Document Type : Research Paper
Authors
1 Assistant Professor of Arabic Language and Literature, Isfahan University, Isfahan, Iran
2 Assistant Professor of Arabic Language and Literature, Isfahan University, Isfahan, Iran;
3 Assistant Professor of Arabic Language and Literature, Minab Branch, Islamic Azad University, Hormozgan, Iran;
Abstract
This research aims at studying and criticizing Mohammad Dashtee’s selections in his translation from Nahjolbalaghe according to meaning and terminology level of Garces translation assessment. For this purpose, Garces thesis has been introduced, then the elements that were applicable to Dashtee’s translation had been explained in details. The main findings of this research based on analytical-descriptive approach show that Dashtee in his lexical selecting is relying usually on the lexical extension at different models and above all on interpretive and ideological explanation. He has removed lexical ambiguities of Emam Ali’s speech or interpreted them according to his opinion, and tried not to be any ambiguous words in his work.
Keywords
مسئلة این پژوهش به صورت مشخص حول محور نحوة برخورد محمد دشتی با واژگان نهجالبلاغه و چگونگی معادلگزینی او میگردد. تقریباً همه میدانند که انتخاب معادل برای واژگان یک متن، اولین چالش بزرگ پیش روی مترجم است. این چالش در ترجمة متونی چون نهجالبلاغه که نوعی جنبة تقدس دارند و حساسیتهای دینی و مذهبی را برمیانگیزند، بسیار مهمتر، روشنتر و گریبانگیرتر است.
پژوهش حاضر با تکیه بر سطح معنایی لغوی الگوی ارزیابی نقد ترجمة «کارمِن گارسس» تلاش دارد تا نوع برخورد و تعامل مترجم را با واژگان نهجالبلاغه بررسی کند و برای دستیابی به این هدف تلاش شده تا با مقایسة بخشهایی از متن نهجالبلاغه با متن ترجمه به صورت نمونهگیری تصادفی، مواردی از ویژگیهای ترجمه که گارسس برشمردهاست، استخراج شود تا هم وجود این ویژگیها در ترجمة وی اثبات شود و هم راهبردهای ترجمهای مترجم برای هر یک در بستر نمونهها مشخص گردد.
سؤالها و فرضیههای پژوهش
پژوهش حاضر به دنبال پاسخی برای پرسشهای زیر است:
ـ دشتی در فرایند ترجمة نهجالبلاغه از کدام مؤلفههای مذکور در الگوی گارسس سود جستهاست؟
ـ محمد دشتی از ویژگیهای ترجمهای گارسس در ترجمة چه اموری استفاده کردهاست و کدام یک از این ویژگیها تعادل واژگانی را برهم زدهاست؟
بر این اساس فرضیههای زیر را میتوان طرح کرد:
ـ محمد دشتی بیشتر از تعریف و توضیح در ترجمة واژگان غریب نهجالبلاغه استفاده کردهاست.
ـ بزرگترین چالش دشتی در ترجمة نهجالبلاغه، استفادة انکارناپذیر از بسط و افزایش ترجمهای است.
پیشینة پژوهش
ناصر رشیدی، و شهین فرزانه، در حیطة نقد ترجمة بین فارسی و انگلیسی از منظر الگوی گارسس دو مقاله نوشتهاند که مقالة اول با عنوان «ارزیابی و مقایسة ترجمههای فارسی رمان انگلیسی شاهزاده و گدا، اثر مارک تواین بر اساس الگوی گارسس» در مجلة زبانپژوهی دانشگاه الزهرا (رشیدی و فرزانه، 1388: 57ـ108) و دیگری با عنوان «ارزیابی و مقایسة دو ترجمة فارسی از رمان انگلیسی دُن کیشوت اثر میگوئل دو سروانتس بر اساس الگوی گارسس»، در مجلة زبان و ادب فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی سنندج، (همان، 1392: 41ـ56) چاپ شدهاست و نویسندگان در این دو مقاله به معرفی الگوی گارسس و کاربست آن بر ترجمههای یادشده پرداختهاند.
ـ مقالة «نقد واژگانی ترجمة موسوی گرمارودی از قرآن کریم (با تکیه بر سطح معنایی ـ لغوی گارسس) از محمد رحیمی خویگانی که در مجلة مطالعات ترجمة قرآن و حدیث چاپ شدهاست (ر.ک؛ رحیمی خویگانی، 1396: 69ـ94). این مقاله ترجمة گرمارودی را از منظر واژگان مورد بحث قرار دادهاست و به این نتیجه رسیده که این ترجمه بهشدت توضیحی است و مترجم تلاش فراوانی داشته تا برای واژگان قرآن معادلهایی بسازد یا بازآفرینی کند.
ـ مقالة «ارزیابی ترجمة متون ادبی فارسی به عربی بر اساس مدل کارمن گارسس (پیام رهبر انقلاب به مناسبت موسم حج 1395 برای نمونه)» از عیسی متقیزاده و سید علاء نقیزاده که در پژوهشهای ترجمه در زبان و ادبیات عربی، چاپ شدهاست (ر.ک؛ متقیزاده و نقیزاده، 1396). این مقاله نظریة گارسس را بر پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی بهکار بستهاست و بدین نتیجه رسیده که تفاوتهای فرهنگی میان فارسی و عربی میتواند در معادلگزینی و تبدیل ساختارها ایجاد چالش کند.
تفاوت و ویژگی این پژوهش نسبت به پژوهشهای پیش از خود در این است که:
الف) این پژوهش برای اولین بار سطح معنایی لغوی الگوی گارسس را بر ترجمهای از نهجالبلاغه پیاده میکند.
ب) تا آنجا که نویسندگان میدانند، این پژوهش اولین گام در راستای نقد معیار ترجمة محمد دشتی است؛ ترجمهای که بهرغم شهرت و رواجش، کمتر مورد توجه ترجمهپژوهان بودهاست.
