نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه زبان و ادبیّات عربی دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره)، قزوین

2 کارشناسی ارشد مترجمی عربی دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره)، قزوین

چکیده

تداخل زبانی یا به عبارتی، آمیختگی دو زبان از ویژگی‌های متمایز ارتباط زبان فارسی با زبان عربی است. ورود اسلام به ایران، نوع عمیقی از ارتباط بین دو زبان فارسی و عربی را ایجاد نمود؛ ارتباطی که منجر به تأثیرگذاری بین آن دو، به‌ویژه از جنبة واژگانی گردید؛ بدین معنا که واژگان دخیل یا وام‌واژه‌های بسیاری بین دو زبان مبادله شد که سهم وام‌واژه‌های عربی در فارسی به مراتب بیشتر و قابل توجّه است. واژگان متعدّدی که علی‌رغم حفظ فرم واجی و نوشتاری، تعداد فراوانی از آنها در طول قرن‌ها دچار تحوّل معنایی و کاربردی شده‌اند، به‌طوری که در برخی مواقع، فقط صورت نوشتاری یکسانی دارند و دو نشانة زبانی کاملاً متفاوت محسوب می‌گردند. این مسئله در ترجمة بین دو زبان مشکلاتی را برای مترجمان به ‌وجود می‌آورد. در این جستار، با روش تحلیلی و آزمایش میدانی موضوع تلاش می‌شود با ارائة دسته‌بندی جدید و کلّی واژگان دخیل عربی، جنبه‌های اثرگذار هر دسته، در ترجمه را مشخّص نموده است و نشان داده شود که ترجمه از عربی با وجود واژگان دخیل فراوان، گرچه از سویی ممکن است یاریگر باشد، امّا با توجّه به تحوّلات معنایی بسیاری از این واژگان و تفاوت کاربردی و یا تفاوت ابعاد نشانداری دستة دیگر، می‌تواند باعث کج‌روی در معادل‌یابی شود.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Linguistic Interference and Semantic Change of Arabic Loanwords and its Effect on Arabic Translation

نویسندگان [English]

  • Alireza Nazari 1
  • Zohreh Asadollahpoor Araghi 2

1 Assistant Professor at Imam Khomeini International University, Qazvin

2 MA in Arabic Translation of Imam Khomeini International University, Qazvin;

چکیده [English]

Language interference or the blend of two languages is a distinctive feature that relates both Persian and Arabic. Emergence of Islam in Iran established a closed and deep connection between these two languages. This connection resulted in a collateral effect especially in the lexical aspects; this means that the involved words or loanwords exchanged between the two languages signified that the Arabic loanwords are far greater in number than Persian ones. Although some words maintained their phonological and written form, there are many other words that have been changed over the centuries in terms of meaning and usage. In some cases, the written form has stayed the same but is considered completely different in terms of linguistic signs. This creates problems for the translators. The present paper aims to employ field experiments design analysis and interpretation to present general and new categories of involved Arabic words and distinguish the effective aspects of each category in translation.  It also endeavors to demonstrate that translating from Arabic into Persian, despite the many involved words, may be helpful; however, considering their semantic transformation and functional differences or the distinctiveness of the other group, deviation may happen in finding equivalents.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Translation
  • Arabic
  • Persian
  • Borrowing
  • Involved words

دین مبین اسلام سبب شد که عرب‌زبانان درصدد فراگیری دانش‌های زمان برآیند و این امر مستلزم ترجمة متون از زبان‌های دیگر، از جمله فارسی به زبان عربی بود. در نتیجه، زبان عربی دگرگون شد و تغییرات گسترده‌ای در زمینۀ واژگان و معناشناسی ایجاد گردید. آثاری که از زبان فارسی ترجمه می‌شد، بیشتر در زمینۀ ادب شامل حکایت‌های اخلاقی، شرح زندگی مشاهیر، عبارات فلسفی یا سیاسی و افسانه بودند. ارتباط زبان فارسی و عربی از دورة جاهلی تاکنون، دورة پرفراز و نشیبی را طی کرده است و در هر بُرهة تاریخی، جنبه‌های تأثیر و تأثّر متفاوتی به خود دیده است. این ارتباط در قرن‌های نخست اسلام به اوج خود رسید. تعداد واژه‌هایی را که از زبان فارسی وارد زبان عربی شده‌اند، 2500 کلمه تخمین زده‌اند که برخی از پژوهشگران عرب، آن را تا 4000 واژه نیز دانسته‌اند (ر.ک: آذرنوش، 1387: 246). از دورۀ عبّاسی تداخل عربی و فارسی بسیار شدّت گرفت. بسیاری از اعراب، زبان فارسی را فراگرفتند، چنان‌که ایرانیان نیز زبان عربی را آموختند. این امور سبب شد که واژگان بی‌شماری از زبان عربی وارد زبان فارسی شود و بالعکس. وجود واژگان فراوان عربی در آثار فاخر ادبی، از جمله بوستان و گلستان سعدی و دیوان حافظ و مولانا مؤیّد این نکتة ویژه در ارتباط دو زبان است.

امّا این امر، یعنی ورود وام‌واژه‌های بسیار عربی به فارسی، صرف ‌نظر از جنبه‌های مثبت یا منفی در کاربرد زبان، ترجمة بین این دو زبان را متأثّر کرده است، چراکه بسیاری از واژگان فارسی و عربی گرچه به یک لفظ نوشته می‌شوند، امّا معنای متفاوتی با یکدیگر دارند. ناآشنایی با این واژگان عربی که در فارسی کاربرد کاملاً متفاوتی یافته‌اند، ممکن است مترجمان تازه‌کار و دانشجویان مترجمی را به اشتباه یا بیراهه بکشاند و ترجمه‌ای نادرست به بار آورد. در چنین حالتی مترجم باید نهایت دقّت را داشته باشد تا در انتقال معانی دچار اشتباه نشود.

روش تحقیق این مقاله، تحلیلی و بر پایة آزمایش میدانی موضوع است و تلاش می‌شود به دو پرسش بنیادین بر اساس شواهد پاسخ داده شود:

1ـ وام‌گیری زبان فارسی از واژگان عربی چند نوع و چه صورتی به خود گرفته است؟

2ـ جنبه‌های تأثیرگذار وام‌واژه‌های عربی در ترجمه از عربی به فارسی چگونه است؟

1ـ پیشینة پژوهش

در باب واژگان دخیل عربی در فارسی بحث‌های فراوانی صورت گرفته است و در این زمینه، کتاب‌هایی در گذشته و حال نگاشته شده است و گاهی به تک‌تک این کلمات پرداخته‌اند. المعرب مِن کلام الأعجمیاز جوالیقی یک نمونۀ قدیمی از این کتاب‌هاست. مقاله‌ها و پژوهش‌هایی که در این باب صورت گرفته، در خلال مباحث خود، به صورت پراکنده به این موضوع پرداخته‌اند و مقاله‌ای منسجم در این زمینه به رشتۀ تحریر درنیامده است؛ به عنوان مثال می‌توان به مقالۀ «بررسی واژة اوباش در عربی و فارسی» به قلم ناصر محسنی‌نیا و یا مقالة «درآمدی بر لغات دخیل در قرآن کریم» از عبدالوهّاب شاهرودی اشاره نمود.سمیر جرجس قشوةدر مقاله‌ای با عنوان «پیوند دو زبان فارسی و عربی»، علاوه بر یادکرد مسائل گوناگون، به ذکر نمونه‌هایی در باب تداخل و به‌کارگیری واژگان عربی و فارسی در زبان و ادبیّات یکدیگر پرداخته است. متن فوق به زبان عربی در مجلّة «الثّقافة» سوریه به چاپ رسیده است.

