Document Type : Research Paper

Author

Assistant Professor of Arabic Language and Literature, Persian Gulf University, Bushehr, Iran,

Abstract

Iḥsān Abbās (1920-2003), Palestinian literary scholar, critic, editor, translator and historian, was a renowned and unique scholar in the contemporary era. He produced various valuable works including translation, editing and literary criticism. One of his critical works is Trends in Contemporary Arabic Poetry. Since its first publication in 1977, this book has been a reputable source in the field of contemporary Arabic poetry criticism, especially the poems of pioneering poets. This book has eight chapters and one appendix. Those eight chapters deal with the criticism of contemporary Arabic poetry. That appendix contains some poems which were examined in the eight chapters. This book was translated into Persian by Habib Allāh Abbāsi with a preface and footnotes in 2005. This translation is a hasty, confused and full of obvious faults and errors including neglecting Arabic grammar, mistranslating words, terms and sentences, neglecting context, register and subject and leaving out parts of the book. The method that is used to analyze this translation is a contrastive approach. What will be studied in this paper is only the tip of the iceberg. In other words, errors in the translated text, especially in the prose parts of the book, show us that they are not in many cases in harmony with the original Arabic text but are in total contrast with it. The errors in this translation are to such an extent that retranslation or at least a total revised edition is an inevitable necessity.

 

Keywords

هر تحولی از جمله تحولات فرهنگی و ادبی در هر جامعة بشری از راه اندیشه حاصل می‌شود. سرچشمة اندیشه‌‌ها یا پژوهش‌ها و تألیفات است یا ترجمة آثار صاحبانِ اندیشه (آذرنگ، 1394: 11). ترجمه‌ دریچه‌ای است گشوده روی جهانی نو و از مهم‌ترین ابزارهای تبادلات فکری و تحولات فرهنگی میانِ مردمانِ ناهمزبان است. از این رو، «ترجمه در نوسازی فرهنگ ما در طول یکی دو قرن گذشته و در پردازش شکلی که این فرهنگ اینک به خود گرفته سهمِ بسزایی داشته است» (حق‌شناس، 1377: 49) و نقش بارز و پیش برنده‌اش در سیرِ تجدد و تحولات ادبیِ ایران از قرن نوزدهم به این سو انکارناپذیر است (کریمی حکاک، 1389: 262-259). علاوه بر این، در اهمیت ترجمه در قلمرو ادبیات همین بس که طریقی نو که در قرن بیستم روی شعر فارسی و عربی گشوده شد، تابعی از متغیر ترجمه در این دو زبان بود (شفیعی‌کدکنی، 1387: 14). باری، ترجمه در ایران که در دوره‌‌های متفاوت از روزگارانِ دیرین تا عصر حاضر شاهد جنبش‌های مختلف بوده است (آذرنگ، 1394: 16-11).        

امروزه با وجودِ بد و خوب‌های‌ بسیار یکی از دوره‌های بالندگی و شکوفایی خود را می‌گذراند. در این چند دهه، آثار فراوان ادبی و نقدی از زبان‌های مختلف از جمله از زبان عربی به فارسی ترجمه شده است. کتاب اتّجاهات الشعر العربی المعاصر اثر احسان عبّاس از جملة آن‌ها است، کتابی موجز در قلمرو شعر معاصر عربی. پرسش این است که برگردانِ این کتاب تا چه میزان در خورِ اعتماد و سازگار با متن اصلی است و چه اشکالاتی برآن وارد است؟ اساسِ این نوشتارِ مقابله‌ای بر این فرض است که ترجمة کتابِ اتجاهات‌ کاستی‌ها و لغزش‌‌های پرشماری دارد و بسا که خواننده در مواردی نه اندک، مطالبی یکسر متفاوت با متن مبدأ می‌خواند و ناچار از درک و دریافتِ درستِ فحوای کتاب بی‌نصیب می‌ماند.

 

1. احسان عبّاس و کتاب اتجاهات در نگاهی گذرا

احسان عبّاس (1920-2003م) زادة فلسطین و بزرگ شدة آنجا بود. او با یادگار نهادن ده‌ها کتاب گرانمایه و صدها مقالة پرمایه که حاکی از کمال فضل و وسعت دانش اوست، قدری بلند دارد و ذکری جمیل. این دانشمندِ بسیاردان، در قلمرو تحقیقات و مطالعات ادبی، یگانة روزگار خود بود؛ سخن‌سنج بود و تاریخ‌نگار و مصحح و مترجم و نیز بهره‌مند از هنر شاعری. کارنامة علمیِ‌ درخشان و ماندگار و عالم پسندش از تصحیح، ترجمه، نقد و تاریخ، چندان پر برگ و بار است که برشمردن آن‌ همه آثار در این‌جا خود فهرستی بلند و مفصّل پدید می‌آورد که بیرون از این پژوهش است. آثار وی در بین اهل تحقیق چون کاغذ زر حسن قبول دارد. «پس از طه حسین، اوست که در جهان عرب، زبانزدِ دانش‌پژوهان ادبیات عربی است» ((Meisami,1998: 2.

احسان عبّاس، ناقدی بصیر، نکته‌یاب، ژرف‌نگر، باریک‌بین و منصف بود. هم تاریخ نقد ادبی نوشت و هم نقدهایی در حوزة آثار منثور و منظوم عربی. هم آثار نویسندگان و شاعران قدیم را نقد کرد و هم از آنِ معاصران را. از جمله آثار نقدیِ وی چنان که اشاره شد کتاب اتّجاهات الشعر العربی المعاصر است که البته این کتاب برای شناساندنِ مرتبتِ بلندِ او به منزلة نشان دادنِ کوهی است به مویی. این کتابِ اتّجاهات که به سال 1977م نوشته شده، هشت فصلِ کم‌برگ دارد و پیوستی کم‌برگ‌تر که در مجموع، 227 صفحه -بر اساسِ چاپِ دار الشروق- است. حبیب‌الله عبّاسی آن را با عنوان رویکردها‌ی شعر معاصر عرب به فارسی برگردانده و انتشارات سخن در سال 1384ش منتشرش کرده است. خطوط اصلی کتاب به اجمالی فهرست‌وار از این قرار است:فصل اول، «نگاه تاریخی کوتاهی» است به آرای مخالفان و موافقان شعر نو و بسترها و عوامل شکل‌گیری این نوع شعر و جایگاه آن با تمرکز بر آراء نازک الملائکه و ادونیس. فصل دوم،در باب «تجربه‌های نخستینی» است که آن‌ها را به باور نویسنده باید آغازگاهِ شعرِ نو ِعربی دانست. در فصل سوم، «عواملی که رویکردهای شعری را مشخص می‌کند» به اختصار بررسی شده‌‌اند. فصل چهارم دربارة «زمان» در شعرِ نو است. فصل پنجم، بررسیِ نگاهِ شاعرانِ نوپرداز به مقولة «شهر» است. فصل ششم، بررسیِ نظرگاهِ شاعران دربارة «سنّت» و چند و چونِ کاربستِ آن در شعرِ شاعرانِ نوگرا است. فصل هفتم، فصلِ «عشق» است و جایگاه آن در شعرِ نو. فصل هشتم در بابِ «جامعه» است. بخشِ پیوستِ کتاب، ویژة اشعاری است که نمونه‌هایی از آن‌ها در فصولِ هشت‌گانة کتاب، تحلیل و بررسی شده‌ ‌است.

 

2. اهمیت کتاب و پیشینة پژوهش

این کتابِ کم برگ و پربار از کتاب‌های سودمند و روشنگری است که در قلمرو شعر معاصر عربی نوشته شده است. آن‌چه بر قدر و قیمت کتاب می‌افزاید، تصنیف آن به خامة دانشوری است نامور و بسیاردان که به گواهی آثار مفصل و مایه‌ورش احاطة گسترده و عمیقی به ادبیات عربی از آغاز تا عصر حاضر داشت. این کتاب از زمان چاپِ نخست تاکنون، همواره از منابع تحلیلی معتبر و موثّق برایِ پژوهشگران در قلمرو شعر معاصر بوده است. نظر به ارزشِ کتاب، برگردانِ آن به زبان فارسی گامی ارزشمند است که برداشته شده؛ هر چند بهتر از این باید. در ارتباط با نقدِ این ترجمه تا آنجا که نگارنده می‌داند تاکنون پژوهشی انجام نشده است.  

