Document Type : Research Paper
Author
Assistant Professor, Arabic Language and Literature Department, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran
Abstract
Vernacular translation of literary works invites inevitable semantic, syntactic, rhetorical, and ideological shifts within a text. This process of stabilizing originates mostly from the translator’s conscious intention and is reliant on the target language’s innate nature. Among the most notable theories in this regard, is J. C. Catford’s theory (1965), which analyzes semantic and syntactic shifts in two general categories and four sub-categories. This study attempts to compare and investigate Abdolmona-em’s and Al-Attar’s stabilizations in the Arabic translation of Forough Farrokhzad’s “Tavallod-i-Digar,” based on Catford’s theory. The results of this study suggest that in comparison with other transformation modes, transformations on a syntactic level are of high impact on the translations by both aforementioned translators. Maryam al-Attar’s translation includes fewer structural stabilizations because of reduced concern about the primary language’s structure and emphasis on literal translation, and this culminated in the complexity and unfamiliarity of the end product. On the contrary, Abdolmona-em’s translation appears more smooth and natural, as it suggests suitable equivalents and emphasizes the expression and stabilization of semantic and syntactic structures. Furthermore, the exclusions and redundant extensions in Al-Attar’s translation have often brought about interpretative and thematic transformations in the poem.
Keywords
Main Subjects
آشنایی جهان عرب با شعر معاصر فارسی از رهگذر ترجمه در سالهای اخیر رو به فزونی نهاده و عرصة انتقال اندیشه و کوچ مفاهیم میان دو فرهنگ فارسی و عربی بیش از پیش فراهم شده است؛ این مطلب را در گسترش ترجمة آثار مستقل یا برگردان گزیدة سرودهها از هر دو زبان به وضوح میتوان مشاهده کرد. مسألهای که ردپای خود را آشکارا در عرصههای گوناگون ادبی، فرهنگی و اجتماعی نشان میدهد. در این میان، ترجمة شعر زنان و تأثیر آن بر ادبیات زنانه از وجوه بسیاری حائز اهمیت است و میتواند مورد بررسی قرار گیرد؛ عواملی چون نگاه متفاوت زنان به زبان و عملکرد آنان نسبت به زبان زنانه، مادرانگی و بازتاب آن در شعر، همینطور بهکارگیری متفاوت کلمات برای بروز احساسات و عواطف زنانه و دیدگاه متفاوت آنها به مقولة شعر و ترسیم دغدغههای فرهنگی و اجتماعی از منظر آنها، بخشی از ضرورت توجه به این حوزه ادبی است (ر.ک. دواچی، 1397).
فروغ فرخزاد به عنوان شاعر نوگرای معاصر از جمله ادیبانی است که سرودههایش در جهان عرب مخاطبان فراوانی دارد. برگردان آثار و نشر سرودههای او در کشورهای مختلفی چون مصر، مراکش، اردن، سوریه، عراق، کویت و...، نشان از استقبال فراوان از اندیشه و اشعار این بانوی شاعر فارسی است. آوازة این شاعر در جهان عرب به جایی رسیده است که ترجمة مجموعه اشعار یا برخی از سرودههای وی به کوشش مترجمان ایرانی و عربی در قالب کتاب، مجلهها و سایتها منتشر شده و مقالاتی نیز دربارة اشعار، شخصیت و اندیشههای وی نوشته شده است. افزون بر این، برخی از تکسرودههای برجستة او چون «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، «هدیه»، «آیههای زمینی» و «پرنده مردنی است»، هر یک بارها برگردان شده است (الدهنی، 1393).
گزیدهای از سرودههای فرخزاد در مجموعههای مستقلی همچون «عَمِّدنی بِنَبِیذِ الأَمواجِ»، «تُشرِقُ الشَّمسُ»، «وَحدَةُ الصَّوتِ یَبقَی»، «أَعزِفُ قَلبِی فی مِزمارٍ خَشَبی» و«الأَسِیرة» به عربی برگردان شده است و مترجمانی همچون «ناطق عزیز»، «احمد عبدالحسین»، «محمد اللوزی»، «غسّان حمدان»، «علیاء الدایة»، «محمود سلامة علاوی» و «خلیل علی حیدر» در این مسیر، گام برداشتهاند.
از آنجا که ترجمة متون ادبی، تأثیری برجسته در انتقال هویت فرهنگی و اجتماعی یک جامعه به زبان مقصد دارد، آسیبشناسی و نقد ترجمة این آثار معرَّب نیز زمینه شناساندن هر چه بهتر آنها را فراهم میآورد. از این منظر، ارزیابی ترجمة سرودههای فروغ، اهمیتی والا دارد؛ چه آنکه وی به حق، نمایندة شعر زنانه و نمودار تاریخ تحول شعر نوی فارسی است (شمس لنگرودی، 1370) و این زنانگی و دگردیسی به طور برجسته در سرودههای مجموعة «تولدی دیگر» وی هویداست؛ اثری که به اذعان بسیاری هویت و استقلال شعری او را نمایان میکند و «بیهیچ گمان، تاریخ ادبیات ایران او را به عنوان بزرگترین زن شاعر در طول تاریخ هزار ساله خویش خواهد پذیرفت و در قرن ما یکی از سه چهرةه برجستة شعر امروز خواهد بود» (شفیعی کدکنی، 1390).
با توجه به آنچه بیان شد در این جستار تلاش میشود با خوانش دقیق تعریب سرودههای فروغ فرخزاد در مجموعة «تولدی دیگر»، تغییر و تعدیلهای دو مترجم مصری و عراقی این مجموعه -محمد نورالدین عبدالمنعم و مریم العطار- با تکیه بر الگوی نظری کتفورد[1] بررسی و مقایسه شود. این مجموعه، حاوی 35 قطعه شعر بوده که فرخزاد آنها را از سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سرود. از این تعداد عبدالمنعم به ترجمة 19 قطعه و العطار به برگردان 31 قطعه پرداختهاند. بر این اساس در این پژوهش، تعریب 19 سروده از مجموعة تولدی دیگر مقایسه میشود تا به سؤالهای زیر پاسخی مناسب ارائه شود:
- کدامیک از میان مؤلفههای تغییرات صوری کتفورد در تعریب سرودههای مجموعة تولدی دیگر در نزد دو مترجم، نمود بیشتری دارد؟
- با توجه به گونههای تعدیل در نظریة کتفورد، تعریب عبدالمنعم و العطار از سرودههای فرخزاد چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟
- پیشینة پژوهش
نسرین هانی الدهنی (2008) در دومین فصل از کتاب خود با عنوان «استقبال الأدب الفارسی المعاصر فی الوطن العربی» گزارشی از سیر ترجمة شعر معاصر فارسی به همراه منتخبی از اشعار معرّب ارائه داده است که بررسی دو سروده از فروغ فرخزاد در آن ملاحظه میشود.
کاظمی و رحیمی (1396) در پژوهشی با عنوان «بازتاب ترجمة شعر معاصر فارسی در جهان عرب» به بررسی روند تحول ترجمة آثار ادبی معاصر فارسی همت گماشتهاند. از نظر نگارندگان در این پژوهش، شعر معاصر فارسی از دهه 50 قرن بیستم، مورد توجه مترجمان عربیزبان قرار گرفت که در این میان مترجمان مصری به دلیل تأسیس کرسیهای زبان فارسی پیشتاز بودهاند (کاظمی و رحیمی، 1396).
نسرین الدهنی (2014) در مقالهای با عنوان «ترجمة شعر فروغ فرخزاد فی الوطن العربی» ضمن معرفی جایگاه فرخزاد در جهان عرب، ترجمة سروده «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را از مترجمانی چون «ندی حسّون»، «غسّان حمدان»، «محمد اللوزی» و «ابراهیم دسوقی شتا» مورد واکاوی و نقد قرار داده است.
