Document Type : Research Paper

Authors

1 M.A in Arabic Translation, Al-Zahra University, Tehran, Iran

2 Professor of Arabic Language and Literature, Al-Zahra University, Tehran, Iran

3 Professor of Contemporary Arabic-Persian Literature, Lebanese Society, Beirut, Lebanon,

Abstract

In the process of translating stories, proverbs and allusions are key cultural elements, which convey meanings and messages of the original text to the reader. The main problem for translators in this process is the accurate way of confronting these elements. In this challenge, the equivalents are one of the important factors which pave the way for the translator.  A good equivalent should convey not only the meaning, but also the spirit, feeling and experience of the literary writer to the reader. The present study aims at criticizing the translation of one of the most popular works of Resistance Literature, “DON'T FORGET” , by applying Newmark’s approach. In his model, Newmark considers cultural elements and divides them into five groups (ecology, material culture, social culture, institutions, customs, concepts, movements, gestures, and body language). The present study focuses on the fourth category and investigates the quality of translation of concepts, including allusions and proverbs, and analyzes them by applying Newmark's methods of translation of cultural elements. In this descriptive-analytical research, following an investigation of several examples and adapting them to Newmark's strategies, it was found that the translator has been successful in translating the concepts of the book by using the functional equivalent method. Furthermore, he has used semantic translation more. And sometimes the meaning of the proverbs or allusions are not well understood, as a result, a wrong equivalent has been entered in the text.

Keywords

. مسأله پژوهش

نقد علمی ترجمه، فرآیندی دانش‌محور است که با تکیه بر الگو‏های خاصی که از سوی دانشمندان زبان‎شناس و متخصصان علم ترجمه در قالب نظریات ترجمه ارائه می‌شود به بررسی ترجمه می‎پردازد. طی این فرآیند، راه‌حل‌هایی برای واکاوی و حل معضلات و پیچیدگی‎های عملی ترجمه، مطرح شده و بر متن اصلی منطبق می‎شود تا منجر به گره‏گشایی از مشکلات فرا راه مترجمان شود و در نهایت متنی متقن، قوی و قابل اعتماد حاصل آید. علاوه بر این، میزان درستی و خطای ترجمه‌ نیز طبق این نظریه‎ها ارزیابی می‌شود. مشکل ویژه مترجمان در امر ترجمه، هنگامی ظهور و بروز می‎کند که با عناصر فرهنگی زبان مبدأ اعم از واژه، اصطلاح یا تعبیر، مواجه می‎شوند.

از نظر کاربرد‏شناسی زبان، واژه یا عبارت حاوی نمادها و عناصر فرهنگی، دارای پیام اضافی است (یول[1]، 14:1385). این­گونه پیام‎ها در متون ادبی به نهایت فراوانی خود می‎رسند و رسالت مترجم دریافت این پیام‏ها و انتقال درست آن‌ها به خوانندگان زبان مقصد است. «در متون ادبی نقش زبان، دیگر فقط انتقال اطلاعات نیست؛ بلکه سهیم کردن خواننده در تجربه، احساس و تخیل نویسنده و نیز درک عمیقی از زندگی به خواننده است» (عقیلی آشتیانی، 1383: 9). مهم‎ترین ویژگی این متون، برخورداری آن‌ها از عناصر حس، عاطفه و صور خیال است و این مقوله‏ها وجه تمایز این متون از سایر متون است. مترجم ادبی باید علاوه بر معادل­یابی دقیق -که امری بسیار ظریف و دشوار است- با تسلط بر دو زبان مبدأ و مقصد، تعادل را میان واژگان و اصطلاحات دو زبان برقرار کرده و با رعایت اصل امانت‌داری، احساس نویسنده متن مبدأ را به گونه‏ای در متن خود انعکاس دهد تا حسی شبیه حس خواننده متن اصلی در مخاطب زبان مقصد ایجاد کند.

در جریان ترجمه داستان، ضرب‌المثل‎ها و کنایه‎ها از عناصر فرهنگی مهم و کلیدی هستند که مفاهیم و پیام‎های متن اصلی را به خواننده می‎رسانند. انتقال این عناصر فرهنگی در ترجمه، طبق نظر زبان‎شناسان از موضوعات چالشی است، برخی صاحب‎نظران قائل به بیگانه‌سازی بوده و عقیده دارند فرهنگ زبان مبدأ باید بدون ‏کم‌وکاست به خوانندگان زبان مقصد معرفی شود و برخی دیگر قائل به آشناسازی بوده و معتقد هستند باید عناصر فرهنگی موجود در متن اصلی برای خوانندگان ترجمه، بومی‎سازی شود. با این همه، هر ملتی جهان را از دریچة فرهنگ خود می‌نگرد؛ چه بسا موضوعی که در جامعه‌ای نکوهیده و نادرست تلقی می‌شود در فرهنگی دیگر، شایسته و درست باشد. به عنوان نمونه، «عقاب» در فرهنگ فارسی نشانة رتبه بالا و رفعت مقام است درحالی‎که در زبان عربی، «کرکس» این نقش را برعهده دارد (طهماسبی و نقی‎زاده، 46:1392).

ممکن است در یک زبان صدها ضرب‌المثل و کنایه وجود داشته باشد که هر یک از آن‌ها می‌تواند حاوی نوعی طرز تفکر، نگرش، اعتقاد، باور و تاریخچه به‏خصوص باشد. این تعبیرها -که بیشترین سهم را در انعکاس تفاوت‌های فرهنگی میان دو زبان برعهده دارند- به عنوان بستری همیشگی و جذاب همواره در کانون توجه مخاطبان بوده­اند و به همین دلیل از جایگاه ویژه‎ای برخوردارند (نیازی و نصیری، 1388: 172). از آنجا که این عناصر زبانی بازتاب هنجارهای فرهنگی اجتماعی جوامع بشری هستند، لازم است به درستی به زبان مقصد انتقال یابند، اما باید توجه داشت که هر متنی قابلیت ترجمه به شیوة معنایی یا ارتباطی صرف را ندارد. از جمله تعابیری که عموماً باید به شکل ارتباطی ترجمه شوند ،کنایه‎ها و مثل‎ها هستند؛ زیرا در این موارد ترجمة تحت‌اللفظی یا معنایی غامض بوده و مقصود نویسنده را به مخاطب نمی‌رسانن ؛ مگر آنکه مشابه عینی آن مثل یا کنایه در زبان مقصد موجود باشد.

منظور از ترجمة معنایی، انتقال معنای دقیق متن مبدأ با نزدیک‌ترین ساخت‎های دستوری و معنایی زبان مقصد است. ترجمة ارتباطی نیز برگردان کردن پیام متن مبدأ با متداول­ترین و رایج­ترین کلمات، عبارات و ساخت‎های دستوری زبان مقصد است.

 

2. اهمیت و هدف پژوهش

در سال‌های اخیر، کتاب‏های فراوانی در موضوع ادبیات پایداری ایران (در لبنان) به سرعت در حال ترجمه به عربی هستند. ادبیات پایداری، بدون شک، یکی از غنی‌ترین نوع ادبیات فارسی در سال‎های پس از انقلاب است که سبکی نو در شیوه روایت زندگی مردان و زنان این مرز و بوم خلق کرده است. نکته مهم در ترجمة آثار مرتبط با موضوع ارزشی و مهم دفاع مقدس و ادبیات پایداری، انتقال پیام و روح زندگی شهدا و خانواده‌های آنان و فرهنگ جهاد، صبر و شهادت به مخاطبان غیر بومی بوده و این امر، لزوم دقت در این­گونه آثار را روشن می‏کند. از این رهگذر، پژوهش حاضر در نظر دارد، میزان انتقال این مفاهیم را در ترجمة یکی از پرمخاطب‌ترین کتاب‏های ادبیات پایداری با نام «یادت باشد» را که در بازه زمانی حدود یک سال در ایران به چاپ پنجاهم خود رسیده، بررسی کند. «یادت باشد» عاشقانه‌ترین کتاب شهدای مدافع حرم، گلچینی است از خاطرات همسر شهید دهه هفتادی مدافع حرم «حمید سیاهکالی مرادی». این کتاب به سفارش رایزنی جمهوری اسلامی در پاییز 1398 توسط یک بانوی لبنانی با نام «تَذَکَّرِی» ترجمه و سپس در کشورهای لبنان و عراق منتشر شد. سبک ترجمة کتاب، بیشتر ارتباطی بوده و مترجم بیان می‏‌کند که سعی کرده ‌است فاصله فرهنگی را کم و فضای کتاب را به خوانندگان عرب زبان منتقل کند.

زبان‌شناس مشهور، پیتر نیومارک[2] در میان دانشمندان رشته مطالعات ترجمه، بیش از سایرین، تمرکز خود را بر مؤلفه‎های فرهنگی قرار داده است. از این رو، الگوی نظری او، مبنای ارزیابی ترجمة این کتاب شد. نیومارک در الگوی خود، مقولات فرهنگی را به تفکیک در پنج گروه بر­می‎شمرد که «مفاهیم» یکی زیر مجموعه‎های آن است.

