Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D. Student in Arabic Language and Literature, Kashan University, Isfahan, Iran

2 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Kashan University, Isfahan, Iran

Abstract

The connection between Arabic and Persian languages has had a long history, and the cultural interaction and interference between these two languages have reached the highest point.  Translation has been considered a medium by which a message can be transferred from one language to another with the least impairment. Interjections are language items through which emotional feelings like happiness, sorrow, pain, and regret or unemotional feelings like onomatopoeia are conveyed. This article analyzes the interjections in the translation of the novel “The length of the Night”, which contains a considerable number of interjections. The correspondence between the Arabic and Persian words is analyzed through a one-to-one comparison between the original and the translated text. The results showed that the translator has used good correspondences for the translation of interjections in most cases, and has been able to transfer the message to the target language accordingly. Though, in some cases, he has only achieved partial correspondence and failed to achieve correct correspondence in some others.

Keywords

Main Subjects

زبان یکی از شگفتی­های آفرینش و نعمت­های بزرگ خداوندی است که در آن استعدادهای بی­نظیری نهفته­است به طوری که گاهی گوینده می­تواند حتی با کاربرد کوچک‌ترین واحد آن، منظور خود را برساند. می­توان گفت: «اگر زبان نبود هرگز عملیات تعلیم و تعلم امکان اجرا نداشت و قطعاً رابطه میان معلم و متعلم منقطع و تمدن انسانی متوقف می­شد و حیات انسان در چارچوب غرایز فطری و نیازهای حیوانی باقی می­ماند» (الموسی، 1437).  

حال که به اهمیت زبان واقف شدیم پدیدة دیگری مطرح می­شود و آن اختلاف زبان‌ها و علائم گفتاری و نوشتاری و چگونگی ایجاد تبادلات فرهنگی است. به دنبال طرح این موضوع، اهمیت نقش ترجمه و مترجم به خوبی مشخص می‌شود؛ چراکه انتقال پیام فرآیند پیچیده­ای است که عدم آگاهی نسبت به آن می­تواند فاجعه­بار باشد. نظریه­پردازان ترجمه به دنبال تعیین چارچوبی بوده­اند که پیام بدون لطمه از زبان مبدأ به زبان مقصد انتقال یابد به طوری که همان احساسی را که مخاطب زبان اصلی پیدا می‌کند، مخاطب زبان مقصد نیز دریابد.

                مترجم ماهر به دنبال این است که یک زنجیره از زبان مبدأ را تا جای ممکن به جملاتی جامع در زبان مقصد تبدیل کند. این تبدیل یک روند متقارن است. او موظف است که نه تنها تمام نشانه­ها را از زنجیرة زبان مبدأ منتقل کند، بلکه باید مفهوم کلی و جزئی متن را به معنای واقعی انتقال دهد (لطافتی و علی­پور، 1393).

اندیشه در پیشینة زندگی انسان­ها، نشان می­دهد که تقابل انسان بدوی با محیط­های طبیعی پیرامون خود، منجر به خلق حالات درونی شده و در گذر زمان عواطف و احساسات مبهم او به الگویی قابل فهم بدل شده است تا جایی که واکنش ناشی از احوالات درونی او از تعامل با پدیده­های طبیعی و هم­نوعان خود، تکامل یافته و به اشکال گوناگون از جمله به شکل اصوات طبیعی تجلی یافته­است. ابن جنی (بی تا) در این­باره می­گوید: «برخی بر این عقیده­اند که منشأ زبان‌ها از صداهای شنیده شده است، مانند زوزة باد، صدای رعد، شرشر آب، صدای خراشیدن پای قاطر، عرعر الاغ، قارقار کلاغ، شیهة اسب، خرخر بز کوهی و مانند این‌ها و بعداً از غیر آن، زبان‌ها متولد شد» (ابن جنی، ج1، بی تا).

  1. اهداف پژوهش

پژوهش حاضر دو هدف را دنبال می‌کند:

- بیان کارکرد صوت­واژه­ها و نقش آن­ها در انتقال بسیاری از مفاهیم مخصوصاً احساسات طبیعی انسان.

- تطبیق صوت­واژه­های مستعمل در متن فارسی رمان موردنظر با ترجمة آن­ها در زبان عربی و تعیین میزان تطابق آن­ها با یکدیگر.

  1. سؤالات پژوهش

در راستای اهداف مدنظر این پژوهش دو سؤال به ترتیب زیر مطرح است:

- صوت­واژه­ها در این رمان چه معناهایی را بازنمایی می­کنند؟

- مترجم رمان تا چه میزان موفق به انتقال معنای صوت­واژه­ها شده است؟

  1. پیشینة پژوهش

مقالة علی‌پور و لطافتی (1393) با عنوان «بررسی ترجمة صوت­واژه­ها در اثر شازده کوچولو» تنها مقاله­ای است که در آن مقایسه­ای میان سه ترجمة فارسی صوت­واژه­ها نسبت به متن فرانسوی صورت گرفته ­است. این مقاله تعداد بسیار اندکی از صوت­واژه­ها را بررسی کرده است و در قسمت اعظم آن، شاهد نقل کلیاتی در باب مسائل فرهنگی ترجمه و انواع صوت­واژه­­ها هستیم. در واقع آنچه به عنوان مقاله؛ یعنی «بررسی ترجمة صوت­واژه­ها در اثر شازده کوچولو» مربوط می­شود، سهم اندکی را نسبت به حجم کل مقاله دارد.

صوت­واژه­ها به علت غفلت از بار معنایی آن­ها، مورد بی­توجهی واقع شده­اند و بیشتر به تعاریف و تقسیم­بندی آن­ها پرداخته شده است.

  1. روش پژوهش

این پژوهش حاصل یک مطالعة کیفی است که به روش تحلیلی با ابزار کتابخانه­ای صورت گرفته و سعی شده از منابع فارسی و عربی به موازات هم استفاده شود تا تقریبی میان موضوع مورد بحث در هر دو زبان انجام گیرد. در این تحلیل، واحدهای زبانی خاصی که «صوت­واژه» نامیده می­شوند، شناسایی شده و آحاد معنایی با استفاده از منابع موجود، توصیف و معادل­های انتخاب شده توسط مترجم، بررسی می­شود.

  1. ملاحظات نظری

از آنجا که واحد زبانی مورد بررسی، اسم­صوت یا نام­آوا است، ابتدا به تعریف آن پرداخته می­شود، سپس شیوة بررسی که تجزیه بر آحاد معنایی است به شکل مختصر توضیح داده خواهد شد.

5-1. نام­آوا یا اسم­صوت[1]

در روزگار ما، زبان‌شناسان، قراردادی بودن رابطة لفظ و معنی را به اثبات رسانده­اند، اما همة آن­ها بر این باورند که در تمام زبان­های دنیا، گروهی از واژه­ها هستند که دلالت لفظ آن­ها بر معنی کمابیش طبیعی و ذاتی است. این‌گونه واژه­ها را نام­آوا یا اسم­صوت می‌نامند. لغت‌نویسان، نام­آوا را محدود می­کنند به واژه­هایی که به تقلید صدا ساخته شده­اند. اما زبان‌شناسان و اهل ادب و شعر آن را به مفهومی گسترده­تر به‌کار می­برند و آن را شامل هر واژه­ای می­دانند که میان لفظ و معنای آن نوعی رابطة طبیعی یا ذاتی باشد (وحیدیان کامیار، 1375). بنابراین، از نظر زبان‌شناسان، واژه­هایی از مقولة ریز، درشت، خراش، بوس، لیته، پتک، خشک، لیز، گنده، قلدر، خشن، نرم، ملایم، لولیدن، وول وول و بسیار بسیار واژه­های نظیر این­ها، نام­آوا هستند؛ زیرا میان لفظ و معنای آن­ها رابطة طبیعی وجود دارد (همان: 21).

