Document Type : Research Paper
Author
Assistant Professor of Arabic Language and Literature, Ghom University, Ghom, Iran;
Abstract
Like any other individuals, a translator has his affiliations and shows his particular cultural and social behaviors. The primary concern of this study is to discover the impact of the political position of a translator on his translation. For this purpose, the Persian translation of Kalila and Dimna (Translated by Nasr-Allah Monshi) has been selected and adapted as the corpus. The result of this research, based on critical discourse analysis, indicates that the translator Nasr-Allah Monshi, who has an important position in the court of Bahram-Shah, He knows that no one allowed to point to or mention the King s weaknesses. Therefore, he tries to remove any negative personality traits such as capriciousness and wishy-washiness attributed to the lion (as a symbol of King). As an official member of the court, the translator never did anything to offend the face of relatives and friends of the King therefor he pictures them as efficient and deserving persons who achieved their positions in the court with hard work and effort while the writer of Kalila and Dimna, Ibn al-Muqaffaʿ pictures them as persons who achieved their positions in the court with chance. This, in fact, reflects the effect of court discourse.
Keywords
ترجمه یکی از مهمترین فعالیتهای فکری به شمار میرود و پُل ارتباط مردم دنیا با یکدیگر است تا اطلاعات خویش را با هم به اشتراک بگذارند و روابط خود را به واسطة آن مستحکم سازند. ترجمه از یک سو، نیازی همیشگی است و ملتها با کمک آن به دادوستد دیدگاهها و افکار میپردازند و از سوی دیگر، این پدیده یک فعالیت هدایتشونده است و ملتها هنگام انتخاب یک اثر به نیازها، باورها و اعتقادات خویش توجه میکنند و هنگام ترجمة آن نیز بر اساس باورهای خویش عمل میکنند. یکی از مهمترین این آثار که در فرهنگهای مختلف پذیرفته و ترجمه شده، کلیله و دمنه است. آکتاش و بلداغ (2017م.) دربارة اهمیت کلیله و دمنه میگویند که این کتاب نه تنها به حاکمان، بلکه به وزرا و دیگر شخصیتهای حکومتی یک الگوی مناسب مدیریتی را ارائه میدهد و هستة اصلی آن، گفتگو میان حکیمان و یک حاکم داناست. موضوعات اصلی که در این کتاب به آن پرداخته شده، نزدیک شدن به منبع قدرت، اصول تداوم قدرت، رابطة حاکم با رعیت، رابطة حاکم با وزیر، آرزوهای سیاسی، خودخواهی، انانیت، مسئولیتپذیری، حیلهگری، خیانت و چارهاندیشی است. به باور آکتاش و بلداغ (2017م.)، هر کدام از حیواناتی که در کلیله و دمنه از آنها نام برده شده، نماد یک گروه از انسانها هستند. بنابراین، بررسی گفتگوهای این حیوانات کمک میکند تا تجلی روابط قدرت را در زبان به عنوان مهمترین عرصة ظهور قدرت کشف کنیم (Aktas & Beldag, 2017: 46).
نگارنده در تحقیق پیش رو میکوشد تا به پرسشهای زیر پاسخ دهد:
ـ وابستگی گفتمانی نصرالله منشی به عنوان یک فرد درباری، چه تأثیری بر ترجمة او گذاشتهاست؟
ـ مترجم چه بخشهایی از متن را به سبب این وابستگی درباری و تأثیرپذیری خود از ادبیات درباری تغییر میدهد؟
ـ چه اهدافی در ورای این تغییر نهفتهاست؟
دامنة این تحقیق، بخش اول از کتاب کلیله و دمنه، یعنی داستان «الأسد و الثور» است. دلیل این انتخاب را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد: از یک سو، این باب مربوط به ورود یک فرد (دمنه) به دایرة نزدیکان پادشاه (شیر) است و در بر گیرندة گفتگوهای دو فرد (کلیله و دمنه) دربارة پادشاه (شیر) است. از سوی دیگر، باب «الأسد والثور» در بر گیرندة گفتگوهای دو فرد (کلیله و دمنه) دربارة اطرافیان و نزدیکان پادشاه است و مکالمهها و گفتگوهای یک فرد (دمنه) با پادشاه (شیر) را در خود جای دادهاست.
تحقیقات مرتبط با این پژوهش به سه دسته تقسیم میشوند: دستة اول تحقیقاتی هستند که به موضوع ترجمة کلیله و دمنه میپردازند، دستة دوم تحقیقاتی است که به ابعاد سیاسی کتاب کلیله و دمنه میپردازند و دستة سوم، تحقیقاتی هستند که به تأثیر ایدئولوژی یا وابستگیهای ایدئولوژیک مترجم بر ترجمه میپردازند.
در حوزة بررسی ترجمة فارسی کتاب کلیله و دمنه، تحقیقات متفاوتی نوشته شدهاست که برخی عبارتند از:
ـ احمدی، ناصری و آرمن در تحقیق خود به بررسی فنون بلاغی بهکار رفته در کلیله و دمنه عربی و نسخة ترجمهشدة فارسی آن پرداختهاند. آنان در این تحقیق، با اشاره به ظهور سبک فنی در نثر دورة نصرالله منشی، صنایع بیانی موجود در ترجمة فارسی را دارای تنوع بیشتری دانستهاند (ر.ک؛ احمدی، ناصری، آرمن و دیگران، 1391: 47ـ61).
ـ علی حیدری در تحقیق خود دربارة اختلاف ترجمة فارسی کلیله و دمنه با متن عربی مواردی از اختلاف را به صورت پراکنده و در داستانهای گوناگون به بحث میگذارد (ر.ک؛ حیدری، 1387: 45ـ61). انتقادهای وارد به این مقاله را در دو حوزه میتوان مطرح کرد: اول اینکه ایشان نسخة لوئیس شیخو را به عنوان مبنا قرار دادهاند، حال آنکه نسخة ترکیه که طه حسین دربارة آن تحقیق کرده، کهنترین نسخه و تاریخ کتابت آن نزدیکتر به زمان زندگی نصرالله منشی است. اتکا به نسخة شیخو باعث برخی برداشتها از سوی نگارنده شدهاست که با بررسی نسخة ترکیه، متوجه اشتباه بودن برداشتهای صورتگرفته میشویم؛ به عنوان نمونه، میتوان به توصیف دمنه اشاره کرد که نگارنده آن را به عنوان اضافاتی میداند که از سوی نصرالله منشی در متن آورده شدهاست، حال آنکه عین عبارت در نسخة ترکیه وجود دارد. انتقاد دومی که به نگارنده وارد است، اینکه وی در هنگام بررسی موارد اختلاف، به ارزشگذاری و برتر جلوه دادن ترجمه اقدام میکند و هدف خود را در این راستا قرار میدهد.