در «تحلیل مبانی نظری و زبان‌شناسی واژه‌های غیرعربی در قرآن کریم» مقالة مشترکی از فرامرز میرزایی و ناهید نصیحت، به واژگان دخیل فارسی در قرآن کریم اشاره شده است. کامران کسائی در مقالة «پارسی‌های تازی‌نما؛ ریشه‌شناسی واژه‌های فارسی عربی‌نما» به نمونه‌هایی از واژه‌های پرکاربرد فارسی که امروزه دانسته یا ندانسته، عربی پنداشته می‌شوند و نیز به اشتراک وزنی و لفظی آنها می‌پردازد. در مقالة «ماهیّت و پیامدهای تحوّل معنایی واژگان عربی در زبان فارسی» از ادریس امینی و شهریار نیازی نیز به بیان علل و دلایل تحوّل واژگان عربی در فارسی با ذکر مثال‌هایی با تکیه بر معناشناسی تاریخی پرداخته می‌شود. با این حال، پژوهشی مجزّا در باب «تداخل زبانی و دگرگونی معنایی واژگان دخیل و تأثیر آن در ترجمه» نوشته نشده است. با این توضیح‌، باید خاطرنشان کرد پژوهشی که در آن جنبة معادل‌گزینی در ترجمه از عربی به فارسی از منظر واژگان دخیل بررسی شده باشد، انجام نگرفته است و امید است جستار کنونی علاوه بر رفع نقائص موجود در پژوهش‌های پیشین، به انواع واژگان دخیل و جنبة اثرگذاری آنها در ترجمه بپردازد.

2ـ دربارة فارسی و عربی

زبان‌های سامی یکی از شاخه‌های اصلی زبان‌های آفروآسیایی (آفریقایی‌ـ آسیایی) به حساب می‌آید (ر.ک؛ کامری، 1384: 15). این زبان به دو شاخۀ جنوبی و شمالی تقسیم می‌شود. عربی جنوبی همان است که زبان‌شناسان عرب به نام زبان حمیری خوانده‌اند، امّا عربی شمالی، همین زبانی است که امروزه به عربی فصیح شهرت دارد. این زبان به علّت آنکه تنها زبان مجاز مسلمانان برای انجام عبادات است، بر بسیاری از زبان‌هایی که مسلمانان بدان سخن می‌گویند، برتری یافته است (ر.ک؛ عبدالتّواب، 1367: 42ـ43). از این رو، زبان عربی که امروزه کاربرد دارد، مجموعه‌ای است از لهجه‌های مختلف همچون لهجه‌های شمال و جنوب جزیرةالعرب (ر.ک؛ یعقوب، 2011 م.: 196).

امّا زبان فارسی از شاخه‌های هند و اروپایی است (ر.ک؛ ابوالقاسمی، 1374: 1). زبان‌های هند و ایرانی که یکی از مهم‌ترین شاخه‌های زبان‌های هند و اروپایی را تشکیل می‌دهند، در آسیا تکلّم می‌شوند (ر.ک؛ کامری، 1384: 12). زبان‌های ایرانی با مجموعۀ گسترده‌ای از سخنگویانشان در ایران و اطراف این کشور به کار می‌روند. مهم‌ترین این زبان‌ها، فارسی است که زبان رسمی ایران به حساب می‌آید. گونه‌هایی از همین زبان، یعنی دَری در افغانستان و تاجیکی در تاجیکستان به کار می‌رود (ر.ک؛ همان: 16). زبان‌های ایرانی را از لحاظ تاریخی می‌توان به سه شعبۀ عمده تقسیم کرد: الف) زبان‌های ایرانی کهن. ب) زبان‌های ایرانی میانه. ج) زبان‌های ایرانی کنونی (ر.ک؛ فرشیدورد، 1387: 31).

3ـ جنبه‌های تأثیری زبان فارسی و عربی

رابطة دو زبان فارسی و عربی رابطه‌ای دوسویه بوده است، امّا از آنجا که این دو زبان از دو خانوادة زبانی متفاوت با ویژگی‌های ساختواژی و ساخت نحوی متمایزی در تماس با یکدیگر قرار گرفته‌اند، چگونگی این رابطه که به تأثیر و تأثّر انجامید، از بُرهه‌ای به بُرهة دیگر متفاوت می‌گردد.

به نظر می‌رسد در دورة پیش از اسلام بنا به دلایل سیاسی ناشی از تمدّن برتر و امپراطوری عظیم ایرانی زبان فارسی بیشتر بر عربی تأثیر داشته است. آذرنوش در پژوهش ارزشمند خود به جنبه‌های راهیابی فارسی در عربی اشاره کرده است و می‌گوید: «مسیحیانی که در حیره بودند، غالباً پیرو کلیسای ایرانی بودند و از فرهنگ ایرانی تأثیر می‌پذیرفتند. بسیاری از ابزارآلات کار خودشان را از نام‌های فارسی ایرانی تقلید می‌کردند؛ همانند: هیکل، استوانه، قوس، غربال، سراج، بوق، شیپور و...» (آذرنوش، 1374: 150). عدّه‌ای از اهالی حیره، فرزندان خود را به مکتب می‌فرستادند تا آداب و زبان فارسی را فراگیرند (ر.ک؛ همان: 160).

