Document Type : Research Paper

Authors

Abstract

Translation is the re-expression of thoughts and motivation of the author or the speaker from the source language into the target language. In translation, the skill of understanding thoughts and motivations is regarded as important as adherence to style. Translation should be in such a way to affect the listener or reader. Here, as one of the most important elements in understanding text, context plays an important role in understanding the text. According to the theory of language context, meaning is examined based on the relation of proximity and substitution. The proximity relation is defined as the relation between words and the relation of a language element with other elements of the language. The substitution relation is defined as the relation of one word with other words that can be used instead of it, or can replace it. The present article examines the translation of political texts within the theoretical framework of linguistic context based on "Al-Taraf Al-Esraieli, Jazorahva Hesada". It also discusses linguistic context as well as proximity and substitution relations that affect the process of translation.

Keywords

ترجمه عبارت است از برگردان متنی از زبان مبدأ به زبان مقصد بدون کوچکترین افزایش یا کاهش در صورت و معنی. این تعریف اگرچه دقیق است، امّا صرفاً جنبة نظری دارد؛ زیرا هیچ پیامی را نمی‌توان بدون تغییر در صورت و معنی از زبانی به زبانی دیگر منتقل کرد. این مسأله به ساختارهای متفاوت زبان بازمی‌گردد. هر زبانی از واژگان خاصّ خود استفاده می‌کند که هر یک از این واژه‌ها معنی یا معانی ویژه‌ای دارند. همنشینی واژه‌ها در هر زبان تابع قواعد خاصّی است، لذا واژه‌ها در جملاتی که در هر زبان به کار می‌روند، می‌توانند معنی یا معانی ویژه‌ای برای خود داشته باشند. در نتیجه، انتقال هر یک از این جملات بدون دستکاری و حذف برخی از ویژگی‌ها یا اضافه کردن ویژگی‌های دیگر امکان‌پذیر نیست (ر.ک؛ صفوی، 1370: 9). پر واضح است که ترجمه کار ساده‌ای نیست که با دانش اندک بتوان آثاری را خلق نمود، لذا همانگونه که نظریّه‌پردازان جدید اذعان دارند که «برای رسیدن به اوج زبانی باید مراحلی بسیار دشوار را در هر دو زبان گذراند تا سرانجام به محتوای معنایی و ویژگی‌های زیبایی‌شناختی زبان مورد نظر دست یافت» (شمس‌آبادی، 1380: 29).

رعایت سبک متن مبدأ یکی از اصول ترجمه است، به طوری که عدم پایبندی به آن منجر به ارائة ترجمه‌ای نابرابر می‌گردد. بر این اساس، می‌توان ترجمه را «بازسازی و بازآفرینی یک متن در زبانی دیگر» دانست که مستلزم تسلّط کامل مترجم به عناصر و دلالت‌های درون‌زبانی و برون‌زبانی متن مبدأ و دلالت‌ها و نشانه‌های متنی و غیر‌متنی زبان مقصد است» (میرحاجی و مرامی، 1390: 143).

ترجمه باید به صورت دقیق انجام گیرد؛ یعنی همان معنا، مفهوم، سبک و لحنی را داشته باشد که متن اصلی دارد و یک مترجم خوب علاوه بر تسلّط بر زبان مبدأ و مقصد و موضوع ترجمه، باید از ذوق و استعداد نقد و نویسندگی برخوردار، و در زمینة زبانشناسی نیز اطّلاعات لازم را داشته باشد.

در این مقاله با پیش‌فرض اینکه بافت زبانی نقش مهمّی در ترجمه و از جمله ترجمة متون سیاسی دارد، سعی شده است شواهد و مثال‌هایی از کتاب التطرف الاسرائیلی؛ جذوره و حصاده اثر طاهر شأش آورده شود و در ضمن آن به تشریح و تبیین بافت زبانی و روابط همنشینی و جانشینی تأثیرگذار بر فرآیند ترجمه پرداخته شود. به دیگر سخن، این پژوهش در پی آن است که بافت زبانی چیست و چه تأثیری در فرآیند ترجمة متون سیاسی دارد؟ آیا با نگاه به بافت زبانی می‌توان معانی متفاوت کلمات را از هم بازشناخت؟ لذا در این پژوهش ابتدا اطّلاعات لازم از طریق مراجعه به منابع مختلف، جمع‌آوری گردیده است و در گام بعدی، پس از تجزیه و تحلیل با آوردن شواهد و مثال‌های تطبیقی به تدوین مباحث پرداخته است.

پیشینة پژوهش

در مورد پیشینة این پژوهش باید گفت که در زمینة ترجمه، پژوهش‌های مختلفی صورت گرفته است که می‌توان به مقالة دکتر مرامی و همکاران (1390) با عنوان «کاربردشناسی اصل تعادل ترجمه‌ای واژگان در فرآیند ترجمة قرآن»، مقالة ترکاشوند (1392) با عنوان «تعادل بافتی در ترجمه از عربی به فارسی با رویکرد کاربردشناسی»، مقالة دکتر طهماسبی و همکاران (1392) با عنوان «لایه‌های زبانی و بافت بیرونی در تعادل ترجمه‌ای» و... اشاره کرد. امّا در زمینة آنچه که مقالة حاضر در صدد تبیین آن است، یعنی بررسی ترجمة متون سیاسی از دیدگاه بافت زبانی، تا کنون پژوهشی صورت نگرفته است.

بافت «سیاق»

بافت نقش ویژه‌ای در فهم متن دارد. از همین رو، با توجّه به اهمیّت و کاربرد سیاق در سال‌های أخیر توجّه ویژه‌ای به آن معطوف شده است. در واقع، «در معنی‌شناسی نظری و معناشناسی کاربردی، بافت به فضایی گفته می‌شود که جمله‌های زبان در آن تولید می‌شوند. این فضا می‌تواند محیط بیرون از زبان (بافت برون‌زبانی) یا متنی باشد که به صورت مجموعه‌ای از جمله‌های زبان پیش و پس از هر جمله آمده است (بافت درون‌زبانی)» (صفوی، 1384: 19).

بافت برون‌زبانی (بافت غیر زبانی)

در معنی‌شناسی، بافت برون‌زبانی یکی از دو گونة بافت را تشکیل می‌دهد که جمله‌های زبان در آن کاربرد می یابند و در تعبیر متن دخالت دارند. این محیط که به بافت موقعیّتی نیز مشهور است، فضایی است که زبان در آن جریان می‌یابد.

از آغاز دهة 1970میلادی به بعد، افرادی چون ج. م. سادوک (J.M.Sadock) تحت تأثیر آرای د. هایمز (D.Hymes) و ج. ر. فرث (J.R.Firth) به بحث دربارة بافت برون‌زبانی به منزلة یکی از مهم‌ترین عوامل اثرگذار در رسیدن به معنا پرداختند. به اعتقاد هایمز، بافت برون‌زبانی علاوه بر محدود ساختن امکانات متعدّد تعبیر کلام، عاملی است برای تأیید تعبیری که مخاطب بر می‌گزیند. برای دریافت بهتر مطلب به مثال زیر توجّه کنید:

«اون زرده خیلی قشنگتره. درسته که دست دومه، ولی اصلاً معلوم نیست. می‌تونی بدهی جلویش را هم تعمیر کنن».

