Document Type : Research Paper
Authors
Abstract
Parnas which equals "al-fannlil-fann" or "al-barnasiyah" in Arabic and "art for art" in Persian, is a literary criticism school of thought and the borderline between romanticism and symbolism which has, unlike romanticism, neither compromised the poem for personal feelings and adopts it as a tool for expression of the inner perceptions and verve of the poet, nor, like symbolism, is of complexity and ambiguity, but it is based on the belief that poem is beautiful in its own capacity and it should be attached its proper value.
This research aimsto survey this school of thought in the beliefs of one of the prominent Lebanese poets, Amin Nakhlahand explain its various aspects.
In this research, the aim is to express the objectives of the poem in the views of Amin Nakhlah due to the fact that as a Parnassian poet, he aims to devote himself to the mere beauty of the poem and no other specific objectives should be sought in it.
In this essay some of his odes such as "al-bulbul","al-shallal" and "al-habib" have been examined and it has been concluded that Amin Nakhlah is a structuralist classic poet who attaches special importance to the form of words and way of expression, not to its nature.In the meantime, itrepresents the ivory tower literature which elaborates on issues such as love, bulbul (nightingale) and the like.
Keywords
اگر بخواهیم به ریشههای نوگرایی در ادبیّات عرب اشاره کنیم، باید بگوییم که نوگرایی در ادبیّات عرب پس از حمله ی ناپلئون به مصر در سال 1798م شروع شد که در پی آن عربها با ادبیّات غرب و مکاتب ادبی آن مانند کلاسیسم، رومانتیسم، رئالیسم، اگزیستانسیالیسم، سمبولیسم و ... که در حوزهی نقد ادبی قرار می گیرد، آشنا شدند؛ چراکه نقد ادبی برگرفته از ادبیات است و اصلی ترین موضوع بحث آن را نیز ادبیات تشکیل می دهد (امامی، 1377، 13) و در حقیقت همان مطالعهی آثار ادبی است که تاریخ ادبیات را هم شامل میگردد (ولک، وارن، 1373، 33).
نقد ادبی در عصر معاصر پیشرفت قابل ملاحظه ای داشت و مورد توجه بسیاری از ادیبان و منتقدان قرار گرفت (عتیق، بیتا، 9). و همان طور که اشاره شد مکتب های گوناگونی دارد یکی از این مکتبها، پارناس است که شعر را خدایی میداند که فقط به خاطر خودش باید پرستیده شود و نباید از آن انتظار سود و منفعت داشت و در راستای هدفی قرار گیرد.
پارناس در اصل به سلسله کوههایی گفته میشود که در وسط یونان قرار دارد و نه دختر زئوس، خدای خدایان افسانههای یونان که حافظ هنرهای زیبا بودند با برادرشان آپولون که خدای شعر بود، در آن زندگی میکردند (پارناس، 2008). این مکتب زیبایی را در شعر، ذاتی دانسته و برای آن هیچ رسالتی جز توجه به خودش قائل نیست و شعر را در خدمت اهداف سیاسی و اجتماعی و...نمی داند از این رو، هنر را مقصد قرار میدهد نه وسیله.
پارناس به دنبال آن است که از پرداختن به هر امر غیر ادبی پرهیز کند چراکه
از نظر این مکتب، ارزش اثر هنری، درونی و ذاتی است و ربطی به مسائل خارجی از قبیل محتوای آموزشی و اخلاقی ندارد (شمیسا، 1385، 403). این مکتب به تصاویر شعری و ساختار آن توجّه میکند ولی در پی این تصاویر، به دنبال موضوعی است (غنیمی هلال، 1997، 415). یعنی موضوعات خود را خارج از درون و ذات شاعر مانند مناظر طبیعت جستجو میکند به عبارت دیگر تلاشش، استخراج زیبایی از جلوه های طبیعت است.