  بنابراین، باید گفت نام­آواها یا برگرفته از آواهای موجود در طبیعت و در واقع نمود اصوات طبیعی و محصول مشترک حس درونی و فکر و اندیشه نوع بشرند؛ همچون جیک­جیک گنجشکان و شرشر آب و یا اصواتی  برگرفته از درون و غالباً عکس­العملی طبیعی نسبت به احساسات درونی هستند و هیچ‌گونه پشتوانه و مجال فکری ندارند؛ همچون گفتن «آخ» هنگام درد یا به‌کار بردن «أه» هنگام انزجار.

  علاءالدین طباطبایی نام­آوا را واژه­ای می­داند که کمابیش تقلیدی از صداهای طبیعی یا محیط پیرامون انسان است؛ مثل ترق و تروق، شالاپ و شولوپ، قارقار، قاه­قاه و هن­هن (­طباطبایی، 1395)  و در تعریف صوت می­گوید: «سخنی است که مفهوم یک جمله را دربر دارد، اما با واژه­های معمول زبان ساخته نمی­شود و نوعاً نمی­تواند در جمله، این یا آن نقش دستوری را برعهده گیرد. صوت فقط برای بیان حالت­های روحی و عاطفی به‌کار می­رود؛ مانند آخ، نچ و هیس» (همان: 331).

در کتاب الهدایة اسم صوت این‌گونه بیان شده: «و هو کل اسم حکی به صوت (صادر من الحیوان أو الجمادات) نحو غاق لصوت الغراب و طاق لحکایة الضرب أو خوطب به البهائم...» هر اسمی که به وسیلة آن آوایی نقل شود، اسم­صوت نامیده می‌شود (ابوحیان، 1384).

غلایینی (1388) اسم­صوت را کلمه­ای می­داند که به وسیلة آن، حیوان یا بچة انسان مورد خطاب قرار می­گیرد و شبیه اسم فعل است از این جهت که مستقل است و وابستگی ندارد و چون حامل ضمیری نیست و برخلاف اسم فعل در هیچ ترکیب کلامی قرار نمی­گیرد، اسم فعل نامیده نشده­است.

  با توجه به آنچه گفته شد، مقاله پیش رو تحت عنوان صوت­واژه­ها مورد بررسی قرار می­گیرد. بر این اساس می­توان آن‌ها را به دو گروه کلی زیر تقسیم  کرد:

الف- اصوات غیرعاطفی (نام­آواها): نام­آواهایی که معمولاً تقلیدی از صداهای طبیعی یا محیط پیرامون انسان است و در فارسی غالباً از دو جزء تشکیل شده‌اند؛ مثل: جیک‌جیک، جیرجیر، شرشر و قلپ‌قلپ. امثال این صوت­واژه­ها رابطه­ای طبیعی با درک انسان از محیط طبیعی پیرامون خود دارند و در حقیقت یک نوع خلق زبانی است که انسان با تقلید از بیرون سعی کرده انتقال معنا و مفهوم را آسان­تر کند؛ هرچند که در زبان­ها و فرهنگ­های مختلف تفاوت­هایی وجود دارد. وحیدیان کامیار این تفاوت‌ها را ناشی از تعبیر متفاوت اهل زبان­های مختلف از صداهای طبیعی، قادر نبودن دستگاه صوتی انسان بر تولید دقیق همة صداها و محدود بودن تعداد واج­های زبان­ها و ناکافی بودن آن­ها برای تقلید همة صداها می­داند. مثلاً نام­آوای صدای فاخته در فارسی کوکو، در فرانسه cou cou، در ایتالیایی cuculo، در اسپانیایی cuelillo و در مجاری kakuk، شباهت زیادی به هم دارند، اما صدای شلیک گلولة تفنگ در فارسی ترق، در انگلیسی bang یا crack، در اسپانیایی pum یا paf است (وحیدیان کامیار، 1375).

ب- اصوات عاطفی: اصواتی که بیانگر حالات درونی و نشانگر احساسات و عواطف انسان هستند. این نوع صوت­واژه­ها مفهوم یک جمله را دربر دارند، با واژه­های معمول زبان ساخته نمی­شوند و نوعاً نمی­توانند در جمله نقش دستوری را برعهده گیرند (طباطبایی، 1395) و آن‌ها را برحسب معنایی که می­رسانند، می­توان به گروه­های زیر تقسیم کرد:

1- اصوات تحذیر مثل: هاه hah، هیس his .

2- اصوات تنبیه مثل: هان han ، هی hey .

3- اصوات ناشی از احساس لذت مثل: آخیش axes، اوف uf .

4- اصوات تعجب مثل: اوه uh، اِ e .

5- اصوات تحقیر و تمسخر مثل: اهو oho، زِکی zeki .

6- اصوات ناشی از احساس درد و حسرت مثل: آخ ax، آه ah، اوف uf، وای vay .

7- اصوات نفرت و کراهت مثل: اَه ah، اُف of، اُق oq .

8- اصوات ندا مثل: آهای ahay، اهوی ohoy .

9- اصوات صدا کردن یا راندن حیوانات مثل: جی­جی jiji (برای خواندن شتران به سوی آب)، شأشأ sasa (کلمه‌ای که بدان گوسفند و الاغ را زجر کنند تا راه رود) (وحیدیان کامیار، 1375).

5-2. تجزیه بر آحاد معنایی

از آنجا که در این مقاله، تنها با صوت­واژه­ها سروکار داریم، پایه و اساس کار بر مبنای تجزیه آحادی واژگان است؛ البته با در نظر گرفتن بافت و سیاق کلام. نیومارک[2] در فصلی از کتاب خود با عنوان تحلیل محتوا به این شیوه از ترجمه اشاره کرده است: «تحلیل محتوا در ترجمه، اساسی­ترین رویه برای مقایسة یک واژه از زبان مبدأ با واژه­ای از زبان مقصد است که معنای مشابهی -اما نه معادل دقیق کلمه به کلمه-­­­­ با آن دارد؛ طوری که این تحلیل ابتدا با نشان دادن اجزای معنایی مشترک و سپس اجزای معنایی مختلف آن­ها صورت می­گیرد» (نیومارک، 1382).

تجزیه بر آحاد، ابتدا در زبان‌شناسی مردم‌شناختی به عنوان وسیله­ای برای مطالعة روابط بین اصطلاحات قوم و خویشی ابداع شد، اما بعدها به عنوان وسیلة مفیدی برای مطالعات معنایی به‌کار گرفته شد. این روش عناصر لغوی را به آحاد معنایی سازنده تجزیه می­کند و اصولاً ساختمان معنایی زبان را مرکب از آحاد معنایی متضاد می­داند که هر واحد لغوی یا واژة ترکیب معینی از این آحاد معنایی به شمار می­رود (لطفی‌پور ساعدی، 1371). برای مثال:

بچه = + جاندار + انسان- بالغ

پسربچه = + جاندار + انسان- بالغ + مذکر

دختربچه = + جاندار + انسان- بالغ- مذکر

  1. تحلیل داده­ها

در این بخش صوت­واژه­های عاطفی و غیرعاطفی موجود در رمان و ترجمة آن‌ها بررسی می­شود.  

6-1. صوت­واژه­های غیرعاطفی

در این بخش صوت­واژه­های غیرعاطفی به ترتیب حروف الفبا بررسی می­شوند.

