Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor of Arabic Language and Literature, Bu Ali Sina University, Hamedan, Iran

2 M.A. Student of Arabic Language Translation, Bu Ali Sina University, Hamedan, Iran

Abstract

Cultural differences between different societies and different attitudes towards the world not only cause differences in custom and habits, but also affect the lexical and grammatical structure of the language. This issue is addressed in modern linguistics as linguistic relativity, and is interpreted as the Sapir-Worf Theory. The topic of translation is one of the topics that can be discussed in the context of linguistic relativity. The translator must take into account lexical or grammatical differences in order to harmonize his translation with the target language. Because ignoring these differences in both the source and target languages may cause ambiguity or even errors in translation. In this paper, the writers have examined the relevance of linguistic relativity in translating the novel Al-Shahaz (The Beggar) by Naguib Mahfouz into two themes of division of day and night and gender. The examples presented show that the translation of Mohammad Dehghani, despite all the aesthetics and delicacies, contains sentences that the translator has not considered linguistic relativism in the division of day and night and gender structure, and that the translation ultimately contains ambiguous expressions, and it is not even without errors.

Keywords

ادگار مورن، فیلسوف و جامعه‌شناس فرانسوی می­گوید: «انسان زبان را می­آفریند و زبان به‌نوبه خود انسان را می­آفریند» (1370: 79). از بخش دوم سخن مورن می­توان این‌گونه برداشت کرد که زبان بعد اجتماعی و فرهنگی انسان را شکل می­دهد و افراد هر جامعة زبانی از دریچة زبانی که بدان سخن می­گویند به جهان می­نگرد. بحث زبان و تأثیر آن بر فرهنگ و اندیشه گویشوران در زبان‌شناسی تحت عنوان نسبیت زبانی شناخته می­شود.

براساس این نظریه، زبان هر فرد شبکه­ای از مقولات را تشکیل می­دهد که وی از طریق آن جهان را درک می­کند. همچنین به‌وسیله همین شبکه زبانی، پدیده­های گوناگون را مقوله‌بندی و تصور می‌کند (ترادگیل، 1376: 32).

هر چند در قرن هجدهم، دانشمندانی مانند یوهان گوتفرید، هِردِر و ویلهم فون هومبولت دربارة نسبیت زبانی و رابطة زبان و تفکر بحث کرده­اند، اما بحث دربارة نسبیت زبانی به عنوان موضوع جدی به نظریات و آرای فرانس بواز بنیانگذار مردم‌شناسی در ایالات متحده برمی­گردد. بواز در آمریکا با زبان­های بومی بسیاری آشنا شد که با زبان­های خانواده هند و اروپایی و نیز زبان­های سامی بسیار متفاوت بودند. وی با مطالعه این زبان­ها متوجه شد که سبک زندگی و قواعد دستوری از مکانی به مکان دیگر تفاوت دارد و درنهایت بدین باور رسید که «فرهنگ و شیوه زندگی انسان­ها بازتابی است از زبانی که بدان سخن می­گویند» (خجسته‌پناه،10:1390).

پس از بواز ، ادوارد ساپیر و لی وورف، مباحث نسبیت زبانی را توسعه دادند و آن را به‌شکل یک نظریة کامل عرضه کردند. تا جایی که امروزه فرضیة نسبیت زبانی با عنوان «فرضیة ساپیر - وورف» شناخته شده است. بنجامین لی وورف بر این باور بود که «دنیای پیرامون ما در زبان­های مختلف به صورت گوناگونی منعکس می­شود و انسان­ها نه تنها در دنیای پیرامون و زندگی اجتماعی، بلکه در دنیای زبان مادری خویش زندگی می­کنند» (کوندراتف، 1363: 77). حال با توجه به اینکه زبان­ها در برش­بندی پدیده­های گوناگون و نام­گذاری آن‌ها باهم تفاوت دارند در نتیجه مترجم در برگردان آن از زبانی به زبان دیگر یقیناً با مشکلات و موانع زیادی روبه‌رو خواهد شد. برخی از این موانع ناشی از اختلاف در ساختمان دستوری و برخی حاصل تفاوت در مقوله‌های واژگانی دو زبان است (باطنی، 1373: 164).

در این جستار نویسندگان در نظر دارند مسأله نسبیت زبانی را در ترجمة رمان الشحاذ، اثر نجیب محفوظ مورد بحث و بررسی قرار دهند. این اثر را محمد دهقانی به زبان فارسی برگردانده و تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است.

با توجه به اینکه زبان عربی و فارسی از دو خانواده کاملاً مجزا هستند؛ یعنی عربی از خانواده زبان­های سامی و فارسی از خانواده هند و اروپایی به‌شمار می­رود در نتیجه تفاوت بین دو زبان در برش­بندی مقوله­­های واژگانی و مقوله­های ساختاری امری مسلم و طبیعی به نظر می­رسد، اما با توجه به اینکه بررسی همة مقوله­های نسبیت زبانی در زبان عربی و فارسی از حوصلة این مقاله خارج است، نگارندگان در نظر دارند از حوزة واژگانی زبان به تقسیم‌بندی اوقات شبانه‌روز و از حوزه ساختاری به مسأله جنسیت بپردازند و درنهایت به سؤال­های زیر پاسخ دهند:

- عدم توجه به مقولة نسبیت زبانی در تقسیم‌بندی اوقات شبانه‌روز و جنسیت چگونه باعث ابهام و یا لغزش در ترجمة رمان الشحاذ شده است؟

- با توجه به تفاوت در برش‌بندی‌های زمانی در زبان عربی و فارسی، آیا مترجم توانسته است در مسأله اوقات شبانه‌روز، نسبیت زبانی را مدنظر قرار دهد؟

 

1. پیشینة پژوهش

تاکنون پژوهش­های زیادی دربارة نسبیت زبانی در مقایسة دو زبان به عمل آمده است که از آن جمله می­توان به موارد زیر اشاره کرد:

محمدرضا باطنی (1373) در کتاب «زبان و تفکر» که شامل مجموعه‌ مقالاتی در زمینة زبان‌شناسی است با ذکر مثال­هایی از زبان انگلیسی سعی در شرح اهمیت مقولة مهم نسبیت زبانی کرده و مشکلات ترجمة آن به زبان فارسی را تشریح کرده است.

