Editorial

Authors

Abstract

Relevance Theory is one of the most efficient approaches in examining the relationship between texts and the way they are perceived by the audience. Considering the fact that religious texts address a general audience, the present paper aims to study the factors which increase or decrease the relevance level of the religious texts translated to Persian as well as the procedures of enhancing the relevance level for Persian-speaking audiences. To this end, 5 context-based Quranic verses as well as their corresponding translations were analyzed. This qualitative study was conducted in the framework of discourse analysis and contextual analysis. The analysis included seven questions which revealed key concepts in each verse. All translations were analyzed based on those key concepts and, therefore, the factors influencing the extent of processing efforts were identified. Thus, through a pathology of the necessity of high processing efforts by the audience in perceiving religious texts, the study analyzed the performance of translators in providing necessary assumptions to the audience in order to decrease the processing efforts and increase the relevance of the text.

Keywords

مفهوم «رمزبندی» و «رمزگشایی» از پرکاربردترین مفاهیم در بحث ارتباطات انسانی است. برمبنای «مدل رمزگان» در واکاوی مقولة ارتباط، هرگاه فردی قصد انتقال پیامی داشته باشد، آن را بر اساس واژگان و دستور زبانی که به آن «سخن» می­گوید، رمزبندی می­کند. برون­داد این فرآیند، نشانه­ای خواهد بود که مخاطب آن را دریافت و رمزگشایی می­کند تا پیام موجود در آن را دریابد. اگرچه این فرآیند دوسویه یکی از عوامل ضروری در مقولة ارتباط انسانی است، اما در توضیح تمامی جوانب این ارتباط ناموفق است (گات، 1992: 54).

یکی از مشکلات این مدل پاسخ ندادن به این مسأله است که یک «سیگنال» که به‌صورت زبانی رمزبندی شده، چگونه توسط دو مخاطب مختلف در دو بافت متفاوت از یکدیگر رمزگشایی می‌شود. به­ عنوان مثال عبارت «چقدر سرده!» در یک موقعیت می‌تواند به صورت «لطفا پنجره را ببندید!» رمزگشایی شود و در موقعیتی دیگر به‌صورت «لطفا یک چایی داغ­تر بیاورید!». می­توان این­طور عنوان کرد که بافت عاملی تعیین کننده در این فرآیند است، اما نحوة توضیح این امر در «مدل رمزگان» مشخص نیست. مشکل دیگر این مدل آن است که اطلاعات رمزبندی شده به‌صورت زبانی، انتقال کامل معنای مدّ  نظر را تضمین نمی­کند. گات می­گوید: «اطلاعات بیشتری نیاز است تا اسکلت زبانی به گزاره­ای تمام و کمال بدل شود» (گات، 1992: 12).

آن­چه می­تواند به عنوان جایگزینی برای مدل رمزگان پیشنهاد شود، «ارتباط استنباطی» است که در آن بر اساس ادبیات نظریة «مناسبت»، فرستندة پیام، محرّکی در اختیار گیرندة پیام قرار می­دهد. دو کارکرد این محرّک عبارتند از: مطلع کردن مخاطب از قصد انتقال اطلاعاتی خاص (قصد ارتباطی)؛ و انتقال اطلاعات مورد نظر به مخاطب (قصد اطلاعی)؛ (اشپربر و ویلسون، 2004). در نظریة «مناسبت» یک ارتباط که شامل هر دو مقصد یادشده باشد، ارتباط استنباطی- ظاهری نامیده می­شود. شرط موفقیت یک ارتباط در نظریة «مناسبت»، استنباط موفقیت­آمیز از قصد اطلاعی توسط مخاطب است (گات، 1992: 77).

با در نظر گرفتن مقولة استنباط موفق، آن­چه در نظریة «مناسبت» لحاظ می­شود «مسألة همه یا هیچ نیست، بلکه مسألة نسبت است» (اشبربر و ویلسون، 2004: 609). بر مبنای این نظریه هنگامی‌که تمامی عوامل دیگر را یکسان فرض کنیم، تلاش بیشتر برای پردازش و درک مقاصد نهفته در متن منجر به سطح پایین­تر مناسبت متن برای مخاطب خواهد شد. بنابراین مناسبت یک عبارت را می­توان با معیارهای پیشنهادشده در نظریة مناسبت بسنجیم. این معیارها عبارتند از «تأثیر بافتی» و «تلاش پردازش» (اشپربر و ویلسون، 1986: 45).

ترجمه یکی از مقولات زبان­شناختی است که تا کنون از منظر مدل رمزگان به آن پرداخته شده است. بنا بر این مشکلات و نارسایی­های این مدل از یک سو و توضیحات پذیرفتنی مدل استنباطی از سوی دیگر ما را به این نتیجه می­رساند که باید ترجمه و مسائل زبانی مرتبط با آن را از دیدگاه این نظریه مورد بررسی قرار دهیم تا همان­طور که گات عنوان می­کند: «بدین­وسیله شناخت بهتری از ماهیت ترجمه داشته باشیم» (گات، 1992: 15).

از آن­جایی که ترجمه در گام نخست تشخیص مقاصد متن مبدأ توسط مترجم، در گام دوم بیان این مقاصد به زبان مقصد توسط وی و در گام سوم تشخیص مقاصد بیان شده توسط مخاطب است، این مقوله را می­­توان در چارچوب مدل استنباطی و نظریة مناسبت تحت مطالعه و بررسی قرار داد. بنابراین تمامی مراحل و شرایط یادشده در مقولة ارتباط را می­توان به ترجمه به­ عنوان وسیله و فرآیند ارتباط تعمیم داد و لذا معیارهای پیشنهاد شده در این نظریه برای سنجش سطح مناسبت یک عبارت در ترجمه نیز معتبرند.