1. الگوی گارسس
مترجم، حد واسط متن مبدأ و مقصد است و تلاش دارد تا معادلهایی را برای عناصر متنی زبان مبدأ در زبان مقصد پیدا کند و در میان این عناصر، آنچه بیش از هر چیزی مهمتر است، واژگان است (ر.ک؛ لطفیپور ساعدی، 1390: 80). اما معادلگزینی واژگانی در کنار اهمیت خود، همیشه یکی از مشکلترین فرایندهای ترجمه است. ترجمهپژوهان متعددی دربارة ایجاد تعادل میان واژگان زبان مبدأ و مقصد سخن گفتهاند و فرایندهای آن را به گفتگو نشستهاند. نیومارک با تقسیم انواع معنای واژه به معنای قاموسی و فرهنگی بر آن بود که واژگان، مترادف و معادل واقعی ندارند، اما با راهکارهایی میشود نزدیکترین معادلها را انتخاب و استفاده کرد (نیومارک، 1390: 154ـ160). وینی و داربلنه در راستای توصیف فرایند ایجاد تعادل در ترجمه، دو راهبرد با عنوان ترجمة مستقیم و ترجمة ناموازی ـ چیزی شبیه به ترجمة تحتاللّفظی و آزاد ـ و هفت رویه معرفی میکنند که رویههای احصاءشدة آنان در ترجمة مستقیم از این قرار است: قرضگیری، گرتهبرداری و ترجمة لفظ به لفظ. رویههای پیشنهادی آنان در ترجمة آزاد نیز عبارتند از: جابهجایی، مدولاسیون (تغییر در زاویة دید)، اقتباس و تعادل. مدولاسیون خود شامل مواردی چون تبدیل کُل به جزء یا برعکس، جزءبهجزء، وارونهسازی عبارات، معلوم به مجهول و تغییر نمادهاست. تعادل نیز برای اشاره به مواردی است که زبانها موقعیت یکسانی را با ابزار یا سبکی متفاوت توصیف میکنند (Vinay & Darbelnet, 1995: 31-41). کارمن گارسس با تکیه بر اصل تعادل و با دقت در نظریههای ارائهشده دربارة تعادل، بهویژه رویههای وینی و داربلنه، الگویی را برای بیان شباهتهای متن مبدأ و مقصد ارائه کرد که تاکنون مورد توجه است. در نظر او، متن مبدأ و ترجمه، در چهار سطح باید تا حد امکان برابری داشته باشند. این چهار سطح عبارتند از: سطح معنایی لغوی، سطح نحوی ـ صرفی، سطح گفتمانی ـ نقشی و سطح سبکی ـ مقصود (/ منظور)شناختی (Garces, 1994: 77-120). او برای هر یک از این چهار سطح و با تکیه بر متونی که تحلیل کرده، ویژگیهای ترجمهای را ارائه دادهاست. اما از آنجا که پرداختن به تمام سطوح آن در یک مقاله کاری ناممکن جلوه میکند، از این رو، این پژوهش تنها به سطح معنایی ـ لغوی میپردازد تا تصویری مناسب از انتخابهای واژگانی محمد دشتی ارائه کند و سطوح دیگر را به مقالاتی دیگر وامیگذارد.
ویژگیهای ترجمهای ارائهشده از سوی گارسس، در سطح معنایی لغوی عبارتند از: تعریف یا توضیح، معادل فرهنگی، همانندسازی، بسط نحوی، قبض نحوی، و ابهام (Ibid: 80-82). در این پژوهش، تلاش میشود که این ویژگیها در نحوة معادلگزینی دشتی بررسی شوند تا مشخص گردد که ترجمة وی از کدام ویژگی بیشتر بهره بردهاست.
الف) تعریف یا توضیح (The definition and explanation): تعریف، اشاره به معنی واژه به صورت عبارت اسمی یا شبهجملة وصفی است؛ درست مانند آنچه در واژهنامهها میآید (Ibid: 80-81).
ب) معادل فرهنگی (Equivalent Cultural): معادل، پیدا کردن واژهای در زبان مقصد است که جایگزین واژهای با بار فرهنگی یا کارکرد مشابه در زبان مبدأ میشود (Ibid). پیتر نیومارک (Peter Newmark) در این زمینه میگوید: «واژگان و اصطلاحات فرهنگی باید با معادل مناسب فرهنگ مقصد جایگزین شوند؛ چراکه نمایندة معنای خاصی در زبان مبدأ هستند» (نیومارک، 2006م.: 193)؛ برای مثال، میتوان به معادل مدارک دانشگاهی و آموزشی و یا معادلهای سیاسی اشاره کرد: «مجلس الوزارء: هیئت دولت»، «رئیس الوزراء: رئیس جمهور» (رحیمی خویگانی، 1395: 73).
ج) همانندسازی (Adaptation): همانندسازی روشی برای ترجمة اصطلاحات بنیادی فرهنگی است و هنگامی بهکار میرود که مترجم مضمونی را با کلمه، اصطلاح یا استعارة خاصی که برای خواننده آشناست، ترجمه میکند.
د) بسط (Expansion): منظور از این اصطلاح، افزودن یک یا چند واژه به ترجمه برحسب ضرورت است (ر.ک؛ همان: 81). این مسئله میتواند هم در معادلیابی واژگانی و هم در معادلیابی ترکیبی خودنمایی کند.
هـ) قبض (Contraction): عکس شیوة فوق است و آن هنگام بهکار بردن یک واژه در زبان مقصد است در برابر چند واژة زبان مبدأ (ر.ک؛ همان).
و) ابهام واژگانی (Lexical ambiguity): گاهی متن اصلی ابهام دارد که چگونگی برخورد با آنها از منظر ترجمهپژوهان متفاوت است. به نظر گارسس ابهام ممکن است عمدی یا سهوی باشد. اگر عمدی باشد، باید آن را به زبان مقصد انتقال داد و اگر سهوی باشد، باید آن را برطرف کرد (ر.ک؛ همان و مختاری اردکانی، 1376: 51). نیومارک انواع هفتگانهای از ابهام را برمیشمرد (ر.ک؛ نیومارک، 2006م.: 360ـ365) که ما در اینجا تنها به ابهام واژگانی میپردازیم.
2. کاربستِ الگوی نقد گارسس
2ـ1. تعریف و توضیح
با دقت در ترجمة محمد دشتی بهخوبی مشخص میشود که او از توضیح و تعریف یک واژه بسیار سود جستهاست. او هم توضیح تفسیری فراوانی دارد و هم تعریف واژگان، در زیر مواردی که مترجم را به تعریف و توضیح واداشتهاست، برمیشماریم.
2ـ1ـ1. واژگان غریب و سخت
دشتی هر جا به واژهای برخورده که جزء غرایب لغات است و گمان داشته مخاطب معنای آن را بهدرستی درنمییابد، آن را در پاورقی تعریف کردهاست و تعریف او هرچند متناسب با سیاق، ولی بدون ارجاع است؛ مثلاً:
m الخلاسیة: «لأنَّ قوائمَهُ حُمشٌ کقوائمِ الدّیکَةِ الخلاسیةِ وقد نجَمَت مِن ظُنبوبِ سَاقِه صِیصیةٌ خفیةٌ؛ زیرا پاهای طاووس چونان ساق خروس دورگه، باریک و زشت است و در یک سو، ساق پایش ناخنی مخفی روییدهاست». دشتی در پاورقی آوردهاست: «خروس خلاسی، نوعی از خروس که نه سفید و نه سیاه است، بلکه به رنگ خاکی است. گفتهاند که خروس فارسی ـ هندی دورگه است که پاهای زشت دارد» (نهجالبلاغه، خ 165: 223). در همین خطبه، دربارة واژة «الوَسِمَة» در عبارت «مَخْرَجُ عَنُقِهِ کالْإِبْرِیقِ وَ مَغْرِزُهَا إِلَی حَیْثُ بَطْنُهُ کصِبْغِ الْوَسِمَةِ الْیمَانِیة: و از گلوگاه تا روی شکمش به زیبایی وسمة یمانی رنگآمیزی شده»، آوردهاست: «برگ گیاهی به رنگ نیل، یا برگ نیل که آن را در آب خیسانده، پارچه را با آن رنگ میکنند» (همان).