غیبی و همکاران (1399) در پژوهشی با عنوان «نقد زبانشناختی ترجمة عربی دیوان فروغ فرخزاد اثر مریم العطار» مروری بر تعریب گزیدهای از اشعار فرخزاد داشتهاند که به دلیل ارائه نقدی گذرا، چندان جامع به نظر نمیآید؛ ضمن آنکه در این پژوهش، الگویی برای نقد این ترجمهها ملاحظه نمیشود.
افضلی و مدنی (1398) در جستاری با عنوان «کاربست نظریة هنجارهای گیدئون توری در ارزیابی کیفی ترجمة عربی: مطالعة موردی اشعار فروغ فرخزاد» به بررسی ترجمۀ شعر «مرگ من روزی فرا خواهد رسید» فرخزاد پرداختهاند. نتیجۀ این ارزیابی حاکی از آن است که اثر عبدالمنعم از «پذیرش در فرهنگ مقصد برخوردار است، اما از بسندگی و کفایت نسبت به مبدأ به دور است» (افضلی و مدنی، 2020). در پیشینة کاربست الگوی کتفورد در نقد ترجمة ادبی نیز پژوهشهایی به انجام رسیده است که از جمله آن میتوان به «چالش برابریابی برخی ساختهای دستوری در تعریب براساس نظریة تغییرات صوری کتفورد» (پریز، 1397) و «نقد و بررسی ترجمة عربی مثنوی (دفتر چهارم) براساس نظریة کتفورد» (ایازی و ولوی، 1398) اشاره کرد.
با توجه به این پیشینه، ملاحظه میشود که بررسی و خوانش تطبیقی ترجمههای مجموعة تولدی دیگر به شکل مستقل در هیچ پژوهشی موردنظر نبوده و نوشتار حاضر نخستین پژوهشی است که ضمن بررسی تبدیلهای صوری دو ترجمة این مجموعه با تکیه بر الگوی کتفورد (1965)، تلاش دارد به کاستیهای برگردان عبدالمنعم و العطار اشاره کند.
- چارچوب نظری پژوهش
2-1. مجموعة تولدی دیگر فرخزاد
«تولدی دیگر» نام آخرین سروده از مجموعه شعر تولدی دیگر است که شاعر نام آن را بر این مجموعه نهاده است، این عنوان «تلویحاً اشاره به آن دارد که فروغ از نظر شعری به ولادت دیگری دست یافته است» (شمیسا، 1372). این اثر، چهارمین دفتر شعر فرخزاد است که پس از انتشار مجموعة «اسیر» و دو دیوان دیگر به نامهای «دیوار» و «عصیان» که به ترتیب شامل سرودههای غنایی و اندیشههای فلسفی فرخزاد است در سال 1342 از سوی نشر مروارید به چاپ رسید و تفاوت ملموسی با سرودههای پیشین دارد و اغلب از دغدغههای زنانة وی سرچشمه مییابد. تمایز این مجموعه با آثار دیگر را میتوان در عوامل زیر جستوجو کرد:
الف- گرایش به نوعی شعر محض، بیآنکه اندیشة قبلی مشخصی مسیر خیال و احساس او را رهنمونی کند. در دنبالة همین ویژگی باید از ارائة تصویرها در جایجای شعرش یاد کنیم؛ تصویرهایی که یک سوی آن را نوعی دید انتزاعی میآفریند.
ب- قلمرو خاص شعری او از گوشههای برجسته کار وی بهشمار میرود که از چندین نظر قابل یادآوری است: نخست شعر غنایی سادهای که در حد اعلای گزارش دریافتهای فردی یک زن از روابط غریزی و عشقی است؛ عشقی زمینی، ساده و بیپیرایه.
ج- تشخص زبان شعری که ریشه در چند عامل دارد: نخست سادگی زبان و نزدیکی به محاوره و گفتار، دوم؛ آزادی در انتخاب واژهها به تناسب نیازمندی در گزارش دریافتهای شخصی و کمال قدرت در احضار کلمات و سوم توسع در مقولة وزن این سرودهها (شفیعیکدکنی، 1390).
2-2. معرفی محمد نورالدین عبدالمنعم و مریم العطار
عبدالمنعم (متولد 1941م)، مترجم و فارسیپژوه مصری است که در نشر ادب فارسی در مصر گامهای بلندی برداشته و به حق ادامهدهنده راه مترجمان بزرگی چون عبدالوهاب عزام به شمار میآید. وی گزیدهای از سرودههای فرخزاد را نیز در سال 2010م با عنوان «مختاراتٌ مِن أَشعارِ الشَّاعِرةِ الإیرانیةِ فروغ فرخزاد» ترجمه و به جهان عرب تقدیم کرد. همچنین در اثر دیگری با عنوان «مختاراتٌ مِن الشّعرِ الفَارسی الحدیث» با نظارت «جابر عصفور» به ترجمة سرودههای 31 تن از شاعران برجسته معاصر پرداخت که در این میان، تعریب 4 سروده از اشعار فرخزاد از جمله سرودة «آفتاب میشود» (تُشرِقُ الشَّمس) مجموعة تولدی دیگر، ملاحظه میشود. او در مقدمة این ترجمه اذعان دارد که برای ارائه خوانشی درست از اشعار این مجموعه به ترجمة انگلیسی آن از دیوید مارتین[2] با عنوان «A Rebirth» و نیز ترجمههای دیگر نظر داشته تا ترجمهای رسا و امین از این سرودهها ارائه دهد (Abdol-Monnaem, 2010). عبدالمنعم در آثار دیگری نیز به برگردان شاهکارهایی از ادب فارسی پرداخته است که مجموعههای «جَولةٌ فی ریاضِ الأدبِ الفارسی» (با همکاری محمد بدیع جمعه)، «فنُّ الغَزلِ: مختاراتٌ مِن الغَزلیّات الفارسیة» و «آخِرُ جرعةٍ فی هَذه الکَأس» از آن جمله به شمار میآید.
مریم العطّار (متولد 1987)، دیگر مترجم آثار فرخزاد، شاعر عراقی است که به علت اقامت طولانی در ایران و آشنایی نزدیک با ادب فارسی به اندیشه و سرودههای فروغ علاقه وافری نشان داده است. او مجموعه آثار فروغ را با عنوان «الأعمالُ الشّعریةُ الکاملةُ لِفروغ فرخزاد» ترجمه و در سال 2017 از سوی انتشارات «دارالمدی» منتشر کرد. مترجم در این مجموعه با ارائه گزارشی به نسبت مفصل از زندگی و سبک شعری فزخزاد، سعی دارد زبان زنانه و عاطفی شاعر را با امانتداری در ترجمه خود هویدا کند. ترجمة العطار برخلاف عبدالمنعم، گزینشی نبوده و تقریباً همه سرودههای شاعر را دربر میگیرد. این مترجم عراقی در مجموعهای دیگر به نام «أنطُولُوجیا الشّعرِ الفارسیّ الحَدِیث» به ترجمة آثاری گزیده از 37 تن از شاعران برجسته معاصر، اهتمام ورزید.