این مثال بر حسب اینکه در یک نمایشگاه و فروشگاه اتومبیل به کار رفته باشد یا فروشگاه زنانه، تعبیرهای متفاوتی خواهد داشت و نشان می‌دهد که بافت برون‌زبانی تا چه اندازه در درک معنی دخیل است. هایمز با الگوگیری از دیدگاه فرث، مختصّاتی را برای تولید جملات زبان بر حسب بافت برون‌زبانی معرّفی می‌کند که عبارتند از: گوینده، شنونده، موضوع، موقعیّت، مجرای ارتباطی، رمزگان، شکل پیام، رویداد، شاهدان گفتگو، ابزارهای ارزش‌گذاری و قصد از گفتگو. به اعتقاد وی، این عوامل در انتخاب جمله‌های گوینده و نوع واکنش شنونده دخیل‌اَند. «موضوع» مطلبی است که درباره‌اش گفتگو می‌شود. «موقعیّت» شرایط زمانی و مکانی گفتگوست. «مجرای ارتباطی» مجرایی است که گفتگو در آن شکل می‌گیرد. این مجرا می‌تواند هوا، سیم، تلفن، کاغذ، شبکه‌های رایانه‌ای و جز آن باشد. «رمزگان» گونه‌ای از زبان است که در گفتگو به کار می‌رود. «شکل پیام» ساختاری است که برای ایجاد ارتباط انتخاب می‌شود. «رویداد» شرایطی است که «شکل پیام» در آن تحقّق می‌یابد. «شاهدان گفتگو» فرد یا افرادی هستند که در کنار گوینده و شنونده، شنونده‌های گفتگو به حساب می‌آیند. «ابزارهای ارزش‌گذاری» ملاک‌های تعیین ارزش «رویداد» تلقّی می‌شوند» (ر.ک؛ صفوی، 1384: 20ـ19).به عبارت دیگر، مقام و موضوع سخن، فضای فرهنگی و اجتماعی ایراد سخن و خصوصیّات گوینده و مخاطب جنبة غیرزبانی معنا را منعکس می‌کند و گوینده معنی را در کُنه شرایط اجتماعی قرار می‌دهد و هر پیام با توجّه به وضع فرستنده و گیرنده دستخوش دگرگونی می‌شود.

بافت درون‌زبانی (بافت زبانی)

منظور از بافت درون‌زبانی این است که یک عنصر زبانی در چارچوب چه متنی قرار گرفته است و جملات ماقبل و مابعد آن عنصر در داخل متن چه تأثیری در تبلور صُوری، کارکردی و معنایی آن دارد.بافت زبانی «در معنی‌شناسی نظری و کاربردی، فضایی است که از طریق جمله‌های زبان ساخته می‌شود و اطّلاعاتی را در اختیار طرفین گفتگو قرار می‌دهد که در ادامة ایجاد ارتباط مؤثّرند. به نمونة (1) توجّه کنید:

(1) «پیرمرد وارد اتاق شد، یکراست به سراغ صندوقچه‌اش رفت و درش را باز کرد».

مخاطب جملة (1) با توجّه به محیطی که از طریق زبان بر این نمونه حاکم است، درمی‌یابد، آن که به سراغ صندوقچه رفته، همان پیرمرد است و آنچه درش باز شده، همان صندوقچه است (همان: 21).

«منشأ چنین دیدگاهی در این نظریّه نهفته است که تحلیل زبانی به طور عمده با توزیع عناصر زبانی سر و کار دارد. این نظریّه را بیشتر به زلیگ هریس نسبت می‌دهند. مفهوم توزیع زبانی برای مکتب زبانشناسی ساختگرایی که در دهة 1950 به اوج شکوفایی خود رسید، از اهمیّت خاصّی برخوردار بوده است. در چهارچوب این مکتب اعتقاد بر آن بود که کشف روال‌های تجربی و دقیق به منظور تعیین و طبقه‌بندی عناصر زبانی از جمله وظایف زبانشناس است. اساس این کار، بررسی و تشخیص محیط‌های وقوع این عناصر یا به عبارت دیگر توزیع آنهاست.

هریس در مورد معنی تکواژ معتقد است که اگر دو تکواژ معانی متفاوتی داشته باشند، احتمالاً توزیع متفاوتی نیز خواهند داشت. این مسأله شاید صحیح باشد، امّا ما باید چنین استدلال کنیم که اختلاف در توزیع، نتیجة اختلاف در معنی است؛ مثلاً دو صورت «سگ» و «سیب» به خاطر این معانی متفاوتی دارند که از نظر وقوع زبانی متفاوتند» (پالمر، 1366: 157).

معنای کلمه به نظر طرفداران نظریّة بافت، همان کاربرد آن در زبان یا شیوة کاربرد آن و یا نقشی که ایفا می‌کند، می‌باشد. بنابراین، فرث تصریح می‌کند که «معنی تنها از خلال قرار گرفتن در بافت کشف می‌شود. طرفداران این نظریّه در شرح دیدگاه‌هایشان می‌گویند که بیشتر واحدهای معنایی در مجاورت واحدهای دیگر قرار می گیرند و معانی این واحدها تنها با ملاحظة واحدهای دیگری که در کنار آنها واقع می‌شوند، قابل توصیف یا تعیین هستند. بنابراین، بررسی معانی کلمه‌ها، تحلیلی از بافت‌ها یا موقعیّت‌هایی که در آن می‌آیند، حتّی بافت‌های غیرزبانی را می‌طلبد، لذا معانی کلمه به خاطر تعدّد بافت‌هایی که در آن می‌آید و یا به خاطر توزیع زبانی تعدیل می‌یابد» (مختار عمر، 1385: 65).

«برای بافت زبانی می‌توان به کلمة خوب (good) مثال زد که در بافت‌های زبانی متنوّع چنین خواهد بود:

1ـ اشخاص مثل مرد، زن ، فرزند و... .

2ـ پدیده‌های زمان‌مند مثل وقت، روز، جشن و سفر.

3ـ مقادیر مثل نمک، آرد، هوا و آب.

هرگاه کلمة (good) در بافت زبانی با کلمة مرد بیاید جنبة اخلاقی آن مورد نظر است و اگر صفت پزشکی باشد، به معنای چیره‌دستی اوست نه جنبة اخلاقی، و اگر صفات مقادیر باشد، به معنای خالص بودن آنها است. همچنین، می‌توان به کلمة «ید» اشاره کرد که در بافت‌های متنوّع زیر آمده است:

«ـ ید الفأس: دستة تبر.

ـ ید الدّهر: دست روزگار.

ـ ید الرّیح: قدرت باد.

ـ ید الطّائر: بال پرنده.

ـ خلع یده مِنَ الطّاعة: نافرمان شد.

ـ هم ید عَلَی سواهم: آنها با هم متّحدند.

ـ بایعت یداً بید: با او بیعت کردم.

ـ ثوب قصیر الید: لباس آستین‌کوتاه.

ـ فلان طویل الید: فلانی بخشنده است.

ـ حتّی یعطوا الجزیة عن ید: تا از سر ذلّت جزیه بدهند.

ـ ید الرّجل: افراد و یاران او» (همان، 1385: 66).

با‌هم‌آیی

با‌هم‌آیی رابطه‌ای ساختی میان واژه‌های زبان است که در نتیجة تلفیق صرف و معنی روی می‌دهد و بر مبنای دو محور جانشینی و همنشینی صورت می‌گیرد: «چنین بر می‌آید که رابطة باهم‌آیی در اوّلین مرحله به دو صورت برون‌زبانی و درون‌زبانی ممکن است روی دهد. باهم‌آیی برون‌زبانی به لحاظ پیوستگی یا تداعی معنایی در روی محور جانشینی و در غیاب تحقّق می‌یابند و چون عناصر همنشین محصول باهم‌آیی برون‌زبانی، ضرورت وقوع در کنار هم را ندارند، این طبقة باهم‌آیی با برچسب با‌هم‌آیی ضعیف مشخّص می‌شود. طیّ وقوع باهم‌آیی برون‌زبانی از زمان حضور واژة اصلی تا هنگام تداعی در محور جانشینی و تبادر همایندة ضعیف آن به ذهن، بُنمایة فرآیند معنی خواهد بود. از سویی دیگر، در باهم‌آیی درون‌زبانی، عناصر زبانی کنار هم و بر روی محور همنشینی ظاهر می‌شوند. تمام هماینده‌های قوی با امکان پیش‌بینی وقوع در کنار هم در این طبقه قرار می‌گیرند. این طبقه از باهم‌آیی است که با بُن‌مایة صرفی از زبانی به زبان دیگر متفاوت خواهد بود. همنشینی واحدهای زبانی در فرآیندهای واژه‌سازی به عنوان نمونه‌ای از باهم‌آیی درون‌زبانی قابل بررسی است» (افراشی، 1381: 38 و 39).