m دبَر و وَبَر: «وترکوهُم عالةً مساکینَ إخوانَ دَبَرٍ ووبَرٍ: آنان را در مکانهای نامناسب، مسکین و فقیر همنشین شتران ساختند» (همان: خ 192: 281) و در پاورقی آوردهاست: «دبر و وبر کنایه از شتر است؛ یعنی آنها را فقیر و تهیدست با شتران رها کردند» (همان: 281).
m السَّعدان: «واللّهِ لَأن أبیتُ علی حَسَکِ السّعدانِ مسهّداً أو أُجَرَّ فی الأغلالِ مصفّداً: سوگند به خدا، اگر تمام شب را روی خارهای سعدان به سر ببرم و یا با غل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم...» (همان، خ 224: 326ـ327) که در توضیح آوردهاست: «خاری سهشعبه که خوراک شتران بوده و سخت گزندهاست» (همان).
m تعمّق: «والکفرُ علی أربَعِ دعائم: عَلَی التعمّقِ والتنازعِ والزیغ والشّقاق: کفر بر چهار ستون پایدار است: کنجکاوری دروغین، ستیزهجویی و جدل، انحراف از حق و دشمنی کردن» (همان، ح 31: 449) و در پاورقیآمدهاست: «عَمق و عُمق: در بیابان بیآب و علف پیشروی کردن، سرگردان شدن و به هلاکت رسیدن است. کسی که با توهم پیش رود نیز دچار همین سرنوشت خواهد شد» (همان).
2ـ1ـ2. اسم علم اشخاص، قبایل و اماکن
دشتی در این زمینه میگوید: «نکات تاریخی و اسامی اشخاص و اماکن را بدان سبب آوردیم تا خوانندگان با داشتن همین ترجمه، از مراجعه به دیگر کتابهای تاریخی بینیاز باشند» (نهجالبلاغه، 1384: 12). مترجم برای توضیحات خود هیچ ارجاعی ذکر نمیکند؛ مثلاً:
m دارالهجرة: «وأعلموا أنَّ دارَ الهِجرةِ قد قلَعَت بأهلِها وقلعوا بها: وآگاه باشید مدینه مردم را یکپارچه بیرون راند و مردم نیز برای سرکوبی آشوب از او فاصله گرفتند» (همان، ن 3: 342ـ343). مترجم این واژه را در پاورقی توضیح دادهاست: «سرزمین هجرت، دار الهجره، همان شهر مدینه است» (همان).
m مذجح: «اَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ عَبْداً مِنْ عِبادِ اللّهِ، لاَیَنامُ أَیامَ الْخَوْفِ، وَلاَینْکلُ عَنِ الأعْداءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ، أَشَدَّ عَلَی الْفُجّارِ مِنْ حَریقِ النّارِ، وَ هُوَ مَالِکِ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِج. فَاسْمَعُوا لَهُ: پس از ستایش پروردگار! من بندهای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که در روزهای وحشت نمیخوابد و در لحظههای ترس از دشمن روی نمیگرداند، بر بدکاران از شعلههای آتش تندتر است، او مالک پسر حارث مذجحی است» (همان، ن 41: 388ـ389). در توضیح مذجح میگوید: «نام قبیلة مالک اشتر است» (همان).
از این دست توضیحات تقریباً در تمام صفحات ترجمة دشتی وجود دارد و او به محض برخورد با این دست واژگان، توضیحی برای آن در پاورقی آوردهاست، البته گاهی این توضیحات مربوط به متن سخنان حضرت نیست و به مطالبی برمیگردد که شریف رضی ذکر کردهاست (ر.ک؛ همان، خ 232: 335).
2ـ1ـ3. توضیح تفسیری
ارائة توصیحات تفسیری دربارة یک یا چند واژه، یکی از ویژگیهای ترجمة دشتی است. او چندین بار به این موضوع اشاره داشته، آن را لازم دانستهاست: «برآن شدیم تا توضیحات ضروری نسبت به مفاهیم، رویدادها، تحولات سیاسی، تاریخی را در متن یا پاورقی بیاوریم که عموم اقشار جامعه بتوانند از مباحث ارزشمند آن استفاده کنند» (همان: 12). با دقت در توضیحاتی که دشتی بدون هیچ ارجاعی ارائه کردهاست، میتوان به این نتیجه رسید که ترجمة او سراسر «تفسیر» است و توضیحات تفسیری او گاه ایدئولوژیک و گاه به سبب پیشگیری از برداشت نامناسب مخاطب از هدف امام است که در اینجا مثالهایی از هر یک ارائه میشود.
q او در توضیح «سفن النجاة» در «أیها النّاسُ شُقّوا أمواجَ الفِتَنِ بِسُفُنِ النّجاةِ: ای مردم، امواج فتنه را با کشتیهای نجات درهم بشکنید»، میگوید: «اشاره به حدیث معروف پیامبر که فرمود: مَثَلِ اهل بیت من، همانند کشتی نجات است» (همان، خ 5: 33). این توضیح به طور دقیق، ایدئولوژیک و برآمده از عقیدة تشیع مترجم است که بسیار بجا بدان اشاره شدهاست.
q در ذیل سخن امام که میفرماید: «یا خیبةَ الدَّاعی من دعا و إلامَ أجیبَ: وَه چه دعوتکنندهای! و چه اجابتکنندگانی!»، برای پرهیز از برداشتهای دیگر میگوید: «دعوتکنندگان، طلحه، زبیر و عائشه میباشند» (همان، خ 22: 45). یا ذیل عبارت امام مبنی بر «اللهمَّ اغفر لی ما أنت أعلمُ به منّی: خدایا از من درگذر آنچه را از من بدان داناتری» (همان، خ 87.: 89)، برای اینکه اشتباهی در برداشت از سخن امام مبنی بر طلب مغفرت نباشد، میگوید: «امام علی(ع) معصوم است، اما آنچه را که در دعاها بیان میدارد، برای تعلیم چگونه سخن گفتن با خداست، یا خارج از محدودة گناهانی است که برای انسانهای عادی مطرح میباشد» (همان).
q «واعلم أنّ الشیطانَ قد ثبَّطَکَ عن أن تراجعَ أحسَنَ أمورکَ: معاویه، بدان که شیطان تو را نمیگذارد تا به نیکوترین کارت بپردازی». در پاورقی آمدهاست: «نیکوترین کار، همان اطاعت از اهل بیت پیامبر و امام به حق، حضرت امیرالمؤمنین است» (همان، خ 73: 439).
