Document Type : Research Paper

Authors

Abstract

The present article aims to study and analyze Abdul Vahab Azzam’s translations in terms of style and structure along with his contributions in the field of Persian and Arabic language and literature. To be comprehensive in this research, a selection of his works has been investigated. To elaborate more on this subject, the viewpoints and translation style of Azzam, his translations of odes by such great Persian poets as Hafez, Molavi, EghbalLahori, Nezami, Atar Neyshaboori as well as his publications in Eastern languages are studied. In this research, a descriptive-analytical approach is used such that, first, it explores Azzam’s rare translated works in Arabic. Then, their structure and method is considered in relation to his translated critical papers and publications. Finally, the paper studies his translation of critical works in Persian and Arabic. The paper endeavors to indicate that Abdul Vahab Azzam, as one of the pioneers in the field of translation in Egypt, has taken remarkable measures in promoting and spreading the literature, culture, and civilization of Persians in Arabic through translation. By acquiring the principles of translation and employing his poetic talent, according to many theorists of the Arab world, he has appeared successful in translating Persian works into Arabic. Azzam’s poetic translations in transferring feelings and affections along with words and meanings have given value and importance to Azzam.

Keywords

میراث هر ملّت آیینة تمام‌نمایی است از گذشتة نیک یا بد آن ملّت. امّا از سوی دیگر، «معدود کشورهایی در جهان وجود دارند که میراثی غنی، ثبت شده و متنوّع دارند. کشورهایی چون ایران، چین، مصر، یونان و هند از جملة آن معدود کشورها به شمار می‌آیند. هنر، ادبیّات، علم، دین و مذهب، اساطیر و مناسک از جمله میراثی هستند که یادآوری و بازآفرینی آنها، تشخّص ملّی و اعتماد به خود را افزایش می‌دهد. همۀ این میراث در ایران به زبان فارسی بیان می‌شوند و رشتۀ اصلی پیوند ایرانیان با این میراث، زبان فارسی است» (نصری، 1387: 71) و این غنای فرهنگ و ادب فارسی، بسیاری از بیگانگان را نیز مجذوب خود ساخته است. بی‌علّت نیست که «گوته» فیلسوف آلمانی، آنگاه که داستان ادبیّات جهانی را مطرح می‌کند، توجّه خود را به شاعرانی چون حافظ، سعدی و مولوی ابراز می‌دارد (ر.ک؛ آذر، 1387: 50). دستاوردهای علمی و ادبی که دانشمندان مصری نسبت به ایران و فرهنگ آن انجام داده‌اند، کاری عظیم و شگرف است؛ مصریانی که با تقدیر و تمجید تمام به آثار ادب پارسی خدمت کرده‌اند و دانشمندان مصری که از آثار زیبا و دل‌انگیز ادب فارسی اطّلاع حاصل کرده‌اند، کم‌کم کتابخانه‌های عرب را به مجموعه‌ای بزرگ از کُتُب ایرانی ترجمه شده از فارسی به عربی و شماری فراوان از پژوهش‌های علمی و ادبی مجهّز کرده‌اند. این کار از نیمة دوّم سدة بیستم آغاز شده است. اینان در این زمینه به راه عالمان گذشتة عرب رفته‌اند که از زمانی که اسلام دو قوم عرب و فارس را به هم پیوند داد و از زمانی که فرهنگ ایرانی در استقرار بخشیدن فرهنگ اسلامی جایگاه خود را یافت، به ترجمه و تألیف پرداخته‌اند (ر.ک؛ الطّرازی، 1975م.: 159).

در این بین، ترجمه یکی از راه‌های مهمّ ارتباط فرهنگی میان ملّت‌هاست. دو ملّت ایران و عرب که بیشترین مرزهای مشترک را دارند، از دیرباز تأثیر و تأثّر خود را بر فکر و فرهنگ یکدیگر آشکار کرده‌اند. با عنایت به گسترش ارتباطات میان کشورهای ایران و مصر در دو قرن گذشته، این مسیر مهمّ ارتباطی به طور شایسته توسعه یافته است. در تاریخ هر کشور موقعیّت‌هایی وجود دارد که توسّط افراد خاصّی هدایت شده‌اند. این موقعیّت‌ها در بسیاری اوقات، فرهنگ آن کشور را از نابودی نجات داده‌اند. در دوران معاصر و در مسیر راهبری این موقعیّت به وجود آمده، گروهی از علمای مصر از جمله «عبدالوهّاب محمّد عزّام، احمد امین، امین ابراهیم الشّواربی، ابراهیم الدّسوقی، عبدالوهّاب محمّد علوب، حسین مجیب‌المصری و دیگران برای اوّلین بار در قرن بیستم در جهان عرب، بخش آموزش و تدریس ادب فارسی در دانشگاه عین شمس را در مصر افتتاح نموده‌اند» (هانی، 2008م.، ج 1: 78). پس از تشکیل دانشگاه رسمی مصر،‌ دکتر عبدالوهّاب عزّام تصمیم گرفت که با احیای زبان عربی این زبان را ازخطر نابودی برهاند. عزّام متوجّه شد که غیر از زبان‌های عربی‌، زبان‌های شرقی نیز می‌توانند به پایه‌های زبان عربی کمک کنند و تلاش وی برای استحکام پایه‌های زبان عربی بر چهار ویژگی بنا شد که «الفبای مشترک»، «واژگان مشترک»، «قدمت و غنای زبان و فرهنگ فارسی» و «د‌رآمیختگی فرهنگ ایرانی ـ اسلامی»، از آن جمله‌اند.

وی به خوبی به این مطلب پی برد که زبان فارسی و عربی در طول تاریخ، ‌تأثیرهای فراوانی بر یکدیگر داشتند. عزّام که از اندیشمندان و ادب‌دوستان قرن بیستم است،‌ بعد از تحصیل در رشتة فلسفه و ادبیّات، در سال 1923میلادی مقطع فوق لیسانس را در مؤسّسه زبان‌های شرقی لندن ادامه داد و پایان‌نامة خود را با موضوع «التّصوّف فی رأی فریدالدّین العطّار» دفاع کرد. چندی بعد در سال 1932 میلادی در مقطع دکترای زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه الأزهر مصر فارغ‌ التّحصیل شد و موضوع رسالة خویش را «شاهنامة فردوسی» انتخاب کرد که تصحیح و ترجمة شاهنامه فردوسی از مهم‌ترین آثار وی می‌باشد و غیر از نسخ خطی موجود در مصر، نسخ دیگری از شاهنامه را با سفر به کشورهای دیگر برای تصحیح و ترجمة این کتاب به دست آورد. عزّام در ترجمة آثار فارسی به زبان عربی اهتمام خاصّی مبذول داشته که حاصل آن ترجمة کتاب‌هایی چون «ضرب‌الکلیم و پیام مشرق و دیوان اقبال لاهوری، فیه ما فیه مولوی، قصاید حافظ و سعدی، چهار مقالة نظامی عروضی سمرقندی، شاهنامه فردوسی» و کتاب‌های متعدّد دیگری از آثار این استاد ترجمة زبان فارسی و عربی است. در این بین، مترجم باید ضمن تسلّط بر دستور زبان و اصول بیان و بلاغت زبان مقصد، در زمینة متون مختلف از جمله ادبی و غیر ادبی مطالعه داشته باشد و علاوه بر آگاهی از شاهکارهای ادبی، مطبوعات آن زبان را از نظر بگذراند تا از واژه‌ها و اصطلاحات روز جایگزین شده، آگاهی داشته باشد (ر.ک؛ شمس‌آبادی،1380: 4). عبدالوهّاب عزّام نیز در ترجمة خود با مهارت و نکته‌پردازی خاصّی رعایتِ زبان مبدأ و مقصد را نیز داشته است و تألیف‌های ترجمه شدة گرانبهایی را به یادگار گذاشته است؛ همانند ابیات قصیدة «لالة طور» از دیوان محمّد اقبال لاهوری، شاعر شهیر، که عزّام آن را با ساختاری منسجم هم در لفظ و هم معنا ترجمه کرده است. با توجّه به عقیدة برخی از صاحب‌نظران ترجمة مبتنی بر ترجمه‌ناپذیری شعر، ابیات ذیل با مهارت تامّ و تسلّط بر دو زبان فارسی و عربی، هنر ترجمة خویش را نمایان ساخته است:

«به برگ لاله رنگ‌آمیزی عشق
اگر این خاکـــدان را وا شکافی

 

بـه جان ما بـــلا‌انگیزی عشق
درونش بنگری خونریزی عشق»
        (اقبال لاهوری،1366: 243).

و در ترجمة عربی ابیات فوق:

«رموزُ العشقِ فِی وَرَقِ الشَقَائِــقِ
وَ إِن تَصدَع طِبَاقَ الأَرضِ تَبصِر

 

وَ غمُّ العِشقِ فِی رُوحِ الخَلاَئِــقِ
نَصیبَ العشقِ مِن دَمِ کلِّ عَاشِقِ»
           (عزّام، 2013م.، الف: 26).

عزّام با واژه‌گزینی مناسب در زبان مقصد، شناخت کامل خود از زبان مبدأ را در حوزة ریشه‌یابی، اشتقاق، کلمات، نکات بلاغی همانند استعاره و تشبیه و غیره نشان می‌دهد تا بدین وسیله، مخاطب فهم دقیق‌تری از معنای کلمات و ابیات به دست آورد. عبدالوهّاب عزّام دربارة ترجمة آثار بر این باور بود که «مترجم باید به هنگام ترجمه در برخی از عبارات دخل و تصرّف داشته باشد و بهترین روش در ترجمه این است ـ آنچنان که تجربه مرا یاری کرده ـ که مترجم قادر باشد به معانی که بدان می پردازد، همانی باشد که به وی از متن الهام شده است، سپس به سبک و اسلوبی که مترجم آن را در کتاب در پیش گرفته و بعد به روش‌های بیان در زبانی که مترجم می‌خواهد به آن زبان ترجمه کند، مهارت و تسلّط داشته باشد. پس مترجم آن تصاویری را که مؤلّف کتاب انتخاب کرده، بدون هیچ گونه تغییر و تبدیلی می‌گیرد و به رشتة تحریر در می‌آورد. همچنین اشکالی ندارد مترجم عبارات را طبق مقتضای حال با اطناب یا ایجاز در زبان مقصد و برای خوانندگان ترجمه خود بیاورد. در این بین، مقیاس تصرّف مترجم نباید از سبک نوشتاری مؤلّف کتاب و اهداف وی دور باشد» (عبدالغنی حسن، 1982م.: 11).

عبدالوهّاب عزّام شایستة همة این پاسداشت‌ها و قدردانی‌ها یا حتّی بیش از آن بود، چنان‌که عبّاس محمود عقّاد دربارة او در مقدّمه‌ای که بر دیوان دوم خویش موسوم به المثانی نگاشته، گفته است: «تحصیل عزّام در دو زبان فارسی و اردو در به هم نزدیک کردن این دو فرهنگ تأثیر داشت. وی از سفیران ادب و فرهنگ است که در او علم و عمل با هم تعامل و همکاری داشت» (عزّام، 2013 م.، ت: 7). همچنین بارها به خاطر تجلیل از جایگاه والای این مترجم فرزانه، مراسم بزرگداشت عبدالوهّاب عزّام، استاد زبان و ادبیّات فارسی کشور مصر، در دانشگاه علاّمه طباطبایی تهران و سرای اهل قلم تهران، با حضور استادان خارجی‌زبان و ادبیّات فارسی، به ویژه عرب‌زبانان، برگزار شده است. نگارندگان در این پژوهش با روش تحلیلی ـ توصیفی به بررسی و نقد خدمات ترجمة عبدالوهّاب عزّام و جایگاه ادبی وی در زبان و ادب فارسی و عربی می‌پردازند.

پرسش‌های پژوهش

1ـ عبدالوهّاب عزّام چه خدمات ارزنده‌ای به ادب فارسی و عربی داشته است؟

2ـ سبک و ساختار ترجمه‌ای عزّام به چه صورت بوده است؟

1. عبدالوهّاب عزّام به عنوان یکی از بنیانگذاران زبان و ادب فارسی در کشور مصر نقش برجسته‌ای در انتقال فرهنگ و تمدّن ایرانی و ادبیّات غنی آن داشته است و به ویژه عزّام جزو مترجمان مشهور مصری به شمار می‌آید که توانست با آشنایی و آگاهی کامل از شاعران مشهوری همانند حافظ، سعدی، مولوی، عطّار، اقبال لاهوری و نظامی مضامین ارزشمند ادب فارسی را به زبان عربی منتقل کند.

2. عزّام با واژه‌گزینی مناسب در زبان مقصد، شناخت کامل خود از زبان مبدأ را نشان می‌دهد تا بدین وسیله مخاطب فهم دقیق‌تری از معنای کلمات و ابیات به دست آورد. او بهترین روش در ترجمه را چنین می‌داند که مترجم قادر باشد به معانی که بدان می‌پردازد، همانی باشد که به وی از متن الهام شده است. سپس به سبک و اسلوبی که مترجم آن را در کتاب در پیش گرفته است و بعد به روش‌های بیان در زبانی که مترجم می‌خواهد به آن زبان ترجمه کند، مهارت و تسلّط داشته باشد.

