Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D. of Arabic Language and Literature, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran

2 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran

Abstract

Cultural elements as major parts of texts play an important role in conveying the main concepts to the readers. Understanding these concepts is the main concern of translators of different scripts. Therefore, a translator can convey not only the meaning of the text but also the sentiments of the author to the readers using cultural synonyms. To this end, in this paper, we analyze the “Kharidar Eshgh” novel by Mohammad Ali Behzad Rad using the cultural pattern of Mark Newman. Moreover, we investigate how a translator deals with cultural elements and how he/she approaches finding the equivalent of cultural expression in Arabic and Persian language. We use a descriptive-analytical method in our research and we show that the translator of this novel has concentrated more on interpreting the meaning of text rather than conveying the author’s sentiments and feelings. Hence, word-by-word translation in some cases led to the ambiguity of translation. Furthermore, the actual meaning of expressions and metaphors have not been apprehended properly and inappropriate synonyms for words have been chosen. Among cultural components in this novel, cultural contents, proverbs, and ecology have the highest frequency, respectively.

Keywords

Main Subjects

معنای زبان در گرو فرهنگ آن زبان است و این فرهنگ است که موجب معناداری زبان می‌شود. در زمینة مطالعات ترجمه، واژة فرهنگ، مفهومی کاربردی دارد و بسیاری از اشتباهات مترجمان به سبب عدم درک یا سوء برداشت از عناصر فرهنگی زبان متن مبدأ است؛ چراکه عناصر فرهنگی متن نشانگر ارزش‌ها و باورهای ملت‌هاست و دقت در ترجمة این عناصر از اهمیت ویژه‌ای در مطالعات ترجمه برخوردرار است. از آنجا که هر متن ادبی دارای بار فرهنگی خاصی است که نمایانگر آداب و رسوم و شرایط زیستی ملت خود است، مترجم در ترجمة این آثار باید از کلمات فراتر رفته و بار فرهنگی آن را دریابد و سپس ترجمه‌ای روان ارائه کند. در واقع مترجم باید به فرهنگ ملتی که اثر آنان را ترجمه می‌کند، آگاهی کامل داشته باشد؛ چراکه او به عنوان واسطه‌گری فرهنگی تلقی می‌شود.

از نظر ورمیر[1]، ترجمه فقط رویدادی زبانی نیست، بلکه نوعی انتقال بین دو فرهنگ است. بنابراین، مترجم نه فقط صاحب دو زبان، بلکه باید صاحب دو فرهنگ باشد. همچنین از آنجا که ترجمه عمل فرهنگی پیچیده‌ای است، نظریه‌پرداز ترجمه نمی‌تواند به نظریه‌ای فقط زبانی اکتفا کند، بلکه نظریة ترجمه باید بر دو عامل عمده؛ یعنی فرهنگ مخاطبان ترجمه و نقش ترجمه در فرهنگ مقصد توجه کند. بنابراین، هر نظریة ترجمه باید مبتنی بر نظریه‌ای در زمینه فرهنگ باشد. آگاهی مترجم از نقش ترجمه در فرهنگ مقصد دست مترجم را در انتخاب روش باز می‌گذارد (خزاعی‌فر، 1384).

این پژوهش بر آن است تا ترجمة عناصر فرهنگی مدنظر پیتر نیومارک[2] را در ترجمة عربی ِ رمان «خریدار عشق» یا «نان سوخته» که بخش قابل توجهی از فرهنگ ایرانی را به تصویر می‌کشد، نقد و بررسی کند و در حقیقت بدین وسیله، میزان موفقیت مترجم در انتقال خصوصیات فرهنگی بر خواننده زبان مقصد را کشف کند. به منظور دستیابی به این اهداف، طرح دو پرسش ذیل ضرورت دارد:

- موفقیت مترجم در ترجمة مؤلفه‌های فرهنگی و انتقال آن به زبان مقصد چگونه ارزیابی می‌شود؟

- مترجم برای انتقال عنصر فرهنگی متناسب با نظریة نیومارک از کدام روش‌ها بیشترین بهره را برده است؟

برای دریافت پاسخ این پرسش‌ها ابتدا ارتباط فرهنگ و ترجمه به صورت مختصر بیان می‌شود و سپس ضمن معرفی مؤلفه‌های فرهنگی نیومارک به کاربست این مؤلفه‌ها در ترجمة رمان «خریدار عشق» پرداخته می‌شود. بدین ترتیب که ابتدا متن مبدأ در برابر متن مقصد بررسی و سپس نمونه‌هایی از متن استخراج و براساس مؤلفه‌های فرهنگی نیومارک تحلیل می‌شوند.

  1. پیشینة پژوهش

مطالعات پیشین نشان می‌دهد که اغلب محققان به بررسی عناصر فرهنگی در ترجمة عربی به فارسی برخی از آثار پرداخته‌اند، اما پژوهش حاضر به دنبال آن است تا براساس نظریة نیومارک به بررسی عناصر فرهنگی ترجمة عربی رمان «خریدار عشق» بپردازد؛ زیرا این رمان به خوبی بخش عظیمی از فرهنگ ایران را به تصویر کشیده است و نمونه‌های فراوانی از عناصر فرهنگی آداب و رسوم، ضرب‌المثل و کنایات در آن وجود دارد.

  1. مبانی نظری پژوهش

2-1. کارکرد فرهنگ در ترجمه

آداب و رسوم، هنر، اندیشه و شیوة زندگی مجموعه عواملی نمایانگر فرهنگ  هستند و برای اینکه مترجم، بتواند ترجمه‌ای خوب ارائه دهد باید به این زمینه‌ها و عواملی که تحت فرهنگ گنجانده شده، آگاهی داشته باشد؛ چراکه نبود این آگاهی موجب می‌شود مترجم گرفتار خطا‌های فاحش شود. «تفاوت در مقولات فرهنگی و اجتماعی، خود مایه و انگیزه‌ای برای ترجمه متون ادبی است؛ در واقع مترجم با ترجمة متن ادبی سعی در آشنا کردن خواننده جامعة زبانی مقصد با دیدگاه‌ها و جهان‌بینی‌های تازه‌ای دارد که در متن مبدأ بیان شده است که خلأ وجود آن‌ها در جامعة مقصد احساس می‌شود. از این ‌رو، مترجم متون ادبی جوینده‌ای است که قصد دارد یافته‌های خود از زبان و فرهنگی دیگر و متفاوت را به اطلاع گروهی از خوانندگان برساند که از آن بی‌اطلاعند» (حقانی، 1386).

بیکر[3] معتقد است: «ترجمه در حقیقت تبادل میان دو یا چند کلیت مجزا و ناپیوسته نیست، بلکه فرآیند ترکیب و آلودگی دو قطب (مبدأ و مقصد) است و در عین حال حرکت از مبدأ به مقصد نیست، بلکه در فضای سومی غیر از آن دو قرار می‌گیرد که در آنجا تفاوت‌های فرهنگی موجب ستیز و تعارض می‌شوند و گفتمان‌های اجتماعی متفاوتی که در این ستیز درگیر هستند، مورد بحث و گفت‌وگو قرار می‌گیرند» (بیکر و سالدینا[4]، 1396).