دستة دوم، مقالات مرتبط با حوزة تحلیل سیاسی متن کلیله و دمنه است. دهقانیان در مقالة خود با عنوان «بررسی کارکرد قدرت و فرهنگ سیاسی در کلیله و دمنه»، این کتاب را به عنوان آیینة تمامنمای نگرش به انسان و اجتماع در جامعة سنّتی ایران برمیشمارد. به اعتقاد وی، با تحلیل متن میتوان ساختار فرهنگ سیاسی و تأثیر آن را بر رفتارهای فردی و اجتماعی کشف کرد. به باور نگارنده، یک ویژگی ساختاری جوامع شرقی، پایبندی به نظام طبقاتی بودهاست، به طوری که گذر از طبقات و خصوصاً رسیدن به طبقة قدرت بهراحتی ممکن نیست و ممکن است به مرگ فرد منتهی شود. به اعتقاد نگارنده، نگرش سیاسی خاصی در رفتار شخصیتهای داستان وجود دارد و همین امر، آنها را به سمت پوشیدهگویی، تعارف، تملق و ریا سوق میدهد (ر.ک؛ دهقانیان، 1390: 91ـ104).
ـ یعقوبی و زاهدی در مقالة خود منازعة قدرت را در کلیله و دمنه و به طور مشخص در داستان «شیر و گاو» به بحث میگذارند و میگویند که این داستان نمایش نزاع قدرت میان دو جناح، یکی طرفدار قدرت سلسلهمراتبی از پیش تثبیتشده، کاریزمایی، کاستی و دیگری طرفدار فردگرایی عمومی مبتنی بر کفایت شخصی است. نگارندگان معتقدند که کلیله با تأکید بر واژة «طبقه»، خواستار حفظ وضعیت موجود است، ولی دمنه با تأکید بر فردیت و با برجسته کردن اصطلاح کفایت، سعی میکند در نظام سلسلهمراتبی رخنه کند. دمنه مدام بر فردیت تأکید مینماید و تمثیلات وی در خدمت همین امر است، اما در طرف مقابل، کلیله پیوسته آشکارا و ضمنی و در قالب تمثیل سعی میکند که فردگرایی را نوعی دردسر و یا حتی امری هلاکتبار تلقی نماید. به همین منظور، گفتگو را با لایهای اخلاقی تحریف میکند و برای طرحی سیاسی به موضعی اخلاقی میگراید که حکم آن از پیش برای مخاطب مشخص است. به اعتقاد نگارندگان، وقتی سرنوشت مرگ برای دمنه رقم میخورد، برای مخاطبان عامی با نگاهی غیر انتقادی چنین مینماید که فردگرایی مشروع وی نیز ضد اخلاقی بودهاست. با این توصیف، رفتار فردگرایانة دمنه به مثابة امری ضد اخلاقی و سزاوار مرگ تلقی میشود (ر.ک؛ یعقوبی و زاهدی، 1392: 143ـ166).
طیف سوم مقالات مرتبط با این پژوهش را تحقیقاتی تشکیل میدهند که به بررسی تأثیر گرایشهای گفتمانی مترجمان در ترجمة آنها میپردازد.
ـ زارع (2016م.) در مقالة خود به بررسی تأثیر ایدئولوژی در ترجمه میپردازد و میگوید که تأثیر عوامل اجتماعی و سیاسی در انتخاب معادل برای واژگان انگلیسی بهکار رفته در رمان قلعة حیوانات به چه شکل بودهاست (Zare Behtash, 2016 ). این محقق با بررسی دو ترجمة صورت گرفته از کتاب مذکور، در دورة پیش و پس از انقلاب ایران، به این نتیجه میرسد که ترجمة ارائهشده در دورة پس از انقلاب، در بر گیرندة واژگانی است که متأثر از گفتمان حاکم بر ایران بعد از انقلاب میباشد.
ـ منافی اناری و محمدی (2015م.) در مقالهای به بررسی ترجمة دو مترجم مسلمان و دو مترجم مسیحی قرآن از سورة مریم پرداختند و با ذکر مواردی، نشان دادهاند که داشتههای ذهنی هر کدام چه تأثیری بر ترجمة آنان داشتهاست (Manafi Anari & Mohammadi, 2015).
ـ والریو (2013م.) در تحلیل تطبیقی خود از ترجمههای انگلیسی، روسی و ترکی داستان پینوکیو، تأثیر ایدئولوژی را در ترجمه و در نهایت، انتخاب مترجمان بررسی میکند. نویسنده تأکید میکند که اجتناب از ایدئولوژی، امری غیر ممکن است (Valerio, 2013: 986-996).
وجه تمایز تحقیق پیش رو، اجتناب از هر گونه داوری و تعیین ارزش میان دو اثر است و علاوه بر محدود کردن پیکرة زبانی مورد بررسی، تلاش خود را معطوف به کنکاش واقعبینانه تأثیر وابستگی گفتمانی نصرالله منشی به عنوان یک مترجم درباری میکند.
1. نصرالله منشی
دربارة زندگی نصرالله منشی اطلاعات اندکی در دست است. منابع مختلف حکایت از آن دارند که وی از نویسندگان معروف قرن ششم و از منشیان دربار غزنوی بود. وی از آغاز جوانی و در زمان سلطنت «بهرامشاه غزنوی» وارد امور دیوانی شد و پس از به سلطنت رسیدن «خسروشاه غزنوی» سِمَت دبیری یافت و در زمان سلطنت «خسرو مَلِک» به وزارت رسید. سرانجام، با سعایت دیگران مورد خشم شاه قرار گرفت و تا آخر عمر زندانی بود.
ابوالمعالی اولین گام ورود خود به دربار را در زمان بهرامشاه غزنوی تجربه میکند. بعد از مطالعة کلیله و دمنه، به فکر خلق یک اثر ماندگار می افتد. بر اساس آنچه خود در مقدمة کتاب کلیله و دمنه میآورد، ابتدا بخش شیر و گاو را ترجمه مینماید. سپس این بخش را به پادشاه غزنوی معروض میدارد و بعد از تأیید پادشاه، آن را ادامه میدهد. احتمالاً هنگام تدوین ترجمة خویش از بخش شیر و گاو، متوجه شباهت وضعیت خود با شرایط دمنه میشود. وی نیز همچون دمنه یک عضو تازهوارد در حلقة نزدیکان حکمران به شمار میآید و احتمالاً باید در ترجمه به گونهای عمل میکرد که حساسیت پادشاه نسبت به تازهواردان به دربار (که خود نیز یکی از آنان قلمداد میشد،) برانگیخته نشود.
