Document Type : Research Paper
Authors
1 M.A. in Arabic Language Translation, Damghan University, Semnan, Iran
2 Assistant Professor, Department of Arabic Translation, Damghan University, Semnan, Iran
Abstract
The model of critical analysis of translation, which redefines translation based on the concept of "filtering", is fundamentally based on Halliday's theory of Systemic Functional Linguistics (1978), and filters a communicative event linguistically, culturally, and ideologically. In particular, whenever a translator feels the need to apply cultural filtering, it can be expected that the result of his/her work will be relatively inclined towards acceptable translation. The present study descriptively-analytically seeks to evaluate the application of cultural filter in Salim Abdul Amir Hamdan's Arabic translation of Houshang Golshiri’s Prince Ehtejab and Lidded Mirrors, which is full of idiomatic expressions, and to indicate to what extent the use of cultural filtering by the translator of these two works fit with the structural features in the target system. Therefore, we divided the approaches employed by the translator of these two novels into 4 parts: Negative approach (omission of idiomatic expression) 2- Application of cultural filtering using the "equivalence-finding" approach 3- Application of cultural filtering using "equivalencing" approach 4- Literal translation of the term of source in the target language. The findings of this study show that the translator implements almost the same cultural context in the target system. Furthermore, among the approaches used, cultural equivalence-finding (59.2%) has the highest frequency, and omission (2.3%) has the lowest frequency.
Keywords
Main Subjects
تقریباً تا اواخر دهۀ 70 میلادی، بیشترین گرایش در تحلیل اصطلاحات، پیروی از این نظر بود که عبارتهای اصطلاحی مقولاتی بخشناپذیر و صرفاً زبانی به شمار میآیند و بخشهایی از واژگان هستند که از هرگونه نظام مفهومی مستقلاند. از این دیدگاه اصطلاحات هم مانند واژهها، دارای ویژگیهای نحوی مشخص و معنای ویژه است که با معنی اجزای تشکیلدهندۀ آنها در ارتباط است (صلحجو، 1377: 15).
مترجم تعبیرهای اصطلاحی باید این حقیقت را بداند که واژهها و عبارتهایی که در زبانهای متفاوت معادلیابی میشوند از قدرت معنایی یکسانی برخوردار نیستند (میرعمادی، 1374: 102). گاهی مترجمان هنگام ترجمۀ عناصر و مفاهیم فرهنگی اجتماعی، مذهبی و سیاسی و گاهی تاریخی با چالشها و تردیدهایی روبهرو میشوند و برای ایفای نقش فرهنگی خود نیاز به ابزار و راهکارهای زبانی برای انتقال عناصر فرهنگی زبان مبدأ دارند. نظریهپردازان دربارۀ شیوۀ رویارویی با اینگونه چالشها، روشهای بیشماری را برای ارتباط مناسب با عناصر فرهنگی در زبان مبدأ و مقصد پیشنهاد و تلاش کردهاند با دستهبندی عناصر فرهنگی متنی و راهکارهای ترجمۀ آن به نوعی توصیف و تحلیل و ارزیابی از روند ترجمۀ این دسته بدهند. از این رو، ترجمة اصطلاحات، کنایهها، زبانزدها و... به عنوان بخشی از زبان و فرهنگ، نقش شایستهای در برقراری ارتباطات بازی میکنند.
میان زبان و فرهنگ رابطۀ جداناپذیری وجود دارد و در صورت وارد کردن یک عنصر فرهنگی در فرهنگ دیگر نیاز است که صورت زبانی آن عنصر را نیز در زبان و فرهنگ مقصد وارد کنیم. هرگاه مترجم احساس کند ترجمة او نیاز به کاربرد صافی فرهنگی دارد؛ یعنی نتیجة او به سوی ترجمة پنهان گرایش دارد، اما اگر عناصر فرهنگی زبان مبدأ را به همان شکل به زبان مقصد انتقال دهد، ترجمه آشکار را برگزیده است. به همین سبب نقش مترجم در ایجاد این ارتباط فرهنگی بسیار مهم است و این مسأله ضرورت چنین پژوهشی را ایجاب میکند.
یکی از نویسندگان داستانهایی سرشار از عناصر فرهنگی و اصطلاحات، هوشنگ گلشیری است که با نوشتن رمان شازده احتجاب به شهرت رسید. این رمان پس از گذشت چندین سال هنوز هم یکی از قویترین داستانهای ایرانی به شمار میآید. گلشیری در رمان آینههای دردار نیز تضادهای فرهنگی ایران و اروپا را زیر ذرهبین برد. سلیم عبدالامیر حمدان (زاده 1940 میلادی، شهر بغداد)، این دو رمان را با عنوان «الأمیر احتجاب» و «مرایا الذات» ترجمه کرد. حال با توجه به این گفتهها دو پرسش را در این پژوهش دنبال میکنیم:
- راهکارهای گزینششده سلیم عبد الأمیر حمدان مترجم دو رمان شازده احتجاب و آینههای دردار در ترجمة تعبیرهای اصطلاحی این دو رمان کدام است؟
- پربسامدترین و کمبسامدترین راهکارهای به کار رفتة او در ترجمة این تعبیرها کدام است؟
شیوة انجام پژوهش توصیفی-تحلیلی و از دیدگاه «نوع» زیرشاخه «ارزیابی ترجمه» است و از میان صافیهای سهگانه زبانی، فرهنگی و ایدئولوژیکی تنها به بررسی صافی فرهنگی میپردازیم. از آنجا که دو رمان مورد نظر در این پژوهش، سرشار از عناصر فرهنگی است، گزینش یک رویکرد نظاممند برای شناسایی این عناصر با هدف بهکارگیری در نقد و تحلیل عملکرد مترجم هر دو رمان ضروری به نظر میرسد. به همین منظور، تعبیرهای اصطلاحی را در قالب جدول به روش مقابلهای نشان میدهیم و به گونه کلی راهکارهایی را که مترجم در ترجمه به کار برده است در 4 دسته، بخشبندی میکنیم.
- پیشینة پژوهش
تاکنون پژوهشهای بسیاری دربارة ترجمة تعبیرهای اصطلاحی انجام شده است؛ از جمله آنها، پژوهش کسائیان (1383) است. او در مقالة «ترجمة اصطلاحات: بررسی ترجمة دانشجویان قبل و بعد از دروس ترجمه» به این موضوع پرداخته که آیا دانشجویان گروه انگلیسی از اصول و روشهای مناسب در ترجمة اصطلاحات استفاده میکنند یا خیر و این نتیجه به دست آمده که تعداد زیادی از دانشجویان که اصطلاح را از غیراصطلاح تشخیص میدهند از اصول نظری در ترجمة آنها پیروی نمیکنند.
قربانی مادوانی (1398) در مقالة «بررسی ترجمة ماجده عنانی از «نون و قلم» جلال آلاحمد براساس نظریه تعادل اصطلاحی بیکر» به بررسی برگردان عربی با متن اصلی پرداخته است و به این نتیجه رسیده که مترجم داستان از میان روشهای برگردان اصطلاحات بیکر[1] چون «حفظ صورت و معنا، حفظ معنا و تغییر صورت، دگرگونی، حذف و...» به رویکرد حفظ معنا و تغییر صورت بیشتر راغب بوده است.