«لاینز دامنة با‌هم‌آیی یک لفظ را مجموعة بافت‌هایی می‌داند که لفظ در آن ظاهر می‌شود. اگر دامنة باهم‌آیی یک لفظ تنها به وسیلة معنی آن تعیین گردد هم‌معناها، الزاماً دامنة باهم‌آیی مشابهی خواهند داشت (همان: 34). در صورتی که یکی از دلایل ردّ امکان هم‌معنایی مطلق عدم امکان ظهور همیشگی هم‌معنا ها در بافت‌های یکسان است. برای نمونه دو واژة «بزرگ» و «گنده» را در زبان فارسی در نظر می‌گیریم. با توجّه به هم معنایی نسبی این دو واژه، در واژة «دل‌گنده» رابطة با‌هم‌آیی میان «دل» و «گنده» برقرار است، ولی چنین رابطه‌ای میان «دل» و «بزرگ» برقرار نخواهد بود» (همان: 35).

همانگونه که پیش از این اشاره کردیم، باهم‌آیی بر مبنای دو محور جانشینی و همنشینی است. در اینجا به بررسی این دو محور می‌پردازیم.

الف) محور جانشینی

رابطة جانشینی، رابطة یک کلمه با سایر کلماتی است که می‌توانند به جای آن به کار برده شوند و یا به عبارت دیگر، جایگزین آن شوند. برخی از زبان‌شناسان معتقدند که معنی یک واژه‌ای یک تکواژ را می‌توان بر اساس محیط وقوع آن تعیین کرد؛ برای مثال دو واژه را در صورتی می‌توان هم‌معنی دانست که در هر محیطی بتوانند جانشین یکدیگر شوند. در واقع، «رویکرد بافتی، ارتباط بین اجزای کلام با یکدیگر را مورد بررسی قرار می‌دهد؛ به عبارت دیگر به بررسی کاربرد کلمات در زبان می‌پردازد و حوزه‌های ارتباط و انتظام را در رابطه با هر کلمه مشخّص می‌سازد. تعیین این حوزه‌ها به کشف اختلاف بین مترادفات کمک می‌کند، چون به ندرت ممکن است کلمه‌هایی که در زبان دیگر مترادف به حساب می‌آیند، همین بافت یا همخوانی مشابه زبانی را بگیرند. این برای کسی که می‌خواهد زبان را به کار گیرد و یا قصد فراگیری آن را دارد و یا به ترجمة زبانی به زبانی دیگر اشتغال دارد، ضروری است» (عمر، 1385: 72).

نایدا در کتاب خود «بافت زبانی و ترجمه» که در سال 1975 انتشار یافت، به این مسأله اشاره می‌کند که «هیچ دو گفتاری را حتّی در یک زبان واحد نمی‌توان یافت که علی‌رغم تشابه در صورت دارای معانی واحد و برابری باشند. در هیچ دو زبانی دو برابر یکسان را نمی‌توان یافت که نشان‌دهندة واقعیّت تمام و کمال ارتباطات بین واژه‌ها و اشیاء جهان واقعیّت باشند. در حقیقت، مفهوم مترادف یک مفهوم ایده‌آل است که با واقعیّت قرین نیست؛ به عبارت دیگر، در هیچ زبانی نمی‌توان دو واژة متفاوت در صورت امّا هم‌معنی را یافت. دو واژة به ظاهر هم‌معنی در شرایط خاصّ خود، معانی متفاوتی دارند و استعمال یکی به جای دیگری مجاز نمی‌باشد. با در نظر گرفتن واقعیّت‌های مترتّب بر مقولة اشاره شده در بالا، نایدا این بحث را پیش می‌کشد که مراوده، خواه به حالت پنهان‌معنایی و یا عیان‌معنایی، امری است نسبی و نمی‌تواند به کمال جاری گردد. نایدا معتقد است که مطالعه و بررسی زبان باید با در نظر گرفتن نقشی که در مراودة بین اهل زبان دارد و بازدهی دوجانبة فرهنگی که از آن حاصل می‌آید، انجام پذیرد. وقتی صحبت از معنی یک گفتمان به میان می‌آید، تمامی عوامل‌درونی و برون‌زبانی باید مورد توجّه قرار گیرد. در غیر این صورت، بار معنایی به خوبی جلوه نمی‌نماید. ممکن است از بعضی عبارات به عیان افادة معنی گردد، در حالی که عبارات دیگر علاوه بر معنای ظاهری دارای معانی مجازی نیز باشد» (میرعمادی، 1369: 131).

در متون سیاسی نیز گاه افعال و عبارت‌های به ظاهر مترادفی دیده می‌شود. گرچه ممکن است در مراجعه به واژه‌نامه‌‌های عربی این کلمات مترادف نباشند، امّا با توجّه به کاربرد آنها در متون مختلف، این عبارت‌‌ها می‌توانند معانی نزدیک به یکدیگر و تقریباً مترادف داشته باشند (مترادف کاربردی نه مترادف واقعی) در اینجا به ذکر نمونه‌هایی از کتاب التطرف الاسرائیلی، جذوره و حصاده می‌پردازیم.

الف)

«اِنْخَرَطَ مُنْذُ طُفُولَتِهِ فِی حَرکَةِ هاشومیر تِزاعیر: از کودکی به جنبش هاشومیر تزاعیر پیوست» (طاهر شأش، 1997م.: 36).

«اِنْضَمَ اِلَی الْحَرکَةِ الْصِهیونِیَةِ:به جنبش صهیونیسم پیوست؛ یا به عضویت جنبش صهیونیسم درآمد» (همان:49).

«وَ اِلْتَحَقَ بَعْدَ عامَیْنِ بِمُنَظَمَةِ ایتْسِل ثُمَ بِمُنَظَمَةِ لیحی الْاِرْهابیَتِیْنِ: پس از دو سال به سازمان تروریستی ایتسل و آنگاه به سازمان تروریستی لیحی پیوست» (همان: 109).

می‌‌بینیم که «انخرط» و «انضم» و «التحق» در جمله‌های بالا به معنای به عضویّت در آمدن یا پیوستن ترجمه می‌شود.

ب)

«رَفَعَ لیکود وَ أنْصارِهِ شُعارَ أمْنِ إِسْرائیلَ: حزب لیکود و طرفدارانش شعار امنیّت اسرائیل را سر دادند» (همان: 8).

«سارَتْ الْمُظاهَراتُ اَلْضَخْمَةُ تُطْلَقُ اَلْصَیْحاتُ الْعِدائِیَةُ ضِدَ بیجین وَ شارون: تظاهرات عظیمی بر پا شد و مردم بر ضدّ بگین و شارون شعارهای تندی سر می‌دادند» (همان: 109).

ملاحظه می‌شود که «‌‌تطلق شعار» و «رفع صیحات»به معنی «سر دادن شعار» می‌باشد.

ج)

«لَمْ تَمْضِ سِوی شهُورٍ قَلیلَةٍ عَلی توقیعِ اِعْلانِ المَبادئِ الفِلِسْطینیَةِالاِسْرائیلیَةِ حَتّی اِرْتَکَبَ باروخ جولْد شتایْن مَجْزِرَةَ اَلْخَلیلِ اَلَّتی راحَ ضَحیَتِها 29 فِلِسْطینیاً أَثْناءَ صَلاتِهِمْ فِی الحَرَمِ الْاِبْراهیمی فِی فِبْرایِر 1994»(همان: 125).

هنوز چند ماهی از امضای توافقنامة فلسطینی ـ اسرائیلی نگذشته بود که باروخ گلدشتاین، کشتار الخلیل را به راه انداخت. در این کشتار 29 فلسطینی به هنگام نماز در حرم ابراهیمی در فوریة 1994 قربانی شدند.

2ـ «فَقَدْ شَهَدَتْ تِلْکَ الْفَتَرَةُ تَصاعُدَ الْعَمَلیاتِالْمُسَلَحَةِ وَ الاِشتِباکاتِ الدامِیَةِ اَلَّتی وَقَعَ ضَحیَتَها عَدَدٌ کَبیرٌ مِن الْاِسرائیلیینَ وَ الْفِلِسطینیینَ» (همان: 125): در این مقطع عملیّات مسلّحانه و درگیری‌های خونین افزایش یافت که طیّ آن تعداد زیادی از اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها قربانی شدند.