نظریة «مناسبت» برای نخستین بار توسط ارنست آگست گات در مطالعات ترجمه به کار بسته شد. گات (1992) مقدمه­ای بر اصول مدل استنباطی و نظریة «مناسبت» ارائه می­دهد و این نظریه را در مسائل مرتبط با کتاب مقدس به کار می­بندد. در سال (2006) گات به مطالعة دانشی پرداخت که در درک یک متن ضروری است و در این مطالعه از ابزارهای مفهومی نظریة «مناسبت» استفاده کرد. مطالعات معدودی این نظریه را در آثار فارسی به کار بسته‌اند که از آن جمله می­توان به اسفندیاری و جمشید (2011) و جمشید و رحیمی (2012) اشاره کرد که سطح مناسبت و عوامل افزایش تلاش پردازش در ترجمه­های  فارسی رمان­های انگلیسی را بررسی کرده‌اند.

از جملة انواع متون که می­توان از دیدگاه نظریة «مناسبت» به آن پرداخت، متن
دینی است. جابز (2007) با تکیه بر اصول نظریة «مناسبت» به مقولة وفاداری در
ترجمة متون مقدس، از جمله قرآن پرداخته است. العوی (1389) نیز اگر­چه به مسائل مرتبط با ترجمه نپرداخته، اما با ذکر نمونه­هایی از آیات قرآن، مناسبت و انسجام واحدهای زبانی در متن قرآن را بررسی کرده است. متون دینی در عین حال که در جوامع مشخص و به زبان­های مشخص پدید آمده­اند، در همة جوامع و به همة زبان­ها مخاطب دارند. از سوی دیگر این متون از سویة زمانی نیز فاصلة زیادی با مخاطب امروزی دارند. بنا براین آگاهی مخاطب از بافت ویژة این متون نقش به­سزایی در فرآیند فهم وی از آن­ها دارد. در شمار متون دینی یکی کتاب آسمانی قرآن است که شرایط یاد شده بر آن صادق است.

در ساختار متون بافت­محوری همچون متن قرآن، واژگانی بر کارند که به‌عنوان محرّک­های شناختی، پیش­فرض­های بافتی ذهن مخاطب مبدأ را برمی­انگیزند و سبب می­شوند وی معنا و منظور متن را به­ درستی دریابد. بنابراین پردازش و درک این متون به وجود این پیش­فرض­ها در ذهن مخاطب وابسته است. در ترجمة متون بافت­محور، اگر پیش­فرض­های مخاطب مبدأ در ذهن مخاطب مقصد وجود نداشته باشد، انتقال رمزهای واژگانی به ­تنهایی، ارجاع ذهن مخاطب مقصد به معانی بافتی را تضمین نمی­کند؛ زیرا در نبود پیش­فرض­های بافتی، این رمزگان­ها دیگر نقش محرّک نخواهند داشت. این‌چنین، فقدان پیش­فرض­های بافتی به افزایش تلاش مخاطب برای پردازش متن می‌انجامد و در پی کاهش سطح مناسبت متن برای مخاطب، منجر به عدم دریافت یا دریافت نادرست متن از سوی وی می­شود. در چنین شرایطی ضروری است مترجم پیش­فرض­های لازم برای درک متن را به ­نوعی برای مخاطب مقصد فراهم آورد تا با کاهش تلاش پردازش، سطح مناسبت متن را برای وی افزایش دهد.

1-1. طرح مسأله

از جمله آسیب­های ترجمه­های فارسی قرآن، که البته از دید پژوهشگران و ارزیابان این آثار پنهان نمانده، پایین بودن سطح مناسبت برخی جملات برای مخاطب فارسی‌زبان و عدم تعادل تأثیر بافتی این جملات با متن اصلی است. این نمونه­ها در گذر از متن اصلی به متن ترجمه، عناصر معنایی و مفاهیمی را با خود منتقل می­کنند که زادة بافت زبانی و اجتماعی متن مبدأ هستند و از این رو برای مخاطب فارسی‌زبان با پیش­فرض­های ذهنی و پس­زمینه­های فکری-اجتماعی مختص خود مناسبت پایینی دارند.

اگرچه مترجمان با ارائة اطلاعات پیش­فرضی لازم، بخشی از ارجاعات بافتی متن قرآن را استادانه به زبان فارسی گذر داده­اند، در نمونه­هایی پیش­نیاز ادراکی مخاطب را فراهم نیاورده­اند و وی را از منظور متن اصلی به درستی آگاه نکرده­اند (ر.ک. جواهری، 1387).

در بررسی ترجمه­های قرآنی نارسا و مبهم برای مخاطبان فارسی­زبان، کاربست نظریة «مناسبت» چارچوبی کارآمد فراهم می­آورد. به گفتة  گات «هرگاه مخاطب یک اثر مخاطبی نباشد که اثر اصلی به زبان او خلق شده، عمل انتقال قصد اطلاعی ممکن است به ارتباط نادرست یا قطع کامل ارتباط منجر شود» (گات، 1992: 36). به عبارت دیگر یک ارتباط استنباطی بدون تدارک پیش­فرض­های لازم مقدور نخواهد بود. در ترجمه برای مخاطبی که پیش­فرض­های کاملاً یا تا حدی متفاوت از مخاطب متن اصلی دارد، وقتی پیش­فرض­های مناسب در اختیار وی قرار نگیرد، برداشت او کاملاً یا تا حدی متفاوت از برداشت مخاطب متن اصلی خواهد بود. با در نظر گرفتن شروط ارتباط‌پذیری، «یک تفسیر خاص از متن در هر بافتی قابل بازیابی نیست، بلکه تنها در بافتی قابل بازیابی است که در آن ملزومات پردازش حداکثری فراهم شده باشد» (گات، 28:1992). بنابراین در محیط فارسی­زبان به‌عنوان «وضعیت ارتباطی ثانوی» برای قرآن، درک صحیح برخی از گزاره­های وابسته به بافت قرآن به تلاش پردازش بسیار بالایی از سوی مخاطب نیاز دارد و در صورتی ­که مترجم در تدارک پیش­فرض­های لازم برای مخاطب ناموفق عمل کند، فرآیند درک و تفسیر گزاره­های یاد شده نیز ناموفق خواهد بود.