2-3. چیستی تعدیل در ترجمه
سخن از ترجمهپذیری و ترجمهناپذیری شعر از دیرباز محل بحث صاحبنظران حوزة ترجمه بوده است. مسألهای که زمینة طرح دیدگاههای متنوع و رویکردهای نظری متعددی شد. انتقال متون ادبی به طور عام و ترجمة شعر به شکل خاص، ناگزیر از انجام تعدیل است که در سطوح مختلف متن روی میدهد. از نظر لغوی، مقصود از «تعدیل»: به اعتدال رساندن، متناسب ساختن و از شدّت امری کاستن است (انوری، 1382) و در اصطلاح مطالعات ترجمه، مقصود از تعدیل «تغییر یا دستکاری در صورت زبان مبدأ هنگام قالبریزی آن در زبان مقصد و با هدف انتقال بهتر پیام به مخاطب است» (صحرایینژاد، 1385). این تبدیلهای ترجمهای «انحرافاتی از نظر تناظر رسمی در فرآیند حرکت از زبان مبدأ به طرف زبان مقصد هستند» (ماندی، 1397) که به اقتضای هنجارهای زبان دوم روی میدهند. از این پدیده در زبان عربی با اصطلاحاتی چون «تغییر»، «تکییف» و «تحویل» یاد میشود (ر.ک: عنانی، 2003) که ریشه در اختلافات فرهنگی و تفاوت ماهوی زبانهاست و اغلب در نتیجة تصمیم آگاهانة مترجم انجام میشود و عملکرد وی را در بازآفرینی وفادارانهتر متن اصلی به نمایش میگذارد. بنابراین، تغییر در ترجمه امری اجتنابناپذیر است و در بستر هر ترجمهای، بسته به مخاطب، ذوق مترجم و سبک ترجمه، بیش و کم ملاحظه میشود. صلحجو در کتاب «گفتمان و ترجمه» بر همین مطلب اذعان داشته و معتقد است لزوم تغییر در ترجمه، ناشی از تفاوت گفتمانهاست و میزان دخالت مترجم در ترجمه را تنها الزمات گفتمانی تعیین میکند و اگر گفتمانها یکسان بود، نیازی به تعدیل در ترجمهها نبود (صلحجو، 1385).
کتفورد (1965)، زبانشناس انگلیسی از نخستین نظریهپردازانی است که موضوع تعدیل و تغییر را در حوزة مطالعات ترجمه مطرح کرد (Catford, 1965). غرض وی از اصطلاح تغییر[3]، هرگونه تغییر کوچکی در متن ترجمه بود که بعدها موجبات تحلیلها و دیدگاههای متنوع و بروز اصطلاحات علمی متعدد در این عرصه شد. جرمی ماندی[4] در این باره مینویسد «بیگمان، خاستگاه خود این اصطلاح، کتاب کتفورد تحت عنوان «یک نظریة زبانشناختی از ترجمه»[5] (1956) است؛ یعنی جایی که او یک فصل را به این موضوع اختصاص میدهد. کتفورد از الگوی زبانی فرث[6] و هالیدی[7] پیروی میکند که زبان را در مقام ارتباط مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد و عملاً در بافت و در گسترة مختلفی از سطوح برای مثال (در واجشناسی، خط، دستور و واژگان) و مرتبهها (جمله، جملهواره، گروه کلمه، تکواژ و...) عمل میکند» (ماندی، 1397).
باید توجه داشت که بین مفهوم تعدیل و برخی مقولههای تبدیل که کتفورد ارائه داده است، تناظر وجود دارد؛ مثلاً تغییر در اجزای کلام که ون لوون- زوارت[8] آن را تعدیل نحوی یا نحوی- معنایی مینامد در طبقهبندی کتفورد، تبدیل طبقه (Class Shift) نامیده میشود (شاتلورت و کاوی[9]، 1385).
از تعاریفی که از مطالعة این مقوله در حوزة مطالعات ترجمه فهمیده میشود، حدود و ثغور مختلف تعدیل از نظر صاحبنظران ترجمه است که در ادامه با مروری گذرا بر آن، مؤلفههای چهارگانه کتفورد تبیین میشود.
2-4. مؤلفههای تغییرات صوری در ترجمه از نگاه کتفورد
در نظریههای مختلف از اصطلاحات مختلفی برای اشاره به تغییرات روساختی در ترجمه استفاده شده است. نیومارک به طور خاص در اشاره به تعدیل از اصطلاح Modulation استفاده کرده و برای آن دو نوع قائل شده است: 1- تعدیل استاندارد و 2- تعدیل آزاد (صحرایینژاد، 1389).
وینی و داربلنه[10]، تعدیل را «تغییر صورت پیام در نتیجة تغییر زاویة دید» تعریف کردهاند (Viney & Darbelent, 1995). از نگاه این دو زبانشناس، این روش سنگ محکی مناسب برای تعیین مترجم خوب است (ماندی، 1394).
نایدا[11]، سه اصطلاح افزایش[12]، کاهش[13] و تغییر[14] را تحت یک عنوان کلی «فنون تعدیل» قرار داده و برای آن چهار هدف را برمیشمارد: 1- مجاز کردن صورت پیام طبق مقتضیات ساختار زبان مقصد، 2- ارائه ساختارهایی که از نظر معنی معادل متن اصلی هستند، 3- فراهم کردن معادلی که از نظر سبک متفاوت باشد و 4- برقراری ارتباطی همسان (منافی، 1395).
در سال 1969 موضوع تعدیل به طور مشترک توسط نایدا و تیبر[15] مورد بحث قرار گرفت. آنان در فصل ششم کتابشان در مورد «انتقال» معنی از زبان مبدأ به زبان مقصد به دو نوع تعدیل معنایی و تعدیل ساختاری در فرآیند انتقال اشاره کردهاند (همان: 164). پوپوویچ[16] مفهوم «چرخش» را در این زمینه بهکار برده است. وی که بیشتر به ترجمة ادبی نظر دارد، معتقد است در ترجمه به قدری دخل و تصرف صورت میگیرد که انسان گاه در اعتقاد خود به ممکن بودن، ترجمه تردید میکند. از نظر این صاحبنظر اهل چک، همه مواردی که در مقایسه با متن اصلی جدید و متفاوت به نظر میرسد یا در ترجمه ظاهر نمیشوند -حال آنکه در متن اصلی وجود دارند- موارد تغییرند. به عبارت دیگر، تغییر در معنایی وسیع هر نوع تغییر در متن اصلی را دربر میگیرد (خزاعیفر، 1398).
اصطلاح تغییر و تعدیل به طور گسترده در نظریات زبانشناسی انگلیسی، جی. سی. کتفورد (1917ـ 2009م) مطرح شد. وی معتقد بود نظریة ترجمه از ارتباط میان زبانها شکل میگیرد. تعریف ترجمه از نظر وی نوعی «جایگزینی» یا «جابجایی» مفاهیم زبان مبدأ با معادلهای خود در زبان مقصد است (Catford, 1965). از نگاه وی، میان معادل صوری و معادل متنی تفاوت وجود دارد. معادل متنی به هر قسمتی از متن مقصد گفته میشود که معادل متن مبدأ است. معادل صوری نیز به بخشی از زبان مبدأ گفته میشود که تا حد امکان صورت و ظاهر مشابهی با همان بخش در زبان مقصد دارد. این نظریهپرداز به دو نوع اساسی تغییر صوری در سطح واژگانی و دستوری، اشاره میکند که تعدیل دستوری بخش عمدة نظریة او را تشکیل میدهد که در نمودار (1) نمایش داده شده است.
اقسام تعدیل صوری در نگاه کتفورد به دو بخش الف- تغییرات صوری در سطح واژگان[17] (معادلیابی واژگانی) و ب- تغییرات صوری مقولههای دستوری[18] (معادلیابی دستوری) است. تغییرات صوری مقولههای دستوری به چهار نوع تقسیم میشود: 1- تغییر ساختاری که مثلاً «فعل» ممکن است در نقش «اسم» ترجمه شود. 2- تغییر مقوله که مستلزم تغییر مقولههای دستوری بین دو زبان مبدأ و مقصد است. 3- تغییر صوری واحد که مستلزم تغییر در ترتیب است و4- تغییرات صوری درونزبانی وقتی صورت میگیرد که ساختار هر دو زبان از نظر صوری شبیه یکدیگر است، اما نمیتوان آنها را همه جا یا بجای یکدیگر به کار برد؛ مثلاً اسم مفرد در زبان مبدأ را همه جا نمیتوان مفرد ترجمه کرد و باید به اسم جمع در زبان مقصد تغییر داد (ر.ک: ولیپور، 1382).