 

3. گذری بر ترجمة کتاب و روش بررسی و نقد آن

«اگر ترجمه را به صورت برگردان نوشته یا گفته‌ای از یک زبان به عنوان زبان مبدأ به زبان دیگر یا زبان مقصد تعریف کنیم، مطلوب‌ترین نوع این برگردان زمانی تحقق می‌یابد که تأثیر آن نوشته یا گفته در خواننده یا شنوندة زبان مبدأ به خواننده یا شنوندة زبان مقصد نیز منتقل شود» (صفوی، 1388: 8). با توجه به تعریف مشروط صفوی و سخن جی .سی .کتفورد[1] (1917 – 2009م) زبان شناسِ انگلیسی که «مسألة محوریِ کنشِ عملیِ ترجمه پیدا کردنِ معادل‌های زبانِ مقصد است» (خان جان، 1394: 85) و نظر به سخن جولیان هاوس[2] زبان‌شناس و ترجمۀ پژوه آلمانی که «ترجمه می‌باید واجد نقشی معادل نقش متن مبدأ باشد» (خان جان، 1394: 83)، ذیل پرسش‌ مقدمه به نحوی دیگر این پرسش مطرح می‌شود که آیا ترجمة کتاب اتجاهات در انتقال معنی ترجمه‌ای بسنده و وفادار به متن مبدأ است؟ همچنین از آن‌جا که ترجمه باید انعکاسی واقعی از اثر اصلی باشد (حیدری، 1398: 169)، عناصر متنیِ این ترجمه چگونه به زبان مقصد منتقل شده است؟

مقایسة ترجمه و متن عربی نشان از خطاها و کاستی‌هایی دارد که گسترة آن‌ها بیش و کم از آغاز تا پایان کتاب است. اگر از تعبیرِ پُل گرایس[3] (1913– 1988م) فیلسوف تحلیلِ زبان انگلیسی وام بگیریم، خواننده در این ترجمه به لحاظ کمیّت[4] و کیفیّت[5] و ربط[6] و شیوة بیان[7] (صلح‌جو، 1377: 18-17) با خبط و خطاهایی مواجه می‌شود. به عبارت دیگر، مطالب این ترجمه به لحاظ کمّیت و کیفیّتِ مطالب و نامرتبط بودن با متن اصلی و شیوة ناسختة بیانِ آ‌ن‌ها، گاه کمتر و گاه بیشتر، اما به طور مستمر از ابتدا تا انتها ایرادهایِ بارزی دارد. این خطاها، اغلب از این قرارند: ترجمة نادرستِ واژه‌ها و جمله‌ها، فروگذاردنِ بخش‌هایی از متن کتاب، نادیده‌گرفتنِ دستور زبان عربی، توجه نکردن به فحوای متن و سیاق بحث. در بیشتر موارد این ایرادها در یک جمله یا بند، آن چنان انباشته‌ و در هم تنیده‌‌‌‌اند که جدا کردنِ آن‌ها سخت دشوار است و به علت انباشتِ لغزش‌ها در یک جمله یا بند به تکرارِ عبارات و درازیِ سخن می‌انجامد. به موجب همین انباشت و درهم‌تنیدگی، لغزش‌های ترجمه در دو بخش بررسی و نقد می‌شود: یکی بخشِ نثر کتاب که پُربرگ‌ترین بخشِ کتاب است و دیگر بخشِ اشعارِ کتاب که نسبت به بخشِ نثر، حجم کمی دارد.

از آن رو که «فرآیند ترجمه در قلمرو زبان‌شناسی مقابله‌ای قرار می‌گیرد» (لطفی‌پور ساعدی، 1394: 75) و در این نوع زبان‌شناسی « نظام دو زبان متفاوت با هم سنجیده شده و همانندی‌ها و ناهمانندی‌های آن‌ها توصیف می‌شود» (Munday, 2016: 15-74).

اساسِ این نوشتار رویکردِ مقابله‌ای[8] است؛ رویکردی که «امکان تحلیلِ ویژگی‌های زبانی- موقعیتیِ متون مبدأ و مقصد، مقابلة دو متن و در نهایت ارزیابی میزان تطابقِ نسبیِ آن‌ها را مهیّا می‌سازد» (خان‌جان، 1394: 82؛ حیدری، 1398: 190 و سیّدان، 1395: 89). در چارچوبِ همین رویکرد، تمامیِ نمونه‌هایِ منتخب یک به یک با متن عربی مقابله و ارزیابی می‌شود. آن‌گاه نگارنده از هر متن بررسی شده تا حد مقدور ترجمه‌ای اگر نه در حدّ کمالِ مطلوب، دست کم وفادار به متن اصلی به دست می‌دهد. نگارنده، بی‌هیچ داعیه، نقدها و ترجمه‌های پیشنهادی خود را عاری از کاستی و خالی از خلل نمی‌داند. گفتنی است آن‌چه در این نوشتار به دور از پسند و ناپسندِ ذوقی نگارنده، مقابله و بررسی می‌شود، اشتباهات مسلّمی است که به موجب آن‌ها‌ برگردانِ فارسی در مواردی بسیار از متن اصلی دورِ دور افتاده است. در این‌جا دور از مروت است اگر نگارنده قدرِ مترجم کتاب را به پاسِ کارنامه‌اش خاصه در قلمروِ ترجمه نداند و ارج‌گذارِ او نباشد. همچنین باید انصاف داد که مقدمة مترجم و پانوشته‌های وی کاری است مفید و نیکو برای خواننده، خاصه خوانندة ناآشنا یا کم‌آشنا با شعر معاصر عربی جهت فهمِ اشاراتِ کتاب؛ هرچند لغزش‌هایی نیز در این پانوشته‌ها وجود دارد که البته سخت نادرند و بر نادر هم حکم نتوان کرد.

 

4. نقد و بررسی ترجمة نثر کتاب رویکردها

متن عربی: إذا کانَ هذا الخَطأُ المَنهَجِیُّ أَو ذاکَ سِمَةً للدِّراساتِ الأکادیمیّةِ، فمِنَ العَیْبِ أَنْ تَدَّعی لِنَفْسِها أَنَّها دِراساتٌ أکادیمیّةٌ حقّاً، إِذْ أَوَّلُ مَا یَتَطلَّبُه المرءُ فی تلکَ الدِّراساتِ أَنْ تَکونَ مَناهِجُها سَدیدةً بارِئَةً مِنَ الخَطَأ (عبّاس، 1992: 7).

ترجمه: وقتی ایراد روشی را ویژگی پژوهش‌های آکادمیک می‌دانی، پس چرا بر این نوع تحقیقات عیب می‌گیری؟ اگرچه اولین چیزی که خواننده در این نوع تحقیقات طلب می‌کند، آن است که عیب روشی نداشته باشد (عبّاس، 1384: 42).

نقد و بررسی: در متن عربی نه پرسشی مطرح است و نه عیب گرفتنی و نه حتی فعل مضارع مخاطبی. آ‌ن‌چه در متن عربی آمده در حقیقت پاسخی است که نویسنده به یکی از منتقدان کتاب خود می‌دهد. آن منتقد معتقد است که خطای روش‌شناسی ویژگی و مشخصة بیشینة پژوهش‌های دانشگاهی است. نویسندة کتاب در پاسخ می‌گوید اگر این سخن درست باشد، عیب و ایراد به آن پژوهش‌هایی برمی‌گردد که دعویِ آکادمیک بودن دارند؛ زیرا نخستین چیزی که خواننده از آن دست پژوهش‌ها توقع دارد این است که روش‌هایی درست و بی‌خطا داشته باشند. نکتة دیگر این‌که «إذ» که حرف تعلیل است و به معنای «زیرا»، به حرفِ ربطِ مرکّبِ «اگرچه» معنا شده است.

ترجمۀ پیشنهادی: اگر این یا آن خطای روش‌شناسی، مشخصۀ پژوهش‌های آکادمیک باشد، شایسته نیست آن‌گونه پژوهش‌ها دعویِ آکادمیک بودن کنند؛ زیرا نخستین چیزی که انسان در آن پژوهش‌ها دنبال می‌کند، داشتن روش‌هایی استوار و بی‌خطاست.

متن عربی: إِنّ کَونی أکادیمیاً فی المِهْنةِ وَفی تَعلیمِ طُلّابی کَیْفَ یَکونُ المَنْهَجُ العِلْمیُّ الصّحیحُ، لا یَعْنِی أنَّنی «أکادیمیٌّ» فی المَوْقفِ النَّقدیِّ. أمّا اتّهامِی بِالعَجزِ عَن إِتقانِ مَنهَجِ الدِّراسةِ فإنّهُ یَعْنی أَنَّنی لَمْ أُفِدْ کثیراً مِنْ خِبرَتیَ الطَویلةِ فی تَدریسِ المَنْهَجِ، بلْ لعلَّهُ قَدْ یُوحِی أَنَّنی ضَلَّلتُ عَلَى مَدَى ثَلاثینَ سنةً أو تَزیدُ عَشَراتِ الطُّلاّبِ کُنتُ أُدَرِّبُهُم عَلَى کِتابةِ البُحوثِ، وأُشْرِفُ علَى رَسائلِهِم الجامِعیّةِ وأُناقِشُها بِإِخْلاصٍ وَلَیسَ رائِدِی فی ذلکَ سِوَى حقِّ المنهَجِ عَلیَّ (عبّاس، 1992: 7).