6-1-1. تته­پته tete-pete

تته­پته، لکنت زبان، متحیر ماندن و از جواب عاجز شدن، معمولاً با فعل افتادن استعمال می­شود (وحیدیان کامیار، 1375). حرف تاء در این نام‌آوا سه بار تکرار شده و از حروفی است که هنگام تولید، تارهای صوتی مرتعش نمی­شوند، بلکه هوا از مجرای خود از حلق دهان می­گذرد تا اینکه با چسبیدن تیغة زبان با پایة دندان­های پیشین بالایی هوا در آنجا حبس می­شود و هنگام جدا شدن ناگهانی این دو عضو، صدای انفجاری «تا» شنیده می­شود (انیس، 1374). بنابراین، دلالت واضحی دارد برای مفهوم موردنظر مبنی بر اینکه کلمات میان نوک زبان و لب سرگردان­ بوده و خود را آشکار نمی‌کنند.

متن فارسی: خندة گوشه لب­ها و برق چشم‌های فرشته، گفتن مطلب را فوق­العاده، برایش مشکل می­کرد... باز لبش را گاز گرفت. به تته­پته افتاد: خوب... آره دیگر باغ... برای... برای... عالی است دیگر (میرصادقی، 1349).

در مثال ارائه شده، نویسنده سعی کرده با یک هنجارگریزی نوشتاری و شکلی که به صورت نقطه‌چین و تکه­تکه ادا کردن کلمات آمده، لکنت زبان و واماندگی کمال را برای مخاطب خویش به تصویر بکشد تا حس و حال او را به صورت دقیق­تری انتقال دهد. به تته­پته افتادن در این بافت، دارای آحاد (دستپاچگی + برافروختگی صورت + لکنت زبان) است.

ترجمة عربی- فابتسامة فرشته علی شفتیها و بریق عینیها کان یجعل قول الموضوع شدید الصعوبة بالنسبة له... عَضَّ شفته ثانیة و تَلَعثَمَ[3]: حسنا... نعم... الحدیقة... من أجل... من أجل... ممتازة (میرصادقی، 1999).

کاربرد فعل تلعثم برای ترجمة این نام­آوا دارای دلالت­های تام است، اما خاصیت زبان عربی این است که به اشتقاق به صورت یک فعل ساده  به عنوان کوتاه‌ترین و موجزترین راه برای انتقال مفاهیم اهمیت زیادی می­دهد و معمولاً آن را در یک واژه به صورت فعل یا اسم می­آورد؛ برخلاف آنچه در فارسی است و غالب این­گونه نام­آواها را به صورت مرکب می­آورد.

6-1-2. جزجز jez jez

صدایی که از تماس مایعاتی مانند آب یا روغن با آتش یا جسمی داغ مانند آهن تافته ایجاد می­شود (انوری، 1381). این نام­آوا نیز تقلیدی از آوای حاصل از برخورد دو مادة مخالف هم است.

متن فارسی- اگر من نباشم شماها باید بروید گدایی کنید. این همه زحمت برایتان می‌کشم هیچ‌قدر نمی­دانید. مادرش گفت: آخیش ش ش... دلم جزجز برایت می­سوزد (میرصادقی، 1349).

ترجمة عربی- فأنتم لاتقدرون أبدا کل هذا العناء الذی أعانیه و أتحمله من أجلکم. قالت أمه: أف... قلبی یطش شفقة علیک (میرصادقی، 1999).

                صوت­واژة جزجز کردن در ادبیات عامیانه مجازاً برای بیان شدت ناراحتی و درد کاربرد پیدا کرده است و در حقیقت یک نوع حس­آمیزی در آن وجود دارد که یک امر معنوی که همان دل­سوختگی است با یک امر شنیداری آمیخته شده تا نمود بیشتری در اذهان پیدا کند. بنابراین، در این بافت و سیاق، دارای آحاد (صوت + احساس سوزش + ناراحتی + استهزاء) است. مترجم در ترجمة «دلم جزجز برایت می­سوزد» از عبارت «قلبی یطش شفقة علیک» استفاده کرده است. «طَشّ» و «طَشیش» به معنی باران ضعیف و «طُشاش» و «طُشّة» به معنی دردی همچون زکام است (ابن­منظور: ذیل ماده ط‌ش­ش). حس­آمیزی و استعارة مکنیه­ای که در متن فارسی آمده بود در ترجمه نیز رعایت شده و مترجم در این تکنیک، قلب را به بارانی تشبیه کرده است که به صورت دانه­های ریز می­بارد، اما ظهور و بروز صوت­واژه فارسی بیشتر است. همچنین در صوت­واژة جزجز، احساس سوختن وجود دارد در حالی که در واژة «طَشّ» چنین احساسی وجود ندارد و انتقال مفهوم را به شکل دقیق خود ایفا نمی­کند.

6-1-3. جیک­جیک jikjik

آواز مرغان را گویند (دهخدا، 1377). نام­آوایی است برگرفته از آوای طبیعی پرندگان که معانی مختلفی در فارسی پیدا کرده است؛ از جمله: جیک­جیک کردن به معنای غرولند کردن و جیک­ زدن به معنای اعتراض­کردن. اما آنچه در اینجا موردنظر است همان کلام غیرفصیح و مبهمی است که گویای زبان مرغان است.

متن فارسی- خورشید بالا آمده بود و درخت‌ها و همة جای باغ، غرق آفتاب شده بود. گنجشک‌ها روی شاخه­ها می­پریدند و جیک­جیک می­کردند (میرصادقی، 1349).

ترجمة‌ عربی- کانت الشمس قد ارتفعت و غرقت الاشجار و کل مکان بالحدیقة فی ضوء الشمس، و کانت العصافیر تنتقل بین الاغصان و هی تشقشق (میرصادقی، 1999).

    بحث اشتقاق باب وسیعی در عربی است که به بررسی ساختارهای مختلف از یک ریشه می­پردازد. همچون «اشتقاق أصافَ و اَلمَصیف از اَلصَّیف» (أنیس و آخرون، 1412: ذیل ماده ص­ی­ف) و یا اشتقاق «تَأَبّطَ» از «إبط» (همان: ذیل ماده أ­ب­ط) که اسم جامدند. حتی دربارة بعضی حروف هم بحث اشتقاق، ساری و جاری شده مثل «سَوَّفَ» از «سَوف» (همان: ذیل ماده س­و­ف). چنین ساختاری در مورد اسم­صوت هم کاربرد دارد؛ همانند «نَعَقَ» از «نَعیق» (صوت الغراب) (همان: ذیل ماده ن­ع­ق) و «صَهَلَ» و «تَصاهَلَ» از «صَهیل»  (صوت الفرس) (همان: ذیل ماده ص­ه­ل).

نام­آواهای فارسی اکثراً به صورت دوتایی است و همین تکرار، تصویر شنیداری دقیق­تری را برای مخاطب ایجاد می­کند و گویا با تکرار نام­آوا، آوای موردنظر تداعی می­شود. همچنین ساختار فعلی آن­ها به صورت فعل مرکب است؛ همچون جیک­جیک کردن. در عربی یکی از امتیازات اشتقاق، اختصار در لفظ است. بنابراین، فعل مرکب جیک­جیک کردن به صورت یک فعل ساده ترجمه شده و «شقشقة» ترجمة مناسبی برای آن است و چه بسا تکرار دو هجای «شِق + شِق»، تکرار همان «جیک + جیک» باشد؛ از این قبیل است فعل «صَرصَرَ»: «صاحَ» به صوت شدید متقطع (أنیس و آخرون، 1412: ذیل ماده ص­ر­ر) و «صرصرٌ» به معنای سوسرک، باد بلندآواز (دهخدا، 1377) که از دو بخش «صر + صر» تشکیل شده و تناسب آن با «جیر + جیر» نمی­تواند بی­دلیل باشد و یا چون «نَقنَقَ الضِّفدَعُ: رَجَّعَ صَوتَه» (أنیس و آخرون، 1412: ذیل ماده ن­ق­ن­ق) که صوت‌واژة «نِقنِق»: حکایت صوت طفلی بهانه­جو (دهخدا، 1377) آوای تقلیدی گرفته شده از طبیعت است.

