Document Type : Research Paper
Author
Assistant Professor of Arabic Language and Literature, Allameh Tabataba’i University, Tehran, Iran;
Abstract
Equivalence means the search for expressions and expression templates and the commanding roles of the target language for the words and constructs of the sentence of the source text. Considering the importance of this issue, the present article carefully evaluates the equivalence of some of the grammatical roles, including the structures used in it, to examine the challenges and differences in the translation from Persian to Arabic. Slow and show problems. In this regard, most examples are from two classic Persian novels, "The Director of the School" from Jalal Al-Ahmad and his "Ayes" from the Bozorg Alawi, which can be said to be indicative of the standard language. This paper, by descriptive-analytic method, examines the process of translation and equivalence of grammar and change of expression based on the theory of formal change of Katford, and it is based on the data that the interpreter should not seek to find a grammatical role Similar to the target language, it should also identify a semantic relation between two or more words in the Persian language. Then, follow the same semantic relation between the words in the Arabic language, which the theory of Katford also confirms the same difference in grammatical roles.
Keywords
بیتردید معادلیابی یکی از بحثبرانگیزترین و جنجالیترین مباحث فن ترجمه است و بخش زیادی از مطالعات ترجمه به این موضوع اختصاص یافتهاست. یکی از مشکلاتی که در فرایند ترجمه رخ میدهد، نبودِ تناسب ساختارهای دستوری و ویژگیهای صرفی و نحوی زبان مبدأ و مقصد است. به همین دلیل، باید جایگزینی یا تعدیل صورت بگیرد؛ چراکه «آرایش نحوی زبانها با هم تفاوت دارد و در نتیجه، تقریباً هیج ترجمة لفظ به لفظی ممکن نیست به طور کامل مفهوم و رسا باشد» (صلحجو، 1388: 48).
تعدیل در ذات ترجمه است و مترجم از آغاز تا انجام ترجمه همواره در حال تعدیل است، حتی در متونی که در زبان مبدأ و مقصد اشتراک بسیاری دارند، باز هم تعدیل صورت میگیرد. پدیدة تعدیل در ترجمه به دو نوع تعدیل اجباری و اختیاری تقسیم میشود:
«تعدیلهای اجباری همچون به هم ریختن ترتیب اجزای کلام، به سبب تفاوتهایی است که بین دو زبان مبدأ و مقصد وجود دارد و به مترجم تحمیل میشود. اما تعدیلهای اختیاری ناظر به ویژگیهای سبکی و تفاوتهای ظریف معنایی و تلاش برای یافتن قالبهای بیانی جاافتاده و مقبول در زبان مقصد است» (ر.ک؛ خزاییفر، 1389: 47).
نکته اینجاست که اگر مترجم به ایجاد تعدیلهای اجباری بسنده کند، متن ترجمة وی شاید از نظر زبان مقصد، درست و پذیرفتنی باشد، ولی از نظر سبک، ارائة دقیق معنا و پیام، قابلیت ایجاد ارتباط با مخاطب و نیز خواندنی بودن متن، توفیق چندانی ندارد (ر.ک؛ ناظمیان، 1391: 260).