2-1. روش‌شناسی

برای تحقیق پیش رو به سه دلیل روش کیفی برگزیده شده است.

1. کاربست نظریة «مناسبت» در ارزیابی ترجمة متون دینی به ­ویژه در زبان فارسی مجال اندکی یافته و در این زمینه پژوهش­های چندانی انجام نشده و بنا بر نظر هیام و کروکر (2009) هنگامی­که پژوهش­های انجام شده در یک موضوع اندک باشد، روش کیفی در تحقیق بر آن موضوع، بسیار سودمند خواهد بود.

2. از دیگر سو این تحقیق به شناخت جنبه­ای از پیچیدگی­های امر ترجمة متون دینی می­پردازد و می‌کوشد پیرامون مسائل مطرح در این عرصه به دریافتی نو برسد. غایت تحقیق کیفی نیز «کشف ایده­ها و دریافت­های نو و حتی تولید نظریه­های جدید است» (هیام و کروکر 1009: 9).

3. از جمله کانون­های اصلی تمرکز در تحقیق کیفی، عامل انسانی و نحوة
تجربه و تفسیر پدیده‌ها توسط وی در بافتی خاص و در زمانی خاص است. پدیدة
مورد مطالعه در تحقیق حاضر نیز، ترجمه­های متون دینی و مسألة مطرح در این
میان، چگونگی دریافت آن­ها از سوی مخاطب فارسی­زبان به ­عنوان عامل انسانی
است.

3-1. نمونه­­های مورد مطالعه

به منظور انجام مطالعة حاضر پنج آیه از قرآن به روش نمونه­برداری هدفمند انتخاب شده است. هدف در این انتخاب به دست دادن نمونه­هایی بوده که از سویة معنا و منظور شناختی وابستگی تعیین­کننده­ای به بافت متن اصلی دارند. این آیات نمونه­هایی گویا از مسألة مورد بحث هستند که از میان نمونه­های یادداشت شده توسط نگارندگان در طول مطالعات خود در حوزة ترجمه قرآن برگزیده شده­اند. نمونه­های یادشده به ترتیب عبارتند از «مائده/ 130»، «احزاب/ 4»، «مسد/ 1»، «تکویر/ 4»، «صافات/49». همچنین در میان ترجمه­های متعدد قرآن، از چهار ترجمه­ای استفاده شده که نظر به برون­ دادیشان در رویارویی با آیات بافت­محور منتخب، از روش­های نسبتاً مختلفی استفاده کرده­اند. این چهار ترجمه عبارتند از ترجمه‌های محمد مهدی فولادوند، سید جلال الدین مجتبوی، ابوالفضل بهرام پور و آیت الله علی مشکینی. گفتنی است که وجه اشتراک این آیات وابستگی شدید واژگان‌شان به بافت متن اصلی است؛ هرچند ممکن است از سویة بلاغی یا معنی شناختی اسلوب­های مختلفی داشته باشند. از سوی دیگر عباراتی که هر یک از مترجمین به دست داده­اند بسته به رویکرد ایشان در ترجمه و فراخور سبک کلی ترجمة هر یک از ایشان است. اگر نمونه­هایی از ترجمة ایشان تحلیل شده، این به معنای نقد سبک ترجمه یا رویکرد کلّی ایشان در ترجمه نیست؛ رویارویی این نوشتار با این نمونه­ها تنها برای تحلیل سطح مناسبت چند مثال است که به عنوان ترجمه برای آیات منتخب در دسترس مخاطبین قرار گرفته­اند.

برای سامان­بخشی به نمونه­ها و آسان­سازی ارجاع به آن­ها، آیات یادشده به ترتیب با شماره‌های 1 تا 5 و ترجمه­های مترجمین به ترتیب با حروف ابجد الف تا دال مشخص شده­اند.

4-1. شیوة مطالعه

از جمله شیوه­های تحقیق کیفی که به ­ویژه، در عرصة مطالعات زبانی به کار گرفته می­شود، «تحلیل گفتمان» است. این شیوه در راستای فهم محقّق از چگونگی کاربرد زبان در فرآیند ارتباط به کار بسته می‌شود. از آن­جا که تمرکز بر متن و کاربست نظریة «مناسبت»، این مطالعه را در بستر دو مقولة زبان و ارتباط به پیش می­برد، تحلیل گفتمان شیوه­ای بسیار کارآمد برای گردآوری و تحلیل داده­های مورد بحث در این تحقیق خواهد بود.