احترام نسبت به ساسانیان در قرن‌های دوم و سوم قبل از اسلام به اوج خود رسید؛ از آن جمله می‌توان ستایش شاهان ایران و آزادزادگان ایرانی یمن در شعر أمیّة‌بن أبی الصَّلت [شاعر عصر جاهلی] را نام برد (ر.ک؛ همان: 220ـ221). پس از اسلام، به‌ویژه در دورة عبّاسی این تأثیر بیشتر شد و واژگان فراوان اداری، نظامی، شهرسازی، موسیقی، آیین‌ها، جشن‌ها و... به عربی راه یافت. ادّی‌شیر تعداد زیادی از این الفاظ را در کتاب خود با عنوان الألفاظ الفارسیّة المعرّبة جمع‌آوری کرده است. فرای به تقلید از گلدزیهر می‌گوید: تا پایان دورۀ اموی بسیاری از عرب‌ها با ایرانیان آمیخته و فارسی صحبت می‌کردند و لباس ایرانی می‌پوشیدند و رفتار ایرانیان را تقلید می‌کردند (ر.ک؛ فرای، 1358: 114). نکتة قابل توجّه این است که «فارسی در بین زبان‌های ممالک متعدّدی که مغلوب تازیان شدند، وضع ممتازی دارد و توانسته است استقلال خود را حفظ کند و تأثیر عربی در آنها، تنها منحصر به ورود لغات و بعضی از قواعد است» (فرشیدورد، 1387: 32). امّا جنبه‌های تأثیرگذاری عربی بر فارسی که منجر به ورود سیلی از وام‌واژه‌های عربی به فارسی شده‌اند، از چند جنبه قابل بررسی است که در ادامه به آنها پرداخته می‌شود.

3ـ1) جنبة دینی

پذیرش اسلام از سوی ایرانیان و حاکم شدن این دین در ایران، طبیعتاً منجر به کاربرد اصطلاحات دینی بسیاری گردید که در این بین، نقش قرآن کریم حائز اهمیّت است و در واقع، «قرآن محور و موضوع اصلی زبان‌شناسی دوره‌های بعد از اسلام قرار گرفت» (آذرنوش، 1385: 69). عربی چه در سطح عوام و چه خواصّ عالم و دانشمند، جایگاهی پررنگ یافت و «مراکز مهمّی نظیر نصیبین، جندی‌شاپور و بعدها بغداد که محقّقان مسلمان را گرد هم آورده بود، فرصت مناسبی را فراهم می‌آورد تا سخنگویان زبان‌های مختلف، به‌ویژه فارسی‌زبانان با بحث و بررسی‌های خود به پیدایش سنّت منسجمی برای مطالعۀ زبان عربی کمک کنند. سیبویه یکی از ایرانیانی است که به تحقیق دربارۀ قواعد زبان عربی پرداخته است (ر.ک؛ کامری، 1384: 95).

3ـ2) جنبة ادبی

تا قرن پنجم، تنها لغات اداری و دینی و نیز واژگانی که معادلی در فارسی نداشتند و به کار قافیه‌پردازی و احیاناً صنایع ادبی می‌خوردند، وارد زبان فارسی شدند و بعضی از واژه‌های تازی نیز بر اثر کوتاهی و زیبایی بر لغات معادل خود در زبان فارسی که آن ویژگی‌ها را نداشتند، غلبه کردند. نمونۀ این گونه لغات عبارتند از: زکات، حج، مؤمن، کافر، جهاد، منافق، فاسق، غازی، غزا، سلطان، حرس، محتسب، غم. ولی از قرن ششم به بعد، لغات دیگری نیز از زبان تازی به فارسی هجوم آوردند و علاوه بر این، قواعد عربی نیز مانند زبان عربی و از میان این قواعد، جمع و مطابقۀ صفت و موصوف وارد زبان فارسی شد. علّت این امر، یکی توجّه به صنعت‌پردازی در نظم و نثر، و تقلید از زبان و ادبیّات عرب و دیگری تثبیت اسلام و زبان تازی در میان ایرانیان بود (ر.ک؛ فرشیدورد، 1387: 32ـ33).

2ـ3) جنبة اجتماعی

استقرار عرب‌ها در روستاهای ایرانی و آمیزش روزافزون آنها با فارسی‌زبانان، در این منطقه‌ها دو پدیدۀ موازی را در طول چند قرن به وجود آورد. بسیاری از ایرانی‌ها زبان عربی را فراگرفتند، هم‌چنان‌که بسیاری از عرب‌ها فارسی را آموختند. میزان رواج فارسی در میان این عرب‌ها، به دلیل فزونی ارتباط آنان با سرزمین‌هایی که در آنجا می‌زیستند و جدا شدن آنها از ارتباط‌های قبیله‌ای در جزیرةالعرب، فزونی می‌یافت (ر.ک؛ فهمی حجازی، 1379: 228). بسیاری از اسیران با فاتحان عرب به سرزمین‌های اسلامی رفتند و اسلام آوردند و با ساکنان آنجا زندگی کردند. از این رو، در هر شهری که اقامت گزیدند، زبان خود را میان مردم آن شهر منتشر ساختند و بر زبان ساکنان آن شهر تأثیر گذاشتند (ر.ک؛ ندا، 1991م.: 48). جاحظ به رواج واژگان فارسی در مدینه، بصره و کوفه اشاره می‌کند و می‌گوید: «آیا نمی‌بینی که مردم مدینه، وقتی گروهی از مردم ایران در میانشان آمدند، از زبان خود درگذشته، به واژگان آنها متمسّک شدند و بطّیخ را خربزه، سمیط را رزدق و شطرنج را أُشترنج می‌نامیدند...» (همان: 233). کلمه‌های فارسی بسیاری در برخی از اشعار عربی وجود داشت: «آلی یَذوُق الدَّهرَ آبِ سَرد [آب سرد: ماءٌ بارِد؛ آب: ماء، سرد: بارِد]» (جاحظ، 1948م.، ج 1: 142). در زمان امویان، ازدواج مرد عرب با زن ایرانی فراوان بود (ر.ک؛ آذرنوش، 1387: 23).

3ـ4) تغییر رسم‌الخط

یکی از عوامل مهمّ و تأثیرگذار در نفوذ و رواج وام‌واژگان عربی در زبان فارسی که کمتر مورد توجّه قرار گرفته، تغییر رسم‌الخطّ فارسی و نگارش واژگان و متون فارسی با رسم‌الخطّ عربی است. وجود برخی واج‌ها در زبان فارسی که در عربی وجود نداشت و وجود برخی واج‌های عربی که برای ایرانیان نامأنوس و غیرقابل تلفّظ بود، در نوشتار نیز نمود داشت. اینکه برخی واژگان اصیل فارسی، همچون «طهمورث» یا «طهماسب» یا «طبرستان» با نشانه‌های نوشتاری (دبیرة) عربی (ط، ث) حاکی از وجود برخی واج‌های تغییریافته و راهیابی واجی مانند همزه بوده است. آشنایی ایرانیان، به‌ویژه دانشمندان و زبان‌دانان ایرانی با شیوة خوانش و نگارش عربی، راه را برای آگاهی و استفادة آنها از بسیاری واژگان عربی گشود که پژوهش در این امر مجال دیگری می‌طلبد.