ترجمه: اگر چنین است باید یادآور شوم پیشة اصلی من در دانشگاه، آموزش روش تحقیق به دانشجویان است و بی‌شک از تجربه‌های بسیار خود در این کتاب بهره برده‌ام، چنان که به دانشجویانی که با من رساله‌های دانشگاهی داشته‌اند، بیشتر روش تحقیق یاد داده و بر آن تأکید کرده‌ام (عبّاس، 1384: 42).

نقد و بررسی: این ترجمه به تمامی دور از مقصود نویسندة کتاب است. گسترة این دوری و نادرستی از تلقّی کردنِ حرفِ تأکیدِ «إنّ» به عنوانِ «إنْ» شرطیه است تا حذفیاتِ نا به جا و بی توجهی به سیاق متن. مقابله دادنِ ترجمه با متن عربی گسترة این دوری و نادرستی را نیک نشان می‌دهد.

ترجمۀ پیشنهادی: این‌که من حرفة آکادمیک داشته باشم و به دانشجویان خود یاد بدهم روش درست علمی چگونه است، بدین معنا نیست که هنگامِ نقد کردن نیز آکادمیک باشم، اما متهم کردنِ من به ناتوانی در شیوة درستِ پژوهش معنایش این است که من از تجربة دور و درازِ تدریسِ روش طرفی نبسته‌ام؛ شاید هم پیامش این است که من مدت سی سال یا بیشتر ده‌ها دانشجویی را بیراه کردم که به آن‌ها نوشتنِ پژوهش ‌آموختم و راهنمای رساله‌هایشان بود‌م و صادقانه از آن رساله‌ها دفاع ‌کردم. پیشرو و راهنمایم در آن چنان موارد، حقی است که شیوة پژوهش بر گردنم دارد و بس.

متن عربی: هذا المَنْهَجُ لا تارِیخیٌّ أَیْ أَنَّهُ لا یَعْکِسُ حَقیقةَ الاتِّجاهاتِ الشِّعریَّةِ تلکَ الَّتی تُولَدُ فی التَّاریخِ بِوَصْفِهِ إِنتاجَ الحَیاةِ والأَفکارِ وَإِعادةَ إِنتاجِها (عبّاس، 1992: 7).

ترجمه: او فقط از منظر تاریخی جریان‌های شعر و آثار ادبی را که در طول تاریخ پدید آمده‌اند مورد بررسی قرار می‌دهد (عبّاس، 1384: 43).

نقد و بررسی: مضمونِ جملة «او... مورد بررسی قرار می‌دهد» در متن عربی وجود ندارد. در متن عربی نه شخص بررسی‌کننده‌ای وجود دارد و نه منظر تاریخی و یا آثار ادبی به چشم می‌خورد. نویسنده می‌خواهد بگوید این روش، غیرتاریخی است و انعکاس‌دهندة رویکردهای شعری نیست. وانگهی عبارت «إنتاج الحیاة والأفکار وإعادة إنتاجها» ترجمه نشده است.

ترجمۀ پیشنهادی: این روش، غیرتاریخی است؛ بدین معنا که حقیقتِ رویکردهای شعری را بازتاب نمی‌دهد، رویکردهایی که در تاریخ زاده می‌شوند و مایة زندگی و اندیشه‌ها و بازتولید آن‌هایند.

متن عربی: الأَخْذُ فیهِ تَحُولُ دُونَه أَسْبابٌ کَثیرةٌ، أَبْسَطُها أَنَّ الدَّواوینَ الشِّعرِیَّةَ الَّتی بَیَن یَدَیَّ لَیْسَتْ جَمیعاً تَحْمِلُ تاریخَ صُدورِهَا الأَوَّلِ أَوْ تَواریخَ القَصائدِ (عبّاس، 1992: 49).

ترجمه: در این‌جا به تحولی می‌پردازیم که عوامل و دلایل بسیاری در آن دخیل بودند. گسترده‌ترین آن‌ها این است که دفترهای شعری که پیش روی من است، نه تاریخ چاپ نخست‌ آن‌ها مشخص است و نه تاریخ دقیق همة سروده‌ها (عبّاس، 1384: 115).

نقد و بررسی: در این ترجمه، فعل «تَحُولُ» که با «دون» به معنای «مانع چیزی شدن» است به معنای تحوّل تلقی شده که نادرست است. واژة «أبسط» نیز که معنای «ساده‌ترین» می‌دهد به معنای «گسترده‌ترین» انگاشته شده که این نیز نادرست است و با متن تناسبی ندارد. وانگهی نویسندة کتاب نگفته هیچ‌کدام از دیوان‌ها، تاریخِ چاپِ نخست و تاریخِ سروده شدن ندارند، بلکه مقصود وی این است که شماری از آن‌ها تاریخ چاپ و تاریخ سرایش دارند و شماری نیز ندارند. در متن هیچ سخنی از دقت نیست. بنابراین، آوردنِ واژة «دقیق» در ترجمه از سرِ بی‌دقتی است؛ زیرا واژة «دقیق» این معنا را می‌رساند که همة سروده‌ها تاریخ دارند، اما تاریخشان دقیق نیست در صورتی که چنین چیزی گفته نشده است.

ترجمۀ پیشنهادی: علت‌های بسیار، مانع پرداختن به آن [ تاریخ ] است، ساده‌ترینِ آن‌ها دیوان‌هایی است که پیش روی من است. این دواوین این‌گونه نیست که جملگی تاریخ چاپ نخست داشته باشند یا تمامیِ شعرهای آن‌ها تاریخ سرایش داشته باشند.

متن عربی: کیفَ فَعَلَتْ کُلُ هذهِ فی تَوجیهِ الشِّعرِ... وَفَعَلَتْ... وَفَعَلَتْ ...مِمَّا لا قِبَلَ لهذهِ اللَّمْحَةِ القَصیرَةِ بِتَصویرِه (عبّاس، 1992: 50).

ترجمه: این همه در توجیه شعر چگونه عمل کرد... و چنین و چنان کرد در قلمروهایی که پیش از این کمتر به آن‌ها توجه می‌شد (عبّاس، 1384: 118).

نقد و بررسی: در این نمونه لغزش اول در واژة «توجیه» نهفته است. روشن است که واژة توجیه امروزه در فارسی به معنایی به‌کار می‌رود که هرگز در عربی چنین کاربردی نداشته و ندارد؛ در فارسی به معنای «توضیح و تفسیر و علت آوردن برای درست جلوه دادن کاری و رفتاری» است (انوری، 1382: 3 ذیل سرواژة توجیه)، اما در عربی معناهایی از قبیل «روی آوردن به... و فرستادن به....» (آذرنوش، 1379: 374 ذیل سرواژة وجه) دارد. آن‌چه را در فارسی امروزه توجیه و توجیه کردن می‌گویند، برابرنهادِ آن در عربی «تبریر» است. دیگر این‌که واژة «قِبَل»، «قَبْل» خوانده شده و همین موجب شده ترجمة عبارت، نادرست از کار درآید. «قِبَل» در این‌جا به معنای توانایی و قدرت است و عبارتی چون «لا قِبَل له به»، معنایی در این حدود دارد: آن کار در حوصله و توان او نیست (همان: 526 ذیل سرواژة قبل). «لَمحه» نیز به معنای نگاه سریع و گذرا و کلی است (همان: 626 ذیل سرواژة لمح).

ترجمۀ پیشنهادی: اینها همه چگونه در رویکرد شعر عمل کردند؟ ...و پرسش‌هایی از این دست که ترسیم آن‌ها در این مجال کوتاه میسّر نیست.

متن عربی: فَإِذَا قُلْنا إِنَّ قَضیَّةَ تَحرُّرِالمرأَةِ لابُدَّ أَنْ تَکونَ ذاتَ أَثَرٍ فی رَسْمِ وُجْهَةٍ شِعریةٍ مَا، فَالفَرْضُ صَحیحٌ (عبّاس، 1992: 52).

ترجمه: مثلاً اگر بگوییم، بی‌شک مسألة آزادی زن در ترسیم جهت شعری ما تأثیرگذار بود، فرضی صحیح است (عبّاس، 1384: 122).

نقد و بررسی: در این ترجمه «ما» نکرة وصفیه سهوا «ما»ی فارسی انگاشته شده و «وجهة شعریة ما» به «جهت شعری ما» برگردانده شده. گفتنی است که واژة «مثلاً» نیز افزودة مترجم است و گمان نمی‌رود این افزوده ضرورتی داشته باشد.

