Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor of Arabic Language and Literature at Shahid Chamran University, Ahvaz;

2 Associate Professor of Arabic Language and Literature at Shahid Chamran University, Ahvaz;

3 Professor of Arabic Language and Literature at Shahid Chamran University, Ahvaz;

4 Ph.D. of Arabic Language and Literature in Shahid Chamran University, Ahvaz,

Abstract

Since the aim of translating religious texts is to explain religious and Islamic concepts for ordinary people and to make them clear for public, translators of religious texts must do their jobs very meticulously and with extreme care in order to respond to the needs of people. In this way, they can offer an equivalent translation of original religious texts. To achieve this objective, translators must do some modifications in their texts. In this way, they can present an understandable text to their readers. Stipulation in the process of translation is one of such modifications. This technique was initially employed by Viney and Darblenet. This type of modification is completely done by translators. This is a strategy that is intentionally employed by translators in order to disambiguate the translated text. Fizol-Islam was a religious scholar who translated a lot of religious texts, including the Quran, the Nahjolbalagheh, and the Sahifato al-Sajadieh. This study was a descriptive-analytical research that was conducted on the basis of a linguistic approach. The aim was to examine “stipulation” as one of the main characteristics of Fizol-Islam’s translations, and to show how it can improve the translation of religious texts. Using this technique, he managed to explain the meaning of unfamiliar and culturally-based words for readers. He used a number of techniques such as “deletion”, “replacement”, and “reference” to offer a coherent translation to the readers. This makes his translations understandable for readers and paves the way for them to obtain a clear understanding of the original texts. Also, this creates a coherent and disambiguated text for interested readers without being challenged by any serious complexity in the translated text. It must be added that his translations of religious texts have special characteristics. He opened new horizons in the field of translating religious texts. This can be called a “Theory of Elaboration”. In fact, his method is somewhere between stipulation and interpretation of religious texts.

Keywords

ترجمة قرآن به دلیل آسمانی بودنش و به عنوان معجزة جاوید پیامبر(ص) از اهمیّت و ضرورتی اجتناب‌ناپذیر برخوردار است تا همگان بتوانند به فهم محتوای این کتاب آسمانی دست یابند. تاکنون مترجمان زیادی به ترجمة قرآن پرداخته‌اند که هر کدام شیوة خاصّ خود را داشته‌اند. از میان این مترجمان طراز اوّل، می‌توان به فیض‌الإسلام اشاره کرد که تصریح، ویژگی بارز و برجستة ترجمة وی در قرآن است. این مقاله درصدد توصیف و تحلیل این شاخصه در ترجمة او می‌باشد. فیض‌الإسلام حدود سال 1284هجری شمسی (1324 هجری قمری)، در سدة اصفهان به دنیا آمد (ر.ک؛ ربّانی، 1383: 185). برای تکمیل تحصیلات حوزوی به نجف اشرف مهاجرت کرد (ر.ک؛ خرّمشاهی، 1377، ج 2: 1611) و پس از کسب اجتهاد به ایران بازگشت (ر.ک؛ ربّانی، 1383: 195). از جمله آثار مهمّ ایشان، ترجمة قرآن، نهج‌البلاغه و صحیفة سجّادیّه می‌باشد (ر.ک؛ حاج سیّد جوادی، 1379، ج 4: 306).

1ـ تعریف مسئله و اهداف

صاحب‌نظران ترجمه معتقدند به دلیل ناهمسانی نظام‌های زبانی با یکدیگر امکان برقراری تساوی میان زبان مبدأ و مقصد در عرصة ترجمه ناممکن است. بنابراین، به جای واژة تساوی، واژة تعادل یا هم‌ارزی را به‌کار می‌برند. مترجم باید تلاش کند تا بتواند حدّاقل‌هایی از تعادل و هم‌ارزی را در ترجمه تحقّق بخشد. در چارچوب چنین نگرشی، وظیفة مترجم عبارت است از فراهم آوردن شرایط و مهیّا کردن زمینه‌ای که در آن نویسندة متن اصلی و خوانندة زبان مقصد بتوانند با یکدیگر به تعامل و تأثیر متقابل بپردازند و چنین شرایط و زمینه‌ای موقعی مهیّا می‌شود که متن زبان مقصد از نظر ارزش ارتباطی، با متن زبان مبدأ «معادل» و «یکسان» باشد (ر.ک؛ لطفی‌پور ساعدی، 1371: 79). بنابراین، مترجم ناگزیر از اِعمال تعدیل‌هایی در فرایند ترجمه در سطوح گوناگون می‌باشد؛ به بیانی دیگر، برای دستیابی به تعادل، فرایند ترجمه باید با تعدیل‌ همراه باشد (از تعدیل‌های واژگانی گرفته تا گفتمانی‌). عاملی که تعدیل‌های گفتمانی را در ترجمه توجیه می‌کند، نَفْس و ماهیّت خودِ ارتباط است. ترجمه‌ها یا نوشته‌هایی که ما به هنگام خواندن آنها به‌شدّت «بوی ترجمه» احساس می‌کنیم، همان‌هایی هستند که این تعدیل‌ها در آنها انجام نشده است (ر.ک؛ صلح‌جو، 1377: 75). تعدیل نکردن ترجمه سبب اشکال‌هایی در دریافت پیام خواهد شد و این تعدیل در هر زبانی صورتی خاص به خود خواهد گرفت. تفاوت این تعدیل‌ها به میزان فاصلة فرهنگی و گره‌های کور در زبان مبدأ از دیدگاه زبان مقصد بستگی دارد. فرایند تعدیل در ذات ترجمه است و مترجمی که نخواهد به آن تن دهد، بی‌سبب ترجمه‌اش را سنگین خواهد کرد (ر.ک؛ همان: 61). برای ایجاد تعادل ترجمه‌ای، تغییر بیان که در زبانشناسی ترجمه مطرح می‌باشد، امری اجتناب‌ناپذیر است. از نظر کتفورد (Catford)، تغییر بیان وقتی صورت می‌گیرد که لغت یا ساختار متن مبدأ در زبان مقصد نظیری ندارد و مترجم ناگزیر از انجام تغییر است (ر.ک؛ خزاعی‌فر، 1391: 44). تغییرهای مورد نظر کتفورد، تغییرهایی اجباری است که به دلیل تفاوت‌های دو زبان، بر مترجم تحمیل می‌شود. حال اگر مترجمی به تغییرهای اجباری بسنده کند، متنی به دست می‌آید که بر اساس قواعد دستوری زبان مقصد نادرست نیست، امّا از نظرهای مختلف سبکی، معنایی و ارتباطی از متن اصلی بسیار فاصله دارد (ر.ک؛ همان: 47). بنابراین، مترجمان بر اساس رویکرد و هدف خود در ترجمه، افزون بر این تغییرهای اجباری، تغییرهای اختیاری را در ترجمة خود ایجاد می‌کنند. اوّلین محقّقانی که این‌ گونه تغییرها(ی اختیاری) را به‌ شکل نظام‌مند توصیف کرده‌اند، دو محقّق فرانسوی به نام‌های وینی و داربلنه (VinayandDarbelnet) هستند. از نظر این دو محقّق، برخی ویژگی‌های سبکی یا تفاوت‌های معنایی ظریف، متن مبدأ را نمی‌توان بدون تغییر به زبان مقصد انتقال داد (ر.ک؛ همان: 47). در این راستا، فنون زیادی از سوی وینی و داربلنه مطرح شده که از جملة آنها، «تصریح» است (ر.ک؛ ماندی، 1392: 106). تصریح به معنای آشکارسازی است و یکی از همگانی‌های ترجمه می‌باشد. تصریح وقتی صورت می‌گیرد که اطّلاعات متن مبدأ با صراحت و وضوح بیشتر به ترجمه انتقال می‌یابد (ر.ک؛ خزاعی‌فر، 1391: 49). از جمله موارد دیگر تصریح، وقتی است که مترجم می‌خواهد بین جملات متن، ربط معنایی و یا انسجام و پیوستگی ایجاد کند، به گونه‌ای که زُلمایر (Zolmayer) می‌گوید، مردم وابسته به هر فرهنگ و زبان، تصوّر و انتظارهای خاصّی از متن مطلوب دارند و مترجم در حدّ انتظار یا درک خواننده، متن را ترجمه می‌کند و از این روی، مجبور به انجام تغییرهایی می‌شود. همچنین، زبان‌ها، ساختاری متفاوت دارند؛ برای مثال تفاوت در ترتیب اجزای کلام در دو زبان مبدأ و مقصد باعث می‌شود تغییرهایی در جای عناصر جمله ایجاد شود، به این دلیل که شیوة ایجاد ارتباط معنایی و پیوستگی و انسجام در هر زبان، متفاوت است؛ یعنی در هر زبان، عوامل انسجام به شیوه‌های مختلف به کار گرفته می‌شود؛ گاهی اگر متن مبدأ لغت‌به‌لغت ترجمه شود، ترجمة آن برای خواننده از نظر ارتباط معنایی یا زبانی میان جملات، مفهوم یا روان نیست و از این روی، مترجم ناچار است آنچه را که نویسنده در متن نیاورده است، امّا خواننده تلویحاً می‌فهمد، در ترجمه آشکار کند و ارتباط هر جمله را با جملات قبل و بعد به گونه‌ای برقرار کند که خواننده بین جملات پیوستگی احساس کند (ر.ک؛ همان، 1377: 3). پژوهشگران در مقالة حاضر برآنند که نمونه‌ها و مظاهر تصریح را در ترجمة فیض‌الإسلام از قرآن مورد بررسی و کاوش قرار دهند و دیدگاه ایشان را ارزیابی کرده تا اثرگذاری‌ها و فوائد آن در ترجمه، به‌ویژه ترجمة متون دینی مشخّص شود.