در رابطه با میزان آشنایی مترجم با فرهنگ زبان مبدأ می‌توان گفت که «فعالیت‌های ترجمه‌ای را باید فعالیت‌هایی تلقی کرد که دارای اهمیت فرهنگی هستند. از این ‌رو، مترجم بودن در درجه اول برابر است با توانایی ایفای نقشی اجتماعی؛ یعنی ایفا کردن نقشی که جامعه‌ای به فعالیتی، اجراکنندگان آن و یا حاصل کار آن‌ها اختصاص می‌دهد به نحوی که آن جامعه از نظر خود مناسب می‌داند» (لفور و بسنت[5]، 1392). اما شناخت کافی و آشنایی با فرهنگ به تنهایی نمی‌تواند سبب ارائه ترجمه‌ای مقبول باشد و مترجم افزون بر فرهنگ، خواننده را نیز باید مدنظر داشته باشد که در این صورت مجاز به برخی تغییرات در فرهنگ متن مبدأ می‌شود تا مخاطب را با خود همراه کند.

«محتوای فرهنگی به آسانی قابل شناخت نیست و به طور پیچیده‌ای با بافت زبان درآمیخته است، نویسندة خلاق از طریق رابطه‌ای که با خوانندگان در ذهن خود برقرار می‌کند، می‌تواند تسلط خود را بر شیوة انتقال فرهنگ نشان دهد. بنابراین، در ترجمة موفق، فرهنگ عنصری سازنده، لازم، اما فرّار است. مترجم ‌باید لحن خاص یا کیفیت فرهنگی متن مبدأ را به زبان خود برگرداند. گاهی مترجم برای رساندن راه و رسم فرهنگ ممکن است مجبور به اعمال تغییراتی در متن شود، اما به هر حال ‌باید پیش از تلاش برای ایجاد هرگونه پل ارتباطی بین دو زبان به فرهنگ مبدأ و مقصد هوشیارانه توجه داشته باشد» (سخنور، 1378).

در نهایت باید گفت که از آنجا که زبان در بستر فرهنگ شکل می‌گیرد، انتقال زبانی در قالب ترجمه از یک سو تعامل مترجم با مقولات فرهنگی موجود در آن و از سوی دیگر، ارتباط و تعامل میان فرهنگ‌های مبدأ و مقصد را اجتناب‌ناپذیر می‌کند (حقانی، 1386). در واقع مؤلفه‌های فرهنگی، معنایی ضمنی در متن دارند که انتقال آن معنا جایگاه مترجم و وظیفه او را به روشنی بیان می‌کند؛ چراکه در این حالت، مترجم فقط الفاظ را معنا نمی‌کند، بلکه همان حس و تجربه‌ای را در مخاطب ایجاد می‌کند که متن اصلی ایجاد کرده است.

2-2. نیومارک و مؤلفه‌های فرهنگی ترجمه

نظریة پیتر نیومارک بر ترجمة عناصر فرهنگی متن متکی است. او در ابتدا فرهنگ را این‌گونه تعریف می‌کند: «فرهنگ به عنوان وسیله‌ای برای روش زندگی و جلوه‌های خاص زندگی بشر به عنوان وسیله‌ای برای بیان به‌شمار می‌رود و بین زبان فرهنگ و زبان جهانی تمایز وجود دارد. کلماتی همچون زندگی کردن، مردن، ستاره و بیشتر کالاها همچون آیینه، میز و... واژه‌هایی جهانی هستند که در ترجمة آن‌ها چالشی وجود ندارد، اما کلماتی همچون «بادهای موسمی هند»، «کلبة تابستانی روسیه» و... کلماتی هستند که وارد حیطة فرهنگ شده‌اند و اگر بین دو فرهنگِ زبان مبدأ و مقصد مناسبت وجود نداشته باشد، مترجم در مواجهه با آن‌ها به چالشی بزرگ دچار می‌شود» (نیازی و قاسمی، 1397).

نیومارک در کتاب «دورة آموزش فنون ترجمه» عناصر فرهنگی را در پنج مقوله ذیل دسته‌بندی می‌کند: 1- بوم‌شناسی، 2- فرهنگ مادی: مصنوعات (شامل: الف- مواد غذایی، ب- پوشاک، ج- مسکن و شهرها و د- وسایل نقلیه)، 3- فرهنگ اجتماعی، کار و اوقات فراغت، 4- نهادها، آداب و رسوم، فعالیت‌ها، جریانات و مفاهیم (شامل: الف- سیاسی و اداری، ب- مذهبی و تاریخی و ج- هنری) و 5. اشارات و حرکات در حین سخن گفتن و عادات (نیومارک، 1988).

 نیومارک برای ترجمه، روش‌هایی مطرح کرده که به طور خلاصه عبارتند از: «انتقال، معادل فرهنگی، معادل کارکردی، ترجمة تحت‌اللفظی، برچسب، بومی‌‌سازی، جبران، کاهش (حذف بسط‌های تکراری زبان در متون معتبر به ویژه استعاره‌ها و تأکیدها)، روش تلفیقی، ترجمة استاندارد و پذیرفته شده، یادداشت، طبقه‌بندی و اضافات و توضیحات» (همان:  103). در ضمن تحلیل ترجمة رمان «خریدار عشق» به این روش‌ها به صورت تفصیلی اشاره خواهد شد.

2-3. معرفی اجمالی رمان «خریدار عشق»

رمان «خریدار عشق» اثر محمدعلی بهزادراد، رمان‌نویس معاصر ایرانی است که توسط عبدالفتاح فرج به زبان عربی ترجمه شده است. نویسنده در این رمان به نقد جامعه و عقاید موجود در آن می‌پردازد؛ جامعه‌ای که ثروت در آن همه چیز حتی عاطفه و احساس را نیز می‌تواند بخرد. رمان در مورد پیرمردی ثروتمند به نام ملک منصور است که با پول بسیار دختر جوانی به نام طاووس را به عنوان همسر خویش خریداری می‌کند.

2-4. عنوان‌شناسی اثر

توجه به عنوان از اهمیت بسیاری برخوردار است و عنوان، نخستین و اساسی‌ترین وسیله‌ای است که نگارنده متن به واسطة آن اثرش را به مخاطب معرفی می‌کند. به عبارت دیگر، «عنوان، شناسنامة متن است و هویت آن را آشکار می‌سازد» (رحیم، 2008). عنوان این رمان دارای کارکرد توصیفی است؛ زیرا نویسنده در آن به توصیف زندگی خریده شده، می‌پردازد. نان سوخته عنوان دیگر این رمان است که دارای کارکرد ضمنی است که میان عنوان و متن پوشیده است. در ظاهر «نان سوخته» اشاره به شغل پدر دختر جوان شخصیت رمان دارد، اما در واقع به طور کنایی اشاره به سوخته شدن و تباهی زندگی در برابر خودخواهی‌ها و پول‌پرستی‌هاست.

  1. کاربست الگوی نیومارک بر رمان «خریدار عشق»

در این بخش از پژوهش، نمونه‌هایی مرتبط با هرکدام از مؤلفه‌های فرهنگی پیتر نیومارک را به صورت تطبیقی در متن فارسی و عربی رمان «خریدار عشق» استخراج کرده، سپس آن‌ها را در چهار عنوان فرعی بوم‌شناسی، مواد و فرآورده‌های فرهنگی، آداب و رسوم و زبان بدن مورد بررسی قرار می‌دهیم.

