Document Type : Research Paper

Authors

Abstract

Mozaffar al-Navvāb, a distinguished Iraqi poet and a leading satirist, well-known in the field of social and political critique, has a privilegedstatus in contemporary Iraqi literature. He has experienced a difficult life in theperiod of political instability in Iraq and has later suffered from pressure and exile; he is angry at the inability of Arab authorities to resolve social and political problems especially those related to Palestine; he is also angry at the compromising strategies of authorities as well as the inability of the Arabs to face and tackle their own problems. Mozaffar al-Navvāb expresses his anger over all these issues and the social and political shortcomings in a harshand naked language and criticizes the agents of the deplorable conditions of the Arabs; his mastery over vernacular language and his fluent Arabic has attracted a wider audience for his message.

Keywords

جریان ممتد هنر در طول تاریخ همواره آینه‌ای برای مشاهده فضای پیرامون
خالق یک اثر هنری از دریچه‌ی احساس و نگرش وی بوده است. در این میان
کارکرد ادبیات به عنوان یکی از زیباترین هنرهای ذاتی بشر جایگاهی خاص
دارد. اندیشمندان بزرگی همچون لونا چارسکی ادبیات را یک «نبرد افزار هنری»
و در حقیقت «هنر کلام» می‌دانند و تفاوت آن را با سایر هنرها نقش تصویرگری
ادبیات قلمداد می‌کنند. (رستگار فسایی،1372: 47) حال، این تصویرگری
در موقعیت‌های مختلف و بسته به نوع جهان بینی و شخصیت پدیدآورندگان آثار
ادبی، اشکال متفاوت و گوناگونی به خود گرفته است که از آن به انواع ادبی تعبیر می‌شود.

یکی از این انواع ادبی مقوله «هجو» است که با زبانی عریان به نمایش کاستی‌ها می‌پردازد و تخریب شخصیت فرد مورد نظر در آن محوریت می‌یابد. این نوع از
ادبیات انتقادی که ممکن است برخاسته از انگیزه‌های متفاوت فردی یا اجتماعی
باشد، شاید در رهگذار اندیشه و تفسیر انگیزه‌های انسانی، ادبی، اندکی مظلوم
واقع شده‌باشد. ارسطو روند پیدایش هجو را این گونه توصیف می‌کند: «شعر، بر
وفق طبع و نهاد شاعران گونه گون گشت. آن‌ها که طبع بلند داشتند افعال
بزرگ و اعمال بزرگان را تصویر کردند و آن‌ها که طبعشان پست و فرومایه
بود به توصیف اعمال دونان و فرومایگان پرداختند. این دسته اخیر هجویات را
سرودند و آن دسته نخست به نظم سروده‌های دینی و ستایش دست زدند.»
(زرین کوب،1357: 118) اما علی رغم این مسئله باید این نکته را نیز مد نظر
قرار داد که ممکن است شاعر یا ادیبِ هجوگو نه تنها طبع فرومایه‌ای نداشته باشد،
بلکه روح بزرگ وی، زشتی‌ها و بدی‌هایی را که به اعتقاد سارتر، ادبیات موظف
به نشان دادن آن است ،(رستگار فسایی،1372: 27) برنتابد و به ناچار به علت ناامیدی از اصلاح سردمداران و عاملان نابه‌سامانی و انحراف‌های اجتماعی و سیاسی به
مأمن هجو پناه ببرد و خشم خود را در قالب کلماتی آتشین بر سر آنان فریاد بزند.
یکی از این پیشتازان عرصه هجوِ سیاسی شاعر پر آوازه عراقی مظفر النواب است
که در عرصه خفقان و سرکوب، تازیانه‌ی شعر خود را بر سر حاکمانی بی‌درد و نالایق فرودآورد و توانست ویژگی‌های منحصر به فرد خود را در ادبیاتِ اعتراض به منصه‌ی ظهور برساند. نگارنده این نوشتار بر آن است تا با معرفی مظفرالنواب و فضای اجتماعی سیاسی حاکم بر دوران پرورش و ابعاد شکل‌گیری شخصیت او، شعر وی را از زاویه‌ی خشم نهفته در آن بررسی کند.

1- شرح حال مظفرالنواب

مظفر عبدالمجید النواب، شاعر معاصر عراقی که دیر زمانی است جلای وطن
کرده و به دلیل انتشار اشعارش از طریق قرائت آن‌ها به «شاعر کاست» (النواب،1367: 46) مشهور شده، «در سال 1934 به عنوان اولین فرزند خانواده­ای ثروتمند،
شیعه مذهب و از تبار موسی بن جعفر در یکی از کاخهای مجلل مشرف بر سواحل
دجله در بغداد به دنیا آمد. خانواده‌ی وی به منظور تسهیل در امر آموزش،
تاریخ ولادت وی را دو سال زودتر یعنی سال 1932 ثبت کردند، پدرش، فردی
اشرافی و ثروتمند بود که علاقه‌ی وافری به ادبیات و موسیقی داشت.» (یاسین،2003: 15)

از همان دوران کودکی، نشانه‌های نبوغ و استعداد وی نمایان بود به طوری­که
«طی تحصیل در دوران ابتدایی، معلم وی به استعداد عجیب مظفر در سرودن
شعر و طبع موزون وی پی‌ برد. در مرحله­ی راهنمایی در فعالیت‌های فوق برنامه و فرهنگی حضوری فعال داشت. او تحصیلات خود را در دانشکده­ی ادبیات دانشگاه
بغداد تحت شرایط اقتصادی سخت و دشوار به دنبال مشکلات مالی پدرش و از
دست دادن کاخ خانوادگی ادامه داد.کاخی که محل برگزاری محفل‌های انس و شب‌های شعر، عزاداری‌های مذهبی وعاشورایی و جشن‌های دینی متعدد بود.» (الخیر، 2007 :42)

