نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه سمنان، سمنان، ایران
2 دانشجوی کارشناسی ارشد مترجمی زبان عربی دانشگاه سمنان، سمنان، ایران
چکیده
«انسجام» یک مفهوم معنایی است که به روابط معنایی موجود در متن اشاره دارد و آن را به عنوان یک متن از غیر متن متمایز و مشخص مینماید. انسجام بالقوّه در ابزارهای نظام زبانی، همچون ارجاع، حذف، جانشینی و... نهفتهاست که در خودِ زبان قرار دارد. نظر به ضرورت اصل تعادل و برابری در فرایند ترجمه، بازتاب هر یک از عوامل فوق در ترجمه، در راستای حرکت همسو با متن اصلی اهمیت بسزایی دارد. از آنجا که صحیفة سجادیه به عنوان متنی منسجم شامل گونههای مختلف انسجامبخش است، انتظار میرود ترجمههای موجود از آن نیز این عناصر انسجامبخش را در خود بازتاب دهند. این مقاله با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی به بررسی و تطبیق مؤلفههای انسجام دستوری غیرساختاری در متن دعای دوازدهم صحیفة سجادیه و چهار ترجمه میپردازد. در این جستار، میزان پایبندی مترجمان به بازتاب این مؤلفههای انسجامبخش بررسی و این نتیجه حاصل شد که در میان انبوه مؤلفههای یادشده، برخی از مترجمان در سایة حرکت همارز و برابر با متن اصلی و نیز با گزینش برابرنهادهایی مناسب، انسجام موجود در متن اصلی را بهطور کامل در ترجمههای خود انعکاس دادهاند. در مواردی نیز مترجمان از این اصل غافل ماندهاند که این غفلت میتواند ناشی از عواملی چون سبک خاص مترجم و ظرفیت زبانی دستوری متن مقصد باشد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Non-Structural Grammatical Coherence Analysis in Sahifeh Sajjadieh’s Twelfth Prayer and its Translations
نویسندگان [English]
- Aliakbar Noreside 1
- Masood Salmani Haghighi 2
1 Assistant Professor of Arabic Language and Literature, Semnan University, Semnan, Iran
2 M.A. Student in Arabic Translation, Semnan University, Semnan, Iran;
چکیده [English]
Coherence is a semantic concept that refers to semantic relations in the text and distinguishes it as a text from non-text. Cohesion potentially lies in the language system tools, such as referral, removal, succession, etc., within the language itself. Given the necessity of the principle of equilibrium and equality in the translation process, the reflection of each of the above factors in translating is important in the direction of moving in line with the original text. Since Sahifeh Sajjadieh, as a coherent text, includes various types of coherence, it is expected that the translations made will reflect these elements of coherence. This paper uses a descriptive-analytical approach to study and adapt the components of non-structural grammatical coherence in the text of the Twelve Sufi Sajjadiyah prayers and four translations. From this study, the degree of adherence of the translators to the reflection of these components of the coherence section was examined. Finally, the result of this study was that among the massive components of some translators, in the shadow of the movement, the equivalents and equal to the original text, and the selection of appropriate equivalents, the original has been fully reflected in its translations, in some cases the translators have overlooked this principle, which can be attributed to factors such as the particular style of the translator and the grammatical capacity of the target text.
کلیدواژهها [English]
- coherence
- non-structural grammatical coherence
- Sahife Sajjadiyeh
- twelfth Prayer
مایکل هالیدی به عنوان یکی از نظریهپردازان نظریة انسجام، اهمیت تعادل ترجمهای را در سطح واحدهای واژگانیـ دستوری، مهمترین دغدغة ترجمه میداند (ر.ک؛ هالیدی، 2001م.: 17). البته ناگفته پیداست که چنین تعادل ترجمهای فقط به انتقال واحدهای دستوری دو متن محدود نخواهد بود، بلکه علاوه بر آن، باید این برابری در عوامل انسجامبخش میان واحدهای دستوری نیز رعایت شود. حضور هر یک از این مؤلفهها در کنار دیگر عوامل ساختاری متن، موجب پیوستگی و یکپارچگی متن میشود و سرانجام، به متنوارگی آن میانجامد. با عنایت به این نکته و از آنجا که ترجمه بازتابی از متن اصلی در کلیة ابعاد آن است، انتظار میرود انسجام و یکپارچگی زبان مبدأ در ترجمه نیز انعکاس یابد تا به موجب آن، همارزی و همپایگی انسجام دستوری دو متن برقرار شود.
بر این اساس، در مقالة حاضر کوشیدهایم با استفاده از روش تحلیلیـ توصیفی به بررسی و تطبیق متن دعای دوازدهم صحیفة سجادیه و ترجمههای انتخابی بر مبنای الگوی انسجام دستوری غیر ساختاری بپردازیم. ترجمههای بسیاری از صحیفة سجادیه انجام شدهاست که ترجمۀ استاد ولی، انصاریان، فاضل لنکرانی و فیضالإسلام از ترجمههای موجود هستند. هدف از انتخاب این چهار ترجمه آن است که مترجمان سعی دارند تا با آوردن کلماتی منسجم، متن ترجمه با متن مبدأ از نظر سطح رعایت عناصر انسجام مطابقت داشته باشد. در نمونههای انتخابی، ابتدا مؤلفههای انسجامبخش دستوری غیر ساختاری را بررسی و آنگاه عناصر انسجام در متن اصلی و مقصد را تحلیل کردهایم. همچنین، در این مقاله، درصدد یافتن پاسخی برای پرسشهای زیر هستیم:
1ـ رعایت چه اصولی منجر به ایجاد انسجام در ترجمة متن صحیفة سجادیه میشود؟
2ـ کدام یک از عناصر انسجام دستوری غیر ساختاری در ترجمة متن مورد پژوهش نمود بیشتری دارد؟
3ـ میزان پایبندی مترجمان به بازتاب مؤلفههای انسجامبخش دستوری غیر ساختاری تا چه اندازه بودهاست؟
در پاسخ اولیه به این سؤالات نیز فرضیات زیر به ذهن متبادر میشود:
الف) رعایت مؤلفههای چهارگانة ارجاع، ربط، حذف و جانشینی باعث پیوستگی و انسجام متن میشود که همین اصول با تفاوتهایی میتواند در متن ترجمه انسجام پدید بیاورد.
ب) مؤلفة «ارجاع»و «ربط» در ایجاد انسجام در متن ترجمة موجود نمود بیشتری دارند.
ج) بهرغم اینکه ممکن است مترجمان تعمدی نسبت به ایجاد انسجام در متن ترجمه و نقل آن از زبان مبدأ نداشته باشند، ولی توانستهاند ترجمهای منسجم ارائه کنند.
پیشینة پژوهش
با نگاهی به پیشینة پژوهشهای قبل دربارة موضوع حاضر میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ مقالة «الحذف کعنصر اتساقی فی نهجالبلاغه» نوشتة علیرضا نظری و نرگس انصاری که در شمارة 20 مجلة العلوم الإنسانیة به چاپ رسیدهاست، مؤلفة انسجامبخش حذف را در 30 خطبة نهجالبلاغه بررسی کردهاست و به این نتیجه رسیده که حذف در چهار سطح حرفی، اسمی، فعلی و جمله به انسجام متنی در نهجالبلاغه انجامیدهاست.