هر زبان برای کاربرد قالبهای بیانی و ساختهای دستوری، ظرفیتها و محدودیتهایی دارد که مترجم در فرایند یادگیری و انس با زبان مبدأ و مقصد با این ظرفیتها آشنا میشود؛ به عبارت دیگر، برای ارائة ترجمهای روان و طبیعی، مترجم ناگزیر است در سطح واژگان و ساختهای دستوری تغییراتی را اعمال کند؛ زیرا اگرچه ممکن است ساختار هر دو زبان از نظر صوری شبیه به هم باشد، اما در ترجمه نمیتوان همه جا آنها را به جای یکدیگر بهکار برد. دربارة تعریف ساختار باید گفت ساختار به پیوندهای حاکم میان واژهها گفته میشود. عناصر ساختاری در زبان به سه دسته تقسیم میشوند:
«۱ـ ویژگیهای شاخص اجزای سخن مانند: زمان، شماره، جنس، فاصله (مانند صفت اشاره به دور و نزدیک)، جاندار یا بیجان بودن، معلوم یا مجهول بودن فعل و... . ۲ـ ترتیب اجزای سازهها و سازگاری میان آنها مانند: ترتیب قرار گرفتن صفت و موصوف در عبارت، یا ترتیب اجزای تشکیلدهندة جمله (فاعل، فعل، مفعول، قید و...) و نیز سازگاری میان اجزای سازهها؛ مانند یکی بودن صفت و موصوف از نظر جنس و شماره و... . ۳ـ چگونگی پیوند میان اجزای سازهها؛ مانند پیوند توصیف (صفت و موصوف بودن) و اضافه (مضاف و مضافٌإلیه بودن) در سازة "عبارت" و اسناد (مسند و مسندٌإلیه) و جهت (پیوند اجزای جمله نسبت به یکدیگر با توجه به فعل جمله) در سازة "جمله"» (لطفیپور ساعدی، ۱۳۷۱: ۹۵).
تغییرات در سطح ساختهای دستوری بین زبانها ضروری است، حتی بین دو زبان فارسی و عربی که از نظر این ساختها، مشابهتهای زیادی با هم دارند. آگاهی از این تغییرات که هر یک از نظریهپردازان بزرگ ترجمه به گونهای بدان اشاره کردهاند، باعث میشود فرایند ترجمه، روانتر و هدفمندتر صورت گیرد. کتفورد از نظریهپردازانی است که موضوع تعدیل و جایگزینی در ترجمه را در نظریة خود بهخوبی نشان دادهاست و از رهگذر نظریة وی میتوان انواع معادلیابی را تفسیر کرد.
هدف پژوهش
هدف از این پژوهش آن است که نشان دهد در ترجمه از فارسی به عربی، آن هم در متون کلاسیک داستانی، چه چالشهایی وجود دارد و برای ارائة ترجمهای روان و مأنوس در زبان مقصد، چه تغییراتی باید در سطح ساختارهای نحوی صورت گیرد.
پرسشهای پژوهش
1ـ تفاوتهای نظام متن در دو زبان فارسی به عربی که اشتراکات زیادی دارند، چگونه با نظریة تغییرات صوری کتفورد تفسیرپذیر است؟
2ـ مترجم در فرایند ترجمه از فارسی به عربی در متون داستانی با چه چالشهایی در سطح دستور زبان روبهروست و راهکارهای این چالشها کدامند؟
فرضیهها
علیرغم اشتراکات دو زبان فارسی و عربی در نظام متن، تفاوتهایی در دو زبان وجود دارد که صرفاً با اعمال تغییرات صوری کتفورد میتوان آنها را تفسیر و ترجمه کرد.
نبودِ معادل و جایگزین در مقولههای دستوری در زبان مبدأ و مقصد یکی از مهمترین چالشهای ترجمه است که با اعمال تغییر صوری در دو سطح واژگان و مقولههای دستوری کتفورد حلشدنی است. تغییر و جایگزینی در معادلیابی، بهویژه در برخی ساختهای دستوری ناگزیر است. اگر مهارت تعدیل و جایگزینی در معادلیابی وجود نداشته باشد، ترجمهای گنگ و نامأنوس ارائه میشود. از آنجا که رمانهای کلاسیک فارسی انواع مختلف تعبیر و شکلهای مختلف بیانی دارد، دقت در معادلیابی را میطلبد.
پیشینة پژوهش
تاکنون پژوهشهایی در زمینة معادلیابی واژگانی و دستوری در ترجمة عربی به فارسی صورت گرفتهاست؛ از جمله مقالة عدنان طهماسبی و صدیقه جعفری با عنوان «جستاری در ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر فرایند معادلیابی معنوی»، مقالة منصوره زرکوب و عاطفه صدیقی با عنوان «تعدیل و تغییر در ترجمه، چالشها و راهکارها» و پژوهشهای دیگری که موضوع معادلیابی را دستمایة کار خود قرار دادهاند. تفاوت و برجستگی این مقاله در آن است که به چالش معادلیابی برای نقشهای دستوری دارای متمم از فارسی به عربی پرداختهاست.
