‌های شعری و ترجمة عربی آنها، کاستی‌ها و خلل‌هایی که در اثر ترجمه بر آنها وارد آمده ‌است، بیان شود و تفاوت‌های دو اثر مورد تطبیق قرار گیرد.

1ـ پیشینة پژوهش

جدا از پژوهش‌هایی که دربارة مولوی به زبان فارسی انجام گرفته است، مولوی‌پژوهان در زبان عربی نیز کارهای بایسته‌ای انجام داده‌اند؛ از جملة آنها:

جواهر الآثار فی ترجمة مثنوی مولانا البلخی الرّومی که عبدالعزیز شرا به سال 1332هجری قمری آن را تألیف کرده ‌است.

فصول مِنَ المثنوی تألیف عبدالوهّاب عزّام که در سال 1946میلادی تدوین شده است.

ید الشّعر و الشّمس المنتصرة که ترجمة منتخبی از اشعار مولوی از سوی عیسی علی العاکوب است و به سال 2004 میلادی چاپ شده ‌است.

از آنجا که تاکنون اثر مستقلّی در موضوع نقد ترجمة محمّد سعیدجمال‌الدّین از غزلیّات شمس صورت نگرفته، این جستار بر آن است که با بررسی این کتاب، نقدهایی را بر این ترجمه ارائه دهد.

2ـ معرّفی اثر

غزلیّات شمس که سروده‌های مولوی، عارف و شاعر بی‌بدیل ایرانی است، از سوی مترجمان به زبان عربی برگردانده شده‌ است که از میان آنها، محمّد سعید جمال‌الدّین، در کتابی با عنوان قصائد مختارة مِن دیوان شمس تبریز به ترجمة گزیده‌هایی از غزلیّات شمس همّت گماشته ‌است.

این ترجمه، ترجمه‌ای منثور از صد و یک غزل از دیوان شمس تبریزی است که مترجم آن را با تکیه بر مجموعه‌ای که شفیعی کدکنی آن را از دیوان برگزیده، انتخاب نموده است که با ویژگی‌هایی، همچون سهولت و دوری از پیچیدگی و اغراق در معانی صوفی و نزدیک بودن به ذوق خوانندة عربی متمایز می‌شود.

مترجم کوشش کرده تا در این ترجمه برای خوانندة عربی ترجمه‌ای دقیق و کامل ارائه دهد، هرچند او در ترجمة برخی ابیات دچار اشتباه شده است و مقصود شاعر را به درستی درک نکرده ‌است. امّا با وجود این، او سعی کرده تا اندازه‌ای که ممکن است مقداری از زیبایی شعر را حفظ کند و الفاظ شعر و زبان آن را به کار گیرد و در پاره‌ای اوقات، موسیقی داخلی متن فارسی و سجع و قافیه را نیز مراعات نموده ‌است؛ برای مثال، می‌توان به ترجمة بیت زیر اشاره کرد:

«ای یار ما! عیّار ما! دام دل خمّار ما!
پا وامکش از کار ما، بستان گرو دستار ما»
                                      (مولوی، 1382: 69).

و اینک ترجمة عربی آن:

«رفیقنا أنت، عیّارنا أنت

قیِّد قلبنا... خمّارنا أنت

لاتسحب القدم عن شأننا

بل خُذ بعقدة عمامتنا» (الرّومی، 2008 م.: 60).

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، مترجم سعی نموده تا با آوردن دو کلمة «عیّارنا» و «خمّارنا» به عنوان سجع در این متن، بر زیبایی ترجمة خویش بیفزاید.

علاوه بر این، او با کمک گرفتن از شروح غزلیّات شمس و آوردن توضیحات کافی در پاورقی صفحات، سعی کرده تا فهم متن فارسی را برای خوانندة عربی آسان‌تر نماید. از جمله شرح‌هایی که مترجم از آنها بهره گرفته، می‌توان شرح شفیعی کدکنی، بدیع‌الزّمان فروزانفر و جلال‌الدّین همایی را نام برد. از دیگر ویژگی‌های این اثر می‌توان به عنوان آن اشاره نمود. هرچند این اشعار در قالب غزل سروده شده، امّا مترجم به دلیل نزدیکی اصطلاح قصائد به ذوق خواننده عربی، عنوان ترجمة خود را قصائد مختارة نام نهاده است.

3ـ پرسش‌های پژوهش

این مقاله در پی آن است تا به پرسش‌های زیر پاسخ دهد:

الف) آیا مترجم توانسته است مفاهیم مورد نظر مولوی را به خوبی به زبان مقصد انتقال دهد؟

ب) چه عواملی سبب خطای احتمالی مترجم در ترجمة صحیح گردیده‌ است؟

ذکر این نکته نیز لازم است که یکی از دشوارترین انواع ترجمه، ترجمة شعر است. «واضح است که زبان شعر، زبانی جداگانه و متفاوت با زبان معمول است. محدودیّت‌های وزن، قافیه و موسیقی درونی شعر، یکی از موانع عمدة ترجمة شعر است؛ زیرا شعر ـ حتّی شعر آزاد ـ عموماً متّکی بر وزن عروضی، قافیه و موسیقی است» (اقبالی، 1388: 16). شعری که به نثر ترجمه می‌شود، شکل عروضی خود و وزن و قافیه را از دست می‌دهد. علاوه بر این، موسیقی درونی و آهنگ خاصّ کلام هم از بین می‌رود و ممکن است صنایع ادبی نیز در ترجمه دستخوش تغییر گردیده باشد و یا از کلام حذف شود. جاحظ در این‌ باره گفته ‌است: «شعر، قابلیّت ترجمه ‌شدن را ندارد و نمی‌توان آن را از زبانی به زبان دیگر نقل کرد و اگر چنین شود، نظم آن بریده، وزن آن باطل و زیبایی‌ آن از میان می‌رود و از مقام بداعت ساقط می‌شود» (جاحظ، 1988م.: 75).

دشواری ترجمة شعر موجب شده تا در این جستار، کتاب قصائد مختارة مِن دیوان شمس تبریز که ترجمة عربی گزیده‌هایی از غزلیّات شمس است، به بوتة نقد کشیده شود. در این راستا، پس از بیان ترجمه و اهمیّت آن به نقد ترجمة واژگان، ترجمة عبارات، ترجمة تعبیرهای خاصّ مولانا در این ترجمه خواهیم پرداخت.

ترجمه و اهمیّت آن

ترجمه از ریشة «رجم» به معنای «سنگ‌پرانی» است (راغب الإصفهانی، 1412ق.: مادّة رجم) و به عبارتی، برگرداندن گفتار یا نوشتار از زبانی به زبان دیگر است (انوری، 1381: مادّة ترجمه). ترجمه در اصطلاح، انتقال معنی کلام از زبانی به زبان دیگر، به شیوه ای که همة معانی و مقاصد منظور در متن اصلی را متضمّن باشد (ر.ک؛ سلماسی‌زاده، 1369: 11).

کت فورد ترجمه را چنین تعریف می‌کند: «جایگزینی موادّ متنی در یک زبان (زبان مبدأ) با موادّ متنی معادل در زبان دیگر (زبان مقصد)» (لطفی‌پور ساعدی، 1374: 66). ارزش ترجمه آنگاه روشن می‌شود که به عنوان حلقة اتّصال میان فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف، باعث انتقال مؤلّفه‌های فرهنگی، ادبی و علمی می‌گردد. امّا با وجود نقش انکارناپذیری که ترجمه در ارتباطات فرهنگی و علمی ایفا می‌کند، گاهی ممکن است نارسایی آن یا تسلّط نداشتن مترجم به برخی مؤلّفه‌های زبانی در زبان مقصد، نتیجة معکوس و منفی داشته باشد که می‌توان این ناسازواری را در برخی متون ترجمه شده در دوره‌ها و زبان‌های مختلف مشاهده نمود.

نقد ترجمة واژگان

در این بخش، به بررسی عواملی می‌پردازیم که سبب شده تا مترجم در ارائة ترجمة واژگان، ترجمه‌ای صحیح ارائه ندهد. گفتنی است ترجمة واژگان، شامل دو بخش ترجمة اسم‌ها و ترکیب‌ها و ترجمة فعل‌ها می‌شود. از عواملی که سبب شده مترجم در ترجمة واژگان دچار خطا شود، می‌توان به عدم آشنایی کافی نداشتن با زبان مبدأ، وجود واژگان متشابه در زبان فارسی، وجود واژگانی که در نگارش یکسان، امّا در خواندن متفاوت هستند و خواندن نادرست الفاظ و واژگان اشاره نمود که در ادامه به توضیح هر یک از آنها می‌پردازیم.

4ـ1) ترجمة اسم‌ها و ترکیب‌ها

یکی از نکات مهم و مورد توجّه در ترجمه، آشنایی با زبان مبدأ است. یوجین نایدا از برجسته‌ترین تئوری‌پردازان علم زبان‌شناسی، ترجمه را چنین تعریف می‌کند: «ترجمه عبارت است از: بیان دوبارة پیامی از زبان مبدأ در قالب نزدیکترین معادل طبیعی آن به زبان مقصد، نخست با رعایت معنی، سپس با رعایت سبک نوشتاری» (شمس‌آبادی،1380: 28ـ29). هر مترجمی باید با واژگان و اصطلاحات خاصّ زبان مبدأ آشنایی کامل داشته باشد تا بتواند با رعایت امانت‌داری برای ارائة ترجمه‌ای صحیح بکوشد.

مترجم اثر مورد بحث در این مقاله، به دلیل آشنایی کافی نداشتن با زبان مبدأ، در برخی موارد، اسم‌ها و ترکیب‌ها را غلط ترجمه کرده ‌است؛ به عنوان مثال، در بیت زیر مترجم در باب واژة «خوش‌طالعان» ترجمة صحیحی ارائه نداده ‌است:

«بیگاه شد، بیگاه شد، خورشید اندر چاه شد
خیزید ای خوش‌طالعان، وقت طلوع ماه شد»
                             (مولوی،1382: 96).

در شرح دیوان کبیر، ذیل واژة «خوش‌طالعان» آمده ‌است: «دارای طالع خوب» (همان، 1363: 280). امّا مترجم در ترجمه این بیت آورده‌ است:

«أقبل اللّیل، أقبل اللّیل، غَـابَ الشَّمسُ فِی الجُبِّ

هلمّوا أیّها المِلاَح، فَالوَقتُ وَقتُ طُلُوعِ البَدرِ البَهِی»

                           (الرّومی، 2008 م.: 205).

بنابراین، مترجم «خوش‌طالعان» را «الملاح» ترجمه کرده‌ است، در صورتی که واژة «الملاح» جمع «ملیح» به فردی گفته می‌شود که چهرة نمکین و زیبا داشته باشد. پس شایسته بود که از واژة «السعداء» استفاده می‌شد.

از دیگر کلماتی که به علّت آشنایی کافی نداشتن با زبان فارسی، مترجم را در ترجمة صحیح به تردید واداشته است و سبب ترجمة نادرست آن شده‌، کلمة «خُمره» در بیت زیر است:

«یک پند زِ من بشنو: خواهی نشوی رسوا؟
من خُمرة افیونم، زنهار سرم مگشا»
                            (مولوی، 1382: 40).

کلمة «خُم» در زبان فارسی به ظرف سفالین بزرگی اطلاق می‌شود که برای نگهداری آب، سرکه یا شراب در قدیم از آن استفاده می‌شده است، امّا به گمان مترجم، این همان «خمر» یا «شراب» است و بدین دلیل، آن را «خمر» ترجمه کرده ‌است:

«استمع نصیحة مِنّی، أترید ألاّ تفتضح

فَأَنا خمرٌ قد مزج بالأفیون فحاذر أن تنزع الغطاء عنّا»

                               (الرّومی، 2008 م.: 113).

اگر مترجم به جای کلمة «خمر» از واژة «الدنّ» به معنای خُمره بهره می‌برد و عبارت را بدین گونه می‌آورد: «فأنا دنّ أفیون...»، ترجمه رساتر بود. همچنین مترجم ضمیر مفرد را به ضمیر جمع ترجمه کرده است و به جای «عنّا» باید از واژة «عنّی» استفاده می‌کرد.

در غزلی دیگر از غزلیّات شمس، مولانا در توصیف خود چنین می‌فرماید:

«ماییم مست و سرگران، فارغ زِ کار دیگران
عالم اگر بر هم رود، عشق تو را بادا بقا!»
                             (مولوی،1382: 10).

مترجم در ترجمه چنین بیان می‌کند:

«نحن سکاری رؤوسنا تدور، قد فَرَغنا ممّا لغیرنا مِن أمور

لو تَقَوَّضَ العالم و امَّحَی، فَلِعشقک أبداً الخلـود و البقـاء»

                                     (الرّومی، 2008م.: 66).

در این بیت، کلمة «سرگران» که به معنای مخمور و سرمست است، با جملة «رؤوسنا تدور» ترجمه شده‌ است، در حالی ‌که عبارت «دار رأسه» به معنای سرگیجه گرفت (ر.ک؛  آذرنوش، 1384: 207) و نیکوتر آن بود که مترجم به جای این عبارت، کلمة «مخمور» را در بیت فوق جای می‌داد و می‌گفت: «نحن سُکاری و مخمورون».

سپس مولانا جلال‌الدّین در مطلع غزلی دیگر از غزلیّات شمس چنین می‌سراید:

«ای فصل با باران ما، برریز بر یاران ما
چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما»
                            (مولوی، 1382: 19).

در این بیت، واژة غمخوار به مفهوم انسان غمگین و غصّه‌دار است، در حالی‌که در ترجمة عربی آن می‌خوانیم:

«یا فصلنا ذا الغیث والمطر، أنزل علی أصحابنا مطرا

                         کَدَمع البائسین منّا لهجر أحبّتنا»

                                     (الرّومی، 2008م.: 80).

در این بیت، از کلمة «غمخوار» به واژة «البائس» تعبیر شده ‌است، حال آنکه «البائس» به معنای «بینوا و بدبخت» می‌باشد (ر.ک؛آذرنوش، 1384: 126) و بر فردی اطلاق می‌گردد که از لحاظ مالی، توانایی کافی نداشته ‌باشد. بنابراین، باید در ترجمة عربی واژة «غمخوار» از کلمة «المشفقین» استفاده شود.