پیشینة پژوهش

دربارة خدمات عبدالوهّاب عزّام به دو ادب فارسی و عربی تاکنون پژوهشی مستقل صورت نگرفته است و بیشتر مطالبی دربارة یاد و خاطرات عزّام یا به شکل گذری در میان پژوهش‌ها به وی اشاره شده است؛ از جمله: «العرب و تراث فارس فی العصر الحدیث»، نوشتة یوسف حسین بکّار، استاد دانشگاه یرموک اردن که در میان اثر خود اشاره‌ای گذرا به نام عبدالوهّاب عزّام در میان دیگر اُدبای مصری کرده است. از دیگر مقالاتی که هم‌سو با این مبحث است، مقاله‌ای با موضوع «زبان و ادبیّات فارسی؛ جهانی شدن و چالش‌های پیشرو» نوشتة علی سلیمی و خسرو شهیدی که در بخش مقالات ماهنامة روابط فرهنگی، سال دوم، شمارة هفتم، اردیبهشت 1391 منتشر شده است و در همان شماره مقاله‌ای دیگری از فرامرز میرزایی با عنوان «ظرفیّت‌های پنهان گسترش زبان فارسی در مصر» که به بیان دقیق ترویج زبان و ادبیّات فارسی در مصر پرداخته است. همچنین پژوهشی با موضوع «یادی از دکتر عبدالوهّاب عزّام» نوشتة سیّد محمّد دبیر سیاقی می‌باشد که در آن به ترجمه و مقدّمه‌نویسی ارزشمند عبدالوهّاب عزّام بر شاهنامه می‌پردازد و فقط یک اثر عزّام را مورد مطالعه و بررسی قرار داده است. از دیگر پژوهش‌ها می‌توان به گفتگو با دکتر نور، استاد ادبیّات فارسی دانشگاه الأزهر، اشاره داشت که با محوریّت «جاذبه‌های فراگیری زبان فارسی» صورت پذیرفته است و در شمارة 115، آبان ماه 1373 در مجلّة کیهان فرهنگی، صفحة 80 چاپ شده است. کتابی نیز با عنوان «عبدالوهّاب عزّام؛ رائداً و مفکّراً» از السّباعی محمّد السّباعی در 512 صفحه و در سه فصل در انتشارات دارالمصریّة اللّبنانیّة القاهره منتشر شده که بیشتر پیرامون زندگینامه، اقدامات و فعّالیّت‌های سیاسی و ادبی عزّام در مجلاّت و سفارت‌های خارجی بحث می‌کند و اینکه آثاری که عبدالوهّاب عزّام به عربی نگاشته است. نگارندگان مقاله به خاطر خدمات شایستة ترجمه‌ای عبدالوهّاب محمّدحسن عزّام به دو ادب عربی و فارسی در حوزه‌های نظم و نثر و فعّالیّت‌های ادبی وی در مجلاّت و جامعة دانشگاهی، درصدد بررسی و نقد جایگاه ادبی و معرّفی خدمات وی در حوزة ترجمه به ادب فارسی و عربی و آشنایی ایرانیان با بنیانگذار زبان وادب فارسی در مصر می‌باشند.

گذری بر زندگی ادبی عبدالوهّاب عزّام

عبدالوهّاب عزّام در 28 ماه اوت سال 1894میلادی در روستای الشّوبک غربی استان العیاط در مصر به دنیا آمد. خانوادة وی تأثیر فراوانی در ارائة طریق و سیاست‌گذاری و ایجاد مقاومت در برابر اشغالگران انگلیسی داشتند. پدرش شیخ محمّدحسن بک عزّام، عضو مجلس شورای قانون‌گذاری و سپس قوّة مقنّنه بود. پدر عزّام در فراگیری تعالیم دینی مشتاق بود. بدین خاطر، فرزندش را برای علم‌آموزی فرستاد تا اینکه عبدالوهّاب عزّام حافظ کلّ قرآن کریم گردید و آنگاه راهی الأزهر شد و پس از گذراندن دروس خود در الأزهر، به دانشکدة علوم قضایی پیوست و در سال 1920میلادی از آنجا فارغ‌التّحصیل و در همان دانشکده مشغول به تدریس شد. وی در سال 1923میلادی مدرک لیسانس ادبیّات و فلسفه را از دانشگاه مصریّه گرفت. بعد از آن عزّام به عنوان نمایندة سفارت مصر در لندن انتخاب شد. وی در لندن با نوشته‌های شرق‌شناسان دربارة اسلام و دنیای اسلام آشنا شد و تصمیم گرفت که زبان‌های اسلامی شرقی را تدریس کند. بنابراین، در دانشگاه زبان‌های شرقی لندن وارد شد و در سال 1927میلادی لیسانس خود را در ادبیّات فارسی با موضوع تصوّف و فریدالدّین عطّار گرفت (ر.ک؛ الجندی، 1385: 128). بعد از آن، به قاهره بازگشت تا مشغول به تدریس در دانشکدة ادبیّات دانشگاه قاهره شود و در این بین، در سال 1932میلادی رسالة دکتری خود را دربارة شاهنامة فردوسی در رشتة زبان و ادبیّات فارسی نوشت تا اینکه با این ترفیع درجه بتواند در زبان‌های شرقی دانشکدة ادبیّات به تدریس اهتمام گمارد. او کم‌کم مدارج ترقّی را پیمود و ابتدا در سال 1939میلادی استاد و سپس رییس گروه زبان و ادبیّات عربی و زبان‌های شرقی شد و در سال 1945میلادی به ریاست دانشکدة ادبیّات نایل گشت. عبدالوهّاب عزّام در سال 1947میلادی سفرش را به عنوان گروه دیپلماتیک آغاز کرد و سفیر مصر در کشورهای پاکستان، عربستان و یمن شد و نیز مدّتی را در خدمت جمال عبدالنّاصر بود تا اینکه در سال 1956میلادی بازنشسته شد. سپس در 18ژانویه سال 1959میلادی وفات یافت و در مسجد عزّام در شهر حلوان به خاک سپرده شد (ر.ک؛ المحاسنی، 1968م.: 135). همچنین عزّام در دانشگاه بغداد به تدریس پرداخت و در سال 1949میلادی به عنوان عضو انجمن زبان عربی قاهره انتخاب شد و افزون بر این، عضو انجمن علمی عربی در دمشق، بغداد و ایران شده است. همچنین عزّام در سال 1935میلادی نشان علمی از جمهوری اسلامی ایران دریافت کرد و نشان سرو ملّی (علامت پرچم لبنان) در سال 1935میلادی از حکومت لبنان به وی اعطاء گشت (ر.ک؛ نعمات، بی‌تا: 239).

نقش مصر در ترجمة کتاب‌ها

در دورة معاصر، تلاش مصری‌ها در خدمت و ترویج زبان و ادب فارسی بیشتر از سایر ملل بوده است و آن بدین سبب است که صنعت چاپ و نشر در این کشور قدمت دیرینه‌ای دارد و نیز مصر در حوزه‌های علمی و فرهنگی نسبت به دیگر ملل دارای سابقة بیشتری است. در میان ادبای معاصر شاید به جرأت بتوان ادیبی را پیدا کرد که به اندازة وی به زبان و ادب فارسی خدمت کرده باشد؛ فردی که پیوسته با تحصیل در زبان فارسی و ترجمه و مقدّمه‌نویسی آثار فارسی در تلاش دایم و خستگی‌ناپذیر برای ترویج و گسترش ادب فارسی در کشورهای عربی و به خصوص در مصر بوده است.

عبدالمنعم خلاف دربارة عزّام چنین بیان داشته است: «خداوند در زبان او زبان‌های عربی، فارسی، ترکی و هندی را که تکلّم کنندگان به آنها بزرگترین امّت‌های تمدّن اسلامی‌اَند، یکجا جمع کرده بود. عزّام محلّ اعتماد و اکرام این ملل بود و نزد هر یک برای دیگری سفیر بود و ترجمان شناسایی متقابل و برادری در بین آنان بود» (نعمات، بی‌تا: 241).

ادبعربی و عبدالوهّاب عزّام

دکتر محمّد غنیمی هلال بر این باور است: «ادبای بیدار یک ملّت باید آثار ارزشمند دیگران را در خود هضم کرده، آن را در سبکی نو بازسازی و در آفرینشی دیگر به مردم عرضه کنند» (غنیمی الهلال، 1373: 556). وی همچنین در ادامة مطلب به تأثیر ادبیّات تطبیقی در ایجاد همدلی و صمیمیت در بین ملّت‌ها می‌گوید: «آنچه از همه مهم‌تر است، جنبة انسانی آن است؛ زیرا ادبیّات تطبیقی ملّت‌ها را به تفاهم با هم تشویق می‌کند و پیوندی استوار میان مسلمانان جهان برقرار می‌نماید» (ندا، 1380: 17). غنیمی هلال پس از تقسیم‌بندی شاخه‌های متعدّد ادبیّات تطبیقی به هفت مورد اساسی در آن اشاره می‌کند که در ضمن مورد اوّل: «عوامل انتقال ادبیّات از زبانی به زبان دیگر»، به این مطلب می‌پردازد که: «از جمله اموری که در همین قسمت باید گنجانیده شود، بررسی ترجمه‌ها و جستجو از انگیزة رواج آنهاست» (غنیمی الهلال، 1373: 124). عبدالوهّاب عزّام به عنوان پرچم‌دار نهضت ترجمة زبان‌های شرقی در ادب معاصر مصر خدمات ارزنده‌ای را به زبان و ادب فارسی داشته است و به ژرفای زبان عربی پی برده بود و پیوسته در تلاش بود تا این زبان کهن را در سرتاسر جهان انتشار دهد و در این راه، آثاری ارزشمند در ادب عربی به جای نهاد.

‌تألیف‌های عربی عزّام

عبدالوهّاب عزّام آثار گرانبهایی در ادب عربی به جای نهاد تا به عنوان یکی از زنده‌کنندگان میراث ادب عربی شناخته شود. از جمله آثار وی می‌توان به تألیف‌ها و تصنیف‌های زیر اشاره کرد. نخست کتاب المعتمد بن عبّاد: الملک الجواد الشّجاع الشاعر المرزأ، در 121 صفحه که در سال 2013 میلادی در قاهره به وسیلة انتشارات کلمات للتّرجمة والنّشر به چاپ رسید. عزّام در این کتاب بعد از ذکر یک مقدّمة تحلیلی، به ارتباط معتمد با ادبیّات و بعد ویژگی‌های شعری معتمد بن عبّاد در دولت معتضد، و آنگاه به ملوک‌الطّوائف اشاره می‌کند. محتوای اصلی این کتاب را اسارت‌ها و غم و اندوه‌های معتمد بن عبّاد تشکیل می‌دهد که به اشعار نغز و دلکشی مبدّل گشته است:

«و إنّی امرؤ فی خجلة مستمرة
أتتنی قوافیک الّتی جلّ قدرها
لعلّک إذ أغنیتی منک بالنّدی

 

یذوب لها فی الماء جامدة الصخر
بما نقطة منهن مُغرقة بحری
أردتَ الغنی لی مِن مدیحک بالفخر»
                      (عزّام، 2013م.: 94).

یعنی؛ «و من همواره انسان خجالت‌زده‌ای هستم که همانند ذوب شدن سنگ سخت در آب، ذوب می‌شود. قافیه‌های ارزشمند و والای تو را نزد من آوردند و حال آنکه نقطه‌ای از آن ابیات دریای شعر مرا غرق می‌کند. شاید تو زمانی که مرا با بخشش‌هایت بی‌نیاز نمودی، غناء را برایم به جای مدح فخر‌آمیزت برگزیدی».

عزّام در این کتاب چنین ذکر می‌کند که: «بیشتر ابیات دیوان معتمد بن عبّاد تحریف شده بودند که من در حدّ توان خود آنها را تصحیح نمودم؛ همانند مصراع دوم از بیت دوم که در دیوان چنین آورده شده بود: «بما نقطة منم معروفة تجری» که آن را اصلاح نمودم (همان: 94).