1. نظریة تغییرات صوری
در میان نظریهپردازان ترجمه، کتفورد نگاهی ویژه به موضوع معادلیابی دارد که برگرفته از نظریات زبانشناسی است. کتفورد ترجمه را چنین تعریف میکند: «جایگزینی عناصر متنی زبان مبدأ به وسیلة عناصر متنی زبان مقصد» (لطفیپور ساعدی، 1389: 3). جایگزینی (Replacement) یکی از عناصر متن زبان مبدأ با عنصر معادل آن در زبان مقصد به صورت ایستا و بدون اِعمال تغییر در کلّ نظام متن انجام نمیگیرد؛ به عبارت دیگر، این جایگزینی به صورت پویا موجب پیدایش تغییرهای دیگر در نظام متن میشود. نقش اصلی کتفورد در زمینة نظریات ترجمه، شرح انواع تغییرات صوری در ترجمه است که ترتیب دستوری از جملة این انواع است. بهعلاوه، ممکن است معادل یک واژه در زبان مبدأ، در زبان مقصد یک جمله باشد:
«این نظریهپرداز به دو نوع اساسی تغییر صوری در ترجمه معتقد است:
1) تغییرات صوری در سطح واژگان (معادلیابی واژگانی). 2) تغییرات صوری مقولههای دستوری (معادلیابی دستوری).
تغییرات صوری مقولههای دستوری به چهار نوع تقسیم میشود:
الف) تغییر طبقات دستوری که مثلاً فعل ممکن است در نقش اسم ترجمه شود.
ب) تغییر مقوله که مستلزم تغییر مقولههای دستوری بین دو زبان مبدأ و مقصد است.
ج) تغییرات صوری درونزبانی وقتی صورت میگیرد که ساختار هر دو زبان از نظر صوری شبیه یکدیگر است، اما نمیتوان آنها را همه جا به جای یکدیگر بهکار برد؛ مثلاً اسم مفرد در زبان مبدأ را همه جا نمیتوان مفرد ترجمه کرد و باید به اسم جمع در زبان مقصد تغییر یابد.
د) تغییر صوری واحد که مستلزم تغییر در ترتیب است» (ولیپور، 1382: 218 و ر.ک؛ نیومارک، 1372: 108).
بنابراین، ترجمه به اِعمال تغییرات نیازمند است. تعدیل نکردن ترجمه سبب اشکالهایی در دریافت پیام خواهد شد. این تعدیل در هر زبانی صورتی خاص به خود میگیرد. نوشتهای که مثلاً از زبان عربی به زبانهای فارسی، انگلیسی یا آلمانی ترجمه شود، در هر یک از این زبانها نیازمند تعدیلهای خاص خود خواهد بود و لزوم آشنایی مترجم با این تعدیلهای زبانی بر هیچ یک از کسانی که دستی در این حرفه دارند، پوشیده نیست. در این مقاله، سه نوع از تغییرات دستوری کتفورد را در ترجمه از فارسی به عربی بررسی میکنیم و نمونههایی از آنها را در ترجمة رمانهای معروف فارسی نشان میدهیم.
2. تغییر طبقات دستوری
تغییر طبقات دستوری به این معناست که برای یک نقش دستوری در زبان مبدأ، نقش دستوری دیگری را در زبان مقصد جایگزین کنیم. تغییرات دستوری غالباً در زمرة تعدیلهای اجباری قرار میگیرد. نمونههایی از این تغییرات را در سطح متممها (جار و مجرور) ذکر میکنیم.
2ـ1. تبدیل متمم به مفعول
بعضی از افعال در زبان فارسی با حرف اضافه بهکار میروند و در واقع، متمم دارند، ولی در عربی حرف اضافه ندارند و به جای آن مفعول مستقیم دارند؛ مانند این نمونهها:
m فارسی: «به او داد»: «او» متمم است و «به» حرف اضافه.
q عربی: «أعطاه»: «ه» مفعول است.
R «با خودم گفتم: به او رودست میزنم» (آل احمد، 1388: 23) [قلت فی نفسی: أخدعه].
