Document Type : Research Paper
Authors
1 Professor at Department of Arabic Language and Literature, Bu Ali Sina University, Hamedan;
2 Associate Professor at Department of Linguistics, Bu Ali Sina University, Hamedan;
3 PhD Student in Arabic Language and Literature, Bu Ali Sina University, Hamedan,
Abstract
Simplification is one of the universal features of translation, and this feature means that translators benefit special techniques to simplify the language of translated text. According to Baker, the simplification is the tendency to simplify the translated text for the readers, and it is also the tendency to choose one interpretation and prevent other interpretations. In this case, the translator enhances the clarity by removing ambiguities. In this paper, considering Baker’s definition of the universals, especially simplification, a descriptive and analytical method is used to study this feature in Mohammad Reza Maraashipour's translation of two novels written by Naguib Mahfouz Al-Tariq (the way) and Zaqaq Al_Medaq (Medaq’s alley). However, the main problem of this research is the role of simplification in the transmission of cultural taboos while taking the differences of cultural norms in the first language to that of the target language is not a little problem. The findings of this study show that the removal of complex structures and replacing them with simpler structures, simplification of the existing structure, diminution of meaning of formidable vocabulary or elimination of some vocabulary, specially elimination or diminution of cultural taboos that the most evident of which is the sexual scenes are the distinctive characteristics of Maraashipour’s individual style. Although the translated text has become simplified in comparison with the original text, the elimination of cultural taboos from the original text, the translator’s mistakes, and the diverse simplifications cause loss of some of author’s purpose to a considerable extent
Keywords
مسائل فرازبانی در عمل ترجمه، علاوه بر ساختارهای متفاوت زبانی، دردسرساز نیز میباشد. تفاوت هنجارهای فرهنگی بین زبان مبدأ و مقصد، در موارد بسیاری مترجم را ملزم میکند تا راههایی برای سازش بین متن اصلی و متن ترجمه بیابد و از این طریق، هم روانی اثر را حفظ کند و هم از ارزش هنری آن نکاهد، بهویژه اگر ساختار حکومتی بهگونهای اقدام کند که اجازة نشر ناهنجاریهای فرهنگی نامتناسب با فرهنگ مسلّط را ندهد. فضای فرهنگی حاکم بر داستانهای نجیب محفوظ (برندة جایزة نوبل 1988میلادی) همسانی بسیاری با فضای فرهنگی کشورمان دارد، امّا توصیف آشکار صحنههایی که با هنجارهای فرهنگی حاکم منافات دارد، همیشه آثار داستانی برتر ایشان برای مترجمان دردسرساز بوده است. برای فرار از این دردسر، مترجمان به شگرد «سادهسازی» چنگ زدهاند. این ویژگی، متن ترجمه را به نسبت متن مبدأ سادهتر میکند؛ زیرا مترجم با بهرهگیری از راهبردهایی میکوشد تا از پیچیدگی و ابهام متن بکاهد و یا عناصر فرهنگی را که در جامعة مقصد پذیرفته نیست، حذف کند.
این نوشته میکوشد که نقش سادهسازی را به عنوان یکی از همگانیهای ترجمه، در کاهش معنایی نشان دهد و تأثیر آن را در برگردان ساختارهای زبانی و فرهنگی متفاوت واکاود؛ زیرا یکی از بهترین راههای سنجش سادهسازی، یافتن بار معنایی و اطّلاعات کمتر در ترجمه است. از آنجا که مرعشیپور مشهورترین مترجم آثار محفوظ در ایران بهشمار میآید. آثار نجیب محفوظ نیز در ایران خوانندگان فراوانی دارد. ترجمة دو رمانِ زقاق المدق (کوچه مدق؛ 1378) و الطّریق (راه؛ 1392) را برای بررسی برگزیدهایم. هدف از این پژوهش، دستیابی به شیوة فردی محمّدرضا مرعشیپور، در برگردان رمانهای نجیب محفوظ بهواسطة سادهسازی، بهویژه راهبرد وی برای گریز از مشکل تابوهای فرهنگی است. برای این هدف، لازم است متن و برگردان آن با هم مطابقت داده شود و کاهش رخ داده در چهار سطحِ واژگان، ساختار، نحو، سبک و سیاق بررسی و شمارش گردد. از این رو، هر جا کاهش یا تغییری در متن ترجمه روی داده، شمارش، و انواع راهکارهای مترجم دستهبندی شده است.
پرسش اساسی این است: آیا در متن ترجمه، بخشی از معنای پیام متن اصلی کاهش یافته است یا خیر؟ اگر چنین است، مرعشیپور از کدام یک ازشگردهای سادهسازی بهره برده است و از کدام یک از این شگردها برای سازش با هنجارهای فرهنگی و گذر از تفاوت دو زبان بهره برده است؟ آیا این سادهسازی در تابوهای فرهنگی، تأثیر معناداری در معنای اصلی داستان دارد؟
فرض چنین است که مترجم از سادهسازی در دو مورد بهره میبرد: نخست مسائلی که جزو تابوهای جامعة ایران محسوب میشود و دوم در برگردان ساختارها و واژگان پیچیدة زبان مبدأ. علاوه بر این، موارد حذف تابوهای فرهنگی نیز سبب شده که متن ترجمه بسیار سادهتر از متن مبدأ باشد. مترجم در برگردان تابوهای فرهنگی، دو راهکار کاهش یا حذف این مسائل را در پیش میگیرد که سبب خدشهدار شدن معنای داستان میشود و میتوان گفت که معنای مورد نظر نویسنده، در موارد فراوانی تغییر یافته یا منتقل نشده است.
2ـ پیشینة پژوهش
تاکنون دربارة پدیدة سادهسازی در انتقال تابوهای فرهنگی و زبانی، تحقیق مستقلّی صورت نگرفته است و یا نویسندگان این پژوهش بدان دست نیافتهاند. برخی از پژوهشگران، آثار ارزشمندی را در زمینههای مرتبط به این موضوع نگاشتهاند، امّا در غالب این پژوهشها، یک سوی بررسی همگانیها، زبان انگلیسی است و به بررسی همگانیها در ترجمههای انگلیسی پرداخته است. از سوی دیگر، کوشش نشده تا این ویژگیها به عنوان راهکار مترجم، برای گریز از ساختارهای زبانی پیچیده یا تفاوتهای فرهنگی دو زبان بررسی شود. مهمترین پژوهشهای مربوط به موضوع نوشتة حاضر بدین شرح میباشد.