وی توانست تحصیلات دانشگاهی را به سرعت تمام کند و به عنوان دبیر دبیرستان مشغول به کار شود. اما چند ماه بعد بنا به دلایل سیاسی از جمله فعالیت‌ در حزب کمونیست که از سالهای آغازین دانشگاه شروع شده بود، کار خود را از دست داد. وضعیت خانوادگی همچنان دشوار بود و روزگار به سختی می‌گذشت. از سال 1995 تا 1958 بیکار بود. ولی پس از براندازی نظام پادشاهی و استقرار جمهوری به عنوان بازرس اداره بازرسی هنری در وزارت آموزش و پرورش مشغول به کار شد. (یاسین، 2003: 24)

«در سال 1963 و در پی تشدید درگیری میان ملی‌گراها و کمونیست‌ها و تعقیب افراد وابسته به حزب کمونیست توسط رژیم حاکم، به ایران گریخت. ولی سرویس اطلاعات و امنیت ایران موسوم به ساواک، وی را در راه شوروی دستگیر کرد و پس از بازجویی و شکنجه، در تاریخ 28/12/1963 به نیروهای عراقی تحویل داد. دادگاه نظامی النواب را به اعدام محکوم کرد ولی به دلیل تلاش خانواده‌ی وی ، این حکم به زندان ابد تخفیف یافت. مدتی را در زندان صحرایی «نقره السلمان» سپری کرد و پس از آن به زندان «الحله» بغداد منتقل شد. که توانست به همراه دوستانش با حفر تونل از آن بگریزد.» (الخیر، 2007: 42)

داستان فرار وی جنجال زیادی به پا کرد و او مجبور شد 6 ماه در بغداد مخفی
شود. سپس مخفیانه به جنوب عراق و منطقه‌ی هور رفت و مدتی را در بطن
جامعه­ی محلی این خطه سپری کرده با آداب و رسوم و زبان (لهجه‌ی محلی)
ایشان آشنا شد. این مرحله یکی از مقاطع تأثیرگذار زندگی النواب به شمار می‌رود.
در سال 1969 با عفو عمومی مخالفان، وی به حرفه­ی قبلی خود در وزارت
آموزش و پرورش بازگشت ولی مدتی بعد موج دیگری از دستگیری‌ها علیه اعضای
حزب کمونیست‌ به راه افتاد و او نیز دستگیر شد. اما با دخالت‌ یکی از رفقای
بعثی‌اش به نام علی صالح السعدی آزاد و اجازه­ی سفر به خارج به وی اعطا شد.
(الشاهر، 2006: 1)

مدتی را در سوریه گذراند. سپس به لبنان رفت و بعد با سفر به اریتره در انقلاب
مردم این کشور شرکت کرد. طبیعت آنجا نیز بر روحیه­ وی تأثیرگذار بود.
پس از آن به عمان رفت و بعد به یمن جنوبی سفر کرد. برای آشنایی با عملیات فلسطینی‌ها به اردن سفر نمود و در یکی از عملیات‌های آن‌ها شرکت جست
بعد به قاهره رفت. 4 سال را در یونان سپری کرد و در آن جا از یک عملیات‌
ربایش جان سالم به در برد. 3 سال را هم در فرانسه گذراند. (النواب،1367: 47) در
آن­جا توانست از دانشگاه ونسان در زمینه‌ی پارا­سایکولوژی ]فراروانشناسی[مدرک
فوق لیسانس بگیرد. در سال 1982 پس از انقلاب اسلامی ایران به تهران سفر
کرد و سپس به هند و بانکوک رفت. در سال 1983 از الجزائر دیدن کرد و بعد
به لیبی مسافرت نمود. با دعوت مردم آمریکای لاتین راهی ونزوئلا، برزیل و شیلی شد. در سال 1987 بنا به دعوت سودانی‌ها به این کشور رفت. وی سرانجام پس از یک داستان عشق نافرجام در دمشق سکونت گزید. (یاسین،2003: 30-27) «به نظر می‌رسد، نقل و انتقال و مسافرت به شهرهای مختلف، باعث شد تا وی از فضای تعهد و التزام سیاسی کمونیستی به در آمده و موضعی مستقل از تعهدات و وابستگی‌های حزبی و سازمانی اتخاذ کند. به همین دلیل به طور تدریجی گرایش‌های قبلی وی به حزب‌ کمونیست تضعیف شد ولی او همچنان، به ایده­ی ملی‌گرایی و جامعه گرایی پایبند است.» (الشاهر،2006: 2)

2- معرفی آثار النواب

مظفر النواب در طول زندگی پر افت و خیز خود، دست به نگارش آثار
فراوانی به لهجه‌ی عامیانه­ی‌ عراقی و فصیح عربی زده است. در سال 1956 یعنی
زمانی که از کار اخراج شده بود، قصیده مشهور «للریل و حمد» را به لهجه­ی
عامیانه سرود که در نوع خود یک اثر منحصر به فرد و بدیع محسوب می‌شود. از
دیگر مجموعه‌های شعری او می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: وتریات لیلیه، الرحلات القصیه، المساوره امام الباب الثانی، المسلخ الدولی و باب الأبجدیه، بحارالبحارین، قراءه فی دفتر المطر، الاتهام، بیان سیاسی، رساله حزبیه عاشقه اللون الرمادی و فی الحانه القدیمه. وی دارای یک دیوان چاپ شده که شامل بیشتر آثار وی است نیز می‌باشد. (الاسطه،1999: 10)

3- جایگاه مظفر النواب در میان شاعران معاصر عراق

مظفر النواب، شاعری واقع گرا و مردمی است که توانسته نظر بسیاری از مردم عراق و جهان عرب را به خود معطوف سازد. وی با تسلط به لهجه­ عامیانه عراقی توانسته در میان مردم کوچه و بازار این سامان و دیگر مناطق عرب‌نشین، مخاطبان بسیاری داشته باشد. مظفر النواب که طی دهه­ی 70 توانست، جایگاه ویژه‌ای در میان جوانان عراقی کسب کند و حتی به نوعی به متنبی عراق مشهور شود، علاوه بر عراق در سراسر جهان عرب تأثیر‌گذار شد.