می‌بینیم که عبارت «راح ضحیتها» و «وقع ضحیتها» در جمله‌های فوق به معنی «قربانی شدند» می‌باشند، امّا الفاظ «راح» و «وقع» متفاوتند.

د)

1ـ « یُوَجِهُ هُجُومَهُ الْعَنیفَ عَلَی الْصِهِیونیینَ الْعَمَلیینَ» (همان: 48)؛ صهیونیست‌های (حزب) کارگری را مورد حملة سختی قرار می‌دهد.

2ـ «کَمَا هَاجَمَ نورداو اَلْصِهیونِیَةَاَلْثِقافِیَةَ» (همان: 48)؛ همچنین نوردا جنبش صهیونیسم فرهنگی را مورد حمله قرار داد.

«کَذلِکَ صَبَّ نورداو هُجومَهُ عَلَی الصِهِیونِیَةِ الاِشْتِراکِیَةِ» (همان: 48)؛ همچنین ماکس نوردا حزب صهیونیسم سوسیالیستی را مورد حملة سختی قرار داد.

ملاحظه می‌شود که «یوجه هجومه»، «هاجم» و «صب... هجومه» در عبارت‌های بالا به معنی «مورد حمله قرار داد» می‌باشد. البتّه «صبّ هجومه» دارای بار معنایی بیشتری است.

ل)

1ـ «فَقَدْ أسْفَرَتْ هذِهِ الاِنتِخاباتُ عَنْ فوزِ بِنْیامین نیتانِیاهو» (همان: 7)؛ این انتخابات منجر به پیروزی بنیامین نتانیاهو شد.

2ـ «قَدْ أدَتْ سیاسات حُکومَةِ بیجین اِلی تَصاعُدَ الْمُقاوِمَةِالفِلِسْطینیةِ» (همان: 102)؛ سیاست‌های حکومت بگین باعث افزایش مقاومت فلسطینی‌ها شد.

3ـ «دَخَلَتْ الْحُکومَةَ الاِسْرائیلیةُ مَعَهَا فِی الْمُفاوَضاتِ السِرّیَةِ فِی أُسِلو، اِنتَهَتْ اِلَی عَقْدِ إعْلانِِ الْمَبادِئِ اَلَذی اِعْتَبَرَهُ العالَمُ اِخْتِراقاً حَقیقیاً فِی عَمَلیةِ السَلامِ.» (همان: 121)؛ دولت اسرائیل در اسلو با این سازمان وارد مذاکرات سرّی شد و در نهایت منجر به اعلان توافقنامه‌ای شد (در نهایت توافقنامه‌ای به تصویب رسید) که جهان آن را نقض آشکاری در فرآیند صلح برشمرد.

مشاهده می‌شود که «قد أدت إلی»، «أسفرت عن» و «انتهت إلی» به معنی «منجر شدن» می‌باشد.

م)

«فِی فَتْرَةِ الاَسْرِ البابلی اَلَّتی اِسْتَمَرَتْ حَوالیَ نِصْف قَرْنٍ..» (همان: 14)؛ در دوران اسارت بابِلی‌ها که حدود نیم قرن به طول انجامید... .

«واصَلَتْالحَرَکَةُ الصِهِیونِیَةُ اِتِصالاتِها الْدوَلِیَةَ» (همان: 68)؛ جنبش صهیونیسم به مذاکرات بین‌المللی خود ادامه داد.

3ـ «یَمْضی نیتانِیاهو فِی رِوایَةِ تاریخِ فلِسطین تَحْتَ الاِنْتِدابِ ـ مِنْوُجْهَةِ نَظَرِهِ ـ لِیُثبِتَ خیانَة بِریتانیا لِلْیَهودِ» (همان: 136)؛ نتانیاهو به روایت تاریخ فلسطین تحت قیمومیّت انگلستان ـ از دیدگاه خود ـ ادامه می‌دهد تا به اثبات خیانت انگلیس به یهودیان بپردازد.

مشاهده می‌شود که در اینجا نیز معنای لغوی «واصلت» و «یمضی فی» و «استمرت» به معنی «ادامه دادن» می‌باشد، هرچند معنای کاربردی آنها با هم فرق می‌کند.

ن)

«فَإنَ قُدْرَتَهَا عَلَی الرَّدْعِ تَتَوَقَفُ عَلَی ثَلاثَةِ عَوامِلَ» (همان: 137)؛ قدرت باز‌دارندگی اسرائیل بر مبنای سه عامل است (یا به سه عامل بستگی دارد).

2ـ«یَری نیتانِیاهو أنَّ هُناکَ نوعَیْنِ مِنَ السَلامِ: اَلاَوَّلُ هُوَ اَلْمَعروفُ فِی الْغَربِ وَ الَذی یَقومُ عَلَی الْحُدودِ الْمَفتوحَةِ وَ التِجارَةِ» (همان: 137)؛ نتانیاهو معتقد است که دو نوع صلح وجود دارد: اوّل همان صلح معروف در غرب است که بر مبنای مرزهای باز و تجارت است.

ملاحظه می‌شود که «تتوقف علی» و «یقوم علی» در جمله‌های بالا به معنی بر مبنای می‌باشد.

س)

1ـ «نَسْتَعرِضُهَا فیمَا یَلی» (همان: 125)؛ به ترتیب ذیل به آن می‌پردازیم.

«فِی دیسَمْبرِ 1979، أصْدَرَت مَجَلَّةَ نیکودا اَلَّتی تُعالِجُ الْموضوعاتِ اَلَّتی تَهُمُهَا» (همان: 125)؛ در دسامبر 1979، مجلّة نیکودا را منتشر کرد که به بررسی موضوعات مهم می‌پرداخت.

«یَعْرِضُ نیتانِیاهو فِی کِتابِهِ مَکانٌ بَینَ الْاُمَمِ، نَظَرِیَّةً غَریبَةًفِی تَناوُلِهِ لِلْقَضیَّةِالْفِلِسْطینیَّةِ، تَتَّفِقُ مَعَ أیدِئولوجِیَّةِ الْلیکودِ وَ الصِهیونِیَّةِ التَصحیحیَّةِ»(همان: 135)؛ نتانیاهو در کتاب خود جایی بین امّت‌ها در پرداختن به مسألة فلسطین به بیان نظریّة عجیبی می‌پردازد که شبیه ایدئولوژی لیکود و صهیونیسم اصلاح‌طلب است.

می‌بینیم که در این جمله‌ها «نستعرض»، «تعالج» و «تناول» به معنای «پرداختن» می‌باشد.

ش)

1ـ«خاضَت أولَی مَعارِکِهَا ضِدَّ القُوَاتِ الإسرائیلیَّةِ ـ مَعرِکَةِ الکَرَامَةِ ـ فِی مَارسِ 1968» (همان:90)؛ وارد نخستین درگیری‌اش با نیروهای اسرائیلی ـ نبرد الکرامه ـ در سال 1968 شد.

«بَعدَ أَن وَقَعَت الإِشتِبَاکَاتُ المُسَلَّحَةُ بَینَ الجَانِبَینِ بِمُنَاسِبَةِ إِحتِفَالاَتِ الفِلِسطینیینِ بِمُوسِمِ النَّبی مُوسی فِی 4 آبریلِ 1920...» (همان: 76)؛ پس از درگیری‌های مسلّحانه‌ای که بین دو طرف به مناسبت جشن‌های فلسطینی‌ها در عید حضرت موسی (ع) در چهارم آوریل 1920 به وقوع پیوست... .

در این دو جمله می‌بینیم که کلمات «المعارک» و «الاشتباکات» به معنای «درگیری یا نبرد» می‌باشند، گرچه بار معنایی این دو کلمه متفاوت است و ممکن است در مراجعه به واژه‌نامه‌های عربی این کلمات مترادف نباشند، امّا با توجّه به کاربرد آنها در متون مختلف، این دو کلمه می‌توانند معانی نزدیک به یکدیگر و تقریباً مترادف داشته باشند (مترادف کاربردی نه مترادف واقعی).