کتاب دوم، کتاب مهد العرب که نسخة جدید آن در 81 صفحه به سال 2014 میلادی در قاهره به وسیلة انتشارات کلمات للتّرجمة والنّشر منتشر شده است. عزّام بعد از ذکر مقدّمه و نکاتی در مورد اِعراب و مواطن آنها و مشخّصه‌های زبانی عربی، به واکاوی جزیرة العرب از لحاظ ادبی و تاریخی و جغرافیایی می‌پردازد و دربارة اطّلاعاتی که به خواننده می‌دهد، با ذکر مثالی از شعر شاعران جاهلی و اسلامی آن را مستند می‌سازد (همان،2014م.: 7). سومین کتاب با عنوان مجالس السّطان الغُوری است که این تألیف از صفحاتی از تاریخ مصر در قرن دهم هجری پرده برمی‌دارد و در قاهره به وسیلة مکتبة الثّقافة الدّینیّة در سال 2010 میلادی به چاپ رسید. عزّام در مقدّمة آن توضیح می‌دهد که آن را از نسخة تصویری استانبول گرفته است. وی آراء و نظریّات سلطان غوری را که در مسایل فقه و تفسیر و ادبیّات می‌باشد، در سیزده مجلس بیان می‌دارد که مجلس اوّل با عنوان «الرّوضة الأولی فی مجالس رمضان» شروع می‌شود و هر مجلس با چندین پرسش و پاسخ آغاز می‌شود و در پایان هر مجلس نکته و حکایت از آن مجلس نگاشته شده است (ر.ک؛ همان،2010م.، ب: 60).

قصاید و سبک شعری عزّام

ادبیّات عزّام از خلال نوآوری‌های نظم و نثر او پدیدار می‌شود که در مقاله‌ها، اندیشه‌ها و تألیف‌های علمی وی نمود پیدا کرده است. در شعر عزّام رگه‌های تأثیر از صوفیّه دیده می‌شود و آن در اسلوب و سبک شعری او نمایان است. وی همچنین از فرهنگ و ادب فارسی بسیار تأثیر گرفته است تا جایی که دیوان سوم خویش را بر اسلوب و روش رباعیّات خیّام نگاشته است و 277 رباعی در آن سروده که از وجود، ذات و خویشتنداری نفس انسانی سخن می‌راند، و عزّام در آن رباعیّات، فکر و اندیشه و کاوش خود در رازهای هستی و وجود را متجلّی ساخته است. عزّام نیز در شعر و شاعری قریحة سرشار خود را به کار گرفت و اشعار نغز و دلکشی را سرود که حاصل آن دیوان‌های شعری بسیاری است که تحت تأثیر ترجمة بسیاری از قصاید شاعران فارسی‌زبان امثال فردوسی، حافظ، سعدی، اقبال و عطّار می‌باشد. از جمله دیوان‌های وی می‌توان به رسالة المشرق، الأوابد، اللّمعات، المثانی اشاره کرد. عزّام در قصیدة «الشّعر و الشّاعر» در کتاب «مع الشّعراء المعاصرین» در وزن خلیلی، با اسلوبی تقلیدی و لحنی پُرطنین وآهنگین چنین زیبا می‌سراید:

«هـو وحـیٌ فـی شعـاع القـمــرِ
أو حدیثٌ فـی حفـیف الشّجــرِ
أو بکـاءٌ فـی حنـیـن الـوتـــرِ
هـو طلُّ الفجـر فـــــوق الزهَرِ
ثـم یبـدو مـثل قَدْحِ الشـــــررِ

ذلک الشّعـر إذا مَـا تَرجـمـــــا
ربَّ شعـرٍ وحـیُه قـد کُتِمـــــا

 

یمـلأ القـلـب ضـیـاءً وسلامـا
أفشَتِ الریح له سـرّاً فهـامـــا
مـلأ الأنفسَ وجـدًا وغرامـــا
یملأ الروض دمـوعًا وابتسـاما
بـین خـفْق القلب والهمِّ صِدَاما

عن خـفایا وحـیِهِ اللفظُ المبین
أبـلغُ الأشعـار مـالا یستبـیـن»
                         (همان، الف: 241).

یعنی؛ «شعر همانند نور وحی در شعاع ما هست، در حالی که دل را با نور و درود و تهیّت لبریز می‌کند؛ یا کلامی در میان برگهای لطیف درختان است که وزش باد، راز فهم آن را افشاء می‌کند؛ یا گریه‌ای در میان نالة سیم کمان است، حال آنکه دل و جان را از شور وعشق پُر می‌کند. گویا شعر شبنم صبحگاهی بر روی شکوفه‌هاست که باغچه را از اشک و لبخند سیراب می‌کند. سپس به مانند برخورد تیر شراره در میان تپش قلب و غم نمایان می‌شود. آن شعر است، هنگامی که از درون وحیانی‌اَش لفظ روشن و آشکاری ترجمه می‌کند. چه بسیار اشعاری که الهام و وَحی آن پنهان مانده است و والاترین اشعار پیچیده و پنهان‌ترین آنها از لحاظ معانی است».

در بیشتر اشعار عزّام نوعی از تصوّف و عرفان دیده می‌شود که آن را می‌توان در افکار و تأمّلات وی مشاهده نمود و این امر بی‌شک تحت تأثیر دیدگاه‌ها و اشعار اقبال لاهوری و عطّار نیشابوری بوده است، همانگونه که تحقیقات عزّام در آثار این دو شاعر شهیر، این مطلب را برای ما مسلّم جلوه می‌دهد.

عبدالوهّاب عزّام طلایه‌دار ترجمة فارسی

زبان فارسی به مرور زمان جایگاه خود را به عنوان یکی از زبان‌های اصلی و برتر فرهنگ اسلامی تثبیت نموده است و توانسته آیینة تمام‌نمای جنبه‌های مختلف آن در این فرهنگ عظیم و ناب باشد و با زبان عربی در مسیر پر فراز و نشیب تاریخ اسلام همراه گردید و به شرح تمدّن اسلامی، بیان اندیشه‌های اسلامی و انتشار آن در مناطقی که زبان عربی در آن وارد شده، پرداخت (ر.ک؛ کفافی، 1382: 226). عبدالوهّاب عزّام ترجمة کتاب‌ها را از فارسی به عربی به سه بخش مهمّ تقسیم می‌کند:

1) تألیف‌های او در حکمت؛ این کتاب‌ها مخاطره‌آمیز نیستند و این همان فلسفة یونان است که از طریق ایرانیان وارد زبان فارسی گردید. عرب‌ها نیز آن را از منابع مهمّ فارسی گرفتند.

2) کتاب‌های تاریخی و داستانی؛ همانند کتاب خدای نامه یا سیرة الملوک و کتاب التّاج فی سیرة أنوشروان که ابن‌مقفّع آنها را به فارسی ترجمه کرده است و سیرة اردشیر و انوشیروان که أبان لاحقی آن را به فارسی برگردانده است. در این بین، برخی از کتاب‌ها از اسناد رسمی فارسی گرفته شده که تأثیر عمیقی بر کتاب‌های تاریخ عربی داشت و این تألیف‌ها در بیشتر کتاب‌های عربی به هنگام استناد به تاریخ ایران و اسطوره‌های آنها منبع اصلی محسوب می‌شود؛ مانند اخبار ساسانیان در طبری از آن کتاب‌ها گرفته شده است و این مطالب تطبیق کُتُب عربی با یکدیگر و با کتاب‌های فارسی، همانند شاهنامه را ثابت می‌کند. عبدالوهّاب عزّام در مقدّمة شاهنامة عربی بدین مطلب اذعان می‌دارد.

3) کتاب‌هایی در موعظه و ادبیّات و سیاست؛ همانند عهد و پیمان اردشیر بابکان با پسرش شاپور، و میان انوشیروان و فرزندش هرمز، و جوابیّة هرمز به پدر خویش، رسالة خسرو به رؤسای رعیّت و کتاب زادان فرّخ در تعلیم و تربیت فرزندش، و آیین‌نامه که توسّط ابن‌مقفّع ترجمه شده است که بسیاری از این کتاب‌های ارزشمند در اخلاق و تعلیم و تربیت و مواعظ به زبان عربی ترجمه شدند. کلیله و دمنه، ادب الکبیر، ادب الصّغیر و الیتیمه، محسن و مساوی بیهقی و نمونه‌های فراوان از این دست می‌باشد (عزّام، 2013م.، ب: 47).

این ادیب و مترجم مشهور مصری با عنایت به مفاهیم و مضامین ناب زبان و ادبیّات فارسی و آگاهی از فرهنگ و تمدّن ایرانی از آثار شاعران فارسی‌زبان بهره‌ها جست و آنها را به زبان عربی برگرداند تا جهان عرب از آن مفاهیم والا بهره‌مند شود که ترجمه‌های عزّام از استواری و صلابت خاصّی برخوردار است و تحصیل و مطالعات وی در زبان و ادبیّات فارسی مطمئنّاً بی‌تأثیر نبوده است. از اصول اوّلیّه و مهم در ترجمه، دقّت در گزینش واژگان مأنوس در زبان مقصد است؛ زیرا ترجمه نباید از اصل دشوارتر باشد و در نهایت، به سر در گمی خواننده بینجامد (ر.ک؛ معروف، 1386: 55). همانگونه که در ترجمة ابیات ذیل از حافظ شیرازی به زبان عربی، قدرت فهم و درک والای خود از اشعار این شاعر پُرآوازة ایرانی را نشان می‌دهد:

«مرا مگوی که خاموش باش و دَم درکش
اگــر نشــان تـو جویم، کدام صبر و قرار

 

که در چمن نتوان یافت مرغ را خاموش
اگر حدیث تو گویم، کدام طاقت و هوش»
                           (حافظ،1385: 482).

عزّام در ترجمة آن به زبان عربی گفته است:

«لا تَقُــل لی دَع الغنـاءَ وَ أقصر
أیُّ صَحوٍ وَ فی هواک حَدیثی؟

 

لا تؤمل فی المَرجِ صَمتَ الطُیورِ
أیُّ صَبرٍ وَ فی اقتفـَاک مَسیری؟»
                 (عزّام، 2013م.، ت: 54).

دربارة ترجمه‌پذیری و ترجمه‌ناپذیری شعر، دیدگاه‌های متناقض و فراوانی وجود دارد که در یک سو افرادی امثال رابرت فراست (Robert Frost) قرار دارد که ترجمه را محکی برای شعر می‌داند و آن را ترجمه‌ناپذیر می‌شمارد و از سوی دیگر، گروهی بر این باورند که اختیارات مترجم، بیش از محدودیّت‌های اوست و باید مترجم راهکاری را برای ارتباط با مخاطب برقرار نماید (ر.ک؛ صفوی، 1382: 138). در اینگونه ترجمه‌ها به زبانی دیگر، مهمترین مسألة پیش رو، عنصر احساس و عاطفة شعر می‌باشد که نقش محوری مترجم ماهر و زبردست در آن آشکار می‌شود تا بتواند با شناخت ظرافت‌ها و مایه‌های ادبی و هنری هر دو زبان، عاطفه و احساس را به خواننده انتقال دهد و عزّام بی‌شک در بیشتر ترجمه‌های خود چنین بوده است و از یک سو، آشنایی درازمدّت با زبان و ادبیّات فارسی و از سوی دیگر، طبع و قریحة شاعرانة او که ابیاتی دلکش و زیبا را به یادگار گذاشته است و همین تجربه در ترجمة دیوان‌های شاعران فارسی‌سخن به زبان عربی کمک شایانی به او نموده است و نمونة برجستة آن، ابیات فوق از حافظ شیرازی استاد سخن می‌باشد که عزّام در آن با رعایت اصول امانتداری در ترجمة واژگان و انتقال ظرافت‌های معنایی شعر به مخاطب، در تلاش برای ارتباط مستقیم با خواننده می‌باشد تا لذّتی که مترجم از متن اصلی می‌برد، همان لذّت را خواننده نیز احساس کند. به عنوان نمونه عزّام در بیت دوم، شاعر با فهم بالای شعری خود از سبک و روح متن شعری حافظ، با اصطلاحات و اسلوبی متعارف میان شاعران برجستة عربی به ترجمة آن مبادرت ورزیده است و آنجایی که حافظ می‌گوید: «اگر حدیث تو گویم، کدام طاقت و هوش؟!»، عزّام در ترجمة عربی آن گفته: «أیُّ صَبرٍ وَ فی اقتفـَاک مَسیری؟!». چه بسا که اگر مترجم متن شاعری همانند عزّام نبود، با اسلوبی ساده و معمولی آن را به عربی ترجمه می‌کرد، لیکن عزّام با به کار گرفتن از تجربة شعری خود در کنار مهارت ترجمة خود آن را به زیباترین و شیواترین سبک ممکن ترجمه کرده است. نگارندگان برای بررسی جایگاه ویژة ترجمه نزد عبدالوهّاب عزّام و اهتمام وی به ترجمة آثار ادبای مشهور فارسی، به تحلیل جداگانة هر اثر می‌پردازند.