مریم نیلی‌پور طباطبایی (1387) در پایان‌نامة «نسبیت زبانی و ترجمه» به رابطة نسبیت زبانی و مشکلات ترجمه در سطوح مختلف زبانی و تفاوت بافت زبانی دو زبان فارسی و فرانسه از لحاظ فعل مجهول پرداخته است.

ابراهیم بدخشان و حسن آزموده (1391) در مقالة «بازاندیشی نسبیّت زبانی با رویکرد شناختی و استناد بر داده‌های زبان فارسی» با دیدگاه زبان‌شناسی و روان‌شناسی زبان به بررسی رابطة فرهنگ و زبان براساس نظریة ساپیر- ورف پرداخته‌اند.

نرمینه معینیان (1392) در مقالة «تحلیل نظریة نسبیت زبانی در پرتو شواهد جامعه‌شناختی و مردم‌شناختی» امکانات زبان و محدودیت‌های آن را در پرتو دیدگاه نظریة نسبیت زبانی به بوته تحلیل نهاده تا در پرتو شواهدی از حوزة جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی زبان به بررسی ادعای این نظریه مبنی بر تأثیر زبان بر جهان‌بینی بپردازد. 

علیرضا نظری (1396) در مقالة «تحلیل مقوله­های نسبیت زبانی در عربی نسبت به زبان فارسی و تأثیر آن بر ترجمه» با روش توصیفی- تحلیلی به مقولة نسبیت‌های متمایز در زبان عربی و تاثیر آن بر ترجمة متون عربی در مقوله‌های زمان، عدد، جنسیت و... به ویژه متون کهن به فارسی پرداخته است.

شهریاز نیازی و همکاران (1398) در مقالة «واکاوی بخشی از ترجمة رمان الشحاذ براساس الگوی نظری وینی و داربلینه» با در نظر گرفتن تکنیک‌های مطرح شده وینی و داربلینه به استخراج نمونه‌های تطبیقی از ترجمة رمان الشحاذ پرداخته است. یافته‌های این مقاله نشان می‌دهد از روش‌های غیرمستقیم بالاخص روش همانندسازی بیشتر استفاده شده است.

 

2. تفاوت پژوهش

در پژوهش­هایی که تاکنون درباره نسبیت زبانی انجام شده غالباً این مسأله به طور عام مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. به همین خاطر شاید بتوان گفت تنها تحقیق قابل مقایسه با این جستار، مقاله­ علیرضا نظری است. ایشان مقولة نسبیت زبانی را در قرآن کریم مورد ارزیابی قرار داده است در صورتی که نگارندگان این جستار با انتخاب ترجمة فارسی رمان الشحاذ در نظر دارند مسأله نسبیت زبانی را در یکی از آثار معاصر مورد بحث و بررسی قرار دهند. 

 

3. چارچوب نظری پژوهش

براساس نسبیت زبانی، هر زبان به گونه­ای خاص حقایق دنیای پیرامون را به تصویر می­کشد و انسان­ها از دریچة زبان، پدیده­های بیرون را می­بینند و بدان می­اندیشند. هر چند برخی این دیدگاه را افراطی می­دانند و آن را رد می­کنند (باطنی، 1373: 116) با وجود این، بحث نسبیت زبانی در کتاب­های زبان‌شناسی و انسان‌شناسی همچنان به  قوت خود باقی است. الساندرو دورانتی زبان‌شناس و انسان‌شناس معاصر می­گوید: «هر زبانی دایره­ای را در اطراف مردمش ترسیم می­کند و خروج از این دایره تنها با ورود هم­زمان به زبان مردمی دیگر ممکن است. از این­رو، یادگیری یک زبان خارجی باید غلبة دیدگاهی جدید بر نگرش کیهانی قبلی فرد باشد» (دورانتی، 1395: 109). شاید بتوان گفت تفاوت در
تقسیم­بندی رنگ­های نور ناشی از همین دایره زبانی باشد؛ برخی از اقوام آن را به 2 پاره و برخی به 5 پاره و بعضی نیز به 7 یا 11 پاره تقسیم کرده­اند (لطفی‌پور ساعدی، 1395: 46). اسکیموها برای انواع مختلف برف 12 واژه دارند و در زبان عربی برای بیش از 30 نوع شتر اسامی جداگانه­ای وجود دارد (صفوی، 1388: 21). همچنین می­توان به توالی زمان­ها در زبان انگلیسی و فارسی اشاره کرد. در زبان انگلیسی توالی زمان­ها کاملاً رعایت می­شود. در نتیجه اگر جمله در این زبان با زمان گذشته شروع شود، بقیة افعال از آن تبعیت می­کنند:

I knew that he wouldn't com.

این عبارت را در فارسی به صورت «من می­دانستم که او نخواهد آمد» و یا «من می­دانستم که او نمی­آید» (همان: 23)، می‌توان ترجمه کرد. در نتیجه رعایت توالی زمان­ها در زبان فارسی شرط نیست.

