Document Type : Research Paper
Author
Associate Professor of Arabic Language and Literature, Islamic Azad University, Central Tehran Branch
Abstract
In the holy Quran, there are some words that translators for their translation to other languages need to have special precision and contemplation. One example of such words is reduction and amplification devices that the presence of these words in the text sometimes causes inconsistency or error in the translation. Additionally, it is sometimes seen that the translators ignore them. Such disorganization in the translation is probably attributable to various meanings of these words, such as the implication of the word " قَد"[Indicates emphasis or diminution] for emphasis, inquiry, approximation, reduction, and amplification. In addition, it sometimes bears similarity to other words, such as exclamatory “کَم “ [How many, How much, many a] to interrogatory “ کَم “. It could occur due to opposite concepts, such as the word «رُبَّ» [Indicates preponderance or diminution] that sometimes indicates the increase and other times it means shortcoming. These has caused the translators to commit errors in determining the type of these devises, their correct implication, and their part of speech. We decided to find out what are the methods of the translation of these devices and what solution can keep the translators safe from making errors? Initially, this study primarily demonstrates the disconformity between some translators and ccommentators and grammarians. Then it attempts to introduce the correct words to rectify the translation of the texts, and it scrutinizes the principles of determining the type of devices, such as «رُبّ» or «قد» that are used for reduction or amplification or other meanings and «کم» and «کأیّن» [Indicates preponderance or diminution] that are used for detection of binding element of the sentence. Therefore, a translator needs to be well aware of the rules of grammar and etymology.
Keywords
ادوات در قرآن عبارت است از حروف و واژگان شبیه آن، اعمّ از اسم و فعل که در جاهای گوناگون بر معانی متفاوت دلالت دارند (ر.ک؛ زرکشی، 1990م.، ج 4: 154 و سیوطی، بیتا، ج 2: 140)، چون ادوات استثناء، استقبال، استفهام، نهی، نفی، اشاره، ترجّی، تمنّی، تشبیه، تعریف، تعلیل، تفسیر، تقلیل، تکثیر و غیره.
از آنجا که ادوات در درک مفاهیم آیات و استنباط احکام تأثیر بسزایی دارند، دانستن مضامینی که این واژگان دلات بر آن دارند، برای یک مترجم، بهویژه مترجم کلام خدا، نیازی گریزناپذیر مینماید و با وجود اهمیّت این موضوع، بر اساس بررسیهای انجامشده در پیشینة بحث، تاکنون پژوهشی در این راستا (برگردان تقلیل و تکثیر) صورت نگرفته است.
در گام نخست، لازم است اشاره کنیم که واژگان موجود در زبان قرآن که دلالت بر مفهوم کمی یا فزونی دارند، دو دستهاند:
الف) واژگانی که در شمار ادوات تقلیل یا تکثیر نیستند، بلکه در معنای معجمی خود بر این دو مفهوم دلالت دارند؛ مانند واژة «کثیر» در آیة ﴿مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً: کیست که به خدا قرض الحسنهاى دهد تا آن را براى او چندین برابر کند؟﴾ (البقره/ 245)؛ واژة «جَمّ» در آیة ﴿وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا* وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا: و میراث را جمع کرده مىخورید* و مال و ثروت را بسیار دوست دارید﴾ (الفجر/ 19ـ20)؛ واژة «غدق» در آیة ﴿وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاء غَدَقًا: و اینکه اگر آنها در راه (ایمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سیرابشان مىکنیم!﴾ (الجن/ 16) و واژة «لُبَد» در آیة ﴿یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَالًا لُّبَدًا: مىگوید: مال زیادى را (در کارهاى خیر) نابود کردهام﴾ (البلد/ 6) که همگی دلالت بر فزونی دارند. واژگانی مانند «قلیل» در آیة ﴿وَلاَ تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِیلاً: و (هرگز) پیمان الهى را با بهاى کمى مبادله نکنید﴾ (النّحل/ 95)، واژة «یسیر» در آیة ﴿وَنَزْدَادُ کَیْلَ بَعِیرٍ ذَلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ: و یک بار شتر زیادتر دریافت خواهیم داشت؛ این پیمانه (بار) کوچکى است!﴾ (یوسف/ 65) و یا واژة «نقص» در آیة ﴿وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ: قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش مىکنیم﴾ (البقره/ 155) که دلالت بر کاستی دارند.
ب) دستة دوم واژگانی هستند که به عنوان ابزاری برای بیان این مضمون بهکار گرفته میشوند و باید در پرتو سیاقهای قرآنی و زبانی مورد بررسی قرار گیرند. همین ادوات هستند که در برگردان عبارات به زبانهای دیگر نیاز به دقّت و ژرفنگری دارند و اهمیّت مطالعة این ادوات در هیچ زبانی بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا از یک سو، چالشی هستند بر سَرِ راه مترجمان در برگردانهای قرآن به زبانهای دیگر و یافتن برابرنهادة مناسب برای این واژگان در زبان مقصد، و از سوی دیگر، گاهی در پیوند اجزای زبان همانند رباطهایی هستند که بخشهای متفاوت جمله را به یکدیگر پیوند میدهند و نادیده گرفتن یا کاربرد نابجای آنها رشتة سخن را از هم میگسلد و مفهوم کلام را تغییر میدهد.
آنچه در این گفتار به بررسی آن خواهیم پرداخت، همین گروه اخیر است که نخست با تکیه بر واژهنامهها، کتابهای تفسیر، نحو و زبانشناسی کهن و معاصر، دیدگاه صاحبنظران را بیان میکنیم. سپس بر اساس آن، دربارة دقّت مترجمان در برگردان آیاتی که این ادوات در آنها به کار رفته است، به قضاوت مینشینیم تا میزان مطابقت برگردانهای فارسی را با واقعیّتهای زبان عربی و روح آیات قرآنی واکاوی کنیم. در این زمینه، دستورنویسان، زبانشناسان و نویسندگان واژهنامهها تلاشهای زیادی در تبیین دلالت این واژگان کردهاند، امّا گویا تاکنون پژوهشگران و مترجمان در برگردان این ادوات گامی برنداشتهاند و ما نیز در این صفحات اندک، تنها به بررسی نمونههایی از آن به عنوان راهکار میپردازیم و موارد مشابه دیگر را به مترجمان محترم میسپاریم. بنابراین، پرسشهایی که در دو گام نخست و دوم مطرح میشود، عبارتند از: 1ـ عامل چالش در برگردان این ادوات چیست؟ 2ـ راه حلّ برونرفت از این چالش کدام است؟ در آن صورت میتوان گفت چالش آنان گاهی در تشخیص نوع این ادوات، یعنی تقلیل و تکثیر بودن آن است و گاهی در تعیین آن رُکنی در جمله است که با این ادوات مقیّد میشود.
ضمناً یادآوری میشود که مترجمان محترم باید بدانند که ما در صدد خردهگیری در کار آنان نیستیم، بلکه بر آنیم تا کمک کنیم این دانشمندان در آینده، ترجمههای دقیقتر و علمیتری از قرآن کریم به جامعة مسلمانان فارسیزبان ارائه دهند. لذا از محضر ایشان میخواهیم این پژوهش را در راستای همیاری به خود بنگرند، نه نقد و خردهگیری بر کار خویش، تا مشوّقی باشد برای ما که در آینده به مباحث دیگری در این راستا بپردازیم.
1ـ ادوات تکثیر و تقلیل در قرآن کریم
پیش از پرداختن به این ادوات، لازم است که نخست آنها را به دو گروه زیر تقسیم کنیم و پس از آن، به بررسی مفاهیم و دلالتهای آن بپردازیم:
1ـ1) کنایههای عدد
واژگانی است که دلالت بر شمار نامشخّص اشیاء دلالت دارد (ر.ک؛ حسن، بیتا، ج 4: 568)؛ مانندِ «کَم: چه مقدار»، «کأیِّن:چه بسیار»، «کذا: فلان شمار» و «نیف: اَندی».