از کارسازترین ابزارهایی که تحلیل گفتمان به دست می­دهد، «تحلیل بافتی» است. به گفتة بیرنت تحلیل بافتی عبارت است از «مطالعة نظام­مند شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فلسفی، مذهبی و زیبایی شناختی که در زمان و مکان پیدایش متن وجود داشته­اند یا می­توان تصور کرد که وجود داشته­اند» (بیرنت، 2008 : 58). بیرنت (2008) هفت پرسش را پیش می­نهد که باید در چهارچوب تحلیل متنی پاسخ داده شوند. در گسترة تحقیق حاضر این هفت پرسش همگی کاربرد می­یابند:

1. متن به­ مثابة یک متن دربارة خود چه می­گوید؟

2. متن دربارة مخاطبی که در ظاهر برای او خلق شده به ما چه می­گوید؟

3. به نظر می­رسد قصد خالق اثر چه بوده است؟

4. سبب خلق متن چیست؟

5.آیا متن به منظور نوعی فراخوان برای اقدامی خاص خلق شده است؟

6. آیا متن به جای دعوت به عمل مستقیم، فراخوانی برای تفکر و تعمق است؟

7. آیا می­توان در متن شرایطی غیرمتنی یافت که خلق و دریافت متن را تحت تأثیر قرار می‌دهد؟

در تحلیل بافتی پنج آیه، چکیدة پاسخ به این هفت پرسش برای هر آیه، به ­طور جداگانه به دست داده می­شود. سپس بر واژگان بافت­محوری که در پاسخ­ها برجسته می­شوند، تمرکز می­گردد تا در ادامه، روش هر یک از ترجمه­ها در برخورد با واژگان برگزیده تحلیل شود.

5-1. نتایج

1. «مائدة/  103»: ﴿مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِیرَةٍ وَلاَ سَآئِبَةٍ وَلاَ وَصِیلَةٍ وَلاَ حَامٍ...

چهار واژة کلیدی این آیه «بحیرة»، «سائبة»، «وصیلة»و«حام» به ترتیب بر سه نوع شتر و یک نوع گوسفند خاص دلالت دارند که رسم عرب جاهلی به­ اختصاص احترام ویژه به آن­ها حکم می­کرده است. نظر به بافتار آیه که دلالت بر نفی موضوعیت این احکام دارد، مخاطبان این سخن کسانی هستند که از احکامی این­چنین آگاه هستند؛ بنابراین لازم است که مخاطب این احکام را بشناسد. ردّ موضوعیت این احکام با تأکید بر ادات نفی «ما» و «لا» در واکنش به تداوم پایبندی برخی از اعراب به احکام مردود جاهلی بوده است. این آیه دربارة موضوعی نفی شده و احکامی کنار نهاده شده سخن رانده که به بافت فرهنگی- اجتماعی زمان نزول برمی‌گردند.

2. «احزاب/ 4» : ﴿...وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ...﴾

واژة کلیدی «تُظاهِرونَ» به سنت اجتماعی «ظهار» (این­ که به همسرانشان می­گفته­اند پشت تو چون پشت مادرم است، و با این سخن او را بر خود حرام می­کرده­اند) اشاره دارد که مورد نفی آیه است. نظر به تکرار ضمیر «کم» (شما / تان)، آیه در خطابی مستقیم به باورمندان به این سنت و نیز آگاهان از این مقوله، می­خواهد اندیشة باطلی را نفی کند که در جامعة جاهلی بر اساس آن عمل می­شده است. آیه به توجه کردن بر بطلان و ترک اندیشه­ای فرا می­خواند که به بافت فرهنگی و روابط خانوادگی جامعة نزول، پیوند دارد.

3. «مسد/1» : ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ﴾

این آیه با در بر گرفتن دو فعل نفرین، در کلیت خود دلالت بر ذمّ عبدالعزی بن عبدالمطلّب دارد که از او با کنیة «ابو لهب» یاد شده است. فرض است مخاطب با مفهوم و کاربرد اجتماعی و فرهنگی «کنیه» آشنا باشد تا دریابد متن با کاربست «کنیه» که دلالت بر انتساب صفتی به شخصی دارد، مشار­الیه را به «لهب» یعنی «شعلة آتش» منسوب داشته است. بنا براین، این آیه که به اندیشیدن دربارة رویکرد منفی متن به مشارالیه فرا می­خواند، با بافت سیاسی و اجتماعی زمانِ نزول، پیوند دارد.

4. «تکویر/4» : ﴿وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ﴾

آیه با کاربست فعل ماضی برای رویداد مستقبل، با قطعیتّی ضمنی و بیانی موجز از رویدادی در زمان آینده خبر می­دهد. این خبر پیرامون رویدادی است مربوط به «العِشار» که به معنای «شتر آبستن ده ماهه» دلالت بر دارایی­های ارزشمند دارد. فرض است مخاطب قابلیت دریافتن معانی ضمنی آیه را داشته باشد تا بتواند پیام آیه را دربارة یکی از ابعاد رویداد مذکور دریابد. آیه به تعلق مخاطب به مادیاتی نظر دارد که وی را از دقت به پیام آیه بازمی­دارد و بر آن است تا تعمّق او را بر این مهم برانگیزد. کلمة «العِشار» رمز پیام آیه است که فهم این رمز مستلزم آگاهی از معنا و بار معنایی ویژة «العِشار» در بافت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعة نزول است.

5. «صافات/ 49» : ﴿کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَّکْنُونٌ﴾

آغازشدن آیه با ادات تشبیه «کأنَّ» نشان از گزاره­ای بلاغی دارد که «هُنَّ»
یعنی حوریان (مشبّه) را به تخم پوشیدة پرندگان (مشبّهٌ به) مانند می­کند. فرض
است مخاطب با آگاهی از دلالت بلاغی «بیضٌ مکنون» (زنان زیبا و دست­نخورده) وجه شبه این تشبیه را دریابد. متن با برانگیختن حسّاسیت­های تأثیرپذیرانة مخاطب، در پی توصیف زیبایی‌شناختی از فضای منظور و ترغیب احساسی وی است. دریافت پیام و تأثیر آیه، وابسته به آگاهی از کاربرد کنایی «بیضٌ مکنون» در بافت فرهنگی جامعة نزول است.

