Document Type : Research Paper
Authors
Abstract
One way of understanding the thoughts, interests and moods of nations is studying of their proverbs. It can explain the differences and similarities between the two nationswhichare discussedfromdifferent directions, especially if accompanied by a comparative study. The purpose of this research is achieving to Subscriptions, and differences of vocabulary, semantic, cultural and stylistic between Persian and Arabic communities in shape of their proverb. In this research, there is an analyzing about proverbs of Persian and Arabic according to lexical, semantic and stylistic matching. Lexicalmatching means Subscribing inthe literalmeaning ofwords and semantic matching means Subscribing in the concept and their application and also stylistic matching means Subscribing in the type of expression and use of Literary rhetoric in Proverbs of both languages Persian and Arabic. This study based on analytical and descriptive method which it has been studied and chosen twenty-one proverbs from 1000. By analyzing of these proverbs Turned outThe mostmatches is related to semantic matching (Includingfulland partialLexicalmatching). In the end, statistical results obtained from this study are shown in the form of tables and graphs.
Keywords
مَثَل نمایانگر و بازگوکنندة احوال، تمدّن و فرهنگ یک قوم یا سرزمین است که مَثَل از آن برخاسته است. پژوهش در امثال میتواند به محققّان کمک کند تا نوع جهانبینی، روش و رفتار مردم و نیز خٌلق و خوی آنان و تأثیرهای محیط بر ادبیّات آنان را شناخته و مورد تحقیق و تفحّص قرار دهد. مَثَلها از آن روی مورد استقبال عموم از دیرباز تاکنون قرار گرفته که میتوان در پسِ خفاگویی و در قالب مجاز، استعاره و دیگر آرایههای ادبی، مطلب مورد نظر فرد را به خوبی اظهار داشت و در عمق جان شنونده بنشاند. بعضی از امثال را میتوان به تنهایی عنوان تحقیقی یک پژوهش علمی قرار داد و چنانچه به دنبال منشأ و ریشة آن باشیم، به نتایج شایستة تأمّل خواهیم رسید؛ از جمله اینکه یک مَثَل رایج در ادبیّات یک ملّت، میتواند متعلّق به ادبیّات ملّت و قوم دیگری با زبان و فرهنگ بیگانه باشد که علّت آن، چه بسا مهاجرت اقوام از قدیم به نقاط مختلف زمین است که به همراه خود ادبیّات، مخصوصاً امثال خاصّ خود را به مانند توشهای به همراه میبردند و به مرور زمان، آن مَثَل در مکان تازة خود و در میان اقوام جدید همچون نهالی در دل ادبیّات آنها مینشست. این مَثَل گاه بعدها با تغییرهایی در لفظ و یا اندکی در معنا و سبک همراه بود و گاه بدون تغییر باقی میماند. این همان عاملی است که وامگیری و تأثیر و تأثّر میان ادبیّات ملّتها را ممکن ساخته است.
بنابراین، با توجّه به این موضوع که بین زبانها تأثیر و تأثّر وجود دارد و برای تطوّر و غنای زبان خود از هم وام میگیرند، فرضیّهای شکل گرفت مبنی بر اینکه این تأثیر و تأثّرها ممکن است در حوزة امثال نیز راه یافته باشد و با توجّه به اشتراکهای فرهنگی و دینی میان مردمان این دو زبان، احتمال میرفت واژگان و معانی وام گرفتة بسیاری در امثال نیز به کار رفته باشد، همچنانکه در نثر امروزی موجود است. بنابراین، در پژوهش حاضر، در سایة تحلیل و بررسی هزار مَثَل درمییابیم که چه میزان تطابق واژگانی و معنایی در میان مَثَلهای این دو زبان دیده میشود و احتمال میرود مَثَلهایی یافت شوند که نتیجة گرتهبرداری (ترجمة لفظ به لفظ) از زبان مبدأ به زبان مقصد باشند. منظور از مطابقتهای واژگانی، تشابه در معانی لفظی واژهها و منظور از مطابقت معنایی، اشتراک در مفهوم و کاربرد آنها و منظور از مطابقت سبکی، تشابه در نوع بیان و استفاده از آرایهها در امثال هر دو زبان است، چون اسلوب از دیدگاه معاصران، هر آن چیزی است که به طور خاص مربوط به کتابت و نوع بیان میشود و در تعریف شاملتر، «اسلوب یعنی شیوة خاصّ شاعر یا نویسنده در گزینش الفاظ و ساختار کلام» (ابنذریل، 2000 م.: 168). منظور ما نیز از اسلوب به کار رفته در امثال همان شیوة بیان و استفاده از آرایههای ادبی و بلاغت است.