الف) کَـمْ
واژهای است مبنی، صدرنشین و نیازمند به تمییز [برای دلالت بر شمار نامعیّنی از اشیاء] که بر دو نوع است: خبری و پرسشی (ر.ک؛ سیبویه، 1988م.، ج 2: 156ـ157؛ ابنحاجب، بیتا، ج 1: 523 و ابنهشام، 1979م.، ج 1: 243). نوع خبری آن مانند آیة ﴿وَکَم مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءهَا بَأْسُنَا بَیَاتًا أَوْ هُمْ قَآئِلُونَ: چه بسیار شهرها و آبادیها که آنها را (بر اثر گناه فراوانشان) هلاک کردیم و عذاب ما شبهنگام یا در روز هنگامى که استراحت کرده بودند، به سراغشان آمد.﴾ (الأعراف/ 4) و نوع پرسشی آن مانند ﴿قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ: گفت: چهقدر درنگ کردى؟ گفت: یک روز؛ یا بخشى از یک روز﴾ (البقره/ 259). اگرچه به ادّعای صاحب الإتقان نوع پرسشی آن در قرآن نیامده است (ر.ک؛ سیوطی، بیتا، ج 2: 222). امّا با بررسی دیدگاه مفسّران، میتوان گفت از 18 مورد که در قرآن به کار رفته، در پنج مورد آن، بین پرسشی و خبری بودن اختلاف نظر است (ر.ک؛ عضیمة، بیتا، ج 2: 396) که در خلال بحث به آن خواهیم پرداخت.
این واژه در مفهوم خبری خود، در شمار ادوات تکثیر و مترادف حرفِ «رُبّ» است، امّا در اسم بودنش با «رُبّ» تفاوت پیدا میکند (ر.ک؛ سیبویه، 1988م.، ج 2: 156و 161؛ مبرّد، 1994م.، ج 3: 65 و ابنحاجب، بیتا، ج 1: 524) که در این صورت، تمییز آن همانند تمییز اعداد صد (100) و هزار (1000) مجرور است (ر.ک؛ سیبویه، 1988م.، ج 2: 161؛ زجاجی، 1986م.: 60؛ ابنحاجب، بیتا، ج 1: 524 و ابنهشام، 1979م.، ج 1: 245).
امّا مترجم زمانی در برگردان این واژه با چالش روبهرو میشود که در نوع آن اختلاف نظر وجود داشته باشد. بنابراین، مترجمان در برگردان آیاتی چون ﴿قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ: یکى از آنها گفت: چه مدّت خوابیدید؟! گفتند: یک روز، یا بخشى از یک روز!﴾ (الکهف/ 19) که در پرسشی بودن آن اتّفاق نظر وجود دارد (ر.ک؛ زمخشری، 1998م.، ج 3: 572؛ رازی، 1981م.، ج 21: 104 و قرطبی، 2006م.، ج 13: 236)، مشکلی نخواهند داشت.
امّا با نگاهی به برگردان واژة «کم» در آیة ﴿سَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَمْ آتَیْنَاهُم مِّنْ آیَةٍبَیِّنَةٍ وَمَن یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ: از بنىاسرائیل بپرس: چه اندازه نشانههاى روشن به آنها دادیم؟ و کسى که نعمت خدا را، پس از آنکه به سراغش آمد، تبدیل کند که خداوند شدیدالعقاب است﴾ (البقره/ 211) میتوان دریافت که مترجمان، هر یک به گونهای، یک معادل برای این واژه برگزیدهاند، هرچند این معادلها یکی نیست، امّا میتواند این مفهوم را به خواننده منتقل سازد؛ مثلاً: «چقدر آیات و ادلّة روشن» (الهی قمشهای، 1387: 45)؛ «چه اندازه... دلیل روشن» (مشکینی، 1387: 33)؛ «چه اندازه نشانههای روشن» (مکارم شیرازی، 1373: 29)؛ «چند آوردیمشان از آیتها» (معزّی، 1372: 33)؛ «چه بسیار نشانههای روشن» (فولادوند، 1384: 33) و «چه بسیار شواهد روشن» (بهرامپور، 1386: 33). اگرچه جملة تعجّبی یا پرسشی را در نوشتار فارسی تنها از طریق علامتِ «؟» یا «!» میتوان از هم شناخت و برخی ترجمههای قرآن فاقد نشانههای نگارشی است، امّا باز میتوان دریافت که مترجمان محترم در خبری یا پرسشی بودن «کَم» در این آیه هماهنگ نیستند؛ زیرا اگر «کَم» در این آیه پرسشی باشد و تمام ترجمههای فوق را به گونهای توجیه کنیم، ترجمة «چه بسیار نشانههای روشن» از فولادوند و «چه بسیار شواهد روشن» از بهرامپور، به زعم قوی تعجّبی/ خبری است، نه پرسشی. البتّه این اختلاف در میان مفسّران نیز وجود دارد، برخی قطعاً آن را پرسشی میدانند (ر.ک؛ أبوحیّان، 1993م.، ج 2: 136؛ ابنعاشور، 1984م.، ج 2: 289 و طباطبائی، 1997م.، ج 2: 111). امّا برخی دیگر خبری و پرسشی بودن آن را جائز میشمارند (ر.ک؛ زمخشری، 1998م.، ج 2: 420 و بیضاوی، بیتا، ج1: 134) و برخی در بیان نوع آن سکوت کردهاند (ر.ک؛ طبری، 1994م.، ج 1: 570 و رازی، 1981م.، ج 6: 2). امّا چالشی که در برگردان این واژه وجود دارد، این است که اگر «کَم» در این آیه به صورت تعجّبی/ خبری ترجمه شود، در آن صورت، ارتباط آن با جملة پیشین قطع میگردد؛ زیرا در آیه، نخست دستور داده میشود که «بپرس: سَلْ»، امّا مورد سؤالی ذکر نمیشود! یعنی دربارة چه چیزی بپرسد، مشخّص نیست! (ر.ک؛ ابنعاشور، 1984م.، ج 2: 289 و عضیمة، بیتا، ج 2: 399). این گسستگی در ترجمة فولادوند به روشنی دیده میشود، امّا در دیگر ترجمهها میتوان واژههای «چقدر»، «چه اندازه» و «چند» را قید پرسشی به شمارآورد، هرچند ممکن است منظور برخی از مترجمان این نباشد.
در آیة ﴿أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنْ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لاَ یَرْجِعُونَ: آیا ندیدند چقدر از اقوام پیش از آنان را هلاک کردیم؟! آنها هرگز به سوى ایشان بازنمىگردند!﴾ (یس/ 31) نیز هرچند صاحب کشّاف، «کَم» را در این آیه پرسشی و «أنّهم..» را بدل از آن میداند (ر.ک؛ زمخشری، 1998م.، ج 5: 400)، امّا بیشتر مفسّران آن را تعجّبی/ خبری میدانند (ر.ک؛ ابنعطیّه، 2001م.، ج 4: 452 و قرطبی، 2006م.، ج 17: 438) و فخر رازی برای تأیید سخنش، از آن به «أَ لَم یَرَوا کِثرَةَ إِهلاَکِنَا» یا «أَ لَم یَرَوا المُهلِکِینَ الکَثِیرِین» تعبیر میکند (ر.ک؛ رازی، 1981م.، ج 26: 64).
امّا با نگاهی به ترجمههای قرآن کریم درمییابیم که در این آیه هیچ یک از مترجمان محترم برخلاف مفسّران، بر اساس رأی زمخشری، «کَم» را پرسشی در نظر نگرفتهاند و برخی به «چه بسیار» (ر.ک؛ الهی قمشهای، 1387: 627؛ مشکینی، 1387: 442؛ فولادوند، 1384: 442 و بهرامپور، 1386: 442)، و برخی در معنای «چقدر» (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1373: 303) و یا «بسا» (ر.ک؛ معزّی، 1372: 442) ترجمه کردند، البتّه به شرط اینکه «چقدر» در ترجمة مکارم شیرازی پرسشی نباشد، چون در آیة پیشین (البقره/ 211) «چه اندازه» و در آیة (الأنعام/ 6)، «چه قدر» را پرسشی در نظر گرفتیم که در آن صورت، اینجا گویا نوعی اتّفاق نظر بین مترجمان و مفسّران به چشم میخورد.