از بنیان گذاران این مکتب می توان به ویکتورهوگو اشاره کرد او با اینکه قبلاً به مسائل اجتماعی توجه داشت و بعدها نیز در سال 1840 برای هنرمند وظیفه اجتماعی قائل شد، در سال 1829 در یکی از آثار خویش که «شرقیات» les orientales نام داشت توجّه زیادی به قالب شعر و وزن و قافیه نشان داد و ضمن مقدمهی غرورآمیزی به پیروان «سن سیمون»1 جواب داد و آزادی در شعر را اعلام داشت و ادعا کرد که شاعر همیشه حق دارد «اثر بیهودهای منتشر سازد که شعر محض باشد»
تئوفیل گوتیه2 میگوید: «فقط چیزی واقعاً زیبا است که به درد هیچ کاری نخورد. هر چیز مفیدی زشت است. زیرا احتیاجی را بیان میکند و احتیاجات انسان، مانند مزاج بیچاره و عاجز او، پست و تنفرآور است. تئودور دو بانویل3، شاگرد دیگر این مکتب، دنیا را پردههای نمایش و مردم را بازیگران آن میداند و به بازی و قیافه آنها بیش از احساساتشان اهمیّت میدهد. همچنین اقرار میکند که در فن شعر فقط به وزن و قافیه پایبند است و از شعر گفتن هیچ منظوری به جز اقناع ذوق خود ندارد و میگوید: «قافیه همچون میخی زرین است که تخیلات شاعران را تثبیت میکند» (سیّد حسینی، 1385، 475-477). بنابر این پارناس مکتبی است مبتنی بر ساختار و بنا که از وزن و قافیه تبعیت میکند و مبنای آن، زیبایی بر اساس زیبایی است (عبدالمنعم خفاجی، 1995، 161). چراکه بررسی پدیده ی زیبایی از دید فلاسفه و مکاتب ادبی غربی و ازنظر ادبیات و نقد قدیم عربی به عنوان یکی از ارکان نقد ادبی معاصر از آن رو ارزشمند و با اهمیت است که این هردو از مهمترین و اساسی ترین مصادر نقد ادبی معاصر بهشمار میآیند (غریب،1983، 30).
گوتیه در مورد پارناس و توجه آن به زیبایی میگوید:
«فایده هنر تنها زیبا بودنست و بس، آیا همین کافی نیست مثل گلها، مثل
پرندگان. هرچیزی که مفید باشد زیبا نیست زیرا وارد زندگی روزمره میشود و شعر به نثر تبدیل میگردد» او مینویسد: «ما مدافع استقلال هنریم. برای ما هنر وسیله نیست بلکه هدف است. هر هنرمندی که به فکر چیزی جز زیبایی باشد به نظر ما هنرمند نیست.
اصول مکتب پارناسی عبارتند از:
1- هنر برای هنر
2- بیتوجهی شاعر به احساس خود و تنها توجّه به زیبائی و صورت شعر
3-کمال زیبائی شکل و قالب و الفاظ شعر و قافیه
4- بازگشت به دوره ی کلاسیک و یونان قدیم
5- یأس و نومیدی در بعضی از اشعار آنها
پارناسیان اکثر شاعر بودند و این مکتب اختصاص به شعر دارد نه به رمان و نمایشنامه (فرشید ورد، 1378، 747- 748) .
از آنجایی که این مکتب قصد دارد ادبیات را از مفاهیم اجتماعی و سیاسی جدا ساخته وآن را در برج های عاجی حبس نماید به آن ادبیات برج عاجی گفته شده که از ویژگی هایش، وصف پروانه و بلبل و عشق و هرآنچه که سودمند نباشد، است. پارناسیها به چگونگی بیان اهمیّت میدهند نه خود متن از اینرو هنر نزد آنها همچون کندن صخره، کاری سخت و طاقتفرساست (کریم، 2010).
پارناس در ادبیّات کلاسیک عرب نیز، وجود داشت به گونهای که آن را در حولیات زهیر و تلاش او در ویرایش شعر و در شعر متنبی و أبو تمام و ... مییابیم. اما بارزترین نمایندهی آن در ادبیّات معاصر عرب، أمین نخله است که میگوید: «هنر روزی متولّد شد که مار به حوّا گفت: «بهترین خوردنی دربهشت سیب است» بهجای اینکه بگوید: «سیب را بخور» (نخله، 1975، 144) که این همان توجّه به ساختار است یعنی چگونگی و کیفیت گفتار مهم است نه چه چیزی را گفتن. از نمایندگان دیگر این مکتب میتوان به آنطون قازان ، شاگرد امین نخله، نیز اشاره کرد.
این جستار بر آن است تا به این سوال اصلی پاسخ گویدکه «پارناس چگونه در اندیشه امین نخله، ظهور پیدا می کند؟»
با توجّه به سوال اصلی تحقیق، فرض بر آن است که پارناس به صورت اندیشه ی هنر برای هنر، ساختارگرایی و تکیه بر شکل و ظاهر، تأثیرپذیری از مکتب کلاسیک و نیز ادبیات برج عاجی در اندیشه ی امین نخله ظهور و بروز پیدا میکند.
در مورد پارناس در ادبیات عربی مقاله ای با عنوان «نمود پارناسیسم در معلقهی امرؤالقیس»، توسط آقای دکتر عباس عرب و خانم کلثوم صدیقی نگاشته شد که در مجلهی دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد چاپ شده است. در این مقاله ی معلقه امرؤالقیس، جزء ایده های نخستین مکتب ادبی پارناسیسم معرفی شد؛ اما مقاله ای که پارناس در اندیشه ی امین نخله را بررسی نماید، به نگارش در نیامده که در این جستار به آن پرداخته می شود.