ترجمۀ پیشنهادی: اگر بگوییم مسألة آزادی زن به ناگزیر در ترسیم رویکردی شعری اثر گذار بوده، فرضی درست است.

متن عربی: إنِّنی لَمْ أَکْتُبْ دِراسةً تَحلیلیةً عَنِ القَصیدتینِ، وإِنَّما أَوْرَدْتُهُما عَلى سَبیلِ التَّمثیلِ، وَلَوْ کانَ المَجالُ یَتَّسِعُ لِوَقْفِ الدَّارِسِ عِنْدَ کُلِّ کَلمَةٍ فیهِما، لَأَنَّها لَمْ تَأْتِ عَبَثاً. لِماذا الحَدیثُ عَنْ حِکمةِ الأَجْدادِ؟ (عبّاس، 1992: 55) 

ترجمه: من بررسی تحلیلی از این دو شعر نمی‌نویسم، بلکه این دو را به عنوان مثال نقل کردم. اگر محقق را مجال فراخی در باب هر کلمه از این دو شعر باشد، درمی‌یابد که چرا سخن از حکمت پدران است؟ (عبّاس، 1384: 128)

نقد و بررسی: این ترجمه چند ایراد دارد: نخست این‌‌‌که «لم أکتب» که معنای ماضی منفی ساده یعنی «ننوشتم» می‌دهد، به مضارع سادة منفی یعنی «نمی‌نویسم» ترجمه شده است. دو دیگر این که حرف شرط «لو» با «إن» شرطی خلط شده. پیداست که این دو با هم بسیار تفاوت دارند. «لو» شرطی امتناعی مختصِ گذشته‌ای است که دیگر امکان حصول آن نیست؛ اما «إِن» شرطی، مختصِ آینده‌ای محتمل الوقوع است. سدیگر این که متن نمی‌گوید اگر محقق مجال داشته باشد چراییِ سخن از حکمت پدران را درمی‌یابد. این‌جا هرگز سخن از دریافتن و درنیافتن نیست؛ بلکه سخن این است که اگر پژوهنده- که همان نویسنده یعنی احسان عبّاس است- مجال می‌داشت که تحلیلی دربارة تک تکِ واژه‌های آن دو شعر بنویسد، آن تحلیل، سودمند می‌بود. پس از این جملة شرطی، نویسنده سؤالی چند پیش می‌کشد که نخستین آنها چراییِ سخن گفتنِ شاعر از حکمت اجداد است. 

ترجمۀ پیشنهادی: در باب این دو شعر تحلیلی ننوشتم، بلکه این دو را تنها نمونه‌وار آوردم. اگر مجالِ درنگ و تأمل در هر واژه از این دو شعر برای نگارنده فراهم بود، روشن می‌شد که هیچ واژه‌ای، بیهوده نیامده است. چرا از حکمتِ نیاکان سخن می‌گوید؟

متن عربی: مَنْ هُوَ رَفیقُهُ المُفَضَّلُ مِنَ الکُتَّابِ: أَهُوَ ماکْس فیبِرَ أَمْ لِفی شْتِراوْسَ أَمْ هَیدجِرَ أَمْ... أَهُوَ مِمَّنْ... یُفَضِّلُ أَنْ یَبْتَعِدَ عَنْ سَیطرَةِ الکُتَّابِ وَالأَفکارِ ما اسْتَطاعَ إلَى ذلکَ سَبیلا (عبّاس، 1992: 51).

ترجمه: کدام رفیق و دوست مهربان‌تر و کریم‌تر از کتاب برای وی است؟ آیا او ماکس وبر است یا لویی استراوس یا هایدگر یا...آیا او از کسانی است که ... ترجیح می‌دهد که از سیطرة اندیشه‌هایی که به آ‌ن‌ها راه پیدا نکرده دور بماند؟ (عبّاس، 1384: 120- 119)

نقد و بررسی: در این نمونه، واژة «کُتّاب» که جمع «کاتب» است و دو بار در متن مذکور آمده، «کِتاب» خوانده شده و به همین موجب ترجمه نادرست از کار درآمده است. همچنین عبارت کلیشه‌وارِ «ما استطاع إلى ذلک سبیلا» که به معنای «تا حد توان و حتی المقدور» است، به «راه پیدا نکردن» ترجمه شده است. ظاهراً علت لغزش این بوده که حرف «ما»، «ما»ی نافیه انگاشته شده در صورتی که حرف یاد شده «ما»ی ظرفیة مصدری است نه «ما»ی نافیه.

ترجمۀ پیشنهادی: کدام نویسنده دلخواهِ اوست؟: ماکس وبر؟ لوی اشتراوس؟ هایدگر؟ یا..؟ آیا او [ شاعر] از کسانی است ...که ترجیح می‌دهد تا حد مقدور از سیطرة نویسندگان و اندیشه‌ها دور بماند؟

متن عربی: بَدَلاً مِنْ أَنْ یُرَکِّزَ نَظَرَهُ فی الزَّمَنِ...کَما تَفعَلُ نازِکُ الَّتی تَسْمَعُ وَقْعَ خُطَى الأَیَّامِ... فَإِنَّه لا یُحاوِلُ أَنْ یَرَى سِوَى الصَّیرورَةِ المُستمرَّةِ وَحَیاةِ التَّحَوُّلاتِ فی أَقالیمِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ (عبّاس، 1992: 81).

ترجمه: ادونیس به جای آن‌که نگاه خود را بر زمان... متمرکز سازد، چنان که نازک عمل می‌کرد، صدای حرکت خطی روزها را می‌شنود... و زمان را جز صیرورت مستمر زندگی نمی‌بیند (عبّاس، 1384: 172).

نقد و بررسی: در این ترجمه «خُطَی» که جمع خُطوه به معنای گام است به اشتباه «خَطّی» خوانده شده است. دومین اشتباه این است که همان ترجمة اشتباهِ «شنیدن حرکت خطی» به ادونیس نسبت داده شده، حال آن‌که فعل مؤنث «تسمع» آشکارا می‌گوید فاعل آن نازک است نه ادونیس.

ترجمة پیشنهادی: {ادونیس} به جای آن‌که نگاه خود را به زمان معطوف کند...-چنان که نازک الملائکه، شنوندة صدای پایِ روز‌ها، این کار را می‌کند...- تلاش ندارد چیزی ببیند مگر دگرگونی مستمر و زندگیِ تحولات در اقلیم‌های شب و روز.

متن عربی: وبِذلکَ قُضِیَ عَلَى فِکْرَةِ «الخُلُودِ» الکِلاسیکیَّةِ ... صَحِبَ هذا کلَّهُ إیمانٌ بِأَنَّ کُلَّ قِیمةٍ ثابِتةٍ- أَیّاً کانَ مَنبَتُهَا وَمَهْمَا تَکُنْ مُدَّةُ ثَباتِها- فَهِیَ تُشیرُ إِلَى الرُّکودِ أَوِ التَّخَلُّفِ وَالجُمودِ، سَواءً أَکانَتْ تِلکَ القِیَمُ تَتَّصِلُ بِالدِّینِ أَوْ بِنَمَطِ حَیاةٍ أَوْ طَریقَةِ تَفکیرٍ، وَکانَ هذا الوَجْهُ مِنَ النَّظَرِ یُصِیبُ أَکثرَ مِمَّا یُصیبُ مُؤَسَّسَةً قائِمَةً عَلَى ثَوابتَ ضَروریّةٍ مثلِ الدِّینِ- وخاصَّةً الدِّین الإسلامیّ فی صُورَتِهِ السُنّیةِ- مِنْ حَیثُ أَنَّهُ صُورةٌ کبیرةٌ مِنَ التُّراثِ (عبّاس، 1992: 113).

ترجمه: بدین‌گونه ایدة «جاودانگی» کلاسیسیم را خنثی می‌کند... این همه با ایمان به این‌که هر ارزشی ثابت است، همراه می‌شود. هر کجا که منشأ آن باشد و هر اندازه مدت دوام آن- این مقوله به رکود و عقب ماندگی و بی‌تحرکی اشاره دارد؛ خواه این ارزش‌ها به دین و خواه اسلوب زندگی یا شیوة اندیشیدن مرتبط باشد. این نوع نگرش از نهادی مبتنی بر امور ثابت و ضروری، مانند دین بویژه دین سنیة اسلامی صواب‌تر می‌نمود، از این حیث که دین صورت بزرگی از سنت است (عبّاس، 1384: 225).

