Document Type : Research Paper

Author

Assistant Professor of Arabic Language and Literature at Allameh Tabataba’i University, Tehran, Iran

Abstract

One of the problems that every translator faces when translating from one language to another is the fixed idioms and expressions of a language, as they form part of the culture of a language. Jalal al-Ahmad's "Nun and Al-Qalam" story is one of the few stories full of idioms and proverbs. The story has been translated into Arabic by Mrs. Majedeh Mohammad Ali Anani, a lecturer at the Faculty of Literature, University of Halavan. In this regard, several approaches have been adopted to translate these terms that can be studied and researched according to Mona Baker's theory. Mona Baker has suggested some strategies to translate idioms such as preserving form and meaning, preserving meaning and changing form, transformation, omission and so on. This study aims to examine the Arabic translation of the original text in the context of this theory. The findings of this study obtained through a descriptive-analytical approach show that the translator of the story "Nun and Al-Qalam" is more interested to use the approach of preserving meaning and changing form. Thus, the translator has translated the idiomatic expressions by understanding the ironic meaning of the idioms and in the meantime a literal translation has been used due not recognizing some expressions, and  although it seems logical and transparent, but in fact it is inaccurate regarding the context of expression. 

Keywords

ترجمه، تولید متن است که با توجه به متن مبدأ و براساس سنت­ها و معیارهای زبان مقصد صورت می­گیرد. طبق این تعریف، برای یک ترجمۀ دقیق، هم زبان مبدأ و هم زبان مقصد از اهمیت والایی برخوردار است. متن زبان مبدأ باید به خوبی درک شود تا بتوان متنی جدید در زبان مقصد بازتولید کرد.

در ارزیابی ترجمه نباید تنها به ترجمه تک‌تک کلمات و.. . دقت شود، بلکه بافت و فرهنگ زبان مبدأ نیز از اهمیت ویژه­ای برخوردار است به گونه­ای که با درک نادرست بافت و فرهنگ یک زبان، نمی­توان ترجمۀ دقیقی در زبان مقصد تولید کرد. مصطلحات و عبارات ثابتی که خاص یک زبان است و به نوعی با فرهنگ یک زبان، عجین شده است در ترجمه حائز اهمیت است؛ چراکه در صورت درک نادرست این اصطلاحات و گاه حتی تشخیص ندادن این موضوع که این عبارات، اصطلاح هستند، مترجم را به سمت ترجمه نادرست سوق می­دهد.

داستان «نون و القلم» یکی از آثار مشهور و بلند جلال آل‌احمد است که نویسنده اوضاع سیاسی و اجتماعی را به صورت طنز بازگو کرده و در نگارش خویش، اصطلاحات فراوانی را آورده است. این اثر توسط ماجده عنانی که خود یک عرب زبان است به عربی بازگردان شده است. این پژوهش در­صدد آن است تا به روش توصیفی- تحلیلی برگردان عربی داستان «نون و القلم» را با زبان اصلی آن و با تکیه بر چارچوب نظریه تعادل اصطلاحی مونا بیکر مورد بررسی قرار دهد. بنابراین، هدف اصلی این پژوهش، بررسی میزان موفقیت مترجم در برگردان این داستان است و پرسش­هایی که در این راستا مطرح می­شود، عبارت‌اند از: نویسنده به چه میزان در برگردان اصطلاحات و کنایات فارسی به زبان عربی موفق بوده است؟ و طبق نظریه تعادل اصطلاحی بیکر چه روشی را اتخاذ کرده است؟

 

1. پیشینه و ضرورت پژوهش

درباره آثار جلال آل‌احمد، پژوهش‌های بسیاری صورت گرفته است که از جمله آن پژوهش­ها که در راستای داستان «نون و القلم» است، می­توان به موارد زیر اشاره کرد:

مقاله «نقد داستان­های تمثیلی جلال آل‌احمد» توسط عبدالعلی دستغیب تهیه شده است. نویسنده در این مقاله، دو داستان تمثیلی جلال را به تصویر و بوته نقد می­کشد؛ یکی داستان «سرگذشت کندوها» و دیگری داستان «نون و القلم» است. این مقاله ضمن معرفی شخصیت‌های اصلی داستان، روش­های نویسنده در پرداختن به درون­مایه اصلی را نیز بیان می­کند.

مقاله «رابطه کارکردهای زبانی با تیپ­های شخصیتی در داستان نون و القلم» توسط سید احمد پارسا و سعدی حاجی انجام شده است. این مقاله، تناسب میان کارکردهای زبانی اشخاص داستان با تیپ­های شخصیتی آ‌ن‌ها که اصول مهم داستان‌نویسی­اند را مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیده است که در داستان «نون و القلم» تناسب چندانی میان کارکردهای زبانی اشخاص با تیپ­های شخصیتی آ‌ن‌ها وجود ندارد.

آنگونه که پیدا است تاکنون راجع به برگردان داستان «نون و القلم» جلال آل‌احمد به زبان عربی پژوهشی صورت نگرفته است، همین خلأ پژوهشی نگارنده را بر آن داشت تا در این باره به تحقیق و بررسی بپردازد.

درباره ضرورت این پژوهش باید گفت که داستان «نون و القلم» جلال آل‌احمد دارای اصطلاحات فراوانی است و مترجم عرب زبان آن ماجده عنانی، روش­های مختلفی را در ترجمۀ اصطلاحات به کار گرفته است که استخراج این روش­ها طبق نظریۀ مونا بیکر و آوردن شاهد مثال­هایی از آن، ضمن ارزیابی دقیق این ترجمه به مخاطبان و علاقه‌مندان حوزه ترجمه کمک می­کند درک و شناختی از ترجمۀ اصطلاحات پیدا کنند و حتی با برابر قرار دادن آن اصطلاحات، معادل عربی آ‌ن‌ها را نیز بیاموزند.

 

2. چارچوب نظری

2-1. ارزشیابی ترجمه

نویسندگان از زمان­های بسیار قدیم ارزشیابی شمی و ذهنی ترجمه را انجام می­دادند. این ارزشیابی غالبا قضاوت­های کلی بود. مانند اینکه «این ترجمه به اصل وفادار است» یا «لحن متن اصلی در ترجمه گم شده است» و.. . اکنون این ارزشیابی شمی را اندیشمندان نوهرمنوتیکی ترجمه در کسوتی جدیدتر ترویج می­کنند. این افراد ترجمه را عملی خلاقانه می­دانند. از دیدگاه آنان متن، هیچ معنای هسته­ای و اصلی­ای ندارد و تغییر معنای متن به موقعیت خاص سخنگو بستگی دارد.

در مقابل رویکردهای ذهنی- شمی به ارزشیابی ترجمه، دیدگاه رفتارگرایان قرار دارد که هدفش، دست­یابی به راهی علمی­تر برای ارزشیابی ترجمه است. این دیدگاه کنش­های ذهنی مترجم را به یک جعبه سیاه ناشناخته، مردود می­داند. طرفداران این دیدگاه معتقدند، ترجمه خوب، ترجمه­ای است که به پاسخ معادل (واکنش معادل) منتج شود که طبق آن عکس­العمل مخاطبان ترجمه باید معادل همان عکس­العملی باشد که مخاطبان متن اصلی در زبان اصلی نشان داده­اند. دیدگاه نایدا از جمله این دیدگاه است.

در مقابل این دو دیدگاه، دیدگاه سومی نیز وجود دارد که با رویکرد متن­محور است. این رویکرد مستقیماً به متن ترجمه توجه دارد. ترجمه بیشتر به لحاظ فرم و نقشش در درون نظام فرهنگی و ادبی زبان مقصد ارزشیابی می­شود. در این رویکرد، متن اصلی از اهمیت کمتری برخوردار است.