ترجمة پیام مشرق و ضرب کلیم اقبال لاهوری

هنگامی که محمّد اقبال لاهوری در راه عزیمت به سوی‏ لندن ‏در سال 1961 میلادی به مصر مسافرت کرد. هیچ یک از مصری‌ها واقف مقام والای علمی او نبودند، ولی از آن پس شهرت اقبال به عنوان‏ شاعر و فیلسوف و متفکّر بزرگ جهان اسلام در مصر اوج گرفت و بنا به دعوت انجمن جوانان مسلمان آن کشور، سخنرانی مفصّلی دربارة فلسفه در مقرّ آن انجمن در قاهره ایراد نمود. حاضرین‏ آن سخنرانی در انجمن از شخصیّت‌های برجستة اجتماع مصر در آن وقت و بعضی از جوانان فارغ‌التّحصیل دانشگاه‌های مصر و اروپا بودند که در میان جوانان،‏ فردی بود به نام عبد‌الوهّاب عزّام که از لندن بعد از نیل به دکتری در رشتة زبان و ادبیّات فارسی به قاهره برگشته بود. عزّام که تحت تأثیر افکار اقبال قرار گرفت، از همان وقت مصمّم گردید که فکر اقبال را به مصری‌ها به صورت خاص و به عرب به صورت عام معرّفی‏ کند و در راه تحقّق بخشیدن این هدف، مقاله‌هایی جالب و مفصّل، متضمّن اشعاری که از فارسی‏ به عربی ترجمه کرده بود، در مجلّة الرّسالة ـ پُر تیراژترین مجلّه‌های ادبی در جهان عرب ـ منتشر کرد. این مقالات به طور مداوم تا سال 1950میلادی ادامه یافت و در آن سال، عزّام دیوان‏ پیام‏ مشرق را به عربی به صورت شعر ترجمه کرد و در مقدّمة آن به بیان سبک ترجمة خویش می پردازد و اینکه روش وی در ترجمه بر مبنای حفظ معانی اصلی و وزن‌های شعری اقبال و نیز اسلوب تقفیه و تلاش مستمر بوده است. هنوز یک سال نگذشته بود که عزّام موفّق شد دیوان ضرب کلیم‏ را از زبان فارسی به عربی ترجمه کند که نمونة آن را در قصیدة «خلق المعانی» مشاهده می‌کنید:

«خَلقُ المَعانی مِن الخلّاقِ مَوهِبةٌ
مِن حرقةٍ فی دَمِ البانی، مشیَّدةٌ
مَا جوهــرٌ یَتجلَّی دونَ مجتهَدةٍ

 

لکنَّ لِلفنِّ فی الفنَّــانِ إجهـــادا
حانــاتُ حَــافظٍ أو زُونات بِهزادا
مِن وَمضة الفَأسِ نَارت دارُ فَرهادا»
                      (عزّام، 1952م.: 94).

عبدالوهّاب‏ عزّام در سال‌های بعد چند مقاله و یک کتاب بسیار مهمّ را با عنوان‏ «محمّد اقبال؛ زندگی، فلسفه و شعر او»، با دو دیوان‏ اسرار خودی‏ و رموز بی‏خودی به شعر عربی ترجمه کرد و در قاهره‏ منتشر ساخت. محمّد اقبال لاهوری در مجموعة شعری افکار در قصیدة «پند باز با بچّة خویش» چنین به نغمه‌سرایی می‌پردازد:

«نگــه دار خود را و خورسـند زی
تــن نرم و نــازک به تیهـو گذار
نصیب جهان آنچه از خرّمی است
چه خوش گفت فرزند خود را عقاب
مجــو انجمن مثل آهــو و میـش

 

دلیـــر و درشـت و تنومــند زی
رگ سخـت چون شاخ آهو بیـــار
زِ سنگینی و محنت و پر دمی است
که یک قطرة خون بهتر از لعل ناب
به خلوت گـرا چون نیاکــان خویش»
            (اقبال لاهوری، 1366: 275).

وقتی مترجم جمله را به خوبی درک نکند، نمی‌تواند ترجمة صحیحی داشته باشد. بنابراین، در وهلة نخست، مترجم باید مطلب را به درستی فهمیده باشد و به تمام زوایای متن احاطه پیدا کرده باشد تا بتواند آن را در کمال صحّت و درستی به زبان مقصد انتقال دهد. اگر نقصی در هر یک از مراحل ترجمه، مشاهده شود و مترجم نتواند پیام را شفّاف بیان کند، مخاطب با اثر ترجمه شده ارتباط برقرار نمی‌کند و معنای جملات را نمی‌فهمد. عبدالوهّاب عزّام با درک صحیح از شعر اقبال لاهوری و به دلیل چند سال زندگی در سفارت پاکستان به زبان فارسی و شرایط اجتماعی و ادبی آنجا آشنا بود و همین امر در ترجمة دقیق و پُرنغز اشعار اقبال لاهوری به زبان عربی نقشی بسزا داشته است و با دیدگاه‌های فلسفی و صوفی وی ارتباط عمیقی برقرار کرده است:

«فَنفسُک فَاحفَظ وَ عِش فی جَذل
وَدع لِـلدراریج لین الجســد
مَتــاعُ الحیــاة، تَعَلَّم ، جهاد
یَقولُ لِـفرخٍ عقـــابٌ عَتیـق:
وَ لا تبغَ سربـــاً کسربِ الغَنمِ

 

بِــصحبة لَقَّاطِ حَبَّ هَوی
وَ کُن مِخلباً کالمُدَی أو أَحَد
وَ صبِر علی محنَةِ و اجتهادِ
«بَریقُ الدماء یَفوق العقیق»
تَوحَّد کــقومِک مُنذُ القدمِ»
               (عزّام، 2013م.، الف.: 57).

شناخت بسترهای زمانی و مکانی یک اثر ادبی، تأثیر زیادی در فهم و انتقال آن دارد. آشنایی هر چه بیشتر و بهتر با مؤلّفه‌ها و اصطلاحات به کار رفته در متون ادبی، میزان ارزشمندی ترجمه را بالا می‌برد. در حقیقت، مترجم، مؤلّف غیرمستقیم متن و اثر می‌باشد و باید زبان حال و قال نویسندة اوّل را به مخاطبان و خوانندگان منتقل سازد. بنا بر رأی ناقدان و محقّقین، عبدالوهّاب عزّام در ترجمة سه دیوان اقبال لاهوری به زبان عربی تا حدّ زیادی در فرآیند ترجمة خویش موفّق ظاهر شده است. وی با فهم زبان مبدأ فارسی و شناخت کافی از اشعار صوفی اقبال لاهوری، ترجمة خود را به آن سطحی که مدّ نظر شاعر بوده، از درک معانی شعری رسانده است. عزّام با بهره‌مندی از ذوق ادبی و احساسی دقیق توانسته است که زیبایی واژه‌های برگزیده برای ترجمه را بنمایاند، واژه‌هایی که نزد عامّة مردم، دارای معنای خاصّ ناشایستی نباشد.

ترجمة دیوان سعدی شیرازی

دربارة زندگی، شخصیّت علمی و ادبی و آثار سعدی، در کتاب‌های تاریخ ادبیّات عربی و پژوهش‌هایی که عربی‌زبانان انجام داده‌اند، مطلب همان است که در کتاب‌های فارسی نیز دیده می‌شود. نام او را شیخ مشرف‌الدّین ‌بن مصلح‌الدّین عبدالله الشّیرازی می‌دانند که حدود سال 606 هـجری قمری در شیراز دیده به جهان گشود و در همانجا رشد کرد. او در خدمت سعد بن زنگی سُلغری بود که از اتابکان فارس به شمار می‌رفت. سعدی لقب خود را از نام سعد بن زنگی گرفت و در تاریخ به سعدی یا سعدی شیرازی مشهور شد (ر.ک؛ فرّوخ، 1989م.، ج 3: 668).زبان فارسی از قدیم مورد توجّه نویسندگان و شاعران عرب قرار گرفت و هر کدام از آنان با ورود به عرصة شعر به نوعی از اشعار سعدی متأثّر شدند. دلال عبّاس، استاد کرسی زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه لبنان، دربارة شناخت جهان عرب از آثار سعدی شیرازی می‌گوید: «نخستین کسی که آثار او را به طور کامل ترجمه کرد، عبدالوهّاب عزّام، استاد زبان فارسی دانشگاه قاهره در دهة ۱۹۴۰ میلادی است که اشعار سعدی را به عربی برگرداند» (خاکرند، 2004م.: 7).

دکتر عبدالوهّاب عزّام دربارة ارزیابی اشعار عربی سعدی چنین می‌گوید: «شرط اوّل در بررسی و ارزیابی اشعار عربی سعدی این است که متن شعرها تصحیح شود و ضبط و نشر یابد» (مؤیّد شیرازی، 1362: 101). عزّام در میان مطالعات خویش بر این باور است که از ویژگی‌های برجستة زبان فارسی آن است که با در اختیار داشتن شعرای بزرگی همچون حافظ، مولانا و سعدی خود را به نحو أحسن به جهانیان معرّفی، و در میان ادیبان و زبانشناسان جایگاه ویژه‌ای را کسب کرده است. از آنجا که سعدی در اشعار خود به عالم معنویّت، عرفان و فلسفه وارد شده است و به بیان دردها و مشکلات بشریّت و ارائة راه حل پرداخته، در میان شاعران عرب از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.در جهان عرب شاید دکتر عبدالوهّاب عزّام، استاد دانشگاه مصر و دبیر کلّ سابق اتّحادیة عرب، نخستین کسی باشد که توجّه او به این شعر جلب شده، آن را به عربی ترجمه کرده است. سعدی شیرازی پس از درخشش در وطنِ اوّل خود شیراز، سفر بغداد در پیش گرفت و هر آنچه می‌توانست در مدرسه‌های نظامیّه و المستنصریّه علم آموخت و از استادان ادب عربی در مسیر غنای خود به زبان قرآن بهره‌ها برد، تا اینکه به این زبان آن چنان مسلّط شد که اشعار عربی‌اَش ناقدان ادبی را شگفت‌زده کرد. اشعار عربی سعدی شیرازی از لحاظ محتوی بسیار پُربار و از لحاظ فنّ، بی‌اشکال است. عبدالوهّاب عزّام گردآوری اشعار عربی سعدی شیرازی را آغاز کرده بود، امّا أجل به او مهلت نداد و پس از او دکتر جعفر مؤیّد شیرازی کار آغاز شدة عزّام را تکمیل کرد و اشعار عربی، سعدی شیرازی را که همچون مروارید گرانبها، امّا پراکنده در ادبیّات عرب بود، گرد آورد و آن را به صورت دُرّی چشم‌نواز و منظّم در کنار هم چید و این مجموعة پُربار در سال ۱۹۸۰ میلادی با مقدّمة مرحوم احسان عبّاس، استاد بزرگ ادبیّات عربی، به چاپ رسید.

عزّام و ترجمة شاهنامة فردوسی

جذّابیّت و زیبایی‌های موجود در کلام فردوسی و محتوای شاهنامه، موجب رخنه و تأثیر ژرف آن بر ادبیّات جهان و آثار شاعران و نویسندگان شده است، به طوری که تاکنون در شرق و غرب عالم آثار بسیاری در تعریف و تجلیل از این اثر گران‌سنگ نگاشته شده است. ادبای عرب نیز مانند دیگر ادیبان جهان بر مفاهیم نیکوی شاهنامه وقوف پیدا کرده‌اند و به نظر می‌رسد نخستین ترجمه از شاهنامه توسّط اثیرالملک نیشابوری به انجام رسیده باشد، ولی نمی‌توان به این ترجمه استناد کرد؛ زیرا متنی از این ترجمه به دست ما نرسیده است تا بتوان دربارة آن ترجمه و تأثیرش در ادب عربی بحث و گفتگو و اظهار نظر کرد. در قرن هفتم هجری ترجمة بسیار مطلوبی توسّط فتح بن علی بُنداری با حذف یک سوم از محتوا و مفاهیم شاهنامه صورت پذیرفت که چندان نتوانست تأثیرگذار باشد، امّا در دورة معاصر، ترجمه و تحقیق شاهنامه توسّط عبدالوهّاب عزّام، با مقایسة اصل فارسی، کم و بیش راه گشا بود. هرچند ادبیّات عربی از زمان ترجمه‌ی فتح بن علی بنداری در قرن هفتم با شاهنامه آشنا شد، امّا تأثیر چشمگیری از شاهنامه نگرفت.

در سال 1932میلادی پژوهش‌های جدیدی دربارة شاهنامه در میان پژوهشگران و ادبای عرب آغاز، و در این راستا، عبدالوهّاب عزّام ادیب مصری، پس از تحقیق گسترده، ترجمة بُنداری را دوباره منتشر کرد و مقدّمه‌ای در صد صفحه بر این ترجمه افزود و در آن دربارة زندگی فردوسی، شخصیّت‌های داستان‌های او، ملّت‌هایی مانند روم، هند، یونان و اعراب سخن به میان آورد و در پایان نیز فصلی را به بُنداری، ارزش ترجمة او و جایگاه تاریخی و ادبی‌اَش اختصاص داد. این موضوع با نوعی شگفتی از سوی رسانه‌ها دنبال شد و پژوهشگران نیز علاوه بر شاهنامه به تمام ادبیّات فارسی اهتمام ورزیدند و در پی آن در مجلاّت ادبی همچون الهلال، المقتطف و الرّسالة مقالات بسیاری را از این ادیب برجسته با موضوع شاهنامه به چاپ رساندند. در سال 1934میلادی جشن هزارة فردوسی در تهران و توس برگزار شد و دکتر عبدالوهّاب عزّام و دکتر عبدالحمید العبادی از مصر، جمیل صدقی الزّهاوی و حامد صرّاف از عراق، از برجسته‌ترین نویسندگان و تاریخ‌نگاران جهان عرب بودند که به این کنگره دعوت شدند (ر.ک؛ جمال‌الدّین، 2000م.: 97). سخنرانی‌ها و اشعاری که ایشان در جشن هزارة فردوسی ایراد کردند، در مجلاّت عربی به چاپ رسید. همچنین مقاله‌هایی از پژوهشگران و صاحب‌نظران اروپایی و ایرانی پیرامون شاهنامه در این جشنواره منتشر شد.