مولانا در ابیات دیگری از غزلیّات خود، به توصیف معشوق خویش پرداخته است و او را همچون آب حیاتی می‌داند که به جان او زندگی تازه‌ای می‌بخشد:

«بام وهوا تویی و بس، نیست روی به جز هوس
آب حیات جان تویی، صورت‌ها همه سقا»
                                      (مولوی، 1387: 30).

«أنت السطح و أنت الهوا لیس إلّا، و کلّ ذهاب هوس لیس إلّا

ماء الحیاة روحک، و الصّور کلّها سِقا»

              (الرّومی، 2008 م.: 96).

ناقدان و پژوهشگران ادب پارسی دربارة کلمة «روی» که در این بیت آمده ‌است، نظرات گوناگونی را ارائه داده‌اند. فروزانفر معنای این واژه را این‌گونه بیان می‌دارد: «روی: سیراب‌کننده، ابری با باران درشت، تر وتازه» (مولوی، 1363: 311). امّا شفیعی کدکنی نظر دیگری در این‌ باره دارد. وی در تفسیر این کلمه می‌گوید: «رو، رفتن؛ نیست‌ روی به جز هوس: هر هوسی رفتنی است و شاید هم منظور از روی، شعر باشد از باب ذکر جزء و ارادة کُل» (مولوی، 1387: 31).

به هر روی، از مجموع آنچه نقل شد، چنین برمی‌آید که اگر مقصود شاعر از «روی»، همان «سیراب‌کننده» باشد، مترجم به خطا رفته است، امّا اگر منظور شاعر، رفتن باشد، مترجم راه درستی در بیان عبارت پیش گرفته است. علاوه بر این، ترجمة مصراع دوم نیز خطا دارد؛ زیرا باید به جای «ماء الحیاة روحک» بگوید: «و أنت ماء الحیاة للرّوح».

در جایی دیگر مولانا می‌گوید:

«سخن با سرو می‌گوید که مستانه همی رقصی
به گوشش سرو می‌گوید که یار بردبار آمد»
                                    (مولوی، 1382: 118).

اکنون به ترجمة بیت می‌نگریم:

«و زهرة الیاسمین تهتف بشجرة السّرو: أو ترقصین و أنت سکری؟

یُسرّ السّرو بأذنها: قد أقبل الحبیب البارّ»

                   (الرّومی، 2008م.: 230).

در مصراع اوّل این بیت، شاعر رقصیدن سرو را به سان رقصیدن شخص مست بیان نموده است، امّا مترجم در ترجمه، آن را به صورت جملة حالیّه ترجمه کرده که بهتر است بگوییم: «ترقصین رقص السّکاری».

کلمة «بردبار» که به معنای صبور می‌باشد، معادل آن در این ترجمه کلمة «البارّ» است، در صورتی که «البارّ» به معانی زیر آمده است: «حرمت‌گذار، وظیفه‌شناس، صمیمی، مخلص، پارسا، پاکدامن، صادق، راستگو، درست، مهربان، نیکوکار، بخشنده» (آذرنوش، 1384: 32). بنابراین، مترجم این کلمه را به اشتباه، معادل‌یابی و ترجمه نموده ‌است و بهتر بود به جای کلمة «البارّ»، کلمة «الصبّور» را به کار می‌برد.

گفتنی است مترجم در تشخیص برخی کلماتی که در نگارش یکسان، امّا در خواندن، متفاوت هستند، به خطا رفته است و در نتیجه، ترجمة درستی ارائه نداده ‌است. از نمونة این خطاها بیت زیر می‌باشد:

«ای چشم ابر، این اشک‌ها می‌ریز همچون مشک‌ها
زیرا که داری رشک‌ها بر ماه‌رخساران ما»
                                      (مولوی، 1382: 19).

کلمة «مَشک» در مصراع اوّل به فتح میم خوانده می‌شود و منظور از آن «مَشکِ آب» است، امّا مترجم گمان کرده که این کلمه، «مُشک» (به ضمّ میم) و به معنای نوعی عطر و بوی خوش می‌باشد و در ترجمه این ‌گونه آورده ‌است:

«یا عین الغمام و السُحُب، أهرقی الدّمع هتوناً بعطر المسک یتضوّع

إذ تضمرین ـ کما علمت ـ الحسد، لوجوهٍ لنا کالبُدُر»

                                  (الرّومی، 2008 م.: 80).

که بهتر بود به جای مصراع اوّل بگوید: «یا عین الغمام والسُّحُب، أهرقی الدّمع هتوناً کالقِرَب».

مترجم در بیتی دیگر کلمة «شُکر» (به ضمّ شین) را «شِکَر» (به کسرِ شین) خوانده ‌است:

«هله برجه، هله برجه، قدمی بر سَرِ خود نه
هله برپَر، هله برپر، چو من از شکر و غرامت»
                            (مولوی، 1382: 73).

*****

«ألا فاقفز، ألا فاقفز، و قدما عَلَی الرّأس ضَع

ألا فَحَلِّق، ألاَ فَحَلِّق و أَعلِ مثلی عَلَی السُّکر و الغرامة»

                                   (الرّومی، 2008 م.: 17).

این در حالی ‌است که اگر آن را «شِکَر» ( به کسرِ شین) بخوانیم، به وزن بیت آسیب می‌رساند و اگر آن را «شُکر» (به ضمّ شین) بخوانیم، وزن بیت صحیح خواهد بود و خللی به آن وارد نخواهد آمد.

نکتة دیگری که باید در این جستار در نظر داشت، این است که برخی از واژه‌ها در نوشتار زبان فارسی شکل یکسانی دارند و در خواندن هم یکسان تلفّظ می‌شوند، امّا در معنا متفاوت از یکدیگر هستند. وجود چنین واژه‌های مشابه در زبان فارسی، کار مترجمان این زبان را دشوار کرده‌ است، به‌گونه‌ای که مترجم باید در ترجمة این دسته از واژگان دقّتی دوچندان داشته ‌باشد. این قبیل کلمات می‌تواند معنای اسمی یا فعلی داشته باشد:

«در سَرِ خود پیچ لیک، هست شما را دو سَر
این سَرِ خاک از زمین، وان سَرِ پاک از سما»
                            (مولوی، 1382: 88).

کلمة «پیچ» می‌تواند بُن مضارع باشد و یا فعل امر و یا اسم که اگر آن را به شکل فعل در نظر بگیریم، فعل امر خواهد بود که حرفِ باء (ب) از ابتدای آن حذف شده‌ است. امّا مترجم با تصوّر اینکه این کلمه اسم است، آن را به صورت اسم ترجمه کرده است و سرانجام کار این است که عبارت مورد نظر (در سَرِ خود پیچ) اشتباه ترجمه شده ‌است:

«فی رأسک ثنیّةٌ، لکن لک رأسین

رأس التّراب، هذه مِن أدیم الأرض، وتلک الرّأس الطاهرة مِنَ السّما»

                                                  (الرّومی، 2008 م.: 192).

در واقع، مقصود این عبارت آن نیست که در سَرِ تو پیچ وجود دارد، چنان‌که مترجم این ‌گونه برداشت کرده‌ است، بلکه منظور از آن، «در خود توجّه کردن» است.

از دیگر نمونه‌های این بخش می‌توان بیت زیر را آورد:

«ای مه افروخته‌رو، آب روان در دلِ جو
شادی عشّاق بجو، کوری اغیار بیا»
                            (مولوی، 1382: 22).

در ترجمة این بیت می‌خوانیم:

«یا قمراً مضیئاً إمضِ، وابحث عن ماء جار فی القلب

ابحث عن سعـد العشّاق، ثمّ رغم أنف الأغیار تعال»

                                (الرّومی، 2008 م.: 84).

کلمة «رو» به معنای رخسار و چهره می‌باشد، امّا به گمان مترجم این کلمه را فعل در نظر گرفته است و مقصود او از آن، «رفتن» است. به همین دلیل، برای آن از فعلِ «امض» استفاده کرده ‌است. افزون بر این، در ترکیبِ «آب روان در دلِ جو»، مقصود از «جو»، «جویبار و نهر روان» است، امّا مترجم به اشتباه آن را به معنای «جستن و طلب کردن» دریافته است و برای آن، کلمة «ابحث» را آورده‌ است. با بررسی این ابیات، می‌توان گفت همة این دریافت‌های اشتباه در نتیجة خواندن نادرست عبارات و دقّت نکردن در آنهاست. بنابراین، مصراع اوّل بیت را می‌توان چنین آورد: «یا قمراً مضیئاً، یا ماءاً جاریّاً فی قلب النّهر...».

به علاوه، در مصراع دوم ترتیب کلمات به صورت ترتیب واژگان فارسی است و ‌باید به صورت ترتیب اجزای جملة عربی باشد: «ثمّ تعال رغم أنف الأغیار».

از نمونه‌های دیگر خطاهایی که در اثر تشابه واژگان به وجود آمده است، بیت زیر می‌باشد:

«مه از پی چوگان تو، خود را چو گویی ساخته
خورشید هم جان‌باخته، چون گوی غلطان می‌رود»
                                    (مولوی، 1382: 105).

در این عبارت، ماه و خورشید از فرط عشق به ممدوح، به گوی غلطان تشبیه شده‌اند. کلمة «چون» در مصراع دوم، چند معنی را در ذهن تداعی می‌کند: 1ـ مفهوم زمانی داشته ‌باشد و هم‌معنی «هنگامی‌که» باشد. 2ـ کلمه‌ای باشد به معنای «زیرا» برای دلیل آوردن در پاسخ یک سؤال. 3ـ می‌تواند به عنوان ادات تشبیه به کار رود و مترادف معنای «مِثل» و «مانند» باشد.

به‌یقین کلمة «چون» در این بیت نمی‌تواند به مفهوم اوّل و دوم بیاید؛ زیرا زمان در این بیت، مقصود نیست و سؤالی هم مطرح نشده است تا این کلمه پاسخی برای آن باشد. در نتیجه، «چون» در بیت مولانا به معنای همانندی و مشابهت به کار رفته، ادات تشبیه است. امّا با خواندن عبارت ترجمه شدة عربی آن درمی‌یابیم که این کلمه به مفهوم زمانی آن ترجمه شده ‌است:

«القمر فی إثر الصّولجـان یسعـی، هب نفسک کرةً

فروح الشّمس تخفق حین تدحرج الکرة أو تبین»

                              (الرّومی، 2008م.: 213).

علاوه بر این، مترجم برای کلمة «خود» در مصراع اوّل، «نفسک» را به کار برده است که با دقّت در شعر، متوجّه غایب ‌بودن کلمة «خود» و مرجع ضمیر آن که «ماه» است، خواهیم شد. پس او باید به جای واژة «نفسک»، «نفسه» را به کار برد. در نتیجه، ترجمة صحیح مصراع اوّل چنین خواهد بود:

«القمر فی إثر الصّولجـان یسعی و یتبدّل

کأنّه کرة حتّی یقتـل بیـد صـولجـانک».

علاوه بر این، مترجم در فهم صحیح معنای مصراع دوم نیز به خطا رفته است و بهتر بود مصراع دوم به این صورت ترجمه شود: «والشّمس تمرّ مرّ الکرة المتدحرجة لأنّها ماتت».

بنابراین، در پژوهش دربارة این‌ گونه واژگان، باید دقّت کنیم که کدام معنای واژه در متن مورد نظر است. دقّت در این نمونه شعری زیر نیز ما را به این نکته می‌رساند:

«امروز خود آن ماهت، در چرخ نمی‌گنجد
وان سکّة چون چرخت، پهنای دگر دارد»
                          (مولوی، 1382: 124).

در این بیت، واژة «چرخ» دو بار (یک ‌بار در مصراع اوّل و بار دیگر در مصراع دوم) به کار رفته ‌است که هر یک از آنها از نظر معنا با دیگری متفاوت است. این تفاوت در معنا را می‌توان با استفاده از قرینه‌های به کار رفته در عبارات دریافت. «چرخ» در مصراع اوّل به معنای آسمان است و قرینة آن، «ماه» می‌باشد و در مصراع دوم، به معنای شیء گرد و غلطانی است که «سکّه» به آن تشبیه شده‌ است. امّا مترجم هر دو واژه را به یک معنا درک کرده است و از لحاظ معنایی، بین آن دو تفاوتی قائل نشده ‌است:

«قمرک الیوم لا تحتویه السّماء

و السکّة الشبیهة بسمائک لها وسعٌ آخر»

                 (الرّومی، 2008م.: 236).

توجّه به این نکته ضروری است که مترجم برای آشنایی بیشتر با زبان مبدأ ‌باید در باب واژه‌هایی که معانی آنها را نمی‌داند، یا در معانی آنها تردید دارد، به فرهنگ لغت‌های ویژة آنها مراجعه کند تا معانی لغات برایش با وضوح بیشتری آشکار شود.

نکتة دیگری که نباید از نظر دور داشت، این است که مترجم باید در خواندن واژه‌ها و الفاظ دقّت فوق‌العاده‌ای داشته باشد تا در ترجمة آنها خطایی رخ ندهد. حال نمونه‌ای از خطاهایی را که از روی بی‌دقّتی مترجم در خواندن متن رخ داده ‌است، در بیت زیر می‌بینیم:

«ای یار ما! عیّار ما! دام دل خمّار ما!
پا وامکش از کار ما، بستان گرو دستار ما»
                            (مولوی، 1382: 69).

واینک ترجمه عربی آن:

«رفیقنا أنت، عیّارنـا أنت

قیّد قلبنا... خمّـارنـا أنت

لاتسحب القدم عن شأننا

بَل خُذ بعقدة عمـامتنـا»

(الرّومی، 2008 م.: 60).

مترجم کلمة «گرو» را که به معنای رهن کردن است، به اشتباه «عقدة» ترجمه کرده است، در صورتی که «عقدة» به معنای «گره» است. با خواندن این بیت و ترجمة عربی آن درمی‌یابیم که مترجم در تشخیص واژه‌ها دقّت نکرده تا جایی که بین دو واژة مشابه در نوشتار خطا کرده است. هرچند که این خطا از روی قصد و عمد نبوده ‌است. علاوه بر این، صیغة ندا را به صورت خبری آورده است که متن عربی، محتوای ندا در متن فارسی را از دست داده است. بنابراین، بهتر بود این‌ گونه می‌آورد: «یا رفیقنا و عیّارنا» و یا «قیّد قلبنا الخمّار». عبارت «پا وامکش از کار ما» را نیز به صورت تحت‌اللّفظی ترجمه کرده است و پیشنهاد می‌شود به جای آن، از عبارت «لا تهمل شأننا» استفاده شود.

