Document Type : Research Paper
Author
Abstract
It is doubtless that all poets and writers throughout history have been influenced by other poets, scholars and writers. All throughout the twentieth century, the French concept of 'comparative literature', given this human phenomenon of influencing others and being influenced by them, has resulted in extensive and invaluable studiesthat have in the first place attempted to illuminate the part played by French literary men and thinkers in the development of western culture and literature.
An area of inquiry in comparative literature is the study of the ways literary men influence and are influenced by others. Given this key principle of influence– which is the basis of comparative literature in its classical sense – we can assert that a great many of Muslim poets and literary men have been influenced by the words of Imam Ali (PBUH) and have incorporated his words into their poems or writings. Sa'di is one such great literary man. He has been inspired by the profound themes of Quranic verses, prophetic traditions, Arabic literature as well as the lofty views of Imam Ali (PBUH) and has merged all these with his amazing genius and sparkling wit to create universal elevated literature. Since the impact of Imam Ali's (PBUH) words on Sa'di's work has been enormous, the present paper attempts to examine the influence of Nahj al-Balāgha on Sa'di'sGulistan.
Keywords
تأثیر شخصیت و کلام حضرت علی (ع) بر معاصران خود و آیندگان، حقیقتی
تردید ناپذیر است، و بی گمان، کمتر ادیب و اندیشمند مسلمانی است که
مستقیماً و یا از طریق واسطه(ترجمه) تحت تاثیر اندیشههای بلند، و مضامین
رفیع و هدایتگر آن حضرت قرار نگرفته، و یا دست کم، گفتههای ایشان را در
نوشتهها و یا سرودههای خود تضمین نکرده باشد. عبدالحمید کاتب ( د 132ق)
که وی را آغازگر فن نویسندگی در ادبیات عرب گفتهاند، میگوید: «هفتاد
خطبه از خطبههای آن مرد اصلع (حضرت علی)را از بر کردم، و این خطبهها
پی در پی به سان چشمه ای جوشان در ذهن من جوشید.»(ابن ابی الحدید،بی تا: 1/ 24).
جاحظ ( د 255ق)، یکی از بزرگ ترین نویسندگان عرب در عصر عباسی دربارهی این سخن کوتاه امام (ع)«قیمه کل امرئ ما یُحسنه» (ارزش هر کس به کاری است که آن را نیکو انجام می دهد.) می نویسد: «اگر از وی جز همین جمله را نداشتیم، آن را شافی، بسنده، و بی نیازکننده مییافتیم، و البته آن را فزون از کفایت و درنهایت غایت میدیدیم. و نیکوتر سخن آن است که اندکش، تو را از بسیار بینیاز کند، و معنی آن در ظاهر لفظش بود»(جاحظ،1998م: 1/ 87).
ابن نباته(د 372ق)، ادیب نامی و خطیب مشهور عرب، گوید:«از خطابهها گنجی از بر کردم که هرچند از آن بردارم نمی کاهد، و بیشتر آنچه از بر کردم یک صد فصل از موعظههای علی بن ابی طالب است»( ابن ابی الحدید، همان:1/ 24).
شاعران، نویسندگان، و متفکران بزرگ ایران و دیگر سرزمینها نیز در باب شخصیت بیبدیل، و کلام معجزآسای آن حضرت سخنها گفته اند، و شیفتگی فراوان خود را نسبت به فضائل و ابعاد مختلف زندگی ایشان ابراز داشتهاند، که البته پرداختن به این موضوع، در حوصله این اوراق نمیگنجد. آنچه در این وجیزه مورد نظر نگارنده است تاثیر پذیری سعدی شیرازی ادیب نامی ایران زمین از بیان سحرگون، و شخصیت
کم نظیر آن حضرت است که از رهگذر دلیل داخلی ((Internal evidence
یا متنی (Textual evidence)، و دلایل بیرونی (External evidence)، یا فرامتنی (Extra- textual evidence) قابل اثبات است.
