Document Type : Research Paper
Authors
Abstract
Ahmed Waeli, a famous contemporary Iraqi Shiite poet and orator, has used the phonemenon of quranic intertextuality abundantly in hisreligious poetry. In his poetry, the literal and spiritual impact of the Qur'an can be found manifestly. He usesthe teachings of the Qur'an in two methods: in the first one, like many classical Arab poets, he uses somequranic words and concepts in poetry without any changes and creativity. This method has the highest frequency in his poetry; another method he has used is intertextuality. In this method, Waeli's inspiration from the Qur'an is indirect and hidden mixed with technical dexterity and capability.
Keywords
با پیشرفت و تکاملی که در دانش نقد، به ویژه در چند دهه ی اخیر، به وجود
آمده، چارچوب های نقد سنّتی در هم شکسته شد و نظریاتی نو به عرصه ی نقد
وارد گردید. به عنوان نمونه« شالوده شکنی، تمایز میان سخن ادبی و نقد ادبی را
از میان برداشت.یعنی؛ این باور انکار شد که نقد ادبی زاییده یا پیوست متن ادبی است
و کارش توصیف نکته های دشوار و پیچیدهیآن است» (احمدی، 1378، 460)؛ نقد
ادبی به تدریج توانست به جنبه های درونی اثر ادبی راه پیدا کند و مناسبات
موجود بین متون را کشف و تأثیر و تأثّر آنها را بر یکدیگر بررسی کند و سرانجام
نظریه ای جدید را عرضه کند که از آن به عنوان «نظریه ی بینامتنی»(تناص) یاد می شود.
مفهوم «بینامتنیت» از جمله مفاهیمی است که به سختی میتوان آن را در
یک یا چند جمله ، خلاصه یا تعریف نمود؛ زیرا گسترهی وسیع آن باعث شده است
تا به فراخور حال، تعریف های گوناگونی از آن ارائه شود؛ امّا به اختصار میتوان
گفت: «بینامتنیت، به وجود آمدن یک متن جدید از متون گذشته یا معاصر آن
متن است، به گونهای که متن تازه، خلاصهای از متن های گوناگونی است که
مرزهای آنها از میان رفته و سبک و سیاق تازهای پیدا کرده است، به گونهای که
چیزی جز مادهی نخستین از متن های گذشته باقی نمانده، آن هم به صورتی که
متن اصلی در متن جدید غایب است و تنها افراد آگاه و اهل فن، قادر به تشخیص
آن خواهند بود» (عزام، 2001، 29). درحقیقت، بینامتنیت (inertextuality) یک اصطلاح نقدی است که در اواخر دههی شصت میلادی توسط «ژولیاکریستوا» با استنباط از آثار «باختین» به عرصهی نقد وارد شد (احمدی، 1378، 626). بنابراین، جرقه های این نظریه را می توان در گرایش های صورتگرایانه ی « باختین» جستجو کرد؛ گرایش هایی که راه را برای تحوّل در عرصه ی نقد ادبی در سالهای بعد گشود؛تحولی که توجه ناقدان را از «مؤلّف» یک اثر ادبی به خود «متن» معطوف کرد
و متن را اساس کار قرار داد و و به این نکته توجه داد که «می توان با متن،
مکالمه داشت بی آنکه به شخصی(یا مؤلّفی) پشت آن رجوع کرد؛زبان خود حرف میزند» (همان:626). از سوی دیگر می توان گفت که وجود همین روابط و
مناسبات میان متون مختلف است که به متن معنا می بخشد و به ما این امکان را
می دهد که معانی آن را دریابیم؛ چرا که«هر متن بر اساس متونی که پیشتر خواندهایم، معنا می دهد و و بر معانی و رمزهایی استوار است که پیشتر خوانده ایم. بینامتنی،
توجّه ما را به متون پیشین جلب می کند. بنابراین، به قاعده ی بینامتنی هر متن به این دلیل معنی دارد که ما پیشتر متونی را خوانده ایم (همان: 327).
مترجمان و ناقدان معاصر عرب، هنوز به ترجمه واحدی برای اصطلاح بینامتنیت دست نیافته اند و برخی آن را «التناص»، عده ای «التناصیه» و گروهی «النصوصیه» و گروهی نیز «تداخل النصوص» (تداخل متون با هم) نامیده اند و تلاش فراوانی برای تبیین آن کرده اند (عزام،2001، 41). اینان در تحلیل گفتمان شعری، به پدیده ی تناص اشاره کرده اند. ناقدانی مانند «صبری حافظ»، «محمّد عزام» و «صلاح فضل» ... در این زمینه،مقالات و کتابهای درخوری نوشته اند؛ زیرا شاعران نوگرای عرب، رویکرد پرباری به متون ارزشمند میراث کهن به ویژه میراث دینی داشته اند و میراث دینی، پیوسته منبع و الهام بخش آنان بوده است. امّا بسیاری بر این عقیده اند که در میراث نقد عربی قدیم، اصطلات فراوانی می توان یافت که به اصطلاح بینامتنیت بسیار نزدیک بوده اند، از آن جمله در عرصه ی بلاغی می توان از «تضمین»، «تلمیح»، «اشاره»، «اقتباس» و ... و در زمینه ی نقدی از «مناقضات»، «سرقات» و «معارضات» و ... نام بُرد (همان: 42).