از این‌ گونه اشتباه‌ها را باز هم می‌توان مثال زد:

«جان سپه است و من علم، جان سحر است و من شبم
این دل آفتاب من هر سحری چه می‌شود»
                                         (مولوی، 1382: 115).

مترجم کلمة «شبم» را به اشتباه «شبنم» دریافته است و آن را این‌ گونه آورده:

«الرّوح جیش و أنا علم، الرّوح سحرٌ و أنا قطرة النّدی

قلبی، شمسی ماذا بکُلّ سحر یجری»

             (الرّومی، 2008 م.: 221).

صحیح آن بود که می‌گفت: «الرّوح هی الفجر فأنا اللّیل».

از نمونه‌های دیگر خطاهای ترجمه در این بخش می‌توان به بیت زیر اشاره کرد:

«صفا آمد، صفا آمد که سنگ وریگ روشن شد
شفا آمد، شفا آمد، شفای هر نزار آمد»
                               (مولوی، 1382: 118).

در بیت بالا، دقّت نکردن مترجم سبب ترجمة نادرست دو واژة «شفا» شده‌ است:

«أقبل الصّفا، أقبل الصّفا. فأضاء الحجر و الحصی

أقبل السّقا، أقبل السّقا، أقبل شفـاء کُلّ علیـل»

                          (الرّومی، 2008 م.: 227).

واژة «شفا» به غلط «السِّقا» ترجمه شده، در حالی‌که «السِّقا» به معنای مَشک آب می‌باشد.

ب) ترجمة فعل‌ها

فعل‌ها در هر زبانی نقش مهمّ و عمدة جملات را بر عهده دارند و کامل‌کنندة آنها هستند. در زبان فارسی نیز فعل‌ها با زمان‌های مختلف و معانی گوناگون به کار می‌روند که تشخیص صحیح آنها نیازمند داشتن علم و آگاهی کافی از زبان فارسی می‌باشد.

در این ترجمه نیز مترجم در تشخیص برخی فعل‌های فارسی دچار اشتباه شده ‌است، به‌ویژه فعل‌هایی که در فارسی کهن به گونه‌ای دیگر به کار می‌رفته‌اند و یا برای هماهنگی در وزن شعری، شاعر در آنها تغییراتی اعمال نموده است. این موضوع را می‌توان به عنوان عامل ترجمة ناصحیح مترجم ذکر کرد. بیت زیر می‌تواند نمونة مناسبی برای این سخن تلقّی شود:

«پیش از تو بسی شیدا، می‌جست کرامت‌ها
چون دید رخ ساقی، بفروخت کرامت را»
                            (مولوی، 1382: 35).

«قد کان قبلک کثیر ممّن ینشد الکرامات

فلمّا رأی وجـه السّاقی أحـرق کُلّ کرامة»

                   (الرّومی، 2008 م.: 104).

آنچه در این بیت بایستة امعان ‌نظر است، فعل «بفروخت» می‌باشد که برخلاف گمان مترجم، به معنی فروختن است، امّا مترجم این فعل را «بیفروخت» پنداشته است و برای آن، از معادل معنایی «أحرق» به جای فعل «باع» استفاده کرده ‌است.

از دیگر فعل‌هایی که در ترجمة عربی آنها مترجم دچار اشتباه شده ‌است، می‌توان در بیت زیر ملاحظه نمود:

«ای رشک ماه و مشتری، با ما و پنهان چون پری
خوش‌خوش کشانم می‌بری، آخر نگویی تا کجا»
                                  (مولوی، 1382: 13).

چنان‌که ملاحظه می‌شود، فعل‌های موجود در این بیت، مضارع می‌باشند، امّا مترجم در ترجمة عربی، آنها را به فعل امر و نهی تغییر داده‌ است:

«یا من یحسدک القمر و المشتری، أنتَ معنا و منّا کملاک

تختبی فـاجذبنی برفقٍ واذهب بـی، ثمّ لا تقـل إلی أین؟»

                                         (الرّومی، 2008 م.: 72).

بهتر بود به جای مصراع دوم بگوید: «فتجذبنی برفقٍ و تذهب بی ...».

ج) ترجمة عبارات

بخش دیگری از نقد ترجمه در این پژوهش، به عبارت‌هایی اختصاص می‌یابد که مترجم در فهم آنها دچار اشتباه شده ‌است. آنچه که در ترجمه این عبارات، مترجم را به اشتباه انداخته، درک نادرست برخی اصطلاحات فارسی، تشخیص نادرست فاعل از مفعول و یا توجّه نکردن به علائم نگارشی متن اصلی می‌باشد که به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌کنیم. مولانا در یکی از غزلیّات خود می‌گوید:

«ماده است مریخ زمن، اینجا در این خنجر زدن
با مقنعه کی‌تان شدن در جنگ ما، در جنگ ما»

                                   (مولوی، 1382: 9).

مقصود از مصراع دوم این است که چگونه با مقنعه می‌توان جنگید، امّا مترجم کلمة «شدن» را به صورت تحت‌اللّفظی ترجمه کرده است و چنین آورده ‌است:

«مرّیخ الزّمن مؤنّث لا مذکّر

و ها هنا ضرب خنجر

أنّی لخمار أن یصیر لحربنا، لحربنا»

             (الرّومی، 2008 م.: 65).

با درک صحیح از این عبارت می‌توان ترجمة آن را به صورت زیر آورد: «أنّی للمقنّع أن یصیر لحربنا، لحربنا؟!».

از نمونه‌های دیگری که مترجم در فهم آنها به خطا رفته‌ است، می‌توان بیت زیر را آورد:

«حجرة خورشید تویی، خانة ناهید تویی
روضة اومید تویی، راه ده ای یار مرا»
                            (مولوی، 1382: 23).

که در ترجمة عربی آن چنین آمده‌ است:

«قرص الشّمس أنت، بـرج عطارد أنت

واحة الرّجاء أنت، فعَلَی الطّریق دُلَّنی»

                (الرّومی، 2008 م.: 86).

دقّت در این نمونة شعری، ما را به این مسئله رهنمون می‌سازد که مترجم در فهم عبارت «راه دِه ای یار مرا» دچار اشتباه شده ‌است. به گمان او، مفهوم این عبارت، هدایت کردن و نشان دادن راه است، به همین دلیل، در ترجمة خود، «فَعَلی الطّریق دُلَّنی» را آورده است، امّا در اصطلاح فارسی، این عبارت به معنای نشان‌ دادن و راهنمایی نیست، بلکه «راه ‌دادن» یعنی جای ‌دادن و پذیرفتن شخصی به‌وسیلة دیگری. بنابراین، مفهوم عبارتِ «راه دِه ای یار مرا» می‌تواند این‌ گونه باشد که «ای دوست مرا بپذیر».

مسئلة دیگری که در این جستار نباید از نظر دور داشت، تشخیص ناصحیح فاعل از مفعول است که در اثر جابجایی اجزای جمله به وجود می‌آید و گاه مترجم را به اشتباه می‌اندازد. بیت زیر نمونة گویای این مسئله است:

«ابر گران چون داد حق، از بهر لب‌خشکان ما
رطل گران هم حق دهد، بهر سبکساران ما»
                             (مولوی، 1382: 19).

مترجم در تعبیر عربی این‌ گونه نگاشته ‌است:

«و کما آتی السّحابُ الثّقالُ حَقَّه، لأَجل مِن جَفَّت شِفاهُهُم مِنَّا

یؤتی الکأسُ الثّقیلُ حَقَّه، لأَجل مَن لا یؤبه بهم فینا»

                                  (الرّومی، 2008 م.: 80).

فاعل در عبارتِ فارسی، «حق» یعنی ذات باری تعالی می‌باشد و مفعول این عبارت دو کلمة «ابر گران» و «رطل گران» است، در حالی‌که در ترجمه، واژة «حق» مفعول، و «السّحاب الثّقال» و «الکأس الثّقیل» نیز فاعل قرار گرفته‌اند. شاعر با استفاده از اختیارات شاعری، جای فاعل و مفعول را با هم عوض کرده است تا صدمه‌ای به وزن شعر وارد نشود و این تغییر مکان اجزای جمله، سبب به خطا رفتن مترجم شده‌ است.

در نمونه‌ای دیگر نیز می‌توان به تشخیص ناصحیح فاعل از مفعول اشاره کرد. مولوی محبوب خویش را در بیت زیر این‌ گونه توصیف می‌کند:

«ای قیل و ای قال تو خوش، وی جمله اشکال تو خوش
ماه تو خوش، سال تو خوش، ای سال و مه چاکر ترا»
                                           (مولوی، 1382: 12).

در ابتدای مصراع دوم، شاعر محبوب را فردی می‌داند که حتّی ماه و سال نیز به خدمت او درآمده‌اند. امّا ترجمة عربی آن از مفهوم دیگری برایمان پرده برمی‌دارد:

«یا عذب القیل و القال، یا ملیحاً فی کُلِّ الأشکال

طاب لک الحول و طاب الهلال، دمت لعبدکِ حولاً و هلالا»

                                          (الرّومی، 2008 م.: 70).

از عبارت عربی درمی‌یابیم که مقصود مترجم این است که محبوب برای بندة خود، سال و ماه می‌باشد نه اینکه ماه و سال برای محبوب بنده باشند. بنابراین، ترجمة صحیح این عبارت می‌تواند این‌ گونه باشد: «یا مَن یعبدک الحول و الهلال».

از عبارات دیگری که باید به ترجمة نادرست آن اشاره کرد، بیت زیر است:

«مَستَند همه خانه، کسی را خبری نیست
از هر که درآید که فلان است و فلانه است»
                            (مولوی، 1382: 70).

عبارت مورد نظر مصراع اوّل از این بیت می‌باشد (مَستَند همه خانه) که به صورتی نامفهوم و مبهم ترجمه‌ شده ‌است:

«دارٌ کلّها ثقةٌ و تمکینٌ فلایدری أحدٌ

عن فلانة أو فلان ممّن یدخل باللّیل و النّهار»

                       (الرّومی، 2008 م.: 162).

مقصود مترجم از این عبارت (دارٌ کلّها ثقة و تمکین) به درستی فهمیده نمی‌شود. مولانا می‌خواهد در باب افراد خانه بگوید که همه مَست هستند، امّا از عبارت مترجم این‌گونه برمی‌آید که او واژة «مَستند» را «مُستَنَد» خوانده که با عبارت مولانا به کلّی متفاوت است.

نکتة مهمّ دیگری که در ترجمة عبارات باید بدان توجّه کرد، خواندن اشتباه عبارات است که سبب درک نادرست خواننده از عبارت مورد نظر و در نتیجه، ترجمة نامطلوب آن می‌شود. بیت زیر گویای این خطا می‌باشد:

«بام و هوا تویی و بس، نیست روی به جز هوس
آبِ حیاتِ جان تویی، صورت‌ها همه سقا»
                                 (مولوی، 1382: 30).

ترجمة عربی این عبارت به صورت زیر آمده ‌است:

«أنت السّطح و أنت الهوا، لیس إلّا، و کُلّ ذهاب هوس لیس إلاّ

ماء الحیاة روحک، و الصّور کلّها سِقا»

              (الرّومی، 2008 م.: 96).

شاهد مثال، مصراع دوم این بیت است (آب حیات جان تویی). مترجم کلمة «حیات» را بدون کسرة اضافه خوانده است و گفته: «ماء الحیاة روحک». در واقع، این جمله بدین معنی است که آب حیات، جان توست و مفهوم آن با مصراع مولانا تفاوت می‌کند. بنابراین، عبارت صحیح می‌تواند این طور باشد: «ماء الحیاة للرّوح أنت».

از دیگر عوامل مؤثّر در ترجمة صحیح، درک مقصود متن اصلی است. هر مترجم قبل از پرداختن به ترجمة یک اثر، ابتدا ‌باید مقصود از متن اصلی را دریابد و آنگاه به ارائه معادل‌های آن در زبان مقصد بپردازد. حال به نمونه‌هایی از این بخش می‌نگریم. از نمونه‌های دیگر این بخش، بیت زیر است:

«ای یار ما! عیّار ما! دام دل خمّار ما!
پا وامکش از کار ما، بستان گرو دستار ما»
                              (مولوی، 1387: 6).

با دقّت در این نمونه شعری به این نکته برمی‌خوریم که مترجم در تشخیص موصوف برای صفت «خمّار»، به خطا رفته است و بیت را این‌ گونه ترجمه نموده ‌است:

«رفیقنا أنت، عیارنا أنت

قید قلبنا... خمّارنا أنت

لاتسحب القدم عن شأننا

بل خُذ بعقدة عمامتنا» (الرّومی، 2008 م.: 60).

مترجم برای عبارت «دام دل خمّار ما»، این ترکیب را جایگزین نموده است: «قیّد قلبنا ... خمارنا أنت»، در حالی‌که او باید ضمیر «نا» را از کلمة «قلبنا» حذف نماید و بگوید: «قیّد قلب خمارنا أنت» تا ترکیب وصفی ـ اضافی صحیحی ارائه و مقصود شاعر نیز به درستی ادا گردد.

از عبارات دیگری که مترجم دقّت ویژه‌ای به آنها مبذول نداشته، بیت زیر است:

«نما ای شمس تبریزی کمالی

 

که تا نقصی نباشد کاف و نون را»
                  (مولوی، 1382: 44).

در این بیت، مولانا شمس را مورد خطاب قرار داده است و از او می‌خواهد تا فضل و کمال خویش را آشکار کند. امّا عبارت ترجمه ‌شده مقصود دیگری را می‌رساند:

«تجلّ یا شمس تبریز، یا ذا الکمـال و التّمّ

کی لا یکون ثمّة نقصّ للکاف و النون أبداً»

                    (الرّومی، 2008 م.: 119).

معادل ترجمه ‌شده کلمة «کمالی» در مصراع مولانا، «یا ذا الکمال و التّمّ» می‌باشد که در خطاب به شمس گفته ‌شده است. این در حالی ‌است که شاعر چنین قصدی را ندارد و نمی‌خواهد شمس را به عنوان صاحب فضل وکمال مورد خطاب قرار دهد، بلکه می‌خواسته تا او کمال خویش را به شاعر نشان دهد. پس بهتر آن بود که در ترجمة مصراع اوّل، این جمله به کار می‌رفت: «تجلّ کمالاً یا شمس تبریز».