 

3. پرسش پژوهش

در راستای بررسی ترجمة عربی قصة «یادت باشد» این دو سؤال مطرح می‎شود:

1- در ترجمة کنایه‎ها و ضرب‌المثل‌های فارسی، مترجم بیشتر از چه روشی سود جسته است؟

2- مترجم چه میزان توانسته است مفاهیمموجود در کنایه‎ها و ضرب‌المثل‌های فارسی را به خواننده عرب زبان انتقال دهد؟  

 

4. روش پژوهش

یک ترجمة قابل قبول -از داستانی که بار فرهنگی دارد- باید بتواند به خوبی از عهده برگردان و انتقال معانی و مفاهیمی که در زبان مبدأ به وجود آمده، برآید و آن‌ها را با تعابیری آشنا در فرهنگ زبان مقصد جایگزین کند. بسیاری از این مفاهیم در دل کنایات و امثال نهفته‎اند؛ از این رو، در روند این پژوهش جملاتی که دارای کنایه و ضرب‌المثل بودند از کتاب فارسی برداشت و با ترجمة عربی آن مطابقت داده شد و چگونگی ترجمة آن‌ها -که از مؤلفه‎های فرهنگی برشمرده می‎شوند- براساس الگوی ارزیابی ترجمه نیومارک مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت؛ بنابراین، روش این پژوهش، توصیفی- تحلیلی است.

 

5. پیشینة پژوهش

به منظور بررسی موضوع این پژوهش، مطالعات و تحقیقیاتی یافت شده استکه در ادامه ارائه می‌شود.

طهماسبی و جعفری (1393) در مقالة‎ «جستاری در ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر فرآیند معادل‎یابی معنوی» با بررسی موردی رمان السّکریة اثر نجیب محفوظ برای حفظ برابری زبان مبدأ و مقصد طی فرآیند ترجمه با ارائه ترجمه‌ای ارتباطی- معنایی، متنی پویا و مأنوس را به خوانندة زبان فارسی ارائه می‌دهند. در این مقاله، معادل‌یابی واژگانی، اصطلاحی، ادبی و اشتراکات لفظی با دقت در اصول معادل‏یابی مانند آحاد معنایی، تنوع و حذف مورد بررسی قرار می‎گیرد و در بخشی تحت عنوان معادل‌یابی ضرب‌المثل‌ها و تعابیر کنایی به همراه مثال توضیحاتی ارائه می‌شود.

شمس‌آبادی و افضلی (1393) در مقالة‌ «شیوه‌های برابریابی واژگانی، ساختاری و بافتاری در ترجمة داستان از عربی به فارسی» بر پایه نمونه‌هایی از داستان‎های نجیب محفوظ به بررسی نمونه‌هایی از داستان‎های نجیب می‌پردازند. ایشان در بخش تحلیلی این مقاله به 16 مورد اشاره می‌کنند که در آن جملات زبان مبدأ به شکل کنایه و ضرب‌المثل فارسی و به شیوه ارتباطی ترجمه شده است.

نیازی و نصیری (1388) در مقالة‌ «ارزش فرهنگی ترجمة ضرب‌المثل‎ها و کنایات (عربی- فارسی)»، ابتدا جایگاه امثال و کنایات در میان عناصر فرهنگی را مطرح کرده و در ادامه روش‌های معمول ترجمة آن‌ها را بررسی می‎کنند. سپس، برخی از آن‌ها را به چالش ‎کشیده و راهکارهایی به منظور حفظ ظرافت‎های فرهنگی زبان مبدأ ارائه می‎دهند.

رحیمی خویگانی (1396) در مقالة «ترجمة عربی مقوله‌های فرهنگی داستان «فارسی شکر است» از محمدعلی جمال‌زاده براساس نظریه نیومارک» شیوه ترجمة عبدالوهّاب علوب استاد زبان فارسی دانشگاه مصر را با لحاظ مقولات پنج‎گانه فرهنگی این دانشمند و با شیوه توصیفی- تحلیلی مورد تحقیق قرار می‌دهد.

ربیعی، آل‌بویه و پاشا زانوس (1398) در مقالة «نیومارک و معادل‌یابی مقوله‌های فولکلور ایرانی» به بررسی موردی ترجمه عربی «نون و القلم» جلال آل‌احمد پرداخته و معادل‌یابی عناصر فرهنگی این کتاب را براساس تقسیم‌بندی مقوله‎های فرهنگی صادق هدایت در ترجمة عربی ماجدة العنانِی مورد نقد قرار می‎دهند.

حریر فیروزجی (بی.تا) در مقالة «الأمثال و تبادلها فی لغتین العربیة و الفارسیة (عضو مجمع لغة عربیة بدمشق)» ضرب‌المثل‌های مشترک میان زبان فارسی و عربی را در قالب اشعار فارسی و عربی شعرای نامدار بررسی کرده و تاکید می‌کند سعی او بر این نیست که مشخص کند، منشأ هر یک از آن‌ها تازی است یا فارسی؛ بلکه خاستگاه آن‌ها عقاید، افکار، عواطف و امیال واحد است.

 در هیچ‌یک از مقاله‎هایی که به آن‌ها اشاره شد، ترجمة ضرب‌المثل‎ها و کنایه‎های فارسی به عربی در قالب داستان و برمبنای نظریة ترجمه مورد بحث و بررسی قرار نگرفته و موضوع این پژوهش از این حیث نو است.

 

6. ادبیات نظری

6-1. نظریة نیومارک در ترجمة عناصر فرهنگی

نیومارک، فرهنگ را چنین تعریف می‏کند: «فرهنگ را به روش زندگی و جلوه‎های خاص زندگی بشر، به عنوان وسیله‌ای برای بیان می‌دانم و بین زبان فرهنگ و زبان جهانی تمییز قائل می‌شوم. کلماتی همچون: «مردن»، «زندگی کردن»، «ستاره» و بیشتر کالاها همچون «آینه» و «میز» و... واژه‌هایی جهانی هستند که در ترجمة آن‌ها چالشی وجود ندارد؛ اما کلماتی همچون «بادهای موسمی هند»، «کلبة تابستانة روسیه» و... کلماتی هستند که وارد حیطة فرهنگ شده‌اند و اگر بین دو فرهنگ زبان مبدأ و مقصد مناسبت وجود نداشته باشد، مترجم در مواجهه با آن دچار چالشی بزرگ می‎شود» (نیومارک، 2006: 149).

 

6-2. تقسیم‌بندی عناصر فرهنگی از نگاه نیومارک

الف- بوم‌شناسی (اکولوژی)؛ محیط‌زیست، گیاهان و جانوران، بادها، کوه‌ها، دشت‌ها، جلگه‌ها و...

ب- فرهنگ مادی؛ مصنوعات و دست‌ساخته‌های بشر شامل خوراک، پوشاک، مسکن، شهرها و وسایل نقلیه

پ- فرهنگ اجتماعی؛ کار، تفریحات و سرگرمی‌ها

ج- سازمان‌ها و نهادها، آداب و رسوم، تشریفات، مفاهیم؛ مسائل سیاسی و اداری، دین و مذهب و هنر

د- حرکات و اشارات؛ واژگان مربوط به ایما و اشاره، حرکات سر و دست، عادات رفتاری (نیومارک، 1372: 122).

 

6-3. روش‌های ترجمة عناصر فرهنگی

در دیدگاه نیومارک، روش‌های ترجمة عناصر فرهنگی به صورت جدول (1) است که در این پژوهش تنها به راهکارهایی که مترجم در ترجمة کنایه‏ها و ضرب‌المثل‌ها بهره برده است، پرداخته می‌شود.

 

 

 

 

 

جدول (1): روش‌های ترجمة عناصر فرهنگی در دیدگاه نیومارک

انتقال

بومی‌سازی

معادل فرهنگی

معادل کارکردی

معادل توصیفی

ترادف

گرته‌برداری

دستور گردانی

دگرگون‌سازی

ترجمة مقبول

ترجمة موقت

جبران

کاهش و بسط

دیگر نوشت

تلفیق

تحلیل محتوا

یادداشت

 

 

راهکارهایی که مترجم برای ترجمة ضرب‌المثل‌ها و کنایه‌های کتاب «یادت باشد» استفاده کرده است، عبارتند از:

* معادل کارکردی[3] (نقشی): یک واژه مستقل از فرهنگ که با واژه جدید خاصی همراه شود؛ مانند ضرب‌المثل «در پوستش نمی‏گنجید» که معادل آن در عربی «طار من الفرح» است و یا «بند دلم پاره می‌شد» که معادل آن در عربی «تتقطّعُ نیاط قلبی» است.

* تلفیق[4]: فرآیندی که در آن از دو یا چند استراتژی به طور همزمان استفاده می‎شود؛ مانند انتقال واژه «سنگک» به متن در ترجمه و شرح آن در پاورقی به این صورت: «خبز ایرانی تقلیدی یصنع علی الحصَی» (حجازی، 2018: 54). در این مثال، راهکار اول (انتقال) و راهکار آخر (یادداشت) نظریة نیومارک تلفیق شده است.

* دستورگردانی[5]: تغییر ساختار دستوری از زبان مبدأ به زبان مقصد؛ مانند تبدیل ترکیب اضافی به ترکیب وصفی در ترجمة الوزیر الخارجیه به وزیر امور خارجه.

* جبران[6]: وقتی جمله دارای نارسایی و نقص در معنا باشد، مترجم در قسمتی دیگر و یا جملة مجاور، درصدد جبران آن برمی‏آید؛ مانند اضافه کردن کلمه «پل» در ترجمة فارسی واژة «الصّراط» و تبدیل آن به ترکیب «پل صراط» به منظور وضوح معنا (صدقی و کیادربندسری، 1396: 68) و یا ترجمة «دستی برای آن‌ها تکان داد» به «رفع یده نحوهم مسَلِّماً» که «مسَلِّماً» با روش جبران وارد متن شده است.

* یادداشت‌ها، اضافات، توضیحات[7]: به طور کلی به اطلاعات اضافی اطلاق می‎شود که مترجم به متن می‌افزاید و معمولاً در زمینة فرهنگ است؛ مانند شرح واژگان فرهنگی و بومی یک رمان در ترجمة آن به زبانی دیگر که با فرهنگ زبان اصلی کاملاً بیگانه است و در پاورقی درج می‌شود.