 

3-1. بوم‌شناسی

اسامی گیاهان، حیوانات، غذاها، مکان‌های جغرافیایی از جمله عناصر فرهنگی مرتبط با عنصر بوم‌شناسی هستند که به دلیل اینکه بیانگر فرهنگ مخصوص هر زبان هستند تا حد زیادی در متن مقصد ترجمه‌ناپذیر هستند (ر. ک نیازی و قاسمی، 1397). به عنوان مثال، در ترجمة عربی رمان «خریدار عشق»:

فارسی- «پسری با قفس مرغکی در دست جلو آمد و به طاووس و ملک منصور گفت: فال حافظ، فال حافظ آقا تو را خدا از من یک فال حافظ بخرین»

- «دو نفر خانم که برای دیدن حافظیه آمده بودند به تندی دویدند» (بهزادراد، 1378)

ترجمة عربی: «فتقدّم الیهما غلام معه قفص به عصفوران، قال للمنصور: فأل حافظ... فأل حافظ....استحلفک بالله أن تشتری منی فألاً..»

- «کانت هناک امرأتان تزوران الحافظیة» (فرج، 2002)

«فال حافظ» نمایانگر جلوة خاصی از فرهنگ ایرانی است که به خصوص در مراسم و اعیاد مختص فرهنگ ایرانی بسیار مورد توجه است. متناسب با نظریة نیومارک، مترجم با افزودن «ال» بر سر «حافظیه»، که یکی از جنبه‌های فرهنگی متن مبدأ است از روش انتقال بهره برده است. در واقع مترجم کلمة زبان مبدأ را وارد زبان مقصد کرده است؛ چراکه به سبب یکسانی حروف الفبای هر دو زبان، فقط «ال» به کلمه «الحافظیة» اضافه شده است. یا در عبارت:

فارسی- ‌»اندکی فکر کرد و گفت آیا از بلوچستان می‌گذری» (بهزادراد، 1378)

ترجمة عربی- «ثم فکّر قلیلا و قال هل تمرّ ببلوجستان» (فرج، 2002) و «من بلوشستان» (همان: 171).

مترجم متناسب با حروف الفبای زبان عربی، حروف کلمه «بلوچستان» را با تغییراتی جزئی به صورت «بلوجستان یا بلوشستان» به کار گرفته است در حالی که امروزه ذکر آن با حرف (ش) یعنی «بلوشستان» متداول‌تر است.

این فرآیند، بومی کردن نام دارد؛ یعنی واژة متناسب با ریخت و ساختار زبان مقصد تطابق پیدا کرده است. همچنین مترجم با استفاده از روش جبران، واژة «شاهشراغ» که اشاره به فرهنگ مذهبی ایران دارد را وارد زبان مقصد کرده و در پاورقی توضیح «ضریح أحد الصالحین فی شیراز» را برای واژه بیان کرده است. در واقع مترجم معمولاً به توضیح اطلاعات ضمنی متن مبدأ می‌پردازد و هرگونه مطلب فرهنگی‌ای را که فقط به زبان مبدأ قابل بازیافت است برای مخاطب توضیح می‌دهد. بافت موردنظر نویسنده متن مبدأ تا جایی که ممکن باشد به همان صورت برای مخاطب متن مقصد فراهم و به این ترتیب اطلاعات توضیحی عرضه می‌شود (حتیم و ماندی، 1397).

از دیگر موارد می‌توان به مورد زیر اشاره داشت:

فارسی- «گلیم قرمز رنگ بزرگی را شتر سواران دیگر روی زمین پهن کردند» (بهزاد راد، 1378).

ترجمة عربی- «فرش الرکّاب الآخرون کلیماً أحمر علی الأرض» (فرج، 2002).

در اینجا مترجم معادل گلیم را «کلیم» آورده است که از منظر فرهنگی، معادل بوم‌شناسی است و مترجم در بیان آن از روش بومی کردن بهره برده است.

خوراکی‌ها و مواد غذایی یکی دیگر از عناصر هویت فرهنگی است که کاربرد آن در رمان «خریدار عشق» قابل ملاحظه است.

در قسمتی از رمان پس از سفر به شیراز، عبدالله کالسکه‌ران برای خرید بستنی اقدام می‌کند:

- «عبدالله سراغ مردی رفت که در کنار خیابان بستنی می‌فروخت قبل از آنکه سؤال کند، چشمش به بستنی‌ها افتاد و گفت: آقا سه تا بستنی بده» (بهزاد راد، 1378).

- ترجمة عربی: «نزل عبدالله الی رجل یبیع الساندویشات فی نهایة الشارع و قبل أن یسأله نظر الی الساندویشات فقال له: ... وأخذ ثلاثة سندویشات وأعطاها له...» (فرج، 2002).

واضح است که مترجم معادل درستی برای بستنی به کار نبرده و آن را «ساندویچ» معنا کرده است. حال آنکه معادل «آیس کریم یا بوظة» (معجم اللغة العربیة المعاصرة) واژه‌ای کاربردی برای «بستنی» در زبان عربی است و مترجم معنای آن را درست متوجه نشده است.

در ترجمة اسم غذایی همچون «اشکنه تخمه» (بهزاد راد، 1378)، مترجم از عبارت «الفتة بالبیض» استفاده کرده است. «فتة» در زبان عربی به معنای غذایی است که نان را در آن ریز ریز می‌کنند. در واقع مترجم از معادل تقریبی استفاده کرده؛ زیرا اشکنه غذایی است که به طور معمول با نان میل می‌شود. یا مترجم واژة «کوفته» (فرج، 2002) را به همین شکل و بدون هیچ تغییری ترجمه کرده است در حالی که غالباً شکل نوشتاری آن «کفتة» است. مترجم مکرراً از روش انتقال بهره برده و واژه را بدون هیچ تغییری وارد متن مقصد کرده است. متناسب با روش بومی کردن، مترجم باید واژه را متناسب با ساخت زبان مقصد به مخاطب انتقال می‌داد.

یکی دیگر از واژگان فرهنگی در متن رمان، واژة «بانو» است. این واژه به معنای «زن بزرگ‌زاده و محترم» و عنوانی احترام‌آمیز است که در لقب بعضی از شاهزادگان یا همسران شاه دیده می‌شود. به عنوان مثال در عبارت زیر:

فارسی- «ملک منصور گفت طاووس را بانو بنامید برای او فرش مجزا پهن کنید..» (بهزاد راد، 1378)

ترجمة عربی: «فقال المنصور: سمّوا طاووس بانو وافرشوا لها فراشاً وثیراً لائقاً حتی تستریح» (فرج، 2002).

چنانچه پیداست مترجم این واژه را بدون هیچ‌گونه توضیح و تغییری وارد زبان مقصد کرده است. همچنین واژة «خانم» مترادف «بانو» از دیگر واژگانی است که در رمان خریدار عشق مکرراً تکرار شده است. مترجم این واژه را وارد زبان مقصد کرده و فقط نخستین حرف آن را تغییر داده است:

فارسی- «ابراهیم وعصمت خانم و موسی نتوانستند کاری کنند» (بهزاد راد، 1378)

ترجمة عربی- «لم یستطع ابراهیم وعصمت هانم وموسی أن یفعلوا شیئاً» (فرج، 2002)، «کذلک عصمت هانم التی جلست أمام طاووس وهی تبکی ایضاً» (همان: 64) و «فدخلت الغرفة قبلت عصمت هانم رأس طاووس. التفتت عصمت هانم إلی سودة» (همان: 65).

