Document Type : Research Paper

Authors

1 Associate Professor of Arabic Language and Literature, Tarbiat-Modarres University, Tehran;

2 PhD Student of Arabic Language and Literature, Tarbiat-Modarres University, Tehran

Abstract

The Holy Quran has a sturdy syntactical, morphological and rhetorical structure. The interpretation process of this heavenly book requires great attention to the syntax and grammar of Arabic language. The letter “Fa” is one of those meaningful letters in Arabic language that has high diversity, and this fact makes it complex for the translators to interpret it into Persian. The Persian translators have proposed “then”, “after that” and “next” as its equivalents, which considering the diversity of this letter seems to be insufficient. The aim of the present study is to conduct a grammatical analysis of how some translators such as Elahi Ghomshei, Fouladvand, and Khorramshahi have translated this letter in Quran into Persian. One of the results that we have reached upon is that these translators have had a satisfactory performance in translating Communicative Fa but have failed to translate Communicative Fa, Appealing Fa, Causal Fa and Excess Fa. As a result, their equivalents for Appeal Fa and Excess Faare incorrect, since this type of Fa shouldn’t be translated at all. Also, in translating Causal Fa, they have not paid due attention to the cause and effect and have not conveyed the causality relation. Furthermore, in translating Communicative Fa, they have only considered the emotional aspect, and have not considered that part of the sentence that has been omitted, and this fact has caused them to go awry in translation.

Keywords

مقدّمه

فرایند ترجمه عبارت است از فنّ انتقال کلام و مفاهیم از زبانی به زبان دیگر که به دو صورت نوشتاری و شفاهی صورت می‌گیرد. اهمیّت ترجمه و کار مترجم زمانی مشخّص می‌شود که کتاب‌های آسمانی، مانند قرآن برای ترجمه انتخاب شود؛ زیرا این کتاب در نوع بیان، اسلوبی بی‌نظیر و نکاتی بسیار ظریف دارد که زیبایی آن از یکایک کلمات و یا حتّی حروف برمی‌خیزد و هنگام ترجمه باید به این نکات توجّه و آن را در زبان مقصد پیاده کرد. در این کتاب، یکایک حروف معنا دارند و نقش کلیدی را در القای مفاهیم ایفا می‌کنند. حرفِ «فاء» یکی از حروفی است که از ظرایف خاصّی برخودار است و مترجمان نیز باید به هنگام ترجمة قرآن به زبان فارسی دقّت کافی را در انتخاب برابرنهاد مناسب داشته باشند.

از آغاز، دستورنویسان حرفِ «فاء» را فقط از نظر اِعراب بررسی می‌کردند که متناسب با دیدگاه‌های نحوی آنها بود و به معانی که این حرف در بر دارد و می‌تواند به نوبة خود در مفاهیم، تغییرهای بنیادینی را به وجود آورد، کمتر اشاره کرده‌اند. نکتة جالب توجّه اینکه، مترجمان ایرانی نیز تقریباً به معانی این حرف اهتمام نورزیده‌اند و به استفاده از برابرنهادهایی مانند «سپس»، «آنگاه» و «پس» بسنده نموده‌اند. این در حالی است که در زبان عربی، شش (6) نوع «فاء»، از جمله «عاطفه»، «استینافیّه»، «سببیّه»، «جزای شرط»، «فصیحه» و «زائده» وجود دارد (ر.ک؛ حسن، بی‌تا، ج 3: 573) که بر حسب تنوّع باید ترجمه‌های متنوّعی از آن ارائه شود.

از این روی، اگر تعدّد معانی «فاء»1 و انواع آن را بپذیریم، ناگزیر باید متناسب با تعداد تنوّع، برای این حرف برابرنهادهایی را نیز انتخاب کنیم. لذا به نظر می‌رسد که تمرکز بیشتر برای ترجمة این حرف به فهم بهتر و بیشتر مفاهیم نهفته در قرآن کریم نیز کمک خواهد کرد. این تحقیق می‌کوشد تا ترجمه‌هایی را که مترجمانی مانند مهدی الهی قمشه‌ای، بهاءالدّین خرّمشاهی و محمّدمهدی فولادوند از حرف «فاء» ارائه داده‌اند، بررسی کند و نشان دهد که ترجمة این حرف تا چه اندازه مهمّ و متنوّع است و در ترجمة آن فقط نمی‌توان به «پس» و «سپس» اکتفا کرد. بنابراین، این پژوهش در پی پاسخ دادن به پرسش‌های زیر است:

الف) «فاء» در قرآن کریم چه معانی را افاده می‌کند؟

ب) مترجمانی مانند الهی قمشه‌ای، خرّمشاهی و فولادوند تنوّع معنایی این حرف را چگونه به زبان فارسی ترجمه کرده‌اند؟

ج) چه معادل‌هایی در زبان فارسی برای ترجمة صحیح‌تر و دقیق‌تر «فاء» در قرآن وجود دارد؟

در این تحقیق، نخست معانی انواع «فاء» شرح داده می‌شود. سپس مثال‌های از ترجمه‌های الهی قمشه‌ای، خرّمشاهی و فولادوند ذکر و در آن چگونگی ترجمة حرف «فاء» بررسی و نقد و معادل‌های پیشنهادی ارائه داده خواهد شد.

1ـ پیشینة پژوهش

در زبان عربی، پژوهش‌هایی دربارة بررسی حرف «فاء» از نظر نحوی یا دستوری وجود دارد، ولی پژوهشگران کمتر به بررسی این حرف از نظر معنایی پرداخته‌اند. در زبان فارسی، دربارة حرف «فاء» در قرآن و تأثیر آن در ترجمه، پژوهش مستقلّی صورت نگرفته است. امّا پژوهش‌هایی که دربارة این موضوع انجام شده است و به این پژوهش نیز مربوط است، عبارت است از:

ـ «الفاء فی القرآن الکریم». رسالة کارشناسی ارشد نوشتة عبدالحمید غالب که نویسنده در این رساله به بررسی انواع «فاء» در قرآن کریم پرداخته است و تمام آرای نحویان را در آن ذکر کرده است. امّا نویسنده به بُعد معنایی حرف «فاء» در قرآن کریم اهتمام نداشته است.

ـ حنّان قادر امین در مقاله‌ای با عنوان «الفاء؛ دراسة نحویّة دلالیّة» با تکیه بر آیاتی از قرآن و شاهد مثال‌های نحوی، به بررسی حرف فاء در زبان عربی پرداخته است. نویسنده در این مقاله کم و بیش به دلالت‌های این حرف اشاره کرده است.