با این اوصاف نسبیت زبانی حقیقتی است که نمی­توان آن را به راحتی انکار کرد و همانطور که قبلاً اشاره شد در دو سطح واژگان و ساختار قابل بررسی است.

 

4. نسبیت زبانی در سطح واژگان

برای توضیح نسبیت زبانی در سطح واژگان بین زبان عربی و فارسی می­توان به اعضای بدن اشاره کرد. در زبان فارسی برای مفهوم «دست» فقط یک واژه وجود دارد (صفوی، 1388: 21) در صورتی که در زبان عربی کلماتی مانند؛ ید، راحة، ذراع وجود دارد و می­تواند بر دست دلالت کند. در مثال ذیل، ملاحظه می­شود دهقانی کلمه ذراع را به دست ترجمه کرده و کاملاً درست است.

وعندما أحاط خاصرتها بذراعه (محفوظ،2010: 53)

وقتی دست‌هایش را به دور کمر او حلقه کرد (دهقانی، 1388: 64)

همچنین می­توان به فعل عربی «مشی» اشاره کرد. معادل مشهور این فعل در زبان فارسی راه رفتن است. با وجود این، همین فعل ممکن است برای معانی دیگری نیز به‌کار رود که در زبان فارسی از آن به قدم زدن یا پیاده رفتن تعبیر شود (باطنی، 1373: 175) که هر کدام برای اشاره به نوع خاصی از راه رفتن به‌کار می­رود. به همین دلیل، اگر در ترجمة عبارت ذیل دقت شود:

التزم بریاضة منتظمة کالمشی (محفوظ،2010: 10)

ترجمه: به طور منظم ورزش کن، مثلا راه برو (دهقانی، 1388: 14)

ملاحظه می­شود محمد دهقانی مسأله نسبیت زبانی را در برگردان این فعل مدنظر قرار نداده است؛ چراکه در زبان فارسی اگر بخواهیم از راه رفتن به عنوان یک ورزش تعبیر کنیم از کلماتی مانند: پیاده رفتن، پیاده‌روی و یا قدم زدن استفاده می­کنیم. در نتیجه به نظر می­رسد بهتر بود این عبارت به شکل زیر ترجمه شود:

ترجمه پیشنهادی: یک ورزش رو مانند پیاده‌روی به طور منظم انجام بده. 

از دیگر موارد قابل بحث در حوزه واژگانی نسبیت زبانی، موضوع اوقات شبانه‌روز است که در این مقاله به طور مفصل بدان پرداخته خواهد شد.

4-1. نسبیت زبانی در سطح ساختار

در حوزة ساختار می­توان به مبحث مثنی اشاره کرد. همانطور که می­دانیم زبان عربی علاوه بر دو صیغه مفرد و جمع، دارای صیغة مثنی است که برای اشاره به دو شخص یا دو شیء به‌کار می­رود. حال آنکه زبان فارسی فقط حاوی دو صیغة مفرد و جمع است و برای اشاره به دو شیء یا دو شخص غالباً از صیغة جمع استفاده می­شود. در مثال زیر، ملاحظه می­شود محمد دهقانی واژه مثنای «ساقیها» را به درستی به صورت جمع برگردانده است.

 ألقت الشمس علی حجرها و ساقیها فیضاً من شعاعها الذی یبرق لألاء فوق سطح النیل (محفوظ،2010م: 73).

ترجمه: پرتویی از آفتاب، که بر فراز نیل می‌درخشید، بر زانوان و ساق‌های بثینه افتاده بود (دهقانی، 1388: 85).

این مسأله در ترجمه از فارسی به عربی به‌خصوص در ترجمة اعضای زوج بدن نیز باید مدنظر قرار گیرید. به عنوان مثال، اگر مترجمی بخواهد رمان «چشمهایش» اثر بزرگ علوی را به عربی ترجمه کند در برگردان عنوان باید از صیغه مثنی استفاده کند و از ساختار زبان فارسی تبعیت نکند. با وجود این در برخی موارد ملاحظه شده مترجم در برگردان صیغه مثنی به فارسی ناچار است از عدد «دو» استفاده کند. به عنوان مثال، می­توان به مورد ذیل اشاره کرد:

تخیل تصادم سیارتین عند مفترق الطریق (محفوظ،2010م: 103).

ترجمه: می­پنداشت دو ماشین بر سر چهارراهی با هم برخورد می­کنند (دهقانی، 1388: 105).

از دیگر موارد ساختاری که در نسبیت زبانی بین دو زبان عربی و فارسی قابلیت بحث و بررسی را دارد، موضوع جنسیت است که در این جستار به تفصیل بدان پرداخته خواهد شد. اما همانگونه که قبلاً اظهار شد نویسندگان این جستار از مقوله­های واژگانی تنها به ترجمة اوقات شبانه‌روز خواهند پرداخت. 

4-2. نسبیت در اوقات شبانه روز

ابومنصور ثعالبی در کتاب «فقه اللغة واسرار العربیة» (باب 30 ، فصل 17) اوقات شبانه‌روز در زبان عربی را به نقل از حمزة بن الحسن به صورت مندرج در جدول (1) تقسیم‌بندی کرده است.