در واقع واژه «سیدة» معادل هر دو واژة «خانم و بانو» در زبان عربی است و برای واژة «بانو» گاهی معادل «عشیقة یا رئیسة» نیز به‌کار می‌رود. به عبارت دیگر، «ذکر واژگان فرهنگ فارسی در متن عربی خالی از نکته نیست؛ چراکه حفظ طعم بیگانه اثر اصلی در ترجمه اهمیت بیشتری یافته است و به غنای ادبیات و فرهنگ بومی کمک می‌کند. این عمل اگرچه شاید به زعم برخی مخرب باشد، بسیار خلاقیت بخش است. حقیقت آن است که انسان‌ها همواره می‌خواهند از پدیده‌ها و افکار دیگر باخبر شوند و دربارة آداب و رسوم و رفتارهای دیگران بدانند» (صلح‌جو، 1377). متناسب با این دیدگاه، مخاطب با فرهنگ زبان مبدأ بیشتر آشنا می‌شود، اما چنین ترجمه‌ای دارای ابهام است و وقت و تلاش بسیاری از مخاطب می‌طلبد تا به درک عبارات دست یابد.

3-2. مواد و فرآورده‌های فرهنگی

هر سرزمینی متناسب با شرایط زیستی، واژگان خاص خود را دارد که متناسب با فرهنگ همان سرزمین است و مترجم در برخورد با چنین الفاظی باید دقت کرده تا مفهوم اصلی عبارات را القا کند. در ادامه فرآورده‌های فرهنگی متن فارسی را به صورت تطبیقی در تعریب رمان «خریدار عشق» مورد بررسی قرار می‌دهیم.

در بخشی از رمان، نویسنده در بیان حالات ساحران و جن‌گیران و بیان ابزار و وسایل کارشان از واژة «اسطرلاب» استفاده کرده و این در حالی است که مترجم در ترجمة این عبارت به زبان عربی از واژة «عصا» برای تعریب اسطرلاب استفاده کرده است:

فارسی- «امیر شاه دستی برد و اسطرلاب را از روی میز برداشت و بر روی دست‌ها لغزاند و به زمین زد» (بهزاد راد، 1378).

ترجمة عربی- «مدّ امیر شاه یده و أخذ العصا من علی مائدته وأدارها فی یده ثم ضرب بها علی الأرض» (فرج، 2002).

چنانچه واضح است، مترجم معنای لفظ را درست متوجه نشده است؛ چراکه عصا و چوب دستی اینجا معنا ندارد. مترجم می‌توانست همان واژه را به صورت تحت‌اللفظی به‌کار ببرد؛ چراکه «حمزۀ اصفهانی‌ ترکیب‌ ستاره‌یاب‌ را نقل‌ کرده‌ و «اسطرلاب»‌ را معرب‌ آن‌ شمرده‌ است‌. همچنین در رساله‌ای‌ در باب‌ «اسطرلاب‌« گفته شده است که‌ اصل‌ عربی این واژه‌ از میان‌ رفته‌ و معادل‌ درست‌ واژۀ «اسطرلاب»‌ به‌ صورت‌ «أخذ الکواکب‌» است. در برخی‌ منابع‌ کهن‌، «ذات‌ الصفائح»‌ نامیده‌ شده‌ است‌« (دایرة‌المعارف اسلامی، 1312). همچنین مترجم می‌توانست از واژه «آلة فلکیة» به شیوة کارکرد توصیفی بهره گیرد.

در جای دیگری از متن فارسی این رمان آمده است:

فارسی- «عمران که خریدهای خودش را داخل بقچه‌ای گذاشته بود» (بهزاد راد، 1378)

ترجمة عربی- «وضع عمران المشتریات التی ربطها فی صرة علی سریر» (فرج، 2002).

فارسی- «طاووس در تنهایی بقچه را باز کرده» (بهزاد راد، 27).

ترجمة عربی: «فتحت طاووس حقیبة الأقمشة متکاسلة» (فرج، 2002).

همانگونه که در عبارات می‌بینیم، مترجم برای واژة «بقچه» معادل «صرة و حقیبة الاقمشة» را به‌کار برده است؛ در حالی که «صُرة» واژه‌ای است که غالباً در معنای «کیسة پول» استفاده می‌شود و با توجه به اینکه بقچه در متن برای پارچه و لباس به‌کار رفته است باید گفت که «بُقْچه، بُغچه، بُخچه»، پارچه‌ای مربعی شکل است که برای حفظ یا حمل وسایل و لباس استفاده می‌شود و از زبان ترکی وارد زبان فارسی شده است (دهخدا، 1345). همچنین معادل «حقیبة الأقمشة»، معادلی توصیفی آن و معادل فرهنگی آن «حزمة» یا «علبة» است.

نمونة دیگر از مواد فرهنگی، کاربرد کلمة «فراش» در متن عربی است. در فرهنگ ایرانی، واژة «فرّاش» واژه‌ای مأنوس است و به معنای «سرایدار یا دربان مدرسه» به‌کارمی‌رود، اما مترجم با روش انتقال، این واژه را وارد زبان مقصد کرده است:

فارسی- «کاریش نداشته باش قوم و خویش آقا فراشه» (بهزاد راد، 1378).

ترجمة عربی- «لا تقل له شیئاً لأنه من أقارب السید فراشة» (فرج، 2002).

مترجم می‌توانست با استفاده از توضیح و پاورقی؛ یعنی روش جبران مدنظر نیومارک، معنای واژه را روشن کند یا معادل فرهنگی «بواب یا خادم» را به کار برد.

همچنین مترجم معادل «برّاد الماء» (بهزاد راد، 2002) را برای «سماور» به‌کار برده است که معنای لفظ را کاملاً برعکس ذکر کرده و اشتباه متوجه شده است. «ساموار» معرب واژة «سماور» است که مترجم با تغییرات جزئی حروف می‌توانست همان واژه را در فرهنگ مقصد وارد کند یا با استفاده از روش جبران در پاورقی بدین صورت توضیح دهد: «وعاءٌ فی وسطه ماسورة طویلة للنار یتمّ فیه غلی الماء لصنع الشای». این توضیح را علوب در تعریب کتاب «فارسی شکر است» به کار برده است (رحیمی‌خویگانی، 1396).

وام‌گیری عناصر خاص یک فرهنگ توسط فرهنگ دیگر، ورود عناصر موسیقی، زبان، ارزش‌ها یا رفتار اجتماعی از یک فرهنگ به دیگری، نمونه‌هایی از وام‌گیری فرهنگی به‌شمار می‌روند. با وجود اینکه مبادلة فرهنگی نتیجه ناگزیر ارتباط و مواجهه فرهنگی است، اگر فرهنگ پذیرنده ضعیف و روند وام‌گیری‌اش فزاینده باشد، این وضعیت می‌تواند به تدریج منجر به فرهنگ‌پذیری یا شبیه‌سازی فرهنگی شود. در ترجمه، وام‌گیری فرهنگی غالباً زمانی مشاهده می‌شود که یک ارجاع فرهنگی (در سطح واژه یا اصطلاح) بدون تغییر به زبان مقصد برگردانده شود (فرحزاد، 1394).