نقد و بررسی: لغزشِ ترجمه از همان جملة نخست پیدا است؛ از همان‌ جا که «ایدة جاودانگی، کلاسیسیسم را نابود می‌کند». فعلِ به‌کار رفته در متن عربی؛ یعنی «قُضِیَ» ماضی است نه مضارع، مجهول است نه معلوم و نیز «فکرة» مجرور به حرف جر «على» است و فاعل نیست و «کلاسیکیة» صفت برای فکره است. باری، نویسنده در این بخش از کتاب که دربارة سنت از منظر شعر و شاعران معاصر است، بحث ثبات و تحول شعر را پیش کشیده، می‌گوید انقلاب علیه سنت و نگاهِ تحول‌خواهانه به سنت از جمله شعر موجب شد که ایدة قدیمیِ تحول ناپذیری و جاودانگی دربارة شعر به پایان برسد، اما چنان‌که ملاحظه می‌شود ترجمة متن از مقصود نویسنده بسیار دور است. جملة «این همه با ایمان به این‌که هر ارزشی ثابت است همراه می‌شود» تا پایانِ آن نیز نادرست‌ است، هم از جنبة زمان فعل‌ها که ماضی‌اند، اما به مضارع ترجمه شده‌اند و هم به لحاظ محتوای ترجمه. نویسنده می‌گوید تمامی آن‌چه گفته شد با این باور همراه بود که هر ارزش ثابتی با هر خاستگاهی- چه دینی چه غیر دینی- برابر بود با رکود و عقب‌ماندگی؛ آن باور به طور خاص اسلام سُنی را هدف می‌گرفت. فعل مضارع «یُصیب» نیز که از باب اِفعال است و مفعولٌ‌بهِ آن نیز «موسسه قائمه»، «صواب» معنا شده،آن هم به شکل «صواب‌تر». فعلِ «یصیب» با آن‌که معانی‌ای از قبیل «مصیب و به حق بودن و خطا نکردن و به دست آوردن» دارد، اما آن را در این متن به هر یک از این معانی گرفتن خلافِ مقصودِ متنِ اصلی است؛ زیرا که این‌ها، تمامیِ معانی این فعل نیستند، بلکه «هدف گرفتن و به نشانه زدن» (الزیات، 1386: 527 ذیل سرواژة صاب) نیز از معانی دیگرِ آن است که در این متن به همین معنای اخیر آمده است. اشتباه دیگر این‌که «سُنّیه» که صفت است برای «صورته» و به همین خاطر مؤنث آمده، گویی «سَنیه» به معنای بزرگ و ارجمند انگاشته شده است.

ترجمة پیشنهادی: و بدین‌گونه اندیشة کلاسیکِ «جاودانگی» دورش سپری شد...در کنارِ این همه، این باور بود که هر ارزش ثابتی- با هر خاستگاه و هر اندازه دوام- خواه دینی باشد و خواه یک سبک زندگی و خواه یک شیوة تفکر – نشان از رکود و عقب ماندگی و جمود می‌دهد. چنین دیدگاهی بیش از هر چیز نهادی را نشانه می‌گرفت که مبتنی بر ثابتات ضروری است مثل نهاد دین- به ویژه دین اسلام در نوعِ سنّیِ آن- که تصویری بزرگ از سنت است.

متن عربی: وَمِنَ الواضِحِ أَنَّ العَالِمَ الَّذِی قَدْ یَتَخَلَّى عَنِ الدِّینِ لا یَطْرَحُ بَدائِلَ وَأَنَّ المُفَکِّرَ الَّذِی یَطْرَحُ بَدیلاً لِما یُریدُ تَقویضَهُ نَوْعانِ: نَوعٌ ثائِرٌ مِنْ خِلالِ هذا الدِّینِ، وَالبَدیلُ الَّذی یَطْرَحُهُ یَفتَرِضُ مُستَو‌‌‌ىً مُوَحَّدا مِنَ الثَّقافَةِ لِیکونَ قابِلاً لِلْفَهمِ وَالاستِیعابِ، وَنَوْعٌ ثائِرٌ عَلَى هذا الدِّینِ مِنْ إِطارِ دینٍ آخَرَ وَغایَتُهُ مَدْخُولةٌ لِأَنَّ ثَورتَهُ تَبْدُو استِمراراً لِلْحَرَکَةِ التَبشیریَّةِ (عبّاس، 1992: 113).

ترجمه: بدیهی است دانشمندی که از دین بی‌بهره است، جایگزین‌هایی پیشنهاد نمی‌کند. اندیشمند برای آن‌چه نابود می‌کند دو نوع جایگزین مطرح می‌سازد: نخست جایگزین فکری که از رهگذر آن از دین کین خواهی کند و سطحی از فرهنگ را عرضه دارد که قابل فهم و دریافت کامل برای همه باشد و دیگر، جایگزین طغیان‌گری علیه دین از رهگذر دین؛ زیرا این عصیان، استمرار جنبش تبلیغی است (عبّاس، 1384: 226).

نقد و بررسی: این نمونه چند خطا دارد: اول این‌که «یَتخلّی عن» نه به معنای بی بهره بودن، بلکه به معنایِ دست کشیدن و کناره گرفتن از چیزی است (آذرنوش: 181 ذیل سرواژة خلا). دوم این‌که «ثائر» به «کین خواهی» معنا شده است. سوم این‌که جملة «وغایته مدخوله» در ترجمه حذف شده است. چهارم این‌که گمان شده متن از دو نوع جایگزین سخن می‌گوید؛ آن هم دو جایگزینی که از سویِ متفکرِ ویرانگر مطرح می‌شود، یکی جایگزین فکری برای کین‌خواهی از دین و دیگری جایگزین طغیان‌گری علیه دین از رهگذر دین. چنین برداشتی درست نیست؛ زیرا بنا بر متن عربی آن‌چه دو نوع است نه جایگزین که متفکر است. متن عربی می‌گوید متفکرانی که در پیِ برانداختن دین‌ و به دست دادنِ بدیلی برای آنند، دو قسم‌اند: یکی متفکری که درون همان دین جای می‌گیرد، دوم متفکری که دینی دیگر دارد. پیدا است که سخنی از طرح دو نوع جایگزین از سوی متفکر نیست.

ترجمة پیشنهادی: روشن است دانشمندی که از دین احتمالاً کناره می‌جوید، جایگزین‌هایی مطرح نمی‌کند؛ این نیز روشن است که دو دسته‌اند متفکرانی که جایگزینی مطرح می‌کنند برای آن‌چه می‌خواهند براندازند: یکی آن‌که‌ از درونِ این دین عصیان می‌کند؛ بدیلی که وی عرضه می‌دارد برای آن‌که فهم‌پذیر و دریافتنی باشد، سطح فرهنگی یکسانی را فرض می‌گیرد. دوم آن‌که از درونِ دینی دیگر بر این دین عصیان می‌کند، او غور و غایت کارش مشکوک است؛ زیرا چنین می‌نماید که عصیانِ وی استمرارِ حرکتِ تبشیری است.

متن عربی: فَهُناکَ مَنْ یُؤْمِنونَ بِالتُّراثِ وَیَعْتَزُّونَ بِهِ مِثل تَوفیق زَیَّاد الَّذی إنْ کَسَر الرَّدَى ظَهْرَهُ سَندهُ "بِصَوَّانةٍ مِنْ صخرِ حِطِّینَ" وَهُناکَ الَّذینَ یَتُوقُوَن إَلَى التغییرِ الحِضارِیِّ، وَلکنَّهُمْ لا یُدِینونَ الماضِیَ، وَإِنَّما یُدینونَ "تَعَهُّرَ" الماضِی بینَ یدی السَّادةِ فی الحاضِرِ (عبّاس، 1992: 114).

ترجمه: گروهی به سنت ایمان دارند و به آن انتساب می‌جویند، مانند توفیق زیاد که پشتش شکست به «سنگ خارایی از صخره‌های حطین» تکیه داد و گروهی نیز به دگردیسی تمدنی متمایل‌اند و به گذشته اعتنایی نمی‌کنند و با گذشته- در پیش روی بزرگان حاضر- «زنا» می‌کنند (عبّاس، 1384: 228).