 

6-4. نقش معادل‌ها در ترجمه

معادل‌یابی، یکی از مهم­ترین ارکان ترجمه است. واژه‌های یک متن به لحاظ معنایی مستقل نیستند و هر واژه‏ای در بافت زبانی و فرازبانی خاصی در جملات تحویل می‌شود و گزینش معادل مناسب برای آن در گرو همنشینی با سایر واژه‎ها و نیز موقعیتی است که واژه در آن به‌کار رفته است (سعیدیان، ۱۳۸۷: ۲۳). هیچ دو واژه‎ای وجود ندارد که به لحاظ معنایی کاملاً برابر یکدیگر باشند و بتوانیم آن‌ها را در بافت‌های زبانی به‌ جای یکدیگر به کار بریم (صفوی، 1370: 125). تعادل صوری آن است که مترجم ویژگی‌های صوری متن مبدأ را به ترجمه انتقال ‎دهد یا براساس قابلیت‌های زبان مقصد، ویژگی‌هایی مشابه خلق کند به طوری که دو متن اصلی و ترجمه شده از جهت صوری دارای ویژگی مشابهی باشند (خزاعی، 1393: 96-90).

 

 

7. روش‌های ترجمة کنایات و امثال

7-1. روش ترجمة ضرب‌المثل

الف- «در صورتی که در زبان مقصد معادل دقیق ضرب‌المثل وجود داشته باشد، باید عیناً براساس زبان مقصد ترجمه شود» (معروف، 1395: 262). نیومارک نیز ترجمة تحت‌اللفظی ضرب‌المثل به ضرب‌المثل را ممکن و مطلوب می‌داند (نیومارک، 1372: 89). موارد زیر، مثال‌هایی برای این موضوع هستند:

- کلُّ کلبٍ بِبابه نَبّاح: هر سگی در خانه‌اش پارس می‌کند.

- یدٌ واحدة لاتُصَفِّق: یک دست صدا ندارد.

- شاهدُ الثعلبِ ذنبُه: به روباه گفتند: شاهدت کیست؟ گفت: دُمم.

ب- برخی ضرب‌المثل‏ها هستند که معادل عینی آن‌ها در زبان مقصد وجود ندارد، اما می‎توان برایشان معادلی مشابه در نظرگرفت تا معنای نزدیک به آن را برساند (همان: 263). مثال‌های زیر، نمونه‌هایی از این موضوع هستند:

- کلّک وجه: گل پشت و رو ندارد.

- یَحِجُّ و النّاسُ راجعون: حسنی به کتب نمی‎رفت، وقتی می‏رفت جمعه می‌رفت.

- مَأرُبةً لا حَفاوَةً: سلام گرگ بی‌طمع نیست.

ج- «ضرب‌المثل‌هایی که معادل دقیق یا تقریبی و یا حتی مفهومی تقریبی در زبان مقصد ندارند باید شرح داده‎ شوند» (اصغری، 1395: 40). موارد زیر، نمونه‌هایی از این موضوع هستند:

- جُدَیدَة فی لُعَیبُة: موضوعی جدی؛ اما در قالب شوخی.

- جاء بما صَأی و صَمَت: اموال فراروان آورد.

- جِلدُ الخنزیرِ لایَندَبِغ: نصیحت‌پذیر نیست (همان: 41).

 

7-2. روش ترجمة کنایه

کنایه، کلامی است که به تصریح بیان نشود و معنای حقیقی در آن پنهان باشد (تفتازانی، 1370: 257). معروف می‌گوید: کنایه در پرده سخن گفتن است و تفاوت آن با کلام عادی در این است که سخن را با ظرافت و زیبایی خاصی مطرح می‌کند به طوری­که مفهوم واقعی کلام، هرگز نمی‎تواند آن زیبایی را بیافریند و نیز تاثیری مشابه آن بر مخاطب داشته باشد (معروف، 1395: 266).

الف- اگر معادل معنایی یا لفظی داشته باشد، عیناً ترجمه می‌شود. نمونه‌های زیر، مثال‌هایی برای این مورد هستند:

- له صَبرُ أیّوب: صبر ایوب دارد (کنایه از صبر طولانی در سختی‎های شدید).

- هو ابنُ بطنِه: فرزند شکم خویش است (کنایه از کسی که هم و غمش صرف شکمش می‌شود).

- اِغسل یدَک مِن فُلان: از فلانی، دست بشوی (کنایه از مأیوس شدن از کمک مادی یا معنوی کسی) (همان).

ب- اگر معادل لفظی نداشته باشد، اما معادل معنایی داشته باشد به آن اکتفا می‌شود (همان). موارد زیر، مثال‌هایی برای این مورد هستند:

- یَنفَخَ فی الرَّماد (به خاکستر می‌دمد): آب در هاون می‎کوبد، یا مشت بر سندان می‎کوبد.

- الأعمالُ بِخَواتِمِها (کارها به پایان‌شان است): جوجه را آخر پاییز می‏شمرند.

- زُر غبّاً تزدد حبّاً (کمتر دیدار کن تا دوستی افزایش یابد): دوری و دوستی (اصغری، 1395: 40).

ج- اگر معادل لفظی و معادل معنایی نداشته باشد باید در ابتدا به شکل تحت‌اللفظی ترجمه و سپس ‌شرح داده شود. مثال‌های زیر، نمونه‌ای برای این مورد هستند:

- هُو رَبیبُ أبی الهَولِ (او دست پرورده ابوالهول است): کنایه از سکوتی طولانی (معروف، 1395: 267).

- جاءَ ناشِراً أُذُنَیه (آمد در حالی­که دو گوش خود را باز کرده بود): کنایه از طمع‌ورزی.

- أخبط مِن حاطِب اللّیل (اشتباه‌کننده‌تر از جمع‌کننده هیزم در شب): کنایه از خطا کردن بسیار (اصغری، 1395: 42).

در جریان ترجمة مثل‎ها و کنایه‏ها، وجود برخی اسامی‌ یا اوصاف، این الزام را برای مترجم به وجود می‎آورد که علاوه بر ترجمة تعبیر به توضیح و حاشیه‎زنی هم بپردازد (نیازی و نصیری، 1388). به عنوان مثال، این جمله از خطبة 35 نهج‌البلاغه: وَ قَد کُنتُ أمَرتُکُم فِی هذِه الحُکومَةِ أمرِی وَ نَخَلتُ لَکُم مَخزُونَ رأیی، «لَو کَانَ یُطاعُ لِقَصِیر أمرٌ». در ترجمه آن آمده: من رأی و فرمان خود را نسبت به حکمیت به شما گفتم و نظر خالص خود را در اختیار شما گذاردم، (ای کاش از قیصر پسر سعد اطاعت می‎شد). مترجم به منظور روشن کردن منظور امام از ذکر این ضرب­المثل و ارتباط آن با سایر بخش‌های خطبه و طبق راهکار توضیحات و اضافات نظریة نیومارک، در پاورقی چنین حاشیه زده است: ضرب‌المثل است، شخصی به نام «قصیر پسر سعد» از مشاوران مخصوص «جذیمه» بود و او را از ازدواج با ملکه الجزیرة «زباء» منع کرد، اما به حرف او گوش نداد و به دست آن زن کشته شد که قصیر از آن پس می‌گفت: ای کاش حرف مرا می‎شنید. «تاریخ طبری» (دشتی، 1381: 89).

8. یادت باشد

کتاب یادت باشد، گلچینی است از خاطرات همسر شهید مدافع حرم «حمید سیاهکالی مرادی» از زمان خواستگاری تا شهادت. این کتاب که عاشقانه‌ترین کتاب شهدای مدافع حرم نامیده شده است در اسفند سال 1396 به بازار آمد و در بازه زمانی حدود یک سال به چاپ پنجاهم خود رسید. خاطرات به پیشنهاد و قلم رسول ملاحسنی، یکی از دوستان جوان شهید در شهر قزوین، زادگاهش و دو سال پس از شهادت وی در سال 1396 به رشته تحریر درآمده و انتشارات شهید کاظمی آن را در 326 صفحه در همان سال به زیور طبع آراسته است. لحن شیرین، دلنشین، صادقانه و صمیمانه قصه، خواننده را با خود همراه کرده و او را تا پایان داستان بی‏قرار کرده، به دنبال خود می‎کشد.

 

9. تَذَکَّرِی

«یادت باشد» درسال 1398 به سفارش رایزنی جمهوری اسلامی در عراق به قلم «شمس حجازی» با عنوان «تَذَکَّرِی» در 284 صفحه به عربی برگردان شده و در زمستان همان سال در عراق و سپس در لبنان به چاپ رسید. انتشارات دار الحضارة الاسلامیة لبنان یک سال بعد در قالب کتابی با عنوان «لاتنسی» اقدام به ترجمة مجدد این کتاب کرد. حجازی در مقدمة مترجم کتاب «تَذَکَّرِی» می‌نویسد: «تلاشم را کردم، آنچه را منحصر به فرهنگ ایرانی است همانند عادات، آداب و رسوم قومی و اعیاد، مهریه و مراسم ازدواج، چگونگی پخت غذا و چیدمان وسایل منزل و نیز روش برگزاری مناسبت‎های مذهبی و تاریخ وقایع برمبنای تاریخ هجری شمسی را با شرح در پاورقی روشن کنم تا فضای زندگی اجتماعی حاکم بر قصه را به خواننده عرب زبان منتقل نمایم» (حجازی، 2018: 10).