موسیقی یکی دیگر از جلوه‌های بارز فرهنگ ایرانی است که آلات مختلفی همچون دف، دایرة زنگی، سنتور، رباب و... نماینده آن است. نویسندة رمان خریدار عشق به این مؤلفه فرهنگی توجه داشته است.

فارسی- «چند نفر با سنتور و تار و کمونچه در گوشة سالن آهنگ‌هایی را می‌نواختند» (بهزاد راد، 1378).

این در حالی است که مترجم این بخش از متن را حذف کرده و هیچ‌گونه توجهی به آن نداشته است. فارسیان علت عدم انتقال این الفاظ به متن مقصد به هر دلیلی را به قصد خوانش‌پذیرتر و قابل فهم‌تر کردن متن می‌داند (ر. ک. فارسیان، 1397).

همچنین مترجم در عبارت زیر برای لفظ «دایرة زنگی»، معادل فرهنگی «دف» را ارائه کرده است:

فارسی- «زن دکتر دوید جلو و دایرة زنگی را از دست مطرب گرفت» (بهزاد راد، 1378).

ترجمة عربی- «ضربتها زوجة الطبیب بالدف» (فرج، 2002).

این در حالی است که در زبان عربی، «دایرة زنگی» را «الدف الصغیر» و دف را همان «الدف» می‌گویند. بنابراین، شیوة ترجمة مترجم براساس انتقال است.

3-2-1. ضرب‌المثل و کنایات

بسیاری از مفاهیم فرهنگی در دل ضرب‌المثل و کنایات نهفته است؛ زیرا ضرب‌المثل ها به سبب ریشة تاریخی و داستانی خود، صبغة فرهنگی ویژه‌ای دارند و حامل اندیشه و پیام خاصی هستند که نقش ویژه‌ای در فرهنگ دارند. عبدالفتاح فرج در برگردان ضرب‌المثل‌ها کمتر به معادل دقیق آن در زبان مقصد توجه داشته و غالب ترجمه‌های او تحت‌اللفظی  یا معادلی مشابه برای آن است.

فارسی- «آدم سر را با پنبه ببرد نه چیز دیگر» (بهزاد راد، 1378).

ترجمة عربی- «ینبغی علی الانسان أن یذبح بالقطن لا بشیء آخر» (فرج، 2002).

مفهوم عبارت کنایی در زبان فارسی، ضرر و آسیب رساندن به کسی است به گونه‌ای که او متوجه نشود. در حقیقت زیان رساندن به شخصی از درِ دوستی است که مترجم این مفهوم را به مخاطب منتقل نکرده، بلکه ضرب‌المثل را به صورت تحت للفظی ترجمه کرده است؛ در حالی که در زبان عربی برای این ضرب‌المثل معادل «ذبحه بغیر سکّین» یعنی «بدون چاقو سرش را برید» وجود دارد (ناظمیان، 1393).

فارسی- «مرا دنبال نخود سیاه فرستاد» (بهزاد راد، 1378).

ترجمة عربی- «أرسلنی لأبحث عن أزر أسود» (فرج، 2002).

مترجم دقیقاً لفظ به لفظ واژگان را در ضرب‌المثل اخیر ترجمه کرده است. در واقع مفهوم عبارت تلاش برای عدم آگاهی و اطلاع دیگری از موضوعی خاص است که او را در پی انجام کاری می‌فرستند. با نگاهی به ترجمة عربی این عبارت، اصلا ًچنین معنایی درک نشد؛ چراکه  مترجم الفاظ را به صورت تحت‌اللفظی ترجمه کرده است که در زبان مقصد برای مخاطب قابل دریافت نیست. البته مترجم می‌توانست از معادل «کلّفه الأبلَقَ العَقوقَ» یعنی «او را مأمور آوردن اسبِ نر باردار کرد» که معادل «دنبال نخود سیاه فرستادن است» بهره ببرد (ناظمیان، 1393). هرچند معادل «کلّفه مُخّ البعوضة» نیز برای این ضرب‌المثل کاربرد دارد (شمس‌آبادی و افضلی، 1392).

فارسی- «کبوتر با کبوتر، باز با باز» (بهزاد راد، 1378).

ترجمة عربی- «ألم تقل حضرتک، الحمام مع الحمام والعقاب مع العقاب» (فرج، 2002).

در این ضرب‌المثل نیز مترجم مجدد روش ترجمه لفظ به لفظ را برگزید است. در زبان فارسی برای بیان هم‌طبقه و هم‌سطح بودن افراد -چه در مسأله ازدواج و چه دوستی- از تعبیر کبوتر با کبوتر، باز با باز بهره می‌گیریم؛ این در حالی است که مترجم در این قسمت ترجمة تحت‌اللفظی ارائه کرده است.معادل دقیق این عبارت در زبان عربی عبارت «الطیور تقع علی أشکالها» است (ر. ک: ناظمیان، 1393). برخی نیز معادل «الطیور علی ألّافها تقع» را برای این ضرب‌المثل بیان کرده‌اند (ر. ک: رضایی، 1399).

در فرهنگ فارسی در مورد بی‌ارتباط بودن امری به شخصی بیگانه، ضرب‌المثل «نه ته پیاز بود نه سر پیاز» را داریم که نویسنده نیز در رمان خود از آن استفاده کرده است (بهزاد راد، 1378) و مترجم آن را بدین شکل ترجمه کرده است: «لا علاقة بالعروس أو العریس» (فرج، 2002) که تقریباً معادل صحیحی است، اما در همین خصوص در جای دیگری از رمان، مترجم در برگردان عبارتی که در آن «خانم سلامة که هیچ ارتباطی با دو طرف نداشت و از زبان طاووس جواب بله داد»، معادل توضیحی آورده و خود را در قید متن مبدأ قرار داده است؛ در حالی‌که می‌توانست از معادل دقیق این مثل یعنی عبارت: «لا ناقة لی فیها و لا جمل» برای اشاره به مفهوم «نه ته پیاز و نه سر پیاز» استفاده کند (طهماسبی و جعفری، 1393).

نمونة دیگری از این جنبة فرهنگی عبارت «آب از سرش گذشت» (بهزاد راد، 1378) است که «هرب ماء الحیاة من رأسها» (فرج، 2002) ترجمه شده است. در این جمله مترجم، مفهوم عبارت را برای مخاطب روشن نکرده و برای نزدیک کردن جمله به سیاق عربی تلاش زیادی نکرده و تنها به ترجمة تحت‌اللفظی اکتفا کرده است. این در حالی است که برای این ضرب‌المثل معادل «أنا الغَریقُ فَما خَوفی مِنَ البَلَلِ» در زبان عربی وجود دارد. فیروزی درخصوص این ضرب‌المثل می‌گوید: «اگر حادثه‌ای به اوج خود رسد، این مثل به‌کار می‌رود.  فخر الدین گرگانی در بیتی چنین می‌سراید:

مرا بگذشت آب و رفت از سر

 

بر این حالم مدارا نیست درخور

 

متنبی نیز این مثل را در بیت زیر به زیبایی بیان کرده است» (فیروزی، 1373).