ـ مقالهای با عنوان «بررسی تطبیقی ارجاع به عنوان یکی از عوامل انسجام متنی در نهجالبلاغه (ترجمههای فارسی و انگلیسی طاهره صفارزاده)» نوشتة کلثوم صدیقی و عاطفه ستایشمهر که در شمارة 12 پژوهشنامة نهجالبلاغه انتشار یافته، عامل انسجامبخش «ارجاع» را در 285 جملة منتخب از نهجالبلاغه و ترجمههای فارسی و انگلیسی آنها از طاهره صفارزاده بررسی کردهاست. نتایج پژوهش نشان میدهد که میان متن عربی و ترجمههای فارسی و انگلیسی در رعایت مؤلفة انسجامبخش مذکور تفاوت معناداری وجود دارد.
ـ در مقالة «کارکرد ادات ربطی در انسجامبخشی به خطبههای نهجالبلاغه» نوشتة علیرضا نظری که در شمارة 3 پژوهشنامة نهجالبلاغه چاپ شده، کارکرد ادات ربط در ایجاد انسجام در 30 خطبه از نهجالبلاغه بررسی شدهاست و به این نتیجه رسیده که بسامد بالای ادوات ربطی، بهویژه ادات ربطی افزایشی به انسجام خطبهها منجر گردیدهاست.
ـ «مقایسة کاربست عوامل انسجام در سورة اعلی و ترجمههای آن از طاهره صفارزاده» عنوان پژوهش دیگری است که از معصومه نعمتی قزوینی و طاهره ایشانی در شمارة 74 مجلة پژوهشهای قرآنی چاپ شدهاست. مؤلفان ضمن بررسی کاربست عوامل انسجام در سورة «اعلی» و ترجمة آن از طاهره صفارزاده، اثبات کردهاند که مترجم در انتقال مفاهیم آیات، سعی نموده از ساختار متن اصلی تبعیت کند و این امر حاکی از موفقیت وی در بازتاب عوامل انسجام دستوری و واژگانی در ترجمه است.
1. ترجمه و نقش آن در بازتاب انسجام متن
دیدگاههای مختلفی دربارة ترجمه وجود دارد و تعریفهای گوناگونی از آن به عمل آمدهاست. در این میان، آنچه متناسب با رویکرد مقالة حاضر است، نگرش به ترجمه، به مثابة عامل انتقال عوامل زبانی و فرازبانی متن مبدأ به متن مقصد است. «ددلی فیتس» ترجمه را چنین معنا میکند: «ترجمة خوب عبارت است از نزدیکترین معادل در زبان مترجم برای مطلب مورد ترجمه، با حفظ مشخصات متن اصلی تا آنجا که ظرفیت زبان اول ایجاب کند و عجیب و دور از ذهن ننماید» (صفارزاده، 1388: 24). در همین راستا، برخی گفتهاند: «از ترجمه این انتظار میرود که با اصل برابر باشد. برابری میان متن مبدأ و ترجمه در ابعادی چندگانه تحقق مییابد. رابطة برابری را میتوان چنین توصیف کرد: «کیفیتهای متن مبدأ باید حفظ شوند؛ یعنی محتوا، سبک، عملکرد و... در متن مبدأ باید دستکم تا حد امکان در ترجمه حفظ شود و نمونه یابد» (حدادی، 1372: 46). این تعادل و برابری در سطوح مختلف متن اتفاق میافتد.
با دقت در تعریفهای یادشده میتوان گفت که در ترجمة متن مبدأ به متن مقصد، رعایت اصل تعادل و برابری میان دو متن از جمله ضرورتهای ترجمه است؛ یعنی هنگام ترجمه، علاوه بر انتقال پیام متن، باید انتقال دیگر ظرفیتهای آن از قبیل ظرفیتهای لغوی، دستوری، بلاغی و یا حتّی فرهنگی، عاطفی و... نیز در چارچوب اصل تعادل ترجمه انجام گیرد. «کتفورد» در بحث از مفهوم تعادل ترجمهای بر این نکته تأکید میکند و میگوید: «در ترجمة کامل، متون یا عناصر زبان مبدأ و مقصد، زمانی معادل ترجمهای یکدیگر به شمار میروند که در موقعیت معیّن قابل تعویض باشند» (کتفورد، 1370: 86).
2. مفهوم انسجام
یکی از عواملی که زبانشناسان نقشگرا به بررسی آن میپردازند، روابط انسجامی میان عناصر زبانی است. انسجام (Cohesion) که در فارسی به «پیوستگی»، «پیوند» و «اتصال» بین جملهای ترجمه شدهاست (ر.ک؛ نظری و دیگران، 1390: 87)، در زبان عربی از ریشة «سجم» به معنای «سال، انصب: روان شد، جاری شد» گرفته شدهاست و در باب انفعال در معنای «انسجم الکلام: انتظم» میباشد و از دیدگاه علم بدیع، به کلامی با ترکیب ساده، الفاظی روان و به دور از هر گونه تعقید و تکلف اطلاق میشود (ر.ک؛ معلوف، 1384: 322). با دقت در معنای ریشة واژه و تعریف مذکور میتوان گفت چنانچه کلام به منظور القای معنا، بر اساس الگوهای صحیح زبانی بیان شود، گویی همچون آبی است که به دور از هر گونه انحرافی در مسیری مشخص جاری شدهاست. از منظر دانش زبانشناسی، «انسجام» ابزار زبانی است که نقش اساسی را در تحقق متنیت یا ساختار متن ایفا میکند. این اصطلاح برای اولینبار از سوی مایکل هالیدی و رقیه حسن در کتاب انسجام در انگلیسی مطرح شد. آنها انسجام را یک مفهوم معنایی میدانند که به روابط معنایی موجود در متن اشاره میکند و شناسایی متن از غیر متن را میسر میسازد (Halliday & Hasan, 1976: 4).
3. ابزارهای انسجام (Cohesion devices)
هالیدی و حسن عوامل انسجام متن را ابتدا به سه گروه کلی تقسیم میکنند که عبارتند از: انسجام دستوری، انسجام واژگانی و انسجام پیوندی (ربطی). سپس برای هر یک از این عوامل زیرمقولههایی به ترتیب زیر در نظر میگیرند: انسجام دستوری، انسجام دستوری ساختاری و انسجام دستوری غیرساختاری (Ibid: 5-6). در ادامه، به شرح هر یک از این موارد میپردازیم.
3ـ1. انسجام دستوری
منظور از انسجام دستوری این است که ساخت جملات و عناصر دستوری باعث انسجام متون گردد؛ مانند جایگزین کردن ضمیر به جای اسمی که قبلاً در متن ذکر شدهاست (ر.ک؛ بامشکی، 1388: 59). انسجام دستوری به واسطة عواملی در متن تحقق مییابد که به طور کلی میتوان آن را در دو بخش عمدة انسجام دستوری ساختاری و انسجام دستوری غیرساختاری بررسی کرد ((Halliday, 2002: 6-7.
3ـ1ـ1. انسجام دستوری ساختاری
انسجام دستوری ساختاری عبارت است از چینش یک یا چند عنصر از یک لایة زبانی (مثل بند) برای تشکیل عنصری متعلق به لایههای بالاتر (مثل جمله). در این نوع انسجام، بندها از طریق وابستگی و یا پیوند منسجم میشوند (Ibid: 6-8). به عنوان مثال، در جملة زیر میان جملة پیرو و پایه از طریق وابستگی، انسجام ایجاد شدهاست و در نتیجه، با متنی منسجم روبهرو هستیم:
* «به دوستم سفارش کردم که به دیدن شما بیاید» (وحیدیان و عمرانی، 1394: 116).