«بَعدَ أَن انتَقَلَت المُقاوِمَةُ الفِلِسطینیةُ إِلَی مَرحَلَةِ النِضَالِ المُسَلَّحِ عَام 1920» (همان:76)؛ بعد از اینکه مقاومت فلسطینی‌ها در سال 1920 وارد مرحلة مبارزة مسلّحانه شد.

2ـ«أَصدَرَت فِی نَفسِ العَامِ میثَاقِهَا الوَطَنی ألَّذّی یعتَبِرُ الکِفَاحَ المُسَلَحَ الطَریقَ الوَحیدَ لِتَحریرِ فِلِسطین» (همان: 90)؛ در همان سال، سازمان آزادی‌بخش فلسطین، منشور ملّی خود را صادر کرد و مبارزة مسلّحانه را تنها راه آزادی فلسطین برشمرد.

در این دو جمله می‌بینیم که «الکفاح المسلّح» و «النضال المسلّح» به معنای «مبارزة مسلّحانه» می‌باشند.

ز)

1ـ«کانَ عَلَی حِزبِ العَمَلِ وَ حُکومَتِهِ أَن یدفَعَا ثَمَنَ الهَزیمَةِ»(همان: 91)؛ حزب کار و دولت آن باید بهای این شکست را می‌پرداختند.

2ـ «لا شَکَّ فِی أَنَّ فَشَلَ مُخَطَّطِ الغَزوِ الأِسرائیلیّ کانَ مِن بَینَ العَوَامِلِ الَّتی أَصَابَت میناحیم بیجِن بِالإِکتِئابِ» (همان: 109)؛ بدون شک، شکست طرح حملة اسرائیل به لبنان یکی از عواملی بود که منجر به افسردگی مناخیم بیگن شد.

در این دو عبارت می‌بینیم که «الهزیمة» و «الفشل» هر دو به معنای «شکست» به کار رفته‌اند.

ف)

1ـ«کَمَا فَشَلَت المُبَاحَثَاتُ الثُنَائیةُ الأَمریکیةُ السوفیتیةُ» (همان: 89)؛ از سویی دیگر، مذاکرات دوجانبة آمریکا و شوروی با شکست مواجه شد.

2ـ «قَد قَامَت مِصرُ و إِسرَائیلُ بِالتَّفَاوُضِ خِلاَلَ الأَعوَامِ مِن 1980 حتّی 1982... وَ ذلِکَ بَعدَ أَن رَفَضَ الفِلِسطینیونَ و الأُردُنیونَ المُشَارَکَةَ فِی هذِهِ المُفَاوَضَاتِ» (همان: 107)؛ مصر و اسرائیل در طول سال‌های 1980 تا 1982 به مذاکره پرداختند... و این مذاکرات پس از اینکه فلسطینی‌ها و اردنی‌ها، مشارکت در این مذاکرات را رد کردند، شدّت گرفت.

در این جملات می‌بینیم که «المباحثات»، «التّفاوض» و «المفاوضات» در معنای مذاکرات به کار رفته‌اند.

ق)

1ـ «عِندَمَا مَضَی الوَقتُ دونَ أَن یتَمَکَن هیرتِزِلُ مِن تَحقیقِ هَدَفِ المُنَظَّمَةِ یکَادُ صَبرُ أَعضَائِهَا أَن ینفَدَ تَخَلّی عَن مُحَاوَلَةِ الحُصُولِ لَهَا عَلَی فِلِسطین وَ إِتَّجَهَ بِمَسَاعیهِ إِلَی بِریطَانیا حَیثُ تَمَکَّنَ مِن مُقَابَلَةِ جوزیف تَشَمبَرلین» (همان: 72)؛ مدّتی گذشت و هرتزل نتوانست هدف سازمان را عملی کند. چیزی نمانده بود که صبر اعضای سازمان تمام شود. به همین دلیل، هرتزل دست از تلاش برای رسیدن به هدف سازمان در داخل فلسطین برداشت و تلاش‌هایش را متوجّه انگلیس کرد و توانست با جوزف چمبرلین دیدار کند.

2ـ «أَدَّی الإِستِقطَابُ بَینَ الشَرقِ و الغَربِ إِلَی فَشَلِ کُلِّ الجُهُودِ المَبذولَةِ مِن أَجلِ التَّوَصُلِ إِلَی تَسوِیَةِ لِلنِّزَاعِ» (همان: 89)؛ قطب‌بندی بین شرق و غرب باعث شد تمام تلاش‌های صرف شده برای رسیدن به حلّ و فصل درگیری با شکست مواجه شود.

در این عبارات می‌بینیم که «المحاولة»، «المساعی» و «الجهود» در معنای «تلاش‌ها» به کار رفته‌اند.

ب) محور همنشینی

رابطة همنشینی به روابط موجود میان واژه‌ها و ارتباط یک عنصر زبانی با سایر عناصر تشکیل‌دهندة زبان گفته می‌شود و و از کنار هم قرار گرفتن واژه‌ها مشخّص می‌شود که چه معنایی به دست می‌آید. در این راستا، فرث به تشخیص واژه از طریق معنی واژه‌های همنشین آن معتقد بود و «از نظر فرث این با‌هم‌آیی واژه‌ها که او آن را تحت عنوان همنشینی مطرح می‌سازد، تنها بخشی از معنای واژه را در بر دارد. به اعتقاد فرث همنشینی یکی از سطوح یا شیوه‌های بیان معنی است. برخی سعی داشته‌اند تا همنشینی را به دیگر سطوح تجزیه و تحلیل زبانی نسبت دهند و برای نمونه این موضوع را مطرح می‌سازند که همنشینی را می‌توان در سطح واژگان که تقریباً به طور مستقیم و مشخّص در ارتباط با دستور است، مورد بررسی قرار داد. برخی دیگر سعی بر آن دارند تا مسألة همنشینی را در چهارچوب دستور یا نحو و متمایز از واج‌شناسی بررسی کنند. دیدگاه أخیر را می‌توان به وضوح در کتاب جنبه‌های نظریّة نحو چامسکی مشاهده کرد. به اعتقاد چامسکی آنچه که به معنی‌شناسی مربوط می‌شود، در نظر گرفتن محدودیّت‌های باهم‌آیی واژگان در جمله است. دستور مورد نظر چامسکی شامل مجموعه قواعد مناسبی است که از طریق آن، جملات درست و فقط درستِ زبان زاییده شود» (پالمر، 1366: 170ـ169). همچنین، «فرث معتقد است که معنی، تنها از خلال قرار گرفتن در بافت کشف می‌شود؛ به عبارت دیگر، معنای عبارت یا جمله، مجموعة معنای تک‌تک کلمات آن نیست، بلکه نقشی است که در آن گفته یا جمله در موقعیّت خاص ایفا می‌کنند. از این لحاظ، فرث تا حدودی تحت تأثیر ملیناوسکی بود که پیش از او مفهوم بافت موقعیّت را مطرح کرده بود. فرث برای معنا لایه‌های متفاوتی قائل است. این لایه‌ها عبارتند از: واج‌شناسی، هم‌آیندی و موقعیّتی. به ندرت می‌توان این لایه‌ها را در ترجمه منتقل کرد. فرث معتقد است که به دلیل وجود ظرفیّت‌های آوایی و واجی نمی‌توان شعرهای سوینبرن، شاعر انگلیسی، را به زبان‌های دیگر ترجمه کرد. کسانی که برای ترجمة متن‌هایی نظیر چرند و پرند دهخدا به زبان‌های دیگر تلاش کرده باشند، با این تجربه آشنایی دارند. بخش‌هایی در این متن‌ها است که نمونة اعلای ترجمه‌ناپذیری هستند» (صلح‌جو، 1377: 72).

در ترجمة متون سیاسی نیز گاهی با کلماتی برخورد می‌کنیم که از نظر کتابت عربی شبیه هم هستند، ولی معنای آنها در جمله‌های مختلف ‌‌‌‌با یکدیگر متفاوت است و این مسأله به روابط همنشینی متفاوت این واژگان بازمی‌گردد. در اینجا به ذکر نمونه‌هایی از کتاب التطرف الاسرائیلی؛ جذوره و حصاده ‌پرداخته می‌شود.