2. گفتمان و تحلیل گفتمان
گفتمان به عنوان نظامی است که به شیوههای درک ما از واقعیت شکل میدهد؛ به عنوان نمونه، یورگنسن و فیلیپس در کتاب خود به پدیدة «آل نینو» اشاره میکند و دربارة تفسیر گفتمانهای مختلف از یک پدیده در جهان خارج میگویند:
«برخی این پدیده را نتیجة گازهای گلخانهای برمیشمرند و عدهای دیگر آن را نتیجة سوء مدیریت سیاسی و ناتوانی دولت در تأمین هزینههای ساخت سد میدانند. شماری نیز این پدیده را مظهر ارادة الهی برمیشمرند و آن را به خشم خداوند نسبت به مردم گناهکار نسبت میدهند» (Jørgensen & Phillips, 2002: 9).
مؤلفة اصلی تشکیلدهنده گفتمانها، مجموعههایی از گزارهها هستند که با موضوعی واحد سر و کار دارند و به نظر میرسد آثاری همانند به بار آورند. در واقع، این گزارهها به نگاه ما نسبت به جهان هستی معنا میبخشند. گزارههای بنیادین در یک گفتمان از جنس گزارههای طبیعی نیستند، بلکه گزارههایی طبیعیشده به شمار میروند؛ به دیگر سخن، جنس این گزارهها از نوع تجربی یا ریاضی نیست که بتوان آن را تجربه کرد. به این جمله توجه کنید: «در لیاقت این فرد همین بس که اعلاحضرت بارها ایشان را امین خود دانستهاست». حکم صادره دربارة «فرد مورد بحث» بر این گزارة بدیهی انگاشتهشده مبتنی است که «پادشاه سایة خدا بر زمین است» و این یک دادة کاملاً طبیعیشده به شمار میرود و به تبع آن، مجموعهای از باورها و عقاید بر این گزاره بنا میشود و به عنوان دادهای طبیعی به نظر میرسد.
افزون بر این، گفتمانها هویت ما را شکل میدهند. در نگاه گفتمانشناسان، انسان یک سوژة خودمختار نیست، بلکه وابستگیاش به یک گفتمان خاص، به او هویت میبخشد و به رفتارش جهت میدهد. حقیقت آن است که انسانها هیچ درکی از خود و دیگران ندارند و تنها این گفتمانها هستند که مرز میان خودی و غیر خودی را برایشان ترسیم میکنند. گفتمانها تصویر مطلوب خود از انسان را ارائه مینمایند و به تبع آن، هواداران خویش را دعوت میکنند تا خود را به تصویر ارائهشده نزدیک کنند.
در گفتمان شاهی، پادشاه فردی مقتدر، شجاع، عادل، درستکار و بهرهمند از خِرَد و عقلانیت به شمار میآید (ر.ک؛ امانلو و احمدوند، 1394: 103ـ133) و هر گونه اقدام برای تشکیک در این گزارههای طبیعیشده به عنوان تلاش برای نابودی گفتمان شاهی به شمار میرود.
3. ترجمه و وابستگی گفتمانی مترجم
با پذیرش نقش گفتمانها در ساختِ هویت و شناخت ما از خود و جهان اطراف، این سؤال پیش میآید که: آیا مترجم میتواند فارغ از وابستگیهای گفتمانی خویش دست به ترجمه بزند و به صورتی کاملاً خنثی با متن برخورد کند؟! شاید دربارة یک متن صرفاً علمی چنین چیزی امکانپذیر باشد، ولی دربارة متنی همچون کلیله و دمنه، موضوع پیچیدهتر است. برای روشنتر شدن موضوع به یک نمونه میپردازیم. یک موقعیت داستانی را در زبان انگلیسی در نظر بگیرید که در آن، فردی در هوایی بسیار گرم متوجه پنچری خودروی خود میشود. فرد در زبان انگلیسی از عبارتی استفاده میکند که در آن یک کلمة تابو ذکر شدهاست. مترجم فارسیزبان، ضمن اجتناب از بهکار بردن کلمة تابو، از عبارت «لعنتی» استفاده میکند؛ عبارتی که بیگمان برگرفته از گفتمان دینی اوست. در این گفتمان، برترین سعادت، کسب رضایت الهی و بدترین شقاوت، مبتلا شدن به خشم خداوندی است. مترجم بدون اینکه خود بداند، تحت تأثیر گفتمان دینی رایج در جامعة خویش است.
مطالعات در حوزة ترجمه تا سالها معطوف به بررسی تلاشهایی بود که یک مترجم برای جایگزین کردن یک واحد زبانی در زبان مقصد به جای یک واحد زبانی در زبان مبدأ صورت میگرفت (Leung, 2006: 129) تا اینکه سوزان باسنت و آندره لفور (1990م.) با بهکارگیری اصطلاح «چرخش فرهنگی» در مطالعات ترجمه، تلاش کردند توجهها را به این حقیقت سوق دهند که نظریههای ترجمهای مبتنی بر زبانشناسی محدود هستند و باید به منطقهای در آن سوی زبان حرکت کرد. آنها به دنبال یافتن تأثیر و نفوذ فرهنگ بر ترجمه بودند.
به باور متخصصان حوزة تحلیل گفتمان، ترجمه نیز مانند دیگر اشکال زبانی ایدئولوژیمحور است. در حقیقت، مترجم در انتخاب واژگان و حذف یا اضافه کردن آنها کاملاً مختار است و با مطالعة آن میتوان به فضای اجتماعی و سیاسی که در آن پرورش یافتهاست، پی برد. پس ترجمه یک اقدام خنثی نیست؛ زیرا مترجم تحت تأثیر ارزشهای فرهنگی و ایدئولوژیکی است و مترجم با برخی اضافات، حذفیات و... متن مبدأ را دستکاری میکند. پس مقایسة متن ترجمهشده با متن اصلی میتواند ما را وارد عرصهای مهم در تشخیص ایدئولوژی و انگیزهای کند که کنشگر اصلی عمل ترجمه در بند آن است.
