Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Allameh Tabataba’i University, Tehran, Iran

2 Ph.D. Holder in Arabic Language and Literature, Allameh Tabataba’i University, Tehran, Iran;

Abstract

Investigation of the translator’s inclination towards the norms of the source text or the norms of the target text is one of the most important issues in translation studies. The translation in the first state is called sufficient translation and, in another case, is called accepted translation.  Literary text translator sometimes acts upon sufficiency and sometimes acts upon acceptability. In this study, we intend to discuss the sufficiency and acceptability in the translation of the late Dr. Hasan Khadiv Jam in the chapters "Don’t Cudgel the Dead” and "Caught in Three Prisons” from Taha Hussein's book” With Abu Al-A’la in Prison." This study is descriptive-analytical, and it concludes that Khadiv Jam’s translation is based on the sum of sufficiency and acceptability and is largely influenced by the principle of acceptability in translation.

Keywords

از جمله مباحث اساسی مورد توجه ترجمه‌پژوهان و صاحب‌نظران حوزة مطالعات ترجمه (Translation Studies)، بررسی متن مبدأ و متن مقصد و نیز گرایش مترجم به یکی از این دو است. برخی صاحب‌نظران مطالعات ترجمه متن مبدأ و انتقال ابعاد اصلی و بنیادی آن یا همان نقش‌های آن را اصل قرار می‌دهند و بر این باورند که وظیفة مترجم آن است که متن مبدأ را همان گونه که هست، بدون کاهش و افزایش به زبان مقصد برگرداند و پیام را به گونه‌ای به گیرنده یا خوانندة پیام برساند که گیرنده همان واکنشی را در قبال متن از خود نشان دهد که خوانندة متن اول از خود بروز می‌دهد، گرچه سبک بیان، کیفیت واژه‌گزینی، ژرف‌ساخت و روساخت متن مقصد با آنچه در زبان و ادبیات مقصد رایج است، متفاوت و نامتجانس باشد. در نقطة مقابل، گروهی دیگر خواننده یا گیرنده را اصل و محور دانسته‌اند و برآنند که وظیفة مترجم، انتقال داده‌ها از متن مبدأ به مقصد با سبک بیان، هنجارها و ساختارهای زبان مقصد است. این گروه موفقیت مترجم را در رساندن پیام به خواننده، طبق هنجارهای زبان دوم دانسته‌اند و گرایش به سمت حفظ هنجارهای متن زبان اول را فرع به‌شمار می‌آورند. از این رو، در این پژوهش درصدد آن خواهیم بود که به بررسی ترجمة کتاب مع أبی‌العلاء فی سجنه، فصل‌های «بر مردگان چوب مزنید» و «گرفتار سه زندان» بر مبنای بسندگی (Adequacy) و پذیرفتگی (Acceptability) بپردازیم. سیّد حسین خدیوجم، نویسنده، مترجم، محقق معاصر در سال 1344 کتاب مع أبی العلاء فی سجنه اثر طه حسین را با عنوان «در زندان ابوالعلاء معری» به زبان فارسی ترجمه کرد. در این مقاله با پیش‌فرض اینکه بسندگی و پذیرفتگی نقش مهمی در ترجمه، به‌ویژه ترجمة متون ادبی دارد و خدیوجم در کتاب خود تلاش کرده بین بسندگی و پذیرفتگی جمع کند، سعی شده‌است شواهد و مثال‌هایی از ترجمة خدیوجم در ترجمة کتاب مذکور آورده شود و ضمن آن، به تشریح و تبیین رویکرد بسندگی و پذیرفتگی در ترجمه پرداخته شود. بنابراین، این پژوهش در پی آن است که به پرسش‌های زیر پاسخ دهد:

الف) بسندگی و پذیرفتگی در ترجمه چه مؤلفه‌ها و ویژگی‌هایی دارد؟

ب) خدیوجم چگونه توانسته‌است در ترجمة خود میان بسندگی و پذیرفتگی هماهنگی ایجاد نماید؟

بسندگی در ترجمه بر مبنای گرایش مترجم به رعایت هنجارهای متن مبدأ، و پذیرفتگی در ترجمه بر مبنای گرایش مترجم به هنجارهای زبان مقصد است. خدیوجم تلاش نموده تا ترجمه‌اش بر مبنای جمع بین بسندگی و پذیرفتگی باشد و تا حدّ زیادی متأثر از اصل پذیرفتگی در ترجمه است.

در این پژوهش ابتدا اطلاعات لازم از طریق مراجعه به منابع مختلف جمع‌آوری شده‌است و در گام بعدی، پس از تجزیه‌و‌تحلیل با آوردن شواهد و مثال‌های تطبیقی به تدوین مطالب پرداخته‌است.

1. پیشینة پژوهش

با تحقیقات به‌عمل‌آمده از داده‌های اطلاعاتی، تحقیقی به دست نیامد که در زمینة ترجمة حسین خدیوجم از کتاب مع أبی‌العلاء المعری اثر طه حسین بر پایة بسندگی و پذیرفتگی انجام شده‌باشد. همچنین، تاکنون هیچ ترجمه‌ای بر اساس این رویکرد مورد نقد و ارزیابی قرار نگرفته‌است. اما دربارة بررسی ترجمة متون ادبی بر اساس دیگر رویکردهای زبانی می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:

ـ بدری‌سادات سیدجلالی و همکاران (1396) در مقاله‌ای با عنوان «تحلیل کیفیت ترجمة ادبی با رویکرد نقش‌گرای ارزیابی ترجمه: مطالعة موردی ترجمه‌های فارسی رمان فرنی و زویی اثر جی. دی. سیلنجر»، در مجلة جستارهای زبانی دانشگاه تربیت مدرس، به تحلیل این رمان پرداخته‌اند.

ـ صیادانی و همکاران (1396) در مقاله‌ای با عنوان «نقد و بررسی ترجمة فارسی رمان قلب‌اللیل با عنوان "دل شب" بر اساس الگوی گارسس» که در مجلة پژوهش‌های ترجمه در زبان و ادبیات عربی دانشگاه علامه طباطبائی چاپ شده‌است، ترجمة قلب‌اللیل را بر اساس الگوی گارسس واکاوی کرده‌اند.

ـ رسولی و همکاران (1390) در مقاله‌ای با عنوان «بررسی و نقد ترجمة عربی داستان‌های کوتاه جلال آل‌احمد (نمونة موردی "پستچی" و "گلدان چینی")» در مجلة پژوهش‌های نقد ادب عربی دانشگاه شهید بهشتی، ضمن مطالعة دو داستان مذکور و مقابلة متن ترجمه‌شده با متن اصلی، مواردی را در زمینة مسائل معنایی، صناعات ادبی، مسائل دخل و تصرف و سبک متن، بررسی بر پایة نظریه‌های ترجمه را تحلیل و ارزیابی کرده‌است.

ـ پایان‌نامه‌ای با عنوان «بررسی، نقد و ارزیابی ترجمة متون ادبی» نوشتة پروین فرهادی به سال 1392 در دانشگاه تهران نوشته شده‌است که در آن به نقد و ارزیابی آثار ترجمه‌شدة غسّان کنفانی در سه بخش قصص، روایات و مسرحیّات، از 9 مترجم و با تکیه بر الگوی گارسس پرداخته‌است.

