Document Type : Research Paper
Authors
1 Professor of Arabic Language and Literature, Kharazmi University, Tehran, Iran
2 Associate Professor of Arabic Language and Literature, Kharazmi University, Tehran, Iran
3 Associate Professor of Arabic Language and Literature, University of Tehran, Tehran, Iran
4 Ph.D. Student in Arabic Language and Literature, Kharazmi University, Tehran, Iran
Abstract
The marked information structure is one of the topics addressed by functional linguists which has also attracted the attention of translation theorists. Among the marked syntactic structures are topicalization and focalization, in which the topic and focus are removed from their original position in the sentence and placed in another position, for example, at the beginning of the sentence. Considering that in terms of information structure, shifting in sentence elements and marking creates more semantic load; understanding this issue is especially important in translating religious texts and requires more accuracy of the translator and knowledge and observance of the structure of the two languages of destination and origin. Because two propositions may have the same meaning in appearance but have different meanings in terms of communication and verbal. The present study, based on the method of content analysis and with a comparative approach, and relying on Lambreckt's theory, has examined and analyzed Garmaroodi's translation of Jihad's sermon in terms of translation of marked structures. The results show that the translator has not been very successful in translating these structures in general and has translated most of these structures into Persian as unmarkers. Of course, this has not harmed the fluency of his translation, but undoubtedly, has damaged the precise transmission of some of the communicative meanings of the text, from the point of view of information structure due to the change of structures from marking to unmarking.
Keywords
Main Subjects
هر جمله به صورتی طبیعی، ساخت اطلاعی بینشان دارد که میتوان با حرکت دادن عناصر جمله از آن شکلی نشاندار به وجود آورد. استفاده از ساختهای نشاندار یکی از ابزارهایی است که گوینده برای افزایش بار معنایی کلام یا برجسته کردن معنایی خاص از آن بهره میگیرد؛ بنابراین، انتقال عین ساختارهای نشاندار در ترجمه و به خصوص ترجمۀ متون دینی که از حساسیت بالاتری نسبت به متون دیگر برخوردار است برای مترجم ضروری به نظر میرسد؛ زیرا عدم آگاهی مترجم نسبت به ساختهای نشاندار در زبان مبدأ و مقصد ممکن است سبب شود که ساختهای نشاندار به شکل بینشان ترجمه شود که در این صورت بخشی از معنای ارتباطی ساختارهای زبان مبدأ از بین خواهد رفت.
در ساختارهای نشاندار[1]، عناصر در غیر از جایگاه اصلی خود قرار میگیرند. ساختهای نشاندار دربر دارندۀ بخشهای خاصی از معنا هستند که شایان توجه و تأکید گوینده است و از این رو، انتقال این معانی در ترجمه ممکن است به آسانی انجام نشود (گلفام و همکاران، ۱۳۸۹).
در زبان عربی نیز ساختارهای شاذ و استثنا سبب نشانداری میشوند؛ مثلاً قرار گرفتن قید زمان یا مکان در آغاز جمله، مقدم شدن مفعول و متمم بر سایر اجزای جمله و... میتواند بیانگر معنایی خاص باشد؛ زیرا در ساختار طبیعی زبان، جایگاههای دیگری برای آنها وجود دارد، اما نویسنده جایگاه آغازگر را انتخاب کرده است. البته آن ساختهای آغازگری، حائز اهمیت هستند که کاربر در گزینش آنها حق انتخاب داشته و از نظر نحوی، اجباری برای تقدم آنها وجود نداشته باشد (نیازى و قاسمى اصل، 1397).
لمبرکت[2] از زبانشناسان نقشگرای معاصر در کتاب معروف خود[3] به مبحث ساخت اطلاعی و نشانداری پرداخته که از جملة آنها مبتداسازی و کانونیسازی است.
پژوهش حاضر با تکیه بر نظریۀ وی به بررسی نحوة ترجمة جملههای نشاندار از زبان عربی به زبان فارسی در ترجمة موسوی گرمارودی از خطبة جهاد نهجالبلاغه پرداخته است تا میزان پایبندی مترجم در انعکاس مؤلفههای نشانداری از متن مبدأ به مقصد را تحلیل کند. انتخاب این مترجم به این دلیل بوده است که از طرفی او در عرصۀ ادبیات فارسی حضور درخشانی داشته و تألیفات باارزشی به جا گذاشته و در ترجمۀ نهجالبلاغه نیز تلاش کرده است ترجمهای ادبی ارائه کند. از سوی دیگر، این ترجمه از جمله ترجمههای جدید نهجالبلاغه بوده و در مقایسه با ترجمههای دیگر کمتر مورد بررسی قرار گرفته است.
این پژوهش درصدد است به پرسشهای زیر پاسخ دهد:
- ترجمة ساختارهای نشاندار از عربی به فارسی چنانچه ممکن باشد با چه شیوههایی امکانپذیر است؟
- مترجم چه اندازه دریافت مناسبی از ساختارهای مبتداسازی و کانونیسازی در متن مبدأ داشته و در ترجمۀ آنها به صورت نشاندار در زبان فارسی موفق عمل کرده است؟
- پیشینة پژوهش
پژوهشهای فراوانی با تکیه بر نظریات مختلف بر ترجمههای نهجالبلاغه انجام شده است. از جمله مهمترین آنها که به ترجمۀ موسوی گرمارودی مربوط میشود، عبارتند از: عامری و همکاران (1400) در مقالة «ارزیابی ترجمة استاد موسوی گرمارودی از خطبة قاصعه نهجالبلاغه براساس نظریة وینه و داربلنه[4]»، ترجمۀ گرمارودی از خطبة قاصعه را براساس مؤلفههای هفتگانه وینه و داربلنه بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که مترجم در معادلیابی موفقتر عملکرده است.