پیشینهی پژوهش
از جمله مطالعات روشمند در باب تاثیر نهج البلاغه در ادبیات سعدی، اثر
ارزشمند خانم أمل ابراهیم با عنوان الأثر العربی فی أدب سعدی است که
در سال 1418ق/1998م به همت سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در تهران
منتشر شده است. پژوهشگر محترم در این کتاب( امل ابراهیم،1998م:ص 369
به بعد) به تاثیرپذیری سعدی ازشخصیت امام علی(ع)، و مضامین و اندیشههای
بلند ایشان پرداخته، و از شباهت آشکار مقدمه بوستان و باب اول آن در عدالت با
نامهی امام (ع) به مالک اشتر سخن رانده، برتاثیرگذاری امام بر دو کتاب گلستان و بوستان صحه میگذارد، و از بوستان، شواهدی را در تایید ادعای درست خود
نقل میکند، اما از گلستان چندان شواهدی به دست نمی دهد. متاسفانه
برخی از پژوهشگران معاصر عرب (مانند حسین علی محفوظ نویسنده کتاب متنبی
و سعدی (نشر روزنه،1336ش)) نیز با شتابزدگی و ناآگاهی، بسیاری از مضامین
سعدی را از آن مُتنبی شاعر برجسته عرب گفته اند که البته، اغلب آن مضامین،
قرنها پیش از متنبی در سخنان حضرت علی (ع) وجود داشته؛ و بی گمان، الهام
بخش این شاعر نامی عرب نیز بوده است. مقالهی مریم خلیلی جهانتیغ(ر ک به: جهانتیغ، 1379: 175 – 187) که به بررسی تاثیرپذیری سعدی از نهج البلاغه
پرداخته، از هرگونه اشاره و روشمندی تطبیقی تهی است، و با ایجاز فراوان به
مطالعه تاثیر کلام امام در کلیات سعدی- و نه گلستان به طور خاص - می پردازد.
مقاله دکتر زهرا سلیمانی با عنوان «حکمتهای علوی در سرودههای سعدی»
(فصلنامه نهج البلاغه،شماره 27 و 28) نیز فاقد هرگونه اشاره و رویکرد تطبیقی
است، و مانند مقالهی پیشین تنها در 6 شاهد با مقاله نگارنده مشترک
است.
علی (ع) در آثار سعدی
سعدی در کلیات خود بارها پیرامون شخصیت و منشهای اخلاقی و فضائل بی بدیل حضرت علی (ع) سخن گفته، و ارادت خود را به آن امام همام ابراز نموده است.مثلا در یکی از اشعار خود در بوستان، پس از ستایش پیامبر خاتم(ص) و خلفای راشدین، چنین می سراید:
خـدایــا بــه حــق بنــی فــاطمـــه
کــه بـر قـولـم ایمـان کنـم خـاتمــه
اگــر دعــوتـــم ردکنـــی ور قبــول
مـن و دســت و دامــان آل رســــول
(کلیات سعدی،1387ش: 150).
نیز در حکایتی از بوستان در ستایش تواضع آن حضرت و بردباری و سعهی صدر ایشان در برابر اعتراض یکی از حاضران می گوید:
کسـی مشـکلـی بـــرد پیـش علـــــی
مگـــر مشـکـلـش را کنـــد منجلـــی
امیـــر عـــدو بنـــد کشـــور گشــای
جـــوابش بگفــت از ســر علـــم و رای
شنیـدم کـــه شخصــی در آن انجمــن
بگفتــا چنیـن نیسـت یـــا بـالحســـن
نـــرنجیــــد از او حیــدر نــــامجـوی
بگفـت ار تــو دانــی ازیــن بــه بــگوی
بگفـت آنچـه دانست و بــایستـه گفـــت
بــه گـل چشمــه خـــور نشـایـد نهفت
پسنـــدیـــد ازو شـــاه مــردان جـواب
کـه مـن بـر خطــا بـودم او بــر صــواب
بـــه از مــا سخنـــگوی دانــا یــکیست
کــه بــالاتــر از عـلــم او عـلــم نیسـت
وی همچنین در چکامهای بلند، در ضمن ستایش آن حضرت چنین میسراید:
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند
جبـار در منـاقـب او گفتـه «هـل أتــی»
زورآزمــای قـلـعـه خـیـبـر کـه بـنـد او
در یـکـدگـر شکست بـه بـازوی لا فتــی
مـردی که در مصاف، زره پیش بسته بـود
تــا پیش دشمنـان نـدهـد پشت بـر غـزا
شیر خـدای و صفدر میـدان و بحـر جـود
جــانبخش در نمــاز و جهـانسوز در وغـا
دیبــاچــه مــروت و سلطــان معـرفـت
لشــکــرکــش فتــوت و ســردار اتقیـا
فردا کـه هـر کسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دسـت و دامـن معصوم مـرتضـی
(همان: 604).