در این مقاله تلاش می‌شود بعد از تبیین اصل بسندگی و پذیرفتگی، ترجمه خدیوجم بر اساس این دو اصل مورد بررسی قرار بگیرد.

2. تعریف بسندگی

«بسندگی» از اصطلاحاتی است که ترجمه‌پژوهان آن را به منظور بررسی ماهیت رابطة متن مبدأ و مقصد به کار برده‌اند. گاهی نیز بسندگی به صورت مترادف و نزدیک به تعادل (Equivalence) به‌کار می‌رود. در مقایسه با تعادل، بسندگی به رابطة آزادانه‌تر و بی‌قید‌وبندتر بین متن مبدأ و مقصد اشاره دارد. در واقع، «بسندگی از این فرض ناشی می‌شود که تصمیمی که مترجم گرفته‌است، معمولاً ماهیت نوعی مصالحه دارد و ترجمه، مستلزم قربانگری است و مترجم در فرایند ترجمه، غالباً مجبور است به سبب انتقال ابعاد اصلی و بنیادی متن مبدأ (یعنی نقش‌های آن) به برخی کاهش‌ها رضایت دهد» (شاتلورت، 1385: 19). ذکر این نکته ضروری است که منظور از کاهش، نه کاستن از واژگان، بلکه کاستن از صورت‌های زبانی است که به واسطة تأکید بر هنجارهای متن مبدأ در متن مقصد ایجاد می‌شود. با توجه به این مطلب، چنانچه ترجمه‌ای در یکی از جنبه‌ها با یکی از نقش‌هایش با متن مبدأ معادل باشد، ترجمه‌ای «بسنده» به‌شمار می‌رود. به نظر توری (1980، 1995)، ترجمه در صورتی بسنده نامیده می‌شود که:

«مترجم از اول تا آخر بکوشد به جای هنجارهای مقصد، از هنجارهای ادبی و زبانی مبدأ پیروی کند؛ به بیان دیگر، مترجمی که بسنده ترجمه می‌کند، تنها آن دسته از تبدیل‌های (Shift) ترجمه‌ای را که حقیقتاً اجباری هستند، اعمال می‌کند و در نتیجه، متن مقصدی فرامی‌آورد که مشخصه‌های متن مبدأ را در صورت امکان، بدون تغییر حفظ می‌کند. البته ممکن است حاصل این رویه، متن مقصدی باشد که از برخی جنبه‌ها با هنجارهای ادبی و زبانی مقصد مغایر باشد. علت این است که متن اصلاً به زبان مقصد ترجمه نمی‌شود، بلکه به یک زبان الگو برگردانده می‌شود که در بهترین حالت، بخشی از زبان مقصد و در بدترین حالت، یک زبان ساختگی است که وجود خارجی ندارد» (شاتلورت، 1385: 20).

«مترجمی که بسنده ترجمه می‌کند، به معادل‌های اجباری (Obligatory Equivalents) به‌کار رفته در زبان متن دوم بسنده می‌کند. این اصطلاح را نایدا (1964م.) برای توصیف آن دسته از مشخصه‌های زبان مقصد به‌کار برده‌است که مترجم ناگزیر باید هنگام ترجمه از زبانی دیگر از آن‌ها استفاده کند. نایدا به این نکته نیز اشاره می‌کند که چون مشخصه‌های اجباری زبان مقصد را الزاماً باید در ترجمه گنجاند، هنگام ترجمه از زبانی به زبان دیگر، تمایل به افزایش صورت‌های زبانی وجود دارد. با این حال، این افزایش را می‌توان با این واقعیت توجیه کرد که معنای کلی متن در گذر از زبان مبدأ به زبان مقصد دستخوش کاهشی تقریباً گریزناپذیر می‌شود؛ زیرا دو زبان مبدأ و مقصد از بافت فرهنگی یکسانی برخوردار نیستند» (همان: 20).

خلاصة سخن آنکه بر مبنای بسندگی، مترجم به تبدیل‌ها و معادل‌های اجباری و گریزناپذیر زبان مقصد رضایت می‌دهد و توجه خود را به هنجارهای زبان مبدأ معطوف می‌کند. بسندگی از برخی جنبه‌ها با ترجمة معنایی که از سوی پیتر نیومارک مطرح شده، بی‌ارتباط نیست. از دیدگاه او، ترجمة معنایی مسیر فکری نویسنده را دنبال، و به ظرافت‌های معنایی توجه می‌کند. در ترجمة معنایی مترجم پیرو صاحب‌نظر مشخصی، یعنی نویسنده متن زبان مبدأ است (ر.ک؛ نیومارک، 1386: 60). بسندگی نیز به هنجارهای متن مبدأ، توجه و اهتمام خاصی دارد.

3. تعریف پذیرفتگی

پذیرفتگی به معنای پیروی مترجم از هنجارهای زبان مقصد است. توری (1980 و 1995) این اصطلاح را برای یکی از دو گرایش قابل مشاهده در متون ترجمه، یعنی بسندگی و پذیرفتگی به‌کار برده‌است. او اعتقاد دارد هر متن ترجمه‌شده از جایگاهی بین دو قطب بسندگی، یعنی تبعیت از هنجارهای زبانی و متنی نظام مبدأ و پذیرفتگی، یعنی تبعیت از هنجارهای نظام مقصد برخوردار است. توری بر این باور است که اساساً در ترجمة متون ادبی، روش کامل و همه‌جانبه‌ای وجود ندارد، به طوری که مترجم نمی‌تواند تمام هنجارهای متن مبدأ را به متن مقصد انتقال دهد:

«تصور مبتنی بر وجود هر گونه روشی کامل در ترجمه را رد می‌کند و برعکس، قصد دارد به توصیف آن دسته از هنجارهای ترجمه‌ای بپردازد که در برون‌داد هر مترجم نقش دارند و معرف شیوه‌های متداول ترجمه در ادبیاتی خاص و در زمانی معیّن هستند. در الگوی توری، ترجمه متضمن تقابل و یا برخورد بین دو دسته هنجار است که یکی از آن‌ها از زبان مبدأ و دیگری از زبان مقصد نشأت می‌گیرد» (شاتلورت، 1386: 15).