در پیشینة تحقیق لازم است یادآوری شود که در مورد مَثَلهای عربی و فارسی یا حتّی معادلیابی بین آنها در این دو زبان، کتابها و مقالات متعدّدی به چاپ رسیده است، امّا آنچه به موضوع مقالة حاضر بیشتر نزدیک است، عبارت است از:
ـ امیری، سیّد محمّد. (1389). «ضربالمثلها در ادب فارسی و عربی؛ پیشینه و مضامین مشترک». پژوهشنامة ادبیّات تعلیمی. دورة 2. شمارة 2. صص 76ـ57.
ـ ذوالفقاری، حسن. (1388). «بررسی ضربالمثلهای فارسی و عربی در دو سطح واژگانی و نحوی». فنون ادبی. سال اوّل. شمارة 1. صص 80ـ51.
ـ زرکوب، منصوره و زهرا عبداللّهی. (1389). «تمثیل در امثال فارسی و عربی». پژوهشهای ادب عرفانی (گوهر گویا). دورة 4. شمارة 3. صص 136ـ109.
در مقالة نخست، بحث پیرامون مفاهیم مشترک دو زبان و تاریخچة پیدایش مَثَلها در این دو جامعة زبانی است. از نتایج آن این است که زبان فارسی و عربی به دلیل آنکه طیّ قرون متمادی با هم حشر و نشر داشتهاند، به لحاظ مضمون، اثری متقابل بر یکدیگر داشتهاند و اینکه پیشینة امثال در عربی به متون عصر جاهلیّت و پیشینة امثال در زبان فارسی، به متون مانوی برمیگردد. مقالة دوم میان امثال فارسی و عربی به بررسی دو سطح واژگانی و نحوی میپردازد. سطح واژگانی در مورد میزان کاربرد واژگان بیگانه، عامیانه، شکسته و تغییرها و جابهجاییهای الفاظ و سطح نحوی نیز دربارة تفاوت و اشتراک ساختارهاست که در نتیجه، ضمن ارائة یک آمار نسبی، بیان میکند که کاربرد واژگان عربی در مَثَلها نصف کاربرد واژگان عربی در نثر معیار امروزی است و اینکه دلیل کمی واژگان عربی در مَثَلها، نزدیکی آنها به زبان مردم و دوری مردم از تأثیر و نفوذ زبان عربی و ناآشنایی آنان با واژگان عربی است. مقالة سوم حاصل پژوهشی عمده در راستای معادلیابی امثال فارسی و عربی است. از جمله دستاوردهای این مقالة پژوهشی آن است که مبالغه در تمثیل عربی در مقایسه با فارسی بسیار زیاد است و نیز امثال بسیاری در دو زبان کاربرد مشترک دارند، امّا در قالبهای متفاوت، مانند مَثَل، مثالَک (اگزمپلوم) (Exemplum)، حکایت انسانی و حکایت حیوانی (فابل) (Fable) و اسلوب معادله بیان شده است؛ به عبارت دیگر، اگر مَثَلی در فارسی با مَثَل دیگری در عربی معادل شد، لزوماً نباید از یک نوع باشد. با وجود این، هیچ یک به بررسی میزان اشتراکها و مطابقتهای واژگانی از نظر معنای لفظ، همراه با دیگر مطابقتهای معنایی و سبکی نپرداختهاند. همین امر پژوهش حاضر را از مقالات مذکور متمایز میکند.