ـ «نگاهی به کاربرد حرف فاء در زبان عربی» که احمد پاشا زانوس آن را به قلم آورده است و از نظر نحوی، این حرف را بررسی کرده است. در این مقاله، نگارنده به بررسی معانی این حرف نپرداخته است.

ـ «پژوهشی در حروف معانی عامل» که نوشتة محمّد غفرانی و خلیل امینی است. نویسندگان در فصل سوم این کتاب به بررسی حرف «فاء» به عنوان یکی از حروف معانی پرداخته‌اند، ولی به چگونگی ترجمة انواع «فاء» به جز عاطفه توجّهی نداشته‌اند.

ـ «بررسی آرای نحوییّن در عطف نسق» نوشتة محسن ربیجاوی است که نویسنده در این رساله به بررسی حروف عطف از جمله حرف «فاء» می‌پردازد و جنبة معنایی این حروف را بررسی نمی‌کند. در واقع، در این رساله فقط از منظر نحوی به این حروف می‌نگرد.

ـ «کاربرد نحوی و بلاغی حروف عطف در قرآن کریم» نوشتة پرستو سنجی است که در این رساله، حروف عطف از جمله «فاء» از دو منظر نحوی و بلاغی بررسی شده است. نویسنده بر این باور است که فهم معنای این حروف از نظر بلاغی و نحوی در کنار یکدیگر به فهم بهتر قرآن کریم کمک می‌کند.

همان‌گونه که در پژوهش‌های فوق مشهود است، پژوهشگران فقط این حرف را از نظر دستوری بررسی کرده‌اند و به چند و چون آن پرداخته‌اند و به نقش معنایی آن در مفاهیم قرآنی توجّهی نداشته‌اند، حال آنکه ترجمة نادرست این حرف می‌تواند مفهوم آیات را تغییر دهد. تفاوت پژوهش حاضر با پژوهش‌های مذکور در این است که چگونگی ترجمة انواع فاء در ترجمه‌های فوق را بررسی و به اشکالات آن اشاره می‌کند و برابرنهادها و ترجمه‌های پیشنهادی را برای این حرف و آیات مورد نظر ارائه می‌دهد.

2ـ انواع فاء

حروف از همان ابتدای پیدایش علم نحو و تفسیر، یعنی اواخر قرن اوّل هجری و اوایل قرن دوم، توجّه نحویان و مفسّران را به خود جلب کرد. ابتدا در لابه‌لای کلام نخستین علمای نحو و تفسیر، اشاره‌هایی گذرا به حروف و معانی آن شد و به تدریج باب و فصلی جداگانه از کتب ایشان به مباحث مربوط به حروف اختصاص یافت (ر.ک؛ ابن‌الرّسول و کاظمی نجف‌آبادی، 1391: 27ـ28). فاء نیز از جمله حروف معانی2 است که برحسب کاربرد در جمله، معانی بسیاری در درون خود دارد. از آنجا که قرار است تنوّع معنایی این حرف در قرآن کریم نمایانده شود، لذا ضروری می‌نماید که انواع آن شرح داده شود.

فاء در زبان عربی به شش (6) نوع تقسیم می‌شود که عبارت است از: عاطفه، فصیحه، استینافیّه، سببیّت، جزای شرط و زائده (ر.ک؛ ابن‌هشام، 1985م.، ج 1: 214ـ223 و حسن، بی‌تا، ج 3: 573).

2ـ1) فاء عاطفه

فاء یکی از مهم‌ترین حروف عطف است که معنای «أیضا: همچنین» را برای آن در نظر گرفته‌اند. در واقع، این حرف مختصّ زبان عربی است که واژة مقابل آن در عبری (ap) است و در میان دیگر زبان‌های سامی دیده نمی‌شود. از این حرف برای برقراری رابطة میان دو جملة مساوی استفاده می‌شود (ر.ک؛ عبدالتّواب، 1929م.: 178) و در عمل، عطف با حروفی مانند «ثمّ»، «أَوْ»، «أَمْ»، «لکن»، «بَل» و «حتّی» تا حدودی شبیه است، ولی تفات‌هایی نیز با آنها دارد. حرف واو افادة مشارکت میان دو معطوف را دارد، ولی فاء علاوه بر مشارکت، بر ترتیب و تعقیب نیز دلالت می‌کند. «ثمّ» علاوه بر ترتیب، معنای تراخی (بازة زمانی طولانی‌تر) نیز دارد. «أو» نیز مفید تخییر میان دو شیء، ابهام، اباحه و شکّ است.حرف «أم» نیز مفید اشتراک ماقبل در مابعد در حُکم است و به دو نوع منفصله و منقطعه تقسیم می‌شود. حرف «لکن» مفید اضراب یا استدراک است و «و» بعد از نفی یا نهی عطف می‌دهد. «بل» نیز حرف اضراب است که بر مفرد و جمله وارد می‌شود و در صورتی که بر جمله وارد شود، یا ابطالی است یا انتقالی. در اضراب ابطالی جمله‌ای آورده می‌شود که معنای جملة پیشین را باطل می‌کند، ولی در انتقالی، از غرضی به غرض دیگر منتقل می‌شود. حتّی نیز حرف عطفی است که مفید غایت یا نهایت است و شرط معطوف آن، این است که بخشی از معطوفٌ‌علیه باشد. این حرف برای عطف مفردات به کار می‌رود، نه عطف جملات (ر.ک؛ السّامرایی، 2003م.: 233ـ255).

دستورنویسان حرف عطف را به دو نوع عطف بیان و عطف نسق تقسیم می‌کنند. آنچه در اینجا مورد نظر ماست، عطف نسق است. عطف نسق به معنای برقراری پیوند میان دو اسم، دو فعل یا دو جمله با حروف عطف است. ابن‌سرّاج دربارة عطف نسق می‌گوید:

«بدان که عطف نسق در اعراب، مانند نعت (صفت) و تأکید است و به این دلیل عطف نسق نامیده شده است نه نعت که عطف از فعل مشتق نشده است و صفت نیست. از این روی، دستورنویسان از اینکه آن را نعت بنامند، عدول کردند و بر آن نام نسق نهادند» (ابن‌سرّاج، بی‌تا، ج 2: 44).

به هر حال، بیشترین کاربرد حرف فاء، عطف است که سه معنا دارد: ترتیب، تعقیب و سببیّت.

2ـ1ـ1) ترتیب

ترتیب خود به دو نوع ترتیب معنوی و ترتیب ذکری تقسیم می‌شود که در ادامه به آنها پرداخته می‌شود.