نکتة مهمّ دیگر در ترجمة صحیح، توجّه شایان به خواندن صحیح متن است. این امر سبب می‌شود که مترجم مقصود اصلی را دریابد و ترجمه‌ای صحیح ارائه دهد. امّا بی‌توجّهی به این خواندن هم، سبب درک نادرست عبارت خواهد شد؛ به طور مثال مولوی می‌گوید:

«خورشید افتد در کمی، از نور جان آدمی
کم پرس از نامحرمان آنجا که محرم کم زند»
                                      (مولوی، 1382: 99).

در مصراع اوّل در صورت توجّه نکردن به علامت کاما، طرز خواندن مصراع هم متفاوت خواهد بود و مفهوم عبارت هم به صورت دیگری درک می‌شود:

«یعتری الشّمس النّقصان، فتغدو أقلّ نوراً مِن روح الإنسان

عن الغرباء لا تَسَل، حیث یَصاغر کُلّ محرم»

                     (الرّومی، 2008 م.: 208).

مقصود مولانا از مصراع اوّل این است که نور خورشید در مقابل نور روح انسان کم می‌شود، امّا مقصود از عبارت عربی این است که خورشید کم‌نورتر از نور جان انسان می‌گردد.

د) ترجمة تعبیرات خاصّ مولانا

در دیوان شمس تبریزی، وجود برخی کنایات و تعبیرات خاصّ مولانا، توجّه ما را به خود جلب می‌کند. دقّت در فهم این تعبیرها، تأثیری مستقیم در ترجمة صحیح آنها خواهد داشت و بدون درک درست این اصطلاحات، ترجمة آنها نیز خالی از نقص نخواهد بود. از این رو، در این پژوهش سعی می‌شود چند نمونه از این تعبیرها به همراه ترجمه‌های نادرست آنها ذکر شود.

مولوی در یکی از غزل‌های خود این‌گونه می‌سراید:

«ای نور ما! ای سور ما! ای دولت منصور ما!
جوشی بنه در شور ما، تا می‌شود انگور ما»
                                        (مولوی، 1382: 6).

در ترجمة این بیت چنین آمده ‌است:

«أنتَ لنا النّور، أنتَ لنا السّرور، أنت إقلیمنا المنصور

ألقِ فـی نشـوتنـا حبابـاً

کی یغدو کَرمـنا خمـراً»

(الرّومی، 2008 م.: 59).

مترجم در این بیت «دولت منصور ما» را «إقلیمنا المنصور» ترجمه کرده است، در حالی‌که مراد مولوی از دولت، بخت و اقبال مساعد است (ر.ک: گوهرین، 1381: 27)، نه دولت به مفهوم سیاسی و جغرافیایی آن. چنان‌که شفیعی کدکنی در شرح این واژه چنین بیان می‌دارد: «دولت در لغت به معنای هر چیز است که در گردش باشد و دست به دست بگردد، خواه مال باشد و خواه چیز دیگر. به معنی بخت و اقبال نیز در فارسی به کار رفته ‌است. تعبیر دولت منصور در ادبیّات عرفانی ما، علاوه بر معنای لغوی آن اشارتی دارد به منصور حلاّج و سرنوشت او و مقام و منزلتی که در اندیشه‌های عرفانی یافته ‌است» (مولوی، 1387: 153).

از سوی دیگر، «إقلیم» در مفهوم لغوی آن، بر آب و هوا و سرزمین و محدودة جغرافیایی اطلاق می‌شود. بنابراین، مترجم بهتر بود به جای این کلمه، واژة «سعد» را به کار می‌برد تا مقصودش گویاتر باشد. از نمونة دیگر این نوع خطاها ابیات زیر است:

«این ابر چون یعقوب من، وان گل چو یوسف در چمن
بشکفته روی یوسفان، از اشک افشاران ما
یک قطره‌اش گوهر شود، یک قطره‌اش عبهر شود
وَز مال و نعمت پُر شود، کف‌های کف‌خاران ما»
                                        (مولوی، 1382: 19).

در ترجمة ابیات فوق چنین آمده ‌است:

«هذا السّحاب عندی کیعقوب و الزّهر عندی کیوسف فی الرّوض

تَفتَّح وجهُ کُلّ یوسفٍ مِن ناثرات دموعنا

قطرةٌ منه تغدو جَوهرا، قطرةٌ منه تغدو عبهرا

و بالمال و النّعمة تمتلئ قیعان أکفّنا، بعد أن ملئت شوکا»

                                         (الرّومی، 2008م.: 81).

مقصود مولوی از تعبیر «کف‌خاران»، افراد حریص و مال‌دوست بوده ‌است، چنان‌که استاد فروزانفر نیز این تعبیر را مجازاً به معنی طمع به کار گرفته ‌است و نوشته ‌است: «آنکه کفِ دستش را بخاراند یا کف دستش خارش گیرد که به عقیدة عوام نشانة یافتن پول است» (مولوی، 1363: 400).

امّا مترجم در ترجمة عربی برداشتِ درستی از این کلمه نداشته است و گمان کرده کلمة «خار» در ترکیبِ «کف‌خاران» به مفهوم خار و تیغ است و واژة «شوک» را برای آن برگزیده ‌است که با تفکّری کوتاه در ترکیبِ کف‌خاران، می‌توان از دو لغتِ «حَریص» و «طَمّاع» بهره گرفت.

از نمونه‌های دیگر آشنا نبودن مترجم با اصطلاحات خاصّ مولوی در دیوان شمس، کلمة «لعل‌پوش» در بیت زیر است:

«باز بنفشه رسید، جانب سوسن دوتا

 

باز گل لعل‌پوش، می‌بدراند قبا»
                       (مولوی، 1382: 59).

مترجم منظور از «لعل‌پوش» را اینگونه دریافته است: کسی که لعل و یاقوت به تن می‌کند:

«اتّخذ البنفسج لنفسه موضعاً بجانب السّوسن قد انحنی

بینما الوردة المکتسیة بالیاقـوت تشرع فی تمزیق العـبا»

                                    (الرّومی، 2008 م.: 145).

در شرح دیوان کبیر در باب واژة «لعل‌پوش» آمده ‌است: «کسی که جامة سرخ پوشد، سرخ پوش» (مولوی، 1363: 560). بنابراین، مترجم ‌باید به جای واژة «المکتسیة بالیاقوت»، معادل معنایی «الحمراء» را برگزیند.

از دیگر تعبیرات خاصّ خداوندگار عشق و عرفان، تعبیرِ «اشک‌افشاران» در بیت زیر است:

«این ابر چون یعقوب من، وان گل چو یوسف در چمن
بشکفته روی یوسفان، از اشک افشاران ما»
                                            (مولوی،1382: 19).

مقصود از «اشک‌افشاران» در این بیت، حالت اشک‌ریختن و موسم اشک‌ریزی است (ر.ک؛ مولوی، 1363: 192)، امّا در ترجمة عربی، مترجم آن را «ناثرات الدّموع» ترجمه کرده ‌است؛ یعنی کسانی که اشک می‌ریزند:

«هذا السّحاب عندی کیعقوب، و الزهر عندی کیوسف فی الرّوض

تفتح وجه کُلّ یوسف، مِن ناثرات دموعنا»

                   (الرّومی، 2008 م.: 81).

مترجم باید آن را به این صورت ترجمه می‌کرد: «مِن انحدار دموعنا».

تعبیر دیگری که در لابه‌لای ابیات مولانا به چشم می‌خورد، کلمة «دوزخ‌آشامان» است:

«حریف دوزخ‌آشامان مستیم

 

که بشکافند سقف نیلگون را»
                  (مولوی، 1382: 43).

مترجم این کلمه را به مفهوم «شراب‌خوار» درک کرده ‌است، در حالی‌که در شرح دیوان کبیر ذیل این واژه آمده ‌است: «دوزخ‌آشام: مجازاً کسی که ساغر قهر را چون جام لطف به خوشی درکشد، بلاکش، جفاکش» (مولوی،1363: 300).

«نحن ندماء لشّاربی الخمر اللاذعة

لِمَن یمزقون سقف الفلک الأعلی»

          (الرّومی، 2008 م.: 118).

مولانا در غزلی دیگر از کنایه‌ای سخن به میان می‌آورد که قابل تأمّل است:

«چیزی دهانم را ببست، یعنی کنار بام و مست؟
هرچه تو زان حیران شوی، آن چیز ازو حیران شود»
                                    (مولوی، 1382: 106).

نکتة قابل توجّه این است که مترجم باید ابتدا منظور مولانا را از این کنایه به خوبی درک کند، سپس به ترجمة ابیات بپردازد، مسئله‌ای که در این بیت رعایت نشده است و مترجم بی‌آنکه کنایه موجود در این بیت را بفهمد، به ترجمة آن پرداخته است:

«شیءٌ ما أغلق فمی، أیعنی ثملٌ أنا؟

کُلُّ ما تصبح أنت منه حیراناً، صَارَ ذلک الشّیء منه حیراناً»

                                       (الرّومی، 2008 م.: 215).

«کنار بام و مست، به کنایت کاری بدفرجام و امری درخور احتراز است» (مولوی، 1363: 403). این در حالی است که معادل معنایی آن را در ترجمة عربی «أیعنی ثملٌ أنا» می‌یابیم که به دلیل توجّه کافی نداشتن به مفهوم آن به شکل تحت‌اللّفظی ترجمه شده ‌است.

همان‌گونه که ملاحظه شد، درک صحیح اصطلاحات خاصّ مولوی کلیدی مهم در ترجمة درست آنها خواهد بود. حتّی یک کلمة کوچک هم در اشعار مولانا می‌تواند مفهوم ویژه‌ای داشته باشد؛ به عنوان مثال، در بیت زیر ‌باید مقصود مولانا از «شه» را بدانیم تا مصراع دوم آن به درستی ترجمه شود:

«هرکجا تخمی بکاری آن بروید عاقبت

 

بر نروید هیچ از شه دانة احسان چرا؟»
                     (مولوی، 1382: 47).

مقصود از «شه»، ممدوح شاعر است. در این بیت، مولانا خطاب به کافران و معاندان ممدوح می‌گوید که چرا دانة احسان ممدوح در دل شما بر نمی‌دهد، حال آنکه قاعدتاً تخم باید بروید (ر.ک؛ شمیسا، 1373: 91). امّا در ترجمة عربی ملاحظه می‌کنیم که کلمة «شه»، یعنی ممدوح اصلاً ترجمه نشده است! بنابراین، معنای عبارت مولوی به صورت خطا از این بیت برداشت شده ‌است:

«أینمـا بذرت بذرة صارت بالضّـرورة نبتـا

فلم لا ینبت شیءٌ مِن بذرة الإحسان لم؟»

                   (الرّومی، 2008 م.: 125).

معنای عبارت عربی مصراع دوم این است که چرا چیزی از دانة احسان نمی‌روید؟ حال آنکه بهتر است این‌گونه بگوییم: «فلم لا ینبت بذرة إحسان الممدوح؟».

نتیجه‌گیری

حقیقت آن است که ترجمه به عنوان پُلی میان دو زبان در بسیاری از موارد سبب تبادل میان زبان‌ها و فرهنگ‌ها می‌گردد، امّا ناگفته پیداست اگر این کار با مهارت انجام نگیرد، تبادل را دچار خدشه می‌نماید، به‌ویژه در باب شعر عرفانی مولانا که زبانی فراهنجار و خاص دارد و دقّت بسیار نیاز است.

محمّد سعیدجمال‌الدّین در ترجمة غزلیّات شمس به زبان عربی گاه دچار اشتباه شده ‌است که از عوامل آن می‌توان به ترجمه‌ناپذیری اشعار عرفانی، شکل یکسان کلمات در نگارش و خواندن، تشخیص نادرست فاعل از مفعول و نیز ناتوانی در درک صحیح اصطلاحات فارسی اشاره کرد. وی در انتقال برخی اصطلاحات خاصّ مولانا چون «کف‌خاران»، «اشک‌افشاران» و «دوزخ‌آشامان» نیز دچار تردید و اشتباه شده ‌است که اطّلاع کافی نداشتن از زبان شعری خاصّ مولوی مهم‌ترین عامل آن است.

نمونه‌های بررسی شده در این مقاله نشان می‌دهد که ترجمة محمّد سعیدجمال‌الدّین از غزلیّات شمس در بخش واژگان، عبارات و تعبیرات خاصّ مولانا نیاز به بازنگری اساسی دارد.دیوان غزلیّات شمس، سرودة مولانا جلال‌الدّین محمّد بلخی (م. 672 ق.)، شاعر برجستة ایرانی که در آن از عشق وافر خود به شمس‌الدّین تبریزی سخن گفته، همواره مورد توجّه دوستداران شعر و ادب بوده ‌است و بسیاری از ناقدان و پژوهشگران ادبیّات فارسی به بررسی و تحقیق پیرامون این اثر ازرشمند پرداخته‌اند و یا حتّی مترجمانی از کشورهای عربی به ترجمة آن روی آورده‌اند. محمّد سعیدجمال‌الدّین نیز، ترجمه‌ای منثور از صد و یک غزل مولوی را بر طبق دیوان غزلیّات شمس با شرح شفیعی کدکنی ارائه داده ‌است.

آنچه در این پژوهش مد نظر قرار گرفته، بررسی کاستی‌های ترجمة عربی غزلیّات شمس است. بدیهی است هر ترجمه‌ای ممکن است خطاهایی داشته باشد که عامل آن صرفاً آشنا نبودن با زبان مبدأ نیست، بلکه باید توجّه داشت که مترجم برای ترجمة متون، به‌ویژه متون ادبی باید به اصولی، از جمله آشنایی کافی با زبان فارسی، دقّت در خواندن واژگان و عبارات، تشخیص صحیح ارکان جمله، توجّه به علائم نگارشی در متن و درک صحیح اصطلاحات فارسی پایبند باشد و در رعایت آنها بکوشد. در این مقاله، سعی شده ‌است با تطبیق نمونه‌های شعری و ترجمة عربی آنها، کاستی‌ها و خلل‌هایی که در اثر ترجمه بر آنها وارد آمده ‌است، بیان شود و تفاوت‌های دو اثر مورد تطبیق قرار گیرد.