این پژوهش در صدد پاسخگویی به سؤالهایی در بارة میزان مطابقتهای واژگانی، معنایی، سبکی و کاربردی میان مَثَلهای فارسی و عربی است و اینکه آیا میتوان با تأکید گفت که کدام یک از دیگری گرتهبرداری کرده است؟ یا امکان دارد در نتیجة توارد ذهنی باشد؟ نوع سبک بهکار رفته در هر یک به چه صورت است؟ آیا با توجّه به تفاوتهای سلیقهای و ذوقی موجود میان مردم هر دو زبان، ممکن است مطابقت کامل سبکی نیز در آنها یافت؟! میزان اشتراک واژگانی و معنایی در میان مَثَلهایی که به صورت تصادفی انتخاب شدهاند، به چه صورت است؟! از اهداف دیگر پژوهش حاضر، دستیابی به شیوة بهتر، برای معادلیابی دقیقتر عبارات و اصطلاحات و نیز آشنایی با فرهنگ و رویکرد اجتماعی موجود در دو زبان فارسی و عربی است. شیوة کار به صورت کتابخانهای، یعنی تحقیق در کُتُب، مقالات و ... و نیز استفادة حداکثر از منابع دست اوّل است. محتوای مقاله نیز به شیوة تحلیلی ـ توصیفی سازماندهی و تحلیل آن به شکل آماری است، بدین صورت که ابتدا نمونههایی از امثال بررسیشده، ارائه میگردد و آنگاه از نظر مطابقت واژگانی، معنایی، سبکی و کاربردی مورد تحلیل قرار میگیرند. البتّه یادآوری میشود که پس از مطابقت معنایی و واژگانی، تحلیل سبکی امثال صورت گرفته است و بدین منظور میتوان امثال را به 3 دستة زیر تقسیم کرد: 1ـ مَثَلهایی که مطابقت واژگانی و معنایی کامل دارند. 2ـ مَثَلهایی که مطابقت واژگانی نسبی و معنایی کامل دارند. 3ـ مَثَلهایی که مطابقت واژگانی ندارند، امّا مطابقت معنایی دارند.
لازم به ذکر است که جامعة آماری در این پژوهش، هزار مَثَل است که به صورت تصادفی از کتاب الأمثال المقارنة بین العربیّةوالفارسیّة تألیف منصوره زرکوب از انتشارات دانشگاه اصفهان، تألیف 1393 گزینش شده که در این مقاله تنها تعدادی از آنها مورد بررسی قرار میگیرد. بنابراین، معادلهای فارسی امثال در این مقاله، گرچه منبع آنها کتاب امثال و حکم دهخدا یا کتابهای دیگر امثال است، امّا فرایند معادلیابی در کتاب مذکور، به کوشش مؤلّف آن صورت گرفته است. نکتة دیگری که شاید توضیح آن مفید است، اینکه برخی امثال عربی که در امثال و حِکَم دهخدا آورده شده، ممکن است در مقابل آنها معادل فارسی ذکر شده باشد. برای تشخیص مطابقت واژگانی بین آنها و اینکه آیا این معادل، ترجمة آن است، یا واقعاً در بین امثال فارسی رایج است، به مدخلها مراجعه کردیم. به عنوان نمونه، مَثَل «اِبدَأ بِنَفسِکَ» را دهخدا آورده است و در مقابل آن نوشته است: «از خود آغاز کن». برای پژوهشگر معلوم نیست که آیا این عبارت در فارسی هم مَثَل است، یا ترجمة جملة عربی است. برای پاسخ به این سؤال، به مدخل «الف» مراجعه کردیم و عبارت «از خود آغاز کن» را در بین امثال آن مدخل نیافتیم. این نشان میدهد که دهخدا مَثَلِ «اِبدَأ بِنَفسِکَ» را ترجمه کرده، نه معادلیابی. بنابراین، از جامعة آماری ما خارج میشود. امّا در مقابل مَثَلِ «مَا أَهوَنَ الحَربُ عَلَی النَّظَّارَةِ» نیز مَثَلی آمده که ترجمه به نظر میآید. با مراجعه به مدخلِ «جیم» و یافتن مَثَلِ «جنگ بر نظّاره آسان است»، روشن میشود که این سخن یک مَثَل فارسی است که حتّی در شعر فارسی هم به آن تمثیل زده شده است: چنانکه اسدی طوسی گوید:
«زِ پیکار بددل هراسان بُوَد |
|
به نظّاره بر جنگ آسان بُوَد» |
ارائة دادهها
1ـ ضربالمثلهایی که مطابقت واژگانی و معنایی کامل دارند
1ـ1) «تُمخَضُ الجَبَلُ فَوَلَدَ فَأراً» (مختار، 1429 ق.، ج 1: 342).
معادل فارسی: کوه موش زاییده.
مطابقت واژگانی: تُمخَض و وَلَد: هردو به معنای زاییده است ـ الجَبَل: کوه ـ فَأر: موش.