6-1-4. خرخر  xor-xor

همانطور که گفته شد برخی از اصوات، تقلیدی از طبیعت هستند از جمله اصواتی که منتسب به حیوانات­اند. خرخر صدایی است که از گلوی انسان یا حیوان هنگام خشم، هیجان، ترس و مانند آنها خارج می­شود (انوری، 1381). بنابراین آوای خرخر همان آوایی است که از گلو خارج می­شود و کاملا تداعی کننده تصویری شنیداری از یک انسان یا حیوان است.

متن فارسی- از سر و صدا و جنب و جوش هر روزی خبری نبود. چند تا سگ دور سگ ماده­ای جمع شده بودند و به هم می­پریدند و خرخر می­کردند (میرصادقی، 1349).

ترجمة‌ عربی- لم یکن هناک خبر عن الصخب و الضجة و الحرکة التی تجری کل یوم، و قد تجمعت بضع کلاب حول کلبة و کانوا یتقافزون معا و یشخرون (میرصادقی، 1999).

تقلیدی بودن این نام­آواها بنا بر نظر زبانشناسان امری قطعی است اما تکرار در آنها در زبان فارسی قطعا قراردادی و تنها جهت تقویت تصویر شنیداری در مخاطب می­باشد. معادل (خرخر می­کردند) در ترجمه عربی فعل (یشخرون) از ماده شخر می­باشد. الشخیر: صوت من الحلق و قیل من الانف و قیل من الفم دون الانف(ابن منظور: ذیل ماده ش­خ­ر). اشتراک واژه فارسی و عربی در دو حرف خاء و راء نشان دهنده تقلیدی بودن آن است. بنابراین تا حدود زیادی تعادل معنایی میان دو صوت‌واژه فارسی و عربی با آحاد ( صوت + مخرج گلو + تاکید روی حرف خاء + صفت تکریر در حرف راء ) وجود دارد هر چند که در فارسی تکرار این نام آوا ( خُر+ خُر)، تصویر شنیداری واقعی­تری را در اختیار مخاطب قرار می­دهد.

6-1-5. زمزمه zemzeme

زمزمة در اصل مصدر رباعی مجرد است که در لسان‌العرب به این صورت تبیین شده است: «الزمزمة: تراطن العلوج عند الأکل و هم صموت، لایستعملون اللسان و لا الشفة فی کلامهم، لکنه صوت تدیره فی خیاشیمها و حلوقها فیفهم بعضها عن بعض و الزمزمة من الصدر إذا لم یفصح» (همان: ذیل ماده زم­زم) و به معنی به آهستگی چیزی خواندن، خوانندگی و ترنم به آهستگی، نغمه و سرود است (وحیدیان کامیار، 1375). آحاد صوت‌واژة زمزمة عبارتند از: (تکرار صوت + خفی و نامفهوم بودن + از سینه برآمدن + عدم حرکت زبان و لب‌ها). تکرار صامت «زاء» حکایت از همان آوای مبهمی دارد که هنگام تلفظ این حرف، ایجاد می­شود و تکرار صامت «میم» که با بسته شدن لب­ها و خروج هوا از بینی همراه است، دلالت بر نامفهوم بودن آن دارد.

متن فارسی- فضای پرنور، باغ، استخر، ماهی ها...حال خوشی داشت. روی صندلی پهن شده بود و زیر لب مرثیه ای را زمزمه می­کرد (میرصادقی،1349).

ترجمة عربی- و مع الفضاء الملیء بالنور، والحدیقة، و حمام السباحة، و الاسماک... انتابته حالة من السعادة فتمدد فوق الکرسی و أخذ یشدو بمرثیة من المراثی (میرصادقی، 1999).

مترجم در ترجمه «زمزمه می­کرد» از ترکیب دو فعل «أخذ­یشدو» استفاده کرده است. «أخذ» از افعال شروع و فعل «شدا» به معنی ترنم و تغنی است (أنیس و آخرون، 1412: ذیل ماده ش­د­و) و شدا بصوته شدواً: مدّه بغناء أو غیره (ابن منظور، ذیل ماده ش د ی). با توجه به ترجمه، متوجه می­شویم اولاً کاربرد فعل شروع ناصحیح است. ثانیاً مترجم آحاد خفی و نامفهوم بودن از سینه برآمدن و عدم حرکت زبان و لب­ها را در نظر نگرفته­ است.

6-1-6. غُرغُر  qor qor

«غُر» ، نام آواز غوک، آواز وزغ، نفیق و آهسته حرف زدن از سر خشم است و با لفظِ زدن یا به صورت مکرر استعمال می­شود (دهخدا، 1377) و تقلیدی بودن آن با توجه به اینکه آواز غوک است کاملاً نمایان است.

متن فارسی- صدای غُرغُر مادرش را از توی حیاط شنید: «بنشین خیرسرت، کارت را بکن تا من بیایم» (میرصادقی، 1349).

ترجمة عربی- سمع صوت زمجرة اُمّه فی فناء الدار: إجلس یا عبیط، خلص شغلک حتی آتی (میرصادقی، 1999).

  «غُر» ، واژه­ای است متشکل از یک صامت غین، یک صامت راء و یک مصوت ضمه است و تکرار آن باعث قوت لفظ و معنی شده است. «غین» از حروف حلقی و دارای صفت جهر و رخوت و «راء» دارای صفت تکریر، تفخیم و جهراست. خش و سختی و جهر در تلفظ غین به همراه  حرف راء که دارای صفت تکریر است، این خشونت را دامنه‌دار کرده و بهترین دال است برای بیان مدلولِ آهسته و پیوسته سخن گفتن از سر خشم وگزینه مناسبی است برای بیان احساس درونی ناشی از افکار مشوش. مترجم در ترجمة این صوت­واژه از واژة «زمجرة»، بهره برده است. «زمجرة» به معنای تردید و تکرار صوت در سینه است و صدایی که دارای سختی و خشونت باشد. گفته می شود: «زمجر الرجل: سُمع فی صوته غِلظٌ و جفاءٌ و زمجرة الاسد: زئیرٌ یردده فی نحره و لا یُفصح» (ابن‌منظور، ذیل ماده زم­ج­ر). در یک تحلیل آحادی میزان قرابت واژة فارسی و عربی تا حدود زیادی واضح و آشکار می‌شود:

آحاد غُرغُر: صوت + آهسته بودن + نامفهوم بودن + احساس ناراحتی + تکرار

آحاد زمجرة: صوت + خشونت و سختی + نامفهوم بودن + تکرار در معنا

در جای دیگر این واژه به این صورت آمده:

متن فارسی- هنوز چند لقمه ای نخورده بودند که پدرش آمد. اخمهایش توی هم رفت و غرغرش بلند شد: کارد بخورد به این شکم. نمی­توانستید یک دقیقه صبر کنید؟ (میرصادقی، 1349).

ترجمة عربی- ولم­یکونوا قد­تناولوا بضع لقیمات عندما جاءالاب فعبس و غمغم و ارتفع ضجیجه: لتشق السکین علی هذه البطون! ألم تستطیعوا الصبر دقیقة؟ (میرصادقی، 1999).

مترجم در بیان معنای «غرغرش بلند شد» از دو تعبیر «غمغم و ارتفع ضجیجه» استفاده کرده است. «غمغمة و تغمغم: الکلام الذی لایُبَین و قیل هما أصوات الثیران عند الذُّعر و أصوات الابطال فی الوغی عند القتال» (ابن منظور: ذیل ماده غ­م­غ­م) و «ضجیج: الصیاح عند المکروه و المشقة و الجزع» (همان: ذیل ماده ض­ج­ج). در یک بررسی آحادی تفاوت ترجمه عبارت اول با عبارت دوم مشخص خواهد شد:

آحاد غرغرش بلند شد: صوت + آهسته بودن + نامفهوم بودن + احساس ناراحتی + تکرار.