 

جدول (1): اوقات شبانه‌روز در زبان عربی به نقل از حمزةبن الحسن

الــنــهــار

الغروب

 

 

الــلــیــل

الصباح

العشی

 

 

الصبح

الاصیل

 

 

الفجر

القصر

 

 

السحر

العصر

 

 

البهرة

الرواح

 

 

الزلفة

الظهیرة

 

 

الزلة

الهاجرة

 

 

الفحمة

الضحی

 

 

السدفة

الغدوة

 

 

العتمة

البکور

 

 

الغسق

الشروق

 

 

الشفق

منبع: الثعالبی، 2000: 348

 

باطنی در کتاب زبان و تفکر، تقسیم‌بندی اوقات شبانه‌روز در زبان فارسی را به صورت جدول (2) نشان داده است.

 

جدول (2): تقسیم‌بندی اوقات شبانه‌روز در زبان فارسی

6

روز

صبح

پگاه

7

8

پیش از ظهر

9

10

11

نیم‌روز

12

عصر

13

بعد از ظهر

14

15

16

عصر

17

18

شب

شامگاه

غروب

19

20

21

سرشب

22

23

شبانگاه

نیمه شب

24

1

2

شبانگاه

3

4

5

منبع: باطنی، 1373: 172

 

با مقایسه این دو جدول، مشاهده می­شود تقسیم‌بندی اوقات شبانه­روز در زبان عربی و فارسی کاملاً منطبق نیست. به همین دلیل مترجم در برگردان اصطلاحات مربوط به اوقات شبانه­روز باید این عدم تطابق را مدنظر قرار دهد؛ چراکه عدم توجه به نسبیت زبانی در این مورد ممکن است، باعث شود فضای به تصویر کشیده شده در متن مقصد هماهنگ با متن مبدأ نباشد و یا حتی موجب سردرگمی خواننده متن مقصد شود؛ در ترجمه رمان الشحاذ نیز مشاهده می­شود که دهقانی در برخی موارد، نسبیت زبانی را در ترجمة اصطلاحات مربوط به اوقات شبانه­روز مدنظر قرار نداده است که از آن جمله می­توان به موارد ذیل اشاره کرد:

سفعت ریاح شتویة نوافذ المکتب وانقلب الأصیل لیلا (محفوظ، 2010: 86)

ترجمه: بادهای زمستانی بر پنجره‌های دفتر وزید و غروب به شب بدل شد (دهقانی، 1388: 101)

این عبارت بخشی از متنی است که نویسنده در آن فضای بیرون از دفتر عمر شخصیت اصلی داستان گدا را به تصویرمی‌کشد. به یکباره باد زمستانی همراه با ابر وزیدن می­گیرد و ساعات عصر را تبدیل به شب می­کند. اگر نگاه دوباره­ای به جدول تقسیم اوقات شبانه­روز در زبان عربی بیندازیم، ملاحظه خواهیم کرد که واژة «أصیل» در زبان عربی زیرمجموعه اوقات روز است؛ یعنی آفتاب هنوز غروب نکرده و هوا روشن است. سپس باد زمستانی همراه با ابر، فضا را دربر می­گیرد و روز تبدیل به شب «لیل» می­شود. در واقع جملة عربی نوعی تضاد را به ذهن خواننده القا می­کند؛ تضاد بین شب و روز، تضاد بین تاریکی و روشنایی. در صورتی که در ترجمة فارسی چنین تضادی مشاهده نمی­شود، زیرا مترجم به جای «أصیل» واژه غروب را به‌کار برده است. واژه غروب علاوه بر اینکه در عرف عام تاریکی را در ذهن القا می­کند در جدول اوقات شبانه‌روز در زبان فارسی نیز زیرمجموعه شب است. در نتیجه به نظر می­رسد اگر به جای واژه «أصیل» ساعات عصر یا اواخر عصر را به‌کار ببریم، ترجمه به متن عربی نزدیک­تر می­شد.  

ترجمة پیشنهادی: بادهای زمستانی بر پنجره‌های دفتر وزید و اواخر عصر را تبدیل به شب نمود.

رأیت أن أدعوک لتشهدی معی الغروب ...

همت بالاعتذار فیما بدا له، کان یعلم أن ذاک وقت خروجها مع أمها وأختها لنزهة الأصیل على الکورنیش[1] (محفوظ، 2010: 29)

ترجمه: بثینه خواست عذرخواهی کند و برود. عمر می­دانست که طبق معمول می­خواهد با مادر و خواهرش به گردش شامگاهی در بلوار برود (دهقانی، 1388: 37).

این متن بخشی از دیالوگی است که بین عمر و دختر بزرگش بثینه رد و بدل می­شود. عمر از بثینه می­خواهد که در بالکن کنار او بشیند و غروب آفتاب را نظاره کند، اما بثینه دوست داشت معذرت‌خواهی کند و به مادر و خواهر کوچک‌تر خود ملحق شود که در طول اقامتشان در شهر اسکندریه هر روز عصر برای گردش به ساحل رود نیل می­رفتند. با توجه به عبارتی که از زبان عمر نقل می­شود هوا هنوز روشن است و آفتاب غروب نکرده در نتیجه به نظر نمی­رسد به‌کار بردن واژه شامگاه، که در زبان فارسی زیرمجموعه شب است و تاریکی را تداعی می­کند به عنوان معادل برای «أصیل» چندان دقیق باشد. بنابراین، به نظر می­رسد اگر دهقانی به جای شامگاه واژه عصر را به‌کار می­برد، فضای موردنظر نویسنده را بهتر به زبان فارسی منتقل می­کرد:

ترجمه پیشنهادی: بثینه خواست عذرخواهی کند و برود. عمر می­دانست که طبق معمول می­خواهد با مادر و خواهرش به گردش عصرگاهی بر روی بلوار برود. 