مطابقت معنایی: «هرگاه بخواهند بگویند که فردی با کلّی ادّعا، هیاهو و تبلیغات، کاری مناسب با ادّعای خود انجام نداده است، میگویند: «کوه، موش زاییده است». بعضی اوقات هم با تأکید بیشتر میگویند: «کوه لرزید و غرّید و یک موش زایید»؛ یعنی با آن همه بزرگی، ادّعا و غوغا، کار او بسیار ناچیز و کماهمّیت است» (شکورزاده، 1369: 806).
توضیح: در هر دو زبان، به عنوان مَثَل به کار رفته از نوع «مَثَلنما»1یا مَثَلگونه است.
تحلیل سبکی: همانگونه که مشاهده میشود، در هر دو مَثَل فارسی و عربی، اسلوب «استعارة مکنیّه (تشخیص)» به کار رفته است (هاشمی، 1999 م.: 239)؛ زیرا کوه به جانداری ماده تشبیه شده که چیزی را زاییده است.
2ـ1) «کُلُّشَاةٍ بِرِجلِهَا مُعَلَّقَةٌ» (خلایلی، 1994م.: 77).
معادل فارسی: هر بُزی را به پای خود میآویزند.
مطابقت واژگانی: کُلّ: هر ـ شَاة: بُز ـ بِرِجلِهَا: به پای خودـ مُعَلَّقَة: آویزان.
مطابقت معنایی: هر دو مَثَل کنایه از این است که هیچ کس گناه دیگری را بر دوش نخواهد کشید و هر کس به خاطر عمل خود، مؤاخذه میشود، نه عمل دیگران. اشاره به آیة ﴿وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى﴾ (الأنعام/ 164).
توضیح: مطابقت کامل واژگانی و معنایی در هر دو مَثَل دیده میشود و این مَثَل در زبان انگلیسی نیز با همین الفاظ ذکر شده است «Let every sheep hang by its own shank» (خلایلی، 1994م.: 77). در هر دو مَثَل از اسلوب کنایه استفاده شده است.
تحلیل سبکی: در این مَثَل نیز میتوان مطابقت کامل سبکی را مشاهده کرد، چنانکه در هر دو مَثَل از تشبیه و تمثیل مشابه استفاده شده است.
3ـ1) «عَلَی قَدرِ فِرَاشِکَ مدّ رِجلَیکَ» (همان: 122).
معادل فارسی: پایت را به اندازة گلیمت دراز کن.
مطابقت واژگانی: عَلَی قَدرِ: به اندازة ـ فِرَاشِک: گلیمَت ـ مَدّ: دراز کن ـ رِجل: پا.
مطابقت معنایی: هر دو مَثَل، آدمی را از اینکه بیشتر از درآمد و توانش بخشش کند، یا توقعش بیشتر از توانش باشد منع میدارد (همان).
توضیح: همانطور که مشاهده میشود هر دو مطابقت کامل واژگانی و معنایی دارند.
تحلیل سبکی: در هر دو مَثَل، تمثیل مشابه به کار رفته است و محتوای هر دو تمثیل اخلاقی2 است. ضمن اینکه کنایة به کار رفته در هر دو مَثَل همسان و مشابه است.
4ـ1) «مَن غَابَ عَنِ العَینِ غَابَ عَنِ القَلبِ» (همان: 106).
معادل فارسی: از دل برود هر آن که از دیده برفت.
مطابقت واژگانی: مَن: هر آن که ـ العَین: دیده ـ القَلب: دل ـ غَابَ عَن: رفتن از چیزی، محو شدن از دیدگان.
مطابقت معنایی: مطابقت کامل معنایی و واژگانی وجود دارد و هر دو مَثَل کنایه از این است که چون کسی یا چیزی از مقابل دیدگان محو گردد یا نماند (کوچ کند)، از دل هم میرود و فراموش میگردد.
توضیح: این مَثَل در زبان انگلیسی نیز با همین الفاظ آمده است و مطابقت کامل دارد: «Out of sight, out of mind» (همان) که این امر میتواند در اثر وامگیری و یا توارد ذهنی باشد3. هردو مَثَل، از نوع «پارابل»4یا «مَثَلگویی» است.
تحلیل سبکی: هردو مَثَل از جملة شرطیّه استفاده کردهاند و از نظر سبک نیز مطابقت کامل دارند.