ابیات فوق، بیانگر شیفتگی فراوان سعدی نسبت به مولای متقیان، و تاثیرپذیری
او از شخصیت، منش و سیره آن حضرت است. این اظهار شیفتگی و عشق،
سندی ارزشمند و یک دلیل متنی(درونی) مهم در پژوهشهای تطبیقی از
دیدگاه فرانسویان- و دیگر تطبیقگران غربی- است، زیرا به روشنی بر تاثیرپذیری
سعدی از شخصیت معنوی امام علی (ع ) دلالت می کند. به دیگر سخن، اظهار
شیفتگی یک نویسنده نسبت به اندیشهها و شخصیت یک فرد در آن سوی مرزهای
ملی و فرهنگی، مجوز بسیار مهمی بر انجام مقایسه و پژوهشهای تطبیقی است.
دلایل فرامتنی(برونی) ما نیز بر صحت این مقایسه و تطبیق، تسلط فراوان سعدی
در زبان و ادبیات عربی، آشنایی عمیق او با فرهنگ و ادبیات اسلامی، و اعتقاد
راسخ او به دین مبین اسلام است. نیز مشهور است که سعدی بیش از سی سال
در سرزمینهای مختلف اسلامی به سیاحت پرداخت و از این رهگذر، تجاربی ارزشمند کسب نمود. سعدی خود در این زمینه میگوید:
در اقصـــای عـــالــم بــگشتـم بســی.
بــه ســر بــردم ایــام بــا هــر کســی
تمتــع بــه هــر گــوشــهای یــافتــم
ز هــر خــرمنــی خــوشـهای یــافتـم
(همان: 150).
سعدی در باب هفتم بوستان به حضور خود در مدرسه نظامیه بغداد،
دریافت مستمری از آن مدرسه و علم آموزی خویش در آنجا اشاره کرده،
میگوید:
مــــرا در نـــظـــامیـــه ادرار بـــــود
شــب و روز تلقیــن و تــــکرار بــــود
(همان، 267).
وی همچنین در دیباچه گلستان به تضمین و اقتباس گفتههای پیشینیان
اذعان نموده است، آنجا که می گوید: «... کلمهای چند به طریق اختصار از نوادر
و امثال و شعر و حکایات و سیر ملوک ماضی رحمهم الله در این کتاب درج کردیم» (همان:23).
از آنچه گذشت میتوان گفت که سعدی، بهترین نماینده و مبلّغ ادبیات و فرهنگ اسلامی و ایرانی، و نمونهای عالی و کم نظیر در تبیین تعاملات ادبی و فرهنگی در بین ملتهای مسلمان است. طه ندا، نویسنده مصری، از سعدی بهعنوان «نمایندهی اندیشه و ادبیات اسلامی» یاد میکند، و معتقد است که وی «تعامل و اختلاط ادبیات کشورهای اسلامی را با قدرت به تصویر میکشد» (ندا، 1992 م: 109 - 108).
خاورشناسان و نویسندگان بزرگ غربی مانند سیلوستر دوساسی، باربیه دومنار، ارنست رنان و ... نیز از شیفتگان ادبیات و آموزههای سعدی هستند.برخی از ایشان اعتقاد دارند که «از میان شاعران فارسی زبان هیچ یک نبوغش به پایه سعدی نمیرسد، و کسی همانند او نکتههای اخلاقی را موافق طبع مردم مغرب زمین بیان نمیکند» (فیروزآبادی،1386: 79-78).