1ـ پیشینة پژوهش

جدا از پژوهش‌هایی که دربارة مولوی به زبان فارسی انجام گرفته است، مولوی‌پژوهان در زبان عربی نیز کارهای بایسته‌ای انجام داده‌اند؛ از جملة آنها:

جواهر الآثار فی ترجمة مثنوی مولانا البلخی الرّومی که عبدالعزیز شرا به سال 1332هجری قمری آن را تألیف کرده ‌است.

فصول مِنَ المثنوی تألیف عبدالوهّاب عزّام که در سال 1946میلادی تدوین شده است.

ید الشّعر و الشّمس المنتصرة که ترجمة منتخبی از اشعار مولوی از سوی عیسی علی العاکوب است و به سال 2004 میلادی چاپ شده ‌است.

از آنجا که تاکنون اثر مستقلّی در موضوع نقد ترجمة محمّد سعیدجمال‌الدّین از غزلیّات شمس صورت نگرفته، این جستار بر آن است که با بررسی این کتاب، نقدهایی را بر این ترجمه ارائه دهد.

2ـ معرّفی اثر

غزلیّات شمس که سروده‌های مولوی، عارف و شاعر بی‌بدیل ایرانی است، از سوی مترجمان به زبان عربی برگردانده شده‌ است که از میان آنها، محمّد سعید جمال‌الدّین، در کتابی با عنوان قصائد مختارة مِن دیوان شمس تبریز به ترجمة گزیده‌هایی از غزلیّات شمس همّت گماشته ‌است.

این ترجمه، ترجمه‌ای منثور از صد و یک غزل از دیوان شمس تبریزی است که مترجم آن را با تکیه بر مجموعه‌ای که شفیعی کدکنی آن را از دیوان برگزیده، انتخاب نموده است که با ویژگی‌هایی، همچون سهولت و دوری از پیچیدگی و اغراق در معانی صوفی و نزدیک بودن به ذوق خوانندة عربی متمایز می‌شود.

مترجم کوشش کرده تا در این ترجمه برای خوانندة عربی ترجمه‌ای دقیق و کامل ارائه دهد، هرچند او در ترجمة برخی ابیات دچار اشتباه شده است و مقصود شاعر را به درستی درک نکرده ‌است. امّا با وجود این، او سعی کرده تا اندازه‌ای که ممکن است مقداری از زیبایی شعر را حفظ کند و الفاظ شعر و زبان آن را به کار گیرد و در پاره‌ای اوقات، موسیقی داخلی متن فارسی و سجع و قافیه را نیز مراعات نموده ‌است؛ برای مثال، می‌توان به ترجمة بیت زیر اشاره کرد:

«ای یار ما! عیّار ما! دام دل خمّار ما!
پا وامکش از کار ما، بستان گرو دستار ما»
                                      (مولوی، 1382: 69).

و اینک ترجمة عربی آن:

«رفیقنا أنت، عیّارنا أنت

قیِّد قلبنا... خمّارنا أنت

لاتسحب القدم عن شأننا

بل خُذ بعقدة عمامتنا» (الرّومی، 2008 م.: 60).

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، مترجم سعی نموده تا با آوردن دو کلمة «عیّارنا» و «خمّارنا» به عنوان سجع در این متن، بر زیبایی ترجمة خویش بیفزاید.

علاوه بر این، او با کمک گرفتن از شروح غزلیّات شمس و آوردن توضیحات کافی در پاورقی صفحات، سعی کرده تا فهم متن فارسی را برای خوانندة عربی آسان‌تر نماید. از جمله شرح‌هایی که مترجم از آنها بهره گرفته، می‌توان شرح شفیعی کدکنی، بدیع‌الزّمان فروزانفر و جلال‌الدّین همایی را نام برد. از دیگر ویژگی‌های این اثر می‌توان به عنوان آن اشاره نمود. هرچند این اشعار در قالب غزل سروده شده، امّا مترجم به دلیل نزدیکی اصطلاح قصائد به ذوق خواننده عربی، عنوان ترجمة خود را قصائد مختارة نام نهاده است.

3ـ پرسش‌های پژوهش

این مقاله در پی آن است تا به پرسش‌های زیر پاسخ دهد:

الف) آیا مترجم توانسته است مفاهیم مورد نظر مولوی را به خوبی به زبان مقصد انتقال دهد؟

ب) چه عواملی سبب خطای احتمالی مترجم در ترجمة صحیح گردیده‌ است؟

ذکر این نکته نیز لازم است که یکی از دشوارترین انواع ترجمه، ترجمة شعر است. «واضح است که زبان شعر، زبانی جداگانه و متفاوت با زبان معمول است. محدودیّت‌های وزن، قافیه و موسیقی درونی شعر، یکی از موانع عمدة ترجمة شعر است؛ زیرا شعر ـ حتّی شعر آزاد ـ عموماً متّکی بر وزن عروضی، قافیه و موسیقی است» (اقبالی، 1388: 16). شعری که به نثر ترجمه می‌شود، شکل عروضی خود و وزن و قافیه را از دست می‌دهد. علاوه بر این، موسیقی درونی و آهنگ خاصّ کلام هم از بین می‌رود و ممکن است صنایع ادبی نیز در ترجمه دستخوش تغییر گردیده باشد و یا از کلام حذف شود. جاحظ در این‌ باره گفته ‌است: «شعر، قابلیّت ترجمه ‌شدن را ندارد و نمی‌توان آن را از زبانی به زبان دیگر نقل کرد و اگر چنین شود، نظم آن بریده، وزن آن باطل و زیبایی‌ آن از میان می‌رود و از مقام بداعت ساقط می‌شود» (جاحظ، 1988م.: 75).

دشواری ترجمة شعر موجب شده تا در این جستار، کتاب قصائد مختارة مِن دیوان شمس تبریز که ترجمة عربی گزیده‌هایی از غزلیّات شمس است، به بوتة نقد کشیده شود. در این راستا، پس از بیان ترجمه و اهمیّت آن به نقد ترجمة واژگان، ترجمة عبارات، ترجمة تعبیرهای خاصّ مولانا در این ترجمه خواهیم پرداخت.

ترجمه و اهمیّت آن

ترجمه از ریشة «رجم» به معنای «سنگ‌پرانی» است (راغب الإصفهانی، 1412ق.: مادّة رجم) و به عبارتی، برگرداندن گفتار یا نوشتار از زبانی به زبان دیگر است (انوری، 1381: مادّة ترجمه). ترجمه در اصطلاح، انتقال معنی کلام از زبانی به زبان دیگر، به شیوه ای که همة معانی و مقاصد منظور در متن اصلی را متضمّن باشد (ر.ک؛ سلماسی‌زاده، 1369: 11).

کت فورد ترجمه را چنین تعریف می‌کند: «جایگزینی موادّ متنی در یک زبان (زبان مبدأ) با موادّ متنی معادل در زبان دیگر (زبان مقصد)» (لطفی‌پور ساعدی، 1374: 66). ارزش ترجمه آنگاه روشن می‌شود که به عنوان حلقة اتّصال میان فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف، باعث انتقال مؤلّفه‌های فرهنگی، ادبی و علمی می‌گردد. امّا با وجود نقش انکارناپذیری که ترجمه در ارتباطات فرهنگی و علمی ایفا می‌کند، گاهی ممکن است نارسایی آن یا تسلّط نداشتن مترجم به برخی مؤلّفه‌های زبانی در زبان مقصد، نتیجة معکوس و منفی داشته باشد که می‌توان این ناسازواری را در برخی متون ترجمه شده در دوره‌ها و زبان‌های مختلف مشاهده نمود.

نقد ترجمة واژگان

در این بخش، به بررسی عواملی می‌پردازیم که سبب شده تا مترجم در ارائة ترجمة واژگان، ترجمه‌ای صحیح ارائه ندهد. گفتنی است ترجمة واژگان، شامل دو بخش ترجمة اسم‌ها و ترکیب‌ها و ترجمة فعل‌ها می‌شود. از عواملی که سبب شده مترجم در ترجمة واژگان دچار خطا شود، می‌توان به عدم آشنایی کافی نداشتن با زبان مبدأ، وجود واژگان متشابه در زبان فارسی، وجود واژگانی که در نگارش یکسان، امّا در خواندن متفاوت هستند و خواندن نادرست الفاظ و واژگان اشاره نمود که در ادامه به توضیح هر یک از آنها می‌پردازیم.

4ـ1) ترجمة اسم‌ها و ترکیب‌ها

یکی از نکات مهم و مورد توجّه در ترجمه، آشنایی با زبان مبدأ است. یوجین نایدا از برجسته‌ترین تئوری‌پردازان علم زبان‌شناسی، ترجمه را چنین تعریف می‌کند: «ترجمه عبارت است از: بیان دوبارة پیامی از زبان مبدأ در قالب نزدیکترین معادل طبیعی آن به زبان مقصد، نخست با رعایت معنی، سپس با رعایت سبک نوشتاری» (شمس‌آبادی،1380: 28ـ29). هر مترجمی باید با واژگان و اصطلاحات خاصّ زبان مبدأ آشنایی کامل داشته باشد تا بتواند با رعایت امانت‌داری برای ارائة ترجمه‌ای صحیح بکوشد.

مترجم اثر مورد بحث در این مقاله، به دلیل آشنایی کافی نداشتن با زبان مبدأ، در برخی موارد، اسم‌ها و ترکیب‌ها را غلط ترجمه کرده ‌است؛ به عنوان مثال، در بیت زیر مترجم در باب واژة «خوش‌طالعان» ترجمة صحیحی ارائه نداده ‌است:

«بیگاه شد، بیگاه شد، خورشید اندر چاه شد
خیزید ای خوش‌طالعان، وقت طلوع ماه شد»
                             (مولوی،1382: 96).

در شرح دیوان کبیر، ذیل واژة «خوش‌طالعان» آمده ‌است: «دارای طالع خوب» (همان، 1363: 280). امّا مترجم در ترجمه این بیت آورده‌ است:

«أقبل اللّیل، أقبل اللّیل، غَـابَ الشَّمسُ فِی الجُبِّ

هلمّوا أیّها المِلاَح، فَالوَقتُ وَقتُ طُلُوعِ البَدرِ البَهِی»

                           (الرّومی، 2008 م.: 205).

بنابراین، مترجم «خوش‌طالعان» را «الملاح» ترجمه کرده‌ است، در صورتی که واژة «الملاح» جمع «ملیح» به فردی گفته می‌شود که چهرة نمکین و زیبا داشته باشد. پس شایسته بود که از واژة «السعداء» استفاده می‌شد.

از دیگر کلماتی که به علّت آشنایی کافی نداشتن با زبان فارسی، مترجم را در ترجمة صحیح به تردید واداشته است و سبب ترجمة نادرست آن شده‌، کلمة «خُمره» در بیت زیر است:

«یک پند زِ من بشنو: خواهی نشوی رسوا؟
من خُمرة افیونم، زنهار سرم مگشا»
                            (مولوی، 1382: 40).

کلمة «خُم» در زبان فارسی به ظرف سفالین بزرگی اطلاق می‌شود که برای نگهداری آب، سرکه یا شراب در قدیم از آن استفاده می‌شده است، امّا به گمان مترجم، این همان «خمر» یا «شراب» است و بدین دلیل، آن را «خمر» ترجمه کرده ‌است:

«استمع نصیحة مِنّی، أترید ألاّ تفتضح

فَأَنا خمرٌ قد مزج بالأفیون فحاذر أن تنزع الغطاء عنّا»

                               (الرّومی، 2008 م.: 113).

اگر مترجم به جای کلمة «خمر» از واژة «الدنّ» به معنای خُمره بهره می‌برد و عبارت را بدین گونه می‌آورد: «فأنا دنّ أفیون...»، ترجمه رساتر بود. همچنین مترجم ضمیر مفرد را به ضمیر جمع ترجمه کرده است و به جای «عنّا» باید از واژة «عنّی» استفاده می‌کرد.

در غزلی دیگر از غزلیّات شمس، مولانا در توصیف خود چنین می‌فرماید:

«ماییم مست و سرگران، فارغ زِ کار دیگران
عالم اگر بر هم رود، عشق تو را بادا بقا!»
                             (مولوی،1382: 10).

مترجم در ترجمه چنین بیان می‌کند:

«نحن سکاری رؤوسنا تدور، قد فَرَغنا ممّا لغیرنا مِن أمور

لو تَقَوَّضَ العالم و امَّحَی، فَلِعشقک أبداً الخلـود و البقـاء»

                                     (الرّومی، 2008م.: 66).

در این بیت، کلمة «سرگران» که به معنای مخمور و سرمست است، با جملة «رؤوسنا تدور» ترجمه شده‌ است، در حالی ‌که عبارت «دار رأسه» به معنای سرگیجه گرفت (ر.ک؛  آذرنوش، 1384: 207) و نیکوتر آن بود که مترجم به جای این عبارت، کلمة «مخمور» را در بیت فوق جای می‌داد و می‌گفت: «نحن سُکاری و مخمورون».

سپس مولانا جلال‌الدّین در مطلع غزلی دیگر از غزلیّات شمس چنین می‌سراید:

«ای فصل با باران ما، برریز بر یاران ما
چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما»
                            (مولوی، 1382: 19).

در این بیت، واژة غمخوار به مفهوم انسان غمگین و غصّه‌دار است، در حالی‌که در ترجمة عربی آن می‌خوانیم:

«یا فصلنا ذا الغیث والمطر، أنزل علی أصحابنا مطرا

                         کَدَمع البائسین منّا لهجر أحبّتنا»

                                     (الرّومی، 2008م.: 80).

در این بیت، از کلمة «غمخوار» به واژة «البائس» تعبیر شده ‌است، حال آنکه «البائس» به معنای «بینوا و بدبخت» می‌باشد (ر.ک؛آذرنوش، 1384: 126) و بر فردی اطلاق می‌گردد که از لحاظ مالی، توانایی کافی نداشته ‌باشد. بنابراین، باید در ترجمة عربی واژة «غمخوار» از کلمة «المشفقین» استفاده شود.

مولانا در ابیات دیگری از غزلیّات خود، به توصیف معشوق خویش پرداخته است و او را همچون آب حیاتی می‌داند که به جان او زندگی تازه‌ای می‌بخشد:

«بام وهوا تویی و بس، نیست روی به جز هوس
آب حیات جان تویی، صورت‌ها همه سقا»
                                      (مولوی، 1387: 30).