 

 

10. کاربست الگوی نیومارک در ترجمة ضرب‌المثل ها و کنایه‌ها

10-1. ضرب‌المثل‌ها

10-1-1. ضرب‌المثل‌هایی با همانند عربی

ضرب‌المثل‌هایی که عیناً همانندشان در عربی وجود دارد؛ از جمله:

ضرب‌المثل فارسی: «ولی بدون عمر دست خداست» (ملاحسنی، 1396: 208)

ترجمة عربی: «وَ لکن إعلمی أنَّ الأعمار بید الله» (حجازی، 2018: 185)

در ترجمة این جمله، مترجم معادل کارکردی دقیقی ذکر کرده و علاوه بر آن، اگر ترجمة این جمله را با روش‌های پیشنهادی نیومارک بسنجیم، می‌توان گفت که در آن دستورگردانی انجام شده (تبدیل مفرد به جمع)؛ زیرا واژه «عمر» به لحاظ دستوری مفرد و «الأعمار» جمع است و می‏توان بیان کرد که شیوه تلفیقی در این ترجمه اعمال شده است.

ضرب‌المثل فارسی: «زمین تا آسمون فرق داره!» (ملاحسنی، 1396: 248)

ترجمة عربی: «یَختَلِف اختلاف السَّماء عَن الأرض» (حجازی، 2018: 220)

مترجم ضرب‌المثل را به صورت تحت‌اللفظی ترجمه کرده است؛ حال آنکه در عربی برای این ضرب‌المثل معادلی وجود دارد به این صورت کهأینَ الثَّری مِن الثُّریا (ترجمه: خاک کجا و ستاره پروین کجا): این کجا و آن کجا؟ تفاوت از زمین تا آسمان است (ناظمیان، 1394: 93). معادل‎های دیگر این ضرب‌المثل عبارتند از «فَرق مِن السَّماء إلی الأرض» (عبّاس، 2020) و «أین الثُّریا مِن الثَّرَی» (همان).

ضرب‌المثل فارسی: «بعضی‎ها با حرف‌هایشان نمک روی زخمم می‌پاشیدند» (ملاحسنی، 1396: 254)

ترجمة عربی: «و کان البَعض بِکَلامِهِم کَمَن یضعونَ المِلح عَلَی الجُرحِ» (حجازی، 2018: 224)

* مِلح علَی الجُرح: نمک روی زخم پاشیدن (ناظمیان، 1394: 372)

«نمک روی زخمم می‌پاشیدند» نیز به روش تحت اللفظی ترجمه شده و بهتر بود که این شیوه اتخاذ نمی‎شد.

ترجمۀ پیشنهادی: کانت کلماتِهم ملحٌ علی جِراحی.

ضرب‌المثل فارسی: «حمید رو هم مثل کف دست می‌شناسم» (ملاحسنی، 1396: 10)

ترجمة عربی: «أعرف حمید تماماً کمَعرفتی بِکَفِّ یَدی» (حجازی، 2018: 23)

در این قسمت هم ترجمه تحت‌اللفظی انجام شده است، اما معادل‎های کارکردی دیگری برای این مثل داریم؛ از جمله: «أعرِفُه کَما أعرِف نَفسی» (عبّاس، 2020) و «أعرِفُه کَما أعرِفُ باطِن کفّیَ» (همان).

ترجمۀ پیشنهادی: أعرف حمید کما أعرف باطِن کَفّی.

همچنین معادلی از آیات قرآن کریم نیز برای این اصلاح وجود دارد: «یَعرِفونَه کَما یَعرِفونَ أبناءَهُم»: او را می‎شناسند، همان‏گونه که پسران خویش را می‎شناسند (سورة أنعام/‌ آیة 20 و سورة بقره/ آیة 146).

ضرب‌المثل فارسی: «می‌گفت: بترکه چشم حسود» (ملاحسنی، 1396: 228)

ترجمة عربی: «و یقول: عَینُ الحُسودِ تَبلَی بالعَمی!» (حجازی، 2018: 202)

بلی/ یبلِی در فرهنگ عربی به فارسی آذرنوش به معنای «ضایع شدن» و «فاسد شدنم آمده (آذرنوش، 1396: 76) که نشان می‎دهد معنای این مثل با مشابه فارسی آن برابر است. علاوه بر این،معادل کارکردی دیگری هم برای آن وجود دارد: «عَمِیَت عَینُ الحاسِد»: چشم حسود کور باد (فیروزجی، بی. تا).

ضرب‌المثل فارسی: «همه از او حساب می‌بردیم» (ملاحسنی، 1396: 17)

ترجمة عربی: «الجَمیعُ یَحسِبُ لَها حِسابا» (حجازی، 2018: 28)

روی شخصی حساب کردن به معنای تکیه و اعتماد کردن به آن فرد است و به نظر می‎رسد از زبان انگلیسی وارد فارسی و عربی شده است.در این مورد مترجم با مدد از یک معادل کارکردی کاملاً مشابه، مثل را برگردان کرده است؛ «حَسِبَ لَهُ حسابٌ»: به او اهمیّت داده شد، به حساب آمد، او را آدم حساب کردند (ناظمیان، 1394: 140).

ضرب‌المثل فارسی: «صدای حمید را که شنیدم انگار آبی بود که روی آتش ریخته باشند» (ملاحسنی، 1396: 184)

ترجمة عربی: «ما إن سمعت صوت حمید حتی کأنَّ ماءً قد صُبَّ علَی النَّار» (حجازی، 2018: 166)

معادل کارکردی کاملاً مشابه این مثل هم در عربی موجود است و بهتر بود، مترجم از قید و بند زبان مبدأ خارج شده و ترجمه تحت‌اللفظی انجام نمی‌داد.

ترجمۀ پیشنهادی: صوتُ حمید کان ماءاً علی النّار.

همچنین معادلی برگرفته از آیات قرآن کریم نیز برای این اصلاح وجود دارد؛ «جَعَلَ النّار بَرداً و سلاماً» (سورة انبیاء/ آیة 69) (عبّاس، 2020).

ضرب‌المثل فارسی: «عین پروانه دور من بود» (ملاحسنی، 1396: 85)

ترجمة عربی: «و یَحومُ حَولی کالفَرّاشَة» (حجازی، 2018: 113)

مترجم از راهکار معادل کارکردی بهره برده و با مثلی کاملاً مشابه، جمله را برگردان کرده؛ زیرا در مواقعی که مشابه مثلی موجود باشد باید همان‌طور وارد زبان مقصد شود، اما این ضرب‌المثل در عربی بدین گونه کامل‎‌می‎شود:

ترجمۀ پیشنهادی: و یَحومُ حَولی کما تَحومُ الفراشَة حَول النّار (عبّاس، 2020).

ضرب‌المثل فارسی: «این پا و آن پا کردم» (ملاحسنی، 1396: 120)

ترجمة عربی: «تَمَلمَلتُ» (حجازی، 2018: 113)

این پا و آن پا کردن ضرب‌المثلی است که به معنای تردید داشتن و دودلی است و معادل کارکردی آن در عربی وجود دارد، اما تَمَلمُل در معنای «جُنبیدن» است (آذرنوش، 1396: 1033). همچنین «تُقَدِّمُ رِجلاً وَ تُؤَخِّرُ أُخرَی» (یک پا را جلو و یک پا را عقب می‌گذارد) کنایه از تردید داشتن، این پا و آن پا کردن و دو دل بودن (ناظمیان، 1394: 117) است.

ترجمۀ پیشنهادی: تَقَدَّمتُ رِجلاً و تَأخَّرتُ أُخرَی.

 

10-1-2. ضرب‌المثل‌هایی با معادل عربی

ضرب‌المثل‌هایی در فارسی وجود دارد که در زبان عربی می‌توان برای آن‌ها معادلی یافت. در ادامه به این ضرب‌المثل‌ها که در «تَذَکَّرِی» مورد استفاده قرار گرفته‌اند پرداخته می‌شود.

ضرب‌المثل فارسی: «با همان سلام اول، شستم خبردار شد» (ملاحسنی، 1396: 25)

ترجمة عربی: «و مُنذُ السّلامِ الأوّلِ أدرَکتُ بِسُرعَةٍ» (حجازی، 2018: 35)

برای این اصطلاح در عربی معادلی وجود دارد، اما مترجم آن را به روش معنایی ترجمه کرده است، حال آنکه، بهتر بود از معادل کارکردی آن؛ یعنی «فَطَنَ إلَی شَئ»: شستش خبردار شد، از چیزی بو برد (ناظمیان، 1394: 275) استفاده می‎شد.

ترجمۀ پیشنهادی: و مُنذُ السّلامِ الأوّلِ فَطَنتُ الیه.

ضرب‌المثل فارسی: «مسیر چهارانبیا تا گلزار شهدا را حمید لام تا کام حرف نزد» (ملاحسنی، 1396: 215)

ترجمة عربی: «طِوالَ طَریق«چهارانبیا» لَم یَنبِس حمید بِبِنتِ شَفَة» (حجازی، 2018: 190)

این اصطلاح در عربی یک معادل رایج دارد مبنی بر اینکه «لَم یَنبِس حمید بِبِنتِ شَفَة» (دختر لب را بیرون نیانداخت): لب از لب نگشود، هیچ حرفی نزد، دهان باز نکرد، دم نزد (ناظمیان، 1394: 342) که مترجم در ترجمة خود آن را ذکر کرده است. علاوه بر این، بر مبنای روش سوم ترجمة کنایه‎ها و ضرب‌المثل‌ها می‎توان مفهوم این اصطلاح را ترجمه کرد: «لم یَفتَح فَمَهُ بِکَلِمَةٍ» (عبّاس، 2020).