پایه (هسته) پیرو (وابسته)
* «وَ یحْدُونِی عَلَی مَسْأَلَتِک تَفَضُّلُک عَلَی مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیک»:
«اما آنچه مرا بر درخواست از تو ترغیب میکند، احسان توست به آنکه با نیت پاک به تو روی آوردهاست».
(هسته) (پیرو)
3ـ1ـ2. انسجام دستوری غیر ساختاری
در انسجام دستوری غیرساختاری، با برخی مقولههای دستوری مواجه هستیم که نمادهایشان با برخی عناصر متن، پیوستگی دارند و به لحاظ ساختاری، یا رابطة ثابتی با آنها ندارند و یا اصولاً منفک از آنها هستند (ر.ک؛ کمائیفر و جابر، 1391: 33). مهمترین عوامل پیوستگی در این نوع انسجام عبارتند از: ارجاع، ربط، جایگزینی و حذف (.(Halliday, 1989: 48-82
الف) ارجاع
از نظر هالیدی و حسن، عناصری در متن وجود دارند که تحت تأثیر عناصر دیگر هستند؛ از جملة این عناصر میتوان به ضمایر اشاره کرد. ضمایر با مراجع خود تفسیر میشوند. مرجع ضمیر ممکن است در متن باشد و گاهی نیز نباشد. در همین راستا، با توجه به حضور و یا نبودِ کلمة مرجع، ارجاع به دو طریق صورت میگیرد: ارجاع درونمتنی و اجرای برونمتنی (ر.ک؛ امیری خراسانی و علینژاد، 1394: 12).
ب) ارجاع درونمتنی
در این نوع ارجاع، مرجع عنصر ارجاعدهنده در درون متن قرار داد و با توجه به موقعیت مرجع نسبت به عنصر ارجاع، به دو قِسم: ارجاع پیشمرجع و پسمرجع تقسیم میشود. در ارجاع پیشمرجع، عنصر ارجاع بهصراحت و روشن پیش از مرجع قرار میگیرد. ((Halliday & Hasan, 1976: 31-33؛ مانند: «او خدای یکتاست». گاهی نیز عنصر ارجاعدهنده پس از خود مرجع قرار میگیرد که به این حالت، «ارجاع پسمرجع» گفته میشود (Ibid)؛ مانند: «حسن و عباس را دیدم و با آنان صحبت کردم» (وحیدیان و عمرانی، 1394: 103).
در ترجمة صحیفة سجادیه، نمونة ارجاع درونمتنی پیشمرجع و پسمرجع نمونههای زیر یافت شد که پس از ذکر متن صحیفه به بیان کیفیت ترجمة این دو نوع ارجاع پرداختهایم:
v نمونة ارجاع پسمرجع:
«اَللَّهُمَّ اِنَّهُ یَحْجُبُنی عَنْ مَسْألَتِک خِلاَلٌ ثَلاثٌ».
ضمیر کاف موجود در کلمة «مَسْألَتِک»به مرجع پیش از خود، یعنی«اَللَّهُمَّ»برمیگردد. متن عربی متنی منسجم است، حال باید دید مترجمان این اصل را چگونه در ترجمة خود بازتاب دادهاند.
m انصاریان: «پروردگارا! سه خصلت مرا از اینکه چیزی از تو بخواهم، بازمیدارد». (صحیفة سجادیه،1383: 72).
m استاد ولی: «خدایا! سه خصلت مرا از درخواست از تو بازمیدارد». (همان، 1389: 35).
mفاضل لنکرانی: «خدایا سه خصلت مرا از مسألت تو بازمیدارد». (همان، 1394: 30).
mفیضالإسلام: «بار خدایا! سه خصلت مرا از درخواست از تو بازمیدارد». (همان، 1375: 45).
همان گونه که در ترجمههای چهارگانة فوق مشاهده میشود، عنصر ارجاع پیشمرجع به دلیل وضوح و آشکار بودن ظاهری بهراحتی از سوی مترجمان رؤیت و ترجمه شدهاست. بنابراین، در این بخش میتوان گفت هر چهار ترجمه انسجام دارند که این امر ناشی از شباهت ساختار زبانی فارسی و عربی و نیز فهم این امر از سوی مترجمان است. در این میان، مرجع «اللهمّ» به صُوَر مختلف ترجمه شدهاست که آن هم ناشی از اختلاف سلیقة مترجمان در انتخاب لفظ میباشد.
q ترجمة پیشنهادی: «خدایا سه خصلت مانع درخواست من از توست».
v نمونة ارجاع درونمتنی پیشمرجع:
«فَهَا أَنَا ذا، یا اِلهی، واقِفٌ بِبابِ عِزِّک وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلیلِ».
در این نمونه، از ارجاع مرجع ضمیر در قالبهای اسم مشتق، اسم اشاره، اسم موصول یا فعل پس از آن ذکر میشود. نکتة شایستة توجه در این نوع ارجاع این است که مرجع ضمیر نباید فاصلة زیادی با آن داشته باشد، چون وجود فاصله و قرار گرفتن مرجعهای غیر و اجنبی میتواند باعث لغزش مترجمان شود. در متن انتخابی از صحیفه دو مرجع درونمتنی پیشمرجع وجود دارد: ضمیر «أنا» و مرجع آن: «ذا ـ واقف».
m انصاریان: «ای خدای من! اینک منم که به پیشگاه عزتت همچون تسلیمشوندة ذلیل ایستادهام». (همان، 1383: 73).
m استاد ولی: «پس اینک منم ـ ای خدای من ـ که به درگاه عزتت چون فرمانبردار ذلیل ایستادهام». (همان، 1389: 35).
m فاضل لنکرانی: «پس اکنون این منم ای خدای من که بر دَرِ خانة عزتت مانند منقادی ذلیل ایستادهام». (همان، 1384: 32).
mفیضالإسلام: «پس اینک خدای من! این منم به درگاه گرامی تو همچون فرمانبردار خوار ایستاده». (همان، 1375: 46).
چنانکه ملاحظه میشود، ضمیر «أنا» قبل از مرجع خود «ذا ـ واقف» در متن اصلی آمدهاست، اما برخی از مترجمان (لنکرانی و فیضالإسلام) بیتوجه به این اصل، مرجع (ذا) را قبل از ضمیر ترجمه کردهاند و دو مترجم دیگر نیز اصلاً این مرجع را حذف نمودهاند، ولی جز فیضالإسلام بقیة مترجمان مرجع دوم را مانند ساختار انسجام متن اصلی، پس از ضمیر ترجمه کردهاند.
در تحلیل این بخش باید متذکر شد، چنین امری در ترجمه ناشی از دو مسئلة غفلت مترجم و نیز تفاوت ساختار زبان مبدأ و مقصد میباشد. شاید بتوان دربارة مرجع اول (ذا) گفت تفاوت در ساختار زبان عربی و فارسی ایجاب کرده که مترجم یا از کلمة «اینک» به جای «این» استفاده کند (انصاریان و استاد ولی) و یا اصلاً برای رعایت انسجام، اسم اشاره را قبل از ضمیر ترجمه نکند. در باب مرجع دوم نیز که ضمیر مستتر در کلمة «واقف» است، انصاریان به دلیل اختلاف در ساختار ترجمة خود با دیگر مترجمان، نیازی به ذکر آن ندیدهاست. بنابراین، میتوان گفت تفاوت نوع ساختار زبانی ترجمه، عاملی بوده که مترجم را از ذکر مرجع پس از ضمیر بینیاز کردهاست. هرچند نمیتوان بر کسانی که مرجع «ذا» را پیش از ضمیر ترجمه کردهاند نیز خرده گرفت، چون این امر ناشی از تفاوت در ساختار زبانی مبدأ و مرجع میباشد.
qترجمة پیشنهادی: «پس ای معبود من! اینک منم که به درگاه عزتت همچون رهوار زبون ایستادهام».