بنا به دیدگاه او، بهره‌گیری مترجم از دو گرایش به ارزش هنجار آغازین (Initial Norm) مربوط می‌شود. هنجار آغازین با وجود نامی که بر آن نهاده شده، پیش‌ از سایر هنجارها نمی‌آید، بلکه بر آن‌ها اولویت منطقی دارد؛ بدین معنا که عملکرد سایر هنجارها وابسته به عملکرد این هنجار است. بر اساس تعریف توری، هنجار آغازین به «تصمیم آگاهانه یا ناآگاهانه مترجم در انتخاب هدف اصلی ترجمه اطلاق می‌شود؛ یعنی هدفی که همة تصمیم‌های اتخاذشده طی فرایند ترجمه را تحت تأثیر قرار می‌دهد» (همان: 127). توری با تشریح این گفته که ترجمه، به‌ویژه ترجمة متون ادبی، همواره متضمن تقابل بین دو دسته هنجار است. از دیدگاه او، این هنجار آغازین است که مقدار وفاداری مترجم به هنجارهای متن مبدأ و یا مقصد را تعیین می‌کند. از این رو، مترجم پیش از آنکه ترجمه را آغاز کند، ‌باید به پرسش‌های ذیل پاسخ دهد:

ـ آیا می‌خواهد به هنجارهای متن مبدأ وفادار بماند، یا به هنجارهای زبان مقصد؟ به عبارت دیگر، در فرایند ترجمه، آیا می‌خواهد جانب بسندگی را بگیرد و یا به جانب پذیرفتگی وفادار باشد؟

ـ تا چه حد می‌خواهد به گرایش‌های بسندگی و پذیرفتگی پایبند باشد؟

چنان‌که اشاره شد، «پذیرفتگی» اهتمام ویژه‌ای به هنجارهای زبان مقصد دارد. به همین دلیل، پذیرفتگی نیز از برخی جهات با ترجمة ارتباطی پیتر نیومارک که در سطح خواننده نوشته می‌شود، قابل انطباق است؛ چراکه طبق دیدگاه نیومارک، ترجمة معنایی در سطح زبانی نویسنده نوشته می‌شود، در حالی که ترجمة ارتباطی در سطح خواننده نوشته می‌شود. بر این اساس، ترجمة ارتباطی نیومارک نیز مانند اصل پذیرفتگی، اهتمام ویژه‌ای به هنجارهای زبان مقصد دارد و در سطح خواننده نوشته می‌شود. البته ناگفته نماند که این دو گرایش دو سوی پاره‌خط ترجمه را نشان می‌دهند و بررسی و مطالعة ترجمه‌ها حاکی از این حقیقت است که اغلب مترجمان سعی دارند تا حد امکان هر دو گرایش را در ترجمة خود لحاظ کنند؛ چراکه طبق دیدگاه نیومارک می‌توان گفت:

«باید به ترجمة معنایی و ارتباطی به عنوان کُل نگاه کرد. ترجمة معنایی، شخصی و مرتبط با ذهن فرد است و مسیر فکری نویسنده را دنبال می‌کند و به ترجمة متن‌افزا گرایش دارد و به ظرافت‌های معنایی توجه می‌کند و به منظور بازآفرینی تأثیر کاربردی، سعی در دقیق بودن دارد. ترجمة ارتباطی، جنبة اجتماعی دارد و صرفاً به پیام متن توجه می‌کند و به ترجمة متن، سادگی، وضوح و خلاصه‌گویی گرایش دارد» (ر.ک؛ نیومارک، 1386: 59ـ60).

در ادامه، به تشریح مفهوم بنیادی تعادل زبانی می‌پردازیم و آنگاه ترجمة خدیوجم از کتاب مع أبی‌العلاء فی سجنه بر مبنای بسندگی و پذیرفتگی در ترجمة متون ادبی را ارزیابی می‌کنیم.

4. ترجمه و تعادل زبانی

یکی از مسائل مهمی که در تمام نظریه‌های ترجمه مطرح است، مسئلة تعادل زبانی است. در فرایند ترجمه، مفهوم تعادل (Equivalence) مفهومی بنیادی است. در سراسر تاریخ ترجمه و نیز در عصر حاضر، هدف مترجمان، به‌ویژه مترجمان ادبی و مترجمان متون مقدس این بوده و هست که متن اصلی را به متنی برگردانند که بین این دو متن، رابطة تعادل برقرار باشد.

به طور کلی، ترجمه عبارت است از «بازسازی و بازافرینی یک متن در زبانی دیگر که مستلزم تسلط کامل مترجم به عناصر و دلالت‌های درون‌زبانی و برون‌زبانی متن مبدأ و نیز دلالت‌ها و نشانه‌های متنی و غیرمتنی زبان مقصد است» (میرحاجی و دیگران، 1390: 143).

«از منظر عامة مردم نیز مفهوم تعادل در اطلاق به عمل ترجمه، مفهومی بدیهی است؛ زیرا از هر کس بخواهید ترجمه را تعریف کند، آن را برحسب رابطة تعادل بین دو متن مبدأ و مقصد تعریف می‌کند. اگرچه تعریف دقیق ترجمه بر اساس رابطة تعادل از نظر مترجمان و عامة مردم بسیار بدیهی و ضروری است، اما محققان ترجمه دیدگاه‌های مختلفی دربارة این مفهوم دارند» (خزاعی‌فر، 1393: 3).

برای تعریف «تعادل ترجمه‌ای» و توصیف و تبیین ویژگی‌های معادل‌های ترجمه‌ای باید دو زبان مبدأ و مقصد در چارچوب فرایند سخن مقابله شوند و متون زبان‌های مبدأ و مقصد نه به‌عنوان عناصری خودمبدأ و مستقل، بلکه به‌عنوان تبلور و تظاهر صوری فرایند سخن مربوطه و عوامل حاکم بر آن بررسی شوند. در چارچوب چنین نگرشی، وظیفة مترجم، فراهم آوردن شرایط و مهیا کردن زمینه‌ای است که در آن، نویسندة متن اصلی و خوانندة زبان مقصد بتوانند با یکدیگر به تعامل و تأثیر متقابل بپردازند و چنین شرایط و زمینه‌ای زمانی مهیا می‌شود که متن زبان مقصد از نظر ارزش ارتباطی با متن زبان مبدأ «معادل» و «یکسان» باشد (ر.ک؛ طهماسبی و دیگران، 1392: 159). یوجین نایدا، زبان‌شناس معاصر آمریکایی، اعتقادی راسخ به تعدیل در ترجمه دارد. وی ترجمه را به دو گونة کاملاً متضاد صوری (Formal) و پویا (Dynamic translation) تقسیم می‌کند. ترجمة صوری به صورت کلمه وفادار می‌ماند. در این ترجمه، هرگز از قالب صوری خود خارج نمی‌شود و طبیعی است که در چنین ترجمه‌ای، هیچ نوع تعدیل زبانی صورت نمی‌گیرد. چنین ترجمه‌ای را راحت می‌توان از طریق ترجمة معکوس (Back translation) دوباره به صورت متن مبدأ درآورد. در این ترجمه، اسم به اسم، صفت به صفت و فعل به فعل ترجمه می‌شود. در هیچ شرایطی، دو جمله به یک جمله و حتی دو کلمه به یک کلمه و برعکس ترجمه نخواهد شد. در این نوع ترجمه، وفاداری به صورت کلام اصلی عدول‌ناپذیر است. هرچند ساختار گوناگون زبان‌ها اجازه نمی‌دهد هیچ ترجمه‌ای به معنای مطلق صوری باشد، اما در این ترجمه فرض بر این است که مترجم حدّ اعلای تطابق صوری را باید رعایت کند (ر.ک؛ صلح‌جو، 1381: 63ـ64). اما ترجمة پویا قطب مقابل ترجمة صوری است. در این ترجمه، حرف آخر را پیام می‌زند. صورت صرفاً وسیله‌ای در خدمت پیام است. چنانچه لازم باشد، صورت را می‌توان کم، زیاد، متفاوت و یا حتی حذف کرد تا خواننده به پیام مطلوب دست یابد. در زیربنای ترجمة پیامی، این اصل اساسی وجود دارد که صورت‌ها در زبان‌ها با هم تناظر دارند و مهم‌تر از این، آرایش این صورت‌ها در کنار یکدیگر، گاه ساختار و در نتیجه، معنایی را سبب می‌شود که الزاماً همان آرایش در زبانی دیگر چنین نمی‌کند (ر.ک؛ همان: 64ـ65)؛ به عبارت دیگر، نایدا تعادل پویا را طبق میزان برابری یا تعادل واکنش خوانندة متن اصلی و خوانندة ترجمه تعریف می‌کند و بر این باور است که در ترجمة پویا، خوانندة ترجمه، کم‌و‌بیش همان واکنش خوانندة متن اصلی را نشان می‌دهد.