وی با انتشار قصائد خود از طریق قرائت آن‌ها بر روی نوارهای کاست، علاوه بر
این­که توانست نام خود را جزء معدود شاعرانی ثبت کند که پیش از چاپ دیوان،
 شهرت بسیار زیادی کسب کرده‌اند، طیف مخاطبان شعر خود را گسترش بخشید
چرا که به گفته­ی نزار قبانی، ملت عرب از طریق گوشهایش می‌خواند به این
معنا که بی‌سوادی هم­چنان در میان شهروندان عرب پدیده­ی رایجی است. به
همین دلیل قشر وسیعی از این مردم از رأس الناقوره واقع در لبنان گرفته تا ریاض در عربستان سعودی، نوارهای مظفر النواب را دست به دست در میان خود می‌چرخانند. (الخیّر، 2006: 1)

این شاعر پدیده­ی منحصر به فردی در شعر عراق و حتی شعر معاصر عربی
محسوب می‌شود که توانسته است با نوعی ساختارشکنی در بنیان‌های قصیده­ عربی
چه از لحاظ سبک و اسلوب و چه از نظر مفاهیم و مضامین، نام خود را جاودانه سازد. شاید مهم­ترین جنبه­ اشتهار وی میزان تأثیرگذاری وی بر شعر شعبی یا عامیانه­ی عراقی باشد.

«مظفر النواب در اواخر دهه­ی 1950، ستونهای شعر شعبی عراق را به لرزه
درآورد. جایگاه و تأثیر وی در این زمینه همانند کاری است که سیاب، نازک الملائکه
و بیاتی در زمینه قصیده­ فصیح انجام دادند. بافت درامی- روایی و دیدگاه واقع
گرایانه­ی شاعر به همراه ساختار فنی و زیبای شعر و روح‌ حماسی متعالی آن از
جمله ابعاد هنرآفرینی و خلاقیت وی محسوب می‌شوند که ترکیبی بدیع را به وجود آورده و شمار مخاطبان النواب را در میان جوانان عرب گسترش داده است.» (مبارک،2000: 11)

النواب به نوبه­ی خود، مخالفان و موافقان بسیاری دارد که موافقان وی،
النواب را پدیده‌ای در شعر معاصر عربی به ویژه طی سالهای دهه­ی 70 می‌دانند.
به هر حال این شاعر صریح و رک گوی عراقی به دلیل زبان تندی که در سروده­های خود نشان داده زیاد مورد توجه شیخ‌نشینان و زمامداران عرب نبوده و همواره از انتشار اشعار وی و یا پرداختن به او ممانعت شده است از این رو بسیاری از مردم، به دلیل بی‌‌توجهی او به جوایز ادبی شیوخ، النواب را شاعر فقراء قلمداد می‌کنند. (نعمه،1999: 14)

4-اندیشه‌ی مظفر النواب

عموماً شاعران و به طور کلی ادبایی که آثارشان مرزهای جغرافیایی کشوری خاص را در می‌نوردد و مورد استقبال طیف وسیعی از خوانندگان در سطح جهان قرار می‌گیرند، انسان­هایی هستند که اندیشه‌ای فراجغرافیایی و فراملی دارند. آنان انسان و آلام بشری را دست‌مایه افکار و آثار خود قرار می‌دهند و زبانشان برای بسیاری از مردم قابل فهم است.

مظفر النواب نیز یکی از این انسان‌ها محسوب می‌شود. او شعر (فصیح یا عامیانه) را ابزاری برای روایت واقعیت و بازگویی زندگی به معنای عمیق آن می‌داند و در همین راستا میان انقلاب و هنر تعارضی نمی‌بیند. از نظر وی، سرودن، بازگویی جوهره­ی زندگی است و هر گونه ابزاری که بتواند مفهوم را منتقل کند در این رابطه مهم و کارآمد محسوب می‌شود. (النواب، 1367: 46)

او معتقد است در جهان کنونی، «شاعر باید مبارز و جنگنده باشد و خود نه با شعر بلکه با کلمات به مصاف دشمن می‌رود زیرا فریاد برآوردن در این تاریکی از اهمیت بسیاری برخوردار است. هنگام مبارزه و کارزار؛ زیبایی شمشیر مهم نیست بلکه بُرّندگی آن اهمیت دارد.» (خضر علی، بدون تاریخ: 21)

از همین روست که مظفر النواب برخلاف دیگران، هنگام صحبت از
حاکمان و زمامداران عرب، بد زبان شده و آنان را به باد فحش و ناسزا می‌گیرد
چراکه معتقد است «شعر حالت تخدیرکنندگی ندارد بلکه جنبه­ی بیدارگری عالی
دارد که شبیه حالت خلسه است. یک بیداری عالی که درون انسان را به اوج
فعالیت می‌رساند.» (النواب، 1367: 46) او حاکمان عرب را ناسزایی فوق
همه­ی ناسزاهای موجود در زبان و ادبیات بشری می‌داند چرا که آنان از طریق
عملکرد و رفتار خود عملاً مردم را آماج ناسزا قرار می‌دهند. (خضر علی، بدون تاریخ: 25)

مظفر النواب، یکی از وظایف اصلی شعر را ایجاد تغییر می‌داند و معتقد است،
شعر توانایی این را دارد که در درازمدت تغییر دهنده­ی واقعیت مسلط
کنونی باشد. نباید از شعر انتظار داشت که دقیقاً به طور آنی منشأ اثر باشد. (همان: 100)

وی در برابر هیچ کسی، سرتسلیم فرود نمی‌آورد و خشم خود را در قالب کلمات روانه­ی کاغذ و سپس مخاطبان خود می‌کند وی یکی از عوامل اساسی این ایستادگی و صلابت را تأثیرپذیری‌اش از قیام عاشورا می‌داند:

«به یاد دارم وقتی بچه بودم در کاظمین در خانه­ی بزرگی سکونت داشتیم
روزهای محرم و عاشورا هیئت‌های عزاداری وارد خانه ما می‌شدند... ماجرای کربلا
را با آن همه ظلم و ستم و سوزاندن خیمه‌ها می‌شنیدم و در ذهن مجسم می‌ساختم. وقتی حالا می‌شنوم که فلسطینی‌ها محاصره می‌شوند و مورد سرکوب
قرار می‌گیرند،وجوه مشترکی با واقعه­ی کربلا در آن می‌بینم. وجه مشترک آن
ظلم و ستم است. این ظلم تاریخی باید ریشه کن شود. نه فقط فلسطینی‌ها بلکه
وقتی در مورد جنوب لبنان هم می‌شنوی، همان احساس به تو دست می‌دهد، یا اریتره و یا هر جای دیگر، هر جا که مقاومت هست، همان صحنه و ظلم تکرار می‌شود.» (النواب، 1367: 47)

مظفر النواب، حساسیت شدیدی به موضوع قدس و فلسطین دارد و آن را نماد بی‌لیاقتی و ناکارآمدی حاکمان عرب می‌داند. از همین رو طی شعرهای متعددی به آن پرداخته و در منظومه­ی «وتریات» به طور بی‌سابقه‌ای، آن را ننگی بر پیشانی اعراب دانسته و مردانگی آنان را زیر سؤال برده است. .