على ضفاف النیل أو فی الشرفة أو فی الصحراء خرس الفجر (محفوظ،2010: 129)

ترجمه: بر سواحل نیل یا در بالکن یا در بیابان صبح خاموش بود (دهقانی، 1388: 150)

واژه «فجر» در زبان عربی زیرمجموعه اوقات شب است. همچنین معادل آن در زبان فارسی؛ یعنی بامداد یا سپیده دم، جزئی از شب به‌شمار می­آید در صورتی که صبح (با توجه به جدول (2)) در زبان فارسی زیرمجموعه روز است؛ یعنی زمانی که آفتاب برآمده و روشنایی همه‌جا را در برگرفته است. در نتیجه به نظر می­رسد مترجم در اینجا نیز نسبیت زبانی در اوقات شبانه‌روز را رعایت نکرده است و بهتر بود واژه سپیده دم را به‌کار می­برد:

ترجمة پیشنهادی: بر سواحل نیل یا در بالکن یا در بیابان سپیده‌دم خاموش بود.

ممکن است برخی این ایراد را مته به خشخاش به حساب آورند و آن را سخت‌گیری بی‌مورد بدانند. در صورتی که اگر فضای کلی متن مدنظر قرار گیرد، ملاحظه می­شود که این ایراد چندان هم بی‌مورد نیست. در پاراگراف طولانی که این عبارت جزو آن است در جملات بعدی می­خوانیم:

وخاطبت المقاعد والجدران والنجوم والظلام (محفوظ، 2010: 129)

ترجمه: با مبلها و دیوارها و تاریکی سخن گفتم (دهقانی، 1388: 150)

یقیناً خواننده متن فارسی با خواندن این عبارت سردرگم می­شود. اگر زمانی که راوی توصیف می­کند، صبح است، پس چرا باید فضا تاریک باشد و ستارگان بدرخشند؟ همچنین در عبارت­های پایانی همین پارگراف می­خوانیم:

وتعذر التنبؤ بطلوع الشمس (محفوظ، 2010: 129)

 ترجمه: و خبر دادن از طلوع آفتاب دشوار گشت. (دهقانی، 1388: 150)

حال آیا امکان ندارد این سؤال در ذهن خواننده شکل گیرد که اگر آفتاب طلوع نکرده چگونه می­تواند صبح باشد؟ اما با به‌کار بردن واژه سپیده دم همه این ابهامات برطرف می­شود و متن از انسجام بهتری برخوردار خواهد شد.

استلقیت على ظهری فوق الحشائش رانیا إلى الأشجار الراقصة بملاطفات النسیم فی الظلام. أنتظر وغن طال الانتظار. وإذا بأقدام تقترب وصوت یهمس:

- مساء الخیر یا عمر (محفوظ، 2010: 144)

ترجمه: روی علف‌ها دراز کشیدم و به درختان خیره شدم که از نوازش نسیم در تاریکی می‌رقصیدند. انتظار می­کشیدم هرچند انتظار طولانی است. ناگهان گام­هایی نزدیک می‌شود و صدایی آهسته می­گوید:

- عصر بخیر، عمر (دهقانی، 1388: 167).

در کتاب المنجد در تعریف مساء الخیر آمده، «سلامی است که در هنگام مساء رد و بدل می­شود». همچنین در کتاب المعجم الوسیط در تعریف واژه مساء آمده، «مساء مقابل صبح است و از بعدازظهر تا نیمه شب امتداد دارد» (الوسیط، 1989: 870). در برخی از فرهنگ­های لغت دو زبانه برای واژه مساء سه معادل شب، بعد از ظهر و عصر ذکر شده است (المورد، 1385: 972). از مجموع آنچه در کتاب­های لغت ذکر شده، نتیجه می­گیریم در زبان عربی برای سلام دادن دو اصطلاح وجود دارد؛ یکی صباح‌الخیر که برای قبل از ظهر به‌کار می­رود و دیگری مساء‌الخیر که برای بعدازظهر تا نیمه شب استفاده می­شود. تقابل اصطلاحات سلام دادن در زبان عربی و فارسی در جدول (3) نمایش داده شده است.

 

جدول (3): تقابل اصطلاحات سلام دادن در زبان عربی و فارسی

صباح الخیر

الظهر

مساء الخیر

صبح بخیر

ظهر

ظهر بخیر

عصر بخیر

شب بخیر

  منبع:‌ یافته‌های پژوهش

 

با توجه به جدول (3)، ملاحظه می­شود که برای اصطلاح عربی مساء الخیر، سه معادل در زبان فارسی وجود دارد. در نتیجه مترجم جهت معادل‌یابی درست باید سیاق متن را مدنظر قرار دهد تا بفهمد اصطلاح مساء الخیر در متن عربی در چه زمانی از شبانه­روز به‌کار رفته؛ بعدازظهر، عصر یا شب، سپس با توجه به آن معادل مناسب را برای ترجمه خود اختیار کند. اگر نگاه دوباره­ای­ به متن عربی بیندازیم، ملاحظه می­شود نویسنده واژه تاریکی را به‌کار برده است؛ «رانیا إلى الأشجار الراقصة بملاطفات النسیم فی الظلام». این واژه ثابت می­کند اصطلاح مساء‌الخیر زمانی به‌کار رفته که هوا تاریک بوده است. درنتیجه ترجمه کردن آن به «عصر بخیر» خالی از اشکال نیست، اما با توجه به اینکه اصطلاح «شب بخیر» غالباً برای خداحافظی به‌کار می­رود نه سلام کردن، بهتر است عبارت مساء الخیر در متن عربی به سلام یا وقت بخیر ترجمه شود.        