«ژرار ژنت» فرانسوی در کتاب «درآمدی به فزون متنی» بینامتنیت را چنین تعریف میکند: «رابطهی حضور همزمانی بین دو یا چند متن» یا «حضور عملی یک متن در داخل متن دیگر به درجات مختلفی از وضوح و غُموض» به گونهای که فقط میتوان باهوش سرشار آن را دریافت (ژنت، 1985، 5). بنابراین، منظور از اصطلاح بینامتنیت، می تواند ارتباط موجود بین هر متن ادبی یا متون دیگر باشد. با توجّه به تعریف بینامتنی و مواردی که ذکر شد، میتوان بینامتنیت را در بردارنده ی سه بنیاد اساسی دانست:
الف- «متن حاضر» که از آن به «متن لاحق» یا «متن موجود» نیز تعبیر
میشود.
ب- «متن غایب» که «متن سابق» یا «متن مفقود» نیز نام دارد.
ج- «روابط بینامتنی» میان این دو متن (جمعه، 2003، 144).
جریان بینامتنی در واقع، چگونگی «کوچ معنا» را از «متن غایب» به «متن حاضر» روشن میکند و مشخّص میسازد که در این کوچ، چه تغییراتی روی داده تا متن کنونی شکل گرفته است. به عبارت دیگر، عملیات بینامتنی، همان بررسی متن اصلی با توجّه به متن غایب و ردّیابی روابط موجود بین آنهاست (ر.ک: میرزائی و واحدی، 1388، 308- 309).
بازآفرینی متن پنهان یا حضور آن در متن حاضر به سه صورت انجام میگیرد: «قانون اجترار» یا نفی جزئی، «قانون امتصاص»یا نفی متوازی ،و «قانون حوار»یا نفی کلی.
1- نفی جزئی یا اجترار: در این نوع از روابط بینامتنی، مؤلّف، جزئی از متن غایب را در متن خود میآورد و متن حاضر، ادامهی متن غایب است و کمتر ابتکار یا نوآوری در آن وجود دارد (عزام، 2005، 116). چنین متنی که از متن غایب برداشت شده است، میتواند یک جمله، یک عبارت یا یک کلمه باشد که معمولاً از نظر معنای الفاظ و عبارات، موافق با متن غایب است.
2- نفی متوازی یا امتصاص: این نوع رابطهی بینامتنی در مقایسه با گونه ی
نخست، برتری دارد؛ زیرا در این گونه، متن پنهان، پذیرفته شده است و به صورتی
که جوهرهی اصلی آن متفاوت نگردد، در متن حاضر به کار رفته است (موسی، 2000، 55).
در این نوع تناص، معنای متن پنهان در متن حاضر مورد تأیید قرار دارد و دچار تغییر اساسی نمیگردد،بلکه همان نقش خود را در متن حاضر نیز ایفا میکند.البته، متن غایب میتواند از معنایی بیشتر در متن حاضر برخوردار شود و براساس میزان خواست شاعر بر ایجاد نوآوری، اندکی تغییر و تحّول در آن رخ دهد (میرزائی و واحدی، 1388، 306).
3- نفی کلّی یا حوار: بالاترین درجهی تناص، نفی حوار (کلّی) است که یافتن متن پنهان در این نوع از بینامتنی، آگاهی عمیقی نسبت به متن پنهان را طلب میکند؛ زیرا متن پنهان، بازآفرینی میشود به گونهای که در خلاف معنای متن پنهان به کار میرود (وعدالله، 2005، 37). به عبارت دیگر: در نفی کلّی، هیچ نوع سازشی میان متن حاضر و پنهان وجود ندارد و پی بُردن به این نوع بینامتنی تنها با فهم لایههای زیرین متن، قابل تشخیص و تمییز است (میرزائی و واحدی، 1388، 306- 307).