نقد و بررسی: در این نمونه فعل مضارع «یعتزّون» که مصدرش «اعتزاز» است- و با حرف جر «بـ» به معنایی در حدود افتخار کردن و نازیدن به چیزی است (آذرنوش: 435 ذیل سرواژة عزّ)- انتساب جستن معنا شده که نادرست است. گمان شده فعل «یعتزُون»، فعل مضارع از مصدر «اعتزاء» است؛ پیداست که این فعلِ «اعتزاء» نه با سیاق و فحوای متن عربی سازگار است و نه هیچ‌گاه با حرف جر«بـ» استعمال می‌شود، بلکه کاربردِ آن با حرف جر «إلی» است (آذرنوش: 437 ذیل سرواژة عزا). همین لغزش پس از چند سطر در ترجمة این عبارت نیز تکرار می‌شود: «فبینما تجده حینا یعتزّ بالتراث والماضی» (عبّاس، 1992: 114) «گاهی او را می‌یابی که به سنت و گذشته انتساب می‌جوید» (عبّاس، 1384: 228) . حال آن‌که مقصود این است: گاه می‌بینی که وی [سمیح القاسم] سنت و گذشته را مایة فخر و عزت می‌داند. خطای دیگر این‌که جملة شرطی «إن کَسَر الردى ظهره سَنده» - گذشته از ترجمه نشدنِ واژة «الردی» - به زمان ماضی معنا شده؛ حال آن‌که جمله در سیاقِ «إن» شرطی، معنای مضارع می‌دهد نه ماضی. همچنین فعل «یُدینون» که به معنای محکوم کردن و نکوهیدن است به اعتناء کردن معنا شده، معنایی نادرست و ناموجّه. دیگر این‌که ترجمة «تعهر الماضی» «زنا کردن با گذشته» نیست، بلکه ظاهراً بر عکس، معنای آن «زنا کردنِ گذشته» است؛ زیرا نویسنده می‌خواهد بگوید شماری از شاعران با آن‌که خواستار تغییرند، نه گذشته را که وجه ناپاکِ آن را محکوم و نکوهش می‌کنند.

ترجمة پیشنهادی: هستند کسانی که به سنت باور دارند و آن را مایة سرفرازی می‌دانند، مانند توفیق زَیّاد که هرچند مرگ، پشت او را می‌شکند، اما با «خارایی از صخرة حطین» استوارش می‌کند و هستند کسانی که آرزومندِ دگرگون کردنِ تمدن‌اند، اما آنان گذشته را محکوم نمی‌کنند، بلکه «روسپیگریِ» گذشته را که امروزه پیشِ رویِ بزرگان انجام می‌شود، محکوم می‌کنند.

متن عربی: بَیْنَ هؤلاءِ الشُّعَراءِ مَنْ یُؤمِنُ أَنَّ الشِّعرَ فَعَّالیةٌ إِنسانیَّةٌ لابُدَّ مِنْ أَنْ تُؤَدِّیَ دَوْرَها فی إیقاظِ المجتمَعِ. وفی هذا الصَدَدِ تُصبِحُ مُخاطَبةُ المُجتَمَعِ - أَوِ الجُمهورِ- وَصْلاً لِهذا الشِّعرِ بِالتُّراثِ، حَتَّى یَستطیعَ ذلکَ المجتمعُ- أو الجمهورُ- التُّراثیُّ فی نَزْعَتِهِ قادِراً عَلَى تَذَوُّقِهِ وَالتَّأَثُّرِ بِهِ (عبّاس، 1992: 114).

ترجمه: شاعری که شعر را فعالیتی انسانی می‌داند، ناگزیر است نقش آن را در بیداری و آگاهی جامعه در نظر بگیرد و در این سطح، گفت‌وگو با جامعه -مردم- این شعر را با سنت پیوند می‌دهد تا جایی که جامعة سنتی بر احساس و عاطفة او تأثیر بگذارد (عبّاس، 1384: 228).

نقد و بررسی: نویسندة کتاب نمی‌گوید شاعر ناگزیر است نقش شعر را در آگاهی جامعه در نظر بگیرد، بلکه می‌گوید شماری از شاعران بر این‌اند که شعر به مثابة فعالیتی انسانی نقشی ناگزیر در بیدار کردن جامعه دارد. لغزش دیگر این‌که گمان شده که جامعه -مردم- بر احساس و عاطفة شاعر تأثیر می‌گذارد. این گمانی است خطا؛ زیرا نویسنده به روشنی می‌گوید شعر وقتی مردمی باشد، این خود؛ یعنی پیوندِ شعر با سنت. آن جامعه -مردم- با این چنین پیوندی است که شعر را درمی‌یابد. خاستگاه لغزش در این نمونه، دو واژة «تذوّق و تأثّر» خاصه تأثر است. تذوق به معنای «چشیدن و حس کردن» است (آذرنوش: 220 ذیل سرواژة ذاق) و تأثر که با حرف جرّ «بـ» به‌کار می‌رود، معنای «اثر پذیرفتن» می‌دهد (همان: 3 ذیل سرواژة أثر) نه اثر گذاردن.

ترجمة پیشنهادی: در میانِ این شاعران هستند کسانی که باور دارند شعر کنشی انسانی است که ناچار نقشِ خود را در بیدار کردن جامعه ایفا ‌‌می‌کند. هم از این روست که سخن گفتن با جامعه -یا تودة مردم- این شعر را به سنت پیوند می‌دهد تا آن جامعة -یا تودة- سنت‌گرا بتواند مناسبِ حالِ خود، طعمِ شعر را بچشد و از آن اثر پذیرد.

متن عربی: أَمَّا المَدِینةُ، فَرَغْمَ أَنَّها تَعِجُّ بِأَمْثالِ یَهُوذا، الَّذینَ أَمْعَنُوا فی تَعذیبِهِ، فَإِنَّها لابُدَّ أَنْ تُبْعَثَ أَیْضاً (عبّاس، 1992: 130) .

ترجمه: اما شهر، علی رغم این‌که از امثال یهودا، کسانی که در شکنجه کردن او زیاده روی کردند، فریاد کمک خواهی سر می‌دهد این شهر ناگزیر از برانگیخته شدن دوباره است (عبّاس، 1384: 258).

نقد و بررسی: چگونه کسی از یهوداگونه‌ها که شکنجه‌گرند و در کار شکنجة «او»یند، کمک می‌خواهد؟ آن‌چه موجب لغزش شده ترجمة نادرست فعل «تعج» است. این فعل به «فریادِ کمک خواهی سر دادن» معنا شده؛ حال آن‌که عَجَّ- یَعِجّ با حرف جر «بـ» چنان که همین جا به‌کار رفته، معنای «پر و سرشار و آکنده» بودن (آذرنوش: 421 ذیل سرواژة عجّ) می‌دهد.

ترجمة پیشنهادی: اما شهر نیز لاجرم قیام می‌کند با آن‌که پر از کسانی چون یهودا است که وی را [مسیح-سیاب را] شکنجه کردند.

متن عربی: هَذا الاصْطِدامُ یُوَلِّدُ الشَّرارَةَ المُضِیئَةَ لِلْعالَمِ (عبّاس، 1992: 154).

ترجمه: این برخورد باعث تولید شرارتی می‌شود که تباه‌کنندة جهان است (عبّاس، 1384: 301).

نقد و بررسی: در متن عربی نه سخنی از شرارت است و نه نشانی از تباه کردن. واژة «شراره»‌ به معنای جرقه است نه به معنای شرارت و بدی. واژة «مضیئه» نیز اسم فاعلِ إضاءة از ریشة ضوء – نور و پرتو- است که معنای روشن‌کننده می‌دهد نه معنای تباه‌کننده. پیدا است که با واژة «مضیعه» خلط شده است.

ترجمة پیشنهادی: این برخورد، پدیدآرِ جرقه‌ای‌ است جهان افروز.

 

5. نقد و بررسی ترجمة اشعار کتاب

متن عربی: نَبِیٌّ یُقاسِمُنِی شَقَّتی/ وَیَسْکُنُ الغُرْفَةَ المُستَطیلَةَ/ وَکُلَّ صَباحٍ یُشارِکُنِی قَهْوَتی وَالحَلیبَ وَسِرَّ/ اللَّیالِی الطَّویلَةِ (عبّاس، 1992: 61).

ترجمه: پیامبری که مرا دوپاره می‌کند/ در حجرة مستطیلی مسکن می‌گزیند/ و هر بامداد با من در شیر و قهوه و راز مشارکت می‌جوید/ شب‌های طولانی (عبّاس، 1384: 137).

نقد و بررسی: ترجمة این بخش از شعر سعدی یوسف خطا است. توضیح این‌که «شَقّه» که به معنای خانه و آپارتمان است (آذرنوش: 338 ذیل سرواژة شقّ)، «دوپاره» معنا شده‌ و با فعل «یُقاسم» که به معنای تقسیم کردن است به «دوپاره می‌کند» ترجمه شده است. همچنین بدین علت که ظاهراً فراموش شده واژة «سِرّ» مضاف برای «اللیالی الطویلة» است، شب‌های طولانی در ترجمه به اشتباه جدا از راز آمده است. جملة «وهو برِفقَة الفتاة» (عبّاس، 1992: 61) که مرتبط با همین شعر است به صورت «و آن به مهربانی زن جوان است» (عبّاس، 1384: 137) ترجمه شده در صورتی که معنای آن چنین است: «وی همراهِ دخترِ جوان است». واژة «برِفقَة» به معنای مهربانی نیست، بلکه همراه و به همراهیِ (آذرنوش: 242 ذیل سرواژة رفق) معنا می‌دهد.