 

5. جنسیت

براساس نظریه نسبیت زبانی، انسان­ها از دریچه زبان، جهان پیرامون خود را نظاره می­کنند. برخی از زبان‌شناسان بر این باورند که ساختارها برای انتقال معنی به‌کار می­روند و خود منجر به تولید معنی نمی­شوند و اصولاً بحث در مورد ارتباط مقوله جنس در زبان با واقعیات جهان خارج را بی‌مورد می­دانند (علی‌نژاد، 1384: 82). با وجود این برخی دیگر چگونه گفتن را دلیل بر چگونه فکر کردن می­دانند (همان: 82). در هر حال، خواه مقولات ساختاری یا دستوری در جهان‌بینی سخنوران زبان مؤثر باشد یا نباشد، نمی­توان منکر آن شد که این تفاوت­ها در شیوه تعبیر از پدیده­های طبیعی و انسانی مؤثر هستند و مترجم در برگردان از زبان مبدأ به مقصد باید آن‌ها را مدنظر قرار دهد. یکی از این مقوله­های ساختاری جنسیت است.

در هر زبانی می­توان نشانه­هایی از تمایز میان دو جنس­ مؤنث و مذکر را مشاهده کرد. به عنوان مثال، در زبان فارسی واژه­هایی مانند: زن و مرد، دختر و پسر، عمه و عمو، خاله و دایی و... وجود دارد که بر تمایز جنسیتی دلالت دارد (شیری، 1386: 42)، اما در برخی زبان­ها مانند زبان عربی این تمایز گستره وسیعی را دربر می­گیرد و شامل اسم­ها، اسم­های اشاره، اسم­های موصول، أفعال و ضمایر مربوط به آن‌ها می­شود. با توجه به اینکه در این جستار مبحث جنسیت فقط در افعال و ضمایر مورد بحث قرار می­گیرد، جدول (4) جهت مقایسه ضمایر عربی و فارسی ارائه شده است. اگر از ضمایر مثنی که در عربی برای مذکر و مؤنث به‌طور یکسان به‌کار می­رود، چشم‌پوشی شود، تقابل ضمایر عربی و فارسی را می‌توان مطابق آنچه در جدول (4) است، نشان داد.

 

جدول (4): مقایسه ضمایر عربی و فارسی

زبان

مخاطب مفرد

مخاطب جمع

غایب مفرد

غایب جمع

متکلم

عربی

أنتَ / أنتِ

أنتم / أنتن

هو/ هی

هم / هن

أنا

نحن

فارسی

تو

شما

او

آنها

من

ما

منبع: یافته‌های پژوهش

 

براساس جدول (4) بجز ضمایر متکلم که در دو زبان تناظر یک به یک بین آن‌ها وجود دارد در صیغه­های غایب و مخاطب، تطابق کامل بین ضمایر نیست و این ناشی از عدم وجود جنسیت در زبان فارسی است.

نبود جنسیت در افعال و ضمایر فارسی گاهی ترجمه به این زبان را به‌خصوص از زبان­هایی که دارای جنسیت گسترده هستند، مشکل می­سازد. در نتیجه مترجم باید در مدنظر قرار دادن نسبیت جنسیتی دقیق عمل کند تا ترجمه از اشتباه و یا ابهام، مصون بماند. در ترجمة دهقانی ملاحظه می­شود که وی غالباً این نسبیت را لحاظ کرده است و به عنوان نمونه می­توان به مثال زیر اشاره کرد:

وتقلبت فی الفراش على وجهها فانحسر طرف القمیص عن نصفها التحتانی العاری، فانزلق من الفراش متجها نحو الشرفة (محفوظ، 2010: 44)

ترجمه: زینب در رختخواب غلتی زد و پیراهنش از نیمه پایین بدنش که برهنه بود پس رفت. عمر از رختخواب بیرون آمد و به بالکن رفت (محفوظ، 1388: 52).

این متن در توصیف عمر و زینب، همسر اوست. با وجود اینکه در متن عربی ذکری از نام آن‌ها نیست، خواننده عرب به راحتی و به کمک صیغه افعال می­تواند معنی متن را دریابد. در صورتی که ترجمة آن به فارسی بدون اضافه کردن نام زینب و عمر باعث ابهام در متن می­شود و خواننده متن فارسی را سردرگم می­کند. در نتیجه مشخص شدن مرجع فعل غلت زدن و بیرون رفتن الزامی به نظر می­رسد و تنها راه اضافه کردن نام زینب و عمر حاصل می­شود.

با وجود این در ترجمه دهقانی عباراتی دیده می­شود که به نظر می­رسد در برگردان آن‌ها، نسبیت جنسیتی لحاظ نشده و درنهایت ترجمه برای خواننده متن فارسی چندان واضح نیست که از آن جمله می­توان به موارد ذیل اشاره کرد:

ویوم الجمعة سعى إلى بثینة فی الشرفة وهی تسقی أصص الورد. طالعها بابتسامة مرتبکة فوثبت نحوه مرحبة وأولته خدها لیلثمه. ورغم إشراقها لمح فی نظرتها المتهربة عتابا کالعبیر الوانی.

- أوحشتنی جدا!

فعض باطن شفتیه و قال... (محفوظ، 2010: 66)

ترجمه: روز جمعه بثینه را در بالکن دید که گلدان گل سرخ را آب می­داد. با لبخندی پریشان او را نگریست و بثینه هم شادمان به سویش رفت و گونه­اش را پیش برد تا عمر ببوسدش. با اینکه شاد بود در نگاه گریزانش سرزنشی چون رایحه­ای ملایم دیده می­شود.