اخیراً نیز روش­هایی برای ارزشیابی کیفیت ترجمه در برخی از آثار حوزه ترجمه که بر محور زبان­شناسی قرار دارند، پیشنهاد شده است که نظریه مونا بیکر از این دسته است. رویکردهای زبان‌شناسی به رابطه بین متن مبدأ و متن مقصد توجه جدی دارند، اما توانایی هریک از آ‌ن‌ها در ارائه روش­های جزء به جزء تحلیل و ارزشیابی، متفاوت است. سودمندترین آ‌ن‌ها رویکردهایی است که به طور شفاف به رابطه بین بافت و متن می‌پردازند. چنین برداشتی از ترجمه، یعنی بافت­سازی مجدد (سعیدنیا، 1392: 49-43).

در هر حال نقد علمی ترجمه نباید تحمیل سلیقه خاص منتقد را به همراه داشته باشد. ترجمه بنابر جوهر وجودیش در میان علوم انسانی پیچیدگی­های فراوان دارد و طبعاً نقد علمی آن نیز بس دشوار می‌کند (صفوی، 1371: 50).

مترجم خوب کسی است که سه شرط را در خود داشته باشد؛ نخست تسلط بر زبانی که از آن ترجمه می­کند (یا اصطلاحاً زبان مبدأ)، دوم تسلط بر زبانی که به آن ترجمه می‌کند (یا اصطلاحاً زبان مقصد)، سوم تسلط بر موضوع مورد بحث. در کنار این سه شرط، رعایت امانت که به بیان دیگر حفظ سبک نیز می­گویند، حائز اهمیت است (حسینی، 1382: 121). طبق این تعریف باید در نقد ترجمه در کنار بررسی مثلث زبان مبدأ، مقصد و موضوع، سبک ترجمه را نیز مورد ارزیابی قرار داد.

نیومارک بر این باور است که در نقد ترجمه مهم‌ترین مسأله­ای که باید مورد بررسی قرار گیرد، کیفیت یا میزان نقص معنایی ترجمه است. به علاوه باید ترجمه را به عنوان یک نوشتار مستقل از متن اصلی بررسی کرد و در مرحله بعد باید به این موضوع پرداخت که مترجم به چه میزان سبک شخصی متن اصلی را حفظ کرده است ( فهیم و سبزیان، 1382: 245).

 

2-2. تعادل

یکی از اصول مهمی که در هر ترجمه حائز اهمیت است، بحث تعادل و انتخاب معادل­های دقیق در برگردان پیام از مبدأ به مقصد است بدین معنا که مترجم، پیام یا مفهوم موردنظر را از زبان مبدأ می­گیرد و با مفهوم و پیامی که در زبان مقصد برای خواننده، قابل قبول و پذیرفتنی است، ارائه می­دهد. درباره تعادل، تعریف­های متعددی آمده است که در اینجا تنها به تعریف هاوس اکتفا می­شود که می­گوید: «تعادل در ترجمه مفهومی است که منعکس­کننده درک ما از ترجمه است؛ به عنوان مثال تصور فردی با تحصیلات آموزشی متوسط از متن ترجمه شده، متنی است که به نوعی بازنمایی یا آفرینش مجدد متن دیگری بوده که اصل آن در زبانی دیگر تولید شده است» (هاوس، 2001: 247).

 

3. نظریه تعادل اصطلاحات از دیدگاه مونا بیکر[1]

مونا بیکر درکتاب خود «به عبارت دیگر»[2] انواع مختلف تعادل را شرح داده است. از نظر او، تعادل به سطح واژگان، فراتر از واژگان، تعادل دستوری، تعادل متنی، تعادل کاربرد شناختی تقسیم می­شود. او معتقد است اولین مشکلی که مترجم در تفسیر اصطلاح­ها با آن روبه‌رو می­شود، توانایی شناخت و درک این موضوع است که او با یک عبارت اصطلاحی روبه‌رو شده است. در واقع توان شخصی که در عمل، اصطلاح­های یک زبان را به‌کار می‌برد با قدرت متکلم بومی آن زبان برابری نمی‌کند. اکثریت مترجمان که به یک زبان خارجی ترجمه می­کنند، نمی­توانند امیدوار باشند که به همان حساسیتی که متکلمین بومی آن زبان خارجی برای قضاوت در مورد چگونگی کاربرد اصطلاح دارند، برسند. این موضوع در حقیقت گواهی بر این بحث است که مترجمان باید از زبانی دیگر به زبان مادری خود ترجمه کنند که نسبت به آن زبان، دانش بومی داشته باشند.

از نظر بیکر دو مورد وجود دارد که اگر فرد قبلاً با آ‌ن‌ها آشنا نباشد، ممکن است به آسانی، اصطلاحی را اشتباه معنا کند:

الف- بعضی از اصطلاح­ها «گمراه­کننده» هستند؛ یعنی به علت اینکه معنای تحت­اللفظی منطقی و معقولی می­دهند، پس معنای اصطلاحی آ‌ن‌ها الزاماً در متن مشخص نمی­شود و از این نظر است که معنای آ‌ن‌ها شفاف به نظر می‌رسد.

ب- ممکن است یک اصطلاح در زبان مبدأ، دارای همتای بسیار نزدیکی در زبان مقصد باشد که در این صورت، شبیه به اصطلاح زبان مبدأ است، اما معنای کاملاً متفاوتی
داشته باشد.

بنابراین به غیر از آگاهی داشتن از نحوه به‌کارگیری ویژگی­های خاص اصطلاح­ها توسط گوینده/ نویسنده که می­تواند باعث سردرگمی مترجم از طریق شباهت بین عبارات زبان مبدأ و مقصد شود، مترجم باید محیط و بافتی که باعث می­شود تا آن عبارت از نظر تحت­اللفظی معنی ندهد را نیز در نظر داشته باشد (بیکر، 1393: 83-79).

 

3-1. ترجمۀ اصطلاح: معضلات

بیکر همچنین به بحث درباره عمده­ترین معضلات ترجمۀ اصطلاحات و عبارات می­پردازد و معتقد است:

الف- ممکن است یک اصطلاح یا عبارت ثابت هیچ معادلی در زبان مقصد نداشته باشد. بنابراین، غیرواقع‌بینانه خواهد بود که متوقع باشیم تا اصطلاح­ها و عباراتی را در زبان مقصد پیدا کنیم که معادل اصطلاح­ها و عبارات زبان مبدأ باشند.

اصطلاح­ها و عبارات ثابت نیز مانند کلمات مجزا، می­توانند وابسته به فرهنگ باشند، بنابراین، الزاماً غیرقابل ترجمه نیستند، بلکه مترجم در ترجمه آ‌ن‌ها با دشواری و معضلاتی همراه خواهد بود.

ب- یک اصطلاح یا عبارت ثابت، ممکن است همتای مشابهی در زبان مقصد داشته باشد، اما بافت کاربردی آن می­تواند متفاوت باشد.

ج- یک اصطلاح می­تواند در زبان مبدأ به‌کار برده شود که هر دو معنای تحت­اللفظی و اصطلاحی همزمان مدنظر باشد (همان: 89-84).

 

3-2. راهکار­های ترجمه اصطلاح­ها و عبارات ثابت

راهکارهایی که بیکر در ترجمۀ اصطلاح­ها پیشنهاد می­دهد، شش روش زیر است:

1- استفاده کردن از اصطلاحی با معنا و صورت مشابه: این استراتژی شامل اصطلاحی در زبان مقصد است که تقریباً همان معنای اصطلاح زبان مبدأ را می­رساند.