الف)

«ثُمَّ دَرَسَ إدارَةَ الاَعْمالِ فِی الْوِلایاتِ الْمُتَّحِدَةِ» (شأش، 1997م.: 128)؛سپس در رشتة مدیریّت در آمریکا درس خواند.

«دَرَسَتْ عِدَّةَ خُطَطٍ لِتَنْفیذِهَا» (همان: 111)؛برای اجرای آن، تعدادی طرح را مورد بررسی قرار داد.

می‌بینیم که کلمة «دَرَسَ» در جملة اوّل به معنی «درس خواند» و در جملة دوم به معنی «مورد بررسی قرار گرفت»، است.

ب)

1ـ «کَما أصْدَرَ کِتاباً ضَمَّنَهُ اَفْکارَهُ لِلْقَضاءَ عَلَی إِلْاِرْهابِ اَلْدوَلی» (همان: 139)؛ همچنین کتابی منتشر کرد و در آن به بیان دیدگاههایش در باب از بین بردن تروریسم بین‌المللی پرداخت.

«أصْدَرَ جوزیفُ الثانی حاکِمُ الاِمْبِراطورِیَّةِ الْرّومانِیَّةِ الْمُقَدَّسَةِ مَرْسوماً مَا یُمنَحُ الْیَهودَ حُرِّیَةَ التِّجارَةِ وَ الصِّنَاعَةِ» (همان: 29)؛ جوزف دوم، فرمانروای امپراطوری مقدّس رم، فرمان آزادی تجاری و صنعتی یهودیان را صادر کرد.

می‌بینیم که کلمة «أصدر» در جملة اوّل به معنی «منتشر کرد» و در جملة دوم به معنی «صادر کرد»، می‌باشد.

ج)

«دَفَعَتْ الْدُّوَلُ الْعَرَبِیَّة ثَمَناً باهِضاً فِی عَمَلیاتٍ عَسْکَرِیَّةٍ مُکَثَفَةٍ» (همان: 80)؛ دولت‌های عربی، بهای سنگینی در عملیّات سنگین نظامی پرداختند.

2ـ «لاتَزالُ الایدِئولوجِیَّةُ الصِهِیونِیَّةُتَتَحَکَّمُ فِی سِیاساتِ قادَةِإسرائیل وَ تَدفِعَهُم اِلَی اَلتَطَرُفِ فِی مَواقِفِهم»(همان: 146)؛ همواره ایدئولوژی صهیونیسم بر سیاست‌های رهبران اسرائیل حاکم است و آنها را به تندروی در مواضع‌شان سوق می‌دهد.

کلمة «دفعت» در جملة اوّل به معنی «پرداخت کردن» و در جملة دوم به معنی «سوق دادن» می‌باشد.

د)

«فَهُوَ یُطْلِقُ عَلَی الضِفَةِ الْغَربِیَّةِ التَسمیَّةَ الْیَهودِیَّة«یَهودا وَ سامِرِاه» » (همان: 119)؛ او کرانة باختری را به دو نام یهودی «یهودا و سامره» نامگذاری کرد.

«وَ قَدْ أَطْلَقَ الْهاجاناهُ لِاِرهابِ عَرَبِ فِلِسطینَ» (همان: 63)؛ هاگاناه را برای ترساندن عرب‌های فلسطین آزاد نمود.

3ـ «سارَت الْمُظاهَراتُ الْضَخْمَةُ تُطْلَقُ الْصَیحاتُ الْعَدائِیَّة ضِدَّ بیجین و شارون» (همان: 109)؛ تظاهرات عظیمی برپا شد و مردم ضدّ بگین و شارون شعار می‌دادند.

می‌بینیم که در جمله‌های بالا کلمة «طلق علی» به معنی «اطلاق نمودن» و کلمة «أطلق» به معنی «آزاد نمودن» و کلمة «تطلق» به معنی «سر دادن» می‌باشد.

ر)

«رَفَعَ لیکودُ وَ أنْصارُهِ شعارَ أمْنِ اِسرائیلَ»(همان: 8)؛ لیکود و یارانش شعار امنیّت اسرائیل را سر دادند.

«رَفَعَتْ الْدُوَلُ الْعَرَبِیَّةالْمُقاطَعَةَالْاِقتِصادِیَّةَ غَیْرَ الْمُباشَرَةَ عَنْها»(همان: 124)؛ دولت‌های عربی تحریم اقتصادی غیر مستقیم اسرائیل را لغو کردند (برداشتند).

می‌بینیم که «رَفَعَ» در جملة اوّل به معنی «سر دادن» و در جملة دوم به معنی «لغو کردن» است.

در بعضی موارد، برخی فعل‌ها یا عبارات با توجّه به سیاق جمله ترجمه نمی‌شود که در اینجا به نمونه‌هایی از این کتاب اشاره می‌شود:

1ـ« تَمْضی التَّوراتُ فِی سَردِ الْتَطَوُّراتِ التَّاریخیَّةِ اَلَّتی مَرَّ بِها الْشَّعبُ الْیَهودی مُنْذُ غَزْوِ أرْضِ کَنْعان وَ اِسْتیطانِها» (همان: 14)؛ تورات به نقل تحوّلات تاریخیی می‌پردازد که بر ملّت یهود از آغاز حمله به سرزمین کنعان و سُکنی گزیدن آنها گذشته است.

در اینجا می‌توان عبارت «الْتَطَوُّراتِ التَّاریخیَّةِ اَلَّتی مَرَّ بِها الْشَعبُ الْیَهودی» را با بهره‌گیری از تتابع اضافات به صورت ذیل ترجمه کرد: «تورات به نقل تحوّلات تاریخی ملّت یهود از آغاز حمله به سرزمین کنعان و سُکنی گزیدن آنها می‌پردازد.

2ـ«هکَذا فَقَدَتْ الدُوَلُ العَرَبیَّةُ اَلدَعْمَ اَلَذی کانَتْ تَتَلَقاهُ مِن الدّولَةِ الْعُظمی الثّانِیَةِ»(همان: 117)؛ بدین ترتیب، دولت‌های عربی حمایت‌هایی را که از دومین دولت بزرگ (شوروی) دریافت می‌کردند، از دست دادند.

در اینجا می‌توان از ترجمة عبارت «الّذی کانت تتلقاه»صرف نظر کرد و به جای آن از کسره استفاده نمود و ترجمه را به صورت زیر آورد: «بدین ترتیب، دولت‌های عربی حمایتِ دومین دولت بزرگ (شوروی) را از دست دادند».

یادآوری می‌شود که «برخی از مترجمان تازه‌کار به دلیل بی‌اطّلاعی یا سهل‌انگاری، تنها به یک فرهنگ لغت مراجعه می‌کنند و از میان مجموعة نامنظّم، معانی و معادل‌هایی که در برابر کلمه آمده، یکی را برمی‌گزینند و بدون توجّه به انسجام معنایی، کلمات متن را به کار می‌برند. این، خود، موجب نارسایی و ناهماهنگی متن شده، معنا را مخدوش و تحریف می‌کند. مترجم برای پرهیز از چنین لغزش‌هایی باید معانی اوّلیّه و اصلی کلمات را از معانی ثانویّة آنها تشخیص دهد و بداند که هر کلمه معانی متعدّد و معمولاً مرتبط با یکدیگر دارد؛ زیرا اهل زبان برای ادای مفاهیم جدید همیشه کلمات جدید نمی‌سازند، بلکه به این دلیل که شباهتی میان یک مفهوم با مفهوم دیگر می‌یابند، کلمه‌ای که بیانگر مفهوم اوّل است، از طریق تعمیم برای بیان مفهوم دیگر نیز به کار می‌برند؛ برای مثال فعل «طَرَحَ» دارای معنای اوّلیّة «دور کرد» است، امّا دارای معانی ثانویّة متعدّدی است که در اینجا به این معانی ثانویّه اشاره می‌شود:

ـ طَرَحَ: دور کرد.

ـ طَرَحَ الشَّئَ: شئ را پرتاب کرد.