«أنت السطح و أنت الهوا لیس إلّا، و کلّ ذهاب هوس لیس إلّا

ماء الحیاة روحک، و الصّور کلّها سِقا»

              (الرّومی، 2008 م.: 96).

ناقدان و پژوهشگران ادب پارسی دربارة کلمة «روی» که در این بیت آمده ‌است، نظرات گوناگونی را ارائه داده‌اند. فروزانفر معنای این واژه را این‌گونه بیان می‌دارد: «روی: سیراب‌کننده، ابری با باران درشت، تر وتازه» (مولوی، 1363: 311). امّا شفیعی کدکنی نظر دیگری در این‌ باره دارد. وی در تفسیر این کلمه می‌گوید: «رو، رفتن؛ نیست‌ روی به جز هوس: هر هوسی رفتنی است و شاید هم منظور از روی، شعر باشد از باب ذکر جزء و ارادة کُل» (مولوی، 1387: 31).

به هر روی، از مجموع آنچه نقل شد، چنین برمی‌آید که اگر مقصود شاعر از «روی»، همان «سیراب‌کننده» باشد، مترجم به خطا رفته است، امّا اگر منظور شاعر، رفتن باشد، مترجم راه درستی در بیان عبارت پیش گرفته است. علاوه بر این، ترجمة مصراع دوم نیز خطا دارد؛ زیرا باید به جای «ماء الحیاة روحک» بگوید: «و أنت ماء الحیاة للرّوح».

در جایی دیگر مولانا می‌گوید:

«سخن با سرو می‌گوید که مستانه همی رقصی
به گوشش سرو می‌گوید که یار بردبار آمد»
                                    (مولوی، 1382: 118).

اکنون به ترجمة بیت می‌نگریم:

«و زهرة الیاسمین تهتف بشجرة السّرو: أو ترقصین و أنت سکری؟

یُسرّ السّرو بأذنها: قد أقبل الحبیب البارّ»

                   (الرّومی، 2008م.: 230).

در مصراع اوّل این بیت، شاعر رقصیدن سرو را به سان رقصیدن شخص مست بیان نموده است، امّا مترجم در ترجمه، آن را به صورت جملة حالیّه ترجمه کرده که بهتر است بگوییم: «ترقصین رقص السّکاری».

کلمة «بردبار» که به معنای صبور می‌باشد، معادل آن در این ترجمه کلمة «البارّ» است، در صورتی که «البارّ» به معانی زیر آمده است: «حرمت‌گذار، وظیفه‌شناس، صمیمی، مخلص، پارسا، پاکدامن، صادق، راستگو، درست، مهربان، نیکوکار، بخشنده» (آذرنوش، 1384: 32). بنابراین، مترجم این کلمه را به اشتباه، معادل‌یابی و ترجمه نموده ‌است و بهتر بود به جای کلمة «البارّ»، کلمة «الصبّور» را به کار می‌برد.

گفتنی است مترجم در تشخیص برخی کلماتی که در نگارش یکسان، امّا در خواندن، متفاوت هستند، به خطا رفته است و در نتیجه، ترجمة درستی ارائه نداده ‌است. از نمونة این خطاها بیت زیر می‌باشد:

«ای چشم ابر، این اشک‌ها می‌ریز همچون مشک‌ها
زیرا که داری رشک‌ها بر ماه‌رخساران ما»
                                      (مولوی، 1382: 19).

کلمة «مَشک» در مصراع اوّل به فتح میم خوانده می‌شود و منظور از آن «مَشکِ آب» است، امّا مترجم گمان کرده که این کلمه، «مُشک» (به ضمّ میم) و به معنای نوعی عطر و بوی خوش می‌باشد و در ترجمه این ‌گونه آورده ‌است:

«یا عین الغمام و السُحُب، أهرقی الدّمع هتوناً بعطر المسک یتضوّع

إذ تضمرین ـ کما علمت ـ الحسد، لوجوهٍ لنا کالبُدُر»

                                  (الرّومی، 2008 م.: 80).

که بهتر بود به جای مصراع اوّل بگوید: «یا عین الغمام والسُّحُب، أهرقی الدّمع هتوناً کالقِرَب».

مترجم در بیتی دیگر کلمة «شُکر» (به ضمّ شین) را «شِکَر» (به کسرِ شین) خوانده ‌است:

«هله برجه، هله برجه، قدمی بر سَرِ خود نه
هله برپَر، هله برپر، چو من از شکر و غرامت»
                            (مولوی، 1382: 73).

*****

«ألا فاقفز، ألا فاقفز، و قدما عَلَی الرّأس ضَع

ألا فَحَلِّق، ألاَ فَحَلِّق و أَعلِ مثلی عَلَی السُّکر و الغرامة»

                                   (الرّومی، 2008 م.: 17).

این در حالی ‌است که اگر آن را «شِکَر» ( به کسرِ شین) بخوانیم، به وزن بیت آسیب می‌رساند و اگر آن را «شُکر» (به ضمّ شین) بخوانیم، وزن بیت صحیح خواهد بود و خللی به آن وارد نخواهد آمد.

نکتة دیگری که باید در این جستار در نظر داشت، این است که برخی از واژه‌ها در نوشتار زبان فارسی شکل یکسانی دارند و در خواندن هم یکسان تلفّظ می‌شوند، امّا در معنا متفاوت از یکدیگر هستند. وجود چنین واژه‌های مشابه در زبان فارسی، کار مترجمان این زبان را دشوار کرده‌ است، به‌گونه‌ای که مترجم باید در ترجمة این دسته از واژگان دقّتی دوچندان داشته ‌باشد. این قبیل کلمات می‌تواند معنای اسمی یا فعلی داشته باشد:

«در سَرِ خود پیچ لیک، هست شما را دو سَر
این سَرِ خاک از زمین، وان سَرِ پاک از سما»
                            (مولوی، 1382: 88).

کلمة «پیچ» می‌تواند بُن مضارع باشد و یا فعل امر و یا اسم که اگر آن را به شکل فعل در نظر بگیریم، فعل امر خواهد بود که حرفِ باء (ب) از ابتدای آن حذف شده‌ است. امّا مترجم با تصوّر اینکه این کلمه اسم است، آن را به صورت اسم ترجمه کرده است و سرانجام کار این است که عبارت مورد نظر (در سَرِ خود پیچ) اشتباه ترجمه شده ‌است:

«فی رأسک ثنیّةٌ، لکن لک رأسین

رأس التّراب، هذه مِن أدیم الأرض، وتلک الرّأس الطاهرة مِنَ السّما»

                                                  (الرّومی، 2008 م.: 192).

در واقع، مقصود این عبارت آن نیست که در سَرِ تو پیچ وجود دارد، چنان‌که مترجم این ‌گونه برداشت کرده‌ است، بلکه منظور از آن، «در خود توجّه کردن» است.

از دیگر نمونه‌های این بخش می‌توان بیت زیر را آورد:

«ای مه افروخته‌رو، آب روان در دلِ جو
شادی عشّاق بجو، کوری اغیار بیا»
                            (مولوی، 1382: 22).

در ترجمة این بیت می‌خوانیم:

«یا قمراً مضیئاً إمضِ، وابحث عن ماء جار فی القلب

ابحث عن سعـد العشّاق، ثمّ رغم أنف الأغیار تعال»

                                (الرّومی، 2008 م.: 84).

کلمة «رو» به معنای رخسار و چهره می‌باشد، امّا به گمان مترجم این کلمه را فعل در نظر گرفته است و مقصود او از آن، «رفتن» است. به همین دلیل، برای آن از فعلِ «امض» استفاده کرده ‌است. افزون بر این، در ترکیبِ «آب روان در دلِ جو»، مقصود از «جو»، «جویبار و نهر روان» است، امّا مترجم به اشتباه آن را به معنای «جستن و طلب کردن» دریافته است و برای آن، کلمة «ابحث» را آورده‌ است. با بررسی این ابیات، می‌توان گفت همة این دریافت‌های اشتباه در نتیجة خواندن نادرست عبارات و دقّت نکردن در آنهاست. بنابراین، مصراع اوّل بیت را می‌توان چنین آورد: «یا قمراً مضیئاً، یا ماءاً جاریّاً فی قلب النّهر...».

به علاوه، در مصراع دوم ترتیب کلمات به صورت ترتیب واژگان فارسی است و ‌باید به صورت ترتیب اجزای جملة عربی باشد: «ثمّ تعال رغم أنف الأغیار».

از نمونه‌های دیگر خطاهایی که در اثر تشابه واژگان به وجود آمده است، بیت زیر می‌باشد:

«مه از پی چوگان تو، خود را چو گویی ساخته
خورشید هم جان‌باخته، چون گوی غلطان می‌رود»
                                    (مولوی، 1382: 105).

در این عبارت، ماه و خورشید از فرط عشق به ممدوح، به گوی غلطان تشبیه شده‌اند. کلمة «چون» در مصراع دوم، چند معنی را در ذهن تداعی می‌کند: 1ـ مفهوم زمانی داشته ‌باشد و هم‌معنی «هنگامی‌که» باشد. 2ـ کلمه‌ای باشد به معنای «زیرا» برای دلیل آوردن در پاسخ یک سؤال. 3ـ می‌تواند به عنوان ادات تشبیه به کار رود و مترادف معنای «مِثل» و «مانند» باشد.

به‌یقین کلمة «چون» در این بیت نمی‌تواند به مفهوم اوّل و دوم بیاید؛ زیرا زمان در این بیت، مقصود نیست و سؤالی هم مطرح نشده است تا این کلمه پاسخی برای آن باشد. در نتیجه، «چون» در بیت مولانا به معنای همانندی و مشابهت به کار رفته، ادات تشبیه است. امّا با خواندن عبارت ترجمه شدة عربی آن درمی‌یابیم که این کلمه به مفهوم زمانی آن ترجمه شده ‌است:

«القمر فی إثر الصّولجـان یسعـی، هب نفسک کرةً

فروح الشّمس تخفق حین تدحرج الکرة أو تبین»

                              (الرّومی، 2008م.: 213).

علاوه بر این، مترجم برای کلمة «خود» در مصراع اوّل، «نفسک» را به کار برده است که با دقّت در شعر، متوجّه غایب ‌بودن کلمة «خود» و مرجع ضمیر آن که «ماه» است، خواهیم شد. پس او باید به جای واژة «نفسک»، «نفسه» را به کار برد. در نتیجه، ترجمة صحیح مصراع اوّل چنین خواهد بود:

«القمر فی إثر الصّولجـان یسعی و یتبدّل

کأنّه کرة حتّی یقتـل بیـد صـولجـانک».

علاوه بر این، مترجم در فهم صحیح معنای مصراع دوم نیز به خطا رفته است و بهتر بود مصراع دوم به این صورت ترجمه شود: «والشّمس تمرّ مرّ الکرة المتدحرجة لأنّها ماتت».

بنابراین، در پژوهش دربارة این‌ گونه واژگان، باید دقّت کنیم که کدام معنای واژه در متن مورد نظر است. دقّت در این نمونه شعری زیر نیز ما را به این نکته می‌رساند:

«امروز خود آن ماهت، در چرخ نمی‌گنجد
وان سکّة چون چرخت، پهنای دگر دارد»
                          (مولوی، 1382: 124).

در این بیت، واژة «چرخ» دو بار (یک ‌بار در مصراع اوّل و بار دیگر در مصراع دوم) به کار رفته ‌است که هر یک از آنها از نظر معنا با دیگری متفاوت است. این تفاوت در معنا را می‌توان با استفاده از قرینه‌های به کار رفته در عبارات دریافت. «چرخ» در مصراع اوّل به معنای آسمان است و قرینة آن، «ماه» می‌باشد و در مصراع دوم، به معنای شیء گرد و غلطانی است که «سکّه» به آن تشبیه شده‌ است. امّا مترجم هر دو واژه را به یک معنا درک کرده است و از لحاظ معنایی، بین آن دو تفاوتی قائل نشده ‌است:

«قمرک الیوم لا تحتویه السّماء

و السکّة الشبیهة بسمائک لها وسعٌ آخر»

                 (الرّومی، 2008م.: 236).

توجّه به این نکته ضروری است که مترجم برای آشنایی بیشتر با زبان مبدأ ‌باید در باب واژه‌هایی که معانی آنها را نمی‌داند، یا در معانی آنها تردید دارد، به فرهنگ لغت‌های ویژة آنها مراجعه کند تا معانی لغات برایش با وضوح بیشتری آشکار شود.

نکتة دیگری که نباید از نظر دور داشت، این است که مترجم باید در خواندن واژه‌ها و الفاظ دقّت فوق‌العاده‌ای داشته باشد تا در ترجمة آنها خطایی رخ ندهد. حال نمونه‌ای از خطاهایی را که از روی بی‌دقّتی مترجم در خواندن متن رخ داده ‌است، در بیت زیر می‌بینیم:

«ای یار ما! عیّار ما! دام دل خمّار ما!
پا وامکش از کار ما، بستان گرو دستار ما»
                            (مولوی، 1382: 69).

واینک ترجمه عربی آن:

«رفیقنا أنت، عیّارنـا أنت

قیّد قلبنا... خمّـارنـا أنت

لاتسحب القدم عن شأننا

بَل خُذ بعقدة عمـامتنـا»

(الرّومی، 2008 م.: 60).

مترجم کلمة «گرو» را که به معنای رهن کردن است، به اشتباه «عقدة» ترجمه کرده است، در صورتی که «عقدة» به معنای «گره» است. با خواندن این بیت و ترجمة عربی آن درمی‌یابیم که مترجم در تشخیص واژه‌ها دقّت نکرده تا جایی که بین دو واژة مشابه در نوشتار خطا کرده است. هرچند که این خطا از روی قصد و عمد نبوده ‌است. علاوه بر این، صیغة ندا را به صورت خبری آورده است که متن عربی، محتوای ندا در متن فارسی را از دست داده است. بنابراین، بهتر بود این‌ گونه می‌آورد: «یا رفیقنا و عیّارنا» و یا «قیّد قلبنا الخمّار». عبارت «پا وامکش از کار ما» را نیز به صورت تحت‌اللّفظی ترجمه کرده است و پیشنهاد می‌شود به جای آن، از عبارت «لا تهمل شأننا» استفاده شود.

از این‌ گونه اشتباه‌ها را باز هم می‌توان مثال زد:

«جان سپه است و من علم، جان سحر است و من شبم
این دل آفتاب من هر سحری چه می‌شود»
                                         (مولوی، 1382: 115).