امّا دربارهی تأثیر قرآن کریم بر شعر می توان گفت که این پدیده از زمان نزول این کتاب جاویدان مشهود بوده است؛برای نمونه، در صدر اسلام می توانیم آن را در شعری منسوب به امام علی(ع) ببینیم، آنجا که می فرماید:
فَلَو کُنــتُ بَوَّابَاً عَلَی بَابِ جَنَّهِ لَقُلتُ لِهَذانِ: ادْخُلُوا بِسَلَامِ)
(به نقل از: القیروانی، 1981، ج1: 34)
در این شعر،این آیه ی قرآن به کار رفته است:
(إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ) (ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ) (حجر/45-46)
این رویکرد،در شعر عصر اموی و عبَاسی نیز به روشنی دیده می شود.به عنوان نمونه، «ابوالعتاهیه»شاعر زهدگرای عصر عباسی چنین سروده است:
وَ لَـــو رَامَــهاَ أَحَدٌ غَیرَهُ لَزُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهـــَا
(ابوالعتاهیه، 1995، 202)
ترجمه:
«اگر فردی غیر از او، آن را [خلافت ] قصد نماید، قطعاً زمین به لرزشِ[شدید]خود لرزانیده شود:تنها او[ممدوح] شایسته ی خلافت است. »
شاعر در این بیت ها به این سخن قرآنی اشاره نموده است: (إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا) (زلزله/1)
همچنین در عصرهای بعدی یعنیدوره ی مملوکی، عثمانی و معاصر، موضوع بینامتنی گستردگی بیشتری دارد که در اینجا برای پرهیز از طولانی شدن سخن از
ذکر شاهدهای قرآنی و شعری خودداری می شود. به هر حال،برآیند سیر تاریخی
این پدیده، بیانگر این است که تأثیر قرآن بر شعر و اهتمام شاعران به قرآن، جهت
قوّت بخشیدن به بلاغت و فصاحت هنر شعری خویش، از دیرباز رواج داشته و
ناقدان قدیم و جدید به اهمیّت آن اشاره کرده و شاعر را به حفظ و تدبّر در
قرآن سفارش نموده اند (ر.ک.ابن الأثیر، 1990، ج1: 47). علّت این امر هم روشن
است؛ زیرا قرآن، منبع بلاغت و سرچشمهی جوشانی است که سالکان وادی ادب
از نوشیدن آن بی نیاز نخواهند بود و ارزشمندترین اثری است که شاعران با آن
بهعنوان یک میراث ادبی و دینی و جامع و کامل، تعامل داشته اند (رستم پور، 1384، 19).
در این نوشتار توصیفی ـ تحلیلی، «متن اصلی» یا «متن حاضر»، همان «شعرهای دینی» احمد وائلی است که از دیوان وی استخراج شده است. «متن غایب»، «آیات قرآن» است که تلاش شده استروابط موجود میان این دو متن بررسی شود و به طور مختصر، پیرامون هر یک توضیحات کوتاهی آورده خواهد شد تا تصویری روشن از این پدیده در شعر دینی وائلی به مخاطبان ارائه گردد.
2-1. پردازش تحلیلی موضوع
2- 1. احمد وائلی
احمد وائلی در سال 1342 ﻫ.ق در شهر نجف اشرف، دیده به جهان گشود. تحصیلات مقدّماتی خود را در همان شهر سپری نمود. در سال 1389ﻫ. ق در
رشتهی فقه اسلامی از دانشگاه بغداد، مدرک فوق لیسانس دریافت کرد و در سال 1392 ﻫ.ق موفق به اخذ مدرک دکترا از دانشگاه قاهره گردید. سپس به عراق بازگشت و دانش و ادبیّات خود را در خدمت خواستههای ملت خویش قرار داد. خطابه های مشهور وی، زبانزد عام و خاص گردید. شعرهایش در نشریههای گوناگون جهان عرب به چاپ رسید.
این دانشمند توانا و ادیب برجسته، در روزگاری زندگی میکرد که سرزمیناش
از استبداد و استعمار رنج میبرد.از این رو، بر آن بود تا از طریق منبرهای حسینی
و شعر دینی، مردم را به سوی بیداری و پایداری رهنمون نماید. وی هیچگاه ،
تسلیم تهدید و تطمیع حاکمان ستمگر عراق نشد و بارها از سوی آنها زندانی و تبعید گردید.
اصالت اسلامی- شیعی و پرهیز از غرب گرایی و تفرقه، مشخّصهی بارز اندیشهی وائلی بود؛ وی دانشمند و ادیبی مردم گرا بود. برای وجدان و عقیده ی آنها می گفت و می سرود. پیروی از آموزه های اهل بیت(ع) وی را، به مانند برخی از شاعران کلاسیک شیعه، در خط اول مبارزهی با استبداد و استعمار قرار داده بود. به همین سبب، نام و روش او همواره در ذهن مردم عراق و برخی دیگر از سرزمین های اسلامی ماندگار شده است (برای تفصیل بیشتر ؛ ر.ک: صادقی تهرانی، بی تا، 44/ الرهیمی، 1380، 198/ نوار، 1973، 469/ عزّالدین، 1965، 172/ الروازق،2004، 133-143/ داخل، 1966، 398/ الطریحی، 2006، 173/ عبد الفتلاوی، 1999، 26).