از آنجا که حضرت علی (ع) پس از پیامبر خاتم(ص)، بهترین الگوی مؤمنان و آزادگان جهان در طول تاریخ است، و تمام ویژگیها و فضایل یک انسان کامل- که شایستهی خلیفهی الهی باشد - در شخص وی جمع آمده ، و سخنش به اعتراف همگان «فروتر از سخن خداوند و فراتر از سخن بشر» (جرداق،2005م:10) است، و نیز با در نظر داشتن تمام آنچه در فضیلت سعدی گفته آمد، می توان به بررسی تاثیر مضامین کلام علی (ع) در ادبیات سعدی پرداخت. البته بررسی تاثیرگذاری و اثرپذیری به اعتراف اغلب متخصصان ادبیات تطبیقی، کاری بس دشوار، و گاه ناموفق و نومیدکننده است (جویار،1956م:ص«ل» و «م»). گستردگی ادبیات بر جای مانده از سعدی، عمق سخنان حضرت علی (ع)، ونیز دگرگونی طبیعی برخی از مضامین در ادبیات سعدی، بر دشواری فوق می افزاید. از آن جا که پرداختن به تمام موارد همسویی و اشتراک معنا و مضمون در نهج البلاغه و ادبیات سعدی مجال بسیار گسترده ای می طلبد، به ناچار در این مقاله به تاثیر کلمات قصار نهج البلاغه در گلستان بسنده می شود.
مضامین مشابه در حکمتهای نهج البلاغه و گلستان
اینک پس از برشمردن موضوع شیفتگی سعدی، و نیز برخی از دلایل برونی(فرامتنی)، به ارائه دلایل متنی دیگری می پردازیم که بر مسئله تاثیرپذیری سعدی از کلام مولا علی(ع)صحه می گذارند.
سعدی:
خــواب نــوشیـــن بـــامـــداد رحیــل
بــــاز دارد پــیـــاده را ز سبـــیـــــل
(کلیات سعدی،1387ش:19).
علی (ع): ما أنقض النومَ لعزائم الیوم( نهج البلاغه،1412ق: 554) (= خواب، تصمیمهای روزانه را چقدر نقش بر آب می کند!).
ناگفته پیداست که سخن علی(ع) به لحاظ شمول و عمق معنا بر سخن سعدی برتری آشکاری دارد.
سعدی:
زبان بـریده بـه کنجی نشستـه صُـم بُکـم
بـه از کسـی کـه نباشـد زبانش اندر حکم
(کلیات سعدی:20).
علی (ع): لا خیر فی الصمت عن الحکم، کما أنه لا خیر فی القول بالجهل( نهج البلاغه: 558 - 502) (= نیکو نیست خاموشی، آنجا که سخن گفتن باید، چنانکه نیکو نیست سخن گفتن به نادانی).
سعدی:
سخنــــدان پـــــرورده پیــــر کهـــن
بینــدیشــد، آنگــه بگــویــد سخــــن
(کلیات سعدی: 22)
تـا نیــک نـدانی که سخن عین صوابست
بـایـد کـه بـه گفتـن دهن از هم نگشایی
(همان:135)
علی (ع):
لسان العاقل وراء قلبه، و قلب الأحمق وراء لسانه(نهج البلاغه: 476) (= زبان خردمند در پس دل اوست، و دل نادان در پس زبان او).
و نیز: قلب الأحمق فی فیه، و لسان العاقل فی قلبه (همان: 476) (= دل بیخرد در دهان اوست، و زبان خردمند در دل او).
سعدی:
تــا مـــرد سخـــن نگفتـــه بـــاشـــد
عیـــب و هنـــرش نهفتـــه بـــاشـــد
(کلیات سعدی: 25)
علی (ع):
ما أضمر أحد شیئا إلا ظهر فی فلتات لسانه و صفحات وجهه( نهج البلاغه: 472)
(= هیچ کس چیزی را در دل نهان نکرد، جز آنکه در لغزشهای گفتارش آشکار،
و در صفحه رخسارش پدیدار شد)؛ و نیز: المرء مخبوء تحت لسانه (همان:497)
(= آدمی در زیر زبان خویش پنهان است)؛ و نیز: تکلموا تُعرفوا، فإن المرء مخبوء
تحت لسانه (همان: 545) (= سخن گویید تا شناخته شوید.چه، آدمی در زیر زبانش نهان است).
سعدی:
بنــدهی حلقــه بــه گوش ار ننوازی برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه بگوش
(کلیات سعدی: 29).
علی(ع):
البشاشه حباله الموده( نهج البلاغه: 469). (=گشاده رویی، دام و کمند دوستی
است).
در هر دو عبارت، تشبیه بلیغ زیبایی وجود دارد؛ وانگهی سخن امام (ع) بسیار موجز، و در عین حال، بلیغ است.