2ـ1ـ1ـ1) ترتیب معنوی

ترتیب به دو بخش معنوی و ذکری تقسیم می‌شود و منظور این است که «زمان تحقّق معنا در معطوف، پس از زمان تحقّق آن در معطوفٌ‌علیه باشد؛ مانند: «نَفَعَنَا بُذْرُ الْقُمْحِ للزِّراعَةِ فَإِنْبَاتُهُ فَنُضْجُهُ، فَحَصَادُهُ». از این روی، زمان بذر پیش از زمان رویش و زمان برداشت گندم پیش از زمان درو کردن آن است» (حسن، بی‌تا، ج 3: 573). بدین ترتیب، زمان وقوع در فعل پیش از فاء، سابق بر زمان وقوع بر فعلی است که پس از این حرف قرار دارد (ر.ک؛ ابن‌هشام، 1985م.، ج 1: 219 و السّامرایی، 2003م.، ج 3: 201). از این روی، نام ترتیب معنوی یا معنایی بر آن نهاده شده است.

2ـ1ـ1ـ2) ترتیب ذکری

نوع دوم ترتیب، ترتیب ذکری است؛ بدین معنا که کلمه‌ای که پس از فاء قرار می‌گیرد، فقط از نظر وقوع در جمله بر کلمة پیش از فاء تأخّر دارد، نه در معنا.

2ـ1ـ2) تعقیب

تعقیب، وجود مدّت زمان مناسب میان معطوف و معطوفٌ‌علیه است که ممکن است کوتاه باشد، یا به طول انجامد؛ مانند این جمله: «تَزَوَّجَ فَوَلَدَ لَهُ». البتّه در صورتی که میان ازدواج و تولّد مدّت زمان بارداری که نُه ماه است، فاصله بیفتد (ر.ک؛ همان، 1985م.، ج 1: 214). از این روی، گفته می‌شود که مدّت زمان میان معطوف و معطوفٌ‌علیه امری نسبی است.

2ـ1ـ3) سببیّت

فاء عطفی که افادة سببیّت می‌کند، در عطف جمله یا صفت رخ می‌دهد، ولی این فاء «تنها در صورتی فاءِ سبب نامیده می‌شود که بر مضارع منصوب به ’’أَنْ“ مصدریّه‌ای وارد شود که این فعل را با برخی شروط نصب می‌دهد» (عبّاس حسن، بی‌تا، ج 3: 574).

این نوع عطف در فاء که مفید سببیّت باشد، برای عطف جمله به جمله یا عطف صفت به کار می‌رود (السّیوطی، بی‌تا، ج 3: 192). البتّه در این مبحث از فاء باید به این نکته توجّه داشت که فاء در درجة نخست افادة عطف می‌کند و سببیّت پس از آن و در درجة دوم مطرح می‌شود.

2ـ2) فاء استینافیّه

این واژه از نظر دستور زبان بدین معناست که معنای کلام پس از حرف استیناف با معنای پیش از آن متفاوت باشد؛ زیرا معنای کلام، تمام و معنای دیگری آغاز می‌شود (ر.ک؛ السّامرایی، 2003م.، ج 3: 328 و الحمد، 1993م.: 219). در دستور زبان عربی، حروفی مانند «فاء» و «واو» برای استیناف کلام استفاده می‌شوند.

2ـ3) فاء سببیّة محض

فاء سببیّه سبب و علّت را نشان می‌دهد. ابن‌منظور در لسان‌العرب در این باره می‌گوید: «سبب از معانی علّت است. گفته می‌شود که این علّت این است؛ یعنی سبب آن و سبب چیزی است که به وسیلة آن به چیز دیگری می‌رسیم» (ابن‌منظور، بی‌تا: مادّة سبب و علل). این در حالی است که برخی از نحوی‌ها، میان سبب و علّت تفاوت قائل هستند. آنها در باب حرف «باء» از دو واژة تعلیل و سبب استفاده می‌کنند و بر این باورند که باء هر دو معنا را افاده می‌کند (ر.ک؛ الإربلی، 1984م.: 38).

2ـ4) فاء زائده

فاء زائده دو نوع است: نوع نخست آن فائی است که بر خبر مبتدا وارد می‌شود، البتّه اگر مبتدا متضمّن معنای شرط باشد؛ مانند: «الَّذِی جَادَ فَلَهُ الْجَنَّةُ». این فاء شبیه به فاء جزای شرط است؛ زیرا فاء بر جواب وارد می‌شود تا تأکید شود که خبر شایستگی صلة مذکور را دارد و اگر این حرف حذف شود، این احتمال می‌رود که خبر مستحقّ مبتدای دیگری باشد. زائده بودن فاء بدین معناست که خبر از رابطی بی‌نیاز است که آن را به مبتدا ارتباط دهد و مبتدا زمانی که به اسم شرط شبیه باشد، فاء در خبر آن به سبب شباهتی که به جواب شرط دارد، وارد می‌شود. نوع دوم نیز فائی است که وارد شدن آن مانند وارد نشدنش است؛ مانند: «أَخُوکَ فَوَجَد» و این بیت شعر از عدیّ‌بن زید که موعد رحیل را ترسیم می‌کند و می‌گوید:

«أَرْوَاحٌ، مُوَدَّعٌ، أَمْ بُکُورٌ

 

أَنْتَ فَانْظُرْ: لِأَیِّ ذَاکَ تَصِیرُ؟».

دربارة فاء زائده نکتة دیگری وجود دارد که مربوط به فائی است که بر «إِذَا»ی فجائیّه وارد می‌شود؛ مانند: «خَرَجت فَإِذَا الْأَسَد». برخی از نحویّون، از جمله المازنی این فاء را «زائدة لازمه» می‌دانند. ولی برخی دیگر مانند أبوبکر مبرمان و ابن‌جنّی آن را عاطفه می‌دانند. نوع دیگری از فاء وجود دارد که بر معمول فعلی وارد می‌شود که بر آن فعل مقدّم شده است که معمولاً این مسئله در امر و نهی رخ می‌دهد؛ مانند: «زیداً فَاضْرِب». برخی از نحویّون آن را زائده تلقّی می‌کنند و برخی دیگر آن را عاطفه می‌دانند. لذا اصل در «زیداً فَاضْرِب» جملة «تنبّه فَاضْرِب زیداً» است که تنبه به سبب کثرت تکرار حذف شده است (ر.ک؛ المرادی، 1992م.: 71ـ74).

2ـ5) فاء جزاء شرط

فاء جزاء برای ربط میان فعل شرط و جزاء شرط آورده می‌شود. فاء در جواب دو چیز می‌آید: یا با ادوات شرطی که دو فعل را مجزوم می‌کنند؛ مانند «إِنْ»، «مَنْ»، «مَا» و... . همچنین، بر سر کلامی وارد می‌شود که معنای شرط دارد؛ مانند «أَمّا» (ر.ک؛ همان: 66).