قاسمی اصفهانی (1397) در مقالة «راهکارهای مترجم در انتقال مفاهیم ترکیبات و اصطلاحات ادبی (مطالعة موردی: ترجمة داستان شیخ صنعان در نغمة مرغان از لیلی انور)» به این نکته اشاره میکند که مترجم سعی بر آن داشته تا از طریق بهرهگیری از روشهای خاص ترجمه به انتقال مفاهیم ادبی و عرفانی پرداخته و با وجود تفاوتهای زبانی و فرهنگی، کلام عطار را در قالبی جدید به مخاطبان فرانسه زبان عرضه کرده و افزون بر استفاده از روش ترجمة لفظی از روشهای ترجمة غیرمستقیم از تکنیکهای ترجمة وینی و داربلنت[2] چون: تغییر هویت دستوری، تعدیل، معادلگزینی و اقتباس، استفاده کرده است.
معین درباری و دیگران (1395) در مقالة «کاربرد صافی فرهنگی در ترجمة اصطلاحات: مورد پژوهی ترجمة انگلیسی بچههای قالیبافخانة مرادی کرمانی» به ارزیابی انتقادی نحوة کاربرد صافی فرهنگی در ترجمة انگلیسی لیر و سحابی[3] (2000) از کتاب بچههای قالیبافخانة هوشنگ مرادی کرمانی پرداختند و نشان دادند که نحوة کاربرد صافی فرهنگی از سوی مترجمان اثر به چه میزان با ویژگی بافتی در نظام مقصد تناسب داشته است و به این نتیجه رسیدند که معادلسازی توصیفی و معادلیابی فرهنگی بیشترین بسامد وقوع را داشتهاند.
نیازی و نصیری (1388) در مقالة «عنوان ارزش فرهنگی ترجمة ضربالمثلها و کنایات (عربی-فارسی به این نتیجه رسیدند که در ترجمة ضربالمثلها و کنایات، جایگزینسازی عناصر فرهنگ مبدأ با عناصری از فرهنگ خودی بدون توجه به ظرافتهای فرهنگی همواره عملی درست نیست و ترجمة لفظگرا نیز منجر به انتقال نامناسب پیام نویسنده میشود.
در زمینة دو رمان شازده احتجاب و آینههای دردار پژوهشهای گستردهای صورت گرفته است؛ از جمله خزانهدارلو و حامیدوست (1392) در مقالة «فضای داستان شازده احتجاب از منظر نقد مضمونی»، با استفاده از روش پوله[4]، رمان شازده احتجاب را بررسی کرده و با جستوجوی مضامین تکرار شوندهای مانند بوها ، صداها، اشیاء، اشخاص و مکانها، به مثابة تصویرهای برآمده از ناخودآگاه راوی، فضای این اثر را شرح دادهاند.
حسنلی و قلاوندی (1388) در مقالة «بررسی تکنیکهای روایی دررمان شازده احتجاب هوشنگ گلشیری»، به این نکته اشاره دارند که گلشیری در این رمان از تکنیکهای تکگویی درونی مستقیم روشن و تکگویی درونی غیرمستقیم به شایستگی اشاره کرده و جریان داستان را پیش برده است.
دهقانی و حسامپور (1392) در مقالۀ «بررسی عوامل مؤثر بر شتاب روایت در رمان شازده احتجاب»، بیان میدارند که زمان در این داستان پیشروی کندی دارد، اما در ذهن شازده و دیگر شخصیتهای آن با شتابی وصفناپذیر در حال پیشروی و پسروی است.
شیری (1390) در مقالة «آینههای دردار از نظر منتقدان» اشاره میکند که نقدهای بیشماری به وسیلۀ نویسندگان و منتقدان صاحب نام در سالهای انتشار آینههای دردار چاپ شده و حکایت از آن دارد که این رمان در زمان پیدایش خود، عرصۀ فعالیتهای ادبی را برای مدت زمانی محدود با مباحثات پرمناقشه درگیر کرده است.
حری (1387) در مقالة «درآمدی بر رویکرد روایتشناختی به داستان روایی با نگاهی به رمان آینههای دردار هوشنگ گلشیری» معتقد است رویکرد روایتشناختی به روایت داستان، بستر و چهارچوبی ساختاری برای تحلیل مؤلفههای اصلی متن روایی؛ یعنی داستان و متن، فراهم میآورد. این چهارچوب هم به نویسندگان در چینش مواد داستانی یاری میرساند و هم اینکه الگویی برای واسازی مؤلفههای متن روایی و شناخت دقیقتر روایت در اختیار خوانندگان قرار میدهد.
با توجه به پیشینه یادشده، تاکنون هیچ پژوهشی به واکاوی ترجمة اصطلاحات در تعریب دو رمان فارسی «شازده احتجاب» و «آینههای دردار» و تطبیق آن با متن اصلی نپرداخته است و تحلیل ترجمة عناصر فرهنگی این دو رمان با توجه به عوامل بافتی صورت میگیرد و ما ارزیابی دقیقی نسبت به میزان تناسب روشهای گوناگون ترجمه با ویژگیهای بافتی اثر ارائه میدهیم.
- چهارچوب نظری
2-1. الگوی تحلیل انتقادی ترجمه
گرایش تحلیل گفتمان و گفتمانکاوی که به روشی کیفی به بررسی نظاممند زبان و گفتمانهای در متن میپردازد در شکل کامل شده خود وارد مطالعات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شده و شکل انتقادی یافته است.
الگوی «تحلیل انتقادی ترجمه» (خانجان، 1390 و1392) در حقیقت تلاشی در واکنش به الگوی ارزیابی کیفیت ترجمۀهاوس[5] (1997 و 2009) است و با حفظ چهارچوب این الگو، مؤلفهها و ابزارهای تحلیلی جدیدی به آن میافزاید تا زمینۀ تحلیل ایدئولوژی را در نقد ترجمه فراهم آورد. الگویهاوس از سطح تحلیلی متن آغاز میشود، آنگاه از مرزهای محدود شده متن میگذرد و به شکلی نظاممند، روابط میان مؤلفههای متنی و بافتی را شکلبندی میکند.
الگوی تحلیل انتقادی ترجمه که ترجمه را براساس مفهوم «تصفیه» بازتعریف میکند در اصل بر پایۀ نظریۀ زبانشناسی سازگانی- نقشگرای هلیدی[6] (1978، 1985، 1994 و 2004) استوار است. در این الگو، ترجمه بنا به تعریف عبارت است از فرآیند گذراندن یک رویداد ارتباطی وابسته به زبان مبدأ از صافی زبان و در صورت نیاز، صافیهای فرهنگ و ایدئولوژی در نظام مقصد (خانجان، 1392: 7). از این رو، این الگو از مفهوم تصفیه در ترجمه حرف میزند و در ترجمه، یک رویداد ارتباطی را از صافیهای زبانی، فرهنگی و ایدئولوژیکی میگذراند. بنابراین یکی از مواردی که در الگوی تحلیل انتقادی ترجمه به آن پرداخته شده است، سه صافی زبانی، فرهنگی و ایدئولوژیکی است و این سه صافی:
- زبانی: این صافی نشاندهنده جایگزینی واژهها و عناصر دستوری زبان مقصد است و به گونه کلی در همة الگوهای تحلیل و نقد ترجمه حتمی است. منتقد یا تحلیلگر ترجمه برای تحلیل نحوۀ عملکرد صافی زبانی میتواند با توجه به تخصص و سلیقۀ علمی خود رویکردهای تحلیلی گوناگونی را بهکار گیرد. خانجان در این مورد واژگان تخصصی و روششناسی معمول در زبانشناسی سازگانی- نقشگرای هلیدی (1985، 1994 و 2004) را به کار برده است (خانجان، 1390: 117).