باسنت و لفور بر این باور بودند که قدرت، ایدئولوژی و دیدگاههای ناشران بر ترجمة یک اثر تأثیر میگذارند. به باور آنها ترجمه، تأثیرگذارترین فرم بازنویسی یک اثر است (Bassnett & Lefevere, 1990: 9). آنها به صورت خاص روی ترجمة آثار ادبی متمرکز میشدند و معتقد بودند که در هنگام ترجمة این آثار، مترجم به تفسیر، تغییر و در نهایت، دستکاری در متن دست میزنند. یکی از اهداف این دستکاری، سازگارسازی است تا به این ترتیب، تقابل یا تضاد فرهنگی که میان متن مبدأ و مقصد وجود دارد، برطرف شود. فرایندهایی که برای این سازگارسازی انجام میگیرد، به ترتیب زیر است:
الف) حذف بخشی از متن.
ب) افزایش بخشی به متن.
ج) بهروز کردن برخی عبارات.
د) جایگزین کردن عبارات غریب و نامأنوس با عباراتی مأنوس و قابل درک (Baker, 2003: 7).
4. تطبیق متن عربی با ترجمة فارسی
qمتن عربی: «ولسنا من أهل المرتبة الّتی یتناول أهلها کلام الملوک وما یکون من أمورهم» (ابنمقفع، 2014م.: 75).
mمتن فارسی: «به مفاوضت ملوک مشرّف توانند شد تا سخن ایشان به نزدیک پادشاهان محل استماع تواند یافت» (منشی، 1391: 62).
بافت این جمله مربوط به موقعیتی است که در آن، دمنه باب صحبت را دربارة پادشاه با کلیله باز میکند و از او میپرسد که: به نظرش چرا پادشاه مدتی در برابر انظار ظاهر نشدهاست؟ پاسخ کلیله در متن عربی آمدهاست: «ما جزء آن قشر و طبقهای نیستیم که اهل آن، نُقل صحبتشان حرفهای پادشاهان و کارهای آنها باشد». همان گونه که مشاهده میکنید بحث بر سَرِ صحبت دربارة پادشاه یا شاید غیبت کردن دربارة اوست. کلیله از دمنه میخواهد از این غیبتها دست بردارد، ولی در متن فارسی به نظر میرسد مترجم که در دربار پرورش یافتهاست، میکوشد تا محور را از صحبت مخفیانه دربارة پادشاه (به عنوان یک رفتار زشت درباری) به موضوع گفتگوی مستقیم با آن مقام تغییر دهد و دغدغة چاکران دربار را همین یافتن فرصت برای گفتگو با پادشاه دربارة مسائل حکومتی جلوه دهد؛ به دیگر سخن، در این گفتگو، موضوع «غیبت کردن دربارة پادشاه» از میان میرود و هیچ اثری از آن دیده نمیشود.
احتمالاً مترجم میداند که امکان همزادپنداری پادشاه با شیر وجود دارد و برای آنکه خادمان اطراف پادشاه را که در این داستان، کلیله و دمنه نماد این قشر هستند، انسانهایی مخلص جلوه دهد، میگوید که ما افتخار گفتگو با پادشاه را نداریم و نمیتوانیم حرف خود را به اطلاع او برسانیم. در واقع، یک طرح «مخلصسازی/ مخلص جلوه دادن نوکران دربار» در اینجا دیده میشود.
همچنین، مترجم از شکل خاص صحبت کردن خدمتکاران دربارة پادشاه تبعیت میکند و به این نکته به طور کامل واقف است که گفتگوی با پادشاه یک «تشرف» محسوب میشود و ابلاغ پیام به عنوان یک افتخار به حساب میآید.
q متن عربی: «واعلم أن لکلّ انسان منزلة وقدراً فإذا کان فی منزلته الّتی هو فیها مکتفیا بتماسک الحال... فی أهل طبقته کان حقیقاً أن یقنع ویرضی ولیس لنا من المنزلة ما نسخط له حالنا الّتی نحن علیها» (ابنمقفع، 2014م.: 76).
m متن فارسی:«بدان که هر طایفهای را منزلتی است و ما از آن طبقه نیستیم که این درجات را مرشح توانیم بود و در طلب آن قدم توانیم گذارد» (منشی، 1391: 63).
در متن عربی آمدهاست: «هر انسانی برای خود منزلتی دارد، اگر در منزلت و جایگاه مناسب خود باشد، باید به وضعیت خود راضی باشد. جایگاه و موقعیتی که ما امروز داریم، به گونهای نیست که نسبت به آن ناراحت و ناخرسند باشیم». اگر این عبارت را تحلیل کنیم، به رضایتآمیز بودن شرایط از نگاه کلیله پی میبری؛ به عنوان مثال، به این عبارت توجه کنید: «اگر کسی مشکلی دارد، باید نسبت به آن اعتراض کند. ما که مشکلی نداریم». استنتاجی که از این عبارت میشود، آن است که «ما نباید اعتراضی بکنیم!».
از منظور این عبارت و آنچه در ادامه آمدهاست، چنین برداشت میشود که کلیله اعتقاد به مناسب بودن اوضاع خود و ضرورت قناعت به این شرایط دارد، اما در متن فارسی، مترجم به نقل از کلیله میگوید که ما لیاقت و توانایی پا گذاشتن به آن جایگاه را نداریم!
q متن عربی:«فإنّه ضعیف الرأی... فلعلّی أدنو منه وأصیب حاجتی عنده» (ابنمقفع، 2014م.: 76).
m متن فارسی:«(ترجمه نشدهاست)... و او را نصیحت من تفرجی حاصل آید و بدین وسیله قربتی و جاهی یابم» (منشی، 1391: 64).
در متن عربی، در توصیف شیر از عبارت «ضعیف الرأی» استفاده شده، ولی اثری از این عبارت در متن فارسی نیست. نکتة جالب اینجاست که این عبارت در تمام نسخههای عربی دیده میشود، ولی اثری از آن در متن فارسی نیست. شاید بتوان دلیل این امر را در این نکته جستجو کرد که با توجه به وابستگی مترجم به گفتمان درباری، ذکر عبارتی که نشان از وجود عیب در پادشاه باشد، پذیرفتنی نیست و مترجم به همین دلیل و به سبب آگاهی از گفتمان درباری، این عبارت را حذف کردهاست. شاید هم او این احساس را داشتهاست که احتمالاً سلطان در جریان همزادپنداری، دیگر به اطرافیان خود نگاهی منفی پیدا میکند و گمان میبرد که آنها نیز همچون دمنه که شیر را به عنوان موجودی «سسترأی» میدانند، او را فردی چنین تصور میکنند.