نورسیده و پوربایرام الوارس (1399) در مقالۀ «تحلیل بعد حسی و ادراکی گفتمان در خطبۀ نهم نهجالبلاغه با تکیه بر ترجمۀ موسوی گرمارودی در بستر نشانه- معناشناسی» انعکاس بُعد حسی- ادراکی گفتمان را در ترجمۀ گرمارودی از خطبۀ نهم بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که در ترجمۀ وی توجه زیادی به بعد نشانه- معنیشناسی نشده است.
اسماعیلزاده و همکاران (1397) در مقالۀ «نقد و بررسی ترجمۀ بخشی از خطبههای نهجالبلاغه براساس انواع سهگانۀ همنشینی واژگان (مطالعۀ موردی: ترجمۀ موسوی گرمارودی)» بخشی از ترجمۀ گرمارودی از خطبههای نهجالبلاغه را از منظر همآیی واژگان (آزاد، عادی و تعابیر اصطلاحی) بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که مترجم در نوع سوم موفقتر بوده است.
درخصوص نقد ترجمه از منظر ساخت اطلاع نیز میتوان به مقالة اکبریزاده و همکاران (1398) با عنوان «نقد ترجمة ساخت اطلاعی نشاندار در نمایشنامة شهرزاد توفیقالحکیم» اشاره کرد که ساختهای کانون تقابلی را در ترجمة آیتی و شریعت از نمایشنامة شهرزاد بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که مترجمان در ساختارهای کانونیسازی بیشتر ازجملات بینشان استفاده کردهاند.
تاکنون درخصوص بررسی تطبیقی ترجمة ساختهای نشاندار از زبان عربی به فارسی در نهجالبلاغه، پژوهشی صورت نگرفته است؛ از این رو، پژوهش حاضر، میتواند برای مترجمان این حوزه مفید باشد.
- معرفی نظریۀ لمبرکت[5] دربارۀ مبتدا وکانون
مبتدا[6] و کانون[7] از موضوعات اصلی و مهم در نظریۀ ساخت اطلاع لمبرکت هستند که بر ساختار دستوری جمله تاثیر میگذارند. لمبرکت با استفاده از مفهوم دربارگی[8]، مبتدا را تعریف میکند و معتقد است که مبتدای جمله، حاوی اطلاعاتی است که از قبل در بافت زبانی وجود داشته و به عبارت دیگر، کهنه و مفروض است و گزارۀ بیان شده به وسیله جملۀ موردنظر دربارۀ آن است. مبتدا لزوماً همیشه در آغاز جمله قرار نمیگیرد، بلکه عنصر آغازین میتواند مبتدا یا کانون باشد. مثلاً در جملة «بچهها به مدرسه رفتند» واژه «بچهها» میتواند مبتدای جمله باشد؛ اگر گزارة موجود در جمله درباره آن باشد. مثلاً اگر جملة فوق در پاسخ به این سؤال آمده باشد که بچهها بعدش چه کار کردند؟ پاسخ، ساختار مبتدا خبری[9] است، اما اگر در پاسخ به این سؤال باشد که «چه کسانی به مدرسه رفتند؟» جمله، دربارة «بچهها» نیست و نمیتواند مبتدا باشد. گزاره مفروض این است که کسی به مدرسه رفت و آن شخص بچهها است. این جمله را جملة شناساگر مینامند که در آن، فاعل مبتدا واقع نمیشود، بلکه کانون است؛ چون مصداق آن در گزاره، پیش فرض نیست. یا اگر جملة فوق در جواب این سؤال باشد که چه اتفاقی افتاده است؟ باز هم پاسخ، دربارة بچهها نیست. در این جمله که گزارشی ارائه شده است، کل جمله، کانون واقع میشود و فاعل در این جمله نمیتواند مبتدا واقع شود (Lambrekt, 1996).
بنابراین، پاسخهای بیان شده دارای معنای گزارهای یکسانی هستند، اما به لحاظ توزیع اطلاع و نقش ارتباطی ارزش یکسانی ندارند و هرچند که بین نهاد/ فاعل و مبتدا همبستگی بالایی وجود دارد، اما نهادها لزوماً مبتدا و مبتداها لزوماً نهاد نیستند.
برخلاف مبتدا که وجودش در جمله اجباری نیست، وجود کانون در جمله الزامی است. براساس نظریة لمبرکت، کانون بخشی از گزاره است که برای مخاطب قابل پیشبینی نیست و حاوی اطلاع نو و با تکیۀ آوایی همراه است (همان: ۲۰۶-۲۰۸). به طور کلی میتوان توضیحات زیر را دربارة کانون بیان کرد:
- کانون به اطلاعاتی اشاره میکند که از قبل در بافت زبانی و موقعیتی وجود ندارد.
- کانون بخشی از جمله است که بالاترین درجة پویایی ارتباطی را انتقال میدهد.
- کانون اطلاعی نامفروض است.
- کانون بخش اصلی و غیرقابل حذف جمله است (حقبین و پارساکیا، 1393).
لمبرکت کانون را در سه نوع متفاوت طبقه بندی میکند:
الف- کانون گزارهای[10] که مربوط به جملههای بینشان مبتدا- خبری است که در آنها، خبر، کانون جمله و الزامی است، اما نهاد میتواند حذف شود.
ب- کانون موضوعی یا محدود[11] که یک سازه مانند زمان، مکان یا رفتار است که با فعل جمله ارتباط معنایی دارد.
ج- کانون جملهای[12] که در آنها هم نهاد و هم گزاره، اطلاع جدید وکانون جملهاند.
در ساخت کانون جملهای، نهاد جمله مبتدا نیست و جزء اطلاع جدید محسوب میشود و نمیتواند حذف شود (Lambrekt, 1996).
در نمونههای زیر انواع کانون آمده است:
- علی و زهرا بالاخره چه کار کردند؟
- ازدواج کردند/ علی و زهرا ازدواج کردند.
در این نمون یک موضوع مشخص وجود دارد که به آن یک گزاره جدید اضافه شده است، بنابراین، کانون گزارهای است.
- چه کسانی ازدواج کردند؟
- علی و زهرا.