2- کاربرد یک اصطلاح با معنای مشابه، اما صورت متفاوت: غالباً امکان دارد که اصطلاح یا عبارتی ثابت را در زبان مقصد یافت که دارای معنایی مشابه با اصطلاح یا عبارات ثابتی است که در زبان مبدأ به‌کار رفته است، اما دارای مقولات واژگانی متفاوتی باشد.

3- قرض­گیری اصطلاح زبان مبدأ: همانطورکه کاربرد واژگان قرضی، یک راهکار در حل‌وفصل مقولات مختص به فرهنگ است، معمول است که اصطلاح­ها را نیز به صورت اصلی خودشان در برخی بافت­ها، قرض گرفت.

4- ترجمه از طریق دگرگونی: این راهکار رایج­ترین روش ترجمه اصطلاح­ها است. البته ممکن است اصطلاحی متناسب و یا معادلی در زبان مقصد یافت نشود یا کاربرد زبان اصطلاحی در متن مقصد صلاح نباشد که دلیل آن، تفاوت­های رجحان سبکی زبان­های مبدأ و مقصد باشد.

5- ترجمه با نادیده گرفتن بار اصطلاحی عبارت: این راهکار حاوی ترجمه کردن تنها معنای تحت­اللفظی یک اصطلاح در بافتی است که خوانش ملموس را مجاز می­کند تا کاربرد طنز یک زبان را.

6- ترجمه کردن با حذف کل اصطلاح: یک اصطلاح را مثل یک کلمه مجزا می­توان بعضی اوقات به طور کل در متن مقصد حذف کرد. علت حذف، این است که آن اصطلاح، اولاً در زبان مقصد هیچ معادل نزدیکی ندارد، ثانیاً نمی­توان معنای آن را به آسانی و به دلایل سبکی تغییر داد (همان: 104-90).

به نظر بیکر، اولین و بهترین راهکار، پیدا کردن اصطلاحی با معنا و صورت یکسان در زبان مقصد است، اما الزاماً همواره این نیست. مسائل مربوط به سبک، سیاق سخن و تأثیر بلاغی را نیز باید مدنظر داشت.

اغلب نظریه­پردازان ترجمه معتقدند که «معادل مطلق» وجود ندارد. آنچه معادل انگاشته می­شود در بسیاری از موارد تنها «نزدیک­ترین معادل» است (صلح‌جو، 1377: 84).

طبق راهکارهایی که مونا بیکر ارائه می­دهد، مترجم در ترجمه اصطلاحات باید تمام تلاش خود را به‌کار بندد تا بتواند معنا و صورت اصطلاح زبان مبدأ را حفظ کند؛ لازمه این کار پیدا کردن همان اصطلاح در زبان مقصد است، اما گاهی پیش می‌آید که آن اصطلاح در زبان مقصد وجود ندارد، از این رو، به نظر می­آید بهترین راهکار حفظ معنای آن است، اما همچنان برای پایبند بودن به زبان مبدأ، مترجم می­تواند ترجمه تحت­اللفظی آن را نیز در پاورقی بیاورد و راجع به کاربرد آن مختصر توضیحی دهد.

برای تحقق یافتن این هدف که آیا مترجم در ترجمۀ اصطلاحات داستان «نون و القلم» موفق بوده است یا خیر؟ متن زبان مبدأ و متن زبان مقصد برابر یکدیگر گذاشته شده، سپس مورد تحلیل و ارزیابی قرار می‌گیرند.

 

4. معرفی نون و القلم

نون و القلم سومین داستان بلند جلال آل‌احمد است. نویسنده درباره این داستان و سال نشر آن می­گوید: «قصه نون و القلم را سال 1340 که سنت قصه­گویی شرقی است و در آن چون و چرای شکست نهضت­های چپ معاصر را برای فرار از مزاحمت سانسور در یک دوره تاریخی گذشته­ام و وارسیده، نوشته­ام» (آل‌احمد، 1390: 62). علی پور معتقد است: «آل‌احمد در این داستان پشت سر شخصیت اصلی، میرزا اسدالله، فردی همه‌چیزدان و وارسته و اهل حقیقت ایستاده است و نظریات خود را از زبان او ابراز می­کند و به این طریق صدای مسلط خود را بر متن داستان می­گستراند» (علی‌پور، 1389: 38).

شیخ رضائی نیز می­گوید: «نون و القلم یکی از آثاری است که صرفاً برای بیان عقیده نویسنده، از دهان شخصیت­ها ترتیب داده شده است» (شیخ رضائی، 1382: 168).

 

4-1. کاربست نظریه مونا بیکر

الف- استفاده از اصطلاحی با معنا و صورت مشابه: مقصود از این راهکار، اصطلاحاتی است که با ترجمه شدن، هم صورت و هم معنای زبان مبدأ را حفظ کرده است. این امر از وجود اصطلاحات مشترک و کاربرد آ‌ن‌ها در دو زبان مبدأ و مقصد حکایت می­کند.

- نمونه اول: «نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورند» (آل‌احمد، 1389: 4)

ترجمه: «أوشکوا من الدهشة أن تطلع لهم قرون» (العنانی، 2009: 14)

ترکیب اصطلاحی این عبارت «شاخ در­آوردن» است. «شاخ در­آوردن» در محاوره امروز به معنای «بسیار تعجب کردن است، عظیم حیرت ­کردن از دیدن یا شنیدن چیزی و در تکلم به معنای بسیار پشیمان شدن است» (لغت­نامه لغت‌نامه دهخدا، ذیل شاخ درآوردن) در این‌جا به قرینه «از تعجب» مقصود نویسنده به معنای بسیار تعجب­ کردن است. از آنجا که چنین اصطلاحی در زبان مقصد، یعنی عربی نیز کاربرد داشته است، مترجم را بر آن داشته است تا با حفظ شکل و معنا اقدام به ترجمه آن کند.

- نمونه دوم: «برایتان بگویم که اوضاع آن روزگار چگونه بود و چرا سنگ رو سنگ بند نمی­شد و چرا دست به دل هر که می‌گذاشتی، ناله­اش به فلک بود» (آل‌احمد، 1389: 8)

ترجمه: «لأحدثکم إذن عن أوضاع ذلک الزمن و لماذا لم یکن حجر یستقیم علی حجر و لماذا کنت إن وضعت یدک علی قلب أحد، ارتفع أنینه إلی عنان السماء» (العنانی، 2009: 21)

اصطلاح این عبارت «سنگ بر سنگ ناایستادن یا سنگ روی سنگ بند نشدن» است. این اصطلاح به معنای «هنگامه سخت» است (لغت­نامه لغت‌نامه دهخدا، ذیل سنگ بر سنگ ناایستادن) چنین اصطلاحی در زبان مقصد نیز به همین معنا کاربرد دارد؛ از این رو، مترجم این اصطلاح را با حفظ صورت و معنا ترجمه کرده و دقیقاً گفته است سنگ روی سنگ قرار نمی­گرفت.

دیگر اصطلاح این جمله «ناله­اش به فلک بود» به معنای این است که «اینقدر درد و رنج آن کس، زیاد است و آه می­کشد که این آه و درد به آسمان نیز می­رسد»؛ جالب توجه این است که این اصطلاح در زبان عربی نیز به همین صورت و معنا کاربرد دارد و گفته می­شود: «ارتفع أنینه إلی عنان السماء» ناله او به آسمان بالا رفت (موسی الشریف، 1999: 138). بنابراین، روشی که مترجم برای ترجمۀ این اصطلاح پیش گرفته است، حفظ صورت و معنا، هر دو باهم است.

- نمونه سوم: «اما دور و بر تکیه‌ها و پاتوق قلندرها برو بیایی است که نگو. و بعد که دیدند خبری از بکش بکش نیست عده بیشتری جرأت پیدا کردند» (آل‌احمد، 1389: 77).