R «خیلی زود معلمها فهمیدند یک فراش پولدار خیلی بیشتر به درد میخورد تا یک مدیر بیبو و بیخاصیت!» (همان: 18)؛ [أدرک المعلمون مبکرا أن خادما ثریا یفیدهم أکثر بالمقارنة مع المدیر الذی لایسمن و لایغنی من جوع].
R «اندوه و بیحالی و بدگمانی و یأس مردم در بازار و خیابان هم به چشم میزد» (علوی، 1363: 5)؛ [کان یُشاهَد حزن الناس و کأبتهم و سوءظنهم فی السوق و الشارع].
نمونههایی دیگر از افعالی که معادل آنها در عربی، حرف اضافه نمیگیرد:
«از او جدا شد (تَرَکَه)، به او هشدار داد (حَذَرَه)، به او ستم کرد (ظَلَمَه)، از او پرسید (سَألَه)، از او اجازه گرفت (استأذَنَه)، از او تشکر کرد (شَکَرَه) و از او خوشش آمد (أعجبه).
البته عکس این موضوع نیز صادق است؛ یعنی ممکن است در فارسی، مفعول و در عربی، جار و مجرور باشد؛ مانند:
R «مرا شبانه به پاسگاه پلیس آوردند» [جاؤوا بی إلی مخفر الشرطة لیلاً].
2ـ2. گاه متمم، گاه مفعول
در زبان فارسی، برخی از فعلها را هم میتوان با مفعول آورد، هم با متمم؛ مانند فعل «نگریستن»: 1ـ جنگل را بنگر. 2 ـ به جنگل بنگر. در عربی نیز برخی از افعال اینگونه هستند؛ مانند «إعطاء»: 1ـ «أعطاه: به او داد». 2ـ «أعطی له». چالش ترجمه در آن است که حتّی اگر در فارسی، فعل با مفعول بیاید، باید آن را به متمم ترجمه کرد: «جنگل را بنگر: أُنظر إلی الغابة».
2ـ3. تبدیل حرف اضافه (متممساز)
حرف اضافهای که در فارسی میآید، با حرف اضافهای که در عربی برای همان فعل میآید، مشترک نیست؛ به عنوان مثال:
فارسی |
|
عربی |
m «به او نزدیک شد». |
|
q دنا منه. |
m «به این پرسش پاسخ داد». |
|
q أجاب عن السؤال. |
R «به او گفتم: متأسفانه راه مدرسه ما را برای پاشنه کفش خانمها نساختهاند» (آل احمد، 1388: 25). |
|
[قلت له: مع الأسف، لمتُصنع طریق مدرستنا لکعوب حذاء النساء]. |
2ـ4. تبدیل متمم به مضافٌإلیه
برخی از مصادر در فارسی با حرف اضافه متمم میسازند، ولی معادل آنها در عربی نیازی به حرف اضافه ندارد و به صورت ترکیب اضافی میآید؛ مانند فعل «جنگیدن»:
R «نیازی به جنگیدن با او نداشتم» [ما کنت بحاجة إلی محاربته].
عکس آن نیز صادق است؛ یعنی ممکن است در فارسی بدون حرف اضافه بیاید، ولی در عربی با حرف اضافه همراه باشد که به دو بخش فعلی و اسمی تقسیم میشود:
2ـ4ـ1. فعل
R «باعث خوشحالی ماست که افتخار همکاری با خانمی مثل ایشان را داشته باشیم» (همان: 25)؛ [مِن دواعی سرورنا أن نتشرف بالتعامل مع سیدة مثلها].
R «اما من خیلی دلم میخواهد امروز این تابلوها را تماشا کنم» (علوی، 1363: 34)؛ [ولکنی بِوُدی أن اتفرج الیوم علی هذه اللوحات].
2ـ4ـ2. اسم
m «کتابهای مختلف استاد بزرگ»؛ «الکتب المختلفة للاستاذ الکبیر».
R «فروش تابلوهای زیبای نقاشان بزرگ» (همان: 48)؛ «بیع اللوحات الجمیلة لکبار الرسامین».