امّا در آیة ﴿أَلَمْ یَرَوْاْ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّکَّنَّاهُمْ فِی الأَرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّن لَّکُمْ: آیا ندیدند چقدر از اقوام پیشین را هلاک کردیم؟ اقوامى که (از شما نیرومندتر بودند؛ و) قدرتهایى به آنها داده بودیم که به شما ندادیم﴾ (الأنعام/ 6) برخلاف آیة (یس/ 31)، با اینکه در میان مفسّران اختلافی دیده نمیشود و مؤلف الجامع لأحکام القرآن آن را پرسشی میداند و تعبیر «أَ لَم یَعتَبِرُوا بِمَن أَهلَکنَا قَبلَهُم مِنَ الأُمَمِ» را برای آن بیان میکند (ر.ک؛ قرطبی، 2006م.، ج 8: 324) و صاحب البحر المحیط نیز آن را پرسشی میخواند (ر.ک؛ ابو حیّان، 1993م.، ج 4: 80) و برخی تفسیرها از نوعِ «کَم» سخنی به میان نمیآورند (ر.ک؛ زمخشری، 1998م.، ج 2: 324؛ ابنعطیّه، 2001م.، ج 2: 268؛ طباطبائی، 1997م.، ج 7: 18). امّا این چالش در میان مترجمان به چشم میخورد و با اینکه مفسّران واژة «کم» را پرسشی دانستند، ولی بیشتر مترجمان آن را با قید تعجّبی «چه بسیار...» (ر.ک؛ الهیقمشهای، 1387: 178؛ مشکینی، 1387: 128؛ فولادوند، 1384: 128 و بهرامپور، 1386: 128) یا «بسا...» (ر.ک؛ معزّی، 1372: 128) ترجمه کردهاند، جز ترجمة مکارم شیرازی که این واژه به «چقدر....؟» همراه با نشانة پرسشی (؟) برگردانده شده است (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1373: 90). بنابراین، چالش میان مترجمان در ترجمة واژة «کم» به روشنی دیده میشود. امّا مترجمان باید در برگردان فارسی «کَم» به دو نکتة اساسی توجّه کنند: 1ـ باید تشخیص دهند که این واژه در مفهوم تعجّبی خود به کار رفته است یا پرسشی. 2ـ باید تعیین کنند که این واژه به عنوان یک قید، کدام یک از ارکان جمله را مقیّد میسازد. پس از یافتن پاسخ این دو پرسش از تفسیرها، کتب نحوی و واژهنامهها، میتوان اقدام به برگردان آیه کرد. امّا ما اکنون مجبوریم به همین حد در باب این واژه بسنده کنیم تا بتوانیم به دیگر ادوات تقلیل و تکثیر نیز بپردازیم.
ب) کأیٍّ/ کَأیِّن
این واژه یکی دیگر از کنایههای عدد است که تمییز آن با حرف جرِّ «مِن» مجرور میشود (ر.ک؛ سیبویه، 1988م.، ج 2: 170؛ ابنهشام، 1979م.، ج 1: 246) و غالباً آن را ترکیبی از «ک» تشبیه و «أیّ» پرسشی میدانند که به صورت «کَأیِّن» نیز نوشته میشود (ر.ک؛ قرطبی، 2006م.، ج 5: 349؛ ابنهشام، 1979م.، ج 1: 246 و سامرائی، 2003م.، ج 2: 295). سیبویه آن را در مفهوم «رُبَّ» میانگارد (ر.ک؛ سیبویه، 1988م.، ج 2: 171)، امّا بیشتر نحویان آن را همانند «کَمِ» تعجّبی می دانند که معنای تکثیر دارد (ر.ک؛ زجاجی، 1986م.: 60؛ ابنهشام، 1979م.، ج 1: 246).
«کأیٍّ» افزون بر اینکه همانند «کَمِ» تعجّبی، بیانگر مفهوم کثرت است، باعث نوعی برجستهسازی و بزرگنمایی در عبارت نیز میشود (ر.ک؛ سامرائی، 2003م.، ج 2: 296)؛ مانند دو آیة زیر: ﴿وَکَم مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءهَا بَأْسُنَا بَیَاتًا أَوْ هُمْ قَآئِلُونَ: چه بسیار شهرها و آبادیها که آنها را (بر اثر گناه فراوانشان) هلاک کردیم و عذاب ما شبهنگام یا در روز هنگامى که استراحت کرده بودند، به سراغشان آمد﴾ (الأعراف/ 4) و ﴿فَکَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ: چه بسیار شهرها و آبادیهایى که آنها را نابود و هلاک کردیم، در حالىکه (مردمش) ستمگر بودند، بهگونهاى که بر سقفهاى خود فروریخت! (نخست سقفها ویران گشت؛ و بعد دیوارها بر روى سقفها!) و چه بسیار چاه پر آب که بىصاحب ماند؛ و چه بسیار قصرهاى محکم و مرتفع!﴾ (الحج/ 45). از سیاق این آیات میتوان به تفاوت بین «کَم» و «کَأیِّن» پیبرد (ر.ک؛ سامرائی، 2003م.، ج 2: 297) که بررسی تفاوت این دو با این مبحث پیوندی ندارد و ما نیز بدان نمیپردازیم.
امّا چالشی که پیش روی مترجمان قرآن در برگردان «کأیّن» وجود دارد، با آنچه در ترجمة «کم» دیدیم، متفاوت است؛ زیرا دیگر مشکل در تعجّبی یا پرسشی بودن این واژه نیست، بلکه نکتة ظریف و دقیقی که در آن نهفته این است که مترجم باید بداند این افادة تکثیری که از آن فهمیده میشود، در کدام رکن جمله است و آن قید کثرت را باید در کنار کدام واژة فارسی قرار دهد؛ به عنوان مثال، با کمی درنگ در برگردان آیة ﴿وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَکَانُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ: چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مىرسید، سست و ناتوان نشدند و خداوند استقامتکنندگان را دوست دارد.﴾ (آلعمران/ 146) خواهیم دید که چگونه با جابجایی این قید، مفهوم آیه تغییر میکند. قمشهای و معزّی این قید را برای «تکرار رخدادها» در نظر گرفتهاند و آن را به «چه بسیار رخ داده» (ر.ک؛ الهی قمشهای، 1387: 94) یا «چه بسا پیامبری که» (ر.ک؛ معزّی، 1372: 68) برگرداندهاند؛ یعنی این امرِ مبارزه برای یک پیامبر در دفعات بسیار رخ داده است، امّا دیگران آنرا وصفی برای واژة «پیامبر» شمردهاند و به صورتِ «چه بسیار (از) پیامبرانی» (ر.ک؛ مشکینی، 1387: 68؛ مکارم شیرازی، 1373: 90؛ فولادوند، 1384: 68 و بهرامپور، 1386: 68) ترجمه کردهاند و واژة «نبِیّ» را به صیغة جمع یعنی «پیامبران» آوردهاند تا بگویند حادثة واحدی برای پیامبران متعدّد رخ داده است.