- کی علی و زهرا ازدواج کردند؟
- دیروز علی و زهرا ازدواج کردند / علی و زهرا دیروز ازدواج کردند / دیروز ازدواج کردند علی و زهرا .
در نمونههای اخیر یک گزاره مشخص وجود دارد که یک موضوع جدید به آنها اضافه میشود وکانون موضوعی هستند.
- چه خبر؟
- هفته پیش مشغول به کار شدم.
در نمونه بیان شده، هم یک موضوع جدید و هم یک گزاره جدید اضافه شده است و کانون از نوع جملهای است.
احمد المتوکل نیز تقسیمبندی مشابه تقسیم لمبرکت را برای کانون بیان کرده است و از آنها به «المکون» و «الجملة» نام میبرد. در پاسخ به جملاتی نظیر «ما الخبر؟ ما الجدید؟ ماذا عندک؟ و...»، تمام جمله در حوزۀ کانون قرار میگیرد و یا چنانچه کل جمله با ادوات تأکید مانند «ان»، «انما، «قد» و... مورد تأکید قرار گیرد: «إنّ زیداً مریض، إنما زیدٌ مریضٌ، قد غادر زیدٌ بیته» و یا در جملات استفهامی نظیر «أحضر الضیوف (أم لا)؟» اما اگر کسی بپرسد: «هل رأیت زیدا البارحة؟» و در پاسخ گفته شود: «لا الذی رأیته البارحة عمرو(لا زید)». در چنین جملهای تنها یک موضوع تصحیح شده و کانون، از نوع موضوعی است. یا در جملاتی نظیر: «البارحة عاد زیدٌ من السفر (لا الیوم)، أغداً القاک (أم بعد غد)؟ ما رایت البارحة إلا زیدا، إنما اعطیت الکتاب زیدا» (المتوکل، 1985).
در عربى، کانون گزارهای و جملهای در کانون جملهای خلاصه میشود؛ زیرا ساختار زبان عربی به گونهای است که جمله با ذکر فعل تمام میشود نه گزاره. بنابراین، کانون جمله، هم شامل کانون گزاره میشود و هم کانون موضوعی. با این تفاوت که در «بؤرة المکون» از نوع گزارهاى، گروه اسمىِ نهاد، مبتدا و اطلاع کهنه است و وجود آن ضروری نیست (رضایی، 1397). در مثال زیر، کانون، اطلاع نویى است که فقط دربردارندۀ بخش خبر جمله و کانون گزارهای است:
- ما حدث لِبِنْتک؟ (برای دخترت چه اتفاقی افتاده؟)
– إنّها مرضت (او مریض شده است).
2-1. کانونیسازی
هرگاه سازۀ تکیهدار جمله از جایگاه معمول آن در جمله جابهجا شود، کانونیسازی[13] اتفاق میافتد و جمله نشاندار میشود.
جملات مبتدا خبری، جملات بینشان محسوب میشوند؛ بنابراین، معمولاً کانون گزارهای که در آن جمله به شکل مبتدا- خبر و گزاره، حاوی کانون است، بیانگر حالت بینشان در زبان است. کانون موضوعی با توجه به محل قرار گرفتن کانون، میتواند نشاندار شود و از نوع کانون تقابلی بهشمار میآید. کانون جملهای نیز بسته به توزیع اطلاعی جمله میتواند نشاندار شود. در جمله «عمر عاد اخوه من السفر» اگر تمرکز و تکیه روی جمله «عاد اخوه من السفر» باشد در اینجا کانون از نوع جمله است و جمله نیز نشاندار شده است.
در حقیقت آنچه در نشانداری اهمیت دارد، تغییر سازۀ تکیهدار جمله از جایگاه معمول آن است که درک این موضوع از لحاظ آوایی و با توجه به بافت کلام امکانپذیر است.
در زبان فارسی علاوه بر ابزارهای آوایی از ابزارهای نحوی و صرفی نیز برای کانونیسازی استفاده میشود. ابزارهای نحوی همچون جملات اسنادی شده: «ادیسون بود که برق را اختراع کرد» و شبه اسنادی شده: «کسی که برق را اختراع کرد، ادیسون بود» ابزار صرفی مانند استفاده از قیود تأکیدی نظیر فقط، تنها، که و... مانند: «من که علی را نزدم» (راسخ مهند، ۱۳۸۴).
در زبان عربی نیز تکیۀ آوایی، مقدم کردن سازۀ کانونی مانند «زیداً لقیت»، «نائما کان خالد»، حصر مانند «إنما زید کاتب»، انتقال سازه کانونی به انتهای جمله با استفاده از «الذی» مانند «الذی لقیته أخوک» از جمله آنها هستند (المتوکل، 1985).
به طور کلی، انواع تأکید لفظی و معنوی و استفاده از کلماتی مانند نفس، کل، جمیع، بعض، حتی، استفاده از ضمایر منفصل برای تأکید ضمایر مستتر در فعل، ضمیر شأن، ضمیر فصل و بهکار بردن ادوات تأکید همچون ان، قد، لقد، ادوات قسم، نون تأکید در فعل مضارع، های تنبیه و... همگی میتوانند در بروز کانونیسازی از نوع جمله یا موضوعی نقش داشته باشند.
2-2. مبتداسازی
فرآیند مبتداسازی[14] برای ایجاد مبتدای نشاندار بهکارمیرود. در این فرآیند، عنصر آشناتر جهت برجستگی موضوعی در آغاز جمله قرار میگیرد (حق بین و پارساکیا، ۱۳۹۳).
در زبان فارسی مبتداسازی را به دو نوع ضمیرگذار و ضمیرناگذار تقسیم کردهاند؛ اگر سازهای به آغاز جمله منتقل شود و در جایگاه اولیۀ آن، ضمیری هم مرجع با آن قرار گیرد، مبتداسازی ضمیرگذار ایجاد میشود، اما اگرضمیری به جای سازه منتقل شده قرار نگیرد، مبتداسازی ضمیرناگذار اتفاق میافتد. در فرآیند مبتداسازی ضمیرگذار، سازۀ مبتدا شده با تکواژ «را» ظاهر میشود (دبیرمقدم، ۱۳۹۲) مانند:
- فاطمه چرا ناراحته؟
- به فاطمه/ بهش یه نفر توهین کرده (مبتداسازی ضمیر ناگذار).