نمودار 1. اقسام تعدیل صوری در نگاه کتفورد
از نظر کتفورد تغییر بیان وقتی صورت میگیرد که ساختار متن مبدأ نظیری در زبان مقصد ندارد و مترجم ناگزیر از انجام تغییر است. این تغییرات از نظر کتفورد، تغییرات اجباری است که بر مترجم تحمیل میشود. حال اگر مترجمی بر تغییرات اجباری اکتفا کند، متنی به دست میآید که براساس قوانین دستوری زبان مقصد نادرست نیست، اما از جهات مختلف سبکی، معنایی و ارتباطی از متن اصلی فاصله دارد. بنابراین، تغییرات موردنظر این زبانشناس بیشتر در بخش اول؛ یعنی تغییرات ضروری جای میگیرد.
میزان تعدیل در متون با توجه به نوع متن و هدف ترجمه، متفاوت است. تفاوتهای فرهنگی دو زبان و فاصله زمانی نوشتن اثر و ترجمة آن نیز از عوامل مهم در تعیین میزان تعدیل به شمار میروند (صحرایینژاد، 1389). افزون بر نوع متن و هدف، گاه تغییرهای ترجمه به مخاطبان آن بستگی دارد؛ برای نمونه اگر مخاطب پیشینة ذهنی از موضوع نداشته و از تجربه به نسبت کمی در «رمزگشایی» از متن داشته باشد در اینصورت زوائد بیشتری در ترجمه گنجانده میشود تا آسانتر جلوه کند (منافی، 1395)؛ از این منظر، تعدیل، عاملی مهم در فرآیند ساده کردن متن بهشمار میرود و شناسایی همه اقسام آن دشوار است.
- اقسام تعدیل در تعریب مجموعه تولدی دیگر فرخزاد بر مبنای نظریة کتفورد
برای ارزیابی عملکرد مترجمان در گرایش به اقسام تعدیل، این موضوع را در محورهای تغییرات صوری در سطح واژگان، تغییر مقولههای دستوری، تغییر واحد، تغییر ساختار، تغییر درون زبانی و تغییر بلاغی، دنبال کردیم تا این مسأله در ابعاد مختلف ساختاری و بلاغی، روشن شود.
3-1. معادلیابی واژگانی و اصطلاحات
منظور از تعدیل واژگانی در روند ترجمه بهکار بردن واژهای در زبان مقصد است که از لحاظ صوری معادل واژة متناظر آن در زبان مبدأ نیست، اما همان مفهوم، بار فرهنگی و نقش ارتباطی در زبان و فرهنگ مقصد دارد. این نوع تعدیل در ترجمه به واسطه تفاوتهای فرهنگی و زبانی در مفهومسازی از پدیدهها اجتنابناپذیر است (صحرایینژاد، 1389). در فرآیند ترجمة شعر، شناخت فرهنگ واژگانی شاعر و معادلیابی مناسب واژگانی که بار عاطفی و روحی شعر را بر دوش میکشند، اهمیت بسزایی دارد. در مجموعة تولدی دیگر کلمات خاصی هستند که در شعر شاعر تکرار شده و تشخص یافتهاند. کلماتی از قبیل «دست»، «آینه»، «گیسو»، «حجم» و مانند آن از آن جملهاند. بسیاری از این واژگان جنبه سمبلیک دارند و شاعر رفتار ذهنی خاصی با این دست از واژگان داشته است (شمیسا، 1372). افزون بر این مطلب، شماری از واژهها و تعابیر نیز حامل مفاهیم فرهنگی و اجتماعی است که برگردان آن، ضرورت تعدیل واژگانی را دو چندان میکند. در ادامه با بررسی ترجمة عبدالمنعم و العطار به مقایسه این تغییرات میپردازیم.
فرخزاد: «گرمای کرسی خوابآور بود
من تند و بیپروا
دور از نگاه مادرم خطهای باطل را
از مشقهای کهنه خود پاک میکردم»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «کَانَ دِفءُ کُرسِیٍّ یجلِبُ النُّعاس
أنا بخفّةٍ وَدُونَ أن أَخشَی شَیئاً
بَعِیداً عَن عُیونِ أمِّی
کُنتُ أمحُو الخُطُوطَ الزَّائِدةَ مِن وَاجِبی المَدرَسِی»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «کَانَ دِفءُ المدفأةِ یَبعَثُ عَلَی النَّوم
وَکُنتُ أمحُو بِسُرعَةٍ وَجُرأَة
بَعِیداً عَن نَظَراتِ أمِّی
الکِتاباتِ الَّتِی لا فائدةَ مِنها
مِن عَلَی صَفَحاتِ دَفتَرِی القَدِیم»
(عبدالمنعم، 2010)
همانگونه که در نمونه ارائه شده، مشاهده میشود انتقال مستقیم واژة «کرسی» در ترجمة العطار برای رساندن پیام کافی نیست. این امر لزوم اعمال تعدیل واژگانی در برگردان این عنصر فرهنگی را نشان میدهد که در ترجمة عبدالمنعم با تکیه بر «جایگزینی»، معادل نه چندان قریب «مدفأة» (بخاری) ملاحظه میشود. «کرسی» واژهای عربی است و به عنوان وامواژه در فارسی استفاده میشود که تمایز دقیقی با مفهوم عربی آن دارد. از این پدیده، گاه با عنوان همریشههای کاذب (مترادفنما) یاد میشود که دارای صورتی واحد در دو زبانند، اما با وجود داشتن این صورتهای مشابه، دارای دلالتی متفاوت در هر یک از دو زبان هستند.
در نمونه دیگری که در ادامه آمده است، این دستکاری و تغییر معادل از سوی هر دو مترجم برای نشاندن معادلی آشنا در زبان عربی برای برقراری تعادل در ترجمه است تا مفهوم انتزاعی این پرنده (سیمرغ) برای مخاطب زبان مقصد شکل گیرد. هرچند ماهیت سیمرغ (سیرنگ) و «عنقا» کاملاً متفاوت و تنها وجه مشترک میان هر دو، مرغ بودن و افسانهای بودن آنان است. سیمرغ پرندهای اسطورهای و نمادین فارسی است که در ادب حماسی و عرفانی جایگاه خاصی دارد، اما «عنقا» اسطورة عربی است و به علت شباهتهای آن با اسطورة سیمرغ، گاه یکسان پنداشته میشوند؛ در حالی که خاستگاه کاملاً متفاوتی دارند (ر.ک: علیخانی و دیگران، 1397).
فرخزاد: «همه میدانند
همه میدانند
ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ره یافتهایم»
(فرخزاد، 1382)
العطار: «الجَمِیعُ یَعرِفُ
الجَمِیعُ یَعرِفُ
أنّنا ذَهَبنا إِلَی النَّومِ البَارِد وَالصَّامِتِ کَطائرِ العَنقَاءِ»
(العطار، 2017)
عبدالمنعم: «الجَمِیعُ یَعلَمُونَ
الجَمِیعُ یَعلَمُونَ
أنَّنَا عَثَرنا عَلَی الطَّرِیقِ
إِلَی الأَحلامِ البَارِدَةِ وَالسَّاکِنَةِ لِلعَنقَاوَاتِ»
(عبدالمنعم، 2010)
نگرش عاطفی و زنانة شاعر گاه وی را به بهرهگیری از عناصر طبیعت، گلها و گیاهان سوق داده است. یافتن معادلهای متداول در زبان مقصد و همتزار کردن آنها با عبارات نظیر در زبان مبدأ یکی چالشهای مترجمان بوده است. نمونه زیر شاهدی برای این موضوع است:
فرخزاد: «از تابش خورشید پوسیدند
و گم شدند آن کوچههای گیج از عطر اقاقیها»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «تجِفُّ تحتَ أَشِعّتِها
وَضَاعَت تِلکَ الأیامُ بِدُوارِ عطرِ الأَکاسِیا»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «فَسَدَت مِن حَرارَةِ الشَّمس
وَاختَفَت تِلکَ الأَزِقّةُ المُنتَشِیةُ مِن أَرِیجِ زُهورِ السِّنط»
(عبدالمنعم، 2010).