ج) ارجاع برونمتنی
وقتی عنصر ارجاعدهنده به مرجعی خارج از متن اشاره کند، به طوری که درک آن وابسته به موقعیت و محیطی باشد که متن در آن واقع شده، در این حالت، ارجاع از نوع برونمتنی است؛ مانند: «این را بخوان». در این مثال، مرجع عنصر ارجاعی «این» تنها با درک موقعیت کلام ممکن است، به این صورت که مقصود از «این» میتواند روزنامه، کتاب و غیره باشد.
نمونة ارجاع برونمتنی در صحیفة سجادیه و ترجمة آن:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَاقْضِ حَاجَتِی، وَانْجِحْ طَلِبَتِی، وَاغْفِرْ ذَنْبِی، وَ آمِنْ خَوْفَ نَفْسِی، إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ، وَ ذَلِکَ عَلَیکَ یَسِیرٌ».
در این متن، اسم اشارة «ذلک» به مرجعی غیر صریح در جمله برمیگردد. بهرغم اینکه قرائن معنایی دال بر مرجع در این متن مشاهده میشود، ولی بهصراحت مرجعی دال بر آن در متن دیده نمیشود. دربارة مرجع برونمتنی گفته میشود که به دلیل ذکر نشدن مرجع، جمله را دچار ابهام میکند. در تمام متن دعای دوازدهم صحیفه، تنها دو ارجاع برونمتنی وجود دارد که آن هم به دلیل وجود قرینة مقامیه در جمله، نه تنها ابهامزایی نکرده، بلکه زیبایی مضاعفی به جمله بخشیدهاست که به ذکر یکی از آن دو به عنوان نمونه بسنده میکنیم. در بیان آن باید گفت حضرت به طور ضمنی به مرجع «ذلک» که همان درود و سلام فرستادن بر خاندان نبوت و نیز برآورده کردن حاجت، بخشش گناهان و امان دادن است، در قالب فعل امر و برخلاف رویة مرجعدهی اشاره نمودهاست، ولی در نگاه اول، آنچه به ذهن میآید، این است که وجود اسم اشارة بیمرجع، متن را دچار خلل کردهاست و این دال بر بلاغت حضرت و تسلط ایشان بر خصائص زبان است. اینک که انسجامبخشی مرجع برونمتنی در متن اصلی بیان شد، به بررسی ترجمههای چهارگانه میپردازیم.
mانصاریان: «بر محمد و آلش درود فرست، و حاجتم را روا کن، و مطلبم را برآور، و گناهم را ببخش، و دلم را از ترس ایمنی ده؛ زیراکه تو بر هر چیز توانایی، و این کار برای تو آسان است». (همان، 1383، 74
mاستاد ولی: «بر محمد و آل او درود فرست، و حاجتم را روا کن، و خواستهام را برآور، و گناهم را بیامرز، و از ترسم ایمن ساز، که تو بر هر چیزی توانایی، و آن خواستهها بر تو آسان است». (همان، 1389: 37).
mفاضل لنکرانی: «پروردگارا! بر محمّد و آلش رحمت فرست، و حاجتم را روا کن. و مطلبم را برآور و گناهم را بیامرز، و دلم را از ترس ایمن ساز؛ زیراکه تو بر هر چیز قدرت کامل داری، و آن کار بر تو آسان است». (همان، 1394: 34).
mفیضالإسلام: «بر محمد و آل محمد درود فرست و حاجتم روا کن، و خواستهام را برآور، و گناهم را بیامرز، و از ترس ایمنم گردان؛ زیرا تو به هر چیز توانایی، و آنچه خواستم، (روا کردنش) بر تو آسان است». (همان، 1375: 48).
با بررسی ترجمههای چهارگانه به این نتیجه میرسیم که ترجمة انصاریان و فاضل لنکرانی، مرجع برونمتنی «ذلک» را به صورت «آن کار» ترجمه کردهاند که نمیتواند ترجمة کامل و گویایی از متن اصلی باشد و انسجام را بهخوبی در متن مقصد بازتاب نمیدهد، چون مرجع کار بهخوبی تبیین نشدهاست و مخاطب زبان مقصد ممکن است در یافتن مرجع آن با مشکل مواجه شود. اما ترجمة استاد ولی، بهویژه ترجمة فیضالإسلام بهخوبی مرجع این اسم اشاره، یعنی مشارٌإلیه را در جمله معین نمودهاست و مخاطب با خوانش آن به شناخت درستی از مرجع دست مییابد.
q ترجمة پیشنهادی: «بارخدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست و نیازم را برآور و حاجتم را روا کن و از گناهم بگذر و مرا از ترس ایمنی ده؛ چراکه تو بر هر کاری توانایی و برآورده کردن خواستههایم برای تو آسان است».
نکتة شایستة تأمل در ارتباط با کارکرد انسجامبخشی این دو نوع ارجاع، اینکه چون در ارجاع برونمتنی، مرجع خارج از متن است و نمیتوان بهصراحت به آن اشاره کرد و در نتیجه، موجب ابهام متن میشود. بنابراین، فاقد نقش انسجامبخشی است، ولی در انسجام درونمتنی با توجه به حضور همزمان عناصر ارجاعدهنده و مرجع، با متنی منسجم روبهرو هستیم.
د) جانشینی
جانشینی عبارت است از قرار گرفتن یک عنصر زبانی به جای عنصر زبانی دیگر؛ بدین صورت که به جای تکرار یک صورت خاص در متن، اعمّ از کلمه یا عبارت، از کلمه یا عبارت دیگری استفاده شود (Halliday & Hasan,1976: 88). در فرایند جانشینی، عنصر جانشین میتواند اسم، فعل و یا جمله باشد؛ به عنوان مثال در عبارت «دیروز دو تا نان خریدم. یکی را هم برادرم خرید»، واژة «یکی» جانشین واژة «نان» شدهاست.
نمونة جانشینی از متن صحیفة سجادیه:
«سُبْحَانَک، لَا أَیأَسُ مِنْک وَ قَدْ فَتحْتَ لِی بَابَ التَّوْبَةِ إِلَیک، بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ الظَّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفِّ بِحُرْمَةِ رَبِّهِ الَّذِی عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلَّتْ».
در این بخش از متن صحیفه، حضرت به جای استفاده از واژة «العبد» از کلمة «الّذی» استفاده نمودهاست. تکرار نشدن لفظ «عبد» و جانشینی آن با لفظ «الّذی» حاوی نکاتی چند بوده که هم از جنبة معنایی و هم لفظی شایستة بررسی است. از نظر معنایی، استفاده از اسم موصول به جای «عبد» موجب اتساع معنا و گستردگی دامنة مصداقی یک واژه میشود. اینکه اسم موصول جایگزین اسم دیگری میشود، مصادیق بیشماری به آن اسم اضافه میکند و آن اسم خاص را هم به یک مصداق معین منحصر مینماید. از نظر لفظی هم استفاده از آن در قالب مقولة جانشینی نوعی منع از تکرار لفظ میباشد که این هم جمله را از حالت تکوجهی خارج، و هم حدود و ثغور مصداق خارجیاش را معینتر مینماید.