- فاطمه رو یه نفر بهش توهین کرده (مبتداسازی ضمیر گذار).
2-2-1. مبتداسازی در عربی
2-2-1-1. مبتداسازی ضمیرگذار
مبتداسازى ضمیر گذار در عربی را میتوان در مبحث اشتغال مشاهده کرد. در واقع وجه رفعى در مبحث اشتغال همان مبتداسازى ضمیر گذار است، اما وجه نصبی آن در حوزۀ کانونیسازی جای میگیرد.
سامرایی دربارۀ تفاوت معنایی رفع و نصب اسم مقدم توضیح میدهد که زمانی که اسم مقدم مرفوع میشود، اعراب مبتدا را میگیرد و مبتدا جزئی از ارکان اصلی جمله و به عبارت دیگر عمده است، اما وقتی اسم مقدم اعراب نصب میگیرد، دیگر جزء ارکان اصلی جمله نیست، بلکه فضله است و درجۀ توجه به آن نسبت به مبتدا کمتر است. مثلاً در جمله «محمدٌ اکرمته» که محمد مبتدا است، سخن بر مدار اوست و دربارۀ او خبر میدهیم، اما در جمله «محمدا اکرمته» که محمد منصوب است، هرچند تأکید روی محمد است، اما این توجه و تأکید کمتر از درجۀ مبتدابودگی است. به عبارت دیگر، در جملۀ دوم مدار سخن، گوینده است (السامرائی، 1420).
در مثالهای زیر میتوان مبتداسازی از نوع ضمیرگذار را مشاهدهکرد:
- «زید ابوه مریض». جملة بینشان: «أبو زید مریض».
-«اما زید فأخوه شاعر». جملة بینشان: «أخو زید شاعر».
در جملات استفهامی و شرطی:
-«زید هل لقیت اباه»؟ جملة بینشان: «هل لقیت ابا زید»؟
-«زید إن تکرمه یکرمک». جملة بینشان: «ان تکرم زیدا یکرمک» (المتوکل، 1985).
2-2-2-2. مبتداسازی فاعلی
مبتداسازی فاعلی جهت برجسته کردن فاعل ایجاد میشود و ذکر ضمیر در این فرآیند الزامی نیست (همایونی، 1399)؛ زیرا در زبان عربی به دلیل ویژگی ضمیرانداز بودن، مانند زبان فارسی، حذف ضمیر فاعلی جمله را نادستوری نمیکند. به عنوان مثال، دو جملۀ «قرأت الکتاب» و«أنا قرأت الکتاب» هر دو معانی یکسانی دارند، اما در جملۀ دوم ضمیر «أنا» از بستر فاعلی در نقش مبتدا قرار گرفته است تا فاعل را برجستهتر کند. البته اگر این مثال به منظور برجستهسازی مبتدا بوده و محور کلام مبتدا باشد، ساختار مبتداسازی است، اما اگر هدف از آوردن ضمیر در ابتدای جمله تأکید باشد به این معنا که من کتاب را خواندم و نه شخص دیگر در این حالت، کانونیسازی از نوع تقابلی اتفاق میافتد.
جرجانی نیز دربارة جمله «أفعلت» توضیح داده است که وقتی فعل بعد از همزه استفهام قرار میگیرد، گوینده در انجام دادن خود آن فعل تردید دارد و میخواهد بفهمد آیا آن فعل انجام شده است یا خیر، اما در جمله «أأنت فعلت» که ضمیر بعد از همزه استفهام آمده است، گوینده در فاعل آن کار شک دارد؛ یعنی مطمئن است که فعل انجام شده است، اما دربارۀ کنندۀ کار تردید دارد (الجرجانی، 1404). یا در جملۀ «ما قلت هذا» هدف این است که اصل فعل؛ یعنی گفتن نفی شود، اما جملة «ما انا قلت هذا»؛ یعنی چیزی گفته شده است اما من گویندۀ آن چیز نبودهام (همان: ۱۲۴).
بنابراین، مترجم باید تا حد امکان این اطلاعات را در ترجمه انعکاس دهد. مثلاً در حالت اول میتواند از واژۀ کمکی «خودت» و برای حالت دوم از «که» تأویل استفاده کند: «آیا خودت این کار را انجام دادی؟»، «من که این را نگفتم».
در حقیقت مترجم از یک سو باید بتواند براساس ساخت واژهای، دستوری و زبانی، معنا را از زبان مبدأ به زبان مقصد انتقال دهد و از سوی دیگر باید تأثیر عناصر اطلاعی و گفتمانی بر معنا را مورد توجه قرار دهد تا گفتمان در زبان مقصد همان نقشی را ایفا کند که در زبان مبدأ برای مخاطب ایفا کرده است و بدین ترتیب یک ترجمة هدفمند از خود به جای گذارد (اکبریزاده و دیگران، 1398).
راه اصلی تشخیص مبتدا و کانون به انگارههاى ذهنى گوینده و مخاطب هنگام گفتوگو بستگى دارد، اما به طور کلی در عربی در کانونیسازی تغییر اعراب وجود ندارد. مثلاً در جملۀ «زیداً رایت»، کانونیسازی اتفاق افتاده است؛ زیرا مفعول با حفظ نقش و اعراب خود به ابتدای جمله منتقل شده است، اما در جملۀ «زیدٌ رایته»، مبتداسازی واقع شده است و زید اعراب رفع گرفته است. همچنین در مبتداسازی یک رابط ضمیری وجود دارد که با عنوان ضمیرگذار نام برده شد. مثلاً در جملۀ «صدیقی غفرت له» مبتداسازی و در جمله «صدیقی غفرت» کانونیسازی اتفاق افتاده است (عمایرة، 1425).