ترجمة پیشنهادی: پیامبری که آپارتمانم را با من قسمت می‌کند/ در اتاق مستطیلی سکونت می‌کند/ و هر بامداد شریک قهوه و شیر و راز شب‌های دراز من است.

متن عربی: وَتَبَقَّتْ حَوْلَنا الذِّکْرَى الَّتی تَسْخَرُ مِنّا/ مِن خَیالاتِ صَغیرَیْنِ بَدَا نَجْمٌ فَظَنَّا/ أَنَّ فی وُسْعِهِما أَنْ یُمْسِکاهُ فَاشْرَأَبّا/ لَحْظَةً ثُمَّ تَهَاوَى السُّلَّمُ/ فی بُرودٍ وَتَلاشَى الحُلمُ (عبّاس، 1992: 78).

ترجمه: و خاطره‌ای پیرامونمان به جای ماند که مورد تمسخر ما بود/ از خیالات دو کودک ستاره‌ای پدیدار شد/ آن دو گمان کردند می‌توانند آن را صید کنند/ تا برای لحظه‌ای دزدانه در آن بنگرند سپس صلح و دوستی / در جامه‌های راه راه سقوط کرد و خواب از هم پاشید (عبّاس، 1384: 78).

نقد و بررسی: «تسخر من، بـ» به معنایِ کسی را مسخره کردن و به کسی خندیدن است (آذرنوش: 280 ذیل سرواژة سخر) . به عنوان مثال، جملة «علی سخر من زمیله، بزمیله» بدین معنا است که علی همکار خود را مسخره کرد نه همکارِ علی، علی ر ا. در این‌جا، «خاطره» تمسخره شده و «ما» تمسخره کننده قلمداد شده؛ حال آن‌که برعکس، چنان که پیداست «خاطره» تمسخرکننده است و «ما» موردِ تمسخر. ایراد دیگر این‌که «سُلَّم» که به معنای نردبان و پلکان است، «سِلْم» به معنای صلح تلقی شده است. «برود» نیز -که با حرف جر «فی» قیدی است به معنای «به سردی و با خونسردی و بی اعتنایی و به آرامی»- جمع «بُرد» به جامة راه راه ترجمه شده است.

ترجمة پیشنهادی: و گِرداگردمان خاطره‌ای باقی مانْد که ریشخندمان می‌کند/ از خیالات دو کودک ستاره‌ای پیدا شد/ آن را گمان بردند می‌توانند به دست آرند/ یک دم برای دیدنش گردن کشیدند، سپس نردبان آرام و سرد افتاد / و رشتة خواب از هم گسیخت.

متن عربی: کانَ عَبدُاللهِ حَقْلاً وَظَهیرَهْ (عبّاس، 1992: 85).

ترجمه: عبدالله در جشنی بود و دستیارش (عبّاس، 1384: 179).

نقد و بررسی: «حقل» که به معنای کشتزار و مزرعه است، «حفل» به معنای جشن خوانده شده. «ظهیره» نیزکه به معنای نیمروز است، تصور شده «ظهیر» است به معنای دستیار و پشتیبان که به ضمیر مفرد مذکر غایب اضافه شده. چند سطری پس از این، دنبالة همین شعر واژة «ظهیره» تکرار شده که مترجم به درستی آن را «میانة روز» ترجمه کرده است.

ترجمة پیشنهادی: عبدالله کشتزاری بود و نیمروزی.

متن عربی: عَلَى سَطْحٍ مِنَ الطِّینِ/ تَئِنُّ رَبابَةُ المَأسَاةِ فی کَفَّینِ مِنْ حَجَر (عبّاس، 1992: 119).

ترجمه: بر لایه‌ای از گل/ ربابة تراژدی در دو دستی از سنگ ناله می‌کند (عبّاس، 1384: 236).

نقد و بررسی: این بخشی از شعر محمود درویش است با عنوان «مُغَنی الرَبابة علی سَطحٍ من الطین». اولین لغزش در ترجمة همین نامِ شعر دیده می‌شود: «منزل ربابه روی گل» (عبّاس، 1384: 236). واژة «مُغَنّی» که به معنای خواننده است، «مَغنَی» به معنای منزل انگاشته شده است. «ربابه» نیز که همان ساز معروف رباب است، نام شخص تصور شده، حال آن‌که ترجمة درستِ «مُغَنی الرَبابة علی سَطحٍ من الطین» چنین است: نوازندة رباب رویِ بامِ گِلی. گفتنی است که واژة «سطح» که به معنای پشت بام است، «لایه» ترجمه شده که نادرست است.  

ترجمة پیشنهادی: روی بامِ گِلی/ رَبابِ اندوه در دو دستِ سنگی ناله می‌کند.

متن عربی: لَمْ تَستَطیعِی بَعدُ أَنْ تَتَفَهَّمِی/ أَنَّ الرِّجالَ جَمیعَهُمْ أَطْفالُ (عبّاس، 1992: 139).

ترجمه: چرا نمی‌توانی دریابی/ که همة مردان کودک‌اند (عبّاس، 1384: 273).

نقد و بررسی: در این ترجمه «لَمْ» که حرف نفی است و از عوامل جزم فعل مضارع به صورت «لِمَ» به معنای «چرا» خوانده و ترجمه شده است. فعل مضارع «تستطیعی» چنان که پیداست مجزوم به «لَمْ» شده و به همین سبب نونش حذف شده است.

ترجمة پیشنهادی: تو را یارایِ فهمیدن این نیست/ که مردان همه کودک‌اند.

متن عربی: ثُمَّ خَبَا لَمْ نُدْرِکْ شَیئا/ وَتَهْدِلُ کَفَّانَا، أَغْضَتْ عَیْنانَا/ وَلِأَنَّ اللَّیلَ المُوحِشَ یُولَدُ فیهِ الرُّعْب/ لَنْ نَجْنیَ حَتَّى الحُبّ (عبّاس، 1992: 144)

ترجمه: آنگاه که آتش خاموش می‌شود/ دیگر چیزی نمی‌بینیم/ دست‌هایمان آویزان می‌شود/ وچشم‌هایمان بسته/ چه شب وحشت‌آوری است که/ وحشت در آن متولد می‌شود/ چیزی عایدمان نمی‌شود جز عشق (عبّاس، 1384: 284).

نقد و بررسی: از لغزش‌های ترجمة این شعرِ صلاح عبد الصبور، یکی مربوط به زمان افعال است و دیگری مرتبط با ترجمة نادرستِ بعضی عبارات. در جملة نخستین با این‌که «خبا ولم ندرک» هر دو ماضی‌اند، اما به صورت مضارع ترجمه شده‌اند. در ارتباط با نادرستی ترجمة بعضی عبارات به چند نکته باید اشاره کرد: نخست این‌که در ترجمه، واژة آتش آمده حال آن‌که این واژه نه در متن کتاب وجود دارد و نه حتی در دیوان شاعر. نام شعر، «یا نجمی ...یا نجمی الأَوحَد» است و مرجع ضمیرِ نهفته در فعلِ «خبا»، کلمة «شیء» در این سطر است: وتوهّجَ قَلبانا مِنْ شَیء یُولَد فی الظُّلمة (عبد الصبور، 1972، 333:1). همچنین روشن است که واژة نار-آتش در عربی مؤنث است و مطابق دستور زبان عربی فعلی که فاعلش «نار» است باید مؤنث بیاید نه مذکر به ویژه اگر ضمیر مستتر باشد. دوم این‌که واژة «موحش» به وحشت‌آور ترجمه شده که نادرست می‌نماید؛ زیرا موحش در عربی نه به معنای وحشت‌آور و خوفناک، بلکه به معنای وهم آلود و ویران وخالی از سکنه و تنها و رازآلود است (آذرنوش: 738 ذیل سرواژة وحش). این‌که شبِ وحشت‌آور، وحشت‌زا باشد، پیدا است که حشو است، اما حشوی که در متن اصلی وجود ندارد. سوم این‌که واژة «حتی» در سطر پایانی به معنای «الاّ» تصور شده و نادرست ترجمه شده است.

ترجمة پیشنهادی: سپس خاموش شد، چیزی ندیدیم/ دستانمان آویخته، چشمانمان بسته/ و چون شبِ وهم‌انگیز (تنهایی) وحشتزا است / چیزی هرگز عایدمان نمی‌شود حتی عشق.