آحاد غمغم و ارتفع ضجیجه: صوت + نامفهوم بودن + اضطراب + فریاد + بی قراری + مصیبت.

همانطور که می­بینیم برگردان عربی راه مبالغه را در پیش گرفته و دو مفهوم مصیبت و فریاد را که از آحاد معنایی واژه ضجیج است، در انتقال معنا افزوده­است.

6-1-7. همهمه hamhame

«الهمهمة: الکلام الخفی و تردد الزئیر فی الصدر من الهم و الحزن و قیل هو صوت معه بحح و قیل اصل الهمهمة صوت البقرة» (ابن منظور: ذیل ماده ه­م­ه­م). همهمه واژه­ای عربی است که انوری آن را این‌گونه معرفی می­کند: «صدای گفت‌وگوی افراد نسبتاً زیادی که در یک­جا جمع شده باشند، قیل و قال» (انوری، 1381).  با توجه به معانی آن، مشخص می­شود همهمه، آوایی است خاص حیواناتی همچون شیر و گاو که به انسان نیز تعمیم داده شده و در زبان فارسی مشتمل بر آحاد (صوت + شلوغی + مبهم و نامفهوم بودن + خشونت در صدا) است.

متن فارسی- چشم به کوچه دوخته بود که از زن و مرد پرشده بود. همهمه­ای به گوشش خورد: درویش می­خواهد قمه بزند... (میرصادقی، 1349).

ترجمة عربی- فأمعن النظر فی الزقاق الذی امتلأ بالنساء و الرجال و صکت مسمعه غمغمة: درویش یرید أن یضرب نفسه بالسیف... (میرصادقی، 1999).

چنانچه از ترجمة این صوت­واژه برمی­آید «همهمة» در عربی کاربرد کمتری دارد و مترجم «غمغمة» را جایگزین و معادلی برای آن آورده است. «غمغمة و تغمغم: الکلام الذی لایُبَین و قیل هما أصوات الثیران عند الذُّعر و أصوات الابطال فی الوغی عند القتال» (ابن منظور: ذیل ماده غ­م­غ­م). این دو واژه از نظر معنی تفاوت چندانی با هم ندارند، اما می­توان اختلاف آوایی میان دو حرف غین و هاء را در این­باره مورد کنکاش قرار داد: «غین» دارای صفت رخوت با آوایی مجهور، اما «ها»  دارای صفت رخوت با آوایی مهموس است (انیس، 1374) و با توجه به اینکه جهر دال بر ارتعاش صوت و همس متفاوت با آن است؛ بنابراین، اضطراب و تلاطم در «غمغمة» نسبت به «همهمة» بیشتر است.

در جایی دیگر آمده:

متن فارسی- با منوچهر رفتند و کنار استخر روی صندلی­های آهنی نشستند. آفتاب عصر زیر پایشان پهن بود. باد آرامی می­وزید و همهمة خفه­ای توی درخت‌ها افتاده بود (میرصادقی، 1349).

ترجمة‌ عربی- ذهبا مع منوچهر و جلسوا علی کراسی حدیدیة بجانب الحمام، و بینما کانت شمس العصر منبسطة تحت اقدامهم... کانت نسمة هادئة تهب فتحدث حفیفا مکتوما فی الاشجار (میرصادقی، 1999).

همان طوری که گفته شد آوای همهمه مربوط به انسان و حیوان است. در این بافت و سیاق، نویسنده از باب تشخیص، واژة همهمه را مجازاً برای پیچیدن صدای باد در لابلای درختان به‌کار برده است. مترجم از این صنعت غفلت کرده و صوت‌واژه «حفیف» را جایگزین آن کرده است. در لسان‌العرب آمده: الحفیف: صوت الشیء تسمعه کالرنة أو طیران الطائر أو الرمیة أو التهاب النار و نحو ذلک و حفیف الریح: صوتها فی کل ما مرت به (ابن منظور: ذیل ماده ح­ف­ف). بنابراین، هرچند انتقال معنی به مخاطب زبان مقصد انجام شده، اما فاقد جنبة هنری است.

6-1-8. هن­هن hen hen

هن‌هن، کنایه از نفس­نفس زدن حاصل از خستگی و یا بیماری است (دهخدا، 1377). دم و بازدم و تنفس شدید در زمان خستگی باعث تولید آوایی می­شود که در زبان فارسی برای آن واژة هِن را آورده­اند و تکرار آن بیانگر دم و بازدم است. از نظر آواشناسی، صامت هاء، آوایی مهموس با صفت رخوت است. هنگام تلفظ آن بدون اینکه تارهای صوتی به حرکت درآیند، چاکنای باز می­ماند، اما دفع هوا نوعی سایش ایجاد می­کند که از انتهای حلق یا شکاف چاکنای شنیده می­شود (أنیس، 1950). در تلفظ حرف نون، مجرای هوا تنها فضای بینی است. بنا بر آنچه گفته شد مشخص می‌شود که نام آوای هن­هن دلالتی اتم و اکمل بر نشان دادن آوای حاصل از ورود و خروج هوا از بینی و دهان دارد.

متن فارسی- قد کوتاه و هیکل خپله او نصف بیشتر کوچه را پر کرده بود. کفش‌هایش را کف کوچه خاکی می­کشید و هن­هن­کنان جلو می­رفت (میرصادقی، 1349).

ترجمة عربی- کانت قامته القصیرة و هیکله الغلیظ یملآن أکثر من نصف الحارة. کان حذاؤه یکنس التراب من قلب الزقاق و کان یتقدم تعبا لاهثا (میرصادقی، 1999).

مترجم عبارت «هن­هن­کنان جلو می­رفت» را به صورت «کان یتقدم تعبا لاهثا» ترجمه کرده است. واژة «لاهثا» هم در معنی و هم از جهت نحوی کاملاً با واژة فارسی منطبق و دارای آحاد (نفس­نفس زدن + خستگی + عطش) است و خوانندة زبان مقصد، قطعاً برداشت صحیحی از موضوع خواهد کرد، اما کاربرد «تعبا» از باب حشو است؛ چراکه معنی و مفهوم تعب در لهث مستتر است. در لسان‌العرب آمده: قال الجوهری: «لهث الکلب لَهثا و لُهاثا اذا أخرج لسانه من التعب و العطش و کذلک الرجل اذا أعیا. و قال أبوعمرو: اللهثة التعب و العطش»(ابن­منظور: ذیل ماده ل­ه­ث). می­توان گفت در نام‌آواهای فارسی به دلیل تکرار واژه، انتقال قصد و غرض و تصویرپردازی برای مخاطب، نسبت به زبان عربی شفاف­تر و گویاتر است. مثلاً وقتی می­گوییم نفس‌نفس‌زنان یا هن­هن­کنان و یا شُرشُر و یا قُلُپ­قُلُپ، شنونده نه تنها درک عمیقی از این حس‌ها می­یابد، بلکه صدای آن­ها را نیز می­شنود.

6-2. صوت­واژه­های عاطفی

در این بخش صوت­واژه­های عاطفی به ترتیب حروف الفبا بررسی می­شوند.