- ایدئولوژیکی: شاید مترجم نخست به ایجاد رابطۀ تعادلی پایبند باشد، اما در پایان با عبور محصول کار خود از صافی ایدئولوژیکی از حد تعادل بیرون رود و یا اینکه در هر مرحله از جریان عملی ترجمه به آنچه تا کنون ترجمه کرده، برگردد و گزینشهای خود را در هر دو سطح واژگان و دستور زبان از صافی ایدئولوژیکی بگذراند (همان: 121).
نکتۀ مهمی که باید به آن توجه کرد، مسألۀ تقدم و تأخر عملکرد صافیهای سهگانۀ «زبانی»، «فرهنگی» و «ایدئولوژیکی» است. از آنجایی که ترجمه در اصل دربردارنده بازنویسیهای پی در پی است باید فرض را بر این بگذاریم که در حالت بینشان و متعارف، نخست صافی زبانی به کار میرود و بعد با توجه به نظر مترجم به ترتیب از صافیهای فرهنگی و ایدئولوژیکی استفاده میشوند. عملکرد صافی زبانی یقیاً قطعی و اجباری است، اما دو صافی دیگر به طور اختیاری به کار میروند (همان: 121).
- فرهنگی: چرخش فرهنگی با نام لفور[7] و بسنت[8] گره خورده است. این دو تقریباً تمام رویکردهای زبانمحور پیش از خود را به چالش کشیده و بیان میدارند که نظریههای زبانشناختی پیشین از جمله نظریههای نقشگرا و گفتمانگرا هیچیک به زمینۀ فرهنگی که متن ترجمه شده در آن پیدایش مییابد، توجهی نمیکنند. این در حالی است که لفور و بسنت در اثر خود از زبان فراتر رفته و به نقش اساسی فرهنگ در ترجمه میپردازند. آنها خبر از چرخشی در مطالعات ترجمه میدهند و آن را نقطۀ عزیمتی از ترجمه به عنوان «متن» به ترجمه به عنوان «فرهنگ» تعریف میکنند. آنها مینویسند چنین نیست که متن ترجمه شده را بتوان و به دور از نیروهای فرهنگی و اجتماعی دخیل در شکلگیریشان مورد مطالعه قرار داد. ترجمهها در پاسخ به نیازهای یک فرهنگ تولید میشوند و فرهنگهای متفاوت نقشهای متفاوتی را بر دوش متون ترجمه شده میگذارند. بر این مبنا در روند مطالعۀ متون باید به این مورد توجه داشت که آن متون در بستر شبکۀ نشانههای فرهنگی مبدأ و مقصد شکل گرفتهاند و ترجمه یکی از موثرترین عوامل در انتقال پارهفرهنگها بوده است. از این رو، صافی سوم « فرهنگی» است که در این الگو بهکارگیری این صافی بسته به وجود «خلأ، یا تفاوت فرهنگی»، تشخیصِ آن از سوی مترجم است.
خانجان برخلاف رویکردهاوس در مورد نحوۀ عملکرد صافی فرهنگی معتقد است که «دستیابی به ترجمۀ پنهان و تعادل نقشی لزوماً بسته به کاربرد صافی فرهنگی نیست و در صورت نبود خلأ فرهنگی، میتوان به ترجمۀ پنهان دست یافت، بیآنکه نیازی به تعدیل از راه کاربرد صافی فرهنگی وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، هر گاه مترجم نیاز به کاربرد صافی فرهنگی را احساس کند، میتوان انتظار داشت که نتیجۀ کارش بهطور نسبی به سوی ترجمۀ پذیرفتنی و خوانشپذیر میرود، اما در صورت اینکه مترجم نیازی به کاربرد صافی فرهنگی احساس نکند و عناصر فرهنگی مبدأ را به نظام مقصد منتقل کند، نتیجۀ کارش را نمیتوان ترجمۀ بیکیفیتی پنداشت که از تعادل فاصله گرفته است. به دیگر سخن، در این الگو، تعادل نقشی میتواند بر پایه مورد با کاربرد یا بدون کاربرد صافی فرهنگی انجام گیرد» (خانجان، 1390: 119).
2-2. تحلیل دادهها
به طور کلی راهکارهایی را که مترجم دو رمان شازده احتجاب و آینههای دردار در ترجمة اصطلاحات به کار برده است، این گونه دسته بندی میکنیم:
2-2-1. کاربرد صافی فرهنگی با رویکرد سلبی «حذف عبارت اصطلاحی»:
این رویکرد به معنی طفره رفتن مترجم از ترجمة یک اصطلاح یا جمله و حذف آن از متن مقصد است. هنگامی که مترجم نتواند معادلی از فهرست واژگان زبان مقصد برای ترجمه یک اصطلاح پیدا کند با در پیش گرفتن رویکرد سلبی، دست به حذف آن عبارت میزند. به عبارت دیگر، حذف کردن یعنی بهکار نبردن واژۀ فرهنگی در زبان مقصد (Ivir, 1987: 43). در ترجمة رمان شازده احتجاب، اثری از حذف دیده نمیشود، اما در رمان آینههای دردار برخی عبارتها ترجمه نشده است. موارد زیر، نمونههایی از این موضوع است:
- زنها کِل میزدند (گلشیری، 1372: 10)... (بدون ترجمه)
- «گاهی میشنیدم که یکی دوتا شان لو رفتهاند» (همان: 117)... (بدون ترجمه)
عبارت «لو رفتن» یعنی از دست دادن و لو دادن یعنی راز او را فاش کردن (دهخدا، 1334، 43: 322 و 325).
- گفتم که سر ما هم خلوت شده است (گلشیری، 1372: 84) ... (بدون ترجمه)
اصطلاح «سر کسی خلوت شدن» یعنی کمتر شدن کار و مشغولیت او (انوری، 1383: 908).
2-2-2. کاربرد صافی فرهنگی با استفاده از راهکار «معادلیابی»
مقصود، پیدا کردن «معادل طبیعی» یک اصطلاح از زبان و فرهنگ مبدأ در فرهنگ مقصد است. معادل طبیعی یا (معادل فرهنگی) معادلی است که از نظر فرهنگی در جامعۀ مقصد پذیرفته شده و در گنجینۀ واژگانی زبان مقصد قرار دارد. در این حالت عنصر فرهنگی زبان مبدأ با عنصر شبیه خود در فرهنگ مقصد جایگزین میشود (ایویر، 1370: 9). برای نمونه واژۀ «نازشست» در جملۀ «سیصد تومان پول نازشست دادند» (گلشیری، 1368: 10) با واژۀ «انعاماً» «أعطوا ثلاثمأئة تومان انعاماً» (گلشیری، 2004: 19) معادلیابی شده است. در حقیقت حد اعلای کاربرد صافی فرهنگی همین معادلیابی فرهنگی است به سبب اینکه معادلهای ناشی از این روش معادلگزینی بیش از سایر روشها در رسیدن به تعادل نقشی مؤثر هستند و به گونهای حد آرمانی ترجمه به شمار میآیند. موارد زیر، نمونههایی از این موضوع است:
شازده احتجاب
متن اصلی: دلش راه نمیداد (گلشیری، 1368: 7).
ترجمة حمدان: قلبه لم یکن یطاوعه (گلشیری، 2004: 152).
اصطلاح «راه دادن» به معنای اجازه دادن، روا دانستن و... (انوری، 1383: 780). دلش نیامد (لم یطاوعه قلبه) (علوب، 1996: 194) مطاوعة القلب نیز به معنای پذیرفتن است که با معنای این اصطلاح درست معادلیابی شده است.