4ـ آمیختگی واژگان فارسی با عربی

با آنچه در بخش قبل به لحاظ جنبه‌ها و علل آمیختگی و تلازم دو زبان آمد، بنا به دلایلی همچون تفاوت زبانی، تمدّن برتر فارسی (در باب مؤلّفه‌های غلبة یک زبان بر زبان دیگر، ر.ک؛ علی عبدالواحد وافی، فقه‌اللّغه: 129)، تسلّط نداشتن بر عربی در امور روزمرّة ایرانیان و... تأثیر عربی بر فارسی، نه در ساخت‌های نحوی و کلان، بلکه صرفاً در وام‌واژگان فراوان جلوه‌گر شد که با توجّه به همرای آن با زبان دین اسلام و قرآن کریم امری طبیعی به نظر می‌رسد. با این حال، «بسیاری از واژگان فارسی و عربی به یک لفظ نوشته می‌شوند، امّا معنای متفاوتی با یکدیگر دارند. در چنین حالتی، مترجم باید نهایت دقّت را داشته باشد تا در انتقال معانی دچار اشتباه نشود» (معروف، 1389: 80ـ 81 و میرزایی، 1389: 6ـ8). تداخل واژگانی عربی در فارسی بسار حائز اهمیّت و از جنبه‌های جالب توجّهی قابل بررسی است که به همان اندازه در ترجمه از فارسی به عربی یا از عربی به فارسی تأثیرگذار است. واژگانی عربی که در فارسی کاربرد متفاوت یافته‌اند یا با اندکی تغییر معنایی استفاده می‌شوند، به همان اندازه که می‌توانند کمک‌کننده به مترجم باشند، به همان اندازه هم می‌توانند برای مترجم مسئله‌ساز شوند.

5ـ انواع واژگان دخیل

در این بخش، گونه‌های متعدّد واژگان دخیل عربی در فارسی، بنا بر آنچه در برخی کتب آمده، دسته‌بندی و چگونگی اثرگذاری آن در ترجمه بیان می‌گردد. ادریسی و نیازی در مقاله‌ای صرفاً به جنبه‌های تغییر و تحوّل معنایی واژگان دخیل پرداخته‌اند و فقط واژگانی را که تحوّل معنایی یافته‌اند، بدون ارتباط با ترجمه بررسی کرده‌اند (ر.ک؛ ادریسی و نیازی، 1394: 54).  فرشیدورد (1380) نیز در کتاب خود، علی‌رغم بررسی واژگان دخیل، دسته‌بندی از این واژگان ارائه نداده است. امّا اصغری این واژگان را در 4 دسته ذکر کرده است(ر.ک؛ 1386: 35ـ38) که عبارتند از:

1ـ واژگان عربی که کاربرد فارسی و عربی آنها یکی است؛ مثل: ائتلاف، ابطال، تهدید و ... .

2ـ واژگان عربی بدون‌ کاربرد در فارسی، امّا با معادل عربی در فارسی: انکماش: انقباض، ابتزاز: اختلاس، اجتیاز: عبور و ...

3ـ واژگان عربی که در عربی به معنای خاصّ خود، امّا در فارسی کاربرد و معنای متفاوت دارند؛ مانند: سجّادة: فرش/ اتّفاق: توافق/ توطئة: مقدّمه.

4ـ واژگان عربی که معادل فارسی دارند، ولی خودشان نیز به همان معنا در فارسی به کار می‌روند؛ مثل: قیمت: ارزش، توقّع: پیش‌بینی، وظیفه: کاربرد و ... .

امّا این تقسیم‌بندی از دو جنبة مهم ایراد و اشکال دارد. ایراد اساسی که به این تقسیم‌بندی وارد می‌شود، این است که واژگان دستة دوم، یعنی واژگان عربی که در فارسی کاربرد ندارند و معادل آنها در فارسی واژه‌ای عربی است، اصولاً واژة دخیل محسوب نمی‌شوند. پس همان واژگان معادل آنها که عربی هستند، امّا به معنای متفاوتی در فارسی به کار می‌روند، دخیل محسوب می‌شوند و ذیل دستة سوم یا چهارم جای می‌گیرند.

دستة چهارم نیز دچار مشکل است؛ زیرا واژگان عربی که معادل فارسی دارند، یا خود در فارسی کاربرد ندارند که در آن صورت، واژة دخیل محسوب نمی‌گردند و یا اینکه در فارسی، علی‌رغم داشتن معادل فارسی، با همان معنا و کاربرد عربی در فارسی نیز استفاده می‌شوند. پس در واقع، جزء دستة اوّل هستند.

با آنچه گفته شد، می‌توان واژگان دخیل عربی در فارسی را چنین دسته‌بندی و بر اساس آن، به بررسی نقش کاربردی آنها در ترجمه پرداخت:

الف) واژگان عربی که در فارسی داخل شده‌اند، با همان معنا استفاده می‌گردند و برایشان معادل فارسی استفاده نمی‌شود؛ مانند: زکات، مسجد، محراب، قرآن، اسلام و... . این دسته از واژگان، ارتباط تنگاتنگی با دین مبین اسلام دارند و برای اندکی از آنها معادل فارسی وجود دارد؛ مانند نماز، روزه و... .

ب) واژگان عربی که در فارسی داخل شده‌اند و با همان معنا استفاده می‌شوند، امّا معادل فارسی نیز دارند؛ واژگانی مانند: توفیق: پیروزی، تعلیم: آموزش، شهرت: نامداری و... .

ج) واژگان عربی که در فارسی داخل شده، امّا در فارسی کاربرد و معنای متفاوتی با معنای عربی خود دارند؛ مانند واژگان متعدّدی که در جدول مربوط بدان‌ها اشاره می‌شود.

6ـ جنبه‌های تأثیر واژگان دخیل بر ترجمه

بنا بر آنچه در بخش قبل آمد، واژگان دخیل در فارسی را در انواع زیر، مطرح و چگونگی تأثیر آن بررسی می‌شود:

6ـ1) واژگان دخیل با معنای یکسان در عربی و فارسی، امّا بدون معادل در فارسی سره

این واژگان تعداد قابل توجّهی از واژگان عربی دخیل عربی را تشکیل می‌دهند؛ مانند مسجد، عبادت، حزب، حج، کافر، افطار و ... . جنبه‌های دینی در این باره بسیار اثرگذار بوده‌اند و غالب این واژگان به جنبه‌هایی از دین اسلام، چه در عقاید، چه در احکام و چه در تاریخ آن مربوط می‌شوند که به لحاظ نبود صبغه و سابقه در ایران، عین واژگان با همان معنا و کاربرد از ابتدا وارد زبان فارسی شده‌اند و بسامد آنها نیز در متون و کلام فارسی به حدّی است که کاربرد عین آنها حسّاسیّتی ایجاد نکرده‌ است و کمتر کسی به دنبال یافتن معادلی از فارسی اصیل برای آنهاست:

«یسرع المؤمنون إلی المسجد الجامع و یتصافحون مع إمام الجماعة و بعد قراءة القرآن یستمعون إلی الأحکام الدینیّة و یشجعهم الإمام علی الإهتمام بأمور المسلمین و الإسلام:

مؤمنان در روزهای جمعه به مسجد جامع می‌شتابند و با امام جماعت دست می‌دهند و بعد از قرائت قرآن، به احکام دینی گوش می‌دهند و امام جماعت آنها را به توجّه به امور اسلام و مسلمین تشویق می‌نماید».