آثار برجسته ی شیخ وائلی، عبارتند از: احکام السّجون بین الشریعة و القانون./ استغلال الأجیر، و موقف الإسلام منه./ هوّیة التّشیّع./ مِن فقه الجنس فی قنوات المذهبیة./ تجاربی مع المنبر./ جمعیات حمایة الحیوان فی الشریعة الإسلامیة./ منتجع الغیث فی الصّحابة و الأعلام مِن بنی لیث./ الخلفیة الحضاریة لموقع النجف قبل الإسلام./ الأوّلیات فی حیاةِ الإمام علیّ(علیه السّلام).ک/ دفاع عن الحقیقة. / تفسیر علمی للقرآن./ دواوین الشّعریة.
همچنین مقالاتی نیز از ایشان منتشر شد. از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: التنوّع الحضاری لمدینة النّجف الأشرف./ الإمام الخوئی علّامة بارز فی آفاقنا العلمیة./ بین المعاصر و التراث (الرّوازق، 2004، 133- 143).
آنچه که محور اساسی این پژوهش است، تحلیل چگونگی بازتاب آیات قرآنی در
شعر دینی احمد وائلی است. اگر چه پژوهش های چندی دربارهی برخی از موضوعهای دیگر شعر وی انجام شده است، اما تا کنون ،پژوهشی جامع و دقیقی در این
زمینه صورت نگرفته است. لذا با گردآوری منابع گوناگون که به سختی امکان پذیر
بوده است به چنین مهمی در این مقاله پرداختهایم. کمبود منابع، به ویژه منابعی که دربارهی تحلیل شعر این شاعر متعهّد نگاشته شده باشد، از دشواریهای این مقاله است. شاید هم گرایش شیعی شاعر، از دلائل بی مهری ناقدان جهان عرب نسبت به وی بوده است.
در میان ساختارهای گوناگون شعر وی، بهره گیری از الفاظ و مفاهیم قرآن کریم، جایگاه ویژهای در دیوان ایشان دارد. از سبب های این ویژگی، آن است که وائلی بهعنوان یک حوزوی، گرایش ژرفی به کاربرد آموزه های قرآنی در شعر دارد. این پژوهش بر آن است تا با بهره گیری از نقد ادبی نوین در حوزه ی تناص به بررسی و تحلیل این پدیده در شعر وی بپردازد.
2-2. بررسی بینامتنی قرآنی در شعر دینی احمد وائلی
با بررسی شعر دینی وائلی میتوان دریافت که تأثیر قرآن کریم بر شعرهای وی - هم از جهت لفظ و ظاهر کلام و هم از نظر محتوا و مفهوم - بسیار گسترده و ژرف بوده است. با توجّه به این موضوع، میتوان این نکته را استنباط کرد که وائلی آگاهی فراوانی از ادبیّات قرآنی داشته است و در بسیاری از شعرهای خود، این الفاظ و مفهومها را به کار بسته است، و در نتیجهی آن، بینامتنی زیبا و شگفت انگیزی بین شعر دینی وی با قرآن به وجود آمده است.
روش شاعر در این زمینه، اینگونه است که وی برخی از الفاظ و ترکیب های قرآنی را بر حسب نیاز در شعر به کار برده است. شاعر در این زمینه- بر خلاف برخی پیشینیان و معاصران- ترکیب های قرآنی را در ساختار و مفهومی امروزی و متفاوت با آنچه که در قرآن آمده، استفاده می نماید. البته، این بدان معنی نیست که شاعر از آن معنی قرآنی دور شده است، بلکه مقصود این است که وی ضمن بهره گیری از الفاظ و مفاهیم قرآنی، آنها را در قالبی امروزی مطرح نموده است. در ادامهی بحث، به نمونههایی از شعرهای که وائلی در سرودن آنها از واژگان قرآنی بهره گرفته است، اشاره میشود. در این موارد، شاعر عین لفظ و معنای عبارت یا واژهی قرآنی را در کاربردی امروزی استفاده نموده است؛
وی در چکامه ی« شموع الطّف»، چنین سروده است:
1- وَ ضَعْنِی بِیَومِ الفَصْلِ بَیْنَ رِحالِکُم |
|
فَمَنْ شَذَّ عَنْ تِلْکَ الرِّحَالِ یَضِیْعُ |
ترجمه:
«و مرا در روزی که جدایی ما رخ میدهد [قیامت] در میان اقلام و کالاهای سفر خود قرار دهید، به راستی که آنکس از متاع شما دور شد، گمراه گشت . »
متن غایب: (إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ) (حج/17).