2ـ6) فاء فصیحه

دستورنویسان قدیم زبان عربی در کتاب‌های خود، از فاء فصیحه، با این عنوان یاد نکرده‌اند. فاء فصیحه تنها از نظر ویژگی ترکیبی اسماء با فاء جزاء تفاوت دارد. فاء فصیحه شرط مقدّر را افصاح (بیان) می‌کند (ر.ک؛ پاشا زانوس، 1379: 26)، ولی فاء جزاء رابط، جواب شرط ظاهری است و تنها اختلاف این دو فاء در این مسئله نهفته است.

3ـ فاء در قرآن کریم و نقد ترجمه‌های الهی قمشه‌ای، فولادوند و خرّمشاهی

3ـ1) فاء عاطفه

3ـ1ـ1) فاء در معنای ترتیب

در ترجمة این فاء، مهم‌ترین نکته ان است که حرف عطف ترجمه شود. در زبان فارسی، برای ترجمة عطف از حرف «و» استفاده می‌شود. امّا از آنجا که در ترجمه نمی‌توان هم حرف عطف «و» را آورد و هم ترتیب را لحاظ کرد، از این روی، بهتر است که از برابرنهادی استفاده کرد که هر دو شاخصة عطف و ترتیب را در خود داشته باشد.

امّا برای ترتیب می‌توان آیات زیر را به عنوان نمونه ذکر کرد:

r Pوَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَO (البقره/65).

¦ الهی قمشه‌ای: «محقّقا دانسته‌اید جماعتی از شما که عصیان ورزیده حرمت، شنبه را نگاه نداشتند، آنان را مسخ کردیم، گفتیم: بوزینه شوید؛ دور از درگاه قرب حقّ و مقام انسانیّت».

¦ فولادوند: «و کسانی از شما را که در روز شنبه (از فرمان خدا) تجاوز کردند، نیک شناختید! پس ایشان را گفتیم: بوزینگانی طردشده باشید».

¦ خرّمشاهی: «کسانی از خودتان را که در سِبت (شنبه) بی‌روشی کردند، خوب می‌شناسید، که به ایشان گفتیم: بوزینگان مطرود باشید».

دربارة این آیه تفاسیر زیادی ارائه شده است. پس از اینکه یهودیان حرمت روز شنبه را حفظ نکردند، خداوند خطاب به آنها فرمود که آنها را به بوزینه تبدیل خواهد کرد. حال دربارة اینکه معنای تبدیل شدن به بوزینه چیست، نظرهای بسیاری وجود دارد. ابن‌عاشور در این باره می‌گوید: «احتمال دارد که جسم‌های آنان به جسم بوزینه تبدیل شود و ادراک انسانی آنها باقی بماند... احتمال دارد که بدنشان مانند انسان باقی بماند، ولی عقل آنان به عقل میمون تبدیل شود» (ابن‌عاشور، 1984م.، ج 1: 544). این مثال همانند مثال «حمار: اُلاغ» در آیة Pکَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفاراًO است و فعلِ «کُونُوا» از نظر معنایی، امر نیست؛ زیرا یهودیان قدرت نداشتند مانع از این شوند که تبدیل به بوزینه شوند و منظور، سرعت تبدیل آنها به بوزینه است (ر.ک؛ الرّازی، 1420ق.، ج 3: 541 و البیضاوی، 1418ق.، ج 1: 85). در این آیه، خداوند کلام خود را به سخن مخاطبان خویش عطف و به ناگاه از ضمیر مخاطب به ضمیر غایب عدول کرده است تا مخاطبان وی که حرمت روز شنبه را حفظ نکرده‌اند، بدانند که منظور از بوزینگان رانده‌شده، خودشان هستند. از این روی، صحیح آن است که حرفِ «واو» میان کلام خداوند و سخن مخاطبان او قرار گیرد.

در ترجمة نخست، قاعدة «اضمار»3 جاری شده که نادرست است؛ بدین معنا که مترجم این حرف را به منزلة حرف زائد یا استیناف در نظر گرفته است. فاء در ترجمة دوم، به منزلة حرف جزاء ترجمه شده که نادرست است؛ زیرا در این آیة شریفه، هیچ ادات شرطی به کار نرفته است. مترجم در ترجمة سوم نیز از «که» استفاده کرده است که یا به معنای توضیح موصوف مبهم، یا به معنای تعلیل است. در صورت نخست، مسئلة مبهمی وجود ندارد که توضیح داده شود. اگر مترجم افادة تعلیل کند نیز اشتباه است؛ زیرا جملة نخست مسبّب جملة بعد از فاء نیست، بلکه تنها ترتیب و مدّت زمان آن مدّ نظر است.

× ترجمة پیشنهادی: «یقیناً می‌دانید که شما حرمت روز شنبه را نگه نداشته‌اید. پس از آن (سپس)، ما به آنها گفتیم که بوزینگان رانده شده باشیم».

3ـ1ـ2) تعقیب

همچنین، فاء عاطفه معنای تعقیب را در بر دارد. منظور از تعقیب این است که کاری پس از کار دیگر و به فاصلة زمانی انجام شود. از این روی، شاید تعقیب بلافاصله باشد یا بافاصله. لذا با آوردن این دو قید می‌توان به مخاطب در فهم بهتر معنا کمک کرد.

r Pوَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًاO (طه/115).

¦ الهی قمشه‌ای: «و ما با آدم عهدی بستیم که فریب شیطان نخورد و در آن عهد، او را استوار و ثابت‌قدم نیافتیم».

¦ فولادوند: «و به‌یقین پیش از این، با آدم پیمان بستیم، ولی آن را فراموش کرد و برای او عزمی (استوار) نیافتیم».

¦ خرّمشاهی: «و از پیش به آدم سفارش کردیم، ولی فراموش کرد و در او عزمی استوار نیافتیم».

در این آیه، فاء حرف عطف است و افادة تعقیب می‌کند؛ بدین معنا که خداوند متعال، مدّت‌ها پیش با آدم عهد بست و آدم پس از مدّتی عهدة خود را شکست. آلوسی در تفسیر این آیه آورده است که آدم عهد خود را پس از مدّتی فراموش کرد و از آن غافل شد. فراموشی نیز در اینجا از برای ترک کردن مجاز آمده است (آلوسی، 1415ق.، ج8: 578). بنابراین، در این آیه بهتر است که بُعد زمانی نیز مد نظر قرار گیرد.