متن اصلی: سکه شاباش میکرد (گلشیری، 1368: 13).
ترجمة حمدان: ینثر المسکوکات انعاماً (گلشیری، 2004: 22).
اصطلاح «شاباش کردن» مخفف شاهباش یا شاد باش است؛ به معنی تهنیتکردن، نثار کردن زر و سیم بر سر عروس و داماد (دهخدا، 1341، 32: 16) و عبارت «نثر المسکوکات انعاماً» یعنی سکهها را به عنوان هدیه و بخشش پخش کرد و ریخت.
متن اصلی:یک زن برایش دست و پا کردم (گلشیری، 1368: 17).
ترجمة حمدان: تدبرت له امرأة (گلشیری، 2004: 27).
اصطلاح «دست و پا کردن» به معنای با تلاش فراهم کردن و با زحمت و زرنگی تهیه کردن (دهخدا، 1361، 25: 634) و در عربی «أن یبذل جهداً و یسعی جهداً» (علوب، 1966: 191) مترجم واژه «تدبر» را به معنی اندیشیدن و به فکر بودن گرفته که معادل نزدیکی به این اصطلاح است.
متن اصلی: این همه رعیت دلت را میزند (گلشیری، 1368: 29).
ترجمة حمدان: کل هولاء الرعایا یبعثون فی نفسک التقزز (گلشیری، 2004: 42).
اصطلاح «دل را زدن » به معنای حالت بیزاری پدید آوردن (انوری، 1383: 664) است. مترجم از معادل عربی «تقزز» به معنای بیزاری و تهوع استفاده کرده و این همه رعیت به معنای فراوانی است، اما به اشتباه، «همة رعیتها» ترجمه کرده است.
متن اصلی: تازه خودش هم نم پس نمیدهد (گلشیری، 1368: 37)
ترجمة حمدان: مع کل ذلک لایصرف شیئاً (گلشیری، 2004: 52).
اصطلاح «نم پس ندادن» به معنای چیزی به کسی ندادن؛ بخشش و یاری نکردن و خسیس بودن (انوری، 1383: 1632) و در عربی «ضن و بخل» (علوب، 1996: 403) و«لا یبِض حَجَرُه» (اقبالی، 1388: 96). مترجم از معادل عربی آن «لایصرف شیئاً»، به معنای چیزی خرج و هزینه نکردن استفاده کرده که درست برابریابی نشده است.
متن اصلی: باید دخترش را صیغه کنی تا غائله بخوابد (گلشیری، 1368: 40).
ترجمة حمدان: فلابد أن تتصیغ ابنته کی تموت الفتنة (گلشیری، 2004: 58).
واژه «غائلة» یعنی فساد، شر، حادثه و آفت (دهخدا، 1335، 37: 3) و در عربی «فتنة و نزاع» (علوب، 1996: 290). مترجم نیز واژه فتنه را درست برابریابی کرده است.
متن اصلی: کار چند سال اجداد والاتبار را بیسکه کرد (گلشیری، 1368: 47).
ترجمة حمدان: اسقط اعتبار اعمال عدة سنوات لاجدادنا النبلاء (گلشیری، 2004: 66).
اصطلاح «بیسکه کردن» به معنای بیاعتبار کردن یا از اعتبار و ارزش انداختن (انوری، 1383: 165) است که مترجم، معادل بی اعتبار بیان کرده است.
متن اصلی: فخری از پسشان برمیآید (گلشیری، 1368: 52).
ترجمة حمدان: فخری قادرة علیها (گلشیری، 2004: 73).
عبارت «از پس کسی برآمدن» یعنی قدرت مقابله داشتن با او یا قدرت انجام دادن آن را داشتن (انوری، 1383: 218). واژه «قادرة»، غیراصطلاحی و به معنای توانایی است، از این رو، معادل عربی «البراءة من المسؤولیة/ منافسة» (علوب، 1996: 105) گزینه بهتری بود.
متن اصلی: نتوانستند همهاش را آب کنند (گلشیری، 1368: 60).
ترجمة حمدان: لم یتمکنا أن یبیعوها کلها (گلشیری، 2004: 82).
اصطلاح «آبکردن» به معنای با تدبیر فروختن چیزی که از خریدش امتناع دارند (امینی، 1353: 21). معادل عربی «یبیع» فروختن است که مترجم تنها به معادل واژهنامهای آن بسنده کرده است و بهتر بود از معادل « الغش فی البیع» (علوب، 1996: 53) استفاده میکرد.
متن اصلی: فخری جان: وقتی شازده سربهسرت میگذارد اینقدر بلند نخند (گلشیری، 1368: 61).
ترجمة حمدان: عزیزتی فخری: عندما یداعبک الامیر لا تضحکی بهذا الارتفاع (گلشیری، 2004: 83).
اصطلاح «سر به سرِ کسی گذاشتن» یعنی با او شوخیکردن (انوری، 1383: 900) و در عربی «یجادل، یعمل رأسه برأسه» (علوب، 1996: 241) واژۀ «یداعب» نیز به معنای شوخیکردن است (الیاس، 1377: 214)، اما مترجم معنای ساده واژهنامهای و غیراصطلاحی شوخی کردن را آورده است.
آینههای دردار
متن اصلی: از مادرش کش رفته بود (گلشیری، 1368: 9).
ترجمة حمدان: نشلته من أمها (گلشیری، 2004: 20).
اصطلاح «کشرفتن» در معنای یواشکی چیزی را برداشتن (جمالزاده، 1341: 324) و در عربی «اختلاس، السرقة خلسة» (علوب، 1996: 324). واژۀ «نشل» نیز به معنای «کش رفت، دزدید» (الیاس، 1377: 707) است.
متن اصلی: باز خلبازیش شروع شد (گلشیری، 1368: 23).
ترجمة حمدان:ها قد بدأ جنونه مرة أخری (گلشیری، 2004: 40).
عبارت «خُل بازی» به معنای عمل ناشی از بیعقلی؛ عمل از روی عدم کیاست و عقل (دهخدا، 1347، 23: 680) است و در عربی به معنای «بَلَه، السفه و التصرف بغیر العقل» است. (علوب، 1996: 172) جنون نیز معنای عام و نه اصطلاحی دیوانگی است.
متن صلی: من فکر میکنم پای کسی در میان است (گلشیری، 1368: 117).
ترجمة حمدان: کنت أتصور أن ثمة علاقة بالاخری (گلشیری، 2004: 179).
اصطلاح «پای کسی در میان بودن» یعنی مطرح بودن یا دخالت داشتن او (انوری، 1383: 178). مترجم معنای «علاقة»، یعنی رابطه با دیگری را کاملاً درک کرده است.
متن اصلی: پدر را میانداخت به جان ما (گلشیری، 1368: 142).
ترجمة حمدان: کانت تحرض أبی علینا (گلشیری، 2004: 217).
اصطلاح «به جان کس انداختن دیگری را» یعنی تحریک کردن او برای آزار دیگری (انوری، 1383: 343). عبارت «تحرض» نیز به معنای «تحریک کردن» و درست برابریابی شده است.
متن اصلی: ته تغاری بود و عزیز کردۀ همه (گلشیری، 1368: 92).
ترجمة حمدان: کان آخر العنقود و محبوب الجمیع (گلشیری، 2004: 143)و
اصطلاح «تهتغاری» به معنای آخرین فرزند خانواده (انوری، 1383: 313) و در عربی، «آخر العنقود» (علوب، 1996: 130 و اقبالی، 1388: 162) اصطلاحی رایج به معنای تهتغاری است.