- واقعا دل واپسم کردی.

لبانش را گاز گرفت و گفت... (دهقانی، 1388: 77).

همانطور که ملاحظه می­شود، در متن عربی برای پی بردن به معنای جملات، خواننده ملزم نیست به سیاق رجوع کند و از طریق صیغه افعال به راحتی می­تواند معنی جملات را متوجه شود. در صورتی که در ترجمة فارسی، خواننده ناچار است به سیاق تکیه کند تا معنا را به درستی دریابد. در جملة اول به خاطر مقدم شدن نام بثینه دریافت معنی کمی راحت­تر انجام می­شود، اما در جملة دوم «با لبخندی پریشان او را نگریست»، مرجع فعل نگریست از طریق سیاق و پس از خواندن جملة بعد مشخص می­شود. مرجع فعل «شاد بود» را نیز نه با تکیه بر سیاق، بلکه با حدس و گمان می­توان فهمید. همچنین مرجع فعل «گاز گرفت» را از طریق سیاق و با خواندن عبارت بعدی می­توان مشخص کرد. در واقع خوانندة ترجمة فارسی جهت دریافت معنی جملات، مدام باید به عبارات قبل و بعد رجوع کند و این موجب گسستگی در ذهن می­شود و درنهایت لذت مطالعه را کم می­کند. به نظر می­رسد در اینجا مترجم باید نسبیت جنسیتی را مدنظر قرار می­داد و با تکرار نام شخصیت­ها آن را حل می‌کرد:

ترجمه پیشنهادی: روز جمعه عمر وارد بالکن شد. بثینه در آنجا به گلدان­ها آب می­داد. عمر با لبخندی پریشان او را نگریست. بثینه نیز شادمان به سویش رفت وگونه­اش را پیش برد تا او را ببوسد. با وجود اینکه بثینه شاد بود، در نگاه گریزانش سرزنشی چون رائحه­ای ملایم دیده می­شد.

- نگرانم کردی.

عمر لبانش را گاز گرفت و گفت...

در ترجمة پیشنهادی نام عمر و بثینه هر کدام سه بار تکرار شده است که برای رفع ابهام در متن ضروری به نظر می­رسد. در حقیقت در زبان فارسی و به‌خصوص در متون ادبی به منظور جبران عدم تفکیک جنسیتی نام شخصیت­ها تکرار می­شود.

رفع حاجبیه الکثیفتین فی دهش:

- نعم .. لاحظت انهماکها فی الکتابة، وأنها تمزق ما تکتب ثم تعید کتابته، وأخیرا اعترفت لی بأنها تکتب شعرا فضحکت وقلت لها..

وترددت فسألها (محفوظ، 2010: 28)

ترجمه: عمر ابروهای پهن خود را با شگفتی بالا برد.

- خُب .. می­دیدم که غرق نوشتن است و هر چه می­نویسد پاره می­کند و باز از نو می­نویسد. تازگی پیش من اعتراف کرد که شعر می­نویسد، خندیدم و بهش گفتم ..

لحظه­ای تردید کرد. عمر پرسید:

- بهش چی گفتی (دهقانی، 1388: 36)

این متن، بخشی از گفت‌وگوی بلندی است که بین عمر و همسرش زینب رد و بدل
می­شود. همان‌گونه که ملاحظه می‌شود در جمله «خُب .. می‌دیدم که غرق نوشتن است ...» قرینه‌هایی وجود ندارد که مشخص کند این جمله را عمر می‌گوید یا زینب. البته باید اذعان کرد این اشکال بر متن عربی نیز وارد است. مخصوصاً که در نسخه چاپ دارالشروق بعد از کلمه «دهش» دو نقطه آمده که خود دال بر نقل قول است و این توهم را در خواننده ایجاد می‌کند که جمله بعد، یعنی «نعم..لاحظت انهماکها فی الکتابة، و أنها تمزق..»  را عمر می‌گوید. در صورتی که این جمله از زبان زینب روایت شده است و البته مترجم به درستی آن را به زینب نسبت داده است. اما اشکال اینجا است که خواننده متن فارسی فقط با خواندن عبارت بعد، یعنی «لحظه ای تردید کرد. عمر پرسید» متوجه می‌شود که این عبارت را زینب گفته است نه عمر؛ زیرا در جملات قبل قرینه­هایی برای آن وجود ندارد. به همین خاطر به نظر می‌رسد اگر مترجم نسبیت جنسیتی را لحاظ می­کرد و در عبارت اول نام زینب را در کروشه اضافه می‌کرد، این ابهام برطرف می‌شد:

ترجمه پیشنهادی: عمر ابروهای پهن خود را با شگفتی بالا انداخت. [زینب ادامه داد]:    

ندت عنه آهة فرح کأنه سیستعمل الذهب لأول مرة.

- حبیبتی .. (محفوظ، 2010: 80)

ترجمه: عمر آهی از سر شادی برکشید گویی نخستین بار است که طلا می­بیند.

- عشق من .. (دهقانی، 1388: 95).

این عبارت بخشی از گفت‌وگویی است که بین عمر و ورده رد و بدل می­شود. ورده دکمه­ای از طلا به عمر هدیه می­دهد. عمر شادمان آهی می­کشد و می­گوید: «عشق من». در عبارت عربی تاء تأنیث در «حبیبتی» مشخص می­کند این عبارت از زبان عمر نقل می­شود. حال آنکه در ترجمه معلوم نیست که عبارت «عشق من» را چه کسی می­گوید عمر یا ورده. ممکن است کسی ایراد بگیرد که فعل آه کشیدن متضمن گفتن نیز هست. در جواب باید گفت، با توجه به اینکه بین عبارت «عشق من» و فعل آه کشیدن جمله «گویی نخستین بار است که طلا می­بیند» جدایی انداخته، از این رو، برداشت چنین معنایی از فعل آه کشیدن تضعیف می­شود.