در ترجمة نخست، حرف «فاء» به معنای «حتّی» در زبان عربی در نظر گرفته شده است که معنای «تا» و «که» از آن برداشت می‌شود. در این آیه، شاید غائی بودن منظور خداوند باشد؛ یعنی اینکه انسان بالأخره عهد خود را فراموش کرد، ولی نخستین مسئلة مهم، عاطفه بودن و آنگاه قید زمانی آن است. مترجمان در دو ترجمه بعدی نیز حرف استدراک «ولی» را جایگزین حرف عطف کرده‌اند. گویا باری تعالی از سخن خود بازگشته است و جملة دوم را در مقابل جملة نخست گفته است؛ زیرا استدراک یعنی نفی ماقبل و اثبات مابعد. در صورتی که چنین چیزی مدّ نظر خداوند نیست و از این آیه نیز چنین مسئله‌ای استنباط نمی‌شود. نکتة دیگر اینکه در زبان عربی، تقریباً هیچ گاه حرف فاء به معنای استدارک نیامده است.

× ترجمة پیشنهادی: «پیش از این با آدم عهد بستیم و او پس از مدّتی [عهد خود را] فراموش کرد. ما در او عهد استواری ندیدیم».

گاهی فاء در معنای تعقیب بدون مهلت زمانی آورده می‌شود؛ یعنی فعل دوم بلافاصله مترتّب بر فعل نخست است. نمود این مسئله را می‌توان در آیة زیر مشاهده کرد.

r Pثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهO (العبس/ 21).

¦ الهی قمشه‌ای: «آنگاه به وقت معیّن او را بمیراند و به خاک قبر سپرد».

¦ فولادوند: «آنگاه به مرگش رسانید و در قبرش نهاد».

¦ خرّمشاهی: «سپس او را می‌رانید و او را در گور کرد».

بدین معنا که پس از اینکه انسان میرانده شد، بلافاصله و بدون هیچ مهلتی در قبر قرار گرفت. در این آیه، منظور این است که وی را میراند و بلافاصله در قبر نهاده شد. ولی در ترجمه‌های آیة فوق می‌بینیم که فقط جنبة عاطفه رعایت شده است و به بُعد زمانی اهتمام نشده است.

× ترجمة پیشنهادی: «سپس او را میراند و بلافاصله در گورش نهاد».

3ـ1ـ3) فاء عاطفة سببیّه

این فاء آمیزه‌ای از عطف و سببیّت است. از این روی، در ترجمه بهتر است به گونه‌ای این حرف ترجمه شود که هم جنبة عاطفه بودن آن رعایت شود و هم بُعد سببیّت. در ترجمة این حرف، بهتر است از عبارت‌هایی مانند «و به سبب آن» و «و به این دلیل» و «و از این روی» استفاده شود.

r Pفَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِO (القصص/15).

¦ الهی قمشه‌ای: «در آن حال، آن شخص شیعه از موسی دادخواهی و یاری علیه آن دشمن خواست. موسی خشمناک به یاری مؤمن شتافت و مشتی سخت بر آن دشمن زد، مگر دفع ظلم او از مؤمنی کند.قضا را بدان ضربت مرگش فرارسید».

¦ فولادوند: «آن کس که از پیروانش بود، ضدّ کسی که دشمن وی بود، از او یاری خواست. پس موسی مشتی بدو زد و او را کُشت».

¦ خرّمشاهی: «آنگاه کسی که از پیروانش بود، در برابر کسی که از دشمنانش بود، از او یاری خواست. پس موسی مشتی به او زد که کارش ساخته شد».

دربارة این آیه گفته می‌شود که حضرت موسی وارد شهر مصر یا «مِنْف» شد که بخشی از مصر است. در این هنگام، یکی از دنباله‌روان او از وی تقاضای کمک کرد. حضرت نیز به شخص متخاصم مشتی زد و آن شخص کُشته شد. از آنجا که شخص، حضرت را به مبارزه نطلبیده بود، حضرت پس از آن می‌گوید که این کار شیطان بود (ر.ک؛ الزّمخشری، 1987م.، ج 3: 398). به هر حال، فاء در این جمله، عاطفه و سببیّه است. اگر در ترجمه، به آوردن حرف عطف اکتفا شود (مثل ترجمة فولادوند)، دیگر معنای سببیّت افاده نمی‌شود؛ بدین معنا که حضرت مشت را زد و شخص کافر کشته شد و دیگر معنای سببیّت از آن سلب می‌شود. از سوی دیگر، نمی‌توان از واژة «که» استفاده کرد (مثل ترجمة خرّمشاهی). در واقع، مترجم با آوردن «که» هم عطف را نادیده گرفته است و هم سبب را. گویا مُشت، نکره بوده، مترجم قصد داشته است مشت را توضیح دهد که کشنده بوده است و یا اینکه مترجم ابهام جملة ماقبل را دفع می‌کند. در ترجمة نخست نیز این دو بُعد رعایت نشده است و این حرف ترجمه نشده است.

× ترجمة پیشنهادی: «کسی که از دنباله‌روانش بود، از موسی خواست تا در برابر دشمنش به او کمک کند. حضرت موسی مشتی به او زد و به سبب آن، شخص [کافر] را کشت».

3ـ2) فاء استینافیّه

بیشتر دستورنویسان بر این باورند که میان جملة پیش و پس از فاء استیناف، از نظر اِعراب و معنایی هیچ ارتباطی وجود ندارد (ر.ک؛ المرادی، 1992م.: 191). در این صورت، دیگر لزومی ندارد که معنای عاطفه در نظر گرفته شود؛ چراکه استیناف به معنای از سرگیری و آغاز مجدّد است. پس جمله‌ای که با جملة دیگر ارتباطی ندارد، نیازی به رابط ندارد. لذا در ترجمة فاء به زبان فارسی، بهتر است معنایی بر آن در نظر گرفته نشود و در واقع، آن را اضمار کنیم. امّا مترجمان در ترجمة فاء استیناف، معانی مانند «پس» و «آنگاه» در نظر گرفته‌اند و با این کار، میان فاء جزای شرط که در واقع، به معنای نوعی نتیجه‌گیری است، با فاء استیناف هیچ تفاوتی قائل نشده‌اند.

r Pوَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ * فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَO (البقره/78ـ79).

¦ الهی قمشه‌ای: «...پس وای بر آن کسان که از پیش خود چیزی نوشته».

¦ خرّمشاهی: «...پس وای بر کسانی که [این‌گونه] کتاب را به دست خویش می‌نویسند».

¦ فولادوند: «...پس وای بر کسانی که کتاب (تحریف‌شده‌ای) با دست‌های خود می‌نویسند».