2ـ پرسش‌ها و فرضیّه‌های پژوهش

پرسش‌ها و فرضیّه‌های مورد نظر این پژوهش عبارتند از:

الف) مظاهر تصریح به عنوان یکی از شیوه‌های تغییر بیان در ترجمة فیض‌الإسلام چیست؟

ایشان با استفاده از «تصریح»، از ابهامات ضمایر، عناصر جانشینی و نیز محذوف‌های صورت گرفته در متن، پرده برداشته است.

ب) هدف فیض‌الإسلام از کاربست تبیین چیست؟ فیض‌الإسلام با استفاده از تبیین، مفاهیم تفسیری را برای روشن کردن بیشتر معنا، در ضمن ترجمة خود با سبک خاصّی مطرح می‌کند.

3ـ روش و پیشینة پژوهش

پژوهش حاضر به روش توصیفی‌ـ تحلیلی با رویکردی زبانشناختی است. گفتنی است تاکنون در زمینة تصریح و تبیین در ترجمة فیض‌الإسلام از قرآن پژوهشی صورت نگرفته است. مقاله‌ای با عنوان «معرّفی و نقد ترجمة تفسیری فیض‌الإسلام از قرآن کریم» به قلم محمّدعلی کوشا (1382) در مجلّة ترجمان وحی به چاپ رسیده است که در آن به موضوع مورد بحث مقالة حاضر، یعنی «تصریح و تبیین» هیچ اشاره‌ای نشده است.

4ـ واکاوی تصریح در ترجمة فیض‌الإسلام از قرآن

4ـ1) تصریح در سطح معنا

در هر متنی ممکن است مفاهیم، عبارات، اصطلاحات و واژگانی در حوزه‌های گوناگون وجود داشته باشد که گاهی ترجمة صِرف آنها نمی‌تواند وافی به مقصود باشد و مترجم باید در این‌گونه موارد تبیین و شفّاف‌سازی را در ترجمة خود جهت‌ دهد؛ از جملة این موارد، رویدادها و عناصر فرهنگی و اجتماعی است و از جمله مقولاتی است که فیض‌الإسلام در آنها به تصریح پرداخته است. مترجم در هنگام برخورد با مفاهیم و عناصر فرهنگی و اجتماعی با افزودن اطّلاعاتی در متن مقصد تلاش نموده است تا خلأ اطّلاعاتی میان متن و خواننده را پُر کند تا وی بتواند با متن ارتباط برقرار کند. حال به ذکر شواهدی در این رابطه پرداخته می‌شود:

¦ Pحُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ... وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ...: بر شما حرام شده که به تیرهای بی پر و نوک (قمار و برد وباخت نموده) قسمت و بهره بطلبیدO(المائده/3). گفته‌اند: در جاهلیّت عرب را تیرهایی بود بی‌پَر و نوک آنها را «أَزْلاَم» می‌گفتند و بر بعضی ازآنها «أَمَرَنِی رَبِّی: پروردگارم مرا امر نمود» و بر برخی، «نَهَانِی رَبِّی: پروردگارم مرا نهی کرده» و بر بعضی چیزی نمی‌نوشتند و در سفرها و کارهایشان به آنها فال و شگون می‌گرفتند.

واژة «أَزْلاَم» بار فرهنگی دارد و کاربرد خاصّی در دورة جاهلی داشته است و از آنجا که معنای صِرف آن برای خواننده، گنگ و نامفهوم است. در نتیجه، مترجم با تصریح به کاربرد آن در فضای اجتماعی آن روز عرب‌ها، بُعد فرهنگی آن را برای مخاطب آشکار ساخته است و بدین ترتیب، ابهامی را که برای مخاطب فارسی‌زبان ایجاد می‌شود، برطرف ساخته است.