6-2-1. آخر (آخه)

آخر، لفظی است عربی که معنای آن غایت و انتهاست و در زبان فارسی در مقابل اول قرار دارد، اما بیشترین کاربرد آن در این رمان به صورت قید است. فرشیدورد معتقد است صفت‌ها و قیدهای جانشین جمله نیز اگر با احساس و تأکید و آهنگ خاصی توأم باشند، می­توانند از اصوات مشترک با قید نیز شمرده شوند؛ مانند نه­‌ نه، هرگز هرگز؛ یعنی مثلاً «نه نه من این کار را نمی­کنم» و «هرگز هرگز من این کار را نکرده‌ام» (فرشیدورد، 1348). بنابراین، «آخر» که در گفتار عامیانه «آخه» ادا می­شود نیز با توجه به بافت و سیاق می­تواند صوت­واژه در نظر گرفته شود؛ چراکه مثلاً در ترکیب «آخر چند بار تو را نصیحت کنم؟!» در آن یک نوع احساس درد، حسرت، سرزنش ، اعتراض و آهنگ وجود دارد . علامه دهخدا می­گوید: «این کلمه را در مقام تعریض و تقریع و تعجب و تقریر و شکایت از بطوء و انتظار و مانند آن نیز آرند» (دهخدا، 1377). همچنین دال بر سرزنش یا اعتراض یا گله و شکایت و حرف ربط  دال بر توضیح یا اقامه دلیل بر گفته خود یا تاکید سخن پیشین است (انوری، 1381).

متن فارسی- پدرش نرم شد و دوباره شروع کرد به تسبیح انداختن:  «آخر بابا ! اگر بخواهید همه راه بیفتید و بیایید، خانه را کی نگه می­دارد» (میرصادقی، 1349).

ترجمة عربی- هدأ أبوه و بدأ یعبث بالمسبحة ثاتیة: «إذن یا حبیبی لو تریدون سلوک الطریق جمیعا و تأتون، من یحرس المنزل؟» (میرصادقی، 1999).

نویسنده از زبان پدر قهرمان داستان، اعتراض و شکایت خود را به وسیلة صوت­واژه «آخر بابا» شروع می­کند تا از این طریق احساس خود را نسبت به همسر خود منتقل و تأثیرگذاری آن را بیشتر کند. مترجم نیز از عبارت «إذن یا حبیبی» به عنوان معادلی مناسب برای آن استفاده کرده است. از این جهت که «إذن» حرفی است که در صدر کلام واقع می‌شود و جواب و جزایی برای کلام سابق است (أنیس و آخرون، 1412: ذیل ماده إ ذ ن) و به همراه حرف ندا و منادی ناقل همان صوت و احساس به مخاطب زبان مقصد است.

    نمونه ای دیگر:

متن فارسی- پدرش می­گفت: آخر زن چرا نمی­فهمی، بچه­های ما کی دکتر و مهندس می­شوند. (میرصادقی، 1349).

ترجمة عربی- کان والده یقول: إذن لماذا لاتفهمی یا إمرأة؟ متی یکون أولادنا أطباء أو مهندسین؟ (میرصادقی، 1999).

مترجم در برخی موارد در ترجمة این واژه راه را به خطا رفته و بافت و سیاق را تشخیص نداده است و آن را به همان معنای اصلی ترجمه کرده است؛ مانند:

متن فارسی- بعد پرسید: چرا شما همیشه سرتان را زیر می­اندازید؟ به فکر کمال رسید که بگوید: آخر ثواب دارد، پیامبر همیشه سرش را زیر می­انداخته و راه می‌رفته (میرصادقی، 1349).

ترجمة عربی- ثم سألته: لماذا تطرق برأسک دائما؟ و خطر لکمال أن یقول: فی النهایة فی هذا ثواب. کان رسول الله صلی الله علیه و سلم دائما یطرق رأسه و یسیر و یمضی فی طریقه (میرصادقی، 1999).

مترجم در این بخش به اشتباه شبه‌جمله «فی النهایة» را معادل «آخر» آورده­ است در حالی که مقام در اینجا مقام تعریض و تقریر است و یا در جایی دیگر رابطی است جهت اقامه دلیل و تاکید کلام:

متن فارسی- لبخندی روی لب‌های فرشته نشست و گفت: آخر می­دانید هر وقت از پنجره شما را توی کوچه می­بینم، می­بینم سرتان زیر است (میرصادقی، 1349).

ترجمة عربی- جلست فرشته و الابتسامة علی شفتیها قائلة: إنک تعلم أنه کلما أراک فی الزقاق من النافذة، أراک مطرق الرأس (میرصادقی، 1999).

هرچند که در ترجمه، حرف «إنّ» را می­توان معادلی برای معنای تأکیدی صوت­واژه به حساب آورد، اما بار احساسی واژ، فارسی را با خود ندارد. بنابراین، مترجم در معادل‌یابی این صوت‌واژه دچار یک نوع سردرگمی شده ­است.

6-2-2. آخیش axes

آخش یا آخیش را موقع دست یافتن به فراغت و آسایش، پس از رنج و ناراحتی گویند (وحیدیان کامیار، 1375). انوری گوید: «آخی یا آخیش هنگام اظهار رضایت، شادی، دل­سوزی، و مانند آنها گفته می­شود» (انوری، 1381). خالق چنین واژگانی طبیعت انسان است. اصحاب هر زبانی بنابر استعداد زبانی خود غالباً به شکل غیرارادی آن‌ها را بر زبان آورده­اند. «آخ»، آوای دردی است که  بر انسان وارد شده و «ِیش»، نشانة سکون و آرامش بعد از درد است. با توجه به آنچه آمد، معلوم می­شود که این صوت‌واژه دارای دلالت­های (گذران درد + واقع شدن در آرامش + آسودگی خاطر) است.

متن فارسی- مادرش گفت: چقدر منتظر بمانیم تا آقا تشریف بیاورند؟ اگر یک کمی زودتر درِ آن صاحب مرده را ببندی مگر چطور می­شود؟ قرآن خدا غلط می­شود؟ هیچ‌ طوری نمی­شود. فقط دهن بخور شما دیگر چیزی برای لمباندن پیدا نمی­کند. اگر من نباشم شماها باید بروید گدایی کنید. این همه زحمت برایتان می­کشم هیچ قدر نمی‌دانید. مادرش گفت: آخیش ش ش... دلم جزجز برایت می­سوزد (میرصادقی، 1349).

 ترجمة عربی- قالت أمه: کم ننتظر حتی یشرف السید؟ لو أنک أغلقت باب ذالک المجحوم مبکرا قلیلا، ماذا سیحدث؟ هل یبطل کتاب الله؟ لا، لایحدث شیء قط. لن تجد أفواهکم الآکلة شیئا تأکله علی عجل، و إذا لم أکن أنا، ینبغی علیکم أن تذهبوا للتسول... فأنتم لا تقدرون أبدا کل هذا العناء الذی أعانیه و أتحمله من أجلکم. قالت أمه: أف... قلبی یطش شفقة علیک (میرصادقی، 1999).

بافت و سیاق کلام دال بر این است که صوت‌واژه آخیش در معنا و دلالت واقعی خود به‌کار نرفته، بلکه نوعی ضجر و خستگی و تنفر را با خود دارد و تکرار حرف شین، این دلالت­ها را تقویت و بار منفی آن را بیشتر کرده است؛ بنابراین، می­بینیم که مترجم دلالت اصلی را کشف و براساس آن، ترجمة خود را با واژه «اُف» آورده است. اما با این واژه، تنفر و ستوه خود را مستقیماً به مخاطب زبان خویش ارائه کرده است در حالی که بافت و سیاق نشان می­دهد که دلالت صوت­واژه آخیش در اینجا معکوس و غیرمستقیم و همراه نوعی استهزاء است و چنین معنای ثانویه­ای در واژه «اُف» دیده نمی­شود.

6-2-3. پوف puf

پوف، هنگام ابراز بیزاری، ناراحتی، حسرت، عصبانیت و مانند آن‌ها گفته می­شود (انوری، 1381). وحیدیان کامیار، واژة معادل آن را «پوه puh» به عنوان صوت­واژه در همین معنی آورده است (وحیدیان کامیار، 1375). در رمان آمده:

متن فارسی- پس بگو درویش حالیش نیست که این‌طوری قمه می­زند. مست­مست است. آن وقت آقام می­گوید از عشق حسین است. پوف... (میرصادقی، 1349).