أمین نخله
او فرزند رشید نخلهی مشهور، مهمترین شاعر ملّیگرای لبنانی در قرن
بیستم میباشد. در سال 1901م در روستای مَجدِل المُعوش نزدیک باروک در
استان شوف لبنان به دنیا آمد (فتوح، 1994، 138). کتابهای اصول و منابع قدیم
عربی را خوانده و از اسلوب عربی فصیح تأثیر پذیرفت. از میان گذشتگان به جاحظ علاقهمند بود (خلیل جحا، 1999، 162- 163) و مانند او به شأن و جایگاه لفظ اعتقاد داشت.
امین نخله شاعری ساختارگرا است یکی از محققین به زبان استوار او اشاره کرده و یکی از نویسندگان تأکید می کند که وی از نظر ساختار قصیده و برگزیدن الفاظ رسیده و تک، پیشتاز ابداعگران است. او به سبک و اسلوب گذشتگان علاقه ی وافری دارد و از آنها پیروی میکند (الجیوسی، 2001، 330).
به او لقب «امیر الصناعتین» (پادشاه دو صنعت) دادهاند چرا که هم در زمینه ی شعر سرآمد است و تبحّر دارد و هم نثر. در زمینههای تاریخ، زبان، ادبیّات، شعر و... تألیفات گوناگونی دارد که مهمترینشان عبارتند از: کتاب المئه (چاپ 1931) و المفکره الریفیه، الأثاره التاریخیه (1954)، دیوان دفتر الغزل و تحت قناطر أرسطو (1954) و کتاب الملوک (1954) و ذات العماد (1957). الدیوان الجدید (1962) دیوان لیالی الرقمیتن (1966) و کتاب فیالهواء الطلق (1967). (فتوح، 1994، 138- 139) او سردمدار پارناس در ادبیّات معاصر عرب است و فایده ی شعر را در لطیف کردن و شاد نمودن دلها دانسته و تأکید میکند که ادبیّات زیبا ماندگار است (کریم، 2010). شعر از نظر او واژگانی برگزیده است که قصیده، به وسیله آن مزین میگردد؛ بدین خاطر به او سرور واژه ها گفته می شود چون در انتخاب واژه و قرار دادن آن در جایگاه مناسبش،کاملا موفق است (نخله، 1993، 6).
اشعار و آثار امین نخله تا حدی اثر گذار است که می توانیم آنها را مصداق این سخن لونگینوس4 قرار دهیم:«اثر ادبی بزرگ آن است که نه یک بار بلکه به تکرار خواننده را به هیجانآورد و بر انگیزد»(دیچز، 1373، 95).
1- هنر برای هنر
هنر برای هنر بر آن است که کار هنری هدف و رسالتی جز برانگیختن احساس و یا ایجاد شادی در نفس و جان ندارد (أبوسیف، 2005، 99) به دقّت در بیان فرا میخواند، هدف اصلی آن این است که ارزش شعر در ذات آن است نه این که شعر، ذات و درون شاعر را بیان کند. به ارتباطهای لفظی و جایگاه کلمه در جمله بسیار اهمیّت داده و وارد موضوعات اجتماعی و سیاسی نمیشود؛ خلاصه اینکه هدفش رساندن لذّت است. بنابراین شعر، زیباست نه به خاطر اینکه به دنبال هدفی خاص است بلکه فی نفسه و خود به خود زیبا و دارای ارزش هنری است و این همان چیزی است که پارناس آن را دنبال میکند.
امین نخله در قصیده ی «الشلال» میگوید:
طاوِلِ الهُضبَ، یــا عمود الماءِ، و تمـایـل بالقامـــه الهیفـــآءِ
یا أبا الأخضر المخطّط فی السهلِ، کتخطیط معطـــف الــحسناءِ!
یا أبا الأزرق المصفّق فی النهــرِ، لـرقص الشـــعاع فــی الأفیآءِ!
منّــه أنت من حیاهٍ، و خصبٍ، سقطـت مـــن علٍ علی الأودآءِ
تنسجُ الخصب للمــروج رداءً، لیت لی منک فضل ذک الـرّدآءِ ...
و أنا ابنُ الغمام، مُخْضَوْضِرالذهن، و إن کنـتُ ساکـنَ الصَّــحرآءِ!
(نخله، 2001، 86)
ترجمه:
«ای ستون آب! بر تپّهها چیره شو،
و بـــا انـــدامی لاغر، ناز کن
ای ســبزِ راه راه دشـــــت
همانند راه راهی لباس زیبارو!
ای آبـــی نـــوازنــده رود،
به خاطر رقص نور در سایهها!