عملیات بینامتنی: وائلی با توجّه به این آیه و مضمون آن، ترکیبی تازه و نوآورانه ابداع نموده است و از قیامت، با نام «یوم الفصل» نام میبرد. و در عین حال به معنای آیه نیز پایبند میباشد و اگرچه ترکیبی جدید ایجاد کرده است امّا در مفهوم، تکرار سخن حضرت باریتعالی است. تناص در این بیت، «نفی متوازی» است.مضمون آیه درباره ی داوری خداوند در روز قیامت میان مؤمنان، یهودیان، صابئیها، مسیحیان، زرتشتیان و مشرکان است، اما وائلی آن را برای بیان دلبستگی و شیفتگی خود در همراهی با کاروان کربلائیان سروده است.
2- وَ اجْعَلُونی تَبِعَکُمْ فَبِأَهْلِ |
|
الْکَهْفِ یُنْشَدُ کَلْبُهُمْ وَ الْوَصِیْدُ (الوائلی، 2005، 148) |
ترجمه:
«مرا تابع و پیرو خویش قرار دهید، همانگونه که سگ اصحاب کهف و دروازهی غار به واسطهی پیروی از اصحاب کهف ستوده میشوند. »
متن غایب (وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ) (کهف/18).
عملیات بینامتنی: وائلی در کاربرد این آیه و داستان اصحاب کهف و سگ آنها برآن است تا احساس تعلّق خود را همراه با فروتنی نسبت به حضرت زینب (س)، امام حسین (ع) و یارانش ابراز کند و خود را در جایگاه سگ اصحاب کهف قرار میدهد و شعرهای خود را همچون پارس کردن آن سگ قلمداد می کند. در حقیقت، شاعر در عین ابراز فروتنی، به جایگاه منحصر به فرد شعرش و مرتبهی خویش هم به صورت غیرمستقیم اشاره دارد؛ زیرا سگ اصحاب کهف نیز با آنان رستگار شد و مقامی والاتر از مقام حیوانی خود نزد خداوند یافت.از این رو، وائلی نیز امید دارد تا در جوار آن بزرگان بتواند به همان اندازه در نزد خداوند منزلت بیابد. در اینجا، تناص از نوع «نفی متوازی» به وقوع پیوسته است، زیرا ماهیّت متن، پذیرفته شده و با جابجاییهایی که در برداشت از الفاظ رخ داده است معنایی بیشتر به واژگان بخشیده شده است در حالی که جوهره اصلی همچنان برجاست.
3- یَحْمِلُ الْعِبْرةَ الصَّریحَةَ: إنَّ |
|
الْحقَّ یَبْقَى وَ یَذْهَبُ التَّزوِیْرُ (الوائلی، 2005، 164) |
ترجمه:
«پند وحکمت آشکار و روشن را به همراه دارد: حقّ ماندگار است و باطل رخت بر می بندد. »
متن غایب: (جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا) (إسراء/81).
عملیات بینامتنی: وائلی در بیت فوق، به گونهای غیر ملموس که فقط از طریق معنا میتوان به آن پی بُرد از آیهی فوق الذّکر سود جسته است. تنها تشابه ی لفظی در واژهی «الحقّ» است. وائلی این بیت خود را در راستای معنای آیه قرار داده و در این مسیر، نوآوری ویژهای را لحاظ نموده است و هر دو متن غایب و حاضر از ناپایداری و بدفرجامی باطل و پایداری حقّ سخن میگویند. از این رو، تناص از نوع «نفی جزئی» است.
4- تَعَادَلَ فِی آمَالِهَا الخَوْفُ وَ الرِّجَا |
|
وَ زَالَ عَنِ الْعَیْنَیْنِ کُلُُّ غِشَاء (الوائلی، 2005، 45) |
ترجمه:
«آنگاه که به خانهی کعبه درآمدم و موج حاجیان را در حال طواف دیدم، امید به بخشش پروردگار، گامهایم را برای طواف، به وجد و اهتراز درآورد. »
متن غایب: (یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَى عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ) (أحزاب/19).
عملیات بینامتنی: شاعر از عبارت قرآنی در جهت ابداع معنایی جدید بهره بُرده و متن غایب را به گونهای دیگر بازآفرینی نموده است. مفهوم آیهی قرآنی، اشاره به جماعتی دارد که اگر جنگی در پیش باشد، تمارض به سرگیجه میکنند. تا آنجا که گویی مرگ بر دیدگانشان پرده انداخته است. امّا وائلی با استفاده از همین واژگان، معنایی در تضاد با آیه آفریده است؛ وی زائران راهی کعبه را در چنان جایگاهی میداند که هنگام زیارت، پردهها از دیدگانشان کنار میرود و حقیقت بر آنها آشکار میگردد. تناص در بیت فوق به شیوهی «نفی کلّی» (حوار) است.