اکنون برای داوری درستی یا نادرستی یکی از این دو ترجمه نیاز داریم تا اندکی در کارکرد این واژه در زبان درنگ کنیم. نخست اینکه «کأیّن» دلالت بر کثرت واژهای دارد که تمییز آن واقع میشود (ر.ک؛ ابنعاشور، 1984م.، ج 4: 117)؛ یعنی در مفهوم همان «کَم مِن نَبِیٍّ» است (ر.ک؛ طبری، 1994م.، ج 2: 339 و زجاجی، 1986م.: 60). دوم اینکه میتوان این واژه را به اعتبار مفهوم آن، جمع در نظر گرفت و یا به اعتبار لفظ با آن چون مفرد رفتار کرد (ر.ک؛ ابوحیّان، 1993م.، ج 3: 79). بنابراین، واژة «نَبِیّ» در اینجا به سبب «کأیّن» بر متعدّد دلالت دارد نه واحد، امّا ضمیر«ـه» در «مَعَهُ» به اعتبار لفظ آن، مفرد آمده است (ر.ک؛ ابنهشام، 1979م، ج 2: 724)؛ یعنی در حقیقت، «کأیّن» به معنای «جَمعٌ کَثِیرٌ» (ر.ک؛ ابوحیّان، 1993م.، ج 3: 79) و «کَأیِّن مِن نَبِیٍّ» به معنی بسیاری از پیامبران (ر.ک؛ قرطبی، 2006م، ج 5: 351) است. با این تفصیل، اکنون خوانندگان میتوانند داوری کنند که ترجمة کدام یک از دو گروه درستتر است. آیا پیامبران بسیاری هستند که این رخداد برایشان اتّفاق میافتد، یا اینکه آن رخداد چندین بار برای یک پیامبر پیش میآید؟ به عنوان مثال، اگر بگوییم: «کَأَیٍّ مِن طَالِبٍ اجتَهَدَ وَ لَم یَنجَح»، مفهوم کثرت در کدام واژه قرار میگیرد؟ آیا «شمار دانشجویان» که تلاش میکنند، فراوان است یا «میزان تلاشها» و یا «نبودِ موفّقیّتها» که برای یک دانشجو رخ میدهد؟ امر مسلّم این است که باید بگوییم: «چه بسیارند دانشجویانی که...». بنابراین، برگردان الهی قمشهای نمیتواند درست باشد.
با دقّت در ترجمة آیة ﴿وَکَأَیِّن مِّن آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ: و چه بسیار نشانهاى (از خدا) در آسمانها و زمین که آنها از کنارش مىگذرند و از آن رویگردانند!﴾ (یوسف/ 105)، مشاهده میشود که قمشهای اگرچه برای برگردان واژة «آیَةٍ» از صیغة جمع استفاده کرده است، امّا «کَأَیِّن» را قیدی برای تکرار فعل «یمرّون» آورده است و آن رابدین صورت ترجمه کره است: «چه بسیار بر آیات...میگذرند» (الهی قمشهای، 1387: 347)، یعنی «یَمُرُّون کَثیرًا: گذشتنشان فراوان است». امّا دیگران «چه بسیار نشانهای» (مکارم شیرازی، 1373: 168) و «چه بسیار نشانهها...» (ر.ک؛ مشکینی، 1387: 248؛ فولادوند، 1384: 248 و بهرامپور، 1386: 248) یا «بسا نشانهایی...» (معزّی، 1372: 248) ترجمه کردهاند و «کَأَیِّن» را قیدی برای تمییز آن قرار دادهاند تا بگویند نشانههای فراوانی وجود دارد که مردم بیتوجّه از کنار آنها میگذرند، نه اینکه شمار دفعات گذرشان بر آن نشانهها زیاد باشد. اکنون با توضیحات پیشین و با نگاهی به جملة مجمعالبیان که «کَأَیِّن مِن آیةٍ» را چون «کَم مِن حُجَّةٍ» میداند (ر.ک؛ طبرسی، 2005م.، ج 5: 357) و نیز المیزان که از آن به «هُنَاکَ آیَاتٌ کَثِیرَاتٌ...» تعبیر میکند (ر.ک؛ طباطبائی، 1997م.، ج 11: 277)، میتوانیم برگردان درست این واژه را در دو آیه به روشنی دریابیم.
امّا با نگاهی به برگردان آیة ﴿فَکَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ: چه بسیار شهرها و آبادیهایى که آنها را نابود و هلاک کردیم در حالى که (مردمش) ستمگر بودند، بهگونهاى که بر سقفهاى خود فروریخت و چه بسیار چاه پر آب که بىصاحب ماند؛ و چه بسیار قصرهاى محکم و مرتفع!﴾ (الحج/ 45) از همین مترجمان، ترجمههای زیر را میتوان مشاهد کرد: «چه بسیار شهر و دیاری» (الهی قمشهای، 1387: 477)، «چه بسیار از مجتمعهای انسانی» (ر.ک؛ مشکینی، 1387: 337)، «چه بسیار شهرها» (مکارم شیرازی، 1373: 231؛ فولادوند، 1384: 337 و بهرامپور، 1386: 337) و یا «بسا شهری» (معزّی، 1372: 337). از این روی، درمییابیم که همة مترجمان در اینکه «کأیّن» قیدی برای تمییز خود است، اتّفاق نظر دارند، در صورتی که گویا قمشهای و فولادوند در آیات پیشین این دیدگاه را ندارند. بنابراین، میتوان گفت گاهی مترجمان در برگردان این ادوات که مفهوم آنها به دیگر واژهها وابسته است، دیدگاه یکسانی ندارند و در موارد مختلف، برگردانهای گوناگونی ارائه میدهند که در نهایت، افزون بر ناهماهنگی در ترجمهها، باعث تغییر مفهوم آیات نیز میشود و با توجّه به دیدگاه مفسّران که پیش از این بیان شد، امر مسلّم این است که در این آیات، منظور آن است که شمار پیامبران، آیات، و آبادیها فراوان هستند نه امور دیگر.
بر اساس آنچه که در باب «کأیّن» بیان شد، مترجمان محترم درمییابند که تمییز این واژه، شاخص بارزی است در درک درست آیاتی که این واژه در آنها به کا رفته است. بنابراین، ضرورت دارد که مترجم پیش از اقدام به برگردان آیه، تلاش کند تا ابتدا تمییزِ «کأیّن» را دریابد و آنگاه با مقیّد کردن تمییز، آن را به زبان مقصد برگرداند تا در انتقال مفهوم کلام خداوند به زبان دیگر دچار لغزش نشود.
2ـ ادوات غیر کنایة عدد
الف) رُبَّ
حرف جرّی است ویژة اسمهای نکره (ر.ک؛ مبرّد، 1994م.، ج 4: 150 و ابنسرّاج، 1996م.، ج 1: 416) و در مفهوم این واژه که آیا برای تقلیل است یا تکثیر، تفاوت دیدگاهها فراوان است؛ مثلاً صاحب الإتقان هشت دیدگاه گوناگون در مفهوم آن بیان میکند (ر.ک؛ سیوطی، بیتا، ج 2: 196ـ197)، امّا نحویان غالباً مفهوم تقلیل را ترجیح میدهند (ر.ک؛ مبرّد، 1994م.، ج 4: 139؛ زجاجی، 1986م.: 14؛ مرادی، 1992م.: 348؛ سیوطی، بیتا، ج 2: 196 و سامرائی، 2003م.، ج 3: 32). برخی نیز بر این باورند که از واژگان أضداد است، لذا نه ویژة تقلیل است و نه ویژة تکثیر، بلکه باید از سیاق کلام به مفهوم تقلیل یا تکثیر آن پی برد (ر.ک؛ مرادی، 1992م.: 438) و شاید آنجا که سیبویه آن را همانند «کَمِ» خبری میداند (ر.ک؛ سیبویه، 1988م.، ج 2: 161) و یا هنگامی که صاحب العین میگوید: «یَقَعُ عَلَی وَاحِدٍ یَعنِی بِالجَمِیع» (فراهیدی، 2003م.، ج 2: رُبّ) نیز منظور همان تکثیر باشد (ر.ک؛ ابنمالک،1990م.، ج 3: 177). امّا برخی از صاحبنظران «رُبّ» را در بیان مفهوم تقلیل، همانند «کَمِ» خبری در بیان تکثیر میشمارند (ر.ک؛ رازی، 1981م.، ج 19: 156؛ رضی، 1993م.،ج 6: 1175؛ ابنمنظور، 1988م.، ج 5: ذیل مادّة «ر.ب.ب»). گاهی نیز حرفِ «ما»ی کافّه به آخر این حرف متّصل میشود و آن را از اختصاص به اسم و مجرور کردن آن بازمیدارد (ر.ک؛ ابنهشام، 1979م.، ج 1: 407) که در قرآن کریم، همین صورت اخیر در آیة ﴿رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ: کافران (هنگامى که آثار شوم اعمال خود را ببینند،) چه بسا آرزو مىکنند که اى کاش مسلمان بودند﴾ (الحجر/ 2) به کار رفته است.