در زمینة بررسی همگانیهای ترجمه، پژوهشهایی به زبان انگلیسی و فارسی نوشته شده است، امّا تاکنون پژوهشی به بررسی نقش سادهسازی در ترجمه از عربی به فارسی انجام نشده است. ابوالفضل حرّی (1390) در مقالة «سبک در ترجمه، راهکارهای فردی صالح حسینی از رهگذر همگانیهای ترجمة خشم و هیاهو» به بررسی همگانیهای ترجمة پیشنهادی بیکر و نقش آن در ترجمه پرداخته است که یک مورد از این همگانیها، سادهسازی میباشد. نرجس طبیبی در پایاننامة کارشناسی ارشد خود (مرداد 1391)، «مقایسة متون ترجمه شده و متون اصلی؛ آزمون فرضیّة سادهسازی در ترجمة متون فنّی همسان»، این همگانی را معرّفی نموده است و راهکارهای اندازهگیری آن را ارائه میدهد. بهعلاوه، این اندازهگیریها را در باب چند متن تخصّصی بهکار میگیرد. ایلسی و اینکپن (Ilsei and Inkpen) (2003 م.) در نوشتهای با عنوان «Toward Simplification; A Supervised Learning Approach» با مطرح ساختن همگانی سادهسازی بر اساس ترجمهشناسی پیکره ـ بنیاد به بررسی مورد پژوهش خود میپردازند.
در زمینة تأثیر تابوهای فرهنگی در ترجمه نیز پژوهشهایی در ایران انجام شده است؛ مثلاً زهرا داودی (2007 م.) در مقالهای با عنوانِ «On the Translation of the Taboo» (در ترجمة تابو) سه حالت را برای تابوها در ترجمه تشخیص داده است. در این نوشته، راهکارهایی از قبیل حذف، سانسور کامل، جایگزینی و... برای ترجمة تابوها تشخیص داده شده است. شریفی و دارچینیان (1388) در «بررسی نمود زبانی تابو در ترجمة فارسی» انواع تابو را تقسیمبندی کردهاند و آنگاه دو فرایند خودسانسوری و دیگرسانسوری را با مقایسة متن ترجمة اوّلیّه و متن چاپ شده بررسی کردهاند. قاضیزاده و مردانی (1391) با «بررسی راهبردهای مترجمان در ترجمه، در ترجمة تابوهای غربی در دوبلة فیلمهای انگلیسیزبان به فارسی» کوشیدهاند که راهکارهای مترجمان فیلم را برای برگردان تابوهای زبانی و فرهنگی غربی بررسی نمایند. از سوی دیگر، زرکوب و عبّاسی (1392) در مقالهای با عنوان «نگاهی به ترجمة داستان نمادین خمارة القط الأسود» به برخی ایرادها و نقاط قوّت ترجمة مرعشیپور پرداختهاند. در این نوشته، ملاحظه نکردن بستر زمانی، مکانی و فرهنگی متن اصلی در ترجمه و برخی دیگر از نقاط ضعف این ترجمه برشمرده شده است.
علیرغم این پژوهشها و نوشتههای دیگری که دربارة همگانیهای ترجمه به زبانهای مختلف نوشته شده است، هیچ پژوهشی را نیافتیم که به بررسی نقش سادهسازی در انتقال تابوهای زبانی و فرهنگی توجّه کرده باشد.
3ـ سادهسازی
مبحث «همگانیهای ترجمه»، نظریّهای است که در چند دهة اخیر توجّه فراوانی را در «مطالعات ترجمه» به خود جلب نموده است. پژوهشگران این نظریّه بر آنند که متون ترجمهای در یک زبان، ویژگیهایی همگانی دارد که متون مبدأ و یا حتّی متون اصلی زبان مقصد، فاقد آن است. از میان این ویژگیها که تعدادش میتواند فراوان نیز باشد، مونا بیکر (Mona Baker) چهار ویژگی تصریح، طبیعیسازی، سادهسازی و متوازنسازی را برگزیده است و میتوان مابقی ویژگیهایی را که دیگران برشمردهاند، در همین چهار ویژگی جای داد (ر.ک؛ Baker, 1996 & Ibid: 2000، حرّی، 1390: 23ـ42 و میرزایی و قاسمی موسوی، 1392: 71ـ84).
گونة سوم از همگانیهای پیشنهادی بیکر، سادهسازی نام دارد. در این استراتژی، تلاش میشود متن برای خوانندگان سادهتر شود. بهطور کلّی، زبان متون ترجمهای نسبت به متون اصلی مبدأ و یا حتّی متون اصلی زبان مقصد سادهتر است. این تمایل مترجمان به ساده کردن زبان ترجمه، «سادهسازی» نام گرفته است. این گرایش به قابل فهمتر شدن متن ترجمه، حتّی از نظر برخی از مترجمان حرفهای نیز پنهان نمانده است. بهاءالدّین خرّمشاهی که آثار و متون فراوانی را ترجمه کرده است، در این زمینه میگوید: «هر ترجمهای علیالأصول یک مقدار اُفت دارد؛ یعنی یک مقدار (بسته به مهارت مترجم) کم یا زیاد، کیفیّت آن از متن اصلی پایینتر است...» (خرّمشاهی، 1391: 79). بیکر معتقد است: «در سادهسازی، مطالب برای خواننده آسانتر و سادهتر میشود، امّا ضرورتی ندارد صراحت و روشنی بیشتری داشته باشد. افزون بر این، در سادهسازی با گزینش یک تعبیر، راه بر دیگر تعبیرها بسته میشود، تنها در این حالت است که با ابهامزدایی به صراحت متن افزوده میشود» (حرّی، 1390: 27 و Baker, 1996: 182)؛ بهعبارتی دیگر، سادهسازی عبارت است از کوشش مترجم برای خوانشپذیرتر کردن متن برای مخاطب. حرّی نیز از آن همین برداشت را دارد. لاویوسا بریت ـ ویت سادهسازی را سه نوع میداند: سادهسازی واژگانی، نحوی و سبکی. از سوی دیگر، بلوم کالکا و لونستون سادهسازی در سطح واژگان را فرایند یا نتیجة استفاده از واژگان کمتر میدانند (ر.ک؛ حرّی،1390: 27؛ وBaker, 1996: 182؛ Gundin, 2013: 326؛ Laviosa- Waite, 1998: 119 و Laviosa, 1983: 348). مطابق دیدگاه پورتینن (Puurtinen) سادهسازی را میتوان بدین سان تعریف کرد: «ایدة سادهسازی بدین معناست که فرض شود زبان ترجمهای از لحاظ دستور و کلمات نسبت به متون غیرترجمهای زبان مقصد سادهتر است... یکی از مقیاسها نیز سطح پایینتر اطّلاعات موجود در ترجمه میباشد...» (Granger & Pech-tyson, 2003: 148).