5- دَبَّ مِنْ رُوحِهِ إلَى الْوَهْنِ عَزْمٌ |
|
فَإِذَا الْوَهْنُ فَارِسٌ صِنْدِیْدُ (الوائلی، 2005، 115) |
ترجمه:
«از روح او اراده ای به سوی سستی دوید، پس ناگاه سستی، جنگاوری شجاع گردید.»
متن غایب: (قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی) (مریم / 4).
عملیات بینامتنی: وائلی با هنرمندی تمام از مضمون این آیه سود بُرده است تا معنای مورد نظر خود را ارائه دهد. وی در این راستا «عظم» را به «عزم» تبدیل میکند؛ مضمون آیه از اظهار عجز حضرت زکریا(ع) در محضر خداوند سخن میگوید، امّا وائلی از ایستادگی امام حسین(ع) و پایداری و ماندگاری خون او در برابر ستم و پلیدی سخن میگوید و به این ترتیب به مفهومی جدید از آیه میرسد و برداشتی نو را ارائه میکند. تناص این بیت، از گونه ی «نفی حوار» است.
6- فی الحَرْبِ أنْتَ الْمُسْتَحِمُّ مِنَ الدِّما
|
|
فِی السِّلمِ أنْتَ التِّینُ وَ الزّیتون (الوائلی، 2005، 84) |
ترجمه:
«تو در هنگامه جنگ، شنلی از خون بر تن میکنی و در هنگام صلح همچون انجیر و زیتون، منادی صلح هستی. »
متن غایب: (وَ التِّینِ وَ الزَّیتُونِ) (تین/1).
عملیات بینامتنی: خداوند در آیهی مذکور به «انجیر» و «زیتون» سوگند یاد میکند تا بیان نماید انسان را در بهترین شکل آفریده است. امّا وائلی عبارت «التِّین و الزّیتون» را با حذف «واو» قسم ذکر نموده است. و هدف شاعر از کاربرد این ترکیب قرآنی به کار گرفتن بار معنایی امروزهی این دو ثمر، یعنی صلح و آشتی است و نه قسم یاد کردن. از این رو، شاعر به گونهایی هنرمندانه، آیهای از قرآن کریم را بازآفرینی نموده است، این تناص، از نوع «نفی کلّی» (حوار) است.
7- أنْ یَحِیقَ الهَوانُ بالْآسِرِ البَا |
|
غِی وَ یَسْمُو کَمَا یَشَاءُ الأَسِیْرُ |
ترجمه:
«خواری و ذلّت، دامن شخص اسیر کننده ی ستم پیشه را می گیرد و اسیران همانگونه که می خواهند سروری می یابند. /
قصرها و ناز و نعمت انسان تبهکار از بین میرود با همهی نقش و نگارهای درخشان و پارچههای حریرش/
نیز تاج و تختی که بر ستم بنیان گرفته و سپاهیان و منبرهای خطابه و امیر، همه و همه از میان میروند. »
متن غایب (وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کَانُوا یَعْرِشُونَ) (أعراف/ 137).
ترجمه:
(و به آن گروهی که پیوسته تضعیف می شدند،[بخش های] باختر و خاورسرزمین[فلسطین] را ـ که در آن برکت قرار داده بودیم ـ به میراث عطا کردیم.و به پاس آنکه صبر کردند،وعده ی نیکوی پروردگار به فرزندان اسرائیل تحقّق یافت،و آنچه را که فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند ویران نمودیم.)
عملیات بینامتنی: وائلی در بیتهایی که آورده شد از خواری دشمنان امام حسین(ع) و سربلندی اسیران کربلا سخن میگوید و عرش ستمکاران را با همهی جلال و جبروت، نابود شدنی بر میشمرد و با مدّ نظر قرار دادن آیهی فوقالذکر، این جماعت را فرعونیان زمان قلمداد میکند و خاندان امام حسین (ع) را همچون قوم بنی اسرائیل، به خاطر صبوریشان، در خور پاداش الهی میداند. وائلی به خوبی و در عین استادی، معنای آیهی کریمه را در روح بیتهای خود دمیده است. تناص این شعر، «نفی متوازی» است و متن غایب، با توجه به مقتضای متن حاضر، نقشی تازه ای را در متن حاضر ایفا میکند.
8- سُورَهُ الفَتْحِ فیصَلِیْلِ مَوَاضِیـْ |
|
نَا لَهَاثُ الْأَنْغَامِ فی تَرْدِیْدِ |
ترجمه:
«در هنگامهی چکاک شمشیرهایمان، سورهی فتح را، همچون نغمه ای دل انگیز سر می دادیم. »
متن غایب: سورهی فتح نام چهل و هشتمین سورهی قرآن کریم است با 29 آیه، که مضمون آن دربارهی پیروزی مسلمانان در جنگ حدیبیه است.