یکی از نکات بارز زندگی این شاعر جامعه‌گرای عراقی که هموم و آلام مردم
جامعه­ی خویش را که اغلب محدوده‌ی آن را فراتر از ساکنان کشور عراق و
همه‌ی انسان‌های در رنج و آزادی خواه می‌داند، احساس غربت است. از نظر وی،
که به سندباد عرب مشهور شده، هنرمند در جهان امروز عرب آواره است و از شکنجه و آوارگی رنج می‌برد و نمی‌تواند نظرات خود را به صراحت بیان کند. البته این غربت، نوع دیگری هم دارد که دردناک‌تر است و آن، بیگانگی شاعر از خویشتن خویش می‌باشد. (الخیّر،2007: 42)

وی تعریف جدیدی از شعر سیاسی دارد. از نظر او سیاست، یک دیدگاه کلی و فراگیر در مورد همه جنبه‌های زندگی است که شامل ادبیات، عشق و سرزمین می‌باشد. النواب، یکی از دلایل کثرت خوانندگان و یا استقبال عظیم مردمی از شب‌های شعر خود در شهرهای مختلف جهان از جمله برلین را همین نکته می‌داند.(خضر علی، بدون تاریخ: 106)

5- شعر مظفرالنواب

اساساً مظفرالنواب، شاعر خشم قومی و مخالفت سیاسی است و سروده­هایش
عمدتاً مملو از هجای صریح و تند و تیز علیه سیاست­مداران و مسببان اصلی
وضعیت وخیم‌ مردم عراق و به طور کلی جامعه‌ی عربی می‌باشد. بدون شک این
خشم فرو خورده‌ی امت عرب در نقطه نقطه‌ی آب و خاک این قوم است که
زبان النواب را به سخن باز کرده و در هر زمینه‌ای که سخن بر زبان آورد سرانجام باز
هم این خشم را به خاطر می آورد و تار و پود شعرش را از رشته‌های هجو و عصیان می‌سازد.

«تم‌های شعری مظفر النواب مختلف و متعدد می‌باشند ولی ویژگی‌ او این است
که درونمایه‌های شعری او غیر مستقل از یکدیگر می‌باشد. وی همانند شعرای
جاهلی و صاحبان معلقات بلند، یک قصیده را به چند موضوع اختصاص می‌دهد و
در آن از سیاست و تحریک، غزل، شراب، وصف، هجاء، فلسفه، خاطرات و عرفان سخن می‌گوید ولی با این حال می‌توان، یکی از آن‌ها را به عنوان مهمترین درونمایه‌ی شعری قلمداد کرد که غالباً مسائل سیاسی اصلی‌ترین تم شعری وی محسوب می‌شوند.»(یاسین، 2003: 208)

به عنوان مثال وی در یک قطعه‌ی شعری با بیانی پیچیده و احساسی
می‌گوید:

و­أُرجوحَهٌ بینَ نخلِ العراقِ القَمَر

أَش صغری تهی لأنامَ بها

فی فَمی نجمهٌ من حَلیب

أرجَحَتنی عَلَی الکَون أُمی کَحُلمِ النوارس...

***

ماه در میان نخل‌های عراق همانند تاب است

کودکی‌ام را می‌خواهم تا با آن بخوابم

در حالی که در دهانم ستاره‌ای از شیر است

مادرم مرا مانند رؤیای مرغان دریایی بر فراز هستی تاب داد

ولی پس از آن زبان به هجوی طنزآمیز می‌گشاید و چنین می سراید:

سادَتی سیداتی هنا طَرطَره

موجِزُ العاشِره:

أمیرُ البلادِ المُفَدّی بِحُکمِ الطّوارِئ

َ            یلِفُّ العِقالَ کَمِروَحَهِ الطائِرَه

(الخیّر، 2007: 25)

***

خانم‌ها و آقایان این جا نکته‌ای وجود دارد

خلاصه‌ی اخبار ساعت ده:

عالی جناب امیر کشور، به دلیل یک امر اورژانسی

عقال را روی سرش مثل بال هواپیما می‌بندد...

اگرچه وی در جهت بیان مضامین شعری خود، از غزل و مزاح با ندیمان و
هم‌صحبتان بهره‌ گرفته و از نماد و خیال استفاده می‌کند ولی به نظر می‌رسد
شعر او، نه تنها نرم و لطیف نیست، بلکه سراسر خشم و انتقاد است. در واقع بعد
سیاسی سروده‌های وی بر جانب غزل‌گونه و یا معناگرایانه‌ی آن‌ها غلبه دارد و
پیوسته خواننده‌ی خود را به حرکت و جوشش و قیام در برابر ناراستی‌ها و کژی‌ها تشویق می‌کند:

أُسکُتوا. . . فَالحُکوماتُ فی إستِها نائمه

لا. . . لا فَحکومَتُنا دونَ کلِّ الحکوماتِ

فَزَّت مِن النَّوم شاهرهً سیفَها

و علی صَدرِها ما تَشاءُ مِن الأوسِمَه. . .

تَمَرَّد تَمَرَّد فَهذی الشَّراذِمُ ملعونَه الأبوین

شهوهً نَخِرَت بِاتِّجاه أمیرکه سبعاً وسبعین فی لحظه

وَ تَوَضّأَ مُجرِمها بِالدّماءِ

وَ صَلّی إلی قِبلهٍ مثله مُجرِمه. . .