به نظر می­رسد مترجم جهت رعایت نسبیت جنسیتی و رفع ابهام بهتر بود فعل گفتن را به آخر جمله اضافه می­کرد تا مشخص شود عبارت «عشق من» از زبان عمر روایت می­شود:

ترجمه پیشنهادی: عمر که گویی نخستین بار طلا می­بیند آهی از سر شادی برکشید و گفت.  

 

نتیجه‌گیری

همانگونه که دیدیم، عدم تقارن زبان فارسی و عربی در بحث واژگانی «اوقات شبانه‌روز» و ساختاری «جنسیت» در این رمان به وضوح این مسأله از بحث نسبیت زبانی را به اثبات می‌رساند که عدم توجه مترجم به آن، باعث بروز لغزش­ها و اشتباهاتی در ترجمه می­شود. مترجم کتاب الشحاذ، محمد دهقانی به خوبی توانسته است از پس ترجمة این کتاب برآید، اما در برخی موارد از ترجمة ایشان، شاهد اشتباه­هایی در ترجمه هستیم.

در مقولة جنسیت از بحث نسبیت زبانی، مترجم بدون توجه به تفاوت­های ساختاری دو زبان، زبان عربی را به همان شکل در زبان مقصد وارد کرده­ که به موجب این امر، خواننده در یافتن مرجع­های ضمایر دچار سردرگمی می­شود به‌خصوص در قسمت­هایی ازداستان که گفت‌وگوهایی بین شخصیت­های مرد و زن در جریان است.

در بحث واژگانی «اوقات شبانه­روز» از آنجا که تا به حال برش‌بندی­های زمانی در این دو زبان صورت نگرفته بود، لازم دانسته شد این بحث در پژوهش گنجانده شود تا ضمن تشریح آن در دو زبان فارسی و عربی، بتوانیم به مشکلات مترجمان به خاطر آگاهی کمی که نسبت به این مقوله داشته با ذکر مثال­هایی از این کتاب به اهمیت آن صحه گذاشت. در این رمان نیز شاهد چنین لغزش­های از محمد دهقانی هستیم که به عدم توجه ایشان به برش‌بندی­های زمانی دو زبان و قرینه­های موجود در متن برمی­گردد. همانطور که در مثال‌های داخل متن از آن یاد کردیم، دهقانی کلمه «مساء‌الخیر» را بدون درنظر گرفتن موقعیت این عبارت در جمله و نیز اکتفا کردن به ترجمه رایج آن در فرهنگ لغت­ها به صورت «عصر بخیر» ترجمه کرده‌ است؛ بنابراین مقوله نسبیت زبانی واقعیتی غیرقابل انکار است که مترجم در برگردان از زبانی به زبان دیگر باید آن را همیشه لحاظ کند.

در نهایت یادآور می­شود مثال­های ارائه شده در این پژوهش از ارزش ترجمه دهقانی نمی‌کاهد و همزمان می­تواند الگویی هرچند کوچک برای مترجمان تازه‌کار باشد تا چنین مواردی را در ترجمه مورد اغماض قرار ندهند.



[1]. واژه کورنیش (corniche) از زبان فرانسه وام­گیری شده است و به جاده­ای اطلاق می­شود که روی ساحل کشیده می­شود (آذرنوش، 1393: 918).

آذرنوش، آذرتاش. (1393). فرهنگ معاصر عربی- فارسی. چ 19. تهران: نشر نی.
باطنی، محمدرضا. (1373). زبان و تفکر: مجموعه مقالات زبانشناسی. چ 5. تهران: فرهنگ معاصر.
بعلبکی، منیر.(1385). المورد. ترجمة محمد مقدس. چ 3. تهران: انتشارات امیرکبیر.
ترادگیل، پیتر. (1376). زبانشناسیاجتماعی. ترجمة محمد طباطبائی. چ 1. تهران: نشر آگه.
ثعالبی، ابومنصور. (2000). فقه اللغة و اسرار العربیة. ط 2. بیروت: المکتبة العصریة.
خجسته‌پناه، صادق. (1390). «رابطه‌ زبان و تفکر: فرضیه‌ نسبیت زبانی ساپیر و ورف و نقدی بر آن»، زبان و ترجمه. www. khojasteh.mihanblog. 20/11/1397
دورانتی، الساندرو. (1395). زبان‌شناسی زبان‌شناختی. ترجمة رضا مقدم‌کیا. چ 1. تهران: نشر نی.
شیری، علی‌اکبر. (1386). درآمدی بر گویش­شناسی. چ 1. تهران: نشر مازیار.
صفوی، کورش. (1388). هفت گفتار درباره ترجمه. چ 6. تهران: نشر مرکز.
علی‌نژاد، بتول. (1384). «مبانی شناختی مقوله جنس در زبان فارسی». نشریۀ ادب و زبان. ش 17. ص 104-81.
لطفی‌پورساعدی، کاظم. (1395). درآمدی به اصول و روش ترجمه. چ 11.تهران: مرکز نشر.
معجم اللغة الغربیة بالقاهرة.(1989).المعجم الوسیط. ط 2. مصر: مکتبة الشروق الدولیة.
مورن، ادگار. (1370). سرمشقگمشده. ترجمة علی اسدی. چ 1. تهران:
 انتشارات سروش.