یکی از ویژگیهای ترجمة دشتی، تفسیر و تأویل سخنان امام به حوادث معاصر است؛ مثلاً دربارة «جیش من نقم الله» در عبارت «فویلٌ لک یا بصرة عندَ ذلک من جیش من نقمِ الله لارَهَجَ له ولا حَسٌّ» (همان، خ 102: 132)، میگوید: «میتوان فرازهای آخر را به غواصان رزمندة ایران در عملیات کربلای پنج تفسیر کرد که زیر آب بیهیچ گرد و غبار و صدایی به بصره حمله کردند» (همان: 133).
q در همین زمینه و دربارة عبارت «الجیش الذی لایکون له غبارٌ ولالجبٌ ولا قَعقعَةُ لُجُمٍ» (همان، خ 128: 170) نیز میآورد: «آیا واقعیتهای یادشده به عملیات غواصان رزمندة ایران در حمله به شهر بصره ارتباط ندارد که از زیر آب بدون سر و صدا و گرد و غباری با پاهای چونان پای شترمرغ پیش میرفتند؟!» (همان: 171). البته گاهی هم توضیح او ترجمهای دیگر از عبارت اصلی است؛ مثلاً ذیل «إنّ اللهَ بعثَ محمّداً ولیسَ أحدٌ مِن العَرَبِ یقرأُ کِتابا: همانا خداوند هنگامی محمد را مبعوث فرمود که هیچ کس از عرب کتاب آسمانی نداشت»، میگوید: «یا سواد خواندن کتابی نداشت. کنایه از آنکه عرب جاهلی بیفرهنگ بود» (همان: 59).
2ـ2. معادل فرهنگی
منظور از معادل فرهنگی، واژة معادلی است که نزدیکترین معنای واژة اصلی را البته با رعایت فرهنگ زبان مقصد داشته باشد، نیومارک معتقد است: «زمانی که یک واژة فرهنگی از زبان مبدأ به واژهای فرهنگی از زبان مقصد ترجمه میشود. در واقع، یک ترجمة تقریبی است» (نیومارک، 1390: 105). به نظر میرسد دشتی معمولاً در بزنگاههای ایدئولوژیک متن از معادل فرهنگی سود جستهاست.
q «خواهش» به جای «هوی» و «دگرگونیها» به جای «فتن»:
«بَادَرْتُ بِوَصِیتِی إِلَیک، وَ أَوْرَدْتُ خِصَالاً مِنْهَا قَبْلَ أنْ یعْجَلَ بِی أجَلِی دُونَ أَنْ أفْضِی إِلَیک بِمَا فِی نَفْسِی، أوْ أَنْ أنْقَصَ فِی رَأیی کَمَا نُقِصْتُ فِی جِسْمِی، أوْ یسْبِقَنِی إِلَیک بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَی، وَ فِتَنِ الدُّنْیا، فَتَکونَ کالصَّعْبِ النَّفُورِ: به نوشتن وصیت برای تو شتاب کردم و ارزشهای اخلاقی را برای تو برشمردم، پیش از آنکه اجل فرارسد و رازهای درونم را به تو منتقل نکرده باشم و در نظرم کاهشی پدید آید؛ چنانکه در جسمم پدید آمد و پیش از آنکه خواهشها و دگرگونیهای دنیا به تو هجوم آورند و پذیرش و اطاعت مشکل گردد» (همان).
دشتی با توجه به علاقة وافرش به مولا علی(ع) نخواسته است واژگانی را در متن ترجمهاش دخیل کند که به ساحت قدسی امام اهانتی کرده باشد. از این رو، به جای اینکه «هوی» را به «هوس» و «فتن» را به «فتنهها و فریبها» ترجمه کند، از معادلهایی متناسب با فرهنگ شیعه در زبان مقصد سود جسته که هم معنا را رسانده باشد و هم بیادبی نکرده باشد. همین امر را در ترجمة جملة زیر نیز میبینیم.
q «سَیَأمُرُکم بِسَبُّی والبَراءةِ مِنِّی: به بیزاری و بدگویی من وادار میکند» (همان، خ 57: 77). در این ترجمه، مشخص است که انتخاب واژة «بدگویی» برای «سبّ» که به معنی «شتم» و «دشنام و ناسزا» است (ابنمنظور، بیتا، ج 22: 1909)، یک انتخاب فرهنگی و از روی تقریب به ذهن مخاطب در زبان مقصد است.
2ـ3. همانندسازی
همانندسازی روشی برای ترجمة اصطلاحات بنیادی فرهنگی است و هنگامی بهکار میرود که مترجم مضمونی را با کلمه، اصطلاح یا استعارة خاصی که برای خوانندة ترجمه آشناست، ترجمه میکند.
q «وألجِئ نفسَکَ فی أمورکَ کلّها إلی ألَهِکَ فإنّکَ تُلجِئُها إلی کهفٍ حریزٍ: در تمام کارها خود را به خدا واگذار که به پناهگاه مطمئن و نیرومندی رسیدهای» (نهجالبلاغه، ن 31: 370ـ371). انتخاب «پناهگاه مطمئن» به عنوان معادل «کهف حریز» یک همانندسازی است؛ چراکه ترجمة آن به «غاری مطمئن» برای مخاطب فارسیزبان شاید مأنوس نباشد. البته آگاه هستیم که این ترجمه، «استعارة» سخن امام را از میان بردهاست!
q در همین نامة 31، به جای واژة «جهل و جهالت» در عبارت امام که خطاب به امام حسن(ع) میفرماید: «فَإِنْ أَشْکلَ عَلَیک شَیءٌ مِنْ ذَلِک فَاحْمِلْهُ عَلَی جَهَالَتِک فَإِنَّک أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ» (همان: 372)، از واژه «عدم آگاهی» استفاده کرده تا همانندی در فرهنگ شیعه باشد: «اگر دربارة جهان و تحوّلات روزگار مشکلی برای تو پدید آمد، آن را به عدم آگاهی ارتباط ده؛ زیرا تو ابتدا با ناآگاهی متولد شدی و سپس علوم را فراگرفتی».
2ـ4. بسط واژگانی
چنانکه پیش از این ذکر شد، بسط واژگانی آنگاه که بهضرورت برای برونرفت از یک چالش ترجمهای باشد، پسندیده است، ولی آنجا که ضرورتی و لزومی نباشد، مخل ترجمه و برهم زننده تعادل واژگانی است. بیشک ترجمة کلام امام علی که هم در نهایت ایجاز است و هم بر قلة اعجاز، گرایش به بسط و افزایش واژگانی را میطلبد. از این رو، مهمترین کاری که دشتی در ترجمهاش انجام داده، بسط واژگانی است. او گاهی آن قدر واژه به متن افزوده که ترجمهاش را وارد وادی شرح کردهاست، بسط واژگانی او هم زبانی و هم تفسیری و ایدئولوژیک است.