در این بافت و سیاق آحاد صوت‌واژة «پوف» را که با خروج هوا از گردی لب‌ها همراه است، می­توان به صورت (صوت + انزجار + عصبانیت + حسرت) بیان کرد.

ترجمة عربی- علی أیة حال، إذن فقل، لم یکن درویش فی حال تسمح أن یضرب نفسه بالسیف بهذاالشکل، إنه ثمل تماما ثم یقول أبی، إنه حبا فی الحسین. أعوذ بالله (میرصادقی، 1999).

گویا انسان هنگام ابراز ناراحتی و بیزاری از عملی، اراده می­کند با فعل و انفعالاتی درونی بر خود مسلط شده و آرامش خودش را اینچنین حفظ کند. خروج هوا از درون انسان و گذر آن از میان لب­ها منجر به خروج انرژی­های منفی می‌شود. بنابراین، با ادای این صوت­واژه در واقع ناراحتی و انزجار خودش را بیرون می­ریزد.

در ترجمة این نام­آوا، مترجم از جمله استعاذه «أعوذ بالله» جهت رساندن مفهوم، یاری جسته در حالی که هیچ سنخیتی با این صوت­واژه ندارد و تنها هنگام ذکر امری مکروه یا یک گناه استعمال می­شود و جدای از اظهار کراهت به وسیله آن، تقریباً دربر دارنده هیچ‌یک از آحاد صوت­واژه پوف نیست. بنابراین، نمی­تواند به طور کامل انتقال‌دهنده نوع احساس نویسنده به مخاطب باشد.

6-2-4. زکی zeki

برخی از نویسندگان بر این باورند که نویسنده باید واقع­گرا باشد و ادبیات هم انعکاسی از عالم واقع است. بنابراین، نوشته­های خود را آمیخته با واژگان عامیانه می­کنند تا تصویری واقعی در اختیار مخاطب خویش قرار داده، تأثیرگذاری آن را افزون کنند و همین‌طور ارتباط متن را با مخاطب ملموس­تر و صمیمی­تر گردانند. یکی از این واژگان عامیانه، واژة «زکی» است؛ واژه­ای که در مقام تمسخر طرف یا انکار رأی وی می­گویند (وحیدیان کامیار، 1375).

متن فارسی- یکی از بچه­ها گفت: من با داییم رفتم شکار. بچه­ها با کنجکاوی به طرف او برگشتند و باهم پرسیدند: خوب چی زدید؟ هیچی. یکی گفت: زکی... دست و پایتان نرفت تو جیب بغلتان (میرصادقی، 1349).

ترجمة عربی- قال أحد الاولاد: ذهبت مع خالی للصید. التف الاولاد حوله بفضول و سألوه: حسنا، ماذا اصطدمتم؟ لاشیء مطلقا. قال أحدهم: برافو... لم یذهب سعیکم هدرا (میرصادقی، 1999).

«زکی»، صوت­واژه­ای است که بر تمسخر، انکار فرد و بیهوده­گویی دلالت دارد. مترجم در ترجمة این صوت­واژه از واژه «برافو» (براوو) که فرانسوی و به معنای آفرین، بارک‌الله، هورا، عالی، خیلی­خوب، دست­مریزاد و به­به است، استفاده کرده که هیچ‌گونه سنخیتی با آن ندارد، مگر اینکه در طریقة ادا کردن همراه با حرکات چشم و سر و ابرو طوری ادا شود که شنونده برداشت معکوس از آن داشته باشد و این موضوع در انتقال مقصود به خواننده یک رمان تنها از طریق بافت و سیاق امکان­پذیر است که در اینجا خواننده رمان از پاسخ «لا شیء مطلقا»، کنایه‌آمیز بودن واژة برافو را متوجه خواهد شد.

6-2-5. هاه hah

اسم صوت هاه، کلمة وعید و تهدید و یک واژه عربی است (دهخدا، 1377). هاء آوایی مهموس و دارای صفت رخوت است که هنگام تلفظِ آن بدون اینکه تارهای صوتی تحریک شوند، چاکنای باز می­ماند. این حرف در بعضی شرایط خاصِ زبانی، مجهور می­شود که در این حالت هنگام نطق، تارهای صوتی به ارتعاش در می­آیند (أنیس، 1950). واقع شدن مصوت «الف» بعد از «ها» باعث جهر آوای آن شده  و دلالت­های آن را با توجه به بافت و سیاق آشکارتر کرده است.

متن فارسی- از بس که کنج این خانة اکبیری ماندیم، دلمان پوسید. یک دفعه گفتی بلند شوید بیایید باهم برویم، هاه؟ معلوم نیست چه کاسه­ای زیر نیم کاسه­ات هست. زیارت بهانه است (میرصادقی، 1349).

ترجمة عربی- لقد تعففنا من کثرة بقائنا فی هذا المنزل القذر المتعفن. هل قلت مرة انهضوا و تعالوا لنذهب معا، هه؟ لیس معلوما ماذا تخفی من خداع و الزیارة لیست إلا حجة (میرصادقی، 1999).

زن از شوهرش درخواست می­کند که او را نیز با خود به زیارت ببرد، اما مرد مخالفت می­کند و زن با ناراحتی فراوان اعتراض خود را این‌گونه ابراز می­دارد. همان‌طور که گفته شد  صوت­واژه «هاه»، عربی است که نویسنده آن را در رمان خود به‌کار برده و معادلش در فارسی همان صوت‌واژه «ها» و یا «هان» است که هر دو بر تنبیه و تحذیر دلالت دارند. زن از این اوضاع چنان خسته و دل­آزرده شده که آه از نهادش برخاسته و با کاربرد واژه «هاه» نشان می­دهد چقدر خسته و ناراحت است. با آمدن حرف هاء در پایان آن، معنای ضجر، حزن و اندوه نیز بر آن افزوده شده و بدین واسطه آن زن نسبت به شوهر خود اعتراض و تهدید و اعلام به ستوه آمدن می­کند و او را از رفتارش بر حذر می­دارد و اگر بخواهیم جزئی­تر به تفسیر این صوت­واژه بپردازیم باید بگوییم که «حرف هاء در ابتدای واژه، حامل احساساتی است که از نهاد آن زن برمی‌خیزد، سپس سوار بر مرکب الف شده و خود را بروز می­دهد و چون آن زن امیدی به سخن و خواسته خویش ندارد با تکرار حرف هاء در انتهای واژه، شدت ناراحتی خود را ابراز می­دارد».

در قاموس عربی آمده: «هاه: کلمة وعید و حکایة النوح» (أنیس و آخرون، 1412: ذیل ماده ه­ی­ه  و ه­و­ه) و «هه: اسم­صوت للتذکرة و الوعید» (همان: ذیل ماده ه­و­ه). با وجود اینکه در عربی هر دو واژة «هاه» و «هه» وجود دارد، اما مترجم جهت ترجمه از لفظ «هه» استفاده کرده است. براساس اصل «قوّة اللفظ لقوّة المعنی» (ابن­جنی، ج3: بی تا)، آحاد معنایی در واژة اول قطعاً بیشتر از دومی است؛‌«هاه: صوت + حزن + عجز + تحذیر + توبیخ + امتداد صوت» و «هه: صوت + حزن + عجز + تحذیر + توبیخ». بنابراین، اگر مصوت الف را ابزاری برای اعلان هرچه بهتر احساس درونی زن بدانیم، مترجم از این موضوع غفلت کرده وعمق ناله و حزنی را که از بافت کلام به دست می­آید، لحاظ نکرده است.

  در جایی دیگر این صوت­واژه در دلالت از شدت کمتری برخوردار است و می­توان گفت میزان تحذیر، تهدید و بار حزن و اندوه کمتری دارد.