2ـ5. تبدیل «را» به کسرة اضافه
اگر کسره در ترکیب اضافی حذف شود، میگویند فکّ اضافه صورت گرفتهاست. نوعی از فکّ اضافه در فارسی این است که به جای کسرة اضافه، «را» به پایان مضافٌإلیه افزوده شود. در این گونه فکّ اضافه، غالباً مضافٌإلیه مقدم بر مضاف است؛ مانند:
m «مادر را دل سوزد دایه را دامن» (دلِ مادر و دامنِ دایه)؛ [یحترق فؤاد الأم و لکن الدایة یحترق حضنها].
m «مرا باشد از درد طفلان خبر» (خبرِ من)؛ [إنّی أعلم ألم الطفلین، أنا عَلَی علم بما یکنه الطفلان مِن هواجس و آلام].
m «فلک را سقف بشکافیم» (سقفِ فلک)؛ [نشقّ سقف الفلک].
2ـ6. تبدیل ترکیبهای اسمی به جمله و شبهجمله
برخی از ترکیبهای وصفی زبان فارسی را در عربی باید به صورت جمله یا شبهجمله ترجمه کنیم؛ مانند:
m «روز قتلِ رئیسجمهور»؛ «یوم قُتل فیه الرئیس».
m «چشم شیشهای»؛ «عین مِن زجاج».
m «خانة سنگی»؛ «بیت مِن حَجَر».
m «معلم تهرانی»؛ «معلم مِن طهران».
m «برادران یهودی»؛ «إخوة مِن الیهود».
m «اسکناس پنج تومانی»؛ «ورقة نقدیة مِن فئة خمسة تومانات».
2ـ7. متمم در فارسی و حال در عربی
گاه باید متمم فارسی را در عربی به صورت حال مفرد ترجمه کرد که در این صورت،حرف اضافه حذف میشود. این حرف اضافه معمولاً «به» و «با» هستند:
m «سربازان با خوشحالی وارد شهر شدند»؛ «دخل الجنود المدینة مسرورین».
m «با این سن و سال کجا میتواند برود»؛ «أین عساه یذهب و هو بهذا العمر؟».
R «بچهها با صفهایشان به طرف کلاسها میرفتند» (آل احمد، 1388: 6)؛ [کان الطلاب یذهبون إلی صفوفهم مرصوصین].
R «حکم خودم را هم بهزور گرفته بودم» (همان: 6)؛ [کنت قد أخذت حکمی قهرا].
R «زبان به شکایت باز کرد» (همان: 5)؛ [تحدث شاکیاً].
R «من بهتفصیل از رابطة استاد با خیلتاش گفتگو کردم» (علوی، 1363: 20)؛ [إنّی تحدث مطولا عن علاقة الاستاذ بخیلتاش].
صفات مقلوب فارسی در حقیقت، متمم هستند و حرف اضافة «با» را در تقدیر دارند و معادل آنها در عربی، حال مفرد یا جمله است:
m «سرافکنده (با سری افکنده)»؛ «مطرق الرأس = مطرقٌ رأسُه».
m «زیباروی (با روی زیبا)»؛ «جمیل الوجه = جمیلٌ وجهُهُ».
m «سربریده (با سری بریده)»؛ «مقطوع الرأس = مقطوعٌ رأسُه».
m «راستگفتار (با گفتاری راست)»؛ «صادق القول = صادقٌ قولُه».
m «دزد، سرافکنده در دادگاه شرکت کرد»؛ «اشترک اللّص فی المحکمة مُطرقَ الرأسِ» (مطرقاً رأسَه = و هو مطرقُ الرأس).
m «سرباز را سربریده در میدان جنگ دفن کردند»؛ «دُفن الجندی فی ساحة القتال مقطوعَ الرأسِ» (و هو مقطوعٌ رأسُه).
m «زیباروی و آسودهخاطر در جشن شرکت کرد»؛ «اشترکت فی الحفلة جمیل الوجه (و هی جمیلٌ وجهُها) مرتاحَ البالِ (و هی مرتاحٌ بالها)».