2. تحلیل داده­ها و بحث

همچنان­که اشاره شد، وجود «پیش­فرض­های بافتی» نزد مخاطب به کاهش «تلاش پردازش» وی می­انجامد و سطح مناسبت متن را برای او بالا می­برد. اگر معنارسانی را از ویژگی­های ترجمه بدانیم، در ترجمة آیات بافت­محور که فهم معنا به آگاهی از بافت وابسته است، برعهدة مترجم است که با در نظر گرفتن بافت جامعة مقصد، پیش‌فرض‌های لازم جهت درک متن را فراهم آورد و با بالا بردن سطح مناسبت متن از عدم دریافت یا دریافت نادرست فحوای آیات جلوگیری کند.

در ادامه، عوامل افزایش تلاش پردازش در چهار ترجمة یادشده بررسی خواهد شد تا روش هر ترجمه در فرآهم آوردن پیش­فرض­های بافتی لازم برای درک متن را، که منجر به کاهش تلاش پردازش می­شوند، ارزیابی کنیم.

1-2. «مائدة / 103» :

الف: «خدا [چیزهاى ممنوعى از قبیل:] بحیره و سائبه و وصیله و حام قرار نداده است».

ترجمة «الف» عینِ چهار واژة بافت­محور را به متن مقصد منتقل کرده و بنا براین چیستی آن­ها را مشخص نکرده است، اما با افزودن یک کروشة توضیحی، نظر به بافت آیه، یکی از لایه­های معنایی مشترک در هر چهار واژه، یعنی ممنوعیت آن­ها، را به مخاطب ارائه کرده و با ارائة بخشی از پیش­فرض­های لازم تا حدی از تلاش پردازش مخاطب کاسته است.

ب:«خدا دربارة هیچ گوش شکافته‏اى و نه هیچ واگذاشته‏اى و نه هیچ به هم پیوسته‏اى و نه هیچ پشت نگاه داشته‏اى حکمى نکرده است».

ترجمة «ب» دقیقاً بر خلاف ترجمة «الف»، عینِ چهار واژه را کنار گذاشته و کوشیده با کاربست کمترین واژگان مصداق­های چهار واژه را ارائه کند. از آن­جا که این چهار واژه در جامعة مقصد معادلی ندارند، مخاطب حتی با تلاش پردازش بالا، از این تشریح موجز به مدلول­های مورد نظر آیه نمی­رسد. به دیگر سخن، گرچه ترجمه از بُعد معناشناختی به تشریح چهار واژه پرداخته، از بُعد منظورشناختی چاره­ای برای هیچ یک نیندیشیده است.

ج: «خداوند [حکمى به عنوان‏] بحیره و سائبه و وصیله و حام مقرّر نداشته است».

ترجمة «ج» دقیقاً روش نمونة «الف» را پیش گرفته، با این تفاوت که در کروشۀ توضیحی، به یکی دیگر از لایه­های معنایی مشترک چهار واژه یعنی «حکم» اشاره کرده است، بنا براین این ترجمه نیز تنها اندکی از تلاش پردازش مخاطب کاسته است.

د: «خداوند هیچ حیوانى را به عنوان بحیره، سائبه، وصیله و حام (محترم و
ممنوع از تصرف) قرار نداده (1- شترى که پنج شکم زاییده باشد 2- شترى که به نذر براى بیمار آزاد شده باشد 3- گوسفندى که اولادش میان آن‌ها و بت‏ها مشترک باشد 4- شترى که ده شکم زاییده باشد، که در زمان جاهلیت استفاده از این‌ها را حرام مى‏شمردند)».

ترجمة «د» با افزودن واژة توضیحی «حیوان» ماهیت مصداق این چهار واژه را آشکار کرده است. همچنین با استفاده از پرانتز که قابلیت توضیحی بیشتری نسبت به کروشه دارد، یک بار درون آیه، به گوشه­ای از لایه­های مشترک چهار واژه یعنی «ممنوعیت و حُرمت» اشاره کرده و بار دیگر در پایان آیه، مصادیق هر چهار واژه را توضیح داده و سرانجام به بافت تاریخی آیة مورد نظر به این مفاهیم اشاره کرده است. هرچند نمونة «د» ملاحظات ایجازی را نادیده گرفته، پیش­فرض­های لازم را برای درک آیه با صرف کمترین تلاش پردازش به دست داده است.

2-2. «أحزاب/ 4» :

الف: «و آن همسرانتان را که مورد «ظِهار» قرار مى‏دهید مادران شما نگردانیده».

ترجمة «الف» در برگردان واژة کلیدی مدّ نظر با یک تغییر طبقه­ای فعل جمله (تُظَاهِرُونَ) را به مصدر (ظِهار) تبدیل کرده و آن را به متن مقصد منتقل کرده است. گرچه ترجمة این واژه را در گیومه گذاشته و بر خاص بودن آن تأکید کرده، اما هیچ کمکی به کاستن از تلاش پردازش مخاطب برای پی بردن به معنای این واژه نکرده و بنا براین، منظور آیه پنهان مانده است.

ب: «و زنانتان را که آنان را ظهار مى‏کنید مادرانتان نگردانیده».

ترجمة «ب» اصطلاح «ظهار کردن» را مستقیماً به زبان مقصد راه داده است. اما طبیعی است که مخاطب فارس­زبان به دلیل فقدان پیش­فرض­های فرهنگی لازم حتی با صرف تلاش پردازش بسیار به معنای آیه پی نبرَد.