با این مقدمه که به نوعی اثبات وجود عنصر انسجام در متن صحیفه را در پی دارد، میتوان به روند بررسی ترجمههای این بخش از متن وارد شد.
mانصاریان: «پاکو منزّهی، از تو ناامید نیستم، در حالی که دَرِ توبه را به رویم گشودهای، بلکه سخن بندة ذلیل را به زبان میآورم؛ بندهای که به خود ستم کرده، و حریم حرمت پروردگارش را سبک شمرده؛ بندهای که گناهش عظیم است و روی هم انباشته» (صحیفة سجادیه، 1383: 73).
mاستاد ولی: «منزهی تو، از تو نومید نمیگردم، در حالی که دَرِ توبه به سوی خودت را به رویم گشودهای، بلکه سخن میگویم مانند بندة ذلیلی که به خود ستم کرده، و حرمت پروردگارش را سبک شمرده؛ بندهای که گناهانش بزرگ و انباشته شده» (همان، 1389: 36).
mفاضل لنکرانی: «منزهی تو ای خدا. از تو نومید نمیشوم؛ زیرا تو خود دَرِ توبه را به روی من گشودهای، بلکه همچون آن بندة ذلیل به سخن میپردازم که دربارة خود ستمکار و نسبت به حرمت پروردگار خود سهلانگار شده؛ آن بنده که شمار گناهانش عظیم گشته تا خطرناک شده» (همان، 1394: 33).
mفیضالإسلام: «آراسته و پاکی. از تو نومید نمیشوم، در حالی که دَرِ توبه و بازگشت به سوی خود را به رویم گشودهای، بلکه میگویم: گفتار بندة خواری که به خود ستم کرده و حرمت پروردگارش را رعایت ننموده؛ بندهای که گناهانش بزرگ و رو به فزونی است» (همان، 1375: 46)
همان گونه که در ترجمههای فوق آمده، لفظ جانشین در متن اصلی «الّذی» در هر چهار ترجمه به صورت مشابه لفظ اصلی «بنده» و گاهی «بندهای و آن بنده» ترجمه شدهاست. از نظر معادلیابی در ترجمه، شاید بتوان این امر را توجیه کرد که ذکر عین لفظ اول برای لفظ دوم، نوعی تطابق بر اساس ساختار زبان مقصد است، اما نباید از نظر دور داشت که وقتی در متنی یک واژه به عنوان جایگزین انتخاب میشود، قطعاً معانی بیشمار لفظی و معنوی دارد که بیتوجهی به این معانی، از حلاوت و زیبایی ترجمه خواهد کاست. بر این اساس، استفاده از برابرنهادهایی چون «هم او که»، «همان که» و «آن که» باعث اتساع در معنی میشود و به نوعی عجز، لابه و زاری گوینده را بهتر مینماید.
q ترجمة پیشنهادی: «پاک و منزهی خدایا! من هرگز از تو نومید نمیشوم؛ چراکه تو درهای رحمت و توبه به سوی خود را به رویم گشودهای، بلکه سخن میگویم همچون بندة خواری که به خود ظلم کردهاست و حریم پروردگارش را سبک شمرده؛ همان کسی که گناهانش بزرگ شدهاست».
هـ) حذف
حذف، ذکر نکردن هر یک از اجزای کلام در متن است، به گونهای که مخاطب بتواند با توجه به قرائن لفظی و معنوی، عنصر یا عناصر محذوف را دریابد (ر.ک؛ امیری خراسانی و علینژاد، 1394: 15)؛ مانند: «علی کتابش را آورد و علی درس خواند». شایان ذکر است هرچه امکان حذف در کلام، چه لفظی و چه معنوی بیشتر باشد، ارتباط اجزای کلام و در نتیجه، انسجام متن بیشتر میشود. از نظر هالیدی و حسن، این عامل انسجامبخش در سه سطح اسمی، فعلی و بندی صورت میگیرد (Halliday & Hasan, 1976: 147-196).
به منظور تبیین بیشتر، موضوع به ذکر نمونهای از شاهد حذف در صحیفه و ترجمههای آن میپردازیم:
«...الَّذی عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلَّتْ (ذُنُوبُهُ)، وَ أَدْبَرَتْ أَیَّامُهُ فَوَلَّتْ (أَیَّامُهُ)».
در این بخش از متن دعای دوازدهم، فاعل در دو بخش از عبارت به دلیل وجود قرینه لفظی و معنوی از جمله حذف شدهاست. این حذف هم به واسطۀ بینیازی ظاهر جمله صورت گرفتهاست، چون وقتی بندهای در مقام اعتراف به حجم گناهان خود میباشد، شرم حضور در برابر خداوند آنقدر بر او سنگین آمده که دیگر تکرار برایش میسر نیست. از این رو، به همان اسم اول (ذنوبه) به عنوان فاعل برای فعل اول بسنده میکند و از ذکر مجدد آن خودداری مینماید. همچنین است دربارة فاعل جملة معطوف (أیّامه) که نیازی به ذکر مجدد آن پس از فعل دوم نمیباشد. از سوی دیگر، قرینة معنوی موجود در جمله و آن حال سخت و نزار بندهای گنهکار در مقام توبه است که منقطع، بریده و مختصرگویی او دال بر حال روحی اوست که یارای درازگویی ندارد. گویا در این حال، احوال و رخسار ظاهرش دال بر شرایط روحی او میباشد. از این رو، میتوان گفت در این بخش از متن صحیفه، حذف کارکردی مناسب و مطلوب داشتهاست و انسجامبخشی دقیقی با حذف واژه ایجاد شدهاست.
اکنون باید دید مترجمان تا چه اندازه این امر را در ترجمة خود رعایت نمودهاند تا همان تأثیر یا نزدیک به همان تأثیر را در مخاطب زبان مقصد ایجاد نمایند.
m انصاریان: «بندهای که گناهش عظیم است و روی هم انباشته، و روزگار از او روی گردانده و عمرش سپری شده» (صحیفة سجادیه، 1383: 73).
m استاد ولی: «بندهای که گناهانش بزرگ و انباشته شده، و روزگارانش به او پشت کرده و از او برگشته» (همان، 1389: 36).
m فاضل لنکرانی: «آن بنده که شمار گناهانش عظیم گشته تا خطرناک شده، و ایام عمرش روی برتافته تا سپری گشته» (همان، 1394: 33).
mفیضالإسلام: «بندهای که گناهانش بزرگ و رو به فزونی است و روزگارش به او پشت کرده و برگشته» (همان، 1375: 46).