. . . و الحاکمونَ الخَصایا هُمُ العربُ العاربه

حاکمٌ طولُه و کِرامَتُه دونَ هذا حذائی

أیُّها الجَمعُ صَه

لا تُصَفِّق لِأنظِمَهٍ غائبه

ما لها تَتَثائَبُ هذی الجَماهیرُ

تَهتِفُ و هی مَنومه

زَلزِلی. . . زَلزِلی. . . وَ اکفَهِرّی. . . اکفَهِرّی

أمسِحیهِم فَهُم حاکمونَ بغایا بأفواههم

(النواب،1996: 511)

***

ساکت باشید. . . حکومت‌ها در خواب آرمیده‌اند

نه. . . نه چرا که حکومت ما پست‌تر از همه‌ی حکومت‌هاست

نه. . . نه چرا که حکومت ما پست‌تر از همه‌ی حکومت‌هاست

و مدال‌های فراوانی بر سینه‌اش نقش بسته بود. . .

عصیان کن عصیان کن که این گروه معدود، ملعونند

آن‌ها از روی شهوت در یک لحظه به سمت آمریکا، هفتاد و هفت بار خرناس کشیدند

و حکومت‌های مجرم با خون وضو گرفتند

و به سمت قبله‌ای مجرم همانند خود نماز خواندند. . .

. . . و حاکمانی که همواره از درد بیضه شکایت دارند، عرب‌های اصیل هستند

حاکمی که اندازه و کرامتش از این کفش‌ من پست‌تر است

ای مردم ساکت باشید!

برای حکومت‌های غایب و محو شونده کف نزنید

چرا این مردم خمیازه می‌کشند؟

فریاد می‌زنند در حالی که خواب آلود هستند

تکان بخور. . . تکان بخور. . . چهره درهم بکش. . . چهره درهم بکش

آن‌ها را از میان بردار چرا که ایشان حاکمانی نادان هستند

شاعر در این مجال با انتقاد شدید از حکومت‌های سست مایه­ کشورهای عربی،
آن­ها را خفته می‌داند. خفتگانی که از روی شهوت برای آمریکا خرناس می‌کشند
و با خون وضو می‌گیرند و قبله­ حقیقی‌شان نیز ناپاک و همسان با ماهیت درونی‌
ایشان می‌باشد. آنان از فرط عیش و نوش، به دردهای شخصی گرفتارند و
مسائل و موضوعات ملت‌ها برایشان معنایی ندارد. شاعر آن­ها را تحقیر می‌کند
و می‌گوید ایشان بسیار پست و حقیرند و لیاقت تشویق و اهتمام ملی را ندارند،
اما در اوج این حماسه و شور، حالت سست و بی‌رمق مردم نیز از نظر او دور
نمی‌ماند و آن­ها را تشویق به تغییر و جنب و جوش می‌کند. در حقیقت
مظفرالنواب می‌کوشد با استفاده از هجو آتشین، خوانندگان را به تحرک وادار
کند. به عبارت دیگر هجو او باعث ایستایی و توقف نمی‌شود، بلکه خود
انگیزه‌ای برای حرکت رو به جلوست، هر چند گاه از این مردم نیز به تنگ می‌آید و می‌گوید:

سَوفَ أُحَدِّثُکم فی الفَصلِ الثالِثِ عَن أحکامِ الهَمزه

فی الفَصلِ الرابِعِ عَن حُکّامِِ الرِّدَّه

و أما الآن فحالاتُ العالمِ فاترهٌ

مللٌ یُشبِه عَلکه

لَصِقَته الأیامُ بقلبی

(الخیّر، 2007: 169)

***

در فصل سوم برایتان از احکام همزه صحبت خواهم کرد

در فصل چهارم نیز از حاکمان گمراه

اما اکنون جهان، سست و بی‌رمق است

ملت‌هایی شبیه به آدامس

که دست روزگار آن را به قلب من چسبانده است

«وی هنگام صحبت از وطن و یا دیگر مسائل ملی، کلمات خود را در هاله‌ای
از حزن و اندوه می‌پوشاند گرچه رویکرد کلی شعر وی سرشار از روح هجو می‌باشد.
به هر حال دیگر درون­مایه‌‌های شعری مورد استفاده­ی النواب همانند غزل،
خمر، خاطرات، حالات احساسی، عرفان، فلسفه و هجاء بطور پراکنده در قصائد
مختلف وی که مشتمل بر چند موضوع می‌باشد دیده می‌شوند. نقطه­ اشتراک همه­ این قصاید این است که درون‌مایه‌های مذکور، به طور تصادفی و بنا به الهام شعری
و نوع تعامل شاعر با مسائل زندگی در ساختار قصیده حضور می‌یابند.»(یاسین، 2003: 212)

. . . وَطَنی البَدَوی. . . نِساؤُکَ مَنهوبَه

و یُباهی رِجالُکَ نصراً بِأعضائِهم فَرِحین. . .

تَبَّ قَوم زِعاماتُهُم أرنبٌ عصَبیٌّ جِبان

وعَزمُهم خُصیَهٌ نائمه

(النواب،1996: 27)

***

. . .وطن بدوی من. . . زنانت مورد تجاوز قرار گرفته‌اند

در حالی که مردان تو به اندام مردانه‌ی خود‌ افتخار می‌کنند…

وای بر قومی که رهبرانشان خرگوش‌هایی ترسو هستند

و اراده‌شان بی‌ثمر و خواب آلود است

شاعر در این قطعه، با تأکید بر این که قدس هدف اصلی تمام جهت‌گیری‌های
سیاسی و غیر سیاسی است، مردم جوامع عربی را به دلیل پذیرش سلطه حاکمانی
ترسو مورد سرزنش و هجو قرار داده و از اراده‌های به خواب رفته­ی ایشان
شکایت می‌کند. هم­چنین خطاب به وطن عربی یعنی همه­ کشورهای عربی کنونی،
با آن همدردی کرده و می‌گوید در حالی که مردان تو به مردانگی خویش می‌نازند،
زنان وطن یعنی نمادهای شرف و غیرت قوم عرب مورد تجاوز قرار گرفته‌اند و
آنان در خواب غفلتی سنگین به دنبال افتخار به امجاد و داشته‌های خود هستند بدون اینکه روش مردانگی را که همانا صیانت از آبرو و حیثیت ارضی و قومی است فرا گرفته باشند.