 

ضرب‌المثل فارسی: «دو دو تا چهار تا که کردم دیدم با یک خانه کوچک محله‌های پایین شهر هم می‌شود خوش بود» (ملاحسنی، 1396: 120)

ترجمة عربی: «و عِندَما حَسِبتُها فی نَفسی رأیتُ أنَّ بیتاً فی الأحیاءِ الفقیرةِ أسفل المَدینَةِ یُمکِنه أن یَکونَ جَیّداً» (حجازی، 2018: 113)

در ترجمة این ضرب‌المثل مترجم از جمله‎ای استفاده کرده که گویای مفهوم آن است، اما «دو ‌دو تا چهار تا کردن» در عربی دارای معادل است که به عنوان معادل کارکردی می‌توان آن را ذکر کرد که عبارت است از: «ضَرَبَ أخماساً لِأسداسٍ»: دو دو تا چهار تا کرد، چرتکه انداخت (ناظمیان، 1394: 223).

ترجمۀ پیشنهادی: و عندما ضَرَبتُ أخماساً لِأسداسٍ رأیتُ أنّ ...

ضرب‌المثل فارسی: «از سیر تا پیاز ماجرا را تعریف کرد» (ملاحسنی، 1396: 228)

ترجمة عربی: «حکی لی القصّه من أوّلها إلی آخرها» (حجازی، 2018: 202)

در ترجمة این جمله هم مترجم معنای ضرب‌المثل را شرح داده است درحالی‌که می‌توان برای آن چندین معادل کارکردی پیشنهاد داد؛ از جمله: «حَکی القصّة بغثّها و سمینها»؛ الغثّ و السمین: به لحاظ لغوی در معنای لاغر و چاق، اما به لحاظ اصطلاحی در معنای «همه چیز است» (طهماسبی و نقی‌زاده، 1392: 187). همچنین معادل کارکردی «حَکی القصّة بشحمها و لحمها»؛ بشحمه و لحمه به لحاظ قاموسی در معنای «با گوشت و پوستش» است، اما در اصطلاح به معنای «با تمام جزئیات» است (طهماسبی و نقی‌زاده، 1392: 187). علاوه بر این دو مورد، «نقلنا القصّة بحذافیرها» (داستان را به تمامی نقل کردیم) (آذرنوش، 1396: 177) و «بحذافیره» (تماماً، دقیقاً، جزء به جزء، مو به مو) (میرزایی، 1394: 274) معادل‌های کارکردی دیگری هستند که می‌شد به جای ضرب‌المثل «از سیر تا پیاز ماجرا را تعریف کرد» استفاده شود.

ضرب‌المثل فارسی: «کاسه داغتر از آش شدی دختر!» (ملاحسنی، 1396: 206)

ترجمة عربی: «لا تَکونِی مَلوکِیَّة أکثَر مِنَ المَلِک» (حجازی، 2018: 184)

مترجم از یک معادل کارکردی بسیار خوب برای ترجمة این ضرب‌المثل فارسی بهره برده است؛ «مَلَکیّون أکثرَ مِن المَلِک» (سلطنت طلب‌تر از پادشاه): کاسه داغ‌تر از آش، کاتولیک‌تر از پاپ (ناظمیان، 1394: 372).

ضرب‌المثل فارسی: «مثل اسپند روی آتش داخل خانه از این طرف به آن طرف می‎رفتم» (ملاحسنی، 1396: 285)

ترجمة عربی: «کُنتُ کَبُخورٍ یَشتَعِلُ و یُطافُ بِه فی أرجَاء البَیت» (حجازی، 2018: 248)

اصطلاح «مثل اسپند روی آتش» در زبان عربی یک معادل کارکردی رایج دارد؛ «علی أحرّ من الجمر» (بر داغ‎تر از اخگر)کنایه از اشتیاق یا نگرانی شدید، دلش مثل سیر و سرکه می‌جوشد، چون سپندی برآتش، مانند مرغ سرکنده، دلش به هزار راه می‌رود، با اشتیاق تمام سراپا شوق، در تب و تاب (ناظمیان، 1394: 300).

ترجمۀ پیشنهادی: کنتُ علَی أحرّ مِن الجَمر و أمشِی فی البَیت من هُنا إلی هُناک.

ضرب‌المثل فارسی: «دست به سیاه و سفید نمی‌زدی» (ملاحسنی، 1396: 113)

ترجمة عربی: «لَم تَکُن تَهتَمَّ بِأیِّ شَیءٍ» (حجازی، 2018: 107)

«دست به سیاه و سفید نزدن»: هیچ وظیفه‏ای را برعهده نگرفتن و هیچ کاری را انجام ندادن (نجفی، 1378: 639). در اینجا نیز مترجم مفهوم ضرب‌المثل را با ترجمة معنایی منتقل کرده در حالی‎که این مثل در زبان عربی معادل‎های کارکردی دارد؛ از جمله: «الأیدِی النّاعِمَة»: کسانی که دست به سیاه و سفید نمی‌زنند (ناظمیان، 1394: 93) و «نَظیفُ الکَفّ، طاهِرُ الکَفّ» (عبّاس، 2020).

ترجمۀ پیشنهادی: کانَت یَداکَ ناعِمَةً ؛ کُنتَ نَظیفُ الکَفّ.

ضرب‌المثل فارسی: «از خر شیطون پیاده شو، جواب بله رو بده» (ملاحسنی، 1396: 8)

ترجمة عربی: «دَعِی العِناد جانِباً و قولی لَه: مُوافِقَة» (حجازی، 2018: 22)

از خر شیطان پایین آوردن: رأی کسی را برگرداندن و او را به راه مسالمت آوردن (نجفی، 1378: 540)؛ مترجم این ضرب‌المثل‌ها را به روش ارتباطی ترجمه کرده که قابل قبول است، اما اضافه بر این، معادل کارکردی این ضرب‎المثل به دو شکل وجود دارد: یکی «رَجَع إلی صَوابِه (رُشده)»: از خر شیطان پایین آمد (ناظمیان، 1394: 241-179) و «إلعَن الشَّیطان» (عبّاس، 2020).

ترجمۀ پیشنهادی: إلعَنی الشَّیطان و أبدِی مُوافقتک.

«دود از کلّه‌ام بلند شد» (ملاحسنی، 1396: 231)

«جُنَّ جُنونِی» (حجازی، 2018: 204)

با توجه به اینکه این مثل در عربی معادلی نزدیک دارد، مترجم در اینجا معادل کارکردی را برای آن ذکر کرده است:

«جُنَّ جُنونه»: آتش گرفت، دیوانه شد، دیوانگی‌اش گل کرد، به سرش زد (ناظمیان، 1394: 132). علاوه بر این، اصطلاح دیگری هم در عربی وجود دارد که دقیقاً بر همین معنا دلالت دارد؛ «طارَ عقلُه»: دیوانه شد، عقل از سرش پرید، حالت جنون به او دست داد (ناظمیان، 1394: 229).

ضرب‌المثل فارسی: «در دلم مدام قربان صدقه‌اش می‌رفتم» (ملاحسنی، 1396: 62)

ترجمة عربی: «کُنتُ فی قَلبی أکِنُّ لَه الکَثیر مِنَ الحُبّ» (حجازی، 2018: 65)

مترجم با روش ارتباطی، جمله را ترجمه کرده که با مضمون آیة 69 سورة قصص (و ربّک یعلم ما تَکِنُّ صُدورهم: پروردگارت هر آنچه را در دل نهان داشته‏اند، می‏داند، قصص69) شباهت دارد. ترجمة دقیق این ضرب‌المثل به شیوة معادل کارکردی که در زبان عربی هم بسیار رواج دارد به این صورت است:

ترجمۀ پیشنهادی: کُنتُ أقولُ له فی نفسی دَوماً «جُعِلتُ فِداکَ».

ضرب‌المثل فارسی: راننده فرمول یک، یک جوری می‏رفت که آب از آب تکان نخورد!» (ملاحسنی، 1396: 53)

ترجمة عربی: «الاوّلُ فی قیادة السّیارات،فکانَ یَسیرُ بِهابِکامِلِ الطُّمأنِینَة والأمان و لَو کانَ فیها ماء لَما تَحَرّک من مکانِه» (حجازی، 2018: 57)

مترجم برای ترجمة ضرب‌المثل از شیوه تحت‌اللفظی استفاده کرده است. علاوه بر این، با افزودن جملة دوم با فرآیند جبران معنای جمله را تکمیل کرده است؛ این در حالی است که این مثل در عربی معادل کارکردی دارد:

ترجمۀ پیشنهادی: الاوّل فی قیاده السّیارات کان یسیر بِهُدوء، من دونِ أن تَهتزَّ شعرُهُ فی رَأسِه! (عبّاس، 2020).

ضرب‌المثل فارسی: «بادمجون بم آفت نداره!» (ملاحسنی، 1396: 256)

ترجمة عربی: «لا تَخافِی أنا رَجُلٌ حَدیدی» (حجازی، 2018: 226)

مترجم معنای ضرب‌المثل را با آوردن یک اصطلاح که می‌تواند در حکم معادلی کارکردی باشد، منتقل کرده است، اما ذکر معادل کارکردی دقیق این ضرب‌المثل (هرچند در این سیاق نمی‎گنجد)، خالی از لطف نیست؛ «داءُ ظبی» (عرب‌ها می‎پنداشند آهو هیچ‌گاه مریض نمی‌شود، از این رو به کسی که هیچ بیماری و دردی نداشت می‌گفتند درد آهو دارد): بادمجان بم آفت ندارد (ناظمیان، 1394: 160).