تومنتِ زندگی و حاصلخیزی هستی
که از بالا بر زمین فرود آمدی
سرسبزی را لباس دشتها قرار میدهی
کاش من هم آن لباس را از تو دریافت میکردم
من فرزند ابرم، ذهن و اندیشهام سبز است
اگرچه ساکن صحراء باشم. »
اندیشهی هنر فقط به خاطر هنر که جوهره مکتب ادبی پارناس است، در این ابیات کاملاً مشهود است چرا که در آن زیبایی ذاتی وجود دارد که روح را مینوازد و برای انسان لذتّبخش است. وقتی که این اشعار را می خوانیم از اینکه شاعر آبشار را مورد خطاب قرار داده و با آن صحبت می کند و آن را در ناز کردن و زیبایی، به لباس زیبارو تشبیه می کند، لذت برده و این ایجاد لذت، یکی از اهداف اصلی پارناس است. در این ابیات هدف، پرداختن به خود شعر است نه چیزی دیگر و شاعر با به کارگیری صنعت جانبخشی این هدف را تکمیل می کند. پارناس بر فلسفه ی زیبایی شناختی متکی است به خصوص «فلسفه ی کانت که اختصاص به شعر غنایی دارد؛ فلسفه ای که معتقد است شعر مستقل از هر هدف اجتماعی یا اخلاقی است» (عبدالمنعم خفاجی، 1995، 162). اشعار فوق نیز، بر زیبایی شناختی استوار است که دارای استعاره، تشبیه و تشخیص است و جزو اشعار غنایی یا آوازی (lyrique) محسوب می گردد که قالب اشعار عربی جزو این دسته هستند. در این اشعار هدف خاصّی وجود ندارد، بلکه خود شعر مورد هدف است یعنی هدف این ابیات، بیان موضوعات سیاسی یا اجتماعی و... نیست بلکه هدف آن فقط این است که خواننده ازآنها لذت ببرد.
و در ادامه:
یا لسانَ الجبال فی خطبة العزِّ، و راوی القــصیدةِ العصمآءِ:
لک تلک الصیحات فی کلِّ وادٍ، مــؤذناتٍ بالـدولةِ الخضرآءِ
نقلَ البلبلُ الطـروبُ حدیثــاً عنک رطبَ الألفاظِ، رطب الأدآءِ
ما تُری قلتَ للصخور حوالیکَ فرقَّت فـی اللیلــه الزرقآءِ...
(همان، 86)
ترجمه:
«ای زبان گویای کوهها در عزّت و بزرگی
و روایت کننده ی قصیده ی پاک
در هر درّهای صدای صیحههای توست
که خبر از دولت سرسبز میدهد
بلبل شاداب با بهترین الفاظ
و بهترین بیان، سخن تو را نقل کرد
به صخرههای پیرامونت چه گفتی
که در شب آبی نرم و لطیف شد... »
همانطور که اشاره شد پارناس تعدیل کنندهی اندیشههای رومانتیک است که در آن شاعر فقط به درون و ذات خود پرداخته و شعر را وسیلهای برای بیان عواطف و احساسات خود قرار میدهد و تا حدی در احساسات خود غرق می شود که به هیچ چیزی جز ذات خود اهمیت نمی دهد.
مانند این بیت شابی که در آن احساس غم و اندوه طولانی را بیان میکند:
و فی لیلهٍ من لیالی الخریف مُثَقَّلةٍ بالأسی وَ الضّجَر
(الشابی، 1999، 200)
ترجمه:
«و در شبی از شبهای پاییز/که با غم و اندوه سنگین شده است. »
امّا شاعر پارناس به هیچ وجه شعر را وسیله ای برای بیان احساسات شخصی خود، قرار نمیدهد بلکه خود شعر و زیبایی آن برای او هدف است که این قضیه را در ابیات فوق مییابیم که شاعر با مهارت هرچه تمامتر و با انتخاب واژگان مناسب، زیبایی شعر را به خواننده منتقل کرده است و در آن خبری از رومانتیک نیست یعنی با خواندن این ابیات، به انسان حسّ رومانتیکی خاصّی دست نمیدهد چون شاعر موضوعش را که وصف آبشار است وسیله ای برای بیان احساسات و عواطف درونی خویش قرار نداد بلکه فقط به وصف آن که یک موضوع بیرونی است، می پردازد بر خلاف شاعر رومانتیک که از طبیعت برای بیان عواطف سرشار درونی خود، کمک می گیرد.
و در ادامه:
یا عمودَ الجلالِ، فی الأرضِ فــرعُ منه بادٍ، و الأصـلُ فی الجوزآءِ!
یالوآء اللألآء، من کـلِّ لــــونٍ نسجته أصـــابعُ الأضوآءِ!