ـ طَرَحَ عَلَی الأَرضِ شَیئاً: چیزی را روی زمین پهن کرد.

ـ طَرَحَ عَدَداً مِن عَدَدٍ: عددی را از عددی کم کرد.

ـ طُرِحَ: دور شد.

ـ بَلَدٌ طُرُوح: سرزمین دوردست.

ـ طَرَحَ الرَّجُلُ: مرد بداخلاق شد.

ـ طَرَحَ الرَّجُلُ: مرد ثروتمند شد.

علاوه بر معانی ثانویّة مذکور برای فعل ثلاثی مجرّد «طَرَحَ»، معانی ثانویّة دیگری برای این فعل وجود دارد که در قالب باب‌های ثلاثی مزید و رباعی وارد زبان عربی می‌شود. حتّی اگر آن معانی را از ویژگی‌های باب‌های مزید بدانیم و در زمرة معانی ثانویّة «طرح» به حساب نیاوریم، باز هم معانی ثانویّة این فعل آن‌قدر متنوّع است که مترجم را به اشتباه بیندازد» (ناظمیان، 1381: 7).

گاه استعمال فعل با مفعول خاص، معنای اصلی فعل را تغییر می‌دهد و معنای جدیدی به وجود می‌آورد که هرچند ناظر به معنای اصلی است و پیوندی هرچند کمرنگ با آن دارد، امّا باید آن را با توجّه به مفعول معادل‌یابی کرد؛ برای مثال فعل «ضَرَبَ» با مفعول، معانی ثانویّة متعدّدی می‌گیرد که در اینجا به این معانی اشاره می‌شود:

ـ ضَرَبَ خَیمَة: خیمه زد.

ـ ضَرَبَ عَدَداً فِی الآخِرِ: عددی را در عددی دیگر ضرب کرد.

ـ ضَرَبَ عُنُقَهُ: گردنش را زد.

ـ ضَرَبَ أَطنَابَهُ عَلَی..: در... اقامت گزید.

ـ ضَرَبَ قَالِبَهُ: از آن تقلید کرد.

ـ ضَرَبَ مَوعِداً: قرار ملاقات گذاشت.

اصطلاحات

اصطلاحات نوع خاصّی از همنشینی را شامل می‌شوند. در اینجا معنی «اصطلاح» را نمی‌توان با کنار هم قرار دادن معنی تک‌تک واژه‌ها تشخیص داد و گاهی اوقات معنی یک اصطلاح، چیزی شبیه به معنای یک واژة بسیط است و رویکرد بافتی ممکن است در تعیین یا تعریف اصطلاحات کمک کند. در واقع، «اصطلاحات را خیلی ساده می‌توان در بافت یعنی در موقعیّت‌های کاربردی که مردم در زندگی روزمرّة خود آن اصطلاحات را ضمن گفتگو یا مکاتبه با همدیگر به کار می‌برند، فرا گرفت» (رابینسون، 1380: 161).

بدون شک، یکی از مهم‌ترین و حسّاس‌ترین مسائل مربوط به ترجمة واژه‌ها، کشف رابطة لغوی و اصطلاحی آنها و به عبارت دیگر، کشف رابطة میان معنای موضوعٌ‌له یک واژه و معنای اصطلاحی آن می‌باشد، چرا که معنای اصطلاحی هر واژه، رابطه‌ای مستقیم یا غیرمستقیم با معنای لغوی آن دارد که در اینجا به ذکر نمونه‌هایی در این زمینه همراه با توضیحات مربوط به آنها می‌پردازیم.

الف) تسویّة الخلافات: حلّ و فصل اختلافات

در محیط‌المحیط، ذیل مادّة «سَوَّی» چنین آمده است: «سَوَّی الشَّیءَ تَسوِیَةً: جَعَلَهُ سَوِیّاً وَ صَنَعَهُ مُستَوِیّاً» که به معنای «صاف نمودن و برابر گردانیدن» است. اصطلاح «صاف نمودن اختلافات»، همان حلّ و فصل و برطرف کردن آنهاست (ر.ک؛ فتحی دهکردی، 1381). همچنین اصطلاح «تسویّة القضیّة الفلسطینیّة» به معنی «حلّ و فصل مسألة فلسطین» است.

ب) «وَ الوَاقِعِ أنَّ القُوَّةَ العَسکَرِیَّةَ ظَلَّت مُنذُ بِدَایَةِ الحَرَکَةِ الصَهیونِیَّةِ هِی أَدَاةُ تَحقِیقِ الهَدَفِ الصَهیونیّ وَ قَد رَسَمَ المُخَطَّطَ مُنذُ مِائَةَ عَامٍ وَ إِتَّبَعَتِ المَرحَلِیَّةَ فِی تَنفیذِهِ بِحَیثُ یتَوَاصَلُ التَنفیذُ مَرحَلَةً بَعدَ الأُخرَی بِحَسَبَ الظُروفِ القَائِمَةِ أَو الَّتِی تَخلِقُهَا إِسرَائیلُ بِشَنِ الحُروبِ أَو إِختِلاَقِ الأَزمَاتِ»(شأش، 1997م.: 81)؛ در حقیقت، قدرت نظامی از همان ابتدای جنبش صهیونیسی، ابزار تحقّق اهداف صهیونیسم بوده است و صد سال است که این طرح برنامه‌ریزی شده است و اجرای آن به صورت مرحله‌ای دنبال می‌شود و بر اساس شرایط موجود یا شرایطی که اسرائیل آن را با ایجاد جنگ یا بحران‌آفرینی به وجود می‌آورد، ادامه می‌یابد.

إختلاق‌الأزمات: بحران‌آفرینی

مادّة «اختلق» در فرهنگ المعجم‌الوسیط چنین معنی شده است: «إِختَلَقَ الشَّئَ: خَلَقَهُ وَ إِفتَرَاهُ وَ إِختَرَعَهُ» (أنیس و دیگران، 2008م.: 261) که به معنای «اختراع کردن، درست کردن، به تقلّب درست کردن و جعل کردن» می باشد.

بنابراین، اصطلاح «إختلاق الأزمّات» می‌تواند به معنی «بحران‌آفرینی» باشد. همین طور در عبارت «تَختَلِقُ الَمعَاذیرَ لِطَردِهِم أَو الإِستیلاَءِ عَلَی أَموَالِهِم» (شأش، 1997م.: 69)؛ برای بیرون راندن فلسطینی‌ها و مصادره اموالشان بهانه تراشی می‌کند.

عبارت «تختلق المعاذیر» در اصطلاح به معنی «بهانه‌تراشی می‌کند» ترجمه می‌شود.

ج) «و تَحمِلُهُم عَلَی الإِعتِقَادِ بأنَّهُم یعمَلونَ فِی هذِهِ الأَمَاکِنِ المُغلَقَةِ عَلَی تَدبیرِ المُؤامِرَاتِ ضِدَّ بِلاَدِهِم» (همان: 27).

آنها را مجبور می‌کند تا باور کنند که یهودیان در این اماکن بسته به توطئه‌چینی علیه کشورشان می‌پردازند.

«تدبیر المؤامرات: توطئه‌چینی»

در معجم‌الوسیط مادّة «دبّر» چنین آمده است: «دبّرالأمر: سَاسَهُ وَ نَظَرَ فِی عَاقِبَتِهِ» (أنیس و دیگران، 2008م.: 278)که به معنای «بررسی کردن، مرتّب کردن و اندیشیدن و ...» می‌باشد و کلمة «مؤامرات» به معنای «توطئه‌ها» می‌باشد. بنابراین، اصطلاح «تدبیر المؤامرات» می‌تواند به معنی «توطئه‌چینی» باشد.

د)«و تَسُودُهُ إِتِّجَاهَاتُ الإِنفِتَاحِ وَ السُّوقُ الحُرَّةُ وَ النَزَعَاتُ الإِستِهلاَکِیّةُ لِتَحِلَ مَحَلَّ الإِتِّجَاهَاتِ الإِشتِرَاکِیَّةِ» (همان: 117)؛ وسعت دید و رویکردهای بازار آزاد و مصرف‌گرایی، جایگزین رویکردهای سوسیالیستی شد.