در متن عربی آمدهاست: «تا شاید از این طریق به او نزدیک شوم و به خواستهام برسم». از این عبارت بوی فرصتطلبی میآید، ولی مترجم میداند که یک خادم دربار نباید این گونه صحبت کند و حرفی بزند که از آن بوی تکاپو برای تحقق خواستههای شخصی استشمام شود. احتمالاً مترجم نمیخواهد که پادشاه تردیدی نسبت به چاکران خویش به ذهن بیاورد و به همین سبب از عبارت فارسی فوق استفاده و چنین القا میکند که دمنه به دنبال آن بودهاست تا با ارائة نصیحتی خالصانه، تقرب پادشاه را کسب کند. با مقایسة این دو عبارت به تفاوت شگرف میان آنها پی میبریم. گوینده در متن عربی علاوه بر سسترأیی پادشاه و استفاده از آن به عنوان یک فرصت، از قضای نیاز خود سخن میگوید، ولی در متن فارسی، گوینده علاوه بر حذف بحث سسترأیی میگوید که قصدش نصیحت کردن و به این ترتیب، حل کردن مشکلی از پادشاه است و میخواهد تقرب پادشاه برایش حاصل آید.
q متن عربی:«إنّ السلطان لا یتوخی بکرامته أفضل من بحضرته بل یؤثر بذلک من قرب منه» (ابنمقفع، 2014م.: 77).
m متن فارسی:«پادشاه براطلاق اهل فضل و مروت را بهکمال کرامات مخصوص نگردانند، لکن اقبال بر نزدیکان خود فرماید که در خدمت او منازل موروث دارند و به وسایل مقبول متحرم باشند» (منشی، 1391: 65).
آنچه از متن عربی برمیآید، این است که سلطان در هنگام لطف کردن ـ به جای انتخاب برترینها ـ نزدیکترینها را بر میگزیند. در متن فارسی شرایط متفاوت است. مترجم میگوید که کمال لطف پادشاه تعلق به نزدیکانش دارد. با دقت بیشتر در این متن، متوجه میشویم که مترجم فارسی از واژة «کمال کرامات» استفاده کردهاست، حال آنکه در متن عربی صرفاً کلمة «کرامات» دیده میشود. اگر بخواهیم برداشتی از قید «کمال» که در متن فارسی ذکر شده، داشته باشیم، باید بگوییم که منظور مترجم آن است که پادشاه همه را مشمول لطف خود میگرداند، ولی اگر قرار به آن باشد که اوج این مرحمت را شامل حال فرد یا افرادی کند، این دسته از افراد تنها نزدیکانش هستند. متن عربی به همین حد از اطلاعات اکتفا میکند، ولی مترجم فارسی در ادامه بخشی را در توصیف «نزدیکان پادشاه» اضافه میکند تا به این ترتیب اقدام پادشاه در بذل الطاف خاص در حق نزدیکان خویش را توجیه کند. مترجم فارسی میگوید که این افراد در خدمت او سابقه دارند و محرم وی هستند و به همین دلیل، مشمول عنایت خاصة پادشاه میگردند.
در ادبیات درباری، نباید دربارة نزدیکان پادشاه بدگویی کرد، بلکه باید آنان را انسانهایی شایسته به حساب آورد که به سبب لیاقت به اینجا رسیدهاند. اگر مترجم عین عبارت عربی را ترجمه میکرد، بیشک در بر دارندة نگاهی خنثی یا احیاناً خنثی و متمایل به منفی نسبت به موضوع بود.
q متن عربی:«قال دمنة: قد فهمت ما ذکرت و صدقت: اعلم أن الّذین لهم المنازل الحسنة عند السلطان قد کانوا ولی تلک حالهم فتقربوا بعد البعد عنه و دنوا إلیه فإنّا ملتمس مثل ذلک وطالب بلوغه» (ابنمقفع، 2014م.: 77).
m متن فارسی:«(بخشی که زیر آن خط کشیده شده، ترجمه نگردیدهاست) اصحاب سلطان و اسلاف ایشان همیشه این مراتب منظور نداشتهاند، بلکه بهتدریج و ترتیب و جد و جهد آن درجات یافتهاند و من همان میجویم و از آن جهت میکوشم» (منشی، 1391: 65).
در متن عربی و بعد از آنکه کلیله عباراتی همراه با تعریض را دربارة نزدیکان پادشاه میگوید، عبارت «قال دمنة: قد فهمت ما ذکرت و صدقت» ذکر شده که به معنای تأیید کلام کلیله از سوی دمنه است، ولی در متن فارسی، این عبارت ترجمه نشدهاست، حالی که در تمام موارد مشابه در متن عربی، این عبارت ترجمه شدهاست و دمنه اذعان به درستی کلام کلیله کردهاست. دلیل آن میتواند اعتراض به تصورات کلیله دربارة نزدیکان پادشاه باشد. مترجم برای ابراز مخالفت خود با این عبارت، در حالی که نیمنگاهی به طرح «مخلص جلوه دادن درباریان» دارد، کلام کلیله را قطع میکند و میگوید که رسیدن این افراد به آن مراتب، نتیجة تلاشی است که در خدمت به سلطان انجام دادهاند. این باور که تقرب به پادشاه برآیند تکاپوی نزدیکان است، صرفاً در متن فارسی دیده میشود و اثری از این امر در متن عربی دیده نمیشود. مترجم احتمالاً نمیخواسته با این حرفها، شائبة آن برود که او نسبت به نزدیکان سلطان خویش تردید دارد و قصد دارد مهر بیلیاقتی بر آنان بزند.
q متن عربی: «وقد قیل: لا یواظب أحد علی باب السلطان ویطرح الأنفة ویحمل الأذی ویظهر البشر ویکظم الغیظ ویرفق فی أمره إلا خلص إلی حاجته منه» (ابنمقفع، 2014م.: 77).
m متن فارسی: «و هر که درگاه ملوک را ملازم گردد و از تحمل رنجهای صعب و تجرع شربتهای بدگوار تجنب ننماید و تیزی آتش خشم به صفای آب حلم بنشاند و شیطان هوا را به افسون خِرَد در شیشه کند، حرص فریبنده را بر عقل رهنمای استیلا ندهد و بنای کارها را بر کوتاهدستی و رأی راست نهد و حوادث را به رفق و مدارا تلقی نماید، مراد هرآینه در لباس هرچه نیکوتر او را استقبال کند» (منشی، 1391: 65).