عملیات بینامتنی: شاعر در این بیت، ضمن نام بردن از این سوره، در پی بهره بردن از مفهوم کلّی آیات یک تا هفت است. سورهی فتح، دربارهی بشارت پروردگار به پیروزی یاران پیامبر(ص) (فتح مبین) است که با یاری خداوند حاصل گردید و از عذاب منافقان و مشرکان نیز سخن به میان میآورد. خداوند در این سوره به پیامبر(ص) اطمینان و آرامش میدهد تا بر ایمان قلبی ایشان بیفزاید. شاعر با عبارتی که در شعر خود بیان نموده است و تمامی این مفاهیم را در سرودهی خویش تکرار مینماید تا بیان نماید که نیروی شمشیرهای مجاهدان امروزی ، از وعدهی الهی که در سورهی فتح به آنها اشاره شده است، الهام میگیرد. به این ترتیب، شاعر از معنای متن پنهان دفاع میکند ،اما در پی ایجاد تغییر در آن نمیباشد، از این رو، تناص در این بیت، از نوع «نفی متوازی» است.
9- بَارِکِی رَمْلَةً غَدَتْ حِینَ ضَمَّتْ |
|
بِنْتَ خَیْرِالأًِنَامِ خَیْرَ مَقِیل (همان: 145) |
ترجمه:
«به ریزههای شن تهنیت بگو، زیرا آن زمان که دختر بهترین آفریدگان را در خویش جای داد بهترین آرامگاه گردید. »)
متن غایب (أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِیلًا) (فرقان/ 24).
وائلی در شعری که ذکر شد از ترکیب این آیه ی بهره برده است و در عین وفاداری به مضمون، تغییرات اندکی را هم اعمال نموده است. بدین صورت که به جای «خیر مستقرّاً» از عبارت «خیر الأَنام» استفاده کرده است و «أَحْسَنَ» را به «خیر» تغییر داده است. اما معنای «مقیل» در هر دو مورد به صورت یکسان مورد استفاده قرار گرفته است؛ یعنی به معنای؛ «خوابگاهی» نیکوتر است. وائلی، در این بیت، حضرت زینب (س) و مزار ایشان را مدّ نظر دارد که جسم پاک ایشان در آن آرام گرفته است و در عین حال، خوابگاه ایشان را نیز در «بهشت» از نوع بهترینها میداند همچنان که بر طبق آیهی یاد شده، بهشتیان چنیناند. از این رو، تناص در بیت ذکر شده به صورت «نفی جزئی» است.
10- لِتَهْنِکَ عُقْبَى الصَّابِرِیْنَ أَبَا الرِّضَا |
|
وَإِنْطَالَحَبْسٌ وَ اسْتَطَالَ الْعَذَابُ |
ترجمه:
«پاداش شکیبایان از آنِ تو باد ای أبا الرّضَا! اگرچه در زندان بودنت به طول انجامید و عذاب طولانی شد. »
متن غایب: (وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ) (بقره/ 155).
عملیات بینامتنی: خداوند در قرآن از عاقبت نکوی صابران سخن میگوید. و وائلی نیز از این کلام، نهایت بهره را برده است و در ضمن این بیت، در خطاب به امام موسی کاظم (ع)، نسبت به سرانجام صابران به ایشان مژده میدهد. وائلی مفهوم آیه را مستقیماً در این بیت خود وارد کرده است و تنها از لفظ «الصابرین» مستقیماً استفاده کرده است. از این رو، تناص، از نوع «نفی متوازی» است.
11- فَإِنَّ ذَبذبةَ(الْأنَواء) مَابَرِحَتْ |
|
وَ الْبُوقُ لِلنَّفْخِ مَا یَنْفَکُ یَنْتَظِرُ |
ترجمه:
«لشکریان همچون دانههای باران درهم میپیچید و شیپور جنگ در انتظار دمیدن بود. »
متن غایب: (وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ)(وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذَلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ) (ق/ 19- 20).
ترجمه: «و سکرات مرگ،حقیقت را [به پیش] آورد؛این همان است که از آن می گریختی. ودر صور دمیده شود؛این است روز تهدیدِ[من]. »
عملیات بینامتنی: شاعر در این بیت از تناص لفظی بهره برده است، امّا اندک تغییری در ظاهر آیه به وجود آورده است. شاعر از عبارت «نُفِخَ فی الصُّور» بهره
میبرد، امّا به جای «الصور»، واژهی «البوق» را به کار میبرد و «نُفِخَ» بهمعنای «دمیدن» را نیز به صورت «مصدری» به کار میبرد، که پیوسته انتظار میرود در
این صور دمیده شود. همین مسأله، نقطهی جدایی و تمایز میان دو متن حاضر
و غایب است؛ زیرا در متن حاضر، شاعر در آرزوی دمیدن صور و برپایی قیامت است
تا بدکاران به سزای کیفر خود برسند. از این رو، تناص، از نوع «نفی متوازی» است؛
زیرا معنای دمیدن در صور در تضاد قرار نمیگیرد و جوهره ی اصلی تغییر نکرده
است و اگر تفاوتی مشاهده میشود در حقیقت، افزودن یک معنای جدید
است.