با نگاهی به ترجمههای مذکور میتوان ظرافت ترجمه را در بخشهایی از هر چهار نمونه مشاهده کرد. اما نکتة مهم، رعایت نکردن برخی نکات در این نمونههاست؛ به عنوان مثال، فاضل لنکرانی محذوف بخش اول جمله را چیزی غیر از آنچه وجود دارد، در نظر گرفته است و گفته: «آن بنده که شمار گناهانش عظیم گشته تا خطرناک شده». این در حالی است که تعبیر «خطرناک شدن» برای تعداد گناهان بهکار نمیرود. یا انصاریان در باب محذوف بخش دوم، از کلمة «عمر» استفاده نمودهاست که برخلاف قرائن موجود در جمله میباشد: «و روزگار از او روی گردانده و عمرش سپری شده». دو ترجمة دیگر نیز محذوف را در هر دو بخش بهخوبی تشخیص دادهاند.
q ترجمةپیشنهادی: «بندهای که آنقدر گناهش بزرگ شد که روی هم انباشته گشت و روزگارش سپری شد که از او رویگردان گردید (آن سان که امیدی به بازگشت نداشت)».
و) ربط
در هر متنی، نوعی رابطۀ معنایی و منطقی وجود دارد که پیکرۀ متن را به هم پیوند میدهد. در حقیقت، این روابط معنایی و منطقی «نشانههای زبانی هستند که بند و جملهای را به بند یا جملۀ دیگر میافزایند تا متن به وجود آید» (آقاگل زاده، 1385: 209). بنابراین، در تعریف عناصر پیوندی زبان میتوان گفت پیوندی ربطی و انسجامی است که باید بین جملهها برقرار شود: «در هر زبان، کلمات و عباراتی هست که نقش آنها انتقال خواننده و شنونده از جملهای به جملۀ بعد است» (صلحجو، 1396: 24). بنابراین، وجود عناصر پیوندی در متن ضرروی است، به گونهای که بدون تصور آن متن ازهمگسیخته و هذیانوار میشود. این عناصر ربطیـ پیوندی میتواند در چهار نوع اضافی، سببی، خلاف انتظار و زمانی نمود یابد.
1. ارتباط اضافی و یا افزایشی: «این نوع رابطة معنایی وقتی برقرار میشود که جملهای دربارۀ محتوای جملههای قبلی، مطلبی را در متن اضافه کند. این جملههای اضافی میتواند جنبة توضیحی، تمثیلی و مقایسهای داشته باشد» (لطفیپور ساعدی، 1385: 114). برخی حروف در زبان عربی نظیر «وَ، أَو، أَم، کذلک» نقش ارتباط اضافی و یا افزایشی دارند. نمونهای از ارتباط اضافی در متن دعای دوازدهم:
«أَللَّهُمَّ إِنَّهُ یَحْجُبُنِی عَنْ مَسْئَلَتِک خِلاَلٌ ثَلاَثٌ: یَحْجُبُنِی أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَاْتُ عَنْهُ، وَ نَهْی نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیهِ، وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَی فَقَصَّرْتُ فِی شُکْرِها».
در متن دعا، جملة دوم به منظور تبیین ابهام موجود در متن اول، بهویژه کلمة «یحجبنی» با یک سلسله حروف عطف که خاصیت افزایش معنا، تبیین و ابهامزدایی دارند، ذکر شدهاند؛ گویی عبارت دوم در نقش بدل جمله از جمله به بیان بیشتر معنای موجود در عبارت نخست میپردازد. عبارت وصفی «خلال ثلاث»، بهویژه در بخش صفت ابهام دارد و حضرت برای ایجاد ابهام در معنا و آنگاه کشف لایههای معنایی این سبک بیان را استفاده کردهاست؛ تکنیکی شایع در تحلیل متن و بسیار مؤثر در القای درست معنا و یک عامل انسجامبخش؛ ابتدا ابهام و آنگاه رفع ابهام. امری مطلوب در حوزة گفتمان و مؤثر بر ذهن و روح مخاطب که اگر مترجم بهخوبی آن را درک نماید، قادر به انتقال همان میزان و یا نزدیک به آن میزان از انسجام به مخاطب در زبان مقصد خواهد بود. در ادامه، به بررسی میزان موفقیت مترجمان در این بخش پرداختهایم. ارتباط موجود در این نمونه از دعا جنبة توضیحی دارد.
m انصاریان: «پروردگارا! سه خصلت مرا از اینکه چیزی از تو بخواهم، بازمیدارد. آن سه عبارت است از امری که به آن فرمان دادهای و من در انجامش کندی کردم، و کاری که مرا از آن نهی نمودی و به سویش شتافتم، و نعمتیکه به من بخشیدی، ولی در شکرگزاریش کوتاهی کردم» (صحیفة سجادیه، 1383: 72).
m استاد ولی: «خدایا! سه خصلت مرا از درخواست از تو بازمی دارد. مرا بازمیدارد از فرمانی که صادر کردی و در انجام آن درنگ نمودم، و نهیی که از آن بازداشتی و به انجام آن شتاب ورزیدم، و نعمتی که به من ارزانی داشتی و در شکر آن کوتاهی کردم» (همان، 1389: 35).
mفاضل لنکرانی: «خدایا! سه خصلت مرا از مسئلت تو بازمیدارد: بازمیدارد مرا از امری که صادر کردهای و من از امتثال آن کندی کردهام، و نهیی که فرمودهای و من به مخالفتش شتافتهام، و نعمتی که آن را به من بخشیدهای و من در شکرش کوتاهی نمودهام» (همان، 1394: 30).
mفیضالإسلام: «بار خدایا سه خصلت مرا از درخواست از تو بازمیدارد: بازمیدارد مرا از امری که به آن فرمان دادی و من از بهجا آوردن آن کوتاهی کردم، و نهیی که از آن جلوگیری کردی و من به سوی آن شتافتم، و نعمتی که به من بخشیدی و من در سپاسگزاریش کوتاهی نمودم» (همان، 1375: 45).
در نمونة مذکور، غفلت در امر ترجمة «یحجبنی» متوجه هر چهار مترجم است، چون این کلمه نیازی به ترجمه ندارد و به زبان سادهتر، میتوان از تکنیک بسط یا حذف استفاده کرد، به این دلیل که در زبان مقصد، مخاطب ساختارهای این چنینی را بدون ترجمة واژة دوم بهتر میپذیرد.
q ترجمة پیشنهادی: «خداوندا! سه ویژگی مرا از درخواست کردن از تو بازمیدارد: امری که مرا به آن فرمان دادی و من در انجام آن کندی کردم، و منکری که مرا از آن بازداشتی، ولی من بدان شتافتم و نعمتی که به من ارزانی داشتی و من در قدرشناسی آن کوتاهی کردم».
2. ارتباط سببی: چنانکه از نامش پیداست، سبب و دلیل رویدادی را بیان میکند و «زمانی رخ میدهد که رویدادهای فعل یک جمله با رویدادهای دیگر جملهها ارتباط سببی و علّی داشته باشد. این ارتباط شامل روابط علت، نتیجه، هدف و شرط میشود» (همان: 115). در زبان عربی، ادوات متعددی برای دلالت این مفهوم وجود دارد؛ از جمله: إذ، لام تعلیل، کی، لِکَی، لذا، علی هذا، لهذا و لأن... . در ادامة بحث، به بررسی میزان موفقیت مترجمان در رعایت این نوع ارتباط پرداختهایم:
«یَحْدُونِی عَلَی مَسْأَلَتِک تَفَضُّلُک عَلَی مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیک، وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَیک، إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِک تَفَضُّلٌ».
m انصاریان: «اما آنچه مرا بر درخواست از تو ترغیب میکند، احسان توست به آن که با نیت پاک به تو روی آورده، و از طریق خوشگمانی به درگاه تو آمده؛ زیراکه تمام احسانهایت از روی تفضل است» (صحیفة سجادیه، 1383: 72).
mاستاد ولی: «و مرا به سوی درخواست از تو سوق میدهد فضل و عنایتت به کسی که به سوی تو روی آورده، و با گمان خوشش به درگاه تو آمده؛ زیرا همة نیکیهایت فضل و بخشش است (نه استحقاق ما)» (همان، 1389: 35).
mفاضل لنکرانی: «و برمیانگیزد مرا به مسئلت تو، تفضلت بر هر که رو به تو آورد، و از راه نیکبختی به درگاه تو آید؛ زیرا که همة احسانهای تو از روی تفضل است» (همان، 1394: 30).
mفیضالإسلام:«و بازمیدارد مرا به درخواست از تو تفضل تو به کسی که رو به تو آورد و با گمان نیک به سوی (درگاه رحمت) تو آید؛ زیرا همة احسانهای تو از روی تفضل میباشد» (همان، 1375: 45).