علی(ع) در جای دیگری می فرمایند: عاتب أخاک بالإحسان إلیه، و اردد شره بالإنعام علیه
(همان، 500) (= برادرت را با نیکویی بدو سرزنش کن ، و بدی او را با بخشش دفع کن).
سعدی:
پـــادشــاهــی کــه طـرح ظلـم افکنـد
پــای دیـــوار ملک خـــویــش بـکنــد
(کلیات سعدی:29)
حــذر کـــن ز درد درونهــــای ریـــش
کــه ریــش درون عــاقبــت ســر کنـد
بــه هــم بــر مکــن تــا تــوانـی دلـی
کــه آهــی جهــانــی بـه هـم بـر کنـد
(همان: 41)
علی (ع):
من سل سیفَ البغی قُتل به (نهج البلاغه: 536) (= آنکه تیغ ستم برکشد بدان کشته گردد.)
سعدی:
دوستان به زندان به کار آیند که بر سفره، همه دشمنان دوست نمایند.
دوســت مشمــار آنکــه در نعمت زنــد
لاف یـــاری و بـــرادر خــوانــدگـــی
دوست آن باشد کــه گیرد دست دوست
در پــریشــان حــالــی و درمـانـدگـی
(کلیات سعدی: 35)
علی(ع): لایکون الصدیق صدیقا حتی یحفظ أخاه فی ثلاث: فی نکبته و غیبته و وفاته (نهج البلاغه: 494) (= دوست آن باشد که دوست خود را در سه چیز بپاید:در بلاها و گرفتاریهایش، در نبودش، و در وفاتش).
قدر مسلم آنکه کلام علی (ع) جامع تر و ژرف تر است، و بر حق دوست در حضور و غیابش، و حتی پس از مرگش صحه گذاشته است.
سعدی:
لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان! هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم( کلیات سعدی، 56).
علی(ع):
کفی أدبا لنفسک تجنبک ما کرهته لغیرک (نهج البلاغه،538) (= تو را در ادب کردن نفست همین بس که از هرآنچه از دیگران نمی پسندی، دوری گزینی).
روایت دیگر این حکمت چنین است: کفاک أدبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک (همان، 548).
شاید بتوان از اشاره سعدی چنین احتمال داد که سرچشمه دو عبارت فوق، منبع مشترکی به نام لقمان حکیم بوده است. در توصیهها و رهنمودهای اهل بیت(ع) نیز بر پذیرش سخن حکمت آمیز حتی از منافق تأکید شده است. مثلا حضرت علی (ع) در حکمت 80 نهج البلاغه می فرمایند: «الحکمه ضاله المؤمن، فخذ الحکمه و لو من
أهل النفاق»: حکمت گمشده ی مؤمن است. حکمت را فراگیر، هرچند از منافقان
باشد.
سعدی:
عــالــم آن کــس بــود کــه بـد نکنـد
نــه بگــویــد بــه خلـق و خـود، نکنـد
عـالـم کــه کـامـرانی و تن پروری کنـد
او خویشتن گم است، که را رهبری کنـد
(کلیات سعدی: 63)
علی(ع):
من نصب نفسه للناس إماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره، و لیکن
تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها أحق بالإجلال من
معلم الناس و مؤدبهم(نهج البلاغه، 480) (= آن که خود را پیشوای مردم سازد،
پیش از تعلیم دیگری باید به ادب کردن خود بپردازد، و پیش از آنکه به گفتار
تعلیم دهد باید به کردار ادب نماید، و آن کس که خود را تعلیم دهد و
ادب آموزد شایسته تر به تعظیم است از آن کس که دیگری را تعلیم دهد و ادب
آموزد).
سعدی:
ای قنــــاعــت! تـــوانــگـــرم گــردان
کــه ورای تــو هیــچ نـعمــت نیـــست
(کلیات سعدی: 68).
علی(ع): کفی بالقناعه مُلکا(نهج البلاغه: 508 ) (= قناعت، دولتمندی را بس)؛
و نیز: القناعه مال لاینفد( همان: 536) (= قناعت ثروتی است پایان ناپذیر)؛ و
نیز: لا کنز أغنی من القناعه( همان:540) (= هیچ گنجی بی نیازکننده تر از قناعت نیست).