برای اینکه مشخّص شود فاء در این آیه، مستأنفه است، با جملة پیش از خود ارتباطی ندارد و نتیجه‌گیری آیه قبل از فاء نیست، آیة پیش از این حرف را ذکر کردیم. خداوند در آیة 78، افراد بی‌سواد را خطاب قرار می‌دهد که کتاب خدا (تورات) را طوطی‌وار حفظ کرده‌اند و دربارة آن اطّلاع دارند. از این روی، به قرینه می‌توان پی برد که خداوند به چنین افرادی هشدار نمی‌دهد و از آنها انتظاری بیش از این ندارد. ولی در آیة 79 خداوند به کسانی هشدار می‌دهد که با سوء‌استفاده از سواد خود نوشته است و کتابی می‌نویسند و آن را به خداوند نسبت می‌دهند. از این روی، هشدار متوجّه آنهاست، ولی مترجمان در ترجمة آیه فوق، از حرف «پس» که حرف نتیجه‌گیری است، استفاده کرده‌اند که در واقع، درست به نظر نمی‌رسد. در این آیه، خداوند سخن خود را با هشدار آغاز کرده است و هشدار وی متوجّه کسانی است که توصیف آنها پس از حرف فاء آمده است و به آیة پیش از خود ارتباطی ندارد تا ما از این طریق بتوانیم نتیجه‌گیری کنیم. از این روی، نیازی به ذکر ترجمة این نوع از فاء نیست.

× ترجمة پیشنهادی: «وای بر کسانی که کتاب را به دست خود می‌نویسند و برای اینکه آن را به بهای اندکی بفروشند، می‌گویند این [کتاب] از نزد خداوند است».

3ـ3) فاء سببیّة محض (تعلیلیّه)

فاء سببیّه، آن است که علّت و معلول یا سبب و مسبّب را نشان می‌دهد. فرق این فاء با فاء عاطفة مفید سببیّت، آن است که معنای عطف از آن برداشت نمی‌شود. در ترجمة این فاء از واژگانی مانند «پس»، «در نتیجه»، «در این صورت»، «تام، «چه اینکه»، «بدان سبب»، «زیرا» و «در این صورت» استفاده می‌شود.

r Pقَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَی إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْدًاO (یوسف/5).

¦ الهی قمشه‌ای: «یعقوب گفت: ای فرزند عزیز! زنهار خواب خود را بر برادران حکایت مکن که به اغوای شیطان بر تو مکر و حسد خواهند ورزید».

¦ فولادوند: «(یعقوب) گفت: ای پسرک من! خوابت را برای برادرانت حکایت مکن که برای تو نیرنگی می‌اندیشند».

¦ خرّمشاهی: «[یعقوب] گفت: فرزندم خوابت را برای برادرانت بازگو مکن که در حقّت بدسگالی می‌کنند».

در این آیه، حرف فاء علّت و سبب را می‌رساند؛ زیرا کید و مکر برادران یوسف علیه وی، معلول و مسبّب بازگو کردن خواب از سوی اوست. همچنین، فعل پس از فاء نیز منصوب شده است و علامت نصب آن نیز حذف حرفِ «نون» از آخر این فعل است. مترجمان در ترجمة این آیه از واژة «که» استفاده کرده‌اند که اگر در معنای «زیرا» باشد، صحیح خواهد بود. در غیر این صورت، ترجمه نادرست است.

× ترجمة پیشنهادی: «[یعقوب] گفت: فرزندم! خوابت را برای برادرانت بازگو مکن؛ زیرا آنها علیه تو مکر خواهند کرد».

3ـ4) فاء زائده

همان گونه که گفته شد، این فاء زائده است و زائده بودن آن از نظر اعرابی است، ولی به همراه خود اندکی تأکید به همراه دارد. با وجود این، مسئله اگر فاء ترجمه نشود، مشکلی ایجاد نخواهد شد.

r Pإِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا... فَأُولَئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَO (النّساء/146).

¦ فولادوند: «مگر کسانی که توبه کردند و (عمل خود را) اصلاح نمودند... که (در نتیجه،) آنان با مؤمنان خواهند بود».

¦ الهی قمشه‌ای: «مگر آنها که توبه نمودند و تباهکاری خود را اصلاح کردند... پس این گروه در صف مؤمنان باشند».

¦ خرّمشاهی: «مگر کسانی که توبه و درستکاری کنند...اینان در زمرة مؤمنانند».

در ترجمه‌های فوق، ترجمة نخست و دوم نادرست است. ترجمة اوّل «فاء» را در معنای علّت و نتیجه‌گیری آورده است. با توجّه به آیه می‌بینیم که پیش از «فاء» ویژگی‌های انسان مؤمن برشمرده شده است و جملة پس از «فاء» معلول یا مسبّب جملة قبل از آن نیست. از این روی ترجمه، «فاء» به «در نتیجه» درست به نظر نمی‌رسد. در ترجمة دوم نیز گویا «فاء» برای جزای شرط لحاظ شده است و مترجم از برابرنهاد «پس» استفاده کرده است که صحیح نیست، ولی در ترجمة سوم (خرّمشاهی) معادلی برای این حرف آورده نشده است و به عنوان حرف زائد تلقّی شده است که ترجمه صحیح است.

× ترجمة پیشنهادی: «مگر کسانی که توبه و درستکاری کردند و به خداوند پناه بردند و دین خود را برای خدا خالص گردانیدند، اینان کسانی هستند که حامی مؤمنانند».

3ـ5) فاء جزای شرط

این فاء در جواب شرط می‌آید. در ترجمة این نوع از فاء می‌توان از برابرنهادهایی مانند «پس»، «در نتیجه»، «سپس» و... استفاده کرد. مترجمان در ترجمة این نوع فاء نیز گاهی دچار اشتباه شده‌اند.

r Pفَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَO (البقره/24).

¦ الهی قمشه‌ای: «اگر اینکار را نکردید و هرگز نتوانید کرد، طعن به قرآن مزنید و بپرهیزید از آتشی که هیزمش مردم بدکار است و سنگ‌های خارا که قهر الهی برای کافران مهیّا کرده است».

¦ «فولادوند: پس اگر نکردیدـ و هرگز نمی‌توانید کردـ از آن آتشی که سوختش مردمان و سنگها هستند و برای کافران آماده شده، بپرهیزید».

¦ خرّمشاهی: «ولی اگر چنین نکردیدـ که هرگز نخواهید کردـ از آتشی که هیزم آن انسان و سنگهاست و برای کافران آماده شده است، بترسید».