به نظر می‌رسد ترجمة صوری را که یوجین نایدا آن را مطرح نموده، می‌توان به نوعی با رویکرد بسندگی در ترجمه تفسیر نمود و ترجمة پویا را نیز که نایدا قائل به آن است، می‌توان با رویکرد پذیرفتگی در ترجمه انطباق داد.

5. بررسی ترجمة خدیوجم بر مبنای بسندگی و پذیرفتگی

در این قسمت از مقاله، به بررسی ترجمة خدیوجم از کتاب مع أبی‌العلاء فی سجنه، بر مبنای بسندگی و پذیرفتگی در ترجمة متون ادبی می‌پردازیم و تلاش می‌کنیم چگونگی رعایت هنجارهای زبان مقصد و مبدأ در سطح واژگان و جملات را بررسی می‌کنیم. ابتدا به رعایت تعادل و برابری ترجمة خدیوجم در سطح واژگان می‌پردازیم.

5ـ1. ترجمة واژگان

طبق دیدگاه نیومارک، بیشترین مشکلات ترجمه در مقولة واژگان است، نه دستور زبان؛ یعنی مشکلاتی که در لغات، هم‌آیندها و عبارات ثابت یا اصطلاحات وجود دارد (ر.ک؛ نیومارک، 1386: 39). برای ترجمة اقلام واژگانی متن مقصد، مترجم باید توانایی تحلیل آن‌ها را داشته باشد. این عمل را توانایی باز کردن واژه‌ها برای نشان دادن معنایی می‌گویند که شکل واژگانی آ‌ن‌ها نمایانگر آن است. فرهنگ‌های لغت باز کنندة معانی واژه‌ها هستند. به همین علت، مترجم خوب از همة فرهنگ‌های لغت و واژگان موجود در کار تحقیق خود در متن زبان مقصد استفاده می‌کند. او می‌خواهد اطمینان حاصل کند که معنای هر کلمه‌ای را می‌داند (ر.ک؛ کبیری، 1388: 65ـ68).

خدیوجم در ترجمة بیشتر واژگان بر اساس اصل پذیرفتگی عمل نموده، اما در ترجمة برخی دیگر از واژگان تحت تأثیر بسندگی است، به طوری که می‌بینیم از معنای تحت‌اللفظی واژگان استفاده نموده، برخی از واژه‌ها را به صورت عربی ترجمه کرده‌است.

«مهما یکن من شئ فإنّی قد أطلت الوقوف عند هذا البیت، وتصوّرت أنّی لقیت أبا العلاء فی هذه الحیاة أو فی حیاة أخری فآلمنی أن ألقاه ظالما متجنیا علیه ولو کان ذلک فی سبیل العلم و الاستکشاف الحق من أمره» (حسین، 1983م.: 335)

* ترجمة خدیوجم:

«به هر حال، من در اطراف این بیت بسیار تأمل و بحث کردم، چون حس کردم در این زندگی یا در دنیای خیالی دیگر با ابوالعلاء ملاقات کرده‌ام و از اینکه خود را نسبت به او ستمگر و جنایت‌پیشه می‌دیدم، از این برخورد احساس شرمندگی می‌کردم. گرچه ممکن است کنجکاوی من دربارة ابوالعلاء به دانش کمک کند و برای روشن ساختن قسمت‌های تاریک زندگی و افکار و عقاید او برای اهل تحقیق سودمند باشد» (همان، 1344: 31ـ32).

واژة «اطراف» در جملة «به هر حال، من در اطراف این بیت بسیار تأمل و بحث کردم»، به صورت تحت‌اللفظی ترجمه شده‌است و تحت تأثیر بسندگی آمده‌است. اما در ادامه، عبارت «چون حس کردم در این زندگی یا در دنیای خیالی، دیگر با ابوالعلاء ملاقات کرده‌ام»، بر اساس اصل پذیرفتگی و بر اساس هنجارهای زبان مقصد آمده‌است. عبارت «فآلمنی» به صورت «احساس شرمندگی می‌کردم» ترجمه شده‌است، در حالی که این عبارت به معنای «قلب مرا به درد می‌آورد» است و بار معنایی جملة «قلب مرا به درد می‌آورد» بیشتر از احساس شرمندگی است. در ادامه نیز خدیوجم در ترجمة خود با افزودن واژگان «قسمت‌های تاریک زندگی و افکار و عقاید او» به شرح و بسط پیام متن مبدأ می‌پردازد.

* «لأنی لم أصدر فیما قلت عن المتنبی إلا عن رأی رأیته بعد رویة وتفکیر» (حسین، 1983م.: 336).

* ترجمة خدیوجم: «چون من دربارة متنبی مطلبی نگفته‌ام و عقیده‌ای اظهار نکرده‌ام، مگر پس از دقت و تفکر بسیار و حاصل شدن اطمینان کامل به درستی آن» (همان، 1344: 31).

در اینجا، ترجمة خدیوجم بر مبنای بسندگی و تأکید بر هنجارهای زبان مبدأ صورت گرفته است و مترجم تا حدودی ساختار زبان مبدأ را حفظ نموده‌است.

«أم تراه لا ینذر و لایخوف ولاینبه عاطفة الحیاء وإنما یشیر إلی أن من الجائز ألا یکون الموت خاتمة للإنسان و أن یکون للنفس حظ من الخلود و من شعور بهذا الخلود وأن یکون من نتائج ذلک أن یلتقی الموتی فی عالم آخر کما کان الأحیاء یلتقون فی هذه الدنیا؟ و کما أن الناس فی هذه الدنیا یخوفون من أن یظلم بعضهم بعضاً بالانتقام مرة وبتنبیه عاطفة الحیاء فی أعماق الضمیر مرة أخری فلیخوف الموتی هذا الخوف بین الإنتقام والحیاء أیضا» (حسین، 1983م.: 335).

* ترجمة خدیوجم: «یا اینکه او هیچ کس را نمی‌ترساند و تهدید نمی‌کند و درصدد بیدار کردن عاطفة کسی هم نیست، بلکه فقط اشاره می‌کند که ممکن است مرگ پایان هستی انسان نباشد و شاید برای روح بهره‌ای از خلود وجود داشته باشد و نتیجه آن شود که مردگان در دنیای دیگر به همین شیوه‌ای که در دنیای ما معمول است، یکدیگر را ملاقات کنند و احساس مشابهی که مردم روزگار ما گاه و بیگاه بر اثر تجاوز نسبت به دیگران در درون خود مشاهده می‌کنند، در آنجا نیز پدید آید؛ یعنی همان طور که زندگان گاهی به واسطة ترس از انتقام و زمانی به سبب بیداری عاطفه و شرمساری در اعماق ضمیر خود، از تجاوز و ستمگری در حق یکدیگر دچار وحشت می‌شوند، ممکن است مردگان هم از این ترس مشترک ـ انتقام و شرمساری‌ـ هراس داشته باشند» (همان، 1344: 28ـ29).