او در جایی دیگر از روی درد زبان به سخن می­گشاید و وطن خویش را
مخاطب قرار داده وسپس به هجو بیگانگان و اشغالگران فلسطین و عرب­های
سست عنصری می‌پردازد که شاهد غصب قدس یعنی نهایت ناکامی عرب‌ها در
حفظ گرامی ترین میراث دینی، اخلاقی و قومیتیشان بودند ولی با بی­تفاوتی از آن گذشتند:

..إلامَ ستبقی یا وطنی! ناقلهً للنفطِ

مُدهَنَهً بِسُخامِ الأحزان

و أعلامِ الدُّوَلِ الکُبری

و نموتُ مَذَلَّه؟..

أبکیک بِلادِ الذِّبحِ

کحانوتٍ تُعرَضُ فیه ثیابُ المَوتی. . .

وَطَنی عَلَّمَنی أن أقرأَ کلَّ الأشیاء

وَطنی عَلَّمَنی عَلَّمَنی

أنَّ حُروفَ التاریخِ مُزَوَّرَهٌ

حینَ تکونُ بِلا دماء...

من باع فِلَسطینَ سِوی أعدائِک یا وطنی!

من باع فِلَسطینَ و أثری –بالله-

سِوی قائمهِ الشَّحاذینَ علی عَتبَاتِ الحُکّامِ و مائدهِ الدُّوَلِ الکُبری

فإذا أذِنَ اللیلُ

تَطِقُّ الأکوابُ، بِأنَّ القدسَ عروسُ عُروبَتِنا

أهلاً...أهلاً...

من باعَ فِلَسطینَ سِوی الثَّوارِ الکُتبَه

أقسَمتُ بثوراتِ الجوعِ و یومِ السَغَبَه

لن یبقی عربیٌّ واحدٌ فی الشرقِ إذا بقیت

حالَتُنا هذی الحاله

بینَ حکوماتِ الکَسَبَه

القدسُ عَروسُ عُروبَتِکم؟!

فلماذا أدخلتم کُلَّ زُناهِ اللیلِ إلی حُجرَتِها،

وَ وقفتُم تَستَرِقونَ السَّمعَ وَراءَ الأبوابِ لصَرَخاتِ بِکارتِها

وَ سَحَبتُم کُلَّ خَناجِرَکم و تَنافَختُم شرفاً

وَ صَرختُم فیها أن تَسکُتَ صَوناً للعِرض

فما أشرفَکم!

أولادَ القُحبَهِ هل تَسکُتُ مُغتَصَبَه؟!

أولادَ القُحبَه!

لستُ خَجولاً حینَ أُصارِحُکم بِحقیقتِکم

إنَّ حَظیرهَ خِنزیرِ أطهَرُ مِن أطهرَکُم

تَتَحرَّکُ دَکَّهُ غَسلِ المَوتی،

أما أنتم،

لا تَهتَزُّ لکم قَصبَه...

سیکون خراباً

سیکون خراباً

سیکون خراباً

هذی الأُمَّه. . . لا بُدَّ لها

أن تأخذَ درساً فی التخریب

(الخیّر،2007: 74-68)

***

ای میهن ! من تا کی نفت­کشی خواهی بود

که دوده­های غم واندوه بر آن نقش بسته

و پرچم­های کشورهای بزرگ بر بالای آن به اهتزاز درآمده

و تا کی ما هم­چنان با ذلت جان خواهیم داد؟

برای تو اشک می­ریزم ای بلاد ذبح و کشتار

که هم­چون مغازه­ای هستی که لباس­های مردگان در آن به نمایش گذاشته می­شود..

میهنم همه چیز را به من آموخت

میهنم به من آموخت آموخت

که حوادث نگاشته شده در کتاب تاریخ

اگر با خون همراه نباشد، جعلی و ساختگی است. . .

ای میهن من ! چه کسی جز دشمن تو فلسطین را خرید؟

شگفتا چه کسی فلسطین را خرید و از قِبَل آن ثروتمند شد؟

جز گدایان سمجی که بر در خانه­های حکام و بر سر سفره­ی کشورهای بزرگ حضور داشتند

پس زمانی که شب رخصت داد

جام­ها ندا دادند که قدس، عروس و گل سر سبد عرب بودن ماست

خوب...خوب...

چه کسی جز خیل مهاجمان فلسطین را خرید؟

به انقلاب­های گرسنگی و تشنگی قسم

که در شرق حتی یک عرب باقی نخواهد ماند اگر

این وضعیت ما هم­چنان ادامه داشته باشد

و تحت حکومت سوداگران و کاسبان باشیم

قدس، عروس عرب بودن شماست؟!

پس چرا زناکاران را وارد اتاق او کردید

و پشت در ایستادید و دزدیده به فریادهایش گوش سپردید؟

و خنجرهایتان را از غلاف خارج کردید و از روی شرف باد به غبغب انداختید؟

و بر سرش فریاد کشیدید که برای حفظ آبرو ساکت باش

چقدر با شرف هستید!

ای زنازادگان آیا دختری که مورد تجاوز قرار گرفته ساکت می­ماند!

ای زنازادگان!

از این‌که حقیقت شما را علناً بازگو کنم خجالت نمی‌کشم

به درستی‌که آغل خوک، از پاکیزه‌ترین شما پاکیزه‌تر است

سکوی غسال‌خانه به جنبش درمی‌آید

ولی

حتی یکی از استخوان‌های شما هم حرکت نمی‌کند

نابود خواهد شد

نابود خواهد شد

نابود خواهد شد

این امت. . . باید به ناچار

در نابودی درسی را فرا بگیرد

یکی دیگر از خصیصه­های شعر النواب استفاده از نام قهرمان­های عرصه‌ی­ مقاومت در برابر زورگویان و مخاطب قرار دادن ایشان در شعر است. وی در قصیده­ای موسوم
به «ملازم عن المسک وشتائم جمیله» -همراه با مشک وناسزاهای زیبا- خطاب
به «محمد نور السید» قهرمان مبارز انقلاب مصر و اشاره به محاکمه­ وی در قاهره می‌گوید:

تَجَبَّر

فأنتَ الحِسابُ..وأنتَ النُشور

أمهٌ تَتَرافَعُ عنکَ

فأیَّ قضاءٍ یُواجِهُها!