متن اصلی: گفتم بله مو نمیزد به خصوص از نیمرخ (گلشیری، 1368: 97).
ترجمة حمدان: قلت نعم لا تختلف قید شعره، و خاصة من جانب (گلشیری، 2004: 150).
اصطلاح «مو زدن» یعنی اختلاف بسیار جزئی داشتن (دهخدا، 1345، 46: 67) و در عربی «یفرق شعرة» (علوب، 1996: 384). «قید شعرة» معادل این اصطلاح است. همچنین میتوانست از معادلهای دیگری چون «حذو القذة بالقُذة» (اقبالی، 1388: 237) استفاده کند.
متن اصلی: چرا امروز لال شدهای من گفتم ونگونگ نکن (گلشیری، 1368: 68).
ترجمة حمدان: لماذا خرست الیوم، أنا قلت لا تدندن (گلشیری، 2004: 107).
اصطلاح «ونگ ونگ کردن» یعنی به صورت مبهم و نامفهوم ادا کردن چیزی، جویده جویده حرف زدن (انوری، 1383: 1679) و در عربی «أن یهمس، یتحدث بصوت متهدج» (علوب، 1996: 433). «دندن» نیز معنای وزوز کردن و صدا کردن دارد.
متن اصلی: من راستش یه تهبندی کردهام (گلشیری، 1368: 154).
ترجمة حمدان: أنا فی الواقع أکلت شیئاً (گلشیری، 2004: 235).
اصطلاح «ته بندی کردن» در معنای پیش از وقت مقداری خورده بودن (دهخدا، 1347، 17: 1149) و معادل عربی آن «تعمیر النرجیل بالمخدر» (علوب، 1996: 130). جمله «أکلت شیئاً» نیز به معنای خوردن اندک است و مترجم با آنکه نتوانسته معنای اصطلاحی را برساند، اما مفهوم را دریافته است.
متن اصلی: ما هم گرفتیمت و حسابی مشت و مالت دادیم (گلشیری، 1368: 120).
ترجمة حمدان: و لقد امسکناک و ضربناک ضرباً جیداً (گلشیری، 2004: 184).
اصطلاح «مشتومال دادن» یعنی کتک زدن (انوری، 1383: 1495). فعل «ضربناک» به همین معناست، اما مترجم میتوانست معادل بهتری چون «دعک و تدلیک» (علوب، 1996: 377) به کار ببرد.
متن اصلی: اسمت را گذاشته بود نمکبهحرام (گلشیری، 1368: 131).
ترجمة حمدان: أسماک ناکر الجمیل (گلشیری، 2004: 200).
اصطلاح «نمکبهحرام» به معنای نمکنشناس، حقنشناس (همان: 1635 و 1637) و در عربی «إنکار الجمیل، نُکران» (علوب، 1996: 404). «ناکر الجمیل» نیز به معنای نمکبهحرام و درست برابریابی شده است.
2-2-3. کاربرد صافی فرهنگی با استفاده از راهکار «معادلسازی توصیفی»
یکی از شیوههای عبور اصطلاح مبدأ از صافی فرهنگی زبان مقصد، استفاده از راهکار معادلسازی است. معادلسازی عبارت از بیان شرح و تفسیر یک عبارت یا همان نقل به معنا است. در نبود معادلهای طبیعی در نظام مقصد و نداشتن امکان معادلیابی فرهنگی، راهبرد معادلسازی، راهی برای ترجمه یک اصطلاح است. بدین معنا که یک واژه برای واژۀ فرهنگی زبان مبدأ توسط مترجم ساخته میشود (Ivir, 1987: 43). در حقیقت معادلسازی راهکاری است که جنبههای معنایی و ابعاد کاربرد شناختی صورت زبانی مبدأ را با گونهای «معادل توصیفی» جایگزین میکند. به این سبب، معادلسازی در مواردی رخ میدهد که به سبب اختلافات فرهنگی اجتماعی بین دو نظام مبدأ و مقصد، مترجم نه تنها نمیتواند اصطلاحی مشابه در نظام مقصد پیدا کند، بلکه حتی از یافتن عبارتی متفاوت، اما همطراز نیز ناتوان میماند.
شازده احتجاب
متن اصلی: حال و هوش هر شبش را نداشت (گلشیری، 1368: 6).
ترجمة حمدان: لم یکن عنده اللیلة نشاط کل لیلة و یقظتها الجمیل (گلشیری، 2004: 15).
معنای «حال» یعنی: حوصله آن را داشتن یا دماغ آن کار را داشتن (دهخدا، 1330، 20: 155) و در عربی «عدم اعتدال المزاج» (علوب، 1996: 159). در این پارة کلام، مترجم نتوانسته اصطلاح مبدأ را در زبان و فرهنگ عربی معادلیابی کند و برای عبور صافی فرهنگی ناگزیر از معادلسازی بوده است؛ به این معنا که بار مفهومی و کاربردشناختی اصطلاح مبدأ را در قالب معادل توصیفی «لم یکن عنده اللیلة نشاط» به زبان عربی انتقال داده است.
متن اصلی: میترسم (این صندلی) روی دستم بماند (گلشیری، 1368: 14).
ترجمة حمدان: أخشی أن یبقی علی قلبی (گلشیری، 2004: 24).
اصطلاح «رو[یِ] دست کسی ماندن» به معنای مصرف نشدن، به فروش نرفتن یا برخلاف میل او باقی ماندن است (انوری، 1383: 628). مترجم معنای ظاهری عبارت را نفهمیده و معادل «یبقی علی قلبی» را ساخته است. البته میتوانست از تعبیر «أخشی ألاأتمکن من بیعها» استفاده میکرد.
متن اصلی: چیز دندانگیری شاید (گلشیری، 1368: 24).
ترجمة حمدان: شیئاً مغریاً ربما (گلشیری، 2004: 37).
اصطلاح «دندانگیر بودن» به معنای سودبخش، سودآور و پرفایده بودن است (دهخدا، 1351، 25: 276). مترجم معادل واژگانی آن را در واژهنامه نیافته و واژۀ «مغریاً» به معنای وسوسهکننده میتواند معادل توصیفی این اصطلاح باشد.
متن اصلی: فخری آن همه دستوپاچلفتی است (گلشیری، 1368: 27).
ترجمة حمدان: فخری خرقاء جداً (گلشیری، 2004: 40).
اصطلاح «دست و پا چلفتی» یعنی در کار کردن با دست و پا، سست و ناآزموده بودن یا آنکه هر چه به دست گیرد از دستش بیفتد (دهخدا، 1361، 25: 634) و در عربی «لخمة» (علوب، 1996: 191) و «رخو الأصابع» . واژة «خرقاء» به معنای احمق و نادان است و مترجم معادل مناسبی پیدا نکرده است.
متن اصلی: من از بس با این رعیتها سروکله زدم، خسته شدم (گلشیری، 1368: 29).
ترجمة حمدان: لکثرة ما انحشر مع هولاء الرعایا تعبت (گلشیری، 2004: 42).
اصطلاح «سروکله زدن» یعنی بحثکردن و به سختی چیزی را به کسی فهماندن (دهخدا، 1345، 31: 497) و در عربی، «تفاوض، اقناع و مناقشة» (علوب، 1996: 246 ). مترجم برای این اصطلاح از واژة «انحشر» به معنای جمع شدن، گردهمآمدن و وارد شدن به کار برده که معنای درست بحث کردن را نمیرساند.
متن اصلی: نوکرها خیلی دستمریزاد گفتند (گلشیری، 1368: 38).