- بررسی و تحلیل ترجمۀ موسوی گرمارودی از خطبۀ جهاد
در پژوهش حاضر تنها به بررسی ترجمۀ گرمارودی از لحاظ نشانداری نحوی پرداخته شدهاست و نه واژهگزینی. زیرا نقد ترجمه از لحاظ واژهگزینی، پژوهشهای دیگر را بر مبنای نظریههای دیگر میطلبد.
متن خطبه- أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ
ترجمة فارسی- اما بعد بیگمان جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند به روی دوستان ویژه خود گشوده است. جهاد پوشاک پرهیزگاری است و زره و سپری استوار (از) خداوند.
تحلیل ترجمه: در ابتدای خطبه، جمله با «إن» شروع شده است که کانونیسازی جملهای است. گرمارودی آن را با عبارت «بیگمان» ترجمه و منتقل کرده است. نکتة دیگر در عبارت «خَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ» و درخصوص مقدم شدن صفت بر موصوف است؛ زیرا ترکیب اصلی عبارت به صورت موصوف و صفت باید به صورت «اولیائه الخواص» میآمد.
گاهی در عربی موصوف و صفت به منظور زیبایی بلاغی و تأثیر بیشتر در مخاطب به مضاف و مضافٌالیه تبدیل میشود. در فارسی نیز مثلاً به جای مردان دلاور، دلاورمردان بهکار میرود یا به جای مردبزرگ از بزرگمرد استفاده میشود (معروف، 1381). بنابراین، با مقدم شدن صفت بر موصوف کانون توجه برگزیده بودن دوستان است. ابن میثم در شرح خود گفته است منظور کسانی هستند که در محبت و عبادت او خالص هستند (ابن میثم، 1420). پس بهتر است این موضوع در ترجمه انتقال داده شود.
در عبارت «هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى» با تکرار ضمیر «هو»، مبتداسازی اتفاق افتاده است. در ترجمة گرمارودی، هرچند واژة «جهاد» تکرار شده است، اما نشانداری و برجستهسازی به خوبی منتقل نشده است. مترجم همچنین جملة آخر را کامل ترجمه نکرده و گویی عبارت عربی به صورت «دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ وَ جُنَّتُهُ» بوده است. در حالی که هرچند واژگان «حَصِینَة» و «وَثِیقَة» مترادف به نظر میرسند، اما تکرار آنها نوعی تأکید و کانونیسازی در خود دارد که در ترجمه به خوبی رعایت نشده است.
ترجمة پیشنهادی: ... که خداوند آن را روی ویژه دوستان خود گشوده است. جهاد، همان پوشاک پرهیزگاری و زره استوار خداوند و سپر محکم اوست.
متن خطبه- فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ .
ترجمة فارسی- هرکس با بیزاری آن را کنار نهد خداوند تنپوش خواری بر او بپوشاند و بلا او را فرا گیرد و با کوچکی خوار گردد و بر دلش مهر بیخردی زنند و به سبب تباه کردن جهاد روی حق از وی برگردد و به خواری دچار و از دادگری بازداشته شود.
تحلیل ترجمه: تکرار واژه «القَمَاءَة» همانطور که در مورد قبلی نیز توضیح داده شد، دلالت بر کانونیسازی موضوعی دارد، اما در ترجمه رعایت نشده است.
عبارات پایانی به صورت مجهول آمده است، اما گرمارودی «ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ» را به صورت معلوم ترجمه کرده است. ساختار مجهول خود یک ساختار نشاندار به شمار میآید؛ زیرا اگر بپذیریم که جملات معلوم و مجهول دارای معنای یکسانی هستند چه نیازی به وجود جملات مجهول در زبان است؟ تفاوت معلوم و مجهول را در توزیع نقشهای معنایی و ساخت اطلاعی میتوان بررسی کرد. از دیدگاه نقشی، دو جملة معلوم و مجهول برای پاسخ به دو پرسش کاملاً متفاوت بهکار میروند؛ یعنی آنچه در جملات معلوم اطلاع کهنه است در جملة مجهول اطلاع نو است و برعکس (راسخ مهند، ۱۳۸۷). البته برخی از مترجمان، شاید به دلیل آنکه نمیخواهند ترجمهای با رنگ و بوی عربی ارائه دهند، فعلهای مجهول را به صورت معلوم ترجمه میکنند و نمونههایی از این شیوه در ترجمههای فارسی موجود است (معروف، 1381). گرمارودی نیز در برخی موارد، همین شیوه را در پیش گرفته و فعلهای مجهول را به شکل فعل معلوم با فاعل فرضی عام و یا به صورت فعل لازم ترجمه کرده است. هر چند ترجمه صحیح است، اما نشانداری فعل مجهول را ندارد.
در واقع وقتی جمله به صورت مجهول و نشاندار میآید، مفعول به جایگاه نائب فاعل ارتقا یافته و مبتداسازی ایجاد میشود؛ زیرا با توجه به نظریة دربارگی لمبرکت، نائب فاعل، مبتدا شده و جمله دربارة آن است.
نکتة دیگر دربارة عبارت «بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ» است. این عبارت بعد از جملة «أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ» آمده و متعلق به این فعل است، اما گرمارودی با مقدم کردن ترجمة آن، آن را در کانون توجه قرار داده و جملههای بعدی را نیز به آن پیوند زده است. البته اگر جملات «سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ» را عطف بر جملة «أُدِیلَ الْحَقُّ» در نظر بگیریم، ترجمه، ناصحیح نیست، اما از منظر ساخت اطلاعی با مقدم شدن ترجمة جار و مجرور، کانونیسازی اتفاق میافتد در حالی که در عبارت عربی این کانونیسازی وجود ندارد.
ترجمة پیشنهادی:... و با کوچکی و حقارت، خوار شود و بر دل او مهر بیخردی افتد و حق به سبب ضایع کردن جهاد، از اوگرفته شود... .