والهَجر أقتَلُ ممّا أراقبه

 

أنا الغریق فما خوفی من البَللِ

 

یا در معنای عبارت «شتر در خواب بیند پنبه دانه، گهی لف لف خورد گه دانه دانه» (بهزاد راد، 1378)، ‌مترجم، ترجمة تحت‌اللفظی «یحلم الجمل بأکل زهرة القطن» (فرج، 2002) را بیان کرده است؛‌ حال آنکه معادل دقیق آن در عربی «إنِّ المُنی رَأسُ أموالِ المَفالیسِ» است. مخاطب با خواندن ترجمة مترجم نمی‌تواند مفهوم اصلی عبارت را دریابد و دچار ابهام می‌شود. بنابراین، «انتخاب­های مترجم نه تنها بر معنا و سبک اثر، بلکه بر بازنمایی‌ها؛ یعنی تصویری که از تولیدکنندگان متن در جامعه مبدأ، مردم آن و هویت آنان فراهم می‌آورند، اثر می‌گذارند و موجب خوانش یا برداشت‌های خاصی می‌شوند، تأثیراتی در آن جوامع از خود به جا می‌گذارند و در نتیجه ارزش ایدئولوژیک پیدا می‌کنند» (فرحزاد، 1390).

همچنین مترجم، برخی از ضرب‌المثل‌ها را با وجود اینکه دارای معادلی در زبان عربی هستند، ترجمه نکرده است. همانند «دست به سیاه و سفید نمی‌زند» با معادل «الأیدی الناعمة» را حذف کرده است.

بنابراین، با توجه به پیچیدگی انتقال دقیق مفاهیم ضرب‌المثل‌ها، مترجم می‌توانست برای انتقال دقیق مفهوم کنایات و ضرب‌المثل‌ها از شیوة ارتباطی یا معنایی بهره گیرد؛ یعنی پیام متن مبدأ را با عبارات و کلمات دستوری زبان مقصد به مخاطب انتقال دهد؛ چراکه ترجمة تحت‌اللفظی مبهم است و مقصود نویسنده را به مخاطب نمی‌رساند.

نمونه‌های دیگری از کنایه‌ها و ضرب‌المثل‌ها در داستان «خریدار عشق» وجود دارد که به دلیل زیاد شدن حجم مقاله به اختصار در جدول (1) همراه با ترجمة عربی و روش ترجمة آن‌ها ارائه می‌شود.

 

جدول 1. نمونه‌هایی دیگر از ضرب‌المثل‌ها و کنایه‌های به‌کار رفته در رمان «خریدار عشق»

کنایه، ضرب‌المثل

ترجمة عربی در رمان

روش ترجمة مترجم

سنگ مفت، گنجشک مفت

لکن هذه المسالة مجانیة

معادل فرهنگی

کارد بهش میزدی خونش درنمی­آمد

غضب غضبا شدیداً

معادل کارکردی

خود را نخود هر آشی می­کرد

-

حذف

مو بر تن همه سیخ شده

کان الجمیع خائفاً

معادل فرهنگی

علف باید به دهن بزی شیرین بیاد

العلف حلو فی فم الخروف

تحت‌اللفظی

هر تیشه‌ای که انسان به ریشه بزند در حقیقت به طرف خودش زده است

إنّ کل عمل سوءٍ یرتدّ إلی صاحبه فی النهایة

معادل فرهنگی

تره هم برای ما خرد نمی‌کرد

إنّ زوجی لایبالی

فرهنگی

از خر شیطون پایین آمدن

-

حذف

بزک نمیر بهار میاد کمبوزه با خیار میاد

سوف یأتی الربیع و العشب

تحت‌اللفظی

پاچه می­گیری

صرتَ تعترض کلّ شی

معادل کارکردی

پدرم مرا به دو عباسی نخود هم نفروخت

إنَّ أبی لم یبعنی بثمن بخس

معادل کارکردی

3-3. حرکات گفتاری، ژست یا عادات

تغییر حالات بدن، سرعت و آهنگ کلام و نیز تغییر نگاه می‌تواند احساسات و مفاهیم خاصی را انتقال دهد که توجه به آن در متن ترجمه شده نقش بارزی دارد. بهره‌گیری از زبان بدن، کنشی غیرکلامی است که بخشی از مسائل فرهنگی و اجتماعی را به تصویر می‌کشد و در واقع این نوع رفتار یا حرکت بیانگر پیام و مفهوم خاصی است که در فرهنگ متن مبدأ ملموس است. در ادامه به بیان نمونه‌هایی متناسب با این مؤلفه می‌پردازیم و برداشت مترجم را با آن تطبیق می‌دهیم.

در عبارت «موسی قیافه مردانه به خود گرفت» (بهزاد راد، 1378) مترجم با ارائه این ترجمة «اتخذ موسی دور الرجل» (فرج، 2002) در واقع از ترجمة تحت‌اللفظی بهره گرفته است. «قیافه مردانه به خود گرفتن» یک حرکت گفتاری است که در معنای بزرگی کردن یا رفتار مردانه داشتن به‌کار می‌رود و ترجمة تحت‌اللفظی عبارت تا حدودی گویای مفهوم عبارت است، اما آن را به صورت واضح روشن نمی‌کند.

عبارت «صورتش را درهم کشید» (بهزاد راد، 1378) نمونه دیگری از زبان بدن است که مترجم آن را «نظر إلیه راثیاً» (فرج، 2002) ترجمه کرده است. عبارت «صورت درهم کشیدن» به معنای «اخم کردن و ابراز ناراحتی از موضوعی است» که در زبان عربی با عبارت «تقبض جبهته یا عقد جبهته یا حاجبته» به‌کار می‌رود. این حالت نوعی ژست رفتاری است که انسان قبل از رسیدن رنج و دردی، آن را اظهار می‌کند. معادل این اصطلاح یا گفتار حرکتی در قرآن کریم «وجه باسر» است که خداوند متعال در آیة ﴿وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَهٌ ‏تَظُنُّ أَن یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَهٌ﴾[6] بیان کرده است. در بیان و توضیح این آیه، مکارم‌شیرزای می‌گوید: «باسرة» از مادة «بسر» (بر وزن نصر) به معناى «چیز نارس و کار قبل از موعد» است، سپس به «درهم کشیدن صورت و عبوس بودن» اطلاق شده است (مکارم شیرازی، 1371). بنابراین، مترجم در ترجمة این عبارت دچار خطا در درک مفهوم شده است و معادل انتخابی او برای این عبارت گویای مفهوم آن نیست.

همچنین عبارت «طاووس با دستپاچگی و صدائی پر از لرزه گفت» (بهزاد راد، 1378) را مترجم «التفتت طاووس فی اضطراب شدید وقلق بالغ» (فرج، 2002) ترجمه کرده است. «دستپاچگی» بیشتر در معنای «شتابزدگی و تعجیل» به‌کار می‌رود؛ واژه‌های «مبلبل» و «مرتبک» نیز معادل آن در زبان عربی هستند، اما مترجم معنای عبارت را با استفاده از معادل کارکردی در معنای «نگرانی» به مخاطب القا کرده است.

3-4. نهادها و آداب و رسوم

این مؤلفه شامل مباحث سیاسی، هنری، مذهبی و تاریخی است که به نوعی با مؤلفه پیشین ارتباط محکمی دارد. همچنین رفتارها و باورهای دینی جزئی از فرهنگ هستند که نشانگر بخشی از باورها و نظام عقیدتی یک جامعه هستند. به عنوان مثال:

فارسی- «رنگ گنبد و گلدسته شاهچراغ نمایان شد و ملک منصور با دلی آرام و شکسته به طرف حرم می‌رفت. او با امامزاده صحبت می‌کرد» (بهزاد راد، 1378).