2ـ8. تبدیل فعل به متمم
فعلهایی که ترکیبی از فعل «داشتن» هستند یا معادل اصطلاحی برای آنها وجود دارد، ممکن است به صورت جار و مجرور ترجمه و باعث شوند دو حرف جر در کنار یکدیگر قرار گیرند:
m «تو از من پنجاه هزار تومان طلب داری»؛ «لک علی خمسون ألف تومان».
m «او از ما درخواست دارد؛ «له إلینا حاجة».
m «اگر هزار بار آن را بخوانی، چیزی از آن نمیفهمی!»؛ «لو قرأته ألف مرّة ما خرج لنفسک منه شیء».
3. تغییر مقوله
تغییر مقوله ناظر به اسلوب جمله، یعنی شیوة بیان است (ر.ک؛ طهماسبی و نقیزاده، 1390: 17). در ترجمه از فارسی به عربی میتوان زمانی از این گزینه استفاده کرد که مترجم برای اسلوبی که در زبان مبدأ آمدهاست، معادلی در لحظة ترجمه نمییابد. البته این در صورتی است که مترجم «توانایی آن را داشته باشد که متن مبدأ را که مظهر تفکر و تصور است، دریابد تا بتواند آن را بازگو کند» (دُلیل، 1381: 155)؛ مثلاً در ترجمة این جمله:
m «حوصلة شنیدنش را داری؟»؛ «ألا یضیق صدرک بسماعها؟».
معادل «حوصله داشتن» به ذهن مترجم نمیرسد و بیان جمله را تغییر دادهاست و به جای آن، از «تمایل داشتن» یا «دوست داشتن» استفاده میکند: «آیا دوست داری آن را بشنوی؟»؛ «هل ترغب فی سماعها؟».
m «در هر صورت، قصد او تضعیف کُردها و رودررو قرار دادن آنان با عربهاست»؛ «مهما یکن مِن أمر، فهو یرمی إلی إضعاف الأکراد و وإثارة العرب علیهم».
میتوان بیان این جمله را تغییر داد و به جای مصدر از فعل مضارع منصوب و اسلوب «نفی و إلاّ» استفاده کرد:
«در هر صورت، او قصدی ندارد جز اینکه کُردها را ناتوان کند و عربها را رودرروی آنان قرار دهد»؛ «مهما یکن مِن أمر، فهو لایهدف إلاّ أن یقلل مِن قوة الأکراد و یجعلهم والمسلمین وجهاً لوجه».
m «آن دو برای من ناپسندترین چیزها هستند»؛ «هما أبغض الأشیاء عندی».
m «هیچ چیزی را همانند آن دو چیز ناپسند ندانستم»؛ «ما أبغضت شیئا کبغضهما».
4. تغییرات صوری در سطح واژگان
دستور زبان نخ تسبیحی است که دیده نمیشود و واژگان همان دانهها هستند که تسبیح را شکل میدهند و این دستور زبان است که رابطة میان واژهها را مشخص میکند. در واقع، «بین دستور زبان و واژگان مرز مشخصی وجود ندارد. هالیدی نوشتهاست واژگان از آنجا آغاز میشوند که دستور زبان تمام میشود، اما به اعتقاد من، این دو تقریباً همپوشی دارند» (نیومارک، 1372: 164). حرف اضافه که در فارسی متممساز است و در عربی جار و مجرور میسازد، میتواند معنای فعل را عوض کند و در واقع، الگوی همنشینی در معنای واژه تأثیر میگذارد. نیومارک این مبحث را «دستور حالتی» مینامد (ر.ک؛ همان: 165)؛ زیرا به رابطة فعل و وابستههای آن توجه میکند. دو نمونه از تغییرات صوری در سطح واژگان را در ترجمه از فارسی به عربی میآوریم که در نمونة اول، حرف اضافه معنای فعل را تغییر میدهد و در نمونة دوم، تغییر مفعول باعث تغییر معنا میشود:
4ـ1. معنای فعل و حرف اضافه
در موارد بسیاری، فهم متن فارسی بستگی به کاربرد حرف اضافه فعل دارد؛ یعنی مترجم باید تشخیص دهد فعل با حرف اضافهای که پس از آن آمدهاست، چه معنایی دارد؛ به عبارت دیگر، در برخی موارد، معنای فعل تابع حرف اضافهای است که با آن آمدهاست. به این نمونهها توجه کنید:
vاندیشیدن
ـ «اندیشیدن به چیزی: فکر کردن به آن چیز»؛ «التفکر فیه».