ترجمة حمدان: قال الخدم: أحسنت کثیراً (گلشیری، 2004: 54).
اصطلاح «دستمریزاد گفتن» دعایی است برای تحسین شخصی که کار خوبی انجام داده است (دهخدا، 1361: 724). مترجم نتوانسته معنای معادل آن را در زبان مقصد بیابد، بلکه میتوانست از معادل «سلمت یداک» (علوب، 1996: 190) و «لاشلت یداک/لا کلت یداک» (اقبالی، 1388: 96) استفاده کند.
متن اصلی: مگه به خرجش میره (گلشیری، 1368: 49).
ترجمة حمدان: فهل ینفع معه (گلشیری، 2004: 69).
عبارت «به خرج کسی رفتن» یعنی مورد قبول او واقع شدن یا اهمیت دادن او به آنچه دیگران میگویند (انوری، 1383: 494)به کار میرود، مترجم چون عبارت مناسبی نیافته، واژه «ینفع» را بیان کرده که معادل چندان درستی نیست و میتوانست معادلهایی چون «لم یقتنع، لم ینطلِ علیه» را به کار ببرد ( علوب، 1996: 73).
متن اصلی: سال تا سال هم نمیدیدشان (گلشیری، 1368: 58).
ترجمة حمدان: لا یراهم من طلوع السنة حتی انتهائها (گلشیری، 2004: 80).
عبارت «سال تا سال» بیانگر زمانی طولانی است (انوری، 1383: 879). معادل واژگانی این اصطلاح «ما کان یراهم طوال سنوات» است که مترجم اصطلاح بهتری را جایگزین کرده است.
متن اصلی: این حرفها کشکه (گلشیری، 1368: 61).
ترجمة حمدان: هذا الکلام هراء (گلشیری، 2004: 83).
واژة «کشک» به معنای فاقد ارزش و اهمیت، بیمعنی و پوچ (انوری، 1383: 1254) و در عربی «واهٍ، بلاأساس» (علوب، 1996: 324). مترجم مفهوم این عبارت را به معنای چرتوپرت آورده است.
آینههای دردار
متن اصلی: حالا دارند چیزی را لفلف میخورند (گلشیری، 1368: 26).
ترجمة حمدان: هی الان تأکل شیئاً ما مسرعة (گلشیری، 2004: 45).
عبارت «لف لف خوردن» در معنای با تمام دهان خوردن (دهخدا، 1334، 43: 246) است. واژۀ «أسرع» معنای «شتاب کرد» میدهد؛ مترجم معادل دقیق آن را در زبان مقصد نیافته و برابرسازی کرده است و میتوانست اصطلاح «آکلون أکلاً لماً» به کار میبرد.
متن اصلی: این همه سنگش را به سینه میزنی (گلشیری، 1368: 149).
ترجمة حمدان: التی تدعی کثیراً الحرص علیها (گلشیری، 2004: 227).
«سنگ کسی را به سینه زدن» در معنای به شدت از او طرفداری کردن یا در جهت منافع او اقدام کردن (انوری، 1383: 960) است. مترجم نتواسته معادل همسنگ آن را در زبان عربی بیاورد و معادل جایگزین برای آن ساخته است. البته میتوانست جمله «تنحاز الیها» را به کار ببرد.
متن اصلی: درد دل میکنیم (گلشیری، 1368: 140).
ترجمة حمدان: نتکاشف فیما بیننا (گلشیری، 2004: 216).
«درد دل کردن»، سخن گفتن با کسی دربارۀ امورشخصی و محرمانه یا اندوه و ناراحتی خود برای یافتن آرامشخاطر (انوری، 1383: 575) و در عربی «یفضی بمکنون قلبه، یبوح» (علوب، 1996: 186) است. مترجم نتوانسته معادلی برای دردل کردن بیاید.البته میتوانست اصطلاح «نتبادل الهموم» را به کار ببرد.
متن اصلی: گفتم بنال دیگر مگر نمیخواستی حرف بزنی (گلشیری، 1368: 13451).
ترجمة حمدان: قلت: «هیا انفض! أ فلم تکن ترید أن تتکلم؟» (گلشیری، 2004: 73).
اصطلاح «نالیدن» در اینجا به معنای حرف زدن و گفتن (انوری، 1383: 1567) است. مترجم معادل حرف زدن را نیاورده و از اسم فعل «هیا» به معنای «شتاب کن» استفاده کرده است. او میتوانست فعل امر «أنبس بحرفٍ» را بهکار ببرد.
متن اصلی: داشت جداً کفرم را بالا میآورد (گلشیری، 1368: 46).
ترجمة حمدان: کان یغیظنی جداً (گلشیری، 2004: 75).
«کفر کسی را بالا آوردن» یعنی او را به شدت خشمگینکردن (انوری، 1383: 1258 و 1259) که در عربی مترجم نتوانسته معادل بهتری جز خشمگین کردن برای آن بسازد. مترجم میتوانست معادل عربی «بلوغ قمة الغضب، الخروج عن الطور» (علوب، 1996: 325) را به کار ببرد.
متن اصلی: نمیفهمیدم چه مرگیش هست (گلشیری، 1368: 46).
ترجمة حمدان: لم اکن أعرف ما علته (گلشیری، 2004: 75).
اصطلاح «چه مرگ شدن» هنگامی گفته میشود که از کیفیت و وضع و حال کسی یا چیزی سؤال میشود (انوری، 1383: 1480). مترجم نتوانسته واژة معادل برای آن بیابد و با جمله «نمیدانم او را چه شده» برابریابی کرده است.
متن اصلی: آشولاش برش میگرداندند (گلشیری، 1368: 47).
ترجمة حمدان: کانوا یعودون به معجوناً مهروساً (گلشیری، 2004: 76).
«آشولاش» به معنی سخت مجروح شدن و به صورت لاشه درآمدن (شهری، 1381: 34) است. مترجم اصطلاح مبدأ را در قالب معادل توصیفی «معجونا مهروسا» به زبان عربی انتقال داده است و بهتر بود از معادل عربی «الإصابة بجروح» (علوب، 1996: 58) استفاده میکرد.
متن اصلی: میترسیم از همین چیزها دوست و دشمن دستک و دنبک درست کنند (گلشیری، 1368: 45).
ترجمة حمدان: نخشی أن یعد منها الصدیق و العدو قصة و ضجة (گلشیری، 2004: 74).
دستک و دنبک درآوردن یعنی اشکالتراشی کردن (دهخدا، 1361، 25: 707). مترجم تعبیر این اصطلاح را کاملاً متوجه نشده و چنین معادلی را جایگزین کرده است، در صورتی که معادل آن در عربی «یختلق الأعذار، یتملص» است (علوب، 1996: 191).
متن اصلی: تا بوق سگ میماندند (گلشیری، 1368: 62).
ترجمة حمدان: یبقون حتی یطر الفجر (گلشیری، 2004: 98).
اصطلاح «بوق سگ» به معنای دیر وقت شب (انوری، 1383: 148) و در عربی «فی الصباح الباکر» (علوب، 1996: 89) است. البته در اینجا به معنای دیروقت شب است و مترجم معادل عربی «حتی یطر الفجر» به معنای صبح زود را آورده است.
متن اصلی: خانم سرلتی شوهر و سه بچه داشت و باز سروگوشش میجنبید (گلشیری، 1368: 56).
ترجمة حمدان: کان للسیدة «سرلتی» زوج و ثلاثة أطفال، و مع ذلک کانت عیناها تستکشفان (گلشیری، 2004: 90).