فائی که بر سَرِ «اتّقوا» وارد شده، جزای شرط یا جواب شرط است. خداوند پس از تحدّی کافران برای آوردن یک سوره از قرآن، از آنان می‌خواهد از آتش جهنّمی بپرهیزند که هیزم آن، پیکر انسان‌های کافر است. در نتیجه، از فاء جزا استفاده می‌کند. از این روی، در ترجمة این آیه بهتر است که از واژة «پس» استفاده شود. ولی در ترجمة نخست، این فاء حرف عطف در نظر گرفته شده است و در ترجمه، از حرفِ «واو» استفاده شده که نادرست است؛ زیرا فعلی که پس از حرفِ «إِنَّ» قرار گرفته، فعل شرط است. فعل دوم که پس از فاء آمده، جواب شرط است. در ترجمه‌های دوم و سوم نیز این حرف ترجمه نشده است و مترجمان آن را به منزلة حرف زائدی در نظر گرفته‌اند که گویا نیازی به ترجمه آن نیست. پس جملة بعد از «فاء» نتیجة جمله قبل از آن است؛ بدین معنا که کافران هرگز نخواهند توانست آیه‌ای مانند آیات قرآن بیاورند. در نتیجه، بهتر است از این اقدام پرهیز کنند. لذا استفاده از برابرنهاد «پس» یا «در نتیجه» درست به نظر می‌رسد.

× ترجمة پیشنهادی: «اگر [چنین کاری] نکردیدـ و هرگز نخواهید توانست، پس (در نتیجه) بپرهیزید از آتشی که سوختش انسان‌ها[ی کافر] و سنگ‌هایی هستند که برای کافران آماده شد».

3ـ6) فاء فصیحه

در واقع، فاء فصیحه همان فاء عاطفه است که بر جملة معطوفه داخل می‌شود و بیان می‌کند که جملة معطوفٌ‌علیها حذف شده است (ر.ک؛ الدّقر، 1986م.: 453). بنابراین، ما در ترجمة این فاء، نخست باید به افصاح کلام محذوف بپردازیم و آنگاه جنبة عطف آن را در نظر بگیریم. در ترجمة این فاء، معمولاً از حرفِ «واو» در زبان فارسی استفاده می‌کنیم.

r Pفَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِیرًاO (الفرقان/36).

¦ الهی قمشه‌ای: «آنگاه موسی و هارون را گفتیم که رو به جانب آن قوم که آیات ما را تکذیب کردند، کنید که ما آنها را سخت هلاک می‌گردانیم».

¦ فولادوند: «پس گفتیم: (هر دو به سوی قومی که نشانه‌های ما را به دروغ گرفتند، بروید.) پس (ما) آنان را به سختی هلاک نمودیم».

¦ خرّمشاهی: «آنگاه گفتیم که به سوی قومی که آیات ما را دروغ انگاشتند، بروید. آنگاه به‌کلّی نابودشان کردیم».

فاء در PفَدَمَّرْنَاهُمْO برای افصاح از یک جملة محذوف به کار رفته است. بنابراین، جملة PفَدَمَّرْنَاهُمْO جملة پیش از خود را افصاح می‌کند و نشان می‌دهد که جمله‌ای حذف شده است و تقدیر آن نیز «فَذَهَبَا إِلَیْهِمْ فَکَذَّبُوهُمَا» می‌باشد (ر.ک؛ درویش، بی‌تا، ج 7: 14). اگر در ترجمة این فاء، مستقیماً آن را ترجمه کنیم و حرف عطف در نظر بگیریم و به جملة محذوف اشاره‌ای نشود، به خطا رفته‌ایم؛ زیرا در این صورت، این توهّم ایجاد می‌شود که خداوند کسانی را نابود کرده است که به سوی قومی رفته‌اند که آیات او را تکذیب کرده‌اند. پس ترجمة «فاء» بدون ذکر محذوفِ مقدّر اشتباه است. اگر مانند ترجمة نخست از واژة «که» استفاده کنیم و جنبة علّی بودن آن را مدّ نظر قرار دهیم، باز هم نادرست است؛ چراکه تکذیب‌کنندگان نابود شده‌اند، نه افرادی که برای هدایت آنها نزدشان رفته‌اند. اگر جنبة علّیّت یا نتیجه‌گیری را نادرست بدانیم، از این روی قرار دادن واژة «پس» به عنوان برابرنهاد «فاء» نیز نادرست است. لذا ترجمة دوم نیز اشتباه است. امّا دربارة ترجمه سوم باید گفت که مترجم «فاء» را به عنوان عاطفة مفید ترتیب در نظر گرفته است. عاطفه بودن این حرف، صحیح است، ولی ترتیبی در کار نیست. اگر ترتیب را مدّ نظر قرار دهیم و جملة محذوف را در تقدیر نگیریم، باز هم شائبة ترجمة نخست مطرح می‌شود که خداوند افرادی را نابود کرد که برای هدایت آن قوم نادان رفته بودند. به هر حال، بهتر است از برابرنهادی استفاده شود که معنای عطف را برساند و جملة محذوف نیز در تقدیر گرفته شود تا ابهام از بین رود و دچار اشتباه نشویم. از این روی، برای ترجمة صحیح، از حرف عطف استفاده می‌کنیم و به جمله محذوف نیز اشاره می‌نماییم.

× ترجمة پیشنهادی: «ما به آن دو گفتیم، به سوی قوم خود بروید که نشانه‌های ما را تکذیب کردند [آن دو رفتند و قومشان تکذیبشان کردند] و ما نیز آنها (تکذیب‌کنندگان) را به‌شدّت نابود کردیم».

نتیجه‌گیری

با توجّه به آنچه گفته شد، می‌توان به نتایج زیر اشاره کرد:

1ـ در ترجمة فاء زائده و استیناف بهتر است معنای فاء را در نظر نگیریم و قاعدة اضمار را بر آن جاری کنیم. در این صورت، حرف را ترجمه نمی‌کنیم، هرچند که فاء در اِعراب، زائد است، ولی اندکی تأکید به همراه دارد. حرفی که با جملة پیشین مرتبط نیست (استیناف)، نیازی به ترجمه ندارد. علّت استفاده از حرف عطف در آغاز جملة عربی این است که در این زبان، پیوند بسیاری میان جملات وجود دارد و این پیوند را با حروف عطف نشان می‌دهند. حال آنکه در زبان فارسی، جمله‌ای که از نظر معنایی، مستقل از جملة قبل خود است، با حرف آغاز نمی‌شود و قاعدة (فصل) بر آن جاری می‌شود نه (وصل).

2ـ در ترجمة چهار (4) نوع دیگر از جملة فاءِ عاطفه، قاعدة اظهار را جاری و حرف فاء را ترجمه می‌کنیم. در ترجمة فاءِ عاطفه، پس از اشاره به ترتیب، تعقیب و سببیّت آن، از حرف عطفِ واو استفاده می‌کنیم. امّا در فاءِ فصیحه بهتر است پیش از حرفِ واو به معطوفٌ‌علیه محذوف این حرف که حذف شده است، اشاره شود تا خواننده، آن را با فاءِ عاطفه محض اشتباه نگیرد.