¦ Pأَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّی * وَمَنَاةَالثَّالِثَةَالْأُخْرَىO (النّجم/19ـ20)؛ «و منوة که (بُت) سومین و یکی دیگر از بُت‌هاست (یاو منوة، بُتِ سومین که متأخّر و فروتر است) را هم دیدید؟!».

کلماتِ «لات»، «عزّی» و «منات» نام سه بُت است که معبود عرب جاهلیّت بوده‌اند. در ترجمة واژه‌های «اللاَّتَ، اَلْعُزَّی و مَنَاةَ»، فیض‌الإسلام در پرانتز به بُت بودن آنها اشاره نموده است و اگر به همان صورت ترجمه شود و به وجه بُت بودن آنها اشاره نشود، برای خواننده مبهم خواهد بود که منظور از این واژه‌ها چیست! بنابراین، ذکر آنها در متن مقصد بدون اشاره به وجه بُت بودن آنها کفایت نخواهد کرد.

¦ Pیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انْظُرْنَا وَاسْمَعُواO (البقره/104)؛یعنی:«ای اهل ایمان! (هنگام سخن گفتن با پیغمبر) نگویید: راعِنَا؛ یعنی ما را مراعات کن (و با تأنّی و درنگ سخنانت را بیان فرما تا آنها را درک نموده، دریابیم و چون معنی این کلمه در اصطلاح یهود، استهزاء و دشنام بود، با یکدیگر گفتند: ما محمّد(ص) را در پنهانی دشنام می‌دادیم. اکنون بیایید با گفتار مسلمانان، آشکارا او را دشنام دهیم. پس ایشان هم هنگام سخن گفتن با آن حضرت می‌گفتند: رَاعِنَا و مقصودشان سبّ و دشنام بود. از این رو، خدای تعالی مؤمنین را از گفتن این کلمه نهی نمودو فرمود به جای آن،) بگویید: أُنْظُرْنَا؛ یعنی به سوی ما بنگر و درنگ فرما (تا آن را وسیله و دستاویزِ دشنام دادن نگردانند) و گفتار پیغمبر اکرم را بشنوید».

در آیة فوق، خداوند خطاب به مؤمنین می‌گوید که واژة «رَاعِنَا» را در باب پیامبر(ص) استفاده نکنند و از واژة «اُنْظُرْنَا» استفاده کنند «برخی از مسلمانان برای اینکه سخنان پیامبر را خوب درک کنند، درخواست می‌کردند که آن حضرت با تأنّی و رعایت حال آنان سخن بگوید. این تقاضا را با کلمة «راعِنا» می‌گفتند؛ یعنی مراعات‌ ما کن، ولی چون این تعبیر در عرف یهود، نوعی دشنام تلقّی می‌شد، آیه نازل شد که به جای «راعِنَا» بگویید: «أُنْظُرْنَا» تا دشمن سوء استفاده نکند (ر.ک؛ قرائتی، 1383، ج 1: 173). همان ‌گونه که در ترجمة فیض‌الإسلام دیده می‌شود، ایشان برای شفّاف‌سازی معنا برای خواننده و نیز برای اینکه ابهامی در این زمینه برای مخاطب باقی نماند، به نوع کاربرد این اصطلاح در نزد یهود تصریح کرده‌اند.

¦ Pوَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْO (التّکویر/4)؛ «یعنی؛ آنگاه که (از بسیاری خوف و ترس) شتران ده‌ماهه واگذاشته شوند، (با اینکه ارجمندترین چیزها نزد عرب شتر آبستن ده‌ماهه است، دست از آنها بکشند)».

در فرهنگ جاهلیّت، شتر به سبب سودمندی آن از ارزش و اهمیّت بالایی برخوردار بود و مترجم باید این ارزش را در ترجمه نشان دهد که تأثیر آن از بین نرود (ر.ک؛ ناظمیان، 1392: 57). برای عرب جزیره، شتر مهم‌ترین وسیلة زندگی و باارزشترین سرمایه بود. همین که آبستنی ماده‌شتر به ده‌ ماه می‌رسید، بیش از هر چیزی مورد علاقه و رعایت صاحب خود بود. با توجّه به علاقه و دلبستگی عرب به این یگانه وسیلة زندگی، این عنوان در آیه، بیان نمونه‌ای است از آنچه بیشتر مورد علاقة آدمی است و نموداری است از اضطراب و بی ‌سروسامانی و به خود اندیشیدن و از همة علاقه‌ها بریدن انسان در آن هنگام، چنان‌که باارزشترین چیزهایی که آدمی سخت به آن دل بسته است، رها می‌شود و معطّل می‌ماند (ر.ک؛ طالقانی، 1362، ج 2: 172). فیض‌الإسلام نیز با واقف بودن به اهمیّت این موضوع، آگاهانه در پرانتز تصریح کرده که «عشار» از اموال ارزشمند عرب‌ها بوده که در روز قیامت آنها را به حال خود رها می‌کنند.

4ـ2) تصریح در سطح کلام

در اینجا، تصریح در سطح کلام در حوزه‌های انسجام یا پیوند ربطی و انسجام منطقی یا پیوستگی مورد تحلیل و بررسی قرار می‌گیرد. مترجم باید اصل انسجام و پیوستگی را در متن ترجمه، متناسب با انسجام و پیوستگی متن مبدأ، امّا بر پایة انسجام سازگار با نظام زبان فارسی و نیز بر اساس اصل انتقال پیام، محتوا و بلاغت به متن مقصد، مورد دقّت و عنایت قرار دهد (ر.ک؛ قلی‌زاده، 1380: 222). انسجام زبانی یا پیوند (Cohesion) ارتباطی است بین اجزاء و عناصر درونی متن، و پدیده‌ای است زبانی (دستوری). پیوند را به سه نوع تقسیم کرده‌اند: پیوند دستوری، واژگانی و ربطی (ر.ک؛ صلح‌جو، 1377: 23) که در این مقاله به بررسی انسجام دستوری پرداخته شده است که این انسجام دستوری به سه صورت ظهور می‌کند: ارجاع، جانشینی و حذف (ر.ک؛ لطفی‌پور ساعدی، 1383: 11).