ج: «و آن زنانتان را که ظهار مى‏کنید [و آن‌ها را مادران خود مى‏خوانید در واقع‏] مادران شما نگردانیده».

ترجمة «ج» در کروشه توضیحی به بخشی از کاربرد فرهنگی اصطلاح «ظهار» اشاره کرده و نشان داده مردی که این کار را انجام می­داده، همسر خود را همچون مادرش فرض می­کرده، اما چه بسا مخاطب درنیابد که نتیجة مترتب بر استفاده از این اصطلاح این است که آن مرد همسرش را بر خود حرام می­کرده است. به عبارت دیگر، اگرچه ترجمه کوشیده از تلاش پردازش مخاطب بکاهد، اما او را به دریافت صریح و درست منظور آیه، رهنمون نساخته است.

د: «و همسرانتان را که با آن‌ها ظهار مى‏کنید (با انشاء تشبیه آن‌ها به مادرانتان، آن‌ها را بر خود حرام مى‏کنید) مادرانتان قرار نداده».

ترجمة «د» افزون بر این­که اصل اصطلاح مبدأ را به متن مقصد آورده، در پرانتز توضیحی، از کیفیت کاربرد این اصطلاح و نتیجة مترتب بر آن نیز سخن گفته است. این­گونه، اطلاعات بافتی لازم برای درک این اصطلاح را در اختیار مخاطب گذاشته و تلاش پردازش مورد نیاز برای فهم منظور آیه را به حداقل رسانده است.

3-2. «مسد/ 1» :

الف: «بریده باد دو دست ابو لهب»

ب: «زیانکار- یا بریده- باد دو دست ابو لهب»

ج: «بریده باد هر دو دست ابو لهب»

د: «بریده باد هر دو دست ابو لهب»

برخورد هر چهار ترجمه با کنیه «ابولهب» به مثابة یک اسم خاص، سبب شده معنای ضمنی این واژه به مثابة یک کنیه به مخاطب ارائه نشود؛ یعنی انتساب شعلة آتش به شخص. حتی هیچ یک، نشانه­ای به کار نگرفته­اند تا تلویحاً به مخاطب گوشزد کنند که در فرهنگ زبان مبدأ کاربرد کنیه با کاربرد یک اسم خاص تفاوت دارد. بنا براین هیچ محرّکی در متن ترجمه وجود ندارد تا پردازش مخاطب را به سوی درک وی از  معنای نهفته در این کنیه سوق دهد.

4-2. «تکویر/ 4»:

الف: «وقتی شتران ماده وانهاده شوند».

ترجمة «الف» از میان لایه­های معنایی واژة مورد نظر، از عناصر «شتر» و«ماده» یاد کرده، ولی از سویی لایه­های دیگر (آبستنی و ده ماهگی) را به متن مقصد راه نداده و از سوی دیگر معنای ضمنی و منظور از واژة بافت­محور «العِشار» (دارایی­های ارزشمند) را روشن نکرده است. از این رو تلاش مخاطب برای پردازش آیه، نه به فهم وی از مصداق دقیق واژه می­انجامد و نه به درک منظور آیه.

ب: «و آنگاه که شتران آبستن رهاگذاشته شوند».

ج: « و آن‏گاه که شتران آبستن وا نهاده شوند».

ترجمه­های «ب» و «ج» نسبت به ترجمة «الف» لایة­ معنایی دیگری (آبستنی) را افزوده دارند، اما از سویة معناشناختی به لایة «ده ماهگی» اشاره­ای نکرده­اند و برای کاستن از تلاش پردازش مخاطب در راستای رسیدن وی به منظور آیه نیز سازوکاری نیندیشیده‌اند.

د: «و آن گاه که شتران آبستن ده ماهه (با ارزش‏ترین مال آن عصر) رها و بى‏صاحب مانند».

ترجمة «د» افزون بر این­ که از هر سه لایة معنایی واژه (شتر، آبستنی، ده ماهگی) یاد کرده، برای ارائة معنای ضمنی از پرانتز بهره برده و منظور آیه را از کاربست واژة بافت­محور «العِشار» در افزوده­ای مختصر به دست داده است. این­گونه، مخاطب با صرف تلاش اندکی معنای واژه و نیز منظور از کاربرد آن را درخواهد یافت.

5-2. «صافات/ 49» :

الف: «[از شدّت سپیدى‏] گویى تخم شتر مرغ [زیر پَر] ند».

ترجمة «الف» درون کروشة اولی به یکی از وجوه شبه برای تشبیه حوریان به
«بیض» اشاره کرده و ذهن مخاطب فارس­زبان را به یک شاخص زیبایی­شناختی
رهنمون ساخته است. در ادامه، این ترجمة واژة «مکنون» را در کروشة دوم معنا کرده،
اما به دلالت مجازی این واژه تصریح نکرده و گویا آن را در ذهن مخاطب مفروض پنداشته است. این نمونه با افزودن عبارات توضیحی از تلاش پردازش مخاطب کاسته و در درک بخشی از منظور بلاغی آیه به او کمک کرده، با این حال دریافت بخشی از منظور بلاغی آیه را که در «دست نخوردگی» نمود می­یابد، به عهدة پردازش او گذاشته است.

ب: « که گویى تخم‌هاى شترمرغند پوشیده.»

ترجمة «ب» دریافت وجوه بلاغی «بیض» و «مکنون» را به مخاطب واگذارده و به انتقال معانی صریح واژگان بسنده کرده است. در این نمونه هیچ رهنمودی برای رساندن پردازش مخاطب به دلالت تشبیهی آیه در کار نیست، اگر پیش­فرض­های زبیایی­شناختی لازم برای درک این تشبیه بلیغ نزد مخاطب فارس­زبان فراهم نباشد، وی در رمزگشایی این واژگان در راستای دریافت منظور بلاغی آیه موفق نخواهد بود.