این نوع از واژگان دخیل، نه فقط در باب واژگان دینی و فرهنگی، بلکه در واژگان بسیاری از حوزه‌های معنایی دیگر نیز وجود دارد و کاربرد عمومی نسبتاً بالایی دارند:

الف)«الفرصةُ سریعةُ الفوت: فرصت زود از دست می‌رود».

ب) «مضی عامٌ فأَنا و عائلتی لاتزال فی انتظار نبأ عنک: یک سال گذشت. من و خانواده‌ام همچنان در انتظار خبری از تو هستیم».

ج) «أقبلت نحوه باحترام و قلت بأدب...: با احترام به سمت وی رفتم و با ادب گفتم».

نباید از نظر دور داشت که بافت زبانی و موقعیّتی کلام، گاه معنایی بر واژگان مترتّب می‌کند که به خوانش دقیق و درک صحیح متن مبدأ مربوط می‌شود، نه به دخیل بودن آن؛ به عبارت دیگر، برخی واژگان عربی، در یک متن دینی یا ادبی، معنا و کاربردی متفاوت از متون سیاسی دارند که به بافت متن مربوط است و امکان دارد خود عرب‌زبان را نیز در فهم متن با مشکل مواجه کند. امّا جنبة تأثیرگذاری این دسته از واژگان دخیل، از دو منظر زیر قابل بررسی است.

6ـ1ـ1) معانی متعدّد بافتی واژة دخیل

جنبة مؤثّر این واژگان که گاه در ترجمه از عربی به فارسی و فارسی به عربی ممکن است ایجاد مسئله کند، وجود معانی متعدّد بافتی در برخی از این نوع واژگان دخیل است که در زبان فارسی صرفاً یکی از آن معانی، کاربرد وسیع یافته است و چه بسا نسبت به معانی دیگر آن آگاهی وجود نداشته باشد. در این صورت، ممکن است ترجمه با خطا و اشتباه مواجه شود. به عنوان مثال، واژة «الشّرعی» اگر در یک متن دینی به کار رفته باشد، غالباً به همان صورت شرعی و و گاه دینی ترجمه می‌شود که درست است، امّا اگر در یک متن حقوقی یا سیاسی به کار رود، باید معنای دیگری از آن را در کانون توجّه قرار داد؛ یعنی «قانونی».

اینگونه واژگانی که بُعدی از معنای آن در زبان فارسی مورد توجّه بوده، گاه اشتباه‌های عجیبی را رقم می‌زند؛ مثلاً کسی که به زبان عربی در حدّ اشتقاق‌های عام اطّلاع دارد، عبارت پرکاربردِ «احفظوها بعیداً عن متناول الأطفال» را که بر روی برخی اقلام مصرفی نوشته می‌شود، با تکیه بر معنای قابل فهم «تناول» در فارسی اینگونه ترجمه نموده که «آن را در خوراکی کودکان قرار ندهید»، در حالی که «متناول» نه اسم مفعول به معنای «شیء مورد تناول»، بلکه به معنای «در دسترس» است. علّت چنین اشتباه‌هایی را می‌توان در طرح‌وارة زیر نشان داد که در بر گیرندة رابطة معنایی و چگونگی همپوشانی معنایی اینگونه واژگان دخیل است:

 

6ـ1ـ2) تزریق واژگان دخیل جدید از این نوع

نکتة دیگری که به این نوع واژگان دخیل ارتباط دارد، امکان ورود واژگان دخیل جدید از سوی مترجمان متون عربی است. بدین صورت که با توجّه به وجود واژگان دخیل فراوان عربی در فارسی، گاهی مترجمان در برخورد با واژه‌ای عربی که معادل اصطلاحی مناسبی در فارسی ندارد، به‌راحتی به خود اجازه می‌دهند که بدون نگرانی عین واژة عربی را در ترجمه بیاورند؛ واژه‌ای که چه بسا افرادی که با متون عربی سروکار ندارند، در معنای آن بمانند. نکتة دیگری که منجر به تزریق واژگان دخیل از این نوع به فارسی می‌شود، عربی‌زده بودن ذهن و متن مترجم است که با توجّه به حضور وی در فضای فکری و بافتی متن عربی، برخی از واژگان عربی را که برای وی و آشنایان به عربی بدیهی و پیش‌پا افتاده تلقّی می‌شود، در متن ترجمه بگنجاند؛ به عنوان نمونه، در ترجمة ارزشمند جناب حمیدرضا شیخی از کتاب فصول فی فقه اللّغة العربی اثر رمضان عبدالتّواب با چنین امری مواجه هستیم و واژگانی همچون «شاذّ: ص88)، «حروف مفخم: ص 53» «موطن: ص 45)، «تصحیف: ص 88» و «حوشی: ص 23» را در متن ترجمه می‌بینیم که گرچه برای عربی‌دانان مفهوم است، امّا برای خوانندة متن فارسی، غریبه است و در واقع، واژة دخیل تازه‌ای است که به تدریج در حال خودنمایی در متون فارسی است.

در نتیجه، چالش پیش‌ روی مترجم در باب واژگان دخیلی که عیناً در فارسی استفاده می‌شوند، توجّه و آگاهی به این نکته است که واژة دخیل ممکن است در عربی نیز با همان معنا و بدون معانی بافتی دیگر کاربرد داشته باشد، ولی این امکان نیز هست که صرفاً واژه در ارتباط با یکی از معانی قاموسی یا بافتی خود به فارسی راه یافته باشد. ضمناً باید به میزان کاربرد و آگاهی عموم مخاطبان نسبت به معنا و کاربرد واژه نیز توجّه داشت.

6ـ2) واژگان دخیل هم‌معنا در فارسی و عربی با وجود معادل در فارسی سره

این دسته از واژگان دخیل، واژگان عربی هستند که به‌ مرور زمان، در طول قرون متمادی و به انحای مختلف وارد زبان فارسی شده است و معنا و کاربرد یکسانی در هر دو زبان دارند، با این تفاوت که در زبان فارسی سره نیز معادل برای آن وجود دارد و به صورت مترادف با واژة عربی در زبان معیار مورد استفاده قرار می‌گیرد.

معادل فارسی برای این واژگان دخیل از دو طریق بروز یافته‌اند:

الف) گاهی همزمان با ورود و کاربرد واژة عربی دخیل، معادل فارسی آن نیز در زبان فارسی هست و موازی با هم کاربرد دارند؛ مانند: «قلب: دل»، «صبر: شکیبایی»، «ساحر: جادوگر» و... .

ب) گاهی نیز واژگان دخیل عربی در بدو ورود به زبان فارسی، معادلی در زبان فارسی سره برایشان وجود ندارد و به مرور زمان از سوی افراد متخصّص یا برخی نهادها، برای آنها معادل‌های فارسی ایجاد و ارائه شده است؛ مانند: «سه‌گوش برای مثلث»، «دادگاه برای محکمه»، «شهرداری برای بلدیّة»، و ... .