امّا مترجمان مورد نظر در این پژوهش، برخلاف رأی نحویان، همگی در ترجمههای خود آن را از ادوات تکثیر شمردهاند و بر همین اساس، در ترجمة آن، چنین گفتهاند: «کافران ای بسا آرزو کنند» (الهی قمشهای، 1387: 368)، «چه بسا کسانی که...» (مشکینی، 1387: 262 و فولادوند، 1384: 262)، «کافران چه بسا...» (مکارم شیرازی، 1373: 177)، «بسا کسانی که...» (بهرامپور، 1386: 262) و «بسا دوست دارند» (معزّی، 1372: 262)؛ یعنی با ابنهشام که واژة مورد بحث را در این آیه، در ردیف ادوات تکثیر قرار میدهد (ر.ک؛ ابنهشام، 1979م.، ج 1: 180) هم عقیده هستند، امّا مفسّران مفهوم آن را تقلیل میدانند (ر.ک؛ زمخشری، 1998م.، ج 3: 396؛ رازی، 1981م.، ج 19: 156 و بیضاوی، بیتا، ج 3: 206) و این مطلب را چنین توجیه می کنند: «این شیوة عرب است که وقتی قصد تکثیر دارند، از واژگانی استفاده میکنند که برای تقلیل وضع شده است» (رازی، 1981م.، ج 19: 157) و این شیوة تعبیر را گویاتر از کاربرد خود ادوات تکثیر میدانند (ر.ک؛ طبرسی، 2005م.، ج 6: 77؛ رازی، 1981م.، ج 19: 156 و ابنمالک، 1990م.، ج 3: 181). همانگونه که در بیان عاطفی بودن زیاد یک انسان، به جای اینکه بگوییم: «او از حوادث، بسیار متأثّر میشود»، میگوییم: «او از اندک حادثهای متأثّر میشود».
نکتة دیگری که باعث دشواری ترجمة این واژه، همانند «کأیّن» میشود، این است که این قیدِ فزونی یا کاستی را که از واژة «رُبّ» فهمیده میشود، باید برای کدام رکن جمله در نظر گرفت، برای خود فعل «یَوَدُّ» یا برای فاعل آن یعنی «الّذین کَفَرُوا»؟ در پاسخ باید بگوییم، همانگونه که در بحثِ «کأیّن» بیان شد، واژة «رُبَّ» نیز کلمة بلافاصله پس از خود را مقیّد میسازد؛ مثلاً در «رُبَّما جَادَ الجَوَادُ ما یَحتَاجُ إلَیه»، واژة «رُبَّ» دلالت بر کاهش وقوع بخشش یعنی «جَادَ» دارد، نه کاهش شمار بخشندگان؛ یعنی «الجواد» و یا میزان شیء بخشیدهشده؛ یعنی «مَا یَحتَاجُ» (ر.ک؛ رازی، 1981م.، ج 19: 156). بنابراین، میتوان گفت که این نکته، یعنی تعیین رکن مقیّد در برگردان آیة﴿رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ: کافران (هنگامى که آثار شوم اعمال خود را ببینند،) چه بسا آرزو مىکنند که اى کاش مسلمان بودند﴾ (الحجر/ 2)، تنها در ترجمة قمشهای و مکارم شیرازی و نیز در تفسیر نمونه که میگوید: «چه بسا این کافران آرزو میکنند» (مکارم شیرازی و دیگران، 1387، ج 11: 19) رعایت شده است، امّا دیگر مترجمان، افزون بر اینکه «رُبّ» را قید کثرت دانستهاند، آن را وصفی برای شمار کفّار در نظر گرفتهاند، نه قیدی برای فعل «یَوَدُّ»! در صورتی که منظور قرآن این است که همین «اندک دوست داشتن»، نه «اندک کافران» برای گرویدن به اسلام کافی بود (ر.ک؛ طبرسی، 2005 م.، ج 6: 77 و بیضاوی، بیتا، ج 3: 206). همانگونه که پیش از این اشاره شد، مفسّران این تقلیل را در این آیه، رساتر از خودِ تکثیر میدانند، چراکه وقتی انسان برای اندکانگیزهای دست به انجام کاری بزند، مسلّماً آنگاه که انگیزه بیشتر باشد، انجام آن کار برای او سزاوارتر خواهد بود (ر.ک؛ طبرسی، 2005م.، ج 6: 77؛ رازی، 1981م.، ج 19: 156 و ابنمالک، 1990م.، ج 3: 181).
اکنون با توجّه به بررسی فوق، معلوم میشود که مترجمان در برگردان واژة «رُبّ» با دو چالش روبهرو هستند و برای برونرفت از آن، نخست باید مفهوم آن (تقلیل یا تکثیر) را تشخیص دهند و پس از آن، واژهای را که بهواسطة این قید مقیّد شده است، تعیین کنند و بعد از انجام این فرایند، به ترجمة آیه بپردازند.
ب) قـد
این واژه گاهی به عنوان اسم فعل در معنای «کَفَی» و گاهی به عنوان اسم و به معنای «حَسْبُ» بهکار میرود (ر.ک؛ فراهیدی، 2003م.، ج 3: مادة «ق.د.د»؛ مرادی، 1992م.: 255؛ ابنمالک، 1967م.: 242 و ابنهشام، 1979م.، ج1: 226) که در اینجا مورد بحث ما نیست. گاهی نیز کاربرد حرفی دارد که بر سَرِ فعل میآید و بر مفاهیم گوناگونی دلالت میکند (ر.ک؛ زجاجی، 1986م.: 13؛ مرادی، 1992م.: 256؛ ابنهشام، 1979م.، ج 1: 227). از جملة این مفاهیم، تقلیل و تکثیر است که مربوط به بحث این مقاله میشود و در اینجا به آن خواهیم پرداخت.
بنا بر آنچه گفتیم، یکی از چالشهایی که بر سَرِ راه مترجمان در برگردان حرفِ «قَد» وجود دارد، گوناگونی مفاهیمی است که این حرف میتواند بر آن دلالت کند و مترجم در برگردان جملههایی که این حرف در آنها به کار رفته است، بر سَرِ چندراهی قرار میگیرد. این مفاهیم عبارت است از:
الف) تـوقُّـع
یعنی انتظار وقوع فعل در مخاطب (ر.ک؛ ابنهشام، 1979م.، ج 1: 228؛ رضی، 1993م.، ج 6: 1389 و سیوطی، 1992م.، ج 4: 377). به نظر برخی، «قَد» تنها وقتی این مفهوم را دارد که با فعل مضارع بیاید؛ مانند: «قَد یَرجِعُ المُسَافرُ»؛ زیرا فعل ماضی پیشتر رخ داده است و انتظار وقوع در آن مفهوم ندارد (ر.ک؛ ابنهشام، 1979م.، ج 1: 228). امّا برخی دیگر دیدگاهی مخالف با این گروه دارند و میگویند اگر گروهی انتظار وقوع آن فعل ماضی را میکشیدند، میتواند بر این مفهوم دلالت کند؛ مانند «قَد قَامَتِ الصَّلاةُ» (مرادی، 1992م.: 256) و یا آیة ﴿قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ: خداوند سخن زنى را که درباره شوهرش به تو مراجعه کرده بود و به خداوند شکایت مىکرد شنید﴾ (المجادله/ 1)، چون انتظار داشت که خداوند به درخواست او پاسخ دهد (ر.ک؛ ابنهشام، 1979م. ج 1: 228).