ترجمة عربی- «ظهرت قبة شاهشراغ، فنزل المنصور منحنیاً خاضعاً واتجه نحو الحرم یتحدث مع إمام زادة خادم الضریح» (فرج، 2002).

چنانچه پیداست، نویسنده در متن فارسی، زیارت مزار متبرکه را که یکی از جلوه‌های فرهنگ ایرانی است، بیان کرده، اما مترجم در انتقال این جنبة فرهنگی دچار خطا شده است؛ زیرا «امامزاده» بر فرزند یا نوادگان اولیای خداوند گفته می‌شود که به صورت مجازی بر آرامگاه آنان نیز لفظ اطلاق می‌شود، اما مترجم آن را «خادم» ترجمه کرده است،در حالی که می‌توانست همانند بخش پیشین معادل «انسان صالح» را به کار برد.

فار­سی- «دو هفته بعد، در سالروز مبعث پیامبر شیراز رنگی دیگر به خود گرفت» (بهزاد راد، 1378)

ترجمة عربی- «عقد عقد الزواج فی یوم میلاد النبی صلّی الله علیه و آله و سلم» (فرج، 2002).

همانگونه که مشخص است، مترجم «مبعث پیامبر» را «روز میلاد» ایشان ترجمه کرده است در حالی که می‌توانست با بهره‌گیری از روش انتقال، همان لفظ «مبعث» یا «عید النبویة» را به کار ببرد؛ زیرا مبعث پیامبر اکرم (ص) زمانی است که خداوند متعال در 40 سالگی قلب ایشان را محل نزول آیات خویش دانست.

طبق آداب و رسوم عروسی ایرانی، تهیه و خرید جهیزیة عروس از مقدمات عروسی است که نویسنده بدان اشاره کرده است:

فارسی- «وقتی پدر طاووس برای تهیة جهیزیة دخترش به فکر فرو می‌رود، عمران به یاد جور کردن جهیزیة او افتاد» (بهزاد راد، 1378).

ترجمة عربی- «عمران وهو یفکر فی الیوم الذی سوف تتزوج فیه طاووس» (فرج، 2002).

چنانچه پیداست مترجم با روش توصیفی ترجمه کرده است و هیچ توجهی به ترجمه «جهزیه» نکرده در حالی که واژة «مهر» معادل دقیق کلمة «جهیزیه» است.

یکی دیگر از نمونه‌های بارز آداب و رسوم در فرهنگ ایرانی، «دود کردن یا سوزاندن اسپند (اسفند)» است. بهزاد راد به این فرهنگ نیز در متن رمان اشاره کرده است:

فارسی- «یک نفر منقلی از زغال سرخ در دست داشت و به روی آن اسپند می ریخت» (بهزاد راد، 1378)

ترجمة عربی- «وفی طرف آخر شخص یحمل موقداً قد وضع فیه بخوراً جمیلاً» (فرج، 2002)

مترجم از واژه «بَخور» به عنوان معادل برای اسپند استفاده کرده است و در حقیقت با معنای تحت‌اللفظی مفهوم را به مخاطب منتقل کرده است. در زبان عربی برای کلمة اسپند واژگانی چون الحَرْمَلُ الشَّائِعُ أو غَلْقَةُ الذِّئْبِ أو السَّذَابُ البَرِّیُّ استفاده می‌شود.

فارسی- «سلام بر عمو عمران شاطر نانوا» (بهزاد راد، 1378).

ترجمة عربی- «علیکم السلام یا عم عمران الفِران» (فرج، 2002).

چنانچه پیداست مترجم در ترجمة کلمة «شاطر» از معادل «فران» بهره برده است که چنین معادلی کاربردی در زبان عربی ندارد؛ زیرا «شاطر» اصطلاحی است که در جامعة ایران به «نانوا» اطلاق می‌شود و مترادف با آن است در حالی‌که در زبان عربی معادل مأنوس «نانوا»، «خباز» است. در واقع مترجم این واژه را از کلمة «فرن» به معنای «تنور» گرفته است. همچنین مترجم در جای دیگری از متن برای کلمة «تنور» نیز از کلمة «فرن» بهره برده‌ است که لزوماً در معنای تنور نیست، بلکه می‌تواند بر «فر» یا همانند آن نیز اطلاق شود. مترجم می‌توانست از خود واژة «تنور» نیز بهره گیرد همانگونه که این لفظ در قرآن کریم نیز به‌کار رفته است: ﴿حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ﴾[7]. دربارة این واژه علامه طباطبایی معتقد است: «احتمال دارد اصل واژه فارسی باشد که در زبان عربی مورد استفاده قرار گرفته است و به معنای محلی است که خمیر برای پختن به آن چسبیده می‌شودکه از الفاظ مشترک زبان عربی و فارسی است» (طباطبایی، 1374).

پس از بررسی تفصیلی صورت گرفته، اگر بخواهیم میزان بسامد مؤلفه‌های فرهنگی مدنظر پیتر نیومارک در ترجمة عربی رمان «خریدار عشق» را به طور خلاصه و موجز ارائه کنیم، نمودار (1) راهگشا خواهد بود.

نمودار 1. فراوانی مؤلفه‌های فرهنگی در ترجمة عربی رمان «خریدار عشق»

 

بحث و نتیجه‌گیری

کاوش در ترجمة عربی مؤلفه‌های فرهنگی رمان «خریدار عشق» بر مبنای نظریة فرهنگی نیومارک، برآیندهایی داشت که براساس پاسخ به سؤالات پژوهش به طور خلاصه ارائه می‌شود:

- در پاسخ به سؤال اول پژوهش مبنی بر موفقیت مترجم در انتقال صحیح مؤلفه‌های فرهنگی به زبان مقصد، یافته‌ها نشان داد که عبدالفتاح فرج، مترجم رمان «خریدار عشق» در ترجمه این رمان موفق بوده است، اما متناسب با مؤلفه‌های فرهنگی نیومارک، نواقصی در ترجمه او به چشم خورد که نشان می‌دهد تلاش زیادی برای انتقال صحیح برخی از عناصر فرهنگی از زبان مبدأ (فارسی) به زبان مقصد (عربی) نداشته است. بی‌تردید توجه به عناصر فرهنگی متن مبدأ یکی از وظایف مترجم است و انتقال معنا به تنهایی نمی‌تواند خواننده را به درک و کشف کامل دنیای دیگری رساند. بنابراین، مترجم باید مخاطب را با فرهنگ متن مبدأ آشنا کند؛ زیرا در غیر این صورت، ترجمه‌ای نامفهوم ارائه می‌شود و برخی عناصر فرهنگی، معادل صددرصدی در زبان مقصد ندارند و مترجم باید  نزدیک‌ترین معادل را برای آن ارائه کند.

- در پاسخ به سؤال دوم پژوهش مبنی بر روش‌های مترجم برای انتقال عناصر فرهنگی به زبان مقصد، نتایج نشان داد که هرچند برخی از مؤلفه‌های فرهنگی پیشنهاد شده توسط نیومارک، مانند: «بومی‌سازی»، «آداب و رسوم» و «مواد و فرآورده‌های فرهنگی» قرابت مفهومی زیادی دارند و گاه حتی یک مثال می‌تواند در ذیل هرکدام از مؤلفه‌های فرعی قرار گیرد، اما مؤلفه‌های «مواد و فرآورده‌های فرهنگی»، «ضرب‌المثل­ها» و «بوم‌شناسی» پربسامدترین مؤلفه‌های فرهنگی مدنظر نیومارک در رمان «خریدار عشق» است.