جملة «درصدد بیدار کردن عاطفة کسی هم نیست»، بر اساس بسندگی ترجمه شده‌است. چنان‌که می‌بینیم، مترجم از واژة «بیدار کردن» برای ترجمة واژه «ینبّه» استفاده کرده‌است. ترجمه، امری ذوقی است و انتخاب و گزینش واژگان در ترجمه به ذوق و قریحة مترجم بازمی‌گردد. اما به نظر می‌رسد که واژة «بیدار کردن» برگردان تحت‌اللفظی واژة «ینبّه» است. شاید بهتر باشد که به جای این واژه از واژة «تحریک» استفاده شود؛ زیرا در زبان فارسی معمولاً از کلمة «تحریک» برای برانگیختن عواطف و احساساسات استفاده می‌شود. بنابراین، در ترجمة این واژه، خدیوجم تحت تأثیر بسندگی است. از سویی دیگر، عبارت «ممکن است مرگ پایان هستی انسان نباشد»، تعبیری بسیار لطیف و زیباست و مترجم به‌خوبی توانسته بار معنایی متن مبدأ را انتقال دهد و به‌خوبی تعادل زبانی بین زبان مقصد و مبدأ را حفظ نماید. اما در ادامه، جملة «و نتیجه آن شود که مردگان در دنیای دیگر به همین شیوه‌ای که در دنیای ما معمول است، یکدیگر را ملاقات کنند»، متأثّر از بسندگی است و مترجم ترجمه‌ای تحت‌اللفظی ارائه داده‌است. مترجم می‌توانست به جای عبارت «به همین شیوه‌ای که در دنیای ما معمول است»، از عبارت ساده‌تر «و نتیجه آن شود که مردگان نیز مانند دنیای زندگان در آن دنیا یکدیگر را ملاقات کنند» استفاده نماید. در ادامه، مترجم از شیوة ترجمة معنایی استفاده نموده‌است و با افزودن برخی از جملات درصدد انتقال پیام متن مبدأ برآمده‌است؛ به عبارت دیگر، عبارت «و احساس مشابهی که مردم روزگار ما گاه و بیگاه بر اثر تجاوز نسبت به دیگران در درون خود مشاهده می‌کنند، در آنجا نیز پدید آید»، نیز در متن اصلی وجود ندارد و مترجم بر مبنای اصل پذیرفتگی این عبارت را به ترجمة خود افزوده‌است.

5ـ1ـ1. افزایش عناصر واژگانی در ترجمه

از آنجا که زبان‌ها ترکیب معنایی متفاوتی دارند، بسیارند کلماتی که با یک لغت در برابر لغت مبدأ معنا نمی‌شوند. گاهی در زبان مقصد، برای معنا کردن یک کلمه باید از چند کلمه استفاده کرد و گاه عکس آن نیز درست است؛ یعنی چند کلمه در زبان مبدأ با یک کلمة زبان مقصد ترجمه می‌شود (ر.ک؛ کبیری، 1388: 65ـ68). همان گونه که پیش از این اشاره کردیم، نایدا دربارة ترجمة پویا معتقد است که در چنین ترجمه‌ای، مترجم خیلی به دنبال این نیست که پیام منتقل‌شده به زبان مقصد را از نظر عناصر زبان‌شناختی با زبان مبدأ مطابقت دهد، بلکه در این ترجمه، حرف آخر را پیام می‌زند. صورت صرفاً وسیله‌ای در خدمت پیام است. چنانچه لازم باشد، صورت را می‌توان کم، زیاد، متفاوت و یا حتی حذف کرد تا خواننده به پیام مطلوب دست یابد. خدیوجم نیز در ترجمة برخی از کلمات، از چند کلمه استفاده، و یا برخی از کلمات را اضافه کرده‌است.

* «وما أشک فی أن أبا العلاء قد کان مثلنا» (حسین، 1983م.: 332).

* ترجمة خدیوجم: «از اینکه ابوالعلاء مانند ما انسانی بوده دارای عواطف و احساس بشری، تردیدی ندارم» (همان، 1344: 22).

در اینجا نیز مترجم بر مبنای پذیرفتگی ترجمه کرده‌است و در زبان مقصد، برای معنا کردن یک کلمه از چند کلمه استفاده نموده‌است؛ به عبارت دیگر، مترجم واژه‌های «عواطف و احساس بشری» را که در متن اصلی نیست، به ترجمة خود افزوده‌است.

* «فأما الرجل الذی لم یطمئن إلی هذا الإیمان، ولم یمتلئ به قلبه، ولم تسکن إلیه نفسه، ولم یسترح إلیه عقله، وإنما هو مضطرب فی أمره أشد الإضطراب» (حسین، 1983م.: 340).

* ترجمة خدیوجم: «اما اگر مردی از اهل شک و تردید نتواند به این موضوع ایمان و اعتقاد پیدا کند، دلش با این گونه ایمان و اعتقادها رام نشود، روحش با این افسانه‌ها آرامش نیابد و خِرَدش لحظه‌ای از کنجکاوی و جستجو بازنایستد، پیوسته برای مجهول بودن سرنوشت، گرفتار پریشانی و ناراحتی می‌گردد» (همان، 1344: 38).

در اینجا، مترجم به اطناب روی آورده‌است و برخی از واژه‌ها، مثل «از اهل شک و تردید»، «و اعتقادها»، «این افسانه‌ها»، «لحظه‌ای از کنجکاوی و جستجو» و «برای مجهول بودن سرنوشت» را به ترجمة خود افزوده‌است، در حالی که این واژه‌ها در متن اصلی وجود ندارد. مترجم در ترجمة عبارت «فی أمره» به جای اینکه از واژة «در امر خود» استفاده نماید. از عبارت «برای مجهول بودن سرنوشت» استفاده نموده‌است؛ به عبارت دیگر، خدیوجم در اینجا بر اساس ترجمة معنایی و تا حدودی تحت تأثیر اصل پذیرفتگی عمل کرده‌است.

5ـ1ـ2. کاهش عناصر واژگانی در ترجمه

چنان‌که پیش از این اشاره کردیم، مترجم گاهی می‌تواند در زبان مقصد برای معنا کردن یک کلمه از چند کلمه استفاده کند و یا برعکس، کلماتی را حذف نماید. خدیوجم نیز در ترجمة برخی جملات، بر اساس ترجمة پویا و بر مبنای اصل پذیرفتگی، از اصل کاهش و ایجاز استفاده نموده‌است:

*«أتراه ینذر و یهدّد و یخوف من الانتقام و البطش أم تراه ینبه عاطفة الحیاء؟...»(حسین، 1983م.: 335).

* ترجمة خدیوجم: «آیا او مردم را از انتقام و عقوبت می‌ترساند و برحذر می‌دارد، یا آنکه می‌خواهد عاطفه و شرمساری را در آنان برانگیزد؟» (همان، 1344: 28).