سادهسازی واژگانی، یعنی مترجم روی محور جانشینی، هرچه بیشتر از واژگان پیچیده و نامأنوس پرهیز میکند و به جای آن، از واژگان ساده و قابل فهم کمک میگیرد. راهکار سادهسازی نحوی نیز تابع قاعدة پرهیز از پیچیدگی است، بهگونهای که ساختارهای پیچیده حذف و با ساختارهای سادهتر و قابل فهمتر جایگزین میشود؛ از جمله اینکه جملات طولانی شکسته میشود، همنشینهای کوتاهتر جایگزین عبارات پیچیدهتر میشود، اطّلاعات اضافی نیز اغلب حذف میشود و... (ر.ک؛ حرّی، 1390: 28). بهعلاوه، سادهسازی در سبک را میتوان حاصل این دو فرایند دانست و از مجموع سادهسازیهای واژگانی و نحوی، سبک خاصّ یک مترجم در بهکارگیری سادهسازی بهدست میآید و بنابراین، نتایج و دادههای بهدست آمده در پایان بررسیها، سبک خاصّ مرعشیپور را نشان میدهد.
4ـ راهبردهای سادهسازی در ترجمة مرعشیپور
برای دستیابی به شگردهای سادهسازی و سنجش آنها در بار معنایی و اطّلاعات کمتر، متن و برگردان آن با هم مطابقت داده میشود تا کاهش روی داده در چهار سطح واژگان، ساختار، نحو، سبک و سیاق به دست آید. چنین مقایسههایی بین متن و برگردان فارسی رمانهای راه و کوچة مدق، شیوههای مکرّر و مشابهی را در چهار دستة واژگانی، نحوی، اشتباهها و تابوهای فرهنگی نشان میدهد که قابل توجّه است.
4ـ1) راهبردهای سادهسازی واژگانی
مهمترین راهکارهای مرعشیپور برای سادهسازی در واژگان این دو رمان بدین شرح است:
4ـ1ـ1) تغییر و دگرگونسازی واژگان
«فقالت و هی تجفف وجهها بکمها رغم لطافة الجو» (محفوظ، بیتا، الف: 7) که در ترجمه، واژة «وجهها» (صورتش) به گَل و گردن تغییر یافته است: «میگفت و گَلوگردنش را با وجود لطافت هوا، با آستین خشک میکرد» (همان، 1392: 28).
4ـ1ـ2) کاهش معنای واژگان
واژگان هر زبان همچون ظروف در بر گیرندة معانی است. این ظروف گنجایش و شکل یکسانی در عربی و فارسی ندارد و در موارد فراوانی، مترجم راهی نداشته جز آنکه معنا را در ظرفی کوچکتر بگنجاند؛ برای نمونه: «أکثر مِن لُغز» (همان، بیتا، الف: 133). واژة «لغز» به معنای معمّاست، امّا مترجم معنای آن را کاهش داده است و چنین ترجمه کرده است: «بیشتر از پیچیده» (همان، 1392: 166).
4ـ1ـ3) حذف
در متن ترجمة این دو رمان، مرعشیپور بارها واژگانی را از متن مبدأ نادیده گرفته است و در متن خود نیاورده است؛ همچون: «فاتّجه نحو باب أنیق إلی یمین المرآة العالیة» (همان، بیتا، ب: 221) که در برگردان این قسمت، واژههای مشخّصشده ترجمه نشده است: «اندکی بعد به طرف دَرِ اتاقی رفت که در سمت راست آینه قرار داشت» (همان، 1387: 216).
4ـ2) راهبردهای سادهسازی نحوی
مهمترین راهبردهای مرعشیپور برای سادهسازی ساختارها را میتوان به شرح زیر تقسیم کرد:
4ـ2ـ1) حذف ساختارهای پیچیده
در این راهبرد، مترجم برای گریز از پیچیدگی، ساختارهای نامتعارف متن مبدأ را حذف مینماید؛ به عنوان مثال: «مرتبة عشرة جنیهات لا تنقص ملیماً» (همان، بیتا، ب: 128) که بدین گونه برگردانده شده است: «دَه جنیّه حقوق میگیرد» (همان، 1378: 130).
4ـ2ـ2) تغییر در ساختار تعجّب
از آنجا که در دو زبان، شیوههای ابزار تعجّب با یکدیگر مطابقت ندارد، غالباً از راهکار سادهسازی برای برگردان آن استفاده شده است؛ برای نمونه: «ما اتفه شکرنا حیال هذه النّعم الرّبانیّة» (همان، بیتا، ب: 193) که این گونه برگردانده شده است: «در قبال این دریای بیکران نعمتهایش، شکر ما قطرهای ناچیز اگر باشد که نیست» (همان، 1378: 190). در متن مبدأ، نجیب محفوظ شگفتی شخصیّت داستان را از کمی و ناچیزی شکر با ساختار قیاسی تعجّب بیان کرده است، امّا در ترجمه، این ساختار به صورت تعجّبی منتقل نشده است.
4ـ2ـ3) تغییر در ترجمة مفعول مطلق
در متون کهنتر زبان فارسی که غالباً از زبان عربی متأثّر بوده، ملاحظه میشود که مفعول مطلق عربی بهواسطة گرتهبرداری و پیروی از شیوة زبان عربی بیان یا ترجمه میشد، امّا امروزه دیگر این ساختار در زبان فارسی پذیرفته نیست و مهجور بهشمار میرود. مرعشیپور برای برگردان این ساختار، غالباً مفعول مطلق را نادیده گرفته است؛ برای نمونه: «و ضحک ضحکةطویلة قبل أن یغلق السکّة» (همان، بیتا، الف: 54) که در ترجمة آن چنین آمده است: «و پیش از اینکه گوشی را بگذارد، خندید» (همان، 1392: 80).