سعدی:
مردن به علت، به از زندگانی به مذلت( کلیات سعدی: 71).
علی (ع): المنیه، و لا الدنیه(نهج البلاغه:546 ).(= مرگ، آری، و خواری، هرگز!).
سعدی:
مبــر حــاجــت بــه نـزدیـک تـرشروی
کــه از خــوی بــدش فـرسـوده گـردی
اگـر گـویـی غـم دل بــا کســی گــوی
کـه از رویـش بـه نقـد آســوده گــردی
نــانــم افــزود و آبــــرویـــم کــاست
بینــوایــی بــه از مــذلــت خــواسـت
(کلیات سعدی:71).
علی (ع):
ماء وجهک جامد یُقطره السؤال، فانظر عند من تُقطره (نهج البلاغه، 535)
(= آبرویت نریخته می ماند تا خواهش آن رابچکاند. پس بنگر که آن را نزد که میریزی).
سعدی:
منعم به کوه و دشت و بیابان غریب نیست
هر جا که رفت خیمه زد و خوابگاه خواست
وآنرا که بر مراد جهان نیست دست رس در زاد و بوم خویش غریبست و ناشناخت (کلیات سعدی:78)
علی(ع): الفقر یُخرس الفطن عن حجته، و المُقل غریب فی بلدته(نهج البلاغه، 469) (= فقر، هوشیار و دانا را از ارائه ی برهان ساکت می کند، و تنگدست، در دیار خویش نیز بیگانه است).
سعدی:
هر آینه تا رنج نبری گنج برنداری و تا جان در خطر ننهی بر دشمن ظفر نیابی... نبینی به اندک مایه رنجی که بردم چه تحصیل راحت کردم و به نیشی که خوردم چه مایه عسل آوردم.
گـرچـه بیـــرون ز رزق نتـــوان خــورد
در طلــب، کــاهـلــی نشــایــد کـــرد
غــواص اگــر انـدیشـه کنـد کـام نهنگ
هـرگـز نکنـد در گـرانمــایـه بـه چنـگ
(کلیات سعدی: 82).
علی(ع): باحتمال المُؤن یجبُ السؤدد( نهج البلاغه: 508 ) (= سروری، تنها با تحمل رنجها به دست آید).
سعدی:
آز بگــــذار و پـــادشــــاهـــی کـــن
گـــردن بـــی طمــع بلنـــد بــــــود
(کلیات سعدی،83).
علی (ع): الطمع رق مؤبد(نهج البلاغه: 501) (= آزمندی، بندگی جاودان است)؛ و نیز: الطامع فی وثاق الذل( همان: 508) (= آزمند در بند خواری است).
سعدی:
هـــرکـــه حمــال عیــب خــویشتنید
طعنــه بـــر عیــــب دیــگـران مـزنید
(کلیات سعدی 102).
علی (ع): أکبر العیب أن تعیب ما فیک مثله (نهج البلاغه:536) (= بزرگترین عیب آن باشد که چیزی را زشت انگاری که خود به مثل آن گرفتاری).
سعدی:
بــرو شــادی کــن ای یــار دل افـــروز
غــم فــردا نشــایــد خـــــورد امــروز
(کلیات سعدی: 110).
مصرع دوم بیت فوق، معادل این سخن امام علی (ع) است که میفرمایند:
یا ابن آدم، لاتحمل هم یومک الذی لم یأتک علی یومک الذی قد أتاک، فإنه إن
یکُ من عمرک یأت الله فیه برزقک(نهج البلاغه: 522) (= ای فرزند آدم! اندوه روز نیامده ات را بر روز آمده ات میفزا که اگر فردا از عمر تو باشد، خداوند روزی تو را در آن رساند).
سعدی:
دیــدهی اهــل طمـع بـه نعمــت دنیــا
پـر نشــود، هــم چنان که چـاه به شبنم
(کلیات سعدی: 118)
و نیز:حریص با جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر( همان:126).
علی (ع): منهومان لایشبعان: طالب علم و طالب دنیا (نهج البلاغه:556) (= دو آزمندند که سیر نشوند: جوینده علم، و جوینده مال).