ترجمه: «لکن حول تکایا الدراویش و مراکز تجمعهم کان هناک رواح و غدو لا یوصف ثم إنهم عندما رأوا أنه لا خبر هناک عن القتل المستمر تجرأ عدد أکبر» (العنانی، 2009: 128)

اصطلاح این جمله، «بروبیا» است که در لغت‌نامه دهخدا به معنای «رفت و آمد، دم و دستگاه» ترجمه شده است. همچنین «بروبیا داشتن» به معنای «آمد و شد بسیار داشتن، فر و شکوه داشتن» است (ذیل بروبیا). مترجم آن را به صورت «رواح و غدو» به معنای «آمد و شد» ترجمه کرده است که در زبان مقصد نیز به همین معنای شلوغی و رفت و آمد بسیار، کاربرد دارد. بنابراین، مترجم از میان روش­هایی که بیکر در ترجمۀ اصطلاحات پیشنهاد داده است، حفظ صورت و معنا را ترجیح داده است. در واقع او با این روش، ضمن حفظ صورت اصطلاحی زبان مبدأ به مخاطبش در زبان مقصد نیز تا حدودی همان معنا و مفهومی را که در زبان مبدأ قابل درک و ملموس است، می­رساند.

ب: کاربرد یک اصطلاح با معنای مشابه ولی صورت متفاوت: مترجم در این روش به تنها چیزی که اهمیت می­دهد حفظ معنای آن اصطلاح است. این روش بیشتر شامل ترجمۀ آن دسته از اصطلاحاتی می­شود که مخصوص فرهنگ و زبان مبدأ است و در زبان مقصد معادل ندارد. از این ، وقتی مترجم نمی­تواند آن را به همان صورتی که در زبان مبدأ کاربرد دارد به زبان مقصد منتقل کند به معنای کنایی آن اصطلاح اهتمام می­ورزد تا برای اهل زبان مقصد قابل درک و ملموس باشد.

- نمونه اول: « تو هم که باز رفتی سر حرف‌های همیشگیت جانم، گور پدر مردم هم کرده» (آل‌احمد، 1389: 21)

ترجمه: «ها أنت یا عزیزی قد خضعت فی کلامک المعتاد لیذهب الناس فی داهیة» (العنانی، 2009: 42)

اصطلاح «گور پدر مردم» به معنای اهمیت نداشتن حرف مردم و طلب مرگ برای آن‌ها است (لغت‌نامه دهخدا، ذیل گور) مترجم با به‌کارگیری اصطلاح «لیذهب الناس فی داهعیة» توانسته است معنای زبان مبدأ را به خواننده انتقال دهد؛ چراکه عرب­ها در ترجمه «گور پدر مردم» از اصطلاحی چون این و عبارت «لیذهبوا فی ألف داهیة» بهره می­گیرند. با این وجود، زبان عربی با به‌کارگیری کلمه «داهیة» که به معنای «مصیبت» است، معنای جزئی زبان مبدأ را حفظ نمی­کند؛ چراکه مرگ یکی از انواع مصیبت است.

- نمونه دوم: «اما پسرها که دو تا بودند چون پشتشان باد خورده بود، یک تکه ملکی که وارث پدری داشتند، فروختند» (آل‌احمد، 1389: 5)

ترجمه: «أما الذکور الذین کانوا اثنین فلأن الوهن الذی کان قد أصابهما فقد باعا قطعة أرض صغیرة ورثاها عن أبیهما» (العنانی، 2009: 16)

اصلاح این عبارت «پشتشان باد خورده بود» است. کنایه از «تنبل شدن، حوصله کار نداشتن پس از استراحتی، تن به کار ندادن» است (لغت‌نامه دهخدا، ذیل باد خوردن). مترجم در ترجمۀ آن از روش تغییر صورت و حفظ معنا استفاده کرده و معنای این اصطلاح (سستی و تنبلی) را در ترجمه آورده است (لسان العرب، 1998: 15/418).

- نمونه سوم: «که این دو همکار تو پای همدیگر نپیچند» (آل‌احمد، 1389: 6)

ترجمه: «بحیث لا یشتبک الزمیلان» (العنانی، 2009: 18)

عبارت اصطلاحی این جمله «پای یکدیگر نپیچیدن» است. این عبارت به معنای «عدم مزاحمت» است (لغت‌نامه دهخدا، ذیل پیچیدن). مترجم معنای آن را گرفته و این عدم مزاحمت و درگیر نشدن را به صورت «لا یشتبک» ترجمه کرده است (لسان العرب، 1988: 7/20) که به معنای (درگیر نشدن و به جان هم نیفتادن) است.

- نمونه چهارم: «یکیش پسر دوازه ساله‌ای بود به اسم حمید که صبح‌ها می‌رفت مکتب و عصرها دم پر باباش می‌گشت و فرمان می‌برد» (آل‌احمد، 1389: 7)

ترجمه: «کان أحدهما ذکرا فی الثانیة عشرة من عمره، یسمی حمید، کان یذهب إلی الکتاب فی الصباح و عصرا کان یلزم أباه و یتلقی منه أوامره» (العنانی، 2009: 19)

اصلاح این عبارت «دم پَر کسی بودن» است. این اصطلاح به معنای «نزدیک کسی رفتن و در مصاحبت او گذراندن همچنین به معنای همنشین و هم نفس شدن» است (لغت‌نامه دهخدا، ذیل دم). مترجم معنای کنایی این اصطلاح را گرفته و آن را ترجمه کرده است و از عبارت «یلزم أباه» (لسان العرب، 1988: 12/272) به معنای «پدرش را همراهی می­کرد» بهره جسته است. بنابراین، روش مترجم در ترجمۀ این اصطلاح، تنها حفظ معنا است که طبیعتاً باعث شده، صورت تغییر کند.

- نمونه پنجم: «ریش سفیدهای محل به آن عجله پادرمیانی کردند و آبروی میرزا اسدالله را خریدند و با من بمیرم تو بمیری، خود میرزا هم راضی کردند» (آل‌احمد، 1389: 10)

ترجمه: «و لهذا السبب توسط کبراء الحی بسرعة شدیدة و حفظوا ماء وجه میرزا أسدالله بأنواع من التوسل و الرجاء» (العنانی، 2009: 24)

اصطلاح این عبارت «من بمیرم و تو بمیری» است که اصطلاحی عامیانه است و معمولاً در بین بازاریان و اهل کسبه رواج دارد و در جایی استفاده می­شود که برای خواهش و التماس باشد (www.ayeneh.net). مترجم نیز این مفهوم را به خوبی درک کرده و دقیقاً آن را به صورت «خواهش» ترجمه کرده است. بنابراین، روش مترجم در ترجمه این اصطلاح عامیانه، روش حفظ معنا و مفهوم است، اما با ترجمه آن به صورت «أنواع من التوسل و الرجاء» مفهوم گسترده‌تری به معنای آن در زبان مبدأ داده است؛ چراکه اصطلاح «من بمیرم و تو بمیری» تنها یکی از روش­های خواهش و امید شمرده می­شود.

- نمونه ششم: «با آن سابقه­ای که با کلانتر و میزان الشریعه داری، ممکن است برایت پاپوش بدوزند» (آل‌احمد، 1389: 43)

ترجمه: «فسوابقک مع رئیس الشرطة و میزان الشریعة من الممکن أن تجعلهما یدبران لک مکیدة» (العنانی، 2009: 76)

اصطلاح این عبارت «پاپوش برای کسی دوختن» است؛ یعنی «او را به زحمت و رنج و تعب و زیان و خسارتی دچار کردن و به حیله او را گناهکار و مدیون کردن» (لغت‌نامه دهخدا، ذیل پاپوش) که در اینجا به معنای «به حیله و نیرنگ کسی را گناهکار شمردن» است. مترجم معنای کنایی اصطلاح زبان مبدأ را گرفته و به صورت «یدبران لک مکیدة» (لسان العرب، 1988: 12/199) ترجمه کرده است (برای تو دسیسه و توطئه چینی می­کنند).