مترجم هنگام برگردان عبارت عربی فوق که به برشمردن ویژگیهای یک ملازم دربار میپردازد، سخن را طولانی میکند. احتمالاً او میخواهد این احساس را در وجود پادشاه ایجاد نماید که ملازمان وی افرادی با این ویژگیها هستند. در متن عربی میگوید که باید «الأنفة» را کنار بگذارد که مفهوم آن در عربی «عزت»، «شموخ» و «ظلمناپذیری» است. با شنیدن این عبارت، خواننده احساس میکند خدمتکاران دربار پادشاه از عزت خود چشم پوشیدهاند و آمادة پذیرش ظلم از سوی پادشاه هستند. ارائة چنین توصیفی در متن اصلی، میتواند وجهة پادشاه را خراب کند و او را فردی مستبد و خواهان اعمال ظلم جلوه بدهد. احتمالاً به همین سبب مترجم این بخش را حذف میکند. در بخش دوم، در متن اصلی آمدهاست که ملازم پادشاه «یحمل الأذی» و آزار و اذیت را تحمل میکند. ارائة چنین توصیفی از دربار، باعث تخریب وجهة پادشاه میگردد. تلاش مترجم ممکن است در راستای ایجاد یک آرمانشهر از دربار باشد. در متن فارسی، مترجم میکوشد تا به خواننده چنین القا کند که خادمان در راه خدمت و ایفای نقش خود در زمینة پیشرفت دستگاه حاکمه حاضر هستند تا سختیها را تحمل کنند. مترجم در عبارت فارسی، صفات مثبت بسیاری را برمیشمارد که شامل حلم، دوری از هوس، اجتناب از حرص، بهرهمندی از عقل، کوتاهدستی، رفق و مدارا میشود.
q متن عربی: «لو قد دنوت مِن الأسد وعرفت أخلاقه، رفقت فی متابعته و قلة الخلاف علیه ثم انحططت فی هواه» (ابنمقفع، 2014م.: 77).
m متن فارسی: «اگر قربتی یابم و اخلاق او را بشناسم، خدمت او را به اخلاص عقیدت پیش گیرم و همت بر متابعت رأی او مقصور گردانم» (منشی، 1391: 66).
در متن عربی آمدهاست که «اگر فرصت نزدیک شدن به شیر به من دست دهد، راه رفق را در همراهی با او پیش گیرم و کمترین اختلاف را با او پیدا کنم و در برابر هوای او، گردن خم نمایم». با خواندن این عبارت، نوعی تلاش برای چاپلوسی در ذهن مخاطب تداعی میشود. همان طور که میبینیم، گوینده (در متن عربی) میگوید تلاشش در راستای کمترین اختلاف با شیر و گردن نهادن به هوسهای اوست. در متن عربی، از کلمات «انحطاط و هوی» استفاده شدهاست که استفاده از آن، حسی منفی را در خواننده ایجاد میکند؛ زیرا خدمتکار دربار میگوید که من خود را «منحط» میسازم و از طرف دیگر، شیر را فردی اهل هوس توصیف میکند. شرایط در متن فارسی متفاوت است. او نمیگوید که سعی در اجتناب از اختلافنظر با پادشاه دارد، بلکه میگوید که تلاشش در راستای ارائة خدمتی صادقانه به پادشاه است و این خدمت صادقانه شاید مستلزم مخالفت با نظر پادشاه باشد. در متن فارسی، فرد نمیگوید که خود را منحط میسازد، بلکه از عبارت «معطوف ساختن همت به اجرای اندیشة پادشاه» استفاده مینماید. از سوی دیگر، در فارسی از کلمة «رأی» استفاده شده که نقطة مقابل کلمة «هوا و هوس» به شمار میرود. در کلمة «رأی»، اندیشیدن و توجه به عاقبت امور وجود دارد، ولی در کلمة «هوی» اینگونه نیست. مقصود از «هوس»، فعل یا تصمیمی است که انسان بدون توجه به عاقبت یک موضوع و برای لحظهای خوشی دست به آن میزند. در متن عربی، از «گردن نهادن به هوس پادشاه» و در متن فارسی، «اجرای اندیشة پادشاه» استفاده شدهاست. میتوان گفت که مترجم احتمالاً از یک طرف به دنبال زدودن صفتِ داشتنِ «هوی و هوس» از پادشاه است و از طرف دیگر، میخواهد بگوید که خدمتکاران دربار به دنبال فعالیت خالصانه هستند و پادشاه خود را فردی صاحبرای میدانند، نه کسی که به دنبال هوا و هوس خویش است.
q متن عربی: «فإذا أراد أمرا هو فی نفسه صواب زینت له وشجعته علیه حتّی یعمل به وینفذ رأیه فیه» (ابنمقفع، 2014م.: 77).
m متن فارسی: «چون کاری آغاز کند که به صواب نزدیک و به صلاح ملک مقرون باشد، آن را در چشم و دل وی آراسته گردانم و در تقریر فواید و منافع آن مبالغت نمایم تا شادی او به متانت رأی و رزانت عقل خویش بیافزاید» (منشی، 1391: 66).
در متن عربی آمدهاست: «اگر پادشاه امر درستی را اراده نماید، آن را برایش آراسته میکنم و او را به آن تشویق میکنم تا انجامش دهد و رأی خود را در آن به انجام برساند». در متن فارسی، مترجم «صلاح ملک» را به متن اضافه کرده تا این نکته را القا کند که اول درستی کار و بعد منافع دستگاه حاکم برای خدمتکاران دربار مهم است. در بخش دوم، نکتة دیگری که ذکر آن خالی از لطف نیست، اضافه کردن صفت «رزانت» و «متانت» به واژة عقل و رأی پادشاه است که باید در گفتههای خادمان دربار به عنوان یک نکتة بدیهی به شمار آید.
q متن عربی: «وإذا هم بأمر أخاف ضرّه إیاه بصرته ما فیه من الضرر والشین» (ابنمقفع، 2014م.: 77).
m متن فارسی: «و اگر در کاری خوض کند که شر و مضرت و فساد و معرّت آن به ملک او بازگردد... غور و غائلة آن با او بگویم» (منشی، 1391: 66).
در متن عربی آمدهاست که «اگر ارادة کاری کند که زیانش به او برسد، چشم او را به مضرت آن باز کنم». در متن اصلی، از فعل «بصر» استفاده شده که به نوعی معنایش «باز کردن چشم بستة کسی به روی حقیقتی» است. بهکارگیری فعلی از مصدر «تبصیر» میتواند این معنا را با خود در ذهن تداعی کند که پادشاه فاقد بصیرت است و فرد با گفتن حقیقت به او، چشمان پادشاه را به روی حقیقت باز میکند. احساس میشود که مترجم در متن فارسی به دنبال حذف چنین برداشتی است و از فعل «گفتن» در ترجمه استفاده مینماید.