واژة «یندز»، «یهدّد» و «یخوف» به ترتیب به معنای «بیم دادن» یا «برحذر داشتن»، «تهدید کردن» و «ترساندن» است و مترجم به واژة «ترساندن» و «بر‌حذر داشتن» بسنده نموده‌است. این عبارت بر اساس اصل پذیرفتگی ترجمه شده‌است.

* «فأنت تری أن أبالعلاء لم یکتف بالسجن الّذی فرضته الطبیعة علیه فرضاً حین أفقدته ناظره کما یقول، وانما فرض علی نفسه سجنین أخرین» (حسین، 1983م.: 339).

* ترجمة خدیوجم: «می‌بینی که ابوالعلاء به زندانی که طبیعت بر اثر کوری بر او تحمیل کرده، قانع نبوده و همان‌طور که خودش می‌گوید، او زندانی دیگر برای خود آفریده‌است» (همان، 1344: 37).

خدیوجم عبارت «حین أفقدته ناظره» را به صورت «در اثر کوری» ترجمه نموده‌است و به نوعی به اصل کاهش یا اختصار در ترجمه روی آورده‌است. به نظر می‌رسد که عبارت «همان‌طور که خودش می‌گوید» را باید بعد از کلمة «ابوالعلاء» می‌آورد؛ به عبارت دیگر، تأخر این کلمه منجر به ابهام معنایی می‌شود. در حقیقت، ساختار صحیح آن به صورت ذیل است: «می‌بینی که ابوالعلاء همان‌طور که خودش می‌گوید، به زندانی که...». همچنین، مترجم عبارت «فرض علی» را به صورت «آفریده‌است» ترجمه کرده، در حالی که معنای دقیق این عبارت «تحمیل کرد» است. در اینجا، مترجم پیام کلام را انتقال داده، اما معنای دقیق کلام را منتقل ننموده‌است. علاوه بر این، مترجم به نوعی بر اساس اصل پذیرفتگی عمل نموده‌است.

5ـ2. ترجمه در سطح باهم‌آیی واژگان

باهم‌آیی، رابطه‌ای ساختی میان واژه‌های زبان است که در نتیجة تلفیق صرف و معنی روی می‌دهد و بر مبنای دو محور جانشینی و همنشینی صورت می‌گیرد. «چنین برمی‌آید که رابطة باهم‌آیی در اولین مرحله به دو صورت برون‌زبانی و درون‌زبانی ممکن است روی دهد. باهم‌آیی برون‌زبانی به لحاظ پیوستگی یا تداعی معنایی روی محور جانشینی و در غیاب، صورت می‌‌گیرد؛ زیرا عناصر همنشین محصول باهم‌آیی برون‌زبانی، ضرورت وقوع در کنار هم را ندارند، این طبقة باهم‌آیی با برچسب «باهم‌آیی ضعیف» مشخص می‌شود. طیّ وقوع باهم‌آیی برون‌زبانی، از زمان حضور واژة اصلی تا هنگام تداعی در محور جانشینی و تبادر هم‌آیندة ضعیف آن به ذهن، بن‌مایة فرایند معنی خواهد بود. از سویی دیگر، در باهم‌آیی درون‌زبانی، عناصر زبانی کنار هم و روی محور همنشینی ظاهر می‌شوند. تمام هم‌آینده‌های قوی با امکان پیش‌بینی وقوع در کنار هم در این طبقه قرار می‌گیرند. این طبقه از باهم‌آیی است که با بن‌مایة صرفی از زبانی به زبان دیگر متفاوت خواهد بود. همنشینی واحدهای زبانی در فرایندهای واژه‌سازی، به عنوان نمونه‌ای از باهم‌آیی درون‌زبانی قابل بررسی است (ر.ک؛ افراشی، 1381: 38ـ39). همنشینی واژگانی تعیین‌کنندة معنایی است که در یک عبارت یا جملة معیّن نشان داده می‌شود. باهم‌آیی واژگان و ترکیب واژه‌ها در زبان‌های مختلف، متفاوت است (ر.ک؛ کبیری، 1388: 94). در ادامه، به بررسی سطح باهم‌آیی واژگان در ترجمة خدیوجم می‌پردازیم.

* «ولست أری رأی بول فالیری فی التراجم، ولست أهمل ما للتفصیلات آلتی تمس حیاة الشعراء والأدباء والفلاسفة من خطر»(حسین، 1983م.: 331).

* ترجمة خدیوجم: «با عقیدة پُل والری ـ از اینکه مطلقاً به نگارش شرح حال نیاز نداریم ـ موافق نیستم و از تفصیلاتی که به زندگی شعراء و ادبا و فلاسفه مربوط می‌شود و ارزشمند است، چشم‌پوشی می‌کنم» (همان، 1344: 21).

در اینجا، واژة «مسَّ» به معنای «لمس کردن» است، اما همین واژه در اثر روابط باهم‌آیی بین واژگان و به کمک حرف جر «مِن»، معنای آن تغییر می‌یابد و در معنای «لطمه زدن و آسیب رساندن به آبرو یا شخصیت کسی به‌کار می‌رود. اما در اینجا، این ترکیب به اشتباه به صورت «مربوط می‌شود» ترجمه شده‌است. عبارت «چشم‌پوشی می‌کنم» نیز اشتباه است؛ زیرا عبارت «لست أهمل» به معنای «چشم پوشی نمی‌کنم» یا «نادیده نمی‌گیرم» است. معنای کلمه به نظر طرفداران نظریة بافت، همان کاربرد آن در زبان یا شیوة کاربرد آن و یا نقشی است که ایفا می‌کند. بنابراین، فرث تصریح می‌کند که معنی تنها از خلال قرار گرفتن در بافت کشف می‌شود (ر.ک؛ مختارعمر، 1385: 65). در اینجا نیز واژة «تمس» در مجاورت با حرف جر «مِن» به معنای «لطمه زدن» ترجمه می‌شود. خدیوجم نیز بر مبنای اصل بسندگی اقدام به ترجمة این عبارت نموده‌است.

* «ما هذه القوی الاجتماعیة الّتی تقوم

 

دونه فتحد من حریته فی العمل»
                      (حسین، 1983م.: 343).

* ترجمة خدیوجم: «چیست این نیروی اجتماعی که در برابر خِرَد می‌ایستد و آزادی عمل را از او سلب می‌کند» (همان، 1344: 44).

فعل «تحد» از ریشه «حدّ» به معنای «محدود کردن» و «تیز کردن» است، اما در این عبارت، وجود حرف جرّ «مِن» بعد از این فعل باعث می‌شود که این فعل به معنای «محدود کردن، مانع شدن، پایان بخشیدن» باشد که در اینجا، خدیوجم در ترجمة این بیت، از واژة «سلب کردن» استفاده نموده‌است. چنین ترجمه‌ای بر مبنای اصل پذیرفتگی صورت گرفته‌است.