- نمونه هفتم: «اما توی آن شلوغی اطراف تکیه، کسی گوشش بدهکار نبود» (آل‌احمد، 1389: 79)

ترجمه: «ولکن خلال تلک الضجة حول التکیة لم یکن أحد لیأبه به» (العنانی، 2009: 131)

اصطلاح «بدهکار نبودن گوش» به معنای «کم توجهی به حرف دیگران» است (لغت‌نامه دهخدا، ذیل گوش). روشی که مترجم در ترجمۀ این اصطلاح استفاده کرده، روش حفظ معنا و تغییر صورت است؛ به این صورت که ترجمۀ آن به شکل «لم یکن أحد لیأبه به» (کسی نبود که به او توجهی کند) تنها ترجمۀ کنایی اصطلاح زبان مبدأ است و کمترین اشاره­ای به واژگان زبان مبدأ نشده است.

- نمونه هشتم: «موی به موی مذاکرات آخرین بار عام را که برایتان گفتم از قول او گفتم. بعد از آن هم، مجلس پخت‌وپزهایی شده که باز خبرش را برامان آورد» (آل‌احمد، 1389: 82)

ترجمه: «تفصیلات مناقشات آخر استقبال عام فی البلاط و التی قلتها لک کانت نقلا عنه، و بعد ذلک المجلس، حدثت أیضا بعض التدابیر نقل إلینا خبرها» (العنانی، 2009: 136)

اصطلاح «پخت­و­پزهایی شده» به معنای «در سرّ قراری به حیله به ضرر کسی دادن» است (لغت‌نامه دهخدا، ذیل پخت‌وپز). مترجم این اصطلاح را «صورت گرفتن برخی تدابیر و چاره اندیشی­ها» ترجمه کرده است. معنای این اصطلاح تا حدودی به زبان مقصد منتقل شده است، اما مفهوم «حیله» به زبان مقصد انتقال نیافته است و بهتر بود که مترجم می­گفت «بعض المکایدالسیئة». بنابراین، مترجم با حذف قید «به حیله» بار مثبتی به معنا در ترجمه داده که موردنظر نویسنده زبان مبدأ نبوده است.

- نمونه نهم: «که با آمدن آقا چوپان ما دست و پایشان حسابی تو پوست گردو رفته بود و از لفت‌ولیس افتاده بودند» (آل‌احمد، 1389: 3)

ترجمه: «الذین أسقط فی أیدیهم تماما بمجیء الوزیر الجدید و حرموا نعمة النفاق و المداهنة» (العنانی، 2009: 14)

اصطلاح «لفت‌ولیس کردن» به معنای «سرکیسه کردن و از چیزهایی که در اختیار اوست برداشتن نه آشکار» (لغت‌نامه دهخدا، ذیل لفت و لیس). در اینجا مقصود جلال این است که این اختیار از آ‌ن‌ها برداشته شد و الان برایشان ممکن نیست که سرکیسه کنند. مترجم به جای این معنا از عبارت کنایی «حرموا نعمة النفاق و المداهنة» استفاده کرده است به این معنا که «آ‌ن‌ها از دورویی و چرب‌زبانی محروم گشتند». در واقع سرکیسه کردن بعد از چرب‌زبانی حاصل می­شود؛ چراکه برای سرکیسه کردن کسی باید ابتدا با زبان، دل او را به دست آورد. از این رو، مترجم به جای خود «سرکیسه کردن» از عملی که به آن منجر می‌­شود، سود جسته است که معنای کلی زبان مبدأ به زبان مقصد منتقل نشده است و تنها جزئی از معنا ترجمه شده است. بهتر ­بود مترجم در ادامۀ ترجمه «حرموا نعمة النفاق و المداهنة» عبارت «فلایمکنهم السرقة» را می­افزود. اصطلاح دیگر این عبارت، «دست و پا در پوست گردو گذاشتن» است که در ادامه مباحث توضیح داده می­شود.

- نمونه دهم:«دو تایی کارشان چنان گرفته بود و چنان جی­جی باجی هم دیگر شده بودند که نگو» (آل‌احمد، 1389: 108)

ترجمه: «کما أصبحت کل منهما موضع سر الأخری بشکل لا یوصف» (العنانی، 2009: 173)

اصطلاح «جی­جی باجی شدن» یک اصطلاح عامیانه به معنای «صمیمیت زیاد» است. مترجم در ترجمۀ آن به صورت «أصبحت کل منهما موضع سر الأخری بشکل لا یوصف» از روش حفظ معنا بهره برده و معنای اصطلاحی زبان مبدأ را به درستی و با شفافیت به زبان مقصد منتقل کرده است.

- نمونه یازدهم: «چه می­دانم بابا جان، هر کس تو پیشانی­اش نوشته شده» (آل‌احمد، 1389: 17)

ترجمه: «و ما علمی یا حبیبی؟ کل و ما قسم له» (العنانی، 2009: 37)

اصطلاح «هرکس در پیشانی­اش چیزی نوشته شده است» به معنای این است که هر کس سرنوشت و تقدیری دارد. مترجم معنای آن را گرفته و به ترجمۀ آن پرداخته و به صورت «کل و ما قسم له» (هرکس قسمتی دارد، بهره و نصیبی دارد) آورده است.

- نمونه دوازدهم: «به خصوص بعد از این همه سؤال و جواب با حمید که میرزا اسدالله را حسابی پکر کرده بود» (آل‌احمد، 1389: 20)

ترجمه: «و بخاصة أیضا بعد هذا الحوار مع حمید والذی کان قد جعل میرزا أسدالله منهکا بشکل سیء» (العنانی، 2009: 41)

اصطلاح «پکر شدن» به معنای «گیج و متحیر شدن از حوادثی بد» (لغت‌نامه دهخدا، ذیل پکر). مترجم در ترجمۀ آن از عبارت «انهک الرجل: می در آن مرد اثر کرد و او را مست نمود» (لسان العرب، 1988: 15/110) استفاده کرده است. او «حسابی را» به شکل سیء (به شکل بد) ترجمه کرده و «پکر» را معادل «مستی» در نظر گرفته است. مترجم معنای زبان مبدأ را تا حدودی به اهالی زبان مقصد منتقل کرده، اما لزوماً هر پکر و گیجی در پی نوشیدن شراب نیست. بنابراین، مترجم در ترجمۀ این عبارت خیلی دقیق عمل نکرده است. بهتر بود به طور نمونه می­گفت «جعل میرزا أسدالله فی حالة کآبة شدیدة».

- نمونه سیزدهم: «از ظهر به بعد اوضاع شهر آرام­تر شد، سفره‌ها که پهن شد مردم هر کجا که بودند وارفتند و بعد چانه‌هایشان گرم شد و بعد هم چرت­شان گرفت» (آل‌احمد، 1389: 78)

ترجمه: «و من الظهر فصاعدا صارت أوضاع المدینة أکثر هدوءا و ما إن بسطت الموائد حتی عاد الناس من حیث کانوا وانهمکوا فی الطعام. ثم غلبهم النعاس» (العنانی، 2009: 131)

اصطلاح «چانه گرم­شدن» کنایه از «پر­حرفی، گزافه­گویی و مشغول ­شدن به خوردن» است که به قرینه «سفره­ها پهن شد» به معنای «مشغول ­شدن به طعام» است. مترجم آن را به صورت «انهمکوا فی الطعام» (بسیار به غذا مشغول شدند) (لسان­العرب، 1988: 15/135) ترجمه کرده است. بنابراین، روش مترجم تنها انتقال معنای این اصطلاح به زبان مقصد بوده که محقق شده است.