سروگوش کسی جنبیدن به موضوعهای جنسی، اجتماعی، سیاسی و مانند آنها گرایش داشتن اشاره میکند (انوری، 1383: 912) و معادل آن در عربی «أن یبلغ الحُلم، یبلغ سن الرُشد» (علوب، 1996: 246) است. مترجم با آوردن واژۀ «تستکشف العیون» تلاش کرده معادل نزدیکی برای آن پیدا کند.
2-2-4. کاربرد صافی فرهنگی با انتقال لفظگرا (ترجمۀ تحتاللفظی) اصطلاح مبدأ به نظام مقصد
منظور از انتقال، ترجمۀ لفظگرا یا همان تحتاللفظی یک اصطلاح از زبان مبدأ در متن مقصد است؛ بدین معنی که کلمهای با الفبای زبان دیگر رونوشت شود که تغییر حروف الفبایی زبانهای مختلف را نیز شامل میشود (نیومارک[9]، 1372: 103). به بیان دقیقتر، راهکار انتقال به دو بخش «انتقال صوری» و «انتقال محتوایی» تقسیم میشود.
- انتقال صوری: شامل حرفنویسی عناصر فرهنگی است. به عنوان مثال: اسم یک شخص بدون تغییر حرفنویسی شود. نیومارک در کتاب درسمایِۀ ترجمه به این نکته اشاره میکند که «معمولاً نام و نامخانوادگی اشخاص انتقال داده میشوند و با این اقدام ملیت آنها حفظ میشود، البته این در صورتی است که این اسامی در متن هیچ معنای تلویحی و کنایی نداشته باشند» (Newmark, 1998: 214).
- انتقال محتوایی: هنگامی که یک اصطلاح در بسیاری از زبانها و فرهنگها به طور نسبی یافت شود، این امر سبب میشود که بتوان یک ترجمۀ لفظگرا ارائه داد و در واقع نیاز به کاربرد صافی فرهنگی را از میان میبرد. در این صورت مترجم میتواند با بهکارگیری راهبرد «انتقال از طریق ترجمة لفظگرا» اقدام به حفظ اصطلاح مبدأ در متن مقصد کند. برای نمونه مترجم در رمان الأمیر احتجاب عبارت «به جهنم» را به صورت «الی جهنم» ترجمه کرده است. به طور کلی، ترجمه لفظگرا از زیبایی معنایی ترجمه میکاهد.
شازده احتجاب
متن اصلی: امرا به پابوس مشرف نمیشدند(گلشیری، 1368: 13).
ترجمة حمدان: لم یتشرف الأمراء بتقبیل الأرجل (گلشیری، 2004: 22).
اصطلاح «به پابوس مشرف شدن» به معنای تشرف به خدمت و زیارت کردن است (دهخدا، 1338، 13: 7). مترجم آن را به صورت تحتاللفظی «تقبیل الأرجل: بوسیدن پا» ترجمه کرده است و میتوانست از معادل عربی «تقدیم فروض الطاعة» (علوب، 1996: 96) بهره بگیرد.
متن اصلی: مگه من روی گنج خوابیدهام (گلشیری، 1368: 24).
ترجمة حمدان: أفأنا جالس علی الکنز (گلشیری، 2004: 36).
اصطلاح «روی گنج خوابیدن» به معنای مال و ثروت فراوان داشتن (انوری،1383: 1369) مترجم به صورت حرف به حرف برگردانده است.
متن اصلی: چه خاکی بر سرم بریزم (گلشیری، 1368: 50).
ترجمة حمدان: ای تراب أحثو علی رأسی (گلشیری، 2004: 69).
اصطلاح «خاک بر (به) سر ریختن» هنگامی گفته میشود که کسی برای مشکل خود راهحلی پیدا نکند و بسیار بیچاره و مضطر باشد (انوری، 1383: 473) و «یصیب بالتعاسة، ینکب» (علوب، 1996: 166) معادل عربی تحتاللفظی آن است.
متن اصلی: گفت: «پس خیلی پرتی»(گلشیری، 1368: 78).
ترجمة حمدان: قلت: «فأنت شارد جداً» (گلشیری، 2004: 104).
عبارت «پرت بودن» به معنای آگاه نبودن (انوری، 1383: 207) است. مترجم معنای ظاهری پرت بودن را دریافت کرده و معنای تحتاللفظی «شارد» به معنای پریشان خاطر را آورده است.
متن اصلی: گفتم تمام کرده (گلشیری، 1368: 67).
ترجمة حمدان: قلتُ: انتهت (گلشیری، 2004: 90).
عبارت «تمام کردن» به معنای فوتکردن و مردن (انوری، 1383: 294) و در عربی «وفات» (علوب، 1996: 129) است. مترجم معنای تحتاللفظی آن را متوجه شده است.
متن اصلی: چهار تا اتاق برای خفتوخیز دو آدم کافی بود (گلشیری، 1368: 83).
ترجمة حمدان: إن غرفتین لکافیتان لنوم و حرکة شخصین(گلشیری، 2004: 110).
اصطلاح «خفتوخیز» یعنی کارهای روزمرۀ زندگی (انوری، 1383: 514). مترجم معنا را اینگونه انتقال داده است؛ خفت= خوابیدن: النوم و خیز= حرکت: الحرکة.
متن اصلی: رنگش پریده بود (گلشیری، 1368: 83).
ترجمة حمدان: کان لونهاهارباً (گلشیری، 2004: 110).
«رنگ پریدن» به معنای رنگ باختن، پریدن رنگ چهره از ترس یا خشم یا بیماری (دهخدا، 1346، 28: 44) و در عربی «شحوب، خوف» (علوب، 1996: 212) است. واژۀ «هارباً» به معنای پریدن و فرارکردن است. مترجم میتوانست عبارت «کان شاحب اللون» یا «متغیر اللون» را به کار ببرد.
متن اصلی: گفتم کنار در جل و پوستشان را پهنکنند (گلشیری، 1368: 88).
ترجمة حمدان: قلت آن یفرشا قرب الباب جلالهما و خرقهما (گلشیری، 2004: 115).
«جل و پوست» به معنای اسباب و وسایل (انوری، 1383: 361) به معنای مستقر شدن و در عربی «إقامة، استقرار» (علوب، 1996: 141) است. منظور نویسنده، ساکن شدن زن و مرد در آن خانه است که مترجم معنای کنایی آن را درنیافته است.
آینههای دردار
متن اصلی: زهرماریهای کفکردهشان را مزمزه کنند (گلشیری، 1368: 7).
ترجمة حمدان: یتلمظوا لا طعاماً لذیذاً خفیاً بل سموم أفاعیهم المزبده (گلشیری، 2004: 16).
واژۀ «زهرماری» به معنای مشروب الکلی (انوری، 1383: 864) است که مترجم معنای ظاهری زهرمار به معنای سم مار ترجمه کرده است.
متن اصلی: من یکی که حاضر نیستم اعدام بشوم و یا چند سال آبخنک بخورم (گلشیری، 1368: 37).
ترجمة حمدان: أنا شخصیاً لست مستعداً أُعدم، أو أشرب ماء باردا عدة سنوات (گلشیری، 2004: 37).
اصطلاح «آبخنک خوردن» به معنای به زندان رفتن و در زندان بودن (انوری، 1383: 5) است. مترجم این اصطلاح را آب خنک ترجمه کرده است و بهتر بود معادل واژگانی «سجین/ محبوس» (علوب، 1996: 226) را به کار میبرد.
متن اصلی: زبانش نگشت تا چیز بهتری بگوید (گلشیری، 1368: 26).