 

10-1-3. ضرب‌المثل‌های معنی شده

در «تَذَکَّرِی» ضرب‌المثل‌هایی وجود دارد که نه همانند دارند و نه معادل و در نتیجه معنا شده‌اند. این ضرب‌المثل‌ها در ادامه آمده است:

ضرب‌المثل فارسی: «پدرم خندید و گفت: «مهریه رو کی داده کی گرفته؟»» (ملاحسنی، 1396: 35)

ترجمة عربی: «ضَحَکَ أبِی و قال: المَهرُ حبرٌ علَی الوَرَق» (حجازی، 2018: 43)

در پاورقی: «تَجدِرُ الإشارة إلی أن سیرة النّبی و أهلَ بیته الطّاهرین صلّى الله علیه و آله، هی عدم المغالاة فی المَهر و نَهىِ عنه فِی الکَثیرِ مِن الأحادیث، و قَد جُعِل مهر السّنة بِمِقدار مَهر السّیدة فاطمة الزّهراء علیه السّلام البالغ 500 دِرهم ما یُعادِلُ کیلوان و نِصف منَ الفِضَّة» (همان).

مترجم ضرب‌المثلی را که در متن آمده با معادل کارکردی «المَهرُ حبرٌ علَی الوَرَق» ترجمه کرده که کاملا درست است[8]. همچنین در انتهای صفحه با بهره‌گیری از شیوه یادداشت‌نویسی و اضافات برای این جمله شرح نوشته و با توجه به این مورد راهکار او در ترجمة این جمله، شیوه تلفیقی است، اما توضیحی که در پانوشت آمده سنخیتی با این قسمت از متن مبدأ ندارد.

* حبرُ علی ورق: تنها در حد حرف است (طهماسبی و نقی‎زاده، 1392: 193).

 

ضرب‌المثل فارسی: «با خنده می‎گفتند: «دست راست فرزانه بالای سر ما»» (ملاحسنی، 1396: 57)

ترجمۀ عربی: «و تقولُ: یدُ فرزانة الیُمنَى علَى رَأسِنا» (حجازی، 2018: 61)

در پاورقی: «و هو اصطلاح شعبی متداول بین الإیرانیین تضع العروس یدها تلى راس الفتاة العزباء و تقوله کى تتزوج أیضا» این ضرب‌المثل فارسی در زمانی گفته می‌شود که کسی صاحب چیزی است و سایرین آرزوی آن را دارند. جمله به شکل تحت‌اللفظی برگردان شده و هر چند مترجم با توجه به راهکار یادداشت‌نویسی نیومارک اقدام به توضیح این ضرب‌المثل برای عرب‎زبانان کرده است، اما توضیحی که در پانوشت آورده سنخیتی با این قسمت از متن ندارد.

ضرب‌المثل فارسی: «دو تا جوون میخوان با هم صحبت کنن سنگای خودشون رو وا بکنن» (ملاحسنی، 1396: 17)

ترجمۀ عربی: «شابّانِ یُریدانِ أن یَتَکَلَّما و یَحِلّا قَضِیَّتهِما» (حجازی، 2018: 28)

سنگ‏های خود را واکندن: حرف آخر خود را گفتن و مطلبی را ناگفته نگذاشتن (نجفی، 1378: 924)؛ معنای ضرب‌المثل به درستی درک نشده؛ زیرا این ضرب‌المثل به معنای حل اختلاف نیست، بلکه از آنجا که در سیاق جلسه خواستگاری این جمله مطرح شده در معنای صحبت کردن با هدف رسیدن به توافق است.

ترجمۀ پیشنهادی: شابّانِ یُریدانِ أن یَتَکَلَّما و یَتَفاهَما (عبّاس، 2020)

تفاهم: یکدیگر را درک کردن، با همدیگر تفاهم داشتن (آذرنوش، 1396: 812).

ضرب‌المثل فارسی: «خیلی‎های دیگر هم به من ایراد گرفتند ولی من ککم نمیگزید» (ملاحسنی، 1396: 122)

ترجمۀ عربی: «و کثیرونَ اِعتَرَضوا علیّ لکِن لَم یَکُن الأمر یَهُمُّنِی» (حجازی، 2018: 115)

ککش نگزیدن: مطلقاً برایش مهم نبودن، کمترین اعتنایی نداشتن (نجفی، 1378: 1163)؛ با توجه به معنای اصطلاح در فرهنگ عامیانه فارسی، جمله به درستی ترجمه شده و یکی از معادل‏های کارکردی این ضرب‌المثل در زبان عربی نیز چنین است: لَا یُحَرِّک ساکِناً: ککش هم نمی‌گزد، هیچ اهمیتی نمی‎دهد، هیچ اقدامی نمی‎کند، تره هم خرد نمی‎کند (ناظمیان، 1394: 326). همچنین ترجمۀ دیگری که پیشنهادی می‌شود: و کثیرون اعترضوا علیّ لکنّ ذلک لم یؤثر فِیّ (عبّاس، 2020).

 

 

 

10-2. کنایه‌ها و اصطلاحات

کنایۀ فارسی: «دوست نداشتیم بقیه این طوری فکر کنند که زندگی ما تافته جدا بافته از زندگی آن‌هاست» (ملاحسنی، 1396: 91)

ترجمۀ عربی: «لَم نَکُن نَرغَب فی أن یَظُنّ الآخِرون بِأنّنا مُختلفونَ عَنهُم» (حجازی، 2018: 88)

«تافته جدا بافته» کنایه است از موجودی برتر و بهتر از دیگران (نجفی، 1378: 294) که مترجم برمبنای شیوۀ سوم ترجمه کنایات و مثل‌ها، آن را به شکل معنایی ترجمه کرده است.

ترجمۀ پیشنهادی: لم نکن نرغب فِی أن یظنّ الآخرون بأنَّ حیاتَنا مُختلفَة عَن حَیاتِهِم (عبّاس، 2020).

کنایۀ فارسی: «روده بزرگه روده کوچکه را قورت داد» (ملاحسنی، 1396: 238)

ترجمۀ‌ عربی: «أکادُ أموتُ مِن الجُوعِ» (حجازی، 2018: 210)

روده کوچکه کسی روده بزرگه‎ ی روده بزرگ روده بزرگش را فادن:له ه در نقصد شود، اش را قورت دادن: کنایه از بسیار گرسنه بودن (نجفی، 1378: 786)؛ مترجم جمله را به شیوه معنایی ترجمه کرده است. همچنین معادل کارکردی دیگری هم برای آن در عربی وجود دارد.

ترجمۀ پیشنهادی: أمعَائِی تُقَرقِر (عبّاس، 2020).

کنایۀ فارسی: «توانسته بودم رو سفیدشان کنم» (ملاحسنی، 1396: 11)

ترجمۀ عربی: «اِستَطعتَ أن أشعُرهما بالفخر» (حجازی، 2018: 24)

«روسفید» در فرهنگ لغت به معنای «آبرومند» آمده (مشیری، 1394: 478) و «روسفید کردن» کنایه از «آبرودار شدن» است. ترجمۀ این جمله نیز معنایی است، اما در عربی هم عیناً معادلی برای آن وجود دارد مبنی بر اینکه «بَیَّضَ وَجهَه»: او را رو سفید کرد، آبروی او را خرید، برای او احترام قائل شد (ناظمیان، 1394: 106). مترجم همچنین در ترجمۀ خود با تغییر زمان فعل از ماضی بعید به ماضی ساده، «دستورگردانی» کرده است.

ترجمۀ پیشنهادی: کنت قد اِستَطَعتُ أن أُبیِّضَ وجههما.

کنایۀ فارسی: «هر چیزی که خریده بود را به آنها تعارف کرد، همیشه دست و دل باز بود» (ملاحسنی، 1396: 242)

ترجمۀ عربی: «و قَدَّم لَهُم مِن کُلِّ ما اشتَراهُ، وکانَ دائِماً کریماً» (حجازی، 2018: 213)

دست و دل باز: گشاده دست، بخشنده، سخی (نجفی، 1378: 663)؛ این اصطلاح به شیوه معنایی و تنها با یک واژه ترجمه شده است؛ این ترجمه صحیح است، اما معادل‌هایی در همین معنا در عربی برای آن وجود دارد: «باسِطُ الیَدینِ/ الکَفَّینِ» (عبّاس، 2020).

ترجمۀ پیشنهادی: و قَدَّم لَهُم مِن کُلِّ ما اشتَراهُ، وکانَ باسِطُ الیَدینِ/سَخِیّاً (همان).

کنایۀ فارسی: «گفتم پس چرا با این وضع اومدی؟ دلم هزار راه رفت» (ملاحسنی، 1396: 146)

ترجمۀ عربی: «لِماذا عُدتَ بهذه الحال لقد جَعَلتُ قلبِی یَنسِجُ ألفَ قِصّة؟» (حجازی، 2018: 135)

دل کسی هزار راه رفتن: کنایه از سخت نگران شدن و اندیشه‎های مختلف کردن (نجفی، 1378: 684)؛ جملۀ مترجم به معنای «دلم هزار قصه می‌بافد» است و او معنای حقیقی این کنایه را درک نکرده است. در زبان عربی معادل‎های گوناگونی برای بیان نگرانی شدید وجود دارد؛ مثل این معادل: قلبی یغلی (عبّاس، 2020).

کنایۀ فارسی: «حالم خراب می‌شد و بند دلم پاره می‌شد» (ملاحسنی، 1396: 240)

ترجمۀ عربی: «تسوءُ حالی و تَتَقَطَّعُ نیاطَ قَلبِی» (حجازی، 2018: 211)

بند دل کسی پاره شدن: به شدت مضطرب شدن، هول کردن (نجفی، 1378: 174)؛ این اصطلاح عیناً در عربی هم رایج است و کارکردی یکسان دارد: «تقطّعت نیاط قلبه»: بند دلش پاره شد (میرزایی، 1394: 203).