4ـ2ـ1) جانشینی

جانشینی بدین معناست که یک عنصر به دلایلی، از جمله جلوگیری از تکرار یک مطلب خاص که قبلاً بیان شده، جایگزین عنصر دیگری می‌گردد. در زبان عربی انواع مختلفی از جانشینی را می‌توان یافت که در دو سطح جانشین‌های اسمی و فعلی قابل شناسایی هستند. در جانشین‌های اسمی، می‌توان برخی از واژه‌ها را قرار داد که در برخی موقعیّت‌ها جانشین کلمات دیگری می‌شوند؛ همانند «هَذِهِ» و مانند آن که در قرآن بارها اتّفاق افتاده است؛ مثلاً واژة «هَذَا» در موارد متعدّدی جانشین واژه‌ها یا عباراتی شده است (ر.ک؛ لطفی، 1390: 138). یکی از شاخصه‌های ترجمة فیض‌الإسلام در قرآن، مشخّص کردن عناصر جانشینی است که به صورت افزایش واژگانی نمود پیدا کرده است. مشخّص نمودن این عناصر می‌تواند موجب ارائة ترجمه‌ای رسا گردد که می‌توان گفت فیض‌الإسلام در این زمینه سبک یکسانی را در پیش گرفته است؛ یعنی در همة موارد، این شاخصه بسامد دارد که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود.

¦ Pثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُO(فاطر/32): «پس از آن، کتاب (قرآن عظیم) را به‌میراث دادیم به ‌آن گروهی که ما از میان بندگان خود برگزیدیم. پس برخی از ایشان (بندگان)، به‌خود ستم‌کننده‌اند و برخی (در پیروی از کتاب) متوسّط‌الحال و میانه‌رو هستند و برخی به ‌اذن و فرمان (اراده، خواست و توفیق) خدا (بر همة مردم در عمل) به نیکویی‌ها پیشی‌گیرنده‌اند. آن به میراث دادن و برگزیدن همان فضل و بخشش بزرگ است (از جانب خدای تعالی)».

در آیة فوق، «ذَلِکَ» جانشین واژه‌ای شده که از جملات قبل از آن استفاده می‌شود و مترجم آن را به ‌صورت صریح در ترجمه بیان کرده که این امر باعث شده است تا خواننده در دریافت معنای آن دچار سردرگمی نشود و دغدغة یافتن آنچه که «ذَلِکَ» جانشین آن شده است، خواننده را از ادامة خوانش بازندارد و بدین‌گونه، مترجم تعادل انسجامی برقرار کرده است.

¦ Pیَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَاإِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَO(هود/76)؛ «ای ابراهیم! از این مجادله و گفتگو روی بگردان و در گذار».

در آیة فوق، «هَذَا» جانشین «مجادلة حضرت ابراهیم» شده که در آیة قبل ذکر شده است. در آیة قبل بیان شده که وقتی خوف و ترس از حضرت ابراهیم دور شد، ایشان دربارة قوم لوط به مجادله و گفتگو پرداختند: Pفَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍO و به همین سبب، به او گفته می‌شود که از این مجادله دست بردار و مترجم باصراحت آن را در ترجمه بیان کرده است؛ زیرا به دلیل فاصله‌ای که میان واژه و عنصر جانشینی ایجاد شده، چه بسا با برگردان صِرف آن، مخاطب نتواند بفهمد که منظور از «هَذَا» در آیه چیست!

¦ Pوَإِنَّهُ عَلَی ذَلِکَ لَشَهِیدٌO (العادیات/8): «و البتّه (اخلاق و خوها و افعال و کردارهای) او بر آن کفران و ناسپاسیگواهی‌دهنده است».

در این آیه، «ذَلِکَ» جانشین واژة «ناسپاسی» است که در آیة قبل از آن، یعنی Pإِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌO آمده است و معنای آن چنین است که «انسان نسبت به پروردگارش ناسپاس است». در این آیه گفته شده که خود نیز بر این ناسپاسی شاهد و گواه است که مترجم آن را در ترجمه، آگاهانه و بنا به رعایت حال خواننده، تصریح کرده است.

¦ Pوَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا وَقَالَ اللّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَیْتُمُ الزَّکَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا لَّأُکَفِّرَنَّ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَلأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ فَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِO (المائده/12)؛ «همانا خدا از بنی‌اسرائیل عهد و پیمان گرفت، و دوازده مهتر و سردار از ایشان برانگیختیم و خدا فرمود: من با شما هستم. به خدا سوگند! اگر نماز بر پا دارید و زکات بدهید و به فرستادگان من ایمان آورده، بگروید و آنان را یاری کنید و به خدا وام نیکو دهید، البتّه از گناهانتان می‌گذرم و شما را به بهشت‌هایی درآورم که جوی‌های بزرگ از زیر درخت‌های آنها روان است. پس هر کس از شما، پس از آن (عهد و پیمان) کافر شود، بی‌شک راه راست را گم کرده است!».

از آنجا که در جانشینی، برای جلوگیری از تکرار، یک عنصر جایگزین عنصر دیگری می‌شود، امّا مترجم با تعیین و در واقع، بیان دوبارة آن عنصر باعث می‌شود که مخاطبِ ترجمه به‌راحتی عنصر مورد نظر را دریابد، این امر، به‌ویژه زمانی اهمیّت می‌یابد که میان آن عناصر فاصلة زیادی بیفتد، به گونه‌ای که خواننده به آسانی متوجّه نگردد که این عنصر جانشین کدام عناصر گردیده است و در نتیجه، ناچار به تفکّر و خوانش مجدّد گردد. در این آیه، «ذَلِکَ» جانشین «عهد و پیمان» شده که مترجم به آن تصریح نموده است که این امر موجب روشنگری می‌شود؛ زیرا فاصلة زیادی که ایجاد شده است، باعث می‌شود که خواننده متوجّه نشود که منظور از «ذَلِکَ» چیست، امّا ذکر آن چنین ابهامی را از بین برده است.

4ـ2ـ2) ارجاع

منظور از ارجاع، ویژگی مخصوص پاره‌ای از کلمات است که درک و تفسیر آنها بدون رجوع به عناصر دیگر امکان‌پذیر نیست (ر.ک؛ لطفی‌پور ساعدی، 1383: 11).

¦Pرَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَاO (البقره/286)؛ «پروردگارا! بار گران را بر ما بار نکن، چنان‌که آن را بر کسانی پیش از ما (یهود و نصاری) بار نمودی!».

گروه‌واژة «الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا» ارجاع و اشاره‌ای به قوم یهود و نصارا می‌باشد که فیض‌الإسلام در ترجمه به آن تصریح کرده است و بدین‌ترتیب، منظور از آن برای مخاطب مشخّص شده است و در واقع، به پرسش مقدّر مخاطب که منظور از «الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا» چه کسانی است، پاسخ گفته است.