ترجمة حمدان: لم یدر لسانه کی یقول شیئاً افضل (گلشیری، 2004: 44).
اصطلاح «زبان برنگشتن (نچرخیدن) به چیزی» یعنی توانایی یا جرأت گفتن آن را نداشتن (انوری، 1383: 838) است و معادل آن در عربی «ثقل الکلام، ضعف النطق» (علوب، 1996: 222) است. مترجم معنای ظاهری چرخیدن زبان را انتقال داده است.
متن اصلی: مادر همیشه طرف ما را میگرفت (گلشیری، 1368: 142).
ترجمة حمدان: کانت امی تلزم جانبنا دائماً (گلشیری، 2004: 217).
اصطلاح «طرف کسی را گرفتن» یعنی از او حمایت یا پشتیبانی کردن (انوری، 1383: 1081 و 1082) و در عربی «ینحاز، یتحیز» (علوب، 1996: 280) است. مترجم این عبارت را به صورت تحتاللفظی ترجمه کرده و میتوانست از فعل «تحمینا» استفاده کند.
متن اصلی: نازکنارنجیاند (گلشیری، 1368: 113).
ترجمة حمدان: هم مرهفون (گلشیری، 2004: 173).
اصطلاح «نازکنارنجی» یعنی ضعیف و ناتوان در تحمل سختی (امینی، 1353: 775) و در عربی «سریع التأثر و دلوعة» (علوب، 1996: 392) است. «مرهف الجسم» به معنای باریک و لاغر اندام است و مترجم میتوانست اینگونه ترجمه کند: «لهم قلب کالملبن».
متن اصلی: مگر صابونش به جامه تو هم خوردهاست (گلشیری، 1368: 42).
ترجمة حمدان: أفاصاب صابونه لباسک (گلشیری، 2004: 69).
اصطلاح «صابون کسی به تنِ (جامۀ) دیگری خوردن» یعنی زیان و ضرر او به دیگری رسیدن (انوری، 1383: 1039). مترجم همان واژة صابون و لباس را به جای «یضرک» به کار برده است.
متن اصلی: با سالادش بازیبازی میکرد (گلشیری، 1368: 73).
ترجمة حمدان: کانت تلاعب بسلطتها بدل أن تأکلها (گلشیری، 2004: 116).
«بازیبازی کردن» از عبارت مشغول شدن به کاری یا چیزی به صورت غیر جدی (انوری، 1383: 99) که مترجم میتوانست ترجمة خود را با عبارت «بهدوء، بطریقة غیرمحسوسة» (علوب، 1996: 69) به صورت اصطلاحی درآورد.
متن اصلی: به ریش من و امثال من میخندند (گلشیری، 1368: 47).
ترجمة حمدان: یضحکون علی لحیتی و لحی امثالی (گلشیری، 2004: 77).
عبارت «به ریش کسی خندیدن» در معنای او را مسخرهکردن (همان: 831) است. «ضحک علی لحیة» ترجمه لفظگرا است و مترجم باید فعل «أن یستهزیء/یسخر» (علوب، 1996: 219) میآورد.
بحث و نتیجهگیری
با توجه به نمونههایی که آورده شده میتوان اینگونه بیان داشت که مؤلفۀ اصطلاحات در رمان شازده احتجاب با 66 درصد استفاده از راهکار معادلیابی، بیشترین بسامد و راهکار حذف که هیچ موردی در این مؤلفه نداشته، کمترین بسامد وقوع را به خود اختصاص داده است. این مؤلفه در رمان آینههای دردار که 54 درصد از راهکار معادلیابی را به خود اختصاص داده، بیشترین بسامد و راهکار حذف با 4 درصد، کمترین بسامد وقوع را داشته است.
با نگاهی به نتایج خلاصه شده در جدول (1) میتوان مشاهده کرد که که مترجم دو رمان شازده احتجاب و آینههای دردار در برگردان تعابیر اصطلاحی این رمان به ترتیب از راهکارهای «معادلیابی»، «معادلسازی»، «انتقال» و «حذف» بیشترین استفاده را داشته است. راهکار «معادلیابی فرهنگی» با بیشترین بسامد وقوع (103 مورد از مجموع 174 اصطلاح، معادل 2/59درصد) پرکاربردترین راهکار ترجمهای است.
جدول 1. میزان کاربرد راهکارهای ترجمهای در برگردان اصطلاحات دو رمان شازده احتجاب و آینههای دردار
ردیف |
نوع راهکار |
بسامد |
درصد |
1 |
معادلیابی |
103 |
2/59 |
2 |
معادلسازی |
39 |
4/22 |
3 |
انتقال |
28 |
1/16 |
4 |
حذف |
4 |
3/2 |
«معادلسازی (ارائۀ معادل توصیفی)» راهکار دیگری است که مورد استفاده مترجم این دو رمان قرار گرفته است. این راهکار با بسامد وقوع (39 مورد از 174 اصطلاح، معادل 4/22 درصد) دومین راهکاری است که مترجم آن را به کارگرفته است.
«انتقال» یکی دیگر از راهکارهای مترجم در برگردان این دو رمان است. این راهکار با بسامد وقوع (معادل 1/16 درصد) در رتبۀ سوم جدول قرار میگیرد. منظور از «انتقال» در این پژوهش ترجمۀ لفظگرای صورت زبانی مبدأ در متن مقصد گفته میشود. شکل دوم از راهکار «انتقال» که در این پژوهش مورد استفاده قرارگرفته، انتقال صوری است که شامل حرفنویسی عناصر فرهنگی است.
«حذف» واژه یا جمله، راهکار دیگری است که مورد توجه مترجم در دو رمان شازده احتجاب و آینههای دردار بوده که با بسامد وقوع (معادل 3/2 درصد)، کاربرد کمتری از سه راهکار دیگر داشته است.
به این سبب میتوان اینگونه بیان داشت که از یک سو مترجم این دو رمان تا اندازهای توانسته تعبیرهای اصطلاحی را از صافی فرهنگی عبور دهد و بافت فرهنگی تقریباً مشابهی را در نظام مقصد پیادهکند؛ البته در برخی موارد به سبب پیدا نکردن معادلهای درست، معادلهای واژگانی ساده و غیراصطلاحی را جایگزینکرده، اما میتوانست معادلها و ترکیبهای درستتر واژهنامهای بهکارببرد. همچنین نقطه قوت ترجمة او در این دو رمان، به کاربردن مؤلفه معادلسازی و نیز کنار گذاشتن مؤلفه حذف است که امانتداری خود را نسبت به متن مبدأ نشان داده است.
در نمودارهای (1) و (2) به ترتیب میزان کاربرد راهکارهای ترجمهای در برگردان اصطلاحات در دو رمان شازده احتجاب و آینههای درددار و در نمودار (3) کاربرد راهکارهای ترجمهای در برگردان اصطلاحات هر دو رمان نمایش داده شده است.
نمودار 1. میزان کاربرد راهکارهای ترجمهای در برگردان اصطلاحات رمان شازده احتجاب
نمودار 2. میزان کاربرد راهکارهای ترجمهای در برگردان اصطلاحات رمان آینههای دردار
نمودار 3. کاربرد راهکارهای ترجمهای در برگردان اصطلاحات هر دو رمان
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Baker, M.
[2]. Vina, J-P. & Darbelnet, J.
[3]. Lear, Ch. & Sahabi, S.
[4]. Poulet, J.
[5]. House, J.
[6]. Halliday, M.A.K.
[7]. Lefevere, A.
[8]. Bassnett, S.
[9]. Newmark, P.