کنایۀ فارسی: «حمید که در پوستش نمی‌گنجید» (ملاحسنی، 1396: 34)

ترجمۀ عربی: «کادُ حمیدُ أن یطیرَ مِنَ الفَرَح» (حجازی، 2018: 42)

توی پوست خود نگنجیدن: از شدت شادی بی‎تاب شدن (نجفی، 1378: 174)؛ این اصطلاح کنایه از «شادی و شعف بسیار دارد» است و مترجم آن را با تعبیری در همین معنا و با روش معادل کارکردی ترجمه کرده است.

* طارَ فرحاً: از خوشحالی بال درآورد (ناظمیان، 1394: 230).

 

کنایۀ فارسی: حمید که سر از پا نمی‌شناخت» (ملاحسنی، 1396: 34)

ترجمۀ عربی: «و هُوَ یَشعُرُ بِحَماسٍ» (حجازی، 2018: 42)

حماس: شور و شوق، اشتیاق شدید (آذرنوش، 1396: 221)

«سر از پا نشناختن» کنایه از بی‎تاب شدن و از خود بیخود شدن (از شادی یا خشم) (نجفی، 1378: 174) که در متن دلالت بر خوشحالی و شادی زایدالوصف دارد، اما جمله‌ای که مترجم در معنای آن آورده با مفهوم اصلی اصطلاح تفاوت دارد؛ زیرا ترجمۀ آن چنین است: در حالی که هیجان زده یا مشتاق بود.

ترجمۀ پیشنهادی: کانَ ذاهِلاً عَمّا حَولَه (عبّاس، 2020).

کنایۀ فارسی: «از خوشحالی زبانم بند آمده بود» (ملاحسنی، 1396: 290)

ترجمۀ عربی: «اِنعَقَدَ لِسانِی مِنَ الفَرَحِ»(حجازی، 2018: 252)

زبان کسی بند آمدن: از سخن گفتن باز ماندن (نجفی، 1378: 807)؛ «اِنعِقاد لِسان» به معنای «گره خوردن زبان» است و مترجم این کنایه را با یک تعبیر صحیح و با روش معادل کارکردی ترجمه کرده است.

* اِنعَقَدَ لِسانَه: زبانش بند آمد (ناظمیان، 1394: 83).

کنایۀ فارسی: «مدت ها زمان برد تا قفل زبانم باز شود» (ملاحسنی، 1396: 62)

ترجمۀ عربی: «و‌ مَرّت مدة طویلة حتّی اِنطَلَقَ لسانی مَعَه» (حجازی، 2018: 66)

زبان کسی باز شدن: آغاز سخن گفتن کردن (نجفی، 1378: 807)؛ «باز شدن قفل زبان» کنایه از سخن گفتن پس از مدتی طولانی است و مترجم با مدد جستن از روش دوم ترجمۀ کنایه‌ها -معادلی مشابه در عربی- برای این اصطلاح انتخاب کرده است. «اِنطِلاق» به معنای «رها شدن و آزاد شدن» است.

* انطلق لسانه: زبانش باز شد، به حرف آمد (ناظمیان، 1394: 83).

کنایۀ فارسی: «چشم‌هایم روی صفحه موبایل قفل شده بود» (ملاحسنی، 1396: 289)

ترجمۀ عربی: «حملتُ الهاتف بیَدی و تَسَمّرَت عَینای علَی شّاشته» (حجازی، 2018: 252)

قفل شدن به معنای ثابت ماندن و قفل شدن چشم، کنایه از خیره شدن به جایی و چشم برنداشتن است، معادلی هم که مترجم انتخاب کرده در معنای میخکوب شدن بوده و به این معنا نزدیک است (آذرنوش، 1396: 472).

کنایۀ فارسی: «بعضی رفتارها در خانه برایش ملکه شده بود” (ملاحسنی، 1396: 230:1396)

ترجمۀ عربی: «وکانت بعضُ التَّصَرُفات فی البَیت صارَت عندَه مَلَکَة» (حجازی، 2018: 204)

ملکه شدن کنایه از نهادینه شدن یک صفت در وجود انسان است که به نظر می‎رسد از زبان عربی وارد فارسی شده است.

* المَلکَة: صفة راسخة فی النّفس (مَجانِی الطُّلّاب: 799).

کنایۀ فارسی: «چی گفته که از خنده غش کردی؟» (ملاحسنی، 1396: 162)

ترجمۀ عربی: «ماذا قالَ حتّی أُغمِیَ علیکَ هکذا مِنَ الضَّحَکِ؟» (حجازی، 2018: 148)

از خنده غش کردن کنایه از خنده بسیار دارد و معادل کارکردی انتخاب شده صحیح است. این اصطلاح معادل کارکردی دیگری هم در عربی دارد: «مات مِنَ الضَّحَک»: از خنده روده بر شد (ناظمیان، 1394: 354).

کنایۀ فارسی: «ما هم که این وسط کشک!» (ملاحسنی، 1396: 257)

ترجمۀ عربی: «و أنا لا قیمة لِرَأیی» (حجازی، 2018: 226)

کشک در فرهنگ عامیانه به معنای بیهوده و بی‌نتیجه است (نجفی، 1378: 1155) و این اصطلاح، کنایه از دخل نداشتن در کاری یا چیزی است. در این نمونه نیز از شیوۀ سوم ترجمۀ امثال استفاده و اصطلاح شرح داده شده است، اما معادل‌های کارکردی آن در عربی این تعابیر است: یکی «لا محلَّ لَهُ مِنَ الإعرابِ« (اصل این مثل عربی است، اما ترجمۀ آن در فارسی استعمال فراوان دارد) و دیگری « حَرفٌ لا یُقرَأ»: محلی از اعراب ندارد، بود و نبودش یکی است (ناظمیان، 1394: 139).

ترجمۀ پیشنهادی: و أنا هُنا حَرفٌ لا یُقرَأ.

کنایۀ فارسی: «بی خیال فرزانه» (ملاحسنی، 1396: 178)

ترجمۀ عربی: «اُترُک ذلک» (حجازی، 2018: 160)

معادل کارکردی دقیق این اصطلاح در زبان عربی این است: «تَرَکَه و شَأنَه»: او را به حال خود گذاشت (ناظمیان، 1393: 114).

ترجمۀ پیشنهادی: أُترُکوا فرزانة و شَأنَها.

کنایۀ فارسی: «اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم» (ملاحسنی، 1396: 279)

ترجمۀ عربی: «و إن سَمِعوا صَوتی سَأذوبُ خَجِلاً» (همان: 243)

این اصطلاح، کنایه از شرم بسیار دارد و در عربی نیز معادل کارکردی آن کاملاً شبیه فارسی است.

کنایۀ فارسی: «نمی دانستم با خودم چند چندم» (همان: 109)

ترجمۀ عربی: «لَم أعُد أدرِی ما أفعَل؟» (حجازی، 2018: 104)

با خود چند، چند بودن، کنایه از بلاتکلیفی و سر در گم بودن است، اما مترجم معنا و مفهوم آن را به درستی شرح نداده است.

ترجمۀ پیشنهادی: تَحیّرتُ فی أمرِی.

تَحیّر فی أمره: سر در گم شد (آذرنوش، 1396: 239).

کنایۀ فارسی: «قول بده شما هم زیادی هوایی نشی!» (ملاحسنی، 1396: 43)

ترجمۀ عربی: «عُدنِی أن لا تُغالِی فی تَوَقُّعاتِک» (حجازی، 2018: 49)

«هوایی» آنکه دستخوش هوا و هوس تازه قرار گیرد و آرامش خود را از دست بدهد (نجفی، 1378: 1495). هوایی شدن نیز کنایه از «هوس چیزی را در سر داشتن» است. مترجم معنا و مفهوم اصطلاح «هوایی نشى!»را درک نکرده و در نتیجه این اصطلاح در متن مقصد به درستی معادل‌یابی نشده است.

ترجمۀ پیشنهادی: عُدنِی أن لا تَتوقُ لَه.

تاق/ یتوق: هوس داشتن، میل داشتن، اشتیاق داشتن نسبت به چیزی (آذرنوش، 1396: 101).

کنایۀ فارسی: «یکی از پرستارها به من گفت: شما دیگه شور عاشقی رو در آوردین» (ملاحسنی، 1396: 87)

ترجمۀ عربی: «قالَت إحداهُنَّ لِی: هُو إذَن حَماسُ الحُبّ» (حجازی، 2018: 28)

معنای واژه «حماس» در فرهنگ معاصر «شدت» و «اوج» (قیّم، 1397: 421) و در فرهنگ آذرنوش «شور و شوق»، «اشتیاق شدید» و «تعصب و غیرت» است (آذرنوش، 1396: 221) که معادل فرهنگی «شور» در فارسی بوده و دقیقاً همانند آن هم معنای مثبت و هم منفی دارد. شور: حَماس، عاطفة شدیدة (عبّاس، 2020)؛ در نتیجه مترجم مفهوم اصطلاح «شورش را در آورده‌اید»را به درستی ترجمه کرده است.

کنایۀ فارسی: «شیطنتش گل کرد» (ملاحسنی، 1396: 272)

ترجمۀ عربی: «بَرَزَت شِقاوَةُ حمید» (حجازی، 2018: 237)

مترجم این اصطلاح را به درستی معنا کرده، اما شِقاوَة در زبان فصیح مترادف شیطنت نبوده و در لهجه کاربرد دارد. «ایذاء»، «مُشاکَسَة» و «مُشاغَبَة» معادل‎ واژه «شیطنت» در زبان عربی فصیح هستند.