متن خطبه- أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ
ترجمة فارسی- بدانید که من شما را شب و روز و پنهان و آشکار به کارزار با این گروه فراخواندم و گفتم پیش از آنکه آنان با شما به جنگ برخیزند شما به آنان هجوم آورید.
تحلیل ترجمه: وجود «انّ» و نیز حرف «قد» بر سر فعل، کانونیسازی جملهای ایجاد کردهاند، اما در ترجمه رعایت نشده و جمله به صورت بینشان ترجمه شده است. همچنین در اینجا ضمیر یاء به عنوان اسم إنّ نوعی مبتداسازی فاعلی را میرساند؛ زیرا ضمیر متکلم از درون فعل دَعَوْتُ به منظور برجسته شدن فاعل همراه با إنّ آمده است که البته مترجم با واژه «من» آن را انتقال داده است، اما برای انتقال بهتر آن میتوان از واژه کمکی «خود یا خودم» نیز استفاده کرد.
نکته دیگر در ترجمة «قُلْتُ لَکُم» است. مترجم فقط «قُلْتُ» را ترجمه کرده و جار و مجرور «لَکُم» را که از درون فعل «اغْزُوا» مورد تأکید قرار گرفته، ترجمه نکرده است.
ترجمة پیشنهادی: بدانید که همانا من خود، ... و شما را گفتم ... .
متن خطبه- فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ
ترجمة فارسی- سوگند به خداوند هرگز با هیچ قومی در میان خانه وی جنگ روی نداد مگر آنکه به خواری افتاد، اما شما هر یک نبرد را به دوش دیگری انداختید و یکدیگر را فرو گذاشتید تا از هر سو بر شما تاختند و سرزمینهایتان را از آن خود ساختند.
تحلیل ترجمه: جملة اول که به صورت نفی و استثنا آمده است و کانون تقابلی و از نوع موضوعی است در ترجمه با واژة «مگر اینکه» لحاظ شده، اما مترجم جملات پایانی را برخلاف عربی به صورت معلوم ترجمه کرده و برجستهسازی نائب فاعل به درستی انتقال نیافته است.
نکته دیگر در این فراز، جار و مجرور «عَلَیْکُم» است که در دو جملة اخیر بر نائب فاعل مقدم شده و موضوع کانون و توجه است، اما مترجم آن را در ترجمه انعکاس نداده است.
ترجمة پیشنهادی:... تا اینکه شما را، یورشها دربرگرفتند و از دستتان، سرزمینهایتان خارج شدند.
متن خطبه- وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ
ترجمة فارسی- به من گفتهاند که مردی از آنان به زنی مسلمان و دیگری به زنی غیرمسلمان، اما در زینهار اسلام دست یافته.
تحلیل ترجمه: در آغاز عبارت که «لقد» بر سر فعل آمده و کل جمله را در کانون قرار داده، خیلی دقیق ترجمه نشده است.
ترجمة پیشنهادی: خبر موثق به من رسیده است .
متن خطبه- مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ
ترجمة فارسی- در حالی که حتی یک تن از آنان زخمی برنداشته و خونی از ایشان نریختهاست.
تحلیل ترجمه: فاعل فعل «نَالَ»؛ یعنی «کَلمٌ» مؤخر از مفعول و جار و مجرور آمده است. همینطور جار و مجرور «لهم» بر نائب فاعل «دم» مقدم شده است. بنابراین، جارو مجرورها در کانون توجه قرار دارند که مترجم، جملة دوم را به درستی ترجمه نکرده است.
ترجمة پیشنهادی: بیآنکه حتی یک تن از آنان زخمی برداشته و یا از هیچکدام آنها قطره خونی ریخته شده باشد.
متن خطبه- فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً.
ترجمة فارسی- پس از این واقعه مرد مسلمان اگر از دریغ بمیرد نباید او را سرزنش کرد بلکه در نزد من سزاوار همین است.
تحلیل ترجمه: نحویان دربارة تقدیم اسم بر فعل شرط نظرهای مختلفی دادهاند. برخی آن را جایز و برخی جایز ندانستهاند. اکثر نحویان معتقدند که بعد از ادات شرط فعل قرار میگیرد و اگر فعل نیاید باید فعل را در تقدیر بگیریم؛ مثلاً برای آیة ﴿لو ان قرانا سیرت به الجبال﴾[15] گفتهاند که تقدیر آن «لوکان أن قرآنا» یا «لو وقع أن قرآنا» بوده است (الرمانی، 1426).
فارغ از این اختلافات، تقدیم اسم بر فعل شرط برای تخصیص و تأکید است که به طور کلی همان هدف از تقدیم است؛ زیرا هر چند برای تقدیم، معانی همچون تهویل، تعظیم، ابراز شادمانی، تحقیر و... بیان شده، اما مهمترین هدف تقدیم همان تخصیص است. مثلاً در جملة «اذا محمد جاءک فاکرمه» تخصیص وجود دارد؛ یعنی اگر فقط محمد به نزد تو آمد او را اکرام کن و اگر شخص دیگری به نزد تو آمد اکرامش نکن، اما در جملة «اذا جاءک محمد فاکرمه» تخصیص وجود ندارد، بلکه توجه بر فعلِ آمدن است و این اکرام کردن، هر مخاطب دیگری را نیز در صورت آمدن شامل میشود (السامرائی، 1420).
بنابراین، از منظر ساخت اطلاعی نیز میتوان گفت که در فراز اخیر، آمدن اسم بعد از «لو» شرطی در واقع نوعی مبتداسازی و برجسته کردن آن را نشان میدهد. به عبارت دیگر، با توجه به نظریة دربارگی لمبرکت در این عبارت، مبتدا «مرد مسلمان» است که جمله دربارة آن است، اما مترجم ابتدا عبارت «مِنْ بَعْدِ هَذَا» را در ترجمه آورده و آن را محور کلام یا در کانون توجه قرار داده است در حالی که نیازی به این تقدیم نیست.