5ـ2ـ1. عدم تقارن میان لایه‌های معنایی و اجزای کلام

مسئلة دیگری که در ترجمه مطرح است، اینکه مترجمان باید از معادل کردن اجزای کلام یک زبان در مقابل زبان دیگر اجتناب کنند؛ زیرا هر زبانی برای منظم کردن مفاهیم به اجزای مختلف کلام، نظام خاص خود را دارد و هیچ ضمانتی وجود ندارد که آنچه در یک زبان «اسم» است، بهترین ترجمة آن در زبان دیگر هم یک «اسم» باشد، اما جالب اینجاست که در مقابلة زبان‌ها غالباً متوجه می‌شویم که نوعی همبستگی نسبی ثابت بین دو جزء متفاوت کلام وجود دارد. در جایی که در یک زبان تقریباً به‌وفور از فعل استفاده می‌کند، زبان دیگر برای بیان همان معناها از شبه‌فعل کمک می‌گیرد. این گونه مشاهدات در باب اختلافات طبیعی میان زبان‌ها، احتمالاً برای مترجم بسیار مفید خواهد بود. نبودِ تقارن میان طبقات معنایی و اجزای کلام به‌وفور اتفاق می‌افتد. نبودِ تقارن به کمک اسم‌سازی، فعل‌سازی و صفت‌سازی سبب افزایش پویایی و سرزندگی متن می‌شود. این‌ها جزئی از سبکی است که یک متن مورد نظر را به یک کار هنری تبدیل می‌کند، اما اگر ترجمة زبان دوم لفظ‌به‌لفظ صورت بگیرد، این گونه نامتقارنی‌ها عجیب به نظر می‌آید و هدفی را که در متن مبدأ وجود دارد، تأمین نخواهد کرد (ر.ک؛ کبیری، 1388: 70ـ71).

* «وماذا ترید أن أقول لک، ونحن نقرأ أحیانا ما یقول الناس فینا ومایظن الناس بنا فنضیق به أشد الضیق ونسخط علیه أعظم السخط، لأننا لا نراه ملائما لما نعرفه من حقائق أنفسنا، أو لأننا نراه ملائما لهذه الحقائق ولکننا نکره أن یعرف، و أن یقال، و أن یذاع فی الناس» (حسین، 1983م.: 332).

*ترجمة خدیوجم: «و چه می‌خواهی برایت بگویم؟ در حالی که خودت می‌دانی. گاهی با شنیدن و خواندن مطالبی که دیگران دربارة ما می‌گویند و می‌نویسند و از گمان‌هایی که گروهی نسبت به ما اظهار می‌کنند، چنان ناراحت می‌شویم که با نفرتی هرچه تمام‌تر بر آنان خشم می‌گیریم. این خشم و نفرت تنها به‌خاطر آن است که گفتار و پندار آنان با حقایقی که ما در دل داریم و از چگونگی آن باخبریم، موافق نیست یا آنکه با حقیقت و واقعیت موافق و مطابق است، ولی به عللی ما از افشای آن و شایع شدنش در میان مردم کراهت داریم» (همان، 1344: 22).

در اینجا نیز خدیوجم طبق رویکرد پذیرفتگی ترجمه نموده‌است. بر اساس ساختار زبان مقصد، جملات فعلیه را به جملات اسمیه تبدیل نموده‌است؛ به عنوان مثال، عبارت «یذاع فی الناس» را به صورت جملة اسمیة «شایع شدنش در میان» ترجمه کرده‌است و یا از اختیارات خود استفاده نموده، عبارت «لأنّنا لا نراه ملائما لما نعرفه من حقائق أنفسنا، أو لأنّنا نراه ملائما لهذه الحقائق» را به صورت «این خشم و نفرت، تنها به‌خاطر آن است که گفتار و پندار آنان با حقایقی که ما در دل داریم و از چگونگی آن باخبریم، موافق نیست» ترجمه نموده‌است، در حالی که فعل جملة «نراه» متکلم مع‌الغیر است، اما مترجم آن را به صورت فعل سوم شخص مفرد (مفرد مذکر غایب) ترجمه کرده‌است.

* «فهو إذن ممتاز فی جوهره من الجسم، قادر علی ما لا یقدر الجسم علیه» (حسین، 1983م.: 351).

* ترجمة خدیوجم: «بنابراین، از لحاظ جوهر بودن، بر جسم امتیاز دارد و به انجام کارهایی که از جسم ساخته نیست، توانایی دارد» (همان، 1344: 57).

در اینجا، عبارت «فهو إذن ممتاز فی جوهره من الجسم»، جملة اسمیه است، اما در ترجمه به صورت جملة فعلیه ترجمه می‌شود و عبارت «قادر علی» که اسم است به صورت «توانایی دارد»، یعنی جملة فعلیه ترجمه شده‌است.

5ـ2ـ2. تغییر نقش دستوری کلمات

گاهی لازمة انتقال روان معنا، تغییر نقش دستوری کلمات است. این شیوه یکی از هفت روشی است که وینه و داربلنه در کتاب سبک‌شناسی مقایسه‌ای فرانسه و انگلیسی مطرح کرده‌اند و لادمیرال نیز در کتاب خود بر آن صحّه گذاشته‌است. او این شیوه را، یعنی جایگزین کردن بخشی از گفتمان با بخشی دیگر بی‌آنکه محتوای پیام تغییر کند، «انتقال» می‌نامد. در واقع، بر این اساس، می‌توان ساختار را در ترجمه بدون ایجاد تغییر در معنا تغییر داد. در این صورت، مترجم اسم را به فعل، فعل را به قید، فعل را به اسم یا قید و... ترجمه می‌کند (ر.ک؛ زرکوب و دیگران، 1392: 42).

* «وکذلک أنفق أبوالعلاء نصف القرن من حیاته یواجه هذه الخواطر إذا أصبح، ویواجهها إذا أمسی...» (حسین، 1983م.: 347).

* ترجمة خدیوجم: «ابوالعلاء پنجاه سال از عمر خود را صرف این پرسش‌های بی‌پاسخ کرده، و در هر صبح و شام خود را با این مشکلات مواجه دیده‌است» (همان، 1344: 50).

در اینجا نیز طبق اصل پذیرفتگی در ترجمه، نقش دستوری کلمات تغییر کرده‌است و عبارت «إذا أصبح» و «إذا أمسی» به صورت «هر صبح و شام» ترجمه شده‌است.

* «وأنا معلم یتکلف الأدب الخالص حین یستریح من التعلیم، و حین یخلی بینه و بین الحیاة، فلا یجد ما یعمل إلا أن یشعر ویتأثر، ویحاول أن یصور ما یجد من حس و شعور فلا غرابة فی أن تهبط بی صناعة التعلیم إلی دقائق الحیاة الإنسانیة وتفصیلها ولکنّی علی ذلک أعترف بأن التاریخ الأدبی کالتاریخ السیاسی یغلب فیه الظن ویکثر فیه الرجحان ویقل فیه الیقین» (حسین، 1983م.: 331ـ332).

* ترجمة خدیوجم: «و من معلمی هستم که هرگاه از کار تدریس فارغ شوم، به کار ادب محض می‌پردازم و هر لحظه میان من و زندگی خلائی ایجاد شود، غیر از تفکر و احساس و ادراک و تأثر، کار دیگری ندارم و می‌کوشم که احساس و ادراک خود را تصویر کنم. پس تعجبی ندارد اگر حرفة تعلیم مرا از دنیای احساس پایین بیاورد و سرگرم دقایق زندگی انسان‌ها کند و به شرح و تفصیل جزئیات مشغول سازد، ولی اعتراف می‌کنم که با این کار نمی‌توان به حقیقت واقعی رسید؛ زیرا در تاریخ ادبیات، مانند تاریخ سیاسی، جنبة افسانه‌ای مطالب بیشتر از حقیقت آن‌هاست، حدس و احتمال در آن‌ها زیاد است و واقعیت اندک» (همان، 1344: 21).

