Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D. Candidate in Arabic Language and Literature, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran (Corresponding Author);

2 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran;

3 Full Professor, Department of Arabic Language and Literature, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran;

4 Professor of Applied Linguistics, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran;

Abstract

Many translation theoreticians strongly support the role of collocations in translation and therefore have focused on this linguistic phenomenon in part of their studies. Nevertheless, in the realms of the Quran, this issue has been neglected and encounters a significant number of challenges. The present study, on the basis of Newmark, Beeker, and Larson’s point-of-view on the one hand, and the translations of the Holy Quran on the other hand, has presented a new categorization of translation obstacles in Quranic collocations, which is free from its syntactic classifications; and by extracting evidence from ten contemporary translations of Quran this study suggests solutions to this problem. The statistical sample of this research includes one hundred Quranic collocations chosen on account of their frequency in Quran, some of which are analyzed and discussed in the present article. The five challenges in the translation of Quranic collocations encountered by the translators include: misunderstanding of collocations, the difference between correctness and naturalness in Persian equivalents, different order of collocation placement between the source and the target languages, observing equivalence unity, assimilation and accordance between equivalents, and unified translation of various collocations in the Holy Quran. With regard to these challenges and the recommended solutions by the researcher, it is possible to provide a more eloquent and comprehensible translation of the Holy Quran.

Keywords

هرچند ترجمه به سبک علمی در جهان اسلام پیشینه‎ای دیرینه دارد، ولی هیچ ‌گاه گستردگی آن در حد امروز نبود و میزان آثار ترجمه‌ به کثرت این دوران مشاهده نشده‌است. افزون بر ضرورت تسلط بر اصول ترجمه، به مهارت‌های دیگری نیاز است تا بتوان ترجمه‌ای مقبول ارائه داد. این مهارت‌ها که امروزه در قالب‌های مختلفی نظیر نظرها و نظریه‌های ترجمه، نظریه‌های ارزیابی و نقد ترجمه، مباحث زبان‌شناسی و مسایل فرهنگی در مباحث ترجمه مطرح شده، کار ترجمه را پیچیده‌تر کرده‌است. ازآنجا ‌که بسیاری از این مطالب، حاصل تجربة سال‌ها تلاش اندیشمندان در حوزة ترجمه است، عنایت به این مسایل در امر بهبود ترجمة قرآن و ارزیابی و نقد آن ضروری می‌نماید. از طرف دیگر، به برکت پیروزی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، اقبال مترجمان ایرانی به ترجمة قرآن بیش‌ از پیش شده‌است. بر هیچ ‌کس پوشیده نیست که نظریات نوین ترجمه، می‌تواند به بهبود ترجمة قرآن کمک کرده‌اند و راه را برای انتقال ترجمه‌ای شیواتر از پیش هموار کند و در ترجمة قرآن، راهگشا، کاربردی و مفید واقع شود.

یکی از موضوعاتی که ترجمه‎پژوهان به نقش مهم آن در ترجمه اذعان کرده‌اند و ردّ پای آن تقریباً در تمام کتاب‌های ترجمة جدید به چشم می‌خورد، پدیدة «باهم‎آیی» و مسئلة محدودیت ترکیب‌پذیری واژگان درون یک زبان است. «باهم‌آیی» پدیده‌ای است که تعریفی مشخص و همگانی برای آن وجود ندارد، ولی می‌توان آن را بدین صورت تعریف کرد: «باهم‌آیی، وقوع دو یا چند واژه در کنار هم یا با فاصلة کوتاهی درون یک پیکرة زبانی است که از بسامد بالایی برخوردار است، به‌گونه‌ای که نتوان این وقوع را تصادفی دانست» (Sung, 2003, 17)؛ مثلاً در زبان فارسی، دو صفت «فاسد» و «گندیده» با همة مشابهت معنایی، هم‌آیندهای مختلفی دارند و عرف زبان فارسی مشخص می‌کند که یکی با شیر (شیر فاسد) و دیگری با تخم‌مرغ (تخم‌مرغ گندیده) همنشین می‌شود.

تفاوت‎های مربوط به الگوبندی باهم‌آیی در زبان‎های مبدأ و مقصد می‌تواند مشکلات بالقوه‌ای را در ترجمه ایجاد نماید. گاهی ممکن است مترجم به تفاوت معنایی یک کلمه بر اثر همنشینی با یک کلمة خاص دیگر توجه نکند و باهم‌آیی مورد نظر را به‌صورت لفظ به لفظ ترجمه نماید و در زبان مقصد، ترکیبی ناشناخته تولید کند. توجه نکردن به الگوبندی زبان مقصد و تکیة بیش‌ از حد بر الگوبندی متن مبدأ نیز می‎تواند ترکیب‌های ناآشنا و بیگانه با زبان مقصد تولید کند و در نتیجه، ارتباط مخاطب با متن ترجمه مختل شود.

در مقالة حاضر، ضمن مد نظر قرار دادن این چالش‌ها و بررسی نظری آن‌ها و ارائة مثال‌هایی تطبیقی برای هر مورد، به برخی از چالش‌های جدید در ترجمة باهم‌آیی‎های قرآنی اشاره شده‌است. جامعة آماری این پژوهش، باهم‌آیی‌های قرآنی از دَه ترجمة معاصر قرآن؛ یعنی فولادوند (1373)، مشکینی (1381)، معزی (1372)، صفارزاده (1380)، مجتبوی (1371)، حداد عادل (1392)، خرمشاهی (1374)، مکارم شیرازی (1373)، صفوی (1385) و پورجوادی (1414ق.) است و سؤال این پژوهش عبارت است از: عوامل مؤثر در کاهش خطاهای ترجمة باهم‌آیی‌های قرآنی کدامند؟

1. پیشینة پژوهش

ـ ملاّنظر معتقد است که توالی‌های خوش‌ساخت زنجیرة واژه‎ها در زبان مبدأ ممکن است هنگام ترجمه به زبان مقصد بدساخت شود و این ناهنجاری توالی واژگانی به تفاوت‌های میان معانی باهم‌آیی یک واژه و معادل آن در زبان مقصد مربوط می‌شود (ر.ک؛ ملانظر، 1990م.: 17). وی با بررسی هفت ترجمه از دو رمان انگلیسی، دلایل تولید باهم‌آیی‌های ناپذیرفته و میزان آن‌ها را مطرح می‌کند: الف) نادیده گرفتن احتمال باهم‌آیی در زبان مقصد: 55 درصد. ب) ترجمة اشتباه: 35 درصد. ج) اشتباه در نوع قرار گرفتن واژه‌ها: 8 درصد (ر.ک؛ همان: 154).

ـ روزگارسعی در شناسایی استراتژی‎های به‌کار رفته در ترجمة باهم‎آیی‌های لغوی قرآن در ترجمه‌های انگلیسی قرآن کرده‌است. وی تحقیق خود را به باهم‎آیی‌های لغوی بر اساس تقسیم‎بندی لارسون محدود کرده‌است و از استراتژی‌های نیومارک در تجزیه و تحلیل داده‎ها کمک گرفته‌است. نتایج نشان می‎دهد که مترجمان روش ترجمة تحت‎اللفظی را بیش از دیگر روش‎های ترجمة باهم‌آیی‌ها در قرآن به‌کار گرفته‌اند.

ـ کفاش‌رودی و همکاران اوبه طبقه‌بندی و تحلیل خطاهای همایندها در ترجمه‌های انگلیسی قرآن پرداخته‌اند. آن‌ها به تجزیه ‌و تحلیل خطاهای همایندها از طریق مدل کوردر اقدام کرده‌اند. آن‌ها خطاهای موجود در همایندها را در سه دستة هم‌آیندهای رایج و پذیرفته‌شده، ساختارهای نامناسب و استفاده نکردن از همایند تقسیم‌بندی نموده‌اند و برای بررسی میزان همنشینی دو واژه، از فرهنگ لغت‌های «Oxford Collocation Dictionary» و «Longman Dictionary Of Contemporary English» استفاده کرده‌اند. نگارندگان معتقدند که نتایج این تحقیق می‌تواند به مترجمان در زمینة استفاده از همایندها کمک شایان توجهی نماید.