یا أخا الغیثِ، یا أخا النـهرِ، و البحر و قــوسِ الغمام، و الأنوآءِ!
أنت حبلٌ مــن فضّه، عقــدوه بین هذا الوادی، و هذا الفضآءِ
ألِفٌ أنتَ خطَّها قلـــمُ اللــهِ، لأحلی الصحــائف الزهرآءِ
(نخله، 2001، 87)
ترجمه:
«ای ستون بزرگی و عظمت در زمین، که
ریشهاش در آسمان است و شاخهاش در زمین
ای پرچم درخشندگی، که انگشتان نـور
آن را رنـــــگارنـــــــگ بــــــــافته اسـت
ای برادر باران، ای برادر رودخانه و دریـا
ای کـــمان ابــــر و طــــوفــــــــانهــــا
تـــو ریــــسمانی از نقــرهای که میان
زمـــین و آســــمان تــــــو را بـــافتهانــد
تو ألفیهستیکهقلمخدا تو را نگاشتهاست
بــا بــهتـــریـــن بــــرگـــههای درخشان.»
یکی از ویژگیهای اندیشه هنر برای هنر، فرار از «ذهنیّت» یا «سوبژکتیویسیم»
و روی آوردن به شعر «او بژکتیف عینی» است که آن همان شعر ناتورالیستی5 است
که توأم با رُمان ناتورالیستی به وجود آمده است. شعری که در آن، «من» وجود
ندارد، یعنی شاعر فقط تماشاگر و بیان کنندة صحنههاست. (سیّد حسینی، 1385، 484)
در اشعار فوق، این عینیگری را میبینیم که شاعر در آن از واژههای عینی و قابل مشاهده استفاده میکند مانند: زمین، ستون، انگشتان، باران، دریا، ریسمان، قلم، برگهها و ... و وجه از واژه «أنا» «من» استفاده نمیکند بلکه بیشتر به توصیف «آبشار» پرداخته و آن را نظاره میکند.
2- ساختارگرایی
یکی از ویژگیهای شاعر پارناسین، توجّه به ساختار و فرم شعر است. هنر را قائم به ذات دانسته و به طرز بیان اهمیّت خاصی میدهد. محتوای اشعار ساده و بیاهمیّت است ولی قالب شعر با مهارت واستادی فوق العادهای ساخته شده است به عبارت دیگر یکی از اصول این مکتب کمال شکل از لحاظ بیان و انتخاب کلمات و زیبایی قافیه است. در شعر پارناسین به انتخاب واژه ها و قالب ها و قافیه توجه بسیاری میشود زیرا تنها هدف این شعرها این است که به زیباترین شکل ممکن به خواننده عرضه شود مانند قصیده «البلبل» أمین نخله:
قلبٌ علی الغصن، أم، أم « للغصن فرعان یا نظرةً حَیَّرتَ عینی، و وجدانـی
أرقُّ حسًّ، و احلی زینةٍ، جمعاللبلبل المعتلی فی شهر نیسانِ
صوتانِ، لا یستجیب الروضُ غیرهمــا: صوتُ المحبّ، و صوتُ البلبل العانی
فــی کلِّ مبتلَّةٍ، باتا، و عاطـــرةٍ بین النّدی، والشَّذا، ماذا یریـدانِ!
(نخله، 2001، 115)
ترجمه:
«قلبی است بر روی شاخه، یا هر شاخه 2 شاخه دارد
ای نگاهی که چشم و احساس مرا متحیّر کردی
لطیفترین حسّ، و بهتــــــرین زینت، در بلبلی که
در مـاه نیسان از شاخه بالا میرود، گرد آمدهاند
دوصدا است که باغ به جز آن دو را پاسـخ نمیگوید:
صــدای عــــاشـــق، و صــــــدای بلبل اسیر
شـــب هنگــــام، مــــیان شبنـــم و بوی خوش،
خیــــس و خوشبو شدهاند، چه میخواهند!»
آنچه که در این ابیّات اهمیّت دارد، طرز بیان و توجّه به ساختار و فرم است و محتوای آن ساده
و معمولی است. در این اشعار شاعر تمام تلاشش را به کار میگیرد تا واژههای زیبایی را انتخاب کند، واژههایی چون «أرقُّ و أحلی» که هر دو اسم تفضیل هستند و حسّ لازم را به خواننده منتقل میکنند یا واژههایی چون «غصن» که دوبار تکرار شده است و «صوت» که سه بار تکرار شده است امین نخله با استادی هرچه تمامتر آنها را در کنار هم قرار داده است و به گونهای آن را آهنگین نموده است که ملقّب به «امیر الصناعتین» فرمانروای شعر و نثر گردیده است به عبارت دیگر در این ابیات چگونگی گفتار مهم است نه چیستی آن. همچنین اگر به قافیه توجه کنیم، می بینیم که پایان دو قافیه اشباع شده است مانند: وجدانی و العانی و دوقافیه دیگر کسره دارد مانند: نیسانِ و یریدانِ که این امر حکایت از ساختارگرا بودنِ سرور واژگان ادبیات معاصر عرب است که به زیبایی هرچه تمامتر از آنها استفاده نموده است.