نکتة دومی که شاید بتوان به آن اشاره داشت، اینکه در متن عربی میگوید: «اگر بیم زیان آن امر برای شخص او را داشته باشم، او را آگاه میکنم». در متن فارسی، مترجم از عبارت «ملک او» به جای «شخص او» استفاده کرده که نشانگر توجه خدمتکاران به بقای قدرت و نظام حاکمیتی است.
q متن عربی: «فإذا هُوَ عرف نبلی وکمال ما عندی، کان هو الّذی یلتمس إکرامی وتقریبی» (ابنمقفع، 2014م.: 78).
m متن فارسی: «و هرگاه که مَلِک هنرهای من بدید، بر نواختِ من حریصتر از آن گردد که من بر خدمت او» (منشی، 1391: 66).
در متن عربی آمدهاست: «اگر پادشاه نژاده بودن و کمالات من را ببیند، دیگر این اوست که خواستار نزدیک شدن من میگردد». در متن اصلی، از کلمات «نبل = نژاده بودن» و «کمال ما عندی = کمالات» استفاده شدهاست، ولی مترجم بخشی از متن را که مربوط به «حسب و نسب» میشود، از متن حذف کردهاست. این کار او احتمالاً میتواند دو دلیل داشته باشد:
1ـ او خود صاحب یک حسب و نسب خیلی بالا نیست و از این ویژگی محروم است. به همین سبب، ضرورتی برای حفظ این بخش نمیبیند.
2ـ او نمیخواهد پادشاه با خواندن این متن به سوی اهمیت دادن به حسب و نسب افراد برود، چون همان گونه که در بخشهای قبلی دیدیم، مترجم به دنبال تأکید بر آن است که حضور در نظام حاکمیتی، بیش از هر چیز شایستگی میخواهد.
در متن عربی، از عبارت «تکریم و نزدیک کردن فرد به خویش» استفاده کردهاست. در متن فارسی، مترجم برای آنکه از ادبیات درباری استفاده کند، از فعل «نواختن» سود بردهاست. او میگوید که پادشاه در پی «بندهنوازی» برمیآید. ضمناً در عبارت عربی، اثری از کلمات «(شوق او) برای نواختن من بیش از (شوق) من بر خدمت او (اوست)» دیده نمیشود، ولی مترجم آن را اضافه کردهاست تا بگوید که یک رابطة دوسویه به وجود میآید. من درصدد خدمت به او هستم و او درصدد بندهنوازی است. در متن عربی گفته میشود که اگر پادشاه «نژاده بودن» و کمالات مرا ببیند، اوست که به دنبال من میآید، ولی در فارسی این گونه نیست.
q متن عربی: «لم أزل بباب الملک مرابطاً رجاءً أن یحضر أمر أعین الملک فیه» (ابنمقفع، 2014م.: 78).
m متن فارسی: «بر درگاه ملک مقیم شدهام و آن را قبلة حاجت و مقصد امید ساخته و منتظر میباشم که کاری افتد و من آن را کفایت کنم» (منشی، 1391: 67).
در متن عربی آمدهاست که «من به این درگاه میمانم، به امید آنکه امری صورت گیرد که بتوانم در حل آن به پادشاه کمک کنم». استفاده از عبارت «أعین الملک» در متن عربی، به معنای کمک کردن به پادشاه است. چنین عبارتی در درون خود اشاره به عجز پادشاه در انجام امری دارد و به همین سبب، مترجم برای پاک کردن ذهن مخاطب از وجود ناتوانی در پادشاه میگوید که «کاری پیش آید و من آن را کفایت کنم»؛ به دیگر سخن، در متن عربی، فرد از نظر توانمندی خود را در حدی میداند که توانایی کمک به پادشاه را دارد. شرایط در ترجمة فارسی فرق میکند. او به نوعی میگوید که منتظر دست دادن فرصتی است تا کاری پیش آید و انجام آن به او سپرده شود. در واقع، بحث کمک به پادشاه و ناتوانی پادشاه از انجام امری در اینجا حذف میشود.
q متن عربی: «وانّما ضربت لک هذا المثل رجاءً أن یکون الّذی یذعرنا مِن هذا الصوت و یروعنا، لو قد انتهینا إلیه وجدناه أیسر» (ابنمقفع، 2014م.: 81).
m متن فارسی: «این مثال بدان آوردم تا رأی ملک را روشن شود که بدان آواز متقسمخاطر نمی باید شد» (منشی، 1391: 71).
در متن عربی آمدهاست: «من این مثل را برایت زدم و امیدوارم هنگام نزدیک شدن به آنچه که ما را به هراس از این صدا وامیدارد، دریابیم که بسیار ناچیزتر از آن بوده باشد که ما در ذهن داشتیم». در متن اصلی، دو فعل «یذعر» و «یروع» وجود دارد که به معنای «هراس داشتن» است. شخصیت یک پادشاه به گونهای است که یک فرد درباری نباید از اصطلاح «ترس» برایش استفاده کند و او را ترسو بداند، چون به نوعی نسبت دادن یک صفت منفی به پادشاه است. به همین سبب، مترجم از عبارت «خاطر متقسم کردن» استفاده میکند که به معنای «توجه به چیزی کردن» است. اگر دقت کنیم، تفاوت فراوان «ترس» و «خاطر متقسم کردن» را میبینیم. مطمئناً انتساب صفت بُزدلی به یک نفر، باعث مخدوش شدن وجهة او میشود.
q متن عربی: «ولعلّه یصادف صاحب الصّوت أقوی منّی وأعظم سلطاناً فیرغب فیما عنده ویمیل علی معه فیدلّه علی عورتی» (ابنمقفع، 2014م.: 82).
m متن فارسی: «و بدانچه واقف است از اسرار من، او را بیاگاهاند» (منشی، 1391: 72).
در متن عربی آمدهاست: «شاید او صاحب صدا را قویتر از من بیابد و به آنچه او دارد، میل پیدا کند و او را علیه من همراهی نماید و او را از ضعف من آگاه کند». در متن اصلی، از عبارت «عورة = ضعف و نقص» استفاده شده که نشانگر اعتراف ضمنی پادشاه به اشکالات در نظام زمامداری خویش است. در متن عربی، پادشاه به ترس خویش اعتراف دارد و میگوید که هراس بر او مستولی شدهاست، ولی در متن فارسی، مترجم میخواهد پادشاه را که سایة خدا بر زمین به شمار میرود، مبرّا از اشتباه نشان دهد و به همین دلیل از واژة «اسرار» استفاده مینماید.
q متن عربی: «حتّی رفع له دمنة مِن بعید مقبلاً وحده فاطمأنّ و رجع إلی مکانه کراهة أن یظن دمنة أنّ شیئاً أقلقه وأزعجه من مکانه» (ابنمقفع، 2014م.: 82).
m متن فارسی: «ناگاه دمنه از دور پدید آمد. اندکی بیارامید و بر جای خویش قرار گرفت» (منشی، 1391: 72).