ـ امیری‌فر و همکاران او به بررسی برخی از چالش‌های ترجمة باهم‌آیی در ترکیب‌های وصفی و اضافی پرداخته‌اند. مهم‌ترین این چالش‌ها عبارتند از: ترجمه‌های مختلف از باهم‌آیی‌های یکسان در قرآن، ترجمة واحد از باهم‌آیی‌های مختلف در قرآن و ترجمة تحت‌اللفظی باهم‌آیی‌های عربی متداول در فارسی. مقالة مذکور به بررسی ترجمة 50 ترکیب از ترکیب‌های وصفی و اضافی در قرآن پرداخته‌است و با ذکر مثال‌هایی تطبیقی، درصدد تبیین این چالش‎ها برآمده‌است.

چنانکه از عناوین پژوهش‌های فوق برمی‎‌آید، برخی از این پژوهش‌ها به بررسی نقش باهم‌آیی در ترجمة رمان از انگلیسی به فارسی پرداخته‌اند و‌ یا به ترجمة انگلیسی قرآن توجه کرده‌اند. اما پژوهش حاضر، ضمن اینکه نتایج این مقالات را مدّ نظر داشته‌است، یک دسته‌بندی از چالش‌های پیش روی مترجمان در برخورد با باهم‌آیی‌های قرآنی ارائه کرده که تاکنون در هیچ پژوهشی، این چالش‌ها در ترجمه‌های فارسی قرآن مد نظر نبوده‌است. شایان ذکر است که هر یک از چالش‌های مطرح در این مقاله، خود می‌تواند عنوان یک پژوهش مستقل باشد و در یک بررسی پیکره‌ای دقیق، ارزیابی شود.

2. مبانی نظری پژوهش

در این پژوهش، تعریف نایدا از ترجمه مبنای کار واقع شده‌است. از نظر نایدا، «ترجمه عبارت است از بازسازی نزدیکترین معادل طبیعی زبان مبدأ در زبان مقصد؛ نخست از نظر معنی و آنگاه از لحاظ سبک» (Nida, 1982: 12). این تعریف، علی‌رغم قدمت آن، هنوز هم جامع‌تر، ساده‌تر و کوتاه‌تر از اکثر تعریف‌های موجود است. نایدا با وقوف بر این حقیقت که بازسازی کامل متن مبدأ در زبان مقصد غیرممکن است، عبارت «نزدیکترین معادل طبیعی» را در تعریف خود به کار برده‌است. منظور وی از این سه واژه آن است که اولاً برای عناصر زبان مبدأ، «معادل» مناسب انتخاب شود و ثانیاً این معادل‌ها در زبان مقصد به نحوی آرایش یابند که حالت «طبیعی» داشته باشند و بوی ترجمه از آن استشمام نشود. نکتة سوم که مربوط به واژة «نزدیکترین» است، برقراری تعادل بین معادل‌ها و حالت طبیعی ترجمه است.

در حوزة ترجمة باهم‌آیی‌ها نیز دیدگاه‌های نیومارک، لارسون و بیکر مبنای کار قرار گرفت. نیومارک به صورت نامنظم به این چالش‌ها اشاره می‌کند و می‎گوید:

«ترجمه گاهی تلاش مداومی است برای پیدا کردن هم‌آیندهای مناسب؛ یعنی جریانی برای ربط اسم‎های مناسب به افعال و نیز افعال به اسم‎ها و در حالت دوم، همنشین کردن صفت‌های مناسب با اسم‌ها و قیدها یا هم‎آیندکردن گروه قیدی با افعال. در حالت سوم، هم‌آیند کردن کلمات و حروف ربط مناسب. اگر دستور زبان به‌ مثابة استخوان‎بندی متن باشد، هم‌آیندها اعصاب آن هستند که در رساندن معنا، بسیار ظریف، چندجانبه و خاص هستند و واژگان نیز در حکم گوشت متن است» (نیومارک، 1386: 279).

لارسن مهم‌ترین این چالش‌ها را «تفاوت در توالی‌های واژگانی در دو زبان»، «توالی‎های ثابت»، «باهم‌آیی‌های خاص» و «ناسازگاری باهم‌آیی» می‌داند (ر.ک؛ لارسن، 1984م.: 141ـ144). بیکر یک دسته‌بندی مشخص از این چالش‌ها ارائه می‌کند: تأثیر جالب الگوبندی متن مبدأ، برداشت غلط از معنای یک ترکیب هم‌آیند در زبان مبدأ، تنش بین درست‌بودن و طبیعی ‌بودن، هم‎آیندهای مختصّ فرهنگ و هم‎آیندهای نشاندار در متن مبدأ (بیکر، 1393: 69ـ79).

سه چالش نخست از مواردی که در این پژوهش مبنای کار قرار گرفته، از دیدگاه‎های نیومارک، لارسون و بیکر گرفته شده‌است و دو چالش دیگر نیز حاصل بحث و بررسی نگارندگان است.

3. روش پژوهش

در مقالة حاضر، صد باهم‌آیی چالش‌برانگیز قرآنی بررسی شد که بسامدی بیش از سه بار در قرآن داشتند. این باهم‌آیی‌ها در مجموع 702 بار تکرار شده‌است. این ترکیب‌ها، صرف نظر از نقش دستوری آن‌ها، در زبان انتخاب شده‌است. ترجمة آن از دَه ترجمة فولادوند، مشکینی، معزی، صفارزاده، مجتبوی، حداد عادل، خرمشاهی، مکارم شیرازی، صفوی و پورجوادی استخراج و ارزیابی گردیده‌است. این ترجمه‌ها به عنوان نمایندگان روش‌های مختلف ترجمه، از میان ترجمه‌های معاصر قرآن کریم انتخاب شده‌است و در پایان، برای نشان دادن نقش این پدیدة زبانی در ترجمه، چالش‌های ترجمة باهم‌آیی‌های قرآنی، ذیل پنج عنوان دسته‌بندی و برای هر یک، چند شاهد به نقد گذاشته شد.

4. چالش‌های ترجمة باهم‌آیی‎های قرآنی

ترجمة متون مذهبی، به‌ویژه قرآن که از دو ویژگی تقدس و دقت در چینش واژگان برخوردار است، با ترجمة متون عادی متفاوت است. از این ‌رو، ممکن است برخی از چالش‌های پیش روی مترجم در ترجمة این متن آسمانی نیز متفاوت باشد. پژوهش حاضر به این نتیجه رسیده که مهم‎ترین چالش‌های ترجمة هم‎آیندهای قرآنی به شرح ذیل است.

4ـ1) ترجمة نادرست از یک باهم‌آیی

یکی از مهم‎ترین چالش‎هایی که ممکن است در ترجمة هم‎آیندها دامنگیر مترجم شود، درک نکردن معنای یک هم‎آیند است. شاید مترجم تازه‎کار و یا حتی مترجمی باسابقه به خیال اینکه بین واژگان دو زبان تناظر یک‌به‌یک وجود دارد، یک باهم‌آیی را به‌صورت لفظ به لفظ ترجمه، و ترجمه‌ای نادرست ارائه کند:

«مترجم ممکن است یک هم‌آیند را که در متن زبان مبدأ است، به‌آسانی غلط برداشت کند و علت آن هم تداخل زبان مادری اوست. این موضوع در مواردی اتفاق می‌افتد که هم‌آیندهای زبان مبدأ به نظر آشنا برسد و دلیل این نیز آن است که از نظر صورت و ساخت با یک هم‌آیند متداول در زبان مقصد تطابق داشته باشند» (بیکر، 1393: 71).

پیش از اینکه در پی استخراج مصادیقی برای این عنوان باشیم، ذکر این نکته ضروری است که ترجمه‌های قرآن با سابقه‌ای بیش از هزار سال، آن‌قدر در کورة دقت مترجمان تفته و پخته شده‌است که کمتر می‌توان ترجمه‌ای نادرست از یک باهم‌آیی قرآنی در میان ترجمه‌های قرآنی پیدا کرد. با وجود این، باز هم مواردی یافت می‌شود که مترجم یک باهم‌آیی قرآنی را به‌صورت لفظ به لفظ به فارسی برگردانده‌است و عملاً ترکیبی بی‌معنا و یا حتی مخالف معنای متن اصلی در ترجمه خود وارد کرده‌است که در ادامه به چند مورد اشاره می‌شود.