- نمونه چهاردهم: «اما حالا دیگر بوهای بدی می­آمد این بود که کک افتاد به تنبان بزرگان و اعیان و وزراء و نه یکی و نه دو تا بلکه پشت سر هم جاسوس و خبرگزار و مفتش بود» (آل‌احمد، 1389: 48)

ترجمه: «لکن الان ثمة روائح کریهة تفوح و کان أن عم القلق العظماء و الأعیان و الوزراء و من ثم لم یقم واحد أو اثنان بالتقصی بل أرسلوا الجواسیس و کتبة التقاریر و العیون الواحد تلو الآخر» (العنانی، 2009: 84)

اصطلاح این عبارت «کک به تنبان افتادن» به معنای «به اضطراب در­آمدن، مضطرب شدن» است (لغت‌نامه دهخدا، ذیل ماده کک). مترجم دقیقاً معنای این اصطلاح را گرفته و به صورت «قلق» (نگرانی) برگردان کرده است. بنابراین، روش او در این ترجمه، روش حفظ معنا است.

اصطلاح دیگر«چو ­افتادن» به معنای «شایع ­شدن، نشر ­شدن خبری بی­اساس، بر سر زبا‌ن‌ها افتادن» است (لغت‌نامه دهخدا، ذیل ماده چو ­افتادن). مترجم در ترجمۀ این اصطلاح از کلمه «شایعه» به معنی سخن بی­اساس بهره جسته است؛ یعنی معنای کنایی آن را ترجمه کرده که همان روش حفظ معنا است.

ج: ترجمه از طریق دگرگونی: روش دگرگونی بدان معنا است که یا معنا و یا صورت اصطلاحات زبان مبدأ و یا هر دوی آ‌ن‌ها در فرآیند ترجمه تغییر کند. ماجده عنانی در ترجمۀ «نون و القلم» به روش دگرگونی خیلی نپرداخته است. از این رو، شاهد مثال زیادی یافت نشد.

- نمونه اول: «که با آمدن آقا چوپان ما دست و پایشان حسابی تو پوست گردو رفته بود و از لفت‌ولیس افتاده بودند» (آل‌احمد، 1389: 3)

ترجمه: «الذین أسقط فی أیدیهم تماما بمجیء الوزیر الجدید و حرموا نعمة النفاق و المداهنة» (العنانی، 2009: 14)

عبارت اصطلاحی «دست کسی را در پوست گردو گذاشتن» به معنای «کاری را به کسی سپردند که نمی­داند چه بکند» است (لغت‌نامه دهخدا، ذیل پوست گردو). مترجم آن را به «أسقط فی أیدیهم» (به خود آمدند و پشیمان شدند) (موسی الشریف، 1999: 115) ترجمه کرده است. این ترجمه دقیقاً عکس جملۀ زبان مبدأ است؛ چراکه در زبان مبدأ، مقصود جلال این بوده است که آن‌ها با آمدن چوپان نمی­دانند چه کنند و گیر افتاده­اند، اما مترجم به «پشیمان شدند» ترجمه کرده است.

- نمونه دوم: «برای چنان ماجرایی که در ده گذشت، گمان می­کنم سر تو بیشتر از من درد می­کند» (آل‌احمد، 1389: 95)

ترجمه: «لکن بالنسبة للمغامرة التی حدثت فی القریة، أظن أن دورک کان أکثر من دوری» (العنانی، 2009: 154)

اصطلاح این عبارت «سر کسی بیشتر درد می­کند» است. «این اصطلاح در مورد کسی به‌ کار می­رود که بیشتر به دنبال دردسر و انجام کارهای پرخطر است» (لغت‌نامه دهخدا، ذیل سردرد). روش مترجم در ترجمۀ این اصطلاح به صورت «دورک کان أکثر من دوری»، معنای زبان مبدأ را تغییر داده است؛ چراکه ترجمۀ آن به صورت «دورک أکثر من دوری» معنای اصطلاحی زبان مبدأ؛ یعنی «به دنبال دردسر و مشکلات بودن» از بین رفته است. بهتر بود مترجم می­گفت «إنک تبحث عن مشاکل أکثر منی».

- نمونه سوم: «کم­کم که جمعیت پای نقلشان زیادتر می‌شد جرأتی پیدا می­کردند و گریزی به صحرای کربلای مردم هم می­زدند و همین جور یواش­یواش مردم را دور خودشان جمع کردند و کردند و کردند تا پا گرفتند و جل و پلاسشان را تو تکیه‌ها پهن کردند و ماندگار شدند» (آل‌احمد، 1389: 45)

ترجمه: «و قلیلا قلیلا کان الجمهور یتزاید حول حلقاتهم و أخذوا یزدادون جرأة و یدقون علی الأوتار الحساسة عند الناس و هکذا جمعوا الناس حولهم قلیلا قلیلا و واصلوا و واصلوا حتی رسخوا و ألقوا عصیهم فی التکایا و استقروا» (العنانی، 2009: 79)

اصطلاح «گریز به صحرای کربلا زدن» یعنی «ضمن سخن کنایه به دیگری زدن، ضمن بیان موضوعی، ادای مقصود دیگری کردن. به عبارت دیگر، یعنی گفتاری را منتهی به موضوع دیگر کردن و یا درباره واقعه کربلا حرف زدن» (لغت‌نامه دهخدا، ذیل گریز). مترجم معنای اصطلاحی این عبارت را درک نکرده؛ از این رو، به گمانش که واقعاً درباره واقعه کربلا حرف می­زنند، آن را به صورت «یدقون علی الأوتار الحساسة» ترجمه کرده که معنای اصطلاحی آن «پاشنه آشیل» و «نقطه ضعف» است. راهکار مترجم در اینجا روش دگرگونی است که معنای اصطلاح به طور کل تغییر کرده است.

د- روش ترکیبی: به نظر می­آید روش ترکیبی در ترجمۀ اصطلاحات خاص یک زبان و فرهنگ، بهترین و سودمندترین روش باشد؛ چراکه به مترجم کمک می­کند تا هم صورت زبان مبدأ را حفظ کند و هم معنا را به صورت کامل و دقیق به زبان مقصد منتقل کند. از این رو، مترجم می­تواند در متن ترجمه، صورت زبان مبدأ را بیاورد و در پاورقی به شرح و تفسیر آن اصطلاح بپردازد و یا اینکه به طور برعکس عمل کند. عنانی به روش دوم؛ یعنی آوردن معنای اصطلاحی در متن ترجمه و اشاره به صورت آن در پاورقی بیشتر راغب است و تنها در یک اصطلاح، بخشی را به همان صورت زبان مبدأ و بخش دیگر را به صورت معنای کنایی ترجمه کرده است.

- نمونه اول: «اگر تو تنبانت خرابی نمی­کنی، بگو ببینم چه کار داری؟» (آل‌احمد، 1389: 79)

ترجمه: «إن لم تکن تقصد عملا لیس من ورائه إلا فضیحتک قل لی لأر ماذا وراءک» (العنانی، 2009: 132) و در پاورقی: «تحدث فی سروالک: حرفیا»

مترجم در ترجمۀ اصطلاح «درتنبان خرابی کردن» از روش ترکیبی استفاده کرده است؛ بدین صورت که ضمن بیان معنای اصطلاحی این عبارت در پاورقی نیز به ترجمۀ لفظی آن اشاره کرده است تا جای هیچ ابهامی باقی نماند.