ج: «[سیمین تن‏] گویى تخم ماکیانند که در پوشش نهاده‏اند».

ترجمة «ج» نیز همچون ترجمة «الف» افزون بر انتقال معانی صریح، یکی از وجوه تشبیه مربوط به واژة «بیض» را در کروشه آورده، اما به وجه بلاغی واژة «مکنون» اشاره­ای نکرده است. بنا براین در این ترجمه نیز اندکی از تلاش پردازش مخاطب کاسته شده است.

د: «گویى آنان تخم‏هاى پرندگانند، پوشیده (در زیر پر، یا در داخل پارچه، محفوظ از غبار و آلودگی)».

ترجمة «د» معانی صریح واژگان را ارائه کرده و بدون این­که از وجه شبه واژة «بیض» سخنی به میان آورده باشد، درون پرانتز به بسط معنای واژة «مکنون» پرداخته است. بنا براین ترجمة «د» به درک مخاطب از وجه شبه واژة «بیض» کمکی نکرده، اما از تلاش پردازش وی برای درک دلالت بلاغی «مکنون» کاسته است.

 

3. نتیجه گیری

نظر به این­که میزان تلاش پردازش مخاطب در خواندن یک متن با سطح مناسبت
آن متن برای وی رابطة معکوس دارد، کنش ترجمة قرآن مستلزم عنایت مترجم به
فراهم آوردن پیش­فرض­های لازم برای مخاطب زبان مقصد جهت افزایش کیفیت
درک متن است. مترجم برای ارائة پیش­فرض­های لازم به مخاطب می­تواند در
متن ورود کند و در راستای تشریح و بسط یا توضیح و تفسیر معنای واژگان بافت­محور و یا اشاره به منظور جمله، افزوده­هایی را به کار بندد. این افزوده­های معنا-
منظور شناختی در کاستن از تلاش پردازش مخاطب بسیار کارساز می­افتد و این­چنین سطح مناسبت متن را برای وی افزایش می­دهند. در صورتی که مترجم در راستای
فراهم آوردن پیش­فرض­های لازم از این راه‌کارها بهره نگیرد، با بی توجهی
به پیش‌نیازهای ادراکی مخاطب، تلاش پردازش وی را افزایش می­دهد (همچون نمونة4-2. الف، ب، ج/ 5-2. ب) و یا نهایتاً این تلاش را بی­سرانجام می­گذارد (همچون 2-2. ب)؛ چرا که صِرف انتقال رمزگان­های واژگانی در ترجمه، به انتقال محتوای متن اصلی نمی‌انجامد، بلکه توفیق در انتقال محتوا بیش از هر چیز به پیش­فرض­های بافتی مخاطب بستگی دارد.

از نکات قابل توجه در کاربست افزوده­های توضیحی این است که مترجم با پژوهش‌های مفید به اطلاعات دقیقی دربارة واحدهای زبانی بافت­محور برسد و در ارائة این اطلاعات از آن­چه به درک صحیح مخاطب نمی­انجامد (همچون 1-2. ب)، بپرهیزد. سپس یافته­های خود را با موجزترین واژگان به متن بیفزاید و از افزودن توضیحات غیر ضروری خودداری کند. اطلاعات غیرضروری نه تنها از تلاش پردازش نمی‌کاهد بلکه با اطالة کلام بر تلاش برای دریافت درون­مایة متن می­افزاید (همچون 5-2. د)؛ زیرا معیار انتقال دقیق محرّک از متن مبدأ، ارتباط­پذیری محرّک در بافت مقصد به طور برابر یا نسبتاً برابر است.

در این راستا مترجم می­تواند با خلاقیت خود از کارکردهای متنوع نشانه­های
نگارشی گوناگون بهره ببرد. نمونه­وار، در مواردی که بیان منظور آیه به روال سیاق
متن نیست و توضیحی موازی با پیشروی متن است، به جاست تا مترجم برای
ارائة توضیحات منظورشناختی از پرانتز استفاده کند (همچون 1-2 و 2-2 و 4-2 د). از دیگر سو به جاست افزوده­هایی که می­توانند در روند سیاق متن قرار گیرند و در خط جمله، خوانده شوند، درون کروشه ارائه شوند (همچون 1-2. الف و ج/ 2-2. ج). گیومه نیز با تأکید بر یک واحد زبانی می­تواند واژه یا عبارتی را در ترجمه برجسته سازد و به آن خصوصیت بخشد تا این­گونه نظر مخاطب را به ویژگی آن جلب کند (همچون 2-2. الف).

کاربست جایگزین­های نزدیک به فرهنگ مقصد برای عبارات و اصطلاحاتی که مخاطب فارس­زبان به­ کلی فاقد پیش­فرض­های لازم برای درک آن­هاست، تلاش پردازش را به حداقل ممکن می­رساند. این شیوه، متن مقصد را به پیش­زمینه ذهنی مخاطب نزدیک می­سازد و غرابت متن اصلی را می­زداید. به ­عنوان مثال در نمونة 4 به‌جای واژة «عشار» می­توان از مجازهایی همچون «مال و منال» استفاده کرد تا مخاطب با صرف کمترین تلاش پردازش به فحوای کلام پی ببرد. البته انتخاب معادل واژگانی در ترجمه، به متغیرهای گوناگونی - همچون هدف، رویکرد، سبک، حوزة مخاطب، درخواست سفارش دهندة ترجمه و ... بستگی دارد، بنا براین ممکن است مثال مذکور (مال و منال) برای هر ترجمه­ای مناسب نباشد. منظور از این مثال صرفاً اشاره به سودمندی استفادة مترجم از قابلیت­های زبانی و بینازبانی برای افزایش سطح مناسبت ترجمه است؛ گرچه چنین استفاده­ای در عمل، تابعی از متغیرهای دیگر خواهد بود.