«اقاقیا» معرّب از یونانی و درختی زینتی با گلهای سفید خوشهای است (انوری، 1382) که مترجم عراقی برخلاف عبدالمنعم، همانند شاهد پیشین از معادل دخیل بهره گرفته است. این نمونه و شواهد دیگر بیانگر رویکرد العطار به وامگیری و نیز ترجمة تحتاللفظی است. برای مثال در شاهد زیر:
فرخزاد: «و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدفهای پر از مروارید...
از عقابان جوان پرسیدیم
که چه باید کرد»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «فی بحرٍ هائجٍ وَباردٍ کَالدَّم
وَبینَ أَصدافٍ ممتَلِئةٍ بِاللُّؤلؤ...
سَأَلنا الصُّقورَ الشَّابّةَ
مَاذا عَلَینَا أَن نَفعَل»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «وَفی ذَلک البَحرِ المُتَلاطِمِ القَاسِی
سَألنَا الأَصدافَ المَلِیئةَ بِاللُّؤلُؤ
سَألنا العُقبانَ الفَتِیةَ
ماذا یَنبَغی أَن نَفعَل»
(عبدالمنعم، 2010)
هر دو مترجم در تعریب متناقضنمای «مضطرب خونسرد» از سرودة «فتح باغ»، رویکرد متفاوتی دارند. العطار بدون توجه به معنای واژه، گزینش تحتاللفظی به جای معادلگزینی دارد؛ این در حالی است که عبدالمنعم در ترجمه خود با تکیه بر سیاق عبارت و واژة همنشین، کلمة «قاسی» را که با دلالت ثانویة «خونسرد» تناسب بیشتری دارد، برگزیده است.
در این مجموعه، فرخزاد گاه در ستیز با سنتهای کهنه یا توصیف جسمانی عشق، تعابیر و واژگانی بهکار میگیرد که در تقابل با فرهنگ و نظام ارزشی بوده و تابوی فرهنگی بهشمار میآیند. دقت در برگردان اینگونه از تعابیر، بیانگر رویکرد متنوع دو مترجم در انتقال این تعابیر به زبان مقصد است؛ برای نمونه در این سطور شعری از سرودة «معشوق من»:
فرخزاد: «معشوق من
انسان سادهایست
انسان سادهای که من او را
در سرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانة یک مذهب شگفت
در لابه لای بوتة پستانهایم
پنهان نمودهام»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «مَعشُوقِی...
إِنسانٌ بَسِیطٌ
إِنسانٌ بَسِیطٌ وَجَدتُهُ فی بِلادِ العَجائِبِ المَشؤُومَة
کَآخِرِ مُعجِزةٍ لمذهبٍ عَجِیب
إنَّنی أُخبّئُهُ بینَ نَباتَاتی»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «مَعشُوقِی...
إِنسانٌ بَسِیطٌ
الإنسانُ البَسِیطُ الَّذِی أَخفَیتُهُ فی داخِلِ صَدرِی
کآخِرِ عَلامَةٍ عَلَی عَقِیدةٍ عَجِیبةٍ
فی مَوطِنِ العجائبِ المَشؤُوم»
(عبدالمنعم، 2010)
در ترجمة نخست (العطار)، مترجم با تکیه بر تعدیل واژگانی و با راهبرد حذف، فقط کلمة همنشین (بوته) را ترجمه کرده است و در ترجمة دوم (عبدالمنعم) مترجم با تکیه بر مجاز (کل از جزء) و با جایگزینی «صدر»، بار معنایی خنثی به جمله داده و به طور ضمنی و غیرمستقیم به مقصود شاعر اشاره میکند.
گاه خوانش نادرست اشعار، موجب لغزشهایی در معادلیابی شده است. سهم این خطاهای واژگانی و معادلیابیهای نامناسب در روند ترجمة العطار به نسبت عبدالمنعم، بالاتر است؛ نمونههایی از این لغزشها را در نمونههای زیر شاهدیم:
فرخزاد: «معشوق من
همچون طبیعت
مفهوم ناگزیر صریحی دارد»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «مَعشُوقِی کَالطَّبِیعَة..
یحمِلُ مفهوماً ناقصاً صریحاً»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «مَعشُوقِی کَالطَّبِیعَة
عِندَه مفهومٌ حتمیٌّ وَصرِیحٌ»
(عبدالمنعم، 2010)
فرخزاد: «چون جنینی پیر، با زهدان به جنگ
میدرد دیوار زهدان را به چنگ»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «کَجَنِینٍ عَجُوزٍ ذَاهِبٍ لمحارَبَةِ الأَتقِیاء
یَنهَشُ جُدرانَ الزُّهدِ بِمَخالِبِه»
(العطار، 2017)
«زِهدان» به معنای «رَحِم» است که با خوانش نادرست مترجم به «اتقیاء» معادلیابی شده است.
فرخزاد: «چون برف میخوابید
در باغچه میگشتم افسرده
در پای گلدانهای خشک یاس
گنجشکهای مرده را خاک میکردم»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «کَانَ یَنامُ کَالثَّلجِ
کُنتُ أَدُورُ فی الحَدِیقةِ بحزنٍ
قُربَ سِندیانِ الیَّاسَمین الجافِّ أَدفِنُ عَصافِیری المَیِّتَةَ»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «عِندَما یَهدَأُ سُقُوطَ الثَّلجِ
کُنتُ أَتَجَوَّلُ فی الحَدِیقةِ بارِدَةً
وَأَدفِنُ عَصَافِیرِی المَیِّتَة»
(عبدالمنعم، 2010)
مقصود از «خوابیدن» در سروده اخیر، کاهش بارش برف است که العطار با در نظر داشتن مفهوم همسانی و تشبیه، دلالت ظاهری کلمه را در ترجمه آورده است؛ در حالی که در ترجمة دوم (عبدالمنعم)، معنای کاسته شدن برف درست بیان شده است. مقایسة تعدیلهای واژگانی عبدالمنعم و العطار، نشان از میزان توجه هر یک از این دو مترجم به هنجارهای زبان مقصد دارد. در سطح واژگانی در غالب موارد تناظر یک به یک میان متن اصلی و تعریبهای دو مترجم ملاحظه میشود.