- نمونه دوم: «این میرزا خیلی می­داند. دست و پای عیال ما را تو چنان تو پوست گردو گذاشته» (آل‌احمد، 1389: 93)

ترجمه: «میرزا هذا یعلم الکثیر. لقد ألهی زوجتی بعمل مستمر و شغلها» (العنانی، 2009: 152)

مترجم در ترجمۀ «دست در پوست گردو گذاشتن» از روش ترکیبی بهره جسته است؛ بدین صورت که ضمن بیان معنای اصطلاحی این عبارت (مشغول کردن کسی به چیزی) در پاورقی نیز تک تک الفاظ را به همان صورت زبان مبدأ ترجمه کرده و گفته است: «وضع ید زوجتی و قدمها فی قشر الجوز» (دست و پای همسرم را در پوست گردو گذاشت).

- نمونه سوم: «این دمب خروس که به دستشان افتاد» (آل‌احمد، 1389: 4)

ترجمه: «کان هذا الذی وقع فی أیدیهم من قبیل طرف الخیط» (العنانی، 2009: 14)

اصطلاح این جمله «دمب خروس» است. «دم خروس، کنایه از جرمی است که علائمی از آن پیدا است و گفته می­شود: «دم خروسی در دست دارد؛ یعنی بهانه­ای پیدا کرده است یا برگه دزدی یا نشانه کاری زشت» (لغت‌نامه دهخدا، ذیل دم خروس). مترجم در ترجمۀ این اصطلاح ابتدا از روش تحت­اللفظ استفاده کرده، سپس در ترجمۀ «دمب خروس» از روش حفظ معنا بهره جسته است. بنابراین، روش او در ترجمۀ این اصطلاح، یک روش ترکیبی است که موفق نبوده است؛ چراکه این ترکیب برای اهالی زبان مقصد ناآشنا و نامفهوم است. بهتر بود مترجم از روش تغییر صورت و حفظ معنا و یا روش ترکیبی (حفظ صورت و شرح و توضیح در پاورقی) استفاده می­کرد. برای نمونه می­توانست بگوید: «أعطی سیفه لعدوه».

هـ- تحت اللفظی: در این روش، تک تک واژگان یک عبارت اصطلاحی در فرآیند ترجمه حفظ می­شوند. طبیعی است که در این میان چون ترجمۀ لفظی برخی اصطلاحات منطقی و قابل درک است، مترجم فراموش می­کند به شرح معنای اصطلاحی آن بپردازد. دسته دیگر نیز چون صورت آن برای اهالی زبان مقصد قابل درک و روشن نیست، بدون ذکر معنای آن در پاورقی، جمله­ای بی­معنا و بی‌ارتباط در متن ‌ شمار می­روند. متأسفانه مترجم در چندین مورد از داستان نون و القلم، تنها به ترجمۀ لفظی اصطلاحات پرداخته و کمترین اشاره­ای به معنا نکرده است و این باعث شده تا آن قسمت از متن برای اهالی زبان مقصد قابل درک و ملموس نباشد.

- نمونه اول: «راستش ریش سفیدهای محل، هم همین جوری در این کار دخالت نکرده بودند یا فقط به احترام حکیم باشی که گذر پوست هر کدومشان روزی به دباغ خانه‌اش می­افتاد. بلکه. .. » (آل‌احمد، 1389: 10)

ترجمه: «و حقیقة الأمر أن کبراء الحی لم یتدخلوا بهذا الثقل احرام للحکیمباشی، فحسب، فقد مر جلد کل واحد منهم ذات یوم بمدبغته. لکن. .. » (العنانی، 2009: 24)

اصطلاح «گذر پوست کسی به دباغ خانه افتادن» به کسی می­گویند که به دیگری بدی کرده، اما بالاخره روزی با آن شخص سرو­کار پیدا می­کند و احتیاجش به او می­افتد (لغت‌نامه دهخدا، ذیل دباغ‌خانه). مترجم دقیقا تک تک کلمات این اصطلاح را تحت­اللفظ ترجمه کرده است. با این روش معنای زبان مبدأ به هیچ عنوان به زبان مقصد منتقل نمی­شود، همچنان که صورت زبان مبدأ نیز برای اهالی زبان مقصد ناآشنا باقی می­ماند. از این رو، باید مترجم از روش ترکیبی استفاده می­کرد؛ یعنی ضمن بیان معنای اصطلاحی این عبارت یا ضمن شرح این عبارت، معنای لفظی کلمات را در پاورقی می­آورد و یا اگر از روش تحت­اللفظ استفاده کرده در پاورقی نیز حتماً به شرح و توضیح آن می­پرداخت. برای نمونه می­گفت «هذا المصطلح بمعنی «الذی قد أساء شخصا لکن فی یوم ما، یقابل ذاک الشخص و یحتاج إلی مساعدته».

- نمونه دوم: «برایتان بگویم که اوضاع آن روزگار چگونه بود و چرا سنگ رو سنگ بند نمی­شد و چرا دست به دل هر که می­گذاشتی، ناله­اش به فلک بود» (آل‌احمد، 1389: 8)

ترجمه: «لأحدثکم إذن عن أوضاع ذلک الزمن و لماذا لم یکن حجر یستقیم علی حجر و لماذا کنت إن وضعت یدک علی قلب أحد، ارتفع أنینه إلی عنان السماء» (العنانی، 2009: 21)

عبارت اصطلاحی «دست به دل کسی گذاشتن» است. در لغت‌نامه دهخدا آمده است که «دست به دلم مگذار» به معنای «با یادآوری خاطرات رنج­آور مرا اذیت مکن، مپرس که بسیار دردها دارم» (لغت‌نامه دهخدا ذیل دست گذاشتن). مترجم تنها به ترجمۀ تحت­اللفظ آن اکتفا کرده و به صورت «وضعت یدک علی قلب أحد» (اینکه دست روی قلب کسی بگذاری) آورده است. ترجمۀ تحت­اللفظ این اصطلاح به همان معنایی که اهل زبان مبدأ برداشت می­کنند، کاربرد ندارد. بنابراین، لازم بود تا نویسنده در پاورقی به شرح این اصطلاح می­پرداخت و معنای اصطلاحی آن را نیز توضیح می­داد. به طور مثال، می­گفت «إن جعلت أحدا یبثّک شکواه».

- نمونه سوم: «اما حالا دیگر بوهای بدی می­آمد این بود که کک افتاد به تنبان بزرگان و اعیان و وزراء و نه یکی و نه دو تا بلکه پشت سر هم جاسوس و خبرگزار و مفتش بود» (آل‌احمد، 1389: 48)

ترجمه: «لکن الان ثمة روائح کریهة تفوح و کان أن عم القلق العظماء و الأعیان و الوزراء و من ثم لم یقم واحد أو اثنان بالتقصی بل أرسلوا الجواسیس و کتبة التقاریر و العیون الواحد تلو الآخر» (العنانی، 2009: 84)

اصطلاح «بوهای بدی می­آمد» با توجه به بافت و با توجه به سیاق عبارت به معنای «اینکه اوضاع به هم ریخته و وضعیت خطرناک شده است» است، اما مترجم تنها به ترجمۀ لفظی آن اکتفا کرده و معنا و مقصود اصلی زبان مبدأ را درک نکرده است. بنابراین، لازم بود مترجم با استفاده از روش ترکیبی در پاورقی به شرح این اصطلاح می­پرداخت و می­گفت «هذا المصطلح بمعنی توتّر الأوضاع».