متن عربی: تاجُ السُّلطانِ القاتِمُ تُفَّاحَه/ تَتَأَرْجَحُ أَعْلَى سارِیَةِ السَّاحَه/ وَالرَّاحَةُ لَیسَتْ هَاتیکَ الرَّاحَه/ وَیَجُرُّ عَباءَتَهُ کِبْراً فی الجَبّانَه (عبّاس، 1992: 161).

ترجمه: تاج تیرة سلطان، سیب اوست/ بر بالای میدان تکان می‌خورد/ و آسایش نیست که راحت و آسودگی را برایت فراهم می‌آورد / و دامن کشان از سر کبر با ترس قدم برمی‌دارد (عبّاس، 1384: 313).

نقد و بررسی: در هر چهار سطر این ترجمه خطا دیده می‌شود؛ نخست این‌که «تا»ی وحدت در واژة «تفاحه»، ضمیر مذکر غایب تلقی شده و از این رو به «سیبش» ترجمه شده است. دیگر این‌که در سطر دوم تصور شده این سیب است که بر بالای میدان تکان می‌خورد در صورتی که فعل «تتأرجح» فاعلش «أعلی ساریة» است نه «تفاحه»؛ بنابراین، معنای سطر چنین است: بلندترین تیرِ میدان تاب و تکان می‌خورد. خطای سوم در سطر سوم است که اسم اشارة «هاتیک»، اسمِ فعل تلقی شده و به «فراهم می‌آورد» معنا شده است. سرانجام این‌که واژة «جَبّانه» هم که معنای گورستان می‌دهد به «ترس» معنا شده است.

ترجمة پیشنهادی: تاجِ تیره و تار سلطان، سیبی است/ بلندترین تیرک میدان در جنبش و تاب است/ آسودگی نه این آسودگی است/ و در گورستان، عبایش را به نخوت می‌کِشد.

متن عربی: تَعْزِفُ النَّایاتِ فی أَظلالِها السَّکْرَى عَذارَى لا نَراها . وَوَفِیقَه/ تَبْعَثُ الأَشْذاءُ فی أَعماقِهَا ذِکْرَى طَویلَه (عبّاس، 1992: 202).

ترجمه: نی‌ها در سایه‌های مست آن نواخته می‌شود برای دوشیزگانی که نمی‌بینمشان. ودلدارش/ بوهای مشک در اعماق آن زن، خاطرات زیادی را زنده می‌کرد (عبّاس، 1384: 405 و 407).

نقد و بررسی: این ترجمه این معنا را می‌رساند که این دیگرانند که برای دوشیزگان نِی می‌زنند؛ حال آن‌که بر عکس، این دوشیزگان‌اند که نوازندگانِ نی‌اند. «عذرای» فاعل است و «نایات» مفعولٌ‌به. دیگر این‌که فعل «لانری» که متکلم مع الغیر است به صورت متکلم وحده ترجمه شده. خطای دیگر در واژة «وفیقه» است که به «دلدارش» ترجمه شده؛ حال آن‌که «وفیقه» نه به معنایِ «دلدارش» بلکه نام دختری است که سیاب به او دل داده بود (بلاطه، 1971: 25 و توفیق، 1979: 49). این نام نه تنها در این‌جا که در جای جایِ برگردانِ فارسی به «دلدار» معنا شده است. همچنین «وفیقه» ترکیب اضافی تلقی شده است؛ بدین معنا که تصور شده «وفیق» به ضمیر مذکر غایب «ه» اضافه شده است؛ به همین علت به «دلدارش» ترجمه شده است. در سطر پایانی شعر نیز تصور شده که مرجع ضمیرِ پیوسته به «أعماقها»، «زن» یا همان دلدار است. خاستگاه این تصور نیز بی‌توجهی به واژة «وفیقه» و سیاقِ متن است؛ زیرا به خاص بودنِ نامِ «وفیقه» توجه نشده ‌است. واپسینْ لغزش در همین سطر پایانی شعر است که فعلِ مضارعِ «تبعث» به گذشتة استمراری ترجمه شده است.

ترجمة پیشنهادی: نِی را در سایه‌هایِ سرمستِ نیزار، دوشیزگانی می‌نوازند که نمی‌بینیمشان ‌. و وفیقه/ بوهای خوش، در اعماق جانش (وفیقه) خاطره‌ای دور و دراز می‌انگیزد.

 

نتیجه‌گیری

بی‌توجهی به دستور زبان عربی به عنوان زبان مبدأ، ترجمة نادرست واژه‌ها و جمله‌ها، تغییر نا‌به‌جایِ زمان افعال از قلم انداختنِ بعضی عبارات، نادیده گرفتنِ بافت سخن و مقصودِ متنِ مبدأ، شتابزدگی و ناپیراستگی و ناسختگی ازجملة لغزش‌ها و نقصان‌هایی هستند که در کتاب «رویکردهای شعر معاصر عرب» می‌توان دید. اینها همه سبب شده مواردی نه کم شمار از این ترجمه، نامناسب و ناسازگار با متن مبدأ از کار درآید. چاپِ دوبارة کتاب با چشم‌پوشی از خلل‌ها و کاستی‌های نه بس‌کمِ ترجمه مطلوب و دلپذیر نیست. بایسته است که از نو چنان که در خورِ کتاب و پدیدآرندة آن است، ترجمه یا دستِ کم با دقت و تأنی ویراسته شود.



[1]- J. C. Catford

[2]- Juliane House

[3]- Paul Grice

[4]- Quantity

[5]- Quality

[6]- Relation

[7]- Manner

[8]- Contrastive Approach

آذرنگ، عبد الحسین. (1394). تاریخ ترجمه در ایران از دوران باستان تا پایان عصر قاجار. چ 1. تهران: انتشارات ققنوس.
آذرنوش، آذرتاش. (1379). فرهنگ معاصر عربی- فارسی. چ 1. تهران: نشر نی.
انوری، حسن. (1382). فرهنگ بزرگ سخن. چ 2. تهران: انتشارات سخن.
بلاطة، عیسى. (1971). بدر شاکر السیاب حیاته وشعره. بیروت: دارالنهار.
توفیق، حسن. (1979). شعر بدر شاکر السیاب دراسة فنیة وفکریة. ط1. بیروت: المؤسسة العربیة للدراسات والنشر.
حق‌شناس، علی محمد. (1377). «ابهام و نارسایی در ترجمه‌های فارسی، ریشه یابی و چاره‌جویی». مجلة فرهنگی و هنری بخارا. ش 4. صص 63-49.
حیدری، احمد و همکاران. (1398). «بررسی و نقد ترجمة نونیة ابوالفتح بستی به زبان فارسی؛ با تکیه بر اصل کمّیت». پژوهش‌های ترجمه در زبان و ادبیّات عربی. س 9. ش20. صص 195-161.
خان جان، علیرضا. (1394). «الگوی ارزیابی کیفیتِ ترجمة جولیان هاوْس از گذشته تا به امروز». فصلنامة علمی-‌‌فرهنگی مترجم. س 24. ش 57. صص 104-81.
الزیات، أحمد وإبراهیم مصطفی. (1386). المعجم الوسیط.ط 6. طهران: مؤسسة الصادق للطباعة والنشر.
سیّدان، الهام. (1395). «نقد تقابلی ترجمه‌های فارسی الأجنحة المتکسرة جبران خلیل جبران». پژوهش‌های ترجمه در زبان و ادبیّات عربی. س 6. ش 14. صص 110-85.
شفیعی‌کدکنی، محمد رضا. (1387). شعر معاصر عرب. چ 2. تهران: انتشارات سخن.
صفوی، کورش. (1388). هفت گفتار دربارۀ ترجمه. چ 9. تهران: کتاب ماد (وابسته به نشر مرکز).
صلح جو، علی. (1396). گفتمان و ترجمه.چ8 . تهران: نشر مرکز.
عبّاس، إحسان. (1992). اتجاهات الشعر العربی المعاصر. ط 2. عمّان: دارالشروق للنشر والتوزیع.
عبّاس، احسان. (1384). رویکردهای شعر معاصر عرب. ترجمة حبیب الله عبّاسی. چ 1. تهران: انتشارات سخن.
عبد الصبور، صلاح. (1972). الدیوان. ط 1. بیروت: دار العودة.
کریمی حکاک، احمد. (1389). طلیعة تجدد در شعر فارسی. ترجمة مسعود جعفری. چ 2. تهران: انتشارات مروارید.
لطفی‌پور ساعدی، کاظم. (1394). درآمدی به اصول و روش ترجمه. چ 10. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
Meisami, Julie Scott & Paul Starkey. (1998) .Encyclopedia ofArabic literature.1sted. London and New York: Routledge.
 Munday, Jeremy. (2016).Introducing Translation Studies,Theories and Applications. 4thed. London and New York: Routledge.