سعدی در بیت فوق با استفاده از تشبیه تمثیل به زیبایی هرچه تمام تر، آزمندی حریص را به تصویر کشیده است.
سعدی:
هر آن سرّی که داری با دوست در میان منه، چه دانی که وقتی دشمن گردد، و هر گزندی که توانی به دشمن مرسان که باشد که وقتی دوست گردد (کلیات سعدی123:-122).
علی(ع):
أحبب حبیبک هونا ما، عسی أن یکون بغیضک یوما ما، و أبغض بغیضک هونا ما،
عسی أن یکون حبیبک یوما ما (نهج البلاغه: 522).(= دوستت را چندان دوست مدار! مبادا که روزی دشمنت شود و دشمنت را چندان کینه مورز که شاید روزی دوستت گردد).
سعدی: هرکه با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست بدانند که نادانست(کلیات سعدی:127).
علی (ع): من ضن بعرضه فلیدع المراء (نهج البلاغه: 538) (= آنکه نسبت به آبروی خود حساس است، باید از جدال و بحث [بیهوده] بپرهیزد).
سعدی:
سفله چون به هنر با کسی برنیاید به خبثش در پوستین افتد.
کند هـر آینه غیبت، حسود کـوتـه دست
کــه در مقـابـله گنگش بـود زبـان مقال
(کلیات سعدی: 128).
علی (ع):
الغیبه جهد العاجز( نهج البلاغه:556 ) (= غیبت، نهایت تلاش یک ناتوان است).
سعدی:
دوستی را که به عمری فراچنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند(کلیات سعدی:130).
علی (ع): أعجزُ الناس من عجز عن اکتساب الإخوان، و أعجزُ منه من ضیع من ظفر به منهم
(نهج البلاغه:470) (= ناتوان ترین همه ی مردم کسی است که از یافتن دوست ناتوان است، و ناتوان تر از او کسی است که دوست خود را حفظ نمی کند).
سعدی:
دو چیز محال عقلست: خوردن، بیش از رزق مقسوم و مردن، پیش از وقت
معلوم.
ای طالب روزی بنشین که بخوری، و ای مطلوب اجل، مرو که جان نبری!
به نانهاده دست نرسد، و نهاده هرکجا هست برسد!
شنیــدهای کــه سکنــدر بــرفت تا ظلمــات
به چند محنت، و خورد آن که خورد آب حیات
(کلیات سعدی،132).
علی(ع):
یا ابن آدم! الرزق رزقان: رزق تطلبه و رزق یطلبک، فإن لم تأته أتاک
(نهج البلاغه: 543) (= ای پسر آدم! روزی دو گونه است: روزی ای که تو آن را میجویی، و روزی ای که آن، تو را می جوید، و حتی اگر در پی آن نباشی از آن تو خواهد شد). و نیز:
الرزق رزقان: طالب و مطلوب( همان: 552) (= روزی دو گونه است: نوعی تو را میجوید و دیگری را تو می جویی).
سعدی:
یکی را گفتند عالم بی عمل به چه ماند؟ گفت به زنبور بی عسل!
(کلیات سعدی:133).
علی(ع): الداعی بلاعمل کالرامی بلا وتر(نهج البلاغه:534) (=دعوتگر بی عمل به سان تیرافکنی است که از کمان بی زه تیر افکند).
سعدی:
هنگام درشتی ملاطفت مذمومست! (کلیات سعدی: 134).
علی (ع): الوفاء لأهل الغدر غدر عند الله، و الغدر بأهل الغدر وفاء عند الله
(نهج البلاغه:513). (= از منظر خدا، وفاداری با خائنان، خیانت، و خیانت به خیانتکاران، وفا داری است).
سعدی:
هرکه با بدان نشیند اگر نیز طبیعت ایشان درو اثر نکند به طریقت ایشان
متهم گردد و اگر به خراباتی رود به نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن! (کلیات سعدی: 134).
علی (ع):
من وضع نفسه مواضع التهمه فلا یلومن من أساء به الظن (نهج البلاغه: 500)
(= آنکه خود را در جاهای بدگمانی نهد، هرگز نباید افراد بدگمان به خود را سرزنش کند). و نیز: من دخل مداخل السوء اُتُهم (همان: 536) (= آن که به جاهای بدنام درآید متهم شود).