- نمونه چهارم:«چرا شکسته نفسی می­کنی؟ قبایی است به قامت تو دوخته. چه کسی صالح‌تر از تو می­شود پیدا کرد» (آل‌احمد، 1389: 94)

ترجمه: «لماذا تقوم بالحط من قدر نفسک؟ إنه قباء خیط علی قامتک. و أی شخص أصلح یمکن العثور علیه» (العنانی، 2009: 153)

اصطلاح «قبا به قامت کسی دوختن» به معنای «شایسته بودن کاری یا پست و مقامی برای کسی است» (لغت‌نامه دهخدا، ذیل قبا). مترجم در ترجمۀ این اصطلاح از روش تحت­اللفظ استفاده کرده است؛ یعنی تک تک الفاظ زبان مبدأ را در زبان مقصد آورده است. درست است که صورت در زبان مقصد حفظ شده است.، اما بهتر بود مترجم از روش جایگزینی استفاده می‌کرد؛ یعنی آن را به صورت «هذا الکرسی خیط علی مقاسک» ترجمه می­کرد؛ چراکه این عبارت در زبان عربی دقیقاً معادل «قبایی است به قامت تو» در زبان فارسی.

- نمونه پنجم: میرزا عبدالزکی که دید که الان در حجره را از پاشنه درمی­آورند، بلند شد و رفت جلو» (آل‌احمد، 1389: 96)

ترجمه: «نهض میرزا عبدالزکی و قد رأی أنهم یخلعون باب مکتبه و تقدم » (العنانی، 2009: 157)

اصطلاح «درپاشنه را از جا در­آوردن» به جای «پیگیری شدید، مراجعه زیاد به جایی» است (لغت‌نامه دهخدا، ذیل پاشنه) مترجم در ترجمه این اصطلاح از روش تحت­اللفظ استفاده کرده است. با این روش او توانسته است صورت زبان مبدأ را به زبان مقصد منتقل کند، اما معنای اصطلاحی آن برای اهل زبان مقصد ناشناخته است. بهتر بود که از روش ترکیبی بهره می‌جست؛ بدین صورت که در پاورقی نیز به شرح و توضیح این اصطلاح می­پرداخت و می­گفت «هذا المصطلح یستعمل لِمن یصرُّ علی شیء أو عمل».

- نمونه ششم: «البته وقتی مردم پیش تو می­آیند که دستشان از همه کوتاه شده باشد» (آل‌احمد، 1389: 21)

ترجمه: «مما لا شک فیه أن الناس یلجأون إلیک عندما لا تطول یدهم مکانا آخر» (العنانی، 2009: 42)

عبارت اصطلاحی این جمله، «کوتاه شدن دست کسی از چیزی» به معنای «ناامید شدن» است (لغت‌نامه دهخدا ذیل کوتاه شدن). مترجم این اصطلاح را به همان صورت زبان مبدأ به صورت تحت­اللفظ ترجمه کرده که نامفهوم است و مفهوم زبان مبدأ را به زبان مقصد منتقل نمی­کند. بهتر بود مترجم می­گفت «عندما تنقطع بهم السُّبُل».

 

نتیجه‌گیری

با بررسی ترجمه نون و القلم و تطبیق برابر نهاده­های عبارات اصطلاحی مشخص شد ماجده عنانی از میان روش­های مختلفی که نظریۀ تعادل اصطلاحی مونا بیکر پیشنهاد می­دهد به روش برگردان اصطلاحات به شکل شباهت معنا و تغییر صورت، بیشتر راغب است. مصطلحات این دسته، برخی در زبان مقصد وجود دارد منتهی به شکلی متفاوت به کار می‌رود، اما برخی نیز در زبان مقصد جایگاهی ندارد و خاص فرهنگ و بافت زبان مبدأ است که در این حالت، مترجم را بر آن داشته است که معنای کنایی آن را دریابد و معنای دوم را در ترجمه لحاظ کند. ترجمه اصطلاحاتی چون پشتشان باد خورد، دم پر کسی بودن، پاپوش دوختن، بدهکار نبودن گوش، چانه گرم شدن و.. . از این قبیل هستند. در برخی موارد، مترجم به دلیل تشخیص ندادن اصطلاحی بودن عبارات به ترجمۀ تحت­اللفظی آ‌ن‌ها اکتفا کرده است که همان ترجمۀ تحت­اللفظ، درست و معنادار است و همین معنادار بودن واژگان، مترجم را به مسیر اشتباه سوق داده است. دسته­ای از اصطلاحات نیز هستند که مترجم با حفظ معنا و صورت زبان مبدأ اقدام به ترجمه کرده و گواه این موضوع است که آن اصطلاحات، مشترک بین دو زبان مبدأ و مقصد است.

در مجموع به نظر می­آید مترجم با وجود اینکه یک عرب زبان است تا حدودی، درک درستی از مصطلحات و ضرب‌المثل‌های فارسی داشته و همین شناخت و آگاهی او به او کمک کرده است تا در برخی موارد، ترجمۀ تقریباً دقیقی از مصطلحات فارسی ارائه دهد.

 



[1]. Baker

[2]. In Other Words

ابن منظور. (1988). لسان العرب. تعلیق علی شیری. 18 مجلدا. بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
آل‌احمد، جلال. (1389). نون و القلم. چ 1. تهران: نشر روزگار.
ــــــــــــــــــ . (1390).  یک چاه و دوچاله. چ 3. تهران: آدینه سبز.
بیکر، مونا. (1393).  به عبارت دیگر. ترجمه علی بهرامی. ویراست دوم. تهران: رهنما.
پارسا. سید احمد و سعدی حاجی. (1392). «رابطه کارکردهای زبانی با تیپ­های شخصیتی در داستان نون و القلم». فنون ادبی دانشگاه اصفهان. س 5. ص 34-21.
حسینی، صالح. (1382).  نظری به ترجمه. چ 2. تهران: نیلوفر.
دستغیب، عبدالعلی. (1393).  نقد داستان­های تمثیلی جلال آل‌احمد. وب سایت راسخون.
سعیدنیا، گلرخ. (1392).  نقد ترجمه در پرتو رویکرد زبان‌شناسی نقش‌گرا. چ 1. تهران: قطره.
شیخ رضائی، حسین. (1382).  نقد و تحلیل و گزیده داستان­های جلال آل‌احمد. تهران: نشر روزگار.
صدیقی، علیرضا. (1388).  «بومی­گرائی و تأثیر آن بر ادبیات داستانی معاصر ایران (1320-1357)». فصلنامه پژوهش زبان و ادبیات فارسی. د 7. ش 15. صص 95-116.
صفوی، کورش. (1371).  هفت گفتار درباره ترجمه. تهران: کتاب ماد.
صلح‌جو، علی. (1377).  گفتمان و ترجمه. تهران: نشر مرکز.
علی‌پور گسکری، بهناز. (1389ش).  «اندیشه­های جلال آل‌احمد درآینه داستان­هایش». کتاب ماه ادبیات. ش 44. ص 38-35.
العنانی، ماجده. (2009).  ترجمة نون و القلم. مراجعة: ابراهیم الدسوقی. ط 2. القاهرة: المرکز القومی للترجمة.
فهیم، منصور و سعید سبزیان. (1382).  دروه آموزش فنون ترجمه. تهران: رهنما.
معین. محمد و سیدجعفر شهیدی. (1377). لغت‌نامه دهخدا. چ 2. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
منصوری حسن‌آبادی، نرگس. (1383ش).  نقد و تفسیر داستان­های تمثیلی هدایت و آل‌احمد (آب زندگی، سرگذشت کندوها، نون و القلم). پایان‌نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه تهران. دانشکده ادبیات و علوم انسانی.
موسی الشریف، محمدبن‌حسن. (1999م).  معجم المصطلحات و التراکیب و الأمثال المتداولة. چ 1. جدة: دار الأندلس الخضراء.
House, J. (2001). “Translation Quality Assessment: Linguistic Description versus Social Evaluation”. Translators' Journal. No. 46. 243-257.