3-1-1. تعدیل بیان استعاری به بیان ساده و برعکس
تعدیل بلاغی به معنای تلاش برای بازآفرینی وفادارانه متن اصلی در زبان مقصد با استفاده از آرایههای متفاوت است تا تأثیری مشابه تأثیر متن اصلی را در خوانندة ترجمه ایجاد کند. ایجاد این تعدیل نه تنها در فرآیند ارائة پیام و معنا خلل وارد نمیکند، بلکه میتواند باعث برجستگی و نمود بیشتر معنا و پیام شود. تعدیل بلاغی را بیشتر در ترجمة امثال و تعابیر و کنایات و عبارات آمیخته با تصویر میتوان دید (لطفیپور ساعدی، 1371). در این تعدیل، بیان ساده به بیان تصویری، اعم از مجازی، استعاری، کنایی و نیز عکس آن تبدیل میشود، همچنان که واژه عام به خاص یا برعکس ترجمه میشود. نمونههای زیر شاهدی برای این موضوع است:
فرخزاد: «آن روزهای سالم سرشار
آن آسمان پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «تِلکَ الأیّامُ الصَّالحةُ الغَزِیرَةُ
تِلکَ السَّماواتُ المَلِیئةُ بِالنُّجُوم
تِلکَ الغُصُونُ المحمّلةُ بِالکَرَز»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «تِلکَ الأیّامُ الطَّیّبةُ السَّعیدةُ
تِلکَ السَّماواتُ الملیئةُ بِالزِّینَة
تِلکَ الأغصانُ الملیئةُ بِحبّاتِ الکَرَز»
(عبدالمنعم، 2010)
در این بخش از سروده «آن روزها»، «پولک» استعاره از ستارگانی است که آسمان را به روشنی آراسته میسازند. «ستاره» از واژگان پر بسامد در شعر فروغ بهشمار میآید که نماد امید و خوشبختی است و نوید روزهای خوب را میدهد (شمیسا، 1372). مترجم عراقی دلالت ثانویة این واژه را در انتخاب معادل در نظر داشته و عبدالمنعم معنای ظاهری آن را در ترجمه بیان کرده است. البته باید گفت که هر دو مترجم اغلب تعابیر استعاری موجود در این اثر را بدون هیچ تغییری ارائه کردهاند.
3-1-2. تعدیل در ضربالمثلها
به دلیل بار فرهنگی موجود در امثال، معادلیابی مناسب در برقراری تعادل و موازنه میانزبانی، اجتنابناپذیر و ضروری است. در نمونههای زیر این تعدیل را در ترجمة هر دو مترجم ملاحظه میکنیم که ریشه در تفاوتهای کارکردی و سبکی دارد.
فرخزاد: «یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بیمعنی میگوید «صبح بخیر»»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «أَو عُبور عابرٍ دَائِخ
یَبتَسِمُ ابتسامَةً لِعابِرٍ آخَرَ وَدُونَ مَعنًی یَقُولُ: صَباحَ الخَیرِ»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «أَو عُبورُ حائِرٍ لأحدِ المارّةِ
وَهُوَ یَرفَعُ قُبُعَتَهُ مُحَیّیاً عَابِرَ سَبیلٍ آخَرَ
وَیقُولُ لَهُ بِابتسامَةٍ لا مَعنًی لها صَباحَ الخَیرِ»
(عبدالمنعم، 2010)
در سرودة «تولدی دیگر» آنجا که فرخزاد تعاریف مختلفی از زندگی ارائه داده و بر یکنواختی آن اشاره میکند، عبارت «کلاه از سر فرو نهادن» را بهکار برده است که به معنای ادای احترام است (انوری، 1382). عطار بدون ملاحظه به انتقال این مفهوم فرهنگی از ترجمة آن چشم پوشیده است؛ در حالی که عبدالمنعم با تکیه بر تصریح و افزودن قید حالت «محییا»، آفرینش و تبلور این تصویر را در زبان مقصد فراهم کرده است. در زبان عربی دو تعبیر «رَفَعَ بِهِ رَأساً» و نیز «رَفَعَ لَهُ القُبَّعَةَ» این مفهوم را تداعی میکنند (ر.ک: ناظمیان، 1394).
یا در ترجمة نمونهای دیگر:
فرخزاد: «من خواب دیدهام که کسی میآید
من خواب یک ستاره قرمز را دیدهام
و پلک چشمم هی میپرد
و کفشهایم هی جفت میشوند...»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «رَأَیتُ مَنامَاً أَنّ أَحدَاً سَیأتی
رَأَیتُ مَنامَ نجمةٍ قِرمِزیةٍ
وَجَفنُ عَینی یَرفُّ
وَأحذِیَتی تَصطَفُّ..»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «رَأَیتُ فی النَّومِ أنَّ أَحدَهُم قَادِمٌ
رَأَیتُ فی النَّومِ نجمةً قِرمِزیةَ اللَّونِ
وَقَد أَخَذَ جَفنای یَرتَجِفانِ
وَقَفَزتُ مِن مَکانی»
(عبدالمنعم، 2010)
در این سروده «پریدن پلک» و «جفت شدن کفش» انعکاسی از باور عامیانه و فرهنگ بومی مردم ایران است که شاعر آن را نشانة خوشیمنی و آمدن میهمان و محبوب برمیشمارد. به سخن دیگر، «جستن پلک بالای چشم راست، خوشحالی بعد از تنگی و از چپ، نشانة رسیدن غایبی است...» (هدایت، 1378). هر دو مترجم بیتوجه به مضمون ثانویة این دو تعبیر، ترجمهای تحتاللفظی ارائه دادهاند که دربردارندة پیام فرهنگی جمله نیست و تهی از تعادل ترجمهای است. از نظر کتفورد، در تعادل ترجمهای توجه به «ویژگیهای ارتباطی از قبیل نقش، ربط داشتن، موقعیت و فرهنگ و نه فقط ملاکهای صوری زبانی» ضرورت دارد (ماندی، 1394).
3.2. تغییر ساختاری[19]
تبدیلهای ساختاری در ترجمه از برجستهترین عوامل در خوانایی و مفهومسازی متن مبدأ است. در نگاه کتفورد، یکی از تبدیلهای مقولهای، مستلزم تغییر ساختار دستوری است که «همچون دیگر انواع تبدیل مقوله، نشاندهندة ناسازگاری زیرساختی بین نظامهای زبانی مبدأ و مقصد است» (شاتلورت و کاوی، 1385). کتفورد معتقد است این تغییر در مقایسه با تعدیلهای دیگر، شیوع بیشتری در ترجمه دارد (ر.ک: عنانی، 2003). زبان عربی و فارسی از هنجارهای متفاوتی در تسلسل عناصر جمله دارند؛ این ترتیبها از سر اجبار توسط مترجم چینش میشود، اما قسمت عمدهای از این تغییرات اختیاری بوده و مترجم بنابر اهدافی دیگر به آن دست میزند. فراوانی تغییر ساختار در ترجمة هر دو مترجم نشان از تفاوت ساختاری دو زبان و به طور خاص زبان ادبی دارد؛، اما گاه رویکرد دو مترجم با یکدیگر متفاوت است؛ برای نمونه در سروده زیر:
فرخزاد: «درد تاریکست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «وَجعٌ أسودُ وجعُ التَّمنّی
أن تذهبَ ولن تحصُلَ علی الشیء»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «إنّ ألمَ الرَّغبَةِ ألمٌ مظلمٌ
والسَّعی والعبثُ یعیب الذاتَ»
(عبدالمنعم، 2010)
چنانکه از ترجمة سرودة اخیر ملاحظه میشود، مترجم عراقی دقیقاً در سایة ساختار دستور فارسی حرکت کرده و این تقید او را از ارائة تعریبی سازگار با دستور عربی باز داشته است؛ این درحالی است که در ترجمةه دوم واژهگزینیها مناسب با نحو عربی است و شیوایی اسلوب عربی را نشان میدهد. شاید مهمترین هدف مترجم این است که اثری مأنوس پدید آورد. از اینرو، با در نظر گرفتن اهدافی نظیر سلاستبخشی، خوانایی متن، رهایی از قید و بندهای ترجمه تحتاللفظی، انتقال بهتر پیام متن مبدأ به تعدیلات ساختاری رو آورده است.
به هم ریختن ترتیب اجزای کلام در زمره تعدیلهای اجباری است که به مترجم تحمیل میشود، اما تعدیلهای اختیاری ناظر به ویژگیهای سبکی و تفاوتهای ظریف معنایی و تلاش برای یافتن قالبهای بیانی جاافتاده و مقبول در زبان مقصد است (خزاعیفر، 1398).