4ـ2ـ4) سادهسازی در برگردان حال
در دو زبان فارسی و عربی، کاربرد حال و قید حالت با یکدیگر تفاوتهایی دارد که یکی از موارد مشکلآفرین برای مرعشیپور بوده است. وی در باب حال، راهبردهایی را برگزیده است که از جمله مهمترین آن، میتوان به راهبرد سادهسازی اشاره نمود. در برگردان مرعشیپور، این سادهسازی غالباً به سه طریق بوده است:
الف) واو عطف بین جملة پایه و پیرو: «و سدّ فاها براحته لحظة و هو یقول...» (همان، بیتا، الف: 76)؛ «صابر دست بر دهان او گذاشت و خود گفت...» (همان، 1392: 103).
ب) تغییر حال به ساختاری دیگر: «مخفیّاً فی جیب البیجاما مقصّه الصغیر و راح یقطعه و یرمی بکلّ قطعه علی حدّه ثم یشدّ السیفون» (همان، بیتا، الف: 107)؛ «با قیچی کوچکی که در جیب پاجامهاش مخفی کرده بود، تکّهتکّهاش کرد و هر تکّه را جداگانه در سوراخ سنگ توالت انداخت و سیفون را کشید» (همان، 1392: 140).
ج) حذف حال یا جملة حالیّه: «غیر أنّه همس بجرأة: الإسکندریّة! تباطأت حتّی وقفت تقریباً علی بعد یارده منه متسائله: الإسکندریّة؟» (همان، بیتا، الف: 44)؛ «صابر نیز رفت تا به دو قدمی او رسید و گستاخانه زمزمه کرد: اسکندریّه، کوچة قرشی؟» (همان، 1392: 70). چنانکه مشخّص است، مرعشی جملة حالیّه و قسمتی از متن را در روند ترجمه حذف کرده است.
4ـ2ـ5) تغییر در خطاب و زمان جمله
مرعشیپور در ترجمة این دو رمان، در ساختار فاعل، مفعول یا زمان جمله تغییراتی ایجاد نموده است و بسامد این تغییرها به اندازهای است که میتوان آن را یکی از راهبردهای او در این برگردان دانست؛ برای نمونه: «ماذا قال؟» (همان، بیتا، الف: 146)، به زمان حال چنین ترجمه شده است: «چه میگوید؟» (همان، 1392: 179).
4ـ2ـ6) جایگزینی ساختارهای پیچیده با ساختارهای سادهتر
مترجم رمانهای راه و کوچة مدق در موارد فراوانی به ساختارهایی برخورده است که ترجیح داده آن را با ساختارهای سادهتر جایگزین کند؛ به عنوان مثال، «فصعدت إلی السّطح وثبا» (همان، بیتا، ب: 218) سادهتر شده است و به این ترجمه رسیده است: «او نیز خود را به پشت بام رساند» (همان، 1378: 215).
4ـ2ـ 7) حذف روابط بینامتنی
روابط بینامتنی متون مبدأ یکی از دشواریهایی است که در روند برگردان این دو رمان، برای مترجم چالش آفریده است و مرعشیپور برای برگرداندن آن، غالباً دو راهکار را در پیش گرفته است و یا بر آن رابطه با وسیلهای مانند اشاره در پاورقی تصریح نموده است و یا این روابط را نادیده گرفته است و راهکار دوم، همان سادهسازی در روابط بینامتنی است؛ برای نمونه: «یا ست أمّ حمیده، ألا ترین أن الهموم قد اشعلّت الشّیب فی سوالفی؟» (همان، بیتا، ب: 184) که در آن رابطة بینامتنی وجود دارد و متن غایب آن، آیة 4 سورة مریم است. وی در انتقال معنای این تعبیر، ترجیح داده است از راهکار سادهسازی بهره برد: «ننهحمیدهجان، میبینی غصّه چه به روزم آورده؟ موهایم دارند سفید میشوند» (همان، 1378: 182؛ برای اطّلاع از راهکارهای مختلف مترجمان در برگردان روابط بینامتنی، ر.ک؛ میرزایی و شیخی قلات، 1392: 41ـ58، که در این نوشته، بر اساس مُدِل لپی هالم، انواع راهکارهای گذر از این مسئله بیان شده است).
4ـ3) اشتباهات مترجم
از سوی دیگر، با مقایسة تطبیقی متن ترجمة مرعشیپور، خطاهای متعدّدی را مییابیم که مترجم به علّت درک نادرست از ساختارهای زبان مبدأ، پیام متن را به اشتباه تغییر داده است. این مورد را میتوان گونهای از سادهسازی دانست، چراکه سبب کاهش معنای متن شده است و بدین واسطه، اطّلاعات متن مبدأ در فرایند انتقال کاهش یافته است؛ برای نمونه، «کم مِن رجلٍ عازبٍ راغب عن الزّواج، ما أن اقول له: عندی عروس لک! حتّی تدبّ فی عینیه الیقظة ویغلبه الإبتسام» (محفوظ، بیتا، ب: 34) که بدینگونه ترجمه شده است: «چقدر مرد عزب هستند که آرزو دارند عروسی کنند. همینکه لب بترکانم، برایت کسی را زیر سر دارم. چشمانش از شوق برق میزنند و لبش به خنده باز میشود» (همان، 1378: 31). مترجم در این باب به علّت توجّه نکردن به ساخت همنشینی دو واژة «راغب» و «عن» و نیز تفاوت آن با «راغب»، «فی» و «ما أن...»، حتّی در زبان عربی، کلام را به اشتباه برگردانده است، حال آنکه مقصودِ محفوظ از این عبارت چنین است: «بسیاری از مردان هستند که از ازدواج فراری هستند، امّا بهمحض اینکه من ...».
4ـ تابوهای فرهنگی
«کلمة تابو (Taboo) در زبان انگلیسی در اواخر قرن هجدهم از کلمة تونگانی (Tabu) گرفته شد. طبق گفتة رادکلیف براون، در زبانهای پولینزایی1، این واژه به معنای ممنوع بودن و غدغن بودن بوده است و میتوانسته برای هر ممنوعیّتی بهکار رود...» (شریفی و دارچینیان، 1388: 128).