¦ Pلَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَاO (الأنبیاء/۲۲)؛ «اگر در آسمان و زمین جز خدا، خدایانی بودند، هرآینه آسمان و زمین تباه می‌شدند».

مرجع ضمیر در «لَفَسَدَتَا»، «هُمَا: آسمان و زمین» است. مترجم با ذکر مرجع، انسجام را حفظ، و تعادل را در این زمینه ایجاد کرده است و انسجامی معادل انسجام متن مبدأ صورت پذیرفته است و نیز چالش ذهنی مخاطب در تشخیص مرجع ضمیر برطرف شده است.

¦ Pوَمِنَ الأَعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌلَّهُمْO (التّوبه/99)؛ «برخی از اعراب و بیابان‌نشینان کسی است که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته، می‌گرود وآنچه (مال و دارایی خود) را که انفاق می‌کند و می‌بخشد، آن را وسیلة نزدیکی‌های به خدا می‌گیرد و هم وسیلة دعاها و درخواست‌های پیغمبر(ص) قرار می‌دهد، آگاه باشید که آن صدقه‌ها و بخشش‌هاسبب نزدیکی ایشان به‌خدا خواهد شد».

ضمیر در «إِِنَّهَا» به «انفاق» برمی‌گردد و چنان‌چه مشاهده می‌شود، مترجم ضمیر را به مرجع خود ارجاع داده که منجر به تعادل در انسجام شده است و این شیوه برای خواننده مفید خواهد بود و گسستگی در تفکّر و تأمّلات خوانندة متن ایجاد نمی‌کند.

4ـ2ـ3) حذف و تقدیر

در زبان عربی، ممکن است عناصر مختلفی در شرایط گوناگون از جمله حذف شود. برخی از این حذفیّات، ممکن است واجب و برخی جایز باشد؛ حذف فعل، مبتدا، خبر، مفعول، حذف عامل حال و عامل ظرف، حذف جواب شرط، حذف صفت، حذف موصوف، حذف مضافٌ‌إلیه و... از جمله موارد حذف در زبان عربی است. آشکار کردن و تصریح این حذفیّات و مقدّرات در ترجمه، برای آشکارسازی و شفّافیّت معنایی و روانی کلام حائز اهمیّت است. حذف، یکی از ویژگی‌های بیانی قرآن است و یافتن حذفیّات و انعکاس آن در ترجمه، به شفّافیّت معنایی کمک می‌کند. در این بخش، به ذکر نمونه‌هایی در این باب پرداخته ‌شده که مترجم کوشیده است تا با یافتن حذفیّات و ذکر آنها، ترجمه‌ای روان و قابل فهم برای مخاطب ارائه دهد.

¦ Pأَمَّا السَّفینَةُ فَکَانَتْ لِمسَاکِینَ یَعمَلونَ فی الْبَحْر فَأرَدْتُ أَنْ أَعیِبَهَا وَ کَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِک یأخُذُ کُلَّ سفیِنَةٍ غَضْباO (الکهف/ 79)؛ «کشتی (که من آن را سوراخ کردم،) مال مساکین و مستمندانی بود که در دریا کار می‌کنند. پس خواستم آن را عیب‌دار و ناقص گردانم و پیش‌ روی (یا پشت سَر)شان پادشاهی (ستمکار) است که هر کشتی (بی‌عیب) را به زور و ستم می‌گیرد».

ذکر صفتِ موصوف برای فهم آیه در ترجمه ضروری به نظر می‌رسد تا برای خواننده مشخّص گردد که پادشاه ستمکار فقط کشتی‌های بی‌عیب را سوراخ می‌کند که فیض‌الإسلام به این امر توجّه داشته است و صفت را در پرانتز ذکر کرده است تا مفهوم برای خواننده شفّاف گردد.

¦ Pوَمَا لَکُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَی وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌO (الحدید/10)؛ «و چیست شما را که در راه خدا انفاق نمی‌کنید و نمی‌بخشید، در حالی که ارث آسمان‌ها و زمین از آنِ خداست. برابر نیست از شما کسی که پیش از فتح و پیروزی انفاق کرده است و بخشیده، و کارزار کرده است و درجه و پایة آن گروه بزرگتر است از کسانی که پس از فتح (مکّه) انفاق نموده، کارزار کرده‌اند، و خدا هر یک از دو دسته را (که پیش از فتح و پس از فتح انفاق کرده، کارزار نموده‌اند، پاداش) نیکویی (بهشت جاوید) وعده داده است، و خدا به آنچه بجا می‌آورید، بیناست (و شما را بر وفق آن، جزا و سزا می‌دهد)».

مترجم با آگاهی واژة «فتح مکّه» و نیز عبارتِ «که پیش از فتح و پس از فتح انفاق کرده، کارزار نموده‌اند، پاداش» را در پرانتز آورده است و در حالی ‌که در متن حذف شده است و مترجم آن را برای فهم بهتر خواننده در ترجمه ظاهر کرده است و بدین ترتیب، مترجم انسجامی معادل را در متن ایجاد کرده است.

¦ Pیَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکْفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَO (آل‌عمران/106)؛ «در روزی (رستاخیز) که روهایی سفید، و روهایی سیاه است، پس به کسانی که روسیاه هستند، گفته می‌شود آیا پس از ایمان‌آوردنتان کافر شدید! پس عذاب و شکنجه (دوزخ) را به عوض کافرشدنتان بچشید».

عبارتِ Pأَکْفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَO مقول قول است که مترجم جملة محذوف را در ترجمه آورده است تا مقول قول بودن آن را نشان دهد و انسجام میان جملات را به خواننده نشان دهد. علاوه بر این، این نوع تصریح موجب روان‌تر شدن متن ترجمه خواهد شد و نیز تشویش خاطری برای خواننده ایجاد نمی‌شود.