درخصوص روش انتخابی مترجم برای ترجمة مؤلفه‌های فرهنگی به زبان مقصد، نمونه‌های گزینش شده از ترجمة عربی رمان «خریدار عشق» نشان داد که روش غالب مترجم در ترجمة مؤلفة فرهنگی بوم‌شناسی، «انتقال واژه و بومی کردن آن» است. وی در ترجمه مقوله‌های فرهنگی علاوه بر بهره‌گیری از روش «معادل فرهنگی» و «ترجمة تحت‌اللفظی» از روش «انتقال» نیز بهره برده است که دقیقاً متناسب با روش‌های نیومارک است.

یافته‌ها همچنین نشان داد، ترجمة عبدالفتاح فرج در موارد بسیاری خالی از معادل‌یابی‌های فرهنگی متناسب با متن مبدأ بوده و جملاتی مربوط به بیان احساسات شخصیت‌های داستان نیز حذف و معادل یابی نشده است. این در حالی است که معادل‌یابی عناصر فرهنگی متن مبدأ یکی از مهم‌ترین وظایف مترجم است و مترجم برای انتقال احساسات و تجربة نویسنده باید بتواند همان تأثیری را در مخاطب بر جای گذارد که متن مبدأ در مخاطبان خویش برانگیخته است.

علاوه بر موارد بیان شده، «توضیح و اضافات» یکی از روش‌های پیشنهادی نیومارک برای ترجمة مؤلفه‌های فرهنگی است که کاربرد بسیار کمی در این رمان داشته است. در حالی که مترجم می‌توانست در بیان معادل ضرب‌المثل‌ها و کنایه‌ها که معانی بسیاری درون خود دارند از این روش بهره گیرد؛ زیرا توضیح برخی از آن‌ها لازم به نظر می‌رسد.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

[1]. Vermeer, H.

[2]. Newmark, P.

[3]. Baker, M.

[4]. Baker, M. & Saldina, G.

[5]. Lefebvre, A. & Besnet, S.

[6]. سورة قیامت، آیه‌های 24 و 25

[7]. سورة هود، آیة 40

The Holy Quran
Baker, M., Saldina, G. (2017). Encyclopedia of Translation Studies. Translated by Hamid Kashanian. Tehran: New Publishing in collaboration with Asim Publishing. [In Persian]
Behzad Rad, M. (1999). Love Buyer.1 Edition. Tehran: Parwan. [In Persian]
____________ . (2002). Moshtra Aleshgh. Translated by Yusuf Abdel Fattah Faraj. 1 Edition. Cairo: Almajles Alala lelseghafat. [In Persian]
Dehkhoda, A. A. (1966). Dictionary. Vol 11. Tehran: University of Tehran.
Farahzad, F. (2011). Translation Critique: Presenting a three-dimensional Model. Research Journal, (88), 29-48. [In Persian]
Farsian, M. & Eslami, H. (2018). Investigating the Effectiveness of Seven Techniques of Comparative Stylistics in the Framework of Literary Translation (Case Study: The Thibaut Family). Two Quarterly Journal of Language Criticism and Foreign Literature, Shahid Beheshti University, 15(20), 33-49. [In Persian]
Firouzi, H. (1994). Examples and their Exchange in Arabic and Persian Words (Member of the Arabic Language Collection Badmashq. Journal of the Faculty of Literature and Humanities, 32(129), 63-74.[In Persian]
Haqqani, R. (2007). Comments and Theories of Translation. 1Edition. Tehran: Amir Kabir. [In Persian]
Hatim, B. & Mandy, J. (2009). Advanced Reference for Translation. Translated by Maryam Jaber. Tehran: Samat. [In Persian]
Khazaeifar, A. (2005). Translation Theory, Yesterday and Today. Letter of the Academy of Persian Language and Literature, 9(28), 69-79. [In
Persian]]
Lefebvre, A., Basnet, S. & Snell Hornb, M. (2013). Cultural Rotation in Translation Studies. Translation: Mazdak Blori. Tehran: Qatreh Publishing. [In Persian]
Makarem Shirazi, N. (1992). Tafsir Nemooneh. 10 Edition. Tehran: Islamic Library. [In Persian]
Nazemian, R. (2014). Culture of Proverbs and Interpretations. Tehran: Contemporary Culture. [In Persian]
Newmark, peter. (1988). A Textbook of Translation. 1 Published. Newyork: Prentice Hall.
Niazi, Sh. & Ghasemi Asl, Z. (2018). Translation Evaluation Models (based on Arabic). Tehran: University of Tehran Press. [In Persian]
Rahim, A. (2008). Titles in the Original Text, their Importance and Type. Jameat Khidr Society - Al-Sukkah (Algeria), all the Etiquette and Humanities. [In Arabic]
Rahimi Khoigani, M. (2017). Arabic Translation of Cultural Categories of Persian Fiction is Thanks to Mohammad Ali Jamalzadeh based on Newmark theory. Journal of Translation Studies in Arabic, 7(17), 125-147. [In Persian]
Rezaei, A. & Fiqh, A. (2018). Comprehensive Comparative Culture of Parables and Wisdom. 2 Edition. Tehran: University of Tehran Press. [In Persian]
Shamsabadi, H. & Afzali, F. (2013). Vocabulary, Structural and Textual Equivalence Methods in Translating Stories from Arabic to Persian based on Examples of Najib Mahfouz Stories. Journal of Translation Studies in Arabic Language and Literature, 3(6), 29-48. [In Persian]
Sokganvar, J. (1999). Cultural Approach in Literary Translation, Proceedings of the Third Tabriz Translation Conference. Tabriz: University of Tabriz.
Solhjoo, A. (1998). Discourse and Translation. 1 Edition. Tehran: Markaz Publishing. [In Persian]
Tabatabai, S. (1995). Tafsir Almizan. 5 Edition. Translated by Seyyed Mohammad Baqer Mousavi Hamedani. Qom: Qom Seminary Teachers Association Publications. [In Persian]
Tahmasebi, A. & Jafari, S. (2014). An Inquiry into Translation from Arabic to Persian Based on the Process of Spiritual Equivalence of the Study of the Novel of Al-Sukriya. Two Quarterly Journal of Translation Studies in Arabic Language and Literature, 4(10), 97-118. [In Persian]
The Great Islamic Encyclopedia Center. (1998). The Great Islamic Encyclopedia. Vol 8. 1 Edition. Tehran: The Great Islamic Encyclopedia Center. [In Persian]
Unknown. (2015). Comprehensive Dictionary of Translation Studies. 1 Edition. Tehran: Ramin. [In Persian]
 
 
 
استناد به این مقاله: سلیمی، زهرا، اسماعیلی، سجاد و شیخی، علیرضا. (1400). کاوشی در ترجمة عربی مؤلفه‌های فرهنگی رمان «خریدار عشق» براساس نظریة نیومارک. دوفصلنامه پژوهش‌های ترجمه در زبان و ادبیّات عربی، 11(25)،  doi: 10.22054/RCTALL.2021.64273.1585
 Translation Researches in the Arabic Language and Literature is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.