افزون بر این تعریف لغوی، واژة تابو یا پرهیزه2، یک معنای اصطلاحی امروزین نیز دارد که برتراند راسل از آن چنین استنباطی دارد: «اخلاق تابو عبارت از مجموعهای از رسوم و عادات، خاصّه مُنهیّاتی است که بدون هیچ دلیلی به انسان تحمیل میگردد. ممکن است بتوان علّت عقلانی برای وجود تابو یافت، امّا اغلب هر گونه کوششی برای یافتن دلیل، بیحاصل خواهد بود. باید دانست که در هر حال، تابوی مذکور واجب الإتباع است و اموری وجود دارد که اجتناب از ارتکاب آنها ضروری است» (راسل، 1345: 30).
تابو در حوزة ترجمه نمودی بارز دارد، چه اینکه ترجمه محلّ تلاقی دو زبان با دو فرهنگ و با نظامهای ارزشی متفاوت است. اینچنین تفاوتی بین زبان مبدأ و مقصد ترجمه، علّت سادهکردن موارد نهیشده در زبان مقصد بهشمار میآید. در ادبیّات داستانی دنیای عرب، بهویژه مصر، توصیفها و رخدادهایی وجود دارد که در جامعة ما پذیرفته نیست و حقّ نشر نمییابد. در واقع، «شاید بارزترین تأثیر منفی ادبیّات داستانی غرب بر ادبیّات داستانی مصر، طرح غریزة جنسی، روابط نامشروع و خلاف عفّت زن و مرد و نیز شرح و توصیف این اعمال در داستاننویسی و القای طرز تفکّر غربی دربارة روابط زن و مرد میباشد و میتوان گفت بارزترین ویژگی داستاننویسان مصری، اهتمام به مسئلة عشق جنسی (مادّی) و روابط نامشروع بین زن و مرد از همان دیدگاه غربی و به همان شکل و صورتی است که در ادبیّات غربی مطرح شده است» (میرزایی، 1377: 7).
نجیب محفوظ نیز بهعنوان سردمدار ادبیّات داستانی مصر، از این قاعده مستثنا نیست و در نوشتههای او، در موارد پرشماری چنین تابوهایی را مییابیم، بهگونهای که «در داستانهای نجیب محفوظ نیز مسائل جنسی، بهویژه زنان بدکاره و فاحشه جایگاه خاصّی دارند. نفیسه در داستان بدایه و نهایه، سناء در داستان ثرثره فوق النّیل، نور در داستان اللّص و الکلاب و ... زنهای فاحشهای هستند که نجیب محفوظ به تصویر زندگی آنان پرداخته و در خلال آن به توصیف صحنههای تحریکآمیز جنسی توجّه کرده است» (همان: 79). مهمترین راهکاری که مترجمان در برگردان مسائل فرهنگی فوق و نیز برای برگردان واژگان و ساختارهای پیچیدة زبان مبدأ در پیش میگیرند، سادهسازی است. این ویژگی به آسانتر شدن متن ترجمه نسبت به متن مبدأ اشاره دارد. مترجم با بهرهگیری از راهکارهایی میکوشد تا از پیچیدگی و ابهام متن بکاهد و یا عناصر فرهنگی نهیشدة جامعة مقصد را حذف کند یا از معنای آن بکاهد.
نویسندة رمانهای الطّریق و زقاق المدق در موارد فراوانی، تصاویر رابطة زن و مرد و توصیفهای جسمی شهوتآمیز را در داستانهای خود میآورد؛ مصافحة زن و مرد را توصیف میکند و... . این تصاویر و توصیفها مترجم را به چالش کشیده است و وادار به حذف و یا تغییر در معنای مورد نظر کرده است؛ زیرا هم از نظر اخلاقی و هم برای نشر ترجمة خود، حقّ بیان آن را نداشته است. در غالب موارد، وی راهکار حذف یا کاهش بار معنایی واژه را در پیش گرفته است؛ مثلاً: «و أدنی وجهه منهک المستأذن، فمالت بعنقها نحوه فالتقیا فی قبله عنیفة و استشعر ضغط شفتیها السّاحر علی شفتیه، یکاد یعصرهما. فهمس فی أُذُنها: محبوبتی!... محبوبتی!...» (محفوظ، بیتا، ب: 208). ترجمة این تصویر چنین است: «انگار در پی مجوّزی باشد، صورتش را به او نزدیک کرد و حمیده نیز. مرد در گوشش نجوا کرد: محبوب من!... محبوب من! ... عزیزم! ... عزیزم! ...» (همان، 1378: 204). در این تصویر، کلماتی که با خط مشخّص شده است، تصویرگر عاطفهای آمیخته با شهوت میان دو شخصیّت داستان است و نجیب محفوظ بهعمد برای به تصویر کشیدن رابطة شهوانی که شخصیّت زن داستان در پی آن است، این واژگان را آورده است، لکن این مقصود در ترجمه منتقل نشده است. به نظر میرسد که مترجم با اضافه کردن دو کلمة «عزیزم» خواسته است در این راه تلاشی بنماید. این مثال را نمونهای از تابوهایی میدانیم که در آن، راهکار سادهسازی از طریق حذف کامل پیش گرفته شده است.
افزون بر این، در رمان الطّریق که موارد فراوانی از چنین تابوهایی مییابیم، مترجم با راهکارهایی ازجمله حذف تصاویر و انتقال ندادن آن در ترجمه از بند این مشکل گریخته است: «فقبّلها قبلة طویلة هادئة فقالت بشقاوة» (همان، بیتا، الف: 58): «جوان با اشتیاق گفت» (همان، 1392: 84) که مرعشیپور در برگردان صحنة بوسهای که میان زن و مرد ردّ و بدل شده، این توصیف را کاملاً حذف کرده است و یا در این توصیف: «ما أحوجک إلی دفء الشّهوة المعزّیّة فی فترات الرّاحة مِنَ البحث...» (همان، بیتا، الف: 29)، با این ترجمه: «و هنگام آسودن از خستگی جستجو بسی نیازمند گرمایی آرامشبخش هستی...» (همان، 1392: 52). در این توصیف، محفوظ از تمایل صابر به داشتن لحظات شهوتآمیز برای رهایی از فکر دلمشغولی جستجو سخن میگوید و بدین گونه، از شهوتی که در شخصیّت قهرمان نهفته است، پرده برمیدارد، امّا چنین بار معنایی در ترجمة فارسی به هیچ وجه منتقل نشده است.