الف) «قاصرات الطرف»

این ترکیب، سه بار در قرآن آمده‌است:

ترکیب

آدرس

فولادوند

مکارم

معزی

مشکینی

قاصراتُ الطرف

(الصافات/ 48)

[دلبرانى‏] فروهشته‏نگاه

همسرانى زیباچشم

کوته‏مژگانى

زنانى خمارچشم و دیده از غیر همسر پوشیده،

(ص 52)

[دلبرانِ‏] فروهشته‏نگاه

همسرانى است که تنها چشم به شوهرانشان دوخته‏اند

زنان کوته‏بینان مژگانى (که جز شوهر خویش را ننگرند)

زنانى نظر فروهشته از غیر شوهر

(الرحمن/ 56)

[دلبرانى‏] فروهشته‏نگاهند

زنانى که جز به همسران خود عشق نمى‏ورزند

کوته‏چشمانى

زنانى که چشم از دیدن غیر همسر کوته‏بینان دارند و جز او به کسى عشق نورزند

مجتبوی

صفارزاده

پورجوادی

حداد عادل

خرمشاهی

صفوی

زنان دیده‌فروهشته

همسرانى که جز به شوهران خود نمى‏نگرند

زنانى شوهردوست

دوشیزگانی با چشمانی درشت و خمارآلوده

دوشیزگان چشم‌فروهشته [/ قانع به همسر]

حوریانی چشم‎فروهشته با نگاهی پرناز و کرشمه

زنان

فروهشته‌چشم

همسرانی که چشم به مرد دیگری ندارند

زنانى که تنها به شوى خود نظر دارند

همسرانی که چشم از دیگران برگرفته‌اند

دوشیزگان چشم فروهشته [/قانع به شوهر]

همسرانی که فقط چشم به شوهران خود دارند و دیده از غیر آنان فروبسته‌اند

زنان

فروهشته‌چشم

حوریانى با حجب و حیا و سربه‌زیر

زنانى که جز به شوى خود ننگرند

زنانی با چشمانی خمارآلوده

[حوریان] چشم فروهشته [/قانع به همسر]

همسرانی که چشم بر شوهران خود دوخته و دیده از غیر آنها فروبسته‌اند

«قاصِراتُ الطَّرْفِ؛ أی حابسات أنظارهنّ حیاء و غنجاً، و الطّرف: العین» (ابن‌عاشور، بی‎تا، ج23: 33). لذا معنای «قاصرات الطّرف» تنها در زیبایی خلاصه نمی‌شود، بلکه به معنای سربه‎زیر بودن همراه با حجب و حیا و با ناز و کرشمه است. معزی ترجمه‌های «زنان کوته‏بینان مژگانى (که جز شوهر خویش را ننگرند)» (معزّی، 1372: 52)، «کوته‌مژگان» (الصافات/ 48) و «کوته‌چشمانی» (الرحمن/ 56) را به‌عنوان معادل برای این ترکیب وارد کرده‌است. در لغت‌نامة دهخدا، «کوتاه‌بین» به معنای «تنگ‌نظر، تنگ‌چشم و کوته‌بین» وارد شده‌است و مثال‌هایی نیز از ادبیات فارسی آمده‌است. بنابراین، باهم‌آیی «کوتاه‌بین»، ترجمة لفظ به لفظ «قاصرات الطّرف» است و نه‌تنها در فارسی وافی مقصود نیست، بلکه معنایی کاملاً متضاد با آنچه در متن قرآنی منظور شده، از این ترکیب در ترجمه برداشت می‌شود. دو تعبیر دیگری هم که معزی از این ترکیب وارده کرده‌، محل اشکال است؛ چراکه «کوته‌چشم» و «کوته‌مژگان» در زبان فارسی به معنای زیبایی و حجب و حیا کاربرد ندارد.

مشکینی نیز در آیة 56 سورة الرحمن، تعبیر «زنانى که چشم از دیدن غیر همسر کوته‏بینان دارند و جز او به کسى عشق نورزند» را ارائه و از ترکیب «کوته‎بینان» در ترجمه استفاده کرده‌است و علی‌رغم اینکه سعی کرده ترجمه‌ای تفسیری و گویا ارائه کند، ولی دچار نوعی تکلف شده‌است و جمله‌ای نامفهوم در ترجمة این ترکیب آورده‌است که عبارت «کوته‌بینان»، اصلی‌ترین نقش را در این ضعف بیانی بازی می‌کند.

صفوی در یک مورد (الصافات/ 48)، با ترجمة «حوریانی چشم‌فروهشته با نگاهی پُر ناز و کرشمه» سعی در حفظ معنای کامل این باهم‌آیی قرآنی در زبان فارسی داشته‌است و صفارزاده نیز این ترکیب را به‌صورت «حوریانى با حجب و حیا و سربه‌زیر» (الرحمن/ 56) ترجمه کرده‌است که به نظر می‌رسد این دو ترجمه به معنای کامل این ترکیب نظر داشته‌اند. فولادوند عبارت «[دلبرانى‏] فروهشته‏نگاه» را در مقابل این ترکیب آورده که به نظر می‌رسد از لحاظ موجز بودن در نوع خود بی‌نظیر است، ولی با توجه به پیکره‌های همشهری و عاصی و فرهنگ‌ دهخدا (دهخدا، 1334: ذیل واژه فروهشتن)، واژة «فروهشتن» در فارسی معیار، با «چشم» همنشین نشده‌است. لذا این ترکیب در زبان فارسی جاافتاده و متداول نیست.

مشکینی در یک مورد، «زنانى خمارچشم و دیده از غیر همسر پوشیده» و حداد عادل در دو مورد، «زنانی با چشمانی خمارآلوده» به زیبایی از هم‌آیندِ «چشم‌خمار» استفاده کرده‌اند. ترکیب (چشم‌خمار) در فارسی قدیم و جدید متداول است و می‌تواند معادلی موفق از بین معادل‌های مذکور به شمار رود.

ب) «إختلاف اللیل و النهار»

بعضی از مفسران معتقدند که این «اختلاف» به همان معنای متعارف و امروزین اختلاف در زبان فارسی است (که اتفاقاً به همین معنا، جز در مورد شب و روز در قرآن سابقة کاربرد دارد؛ مانند: «إختلاف ألسنتکم»)؛ یعنی مراد، تقابل و تفاوت آن‌هاست و شب و روز از این لحاظ که شب خاموش و آرام است و روز روشن و پرتکاپوست، با هم اختلاف دارند، ولی با توجه به آیة دیگری که می‌فرماید: Pوَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةًO (الفرقان/ 62)، معلوم می‌شود که مراد از اختلاف شب و روز، در پی یکدیگر آمدن آن‌هاست؛ زیرا «خلفة» به همین معنا در شعر جاهلی نیز به‌کار رفته است:

«بها العین و الآرام یمشین خلفة

 

و أطلاؤها ینهضن مِن کلّ مجثم»
        (الزوزنی، 1992م.: 72).

زوزنی در شرح این بیت می‌نویسد: «و قوله: خلفة، أی یخلف بعضها بعضاً إذا مضی قطیع منها جاء قطیع آخر، و منه قوله تعالی: Pوَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةًO یرید أن کلاً منهما یخلف صاحبه، فإذا ذهب النهار، جاء اللیل و إذا ذهب اللیل، جاء النهار» (همان).

بنابراین، مراد از این باهم‌آیی، اختلاف ظاهری نیست، بلکه مراد، «آمدوشد آن دو» است و از میان دَه ترجمة بررسی‌شده در این مقاله، صفارزاده این عبارت را به‌صورت «تفاوت بین شب و روز [از لحاظ نور و ظلمت، حرکت روزانه و سکون شبانه و دیگر تفاوت‌ها]»، «تفاوت بین شب و روز دلایل آشکار [بر قدرت خداوند]»، «تفاوت شب و روز [که شب زمان استراحت و روز وقت کار است‏]» و تعابیری از این قبیل ترجمه کرده‌است و فولادوند نیز آن را تنها در یک مورد به ‌صورت «اختلاف شب و روز» (المؤمنون/ 80) ترجمه کرده‌است، ولی بقیة مترجمان از ترکیب‌های «آمدوشد شب و روز»، «گردش شب و روز»، «رفت‌وآمد شب و روز»، «در پی یکدیگر آمدن شب و روز» بهره جسته‌اند.

بسیاری از مفسران قرآنی هر دو وجه اختلاف شب و روز و آمدوشد آن دو را در معنای «اختلاف اللّیل و النهار» در نظر گرفته‌اند (ر.ک؛ اندلسی، 1420ق.، ج 2: 78؛ ابن‌عاشور، بی‎تا، ج 2: 75؛ طبرسی، 1372، ج 1: 451 و طباطبائی، 1417ق.، ج 1: 399)، ولی وجهی که مورد اتفاق تمام مفسران است و در تمام تفاسیر بدان اشاره شده، همان وجه پیاپی آمدن شب و روز است و برخی از مفسران هم تنها به ذکر همین وجه بسنده کرده‌اند (ر.ک؛ زمخشری، 1407ق.، ج 1: 210).

ج) البأساء و الضراء

گاهی توجه به واژة هم‌آیند مشخص می‌کند که یک ترکیب را چگونه ترجمه کنیم؛ برای نمونه، باهم‌آیی «البأساء و الضراء» در ترجمه‌های قرآن به اشکال مختلف وارد شده‌است. ابن‌عاشور در ترجمة این ترکیب آورده‌است: «فالبأساء الشدّة فی المال، و الضراء شدّة الحال على الإنسان مشتقة من الضّرّ و یقابلها السّرّاء و هی ما یسرّ الإنسان مِن أحواله» (ابن‌عاشور، بی‌تا، ج2: 131). در پژوهش‌های فارسی به این تفاوت اشاره شده‌است:

«واژة "الضراء" اگر به همراه "بأساء" باشد، به معنای "زیان (جسمی)" است (مثل: البقره/ 177) و اگر همراه با "السراء" باشد، به معنای "سختی (و ناراحتی)" است (مانند آل‌عمران/ 134)؛ چراکه "بأساء" به معنای سختی است و قرینة مقابله در این دو معنا رعایت شده‌است» (رضایی اصفهانی، 1391: 122).

هرچند برخی از مترجمان سعی در انتقال این مفهوم داشته‌اند و از عبارت‌های «پریشانی و رنجوری»، «سختی مالی و ضرر جسمی»، «تنگدستی و ناخوشی» و غیره استفاده کرده‌اند، ولی موارد زیادی نیز مشاهده می‌شود که مترجم به این مسئله توجهی نکرده‌است و «الضراء» را بدون توجه به هم‌آیند آن، به «تنگدستی و زیانکاری» (صفوی، 1388: البقره/ 177)، «سختی و زیان» (فولادوند، 1373: البقره/ 177 و 214)، «مرض، سختی، فقر و تنگدستی» (مشکینی، 1381: الأعراف/ 94) ترجمه کرده‌اند.

د) ملّة إبراهیم حنیفاً

گاهی ممکن است نشناختن جایگاه نحوی یک کلمه در باهم‌آیی برای مترجم مشکل‌ساز شود. باهم‎آیی «ملة إبراهیم حنیفاً» از مواردی است که در ترجمة آن اختلافات فراوانی دیده می‎شود. نخست اینکه «حنیفاً» حال برای کدام ‌یک از دو اسم پیش از خود است؟! خرمشاهی در ترجمه‎اش هر دو صورت را لحاظ کرده، آن را به صورت‎های «آیین ابراهیم که پاک‌دین بود» (آل‌عمران/ 95)، «آیین پاک ابراهیم» (النساء/ 125 و الأنعام/ 161)، «آیین ابراهیم پاک‌دین» (البقره/ 135) و «آیین ابراهیم» (النحل/ 123) ترجمه کرده‌است؛ یعنی در دو ترجمه، «حنیفاً» حال برای ابراهیم و در دو ترجمه، حال برای «ملة» است و در آخرین مورد هم واژة «حنیفاً» ترجمه نشده‌است. مکارم شیرازی نیز در آیة 161 انعام و 123 نحل، «حنیفاً» را حال برای ابراهیم در نظر گرفته‌است: «آیین ابراهیم که از آیین‌هاى خرافى روى برگرداند» و «آیین ابراهیم که ایمانى خالص داشت». در سه مورد دیگر، آن را حال برای «ملة» به‌شمار آورده‌است و بقیة مترجمان (فولادوند، معزی، مشکینی، مجتبوی، صفارزاده، حداد عادل و صفوی) «حنیفاً» را حال برای «إبراهیم» ترجمه کرده‎اند. مراجعه به تفاسیر قرآن نشان می‌دهد که «حنیفاً» حال برای «ابراهیم» است: «حَنِیفاً: ذکروا أنّه منصوب على الحال مِن إبراهیم؛ أی فی حال حنیفیته، قاله المهدوی و ابن‌عطیة و الزمخشری و غیره» (اندلسی، 1420ق.، ج1: 646). هرچند در این زمینه، می‌توان ذوالحال را مضافٌ‌إلیه نیز دانست، ولی باید بدین نکته توجه داشت که در مواردی که فعیل به معنای فاعل باشد، باید با ذوالحال از نظر جنس مطابقت کند. بنابراین، اصل بر این بود که اگر «حنیفاً» حال برای «ملة» باشد، به صورت مؤنث (حنیفة) وارد شود.

معزی در یک مورد از باهم‎آیی «ملت ابراهیم یکتاپرست» استفاده کرده‌است که این ترجمه جای تأمل دارد؛ چراکه در زبان فارسی، ملت به معنی «دین» رایج نیست و این برای مخاطبی که با زبان عربی آشنایی کافی ندارد، مبهم خواهد بود.

4ـ2) تفاوت بین درست بودن و طبیعی بودن

چالش دوم که مهم‎ترین چالش در ترجمة هم‎آیندهاست، این است که گاهی مترجمان در ترجمة یک باهم‌آیی، به رواج آن در زبان مقصد توجهی نمی‎کنند و باهم‌آیی‌های معادل و نزدیکی را که در زبان مقصد وجود دارد، نادیده گرفته، الگوهای باهم‌آیی زبان مقصد را رعایت نمی‎کنند. نیومارک می‌نویسد: «اینکه هم‌آیندی شناخته‌شده و رایج باشد، تا آنکه صرفاً قابل‌قبول باشد، یکی از مهم‎ترین مسایل ترجمه است» (نیومارک، 1386: 279). به اعتقاد وی، باهم‌آیی یک فرایند واژگانی نه دستوری، بلکه حاشیه‌ای در زبان است و زمانی که یک مترجم باهم‌آیی‌های کاملاً رایج و نیز مشترک را در متون زبان مبدأ و مقصد می‌یابد، ضروری است که آن‌ها را به کار ببرد (ر.ک؛ همان: 114).

مترجم در ترجمة هم‌آیندهای زبان مبدأ که بی‌نشان هستند، معمولاً سعی دارد تا هم‌آیندی خلق نماید که در زبان مقصد، طبیعی و رایج است و همزمان نیز معنای مربوط به هم‌آیند مبدأ را حفظ نماید، ولی همیشه نمی‌توان به این ایده‌آل دست یافت. بی‌شک رسیدن به درستی و صحت در ترجمه، هدف مهمی است، ولی به خاطر داشتن این نکته نیز مهم است که استفاده از الگوهای متداول زبان مقصد که برای خوانندة زبان مقصد آشنا است، نقش مهمی در باز نگه داشتن مجاری ارتباط ایفا می‌کند. همچنین، کاربرد الگوهای باهم‌آیی رایج کمک می‌کند تا تفاوت بین ترجمة روان (یعنی ترجمه‌ای که خواننده نیاز نداشته باشد تا بی‌نتیجه به بی‌ظرافتی‌های نامربوط زبانی بپردازد،) ویک ترجمة ناشیانه (که خواننده را با این برداشت روبه‌رو می‌سازد که مترجم نالایق و بی‌تجربه است،) آشکار ‌شود (ر.ک؛ بیکر، 1393: 71ـ72).

وقتی در یک متن با باهم‎آیی‎های ناآشنا مواجه می‎شویم، علاوه بر اینکه متن مورد نظر خوشخوان و شیوا نخواهد بود، ممکن است در انتقال معنی نیز با کاستی‎ مواجه باشد. ترجمه‌ای که هم‎آیندهای متداول زبان مقصد را رعایت نکرده‌است، برای مخاطب فارسی‌زبان در مقام یک متن مشوّش ظاهر شده، برقراری ارتباط با آن دشوار می‌شود. نکتة دیگر اینکه این ترکیب‌ها در شکل‌گیری نظام فکری ما بسیار تأثیرگذار هستند. شفیعی کدکنی با بیانی دیگر به نقش باهم‌آیی‌ها در شکل‌گیری نظام فکری ما اشاره کرده‌است: «تأثیر هنرى جادوى مجاورت، در شاهکارهاى ادبى جهان و در کتب مقدس عالم، و در صدر همة آن‌ها قرآن کریم، امرى است که هیچ‌ کس از آشنایان در آن تردیدى ندارد. وقتى به مجموعة تأثیرات این جادوى مجاورت مى‏اندیشیم، متوجه مى‏شویم که این‌ها چه نقش بزرگى در شکل دادن نظام فکرى و فرهنگى ما داشته‏اند و این چیزهایى که ما منظومة تفکر اجتماعى خود را بر اساس مجموعة آن‌ها شکل داده‏ایم، بخش عظیمى از آن، برخاسته از جادوى مجاورت است. در شکل‏گیرى بسیارى از حکمت‏ها، مَثَل‏ها و فرمایش‌های بزرگان که اگر نظام آوایى زبان فارسى یا عربى، به‌گونه‌ای دیگر بود و جادوى مجاورت، در شکل‏هاى دیگرى خود را مى‏توانست نشان دهد، بى‏گمان آن حکمت‏ها، مَثَل‏ها و فرمایش‌های بزرگان مى‏توانست معنایى عکس معناى کنونى داشته باشد و چه بسیار از معیارهاى ارزشى ما، به ‌نوعی دیگر ظهور مى‏کرد و برعکس معیارهاى ارزشى امروز ما مى‏شد» (شفیعی کدکنی، 1377: 15ـ26).

به‌طورکلی، الگوهای هم‎آیندی که سابقة وقوع در یک زبان را دارند، بخشی از خزانة زبانی معیار ما می‎شوند و ما هنگام دیدن آن‌ها در یک متن، برای اندیشیدن دربارة آن‌ها مکث نمی‏کنیم. در مقام مقایسه، آن باهم‌آیی‌هایی که سابقة وقوع کمی در زبان ما دارند و یا اصلاً در زبان واقع نمی‎شوند، توجه ما را به خود معطوف می‎دارند و چون غیرطبیعی هستند، ما را به تفکر وامی‎دارند و در قرائت و درک متن وقفه ایجاد می‌کنند.

4ـ2ـ1) أجر غیر ممنون

مترجمان قرآنی برای باهم‌آیی «أجرٌ غیر ممنون» معادل‌های زیادی آورده‌اند که از باب مثال به موارد زیر اشاره می‌شود: «پاداش بی‌پایان»، «پاداشی بی‌منت»، «پاداشی دایمی»، «پاداشی قطع‌نشدنی»، «پاداشی تمام‌نشدنی»، «پاداشی عظیم و همیشگی»، «مزد بی‌منت (بی‌پایان)»، «مزدی بی‌پایان»، «پاداشی بی‌منّت و بی‌پایان»، «پاداشی بی‌منّت و بی‌نهایت» و غیره.

 

ترکیب

آدرس

فولادوند

مکارم

معزی

مشکینی

أجر غیرُ ممنون

فصلت/ 8

پاداشی بی‌پایان

پاداشی دایمی

مزدى بى‏منّت (یا بى‏پایان)

پاداشی بی‎منت و بی‌پایان

أجر غیرُ ممنون

الإنشقاق/ 25

پاداشی بی‌منت

پاداشی قطع‌نشدنی

مزدى بى‏پایان (یا بى‏منّت)

پاداشى بى‏منّت و بى‏نهایت

أجر غیرُ ممنون

التین/ 6

پاداشى بى‏منّت

پاداشی تمام‌نشدنی

مزدی بی‌پایان

پاداشى بى‏منّت و بى‏پایان

أجراً غیرَ ممنون

القلم/ 3

پاداشى بى‏منّت

پاداشى عظیم و همیشگى

مزدى بى‏منت (یا بى‏پایان)

پاداشی بی‎منت و بی‌پایان

مجتبوی

صفارزاده

پورجوادی

حداد عادل

خرمشاهی

صفوی

مزدى بى‏پایان ـ قطع‌نشدنى یا ناکاسته یا بى‏منت

پاداشی قطع‌ناشدنی و ابدی

پاداشی بی‌پایان

مزدی بی‎منت و بی‌نهایت

پاداشی ناکاسته (بی‌منت)

پاداشی بی‌منت

مزد بى‏پایان ـ یا بى‏منت

پاداش ماندگار [بهشت‏]

پاداشی بی‌پایان

پاداشی بی‎پایان

پاداشی ناکاسته (بی‌منت)

پاداشی بی‌منت

مزدى بى‏پایان ـ یا بى‏منت

پاداش همیشه‌ماندگار بهشت

پاداش بی‌پایان

پاداشی بی‌منت و بی‌نهایت

پاداشی ناکاسته (بی‌منت)

پاداشی بی‌پایان

مزد بی‌پایان

پاداشى بزرگ و ماندگار

پاداشی بی‌پایان

پاداشی بی‎پایان

پاداشی ناکاسته (بی‌منت)

پاداشی پایان‌ناپذیر

طبق برداشت تفاسیر قرآنی، «أجر غیر ممنون» می‌تواند به هر دو معنای «اجری بی‌پایان» یا «اجری بی‌منت» باشد و هر دو معنا از این ترکیب برداشت شده‌است. فولادوند در سه مورد، آن را به ‌صورت «پاداشی بی‌منت» و در یک مورد، آن را به ‌صورت «پاداشی بی‎پایان» ترجمه کرده‌است و ظاهراً نتوانسته از بین دو ترجمه، یکی را بر دیگری ترجیح دهد. حداد عادل در دو مورد، «مزدی بی‎منت و بی‌نهایت» و در دو مورد، «پاداشی بی‌پایان» را آورده‌است.

از میان معادل‌های مختلفی که برای ترجمة این هم‌آیند قرآنی وارد شده‌، تنها ترکیب «مزد بی‎منّت» در فارسی به‌ صورت یک هم‌آیند شناخته‌شده متداول است. البته این بدان معنی نیست که بقیة ترکیب‌ها نادرست است، بلکه ترکیب‌های دیگر، طبیعی نیست.

دهخدا (1334: ذیل واژه مزد) در فرهنگ خود «مزد و منّت» را نمونه‎ای از اتباع می‌داند و مثال‌هایی از کاربرد این ترکیب را در ادبیات فارسی می‌آورد:

«بی‌مزد بود و منّت، هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را، مخدوم بی‌عنایت»
(حافظ شیرازی).

همچنین، او عبارت‌های «نه مزد است و نه منّت» و «هم مزد است و هم منّت» را در فرهنگ خود می‌آورد. ورود این ترکیب‌ها در این فرهنگ فارسی، نشان از میزان همنشینی دو واژة «مزد و منّت» در زبان فارسی دارد. ترکیب‌های دیگری که در ترجمه‌های قرآنی وارد شده، حتّی «پاداش بی‌منّت»، از نظر میزان مأنوس بودن به ‌پای این ترکیب نمی‌رسند. «مزد و منّت» در تعبیرهای دیگری نیز در ادبیات فارسی در کنار هم آمده‌است که نشان از میزان هم‌آیندی این دو واژه دارد:

«خدمت مخلوق کن بی‌مزد و بی‌منّت، بهار
ای خوش آن بینا که روزی دست نابینا گرفت»
                                                                (بهار).

4ـ2ـ2) ترتیب قرار گرفتن باهم‌آیی‌ها در زبان مقصد

در زبان فارسی، ترکیب «پست و بلند» داریم و این ترکیب در نوشتار و گفتار ما رایج است، ولی ترکیب «بلند و پست» را به‌کار نمی‎بریم. همچنین است ترکیب‎هایی مثل: «ترش و شیرین»، «زشت و زیبا»، «عجیب ‌و غریب». از این نمونه ترکیب‌ها در زبان فارسی بسیار زیاد است که تنها یک شکل خاص آن‌ها متداول است و دیگر اشکال آن نه‌تنها متداول نیست، بلکه کاربرد آن‌ها حس بیگانگی را در اهل زبان برمی‎انگیزد. خرمشاهی به نقل از صلح‎جو می‎نویسد:

«ما نمی‎دانیم که چه اتفاقی یا چه عاملی سبب شده‌است که انگلیسی‌زبان‌ها در ترکیب دو وسیلة غذاخوری، یعنی «قاشق و چنگال»، ابتدا چنگال و آنگاه قاشق را آورده‎اند. آن‌ها گفته‎اند: Fork and spoon. اما ما گفته‎ایم: قاشق و چنگال. دلیل پیدایش این دو ترکیب متفاوت، مهم نیست. مهم این است که آنچه این دو کلمه را برای ما به‌صورت متن (خرده‎متن نه کلان‎متن) درمی‌آورد، ترکیب "قاشق و چنگال" است، نه صورتی دیگر» (خرمشاهی، 1391: 328).

این سه کلمه را با آرایش‎های دیگری نیز می‌توان کنار هم چید و یا حتّی معنی آن را فهمید، اما واقعیت آن است که آرایش‎های دیگر برای فارسی‎زبانان متن نیست، و آنچه متن نباشد، به‌راحتی درک و جذب نمی‎شود. نکتة مهم اینکه ما پس از آگاهی از آرایش این عبارت در زبان انگلیسی، در جریان ترجمه، نیامدیم ترکیب خودمان را به هم بزنیم و بگوییم «چنگال و قاشق». دربارة ترجمه هم‎آیندهای قرآنی نیز این امر صادق است و هم‎آیندهایی در قرآن داریم که ترتیبی غیر از ترتیب اصلی آن در فارسی متداول است.

الف) الآخرة و الأولی

مکارم شیرازی، مشکینی، صفارزاده و صفوی ترجمة «آخرت و دنیا» را برای این ترکیب به‌کار برده‎اند. این ترکیب بدین گونه در زبان فارسی متداول نیست و مخاطب فارسی‌زبان با این ترکیب به‌خوبی ارتباط برقرار نمی‎کند. این در حالی است که آقایان حداد عادل، فولادوند و پورجوادی به ترتیبِ متداولِ این باهم‌آیی در زبان فارسی توجه کرده‌اند و هم‎آیند «دنیا و آخرت» را به کار برده‎اند.

ب) لعب و لهو

باهم‌آیی «لَعِبٌ و لهوٌ»، 4 بار در قرآن با همین ترتیب وارد شده که به نظر می‌رسد این ترتیب در زبان عربی طبیعی است و بسامد آن در قرآن نیز شاهدی بر این امر است. اما در زبان فارسی، ترتیب مذکور پذیرفته نیست و هرچند به نظر می‌رسد این ترکیب از رهگذر ترجمه از زبان عربی به فارسی وارد شده‌، ولی در این میان، ترتیب آن در زبان فارسی تغییر یافته، به‌صورت «لهو و لعب» در زبان فارسی متداول شده‌است. فولادوند در یک مورد (محمد/ 36) که اقدام به اقتباس این باهم‌آیی در زبان فارسی کرده، به ترتیب این باهم‌آیی در زبان فارسی توجه داشته، شکل معمول آن را به کار برده‌است.

4ـ2ـ3) رعایت وحدت معادل، یکسان‌سازی و هماهنگی در معادل‌ها

معادل‌یابی در ترجمه، کاری لازم، دقیق و طاقت‌فرسا، و همسان‎سازی معادل‌های کلمات، کاری دشوارتر است، ولی به ‌هر حال، ضروری است؛ چراکه این همسان‎سازی، نظم کلمات و آیات و همگونی آن‌ها را در ترجمه منعکس می‎کند و یکی از نقدهایی که معمولاً به ترجمه‎ها زده می‌شود، رعایت نکردن این قاعده است. ترجمة یک باهم‌آیی در جای‌جای متن قرآن به‌صورت واحد، نشان از دقت مترجم و انسجام ترجمه دارد. انتظار می‌رود هر مترجم در معادل‌گزینی باهم‎آیی‌ها ثبات داشته باشد و از آوردن معادل‌های متفاوت و ناهمگون در ترجمة یک ترکیب یکسان، خودداری کند. این مسئله پیش‌ از این نیز در پژوهش‌هایی مطرح شده، ولی در سطح باهم‌آیی کمتر بدان توجه گردیده‌است.

خرمشاهی بدین مهم اشاره کرده‌است که «آیات و عبارات یکسان و مشابه ـ به‌شرط آنکه معنای همسان یا همانند داشته باشند ـ الزامی است که همسان و مشابه ترجمه شود» (ر.ک؛ خرمشاهی، 1389، ج2: 299). جواهری ساختاری نو در ارزیابی ترجمه‌های قرآن ارائه کرده‌است و یکی از مؤلفه‌های اصلی در ارزیابی ترجمه‌های قرآن را «یکسان‌سازی و رعایت هماهنگی در سراسر قرآن می‌داند و معتقد است که در ارزیابی ترجمة قرآن، باید این مهم را مد نظر قرار داد (ر.ک؛ جواهری، 1389: 223ـ224).

الف) الیوم الآخِر

مکارم شیرازی ترجمه‎های «روز رستاخیز» (نُه مورد)، «روز قیامت» (شش مورد)، «روز بازپسین» (چهار مورد)، «روز دیگر» (آل‌عمران/ 114)، «روز جزا» (سه مورد)، «روز واپسین» (یک مورد) را از باهم‎آیی «الیوم الآخر» ارائه کرده‌است. حال‌ آنکه «امانت‌داری در ترجمه و تلاش برای ارائة برگردانی که ـ تا حد ممکن ـ حداکثر شباهت به قرآن را واجد باشد، اقتضا می‏کند که در ترجمة قرآن، مشابهات قرآن را از جهات مختلف بجوییم و یکسان ترجمه کنیم؛ چراکه این‌ها در اصل قرآن یکسان‏اَند» (کریمی‏نیا، 1389: 15). ضمن اینکه ترجمة «روز دیگر» از ترکیب «الیوم الآخِر» ترجمه‎ای نادرست بوده، ترجمة عبارت «الیوم الآخَر» است. ترجمه‎های دیگر نیز که باید یکسان باشند، بسیار مشوش و مختلف است و ‌جز «روز بازپسین» و «روز واپسین» تقریباً هیچ اشاره‎ای به بار معنایی واژة «الآخر» ندارد.

مترجمان دیگر نیز از این قاعده مستثنا نیستند، ولی خرمشاهی از این باهم‎آیی، ترجمة یکسان «روز بازپسین» را در سراسر قرآن ذکر کرده‌است و حداد عادل نیز جز یک مورد (الأحزاب/ 21) که عبارت «روز قیامت» را به‌کار برده، بقیة موارد را به‌ صورت همسان به «روز بازپسین» ترجمه کرده‌است. البته خرمشاهی می‌کوشد در ترجمة عبارات یکسان، وحدت را رعایت کند و این یکی از نقاط قوّت ترجمة خرمشاهی به شمار می‎رود. ترجمه حداد عادل نیز از این حیث به ترجمة خرمشاهی شباهت دارد، ولی رنگ و بوی تقیّد به زبان فارسی در ترجمة حداد عادل چشمگیرتر است؛ مثلاً وی باهم‎آیی «أصحاب الیمین» را در سرتاسر قرآن به‌صورت «نیک‌بختان» ترجمه کرده، حال‌آنکه خرمشاهی آن را به همان صورت «اصحاب یمین» آورده است و یا ترکیب «علم‌الیقین» را حداد عادل به ‌صورت «دانستنی یقینی»، «عین‌الیقین» را «دیدنی یقینی» و «حق‌الیقین» را «حقیقتی یقینی» ذکرکرده، ولی خرمشاهی همة این‌ها را به همان صورت عربی آورده‌است.

ب) وجه الله

اساساً ترجمه‌های تحت‌اللفظی در معادل‌یابی برای باهم‌آیی‌های قرآنی دقت نظر بیشتری داشته‎اند. لذا تنوع در ترجمة یک باهم‌آیی یکسان در این‌گونه ترجمه‎ها کمتر به چشم می‎خورد. ترجمه‌های تحت‌اللفظی، به‌ویژه ترجمه معزی، در ارائة ترجمه یکسان از باهم‌آیی‌های قرآنی، گاهی راه غلو را در پیش‌گرفته‌اند، به‌گونه‌ای که در مواردی، ترجمه‌های آن‌ها با نوعی کژتابی همراه شده‌است؛ برای نمونه، می‌توان به باهم‌آیی «وجه الله» اشاره کرد که در ترجمة معزی به «روی خدا» ترجمه شده‌است. هرچند یکسان‌سازی و توجه خاص وی به واژگان اصیل فارسی و تکیه بر ترجمه‌های قدیمی از ویژگی‌های مهم ترجمة معزی و از نقاط قوّت این ترجمه محسوب می‌شود، ولی به نظر می‌رسد وی در این یکسان‌سازی دچار برخی از لغزش‌ها شده‌است. در آیة Pإِنمَّا نُطْعِمُکمُ‏ْ لِوَجْهِ اللَّهِ: جز این نیست که مى‏خورانیم شما را براى روى خداO (الإنسان/ 9). به نظر می‌رسد استفاده از ترکیب «روی خدا» در انتقال معنا کژتاب است و مخاطب را اندکی دچار مشکل خواهد کرد.

معزی در ترجمة خود، عبارت‎های «مثقال ذرة»، «أقسموا بالله جهد أیمانهم»، «الدار الآخرة»، «یوم الحساب»، «یوم الدّین»، «أجل مسمّی»، «الیوم الآخر»، «الحیاة الدنیا» و غیره را به ‌صورت یکسان ترجمه، و از کمترین افزوده‎های تفسیری برای توضیح آن استفاده کرده‌است. بی‌شک این هماهنگی به سبک ترجمة معزی، یعنی ترجمة تحت‎اللفظی برمی‎گردد. به‌ طورکلی، ترجمه‎های تحت‎اللفظی در برابریابی، دقت بیشتری دارند، برخلاف ترجمه‎های تفسیری که در این میان، به افزوده‎های تفسیری تکیه کرده‌اند و از این رو، تنوع ترجمه‎های آن‌ها از یک باهم‎آیی در قرآن، فراوان به چشم می‎خورد، چون آن‌ها دغدغة محدودیت الفاظ و کلمات را در ترجمة خود احساس نکرده‎اند تا خود را ملزم به برابرنهاده‎ای کوتاه و رسا کنند، بلکه هرگاه در تنگنا قرار گرفته‎اند، دست به دامن افزوده‎های تفسیری شده‌اند. امانی و همکاران او این امر را از نقاط قوّت ترجمه‎های تحت‌اللفظی برشمرده‎اند: «ترجمه‎های تحت‎اللفظی از میان موارد یادشده، یکسان‎سازی در ترجمة اسم را رعایت می‎کنند که این مسئله می‎تواند از نقاط قوّت این ترجمه‎ها به حساب آید» (امانی و دیگران، 1393: 148). در نمودار زیر، میزان هماهنگی در ترجمة باهم‌آیی‌های یکسان در ترجمه‌های مختلف نشان داده شده‌است:

 

کریمی‎نیا علت آشفتگی در ترجمة‎ عبارات یکسان به صورت‎های مختلف را ناشی از شتاب مترجمان در ترجمه می‎داند: «یک علت برای رعایت نشدن یکسانی و هماهنگی در ترجمة قرآن، شتاب مترجمان در کار و ناآگاهی از مواضع جملات و آیات مشابه است... کسانی که بر آیات مشابه قرآن و انواع هماهنگی‎های آن احاطه کافی ندارند، یا فرصت و توان مراجعه به المعجم المفهرس الفاظ و ادوات و حروف قرآن را ندارند و واژه‎ای تک‏معنا یا ترکیبات، جمله‎ها و آیات نظیر را به گونه‎های مختلف ترجمه می‎کنند، در کار خود موجّه و دور از بازخواست نیستند» (کریمی‏نیا، 1389: 239).

به‌ طور کلّی، مترجمان باید در ترجمة ساخت‌ها و باهم‌آیی‌های قرآنی، معادل‌یابی دقیق از پیش انجام دهند و بر اساس آن، سراسر ترجمه یکسان‌سازی شود.

4ـ2ـ4) ترجمهة واحد از باهم‌آیی‌های مختلف در قرآن

حداد عادل یکی از مشکلات ترجمة قرآن را که هنوز حل نشده، بدین ‌صورت مطرح می‎کند:

«هنوز خیلی از مشکلات در ترجمة قرآن حل نشده‌است؛ به‌ عنوان ‌مثال، ما در ترجمة اسماء الهی هنوز بین مترجمان به یک وحدت نرسیده‌ایم. دربارة اسماء، تکلیف ما چیست؟ معادل فارسی کلمة "حکیم" در قرآن چیست؟ معادل فارسی "مُهَیمن" چیست؟ بالأخره کلمة "وکیل" را دربارة خداوند در فارسی باید چه بگوییم؟! مثلاً بعضی وکیل را به معنای "کارگزار" ترجمه کرده‌اند، بعضی "کارساز" و بعضی "نگهبان". اگر نگهبان گفتید، آنجا که "حفیظ" را نگهبان می‌گویید، تکلیف چیست؟! فرق این‌ها چیست؟! ما نمی‌توانیم برای چند اسم الهی یک معادل به کار ببریم؛ زیرا معنایش این است که ما تفاوت آن‌ها را نادیده گرفته‌ایم» (حداد عادل، 1386: 100).

این مشکل در باب ترجمة باهم‎آیی‌های قرآنی نیز مطرح است. گاهی در قرآن، یک کلمه با هم‌آیندهای مختلفی به کار رفته است، لیکن این باهم‌آیی‌ها از نظر دلالی، در بر دارندة‌ تفاوت‌هایی است که معمولاً مترجمان با این باهم‌آیی‌های مختلف در ترجمه، برخورد یکسانی داشته‌اند. از جملة‌ این باهم‌آیی‌های قرآنی، ترکیب‌های مختلفی است که بر روز قیامت دلالت دارد؛ مثلاً باهم‎آیی‏های «یوم الآزفة»، «یوم البعث»، «یوم الجمع»، «یوم الحسرة»، «یوم الدین»، «یوم الفصل»، «یوم القیامة» و «یوم التّلاق» را پورجوادی به‌صورت «روز قیامت» ترجمه کرده‌است. البته این امر به یک مترجم خاص اختصاص ندارد و بسیاری از مترجمان، این ترکیب‎های گوناگون را یکسان ترجمه کرده‎اند.

این ترکیب‌های مختلف که همگی بر روز قیامت دلالت دارد، در عین وحدت مفهومی، معنای خاصی را می‌رساند. شایسته است مترجم این تفاوت دلالی را مد نظر قرار دهد و تا حد امکان آن را در ترجمة خود لحاظ کند و بهترین معادل را برای آن در نظر بگیرد؛ زیرا بی‌شک این تعبیرهای مختلف از روز قیامت هدفمند است. فرحات می‌نویسد:

«هرچند ممکن است این اصطلاحات بسیار، از نظر دلالت بر یک ذات واحد با یکدیگر همسان باشند، ولی از نظر صفت‌های مختلف، تکمیل‌کنندة یکدیگرند و انبوه این اصطلاحات بر این امر حکایت دارد که امور غیبی‌ که ادراک آن از طریق حواس پنجگانه میسّر نیست، نیازمند این توصیفات متعدد است تا آن را به تصور نزدیک کند» (فرحات، 2005م.: 47).

برخی از مترجمان نیز تلاش کرده‎اند هر یک از ترکیب‎ها را به‌گونه‌ای ترجمه کنند که معنای خاص آن ترکیب را به زبان فارسی منتقل کنند و در بیشتر موارد، دست به دامان افزوده‎های تفسیری شده‎اند و کوشیده‏اند با یک جملة بلند یا چند جمله، معنای خاصّ یک ترکیب را برسانند. صفوی در ترجمة «یوم الفصل» آورده است: «روز جدایی که با داوری خداوند، حق از باطل و مجرمان از مؤمنان جدا می‎شوند» (الصافات/ 21). وی در جایی دیگر می‌گوید: «روز قیامت که روز جداسازی حق از باطل و تمایز تقواپیشگان از مجرمان است» (الدخان/ 40). موارد دیگر از این قبیل در ترجمة مشکینی و صفوی نیز زیاد است. این افزوده‎های تفسیری، علاوه بر اینکه متن را از روانی و خوشخوانی انداخته است، به تفسیر نزدیک‎تر است تا ترجمه.

نتیجه‌گیری

طبق مطالعات انجام‌شده، مهم‌ترین چالش‌های ترجمه در باهم‌آیی‌های قرآنی عبارتند از:

1. تنش بین درست بودن و طبیعی بودن

در ترجمة باهم‌آیی‌های قرآنی، درست بودن یا نادرست بودن مطرح نیست، بلکه مسئلة مهم‌تر، طبیعی یا غیرطبیعی بودن است که این امر در تعریف‌های ترجمه نیز مد نظر بوده‌است و در ترجمه‌های قرآنی کمتر رعایت شده‌است.

2. تفاوت در ترتیب قرار گرفتن باهم‌آیی‌ها در دو زبان مبدأ و مقصد

برخی از باهم‌آیی‌ها در زبان مقصد، با ترتیبی غیر از ترتیب موجود در زبان مبدأ رایج است. مترجم باید این مسئله را مدّ نظر قرار دهد و سعی کند ترتیب یک باهم‌آیی بر اساس الگوی رایج در زبان مقصد را رعایت کند.

3. رعایت وحدت معادل، یکسان‌سازی و هماهنگی در معادل‌ها

یکسان‌سازی معادل‎ها، علاوه بر اینکه از نقاط قوّت یک ترجمه محسوب می‌شود، می‌تواند در انسجام متن نیز نقش چشمگیری داشته باشد.

4. ترجمة واحد از باهم‌آیی‌های مختلف در قرآن

بی‌شک تعدّد تعابیر در زبان مبدأ، هدفمند است و هرچند از نظر محتوایی به یک مفهوم اشاره دارند، ولی از نظر ارائة تصاویر گوناگون از یک پدیده، مکمل یکدیگرند.

5. برداشت نادرست از یک باهم‌آیی قرآنی و در نتیجه، ترجمة اشتباه آن در زبان فارسی

البته این امر، کمتر در ترجمة قرآن رخ می‌دهد؛ چراکه ترجمه‌های قرآنی، علاوه بر اینکه سابقه‌ای بیش از هزار سال دارند و نمونه‌های بسیاری نیز از پیش در دسترس است، بحث و بررسی دربارة واژگان و ترکیب‌های آن‌ها در تفاسیر قرآن، راه را برای ارائة ترجمه‎ای کم‌خطا هموار کرده‌است.

ابن‌عاشور، محمدبن طاهر. (بی‌تا). التحریر و التنویر. بیروت ـ لبنان: مؤسسة التاریخ العربی.
امیری‌فر، محمد و همکاران. (1395). «چالش‌های ترجمه در باهم‌آیی‌های قرآنی (بررسی موردی: ترکیب‌های وصفی و اضافی)». دوفصلنامة علمی ـ پژوهشی مطالعات ترجمة قرآن و حدیث. د 3. ش 5. صص 1ـ 26.
اندلسى، ابوحیان محمد. (1420ق.). البحر المحیط فی التفسیر. بیروت: دار الفکر.
بیکر، مونا. (1393). به عبارت دیگر. چ 1. تهران: انتشارات رهنما.
پورجوادی، کاظم. (1414ق.). ترجمة قرآن. چ 1. تهران: بنیاد دایرة‌المعارف اسلامی.
حداد عادل، غلامعلی. (1392)، ترجمة قرآن. چ 1. مشهد: چاپخانة آستان قدس رضوی.
حدادعادل، غلامعلی. (1386). «ترجمة فارسی قرآن کریم در گفت‌وگو با دکتر غلامعلی حدادعادل». گفت‌وگوکننده مرتضی کریمی‌نیا. ترجمان وحی. س11. ش 1. صص 77ـ 140.
ــــــــــــــــــــــ . (1392). ترجمة قرآن. چ 1. مشهد: چاپخانة آستان قدس رضوی.
خرمشاهی، بهاء‌الدین. (1391). ترجمه‎کاوی. چ 2. تهران: انتشارات ناهید.
ــــــــــــــــــــــــ . (1378). ترجمة قرآن. چ 8. تهران: دوستان.
ـــــــــــــــــــــــ . (1389). قرآن‌پژوهی. چ 4. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
دهخدا، علی اکبر. (1334). لغتنامه فارسی. تهران: چاپخانة مجلس شورای ملی.
رضایی اصفهانی، محمدعلی. (1391). منطق ترجمة قرآن. چ 2.تهران: مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص).
روزگار، عاطفه. (1390). استراتژی‎های به کار رفته در ترجمة باهم‎آیی‎های لغوی قرآن کریم. پایان‌نامة کارشناسی ارشد. به راهنمایی منصور فهیم. دانشگاه آزاد اسلامی. واحد تهران مرکز.
زمخشری، محمود. (1407ق.). الکشاف. بیروت: دار الکتاب العربی.
الزوزنی، أبوعبدالله الحسین. (1992م). شرح المعلقات السبع. بیروت: لبنان.
شفیعی‌کدکنی، محمدرضا. (1377). «جادوی مجاورت». مجلة بخارا. ش 2. صص 15ـ 26.
صفارزاده، طاهره. (1380). ترجمة قرآن. چ 2. تهران: مؤسسة فرهنگى جهان‌رایانه کوثر.
صفوی، سیدمحمدرضا. (1388). ترجمة قرآن. چ 1. قم: دفتر نشر معارف.
طباطبائی، سیدمحمدحسین. (1417ق.). المیزان فی تفسیر القرآن. چ 5. قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعة‏ مدرسین حوزة علمیه.
طبرسی، فضل‌بن حسن. (1372). مجمع البیان. چ 3. تهران: انتشارات ناصرخسرو.
فرحات، أحمدحسن. (2005م.). «أثر المصطلح القرآنی فی التداخل و التکامل المصطلحی فی العلوم الشرعیة». دار البحوث للدراسات الإسلامیة و إحیاء التراث. دبی. ش 20.
فولادوند، محمدمهدی. (1373ق.). ترجمة قرآن. چ 1. تهران: دار القرآن الکریم.
کریمی‌نیا، مرتضی. (1389). «یکسانی و هماهنگی ترجمة قرآن»، ساخت‌های زبان فارسی و مسئلة ترجمة قرآن. چ 1. تهران: انتشارات هرمس.
کفاش‌رودی، پروین، امید اکبری و بهزاد قنسولی. (1394). «خطاهای همایندها در ترجمة قرآن کریم». فصلنامة مطالعات ترجمه. س 13. ش 49. ص 116.
مجتبوی، سیدجلال‌الدین. (1371). ترجمة قرآن. ویرایش حسین استادولی. چ 1. تهران: انتشارات حکمت.
مشکینی، علی. (1381). ترجمة قرآن. چ 2. قم: الهادی.
معزی، محمدکاظم. (1372). ترجمة قرآن. چ 1. قم: انتشارات اسوه.
مکارم شیرازی، ناصر. (1373). ترجمة قرآن. چ 2. قم: دار القرآن الکریم (دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامى).
ناصری، مهدی و همکاران. (1393). «ترجمه‎های تحت‎اللفظی معاصر قرآن کریم به زبان فارسی؛ برتری‎ها و کاستی‎ها». دو فصلنامة مطالعات ترجمة قرآن و حدیث. د 1. ش 2. صص 137ـ 168.
نیومارک، پیتر. (1386). دورة آموزش فنون ترجمه. چ 2. تهران: انتشارات رهنما.
Mollanazar, H. (1990). The role of collocation in translation. Tehran: Tarbiat Modares University.
Nida, Eugine and Taber C. (1982). The Theory and Practice of Translation. Leiden: Brill.
Sung, j. (2003). English Lexical Collocations and Their Relation to Spoken Fluency of Adult Non–native Speakers. Unpublished doctoral dissertation. Indiana University of Pennsylvania, Pennsylvania.
Larson, M. L. (1984). Meaning-based translation: A Guide to Cross-language Equivalence. University Press of America.