5ـ1) «أَخُوکَ مَن صَدَقَکَ لاَ مَن صَدَّقَکَ» (ثعالبی، 1381ق.: 185).
معادل فارسی: دوست آن است که با تو راست گوید، نه آن که دروغ تو را راست گرداند.
مطابقت واژگانی: أَخُو: دوست (برادر)ـ مَن: آن است ـ صَدَقَکَ: به تو راست گوید ـ لاَ مَن: نه آن کسی که ـ صَدَّقَکَ: دروغ تو را راست گرداند.
مطابقت معنایی: مطابقت کامل معنایی صورت گرفته است و هر دو مَثَل اشاره به این دارد که دوست و برادر آن است که حقیقت فرد را به او نشان میدهد تا وی بتواند خود را اصلاح کند، نه آنکه دروغ بگوید تا همیشه همانگونه باقی بماند.
توضیح: میتوان گفت گرتهبرداری صورت گرفته است، امّا نمیتوان با اطمینان گفت که کدام یک از دیگری گرتهبرداری کرده است. افزون بر اینکه هر دو مَثَل از نوع «پارابل» یا «مَثَلگویی» است.
تحلیل سبکی: در هر دو مَثَل از اسلوب جملة مثبت + جملة منفی با (لا = نه) یا همان قصر به «لای عاطفه» استفاده شده است، چنانکه ویژگی برادری را در راستگویی قصر کرده است و این تأثیر بیشتری در ذهن شنونده میگذارد.
2ـ ضربالمثلهایی که مطابقت واژگانی نسبی و مطابقت معنایی کامل دارند
1ـ2)
«فَلَو لَبِسَ الحِمَارُ ثِیَابَ خَزٍّ |
|
لَقَالَ النَّاسُ یَا لَکَ مِن حِمَارٍ» |
معادل فارسی:
«خَرِ عیسی گَرَش به مکّه برند، |
|
چون بیاید هنوز خر باشد» |
مطابقت واژگانی: الحِمَار: خَر.
مطابقت معنایی: همانگونه که مشاهده میشود، در هر دو ضربالمثل مطابقت معنایی کامل وجود دارد، چراکه هر دو کنایه از فرد نادانی است که اگرچه ظاهر خود را تغییر داده باشد، امّا باز هم همان شخص نادان است.
توضیح: در هر دو زبان، «اُلاغ» نماد حماقت و نادانی است و اینجا اشاره به ذات و شخصیّت تغییرناپذیر شخص بیخِرَد دارد. هر دو تمثیل از نوع مَثَلگونه است.
تحلیل سبکی: در هر دو مَثَل، از اسلوب جملة شرطیّه استفاده شده است و نکتة جالب توجّه اینکه در هر دو مَثَل، ادات شرط به معنی «حتّی اگر و اگرچه» است. مقرّبی در کتاب خود چندین نمونه از شعر و نثر برای «اگر» در معنای «اگرچه» آورده است که به دو نمونه از گلستان سعدی از همین منبع بسنده میکنیم:
«اگر آب حیات فروشند، فیالمثل به آب روی دانا نَخَرد» (مقرّبی، 1375: 55).
«اگر من ناجوانمردم به کردار، |
تو بر من چون جوانمردان گذر کن» |
2ـ2) «کَحِمَارَی العِبَادِیّ» (میدانی، 1366، ج 2: 161).
معادل فارسی: هر دو سَر و تَه یک کرباساَند.
مطابقت واژگانی: استفاده از صیغة مثنّی در «حمارَی» و «هر دو».
مطابقت معنایی: هر دو ضربالمثل برای تساوی دو شخص یا دو چیز در عمل یا رفتار گفته میشود.
توضیح: مَثَل عربی از داستانی گرفته شده که شخصی به نام عِبادی دو خَر داشت و روزی از وی سؤال میکنند کدام یک از خَرها بدتر از دیگری است و او در جواب گفت: این بدتر از آن و آن بدتر از این. در مَثَل فارسی از «کرباس: پارچة سفید نخی» استفاده شده است که سر و تَه آن شبیه به هم است و تفاوتی ندارد. بنابراین، میبینیم مثالَک5 در عربی مقابل مَثَل در فارسی آمده است.