من یُدینُ«أعِدّوا لَهُم ما استَطَعتُم»

و مَن ثَکِلَتهُ الثَواکِلُ

یُلقی الجَماهیرَ فی السجنِ قاطِبهً

مَن یُقَیِّد رَسغی غَدٍ بالحَدید؟

یَفتَحونَ فُروعاً لأموالِهم و دِعارَتِهم

یفَتَحُ العُنفُ جنباً لجنبٍ فروعاً لنا

وَ الحِجارَهُ عُملَتُنا

وَ الرصاصُ

وَ مَصرَفُنا المرکَزیُّ المُخَیَّمُ و الإنتفاضَه

فَأقرأُ علی الظالمینَ الظَّلام

حَجَرٌ لیس یَحتاجُ زیتاً

وَ لا قِطَعاً للغِیار

وَ لیس یُکلّفُنا عُملهً صَعبهً...

المحلیُّ معجزهُ الشعبِ

أنظُر وراءَ همومِک،:

هذا الصغیرُ یَطیرُ کقاذفهٍ فی «الجلیل»

و ذی طائراتُ الحُکوماتِ

نائمهٌ وتُبَعرِرُ!!! ...

هذا القیادیُّ یکذُبُ مثلَ البَقیَّه

فی وَجهِه صالَهٌ للقمار

و فی عقله «غرزهٌ» للیسار الیهودی

(همان،129-127)

***

عصیان کن

چرا که تو حقیقت روز جزا. . . وحشر هستی

کسانی که علیه تو اقامه‌ی دعوا می‌کنند

با چه سرنوشتی مواجه خواهند شد!

کسی که کلام خدا را درمورد بسیج همه‌ی قوا وامکانات در برابر

شمنان انکار می‌کند،

و کسی که امیدوارم مادرش به عزایش بنشیند،

همه‌ی مردم را به زندان می‌افکند

 - اما - چه کسی می‌تواند پاهای فردا را به زنجیر بکشد؟

آنان برای فسق و فجور و اموال خود، شعبه­ها و حساب‌هایی باز می‌کنند

اما در همین حال ، خشونت نیز درست درکنارما دفاتری تأسیس می‌کند

و سنگ، واحد پول ماست

و گلوله

و بانک مرکزی ما اردوگاه و انتفاضه است

پس من برای ظالمین تاریکی را تلاوت می­کنم

همان سنگی که برای استفاده از آن نیازی به روغن نیست

و احتیاجی به قطعات یدکی ندارد

و برای به دست آوردنش لازم نیست ارز خرج کنیم

سنگ، یک محصول داخلی و معجزه­ ملت است

به آن سوی اندوه­هایت بنگر،:

این کودک مثل هواپیمای شکاری در الجلیل پرواز می‌کند

و این هواپیماهای دولت­های عرب

در خوابند و سرگین می­اندازند!

این رهبر هم مثل بقیه­ی رهبران دروغ می­گوید

در چهره­اش سالن قمار دیده می­شود

و درعقل و خردش مکانی برای حشیش کشیدن با چپ­گرایان اسرائیلی وجود دارد

شاعر در این مقطع موضوعات متعددی را در بستر هجو حاکمان عرب مطرح
کرده است .او در ابتدا با انتقاد از محاکمه­ یک انقلابی غیور، رفتار مستبدانه و
سرکوب گرانه­ی این نظام­های حکومتی را زیر سؤال می­برد ومی­گوید عامل
روی آوردن مردم به خشونت، همین حاکمانی هستند که  به فکر ذخیره کردن
اموالشان در حساب­های بانکی هستند و به فساد خو کرده­اند اما واکنش ملت
در برابر آن­ها روی آوردن به مقاومت و یا به قول مخالفانِ خیزش­های مردمی، «خشونت» است.

وی ضمن تمجید از انتفاضه‌ی ملت فلسطین و تقدیر از خودکفایی این مردم
در روی آوردن به سنگ به عنوان ساده­ترین ابزار مقاومت، آن را روی دیگر
سکه­ی رخوت حاکمان و سازشکاری ایشان با اسرائیلی­ها می­داند. او رهبران
سیاسی و سازشکار فلسطینی را نیز مانند دیگران دروغگو می­داند و هم­پیمانی
آنان با چپ­گراهای اسرائیلی را که به دنبال صلح با عرب­ها هستند، در ظاهرشان هویدا می­بیند.

وی در قصیده بلند «وتریات لیلیه»با اشاره به امام علی علیه السلام ومخاطب قرار دادن ایشان می­گوید:

یا حاملَ وَحی الغَسَقِ الغامِض فی الشرقِ

عَلی ظُلمَهِ أیامی

أحمِلُ لِبلادی

حینَ یَنامُ الناسُ سَلامی...

مازِلنا نَتَوَضّأُ بِالذُلِّ و نَمسَحُ بِالخِرقَهِ حَدَّ السَّیفِ

مازِلنا نَتَحَجَّجُ بِالبَردِ وَ حَرِّّ الصَیفِ

مازالَ کِتابُ اللهِ یُعَلَّقُ بِالرُّمحِ العَرَبیّه!

مازالَ أبوسفیانُ بِلِحیَتِه الصَّفراءَ

یُؤَلِّبُ بِاسمِ اللّاتِ،

العصبیاتِ القِبَلیَّه

مازالت شوری التُّجارِ،تَری عثمانَ خلیفَتَها

وَ تراک زعیمَ السوقیَّه!

لو جِئتَ الیومَ

لَحاربَک الداعونَ إلیک

وَ سمّوک الشُیُوعیه

(همان: 58)

***

ای که وحی تاریکی مبهم شرق را

به تاریکی روزگار من می‌آوری

من به کشورم

هنگامی که مردم خوابند سلامم را روانه می‌کنم. . .