به ­طور کلّی ترجمه­ای می­تواند کلّ معنای مدّ نظر متن اصلی را منتقل کند که
مخاطب آن به کلّ بافتِ مدّ نظرِ متن اصلی دسترسی داشته باشد. هر رویکردی به
ترجمه که معتقد است انتقال کلّ معنا تنها با ترجمة خوب بدون در نظر گرفتن تفاوت‌های بافت مقصد امکان­پذیر است، محکوم به شکست خواهد بود. هر چه تفاوت‌های بافتی
میان دو زبان بیشتر باشد، محتوایی که از طریق متن مقصد منتقل می­شود، از
محتوای مبدأ دورتر خواهد بود. زیرا در فرآیند درک معنا و منظور متن، به‌ویژه
درک متون بافت­محوری همچون متون دینی، قوانینی در کار هستند که روابط
علت و معلولی میان محرّک، بافت و تفسیر را تعیین می­کنند. ترجمه­هایی که به
بازتولید این قوانین در ترجمه اهمیت نمی­دهند و به مقتضیات ارتباط­پذیری پاسخ
نمی­دهند، یا به دیگر سخن با اصل مناسبت هم‌خوانی ندارند، در معرض این خطر
خواهند بود که هیچ‌گاه خوانده نشوند. به نظر می­رسد عنایت به سطح مناسبت متن
قرآن برای مخاطب فارس­زبان، برای مترجم دغدغه­ای به­جا و به­روز باشد. گرچه رویکردهای مبدأگرا در ترجمة قرآن بایستگی­های خود را دارند، ترجمه­های برآمده از این رویکردها به اندازه کافی در دسترس مخاطبین قرار دارند. بنا براین شایسته است ترجمه­های امروزین قرآن از تنگناهای تقید به ایجاز نحو قرآن گذر کنند و درون­مایه­های متن اصلی را به فضای ذهن و زبان مقصد نزدیک کنند. نظر به تفاوت­های بینازبانی و بینافرهنگی، تلاش مترجم برای رسیدن به هم‌پوشانی نحوی میان متن اصلی و ترجمة قرآن رو به آن‌جا دارد که ترجمه­ای با سطح مناسبت پایین به دست مخاطب مقصد برسد؛ این نتیجه به ویژه به هنگام رویارویی مخاطب با نمونه­هایی که پیوند محکمی با بافت دارند، خواندن ترجمه را در روندی فرساینده و گاه بی­سرانجام جاری می­کند. پس هر ترجمه­ای افزون بر فراهم آوردن اطلاعات تاریخی، اجتماعی و فرهنگی که برای درک متن بایسته است، باید بستری فراهم آورد تا مخاطب، مناسبت اطلاعات ارائه شده را با زندگی امروزی خود دریابد. ترجمة قرآن بایست چیزی فراتر از یک رمزگردانی ساده، هرچند بر اساس نحو فارسی باشد.

- «قرآن کریم»
- « قرآن کریم». (1383). ترجمه: ابوالفضل بهرام‏پور. چ 1. قم: عصمت.
- «قرآن کریم». (1377). ترجمه: محمد مهدی فولادوند. چ 3. تهران: دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.
- «قرآن کریم». (1371). ترجمه: جلال الدین مجتبوی. چ 1. تهران: انتشارات حکمت.
- «قرآن کریم». (1380). ترجمه: علی مشکینی. ویرایش: استاد ولی، حسین. چ 1. قم: انتشارات الهادی.
- العوی، سلوی محمد. (1389). «مطالعة زبان‌شناختی روابط متنی در قرآن». ترجمه: ابوالفضل حری.   پژوهش­های قرآنی. ش 64. 243 – 256.
- جواهری، محمد­حسن، ( 1387). «ابهام­شناسی در ترجمة قرآن». پژوهش‌های قرآنی. ش 53. 186 - 201.
 
Behrendt, S. C. (2008). Using Contextual Analysis to evaluate texts. Retrieved from internet on March 2012.Esfandiari, M.R. & Jamshid, M. (2011). Relevance, Processing Effort, and Contextual Effect in Farsi Translation of Joyce’s A Portrait of the Artist as a Young Man. Studies in Literature and Language, 3 (3), 86-91. Retrieved from http://www.cscanada.net/index.php/sll/ article/view/j.sll.1923156320110303. 1222
Heigham, J. & Croker, R. A. (2009). Qualitative Research in Applied Linguistics A Practical Introduction. New York and London: Macmillan.
Gutt, E.A. (1992). Relevance theory: A guide to successful communication in translation. Dallas: Summer Institute of Linguistics.
Jamshid, M. &Rahimi, F. (2012). Processing effort in Farsi translations of English novels; Salinger's the catcher in the Rye approached from relevance theory. Elixir Literature 43 (2012) 6905-6908. Retrieved from http://elixirjournal.org/ articles_view_detail.php? id=1811&mode=abs
Jobs, K. H. (2007).Relevance theory and the translation of scripture.JETS 50/4 (December 2007) 773–97.
Sperber, D. & Wilson, D. (1986).Relevance: Communication and cognition. Retrieved from http://www.dan.sperber.fr/ ?p=93
Sperber, D. & Wilson, D. (2004).Relevance Theory. In Horn, L.R. & Ward, G.(eds.) TheHandbook of Pragmatics (pp. 607-632). Oxford: Blackwell.