عبدالوهّاب عزّام در مجلّة الرّسالة مقاله‌هایی با عنوان «مکانة الشّاهنامة فی الأمم» و «الشّاهنامه» منتشر کرد که در حقیقت، همان سخنرانی او در جشن هزارة فردوسی می‌باشد. وی در مقالة نخست به مقایسة شاهنامه با ایلیاد می‌پردازد و درجة اهمیّت شاهنامه را نزد ملل شرق بسی والاتر از ایلیاد اروپاییان می‌داند و در مقالة دوم به ادبیّات و اسلوب شاهنامه می‌پردازد. وی فردوسی را شاعر اخلاق می‌خواند و ابراز می‌دارد که وی شاعری است که از روزگار خود و ادوار حیاتی‌اَش تجربیّات نیکو آموخته و از وقایع مذکور در کتاب خود پند‌ها و اندرز‌های اخلاقی استخراج نموده است. عزّام در این مقاله به ترجمة بُنداری و ترجمه‌های دیگر به زبان‌های ترکی و انگلیسی اشاره می‌کند و امیدوار است که اهتمام به شاهنامه نزد ملل شرق بیش از پیش صورت پذیرد (ر.ک؛ عزّام، 1934م.: 1775). یک سال بعد نیز مقاله‌ای با عنوان «بین القاهرة و طوس» را منتشر کرد. این مقاله شرح سفر او به تهران و توس و شرکت در جشن هزارة فردوسی است (ر.ک؛ همان، 1935م.: 225).

در این زمینه می‌توان به قصیده‌ای نیز اشاره داشت که دربارة فردوسی سروده شده‌ است و ابیاتی از آن به مناسبت جشن هزارة فردوسی در سال 1934میلادی در جشنواره قرائت گردید. عبدالوهّاب عزّام قصیده‌ای سی و پنج بیتی در بحر متقارب با عنوان «علی قبر الفردوسی» سرود و آن را در مجلّة الرّسالة به چاپ رساند که این قصیده با این ابیات دلکش آغاز می‌شود:

«أبالقاسم إسمع ثنـاء الوفـــود
أبالقاسم إسمع نشید الخــلود
أبالقاسم إسمــع لسان الزّمان

 

تنظّم فیـــک عقـــودُ الدُرَر
یُرتّـــله فیــک کلُّ البــشر
بــخُلدک و هو الضنـینُ، أقر»
                   (عزّام، 1934م.: 1831).

یعنی؛ «ای فردوسی! ستایش و تقدیر فرستادگان ادیب را بشنو که رشته‌های مروارید را در مدح تو به نظم کشیده‌اند. ای فردوسی! ترانة جاودانگی را بشنو که مردمان با آواز نیکو در سراسر گیتی آن را برمی‌خوانند. ای فردوسی! کلام روزگار را در جاودانگی خود بشنو، با آنکه روزگار متّصف به بخل است، لیکن به شهرت و جاودانگی تو اعتراف می‌کند».

تلاش توان فرسای برخی از پژوهشگران عرب در خدمت به میراث ادب فارسی چه در یافتن یک نسخة خطّی به منظور تصحیح آن، و چه در تألیف کتاب یا در ترجمة اثر، قابل انکار نیست. دکتر عبدالوهّاب عزّام دربارة تحمّل رنج و سختی و دشواری که برای نگارش مدخل‌ها و دیباچه‌های شاهنامه با سفر از جایی به جایی دیگر برای یافتن نسخه‌های شاهنامه کشیده، سخن گفته است. وی پیش از اقدام به انتشار شاهنامه عربی در مدّت دو سال (۱۹۲۹ـ ۱۹۲۷م.) به انگلستان، فرانسه و استانبول مسافرت کرد و به نسخه‌های خطی که از شاهنامه در دارالکتاب المصریّه یافته، بسنده نکرد. وی در مقدّمه شرح می‌دهد که نخست از طریق تاریخ ادبیّات ادوارد براون (Edward Granville Browne) به وجود نسخه‌ای از این ترجمه در کمبریج پی برده‌ است.

ترجمة فیه ما فیه مولوی

عبدالوهّاب عزّام در سال 1946میلادی کتاب فیه ما فیه مولوی را به زبان عربی ترجمه کرد و در قاهره در انتشارات لجنة التّألیف و التّرجمة و النّشر به چاپ رسانید. عزّام در مقدّمة کتاب به ارتباطات فرهنگی و ادبی میان عرب‌ها و ایرانیان می‌پردازد و اضافه می‌کند که در قرن بیستم ادبای عرب پژوهش‌های خود را در زبان و ادب فارسی منحصر در مقاله‌نویسی و ترجمة متون نظم و نثر فارسی نمودند و در پی این پژوهش‌ها مؤسّسات و پژوهشکده‌هایی در مصر پدیدار شدند که نمونة برجستة آن «معهد اللّغات الشّرقیّه» است که در سال 1944میلادی در قاهره شروع به کار کرد (ر.ک؛ همان،1946م.: 2). مولانا در فصل‌هایی از مثنوی به عالم عرفان و تصوّف قدم می‌نهد که نمونة برجستة آن قصیدة مشهور «نی‌نامه» می‌باشد که مولانا چنین بیان می‌دارد:

«بشنو از نی چون حکایت می‌کند
کــز نیستـان تا مـــرا ببریده اند،
سینه خواهم شرحه‌شرحه از فراق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش،
من بــه هر جمعیّتی نـــالان شدم
هر کسی از ظنّ خود شد یــار من

 

وز جدایی‌ها شکایت می‌کند
از نفیرم مــرد و زن نالیده‌اند
تــا بگویم شرح درد اشتیــاق
بـاز جوید روزگار وصل خویش
جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
از درون من نجست اســرار من»
                            (مولوی، 1386: 5).

توجّه به تفاوت‌هاى فرهنگى جوامع مختلف در ترجمه، مسألة بسیار بااهمیّت است؛ زیرا کاربرد واژگان مختلف در معانى اصطلاحى با توجّه به فرهنگ هر ملّت متفاوت است؛ براى نمونه در ادبیّات اروپا، سگ مظهر فداکارى است و یک فرد اروپایى آنگاه که قصد تمجید از وفادارى دوست خود دارد، او را به سگ تشبیه مى‌کند! همچنین در زبان انگلیسى، جغد تیزبینى و باهوش بودن را تداعى مى‌کند، ولى در فارسى مترادف «شوم بودن» است (معروف، 1386: 157). عزّام نیز با آگاهی از فرهنگ ایرانی و زبان فارسی، به دلیل حضور چندین ساله‌اش در ایران، با زبان مبدأ ارتباط محکم و آگاهی کاملی داشت که سبب می‌شد مفاهیم و اصطلاحات خاصّ ادبیّات آن زبان مبدأ را با دقّت و مهارت ویژه‌ای ترجمه نماید. وی با تأثیرپذیری از سخنان عارفانة مولوی این قصیده را در عرض دو سال به عربی و انگلیسی ترجمه کرد و آن را در مقدّمة کتاب ترجمة فصولی از مولانا قرار داده است تا تأثیر فراوان مولوی را بر خود نشان دهد:

«استَمِع لِلنَأی عَنَّی وَ حَـکَی
مُذ نَأی الغلبُ وَ کانَ الوَطنَا،
أیــنَ صَدرٌ مِن فـِـراقٍ مُزِّقَا
من تُشَرِّده النَوی عَن أصلِـهِ
کُلُّ نـَـادٍ قـَـد رآنی نَادبَـــا
ظَــنََّ کـُلٌّ أنّنی نِعم السَمیر

 

شَفَّه البَین طَویلاً فَشکَـا
مَلأ النَّاسَ أنینی شَجَنـا
کی أبُثُّ الوَجدَ فیه حُرَقَا
یَبتغی الرُّجعَی لمَغنَی وَصله
کُلُّ قَومٍ تَخِذُونی صَاحبَـا
لَیسَ یُدرَی أیُّ سرٍّ فی الضَمیر»
                      (عزّام، 2013م.: 22).

عزّام در ادبیّات فوق به دلیل فهم دقیق ابیات فارسی مولوی توانسته است لغات و اصطلاحات و معانی حقیقی و مجازی عبارات را ترجمه کند و آن را بر اساس ساختار زبان عربی برگرداند که با گزینش الفاظ آهنگین و دقیق به زیبایی‌های کلامی ابیات افزوده است. از همین ترجمه است قصّة بازرگان که طوطی محبوس وی را پیغامی داد مبنی بر اینکه هنگام سفر تجاری به هندوستان به طوطیان آنجا چنین پیامی را دهد:

«بـــود بازرگـــان و او را طــوطیی
چون که بازرگان سفـر را ســاز کرد،
هــر غلام و هــر کنیزی را زِ جــود،
هـر یکی از وی مـرادی خواست کرد
گفت طـوطی را چه خواهی ارمغــان
گفتش آن طوطی که آنجا طوطیــان،
کان فلان طوطی که مشتاق شماست

 

در قفس محبوس زیبـا طوطیی
سوی هندستان شدن آغاز کرد
بهــر تو چه آورم برگوی زود
جمله را وعده بداد آن نیکمرد
کــآرمت از خطّـة هندوستــان
چون ببینی کن زِ حال من بیـان
از قضای آسمان در حبس ماست»
               (مولوی، 1386: 71 و 72).

و عزّام در ترجمة عربی قصّة بازرگان و طوطی می‌گوید:

«تـــاجرٌ کانَ لَــدیه بَبَّغـــاءٌ
أزمَـعَ التّـاجرُ هجـران الحَضَر
قـَــالَ لِلأُسرة مَــاذا یُـرغبُ
قـَــالَ کلٌّ عَن هَواه مُعرِبَــا
سَـألَ البَبغاءَ مَــاذا تَبتَغین؟
فـَــأجَابَته: إذا نِلـتَ مُنــاک
أنَّنی، وَ الشَّوق فی قَلبی استَعر

 

قـَد حَواهَـــا قفصٌ، ذاتُ رُواء
وَ لِأرضِ الهنـدِ قَــد رامَ السّفرَ
مِن هدایــَـا الهند؟ إنّی ذاهـبٌ
فَسخُــا بـِــالوعدِ سَمحاً طیِّبـا
مِن دیــارِ الهندِ مَاذا تَشتَهین؟
ذکِّـــرنَّ بی بَبَّغاواتٍ هُنــَـاک:
فی بـَــلاء الحَبسِ ألقـَانی القدرُ»
                  (عزّام، 2013م.، ج: 34).

جاحظ دربارة ترجمه اثر ادبی چنین می‌گوید:«مترجم باید در آنچه ترجمه می‌کند، توانا باشد و خود صاحب همان دانشی باشد که مؤلّف دارد؛ بدین معنا که در زبان مبدأ و مقصد تبحّر داشته باشد، به قسمی که هر دو زبان را به یک اندازه و آن هم به غایت بداند» (معروف، 1386: 45). عزّام در گزینش اصطلاحات با مهارت و دقّت خاصّی معادل عبارات را جایگزین کرده است؛ همانند عبارت «بازرگان سفر را ساز کرد» که معادل عربی آنرا «أزمَـعَ التّـاجرُ هجـران الحضَر» ترجمه نموده است و امثال این انتخاب‌های درست و دقیق یکی از جنبه‌های هنری ترجمه می‌باشد که بر ارج و قدر آن به میزان زیادی می‌افزاید.

ترجمة چهارمقالة نظامی عروضی سمرقندی

نظامى سمرقندی در طبّ و نجوم و هیئت متبحّر بود و در نثر، اعمّ از مصنوع و مرسل، نیز استادى بزرگ بود. وى به دلیل اینکه در علم عروض تبحّر داشت، به عروضى شهرت یافت. ترجمة عربی چهارمقاله به نام المقالات الأربع به قلم عبدالوهّاب عزّام و یحیی الخشاب در چاپخانة لجنة التّألیف و التّرجمة و النّشر قاهره به سال 1949میلادی در 208 صفحه طبع شده است و ترجمة خلاصه‌ای از تعلیقات مرحوم محمّد بن عبدالوهّاب قزوینی هم ضمیمة آن است (ر.ک؛ نظامی سمرقندی، 1388: 79).