مترجم کلمة «شبم» را به اشتباه «شبنم» دریافته است و آن را این‌ گونه آورده:

«الرّوح جیش و أنا علم، الرّوح سحرٌ و أنا قطرة النّدی

قلبی، شمسی ماذا بکُلّ سحر یجری»

             (الرّومی، 2008 م.: 221).

صحیح آن بود که می‌گفت: «الرّوح هی الفجر فأنا اللّیل».

از نمونه‌های دیگر خطاهای ترجمه در این بخش می‌توان به بیت زیر اشاره کرد:

«صفا آمد، صفا آمد که سنگ وریگ روشن شد
شفا آمد، شفا آمد، شفای هر نزار آمد»
                               (مولوی، 1382: 118).

در بیت بالا، دقّت نکردن مترجم سبب ترجمة نادرست دو واژة «شفا» شده‌ است:

«أقبل الصّفا، أقبل الصّفا. فأضاء الحجر و الحصی

أقبل السّقا، أقبل السّقا، أقبل شفـاء کُلّ علیـل»

                          (الرّومی، 2008 م.: 227).

واژة «شفا» به غلط «السِّقا» ترجمه شده، در حالی‌که «السِّقا» به معنای مَشک آب می‌باشد.

ب) ترجمة فعل‌ها

فعل‌ها در هر زبانی نقش مهمّ و عمدة جملات را بر عهده دارند و کامل‌کنندة آنها هستند. در زبان فارسی نیز فعل‌ها با زمان‌های مختلف و معانی گوناگون به کار می‌روند که تشخیص صحیح آنها نیازمند داشتن علم و آگاهی کافی از زبان فارسی می‌باشد.

در این ترجمه نیز مترجم در تشخیص برخی فعل‌های فارسی دچار اشتباه شده ‌است، به‌ویژه فعل‌هایی که در فارسی کهن به گونه‌ای دیگر به کار می‌رفته‌اند و یا برای هماهنگی در وزن شعری، شاعر در آنها تغییراتی اعمال نموده است. این موضوع را می‌توان به عنوان عامل ترجمة ناصحیح مترجم ذکر کرد. بیت زیر می‌تواند نمونة مناسبی برای این سخن تلقّی شود:

«پیش از تو بسی شیدا، می‌جست کرامت‌ها
چون دید رخ ساقی، بفروخت کرامت را»
                            (مولوی، 1382: 35).

«قد کان قبلک کثیر ممّن ینشد الکرامات

فلمّا رأی وجـه السّاقی أحـرق کُلّ کرامة»

                   (الرّومی، 2008 م.: 104).

آنچه در این بیت بایستة امعان ‌نظر است، فعل «بفروخت» می‌باشد که برخلاف گمان مترجم، به معنی فروختن است، امّا مترجم این فعل را «بیفروخت» پنداشته است و برای آن، از معادل معنایی «أحرق» به جای فعل «باع» استفاده کرده ‌است.

از دیگر فعل‌هایی که در ترجمة عربی آنها مترجم دچار اشتباه شده ‌است، می‌توان در بیت زیر ملاحظه نمود:

«ای رشک ماه و مشتری، با ما و پنهان چون پری
خوش‌خوش کشانم می‌بری، آخر نگویی تا کجا»
                                  (مولوی، 1382: 13).

چنان‌که ملاحظه می‌شود، فعل‌های موجود در این بیت، مضارع می‌باشند، امّا مترجم در ترجمة عربی، آنها را به فعل امر و نهی تغییر داده‌ است:

«یا من یحسدک القمر و المشتری، أنتَ معنا و منّا کملاک

تختبی فـاجذبنی برفقٍ واذهب بـی، ثمّ لا تقـل إلی أین؟»

                                         (الرّومی، 2008 م.: 72).

بهتر بود به جای مصراع دوم بگوید: «فتجذبنی برفقٍ و تذهب بی ...».

ج) ترجمة عبارات

بخش دیگری از نقد ترجمه در این پژوهش، به عبارت‌هایی اختصاص می‌یابد که مترجم در فهم آنها دچار اشتباه شده ‌است. آنچه که در ترجمه این عبارات، مترجم را به اشتباه انداخته، درک نادرست برخی اصطلاحات فارسی، تشخیص نادرست فاعل از مفعول و یا توجّه نکردن به علائم نگارشی متن اصلی می‌باشد که به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌کنیم. مولانا در یکی از غزلیّات خود می‌گوید:

«ماده است مریخ زمن، اینجا در این خنجر زدن
با مقنعه کی‌تان شدن در جنگ ما، در جنگ ما»

                                   (مولوی، 1382: 9).

مقصود از مصراع دوم این است که چگونه با مقنعه می‌توان جنگید، امّا مترجم کلمة «شدن» را به صورت تحت‌اللّفظی ترجمه کرده است و چنین آورده ‌است:

«مرّیخ الزّمن مؤنّث لا مذکّر

و ها هنا ضرب خنجر

أنّی لخمار أن یصیر لحربنا، لحربنا»

             (الرّومی، 2008 م.: 65).

با درک صحیح از این عبارت می‌توان ترجمة آن را به صورت زیر آورد: «أنّی للمقنّع أن یصیر لحربنا، لحربنا؟!».

از نمونه‌های دیگری که مترجم در فهم آنها به خطا رفته‌ است، می‌توان بیت زیر را آورد:

«حجرة خورشید تویی، خانة ناهید تویی
روضة اومید تویی، راه ده ای یار مرا»
                            (مولوی، 1382: 23).

که در ترجمة عربی آن چنین آمده‌ است:

«قرص الشّمس أنت، بـرج عطارد أنت

واحة الرّجاء أنت، فعَلَی الطّریق دُلَّنی»

                (الرّومی، 2008 م.: 86).

دقّت در این نمونة شعری، ما را به این مسئله رهنمون می‌سازد که مترجم در فهم عبارت «راه دِه ای یار مرا» دچار اشتباه شده ‌است. به گمان او، مفهوم این عبارت، هدایت کردن و نشان دادن راه است، به همین دلیل، در ترجمة خود، «فَعَلی الطّریق دُلَّنی» را آورده است، امّا در اصطلاح فارسی، این عبارت به معنای نشان‌ دادن و راهنمایی نیست، بلکه «راه ‌دادن» یعنی جای ‌دادن و پذیرفتن شخصی به‌وسیلة دیگری. بنابراین، مفهوم عبارتِ «راه دِه ای یار مرا» می‌تواند این‌ گونه باشد که «ای دوست مرا بپذیر».

مسئلة دیگری که در این جستار نباید از نظر دور داشت، تشخیص ناصحیح فاعل از مفعول است که در اثر جابجایی اجزای جمله به وجود می‌آید و گاه مترجم را به اشتباه می‌اندازد. بیت زیر نمونة گویای این مسئله است:

«ابر گران چون داد حق، از بهر لب‌خشکان ما
رطل گران هم حق دهد، بهر سبکساران ما»
                             (مولوی، 1382: 19).

مترجم در تعبیر عربی این‌ گونه نگاشته ‌است:

«و کما آتی السّحابُ الثّقالُ حَقَّه، لأَجل مِن جَفَّت شِفاهُهُم مِنَّا

یؤتی الکأسُ الثّقیلُ حَقَّه، لأَجل مَن لا یؤبه بهم فینا»

                                  (الرّومی، 2008 م.: 80).

فاعل در عبارتِ فارسی، «حق» یعنی ذات باری تعالی می‌باشد و مفعول این عبارت دو کلمة «ابر گران» و «رطل گران» است، در حالی‌که در ترجمه، واژة «حق» مفعول، و «السّحاب الثّقال» و «الکأس الثّقیل» نیز فاعل قرار گرفته‌اند. شاعر با استفاده از اختیارات شاعری، جای فاعل و مفعول را با هم عوض کرده است تا صدمه‌ای به وزن شعر وارد نشود و این تغییر مکان اجزای جمله، سبب به خطا رفتن مترجم شده‌ است.

در نمونه‌ای دیگر نیز می‌توان به تشخیص ناصحیح فاعل از مفعول اشاره کرد. مولوی محبوب خویش را در بیت زیر این‌ گونه توصیف می‌کند:

«ای قیل و ای قال تو خوش، وی جمله اشکال تو خوش
ماه تو خوش، سال تو خوش، ای سال و مه چاکر ترا»
                                           (مولوی، 1382: 12).

در ابتدای مصراع دوم، شاعر محبوب را فردی می‌داند که حتّی ماه و سال نیز به خدمت او درآمده‌اند. امّا ترجمة عربی آن از مفهوم دیگری برایمان پرده برمی‌دارد:

«یا عذب القیل و القال، یا ملیحاً فی کُلِّ الأشکال

طاب لک الحول و طاب الهلال، دمت لعبدکِ حولاً و هلالا»

                                          (الرّومی، 2008 م.: 70).

از عبارت عربی درمی‌یابیم که مقصود مترجم این است که محبوب برای بندة خود، سال و ماه می‌باشد نه اینکه ماه و سال برای محبوب بنده باشند. بنابراین، ترجمة صحیح این عبارت می‌تواند این‌ گونه باشد: «یا مَن یعبدک الحول و الهلال».

از عبارات دیگری که باید به ترجمة نادرست آن اشاره کرد، بیت زیر است:

«مَستَند همه خانه، کسی را خبری نیست
از هر که درآید که فلان است و فلانه است»
                            (مولوی، 1382: 70).

عبارت مورد نظر مصراع اوّل از این بیت می‌باشد (مَستَند همه خانه) که به صورتی نامفهوم و مبهم ترجمه‌ شده ‌است:

«دارٌ کلّها ثقةٌ و تمکینٌ فلایدری أحدٌ

عن فلانة أو فلان ممّن یدخل باللّیل و النّهار»

                       (الرّومی، 2008 م.: 162).

مقصود مترجم از این عبارت (دارٌ کلّها ثقة و تمکین) به درستی فهمیده نمی‌شود. مولانا می‌خواهد در باب افراد خانه بگوید که همه مَست هستند، امّا از عبارت مترجم این‌گونه برمی‌آید که او واژة «مَستند» را «مُستَنَد» خوانده که با عبارت مولانا به کلّی متفاوت است.

نکتة مهمّ دیگری که در ترجمة عبارات باید بدان توجّه کرد، خواندن اشتباه عبارات است که سبب درک نادرست خواننده از عبارت مورد نظر و در نتیجه، ترجمة نامطلوب آن می‌شود. بیت زیر گویای این خطا می‌باشد:

«بام و هوا تویی و بس، نیست روی به جز هوس
آبِ حیاتِ جان تویی، صورت‌ها همه سقا»
                                 (مولوی، 1382: 30).

ترجمة عربی این عبارت به صورت زیر آمده ‌است:

«أنت السّطح و أنت الهوا، لیس إلّا، و کُلّ ذهاب هوس لیس إلاّ

ماء الحیاة روحک، و الصّور کلّها سِقا»

              (الرّومی، 2008 م.: 96).

شاهد مثال، مصراع دوم این بیت است (آب حیات جان تویی). مترجم کلمة «حیات» را بدون کسرة اضافه خوانده است و گفته: «ماء الحیاة روحک». در واقع، این جمله بدین معنی است که آب حیات، جان توست و مفهوم آن با مصراع مولانا تفاوت می‌کند. بنابراین، عبارت صحیح می‌تواند این طور باشد: «ماء الحیاة للرّوح أنت».

از دیگر عوامل مؤثّر در ترجمة صحیح، درک مقصود متن اصلی است. هر مترجم قبل از پرداختن به ترجمة یک اثر، ابتدا ‌باید مقصود از متن اصلی را دریابد و آنگاه به ارائه معادل‌های آن در زبان مقصد بپردازد. حال به نمونه‌هایی از این بخش می‌نگریم. از نمونه‌های دیگر این بخش، بیت زیر است:

«ای یار ما! عیّار ما! دام دل خمّار ما!
پا وامکش از کار ما، بستان گرو دستار ما»
                              (مولوی، 1387: 6).

با دقّت در این نمونه شعری به این نکته برمی‌خوریم که مترجم در تشخیص موصوف برای صفت «خمّار»، به خطا رفته است و بیت را این‌ گونه ترجمه نموده ‌است:

«رفیقنا أنت، عیارنا أنت

قید قلبنا... خمّارنا أنت

لاتسحب القدم عن شأننا

بل خُذ بعقدة عمامتنا» (الرّومی، 2008 م.: 60).

مترجم برای عبارت «دام دل خمّار ما»، این ترکیب را جایگزین نموده است: «قیّد قلبنا ... خمارنا أنت»، در حالی‌که او باید ضمیر «نا» را از کلمة «قلبنا» حذف نماید و بگوید: «قیّد قلب خمارنا أنت» تا ترکیب وصفی ـ اضافی صحیحی ارائه و مقصود شاعر نیز به درستی ادا گردد.

از عبارات دیگری که مترجم دقّت ویژه‌ای به آنها مبذول نداشته، بیت زیر است:

«نما ای شمس تبریزی کمالی

 

که تا نقصی نباشد کاف و نون را»
                  (مولوی، 1382: 44).

در این بیت، مولانا شمس را مورد خطاب قرار داده است و از او می‌خواهد تا فضل و کمال خویش را آشکار کند. امّا عبارت ترجمه ‌شده مقصود دیگری را می‌رساند:

«تجلّ یا شمس تبریز، یا ذا الکمـال و التّمّ

کی لا یکون ثمّة نقصّ للکاف و النون أبداً»

                    (الرّومی، 2008 م.: 119).

معادل ترجمه ‌شده کلمة «کمالی» در مصراع مولانا، «یا ذا الکمال و التّمّ» می‌باشد که در خطاب به شمس گفته ‌شده است. این در حالی ‌است که شاعر چنین قصدی را ندارد و نمی‌خواهد شمس را به عنوان صاحب فضل وکمال مورد خطاب قرار دهد، بلکه می‌خواسته تا او کمال خویش را به شاعر نشان دهد. پس بهتر آن بود که در ترجمة مصراع اوّل، این جمله به کار می‌رفت: «تجلّ کمالاً یا شمس تبریز».