2ـ4ـ1. فعلیشدگی
تبدیل اسم یا صفت در زبان عربی به فعلی در زبان فارسی یکی از ابزارهایی است که باعث بسط و افزایش واژگانی شدهاست، این تبدیل بیشتر در ترجمة مصادر عامل و حالهای مفرد است:
ـ مصادر عامل
یکی از راههای ترجمة مصدر عامل که بر افزایش واژگانی متن ترجمه تأثیر دارد، فعلی شدن آن است، حال آنکه این مصادر را میتوان به همان شکل مصدر هم ترجمه کرد. دشتی بیشتر مصادر را به فعل تبدیل کردهاست:
q «فَإِنِّی أُوصِیک بِتَقْوَی اللَّهِ أَی بُنَی وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِک بِذِکرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ: پسرم همانا تو را به ترس از خدا سفارش میکنم که پیوسته در فرمان او باشی، و دلت را با یاد خدا زنده کنی و به ریسمان او چنگ زنی» (همان: ن 31). در این عبارت، چهار مصدر وجود دارد که یکی از آنها به همان شکل مصدری و سه مورد نیز به شکل فعل ترجمه شدهاند که باعث افزایش واژگانی شدهاست.
q «ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِک إِلَی الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاک عَمَّا لَمْ یکلَّفُوا: و تلاش آنان در این بود که آنچه را شناختند، انتخاب کنند و بر آنچه تکلیف ندارند، روی گردانند» (همان). در اینجا هم هر دو مصدر «أخذ» و «امساک» به صورت فعلی ترجمه شدهاست.
ـ حالهای مفرد
q «فَکتَبْتُ إِلَیک کتَابِی [هَذَا] مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَک أَوْ فَنِیتُ: نامهای برای تو نوشتم تا تو را در سختیهای زندگی رهنمون باشد؛ حال من زنده باشم، یا نباشم» (همان). «مستظهراً» در این نامه، حال مفرد است و میتواند بدون فعلِ «باشد» به کار رود؛ یعنی: «این نامه را برای پشتیبانی تو نوشتم». در این جمله، «سختیهای زندگی» هم زائد و از اضافات مترجم است.
q «قد دَعاهَ الهویَ فأجابَه وقادَه الضّلالٌ فاتَّبَعه، فَهجرَ لاغطاً وضلَّ خابطاً: تنها دعوتهای هوسهای خویش را پاسخ گفته و گمراهی عنان او را گرفته و از او اطاعت میکند که سخن بیربط میگوید و در گمراهی سرگردان است» (همان، ن 7: 346). مشخص است که بافت و صورت حالهای متن را از میان برده، تعبیر را بهکلّی دگرگونه کردهاست.
ـ مفعول مطلق با عامل محذوف
یکی از مباحث بیانی زبان عربی که شاید در ترجمه جز با بسط نتوان ترجمه کرد، مبحث مفعول مطلقی است که عامل آن حذف شدهاست. البته در این میان، مفعولهایی هستند که از بسیاری تکرار مأنوس جلوه میکنند و به نوعی صفت در زبان فارسی تبدیل شدهاند؛ مانند: «الله سبحانه» که در فارسی به طور معمول، به «خدای سبحان» ترجمه میشود. اما مفعولهایی که این گونه نیستند، چالش بزرگی برای ترجمه هستند. دشتی معمولاً این گونه ترکیبها را به تعابیری فارسیپسند و طولانیتر ترجمه کردهاست:
q «أَ قَوْلاً بَغَیْرِ عِلْمٍ! وَغَفْلَةً مِنْ غَیْرِ وَرَعٍ! وَطَمَعاً فی غَیْرِ حَقٍّ: آیا سزاوار است شعار دهید و عمل نکنید؟ و فراموشکاری بدون پرهیزکاری داشته، به غیر خدا امیدوار باشید؟» (همان: 133). همان گونه که پیداست، جملة مقصد بسیار مبسوطتر از متن عربی است.
ـ تبدیل مجهول به معلوم
دشتی بسیاری از افعال مجهول را به معلوم ترجمه کردهاست و با این کار، باعث بسط واژگانی شدهاست؛ چراکه مجبور بوده فاعل را به شکلی در کلام ظاهر کند:
q «إِنْ جِیدُوا لَمْ یفْرَحُوا وَإِنْ قُحِطُوا لَمْ یقْنَطُوا: نه از باران خوشحال میشوند و نه از قحطسالی نومید میگردند» (خ110 : 148 و 149).
q «کُفیتَ مؤنَةَ الطلبِ وعوفیتَ من عَلاجِ التَّجربة: تو را از تلاش و یافتن بینیاز ساختهاند...» (همان، ن 31: 373). پیداست که به جای «از یافتن رها شدهای»، از فعل معلوم سود جسته، در حالی که جملة بعد اصلاً ترجمه نشدهاست.
2ـ4ـ2. بسط تفسیری ـ ایدئولوژیک
افزایشهای تفسیری و شرحگونه در ترجمة دشتی فراوان است. این گونه اضافات گاهی در قالب اشاره به اسمهای علمی است که امامبه هر دلیلی از ذکر آنها اِبا داشتهاند؛ مثلاً در خطبة معروف شقشقیه، نام ابوبکر، عمر و عثمان را به جای تعابیر کنایی و ضمایر استفادهشده از سوی امام(ع) ذکر میکند: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَیعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی... فَیَا عَجَباً بَینَا هُوَ یَسْتَقِیلُهَا فِی حَیَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ: آگاه باشید، به خدا ابابکر جامة خلافت را بر تن کرد... شگفتا ابابکر که در حیات خود از مردم میخواست عذرش را بپذیرند، چگونه در هنگام مرگ خلافت را به عقد دیگری درآورد؟!» (نهجالبلاغه، خ3: 28ـ29) و در ادامه: «حَتَّی إِذَا مَضَی لِسَبِیلِهِ جَعَلَهَا فِی جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّی أَحَدُهُمْ فَیَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَی: تا آنکه روزگار عمر هم سپری شد. سپس عمر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان میباشم! پناه بر خدا از این شورا!» (همان). همچنین، در ادامة خطبه آمدهاست: «إِلَی أَنِ انْتَکثَ عَلَیهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَیهِ عَمَلُهُ وَ کبَتْ بِهِ بِطْنَتُه: عثمان آنقدر اسراف کرد که ریسمان بافتة او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت و شکمبارگی او نابودش کرد» (همان).