راهکار دیگری که مرعشیپور برای سادهسازی تابوهای فرهنگی در پیش گرفته، کاهش بار معنایی واژگان است که بدین طریق، از دام تابوهای مسائل فرهنگی و جنسی گریخته است؛ بهعنوان مثال: «و صافحته النّساء اوّلاً» (همان، بیتا، الف: 6). واژة «صافحته» که مصافحه کردن زن و مرد است، از نظر مترجم، تابو به حساب میآمد و بهجای آن، چنین ترجمه شده است: «تا بتواند از تشییعکنندگان خداحافظی کند و از زنان آغاز کرد» (همان، 1392: 27). یا در رمان زقاق المدق هنگامی که بین دو شخصیّت درگیری کلامی پیش میآید: «حذار یا ابن اللّئیمة...» (همان، 1378: 137). نویسنده با به کاربردن واژگان خاص کوشش دارد تا اخلاق و روحیّات شخصیّت را نشان دهد و به خواننده بفهماند که جعدة نانوا زنی ستیزهجو و پرخاشگر است و از بهکار بردن الفاظ رکیک در مقابل مردان ابایی ندارد، امّا در ترجمة واژگانی وارد شده که چندان به متن اصلی نزدیک نیست و با کاهش معنای متن مبدأ، مقصود مؤلّف به طور کامل منتقل نمیشود: «مواظب حرف زدنت باش پستفطرت! ...» (همان: 138).
5ـ نتایج بررسی انواع سادهسازیها در زقاق المدق
بررسی و مقابلة متن مبدأ (زقاق المدق) در برابر ترجمة مرعشیپور، مواردی از سادهسازی را به شرح ذیل نشان میدهد:
5ـ1) سادهسازی واژگانی
586 مورد (49% از کُلّ سادهسازیها) که خود شامل نسبتهایی بدین شرح است:
الف) تغییر واژگان: 182 مورد (معادل 31% از سادهسازیهای واژگانی).
ب) کاهش معنای واژگان: 191 مورد (معادل 32% از سادهسازیهای واژگانی).
ج) حذف واژگان: 213 مورد (معادل 36% از سادهسازی واژگانی).
5ـ2) سادهسازیهای نحوی
400 مورد (33% از کُلّ سادهسازیها) به شرح ذیل:
الف) حذف ساختارهای پیچیده: 137 مورد (معادل 34.5% از سادهسازی نحوی).
ب) سادهسازی در ساختار تعجّب: 10 مورد (معادل 2.5% از نحویها).
ج) سادهسازی در برگردان مفعول مطلق: 31 مورد (معادل 8%).
د) سادهسازی در ساختار حال: 84 مورد (برابر با 21% از سادهسازیهای نحوی) که خود شامل 42 مورد واو عطف؛ 25 مورد تغییر ساختار حال به دیگر ساختارها و 17 مورد حذف ساختار حال.
هـ) تغییر در خطاب جمله (تغییر فاعل افعال یا از پرسشی به منفی و...): 8 مورد (معادل 2% از کُلّ سادهسازی).
و) تغییر در زمان جمله: 12 مورد (معادل 3%).
ز) جایگزینی ساختارهای پیچیده با ساختارهای سادهتر: 101 مورد (معادل 25% از سادهسازی نحوی).
ح) سادهسازی در انتقال روابط بینامتنی متن مبدأ: 17 مرتبه (برابر با 4%).
5ـ3) اشتباهها
مرعشیپور در 190 مورد از کتاب زقاق المدق، به علّت کجفهمی یا تسلّط کافی نداشتن به بافت کلام و ... متن را با تغییرهای ناخواستهای منتقل کرده که برابر با 16% از کُلّ سادهسازیها میباشد. این کجفهمیهای مترجم در آثار دیگر وی نیز که پژوهشگرانی پیش از او آن را بررسی کردهاند، مشاهده شده است: «شناخت بسترهای زمانی و مکانی یک اثر ادبی، تأثیر زیادی در فهم و انتقال آن دارد، آشنایی هرچه بیشتر و بهتر با مؤلّفهها و نمادهای بهکار رفته در متون ادبی، میزان ارزشمندی ترجمه را بالا میبرد... ترجمة نادرست عبارتها و جملهها، بهکارگیری نامأنوس، ابهام برخی از سطور ترجمه، عنایت نداشتن به ترجمة دقیق شعر و ناآشنایی با فرهنگ و زبان عامیانة مردم امروز مصر از کاستیهای ترجمه داستان میکدة گربه سیاه در مجموعة خواب است...» (زرکوب و عبّاسی، 1392: 135ـ136).
5ـ4) تابوها
از دیگر سو، توصیفها و رخدادهای مربوط به مسائل جنسی در نوشتة محفوظ، سبب شده که در 19 مورد از این گونه تابوها، سادهسازی صورت بگیرد (که معادل 2 درصد از کُلّ سادهسازیهاست). 8 مورد این سادهسازیها به مسائلی مانند دشنام و کلمات رکیک، 5 مورد مصافحه (دست دادن زن و مرد) و 7 مورد به مسائل جنسی بازمیگردد. البتّه شایان ذکر است که تعداد دفعاتی که اینگونه از سادهسازی رخ داده، 2 درصد از کُل را به خود اختصاص داده است، امّا باید در نظر داشت که در حقیقت، هنگامی که توصیف یا یک رخداد مربوط به مسائل جنسی و شهوتآمیز حذف شده، تعداد زیادی از واژگان حذف و نادیده گرفته شده است که با توجّه به تعداد واژگان و کمّیّت این گونه از سادهسازی، اهمیّت بسیار زیادی در بحث سادهسازی این رمان مییابد؛ برای نمونه: «رأی ثدییها و هما نبتتان ثم و هما دومتان حتّی استوتا رمانتین و عاین عجیزتها و هی اساس املس لم ینهض علیه بناء ثم و هی تکور رقیق یتمطی به النّضج و أخیرا و هی کرة تنتضج اناقه و انوثة» (محفوظ، بیتا، ب: 75) که مرعشی برای گریز از تابوهای فرهنگی و بهکار بردن واژگان مستهجن، این گونه ترجمه کرده است: «جوانه زدن و رشد او را دیده بود و شکفتنش را پاییده بود و دخترک اکنون زنی بود که زیبایی از وجودش میتراوید» (همان، 1378: 81). واضح است که در متن عربی، محفوظ با بهکار بردن این واژگان و توصیفها، قصد دارد تا شهوت نهفته در وجود سلیم علوان را به تصویر بکشد و نشان دهد که وی از زمانی که حمیده دختربچهای بوده، در او به دنبال ارضای امیال جنسی خود بوده است، امّا در متن ترجمه، نه تنها هیچ یک از این مطالب منتقل نشده، بلکه نشانهای هم بر قسمت محذوف متن وجود ندارد که غالب سادهسازیها در این چنین مسائل، این گونه بوده است. همچنین مشخّص است که هرچند این سادهسازی را یک مرتبه محاسبه کردهایم، ولی در چنین روندی، الفاظ فراوانی حذف شده است.