همچنین در عبارت بعدی، «به» بر عامل خود؛ یعنی «ملوما» مقدم شده است. اصل عبارت به صورت «ماکان ملوما به» است. بنابراین، کانونیسازی از نوع موضوعی است. در عبارت بعد نیز «به» و «عندی» مقدم بر «جدیرا» شده و کانون موضوعی است؛ یعنی عبارت بینشان به صورت «بل کان جدیرا به عندی» است. البته مترجم با استفاده از واژۀ «همین» توانسته یکی از این ساختارهای نشاندار را که به دلیل تقدیم ایجاد شده است به درستی منتقل کند، اما بقیه را براساس چینش واژگان در عربی و به صورت بینشان ترجمه کرده است.
می توان با استفاده از تقدیم عبارت کانونی به ابتدای جمله و یا تأخیر آن به وسیله ویرگول به انتهای جمله و نیز واژگان کمکی این نشانداری ها را منتقل کرد (خزایی و تفکری، 1398).
ترجمة پیشنهادی: اگر مرد مسلمانی بعد از این حادثه از سر تأسف جان دهد، هرگز او را نکوهشی نیست، بلکه اتفاقاً سزاوار همین است، به اعتقاد من.
متن خطبه- وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِن اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ
ترجمة فارسی- به خدا سوگند اینکه اینان در باطل خود فراهم و یگانهاند و شما در حق خویش پراکندهاید دل را میمیراند و اندوه را به خود میکشاند.
تحلیل ترجمه: حرف «من» زاید و «اجتماع»، فاعل موخر است (خالقیان، 1391). مفعول بر فاعل مقدم شده، و موضوع کانون قرار گرفته و جمله نشاندار شده است، اما مترجم تأکید را روی فاعل قرار داده و متن را از نشاندار بودن ناشی از تقدیم مفعول خارج کرده است.
ترجمة پیشنهادی: به خدا سوگند قلب انسان را میمیراند و دچار غم و اندوه میکند این واقعیت که اینان در باطل خود اتحاد دارند... .
متن خطبه- کُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ فَأَنْتُمْ وَاللَّهِ مِنَ السَّیْفِ أَفَرُّ
ترجمة فارسی- اینها همه برای فرار از گرما و سرما است! و اگر شما چنانید که از گرما و سرما میگریزید به خدا سوگند از شمشیر بیشتر گریزانید.
تحلیل ترجمه: در این جمله، خبر، محذوف و واژه «فرارا» مصدر منصوب برای فعل محذوف و بر تعجب فعل تأکید دارد (زاهد، 1436) که مترجم با استفاده از علامت تعجب تلاش کرده است آن را انتقال دهد. همچنین آمدن «کُنْتُمْ» دلالت بر مبتداسازی دارد؛ زیرا ضمیر متکلم از درون فعل «تَفِرُّونَ» بر آن مقدم شده و به عنوان اسم «کان» قرار گرفته است که مترجم با ترجمة آن به صورت «شما چنانید» آن را به درستی و زیبایی منتقل کرده است. همچنین جار و مجرور «مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ» بر عامل خود مقدم شده و در موضع کانون قرار دارد که در ترجمه لحاظ نشده و بهتر است با واژة کمکی، نشانداری آن منتقل شود. نکته دیگر این است که آمدن جمله جواب به صورت جملة اسمیه و تکرار ضمیر «انتم» که در حقیقت استخراج ضمیر فاعلی از درون فعل «تفرون» یا «أَفَرُّ» است؛ مبتداسازی را نشان میدهد که آن نیز باید در ترجمه لحاظ شود.
همچنین جار و مجرور «من السیف» بر عامل خود؛ یعنی «افر» مقدم شده و مورد توجه است و هر چند مترجم براساس ترتیب واژگان در عربی آن را ترجمه کرده، اما نشانداری آن به صورت دقیق انتقال نیافته است.
ترجمة پیشنهادی: واقعاً عجیب است؛ همه این بهانهها برای فرار از سرما و گرما بوده است؟ وقتی شما چنانید که از این سرما و گرمای ناچیز فرارمیکنید پس به خدا سوگند که شما از شمشیر، بیش از چیزهای دیگر خواهید گریخت.
متن خطبه- لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکُمْ مَعْرِفَةً.
ترجمة فارسی- کاش شما را ندیده بودم و نمی شناختم.
تحلیل ترجمه: آمدن لام بر سر فعل آن را در کانون توجه قرار میدهد. همچنین تأکید «لَمْ أَعْرِفْکُمْ» با مفعول مطلق «مَعْرِفَةً» کانون جملهای است که در ترجمه انتقال داده نشده است. استخراج ضمیر یاء متکلم در ابتدای جمله و آوردن آن به عنوان اسم «إنّ» بر مبتداسازی دلالت دارد و بهتر است در ترجمه انعکاس یابد.
ترجمة پیشنهادی: چقدر دوست داشتم که من هیچگاه شما را ندیده بودم و هرگز شما را نشناخته بودم.
متن خطبه- قَاتَلَکُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالْعِصْیَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَکِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ.
ترجمة فارسی- خدایتان بکشاد دلم را از خونابة چرکین و سینهام را از خشم انباشتید و دم به دم جرعههای غم به من نوشاندید و رأی مرا با نافرمانی و فروگذاری تباه کردید تا آنجا که قریش میگوید پسر ابوطالب مرد دلیری است، اما از دانش جنگ آگاه نیست.
تحلیل ترجمه: «لقد» سبب کانونیسازی جملهای شده است. تکرار دو فعل مترادف «مَلَأْتُمْ» و «شَحَنْتُمْ» نیز برای تأکید بوده و کانونیسازی است، اما مترجم آن را انتقال نداده است.