هرچند در اینکه این سه نفر، سه خلیفة مشهور هستند، بهتقریب هیچ شکی نیست، ولی مترجم باید بداند که امام به سبب مصالح خاصی از بردن نام ایشان پرهیز کردهاند. پس نباید این مصلحت حکیمانة امام را نادیده انگاشت و به گونهای ترجمه کرد که گویی امام(ع) نام آنها را بر زبان آوردهاست و اگر بپذیریم امروزه مصلحتهای آن روزگار از میان رفته ـ که البته هنوز هم این مصلحتها در قالبی دیگر هست و ذکر این مسائل میتواند مانع وحدت اسلامی باشد ـ مترجم میتوانست این نامها را در قلاّب بگذارد تا خواننده متوجه شود که اینها اضافات مترجم است، نه تصریح امام(ع)! البته گاهی این واژگان تفسیری به اندازهای است که خستهکننده و بیش از طاقت متن اصلی است: «اللَّهُمًّ قَدْ مُلِلتُهُمْ ومَلُّونِی وَسَئِمْتُهُمْ وَسَئِمُونِی، فَأَبْدِلنِی بِهِم خَیْراً مِنْهُمْ وَأَبْدِلْهُمْ بِی شَرّاً مِنِّی: خدایا! من این مردم را با پند و تذکرهای مداوم خسته کردم و آنها نیز مرا خسته نمودند. آنها از من به ستوه آمدهاند و من از آنها به ستوه آمدهام. دلشکستهام! به جای آنان افرادی بهتر به من مرحمت فرما و به جای من بدتر از من بر آنها مسلط کن» (همان، خ 25: 49)، در اینجا دو نکته قابل طرح است: اول اینکه چرا مترجم در شرح دلیل خستگی مردم از امام، واژگانی را اضافه کرده که گویی خود ایشان دلیل را ذکر کردهاند؟! دوم اینکه چرا ترکیب «دلشکستهام» را از غیب به متن افزودهاست؟! از این دست موارد در ترجمة دشتی فراوان است؛ به عنوان نمونه: «وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً: به خدا سوگند، تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پی هم طلوع و غروب میکنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد» (همان، خ 126: 169). همان گونه که مشخص است، عبارتِ «تا عمر دارم» یک بسط بیدلیل است.
دشتی گاهی بسط برآمده از ایدئولوژی نژادپرستانه نیز در ترجمهاش دارد که مایة بسی شگفتی است: «إِنَّ اللَّهَ [سُبْحَانَهُ] بَعَثَ مُحَمَّداً (صلّی اللهُ عَلیهِ وآلِه) وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتَاباً وَ لاَ یَدَّعِی نُبُوَّةً فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّی بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَبَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ: همانا خداوند هنگامی محمد(ص) را مبعوث فرمود که هیچ کس از عرب کتاب آسمانی نداشت و ادعای پیامبری نمیکرد. پیامبر(ص) مردم جاهلی را تا به جایگاه کرامت انسانی پیش برد و به رستگاری رساند» (همان: 59). در واقع، مشخص نیست چرا واژة «جاهلی» که بار ایدئولوژیک شدیدی دارد، به متن افزوده شده، در حالی که هیچ نیازی بدان نیست.
2ـ4ـ3. حذف نکردن فعل به قرینة لفظی
یکی از اموری که بسط واژگانی را در ترجمة دشتی به همراه داشتهاست، حذف نکردن «فعلهای یک جمله» با وجود قرینه است. این کار بهویژه هنگامی به چشم میآید که در متن اصلی فعلهای متعددی نیست و دشتی در متن ترجمه، چند فعل هممعنا را تکرار کرده، آنها را حذف نکردهاست: «ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا وَ بِسَلاَمَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا وَ بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا: پس روزی گسترده را با فقر و بیچارگی درآمیخت و تندرستی را با حوادث دردناک پیوند داد. دوران شادی و سرور را با غصه و اندوه نزدیک ساخت» (همان: 111). چنانکه مشخص است، حضرت علی(ع) تنها فعل «قرن» را در جمله بهکار برده، ولی دشتی از سه فعل «درآمیختن»، «پیوند دادن» و «نزدیک ساختن» در ترجمه استفاده کردهاست که هم کلام را طولانی نموده، هم چیزی بر متن نیفزودهاست. این در حالی است که او میتوانست جمله را با یکی از این فعلها کامل کند. همین مسئله را در موارد دیگری نیز میبینیم: «فَالْتَمِسُوا ذَلِک مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، فَإِنَّهُمْ عَیشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ: پس رستگاری را از اهل آن جستجو کنید که اهل بیت پیامبر(ص) رمز حیات دانش و راز مرگ جهل و نادانی هستند» (همان، خ 147: 190) و «وَ أَخَذُوا یَمِیناً وَ شِمَالًا ظَعْناً فِی مَسَالِکِ الْغَی: به راههای چپ و راست رفتند و راه ضلالت و گمراهی پیمودند» (همان: 197). واضح است که «جهل»، «نادانی»، «ضلالت» و «گمراهی» مترادف هستند و نیازی به آمدن آنها در کنار هم نیست.
2ـ5. قبض واژگانی
بر اساس جستجوهای نگارندگان در متن ترجمه، قبض واژگانی در ترجمة دشتی جز در حذف واژگان کنایی یا استعاری و تبدیل صله و موصول به لفظ مفرد دیده نشد. این امر به سبب شدت اعجاز کلام امام(ع) و موجز و پرمعنا بودن آن است که امکان گزیدهتر کردن آن را در زبان فارسی از مترجم سلب میکند.
2ـ5ـ1. صله و موصول
محمد دشتی معمولاً موصول و صلهاش را به صورت یک اسم مفرد ترجمه کردهاست و کمتر به همان شکل موصولی بازگرداندهاست. این مسئله یکی از مهمترین نمودهای قبض واژگانی در ترجمة اوست: «وَلَمْ یَلجئکَ إِلَی مَنْ یَشْفَعُ لَکَ إِلَیهِ وَلَمْ یَمْنَعْکَ إِنْ أَسَأتَ مِنَ التَّوبَةِ: و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطهای پناه ببری و در صورت ارتکاب گناه، دَرِ توبه را مسدود نکردهاست» (همان، ن 31: 376). چنانکه پیداست، مترجم به جای عبارت «کسی که شفاعت تو را نزد او بکند»، از دو کلمة «شفیع و واسطه» استفاده کردهاست. یا عبارت «اتَّعِظُوا بِمَنْ کَانَ قَبْلَکمْ قَبْلَ أَنْ یتَّعِظَ بِکمْ مَنْ بَعْدَکمْ» (همان، خ 32: 256) چنین ترجمه شدهاست: «از پیشینیان خود پند گیرید، پیش از آنکه آیندگان از شما پند گیرند» که صله و موصول را به یک کلمة مفرد برگرداندهاست. یا «فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ، یَسُوقُهُمْ إِلَی مَنْجَاتِهِمْ وَ یُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ: پیامبر اسلام(ص) با یارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سرمنزل نجات کشاند، پیش از آنکه مرگشان فرا رسد» (همان، خ 104: 135). در این ترجمه، «یاران» و «مخالفان» را به ترتیب برابر «مَن أطاعه» و «مَن عصاه» قرار دادهاست.