ترجمة قصاید حافظ شیرازی

حافظ اگرچه به هیچ کشور عربی سفر نکرد، لیکن پژوهشگران عرب تحقیقات و مطالعات قابل توجّه در زمینة حافظ‌شناسی داشته‌اند. اشعار دلکش و پُر رمز و راز و معنای حافظ شیرازی پیوسته و در طول قرون متمادی، مورد توجّه و اهتمام سایر ملل و به‌ویژه جهان عرب بوده است. معنای شعر حافظ به گونه‌ای است که به همة انسان‌ها اختصاص دارد، نه فقط به انسان ایرانی. او از معانی‌ سخن گفته است که هر اهل فکر و فرهنگی حتماً به آن معانی می‌اندیشد که یکی از آن معانی بلند، عشق و شیفتگی است. این مفهوم در شعر حافظ از بُنمایه‌های استواری برخوردار است و به راستی باید اذعان کرد که کشور مصر در ترجمه و چاپ آثار بزرگان علم و ادب فارسی در میان کشورهای عربی پیشگام بوده است، به گونه‌ای که دیوان حافظ از جمله نخستین آثاری به شمار می‌رود که در چاپخانة سلطنتی در سال 1834 میلادی در قاهره به چاپ رسید. این نخستین چاپ از دیوان حافظ شیرازی است که با شرح کامل غزلیّات او همراه بود که بعدها و تاکنون از جمله مراجع مهمّ حافظ‌شناسان عرب محسوب می‌شود.

عزّام دربارة اسلوب و زبان شعرى حافظ می‌گوید: «فردی که غزلیّات حافظ را مرور مى‌نماید، گویى در بوستانى به گلگشت پرداخته است و از مشاهدة منظره‌هاى مختلف و رنگارنگ شگفت‌زده شده، به هر طرفى که نگاه می‌کند جز گل، چیز دیگرى در نظر او نمى‌آید. حافظ صورت‌هاى نامحدودى از حقایق محدود را به نمایش می‌گذارد. او نوازنده‌اى است که الحان، آهنگها و نغمه‌هاى گوناگونى را ایجاد می‌کند، ولى همة آنها چیزى جز سخن از یار، زیبایى، وصال، هجران، دورى، نزدیکى، رضا و خشم نیست که گویى توسّط مطربى چیره‌دست نواخته شده است و هر قطعة این موسیقى دلنشین معانى دست‌نخورده و مفاهیم تازه‌اى را در کمال تعبیر و جمال تصویر بیان می‌دارد» (سیّد قطب، بی‌تا: 10). عزّام اشعار فراوانی را از حافظ به عربی برگرداند که نمونة بارز آن قصیدة معروف «یوسف گمگشته» می‌باشد که با همان وزن و قافیه به زبان عربی ترجمه شده است:

«یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبة احـزان شود روزی گلستـان غم مخور
ای دل غمدیده حالت بِه شود دل بد مکـن
وین سَرِ شوریده بازآید به سامان غم مخور
گــر بهار عمر بــاشد بـــاز بر تخت چمـن،
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گــر دو روزی بر مراد مـا نرفت،
دایماً یک ســان نباشد حال دوران غم مخور»
                             (حافظ شیرازی، 1385: 365).

عزّام همچنین ترجمة عربی این قصیده را در شمارة 639 مجلّة الرّسالة به تاریخ 01/10/ 1945میلادی با عنوان «لاتَحزَن» از حافظ شیرازی به چاپ رسانیده است و در ترجمة آن به عربی از وزن و قافیه‌ای همسان با ادب فارسی (غم مخور/ لاتَحزَن) بهره‌ برده است:

«یوسفُ المَفقودُ فی أوطَانِه لا تَحزَن
بَیتُ الأحـزَانِ تـَـراهُ عَن قریــبٍ روضةً
رأسـُـک الأشعَثُ ـ یَوماً ـ سـَـوفَ یلقی
هذه الأفلاکُ إن دامَت علی غَیـرِ المُنی

 

عائــدٌ یَومــاً إلی کَنعانِه، لا تَحزَن
یَضحکُ الوَردُ علی بنیـانِه، لاتَحزَن
وَ یفیقُ القَلبُ مِن أحَزانِه، لا تَحزَن
لا یَدومُ الدَهرُ فی حَدثانِه، لا تَحزَن»
                    (عزّام،2010م.، الف: 85).

از نظر یوجین نایدا (Eugene Nida)، ترجمة وفادار ترجمه‌ای است که همان واکنشی را در خواننده ایجاد می‌کند که متن اصلی در خوانندة خود ایجاد کرده است (ر.ک؛ خزاعی‌فر، 1382: 11). در این ابیات ضمن رعایت وزن و قافیة شعر حافظ، عزّام تمام تمرکز خود را به محتوای متن منعطف کرده است تا همانگونه که خود مترجم از خواندن شعر، شور و شعف خاصّی را در وی بر می‌انگیزد، همان حسّ و عاطفه را با ترجمه‌ای امانت‌دارانه به مخاطب نیز منتقل کند. عبدالوهّاب عزّام را می‌توان از جمله پیشگامان مطالعات حافظ‌شناسی در جهان عرب محسوب کرد که به ترجمه و شرح برخی از غزلیّات حافظ همّت گمارد. وی در صفحة 511 از بخش دوم کتاب قصّة الأدب فی العالم مى‌نویسد: «شعر حافظ، انقباض و گرفتگى و اندوه صاحب خود را متبلور می‌کند، گویى دردى جانکاه دامنش را رها نموده و یا بیمارى است که همین اکنون شفا یافته است و پس از تحمّل مشکلات فراوان و فراق و هجران طولانى به هدف نایل آمده و به وصال دست یافته است».

نگارش کتاب التّصوّف و فریدالدّین عطّار و ترجمة اشعار او

فریدالدّین عطّار یکی از سه شاعر بزرگ فارسی است که شعرش با افکار صوفی در هم تنیده است و آن سه عبارتند از: مجدالدّین سنایی، فریدالدّین عطّار و جلال‌الدّین مولانا. عبدالوهّاب عزّام مقطع کارشناسی خود را با موضوع «تصوّف فریدالدّین عطّار» به پایان رساند و این ترجمه در 120 صفحه به سال 1945میلادی در دار إحیاء الکُتُب العربیّة القاهره به چاپ رسید. عزّام در این اثر به مهم‌ترین موضوع‌هایی که عطّار در تصوف خود بدان اهتمام داشته، می‌پردازد و چنین بیان می‌دارد که وی در این راه از بیشتر کتاب‌های قدیمی یا خطّی برای ارائة دیدگاه‌های دقیق‌تر عطّار بهره برده است (ر.ک؛ عزّام، 1945م.: 4).

واحد ترجمه بنا به تعریف وینه وداربلنه (1958م.) عبارت است از «کوچک ترین بخش عبارت که در آن انسجام میان اجزاى تشکیل‌دهنده چنان است که نمى‌توان هر جزء را جداگانه ترجمه کرد. به عبارت دیگر؛ ترجمة هر جزء، به ترجمة جزء دیگر بستگى دارد. مترجمان تازه‌کار معمولاً کلمه را واحد ترجمه مى‌گیرند، خواه کلمه از نظر معنایى مستقلّ از سایر کلمات متن و خواه وابسته به آنها باشد، در حالى که مترجمان باتجربه خود را به کلمه مقیّد نمى‌کنند و در مواردى که معناى کلمه به معناى سایر کلمات متن وابسته است، از حدّ واژگانى فراتر رفته، واحد ترجمه را گروه، بند، جمله یا حتّى پاراگراف انتخاب مى‌کنند» (خزاعی‌فرما، 1373: 20). عزّام به ترجمة اشعاری زیبا از عطّار می‌پردازد که معنای کلمات در آن به متن مصراع بستگی دارد و عزّام به دلیل احاطة کامل به زبان فارسی و داشتن استعداد شعری در ترجمه‌های خود، این پیوند و انسجام را در رساندن مطلب به مخاطب رعایت نماید. شاعر در درونمایة قصیدة خویش چنین بیان می‌دارد که هنگامی که بخشی از دردهای روحی ما را که بیشتر از آن رنج می‌بریم، رها سازیم پُرواضح است که از همّ و غم و درد، احساس شکایت داریم:

«تو ای دل چند گویی چند جوشی؟!
جفــاهایی که دیدی از فلک تو،
همه بر کاغذی بنویــس سر بــاز

 

تــرا آمــد کنـون وقت خموشی
به یک ره جمع گردان یک‌به‌یک تو
وزان پس کاغــذت در آب انداز»
                        (عطّار، بی‌تا: 244).

با آنکه ترجمة شعر به شعر کاری است بس دشوار، لیکن عزّام در ترجمة قصاید عطّار، علی‌رغم به‌کارگیری از الفاظ و تصویرپردازی‌های ساده، توانایی و مهارت هنری خود را در امر ترجمة شعر نشان داده است. جایی که عزّام در ترجمة عربی ابیات فوق به زیبایی و با هنرمندی تمام با علم به زبان مبدأ و داشتن ذوق و قریحة شعری‌ قلم‌فرسایی می‌نماید:

«أ قلبی کَم تَجیش وَ کَم تَقــول
فَــکم جَمعتَ، وَ الدُّنیـا ضَــرار
فَسَطرها علی القِرطــاسِ طُــرا

 

وَ حانَ لَکَ لِقولِک الصَمتُ الطَویل
مصائــب صبَّها الفــلکُ المـــدارُ
وَ فی المَـــاءِ اطـرحهَا وَ استقــرا»
                   (عزّام، 201م.، پ: 49).

بر اساس نظریّة ترجمه: «واحد ترجمه مکانیکى و ثابت نیست، بلکه شناور و پویاست و از بافتى به بافت دیگر تغییر مى‌کند» (شمس‌آبادی،1380: 78). عزّام در کتاب تصوّف عطّار در بخش اوّل مقدّمه‌ای دربارة تصوّف و ریشه‌های نشو و نموّ آن، سپس بابی در رابطة تصوّف و ادبیّات و پس از آن مباحثی دربارة شناخت بیشتر فریدالدّین عطّار و عقاید اسلامی وی در باب تصوّف می‌آورد. وی در بحث اصلی کتاب، تصوّف عطّار را به پنج بخش مهمّ تقسیم می‌کند که عبارت است از: 1) راه معرفت نزد عطّار. 2) الله تعالی و جهان و انسان. 3) قضاء و قدر. 4) طریقت. 5) تصوّف عطّار و اسلام.

در ترجمة قصیدة فوق، عزّام ارتباط استوار و محکمی میان واحد کلمات و جملات برقرار می‌نماید، گویی که جز آن کلمة جایگزینی برایش در زبان عربی نمی‌باشد؛ همانند مصراع دوم بیت اوّل که عطّار می‌گوید: «ترا آمد کنون وقت خموشی» و عزّام در برگردان عربی آن از عبارت «وَ حانَ لَکَ لِقولِک الصَمتُ الطَویل» استفاده می‌نماید که زمان سکوت و خاموشی را به عنوان تکیه‌گاه موضوعی آن مصراع، در قافیة بیت جای می‌نهد تا روی قافیه‌ها متناسب شود. همچنین عزّام در بیت دوم قصیده با سبکی شاعرانه مصراع اوّل را که در شعر عطّار آمده است: «جفاهایی که دیدی از فلک»، با هنرمندی تمام همانگونه که در شعر شاعران عربی نمایان است در ترجمة عربی آن به مصراع دوم همان بیت منتقل می‌کند که سبب زیبایی دوچندان ترجمه بیت می‌شود و این همان فهم دقیق مترجم از زبان مبدأ و مقصد می‌باشد که مترجمی همانند عزّام، علاوه بر آشنایی با ساختارهای ترجمه از ذوق شاعری خود نیز در ترجمة ابیات کمک می‌گیرید تا اثری فاخر و ارزشمند را بیافریند و این همان نکتة تأثیرگذار در ترجمة شعر است که مترجم ماهر باید علاوه بر ترجمة لفظ و معنی، بتواند عاطفه و احساس را نیز به زبان مقصد منتقل کند.