عبارت «فلا یجد ما یعمل إلا أن یشعر ویتأثر» به صورت «غیر از تفکر و احساس و ادراک و تأثر کار دیگری ندارم» ترجمه شده‌است. می‌بینیم که تبدیل فعل به اسم صورت گرفته‌است و افعال «یشعر» و «یتأثر» به صورت اسم ترجمه شده‌است.

همچنین، عبارت «ویحاول أن یصور ما یجد من حس و شعور» به صورت «و می‌کوشم که احساس و ادراک خود را تصویر کنم» ترجمه شده‌است که بهتر بود به جای «احساس و ادراک» از واژة «عواطف و احساسات» استفاده می‌شد. واژة «دقائق» نیز بر اساس اصل بسندگی، به صورت تحت‌اللفظی ترجمه شده‌است. عبارت «ولی اعتراف می‌کنم که با این کار نمی‌توان به حقیقت واقعی رسید» در متن عربی وجود ندارد و مترجم بر مبنای اصل پذیرفتگی و طبق رویکرد ترجمة معنایی، عبارت‌هایی را برای انتقال پیام به ترجمة خود اضافه کرده‌است. عبارت «جنبة افسانه‌ای» نیز در متن اصلی وجود ندارد، اما مترجم بر مبنای اصل پذیرفتگی، این واژه را به‌کار برده‌است.

نتیجه‌گیری

بسندگی در ترجمه بر مبنای گرایش مترجم به رعایت هنجارهای متن مبدأ، و پذیرفتگی در ترجمه بر مبنای گرایش مترجم به هنجارهای زبان مقصد است. ترجمة صوری را که از سوی یوجین نایدا مطرح شده، به نوعی می‌توان با رویکرد بسندگی در ترجمه تفسیر کرد و ترجمة پویا که نایدا قائل به آن است، به نوعی با رویکرد پذیرفتگی در ترجمه قابل انطباق است؛ زیرا طبق دیدگاه نایدا، ترجمة صوری به صورت کلمه وفادار می‌ماند و طبیعی است که در چنین ترجمه‌ای هیچ نوع تعدیل زبانی صورت نمی‌گیرد. اما در ترجمة پویا، حرف آخر را پیام می‌زند. صورت صرفاً وسیله‌ای در خدمت پیام است. همچنین، بسندگی از برخی جنبه‌ها با ترجمة معنایی که از سوی پیتر نیومارک مطرح شده، بی‌ارتباط نیست. از دیدگاه نیومارک، ترجمة معنایی مسیر فکری نویسنده را دنبال می‌کند و به هنجارهای زبان مبدأ اهتمام می‌ورزد، ترجمة ارتباطی نیومارک نیز مانند اصل پذیرفتگی، اهتمام ویژه‌ای به هنجارهای زبان مقصد دارد و در سطح خواننده نوشته می‌شود. ترجمة دکتر خدیوجم در فصل «بر مردگان چوب مرانید» و «گرفتار سه زندان» از کتاب مع أبی‌العلاء فی سجنه از نوع ترجمة معنایی است. خدیوجم در ترجمة بیشتر واژگان بر اساس اصل پذیرفتگی عمل نموده‌است، اما در ترجمة برخی دیگر از واژگان و انتخاب معادل برای آن‌ها، متأثر از بسندگی است، به طوری که گاهی از معنای تحت‌اللفظی واژگان استفاده نموده‌است و برخی از واژه‌ها را به صورت عربی ترجمه کرده، در ترجمة برخی از جملات نیز این گونه عمل نموده که این امر بسیار محدود است. علاوه بر این، خدیوجم در ترجمة برخی از کلمات، از چند کلمه استفاده نموده‌است و یا برخی از کلمات را اضافه نموده‌است؛ به عبارت دیگر، خدیوجم بر مبنای اصل پذیرفتگی، از اصل کاهش و ایجاز استفاده نموده‌است. در سطح باهم‌آیی واژگان نیز خدیوجم اغلب طبق رویکرد پذیرفتگی ترجمه نموده‌است و گاهی بر اساس ساختار زبان مقصد، جملات فعلیه را به جملات اسمیه تبدیل کرده‌است. به طو کلی، خدیوجم تلاش نموده ترجمه‌اش بر مبنای جمع بین بسندگی و پذیرفتگی باشد و تا حد زیادی متأثر از اصل پذیرفتگی در ترجمه است.

افراشی، آزیتا. (1381). اندیشه‌هایی در معنی‌شناسی (یازده مقاله). تهران: انتشارات فرهنگ کاوش.
حسین، طه. (1983م.). المجموعة الکاملةلمؤلفات الدکتور طه حسین. ج 1. ابوالعلاء المعری. ط 2. بیروت: الشرکة العالمیة للکتاب.
ـــــــــــــ . (1344). گفت و شنود فلسفی در زندان ابوالعلاء معری. ترجمة حسین خدیوجم. تهران: چاپخانة تهران مصور.
خزاعی‌فر، علی. (1393). «تعادل یا کارکرد؛ بحثی در باب روش ترجمة ادبی در ایران». فصلنامة علمی فرهنگی مترجم. س 23. ش 54. صص 3ـ16.
ـــــــــــــــــــ . (1394). «تعادل زیباشناختی در ترجمة متون ادبی». فصلنامة علمی فرهنگی مترجم. س 24. ش 57. صص 3ـ14.
زرکوب، منصوره و عاطفه صدیقی. (1392). «تعدیل و تغییر در ترجمه، چالش‌ها و راهکارها با تکیه بر ترجمة کتاب الترجمة وأدواتها». فصلنامة پژوهش‌های ترجمه در زبان و ادبیات عربی. س 3. ش 8. صص 35ـ54.
صلح‌جو، علی. (1381). گفتمان و ترجمه. چ 2. تهران: نشر مرکز.
طهماسبی، عدنان، سعدالله همایونی و شیما صابری. (1392). «لایه‌های زبانی و بافت بیرونی در تعادل ترجمه‌ای». فصلنامة پژوهش‌های ترجمه در زبان و ادبیات عربی. س 3. ش 7. صص 151ـ176.
کبیری، قاسم. (1388). اصول و روش ترجمه. چ 1.تهران: انتشارات رهنما.
مختارعمر، احمد. (1385). علم الدلالة. ترجمة سید حسین سیدی. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
میرحاجی، حمیدرضا، جلال مرامی و رضا امانی. (1390). «کاربردشناسی "اصل تعادل ترجمه‌ای" واژگان در فرایند ترجمة قرآن». ادب عربی. د 3. ش 2. صص 137ـ164.
نیومارک، پیتر. (1386). دورة آموزش فنون ترجمه. ترجمة منصور فهیم و سعید سبزیان. چ 2. تهران: انتشارات رهنما.
وکاوی، شاتلورت. (1385). فرهنگ توصیفی اصطلاحات مطالعات ترجمه. ترجمة فرزانه فرح‌زاد، غلامرضا تجویدی و مزدک بلوری. چ 1. تهران: انتشارات یلدا قلم.