ب) تـقـریـب
«قَد» در این مفهوم خود، زمان گذشتة فعل را به حال نزدیک میگرداند (ر.ک؛ مرادی، 1992م.: 256؛ ابنمالک، 1967م.: 242؛ ابنهشام، ج 1: 228؛ سیوطی، 1992م.، ج 4: 378)؛ مثلاً: ﴿قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا: گفتند: چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم، در حالى که از خانهها و فرزندانمان رانده شدهایم﴾ (البقره/ 246)، فعل«أُخْرِجْنَا» میتوانست دلالت بر گذشتة دور داشته باشد، امّا وجودِ «قَد» دلالت بر آن دارد که در گذشتة نزدیک رخ داده است (ر.ک؛ ابنهشام، 1979م.، ج 1: 231).
ج) تحقیق
یعنی تأکید بر قطعی بودن وقوع فعل دارد (ر.ک؛ مرادی، 1992م.: 259؛ ابنهشام، 1979م.، ج 1: 231 و سیوطی، 1992م.، ج 4: 379)؛ مانند آیة ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا: که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده؛ و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است!﴾ (الشّمس/ 9-10)؛ یعنی «لَقَد أَفلَحَ» (قرطبی، 2006م.، ج 22: 313).
د) تقلیل
کاهش وقوع فعل یا وابستههای آن (ر.ک؛ مرادی، 1992م.: 255؛ ابنهشام، 1979م.، ج 1: 230؛ سیوطی، 1992م.، ج 4: 378)؛ یعنی این تقلیل ممکن است به یکی از دو صورت باشد: 1ـ تقلیل وقوع خود فعل؛ مانند: «قَد یَصدقُ الکَذُوبُ و قَد یَجُودُ البَخیلُ». 2ـ تقلیل وابستههای آن فعل؛ مانند: ﴿قَدْ یَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ وَیَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ: او مىداند آنچه را که شما بر آن هستید، و (مىداند) روزى را که بسوى او بازمىگردند؛ و (در آن روز) آنها را از اعمالى که انجام دادند آگاه مىسازد؛ و خداوند به هر چیزى داناست!﴾ (النّور/ 64)؛ یعنی این کاستی مربوط به میزان دانش خداوند نیست، بلکه مربوط است به میزان آگاهی که آنان نسبت به این دانش دارند و این آگاهی شامل کمترین حدّ دانش خداوند است (ر.ک؛ مرادی، 1992م.: 257 و ابنهشام، 1979م.، ج 1: 231).
هـ) تـکـثیر
یعنی دلالت بر فزونی وقوع فعل دارد که در این صورت، «قَد» همانند «ربّما» است (ر.ک؛ سیبویه، 1988م.، ج 4: 224)؛ مانند آیة ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ: ما مىدانیم سینهات از آنچه آنها مىگویند تنگ مىشود﴾ (الحجر/ 97) (نیز، ر.ک؛ درویش، 1992م.، ج 5: 263). همانگونه که در دلالت «قَد» بر تقلیل بیان شد، در این مفهوم نیز ممکن است تکثیر مربوط به وقوع خود فعل نباشد، بلکه به وابستههای آن بازگردد؛ مانند آیة﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ یُکَذِّبُونَکَ وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ: ما مىدانیم که گفتار آنها، تو را غمگین مىکند؛ ولى (غم مخور! و بدان که) آنها تو را تکذیب نمىکنند؛ بلکه ظالمان، آیات خدا را انکار مىنمایند﴾ (الأنعام/ 33)، چون اگر خود «علم»که در این آیه آمده است، فزونی یا کاستی بپذیرد، مستلزم آن است که حادث باشد و در این صورت، این حدوث شامل صاحب آن دانش (خدا) نیز میگردد، در حالی که وقتی «قَد» بر سَرِ «علم» بیاید و آن «علم» متعلّق به خداوند متعال باشد، لازم است که صفتِ استمرار، دیرینگی و همیشگی داشته باشد، نه حدوث (ر.ک؛ آلوسی، بیتا، ج 7: 134؛ و درویش، 1992م.، ج 3: 99 و100). بنابراین، آن مفهوم کاستی که از واژة «قد» در این آیه فهمیده میشود، باید مربوط به وابستههای «علم»، یعنی «معلومات» آن باشد، نه خود علم؛ یعنی اندک چیزی که تو را اندوهگین کند، خداوند از آن آگاه است، نه اینکه خداوند اندک آگاهی دارد!
نمونة دیگری که «قَد» در مفهوم تکثیر به کار رفته است، آیة ﴿قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ: گاههاى انتظارآمیز تو را به سوى آسمان (براى تعیین قبله نهایى) مىبینیم! اکنون تو را به سوى قبلهاى که از آن خشنود باشى، باز مىگردانیم. پس روى خود را به سوى مسجد الحرام کن!﴾ (البقره/ 144) است. صاحب کشّاف در تأیید سخن سیبویه که پیش از این اشاره شد و در توضیحِ ﴿قَدْ نَرَى﴾ در این آیه، میگوید: «یعنی رُبَّما نَرَی، و معناه کَثرَةُ الرُّؤیَة» (زمخشری، 1998م.، ج 1: 342) و ر.ک؛ مرادی، 1992م.: 258؛ ابنهشام، 1979م.، ج 1: 231). صاحب روحالمعانی نیز با جملة «أَی کَثِیرًا مَا نَرَی»، همین دیدگاه را بیان میکند (ر.ک؛ آلوسی، بیتا، ج 2: 8) و محییالدّین درویش هم ضمن تأیید مفهوم کثرت در این آیه، بیان میکند که این کثرت نسبت به پیامبر است؛ زیرا نسبت به خداوند امری ناممکن شمرده میشود (ر.ک؛ درویش، 1992م.، ج 1: 206).
اکنون که دیدیم چگونه مفسّران و نحویان در مفهوم «قَد» به عنوان ادات تکثیر در آیة فوق اتّفاق نظر دارند، با نگاهی به برگردان همین آیه میتوانیم به این چالش در تعیین برابرنهادهای برای حرف «قَد» پی ببریم. گاهی مترجمان آن را به «ما توجّه تو را بنگریم» (الهی قمشهای، 1387: 31)، «نگاههای...تو را...میبینیم» (مکارم شیرازی، 1373: 21)یا «ما...میبینیم» (بهرامپور، 1386: 22) و بی آنکه حرف «قَد» را در نظر بگیرند، فعل را به فارسی برگرداندهاند، امّا برخی از مترجمان هر یک در برگردان فارسی، فعل را به همراه قیدی آوردهاند؛ به عنوان مثال یکی برابرنهادة «حتما ما.....میبینیم» (مشکینی، 1387: 22)، دیگری، «هر آینه دیدیم» (معزّی، 1372: 22) و سومی، «ما... نیک میبینیم» (فولادوند، 1384: 22) برگزیدند. بنابراین، با وجود روشن بودن مفهوم آن میبینم که مترجمان تا حدّ زیادی اختلاف نظر دارند و برخی آن را نادیده گرفتهاند، فولادوند آن را قید کیفیّت در نظر گرفته است و مشکینی و معزّی آن را قید تأکید شمردهاند. البتّه صاحب شرح رضی نیز بر این باور است که میتوان «قَد» را در این آیه به معنای تحقیق هم در نظر گرفت (ر.ک؛ رضی، ج 6: 1389).