متن فارسی- کمال ­چته؟ مریضی؟ چرا نمی­آیی ناهار بخوری؟ باز بیرون چیزی خوردی، هاه؟ آخر زبانم مو درآورد از بس که بهت گفتم اینقدر هله هوله نخور (میرصادقی، 1349).

ترجمة عربی- کمال، ما بک؟ أنت مریض؟ لماذا لا تأتی لتتغدی؟ هل أکلت شیئا فی الخارج ثانیة، هه؟ فقد کل لسانی من کثرة ما قلت لک ألا ترمرم (میرصادقی، 1999).

بافت و سیاق کلام و ترکیب عبارات، یاریگر خواننده در درک بهتر مفاهیم موجود در متن است. لفظ «هاه» بعد از چند جملة استفهامی و قبل از جملات خبری و طلبی دارای آحاد «اندوه + توبیخ + عجز» است، اما با شدت و حدت کمتری و آنچه در این بافت و سیاق بیانگر این خفت است، لحن موجود در کلام مادر کمال بوده و تنها خواننده است که با یک تصویر ذهنی، درک خود را نسبت به این­گونه روایات بالا می‌برد.

متن فارسی- منوچهر گفت: راستی به فرشته قول دادی باهاش جبر کار کنی هاه؟ (میرصادقی، 1349).

ترجمة‌ عربی- ثم قال منوچهر: حقا، وعدت فرشته أن تساعدها فی مادة الجبر، هه؟ (میرصادقی، 1999).

                انوری، کاربرد صوت­واژه «هاه» را در چنین بافت­هایی برای تأکید در پرسش می‌داند (انوری، 1381). در این عبارت «هاه»، هیچ‌گونه بار معنایی منفی نداشته و همانطور که سیاق، خود مبین آن است، تنها برای تأکید آمده است. بنابراین، صوت­واژه «هه» در هر سه متن گذشته، وافی به اصل معنی و مقصود است، اما انتقال احساس از طریق صوت­واژه «هاه» امتیاز بیشتری دارد.

بحث و نتیجه‌گیری

صوت­واژه­ها به عنوان حامل­هایی برای انتقال یک صوتِ تقریباً واقعی از آواهای طبیعی و یا احساسات گوناگون، نقش مهمی در روابط میان گفته‌پرداز و گفته‌یاب ایفا می­کنند و متون ادبی بالاخص رمان­ها بخشی از بار احساسی خود را از این صوت­واژه­ها می‌گیرند. صوت­واژه­های غیرعاطفی (نام­آواها) غالباً ناقل صوت یا میزان صوت و یا نحوه و چگونگی آن هستند؛ مانند همهمه که بازنمایی از مفهوم آوا و مخفی بودن و خشونت آن است و گاهی مجازاً بر احساس درونی دلالت دارند همچون صوت­واژه تِته­پِته که معنای تحیّر، و جزچز که معنای ناراحتی و دلسوختگی را بازنمایی می‌کنند. صوت­واژه­های عاطفی بازنمایی از احساساتی چون: درد، حسرت، سرزنش، تنفر، تمسخر، توبیخ، اندوه و عجز و... هستند.

صوت­واژه­های غیرعاطفی که تقلیدی از آواهای طبیعی هستند در فرهنگ­های مختلف اشتراکاتی دارند. در مقایسة میان زبان فارسی و عربی می­توان گفت این نوع صوت­واژه­ها در فارسی معمولاً از دو بخش مکرر تشکیل شده­اند؛ همچون غُرغُر کردن و جیک­جیک کردن و از این طریق تصویر شنیداری واضح­تری را برای مخاطب بازنمایی می­کنند، اما در عربی، بنا بر اختصار و کاربرد آن­ها به صورت رباعی، به منظور تقویت تصویر شنیداری است؛ مثل: غمغم، زمجر، شقشق، همهم، زمزم، و تلعثم. مترجم در ترجمة صوت­واژه­های تقلیدی (غیرعاطفی) در غالب موارد توفیق حاصل کرده و توانسته تا حد مطلوبی مقصود نویسنده را به مخاطب خویش منتقل کند، اما در صوت‌واژه­های عاطفی که گویای احساسات درونی انسان است؛ یا راه به خطا رفته و یا آنگونه که شایسته است در انتقال معنی و مقصود موفق نبوده است.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

[1]. onomatopoeia

2- Newmark, P.

[3]. تلعثم عن الامر: نکل و تمکّث و تأنّی و تبصّر (ابن منظور: ذیل ماده ل­ع­ث­م).

Abu Hayyan, M. I. Y. (2005). Guidance in Context, Research.    Hossein Shirafkan, Qom: World Center of Islamic Sciences. [In Arabic]
Al-Ghalaini, M. (1968). The Arabic Lessons Collector. Tehran: Nasser Khosrow Publications. [In Arabic]
Anis, I. (1950). Linguistic Sounds. Egypt: Egyptian movement school in words. [In Arabic]
Anis, I.,  Muntasir, A., Al-Savalehi, A., & Ahmad, M. (1992). Al-Wasit Dictionary. Tehran: Islamic Culture Publishing School. [In Arabic]
Anis, I. (1995). Arabic Phonology. Translated by Abu Al-fazl Allami and Safar Sefidroo. Qom: Islamic Studies and Research Unit of the Endowment and Charity Organization, Osweh Publications.[In Persian]
Al-Musa, A. A. H. (2016). The Syllables of Language and the Knowledge of Sounds and Sounds. Dar Al-Nahda Al-Arabiya. [In Arabic]
Anwari, H. (2002). Great Dictionary Sokhan. Tehran: Sokhan Publications. [In Persian]
Dehkhoda, A. A. (1998). Dehkhoda dictionary. Tehran: Institute of Publishing and Printing. University of Tehran. [In Persian]
FarshidWArd, Kh. (1969). Today's Grammar. (n.p). Safi Ali Shah Press Company. [In Persian]
Ibn Jani, A. A. U. (n.d). Al-Khasayis V.olume 1 , 3. Egypt: Dar Al-Kitab Al-Masriya. [In Arabic]
Ibn Manzoor. (1990). Arabic Language. Beirut: Dar Sader. [In Arabic]
Latafati, R. , Alipour, N. (2014). A Study of the Translation of the Sound of Words by the Little Prince. Quarterly Journal of Language Studies and Translation (Faculty of Literature and Humanities), 47(1), 85-103. [In Persian]
Lotfi Poursaedi, K. (1992). An Introduction to the Principles and Methods of Translation. Tehran: University Publishing Center. [In Persian]
Mirsadeghi, J. (1970). Long Night. 1 Edition. Tehran:Book of Time. [In Persian]
___________. (1999). Translated by Ahmad Yusuf Shata. Narration of the Length of the Night. Egypt: The Supreme Council of Culture. [In Arabic]
Newmark, P. (2003). Translation Techniques Training Course. Translation by Mansour Fahim and Saeed Sabzian. Tehran: Rahnama. [In Persian]
Tabatabai, A. (2016). Descriptive Dictionary of Persian Grammer. Tehran: Contemporary Culture. [In Persian]
Vahidian Kamyar, T. (1996). Dictionary of Names in Persian. Mashhad: Ferdowsi University of Mashhad. [In Persian]
 
 
استناد به این مقاله: جانقربان، خسرو و  بشیری، علی. (1400). واکاوی ترجمة صوت‌واژه‌ها از فارسی به عربی (بررسی موردی، ترجمة رمان درازنای شب از جمال میرصادقی). دوفصلنامه پژوهش‌های ترجمه در زبان و ادبیّات عربی، 11(25)، doi: 10.22054/RCTALL.2022.67618.1627
 Translation Researches in the Arabic Language and Literature is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.