«النّزعات الاستهلاکیّة: مصرف‌گرایی».

در المعجم‌الوسیط مادّة «إستهلک» چنین آمده است: «إِستَهلَکَ المَالَ: أَنفَقَهُ أَو أَهلَکَهُ» (همان: 1033) که به معنای «تمام کردن و انفاق کردن مال و یا مصرف کردن» می‌باشد و کلمة «نزعة» به معنی «تمایل، گرایش، میل و نگرش و...» می‌باشد. بنابراین، اصطلاح «النّزعات الاستهلاکیّة» به معنی «مصرف‌گرایی» است.

در برخی موارد به هنگام ترجمة عبارتی به تناسب ضرورت، واژه‌‌ای جدید متناسب با آن اضافه می‌کنیم؛ به عنوان مثال به معنای اصطلاحی «محاولات التحرّش» می‌‌‌پردازیم:

«قَدْ تَکَرَّرَتْ مُحاوَلاتُ الْتَحَرُشِ بِالمُصَلّین فِی الْمسْجِدِ الاَقْصی وَالمُتَرَدِّدینَ عَلَی الحَرَمِ الشَّریفِ وَ اِقتِحامِ المَسْجِدِ»(شأش، 1997م.: 113)؛ ایجاد مزاحمت برای نمازگزاران مسجد‌الأقصی و افرادی که در حرم شریف رفت و آمد می‌کردند و نیز حمله به مسجد افزایش یافت.

در معجم‌الوسیط مادّة «حَرَّشَ» آمده است: «حَرََّشَهُ: خَدَشَّهُ وَ تَحَرَّشَ بِهِ: تَعَرَّضَ لَهُ (به او تعدّی کرد) (أنیس و دیگران، 2008م.: 172) و در المنجد عبارت «حرّش بین القوم» به معنی «أَغرَی بَعضُهُم بِبَعضٍ: یکدیگر را تحریک کردند» (معلوف، 1387: 126) و مادّة «حَرَّشَ» به معنای «تعرّض و آشوب» می‌باشد. کلمة «التّحرّشات» نیز به معنای «آشوب‌انگیزی، تحریک، دخالت بیجا» می‌باشد. معنای تحت‌اللّفظی «محاولات التحرّش»، «آشوب‌انگیزی» است. این معنا همان است که در اصطلاح از آن به «ایجاد مزاحمت» تعبیر می‌شود.

یا در عبارت «فَفِی الْمَسارِ الْاُرْدُنی، اَلْفِلِسْطینیّ ظَلَّ هَمُّ اَلْمُفاوِض الْاِسْرائیلیّ هُوَ طَمْسُ َالْهُوِیَّةِ الفِلِسْطینیَّةِوَ إِفْراغُ الْحُکْمِ الذَّاتِیّ الْمُقْتَرحِ مِنْ أَیِّ مَضْمون حَقیقیٍ» (شأش، 1997م.: 119)؛ در روند مذاکرات اردن و فلسطین با اسرائیل، همواره دغدغة هیئت اسرائیلی، از بین بردن هویّت فلسطین و تهی نمودن دولت خودگردان پیشنهادی از هر محتوای حقیقی است.

ملاحظه می‌شود که عبارت «فی المسار الأُردُنیّ، الفلسطینیّ» به روند مذاکرات اردنی ـ فلسطینی ترجمه شده است، در حالی که کلمة «مذاکرات» در جمله نیست، ولی از قرینه فهمیده می‌شود.

نتیجه‌گیری

همانگونه که بیان شد، معنا را می‌توان در سطوح مختلف زبانی و فرازبانی مورد بررسی قرار داد و باهم‌آیی واژگان در دو سطح همنشینی و جانشینی یکی از سطوحی است که به وسیلة آن می‌توان به بررسی معنا پرداخت. در فرآیند ترجمه می‌توان معنا را از طریق معنای واژه‌های همنشین آن تشخیص داد. از سوی دیگر، اصطلاحات نیز نوع خاصّی از همنشینی را شامل می‌شوند. گاهی اوقات معنی اصطلاحات مرکّب را نمی‌توان از کنار هم قرار دادن معنی تک‌تک واژه‌ها تشخیص داد. در این صورت، رویکرد بافتی می‌تواند در تعیین یا تعریف اصطلاحات کمک نماید. علاوه بر این، می‌توان در بافت موقعیّتی (برون‌زبانی) یا دیگر سطوح نیز به معنا دست یافت. بنابراین، باهم‌آیی واژگان در بافت زبانی، نقش مهمّی در تشخیص معنی عناصر زبانی دارد که در فرآیند ترجمه با نگاه به آن می‌توان معانی متفاوت واژه‌ها را از هم بازشناخت.

پی‌نوشت‌ها

1ـ این کتاب اثر طاهر شأش، یکی از تحلیل‌گران و پژوهشگران مسایل فلسطین و خاورمیانه است. وی در این کتاب با نگرشی تحلیلی و واقع‌بینانه و به دور از احساسات ملّی‌گرایانه، پیشینة رژیم صهیونیستی و تحوّلات نیم قرن گذشتة آن را مورد مطالعه و بررسی قرار داده است و با بیان اینکه چگونه رهبران صهیونیستی به توجیه حقّ یهودیان در یهودی کردن فلسطین و در صورت لزوم، کوچاندن ساکنان عرب فلسطین یا اخراج اجباری آنها پرداختند، تندروی‌های صهیونیست‌ها و نیز اقدامات آنها برای ایجاد میهن ملّی یهود را مورد بررسی قرار داده است و در تهیّه و نگارش این کتاب به منابع رسمی علمی و موثّق زبان عبری و زبان‌های دیگر استناد جسته است و از شیوة توصیفی و تحلیلی برای تبیین مسایل موجود استفاده کرده است.

افراشی، آزیتا. (1381). «اندیشه‌هایی در معنی‌شناسی (یازده مقاله)». تهران: انتشارات فرهنگ کاوش.
انیس، ابراهیم و دیگران. (2008م.). «المعجم الوسیط». القاهره: مکتبة الشّروق الدولیّه.
پالمر، رابرت فرانک. (1366). «نگاهی تازه به معناشناسی». ترجمة کورش صفوی. چاپ اوّل. تهران: نشر مرکز.
رابینسون، داگلاس. (1380). «مترجم شدن». ترجمة رضی خدادادی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
شأش، طاهر. (1997م.). «التطرف الاسرائیلی؛ جذوره و حصاده». بیروت: انتشارات دار الشّروق.
شمس‌آبادی، حسین. (1380). «تئوری ترجمه و ترجمة کاربردی از عربی به فارسی». تهران: نشر چابهار.
صفوی، کورش. (1370). «هفت گفتار دربارة ترجمه». تهران: نشر مرکز.
ـــــــــــــــــ . (1385). «فرهنگ توصیفی معناشناسی». تهران: نشر فرهنگ معاصر.
صلح‌جو، علی. (1377). «گفتمان و ترجمه». تهران: نشر مرکز.
فتحی دهکردی، ادق. (1381). «فرهنگ کاربردی اصطلاحات معاصر عربی به فارسی همراه با بررسی لغوی برخی اصطلاحات مورد نظر». رسالة دکتری در دانشگاه تهران.
مختار عمر، احمد. (1385). «علم الدّلاله». ترجمة سیّد حسین سیّدی. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی.
مرامی، جلال، رضا امانی و حمیدرضا میرحاجی. (1390). «کاربردشناسی اصل تعادل ترجمه‌ای واژگان در فرآیند ترجمة قرآن». نشریّة ادبیّات و زبان‌ها؛ ادب عربی. شمارة 4. صص 164ـ137.
معلوف، لویس. (1387). «المنجد». ترجمة محمّد بندرریگی. تهران: اسلامی.
میرعمادی، سیّد علی. (1369). «تئوری‌های ترجمه و تفاوت ترجمة مکتوب و همزمان». تهران: نشر بهارستان.
ناظمیان، رضا. (1381). «روش‌هایی در ترجمه از عربی به فارسی». تهران: سمت.