نمونة دیگر از راهکار سادهسازی در برگردان تابوهای فرهنگی در رمان کوچة مدق، هنگامی است که مترجم برای گریز از این مشکل، قمست مهمّی از متن را منتقل نکرده است: «و نظر هو محاذراً یراقب المارّة و تحسّس ثغرها فی ظلمة المساء، ثم وضع شفتیه علی شفتیها و هو یرتعد، و غمرتها انفاسه الملتهبة... فسألت إلی نحرها و طرفت عیناها» (همان، بیتا، ب: 111). مرعشیپور این توصیف نسبتاً طولانی را تنها با دو جملة کوتاه جایگزین کرده است: «جوان رهگذران را پایید و... به مراد خویش رسید» (همان، 1378: 115). به نظر میرسد که نویسندة متن مبدأ با بهکار بردن الفاظ خاص قصد دارد گونة عشق عبّاس حلو به حمیده را به تصویر بکشد و نشان دهد که گرچه حلو عاشقی دلباخته است، امّا عشقی آمیخته با شهوت و امیال جنسی و در واقع، عشقی زمینی و واقعگراست (ر.ک؛ مجیدی و رستمی، 1392: 83ـ86). امّا در ترجمه، گرچه جای خالی و گذاشتن سه نقطه میتواند نشانهای از قسمت محذوف متن باشد، امّا بهکار بردن الفاظ مشخّص جنسی برای شخصیّت عاشقپیشة داستان به هدفی خاص بهکار رفته که به خوانندة فارسیزبان منتقل نشده است. واضح است که مترجم ناچار شده در چنین مواردی، یا کُلّ قسمتی را که تابو به شمار میرفته، حذف کند و حدّاکثر جای خالی، قرینهای بر قسمت محذوف باشد که در غالب موارد، همین قرینه نیز وجود ندارد.
6ـ نتایج بررسی سادهسازی در رمان راه
مترجم این اثر بارها برای انتقال مفاهیم، از راهبرد سادهسازی یاری جسته است که شرح این عملکرد وی بدین صورت است:
6ـ1) سادهسازی واژگانی
درمجموع 367 مورد (46% از کُلّ سادهسازیها) تشخیص داده شده که خود شامل گونههایی است:
الف) تغییر واژگان: 118 مورد، برابر با 32% از سادهسازی واژگانی.
ب) کاهش معنای واژگان: 118 مورد، برابر با 32% از سادهسازی واژگانی.
ج) حذف واژه: 131 مورد، برابر با 36% از سادهسازی واژگانی.
6ـ2) سادهسازی نحوی
259 مورد (32.5% از کُلّ سادهسازیها) که خود بر گونههایی است:
الف) حذف ساختارها: 62 مورد، برابر با 24% از سادهسازی نحوی.
ب) سادهسازی در برگردان ساختار تعجّب: 8 مورد، برابر با 3% از سادهسازی نحوی.
ج) سادهسازی در برگردان مفعول مطلق: 12 مورد، برابر با 4.5% از سادهسازی نحوی.
د) سادهسازی در برگردان حال: 40 مورد (15.5 مورد از سادهسازی نحوی) که از سه راهکار استفاده شده است: واو عطف: 17 مورد، تغییر ساختار حال: 12 مورد و حذف ساختار حال: 11 مورد.
د) تغییر در خطاب جمله: 11 مورد (4% از سادهسازی نحوی).
هـ) تغییر در زمان جمله: 20 مورد (7.5% از سادهسازی نحوی).
و) جایگزینی با ساختارهای سادهتر: 99 مورد (39%).
ز) بینامتنی: 6 مورد (2.5%).
6ـ3) اشتباهها
مترجم این رمان در 145 مورد (18% از کُلّ سادهسازیها) معنای مورد نظر نویسنده را بهخوبی منتقل نکرده است.
7ـ4) تابوهای فرهنگی
این برگردان، به علّت فضای داستان و موضوع آن که از رابطة یک جوان با دو زن سخن میگوید و موارد متعدّدی از توصیف روابط جنسی بین شخصیّتها دارد که مترجم در 30 مورد (4% از کُلّ سادهسازیها) این تابوها را از ترجمة خود زدوده است. از اینگونه سادهسازی، 7 مورد مصافحة زن و مرد است و 11 مورد مربوط به مسائلی مانند دشنام و کلمات ناپسند که مترجم آن را تابو و ناپسند شمرده است و در 12 مورد نیز از برگرداندن روابط جنسی پرهیز نموده که در این دوازده مورد، کمّیّت بخشی از متن که در روند ترجمه انتقال نیافته، بسیار زیاد است و اگر با سادهسازی واژگانی مقایسه شود که معمولاً در یک واژه صورت گرفته، بر اهمیّت آن افزون میشود.