نکتة مهمّ دیگر در ترجمة صحیح، توجّه شایان به خواندن صحیح متن است. این امر سبب می‌شود که مترجم مقصود اصلی را دریابد و ترجمه‌ای صحیح ارائه دهد. امّا بی‌توجّهی به این خواندن هم، سبب درک نادرست عبارت خواهد شد؛ به طور مثال مولوی می‌گوید:

«خورشید افتد در کمی، از نور جان آدمی
کم پرس از نامحرمان آنجا که محرم کم زند»
                                      (مولوی، 1382: 99).

در مصراع اوّل در صورت توجّه نکردن به علامت کاما، طرز خواندن مصراع هم متفاوت خواهد بود و مفهوم عبارت هم به صورت دیگری درک می‌شود:

«یعتری الشّمس النّقصان، فتغدو أقلّ نوراً مِن روح الإنسان

عن الغرباء لا تَسَل، حیث یَصاغر کُلّ محرم»

                     (الرّومی، 2008 م.: 208).

مقصود مولانا از مصراع اوّل این است که نور خورشید در مقابل نور روح انسان کم می‌شود، امّا مقصود از عبارت عربی این است که خورشید کم‌نورتر از نور جان انسان می‌گردد.

د) ترجمة تعبیرات خاصّ مولانا

در دیوان شمس تبریزی، وجود برخی کنایات و تعبیرات خاصّ مولانا، توجّه ما را به خود جلب می‌کند. دقّت در فهم این تعبیرها، تأثیری مستقیم در ترجمة صحیح آنها خواهد داشت و بدون درک درست این اصطلاحات، ترجمة آنها نیز خالی از نقص نخواهد بود. از این رو، در این پژوهش سعی می‌شود چند نمونه از این تعبیرها به همراه ترجمه‌های نادرست آنها ذکر شود.

مولوی در یکی از غزل‌های خود این‌گونه می‌سراید:

«ای نور ما! ای سور ما! ای دولت منصور ما!
جوشی بنه در شور ما، تا می‌شود انگور ما»
                                        (مولوی، 1382: 6).

در ترجمة این بیت چنین آمده ‌است:

«أنتَ لنا النّور، أنتَ لنا السّرور، أنت إقلیمنا المنصور

ألقِ فـی نشـوتنـا حبابـاً

کی یغدو کَرمـنا خمـراً»

(الرّومی، 2008 م.: 59).

مترجم در این بیت «دولت منصور ما» را «إقلیمنا المنصور» ترجمه کرده است، در حالی‌که مراد مولوی از دولت، بخت و اقبال مساعد است (ر.ک: گوهرین، 1381: 27)، نه دولت به مفهوم سیاسی و جغرافیایی آن. چنان‌که شفیعی کدکنی در شرح این واژه چنین بیان می‌دارد: «دولت در لغت به معنای هر چیز است که در گردش باشد و دست به دست بگردد، خواه مال باشد و خواه چیز دیگر. به معنی بخت و اقبال نیز در فارسی به کار رفته ‌است. تعبیر دولت منصور در ادبیّات عرفانی ما، علاوه بر معنای لغوی آن اشارتی دارد به منصور حلاّج و سرنوشت او و مقام و منزلتی که در اندیشه‌های عرفانی یافته ‌است» (مولوی، 1387: 153).

از سوی دیگر، «إقلیم» در مفهوم لغوی آن، بر آب و هوا و سرزمین و محدودة جغرافیایی اطلاق می‌شود. بنابراین، مترجم بهتر بود به جای این کلمه، واژة «سعد» را به کار می‌برد تا مقصودش گویاتر باشد. از نمونة دیگر این نوع خطاها ابیات زیر است:

«این ابر چون یعقوب من، وان گل چو یوسف در چمن
بشکفته روی یوسفان، از اشک افشاران ما
یک قطره‌اش گوهر شود، یک قطره‌اش عبهر شود
وَز مال و نعمت پُر شود، کف‌های کف‌خاران ما»
                                        (مولوی، 1382: 19).

در ترجمة ابیات فوق چنین آمده ‌است:

«هذا السّحاب عندی کیعقوب و الزّهر عندی کیوسف فی الرّوض

تَفتَّح وجهُ کُلّ یوسفٍ مِن ناثرات دموعنا

قطرةٌ منه تغدو جَوهرا، قطرةٌ منه تغدو عبهرا

و بالمال و النّعمة تمتلئ قیعان أکفّنا، بعد أن ملئت شوکا»

                                         (الرّومی، 2008م.: 81).

مقصود مولوی از تعبیر «کف‌خاران»، افراد حریص و مال‌دوست بوده ‌است، چنان‌که استاد فروزانفر نیز این تعبیر را مجازاً به معنی طمع به کار گرفته ‌است و نوشته ‌است: «آنکه کفِ دستش را بخاراند یا کف دستش خارش گیرد که به عقیدة عوام نشانة یافتن پول است» (مولوی، 1363: 400).

امّا مترجم در ترجمة عربی برداشتِ درستی از این کلمه نداشته است و گمان کرده کلمة «خار» در ترکیبِ «کف‌خاران» به مفهوم خار و تیغ است و واژة «شوک» را برای آن برگزیده ‌است که با تفکّری کوتاه در ترکیبِ کف‌خاران، می‌توان از دو لغتِ «حَریص» و «طَمّاع» بهره گرفت.

از نمونه‌های دیگر آشنا نبودن مترجم با اصطلاحات خاصّ مولوی در دیوان شمس، کلمة «لعل‌پوش» در بیت زیر است:

«باز بنفشه رسید، جانب سوسن دوتا

 

باز گل لعل‌پوش، می‌بدراند قبا»
                       (مولوی، 1382: 59).

مترجم منظور از «لعل‌پوش» را اینگونه دریافته است: کسی که لعل و یاقوت به تن می‌کند:

«اتّخذ البنفسج لنفسه موضعاً بجانب السّوسن قد انحنی

بینما الوردة المکتسیة بالیاقـوت تشرع فی تمزیق العـبا»

                                    (الرّومی، 2008 م.: 145).

در شرح دیوان کبیر در باب واژة «لعل‌پوش» آمده ‌است: «کسی که جامة سرخ پوشد، سرخ پوش» (مولوی، 1363: 560). بنابراین، مترجم ‌باید به جای واژة «المکتسیة بالیاقوت»، معادل معنایی «الحمراء» را برگزیند.

از دیگر تعبیرات خاصّ خداوندگار عشق و عرفان، تعبیرِ «اشک‌افشاران» در بیت زیر است:

«این ابر چون یعقوب من، وان گل چو یوسف در چمن
بشکفته روی یوسفان، از اشک افشاران ما»
                                            (مولوی،1382: 19).

مقصود از «اشک‌افشاران» در این بیت، حالت اشک‌ریختن و موسم اشک‌ریزی است (ر.ک؛ مولوی، 1363: 192)، امّا در ترجمة عربی، مترجم آن را «ناثرات الدّموع» ترجمه کرده ‌است؛ یعنی کسانی که اشک می‌ریزند:

«هذا السّحاب عندی کیعقوب، و الزهر عندی کیوسف فی الرّوض

تفتح وجه کُلّ یوسف، مِن ناثرات دموعنا»

                   (الرّومی، 2008 م.: 81).

مترجم باید آن را به این صورت ترجمه می‌کرد: «مِن انحدار دموعنا».

تعبیر دیگری که در لابه‌لای ابیات مولانا به چشم می‌خورد، کلمة «دوزخ‌آشامان» است:

«حریف دوزخ‌آشامان مستیم

 

که بشکافند سقف نیلگون را»
                  (مولوی، 1382: 43).

مترجم این کلمه را به مفهوم «شراب‌خوار» درک کرده ‌است، در حالی‌که در شرح دیوان کبیر ذیل این واژه آمده ‌است: «دوزخ‌آشام: مجازاً کسی که ساغر قهر را چون جام لطف به خوشی درکشد، بلاکش، جفاکش» (مولوی،1363: 300).

«نحن ندماء لشّاربی الخمر اللاذعة

لِمَن یمزقون سقف الفلک الأعلی»

          (الرّومی، 2008 م.: 118).

مولانا در غزلی دیگر از کنایه‌ای سخن به میان می‌آورد که قابل تأمّل است:

«چیزی دهانم را ببست، یعنی کنار بام و مست؟
هرچه تو زان حیران شوی، آن چیز ازو حیران شود»
                                    (مولوی، 1382: 106).

نکتة قابل توجّه این است که مترجم باید ابتدا منظور مولانا را از این کنایه به خوبی درک کند، سپس به ترجمة ابیات بپردازد، مسئله‌ای که در این بیت رعایت نشده است و مترجم بی‌آنکه کنایه موجود در این بیت را بفهمد، به ترجمة آن پرداخته است:

«شیءٌ ما أغلق فمی، أیعنی ثملٌ أنا؟

کُلُّ ما تصبح أنت منه حیراناً، صَارَ ذلک الشّیء منه حیراناً»

                                       (الرّومی، 2008 م.: 215).

«کنار بام و مست، به کنایت کاری بدفرجام و امری درخور احتراز است» (مولوی، 1363: 403). این در حالی است که معادل معنایی آن را در ترجمة عربی «أیعنی ثملٌ أنا» می‌یابیم که به دلیل توجّه کافی نداشتن به مفهوم آن به شکل تحت‌اللّفظی ترجمه شده ‌است.

همان‌گونه که ملاحظه شد، درک صحیح اصطلاحات خاصّ مولوی کلیدی مهم در ترجمة درست آنها خواهد بود. حتّی یک کلمة کوچک هم در اشعار مولانا می‌تواند مفهوم ویژه‌ای داشته باشد؛ به عنوان مثال، در بیت زیر ‌باید مقصود مولانا از «شه» را بدانیم تا مصراع دوم آن به درستی ترجمه شود:

«هرکجا تخمی بکاری آن بروید عاقبت

 

بر نروید هیچ از شه دانة احسان چرا؟»
                     (مولوی، 1382: 47).

مقصود از «شه»، ممدوح شاعر است. در این بیت، مولانا خطاب به کافران و معاندان ممدوح می‌گوید که چرا دانة احسان ممدوح در دل شما بر نمی‌دهد، حال آنکه قاعدتاً تخم باید بروید (ر.ک؛ شمیسا، 1373: 91). امّا در ترجمة عربی ملاحظه می‌کنیم که کلمة «شه»، یعنی ممدوح اصلاً ترجمه نشده است! بنابراین، معنای عبارت مولوی به صورت خطا از این بیت برداشت شده ‌است:

«أینمـا بذرت بذرة صارت بالضّـرورة نبتـا

فلم لا ینبت شیءٌ مِن بذرة الإحسان لم؟»

                   (الرّومی، 2008 م.: 125).

معنای عبارت عربی مصراع دوم این است که چرا چیزی از دانة احسان نمی‌روید؟ حال آنکه بهتر است این‌گونه بگوییم: «فلم لا ینبت بذرة إحسان الممدوح؟».

نتیجه‌گیری

حقیقت آن است که ترجمه به عنوان پُلی میان دو زبان در بسیاری از موارد سبب تبادل میان زبان‌ها و فرهنگ‌ها می‌گردد، امّا ناگفته پیداست اگر این کار با مهارت انجام نگیرد، تبادل را دچار خدشه می‌نماید، به‌ویژه در باب شعر عرفانی مولانا که زبانی فراهنجار و خاص دارد و دقّت بسیار نیاز است.

محمّد سعیدجمال‌الدّین در ترجمة غزلیّات شمس به زبان عربی گاه دچار اشتباه شده ‌است که از عوامل آن می‌توان به ترجمه‌ناپذیری اشعار عرفانی، شکل یکسان کلمات در نگارش و خواندن، تشخیص نادرست فاعل از مفعول و نیز ناتوانی در درک صحیح اصطلاحات فارسی اشاره کرد. وی در انتقال برخی اصطلاحات خاصّ مولانا چون «کف‌خاران»، «اشک‌افشاران» و «دوزخ‌آشامان» نیز دچار تردید و اشتباه شده ‌است که اطّلاع کافی نداشتن از زبان شعری خاصّ مولوی مهم‌ترین عامل آن است.

نمونه‌های بررسی شده در این مقاله نشان می‌دهد که ترجمة محمّد سعیدجمال‌الدّین از غزلیّات شمس در بخش واژگان، عبارات و تعبیرات خاصّ مولانا نیاز به بازنگری اساسی دارد.

آذرنوش، آذرتاش. (1384). فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی. چاپ ششم. تهران: نشر نی.
اقبالی، عبّاس. (1388). گامی در ترجمه شعر کلاسیک عربی. چاپ اوّل. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
انوری، حسن. (1381). فرهنگ بزرگ سخن. تهران: سخن.
جاحظ، أبوعثمان عمروبن بحر. (1408ق.). الحیوان. ج 1. تحقیق و شرح عبدالسّلام هارون. بیروت: دارالجیل.
راغب الإصفهانی، أبی‌القاسم الحسین بن محمّد. (1412ق.). مفردات ألفاظ القرآن فی غریب القرآن. تحقیق صفوان عدنان داود. دمشق ـ بیروت: دارالعلم ـ الدار الشّامیّة.
الرّومی، جلال‌الدّین. (2008م.). قصائد مختارة مِن دیوان شمس تبریز. نقلها مِن الفارسیّة و قدّم لها و علّق علیها محمّد سعیدجمال‌الدّین. القاهرة: الهیئة المصریّة العامة للکتاب.
سلماسی‌زاده، جواد. (1369). تاریخ ترجمة قرآن در جهان. تهران: امیرکبیر.
شمیسا، سیروس. (1373). گزیدة غزلیّات مولوی. چاپ سوم. تهران: چاپ و نشر بنیاد.
شمس‌آبادی، حسین. (1380). تئوری ترجمه و ترجمة کاربردی از عربی به فارسی. تهران: چاپار.
گوهرین، کاوه. (1381). میعاد با خورشید؛ گزیدة دیوان کبیر شمس. چاپ اوّل. تهران: انتشارات آرویج.
مولوی، جلال‌الدّین محمّد. (1387). غزلیّات شمس تبریز. مقدّمه و تفسیر محمّدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن.
ـــــــــــــــــــــــ . (1363). کلّیّات شمس (دیوان کبیر). ج 7. با تصحیح و حواشی بدیع‌الزّمان فروزانفر. چاپ سوم. مؤسّسة انتشارات امیرکبیر.
ـــــــــــــــــــــــ . (1382). گزیدة غزلیّات شمس. به کوشش محمّدرضا شفیعی کدکنی. چاپ ششم. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.