در ادامه:
یـــا لابسَ الریشِ أصباغًا محبَّرةً، فالریشُ، و الفـنُ المزدانُ شبــهانِ
و طالباً مــن فضاء اللهِ منفسَحاً حرَّ الجوانــب، لم تـأخذه عینانِ
و قاصدًا ربـوةً، أو ظل منعطَفٍ، علی غمائمَ فی وادٍ، و غـــدرانِ
و مستمیحاً فـحول الشعر قافیةً، حتـــّی یغنـّی علیها ألفُ دیوانِ
و حائماً، دائرًا، وافــی منازلنا: أُوتیتَ سؤلک، فانزل أرض لبنانِ...
(همان)
ترجمه:
«ای صـــاحــــب پـــر رنـــگارنـــــــگ
پــــر و شــــاخـــه مـــزین شـــده، شــبیــه هــمنــد
وای کسی که از فضای خداوند، مکانی وسیع
را میخواهیکه ازهرجهت آزاد باشد و چشمها آن را درنیابد
وای خـــواهـــندهی بــلندی یا پیچ و خم
بــــر روی ابـــــرهـــــــای درّه و بـــــــرکـــــــههـا
وای کــــسی که از بزرگان شعر، قافیه را
مـــیخواهـــد تــــا هـــزار دیــــوان را بـــا آن بسراید
وای متحیّروسرگردانودریابندهی منزلهایما
به خواستهات رسیدی، پس در سرزمین لبنان فرود بیا...»
موسیقی شعر عربی از دیرباز بر پایه ی اوزان عروضی، که خلیل بن احمد فراهیدی واضع آن بود و به همین دلیل اوزان خلیلی نیز خوانده میشود، و بر اساس قافیه که خود رکن مهمّی از ارکان شعر عربی را تشکیل میداده، استوار بوده است. همانطور که ملاحظه میکنید ابیّات فوق در بحر رجز (مستفعلن مستفعلن مستفعلن) میباشد و قافیه در این ابیّات نقش مهمّی را ایفا میکند و همچون میخی زرّین است که تخیّل شاعر را تثبیت مینماید. در اشعار فوق وزن و قافیه از ارکان اصلی شعر امین نخله است که پارناسی بودن او را اثبات میکند چراکه معتقد است «قافیه وقف عرب هاست و آنها بدین وسیله از سایر ملّتها ممتاز شدهاند پس چگونه میتوان از آن چشم پوشید؟» (فتوح، 1994، 140).
پیروان این مکتب به الهامات شاعرانه اعتقادی نداشتند و معتقد به انجام کار
سخت و درگیر شدن با مشکلات برای رسیدن به زیبایی ظاهر بودند یکی از این کارهای سخت استفاده از فن نحت یا هنرکندهکاری در انتخاب کلمات است به این معنا
که شاعر خودش را به زحمت میاندازد تا از کلمات و واژههای سخت در شعر خود استفاده کند مانند استفاده از اسم فاعل و مفعول: لابَس- أصباغاً و نیز استفاده از اسم فاعل نکره و مفعول: طالباً- منفسحاً، قاصداً- ربوةً، مستمیحاً- قافیةً. همچنین شاعر خود را ملزم میکند تا در آخر سه کلمه مصراع دوّم بیت اوّل از حرف «ن» پشت سر هم استفاده کند: الفننُ- المزدانُ- شبهانِ. و نیز خود را ملزم به استفاده از دو حرف روی در هر قافیه می نماید مانند: ان= شبهانِ- عینانِ- غدرانِ- دیوانِ- لبنانِ.
3- کلاسیک و ادبیّات برج عاجی
یکی از ویژگی های پارناس توجه به سبک قدیم و اسلوب کلاسیک است که در آن شاعران در بلاغت و شاعری و سبک و ساختار، از گذشتگان پیروی میکنند و عنصر تقلید و پیروی از آثار شعری قدیم، در آثارشان کاملا ًنمایان است.
امین نخله یکی از شاعرانی است که از سبک و اسلوب گذشتگان تبعیت کرده و از آن عدول نمی کند به عبارت دیگر سبک شعری او بر اساس اوزان خلیلی و توجه به وزن و قافیه است که در اشعار او کاملاً هویداست:
هذا فـــضاءٌ کـــأنَّ اللهَ فیَّحــه، فکـلُّ طیرٍ لـه فیه جــناحانِ!