عزّام و تألیفات تطبیقی در زبان‌های شرقی

فرهنگ و ادبیّات ملل جهان، بویژه ملل برخوردار از پیشینه ارزشمند فرهنگی، تاریخی و ادبی، پیوسته با یکدیگر در تعامل بوده و خواهد بود؛ این تعامل و همکاری خاصّه، در مورد ادبیّات و فرهنگ ملل مجاور که از روابط تاریخی، فرهنگی، سیاسی، دینی و ادبی گسترده‌تری برخوردار بوده و هستند، بیشتر از دیگر موارد بوده است. در این میان، از مجموعه ادبیّات‌های بزرگ ملل خاور زمین شاید هیچ فرهنگ و ادبیّاتی به اندازة ادبیّات فارسی و عربی با یکدیگر تعمل و همکاری نداشته‌اند. اثرپذیری و اثرگذاری هر یک از این دو زبان و ادبیّات از یکدیگر به حدّی است که استقصای بلیغ آن مدّت‌های طولانی وقت می‌گیرد (ندا،1380: 95). عبدالوهّاب عزّام یکی از طلایه‌داران پژوهش‌های تطبیقی در زبان و ادبیّات‌های شرقی به شمار می‌آید که همواره چه در سمت دانشگاهی خود در دانشگاه الأزهر مصر به عنوان پیشگام مطالعات شرقی و چه در زمینه دیپلماتیک به عنوان سفیر و ترجمه و تألیف کُتُب نقشی بسزا در ایجاد روابط ادبی و فرهنگی میان ایران و کشورهای عربی داشت. عزّام بسیاری از پژوهش‌های خود را به صورت ترجمه و تألیف کُتُب در عرصة تطبیق زبان و ادبیّات شرقی با زبان عربی انجام داده است و برخی از مقالات خود را در مجلاّت مختلف عربی منتشر کرده است که به غنای ادبیّات تطبیقی افزوده است، همانند مقاله‌ای که عزّام در سال 1961 میلادی با عنوان «الفارسیّة فی کتاب سیبویه» در مجلّة مجمع‌اللّغةالعربیّة منتشر شد. عزّام در قسمت تألیف کُتُب در بخشی از کتاب «الصّلات بین العرب و الفرس» به نشو و نما و ویژگی‌های ادبیّات معاصر فارسی اشاره می‌کند و اینکه ادبیّات معاصر فارسی با زبان عربی ارتباط تنگاتنگی دارد و در یکی از فصل‌های کتاب به شاعر فارسی زبان «عبّاس» اشاره می‌کند که به مدح مأمون در مرو پرداخته است:

«کس برین منوال پیش از من چنین شعری نگفت
مر زبــان پارسی را هست تـا این نوع بین
لیـک زان گفتم من این مدحت تـرا تا این لغت،
گیرد از مدح و ثنای حضرت تو زیب و زین»
                                 (عزّام، 2013م.، ب: 54).

عزّام در ترجمة ابیات فوق به عربی از نثری ساده و دقیق بهره جسته است و توانسته با متنی قابل فهم و شیوا مفاهیم مورد نظر شاعر را به گوش خواننده برساند و آن را اینگونه به عربی ترجمه کرده است: «ما قال أحد قبلی شعراً کهذا، و ما کان للسان الفارسی عهد به، و إنّما نظمت لک هذا المدیح لتزدان هذه اللغة بمدحک و الثناء علیک» (همان، 2013م.، ب.: 54).

تألیف کتاب‌های بین زبانی

عبدالوهّاب عزّام به عنوان «پیشگام پژوهش‌های شرق‌شناسانه» در این حیطه برای برقراری روابط فرهنگی و سیاسی و ادبی میان مصر و ایران و دیگر ملل مسلمان مقالات و کتاب‌های بسیاری را نگاشته است. ادبای متعدّدی دربارة عبدالوهّاب عزّام و جایگاه والای ادبی وی در جهان اسلام سخن به میان آورده‌اند و از میان آنان، طه حسین به طلایه‌داری عزّام اذعان داشته، بر این باور است که: «وی پیشگام این نسل از دانشمندان عرب بود که اهتمام و توجّه فراوانی به زبان های شرقی داشتند» (حسین، 1966م.: 159). در ادامة این بحث، از جملة تألیفات تطبیقی عزّام در ادب فارسی و عربی و ترکی می‌توان به آثار گرانبهای ذیل اشاره کرد.

اوّلین کتاب با عنوان أوزان الشّعر و قوافیه فی العربیّة والفارسیّة و التّرکیّة، توسّط عبدالوهّاب عزّام در قاهره چاپ گردید. نیز به صورت گذرا می‌توان به عناوین ذیل از تألیف‌های وی اشاره نمود: «همچنین از دیگر تألیف‌های ارزشمند عبدالوهّاب عزّام، استاد زبان‌های شرقی دانشگاه الأزهر در ادبیّات تطبیقی، آثار گرانبهای ذیل می‌باشد. کتاب بین الأدب العربی و الفارسی والتّرکی: دراسات فی الأدب الإسلامی المقارن به سال 1985 میلادی در چاپخانة الدّار الأنجلو المصریّة قاهره در یک جلد منتشر شد. در همین راستا، عزّام به سال بعد 1986میلادی تألیف دیگری در عرصة ادبیّات تطبیقی انجام داد که با محوریّت «مصر فی الشّعر التّرکی والفارسی والعربی: دراسة فی الأدب الإسلامی المقارن» بود و آن را در شهر قاهره و انتشارات الدّار الأنجلو المصریّة به طبع رسید. عزّام در جهت ترویج زبان و ادب فارسی در سال 1948 میلادی کتابی با همکاری یحیی الخشّاب با عنوان الأدب الفارسی در صفحة 1129 مجلّة الهلال به چاپ رسانید. همچنین عزّام فرهنگ لغتی با عنوان المعجم فی اللّغة الفارسیّة با همکاری محمّد الهندوای به چاپ رسانید که حاوی بیست هزار کلمه می‌باشد و آن را با فرهنگ لغت نوبهار و برهان قاطع تطبیق داده‌اند.

عزّام مقدّمه‌نویس و مصحّح آثار

عزّام در میان فعّالیّت‌های ترجمه و تألیفی خود بخشی را به مقدّمه‌نویسی و تحقیق آثار ارزشمند تخصیص داده است. ما نیز به دلیل تنگنایی مجال تنها به ذکر نمونه‌هایی از تحقیقات و مقدّمه‌نویسی‌های این ادیب مشهور مصری اشاره می‌کنیم. نخستین اثر کتاب المعرّب من الکلام الاعجمیّ علی حروف المعجم موهوب بن احمد جوالیقی، به تصحیح احمد محمّد شاکر می‌باشد که توسّط عبدالوهّاب عزّام در سال 1942 میلادی در دار الکتاب المصریّة مقدّمه‌ای برای آن نوشته شده است و در قاهره منتشر شد. عزّام در مقدّمة عالمانه‌ای که بر این کتاب نوشته، پس از آوردن محاسن آن و شایستگی علمی نویسندة آن، چنین بیان داشته که: «اگر استاد مصحّح در برخی از مسایل تعریب لغات به کسی که زبان فارسی و زبان‌های سامی را می‌دانست، مراجعه می‌کرد، می‌توانست در ترجیح بین آرای مختلف، داوری شایسته و صاحب‌نظر باشد و تفسیرهای او در برخی موارد نزدیکتر به صواب باشد» (الجوالیقی، 1942م.: 8ـ3). آنگاه برای نمونه چند مورد از آرای نادرست او را دربارة واژگانی که از فارسی، معرب شده برشمرده است.

عزّام هنگامی که سفیر مصر در پاکستان بود، به فعالیّت‌های ادبی خویش ادامه داد و با همکاری عبدالسّتار احمد فرّاج مقدّمه‌ای مفصّل بر کتاب الورقة اثر أبی‌عبدالله محمّد بن داود بن الجرّاح نگاشت و آن را به عنوان یکی از گنجینه‌های ادبیّات عربی شمرد. این اثر در 170 صفحه، در فوریة 1953 میلادی در چاپخانة دار المعارف قاهره منتشر شد. آثار قدیمی در طول قرون با پدیده‌ای به نام اختلاف نسخ روبه‌رو بوده‌اند، عزّام کار تحقیق و تصحیح برخی از دیوان‌های شاعران یا برخی کُتُب را بر عهده داشته است؛ از آن جمله دیوان المتنبی که در سال 1944میلادی به تحقیق آن پرداخت. اثر دیگر، کتاب ارزشمند کلیله و دمنة عبدالله بن مقفّع می‌باشد، و از آنجایی که کتاب کلیله و دمنه در گذر زمان دستخوش تغییرهای فراوانی قرار گرفته، با نسخه‌های متعدّدی منتشر شده است. دکتر عبدالوهّاب عزّام تحقیق و مقدّمه‌ای بر کتاب کلیله و دمنة عبدالله بن مقفّع انجام داده است که از روی نسخة اصلی آن با نام کتاب کلیلة و دمنة ممّا وضعته علماء الهند على لسان الطّیر والوحش و غیر ذلک، فی الحِکَم و الأمثال در کتابخانة ایاصوفیّة استانبول به سال 618 هجری نوشته شده است. این کتاب به زبان عربی در 376 صفحه و در بیروت انتشارات دارالشّروق به چاپ رسید. کلیله و دمنه در نسخه‌های فارسی به دلیل عدم جامعیّت ابواب آن از اعتبار کمتری برخوردار است و در اکثریّت نسخه‌های عربی این کتاب دارای سه مقدّمه است که عبارت است از: «مقدّمة بزرگمهر دربارة فرستادن برزویه به هندوستان، مقدّمة بزرگمهر دربارة خود برزویه و مقدّمة روزبه». لیکن یکدستی و پیوستگی این باب در نسخه‌های عربی، به‌ویژه نسخة عبدالوهّاب عزّام چنان قوی است که کمتر پیش می‌آید ادیب یا خواننده‌ای وقتی آن را مطالعه می‌کند، خطّ سیر را گم کند یا احساس کند که در جایی از یک فضا وارد فضای دیگری شده است. عبدالوهّاب عزّام احتمال دیگری را هم مطرح کرده است و بیان داشته که با توجّه به اینکه باب بروزیة طبیب در دو نسخة سریانی که یکی از پهلوی و دیگری از عربی ترجمه شده، وجود ندارد. بنابراین، این احتمال را می‌توان پیش کشید که این باب بعد از روزبه به این کتاب اضافه شده باشد (ر.ک؛ مقفّع، 2010م.: 29).

جایگاه مقاله‌های عزّام در مجلّة الرّسالة

در میان مجلاّت مصر، الرّسالة مجلّه‌ای فرهنگی و ادبی به شمار می‌آید که سردبیر آن احمد حسن الزیّات در سال 1933 میلادی آن را تأسیس کرد. این مجلّه در بین صفحات خود، علوم مختلف و فرهنگ و ادبیّات گوناگونی را در بر می‌گرفت و افرادی همانند طه حسین، عبّاس محمود عقّاد، توفیق حکیم و مصطفی صادق الرّافعی و عبدالوهّاب عزّام از جمله نویسندگان مجلّة الرّسالة محسوب می‌شدند. این مجلّه در ابتدای امر به نشر ترجمة کُتُب مشهور جهانی اهتمام داشت، مخصوصاً در حیطة داستان و شعر و مقالات. عبدالوهّاب عزّام یکی از مترجمین شهیری است که از طریق ترجمة مقالات و قصاید خویش در این مجلّه گام در عرصة ترجمه نهاد (ر.ک؛ ملیطات، 2012م.: 2).

مقاله‌های وی در مجلّة الرّسالة با عنوان «أمم حائرة» که در آن به خانواده و مدرسه و زن و عدل و تمدّن غربی پرداخته است و مقاله‌هایی که در شعر و ادبیّات تطبیقی در سال 1933میلادی مجلّة الرّسالة منتشر کرده؛ از جمله «الأدب الفارسی والأدب العربی»، «طرف مِن شعر السّلاطین»، «عبدالحق حامد»، «جلال‌الدّین منکبرنی»، و مقاله‌های نقدی منتشر شده در مجلّة الرّسالة همانند: «الأعاصیر لرشید سلیم الخوری»، شماره دو، 4/12/1933میلادی، «قصّة الفلسفة الیونانیّة لأحمد أمین و زکی نجیب محمود» شمارة 98، 20/5/1935میلادی، «ضحى الإسلام لأحمد أمین»، شمارة 93، 15/4/1935میلادی و بسیاری از مقاله‌های دیگر وی در زمینة مطالعة زبان‌های شرقی در این مجلّه منتشر شده است. عزّام در کنار دیگر مقاله‌های نقدی و ترجمه‌ای خود برخی از اشعار و قصاید خود را در مجلّة الرّسالة چاپ می‌کرد؛ همانند مجموعة شعری ورد الرّبیع که در شمارة90 مجلّة الرّسالة القاهره، به تاریخ 25/3/1935میلادی در صفحة 442 منتشر شد، یا قصیدة «أروع الأشیاء» که در سال 15/2/1937میلادی، و شمارة 189 مجلّة الرّسالة به چاپ رسید. نیز از این نمونه است قصیدة «دمشق» که عزّام آن را در توصیف طبیعت و علماء و ادبای بزرگ دمشق سروده است که در شمارة211، به تاریخ 19/7/1937میلادی منتشر شد.همچنین در باب ترجمه، عبدالوهّاب عزّام مجموعة شعری «شقائق الطّور» محمّد اقبال را به فارسی ترجمه کرد که در مجلّة الرّسالة به شمارة 88، در سال 1935میلادی در صفحة 398 چاپ شد.