ما هم‌چنان با ذلت وضو می‌گیریم ولبه شمشیرهایمان را با خرقه‌هایمان پاک می‌کنیم

هنوز سرما وگرما را بهانه می­کنیم

هنوز قرآن بر روی نیزه­های عرب­هاست!

هنوز ابوسفیان با ریش زرد رنگش

به اسم لات ،

آتش جنگ­های قبیله­ای را بر­می­افروزد

هنوز شورای تجار عثمان را خلیفه می­داند

و تو را رهبر مردم کوچه وبازار می­پندارد!

اگر امروز بیایی

آنان که مبلغ شیوه‌ی تو هستند با تو به نزاع برخواهند خواست

و تو را کمونیسم خواهند نامید

وی در این مقطع، اوضاع کنونی جوامع عربی اسلامی را با وضعیت دوران صدر
اسلام و دوران امام علی علیه السلام مقایسه می­کند و بر این عقیده است که
هنوز هم زشتی­ها و پلیدی­های آن روزگار البته به شکلی دیگر، در عصر ما وجود
دارند. ابوسفیان­ها آتش جنگ­های داخلی و قبیله ای را برمی­افروزند و حکامی
ناصالح وناشایست و متکی به نظام سرمایه داری بر جوامع حکومت می­کنند.از
نظر او بسیاری از کسانی که هم اکنون از علی ­محوری و تبعیت از شیوه­ او دم می­زنند، هنگامی­که با حقیقت و عدالت طلبی واقعی ایشان مواجه شوند، او را تکفیر
کرده وکمونیست خواهند نامید.البته شاعر، لفظ کمونیست را در اشاره به
اعتقادات و باورهای خود عنوان کرده است. به هرحال این مقطع، سرشار
از هجو حاکمان و مسببان پیدایش وضعیت فعلی از طریق مقایسه­ آن با منفوران تاریخ است.

وی در ادامه­ی همین مطلب و با این خط فکری می­گوید:

قَتَلَتنا الرِّدَّهُ یا مولایَ کما قَتَلتکَ بِجُرحٍ فی الغُرَّه

هذا رأسُ الثورَه

یُحمَل فی طَبَقٍ فی قَصرِ یزید...

هل عربٌ أنتم

(یزید) علی الشُرفَهِ یَستَعرِضُ أعراضَ عُریاکم

و یُوزِعُهُنَّ کَلِمَمِ الضَّأنِ

لِجَیشِ الرِّدّه

و اللهِ أنا فی شکٍ من بغدادَ إلی جَدَّه

هل عربٌ أنتم!؟..

(همان: 59)

***

ای مولای من پست­ها هم­چنان­که تو را با ضربتی بر پیشانی کشتند ما را نیز به ­قتل رساندند

این سر انقلاب است

که در سینی در قصر یزید حمل می­شود...

آیا شما عرب هستید

یزید بر روی بالکن ایستاده و از عرض و آبروی عریان شما سان می­بیند

و آن­ها را مثل ران گاو

میان ارتش پست­ها توزیع می­کند.

به خدا قسم من از بغداد تا جده در تردیدم

آیا شما عرب هستید!؟..

نتیجه

در میان شاعران عراقی جایگاه مظفر النواب در شعر شعبی و همچنین شعر
فصیح که موضوع این مقاله بود قابل توجه است. وی بر مبنای دیدگاه نقادانه‌ی
خود که علت اصلی مشکلات مردم عرب را در حاکمان سست عنصر این جوامع
می داند با هجایی عریان و سرشار از فحش و ناسزا به مقابله با آنان شتافته و
معتقد است که این افراد لیاقت کلامی بهتر از این را ندارند. اگر چه هجو در کلام النواب گاه چهره زننده ای به خود می گیرد ولی هجو او نه تنها باعث خمود و ایستایی نمی‌شود بلکه باعث تشویق مخاطبان به حرکت و تکاپو برای اصلاح جامعه می‌گردد. از لحاظ فنی بستر اصلی شعر النواب سیاست است که با دیدگاه انتقادی هجوگونه
سروده شده است در این میان مسئله فلسطین و مقاومت با بهره گیری از
تاثیر فرهنگ عاشورایی و ظلم ستیزی جایگاه و اعتبار خاصی به کلام او بخشیده
است.

الأسطه، عادل.(1999).«تغییب مظفر النواب...». رام الله: مجله کنعان. عدد99، تشرین الثانی.
خضر علی، میاده.( بی تا). «مظفر النواب رحله الشعر و الحیاه». بیروت
المناره..
الخیّر، هانی.(2007). «مظفر النواب شاعر المعارضه السیاسیه و الغضب القومی». دمشق: دار رسلان.
رستگار فسایی، منصور.(1372). «انواع شعر فارسی». شیراز: نوید شیراز.
زرین کوب، عبد الحسین.(1357). «ارسطو و فن شعر». تهران: امیر کبیر.
مبارک، محمد.(21/5/200).«مظفر النواب منجم عجیب». جریده الزمان. لندن: عدد626.
نعمه، کریم. (26/6/1999).«متی تنتهی المنافی؟ مظفر النواب شاعر أرهقه التحدیق». لندن: جریده الزمان. عدد 359.
النواب، مظفر.( 1996).«الأعمال الشعریه الکامله». لندن: دار قنبر.
النواب، مظفر.(1367). «مظفر النواب: شعر سفر به جوهر هستی است». ترجمه موسی بیدج. کیهان فرهنگی. سال پنجم. شماره 11.
یاسین، باقر.(2003). «مظفرالنواب حیاته- شعره». قم: دار الغدیر.
منابع مجازی
الخیّر، هانی. (2006). «مظفر النواب شاعریه أصیله». قصائد للشاعر مظفر النواب. الإصدار الثانی.العنوان علی الانترنت:
الشاهر، عبد الله. (2006). «مظفر النواب: رحله عمر». قصائد للشاعر مظفر النواب. الإصدار الثانی.العنوان علی الانترنت: