Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. Candidate in Arabic Language and Literature, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran (Corresponding Author);
2 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran;
3 Full Professor, Department of Arabic Language and Literature, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran;
4 Professor of Applied Linguistics, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran;
Abstract
Many translation theoreticians strongly support the role of collocations in translation and therefore have focused on this linguistic phenomenon in part of their studies. Nevertheless, in the realms of the Quran, this issue has been neglected and encounters a significant number of challenges. The present study, on the basis of Newmark, Beeker, and Larson’s point-of-view on the one hand, and the translations of the Holy Quran on the other hand, has presented a new categorization of translation obstacles in Quranic collocations, which is free from its syntactic classifications; and by extracting evidence from ten contemporary translations of Quran this study suggests solutions to this problem. The statistical sample of this research includes one hundred Quranic collocations chosen on account of their frequency in Quran, some of which are analyzed and discussed in the present article. The five challenges in the translation of Quranic collocations encountered by the translators include: misunderstanding of collocations, the difference between correctness and naturalness in Persian equivalents, different order of collocation placement between the source and the target languages, observing equivalence unity, assimilation and accordance between equivalents, and unified translation of various collocations in the Holy Quran. With regard to these challenges and the recommended solutions by the researcher, it is possible to provide a more eloquent and comprehensible translation of the Holy Quran.
Keywords
هرچند ترجمه به سبک علمی در جهان اسلام پیشینهای دیرینه دارد، ولی هیچ گاه گستردگی آن در حد امروز نبود و میزان آثار ترجمه به کثرت این دوران مشاهده نشدهاست. افزون بر ضرورت تسلط بر اصول ترجمه، به مهارتهای دیگری نیاز است تا بتوان ترجمهای مقبول ارائه داد. این مهارتها که امروزه در قالبهای مختلفی نظیر نظرها و نظریههای ترجمه، نظریههای ارزیابی و نقد ترجمه، مباحث زبانشناسی و مسایل فرهنگی در مباحث ترجمه مطرح شده، کار ترجمه را پیچیدهتر کردهاست. ازآنجا که بسیاری از این مطالب، حاصل تجربة سالها تلاش اندیشمندان در حوزة ترجمه است، عنایت به این مسایل در امر بهبود ترجمة قرآن و ارزیابی و نقد آن ضروری مینماید. از طرف دیگر، به برکت پیروزی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، اقبال مترجمان ایرانی به ترجمة قرآن بیش از پیش شدهاست. بر هیچ کس پوشیده نیست که نظریات نوین ترجمه، میتواند به بهبود ترجمة قرآن کمک کردهاند و راه را برای انتقال ترجمهای شیواتر از پیش هموار کند و در ترجمة قرآن، راهگشا، کاربردی و مفید واقع شود.
یکی از موضوعاتی که ترجمهپژوهان به نقش مهم آن در ترجمه اذعان کردهاند و ردّ پای آن تقریباً در تمام کتابهای ترجمة جدید به چشم میخورد، پدیدة «باهمآیی» و مسئلة محدودیت ترکیبپذیری واژگان درون یک زبان است. «باهمآیی» پدیدهای است که تعریفی مشخص و همگانی برای آن وجود ندارد، ولی میتوان آن را بدین صورت تعریف کرد: «باهمآیی، وقوع دو یا چند واژه در کنار هم یا با فاصلة کوتاهی درون یک پیکرة زبانی است که از بسامد بالایی برخوردار است، بهگونهای که نتوان این وقوع را تصادفی دانست» (Sung, 2003, 17)؛ مثلاً در زبان فارسی، دو صفت «فاسد» و «گندیده» با همة مشابهت معنایی، همآیندهای مختلفی دارند و عرف زبان فارسی مشخص میکند که یکی با شیر (شیر فاسد) و دیگری با تخممرغ (تخممرغ گندیده) همنشین میشود.
تفاوتهای مربوط به الگوبندی باهمآیی در زبانهای مبدأ و مقصد میتواند مشکلات بالقوهای را در ترجمه ایجاد نماید. گاهی ممکن است مترجم به تفاوت معنایی یک کلمه بر اثر همنشینی با یک کلمة خاص دیگر توجه نکند و باهمآیی مورد نظر را بهصورت لفظ به لفظ ترجمه نماید و در زبان مقصد، ترکیبی ناشناخته تولید کند. توجه نکردن به الگوبندی زبان مقصد و تکیة بیش از حد بر الگوبندی متن مبدأ نیز میتواند ترکیبهای ناآشنا و بیگانه با زبان مقصد تولید کند و در نتیجه، ارتباط مخاطب با متن ترجمه مختل شود.
در مقالة حاضر، ضمن مد نظر قرار دادن این چالشها و بررسی نظری آنها و ارائة مثالهایی تطبیقی برای هر مورد، به برخی از چالشهای جدید در ترجمة باهمآییهای قرآنی اشاره شدهاست. جامعة آماری این پژوهش، باهمآییهای قرآنی از دَه ترجمة معاصر قرآن؛ یعنی فولادوند (1373)، مشکینی (1381)، معزی (1372)، صفارزاده (1380)، مجتبوی (1371)، حداد عادل (1392)، خرمشاهی (1374)، مکارم شیرازی (1373)، صفوی (1385) و پورجوادی (1414ق.) است و سؤال این پژوهش عبارت است از: عوامل مؤثر در کاهش خطاهای ترجمة باهمآییهای قرآنی کدامند؟
1. پیشینة پژوهش
ـ ملاّنظر معتقد است که توالیهای خوشساخت زنجیرة واژهها در زبان مبدأ ممکن است هنگام ترجمه به زبان مقصد بدساخت شود و این ناهنجاری توالی واژگانی به تفاوتهای میان معانی باهمآیی یک واژه و معادل آن در زبان مقصد مربوط میشود (ر.ک؛ ملانظر، 1990م.: 17). وی با بررسی هفت ترجمه از دو رمان انگلیسی، دلایل تولید باهمآییهای ناپذیرفته و میزان آنها را مطرح میکند: الف) نادیده گرفتن احتمال باهمآیی در زبان مقصد: 55 درصد. ب) ترجمة اشتباه: 35 درصد. ج) اشتباه در نوع قرار گرفتن واژهها: 8 درصد (ر.ک؛ همان: 154).
ـ روزگارسعی در شناسایی استراتژیهای بهکار رفته در ترجمة باهمآییهای لغوی قرآن در ترجمههای انگلیسی قرآن کردهاست. وی تحقیق خود را به باهمآییهای لغوی بر اساس تقسیمبندی لارسون محدود کردهاست و از استراتژیهای نیومارک در تجزیه و تحلیل دادهها کمک گرفتهاست. نتایج نشان میدهد که مترجمان روش ترجمة تحتاللفظی را بیش از دیگر روشهای ترجمة باهمآییها در قرآن بهکار گرفتهاند.
ـ کفاشرودی و همکاران اوبه طبقهبندی و تحلیل خطاهای همایندها در ترجمههای انگلیسی قرآن پرداختهاند. آنها به تجزیه و تحلیل خطاهای همایندها از طریق مدل کوردر اقدام کردهاند. آنها خطاهای موجود در همایندها را در سه دستة همآیندهای رایج و پذیرفتهشده، ساختارهای نامناسب و استفاده نکردن از همایند تقسیمبندی نمودهاند و برای بررسی میزان همنشینی دو واژه، از فرهنگ لغتهای «Oxford Collocation Dictionary» و «Longman Dictionary Of Contemporary English» استفاده کردهاند. نگارندگان معتقدند که نتایج این تحقیق میتواند به مترجمان در زمینة استفاده از همایندها کمک شایان توجهی نماید.
ـ امیریفر و همکاران او به بررسی برخی از چالشهای ترجمة باهمآیی در ترکیبهای وصفی و اضافی پرداختهاند. مهمترین این چالشها عبارتند از: ترجمههای مختلف از باهمآییهای یکسان در قرآن، ترجمة واحد از باهمآییهای مختلف در قرآن و ترجمة تحتاللفظی باهمآییهای عربی متداول در فارسی. مقالة مذکور به بررسی ترجمة 50 ترکیب از ترکیبهای وصفی و اضافی در قرآن پرداختهاست و با ذکر مثالهایی تطبیقی، درصدد تبیین این چالشها برآمدهاست.
چنانکه از عناوین پژوهشهای فوق برمیآید، برخی از این پژوهشها به بررسی نقش باهمآیی در ترجمة رمان از انگلیسی به فارسی پرداختهاند و یا به ترجمة انگلیسی قرآن توجه کردهاند. اما پژوهش حاضر، ضمن اینکه نتایج این مقالات را مدّ نظر داشتهاست، یک دستهبندی از چالشهای پیش روی مترجمان در برخورد با باهمآییهای قرآنی ارائه کرده که تاکنون در هیچ پژوهشی، این چالشها در ترجمههای فارسی قرآن مد نظر نبودهاست. شایان ذکر است که هر یک از چالشهای مطرح در این مقاله، خود میتواند عنوان یک پژوهش مستقل باشد و در یک بررسی پیکرهای دقیق، ارزیابی شود.
2. مبانی نظری پژوهش
در این پژوهش، تعریف نایدا از ترجمه مبنای کار واقع شدهاست. از نظر نایدا، «ترجمه عبارت است از بازسازی نزدیکترین معادل طبیعی زبان مبدأ در زبان مقصد؛ نخست از نظر معنی و آنگاه از لحاظ سبک» (Nida, 1982: 12). این تعریف، علیرغم قدمت آن، هنوز هم جامعتر، سادهتر و کوتاهتر از اکثر تعریفهای موجود است. نایدا با وقوف بر این حقیقت که بازسازی کامل متن مبدأ در زبان مقصد غیرممکن است، عبارت «نزدیکترین معادل طبیعی» را در تعریف خود به کار بردهاست. منظور وی از این سه واژه آن است که اولاً برای عناصر زبان مبدأ، «معادل» مناسب انتخاب شود و ثانیاً این معادلها در زبان مقصد به نحوی آرایش یابند که حالت «طبیعی» داشته باشند و بوی ترجمه از آن استشمام نشود. نکتة سوم که مربوط به واژة «نزدیکترین» است، برقراری تعادل بین معادلها و حالت طبیعی ترجمه است.
در حوزة ترجمة باهمآییها نیز دیدگاههای نیومارک، لارسون و بیکر مبنای کار قرار گرفت. نیومارک به صورت نامنظم به این چالشها اشاره میکند و میگوید:
«ترجمه گاهی تلاش مداومی است برای پیدا کردن همآیندهای مناسب؛ یعنی جریانی برای ربط اسمهای مناسب به افعال و نیز افعال به اسمها و در حالت دوم، همنشین کردن صفتهای مناسب با اسمها و قیدها یا همآیندکردن گروه قیدی با افعال. در حالت سوم، همآیند کردن کلمات و حروف ربط مناسب. اگر دستور زبان به مثابة استخوانبندی متن باشد، همآیندها اعصاب آن هستند که در رساندن معنا، بسیار ظریف، چندجانبه و خاص هستند و واژگان نیز در حکم گوشت متن است» (نیومارک، 1386: 279).
لارسن مهمترین این چالشها را «تفاوت در توالیهای واژگانی در دو زبان»، «توالیهای ثابت»، «باهمآییهای خاص» و «ناسازگاری باهمآیی» میداند (ر.ک؛ لارسن، 1984م.: 141ـ144). بیکر یک دستهبندی مشخص از این چالشها ارائه میکند: تأثیر جالب الگوبندی متن مبدأ، برداشت غلط از معنای یک ترکیب همآیند در زبان مبدأ، تنش بین درستبودن و طبیعی بودن، همآیندهای مختصّ فرهنگ و همآیندهای نشاندار در متن مبدأ (بیکر، 1393: 69ـ79).
سه چالش نخست از مواردی که در این پژوهش مبنای کار قرار گرفته، از دیدگاههای نیومارک، لارسون و بیکر گرفته شدهاست و دو چالش دیگر نیز حاصل بحث و بررسی نگارندگان است.
3. روش پژوهش
در مقالة حاضر، صد باهمآیی چالشبرانگیز قرآنی بررسی شد که بسامدی بیش از سه بار در قرآن داشتند. این باهمآییها در مجموع 702 بار تکرار شدهاست. این ترکیبها، صرف نظر از نقش دستوری آنها، در زبان انتخاب شدهاست. ترجمة آن از دَه ترجمة فولادوند، مشکینی، معزی، صفارزاده، مجتبوی، حداد عادل، خرمشاهی، مکارم شیرازی، صفوی و پورجوادی استخراج و ارزیابی گردیدهاست. این ترجمهها به عنوان نمایندگان روشهای مختلف ترجمه، از میان ترجمههای معاصر قرآن کریم انتخاب شدهاست و در پایان، برای نشان دادن نقش این پدیدة زبانی در ترجمه، چالشهای ترجمة باهمآییهای قرآنی، ذیل پنج عنوان دستهبندی و برای هر یک، چند شاهد به نقد گذاشته شد.
4. چالشهای ترجمة باهمآییهای قرآنی
ترجمة متون مذهبی، بهویژه قرآن که از دو ویژگی تقدس و دقت در چینش واژگان برخوردار است، با ترجمة متون عادی متفاوت است. از این رو، ممکن است برخی از چالشهای پیش روی مترجم در ترجمة این متن آسمانی نیز متفاوت باشد. پژوهش حاضر به این نتیجه رسیده که مهمترین چالشهای ترجمة همآیندهای قرآنی به شرح ذیل است.
4ـ1) ترجمة نادرست از یک باهمآیی
یکی از مهمترین چالشهایی که ممکن است در ترجمة همآیندها دامنگیر مترجم شود، درک نکردن معنای یک همآیند است. شاید مترجم تازهکار و یا حتی مترجمی باسابقه به خیال اینکه بین واژگان دو زبان تناظر یکبهیک وجود دارد، یک باهمآیی را بهصورت لفظ به لفظ ترجمه، و ترجمهای نادرست ارائه کند:
«مترجم ممکن است یک همآیند را که در متن زبان مبدأ است، بهآسانی غلط برداشت کند و علت آن هم تداخل زبان مادری اوست. این موضوع در مواردی اتفاق میافتد که همآیندهای زبان مبدأ به نظر آشنا برسد و دلیل این نیز آن است که از نظر صورت و ساخت با یک همآیند متداول در زبان مقصد تطابق داشته باشند» (بیکر، 1393: 71).
پیش از اینکه در پی استخراج مصادیقی برای این عنوان باشیم، ذکر این نکته ضروری است که ترجمههای قرآن با سابقهای بیش از هزار سال، آنقدر در کورة دقت مترجمان تفته و پخته شدهاست که کمتر میتوان ترجمهای نادرست از یک باهمآیی قرآنی در میان ترجمههای قرآنی پیدا کرد. با وجود این، باز هم مواردی یافت میشود که مترجم یک باهمآیی قرآنی را بهصورت لفظ به لفظ به فارسی برگرداندهاست و عملاً ترکیبی بیمعنا و یا حتی مخالف معنای متن اصلی در ترجمه خود وارد کردهاست که در ادامه به چند مورد اشاره میشود.
الف) «قاصرات الطرف»
این ترکیب، سه بار در قرآن آمدهاست:
ترکیب |
آدرس |
فولادوند |
مکارم |
معزی |
مشکینی |
قاصراتُ الطرف |
(الصافات/ 48) |
[دلبرانى] فروهشتهنگاه |
همسرانى زیباچشم |
کوتهمژگانى |
زنانى خمارچشم و دیده از غیر همسر پوشیده، |
(ص 52) |
[دلبرانِ] فروهشتهنگاه |
همسرانى است که تنها چشم به شوهرانشان دوختهاند |
زنان کوتهبینان مژگانى (که جز شوهر خویش را ننگرند) |
زنانى نظر فروهشته از غیر شوهر |
|
(الرحمن/ 56) |
[دلبرانى] فروهشتهنگاهند |
زنانى که جز به همسران خود عشق نمىورزند |
کوتهچشمانى |
زنانى که چشم از دیدن غیر همسر کوتهبینان دارند و جز او به کسى عشق نورزند |
|
مجتبوی |
صفارزاده |
پورجوادی |
حداد عادل |
خرمشاهی |
صفوی |
زنان دیدهفروهشته |
همسرانى که جز به شوهران خود نمىنگرند |
زنانى شوهردوست |
دوشیزگانی با چشمانی درشت و خمارآلوده |
دوشیزگان چشمفروهشته [/ قانع به همسر] |
حوریانی چشمفروهشته با نگاهی پرناز و کرشمه |
زنان فروهشتهچشم |
همسرانی که چشم به مرد دیگری ندارند |
زنانى که تنها به شوى خود نظر دارند |
همسرانی که چشم از دیگران برگرفتهاند |
دوشیزگان چشم فروهشته [/قانع به شوهر] |
همسرانی که فقط چشم به شوهران خود دارند و دیده از غیر آنان فروبستهاند |
زنان فروهشتهچشم |
حوریانى با حجب و حیا و سربهزیر |
زنانى که جز به شوى خود ننگرند |
زنانی با چشمانی خمارآلوده |
[حوریان] چشم فروهشته [/قانع به همسر] |
همسرانی که چشم بر شوهران خود دوخته و دیده از غیر آنها فروبستهاند |
«قاصِراتُ الطَّرْفِ؛ أی حابسات أنظارهنّ حیاء و غنجاً، و الطّرف: العین» (ابنعاشور، بیتا، ج23: 33). لذا معنای «قاصرات الطّرف» تنها در زیبایی خلاصه نمیشود، بلکه به معنای سربهزیر بودن همراه با حجب و حیا و با ناز و کرشمه است. معزی ترجمههای «زنان کوتهبینان مژگانى (که جز شوهر خویش را ننگرند)» (معزّی، 1372: 52)، «کوتهمژگان» (الصافات/ 48) و «کوتهچشمانی» (الرحمن/ 56) را بهعنوان معادل برای این ترکیب وارد کردهاست. در لغتنامة دهخدا، «کوتاهبین» به معنای «تنگنظر، تنگچشم و کوتهبین» وارد شدهاست و مثالهایی نیز از ادبیات فارسی آمدهاست. بنابراین، باهمآیی «کوتاهبین»، ترجمة لفظ به لفظ «قاصرات الطّرف» است و نهتنها در فارسی وافی مقصود نیست، بلکه معنایی کاملاً متضاد با آنچه در متن قرآنی منظور شده، از این ترکیب در ترجمه برداشت میشود. دو تعبیر دیگری هم که معزی از این ترکیب وارده کرده، محل اشکال است؛ چراکه «کوتهچشم» و «کوتهمژگان» در زبان فارسی به معنای زیبایی و حجب و حیا کاربرد ندارد.
مشکینی نیز در آیة 56 سورة الرحمن، تعبیر «زنانى که چشم از دیدن غیر همسر کوتهبینان دارند و جز او به کسى عشق نورزند» را ارائه و از ترکیب «کوتهبینان» در ترجمه استفاده کردهاست و علیرغم اینکه سعی کرده ترجمهای تفسیری و گویا ارائه کند، ولی دچار نوعی تکلف شدهاست و جملهای نامفهوم در ترجمة این ترکیب آوردهاست که عبارت «کوتهبینان»، اصلیترین نقش را در این ضعف بیانی بازی میکند.
صفوی در یک مورد (الصافات/ 48)، با ترجمة «حوریانی چشمفروهشته با نگاهی پُر ناز و کرشمه» سعی در حفظ معنای کامل این باهمآیی قرآنی در زبان فارسی داشتهاست و صفارزاده نیز این ترکیب را بهصورت «حوریانى با حجب و حیا و سربهزیر» (الرحمن/ 56) ترجمه کردهاست که به نظر میرسد این دو ترجمه به معنای کامل این ترکیب نظر داشتهاند. فولادوند عبارت «[دلبرانى] فروهشتهنگاه» را در مقابل این ترکیب آورده که به نظر میرسد از لحاظ موجز بودن در نوع خود بینظیر است، ولی با توجه به پیکرههای همشهری و عاصی و فرهنگ دهخدا (دهخدا، 1334: ذیل واژه فروهشتن)، واژة «فروهشتن» در فارسی معیار، با «چشم» همنشین نشدهاست. لذا این ترکیب در زبان فارسی جاافتاده و متداول نیست.
مشکینی در یک مورد، «زنانى خمارچشم و دیده از غیر همسر پوشیده» و حداد عادل در دو مورد، «زنانی با چشمانی خمارآلوده» به زیبایی از همآیندِ «چشمخمار» استفاده کردهاند. ترکیب (چشمخمار) در فارسی قدیم و جدید متداول است و میتواند معادلی موفق از بین معادلهای مذکور به شمار رود.
ب) «إختلاف اللیل و النهار»
بعضی از مفسران معتقدند که این «اختلاف» به همان معنای متعارف و امروزین اختلاف در زبان فارسی است (که اتفاقاً به همین معنا، جز در مورد شب و روز در قرآن سابقة کاربرد دارد؛ مانند: «إختلاف ألسنتکم»)؛ یعنی مراد، تقابل و تفاوت آنهاست و شب و روز از این لحاظ که شب خاموش و آرام است و روز روشن و پرتکاپوست، با هم اختلاف دارند، ولی با توجه به آیة دیگری که میفرماید: Pوَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةًO (الفرقان/ 62)، معلوم میشود که مراد از اختلاف شب و روز، در پی یکدیگر آمدن آنهاست؛ زیرا «خلفة» به همین معنا در شعر جاهلی نیز بهکار رفته است:
«بها العین و الآرام یمشین خلفة |
|
و أطلاؤها ینهضن مِن کلّ مجثم» |
زوزنی در شرح این بیت مینویسد: «و قوله: خلفة، أی یخلف بعضها بعضاً إذا مضی قطیع منها جاء قطیع آخر، و منه قوله تعالی: Pوَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةًO یرید أن کلاً منهما یخلف صاحبه، فإذا ذهب النهار، جاء اللیل و إذا ذهب اللیل، جاء النهار» (همان).
بنابراین، مراد از این باهمآیی، اختلاف ظاهری نیست، بلکه مراد، «آمدوشد آن دو» است و از میان دَه ترجمة بررسیشده در این مقاله، صفارزاده این عبارت را بهصورت «تفاوت بین شب و روز [از لحاظ نور و ظلمت، حرکت روزانه و سکون شبانه و دیگر تفاوتها]»، «تفاوت بین شب و روز دلایل آشکار [بر قدرت خداوند]»، «تفاوت شب و روز [که شب زمان استراحت و روز وقت کار است]» و تعابیری از این قبیل ترجمه کردهاست و فولادوند نیز آن را تنها در یک مورد به صورت «اختلاف شب و روز» (المؤمنون/ 80) ترجمه کردهاست، ولی بقیة مترجمان از ترکیبهای «آمدوشد شب و روز»، «گردش شب و روز»، «رفتوآمد شب و روز»، «در پی یکدیگر آمدن شب و روز» بهره جستهاند.
بسیاری از مفسران قرآنی هر دو وجه اختلاف شب و روز و آمدوشد آن دو را در معنای «اختلاف اللّیل و النهار» در نظر گرفتهاند (ر.ک؛ اندلسی، 1420ق.، ج 2: 78؛ ابنعاشور، بیتا، ج 2: 75؛ طبرسی، 1372، ج 1: 451 و طباطبائی، 1417ق.، ج 1: 399)، ولی وجهی که مورد اتفاق تمام مفسران است و در تمام تفاسیر بدان اشاره شده، همان وجه پیاپی آمدن شب و روز است و برخی از مفسران هم تنها به ذکر همین وجه بسنده کردهاند (ر.ک؛ زمخشری، 1407ق.، ج 1: 210).
ج) البأساء و الضراء
گاهی توجه به واژة همآیند مشخص میکند که یک ترکیب را چگونه ترجمه کنیم؛ برای نمونه، باهمآیی «البأساء و الضراء» در ترجمههای قرآن به اشکال مختلف وارد شدهاست. ابنعاشور در ترجمة این ترکیب آوردهاست: «فالبأساء الشدّة فی المال، و الضراء شدّة الحال على الإنسان مشتقة من الضّرّ و یقابلها السّرّاء و هی ما یسرّ الإنسان مِن أحواله» (ابنعاشور، بیتا، ج2: 131). در پژوهشهای فارسی به این تفاوت اشاره شدهاست:
«واژة "الضراء" اگر به همراه "بأساء" باشد، به معنای "زیان (جسمی)" است (مثل: البقره/ 177) و اگر همراه با "السراء" باشد، به معنای "سختی (و ناراحتی)" است (مانند آلعمران/ 134)؛ چراکه "بأساء" به معنای سختی است و قرینة مقابله در این دو معنا رعایت شدهاست» (رضایی اصفهانی، 1391: 122).
هرچند برخی از مترجمان سعی در انتقال این مفهوم داشتهاند و از عبارتهای «پریشانی و رنجوری»، «سختی مالی و ضرر جسمی»، «تنگدستی و ناخوشی» و غیره استفاده کردهاند، ولی موارد زیادی نیز مشاهده میشود که مترجم به این مسئله توجهی نکردهاست و «الضراء» را بدون توجه به همآیند آن، به «تنگدستی و زیانکاری» (صفوی، 1388: البقره/ 177)، «سختی و زیان» (فولادوند، 1373: البقره/ 177 و 214)، «مرض، سختی، فقر و تنگدستی» (مشکینی، 1381: الأعراف/ 94) ترجمه کردهاند.
د) ملّة إبراهیم حنیفاً
گاهی ممکن است نشناختن جایگاه نحوی یک کلمه در باهمآیی برای مترجم مشکلساز شود. باهمآیی «ملة إبراهیم حنیفاً» از مواردی است که در ترجمة آن اختلافات فراوانی دیده میشود. نخست اینکه «حنیفاً» حال برای کدام یک از دو اسم پیش از خود است؟! خرمشاهی در ترجمهاش هر دو صورت را لحاظ کرده، آن را به صورتهای «آیین ابراهیم که پاکدین بود» (آلعمران/ 95)، «آیین پاک ابراهیم» (النساء/ 125 و الأنعام/ 161)، «آیین ابراهیم پاکدین» (البقره/ 135) و «آیین ابراهیم» (النحل/ 123) ترجمه کردهاست؛ یعنی در دو ترجمه، «حنیفاً» حال برای ابراهیم و در دو ترجمه، حال برای «ملة» است و در آخرین مورد هم واژة «حنیفاً» ترجمه نشدهاست. مکارم شیرازی نیز در آیة 161 انعام و 123 نحل، «حنیفاً» را حال برای ابراهیم در نظر گرفتهاست: «آیین ابراهیم که از آیینهاى خرافى روى برگرداند» و «آیین ابراهیم که ایمانى خالص داشت». در سه مورد دیگر، آن را حال برای «ملة» بهشمار آوردهاست و بقیة مترجمان (فولادوند، معزی، مشکینی، مجتبوی، صفارزاده، حداد عادل و صفوی) «حنیفاً» را حال برای «إبراهیم» ترجمه کردهاند. مراجعه به تفاسیر قرآن نشان میدهد که «حنیفاً» حال برای «ابراهیم» است: «حَنِیفاً: ذکروا أنّه منصوب على الحال مِن إبراهیم؛ أی فی حال حنیفیته، قاله المهدوی و ابنعطیة و الزمخشری و غیره» (اندلسی، 1420ق.، ج1: 646). هرچند در این زمینه، میتوان ذوالحال را مضافٌإلیه نیز دانست، ولی باید بدین نکته توجه داشت که در مواردی که فعیل به معنای فاعل باشد، باید با ذوالحال از نظر جنس مطابقت کند. بنابراین، اصل بر این بود که اگر «حنیفاً» حال برای «ملة» باشد، به صورت مؤنث (حنیفة) وارد شود.
معزی در یک مورد از باهمآیی «ملت ابراهیم یکتاپرست» استفاده کردهاست که این ترجمه جای تأمل دارد؛ چراکه در زبان فارسی، ملت به معنی «دین» رایج نیست و این برای مخاطبی که با زبان عربی آشنایی کافی ندارد، مبهم خواهد بود.
4ـ2) تفاوت بین درست بودن و طبیعی بودن
چالش دوم که مهمترین چالش در ترجمة همآیندهاست، این است که گاهی مترجمان در ترجمة یک باهمآیی، به رواج آن در زبان مقصد توجهی نمیکنند و باهمآییهای معادل و نزدیکی را که در زبان مقصد وجود دارد، نادیده گرفته، الگوهای باهمآیی زبان مقصد را رعایت نمیکنند. نیومارک مینویسد: «اینکه همآیندی شناختهشده و رایج باشد، تا آنکه صرفاً قابلقبول باشد، یکی از مهمترین مسایل ترجمه است» (نیومارک، 1386: 279). به اعتقاد وی، باهمآیی یک فرایند واژگانی نه دستوری، بلکه حاشیهای در زبان است و زمانی که یک مترجم باهمآییهای کاملاً رایج و نیز مشترک را در متون زبان مبدأ و مقصد مییابد، ضروری است که آنها را به کار ببرد (ر.ک؛ همان: 114).
مترجم در ترجمة همآیندهای زبان مبدأ که بینشان هستند، معمولاً سعی دارد تا همآیندی خلق نماید که در زبان مقصد، طبیعی و رایج است و همزمان نیز معنای مربوط به همآیند مبدأ را حفظ نماید، ولی همیشه نمیتوان به این ایدهآل دست یافت. بیشک رسیدن به درستی و صحت در ترجمه، هدف مهمی است، ولی به خاطر داشتن این نکته نیز مهم است که استفاده از الگوهای متداول زبان مقصد که برای خوانندة زبان مقصد آشنا است، نقش مهمی در باز نگه داشتن مجاری ارتباط ایفا میکند. همچنین، کاربرد الگوهای باهمآیی رایج کمک میکند تا تفاوت بین ترجمة روان (یعنی ترجمهای که خواننده نیاز نداشته باشد تا بینتیجه به بیظرافتیهای نامربوط زبانی بپردازد،) ویک ترجمة ناشیانه (که خواننده را با این برداشت روبهرو میسازد که مترجم نالایق و بیتجربه است،) آشکار شود (ر.ک؛ بیکر، 1393: 71ـ72).
وقتی در یک متن با باهمآییهای ناآشنا مواجه میشویم، علاوه بر اینکه متن مورد نظر خوشخوان و شیوا نخواهد بود، ممکن است در انتقال معنی نیز با کاستی مواجه باشد. ترجمهای که همآیندهای متداول زبان مقصد را رعایت نکردهاست، برای مخاطب فارسیزبان در مقام یک متن مشوّش ظاهر شده، برقراری ارتباط با آن دشوار میشود. نکتة دیگر اینکه این ترکیبها در شکلگیری نظام فکری ما بسیار تأثیرگذار هستند. شفیعی کدکنی با بیانی دیگر به نقش باهمآییها در شکلگیری نظام فکری ما اشاره کردهاست: «تأثیر هنرى جادوى مجاورت، در شاهکارهاى ادبى جهان و در کتب مقدس عالم، و در صدر همة آنها قرآن کریم، امرى است که هیچ کس از آشنایان در آن تردیدى ندارد. وقتى به مجموعة تأثیرات این جادوى مجاورت مىاندیشیم، متوجه مىشویم که اینها چه نقش بزرگى در شکل دادن نظام فکرى و فرهنگى ما داشتهاند و این چیزهایى که ما منظومة تفکر اجتماعى خود را بر اساس مجموعة آنها شکل دادهایم، بخش عظیمى از آن، برخاسته از جادوى مجاورت است. در شکلگیرى بسیارى از حکمتها، مَثَلها و فرمایشهای بزرگان که اگر نظام آوایى زبان فارسى یا عربى، بهگونهای دیگر بود و جادوى مجاورت، در شکلهاى دیگرى خود را مىتوانست نشان دهد، بىگمان آن حکمتها، مَثَلها و فرمایشهای بزرگان مىتوانست معنایى عکس معناى کنونى داشته باشد و چه بسیار از معیارهاى ارزشى ما، به نوعی دیگر ظهور مىکرد و برعکس معیارهاى ارزشى امروز ما مىشد» (شفیعی کدکنی، 1377: 15ـ26).
بهطورکلی، الگوهای همآیندی که سابقة وقوع در یک زبان را دارند، بخشی از خزانة زبانی معیار ما میشوند و ما هنگام دیدن آنها در یک متن، برای اندیشیدن دربارة آنها مکث نمیکنیم. در مقام مقایسه، آن باهمآییهایی که سابقة وقوع کمی در زبان ما دارند و یا اصلاً در زبان واقع نمیشوند، توجه ما را به خود معطوف میدارند و چون غیرطبیعی هستند، ما را به تفکر وامیدارند و در قرائت و درک متن وقفه ایجاد میکنند.
4ـ2ـ1) أجر غیر ممنون
مترجمان قرآنی برای باهمآیی «أجرٌ غیر ممنون» معادلهای زیادی آوردهاند که از باب مثال به موارد زیر اشاره میشود: «پاداش بیپایان»، «پاداشی بیمنت»، «پاداشی دایمی»، «پاداشی قطعنشدنی»، «پاداشی تمامنشدنی»، «پاداشی عظیم و همیشگی»، «مزد بیمنت (بیپایان)»، «مزدی بیپایان»، «پاداشی بیمنّت و بیپایان»، «پاداشی بیمنّت و بینهایت» و غیره.
ترکیب |
آدرس |
فولادوند |
مکارم |
معزی |
مشکینی |
أجر غیرُ ممنون |
فصلت/ 8 |
پاداشی بیپایان |
پاداشی دایمی |
مزدى بىمنّت (یا بىپایان) |
پاداشی بیمنت و بیپایان |
أجر غیرُ ممنون |
الإنشقاق/ 25 |
پاداشی بیمنت |
پاداشی قطعنشدنی |
مزدى بىپایان (یا بىمنّت) |
پاداشى بىمنّت و بىنهایت |
أجر غیرُ ممنون |
التین/ 6 |
پاداشى بىمنّت |
پاداشی تمامنشدنی |
مزدی بیپایان |
پاداشى بىمنّت و بىپایان |
أجراً غیرَ ممنون |
القلم/ 3 |
پاداشى بىمنّت |
پاداشى عظیم و همیشگى |
مزدى بىمنت (یا بىپایان) |
پاداشی بیمنت و بیپایان |
مجتبوی |
صفارزاده |
پورجوادی |
حداد عادل |
خرمشاهی |
صفوی |
مزدى بىپایان ـ قطعنشدنى یا ناکاسته یا بىمنت |
پاداشی قطعناشدنی و ابدی |
پاداشی بیپایان |
مزدی بیمنت و بینهایت |
پاداشی ناکاسته (بیمنت) |
پاداشی بیمنت |
مزد بىپایان ـ یا بىمنت |
پاداش ماندگار [بهشت] |
پاداشی بیپایان |
پاداشی بیپایان |
پاداشی ناکاسته (بیمنت) |
پاداشی بیمنت |
مزدى بىپایان ـ یا بىمنت |
پاداش همیشهماندگار بهشت |
پاداش بیپایان |
پاداشی بیمنت و بینهایت |
پاداشی ناکاسته (بیمنت) |
پاداشی بیپایان |
مزد بیپایان |
پاداشى بزرگ و ماندگار |
پاداشی بیپایان |
پاداشی بیپایان |
پاداشی ناکاسته (بیمنت) |
پاداشی پایانناپذیر |
طبق برداشت تفاسیر قرآنی، «أجر غیر ممنون» میتواند به هر دو معنای «اجری بیپایان» یا «اجری بیمنت» باشد و هر دو معنا از این ترکیب برداشت شدهاست. فولادوند در سه مورد، آن را به صورت «پاداشی بیمنت» و در یک مورد، آن را به صورت «پاداشی بیپایان» ترجمه کردهاست و ظاهراً نتوانسته از بین دو ترجمه، یکی را بر دیگری ترجیح دهد. حداد عادل در دو مورد، «مزدی بیمنت و بینهایت» و در دو مورد، «پاداشی بیپایان» را آوردهاست.
از میان معادلهای مختلفی که برای ترجمة این همآیند قرآنی وارد شده، تنها ترکیب «مزد بیمنّت» در فارسی به صورت یک همآیند شناختهشده متداول است. البته این بدان معنی نیست که بقیة ترکیبها نادرست است، بلکه ترکیبهای دیگر، طبیعی نیست.
دهخدا (1334: ذیل واژه مزد) در فرهنگ خود «مزد و منّت» را نمونهای از اتباع میداند و مثالهایی از کاربرد این ترکیب را در ادبیات فارسی میآورد:
«بیمزد بود و منّت، هر خدمتی که کردم |
همچنین، او عبارتهای «نه مزد است و نه منّت» و «هم مزد است و هم منّت» را در فرهنگ خود میآورد. ورود این ترکیبها در این فرهنگ فارسی، نشان از میزان همنشینی دو واژة «مزد و منّت» در زبان فارسی دارد. ترکیبهای دیگری که در ترجمههای قرآنی وارد شده، حتّی «پاداش بیمنّت»، از نظر میزان مأنوس بودن به پای این ترکیب نمیرسند. «مزد و منّت» در تعبیرهای دیگری نیز در ادبیات فارسی در کنار هم آمدهاست که نشان از میزان همآیندی این دو واژه دارد:
«خدمت مخلوق کن بیمزد و بیمنّت، بهار |
4ـ2ـ2) ترتیب قرار گرفتن باهمآییها در زبان مقصد
در زبان فارسی، ترکیب «پست و بلند» داریم و این ترکیب در نوشتار و گفتار ما رایج است، ولی ترکیب «بلند و پست» را بهکار نمیبریم. همچنین است ترکیبهایی مثل: «ترش و شیرین»، «زشت و زیبا»، «عجیب و غریب». از این نمونه ترکیبها در زبان فارسی بسیار زیاد است که تنها یک شکل خاص آنها متداول است و دیگر اشکال آن نهتنها متداول نیست، بلکه کاربرد آنها حس بیگانگی را در اهل زبان برمیانگیزد. خرمشاهی به نقل از صلحجو مینویسد:
«ما نمیدانیم که چه اتفاقی یا چه عاملی سبب شدهاست که انگلیسیزبانها در ترکیب دو وسیلة غذاخوری، یعنی «قاشق و چنگال»، ابتدا چنگال و آنگاه قاشق را آوردهاند. آنها گفتهاند: Fork and spoon. اما ما گفتهایم: قاشق و چنگال. دلیل پیدایش این دو ترکیب متفاوت، مهم نیست. مهم این است که آنچه این دو کلمه را برای ما بهصورت متن (خردهمتن نه کلانمتن) درمیآورد، ترکیب "قاشق و چنگال" است، نه صورتی دیگر» (خرمشاهی، 1391: 328).
این سه کلمه را با آرایشهای دیگری نیز میتوان کنار هم چید و یا حتّی معنی آن را فهمید، اما واقعیت آن است که آرایشهای دیگر برای فارسیزبانان متن نیست، و آنچه متن نباشد، بهراحتی درک و جذب نمیشود. نکتة مهم اینکه ما پس از آگاهی از آرایش این عبارت در زبان انگلیسی، در جریان ترجمه، نیامدیم ترکیب خودمان را به هم بزنیم و بگوییم «چنگال و قاشق». دربارة ترجمه همآیندهای قرآنی نیز این امر صادق است و همآیندهایی در قرآن داریم که ترتیبی غیر از ترتیب اصلی آن در فارسی متداول است.
الف) الآخرة و الأولی
مکارم شیرازی، مشکینی، صفارزاده و صفوی ترجمة «آخرت و دنیا» را برای این ترکیب بهکار بردهاند. این ترکیب بدین گونه در زبان فارسی متداول نیست و مخاطب فارسیزبان با این ترکیب بهخوبی ارتباط برقرار نمیکند. این در حالی است که آقایان حداد عادل، فولادوند و پورجوادی به ترتیبِ متداولِ این باهمآیی در زبان فارسی توجه کردهاند و همآیند «دنیا و آخرت» را به کار بردهاند.
ب) لعب و لهو
باهمآیی «لَعِبٌ و لهوٌ»، 4 بار در قرآن با همین ترتیب وارد شده که به نظر میرسد این ترتیب در زبان عربی طبیعی است و بسامد آن در قرآن نیز شاهدی بر این امر است. اما در زبان فارسی، ترتیب مذکور پذیرفته نیست و هرچند به نظر میرسد این ترکیب از رهگذر ترجمه از زبان عربی به فارسی وارد شده، ولی در این میان، ترتیب آن در زبان فارسی تغییر یافته، بهصورت «لهو و لعب» در زبان فارسی متداول شدهاست. فولادوند در یک مورد (محمد/ 36) که اقدام به اقتباس این باهمآیی در زبان فارسی کرده، به ترتیب این باهمآیی در زبان فارسی توجه داشته، شکل معمول آن را به کار بردهاست.
4ـ2ـ3) رعایت وحدت معادل، یکسانسازی و هماهنگی در معادلها
معادلیابی در ترجمه، کاری لازم، دقیق و طاقتفرسا، و همسانسازی معادلهای کلمات، کاری دشوارتر است، ولی به هر حال، ضروری است؛ چراکه این همسانسازی، نظم کلمات و آیات و همگونی آنها را در ترجمه منعکس میکند و یکی از نقدهایی که معمولاً به ترجمهها زده میشود، رعایت نکردن این قاعده است. ترجمة یک باهمآیی در جایجای متن قرآن بهصورت واحد، نشان از دقت مترجم و انسجام ترجمه دارد. انتظار میرود هر مترجم در معادلگزینی باهمآییها ثبات داشته باشد و از آوردن معادلهای متفاوت و ناهمگون در ترجمة یک ترکیب یکسان، خودداری کند. این مسئله پیش از این نیز در پژوهشهایی مطرح شده، ولی در سطح باهمآیی کمتر بدان توجه گردیدهاست.
خرمشاهی بدین مهم اشاره کردهاست که «آیات و عبارات یکسان و مشابه ـ بهشرط آنکه معنای همسان یا همانند داشته باشند ـ الزامی است که همسان و مشابه ترجمه شود» (ر.ک؛ خرمشاهی، 1389، ج2: 299). جواهری ساختاری نو در ارزیابی ترجمههای قرآن ارائه کردهاست و یکی از مؤلفههای اصلی در ارزیابی ترجمههای قرآن را «یکسانسازی و رعایت هماهنگی در سراسر قرآن میداند و معتقد است که در ارزیابی ترجمة قرآن، باید این مهم را مد نظر قرار داد (ر.ک؛ جواهری، 1389: 223ـ224).
الف) الیوم الآخِر
مکارم شیرازی ترجمههای «روز رستاخیز» (نُه مورد)، «روز قیامت» (شش مورد)، «روز بازپسین» (چهار مورد)، «روز دیگر» (آلعمران/ 114)، «روز جزا» (سه مورد)، «روز واپسین» (یک مورد) را از باهمآیی «الیوم الآخر» ارائه کردهاست. حال آنکه «امانتداری در ترجمه و تلاش برای ارائة برگردانی که ـ تا حد ممکن ـ حداکثر شباهت به قرآن را واجد باشد، اقتضا میکند که در ترجمة قرآن، مشابهات قرآن را از جهات مختلف بجوییم و یکسان ترجمه کنیم؛ چراکه اینها در اصل قرآن یکساناَند» (کریمینیا، 1389: 15). ضمن اینکه ترجمة «روز دیگر» از ترکیب «الیوم الآخِر» ترجمهای نادرست بوده، ترجمة عبارت «الیوم الآخَر» است. ترجمههای دیگر نیز که باید یکسان باشند، بسیار مشوش و مختلف است و جز «روز بازپسین» و «روز واپسین» تقریباً هیچ اشارهای به بار معنایی واژة «الآخر» ندارد.
مترجمان دیگر نیز از این قاعده مستثنا نیستند، ولی خرمشاهی از این باهمآیی، ترجمة یکسان «روز بازپسین» را در سراسر قرآن ذکر کردهاست و حداد عادل نیز جز یک مورد (الأحزاب/ 21) که عبارت «روز قیامت» را بهکار برده، بقیة موارد را به صورت همسان به «روز بازپسین» ترجمه کردهاست. البته خرمشاهی میکوشد در ترجمة عبارات یکسان، وحدت را رعایت کند و این یکی از نقاط قوّت ترجمة خرمشاهی به شمار میرود. ترجمه حداد عادل نیز از این حیث به ترجمة خرمشاهی شباهت دارد، ولی رنگ و بوی تقیّد به زبان فارسی در ترجمة حداد عادل چشمگیرتر است؛ مثلاً وی باهمآیی «أصحاب الیمین» را در سرتاسر قرآن بهصورت «نیکبختان» ترجمه کرده، حالآنکه خرمشاهی آن را به همان صورت «اصحاب یمین» آورده است و یا ترکیب «علمالیقین» را حداد عادل به صورت «دانستنی یقینی»، «عینالیقین» را «دیدنی یقینی» و «حقالیقین» را «حقیقتی یقینی» ذکرکرده، ولی خرمشاهی همة اینها را به همان صورت عربی آوردهاست.
ب) وجه الله
اساساً ترجمههای تحتاللفظی در معادلیابی برای باهمآییهای قرآنی دقت نظر بیشتری داشتهاند. لذا تنوع در ترجمة یک باهمآیی یکسان در اینگونه ترجمهها کمتر به چشم میخورد. ترجمههای تحتاللفظی، بهویژه ترجمه معزی، در ارائة ترجمه یکسان از باهمآییهای قرآنی، گاهی راه غلو را در پیشگرفتهاند، بهگونهای که در مواردی، ترجمههای آنها با نوعی کژتابی همراه شدهاست؛ برای نمونه، میتوان به باهمآیی «وجه الله» اشاره کرد که در ترجمة معزی به «روی خدا» ترجمه شدهاست. هرچند یکسانسازی و توجه خاص وی به واژگان اصیل فارسی و تکیه بر ترجمههای قدیمی از ویژگیهای مهم ترجمة معزی و از نقاط قوّت این ترجمه محسوب میشود، ولی به نظر میرسد وی در این یکسانسازی دچار برخی از لغزشها شدهاست. در آیة Pإِنمَّا نُطْعِمُکمُْ لِوَجْهِ اللَّهِ: جز این نیست که مىخورانیم شما را براى روى خداO (الإنسان/ 9). به نظر میرسد استفاده از ترکیب «روی خدا» در انتقال معنا کژتاب است و مخاطب را اندکی دچار مشکل خواهد کرد.
معزی در ترجمة خود، عبارتهای «مثقال ذرة»، «أقسموا بالله جهد أیمانهم»، «الدار الآخرة»، «یوم الحساب»، «یوم الدّین»، «أجل مسمّی»، «الیوم الآخر»، «الحیاة الدنیا» و غیره را به صورت یکسان ترجمه، و از کمترین افزودههای تفسیری برای توضیح آن استفاده کردهاست. بیشک این هماهنگی به سبک ترجمة معزی، یعنی ترجمة تحتاللفظی برمیگردد. به طورکلی، ترجمههای تحتاللفظی در برابریابی، دقت بیشتری دارند، برخلاف ترجمههای تفسیری که در این میان، به افزودههای تفسیری تکیه کردهاند و از این رو، تنوع ترجمههای آنها از یک باهمآیی در قرآن، فراوان به چشم میخورد، چون آنها دغدغة محدودیت الفاظ و کلمات را در ترجمة خود احساس نکردهاند تا خود را ملزم به برابرنهادهای کوتاه و رسا کنند، بلکه هرگاه در تنگنا قرار گرفتهاند، دست به دامن افزودههای تفسیری شدهاند. امانی و همکاران او این امر را از نقاط قوّت ترجمههای تحتاللفظی برشمردهاند: «ترجمههای تحتاللفظی از میان موارد یادشده، یکسانسازی در ترجمة اسم را رعایت میکنند که این مسئله میتواند از نقاط قوّت این ترجمهها به حساب آید» (امانی و دیگران، 1393: 148). در نمودار زیر، میزان هماهنگی در ترجمة باهمآییهای یکسان در ترجمههای مختلف نشان داده شدهاست:
کریمینیا علت آشفتگی در ترجمة عبارات یکسان به صورتهای مختلف را ناشی از شتاب مترجمان در ترجمه میداند: «یک علت برای رعایت نشدن یکسانی و هماهنگی در ترجمة قرآن، شتاب مترجمان در کار و ناآگاهی از مواضع جملات و آیات مشابه است... کسانی که بر آیات مشابه قرآن و انواع هماهنگیهای آن احاطه کافی ندارند، یا فرصت و توان مراجعه به المعجم المفهرس الفاظ و ادوات و حروف قرآن را ندارند و واژهای تکمعنا یا ترکیبات، جملهها و آیات نظیر را به گونههای مختلف ترجمه میکنند، در کار خود موجّه و دور از بازخواست نیستند» (کریمینیا، 1389: 239).
به طور کلّی، مترجمان باید در ترجمة ساختها و باهمآییهای قرآنی، معادلیابی دقیق از پیش انجام دهند و بر اساس آن، سراسر ترجمه یکسانسازی شود.
4ـ2ـ4) ترجمهة واحد از باهمآییهای مختلف در قرآن
حداد عادل یکی از مشکلات ترجمة قرآن را که هنوز حل نشده، بدین صورت مطرح میکند:
«هنوز خیلی از مشکلات در ترجمة قرآن حل نشدهاست؛ به عنوان مثال، ما در ترجمة اسماء الهی هنوز بین مترجمان به یک وحدت نرسیدهایم. دربارة اسماء، تکلیف ما چیست؟ معادل فارسی کلمة "حکیم" در قرآن چیست؟ معادل فارسی "مُهَیمن" چیست؟ بالأخره کلمة "وکیل" را دربارة خداوند در فارسی باید چه بگوییم؟! مثلاً بعضی وکیل را به معنای "کارگزار" ترجمه کردهاند، بعضی "کارساز" و بعضی "نگهبان". اگر نگهبان گفتید، آنجا که "حفیظ" را نگهبان میگویید، تکلیف چیست؟! فرق اینها چیست؟! ما نمیتوانیم برای چند اسم الهی یک معادل به کار ببریم؛ زیرا معنایش این است که ما تفاوت آنها را نادیده گرفتهایم» (حداد عادل، 1386: 100).
این مشکل در باب ترجمة باهمآییهای قرآنی نیز مطرح است. گاهی در قرآن، یک کلمه با همآیندهای مختلفی به کار رفته است، لیکن این باهمآییها از نظر دلالی، در بر دارندة تفاوتهایی است که معمولاً مترجمان با این باهمآییهای مختلف در ترجمه، برخورد یکسانی داشتهاند. از جملة این باهمآییهای قرآنی، ترکیبهای مختلفی است که بر روز قیامت دلالت دارد؛ مثلاً باهمآییهای «یوم الآزفة»، «یوم البعث»، «یوم الجمع»، «یوم الحسرة»، «یوم الدین»، «یوم الفصل»، «یوم القیامة» و «یوم التّلاق» را پورجوادی بهصورت «روز قیامت» ترجمه کردهاست. البته این امر به یک مترجم خاص اختصاص ندارد و بسیاری از مترجمان، این ترکیبهای گوناگون را یکسان ترجمه کردهاند.
این ترکیبهای مختلف که همگی بر روز قیامت دلالت دارد، در عین وحدت مفهومی، معنای خاصی را میرساند. شایسته است مترجم این تفاوت دلالی را مد نظر قرار دهد و تا حد امکان آن را در ترجمة خود لحاظ کند و بهترین معادل را برای آن در نظر بگیرد؛ زیرا بیشک این تعبیرهای مختلف از روز قیامت هدفمند است. فرحات مینویسد:
«هرچند ممکن است این اصطلاحات بسیار، از نظر دلالت بر یک ذات واحد با یکدیگر همسان باشند، ولی از نظر صفتهای مختلف، تکمیلکنندة یکدیگرند و انبوه این اصطلاحات بر این امر حکایت دارد که امور غیبی که ادراک آن از طریق حواس پنجگانه میسّر نیست، نیازمند این توصیفات متعدد است تا آن را به تصور نزدیک کند» (فرحات، 2005م.: 47).
برخی از مترجمان نیز تلاش کردهاند هر یک از ترکیبها را بهگونهای ترجمه کنند که معنای خاص آن ترکیب را به زبان فارسی منتقل کنند و در بیشتر موارد، دست به دامان افزودههای تفسیری شدهاند و کوشیدهاند با یک جملة بلند یا چند جمله، معنای خاصّ یک ترکیب را برسانند. صفوی در ترجمة «یوم الفصل» آورده است: «روز جدایی که با داوری خداوند، حق از باطل و مجرمان از مؤمنان جدا میشوند» (الصافات/ 21). وی در جایی دیگر میگوید: «روز قیامت که روز جداسازی حق از باطل و تمایز تقواپیشگان از مجرمان است» (الدخان/ 40). موارد دیگر از این قبیل در ترجمة مشکینی و صفوی نیز زیاد است. این افزودههای تفسیری، علاوه بر اینکه متن را از روانی و خوشخوانی انداخته است، به تفسیر نزدیکتر است تا ترجمه.
نتیجهگیری
طبق مطالعات انجامشده، مهمترین چالشهای ترجمه در باهمآییهای قرآنی عبارتند از:
1. تنش بین درست بودن و طبیعی بودن
در ترجمة باهمآییهای قرآنی، درست بودن یا نادرست بودن مطرح نیست، بلکه مسئلة مهمتر، طبیعی یا غیرطبیعی بودن است که این امر در تعریفهای ترجمه نیز مد نظر بودهاست و در ترجمههای قرآنی کمتر رعایت شدهاست.
2. تفاوت در ترتیب قرار گرفتن باهمآییها در دو زبان مبدأ و مقصد
برخی از باهمآییها در زبان مقصد، با ترتیبی غیر از ترتیب موجود در زبان مبدأ رایج است. مترجم باید این مسئله را مدّ نظر قرار دهد و سعی کند ترتیب یک باهمآیی بر اساس الگوی رایج در زبان مقصد را رعایت کند.
3. رعایت وحدت معادل، یکسانسازی و هماهنگی در معادلها
یکسانسازی معادلها، علاوه بر اینکه از نقاط قوّت یک ترجمه محسوب میشود، میتواند در انسجام متن نیز نقش چشمگیری داشته باشد.
4. ترجمة واحد از باهمآییهای مختلف در قرآن
بیشک تعدّد تعابیر در زبان مبدأ، هدفمند است و هرچند از نظر محتوایی به یک مفهوم اشاره دارند، ولی از نظر ارائة تصاویر گوناگون از یک پدیده، مکمل یکدیگرند.
5. برداشت نادرست از یک باهمآیی قرآنی و در نتیجه، ترجمة اشتباه آن در زبان فارسی
البته این امر، کمتر در ترجمة قرآن رخ میدهد؛ چراکه ترجمههای قرآنی، علاوه بر اینکه سابقهای بیش از هزار سال دارند و نمونههای بسیاری نیز از پیش در دسترس است، بحث و بررسی دربارة واژگان و ترکیبهای آنها در تفاسیر قرآن، راه را برای ارائة ترجمهای کمخطا هموار کردهاست.