4ـ2ـ4) انسجام منطقی یا پیوستگی

انسجام منطقی، انسجامی است که در آن، رابطة میان جمله‌ها و جمله‌واره‌ها و گروه‌ها نه از راه واژگان و دستور، بلکه از راه استنباط منطقی و محتوایی درک می‌شود (ر.ک؛ قلی‌زاده، 1380: 214). در واقع، در فرایند پیوستگی، اطّلاعات و دانش مشترک میان متکلّم و مخاطب باعث ایجاد ارتباط در متن می‌باشد. پیوستگی، به تجربیّات مشترک میان افراد و بافت و موقعیّت کاربرد متن بستگی دارد (ر.ک؛ شیری، 1382: 10). در حقیقت، «هر گفته یا نوشته‌ای در جریانِ رساندن پیام به مخاطب، حقایقی را مسلّم فرض می‌کند و در نتیجه، اشاره‌ای به آن نمی‌کند» (ر.ک؛ صلح‌جو، 1377: 11). نویسنده مطمئن است که خواننده یا به آن اطّلاعات نیاز ندارد، یا اینکه خودش آنها را دارد. این ویژگی در هر متنی با هر مخاطبی وجود دارد (ر.ک؛ همان: 12)؛ چراکه هر متن در بافت موقعیّتی خاصّی صورت می‌گیرد و به همین دلیل، نیازی نیست که مخاطب و نویسنده در گفتمان خود به ذکر جزئیّات و اطّلاعات مسلّمی بپردازند که برای آنها روشن و شفّاف است و از این طریق، کلام دچار اطناب گردیده، فرایند ارتباط را مختل سازد. فیض‌الإسلام برای نشان دادن پیوستگی آیات و ارتباط و تناسب میان جملات و عبارات، به تصریح مطالبی پرداخته که در متن مبدأ نیامده است. در این راستا، می‌توان به آیة 189 بقره اشاره کرد که می‌فرماید: Pیَسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا: تو را از (حکمت زیاد و کم شدن) ماه‌های نو می‌پرسند بگو: هلال‌ها و ماه‌های نو تعیین وقت‌هاست برای (عبادات و معاملات) مردم، و (مخصوصا) برای حجّ و (چون مشرکین هنگام احرام یعنی دو پارچه به‌دوش و کمر گرفتن برای حجّ یا عمره از در خانه و راهرو خیمه داخل و خارج نمی‌شدند و چنان‌که می‌خواستند رفت و آمد نمایند پشت دیوار خانه را سوراخ کرده و یا از پشت خیمه در درون آن می‌رفتند و بیرون می‌شدند و این کار را برّ و نیکی می‌نامیدند، خدای تعالی (پس از یادآوری حجّ) ایشان را از این عمل نهی نموده، می‌فرماید: برّ و نیکی این نیست که از پشت خانه‌ها درآیید، ولیکن نیکویی، نیکویی کسی است که (از آنچه خدا حرام و ناروا نموده،) بپرهیزد، و از دَرِ خانه‌ها درآیید و از (مخالفت اوامر و نواهی) خدا بترسید تا رستگار شویدO.

ممکن است این سؤال برای مخاطب پیش آید که جملة Pیَسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّOبا جملة Pلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَاO چه ارتباطی دارد و ممکن است که شبهة نداشتن تناسب، ناهماهنگی و پراکنده‌گویی در کلام خدا به وجود آید، فیض‌الإسلام در ترجمه خود از این آیه، ارتباط و تناسب میان جملات را با تصریح و بیان آنچه که در متن مبدأ نیامده، ایجاد کرده است و در پرانتز این گونه آورده است.(گفته‌اند ربط و پیوستگی جملة Pوَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَاO با جملة Pیَسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّO آن است که چون از حکمت تغییر ماه سؤال کردند، خدای تعالی ایشان را از پرسش‌هایی که در دین بی‌فایده است، منع نموده، بازداشته است، گویا فرموده: سؤال نکنید از چیزی که برای شما فائده ندارد! بپرسید از آنچه سودمند است و آن این است که گمان می‌کنید رفت و آمد از پشتِ خانه‌ها برّ و نیکی است، در حالی‌که این کار، خطا و ناشایسته می‌باشد و برّ و نیکی تقوی و پرهیزکاری از ناشایسته‌هاست، و گفته‌اند: Pوَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَاO اشاره است به اینکه باید از کسی پرسش کرد که او از جانب خدای تعالی به حقایق امور و کارها و احکام، عالم و دانا باشد و او پیغمبر اکرم و دوازده تن اوصیای آن حضرت و نیز علما و دانشمندانی هستند که علم و دانش را از ایشان فراگرفته‌اند، نه از کسی که علم او از روی ظنّ و گمان و یا قیاس و نیکو دانستن و گفتار کسانی است که از افترا به خدا و رسول او ایمن نیستند. پیغمبر فرموده: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ لاَ یُؤْتِی الْمَدِینَةِ إِلاَّ مِنْ بَابِهَا».

نمونة دیگری که در آن اطّلاعات متن مبدأ با صراحت و وضوح بیشتر به ترجمه انتقال یافته، در سورة «ص» است، آنجا که حضرت داوود(ع) به قضاوت پرداخته است و آنگاه بیان شده که آن حضرت(ع) دانسته است که مورد امتحان الهی قرار گرفته است و استغفار می‌کند. اینجاست که برای مخاطب سؤال پیش می‌آید که حضرت داوود(ع) چگونه مورد امتحان قرار گرفته است و متعاقباً چرا استغفار نموده، امّا فیض‌الإسلام با گنجاندن اطّلاعاتی که درون پرانتز آورده، به پرسش‌های مخاطب پاسخ می‌گوید و مانع از ابهام و سردرگمی او می‌گردد: Pقَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَی نِعَاجِهِ وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُO (ص/24)؛ «داوود (با اینکه داناتر و اعلم‌ از همه بود، از روی عجله و شتاب، بدون اینکه بیّنه و دلیلی از او بخواهد و از مدّعی‌علیه و از آن دیگری چیزی بپرسد،) گفت: برادر تو به سبب یک میش تو که به سوی میش‌های خود ببرد، ظلم و ستم کرده، است و محقّقاً بسیاری از شرکا و انبازان هرآینه برخی ایشان بر برخی ستم کنند، مگر آنان که (به خدا و رسول) ایمان آورده، کارهای نیکو (حقوق مردم) را حفظ و نگهداری کرده‌اند، و ایشان اندکند. داوود دانست که ما او را (به سخنانش با آن فرشته) آزمایش نمودیم و پس از پروردگارش (برای ترک اَوْلیَْ و به جا نیاوردن آنچه که سزاوار است،) آمرزش درخواست نمود».