کنایۀ فارسی: «پلک روی هم نگذاشت» (ملاحسنی، 1396: 86)

ترجمۀ عربی: «لَم یَغمِض لَهُ جِفنٌ» (حجازی، 2018: 85)

* لَم یَغمِض لَهُ جِفنٌ: پلک هایش روی هم نرفت (ناظمیان، 1393: 342)

معادل کارکردی این اصطلاح در عربی دقیقاً مانند فارسی است، اما معادل‎های کارکردی دیگری هم در عربی برای این اصطلاح وجود دارد که در ذیل ذکر می­شود. همچنین جملات مشابه که در قسمت‎های مختلف کتاب تذکّری به چشم می‎خورد به این صورت هستند:

* نَدَّ النومُ عن أجفانِی: چشمم به خواب نرفت، خواب از چشمم پرید (میرزایی، 1394: 249)

* لایَعرفُ النُّعاسُ إلی أجفانِی سَبیلاً: خواب به چشم من راه ندارد (فکری، 1388: 359) 

* لَم یَزَر النَّومُ عَینِی (حجازی، 2018: 222)

* طارَ النَّومُ مِن عُیونی (همان: 246).

کنایۀ فارسی: «داخل حیاط کنار باغچه چانه هر دوی ما گرم شده بود» (ملاحسنی، 1396: 65)

ترجمۀ عربی: «و داخلَ فناءِ الدّار قربَ الزُّهورِ کانَ کِلانَا یَشعُرَ بِالحَماسِ» (حجازی، 2018: 68)

«گرم شدن چانه» کنایه از طولانی شدن گپ‌وگفت است و مترجم که معنای این اصطلاح را متوجه نشده، نتوانسته است از عهده ترجمه آن به درستی برآید.

ترجمۀ پیشنهادی: و داخل فناء الدّار قرب الزّهور حَمِیَ الحوار بیننا (عبّاس، 2020).

 

نتیجه‌گیری

معادل‌یابی از ارکان اساسی ترجمه محسوب می‌شود. ترجمۀ یک متن ادبی برای آنکه بتواند گویا و رسا، باورپذیر و قابل ادراک و احساس باشد باید از معادل‎هایی بهره برده باشد که نه تنها منتقل‌کننده عناصر فرهنگی و حاوی پیام‌های موجود در بافت متن اصلی باشد، بلکه بتواند همان تأثیری را در خواننده ایجاد کند که متن مبدأ در خوانندگان خود برانگیخته است. در ترجمۀ آثار ارزشی همچون کتاب‌های ادبیات پایداری این مهم بیشتر جلوه­گر می‎شود. در این میان ترجمۀ درست کنایه‎های فارسی که دنیایی از معانی پیدا و پنهان را در خود دارند، ضرورتی انکارناپذیر است و با وجود اشتراکات فرهنگی بسیار میان فرهنگ کشورهای اسلامی، توضیح برخی از عناصر فرهنگی لازم به نظر می‎‌رسد.

در ترجمۀ قصه‎هایی که به وضوح رنگ و بوی فرهنگی دارند، مترجم همواره با چالش‎هایی روبه‌رو است که از مهم‌ترین آن‌ها شیوۀ ترجمه عناصری است که خاص فرهنگ زبان مبدأ است. او مدام بر سر این دو راهی است که معادل‏هایی مشابه با این اصطلاحات را از میان انبوه تعابیر موجود در زبان مقصد صید کند. در این رهگذر، مشکل در مواجهه با آن دسته از عناصر و مفاهیم فرهنگی که معادل صفر نامیده می‌شوند، دو چندان می‎شود؛ معادل‎هایی که در زبان و فرهنگ مقصد وجود ندارند یا مخاطب زبان مقصد برداشت متفاوتی از آن‌ها دارد و او ناگزیر است آن‌ها را برای خواننده شرح دهد.

با استخراج نمونه‌های متعدد از ضرب‌المثل‏ها و کنایه‎های کتاب «یادت باشد» و تطبیق با ترجمه عربی آن «تَذَکَّرِی» و سپس تحلیل و مطالعه آن‌ها بر مبنای الگوی نظری نیومارک، این نتایج به دست آمد:

1- به علت قرابت‌های فرهنگی، تعداد قابل توجهی از کنایات و ضرب‌المثل‎ها در عربی، دارای معادل کارکردی دقیق بوده که در ترجمه از آن‌ها استفاده شده است. باوجود اینکه برخی ضرب‌المثل‎ها و کنایه‏ها دارای معادل کارکردی هستند، مترجم به دلیل عدم اطلاع و یا عدم دقت در این موضوع، آن‌ها را به شیوه تحت‌اللفظی ترجمه کرده و این امر او را در قید و بند زبان مبدأ قرار داده است. وی همچنین برای دو مورد از ضرب‌المثل‎ها با بهره­گیری از شیوه یادداشت‌نویسی و اضافات، توضیحاتی در پانوشت آورده است که ارتباطی با معنای ضرب‌المثل ندارد؛ گاهی معنای ضرب‌المثل یا کنایه به خوبی درک نشده و در نتیجه معادلی اشتباه در متن وارد شده و گاهی هم ترجمه تحت‌اللفظی ذهن خواننده را کاملاً به سوی فضایی متفاوت سوق داده است. در پاسخ به سوال اول می‌توان گفت، روشی که بیش از همه از سوی مترجم مورد اقبال واقع شده، ترجمۀ معنایی است. از آنجا که در ترجمۀ این اثر، معادل‎های کارکردی فراوانی برای انتقال مفاهیم موجود در متن زبان مبدأ استفاده شده و نیز در موارد متعدد ترجمۀ معنایی، مفهوم را منتقل کرده؛ بنابراین پاسخ به سوال دوم پژوهش مثبت بوده و مترجم به میزان بالایی در رساندن پیام متن اصلی به خواننده عرب‌زبان موفق بوده است.

 

 

 



[1]- Yule

[2]- Peter Newmark

[3]- Functional Equivalent

[4]- Couplet

[5]- Transpositions

[6]- Compensation

[7]- Notes, Additions, Glosses

[8] - حبرٌ عَلَی وَرَقٍ به تنهایی در عربی اصطلاح است.

القرآن‌الکریم.
اصغری، جواد. (1395). رهیافتی نو بر ترجمه از زبان عربی. تهران: سازمان جهاد دانشگاهی.
آذرنوش، آذرتاش. (1396). فرهنگ معاصر عربی- فارسی. تهران: نشر نی.
تفتازانی، مسعود بن عمر. (1370). مختصر المعانی. قم: انتشارات دار الفکر.
خزاعی فرید، علی. (1393). «تعادل زیباشناختی در ترجمه متون ادبی از منظر زیبایی شناسی دریافت». مطالعات زبان و ترجمه. د 47. ش4. صص 96-90.
سعیدیان، اسماعیل. (1387). اصول و روش کاربردی.تهران: نشر رهنما.
صفوی،کوروش. (1370). «شیوۀ نقد ترجمه». هنر و معماری کلک. ش 24 و 23. صص 125-124.
طهماسبی، عدنان و سیدعلاء نقی‎زاده. (1392). ورشة التّعریب. چ 2. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
عبّاس، د. دلال. (2020)، دست نوشته‌ها، ارسال شده از طریق شبکه اجتماعی واتس‌اپ.
فکری، مسعود. (1387). قاموس ندی الحیاة عربی عربی (عربی­- فارسی). تهران: انتشارات کانون زبان ایران.
قیم، عبدالنّبی. (1397). فرهنگ معاصر (عربی- فارسی). چ 13. تهران: انتشارات فرهنگ معاصر.
کیادربندسری، فاطمه و حامد صدقی. (1396). «چگونگی ترجمه‌پذیری عنصر فرهنگی نهادها، آداب و رسوم، جریانات و مفاهیم در ترجمه‌‌های عربی با تکیه بر چارچوب نظریه نیومارک». مجلۀ ادب عربی. س 9. ش 2. صص 72-55.
مجانی الطّلاب. (2007). معجم لغوی عربی. ط 2. بیروت: منشورات دار المجانی.
مشیری، مهشید. (1374). فرهنگ فشرده زبان فارسی؛ الفبایی قیاسی. چ 2. تهران: انتشارات البرز.
معروف، یحیی. (1395). فن ترجمۀ اصول نظری وعملی ترجمه از عربی فارسی (فارسی- عربی). تهران: انتشارات سمت.
ملاحسنی، محمدرسول. (1396). تَذَکَّرِی. ترجمۀ شمس حجازی. ط 1. بیروت: دار الحضارة الاسلامیة.
ــــــــــــــــــــــــــــ . (1396). یادت باشد. چ 20. قم: انتشارات شهید کاظمی.
میرزایی، نجفعلی. (1394). فرهنگ اصطلاحات معاصر عربی فارسی. چ 3. تهران: انتشارات فرهنگ معاصر.
ناظمیان، رضا. (1395). فرهنگ امثال و تعابیر عربی فارسی. چ 1. تهران: مؤسسه فرهنگ معاصر.
نجفی، ابوالحسن. (1378). فرهنگ فارسی عامیانه. تهران: انتشارات نیلوفر.
نهج البلاغة. (1381). ترجمۀ محمد دشتی. چ 4. قم: انتشارات لاهیجی.
نیازی، شهریار و حافظ نصیری. (1388). «عنوان ارزش فرهنگی ترجمه ضرب‌المثل‎ها و کنایات(عربی- فارسی)». دو فصلنامه علمی پژوهشی زبان پژوهی دانشگاه الزهراء. س 1. ش 1. ص 184-167.
نیومارک، پیتر. (2006). الجامع فی الترجمة. ترجمۀ حسن غزاله. ط 1. بیروت: دار المکتبة الهلال.
ـــــــــــــــــ . (1988). دورۀ آموزش فنون ترجمه. ترجمۀ فهیم و سبزیان (1372). تهران: رهنما.
یول، جورج. (1395). کاربرد شناسی زبان. ترجمۀ محمد عموزاده مهدیرجی و منوچهر توانگر. چ 7. تهران: انتشارات سمت.