3ـ برای ترجمة فاء سببیّة محض باید سبب و مسبّب بودن جملات پس و پیش از «فاء» در ترجمه نشان داده شود. لذا برای ترجمة این حرف، از برابرنهادیی مانند «زیرا»، «از این روی»، «بدین خاطر»، «بدین سبب»، «چه اینکه»، «در این صورت» و «تا» استفاده می‌کنیم؛ زیرا جملة قبل از فاء، مسبّب یا معلول جملة بعد از آن است.

4ـ در ترجمة فاءِ جزای شرط نیز جواب بودن شرط را مدّ نظر قرار می‌دهیم و به نوعی، نتیجه‌گیری جملة پس از فاء (جواب شرط) را با واژه‌هایی مانند «پس»، «در این صورت» و «سپس» نشان می‌دهیم. در نتیجه، باید به گونه‌ای این حرف را ترجمه کرد که نشان داده شود جملة بعد از «فاء» نتیجة جملة قبل از آن است.

پی‌نوشت‌ها:

1ـ همة معانی را که می‌توان برای حرف فاء متصوّر شد، عبارتند از: پس از آن، و، سپس، بلافاصله، پس از مدّتی، به سبب آن، زیرا و در نتیجه. البتّه فاء فصیحه و زائده نیز ترجمه نمی‌شود، هرچند فاء زائده بار معنایی تأکیدی دارد.

2ـ حروف معانی به حروفی گفته می‌شود که اسم‌ها را به فعل‌ها و یا اسم‌ها را به یکدیگر وصل می‌کنند و معنا دارند و به آنها حروف ربط نیز گفته می‌شود (ر.ک؛ ابن‌سیّده، 1996م.، ج 4: 255).

3ـ منظور از اضمار و اظهار این است که در فاء استیناف و زائده که در واقع، حرف فاء از نظر معنایی نقشی ایفا نمی‌کنند، معنایی نیز برای آن در نظر گرفته نمی‌شودلإ ولی برای چهار نوع باقی ماندة فاء یعنی عاطفه، جزاء، سببیّت و فصیحه) معنایی متناسب با نوع آن در نظر گرفته می‌شود. امّا اظهار و اضمار نحوی در حقیقت، ذکر یا عدم ذکر «أَن» ناصبه است که پیش از حروف ناصبة فعل مضارع قرار می‌گیرد (ر.ک؛ حسن، بی‌تا، ج 2: 281 به بعد).

قرآن کریم.
آلوسی، محمودبن‌عبدالله. (1415ق.). روح‌المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسّبع المثانی. تحقیقعلی عبدالباری عطیّة. ط 1. بیروت: دار الکتب العلمیّة.
ابن‌عاشور، محمّدبن‌ طاهر. (1984م.). التّحریر والتّنویر (تحریر المعنی السّدید و تنویرالعقل الجدید مِن تفسیر الکتاب المجید). ط 1. تونس: الدّار التونسیّة للنّشر.
ابن‌الرّسول، سیّد محمّدرضا، سمیّه کاظمی نجف‌آبادی. (1391). «تعلیل در معانی حروف جرّ عربی و حروف اضافة فارسی». مجلّة ادبیّات و زبان‌ها. ش 6. صص 26ـ46.
ابن‌سیّده المرسی، أبوالحسن علی. (1996م.). المخصّص. خلیل إبراهیم جفال. ط 1. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
ابن‌منظور، محمّدبن مکرم. (بی‌تا). لسان‌العرب. ط 1. القاهره: طبعة دارالمعارف.
الإربلی، علاءالدّین. (1984م.). جواهر الأدب فی معرفة کلام العرب. تحقیق حامد أحمد نیل. ط 1. القاهره: مکتبة النّهضة المصریّة.
الهی قمشه‌ای، مهدی. (1376). ترجمة قرآن. تهران: بنیاد نشر قرآن و انتشارات امیرکبیر.
الأندلسی، محمّدبن یوسف. (1998م.). إرتشاف‌الضّرب مِن لسان‌العرب. تحقیق رجب عثمان محمّد. ط 1. مصر: مطبعة المدنی.
الأنصاری، ابن‌هشام. (1985م.). مغنی اللّبیب عن کتب الأعاریب. تحقیق مازن المبارک و محمّدعلی حمدالله. ط 6. دمشق: دارالفکر.
البیضاوی، عبدالله‌بن عمر. (1418ق.). أنوار التّنزیل وأسرار التّأویل. تحقیق محمّد عبدالرّحمن المرعشلی. ط 1. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
پاشا زانوس، احمد. (1379). «نگاهی به کاربرد حرف فاء در زبان عربی». مجلّة علوم انسانی دانشگاه الزّهرا. ش 33. صص 19ـ36.
حسن، عبّاس. (بی‌تا). النّحو الوافی. ط 15. القاهره: دارالمعارف.
الحمد، علی توفیق و یوسف الزّعبی. (1993م.). المعجم الوافی فی أدوات النّحو العربی. الأردن: دارالأمل.
خرّمشاهی، بهاءالدّین. (1375). ترجمة قرآن. چ 1. تهران: انتشارات نیلوفرـ جامی.
درویش، محیی‌الدّین‌بن أحمد مصطفی. (1415ق.). إعراب القرآن و بیانه. ط 1. حمص: دار الإرشاد للشّئون الجامعیّة.
الدقر، عبدالغنی. (1986م.). معجم القواعد العربیّة فی النّحو و التّصریف. دمشق: دار القلم.
الرّازی، فخرالدّین. (1420ق.). مفاتیح‌الغیب (التّفسیر الکبیر). ط 3. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
الزّمخشری، جارالله محمود. (1987م.). الکشّاف عن حقائق غوامض التّنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التّأویل. تحقیق مصطفی حسین أحمد. ط 3. القاهره: دار الرّیان للتّراث.
السّامرایی، فاضل. (2003م.). معانی النّحو. ط 1. شرکة العاتک للطّباعة والنّشر والتّوزیع.
السّیوطی، جلال‌الدّین. (بی‌تا). همع‌الهوامع فی شرح جمع‌الجوامع. تحقیق عبدالحمید هنداوی. ط 1. مصر: المکتبة التّوفیقیّة.
عبدالتّواب، رمضان. (1929م.). التطوّر النّحوی للّغةالعربیّة. القاهره: مکتبة الخانجی.
فولادوند، محمّدمهدی. (1373). ترجمة قرآن. قم: دارالقرآن الکریم.
المرادی، حسن‌بن قاسم. (1992م.). الجنی الدّانی فی حروف‌المعانی. تحقیق فخرالدّین قباوة و محمّد ندیم فاضل. ط 2. بیروت: دارالکتب العلمیّة.