12- مَا حَرُمَتْ حَتَّی الْکَفُورُ بِرَبِّهِ |
|
وَ تِلْکَ سَجَاَیا السَّادَةِ الْکُرَمَاءِ |
ترجمه:
«حتّی آنکه کفران نعمت نمود نیز از رحمت پروردگارش محروم نگشت و این خصلت ویژگی مخصوص کریمان و بزرگان است. »
متن غایب (ذَلِکَ جَزَیْنَاهُمْ بِمَا کَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِی إِلَّا الْکَفُورَ) (سبأ/ 17)
عملیات بینامتنی: در این بیت، وائلی به واسطه ی ارادت بیش از اندازه ای که
به درگاه حقّ ابراز می دارد و ایمانی که به الطاف بی نهایت الهی دارد به گونه ی
شاعرانه و زیبا از آیه ی قرآن بهره می برد، امّا نه در راستای همان معنا، بلکه متن
غایب را بازآفرینی می کند و دست به نوآوری می زند؛ در این آیه قرآن، خداوند
بیان می کند که گروهی را به کیفر کفرانشان مجازات می کند و تنها کفران کنندگان نعمت را مجازات خواهد نمود، امّا شاعر این معنا را تغییر داده و از الفاظ قرآنی و
آیه ی مورد نظر به گونه ای دیگر بهره می برد تا معنای دلخواه خود را برداشت کند.
وی معتقد است که اندازه ی رحمت الهی تا بدانجا است که حتّی انسان های ناسپاس
را دربر می گیرد. بدین ترتیب، تناص در این بیت از نوع «نفی حوار»( کلّی)
است.
13- مَدَدَاً یَا اعَزَّ مِنْ فِتْیَةِ الْکَهْـ |
|
فِ أَفیضُوا فَکَلْبِکُمْ بِالْوَصِیدِ (الوائلی، 2005، 54) |
ترجمه:
«ای گران مایه تر از اصحاب کهف! مرا یاری رسانید و فیض خو را جاری سازید به راستی که سگ شما دست های خود را گشوده است . »
متن غایب: (وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ) (کهف/18).
عملیات بینامتنی: وائلی از داستان اصحاب کهف استفاده می کند و با اشاره به آیه ای خاص که از سگ اصحاب کهف سخن می گوید، خود را در برابر مقام والای امامان معصوم و پیامبر اکرم(ص)، به آن سگ تشبیه می کند که بر دَرِ غار، دستان خود را گشوده بود. وی معنایی را که مورد نظر دارد به صورتی نوآورانه در قالب آیه ی مذکور بیان می کند. این آیه، کیفیّت قرار گرفتن اصحاب کهف و از جمله سگ آنها را در هنگام خوابیدن چند ساله شان بیان می کند. در حالیکه شاعر، از حالت سگ(سر بردر غار نهادن)، مفهوم دیگری را در نظر دارد و خود را به آن تشبیه می کندکه ملتمسانه و پُر از خواهش، دستان خود را در برابر معصومان می گشاید تا از فیض رحمت آنان بهره مند گردد و آرزوهایش محقّق گردند. تناص در این بیت، از نوع «نفی حوار»( کلّی) است.
نتیجه
وائلی در بهره گیری از قرآن کریم،بیشتر بر آن است تا پیام اساسی شعر خویش را به روشنی در اختیار مخاطبان قرار دهد. از این رو، شاعر، در پی کاربرد پنهانی و مضمونی آموزه های قرآنی نیست، بلکه بیشتر به رساندن پیام سخن خویش به مخاطب میاندیشد.
عملیات بینامتنی در اشعار احمد وائلی نشان میدهد که بیشترین شکل بینامتنی قرآنی در شعر این شاعر به صورت «نفی کلی»(حوار) و «نفی متوازی» است. افزون بر این، شاعردر کاربرد بینامتنی یا تناص مضمونی؛ ضمن بهره گیری از الفاظ و مفاهیم قرآنی، به نو آوری نیز روی آورده است؛ یعنی از آنها معنا و مفهوم امروزی و تازه تری آفریده است که با ذهن مرسوم مخاطبان شعر کلاسیک چندان آشنا نیست؛ زیرا در آنها گونهای از بازکاوی و بازآفرینی دیده می شود و مخاطبان با اندکی تأخیر و به صورت غیر مستقیم و پنهان، به بهره گیری شاعر از قرآن کریم آشنا می شوند.
چهارم.