در متن عربی آمدهاست: «تا اینکه دمنه تک و تنها از دور ظاهر شد. شیر آرام گرفت و به جای خود بازگشت تا مبادا دمنه گمان کند که چیزی او را نگران کردهاست و باعث شده تا آرامش خود را از دست بدهد و در جای خود آرام نگیرد». در متن عربی، «کراهة أن یظن دمنة أنّ شیئا أقلقه و أزعجه مِن مکانه» ترجمه نشدهاست. دلیل مترجم فارسی احتمالاً این میتواند باشد که پادشاه فردی قوی و دلیر است و دلیلی ندارد که خویشتن واقعی خویش را پنهان بدارد. مترجم میخواهد پادشاه را فردی جلوه دهد که رفتارش کاملاً واقعی و شفاف است و دلیلی برای پنهانکاری ندارد.
q متن عربی: «وأنا آتیه به حتّی یکون له عبداً سامعاً مطیعاً» (ابنمقفع، 2014م.: 82).
m متن فارسی: «اگر فرماید بروم و او را بیارم تا ملک را بندهای مطیع و چاکری فرمانبردار باشد» (منشی، 1391: 73).
در متن عربی و به نقل از دمنه آمدهاست: «من او (گاو) را میآورم تا بندهای مطیع و فرمانبر باشد». در متن فارسی، عبارت «اگر فرماید» اضافه شدهاست. احتمالاً مترجم معتقد است که دمنه با وجود نزدیک شدن به شیر نباید خود را در مقامی میدید که بیاجازه دست به کاری بزند؛ به دیگر سخن، یک مقام درباری با هر جایگاهی که باشد، نباید در اموری همچون مذاکره، بدون اجازه اقدام کند. شرایط دمنه اقتضا میکرد که در اولین مأموریت خویش از سلطان اجازه میگرفت.
q متن عربی: «قال دمنة: هو ملک السّباع و معه جندٌ کثیر منهم. فرعب الثّور مِن ذلک» (ابنمقفع، 2014م.: 82).
m متن فارسی: «دمنه گفت: مَلِک سباع. گاو که ذکر مَلِک سباع شنود، بترسید» (منشی، 1391: 73).
در متن عربی، دمنه برای معرفی شیر به گاو و تلاش برای اقناع او در فرمانبرداری از شیر میگوید: «او فرمانروای سباع است و سربازان فراوان از این جمع دارد. گاو از شنیدن آن دچار هراس شد». در فارسی، عبارت «ومعه جندٌ کثیرٌ مِنهم» حذف شدهاست. احتمالاً مترجم میخواهد بگوید که هویت پادشاه بهقدری رعبانگیز است که میتواند باعث وحشت هر دشمنی شود و در کسب این جایگاه، مدیون اطرافیان خود نیست.
q متن عربی: «قد أغرم بشتربه إغراماً شدیداً فهو خلیق أن یزری به و یشینه» (ابنمقفع، 2014م.: 83).
m متن فارسی: «در تقریب او مبالغتی رفت و به دیگر ناصحان استخفاف روا داشت تا مستزید گشتند و منافع خدمت ایشان از او و فواید قربت او از ایشان منقطع شد» (منشی، 1391: 74).
در متن عربی و به نقل از دمنه که جایگاه منتقد را نسبت به پادشاه گرفته، عبارت «غرام» به پادشاه نسبت داده شدهاست که نشانة اوج شیفتگی پادشاه به یک فرد به شمار میرود. نسبت دادن چنین صفتی به پادشاه که خود محور و مرکز است، نمیتواند کار درستی در ادبیات درباری باشد. به همین دلیل، مترجم از عبارت «مبالغت در تقریب» استفاده نمودهاست.
نتیجهگیری
در این تحقیق که به بررسی تأثیر وابستگی گفتمانی مترجم بر ترجمه میپردازد و ترجمة نصرالله منشی را از «باب الأسد و الثور» به بحث میگذارد، نتایج حاکی از آن است که مترجم با استفاده از راهکار حذف یا جایگزینی عبارات، تغییراتی را در متن به وجود میآورد. در پاسخ به چرایی این تغییر باید گفت که شاید مترجم احتمال میداد که پادشاه اثر نوشتهشده را بخواند و از آنجا که این اثر کاملاً سیاسی و دربارة آداب فرمانروایی است، اقدام به همزادپنداری با فرمانروایان موجود در این اثر بنماید که البته اولین آنها شیر است. مترجم احتمال میداد که پادشاه اقدام به مصداقیابی از شخصیتهای حیوانی موجود در داستان نماید و با قرائت آنچه در باب خیانت افراد متمایل به حضور در دربار و تصورات سودجویانة آنها بیان شده، او نیز گرفتار تردید شود. در همین راستا، تغییرات زیر را در متن ایجاد کردهاست:
1ـ حذف هر گونه ویژگی منفی منتسبت به پادشاه که در متن اصلی آمدهاست و این ویژگیها شامل سسترأیی، هواپرستی، ضعف و ترس، وابستگی به دیگران در کسب شوکت و... است.
2ـ حذف هر گونه تصور منفی نسبت به نزدیکان پادشاه که در متن اصلی (= متن عربی) دیده میشود؛ تصوری که بنای آن بر این نکته استوار است که نزدیکان پادشاه موقعیت خود را از پدران خویش دارند و خود فاقد اهلیت حضور در این موقعیت میباشند.
3ـ حذف هر گونه ارادة سودجویی از افراد متمایل به حضور در دربار؛ یعنی مترجم میکوشد تا تصوری متفاوت را جایگزین نماید و بگویدکه عشق به پادشاه و تقرب به او چنین رقابتی را میان خادمان دربار ایجاد کردهاست.
شاید بتوان در یک جمعبندی چنین گفت که کلیله و دمنة ابنمقفع با گذر از فیلتر گفتمانی نصرالله منشی، شکل دیگری به خود گرفتهاست و در حقیقت، دمنهای که ابنمقفع در اثر خود ترسیم کرده، فردی خطرناک و سودجو است و دربار عربی باید از آن اجتناب و پرهیز نماید، اما دمنهای که نصرالله منشی در ترجمة خود به تصویر میکشد، فردی است که در اثر عشق به پادشاه دچار خبط و اشتباه میشود و در اصل، اراده و خواستی منفی را در دل ندارد.