نخستین چیزی که در بررسی اولیة ترجمههای مذکور به چشم میآید، اشتباه فیضالإسلام در ترجمة واژة «یحدونی» است که ایشان آن را به «بازمیدارد» ترجمه کردهاست. نکتة مهم که تقریباً همة مترجمان یکسان ترجمه کردهاند، بیان دلیل موجود در مؤلفة ربط سببی «إذ» است. این حرف دلیل موجود در جملة قبل را تبیین مینماید؛ به عبارت دیگر، اگر بندة گنهکاری به خدا روی میآورد، ناشی از کرامت و بخشندگی است که در ذات الهی نهفته است و اینکه خداوند از سَرِ فضل و کرم میبخشد. ارتباط سببی موجود در این بخش از دعا با مؤلفة «إذ» بهصراحت ذکر شدهاست و مترجمان عموماً این امر را بهروشنی در ترجمه دریافتهاند و ذکر کردهاند.
q ترجمة پیشنهادی: «اما آنچه مرا بر درخواست از تو ترغیب میکند، احسان توست به آن که با نیت پاک به تو روی آوردهاست و از طریق خوشگمانی به درگاه تو آمدهاست؛ زیرا تمام احسانهایت از روی تفضّل است».
3. ارتباط خلاف انتظار یا نقضی: «این رابطۀ معنایی زمانی برقرار میشود که محتوای یک جمله، خلاف انتظاراتی باشد که جملة قبلی به وجود میآورد» (لطفیپور ساعدی، 1385: 115). در زبان عربی، حروف مختلفی برای بیان این نوع ارتباط پیوندی وجود دارد؛ از قبیل: لکنَّ، عَلَی الرَّغم، عَلَی أیّ حال، بَل، فی النّفس الوقت و... . در زیر به نمونهای از ارتباط خلاف انتظار اشاره کردهایم و میزان پایبندی مترجمان را به آن در زبان مقصد بررسی نمودهایم:
«سُبْحَانَک، لَا أَیأَسُ مِنْکَ وَ قَدْ فَتحْتَ لِی بَابَ التّوْبَةِ إِلَیک، بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذّلِیلِ الظّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفّ بِحُرْمَةِ رَبّهِ».
حرف عطف «بل»، حرف اضراب یا رویگردانی است؛ به این معنا که گوینده در آغاز عبارتی را بیان میکند و در جملة پس از حرف عطف «بل»، به صورت تأییدی یا انکاری، عبارتی را ذکر میکند که مطلب قبل را بیشتر تبیین نماید. در عبارت فوق، حضرت در مقام ردّ مطالب خود نیست، بلکه به دنبال توجیه مناسبی برای حضور مجدد در درگاه الهی است. از زبان بندهای سخن میگوید که در ظاهر به دلیل بسیاری گناه شرمسار است و روی حضور در آستان الهی ندارد، ولی از آنجا که خدا منبع کرامت و بخشش است و این بندة عاصی امیدوار به آمرزش الهی است، پس در قالب جملهای، با استفاده از حرفی خاص که در ظاهر معنای اضراب و ردّ عبارت قبل را دارد، ولی در واقع، شدت رغبت بنده و تمایل او را میرساند، به درگاه الهی به حالت تضرع روی میآورد.
mانصاریان: «پاک و منزهی! از تو ناامید نیستم، در حالی که دَرِ توبه را به رویم گشودهای، بلکه سخن بندهای ذلیل را به زبان میآورم؛ بندهای که به خود ستم کرده، حرمت پروردگارش را سبک شمرده» (صحیفة سجادیه، 1383: 73).
mاستادولی: «منزهی تو! از تو نومید نمیگردم، در حالی که دَرِ توبه به سوی خودت را به رویم گشودهای، بلکه سخن میگویم مانند بندة ذلیلی که به خود ستم کرده و حرمت پروردگارش را سبک شمرده» (همان، 1389: 36).
mفاضل لنکرانی: «منزهی تو ای خدا! از تو نومید نمیشوم؛ زیرا تو خود دَرِ توبه را به روی من گشودهای، بلکه همچون آن بندة ذلیل به سخن میپردازم که دربارة خود ستمکار و نسبت به حرمت پروردگار خود سهلانگار شده» (همان، 1394: 33).
mفیضالإسلام:«منزه و پاکی! از تو نومید نمیشوم، در حالی که دَرِ توبه و بازگشت به سوی خود را به رویم گشودهای، بلکه میگویم؛ گفتار بندة خواری را که به خود ستم کرده و حرمت پروردگارش را رعایت ننموده» (همان، 1375: 46).
در ظاهر تمام ترجمهها این امر را بهدرستی منتقل نمودهاند. اما نکتة شایستة توجه در این بخش از ترجمة دعا این است که جز فاضل لنکرانی باقی مترجمان در ترجمة عبارت «وَ قَدْ فَتحْتَ» از عبارت «در حالی که» استفاده نمودهاند، حال آنکه به نظر میرسد ترجمة این بخش به صورت «چون که و زیراکه» گویاتر و مناسبتر است؛ یعنی عبارت تعلیلی است و نه حالیه، هرچند ظاهر جمله چنین قرینهای را به ذهن متبادر میسازد.
q ترجمة پیشنهادی:پاک و منزهی تو! از تو ناامید نیستم، چون که دَرِ توبه را به رویم گشودهای، بلکه سخن بندهای ذلیل را به زبان میآورم؛ آن که به خود ستم کردهاست و حریم حرمت پروردگارش را سبک شمردهاست.
4ـ ارتباط زمانی: «این نوع ارتباط هنگامی رخ میدهد که نوعی توالی زمانی میان رویدادهای آن دو جمله برقرار باشد» (لطفیپور ساعدی، 1385: 115). از حروفی که به ارتباط زمانی در زبان عربی اشاره دارد، میتوان به حروفی نظیر «واو، حتّی، ثمّ، فاء، قبل ذلک، حینما و...» اشاره کرد. در عبارت زیر، نمونهای از ارتباط زمانی آمدهاست و میزان دقت و موفقیت مترجمان را در این مورد بررسی کردهایم:
«وَ أَیقَنَ أَنّهُ لَا مَحِیصَ لَهُ مِنْک، وَ لَا مَهْرَبَ لَهُ عَنْک، تَلَقَّاک بِالْإِنَابَةِ، وَ أَخْلَصَ لَکَ التّوْبَةَ، فَقَامَ إِلَیک بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِی، ثُمّ دَعَاکَ بِصَوْتٍ حَائِلٍ خَفِی».