ـ «اندیشیدن از چیزی: هراس داشتن از چیزی»؛ «الخوفُ منه»؛ مثلاً: «در آستان جانان از آسمان میندیش»: «علی عتبة الحبیب لاتخف السماء».
vبخشودن
ـ «بخشودن» (بدون حرف اضافه): «عفو کردن»؛ «العفو عن».
ـ «بخشودن بر»: «دل سوزاندن»؛ «الشفقة علیه».
ـ «بخشودن از»؛ «امتناع کردن و مضایقه کردن»: «الإمتناع».
ـ «گفت: چرا بر دل مادر نبخشایی؟»؛ «لماذا لاتشفق علی فؤاد الأم؟»
ـ «اگر بخشایی از من بستر و گاه چه بخشایی از او مشتی جو و کاه» (انوری و گیوی، 1385: 275)؛ «عندما تمتنع عن الفراش و الطعام لی فکیف لاتمتنع له حفنة مِن الشعیر و القش».
فعل «اندیشیدن» و «بخشودن» با حرف اضافة «از» معنای تازهای پیدا میکند که معادل عربی آن کاملاً با فعل اصلی متفاوت است. این موضوع در زبان عربی نیز صدق میکند. فعل با حروف اضافة مختلفی همراه میشود و معانی متفاوت و یا حتّی متضادی پیدا میکند:
vذَهَبَ: «ذهب: رفت»، «ذهب به: او را برد»، «ذهب إلی: پنداشت» و «ذهب عنه: فراموش کرد».
vقَطَعَ:«قطع: برید و پیمود»، «قطع عن: جلوگیری کرد» و «قطع فی: تأثیر گذاشت».
4ـ2. کاربرد یک فعل در معانی مختلف
یکی از چالشهای ترجمة فعل از فارسی به عربی، وجود افعالی است که معانی متعددی دارند؛ یعنی بدون اینکه معنای زمینه خود را از دست بدهند، معنای جدیدی با مفعولهای مختلف به خود میگیرند. این فعل ترکیبشده با مفعول را در ترجمه باید فعل تازهای ارزیابی کرد و معادل آن را در عربی یافت. فعلهای «گرفتن»، «کشیدن»، «بخشیدن» و... از این دست هستند.
4ـ2ـ1. گرفتن
ـ «چیزی را گرفت: أخذ = قبض شیئاً».
ـ «عکس گرفت: صوّر= التقط».
ـ «وقت گرفت: استغرق= شَغلَ الوقت».
ـ «اتاق گرفت: حَجزَ الغرفة».
ـ «رادیو گرفت: التقط أمواج الرادیو».
ـ «صدایش گرفت: بَح صوته».
ـ «مجرم را گرفت: اعتقله= ألقی القبض علیه».
ـ «ناخن گرفت: قلَمَ= قَص».
ـ «از بانک پول گرفت: سحب النقود مِنَ المصرف».
ـ «دست دوستم را گرفتم: ساعدتُ صدیقی».
ـ «دیروز خورشید گرفت: کسفَ الشّمس یوم أمس».
ـ «دلش گرفت: ضاق صدره».
ـ «جانش را گرفت: قبض روحَه».
ـ «حقش را گرفت: استوفی حقه».
ـ «به زنی گرفت: زوّجَها».
ـ «سرطان گرفت: اُصیبَ= ابتلی بالسرطان».
ـ «کارت قرمز گرفت: تلقی بطاقة حمراء».
ـ «انتقام گرفت: انتقم=أخذ بثأره».
ـ «باران گرفت: أمطر».
ـ «گرفتم که او راست میگوید: أفرض أنّه صادق»و... .