رمان الطّریق داستانی است که در آن قهرمان داستان، صابر، همزمان با زنی به نام کریمه و دختری به نام الهام در ارتباط است و نویسنده برای نشان دادن تفاوت ذاتی رابطة قهرمان داستان با آنها، از توصیف ارتباط جنسی صابر با کریمه، زن مسافرخانهچی بهره میبرد و بنابراین، توصیفهای مذکور نقش کلیدی در سیر داستان دارد، امّا در ترجمة مرعشیپور این نکته منتقل نشده است؛ برای نمونه: «أین أنا؟... أخطأت المکان؟ و حبکت الرّوب حول صدرها نصف العاری و عضت علی شفتیها لتئد ابتسامه فجذبها إلی صدره، إلی بیجامته المبعثرة و شعره المنکوش، وشمها إلیه بقوّة الصّبر المعذب الطّویل. أمّا أنا فإنّی انتظر مائة عام. واتّجها ملتصّقین نحو السّریر و فی الطّریق أطفأ النّور. ألم تصادفک متاعب؟» (محفوظ، بیتا، الف: 56). در ترجمة این تصویر شهوانی، مرعشیپور بیش از سیوپنج واژه را که در چندین جمله و عبارت بوده، حذف نموده است و کُلّ تصویر در برگردان نادیده گرفته شده است: «کجا هستم؟ اشتباه آمدهام؟» (همان، 1392: 82). یا در همین رمان آمده است: «تعانقا بلا مقدّمات و بعصبیّة و عنف ولکن بلا روح و لا حسّ ثمّ انفصلا و هما یتبادلان نظرة ذاهله. قال:...» (همان، بیتا، الف: 97). در برگردان این قسمت، علاوه بر اینکه واژگانی ترجمه نشده، معنا نیز تغییر یافته است: «بیمقدّمه و با اعصابی در هم آمیخته و بی هیچ حسّ و حالی سراسیمه در هم نگریسته و صابر گفت:...» (همان، 1392: 129). در متن عربی، توصیفی از در آغوش کشیدن بیمقدّمه، عصبی و بیاحساس است و شخصیّت زن و مرد هنگام جدا شدن از هم به یکدیگر نگاهی متحیّر میکنند، امّا در متن فارسی، سادهسازی سبب شده که تمام اوصاف واژة «تعانقا: یکدیگر را در آغوش کشیدند»، به واژة «نظرة: نگاه» داده شود، معنای مورد نظرِ نجیب محفوظ تغییر یابد و بدین صورت، مقداری از اطّلاعات متن مبدأ منتقل نشده است.
اطّلاعات بهدست آمده در نمودارهای شمارة 1 تا 4 قابل مشاهده است:
نمودار شمارة 1) انواع سادهسازی در رمان کوچة مدق و راه
نمودار شمارة 2) سادهسازیهای نحوی دو رمان
نمودار شمارة 3) انواع سادهسازیهای واژگانی دو رمان
نمودار شمارة 4) انواع سادهسازی در ساختار حال دو رمان
نتیجهگیری
با بررسی نمودارها و آمارهای ارائه شده، میتوان دریافت که مرعشیپور در هر دو رمان، روش مشابهی را برای سادهسازی دارد.
v سادهسازی از راهکارهای اساسی مترجم در ترجمة این دو کتاب است که بر اساس دادههای این پژوهش، در دو مورد به کار میرود: نخست مسائل فرهنگی و تابوها شامل جنسی، لمس و مصافحة زن و مرد، دوم مسائل زبانی شامل سادهسازی واژگانی، نحوی و اشتباهها.
v انواع سادهسازی در برگردان دو رمان یاد شده، به ترتیب فراوانی بسامد، عبارت است از: 1ـ سادهسازی واژگانی. 2ـ سادهسازی نحوی 3ـ اشتباهها. 4ـ تابوهای فرهنگی.
v سادهسازیهای واژگانی ترجمة هر دو رمان، ترفند حذف واژگان از بسامد بیشتری برخوردار است و دو ترفند دیگر، یعنی کاهش معنا و تغییر، بسامد یکسانی دارند.
v سبک مرعشیپور در سادهسازی نحوی بدین سان است که ابتدا جایگزینی ساختارهای سادهتر و پس از آن، حذف ساختارهای پیچیده و در مرتبة سوم، از سادهسازیهای نحوی ترجمة حال قرار میگیرد و تغییر در خطاب و زمان، سادهسازی در انتقال روابط بینامتنی، سادهسازی در مفعول مطلق و ساختار تعجّب تقریباً به یک درجه اهمیّت دارد. همچنین اشتباههای فراوان مترجم سبب شده است که سادهسازیهای ناخواستهای جریان یابد و پس از آن، نیز منهیّات فرهنگی کاهشهایی را در متن رمان ایجاد مینماید.
v انواع سادهسازی، بهویژه اشتباههای مترجم سبب شده است که مقدار زیادی از اطّلاعات متن مبدأ منتقل نشود، چراکه در گونههای مختلف سادهسازی، یا معنا تغییر میکند و کاهش مییابد و یا قسمتهایی از متن مبدأ حذف میشود.
v تابوهای فرهنگی با آنکه بسامد کمتری را از دیگر انواع سادهسازی به خود اختصاص داده، امّا حجم گستردهتری را در متن گرفته است و بسیاری از موارد حذف واژگانی و کاهش معنا، دقیقاً در همین حوزه روی میدهد. از این رو، تابویهای فرهنگی جایگاه چشمگیری در کاربرد شگردهای سادهسازی در ترجمة این دو رمان دارد.
v در شمارش حذف تابوهای فرهنگی کتاب راه، علیرغم حجم کمتر، بسامد حذف تابوهای فرهنگی بیشتر از کوچه مدق است؛ زیرا توصیف صحنههای ناهنجار فرهنگی بیشتری دارد.
v با توجّه به دادههای موجود در متن این دو ترجمه، تنها تابوهای مربوط به مسائل جنسی برای مترجم چالش آفریده است و دیگر تابوهایی سیاسی، عقیدتی و غیره در شگرد سادهسازی دو رمان نقشی ندارد.
v شگرد حذف برای سادهسازی در تابوهای فرهنگی، در تمام موارد، مفهوم متن ترجمه شده را نسبت به متن مبدأ تغییر داده است و در مواردی، دقیقاً خلاف مقصود اصلی را القاء میکند. این امر در حذف توصیف صحنههای جنسی و تبدیل واژگان با بار منفی در متن مبدأ، به واژگان با بار مثبت در متن مقصد، به تغییر کلّی مفهوم داستان در صحنههای مرتبط با آن میانجامد؛ به عبارت دیگر، بار منفی ناشی از حسّ شهوت را به بار مثبت عاشقانة پاکی تبدیل میکند!
پینوشتها
1ـ پولینزیا در شرق استرالیاست که جزو قارّة اقیانوسیّه بهشمارمیرود.
2ـ علیرغم تمایل نویسندگان پژوهش حاضر برای بهکارگیری معادل فارسی واژه، نظر به اینکه واژة تابو در محافل و نوشتههای علمی جا افتادهتر است و پرهیزه کمتر بهکار میرود، ذکر وامواژه بهجای معادل آن ترجیح داده شده است. یادآوری میشود در همین نوشته نیز در ارجاعاتی که نقل شده، تقریباً همگی از واژة تابو بهره گرفته است.