نتیجه‌گیری

فرآیند پژوهش حاضر را می‌توان بدین گونه برشمرد:

پیوند میان ادبیّات فارسی و عربی و تأثیر و تأثّر این دو بر یکدیگر موضوعی است که در طول تاریخ همواره مورد اهتمام پژوهشگران و ادیبان بوده است. در اهمیّت انتقال زبان و ادب فارسی همین بس که امروزه این زبان در دنیا نقش کلیدی در انتقال فرهنگ‌ها و گفتگوی تمدّنها دارد. گسترش زبان فارسی فقط به عنوان یک زبان صرف مطرح نمی‌باشد، بلکه آثار ارزشمندی بر آن مترتّب است که نمایش هنر و شاهکارهای ادبی هنرمندان اندیشمندان و شاعران ایران زمین، بسترسازی جهت همکاری و تبادل فرهنگی با جهان عرب با توجّه به مشترکات فراوان در زبان و ادبیّات از پیامدهای آن محسوب می‌شود. در همین راستا، ترجمه به عنوان یکی از کانال‌های مهمّ ارتباطی، نقش حیاتی و تأثیرگذار در این رویکرد دارد. شعر و دیگر ژانرهای ادبی قابل ترجمه به زبانی دیگر هستند، ولی در این کار پاره‌ای از مایه‌های هنری آن ناگزیر از دست می‌رود. حتّی در برگرداندن شعر به نثر در زبان خود شعر نیز نمی‌توان از ریزش ظرافت‌های هنری و بلاغی آن جلوگیری کرد. با این همه، به سود فرهنگ و یافته‌های دانش و هنر آدمی است که از فنّ زاییدة ترجمه در هر موضوعی که پیش آید، سود جوید. عبدالوهّاب عزّام به عنوان طلایه‌دار در ترجمة زبان‌های شرقی خدمات ارزنده‌ای به ادب فارسی و عربی کرده است. وی با اهتمام به شعر شاعران مشهور ایرانی همانند سعدی، حافظ، عطّار، مولوی، اقبال لاهوری، فردوسی، نظامی عروضی و دیگر ادیبان پارسی‌گوی به ترجمة آثار دلنشین آنها پرداخته است و نقش مهمّ و محوری در احیاء و ترویج زبان و ادب فارسی، و فرهنگ و تمدّن ایرانی در جهان اسلام ایفاء نموده است. عزّام در زمینة ترجمه در مجلاّت معتبری همانند الرّسالة و المقتطف به اصول و فنون ترجمه پرداخت و با ذکر شاهد مثال‌هایی از اشعاری که از زبان فارسی به عربی برمی‌گرداند، در تلاش برای تفهیم و تبیین نکات ترجمه بود و در باب هر شاعر ایرانی، روش و سبکی متمایز نسبت به دیگری در پیش می‌گرفت. عزّام با واژه‌گزینی مناسب در زبان مقصد، شناخت کامل خود از زبان مبدأ را در حوزة ریشه‌یابی، اشتقاق، کلمات، نکات بلاغی همانند استعاره و تشبیه و غیره نشان می‌دهد تا بدین شکل خواننده فهم دقیق‌تری از معنای کلمات و ابیات را به دست آورد و بهترین روش در ترجمه این است که مترجم قادر باشد به معانی که بدان می‌پردازد، همانی باشد که به وی از متن الهام شده است، سپس به سبک و اسلوبی که مترجم آن را در کتاب در پیش گرفته، و بعد به روش‌های بیان در زبانی که مترجم می‌خواهد به آن زبان ترجمه کند، مهارت و تسلّط داشته باشد. همچنین مترجم می‌تواند بر اساس مقتضای حال از ایجاز و اطناب بهره‌مند شود و نباید از سبک نوشتاری مؤلّف کتاب و اهداف وی دور باشد.

عزّام در ترجمه‌های خویش تلاش کرده تا ظرافت مربوط به زبان مبدأ و مقصد در ترجمه‌هایش رعایت شود و به دلیل تسلّط وی بر دو زبان فارسی و عربی و آشنایی با اصطلاحات و کلمات غریب هر دو زبان در بسیاری از ترجمه‌های خود موفّق ظاهر شده است و ادیبانی همچون طه حسین و عبّاس محمود العقّاد بر این مطلب صحّه می‌گذارند.

آذرنوش، آذرتاش. (1385). «چالش میان فارسی و عربی». تهران: نشر نی.
آذر، امیراسماعیل. (1387). «ادبیّات ایران در ادبیّات جهان». چاپ دوم. تهران: سخن.
ابن‌مقفّع، عبدالله. (2010م.). «التّرجمة العربیّة لکلیلةو دمنة». ترجمة عبدالوهّاب عزّام. قاهره: الشّروق الجدید.
اقبال، محمّد. (1952م.). «ضرب الکلیم». ترجمة عبدالوهّاب عزّام. قاهره: مطبعة مصر شرکة مساهمة مصریّة.
جمال‌الدّین، محمّد السعید. (2000م.). «نقوش فارسیّة علی لوحة عربیّة». الطبّعة الأولی. قاهره: دار الثّقافة للنّشر.
الجندی، أنور. (1385). «عبدالوهّاب عزّام مِن الأعلام المعاصرین». مجلّة الرّسالة. صص 129ـ128.
الجوالیقی، أبو‌منصور. (1942م.). «المعرب من الکلام الأعجمی». به تحقیق و شرح احمد محمّد شاکر، و با مقدّمة عبدالوهّاب عزّام. قاهره: انتشارات دارالکُتُب المصریّه.
حافظ، أحمد مصطفى. (1995م.). «من أعلام الأزهر؛ فضیلة الدّکتور عبدالوهّاب عزّام». مجلّة الأزهر. سال 67. بخش هشتم. صص 1098ـ1089.
حافظ شیرازی، شمس‌الدّین محمّد. (1385). «دیوان حافظ». به اهتمام محمّد قزوینی و قاسم غنی. مقدّمه و مقابلة پرویز ناتل خانلری. چاپ چهارم. تهران: انتشارات زوّار.
حسن، محمّد عبدالغنی. (1982م.). «منهج للتّرجمة عند الدّکتور عبدالوهّاب عزّام». مجلّة الثّقافه. شمارة 111. ص 11.
حسین، طه. (1966م.). «کنز جدید تاریخ البیهقی (ترجمة الخشاب و نشأت)». مجلّة الإخاء. سال ششم. شمارة 74. ص 159.
خاکرند، حسن. (2004م.). «سعدی منادیاً للإنسانیّه». روزنامة الرّأی العام. شمارة سه‌شنبه، 21 آوریل 2004 میلادی؛ به مناسبت روز جهانی سعدی. ص7.
خزاعى‌فر، على. (1373). «واحد ترجمه». فصلنامة علمى فرهنگى مترجم. شمارة 15. ص20.
ـــــــــــــــ . (1382). «ترجمة متون ادبی». تهران: سمت.
خفاجی، محمّد عبدالمنعم. (1956م.). «مع الشّعراء المعاصرین». قاهره: رابطة الأدب الحدیث.
السحّار، سعید جودة. (1999م.). «موسوعة أعلام الفکر العربی». قاهره: مکتبة مصر.
شاذلی، سیّد قطب ابراهیم. (بی‌تا). «ارمغانی از فارس (نغمه‌های شیراز)». ترجمة خواجه بشیر احمد انصاری. بی‌جا.
شمس‌آبادی، حسین. (1380). «تئورى ترجمه و ترجمة کاربردى از عربى به فارسى». تهران: نشر چاپار.
صفوی، کورش. (1382). «هفت گفتار دربارة ترجمه». چاپ پنجم. تهران: نشر مرکز.
الطّرازی، مبشر. (1975م.). «جوانب من الصّلات الثّقافیّة بین مصر و ایران». قاهره: دار الثّقافة للطّباعة و النّشر.
عزّام، عبدالوهّاب. (2010م.). الف. «الأَوَابد». چاپ اوّل. قاهره: مکتبة الثّقافة الدّینیّة.
ـــــــــــــــــــ . (2010م.).ب. «مجالس السُّلطان الغوری». چاپ اوّل. قاهره: مکتبة الثّقافة الدّینیّة.
ـــــــــــــــــــ . (2013م.). الف. «پیام مشرق محمّد اقبال». چاپ اوّل. قاهره: ناشر کلمات للتّرجمة و النّشر.
ـــــــــــــــــــ . (2013م.). ب. «الصّلات بین العرب و الفرس و آدابهما فی الجاهلیّة و الإسلام». چاپ اوّل. قاهره: ناشر کلمات للتّرجمة و النّشر.
ـــــــــــــــــــ . (2013م.). پ. «التصوّف و فرید‌الدّین العطّار». چاپ اوّل. قاهره: ناشر کلمات للتّرجمة و النّشر.
ـــــــــــــــــــ . (2013م.). ت. «المثانی». چاپ اوّل. قاهره: ناشر کلمات للتّرجمة و النّشر.
ـــــــــــــــــــ . (2013م.). ث. «المعتمد بن عَبَّاد». چاپ اوّل. قاهره: ناشر کلمات للتّرجمة و النّشر.
ـــــــــــــــــــ . (2013م.). ج. «ترجمة فصول مِن المثنوی». چاپ اوّل. قاهره: لجنة التّألیف و التّرجمة و النّشر.
ـــــــــــــــــــ . (2014م.). «مهد العرب». چاپ اوّل. قاهره: ناشر کلمات للتّرجمة و النّشر.
ـــــــــــــــــــ . (1935م.). «بین القاهره و طوس». مجلّةالرّسالة. سال سوم. شمارة 84. صص 227ـ 225.
ـــــــــــــــــــ . (1934م.). «علی قبر الفردوسی». مجلّةالرّسالة. سال دوم. شمارة70. ص 1831.
ـــــــــــــــــــ . (1934م.). «الشّاهنامه». مجلّةالرّسالة. سال دوم. شمارة 69. ص 1775.
عطّار نیشابوری، فریدالدّین. (بی‌تا). «خسرونامة عطّار». به اهتمام احمد سهیلی خوانساری. تهران: نشر زوّار.
علام، محمّدمهدی. (1986م.). «المجمعیّون فی خمسین عامًا». قاهره: مجمع اللّغة العربیّه.
غنیمی الهلال، محمّد. (1373). «ادبیّات تطبیقی». ترجمة سیّدمرتضی آیت‌الله زادة شیرازی. چاپ اوّل. تهران: انتشارات امیر کبیر.
فرّوخ، عمر. (1979م.). «تاریخ الأدب العربی». جلد 3. بیروت: دارالعلم للملایین.
القاضی، شکری. (1999م.). «مائة شخصیّة مصریّة وشخصیّة». قاهره: الهیئة المصریّة العامّة للکتاب.
کفافی، محمّد عبدالسّلام. (1382). «ادبیّات تطبیقی». ترجمة سیّد حسین سیّدی. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.
لاهوری، اقبال. (1366). «کلّیّات اشعار فارسی اقبال لاهوری». مقدّمه و حواشی محمود علمی. چاپ سوم. تهران: انتشارات جاویدان.
المحاسنی، زکی. (1968م.). «عبدالوهّاب عزّام فی حیاته و آثاره الأدبیّه». چاپ اوّل. قاهره: معهد البحوث و الدّراسة العربیّة التّابع لجامعة الدول العربیّة.
مؤیّد شیرازی، جعفر. (1362). «شناختی تازه از سعدی». شیراز: انتشارات نوید.
معروف، یحیی. (1386). «فنّ ترجمه؛ اصول نظری و عملی ترجمه از عربی به فارسی و فارسی به عربى». تهران: سمت.
ملیطات، حسنی زهیر. (2012م.). «دور مجلّة الرّسالةفی ترجمة الآداب العالمیّة». نابلس: دانشگاه ملّی نجاح. پنجمین کنفرانس ترجمه در سال 16/09/2012م. . ص16ـ1.
مولوی، جلال‌الدّین محمّد. (1386). «مثنوی معنوی مولانا جلال‌الدّین محمّد بلخی». بر اساس نسخة رینولد نیکلسون. چاپ هشتم. تهران: انتشارات شمشاد.
ندا، طه. (1380). «ادبیّات تطبیقی». ترجمة زهرا خسروی. چاپ اوّل. تهران: انتشارات فرزان.
نصری، قدیر. (1387). «مبانی هویّت ایرانی». تهران: انتشارات تمدّن ایرانی.
نظامی عروضی سمرقندی، احمد بن علی. (1388). «چهار مقاله و تعلیقات». بر اساس نسخة علاّمه محمّد قزوینی و اهتمام دکتر محمّد معین. چاپ دوم. تهران: نشر معین.
نعمات، احمد فؤاد. (بی‌تا). «قمم أدبیّه»، قاهره: عالم الکُتُب.
هانی الدّهنی، نسرین. (2008م.). «استقبال الأدب الفارسی المعاصر فی الوطن العربی». بیروت: مرکز الحضارة لتنمیة الفکر الإسلامی.