در ترجمة آیه زیر نیز مشاهده می‌شود که مترجم به تصریح اینکه چرا حضرت یونس(ع) قوم خود را با حالت خشم رها کرد و اینکه چرا ایشان خود را از ظالمین دانسته است و بدین ‌گونه فهم و درک پیام را برای خواننده آسان کرده است:

¦ Pوَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَO (الأنبیاء/87ـ88)؛ «و یاد آور (داستان) صاحب و همراه ماهی (یونس‌بن‌متّی) را هنگامی که خشمناک (از میان قوم خود که زمان درازی آنان را به سوی ایمان آوردن و گرویدن به خدای تعالی دعوت نموده است و می‌خواند و ایشان ایمان نیاوردند و خدای تعالی آنان را به عذاب و شکنجه وعده داده بود، بیرون) رفت (پیش از آنکه خدای تعالی او را به بیرون رفتن از میان قوم وی اذن و فرمان دهد) و یقین و باور داشت و دانست که (روزی را) بر او تنگ نمی‌گیریم (هر جا رود، روزیش را به او می‌رسانیم؛ خواه در میان قومش باشد یا نباشد). پس (چون از میان قوم خود بیرون رفت و به دریا رسید، سوار کشتی شد و او را در دریا انداختند و ماهی او را به شکم خود فروبرد. آنگاه) در تاریکی‌ها (تاریکی شب، تاریکی دریا و تاریکی شکم ماهی، پروردگارش را) ندا کرد و خواند به اینکه معبود و پرستیده‌شده‌ای جز تو نیست. (از هر عیب و نقص و ناشایسته‌ای) منزّه و پاکی. البتّه من (برای ترک اَوْلیَْ و بجا نیاوردن آنچه شایسته است و آن بیرون آمدنم از میان قوم خود بی‌اذن و فرمان تو بوده،) از ستمکاران (به خود) بودم.

نمونة دیگر این نوع ایجاد ارتباط در سورة یس در این آیه است:

¦ Pإِنِّی آمَنتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَO (یس/25ـ27): «(پس چون مردم خواستند او را بکشند، ایمانش را آشکار ساخته، گفت: ای قوم) البتّه من به پروردگار شما (که پروردگار من و پروردگار هر چیزی است،) ایمان آوردم، پس (پند و اندرز مرا) بشنوید (قبول نموده و بپذیرید، و بُتان را پیروی نمایید. پس از آن، مردم انطاکیّه او را لگدکوب کردند تا آنکه در زیر پاهایشان هلاک و تباه شد. آنگاه از روی بشارت و مژده از جانب خدای تعالی به او) گفته شد: به بهشت (که برای مؤمنین و گرویدگان آماده گشته است،) درآی، آن مرد (پس از شنیدن مژدة دخول و درآمدن در بهشت) گفت: ای کاش قوم و گروه من می‌دانستند، آنچه (ایمان آوردن و گرویدنم) را که پروردگارم به سبب آن مرا آمرزید و مرا از بزرگواران (اهل بهشت) گردانید».

ممکن است این پرسش برای مخاطب پیش آید که میان جملات این آیه (آمَنتُ، قِیلَ، قَالَ) چه پیوندی وجود دارد! چنان‌که در این ترجمه دیده می‌شود، مترجم با تصریح مطالبی که در آیات نیامده، تلاش نموده تا خلأهای معنایی را پُر کند و میان جملات ارتباط معنایی ایجاد نموده است. در واقع، مترجم به بیان آنچه که اطّلاعات مشترک به حساب می‌آید، تصریح نموده است و یک نوع پیوستگی را میان عبارات پدید آورده است و این امر باعث شده که مخاطب عبارات را گسسته و بی‌ربط نداند و پیوستگی و انسجام میان جملات را متوجّه شود.

5ـ هندسة انگارة تبیین

در لسان‌العرب در معنای تبیین اینگونه آمده است: «التَّبْیینُ: الإِیضَاحُ. والتَّبْیینُ أَیضاً: الوُضُوح» (ابن‌منظور، 1414ق.: مادّة بین). راغب در مفردات می‌گوید: «وَ یُقَالُ: بَیَّنْتُهُ و أَبَنْتُهُ: إِذَا جَعَلْتُ لَهُ بَیَاناً تُکْشِفُهُ، نَحْوَ: Pلِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْO (النّحل/ 44)، Pوَ قَالَ: نَذِیرٌ مُبِینٌO (ص/70)، Pو إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُO (الصّافات/ 106)، Pوَ لاَ یَکَادُ یُبِینُO (الزّخرف/ 52)، أَیْ: یُبَیِّنُ، Pوَ هُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍO (الزّخرف/ 18)» (راغب اصفهانی، 1412ق.: مادّة بین).به سخن دیگر، تبیین، آشکارسازی همراه با روشنایی بیشتر و شکافتن بیشتر معنا می‌باشد. گاه افزوده‌های فیض‌الإسلام در ترجمه از حدّ تصریح بالاتر می‌رود؛ یعنی از شاخصه‌های تصریح فراتر می‌رود و با تفسیر هم متفاوت است و به لحاظ حجم هم کمتر از تفسیر است و در واقع، حدّ وسط میان تصریح و تفسیر است و نامی که برای این شاخصة ترجمة ایشان می‌توان نهاد تبیین است که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود:

¦Pقُلْنَا لِلْمَلآئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَO (الأعراف/11): «به فرشتگان گفتیم (امر نموده، فرمان دادیم) به آدم سجده و فروتنی کند (او را تعظیم کرده، بزرگ شمارید)».

¦Pوَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌO(الأعراف/183): «و آنان را (در دنیا) مهلت و درنگ می‌دهیم (در عذاب نمودنشان عجله و شتاب نمی‌کنیم؛ زیرا همیشه در دسترس ما هستند و عجله و شتاب برای کسی است که چیزی را از دست خواهد داد) و محقّقاً عذاب من محکم و استوار است (و کسی نمی‌تواند از آن مانع و جلوگیر شود)».

¦Pیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَO (الأنفال/20): «از خدا و فرستادة او اطاعت کرده، فرمان برید و از آن حضرت(ص) رو نگردانید (خلاف اوامر و نواهی او چیزی نگفته، کاری را انجام ندهید،) در حالی که (پند و اندرز و امر و نهی او را) می‌شنوید».

¦ Pلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْئًا وَضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُّدْبِرِینَO (التّوبه/25): «هرآینه خدا شما را در جاهای بسیار (در جنگ بدر، اُحُد، احزاب و جز آنها) یاری کرد و در روز (جنگ) حُنین (نام جایی است بین مکّه و طائف). آنگاه که بسیاری (لشکر، شوکت و توانایی)تان شما را به شگفت و خودبینی درآورد، پس بسیاری‌تان چیزی را از شما بی نیاز نساخت (سختی و بدی را از شما دور نگردانید) و (در آن هنگام،) زمین با وسعت و گشادگیش بر شما تنگ گردید (و پناهگاهی برای خود نیافتید که به آنجا پناه برید). پس روی برگردانیده (به دشمن)، پشت کردید (و در کارزار شکست خورده برگشتید)».

¦Pفَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَO (التّوبه/67): «پس خدا هم آنان را فراموش کرد (آنان را به حال خود واگذارد و از رحمت و مهربانی‌اش بی‌بهره گردانید)».