این امر دربارة واژگان دخیل انگلیسی و فرانسوی بسیار دیده می‌شود و معمولاً از سوی نویسندگان و متخصّصان حوزة خاصّ عملی یا از سوی نهادهایی مانند فرهنگستان زبان، معادل‌هایی برای آنها در نظر گرفته می‌شود و سعی بر آن است تا با ترویج واژگان فارسی نوساخته، از ورود بی‌رویة واژگان دخیل از زبان‌های دیگر، به‌ویژه انگلیسی و فرانسوی جلوگیری شود. با این حال، شمار بسیاری از واژگان دخیل عربی در فارسی که به‌ویژه از راه متون ادبی فارسی، طیّ سالیان متمادی و به دلیل تأثّر نویسندگان و شاعران فارسی‌زبانِ عربی‌دان به فارسی راه یافته‌اند، جایگاه پررنگ و برجسته‌ای در گنجینة واژگانی زبان فارسی دارند.

جنبة تأثیرگذار این نوع واژگان دخیل چنین است که گرچه وجود معادل فارسی برای این واژگان، تصمیم مترجم برای معادل‌یابی این واژگان را ساده می‌کند و ایجاب می‌نماید وی از واژگان فارسی در ترجمه استفاده کند، امّا همواره اینگونه نیست. توانمندی و علاقه به سره‌نویسی در ترجمه، گرچه عملی ارزشمند است، امّا گاه متن را در فهم منظور نویسنده از سوی خوانندة ترجمه دچار مشکل می‌کند. لذا ترجمة واژگان دخیل دارای معادل فارسی، به دو نکتة اساسی وابسته است:

الف) علاقة نویسنده به بهره‌گیری از واژگان فارسی برای کاستن واژگان دخیل موجود در ترجمه

گاهی مترجم عمداً تلاش می‌کند در برابرگزینی واژگان دخیل، از توانمندی و بهره‌مندی خود و زبان فارسی از معادل‌های متناسب در متن ترجمه استفاده نماید و ترجمه‌ای ارائه دهد که تا جای ممکن پیراسته و خالی از واژگان دخیل باشد. در این صورت، مترجم نه فقط واژگان دخیل عربی، بلکه واژگان دخیل انگلیسی و فرانسه را نیز باید با برابر‌های ارائه‌شده از سوی صاحب‌نظران یا فرهنگستان معادل‌یابی نماید.

طبیعتاً این تلاش و تعمّد با توجّه به کثرت واژگان دخیل عربی تقریباً ناممکن است و هر گونه اصرار بیش از حد، قطعاً به تصنّع و تکلّف می‌انجامد و متن را برای خوانندة ترجمه ناپسند می‌نماید. برای همین، تقریباً هیچ یک از بزرگان عرصة ترجمه، به چنین امری در ترجمه مبادرت نمی‌کنند؛ مانند جناب مؤیّد شیرازی که در مقدّمه ترجمة اشعار عربی سعدی به صراحت از توجّه نداشتن به سره‌نویسی فارسی در ترجمه‌اش سخن گفته است.

ب) سبک متن مبدأ و لزوم رعایت بافت موقعیّتی و یا زبانی

در بسیاری مواقع، اصرار مترجم به سره‌نویسی به دلیل رعایت بافت‌های متعدّد متن مبدأ، خارج از تصمیم و ارادة اوست؛ زیرا واژگان عربی غالباً با معادل‌های فارسی خود تفاوت‌های اساسی در کاربرد و اثرگذاری متفاوت بافتی دارد. در برخی متون، واژة عربی به لحاظ بافت زبانی، بافت عاطفی و معانی سبکی با معادل خود در زبان فارسی یکسان نیستند و اصرار بر معادل‌های فارسی، ممکن است ترجمه را در انتقال هرچه بیشتر و بهتر معانی بافتی با اشکال مواجه سازد؛ به عنوان مثال، جملة عربی «مرحباً! إصبر لحظات فأصل بالفور»، اگر از زبان یک پدر به فرزندش در یک متن داستانی باشد، ترجمة آن با اصرار به واژگان فارسی اینگونه خواهد بود: «درود! اندکی شکیبا باش! بی‌درنگ می‌رسم». مسلّماً این ترجمه به لحاظ ساخت نحوی و ساختواژی به هیچ وجه اشکال ندارد، امّا آنچه ترجمه را ناپسند و نامقبول ساخته، رعایت نشدن بافت زبانی و موقعیّتی کلام است که آن را از گفتگوی سادة پدر و فرزند به سمت بافتی ادبی و گفتگویی تاریخی و کهنه به لحاظ سبکی کشانده است. پس بهتر است برای طبیعی شدن ترجمه، اجازه دهیم تا زبان خود معادل‌های مناسب را بیابد: «سلام! چند لحظه صبر کن. فوراً می‌رسم» و یا: «الو! صبر کن. الان میام».

بنابراین، اینکه مترجم چه توان و تعمّدی در بهره‌مندی از برابرهای فارسی اصیل داشته باشد، صرفاً یک جنبه از معادل‌گزینی است و جنبة دیگر آن که خود را بر وی تحمیل می‌کند، طبیعت و واقعیّت کاربرد زبان در بافت‌های مختلف است. نقش معادل‌گزینی در طبیعی‌سازی ترجمه و پذیرفتنی ساختن آن دوسویه است و صرفاً در استفاده از واژگان عربی نیست. گاه متن به گونه‌ای است که مترجم را علی‌رغم میل او به استفاده از خود واژة عربی، وادار به استفاده از معادل سرة فارسی می‌کند تا همانند توضیح بالا، بافت زبانی یا بافت‌های موقعیّتی مختلف رعایت شود؛ برای مثال جملة عربی «ستلقی عقابا بسبب مخالفتک لأوامر القائد»، ممکن است این گونه ترجمه شود: «به‌خاطر مخالفت با اوامر فرمانده، مجازات خواهی شد».

ترجمة فوق گرچه غلط نیست و مترجم نخواسته خود را ملزم به رعایت واژگان فارسی نماید، امّا مرتکب رعایت نکردن بافت زبانی شده است. رعایت یک بافت خاص، یعنی بافت نظامی و از جانب فرمانده به یک سرباز، می‌طلبد که واژة دیگری انتخاب گردد: «به خاطر سرپیچی از دستورهای مافوق، مجازات خواهی شد».