نتیجه
در بررسی مضامین مشابه درکلمات قصار نهج البلاغه و گلستان سعدی باید
گفت که بی گمان، بخش بسیار بزرگی از این همانندی، نتیجه ی آشنایی سعدی با اندیشههای بلند و مضامین ژرف و جاویدان حضرت علی (ع) است. سعدی به طور مستقیم و بیواسطه با زبان و ادبیات عربی آشنایی داشت، و از این طریق از
آبشخور اندیشه و ادبیات آن امام همام بهرههای فراوانی گرفت،آنگاه جهت ارضای
حس هنری و عواطف انسانی خویش، و با توجه به نیاز جامعه ی ایرانی به
ادبیاتی حکمت آمیز و رفیع، نمونههای زیبایی از میراث اسلامی و ادبی عربی را
در آثار جاویدان خود جای داد. سعدی در علوم شرعی و دینی نیز تبحر فراوانی
داشت، و اغلب نیاکان وی از علمای دین بودند. او در سرودههای خود بارها از شیفتگی و اظهار ارادتش به پیامبراسلام (ص) و حضرت علی (ع) سخن رانده است. این امر،
یکی دیگر از دلایل ما بر اثرپذیری سعدی از شخصیت و کلام معجزه آسای حضرت علی(ع) است.
البته باید دانست که کشف منبع نخستین یک سخن آسان نیست، و گاه بسیار
دشوار و یا حتی ناممکن می نماید؛ نیز نمی توان از نقش توارد خاطرها در تفسیر
برخی از شباهتهای موجود در سخنان حضرت علی(ع) و کلام سعدی غفلت کرد.
اما قدر مسلم اینکه بیان سحرگون مولا علی (ع) قرنهاست که در فرهنگ ایران و
عرب، جاری، و الهام بخش بسیاری از ادیبان و اندیشمندان بوده است. سالیان
درازی است که گلستان نیز به عنوان الگو و سرمشق هنر نویسندگی در ایران
مطرح است، اما به ندرت از وام داری مؤلف آن به حضرت علی (ع) سخنی به میان آمده، و سهم عظیم آن حضرت در الهام بخشی به سعدی و دیگر ادیبان ایرانی مغفول مانده است.
در پژوهشهای تطبیقی اخیر از تاثیرپذیری به عنوان امری مثبت یاد
میشود. پیشینیان نیز بدین نکته واقف بوده اند.(مثلا ابن مقفع نویسنده بنام ایرانی
تبار در کتاب الأدب الصغیر (1375 ش: 92) می نویسد:« هر کس سخنی نیک
را از کسی گرفته در جای خود و به صورتی مناسب بکار برد، آن را خرد و
ناچیز شمرد.») و در آثار خود ازعبارات و مضامین قرآنی و ادبی و احادیث و
روایات، بسیار اقتباس کرده و متاثر شده اند. سعدی نیز به عنوان ادیبی فرا
ملّی و جهانی از این امر مستثنی نیست؛ او با الهام گرفتن از میراث اسلامی و ایرانی
و با ذوق سرشار و استعداد کم نظیر خود، ادبیاتی جهانی و فاخر پدید آورد که
نام و یاد وی را تا همیشه بر جریده ی عالم ثبت نموده است. ادبیات سعدی،
آمیزهای از اصالت و خلاقیت، و اقتباس و تصرف هنرمندانه در مضامین و مایههای
ادبی مورد نیاز او است. وی در عین حال که از اندیشه و مضامین والای ادبی،
دینی و انسانی امام علی (ع) به طور مستقیم سیراب میشود، لیکن هرگز نشان
یک مقلد صرف در آثار او پدیدار نیست. سعدی، سخنان منثور علی(ع) را – چنانکه گذشت- در قالب شعر و یا نثری مسجع ریخته، و به زیباترین شکل ادبی و هنری
ارائه کرده است.وانگهی، مضامین و اندیشههای اسلامی و عربی موجود در آثار سعدی، پیوندی انداموار و ناگسستنی با همه ی آثار او- به عنوان یک کل منسجم - دارند، و غالباً با منش ایرانی و اسلامی صاحب آن، و خصوصیات جامعهی ایرانی عصر وی، همسو و منطبق است.
بیروت.
چاپ اول.
سوم.
پنجم.