امّا در باب حرفِ «قَد» در آیة﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَد تَّعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ: هنگامى را که موسى به قومش گفت: اى قوم من! چرا مرا آزار مىدهید با اینکه مىدانید من فرستاده خدا به سوى شما هستم؟ هنگامى که آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت؛ و خدا فاسقان را هدایت نمىکند!﴾ (الصّف/ 5)، در میان نحویان و مفسّران اختلاف نظر وجود دارد. مؤلّف الإعراب المفصّل ادّعا میکند که «قَد» در این آیه، دلالت بر تقلیل دارد (ر.ک؛ صالح، 1993م.، ج 11: 502)، امّا مفسّران و نیز محمود صافی آن را قید تأکید میدانند (ر.ک؛ صافی، 1995م.، ج 28: 233) و میگویند: «قَد تَعلَمُونَ؛ یَعنِی تَعلَمُونَ حَقّاً أَنَّی...» (طبری، 1994م.، ج 7: 286) یا «عَالِمِینَ عِلماً یَقِیناً/ قَطعِیّاً» (زمخشری، 1998م.، ج 6: 104؛ قرطبی، 2006 م.، ج 20: 439؛ رازی، 1981م.، ج 29: 313 و آلوسی، بیتا، ج 28: 85). در پاسخ این اعتراض که «قَد» هنگامی قید تأکید است که با فعل ماضی بیاید، میگویند: «قد» اگر برای تقلیل یا تکثیر باشد، مفهوم فعل مضارع را به ماضی تبدیل میکند (ر.ک؛ مرادی، 1992م.: 260 و آلوسی، بیتا، ج 2: 8)، و «قَد تَعلَمُونَ أَی قَد عَلِمتُم» (ابو حیّان، 1993م.، ج 8: 259) و در پاسخ اینکه چرا فعل مضارع پس از «قَد» آمده است، میگویند: «برای بیان استمرار است» (همان، ج 4: 115 و ر.ک؛ ابنعاشور، ج 28: 179 و آلوسی، بیتا، ج 28: 85). امّا گویا مترجمان در نادیده گرفتن وجود این قید اتّفاق نظر دارند، لذا گاهی فعل را بدین گونه ترجمه کردهاند: «در صورتی که بر شما معلوم است» (الهی قمشهای، 1387: 794)، «در حالی که میدانید» (مشکینی، 1387: 551 و بهرامپور، 1386: 551)، «با اینکه میدانید» (مکارم شیرازی، 1373: 384؛ فولادوند، 1384: 551) و یا «و دانید شما» (معزّی، 1372: 551)؛ یعنی با اینکه دیدیم مفسّران برای آن قیدهایی چون «حقّاً/ یقیناً/ قطعاً» و برای وجودش در آیه استدلالهایی بیان کردهاند، امّا گویا اینکه برگردان فعلِ «قَد تَعلَمُون» در نظر مترجمان با فعلِ «تَعلَمُون» هیچ تفاوتی ندارد؛ یعنی «قَد» در آیه، کَأن لَمیَکُن تلقّی شده است.
افزون بر این، در آیة ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ یُکَذِّبُونَکَ وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ: ما مىدانیم که گفتار آنها تو را غمگین مىکند، ولى (غم مخور! و بدان که) آنها تو را تکذیب نمىکنند، بلکه ظالمان، آیات خدا را انکار مىنمایند﴾ (الأنعام/ 33)، برخی «قَد» را در معنای آن «رُبَّما»یی میدانند که بر فزونی و کثرت فعل دلالت دارد (ر.ک؛ زمخشری، 1998م.، ج 2: 338؛ آلوسی، بیتا، ج 7: 134 و صالح، 1993م.، ج 3: 207) و صاحب البحر المحیط بر این باور است که مفهوم تکثیر از سیاق کلام فهمیده میشود، نه از «قَد» که در اینجا حرف توقّع است (ر.ک؛ ابوحیّان، 1993م.، ج 4: 114) و برخی نیز آن را حرف تحقیق و تأکید دانستند (ر.ک؛ صافی، 1995م.، ج 7: 128).
امّا گاهی مترجمان آن را نادیده گرفتهاند و فعل را به صورتِ «ما میدانیم» (الهی قمشهای، 1387: 182 و مکارم شیرازی، 1373: 92) به فارسی برگرداندهاند و گاهی همراه یک قید و به صورتِ «به یقین میدانیم» (مشکینی، 1387: 131 و فولادوند، 1384: 131)، «همانا دانیم» (معزّی، 1372: 131) و یا «ما نیک میدانیم» (بهرامپور، 1386: 131) ترجمه کردهاند؛ یعنی به یک شکلی تلاش کردند تا «قَد» را در ترجمة خود ببینند.
افزون بر این، ناهماهنگی در برگردان ادوات تقلیل و تکثیر، میتوان شکل دیگری را از این چالش در ترجمة آیاتی که این حرف را در خود دارند، مورد بررسی قرار داد و آن ناهمگونی ترجمة یک مترجم در آیات متفاوت است که در بررسی آیات پیشین، این ناهمگونی گاهی دیده میشد، امّا اکنون صرف نظر از دیدگاه نحویان و مفسّران، میخواهیم به مقایسة چند نمونه از برگردانهای مترجمان بر اساس این دیدگاه بپردازیم. بنابراین، آیات زیر را برای این بررسی به عنوان نمونه برمیگزینیم:
1ـ ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ: ما مىدانیم سینهات از آنچه آنها مىگویند، تنگ مىشود﴾ (الحجر/ 97).
2ـ ﴿لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضًا قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ: صدا کردن پیامبر را در میان خود، مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهى؛ خداوند کسانى از شما را که پشت سر دیگران پنهان مىشوند، و یکى پس از دیگرى فرار مىکنند مىداند! پس آنان که فرمان او را مخالفت مىکنند، باید بترسند از اینکه فتنهاى دامنشان را بگیرد، یا عذابى دردناک به آنها برسد!﴾ (النّور/ 63).
3ـ ﴿أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ وَیَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ: آگاه باشید که براى خداست آنچه در آسمانها و زمین است؛ او مىداند آنچه را که شما بر آن هستید، و (مىداند) روزى را که بهسوى او بازمىگردند؛ و (در آن روز) آنها را از اعمالى که انجام دادند، آگاه مىسازد؛ و خداوند به هر چیزى داناست!﴾ (النّور/64).
4ـ ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنکُمْ وَالْقَائِلِینَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنَا وَلَا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا: خداوند کسانى که مردم را از جنگ بازمىداشتند و کسانى را که به برادران خود مىگفتند: بهسوى ما بیایید، بخوبى مىشناسد؛ و آنها (مردمى ضعیفاَند و) جز اندکى پیکار نمىکنند!﴾ (الأحزاب/ 18).
اکنون با نگاهی به ترجمة چهار فعل مضارع در چهار آیة فوق که همراه حرفِ «قد» آمدهاند، در شش ترجمة گوناگون درمییابیم که نه تنها مترجمان رویة واحدی در برگردان این افعال در پیش نگرفتهاند، بلکه حتّی در ترجمة یک مترجم نیز وحدت رویه به چشم نمیخورد؛ یعنی در آیات گوناگون برابر نهادههای متفاوتی برای «قَد» برگزیدند:
قمشهای: ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ...﴾ (الحجر/ 97)؛ «ما میدانیم» (الهی قمشهای، 1387: 376)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ...﴾ (النّور/ 63)، «خدا آگاه است» (همان: 509)، ﴿قَدْ یَعْلَمُ...﴾ (النّور/ 64)، «البتّه خدا از آن آگاه است» (همان)، ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ...﴾ (الأحزاب/ 18)، «خدا....به خوبی آگاه است» (همان: 595). چنانکه ملاحظه میشود، مترجم در برگردان این چهار آیه، در دو مورد از قید (البتّه و بهخوبی) استفاده کرده است و در دو مورد دیگر، بهویژه آیة نخست، با اینکه حرفِ (لَ) نیز بر سَرِ «قَد» آمده است که خود نیز دلالت بر تأکید دارد (ر.ک؛ ابنهشام، 1979م.، ج 1: 330)، از هیچ قید تأکیدی استفاده نکرده است.