2ـ5ـ2. حذف
یکی از جلوههای شگفت ترجمة دشتی، «حذف واژگانی» است که بار کنایی یا استعاری دارند. او در برخورد با واژگانی اینچنین، بدون هیچ دلیلی استعاره را طوری حذف کرده که گویی هیچ گاه نبودهاست: «وَ اللَّهِ لَا أَکونُ کَالضَّبُعِ تَنَامُ عَلَی طُولِ اللَّدْمِ حَتَّی یَصِلَ إِلَیهَا طَالِبُهَا وَ یَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا: به خدا سوگند، از آگاهی لازمی برخوردارم و هرگز غافلگیر نمیشوم که دشمنان ناگهان مرا محاصره کنند و با نیرنگ دستگیرم نمایند» (همان، خ 6: 34). امام در اینجا یک تصویر استعاری زیبا را خلق کردهاند که در ترجمة محسن فارسی منتقل شدهاست: «به خدا سوگند، من مانند کفتار نیستم که چون پایکوبی صیاد را بر دَرِ لانة خود میشنود، فریب میخورد و به زانو درمیآید تا او برسد و شکارش بنماید» (فارسی، 1361: 18). واژة «اللَّدم» در این تعبیر امام، نقطة مرکزی استعاره است که «بر صدای ضربه زدن با سنگ یا چیز دیگر بر زمین» اطلاق میشود (ر.ک؛ الزبیدی، 2000 م.، ج 33: 413) و برای فریفتن و شکار کفتار انجام میشد. منظور امام این است که مانند کفتار با سر و صدای دشمن فریب نمیخورد (ر.ک؛ الزمخشری، بیتا: ج 3: 313). یا: «فَاغتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَیهِ بِدَارِ الْمُقَامِ وَ مُرَافَقَةِ الأَبْرَارِ» (نهجالبلاغه، خ 1: 24)؛ یعنی: «پس شیطان او را فریب داد، بدان علت که از زندگی آدم در بهشت و همنشینی با نیکان حسادت ورزید». همان گونه که مشخص است، جایگزینی «دَارُ المُقَام» که یک استعارة لطیف از «بهشت» است، حذفی ناخوشایند به همراه دارد، از آن روی که امام علی(ع) میتوانستند خود از واژة «الجنة» استفاده کنند، ولی استفاده از این دو واژه به تعمد ایشان که خود در اوج بلاغت هستند، بر دلالت خاص آنها در سیاق کلام اشاره دارد و از حضرت آدمی سخن میگویند که «خانة جاوید» را به «خانة موقت» فروخت! حذف این دو واژه و جایگزینی معادل فرهنگی آنها، دیگر دلالت کلام امام را به همراه ندارد.
2ـ5ـ3. ابهامها
پرداختن به ترجمة ابهامها در نهجالبلاغه، خود مقاله و شاید مقالههای جداگانه میخواهد و آنچه در اینجا بدان اشاره میشود، ابهام واژگانی است. زبانشناسان معتقدند: «هنگامی که چندین دلالت مربوط به یک صورت واحد باشند، ابهام پیش میآید. در این حالت دو نوع ابهام همآوایی و چندمعنایی رخ مینماید» (صفوی، 1384: 5). پیتر نیومارک یکی از مهمترین انواع ابهام در ترجمه را «ابهام واژگانی» میداند (ر.ک؛ نیومارک، 2006م.: 361). پیش از طرح مسئله، ذکر این نکته لازم است که آنچه امروزه برای ما مبهم است، یا از سوی امام به سبب شرایط زمانه به صورت شفاف ذکر نشدهاست و یا درک امروزین ما آن را درنمییابد. برخلاف این امر، دشتی تلاش کرده هیچ ابهامی را در سخن امام باقی نگذارد. او دربارة این مطلب میگوید: «یکی دیگر از ویژگیهای مهم این ترجمه، حل تضادهای ظاهری است که در نهجالبلاغه بحثی مطرح شدهاست که با ظاهر احکام اسلامی یا قرآن کریم تضاد دارد، به گونهای ترجمه کردیم که تضادها برطرف گردند» (دشتی، 1384: 12ـ13). همچنین، او میگوید: «گاهی باید تفسیر و ترجمه را به هم آمیخت تا اهداف اصلی و مبانی اعتقادی امام روشن و بدون ابهام در دسترس عموم قرار گیرد» (همان: 11).
هرچند از بین بردن ابهام کلام از سوی مترجم، کاری مفید است، اما به نظر میرسد این امر هنگامی درست باشد که گویندة اصلی، از روی خطا دچار ابهامگویی شده باشد، نه از روی قصد. بیشک ابهامی که در کلام امام وجود دارد، دلیلی عقلی و الهی دارد که از دید ما مخفی است و ما حق نداریم این ابهام را با تفسیر به رأی از بین برده، در ترجمه آنچه را که خود برداشت میکنیم، به امام نسبت دهیم! در ادامه به برخی از این دست امور اشاره میشود: «إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِیمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ. فَأَمَّا نُقْصَانُ إِیمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ فِی أَیَّامِ حَیضِهِنَّ، وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَینِ کشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ، وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِیثُهُنَّ عَلَی الْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِیثِ الرِّجَالِ: ای مردم، همانا زنان در مقایسه با مردان، در ایمان و بهرهوری از اموال و عقل متفاوت هستند، اما تفاوت ایمان بانوان، برکنار بودن از نماز و روزه در ایام عادت حیض آنان است. اما تفاوت عقل آنان با مردان بدان سبب که شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است و علّت تفاوت در بهرهوری از اموال آن که ارث بانوان نصف ارث مردان است»(همان، خ 80: 97).
همان گونه که میبینیم، ترجمة نقصان به تفاوت بیش از آنکه ترجمه باشد، تفسیر و برداشت شخصی و یک نوع تحمیل بر کلام حضرت امیر است. آنچه ایشان به عنوان دلیل نقص آوردهاند، با این برداشت بیمعنی جلوه میکند، با دقت در شروح باید گفت چنین برداشتی هیچ جا نیامدهاست. آنچه هست، توضیح کلام امام است، بهویژه پیرامون عبارت «نواقصالعقول» که چالشبرانگیز مینماید (ر.ک؛ ابنمیثم، 1375، ج 2: 481).