لا یعـــرفُ الـرقَّ، و الأقفاص، بـلبُلُه و لـا یغـرّد إلا فـوق أفــنانِ
مــن أنشأ الأرز أعـــلاه لـنا وطناً، کی یسحب الذَّیل فیه الناعم، الهانی
إنَّ الکــریم الذّی أعــطی بلاکــدرٍ لم یخلق الطیر، و الأقفاص، فی آن!
غَنّـــت بــلابلُ لبنــانٍ بنــعمته علی عیونٍ، و زاکت فوق أغصانِ
تبیتُ تسـألُ، تـــحت الشـــرق، خالقها أن لایُقَیَّدَ فیهصوتُ إنسانِ...
(نخله، 2001، 116)
ترجمه:
«این فضایی است که گویا خداوند آن را گسترانده است،
چرا که هر پرندهای در آن دو بال دارد!
بلبلش اسارت و قفصها را نمیشناسد
و جز بر روی شاخهها آواز نمیخواند
کسی که صنوبر را آفرید، وطن را بر روی آن برافراشت
تا اینکه دامن نرم و لطیف را در آن بکشد
بخشندهای که بدون تیرگی و کدورت بخشید
پرنده و قفص را با هم خلق نکرد!
بلبلهای لبنان به خاطر نعمت و برکت او
در چشمهها ترانهخواندند و بالایشاخهها خرامیدند
پیوسته از خالقش زیر نور خورشید میخواهد
که صدای انسان در آن طنین انداز نشود...»
همانطور که اشاره شد، از مهم ترین ویژگی های شاعر پارناس توجّه به اسلوب قدیم یا کلاسیک است که آن را در ابیات فوق مشاهده میکنیم چرا که شعر از نظر امین نخله همان کلام موزون مقفی است. او به رعایت کردن وزن و قافیه شدیداً پایبند است و آن دو را موسیقی و آهنگ شعر می داند که شعر به آنها نیازمند است.
به ادبیّات پارناسیها، ادبیّات برج عاجی گفته میشود چون که به وصف پروانه و بلبل و عشق و هرآنچه که سودمند نباشد، میپردازد. مانند ابیات فوق که در وصف بلبل بود و ابیات زیر که در وصف عشق است:
الحبیب الأوّل
اُحبُّک فی القنوط، و فی التـمنی
کأنِّی منک صرتُ، و صرتَ مِنِّی!
اُحبُّک فوق ما وسعت ضلوعی،
و فوق مدی یدی، و بلوغ ظنیِّ
هوًی مترنِّحُ الأعــطاف، طلْقٌ
عــلی سهل الشباب المطمئنِّ
أبوح إذن، فکلُّ هبوب ریحٍ
حدیثٌ عنک فی الدنیا، و عنِّی
سینشرنا الصباح علی الرّوابی،
علی الوادی، علی الشجر الأغنِّ
(همان، 140)
ترجمه:
«عشق اوّل تو را هنگام ناامیدی و آرزو کردن دوست دارم
گویا در همدیگر گرد آمدهایم
تو را با تمام توانم دوست میدارم،
بیشتر از قدرت و حدس و گمانم
تو عشقی متمایل و سرگردان و آزاد
در دشت جوانان مطمئن
بنابراین آشکار میکنم، چرا که هر وزش بادی
در باره تو و من در دنیا صحبت میکنند
صبح، ما را در دشتها، دره
و در منطقه پردرخت، پخش خواهد کرد. »
همانطور که مشاهده میکنیم سبک و اسلوب شاعر در این اشعار، قدیم و کلاسیک است که از اوزان خلیلی تبعیت نموده است و ادبیّات برج عاجی نیز در این ابیّات کاملاً مشهود است چرا که در آن صحبت از عشق است که به قول پارناسی ها سودمند نیست و فایده ای ندارد.