نمونههایی از فعل «گرفتن» و ترجمة آنها به زبان عربی
* «دست مرا گرفت که کمکم کند» (علوی، 1363: 81)؛ «أخذ بیدی لِیساعدنی».
* «تمام قوّه و قدرت معنوی خود را جمع کردم و تصمیم گرفتم» (همان: 52)؛ «استجمعت قوای الروحیة و قررتُ».
* «کنار بخاری نفتی ایستادم و زن را تحت نظر گرفتم» (همان: 40)؛ «وقفتُ إلی جانب المدفأ و راقبتُ المرأة».
* «امان از وقتی که با کسی به مناسبت صفتی که دلپسند من بود، گرم میگرفتم» (همان: 78)؛ «کفانا الله شرّ الزمان الّذی کنت أظهر الود مع من یعجبنی لصفة ما».
* «چرا طلاق گرفتم» (همان: 69)؛ «لماذا أصبحت مطلقة؟».
* «همین جوانک که نقاشی یاد میگرفت» (همان: 78)؛ «هذا الشّاب الّذی کان یتعلم الرسم».
* «بغض گلویم را گرفت» (همان: 107)؛ «شَرِقتُ بِدمعی، کنت علی وشک البکاء».
* «جلوی خودم را گرفتم» (همان: 121)؛ «منعتُ نفسی».
* «از هفته دوم تمامی آثار استاد نقاش جنبة عمومی به خود گرفت» (همان: 8)؛ «مِنَ الأسبوع الثّانی أصبحت آثار الأستاد الرّسام عامةحیث یزورها الجمیع».
* «شاید عوضی گرفتهاست!» (همان: 135)؛ «لعلّه أخطأ!».
* «قلبم گرفت» (همان: 130)؛ «ضاق صدری!».
* «روزی کارهای نقاشی خودم را دست گرفتم و رفتم کارگاه او!» (همان: 65)؛ «حملتُ یوماّ اللوحات الموقعة بإسمی و ذهبت إلی ورشته!».
* «تا به حال اقلاً سیصد نفر را در تهران گرفتهاند» (همان: 130)؛ «إلی الآن قد أعتُقِل علی الأقل ثلاث مأئة شخص فی طهران».
نتیجهگیری
مهمترین دادة این پژوهش آن است که مترجم در ترجمة ساخت دستوری نباید یک نقش را در جملة فارسی نشانه برود و به دنبال همان نقش در زبان عربی بگردد. ممکن است روابط معنایی او را به نقشی مشابه در زبان مقصد برساند؛ چراکه در دو زبان فارسی و عربی نقشهای مشابه فراوانند. یا آنکه رابطة معنایی، مثلاً به جای نقش متمم، نقش مفعول را در عربی تولید کند، بلکه باید در جملة فارسی یک رابطة معنایی بین دو یا چند واژه را تشخیص بدهد و آنگاه به دنبال همان رابطة معنایی میان واژهها در زبان عربی بگردد. این موضوع در مقاله، بر اساس نظریة تغییرات صوری از «کتفورد» تفسیر شدهاست. بهعلاوه، مثالهایی برای این تغییر نقشها آمدهاست و نشان داده شده مترجم با نقشهایی در زبان مبدأ سروکار دارد که ممکن است آن نقشها در زبان مقصد معادل مستقیم نداشته باشند و برای ارائة آنها باید نقشهای جایگزین را بیابد. برخی از این تغییرات در سطح متممها عبارتند از:
ـ تبدیل جار و مجرور به مفعول یا مضافٌإلیه یا حال.
ـ تبدیل حروف اضافه به یکدیگر.
ـ تبدیل ترکیب اسمی به جمله و شبهجمله.
ـ تبدیل صفت مقلوب به حال مفرد و جمله و... .
یافتة دیگر پژوهش حاضر آن است که فعل با مفعولهای مختلف معنای جدیدی پیدا میکند که معنای زمینة خود را از دست نمیدهد، ولی در ترجمه باید این فعل ترکیبشده با مفعول را فعل تازهای ارزیابی کرد و معادل آن را در عربی یافت.