تغییر فاعل یا تصریح به آن در ترجمة عبارات نیز از جمله تغییرات ساختاری است که گاه در این دو ترجمه ملاحظه میشود. در مطالعات ترجمة این نوع از تعدیلها که در ایجاد پیوندهای نحوی یا صریحتر کردن روابط منطقی نقشآفرینند، «تبیین»[20] مینامند (شاتلورت و کاوی، 1385). نمونة زیر، گویای این نوع از تعدیل در ترجمة مریم العطار است:
فرخزاد: «بیش از اینها، آه، آری
بیش از اینها، میتوان خاموش ماند
میتوان ساعات طولانی
با نگاهی چون نگاه مردگان، ثابت....»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «أکثرُ مِن هَذا نَعَم
أکثرُ مِن هَذا أستطِیعُ أن أصمُتَ
نَستَطِیعُ لِساعاتٍ طَوِیلةٍ بِنَظرَةٍ رَتِیبَةٍ کَالأَموات»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «أَکثرُ مِن هَذا، آه، نَعَم
یُمکِنُ لِلمَرءِ أَن یَلزَمَ الصَّمتَ أکثرُ مِن هَذا
یُمکِنُ لِلمَرءِ أَن یَظَلَّ مُشدُوهاً
لِساعاتٍ طَوِیلَة»
(عبدالمنعم، 2010)
مریم العطار در ترجمة شعر «عاشقانه» که اغلب برای دادجویی از محبوب و بزرگداشت وی پیوسته او را مورد ندا قرار میدهد، ساختار ندا را درهم شکسته و جملات خبری بهکار برده است. پیروی از سبک و سیاق ساختار فارسی و عدم تعدیل اجباری در تعریب العطّار، گاه موجب بروز لغزشهای دستوری شده است.
3-3. تغییر طبقات دستوری [21]
از نگاه کتفورد، این نوع از تغییر در عناصر اسمی (تغییر طبقات دستوری)، فعل و حرف روی میدهد و در زبان مقصد با معادل دیگری جایگزین میشود. به عبارتی دیگر، «تغییر طبقات دستوری به این معناست که برای یک نقش دستوری در زبان مبدأ، نقش دستوری دیگری را در زبان مقصد جایگزین کنیم. تغییرات دستوری غالباً در زمرة تعدیلهای اجباری قرار میگیرند» (پریز، 1397). این نوع از تعدیل به طور برجسته و با فراوانی بالا در ترجمة هر دو مترجم ملاحظه میشود که اقسامی که ادامه آمده از آن جمله است.
3-3-1. تبدیل قید یا متممهای قیدی به فعل
فرخزاد: «گوئی میان مردمکهایم
خرگوش ناآرام شادی بود»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «کأنَّ ما بینَ بُؤبُؤ عَینیّ
هُناکَ أرنَبٌ یَتقَافَزُ بِفَرحٍ کلَّ صَباحٍ»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «کَأنَّهُ یُوجَدُ وَسطَ إنسانِ عَینی
أَرنَبٌ غَیرُ هَادِئٍ وَسَعِید»
(عبدالمنعم، 2010)
فرخزاد: «من از تو میمردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من میرفتی»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «کُنتُ أَمُوتُ فِیکَ
لَکِنَّکَ کُنتَ تُحیِینی
کُنتَ تَذهبُ مَعی»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «کُنتُ قَد مِتُّ بِسَبَبِکَ
لَکِنَّکَ کُنتَ حَیاتی
کُنتَ تَسیرُ مَعی»
(عبدالمنعم، 2010)
فرخزاد: «من تند و بیپروا
دور از نگاه مادرم خطهای باطل را
از مشقهای کهنه خود پاک میکردم»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «أنا بخفّةٍ دونَ أن أخشَی شیئاً
بعیداً عَن عیونِ أمِّی کنتُ أمحو الخطوطَ الزائدةَ مِن واجبی المدرَسِی»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «کنتُ أمحو بِسرعةٍ وجرأةٍ
بعیداً عَن نَظراتِ أمِّی
الکتاباتِ الَّتی لا فائدةَ مِنها»
(عبدالمنعم، 2010)
فرخزاد: «گوئی از ابتدای وجودش
بیگانه بوده است
او مردیست از قرون گذشته
یادآور اصالت زیبایی»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «کَأنَّهُ مُنذُ أن بَدَأَ حیاتَه
کانَ غَرِیباً مَعَ ذاتِهِ
هُوَ رَجُلٌ مِن القُرونِ الماضِیةِ
رَمزٌ لِلأَصالَةِ وَالجَمال»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «کَأنَّهُ کانَ غَریباً
مُنذُ بِدایَةِ وُجُودِهِ
هُوَ رجلٌ مِن القُرونِ الماضِیَةِ
مُذَکِّرٌ بِأصالَةِ الجَمَال»
(عبدالمنعم، 2010)
تبدیل اسم به فعل در سازههای جزئی در ترجمة هر دو مترجم به وفور ملاحظه میشود. این تکنیک همان جابهجایی و تغییر طبقة دستوری است که مترجمان عامدانه یا ناخواسته بر محوریت زبان مقصد انجام دادهاند.
3-3-2. تبدیل فعل به اسم
کاربست فعل به جای قیود و متممها در ترجمه به نسبت تبدیلهای فعل به اسم به دلیل سازگاری ساختارهای فعلی با زبان عربی فراوانی بالایی در ترجمة مترجمان دارد؛ هرچند این نوع تبدیل در ترجمة العطار به دلیل تبعیت از ساختارهای فارسی کمتر به نظر میرسد:
فرخزاد: «ای شب از رؤیای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «اللیلُ ملوّنٌ بأحلامِک
الصَّدرُ مُثقَلٌ بِعطرِک»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «یا مَن تلوَّنَ لَیلِی بِسَببِ رؤیاک فی أحلامی
ثَقُلَ صَدرِی بِتأثیرِ عطرِک وعَبیرِک»
(عبدالمنعم، 2010)
3-3-3. تبدیل اسم مفرد به مثنی و جمع
فرخزاد: «با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «حِینَ أکُونُ مَعَکَ لا أخشَی المَتاعِب
وَلو کَانَ هناکَ ألمٌ هُو ألمُ السَّعَادَة»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «لم أعُد أخشَی الألمَ وَأنا مَعَک
وَإذا وُجِدَ، فإنَّه لَیسَ سِوَی ألمِ سَعادَتی»
(عبدالمنعم، 2010).