تحلیل سبکی: در هر دو مَثَل، تشبیه به کار رفته است و با این حال، تشبیه در مَثَل فارسی بلیغتر از عربی است؛ زیرا از نوع تشبیه بلیغ است (و در اصل چنین بوده: هر دو مانند سَر و تَه یک کرباساَند)، امّا تشبیه در مَثَل عربی از نوع مرسل است که به مراتب درجة بلاغی کمتری از تشبیه بلیغ دارد.
3ـ2) «بَطنٌ جَائِعٌ وَ وَجهٌ مَدهُونٌ»6 (میدانی، 1366: 53).
معادل فارسی: صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشته است.
مطابقت واژگانی: وجه: صورت.
مطابقت معنایی: هر دو ضربالمثل کنایه از افرادی است که سعی در آبروداری میکنند و دوست ندارند کسی فلاکت یا ناراحتی آنها را ببیند.
توضیح: در هر دو زبان، این مَثَل را در مورد افراد خویشتنداری میگویند که با وجود همة مشکلها، درد و غمها و گرسنگیها، خود را ضعیف نشان نمیدهند، بلکه ظاهر خود را حفظ میکنند.
تحلیل سبکی: اسلوب به کار رفته در این مَثَل، از نوع ایجاز قصر است، امّا در مَثَل فارسی چنین ایجازی نیست. در هر دو مَثَل از اسلوب کنایه استفاده شده است، با این تفاوت که در عربی، «چربی صورت» کنایه از «زندگی خوب و مرفّه» و در فارسی نیز کنایه از همین معناست.
4ـ2) «اِیَّاکَ اَعنِی وَ اسمَعِی یَا جَارَةٌ»7(هاشمی،1423ق.: 75).
معادل فارسی: دختر به تو میگویم، عروس تو بشنو.
مطابقت واژگانی: اِیَّاکَ: به تو (تو را) ـ اِسمَعِی: بشنو.
مطابقت معنایی: همانگونه که مشاهده میشود، این ضربالمثل در هر دو زبان کنایه از سخن گفتن با کسی است در زمانی که مقصود کلام، کس دیگری باشد.
توضیح: در هر دو فرهنگ برای کنایه زدن یا سخن در پرده گفتن، شخصی را خطاب قرار میدهند، در حالی که منظور سخن کسی یا چیز دیگری است. در واقع، نوعی فهماندن غیرمستقیم به شخص مورد نظر است. تمثیل حکایت انسانی در عربی مقابل مَثَلنما (مَثَلگونه) در فارسی آمده است.
تحلیل سبکی: در عبارت عربی از اسلوب تقدیم مفعول بر فعل استفاده شده است که معنای قصر «تقدیم ما حقّه التّأخیر» یا تخصیص را میرساند (هاشمی، 1999 م.: 132 و 137)، امّا هر دو مَثَل در به کار بردن اسلوب «نداء» اشتراک دارند.
5ـ2) «الهَلاَکُ فِی الکِذبِ» (خلایلی، 1994م.: 79).
معادل فارسی:
« اگر جفت گردد زبان با دروغ، |
نگیرد زِ بخت سپهری فروغ» |
مطابقت واژگانی: الکِذب: دروغ.
مطابقت معنایی: هر دو مَثَل اشاره دارد به اینکه انسان دروغگو در نهایت به بلا و مصیبت دچار میشود و عاقبت خوبی نخواهد داشت.
توضیح: در فرهنگ هر دو زبان، دروغ عملی زشت است و مردم معتقدند که آدم دروغگو هیچ گاه به رستگاری نمیرسد. با این حال، در مَثَل عربی شدّت و تأکید بیشتری روی این موضوع شده است، به گونهای که دروغگویی را هلاکت و نابودی میداند، امّا این تأکید در مَثَل فارسی مشاهده نمیشود. اگرچه در امثال فارسی مَثَلی را با چنین تأکید و شدّت مشاهده نکردیم، امّا در کتابهای عربی، مَثَلی را به نقل از بزرگمهر حکیم یافتیم که دربارة دروغگویی و عواقب آن به همان شدّت و تأکید اشاره دارد: «الکَاذِبُ والمَیِّتُ سَوَاءٌ : دروغگو و شخص مُرده با هم برابرند» (نویری، 1423 ق.، ج 3: 361). هر دو مَثَل از نوع «پارابل» یا «مَثَلگویی» است.