نگاه انتقادی به پارناس و تأثیر آن بر أمین نخله
همان گونه که اشاره شد، پارناس در رد مکتب رومانتیک که توجه محض به احساسات شاعر دارد، به وجود آمد و شاعر پارناسی فقط به ظاهر و فرم ابیات یا جنبههای فرمالیستی آن توجه می کند که از این نظر ارتباط تنگاتنگی با فرمالیسم دارد؛ اما از این نکته بسیار مهم غافل مانده است که خداوند همه چیز را در خدمت
بشر قرار داده است تا به سمت سعادت رهنمون گردد حتی ادبیات را؛ از این رو اگر
شعر فقط بخواهد به جنبههای ظاهری توجه کند و به مشکلات و گرفتاری های
موجود بر سر راه بشریت وقعی ننهد، ارزشی ندارد به عبارت دیگر چگونه می توان
ظلم و ستمهای موجود در میان بشریت را مشاهده کرد و از شاعر انتظار داشته
باشیم که فقط برای ایجاد لذت، شعر بسراید و چشم از آنها بپوشد؛ بدین خاطر در
مقابل مکتب «هنر برای هنر» ، ادبیات مدنی با شعار معروف نکراسوف- شاعر روسی- تو می توانی شاعر نباشی، اما نمی توانی شهروند نباشی، بوجود آمد(سیدحسینی، 1385، 485)، بوجود آمد. ادبیات مدنی خواهان اینست که در باره اثر ادبی نه با معیار زیباییشناسی، بلکه از نظر سود بخشی داوری شود: اثر باید فایده اخلاقی، اجتماعی یا سیاسی داشته باشد. دابرولیوبف (Dobroliobov) (1836-1861) می گوید: «زیبایی که در واقعیت وجود، از زیبایی در هنر برتر است» (همان).
بنابراین نقد و حتی ایراد اساسی که می توان به این مکتب وارد نمود، توجه بیش از حد به ظاهر شعر و غفلت نمودن از مفاهیم و محتوای آن است که این قضیه از ارزش و شأن والای شعر می کاهد تا حدی که تی.اس.الیوت پارناسی ها را به در پیش گرفتن راه خطا و کوتاه نظری متهم کرده و اقرار می کند که «ادیب یا شاعر باید متعهد باشد از نظر او هدف شعر و نقد، هر شاعر و منتقدی را ملزم می کند که به منفعت اجتماعی توجه کند»(المدارس الأدبیه،1390).
همانطور که سابقا ًاشاره شد، امین نخله شاعر مکتب پارناس است که دقیقاً براساس اصولوچارچوب اینمکتب حرکتکرده و معیارهای آنرا میپذیرد. بنابراین مهمترین انتقادی که میتوان بهاشعار او وارد کرد ایناست که درعین زیبایی اسلوبوساختار، فقط به فرم توجه دارد و هیچاعتنایی به مفهوم ندارد که این قضیه در قصیدههای مختلف او که در اینمقاله بررسیشد، نمود دارد، یعنی شعر او بهدور از مفاهیم اجتماعی یا اخلاقی است که بشر برای همیشه به آنها نیازمند است پس از اینجهت میتوان گفت شعر او تکبعدی است و این امر، یکی از ایرادهای اساسی است که میتوان به شعر او وارد نمود.
نتیجه
همان گونه که گذشت، پارناس مکتبی ادبی است که هدف شعر و زیبایی آن را
فقط در خودش جست و جو میکند نه خارج آن و مکتبی است ساختارگرا. این
مکتب به صورت های مختلف در اشعار امین نخله، بررسی شده و نتایج ذیل به دست آمد:
- شعر در اندیشه ی امین نخله، آن است که زیبا باشد و هدف خاصّی جز لذّت رساندن را دنبال نکند و به دنبال اهداف سیاسی و اجتماعی نیست.
- امین نخله، شاعری ساختارگراست و به فرم و ظاهر شعر اهمیّت فراوانی میدهد و از واژگانی زیبا و آهنگین استفاده میکند. او در انتخاب کلمات خود را به زحمت انداخته و از هنر نحت (کندهکاری) کرده است.
- پارناس با مکتب کلاسیک ارتباط تنگاتنگی دارد و ادبیّات آن، برج عاجی و
توصیف بلبل و عشق و هر چیز غیر سودمند است که در اشعار امین نخله مشاهده
شد.
در پایان، با بررسی مؤلفه های مکتب پارناس در شعر امین نخله، ثابت شد که امین نخله بزرگترین شاعر پارناس ادبیات معاصر عرب است که برای شعر ارزش و اهمیت فراوانی قائل است و به هیچ وجه آن را در راستای اهداف سیاسی، اجتماعی و مانند آن قرار نداده و وسیله ای برای رسیدن به هدف نمی داند.
پینوشتها
1- (ت1760) فیلسوف و نویسنده معروف فرانسوی
2- (1811-1872م) شاعر معروف فرانسه و از سردمداران پارناس
3- شاعر فرانسوی
4- آخرین منتقد ادبی بزرگ یونان باستان لونگینوس است و اثر بسیار مشهوری که به او منسوب است، به نام « شیوه ی بیان عالی» , در تاریخ نقد ادبی یونان باستان همانقدر اهمیتدارد که فن شعر ارسطو.
5- طبیعت گرایی یا ناتورالیسم (Naturalism) معمولاً در اشاره به این باور فلسفی بکار می رود که تنها قوانین و نیروهای طبیعت (نه قوانین و نیروهای فراطبیعی) در جهان فعالند و چیزی فراتر از جهان طبیعی نیست.