مقدم شدن جار و مجرور «عَلَیَّ» بر مفعول فعل «أَفْسَدْتُمْ» کانونیسازی موضوعی است؛ یعنی تأکید بر ضمیر متکلم است، اما ترجمه به صورتی است که گویی «عَلَیَّ» در جمله وجود ندارد. کانونیسازی جملهای در جمله «إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ» که با «إِنَّ» ایجاد است نیز در ترجمه انتقال نیافته است. «عِلْم» در پایان فراز، اسم لای نفی جنس است و هدف از آن نفی کلی اسم است و تفاوت آن با لای شبیه به «لیس» این است که لای نفی جنس، جنس را به طور کلی نفی میکند نه وحدت را، اما لای شبیه به «لیس» ممکن است جنس را نفی کند یا وحدت را. مثلاً دربارة جملة «لارجل ههنا» اگر لا، نفی جنس باشد نمیتوان گفت «لا رجل ههنا بل رجلان»، اما ولی اگر لای شبیه به لیس باشد میتوان. به عبارت دیگر، لای نفی جنس در پاسخ به سؤال «هل مِن» میآید: «هل من رجل ههنا ؟ لا رجل ههنا»، اما لای شبیه به «لیس» در جواب جمله «هل رجل ههنا» میآید (السامرائی، 1420). بنابراین، تأکید بیشتری در لای نفی جنس وجود دارد و در فارسی میتوان از واژة کمکی «هیچ» استفاده کرد. در واقع هدف از این جمله، برجستهسازی واژة علم بوده که در ترجمه منتقل نشده است.
ترجمة پیشنهادی: ... حقیقتاً دلم را از چرک پر کردید و سینهام را از خشم انباشتید و رأی مرا با نافرمانیتان از من و یاری نکردنم، تباه کردید تا آنجا که قریش گفت حقا که پسر ابی طالب مرد شجاعی است، اما هیچ دانشی از جنگ ندارد.
متن خطبه- لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَهَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَمَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ.
ترجمة فارسی- خدا پدرشان را بیامرزاد! آیا هیچیک از آنان پرسابقهتر از من به استواری در جنگ است و پیشینة او از جایگاه من در آن دیرینهتر است؟ من هنگامی به کارزار برخاستم که به ۲۰ سالگی نرسیده بودم در حالی که امروز از ۶۰ در گذشتهام.
تحلیل ترجمه: «هل» در این فراز استفهام تعجبی (زاهد، 1436) و کانونیسازی جملهای است که البته از لحن عبارت قبلی آن؛ یعنی «خدا پدرشان را بیامرزاد» که مترجم با علامت تعجب آوردهاست؛ این تعجب دریافت میشود، اما برای انتقال بهتر میتوان از واژة کمکی نیز استفاده کرد. جار و مجرور «لَهَا» و «فِیهَا» بین افعل تفضیل و تمییز آن آمده و کانونیسازی موضوعی است. «لَقَدْ» بر سر فعل «نَهَضْتُ»، کل جمله را در کانون توجه قرار داده است. عبارت «هَا أَنَا ذَا»، علاوه بر تنبیه، برجستهسازی ضمیر «أَنَا» را میرساند که از درون فعل «ذَرَّفْتُ» استخراج شده و به ابتدای جمله آمده است. بنابراین، مبتداسازی فاعلی است.
ترجمة پیشنهادی: مگر کدامیک از آنان دربارة جنگ تجربهای بیش از من دارد و یا نسبت به حضور در جنگ سابقهای دیرینهتر از من دارد؟! همانا من هنگامی در جنگ شرکت کردم که هنوز به 20 سالگی نرسیده بودم و اینک من همانم که عمرم از 60 سال گذشته است.
بحث و نتیجهگیری
با وجود اینکه ساختارهای نحوی زبان عربی و فارسی با هم متفاوتند و هر زبان از روشهای خاص خود جهت بازنمایی ساختارهای نشاندار بهره میگیرد، اما ترجمۀ ساختارهای نحوی نشاندار از عربی به فارسی بهصورت نشاندار تقریباً امکانپذیراست و میتوان با استفاده از قلب نحوی و جابهجایی عناصر یا استفاده از واژگان و عبارات کمکی ترجمهای به نسبت دقیق ارائه کرد. به عنوان مثال، برای ترجمۀ کانونیسازی جملهای میتوان از واژگانی نظیر بیشک، همانا، بیتردید، قطعاً، یقیناً و برای ترجمة کانونیسازی موضوعی از واژگانی نظیر تنها، فقط، بجز و یا تقدیم عنصر مورد تأکید به ابتدای جمله و یا تأخیر آن به انتهای جمله با استفاده از ویرگول استفاده کرد. برای مبتداسازی نیز میتوان از تکرار ضمایر و واژگانی نظیر همان، همین، خود، چنین و... استفاده کرد.
پس از استخراج ساختارهای نشاندار در خطبة جهاد و بررسی ترجمة موسوی گرمارودی از این خطبه براساس نظریة لمبرکت درخصوص مبتداسازی و کانونیسازی، نتایج ارائه شده در جدول (1) به دست آمد.
جدول 1. نتایج ترجمه مترجم از ساختارهای نشاندار
ترجمه به صورت بی نشان |
ترجمه به صورت نشاندار |
تعداد ساختارها |
|
10 |
2 |
12 |
مبتداسازی |
25 |
5 |
30 |
کانونیسازی |
35 (%33/83) |
7 (%66/16) |
42 |
مجموع ساختارها |
مترجم از 30 مورد کانونیسازی تنها 5 مورد و از 12 مورد مبتداسازی تنها 2 مورد را به صورت نشاندار و بقیه را به صورت بینشان ترجمه کرده است؛ یعنی او از مجموع 42 مورد ساختارهای نشاندار بررسی شده در این خطبه، تنها 7 مورد (حدود 17 درصد) را به صورت نشاندار ترجمه کرده است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. marked structure
[2]. Lambrecht, K.
[3]. information structure and sentence form
[4]. Viney, J. & Darbelnet, J.
[5]. Lambrekt's theory
[6]. topic
[7]. focus
[8]. aboutness
[9]. topic, comment
[10]. predicate focus
[11]. argument focus/narrow focus
[12]. sentence focus
[13]. focalization
[14]. topicalization
[15]. سورة رعد، آیة 31