فرخزاد: «وعشق
که در سلامی شرمآگین خویشتن را بازگو میکرد»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «وَالعِشقُ
کَانَ یتَدَاعَی ما بینَ تحیتینِ فی ظُهیرَاتٍ حَارّةٍ مَلیئةٍ بِالغبار»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «وَالعِشقُ
الَّذِی کَانَ یَتَکرّرُ فی سَلامی الخَجُول»
(عبدالمنعم، 2010)
فرخزاد: «ما قلبهامان را به باغ مهربانیهای معصومانه میبردیم»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «کُنَّا نَأخُذُ قُلُوبَنَا إِلَی بَساتِینِ الحَنَانِ المعصُوم»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «کُنَّا نَحمِل قُلُوبَنَا إِلَی حَدِیقَةِ الحَنَان وَالعَطفِ البَرِیئَین»
(عبدالمنعم، 2010)
فرخزاد: «به راه پر ستاره میکشانیم
فراتر از ستاره مینشانیم»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «تجرُّنی إِلی الطّرِیقِ المملُوءِ بِالنُّجُوم
تَضَعُنی فوقَ النَّجمِة»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «لِنصعَد إِلی طَریقٍ مَلیءٍ بِالنُّجُوم
وَنجلِس فِیما وَراءِ النُّجُوم»
(عبدالمنعم، 2010)
3-3-4. تبدیل مثنی و جمع به مفرد
فرخزاد: «ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «أنتَ بابٌ مَفتوحٌ أمامَ الشُّمُوس
فی هجومِ ظُلمةِ التّردُّدِ وَالشَّک»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «یا مَن تَکُونُ باباً مفتوحاً أمامَ الشَّمس
عِندَ هُجُومِ ظُلمَةِ الشَّک»
(عبدالمنعم، 2010)
فرخزاد: «مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «خذنی یا أملی ... یا سلوتی
إلی مدینة الشعر والولع»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «خذنی یا أملی الحبیب
إلی مدینة الأشعار والفتنة»
(عبدالمنعم، 2010)
فرخزاد: «او با خلوص دوست می دارد
ذرات زندگی را
ذرات خاک را
غمهای آدمی را
غمهای پاک را»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «هو یحب بإخلاص
ذرات الحیاة
ذرات التراب
حزن البشر
حزن النقاء»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «هو یحب بإخلاص
ذرات الحیاة
ذرات التراب
الأحزان الآدمیة
الأحزان النقیة الطاهرة»
(عبدالمنعم، 2010)
3-3-5. تبدیل مصدر به فعل
فرخزاد: «به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصلهای خشک گذر میکردند»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «عَلَی الغُیُومِ الَّتی کانَت کَأَفکَارِی الطَّوِیلَة
عَلَی شَجَرِةِ الصَّفصافِ الَّتی کَانَت تَنمُو بِوَجَعٍ»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «سَوفَ أُحیّی نموَ أشجارِ الحورِ المؤلمِ فی الحَدِیقَةِ»
(عبدالمنعم، 2010)
3-3-6. جابهجایی در ترکیبهای وصفی و اضافی
فرخزاد: «چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفههای آسمان»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «کَم کَانَت الأرضَ بَعِیدةً بَل هذا
وَأنا فی غُرَفِ السَّماءِ الزَّرقاء»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «کَم کَانَت أَرضُنا بَعِیدةً قَبلَ الآنَ
حَیثُ هَذِه الغُرفُ السَّماوِیةُ الزَّرقاء»
(عبدالمنعم، 2010)
این نکته ضروری است که توجة دقیق کتفورد به تغییرات زبانی و ساختاری در نگاه ریاضیوار او به مسألة ترجمه ناشی میشود. وی زبان را نوعی رفتار انسانی الگومند میداند و سعی در تبیین این الگوها در سطوح مختلف دارد.
3-4. تغییر واحد[22]
از نگاه کتفورد، تغییر واحد نوعی تبدیل مقوله است که در آن تناظر دقیق مرتبه- مرتبه؛ یعنی تعادل بین جملهها، بندها، گروهها، واژهها و تکواژهای زبان مبدأ و زبان مقصد وجود ندارد. از جمله شرایطی که اغلب در آن تبدیل واحد رخ میدهد، زمانی است که یک عنصر واژگانی زبان مبدأ که معادل مناسبی در زبان مقصد ندارد با استفاده از یک گروه ترجمه میشود.
فرخزاد: «عشق چون در سینهام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد»
(فروغ، 1382)
ترجمة العطار: «حِینَ استَیقَظَ الحُبُّ بِقَلبی
فَدَیتُ جَسَدِی مِن الرَّأسِ حَتَّی القَدَم»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «عِندَما استَیقَظَ العِشقُ فی صَدرِی
آثَرتُ الطَّلَبَ بِکُلِّ کِیانِی»
(عبدالمنعم، 2010)
فرخزاد: «ای سراپایت سبز
دستانت را چون خاطره ای سوزان، در دستان عشق من بگذار»
(فرخزاد، 1382)
ترجمة العطار: «أیُّها المغَطَّی بِالخُضُار»
(العطار، 2017)
ترجمة عبدالمنعم: «یا مَن تَکُونُ کُلُّکَ أَخضَرُ مِن الرَّأسِ حَتَّی أَخمَضِ القَدَمَینِ»
(عبدالمنعم، 2010)
چنان که در این دو نمونة اخیر ملاحظه میشود، تفاوت سطوح ساختاری دو زبان، مترجمان را مجبور به گزینش واحدهای متناسب و ملموس زبان مقصد کرده است که با اصل تغییر واحد کتفورد همخوانی دارد. از نظر کتفورد، این تعدیل، حاکی از ضرورت نوعی عبارتبندی مجدد است که در نتیجة تفاوتهای جزئی بین زبانهای مبدأ و مقصد بر مترجم تحمیل میشود (شاتلورت و کاوی، 1385).
بحث و نتیجهگیری
در جستار حاضر تعریب 19 سروده از مجموعة تولدی دیگر فرخزاد بر پایة الگوی نظری کتفورد مورد ارزیابی قرار گرفت. اهم نتایج این بررسی در موارد زیر خلاصه میشود:
- در برگردان سرودههای مجموعة تولدی دیگر فرخزاد، گونههای پرشماری از دگردیسی و تبدیل ملاحظه میشود که بخش عمدة این تعدیلها به ناهمگونی ماهوی دو زبان عربی و فارسی در بخش سبکی و ساختاری شعر بازمیگردد و اِعمال آن در برگردان شعر از سوی مترجمان اجتنابناپذیر به نظر میرسد. تغییر نقشها که در تعبیر «کتفورد» از آن با عنوان «تغییر طبقات دستوری» و در زمرة تعدیلهای اجباری یاد میشود در نمونههای متنوع ترجمه هر دو مترجم ملاحظه میشود که تحت تأثیر عدول از ساختار نحوی جملات، روی داده است.
- موازنه فرهنگی در ترجمة هر دو مترجم، گاه موجب تعدیل واژهها و تعابیر اصطلاحی بوده است، اما به طور کلی، مقایسه این دو ترجمه با سرودههای مجموعة تولدی دیگر، نشان میدهد که ترجمة عبدالمنعم به دلیل معادلیابیهای مناسب و رعایت عناصر زبانی متن مقصد، روانتر و مخاطبمحور است؛ این درحالی است که العطار به دلیل تقید به زبان مبدأ و التزام به صورت واژهها و معنای ظاهری عبارات، گاه از بیان مقصود شاعر باز مانده و موجب تحریف دلالی و سبکی شده است.
- از بررسی تعریب نمونه اشعار منتخب، چنین به نظر میرسد که در ترجمة العطار، گرایش به وامگیری یا گزینش معنای تحتاللفظی برخی از واژهها که حامل معنای نقشی و فرهنگی خاصی است، نمود بیشتری دارد. این در حالی است که تلاش مترجم مصری، عبدالمنعم بر گزینش معادلها براساس قراردادهای فرهنگی و اجتماعی زبان مقصد بوده است. ضمن آنکه گاه حذف واژهها و تقلیل جملهوارهها در ترجمة العطار، انتقال تصویر شعری را با خلل روبهرو میکند.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Catford, J. C.
[2]. David, M.
[3]. Shift
[4]. Jeremy, M.
[5]. A Linguistic Theory of Translation
[6]. Firth, R.
[7]. Halliday, M.
[8]. Van Leuven-Zwart
[9]. Shuttleworth, M & Cowie, M.
[10]. Vinay, J. & Darbelnet, J.
[11] . Nida, E.
[12] . Addition
[13]. Subtraction
[14] . Alteration
[15]. Nida, E. & Taber, C.
[16]. Popovich
[17]. Level Shift
[18].Category Shift
[19]. Structural Shift
[20]. Explanation
[21]. Class Shift
[22]. Unit Shift