دو حرف عطف «فـ» و «ثمّ» هر دو عطف زمانی و بیانگر توالی دو عبارت با تأخیر در اولی کمتر و در دومی بیشتر هستند. تعامل و ارتباط معنای جملة قبل و بعد از حرف «فـ» درنگی کمتر دارد؛ گویی اتفاق افتادن آن دو با هم پس از چند لحظه میسر میشود. در این بخش از دعا، حضرت در پی انتقال این معناست که بنده به محض آنکه خالصانه برای خدا توبه کرد، با قلبی پاک به سوی او روی میآورد، اما ندا زدن خدا با کمی درنگ بیشتر روی میدهد، چون اندکی انتظار برای شنیدن توجه خدا برای بنده بسی شیرین است و انتظار روی کردن معشوق پس از صدا کردن او جذاب و دلبرباست. از این رو، حضرت از حرف «ثم» استفاده میکند تا این تراخی و توقف چندلحظهای را نشان دهد.
mانصاریان: «و یقین نموده که پناهگاهی از عذابت و گریزگاهی از انتقامت نیست، با ناله و انابه به سویت روآورده، و توبهاش را برای تو خالص ساخته. پس با دلی پاک و پاکیزه به سویت برخاسته، و تو را با نالهای سوزناک و آهسته خوانده» (صحیفة سجادیه، 1383: 73).
mاستاد ولی: «و یقین کرد که چارهای از تو ندارد و راه گریزی از تو برایش نیست، با توبه و انابه به دیدار تو آمده، و خالصانه به درگاهت توبه نموده. پس با دلی پاک و پاکیزه به پیشگاهت ایستاده، و با صدایی بریده و آهسته تو را خوانده» (همان، 1389: 36).
mفاضل لنکرانی: «و یقین کرده که از عذاب تو پناهی و از انتقام تو گریزگاهی نیست، به قصد انابه به سوی تو روی آورده، و توبهاش را برای تو خالص ساخته. پس با دلی پاک و پاکیزه به سوی تو برخاسته و آنگاه تو را با نالهای محزون و آهسته بخوانده» (همان، 1394: 33).
mفیض الاسلام: «و باور نماید که پناه و گریزگاهی از (کیفر) تو برایش نیست و به وسیلة توبه و انابه به تو روی آوردهاست، و توبه را برای تو خالص گرداندهاست. پس با دلی پاک و پاکیزه به سوی تو برخیزد، و با صدای تغییریافته (زمزمهدار) آهسته تو را بخواند» (همان، 1375: 46).
جز ترجمة فاضل لنکرانی هیچ یک از مترجمان محترم ظرافت معنایی حرف عطف «فـ» و «ثمّ» را در ترجمه لحاظ نکردهاند، بهویژه ترجمة «ثمّ» و آن درنگ موجود در آن راکه بیانگر حال خوش بندة گنهکار به وقت روی کردن به خداست و چه زیبا این تصویرسازی و درنگ لحظهای پُر از استرس و اضطراب را در پس معنای این حرف نهفته میبینیم.
qترجمة پیشنهادی:«و یقین کرد که پناهگاهی از عذاب و گریزگاهی از انتقامت نیست. لذا با ناله و انابه به سویت رو آوردهاست و خالصانه برایت توبه کرد. پس با دلی پاک به سویت برخاست و آنگاه با نالهای سوزناک و آهسته تو راخواندهاست».
در پایان، بر اساس نمونههای بررسی شده و با استفاده از روش آماری، بسامد هر یک از عوامل چهارگانة انسجامبخش متن اصلی و ترجمهها به ترتیب در نمودارهای 1 و 2 نشان داده میشود.
نمودار 1: فراوانی عوامل انسجامبخش دستوری غیرساختاری در متن دعا
نمودار 2: فراوانی عوامل انسجامبخش دستوری غیرساختاری در ترجمهها
نتیجهگیری
در مقالة حاضر به بررسی ترجمههای انتخابی دعای دوازدهم صحیفة سجادیه پرداختیم و عملکرد هریک از مترجمان را در انعکاس عوامل انسجامبخش دستوری غیرساختاری دعای دوازدهم بررسی کردیم که از این جستار نتایج زیر به دست آمد:
1ـ در میان عوامل انسجامبخش دستوری غیرساختاری، دو نوع ارجاع و ربط، بیشترین نقش را در ایجاد انسجام دعای دوازدهم داشتهاند و در این میان، مؤلفههای حذف و جانشینی در جایگاه بعدی قرار دارند.
2ـ در بحث ارجاع، شاهد دو نوع ارجاع درونمتنی پسمرجع و برونمتنی هستیم. در بازتاب این نوع از عوامل انسجامبخش، از مجموع 150 ارجاع موجود در نمونههای بررسیشده، ترجمة فیضالإسلام با رعایت 139 مورد (%9/73) بالاترین میزان همپایگی را با متن اصلی دارد. این در حالی است که به ترتیب ترجمههای انصاریان با 137 مورد (%8/69)، فاضل لنکرانی با 135 مورد (%8/68) و استاد ولی با 128 مورد (%9/45) در مراتب بعدی قرار دارند.
3ـ حروف ربط بهکار رفته در نمونههای بررسیشده، اغلب از نوع افزایشی، سببی و زمانی هستند. در این میان، حروف ربط افزایشی تقریباً در همة ترجمهها بازتاب یافتهاست. در برخی از نمونهها، حرف ربط سببی «فاء» در ترجمة انصاریان و نیز حرف ربط زمانی «ثُمَّ» در ترجمة استاد ولی، انصاریان و فیضالإسلام انعکاس نیافتهاست. مترجمان در برگردان حرف عطف خلاف انتظار «بَلْ» و نیز حرف عطف ارتباطی اضافی «أَمْ» موفق عمل کردهاند.
4ـ همان گونه که مشاهده شد، اصل انسجامبخش جانشینی در نمونههای چهارم و هشتم وجود دارد که تنها یک مورد از آن دو مورد در ترجمهها رعایت شدهاست.
5ـ مؤلفة چهارم در راستای ایجاد انسجام دعای دوازدهم صحیفة سجادیه، عامل حذف است که در یک سطح اسمی رخ دادهاست و تنها فاضل لنکرانی و فیضالإسلام همسو با متن اصلی حرکت کردهاند و استاد ولی و انصاریان از سه مورد حذف موجود در متن اصلی به ترتیب یک و دو مورد آن را رعایت کردهاند.
در مجموع، تطبیق میان متن اصلی و ترجمههای بررسیشده نشان میدهد که مترجمان زمانی که بر اساس اصل تعادل و برابری در ترجمه، مقید به بازتاب عوامل انسجامبخش در متن ترجمه شدهاند، برگردانهایشان علاوه بر اینکه همارز و برابر با متن اصلی حرکت کرده، در انتقال پیام کامل متن و حفظ یکپارچگی و انسجام آن موفق عمل نمودهاند، ولی در برخی موارد، عدول از این مؤلفهها، متن ترجمه را در قیاس با متن اصلی نامنسجم ساخته و جنبة زیباشناختی آن را کمرنگ نمودهاست که این امر میتواند با سبک خاص مترجمان در ارتباط باشد؛ مانند ترجمة فاضل لنکرانی و استاد ولی در نمونة سوم و هفتم ناشی از ظرفیت زبانی ـ دستوری زبان مقصد باشد.