6ـ3) واژگان دخیل با معنای متحوّل

این واژگان در زبان فارسی وارد و دچار تحوّل معنایی شده‌اند، لذا واژة دخیل صرفاً صورت نوشتاری یا آوایی یکسانی با اصل خود در زبان عربی دارد و به هیچ وجه معنا و کاربرد یکسانی ندارند. این دسته از واژگان بیشترین چالش را برای مترجمان از هر دو زبان ایجاد می‌کند و آگاهی نداشتن به کاربرد متفاوت واژه در دو زبان، خطایی نابخشودنی است. ادریسی و نیازی در پژوهش خود به برخی علل تحوّل معنایی واژگان عربی در فارسی اشاره کرده‌اند که عامل دینی، بِه‌گویی، انقطاع فرهنگی و نوگزینی واژگان از آن جمله است (ر.ک؛ ادریسی و نیازی، 1394: 56). امّا آنچه از دلایل تحوّل معنایی مهم‌تر به نظر می‌رسد، چگونگی تعامل و دریافت این واژگان در فهم و ترجمه از متون عربی به فارسی و بالعکس است. برای تبیین میزان و تفاوت بارز معنای اینگونه واژگان، صرفاً به فهرست برخی از این واژگان اشاره می‌شود (با اقتباس از؛ معروف، 1389: 80ـ81 و میرزایی، 1389: 6ـ8):

 

با نگاه به واژگان جدول فوق و مقایسة معنای آنها در فارسی و عربی، مشخّص می‌شود برخی واژگان چنان در دو زبان متفاوت به کار می‌روند که آنها را باید دال‌هایی با صورت نوشتاری یکسان به شمار آورد که مدلول‌های کاملاً متمایزی دارند؛ مانند واژة زبون (درفارسی: پَست/ در عربی: مشتری).

از نظر ریشه‌شناسی، چگونگی تولید و جنبة صوری این واژگان می‌توان سه زیرشاخة زیر را ارائه داد:

الف) واژگانی که با همان صورت در عربی وجود دارند، ولی در فارسی دچار تحوّل معنایی شده‌اند؛ مثلِ عکّاس، مدفوع، تسبیح، ازدواج و... .

ب) واژگانی که ریشة عربی دارند، ولی در واقع، ساختة فارسی‌زبانان است؛ مثلِ خاطرجمع، تمامیّت ارضی، نشریّه، آلت قتّاله، فحّاشی و ... .

ج) واژگانی که جزئی از آن عربی است و با ترکیب تکواژهای فارسی، واژگانی تلفیقی ساخته‌اند؛ مثلِ طرفدار، تمامیّت‌خواه، ملّی‌گرا، اصولگرا، اصلاح‌طلب، خاطرخواه، طلب‌کار و... .

برای مترجمی که متن عربی را برای ترجمه پیش‌ رو دارد، دستة اوّل و دوم واژگان فوق می‌توانند ذهن مترجم را به سمت معنایی بکشانند که به هیچ وجه مدّ نظر متن مبداء عربی نیست؛ برای نمونه به مواردی از اینگونه کج‌رویهای معنایی اشاره می‌شود:

m «قد بانَت المدینةُ بِکُلِّ ما فیها مِن البَنایاتِ الشّاهقة تحت غیمةٍ کثیفةٍمِن دُخانِ المعامل».

× ترجمۀ نادرست: «شهر که با همۀ ساختمان‌های بلند زیر ابرهای آلوده از دود کارخانه‌ها گم شد».

× ترجمۀ صحیح: «شهر که با همۀ ساختمان‌های بلند زیر ابرهای متراکم از دود کارخانه‌ها گم شد».

m «عَلِمَ المُساهِمونَ أنَّ هناکَ فُرَصاً طیِّبَةً للإستثمار».

× ترجمۀ نادرست: «سهامداران دریافتند که فرصت‌های خوبی برای بهره‌کشیوجود دارد».

× ترجمۀ صحیح: «سهامداران دریافتند که فرصت‌های خوبی برای سرمایه‌گذاری وجود دارد».

m «فالضرورة تقتضی أن یدیرَ الشّباب الکثیر مِن المواقع الحسّاسة و المهمّة فی المجتمع».

× ترجمۀ نادرست: «ضرورت ایجاب می‌کند که جوانان، بسیاری از مواقع حسّاس و مهم را مدیریّت کنند».

× ترجمۀ صحیح: «ضرورت ایجاب می‌کند که جوانان، بسیاری از پُست‌های کلیدی و مهم را مدیریّت کنند».

m «صدیقی بکر عبّاس قام بمراجعة فصول الکتاب المختلفة».

× ترجمۀ نادرست: «دوستم، بکر عبّاس، به فصول مختلف کتاب مراجعه کرد».

× ترجمۀ صحیح: «دوستم، بکر عبّاس، فصول مختلف کتاب را بازبینی نمود».

m «یجب علیهم أن یقوموا بالإحترام و الإعتراف بنا».

× ترجمۀ نادرست: «آنها باید به ما احترام بگذارند و به ما اعتراف کنند».

× ترجمۀ صحیح: «آنها باید به ما احترام بگذارند و ما را به رسمیّت بشناسند».

مشکلات اینگونه واژگان دوسویه است و ممکن است در ترجمه از فارسی نیز مسئله‌ساز شود؛ به عنوان مثال، عبارت حسّاس در فضای سیاسی همچون «ما شما را مردی انقلابی می‌دانیم»، اگر بدون دقّت در معنای متفاوت واژه در دو زبان به صورتِ «نحن نعرفک کرجلٍ انقلابی» ترجمه گردد، ممکن است عواقب تنش‌زایی به دنبال داشته باشد؛ زیرا «انقلابی» گرچه واژه‌ای عربی است، امّا در عربی به معنای «کودتاچی» است و باید برای آن از معادل «الثّوری» استفاده گردد و یا مترجم در ترجمة عبارتِ «دیروز به مطب رفتم» باید توجّه داشته باشد که «مطب» گرچه واژه‌ای عربی است، امّا در خود عربی استعمال ندارد و معادل آن «العیادة» است که خود آن نیز در فارسی به معنای «ملاقات با بیمار» است نه ملاقات با پزشک (= ویزیت).

با آنچه گفته شد، می‌توان این نوع از واژگان دخیل را به‌واسطة معانی متفاوت در زبان فارسی، بیشترین جنبة تأثیری در ترجمه را دارند و مترجم باید به تمام جوانب معنایی این واژگان، چه در زبان مبدأ، چه در زبان مقصد واقف باشد و هیچ گاه به فرهنگ ذهنی خود اکتفا نکند. اینجاست که تداخل زبانی و وجود واژگان دخیل دگرگون‌شده، نه تنها کمکی به فارسی‌زبان در فهم یا ترجمه نمی‌کند، بلکه گاهی مشکلات متعدّدی را در ترجمه از عربی به فارسی یا از فارسی به عربی ایجاد می‌کند. از معضلات و مشکلات عمدة دانشجویان ایرانی در رشتة زبان و ادبیّات عربی، مکالمه به زبان عربی است که اغلب دانشجویان دچار ضعف عمده هستند. شاید به نظر برسد که با وجود رسم‌الخطّ مشترک و وجود واژگان دخیل بسیار عربی در فارسی، چرا دانشجویان در بیان منظور خود به زبان عربی با مشکل مواجه هستند و به طور کلّی، چرا ایرانیان در آموزش مکالمة عربی با چالش مواجه می‌شوند، در حالی‌که مکالمة زبان‌های دیگر را راحت‌تر فرامی‌گیرند و از سوی دیگر، گویشوران زبان‌هایی که با عربی دچار تداخل زبانی نیستند نیز عربی را بهتر فرامی‌گیرند؟! صرف نظر از دشواری نسبی زبان عربی، می‌توان ریشة همة اینها را در تداخل واژگانی و وجود وام‌واژه‌های عربی با معنای تحوّل‌یافته در فارسی جستجو کرد.