اکنون اگر در برگردانهای مترجم بعدی دقّت کنیم:
﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ...﴾ (الحجر/ 97)، «و به یقین ما میدانیم» (مشکینی، 1387: 267)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ...﴾ (النّور/ 63)، «همانا....میشناسد» (همان: 359)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ...﴾ «حتما....میداند» (النّور/ 64) (همان)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ...﴾ (الأحزاب/ 18)، «قطعاً میشناسد» (همان: 420). با دقّت در این نمونهها، پی میبریم که این مترجم در آیات فوق، اگرچه چهار فعل را با چهار قید متفاوت (بهیقین، همانا، حتماً، قطعاً) ترجمه کرده است، امّا یک وجه مشترک در آنها دیده میشود و آن اینکه به هر حال، هیچ فعلی را بدون قید ترجمه نکرده است؛ یعنی سعی کرده بهگونهای حرفِ «قَد» در برگردانها دیده شود.
در برگردانهای مترجم بعدی دقّت شود:
﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ...﴾ (الحجر/ 97)، «ما میدانیم» (مکارم شیرازی، 1373: 181)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ...﴾ (النّور/ 63)، «خداوند... میداند» (همان: 245)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ...﴾ (النّور/ 64)، «او میداند» (همان)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ...﴾ (الأحزاب/ 18)، «خداوند... بهخوبی میشناسد» (همان: 288). با توجّه به این ترجمهها، مشاهده میشود تنها در آیة پایانی است که از قید «بهخوبی» بهره گرفته است. امّا چرا؟ مشخّص نیست و در دیگر فعلها حرفِ «قَد» اصلاً دیده نشده است. با نگاهی به تفسیر نمونه میبینیم عیناً همین عبارات به ترتیب، «ما میدانیم...» (مکارم شیرازی، 1387، ج 11: 162»، «خداوند میداند» (همان، ج 14: 597)، «او میداند» (همان: 598)، «به خوبی میشناسد» (همان، ج 17: 252) تکرار میشود، امّا وقتی به شرح و توضیح همین آیة ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ...﴾ در این تفسیر نگاه کنیم، میبینیم دیگر قید «بهخوبی» که در ترجمة قرآن ایشان و نیز در تفسیر آمده بود، اینجا حذف میشود و از این فعل، به صورتِ «خداوند میداند» تعبیر میکند. این بدین معناست که ایشان در ترجمة خود اصراری هم بر آوردن این قید نداشتند (ر.ک؛ همان: 253).
امّا مترجم چهارم نیز همانند مترجم نخست (مشکینی) سعی کرده است تا در تمام آیات مذکور، برای حرفِ «قَد» یک برابرنهادهای چون (همانا، بهدرست، بسا) برگزیند: ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ...﴾ (الحجر/ 97)، «همانا میدانیم» (معزّی، 1372: 267)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ...﴾ (النّور/ 63)، «همانا داند خدا» (همان: 359)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ...﴾ (النّور/ 64)، «به درست میداند» (همان)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ...﴾ (الأحزاب/ 18)، «بسا داند خدا» (همان: 420). گویا او در آیة اخیر، «قَد» را حرف تکثیر دانسته، از قید «بسا» استفاده کرده است و در دیگر موارد، آن را حرف تأکید به شمار آورده است.
برگردانهای مترجم پنجم نیز چنین است:
﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ ...﴾ (الحجر/ 97) «قطعا میدانیم» (فولادوند، 1384: 267)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ...﴾ (النّور/ 63)، «خدا میداند» (همان: 359)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ...﴾ (النّور/ 64)، «بهیقین... میداند» (همان)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ...﴾ (الأحزاب/ 18)، «خداوند میشناسد» (همان: 420). با دقّـ در این برگردانها درمییابیم که او در دو مورد، یعنی آیة نخست و سوم، برای حرفِ «قَد» قید تأکید آورده است، امّا این قیدها ناهمسان هستند؛ یعنی یک بار از «قطعاً» و بار دیگر از «بهیقین» بهره گرفته است، ولی در دو مورد دیگر، یعنی دوم و چهارم این حرف را نادیده انگاشته است و تنها به برگردان فعل بسنده کرده است.
مترجم اخیر نیز تلاش کرده تا در تمام موارد مذکور، فعل را با قیدی همراه سازد: ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ ...﴾ (الحجر/ 97)، «ما به خوبی میدانیم» (بهرامپور، 1386: 267)، ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ...﴾ (النّور/ 63)، «خدا...خوب میشناسد» (همان: 359)؛ ﴿قَدْ یَعْلَمُ...﴾ (النّور/ 64)، «بهیقین میداند» (همان) و ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ...﴾ (الأحزاب/ 18)، «همانا خدا....بهخوبی میشناسد» (همان: 420). امّا اینکه مترجم بر چه اساسی این قیدهای گوناگون را برگزیده، مشخّص نیست! آیا تفاوتی بین این قیدها در فارسی نیست؟! یا نه، حرفِ «قَد» در آیات فوق دلالت بر این معانی متفاوت دارد و مترجم آیات را بررسی کرده است و بر اساس سیاق هر جمله، قید مناسبی برگزیده است؟ پرسش دیگر اینکه چرا در آیة اخیر که فولادوند آن را بدون قید، قمشهای و مکارم با قیدِ «بهخوبی»، مشکینی با قیدِ «قطعاً» و معزّی با قیدِ «بسا» ترجمه کردهاند و بهرامپور از دو قید«همانا» و «بهخوبی» استفاده کرده است؟
البتّه این پرسشهای بیپاسخ در باب دیگر ترجمهها نیز صدق میکند؛ مثل ترجمة مشکینی که از قیدهای گوناگون استفاده کرده است و ترجمههای دیگری که گاهی آیهای را گزینشی و با قید ترجمه کردهاند و آیة دیگری را بدون قید، و نکتههای ظریف دیگری که نیاز به بررسی جداگانه دارد و امید است که پژوهشگران و مترجمان با همکاری صمیمانه بتوانند این کاستیهای ترجمه را در قرآن کریم جبران کنند تا ترجمههای علمیتری در دسترس خوانندگان عزیز قرار گیرد. پس گام نخستی که باید یک مترجم در برگردان آیات فوق بردارد، تعیین نوع واژة «قَد» است و گام بعدی گزینش برابرنهادهای همسان در آیات گوناگون برای آن است، بهویژه وقتی که برای دلالت بر یک مفهوم واحد به کار رفته باشد. بنابراین، مترجمان محترم، بهویژه مترجمان متون دینی، باید پیش از پرداختن به ترجمة هر متن، مطالعاتی در زمینة نکات ظریف زبان مبدأ و مقصد داشته باشند، تا از لغزشهای احتمالی، همانند مواردی که در این مجال اندک بیان کردیم، در امان باشند.
نتیجهگیری
1ـ نکتهای که لازم است مترجمان در این راستا به آن توجّه داشته باشند، این است که ادوات تقلیل و تکثیر، گاهی به دلیل شباهت با ادوات دیگر در قرآن کریم، و گاهی به دلیل دلالت بر مفاهیم گوناگون، چالشی در برگردان قرآن کریم است.
2ـ گاهی یک مترجم واژة واحدی را در دو آیه به دو شیوة گوناگون ترجمه میکند، در صورتی که هیچ تفاوتی بین ساختار یا سیاق آن دو آیه دیده نمیشود که در صورت بازنگری ترجمهها، بر اساس یک دیدگاه علمی، میتوان این ناهمگونی را در ترجمه اصلاح و این کاستی را جبران کرد.
3ـ بنابراین، یک مترجم برای برونرفت از چالش موجود در برگردان ادوات تقلیل و تکثیر، لازم است پیش از ترجمه، فرایند علمی زیر را بپیماید:
الف) نخست اینکه با پژوهشی در مفهوم این ادوات بر تمام دلالتهای آن واقف باشد.
ب) به کمک فرهنگهای لغت و کتب تفسیر، نخست انواع این ادوات را در زبان مبدأ بیابد تا در انتخاب برابرنهادة آن در زبان مقصد اشتباهی رخ ندهد.
ج) از آنجا که این واژگان کارکرد قیدی دارند، لازم است با مراجعه به کتب نحوی، از شیوههای کاربرد و کارکرد آنها در جمله آگاهی پیدا کند تا در تعیین رکن مقیّد جمله جابجایی صورت نگیرد که باعث تغییر مفهوم کلام شود.