¦Pقَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُمْ بِهِ اللّهُ إِنْ شَاءَ وَمَا أَنتُمْ بِمُعْجِزِینَO (هود/33): «و شما ناتوان‌کننده(ی او) نیستید (نمی‌توانید از عذاب او بگریزید یا جلوگیری نمایید)».

¦Pذَلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌO (یوسف/65): «آن پیمانه (نزد عزیز مصر) اندک است (و از آن مضایقه و سختگیری نخواهد نمود.

¦Pأَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِّنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنشِرُونَO (الأنبیاء/21): «آیا مشرکین که معبودین و خدایانی را از زمین (مانند سنگ، چوب، طلا، نقره و جز آنها) گرفتند، آن خدایان مردگان (ایشان) را زنده می‌کنند (به ‌دنیا بازمی‌گردانند و از عذاب و شکنجه رهایی می‌دهند)؟».

¦Pلَایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَO (الأنبیاء/27): «ایشان در گفتار بر خدا سبقت و پیشی نمی‌گیرند (هرچه را به ‌آنان وحی نماید، می‌گویند) و به ‌فرمان او کار می‌کنند (و کاری را از روی خواهش نَفْس و خودسری انجام نمی‌دهند)».

¦Pوَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَیO (طه/121): «و آدم پروردگارش را نافرمانی کرده، (امر و فرمان مستحب و نیکوی او را انجام نداده،) راه را گم کرد».

در آیات فوق، ترجمة صرف و تصریح محض افادة مقصود نمی‌کند؛ چراکه مخاطب در دریافت معنا دچار چالش می‌گردد و در واقع، برای درک معنا توقّف می‌کند تا به تفکّر بپردازد که مفهوم و معنا را دریابد. بنابراین، فیض‌الإسلام به درک معنا از سوی خواننده یاری می‌رساند و توضیح‌هایی را اضافه می‌کند که فراتر از تصریح است. در واقع، ایشان معنا را بیشتر می‌شکافد و مفهوم را با پرتوی افزون‌تر از تصریح، روشن‌تر می‌سازد.

نتیجه‌گیری

1ـ کاربست تصریح از شاخصه‌های سبک‌شناختی فیض‌الإسلام به‌شمار می‌آید. او با استفاده از این تصریحات، نکات مبهم را برای مخاطب شفّاف‌سازی می‌کند و بسامد این شاخصه نشانگر آن است که ایشان در ترجمه، رویکردی مخاطب‌محور دارد؛ چراکه بدین وسیله موجبات درک و دریافت بیشتر و بهتر معنا و مفاهیم را برای مخاطب فراهم کرده است. خلأهای معنایی را پُر می‌کند و معنا و مفهوم را به صورت واضح بر خواننده عرضه می‌کند.

2ـ وی از رهگذر تصریح، برای ابهام‌زدایی، اطّلاعات فرهنگی و اجتماعی را در متن می‌گنجاند تا از ایجاد چالش ذهنی از سوی مخاطب جلوگیری گردد.

3ـ وی توانسته است با تصریح در حوزة انسجام، از جمله انسجام دستوری، همچون ارجاع، جانشینی و حذف و نیز تصریح به موارد و نکاتی که به صورت تلویحی از متن فهمیده می‌شود، در متن مقصد تعادل برقرار سازد و موجبات روانتر شدن متن ترجمه و تفهیم هر چه بهتر و بیشتر آن را برای خواننده فراهم سازد و در نتیجه، تشویش خاطری برای خواننده ایجاد نشود و در تفکّر و تأمّل خوانندة متن گسستگی ایجاد نکند.

4ـ فیض‌الإسلام در عمل، دریچة دیگری در فنّ ترجمه می‌گشاید که به آن «نظریّه یا انگارة تبیین» می‌توان گفت؛ دریچه‌ای با هندسه‌ای خاص. هندسة انگارة تبیین به این شکل است که مترجم گاه در ترجمة خود، افزوده‌هایی فراتر از تصریح می‌آورد که حجم آنها کمتر از تفسیر و در واقع، حدّ وسط میان تصریح و تفسیر است.

قرآن کریم.
ابن‌منظور، محمّدبن ‌مکرّم. (1414ق.) لسان‌العرب. چ 3. بیروت: دار صادر.
حاج سیّدجوادی، کمال. (1379). اثرآفرینان. چ 1. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
خرّمشاهی، بهاء‌الدّین. (1377). دانشنامة قرآن و قرآن‌پژوهی. چ 1. تهران: دوستان‌ـ ناهید.
خزاعی‌فر، علی. (1391). ترجمه متون ادبی. چ 9. تهران: سمت.
ــــــــــــــ . (1377). «تغییر بیان در ترجمه». فصلنامة مترجم. س 7. ش 27. صص 3ـ11.
راغب اصفهانی، حسین‌بن‌محمد. (1412ق.). المفردات فی غریب القرآن. ط 1. بیروت: دارالعلم.
ربّانی، هادی. (1383). «ساحت فیض». فصلنامة علوم حدیث. س 9. ش 3. صص 193ـ202.
شیری، علی‌اکبر. (1382). «مفهوم انسجام و انواع آن». فصلنامة آموزش زبان و ادبیّات فارسی. س 17. ش 68. صص 9ـ15.
صلح‌جو، علی. (1377). گفتمان و ترجمه. چاپ اوّل. تهران: نشر مرکز.
طالقانی، سیّد محمود. (1362). پرتوی از قرآن. چ 4. تهران: شرکت سهامی انتشار.
فیض‌الإسلام، سیّد علی‌نقی. (1378). ترجمه و تفسیر قرآن عظیم. چ 1. تهران: انتشارات فقیه.
قرائتی، محسن. (1383). تفسیر نور. چ 11. تهران: مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن.
قلی‌زاده، حیدر. (1380). مشکلات ساختاری ترجمه قرآن. چ 1. تبریز: مؤسّسة تحقیقاتی دانشگاه تبریز.
لطفی، مهدی. (1390). «پیوستگی متنی سوره‌های قرآن کریم». مطالعات قرآن وحدیث. س 4. ش 2. صص 129ـ159.
لطفی‌پور ساعدی، کاظم. (1383). درآمدی به اصول و روش ترجمه. چ 6. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
ماندی، جرمی. (1391). معرّفی مطالعات ترجمة نظریّه‌ها و کاربردها. ترجمة علی بهرامی و زینب تاجیک. چ 1. تهران: رهنما.
ناظمیان، رضا، حسام حاج مؤمن و جمشید محمّد. (1392). «پیش‌فرض‌های بافتی و تلاش پردازش در ترجمة آیات بافت‌محور قرآن؛ دیدگاه نظریّة مناسب». فصلنامة پژوهش‌های ترجمه در زبان و ادبیّات عربی. س 3. ش 6. صص 49ـ68.