دشتی در ترجمة سخنانی که برای پیشینیان هیچ ابهامی نداشتهاست و امروزه در آن تشکیک میشود نیز همین روش را دنبال کردهاست: «وَإِیاک وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ فَإِنَّ رَأْیهُنَّ إِلَی أَفْنٍ وَعَزْمَهُنَّ إِلَی وَهْنٍ: در امور سیاسی کشور از مشورت با زنان بپرهیز، که رأی آنان زود سست میشود» (همان: 383). هرچند شارحان گذشته، سعی در تقیید نوع مشورت نکردهاند (ر.ک؛ ابنمیثم، 1375، ج 5: 101 و ابن أبیالحدید، بیتا، ج 16: 123). شارحان امروز به فراخور حال زمانه بر این امر همت گماشتهاند و اگر قبول کنیم که طبق قرائن، مشورت نکردن با زنان تنها در حیطة مسائل مهم است، باز هم مترجم حق ندارد بدون هیچ نشانهای مانند کمانک یا قلاّب سخنی از جانب خود به امام نسبت دهد. این کار یک انحراف واقعی در دلالت کلام امام است، بهویژه برای کسانی که مخاطب عوام هستند و تنها ترجمه را میخوانند و متن ترجمه را عین نهجالبلاغه میدانند. از این رو، ترجمة سخنان امام با همان ابهام بهتر است از اینکه چیزی جز معنای اصلی را انتقال دهیم. ابهام تنها به موادری که امروزه غریب مینمایند، محدود نمیشود، بلکه به غرائب کلام امام ـ حتی نزد گذشتگان ـ هم میرسد. در این موارد، دشتی نظر شریف رضی را پذیرفتهاست و ابهام لفظ امام علی را در ترجمه از میان بردهاست و حتی با اینکه به آوردن پاورقیهای متعدد عادت داشته، سخنی از تعدد معانی آن لفظ نیاوردهاست: «وَذَلِک زَمَانٌ لَا ینْجُو فِیهِ إِلَّا کلُّ مُؤْمِنٍ نُوَمَةٍ إِنْ شَهِدَ لَمْ یعْرَفْ وَ إِنْ غَابَ لَمْ یفْتَقَدْ أُولَئِک مَصَابِیحُ الْهُدَی وَ أَعْلَامُ السُّرَی، لَیسُوا بِالْمَسَاییحِ وَ لَا الْمَذَاییعِ الْبُذُرِ: و این روزگاری است که جز مؤمن بی نام و نشان از آن رهایی نیابد. در میان مردم است، او را نشناسند و در میان جمعیت که نباشد، کسی سراغ او را نگیرد. آنان چراغ هدایت و نشانههای روشن برای روندگان در عرصة ظلمتاَند. سخنچین، فتنهگر و فاشکنندة زشتیها و لغوگو نیستند» (نهجالبلاغه، خ 103: 134)، دربارة لفظ «نُوَمَة» بحث و مجادلة فراوانی بودهاست. این لفظ یکی از غرائب، واژگان مبهم و چندمعنایی نهجالبلاغه است. ابنمنظور در لسانالعرب برای آن دو معنا ذکر کردهاست که در امتداد هم هستند و حرکتی از حقیقت به مجاز دارند: «مردی که زیاد میخوابد و خاملالذّکر و گمنام است» (ابنمنظور، بیتا، ج 51: 4584). او به این حدیث امام نیز اشاره میکند و میگوید: «از ابنعباس روایت شده که از امام علی پرسیده که معنای "النومة" چیست و ایشان در پاسخ گفتهاند کسی که به هنگام فتنه ساکت باشد و چیزی از او ظاهر نگردد» (همان). طبق آنچه در این روایات آمده، به نظر میرسد که در خانه ماندن و زیاد خوابیدن لازمة «گمنامی» است، ولی به نظر نمیرسد که امام انسان زیادخوابِ گمنام را به «مصابیحالهدی» تشبیه کند. پس به نظر میرسد معنایی که ابنعباس به نقل از حضرت گفته، بیشتر به واقعیت نزدیک است. البته این امر در ترجمة دشتی نیامدهاست و بدان اشارهای نشده؛ چراکه قصد او ـ چنانکه رفت ـ ارائة ترجمهای دور از هر ابهامی است!
نتیجهگیری
بنا بر آنچه دراین مقاله ذکر شد، نتایج زیر قابل دریافت و اشاره است:
1ـ ترجمة محمد دشتی را میتوان با سطح لغوی ـ معنایی الگوی گارسس ارزیابی و نقد کرد؛ چراکه این ترجمه هم انواعی متفاوت از تعریف و توضیح واژگانی دارد و هم از همانندسازی و بسط و قبض به اشکال مختلف سود جسته و هم راهبردی مشخص در ازای ابهام واژگان داشتهاست.
2ـ تعریف و توضیح در ترجمة دشتی بیشتر به سبب توضیح واژگان متعدد غریب امام است، البته او نسبت به ارائة توضیح تفسیری دربارة واژگان غیر غریب نیز بیتفاوت نیست و هر جا مجالی داشته، توضیحات تفسیری خود را ذیل واژه نوشتهاست. او از پرانتز بسیار کم استفاده نمودهاست و تلاش کرده توضیحات خود را در پاورقی ذکر کند.
3ـ دشتی برای انتخاب معادلهای فرهنگی و همانندسازی مخصوصاً آنجا که ترجمة لفظی واژه یا ترکیب، مانع برداشت درست معنا میشد، یا نوعی بیاحترامی نسبت به مقام اهل بیت را به همراه داشت ، بهشدت تعمد دارد.
4ـ دربارة بسط واژگانی باید گفت ترجمة دشتی یک ترجمة «مبسوط» است. او به هر بهانه و بی هیچ ضرورتی بر واژگان متن افزودهاست و متنی بسیار پرواژهتر از مقصد مبدأ ارائه کردهاست. این مسئله بیشتر بدان سبب است که او در برابر هر واژة قابل بسط، یک موضع ایدئولوژیک داشته، برداشتهای تفسیری خود را در متن گنجاندهاست.
5ـ قبض در ترجمة دشتی کم، ولی بسیار مهم است؛ چراکه با حذف همراه بودهاست. راهبرد او در ترجمه، صورتهای بیانی نهجالبلاغه و همراه با حذف و ارائة مفهوم است. به این سبب، او بسیاری از استعارهها و تشبیههای متن اصلی را در ترجمه حذف کردهاست.
6ـ دشتی تلاش عجیبی کرده که هیچ ابهامی در ترجمهاش نباشد. او همة ابهامهای لفظی و واژگانی کلام امام را، چه آنها که برای ما و از روی کمدانشی مبهم است و چه آنها که شاید خود امام با غرضی بلاغی مبهم بیان کردهاند، از میان بردهاست. شاید این امر ظاهراً خوب باشد، ولی با کمی درنگ درخواهیم یافت که از میان بردن کلام مبهم امام و شفافسازی آن، نوعی تفسیر به رأی و تحمیل معناست.