نتیجه‌گیری

ـ ارتباط زبان عربی و فارسی، صرف‌ نظر از پیشینة بسیار عمیق دینی، فرهنگی و تاریخی، از جنبة ساختار زبانی نیز حائز اهمیّت است. تغییر رسم‌الخطّ فارسی در صورت نوشتاری و ورود واژگان دخیل در طول قرون متمادی، به علّت پیوندهای عمیق دینی، ادبی و فرهنگی متمایزترین ویژگی رابطة این دو زبان است که در باب زبان عربی با هیچ زبان دیگر دیده نمی‌شود.

ـ بنا به برخی دلایل، اصطلاک این دو زبان، نه در ساخت‌های نحوی، بلکه در جنبة واژگانی نشان داده است که از آن با عنوان واژگان دخیل یا وام‌واژه‌های عربی نام برده می‌شود. این واژگان، علی‌رغم تفاوت‌های کاربردی و معنایی، در سه دستة کلّی و فراگیر قابل دسته‌بندی هستند:

الف) واژگان عربی که در فارسی داخل شده‌اند، با همان معنا استفاده می‌شوند و واژة معادل ندارند.

ب) واژگان عربی که در فارسی داخل شده‌اند و با همان معنا استفاده می‌شوند، امّا معادل فارسی نیز دارند.

ج) واژگان عربی که در فارسی داخل شده‌اند، امّا در فارسی کاربرد و معنای متفاوتی با معنای عربی خود دارند.

ـ هر دسته از واژگان دخیل مذکور، به نوعی متفاوت در امر ترجمه اثرگذار هستند؛ بدین صورت که واژگان از دستة اوّل ممکن است منجر به عربی‌زدگی متن ترجمه شوند، چراکه با توجّه به آزادگی عملی که برخی مترجمان به خود می‌دهند، واژگانی خواسته یا ناخواسته وارد فارسی می‌شوند، امّا جنبة مهم‌تر آن، وجود معانی در بافت موقعیّتی متعدّدی است که واژة دخیل فقط با یکی از آنها وارد فارسی شده است و معانی دیگر فقط در عربی کاربرد دارند.

دستة دوم نیز با توجّه به وجود معادل فارسی، ممکن است مترجم را با توجّه به تعمّد و اصرار به استفاده از واژگان فارسی و یا حتّی عربی، دچار خطا در رعایت بافت موقعیّتی کند. لذا به هیچ وجه نباید رعایت بافت را فدای سره‌نویسی در ترجمه نمود.

دستة سوم که بیشترین توجّه را در امر ترجمه می‌طلبد، به تحوّل معنایی بعضاً کاملا متمایز واژه در عربی و فارسی مربوط می‌شود که ناخواسته ممکن است معنای کاربردی را در فارسی بر مترجم تحمیل کند. لذا علاوه بر ترجمه، مکالمه به عربی را نیز برای فارسی‌زبانان با مشکل مواجه می‌کند.

قرآن کریم.
ابوالقاسمی، محسن. (1374). تاریخ زبان فارسی. چاپ دوم. تهران: سمت.
آذرنوش، آذرتاش. (1374). راه‌های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی (همراه با واژه‌های فارسی در شعر جاهلی). چاپ دوم. تهران: توس.
ـــــــــــــــ . (1385). تاریخ و زبان فرهنگ عربی.چاپ ششم. تهران: سمت.
ـــــــــــــــ . (1387). چالش میان فارسی و عربی. چاپ دوم. تهران: نی.
اشپولر، برتلد. (1349). تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی. جلد اوّل. ترجمة جواد افلاطونی. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
اصغری، جواد. (1386). رهیافتی نو بر ترجمه از زبان عربی. چاپ اوّل. تهران: جهاد دانشگاهی.
امینی، ادریس و شهریار نیازی. (1394). «ماهیّت و پیامدهای تحوّل معنایی واژگان عربی در زبان فارسی». جستارهای زبانی. شمارة 23. صص 53ـ76.
بهار، محمّدتقی. (1377). سبک‌شناسی زبان و شعر فارسی. به اهتمام کیومرث کیوان. چاپ اوّل. تهران: انتشارات مجید.
جاحظ، (1948م.). البیان و التّبیین. به کوشش عبدالسّلام هارون. بیروت: دارالجیل.
جواد، علی. (1367). تاریخ مفصّل عرب قبل از اسلام. جلد اوّل. ترجمة محمّدحسین روحانی. بابل: کتابسرا.
طه، ندا. (1991م.). الأدب المقارن. بیروت: دارالنّهضة العربیّة.
عبدالتّواب، رمضان. (1367). مباحثی در فقهاللّغة و زبان‌شناسی عربی. ترجمة حمیدرضا شیخی. مشهد: آستان قدس رضوی.
فرای، ریچارد. (1385). عصر زرّین فرهنگ ایران. ترجمة مسعود رجب‌نیا. تهران: سروش.
فرشیدورد، خسرو. (1387). تاریخ مختصر زبان فارسی از آغاز تا کنون. تهران: زوّار.
فهمی حجازی، محمود. (1379). زبان‌شناسی عربی. ترجمة سیّد حسین سیّدی. چاپ اوّل. تهران: سمت.
کامری، برنارد و دیگران. (1384). زبان‌های دنیا و چهارمقاله در زبان‌شناسی. ترجمة کوروش صفوی. چاپ اوّل. تهران: سعاد.
محمّدی، محمّد. (1966م.). المترجمون و النّقلة عن الفارسیّة إلی العربیّة فی القرون الإسلامیّة الأولی... . بیروت: منشورات قِسم اللّغة الفارسیّة و آدابها اللّبنانیّة.
معروف، یحیی. (1389). فنّ ترجمه؛ اصول نظری و عملی ترجمه از عربی به فارسی و فارسی به عربی. ویراست دوم. چاپ هشتم. تهران: سمت.
میرزایی، نجفعلی. (1389). فرهنگ اصطلاحات معاصر عربی ـ فارسی. چاپ دوم. تهران: فرهنگ معاصر.
یعقوب، امیل بدیع. (2011م.). فصول فی فقه اللّغة العربیّة. الطبعة الأولی، طرابلس، لبنان: المؤسّسة الحدیثة للکتاب