تحلیل سبکی: مَثَل عربی بسیار موجز و با اسلوبی ساده بیان شده، امّا در فارسی به صورت شعر و با اسلوب شرطیّه آمده است.
3ـ ضربالمثلهایی که مطابقت واژگانی ندارند و مطابقت معنایی دارند
1ـ3) «حَتَّی یُؤَلِّفَ بَینَ الضّبّ وَ النُّونِ»8(میدانی، 1366: 93).
معادل فارسی: وقت گل نی.
مطابقت واژگانی: ــــــــــــــــ .
مطابقت معنایی: هر دو کنایه از وعدههای پوچ و زمان نامعلوم است.
توضیح: در مَثَل عربی، نام دو نوع جاندار، یعنی حیوان دریایی (النّون: نهنگ) و حیوان خشکی (الضب: سوسمار) ذکر شده است که این دو هیچ گاه در کنار هم قرار نمیگیرند و دوستی و ألفت میان آنها غیرممکن است. استفاده از این نامها به خاطر تأثیر از محیط و وجود آن در ادبیّات و فرهنگ آنها است9، امّا در مَثَل فارسی، واژة «نی» که هیچ گاه گل نمیدهد، به کار رفته است. نی و نیستان از جمله چیزهایی است که در سرزمین فارسیزبانان و در ادبیّات آنها به وفور یافت میشود. این مَثَل در جواب «کِی؟» گفته میشود (ر.ک؛ دهخدا، 1357، ج 4: 1892). هر دو از نوع «مَثَلگونه» است.
تحلیل سبکی: در هر دو مَثَل، عبارتی در غیر معنای حقیقی خود ذکر شده است (ر.ک؛ هاشمی، 1999 م.: 46)، به گونهای که جملة خبری مثبت در معنای سلبی آمده است، طوری که آن امر را بعید و محال جلوه میدهد؛ مانند اسلوبی که در آیة 40 سورة أعراف آمده است: ﴿...وَلاَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ...﴾؛ یعنی آنها هیچ گاه وارد بهشت نمیشوند، مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد. این امر هیچ گاه ممکن نیست و بیانگر این است که آنها هرگز وارد بهشت نمیشوند.
2ـ3) «هَرِبَ مِنَ الدُّبِّ فَوَقَعَ فِی الجُبِّ» (خلایلی، 1994م.: 107).
معادل فارسی: از بیم مار در دهان اژدها افتاد.
مطابقت واژگانی: ـــــــــــــ .
مطابقت معنایی: از نظر معنایی این دو ضربالمثل کاملاً مطابقت دارند و تنها واژگان آنها متفاوت است.
توضیح: مشاهده میشود که اَعراب از واژة «الدُّب: خرس» و «الجُب: چاه» استفاده کردهاند و اینها چیزهایی بودند که در جامعه و ادبیّات عرب بیشتر به چشم میخورد، امّا در زبان فارسی از مار و اژدها10 استفاده شده است که در ادبیّات فارسی مخصوصاً در شاهنامه از موارد پُرکاربرد است. بنابراین، میبینیم که اهل هر دو زبان از امور موجود در ادبیّات یا محیط خود در امثال استفاده کردهاند.
تحلیل سبکی: اسلوب به کار برده شده در زبان عربی، جناس غیرتام بین «الدُب و الجُب» است (ر.ک؛ هاشمی، 1999ق.: 302)، امّا در زبان فارسی از اسلوب مبالغه یا اغراق استفاده شده است که برخاسته از تصوّر مردم است. چون اوّلاً اژدها حیوانی تخیّلی است، وانگهی دهان اژدها اغراق است که در زبان عربی این مبالغه وجود ندارد.
3ـ3) «عَلَی أَهلِهَا تَجنِی بَرَاقِش» (هاشمی، 1423 ق.: 179).
معادل فارسی: پَرِ طاووس وبالِ طاووس است.
مطابقت واژگانی: ـــــــــــــ .
مطابقت معنایی: هر دو تمثیل از لحاظ محتوا تمثیل اندیشه است و فردی را به تصویر میکشد که خود یا قوم خویش را به خاطر کاری نادرست به مصیبت گرفتار میکند و بیانگر این است که ریشة مشکل گاه به خود انسان برمیگردد.
توضیح: مَثَل عربی بر اساس یک واقعه11 شکل گرفته است، امّا در زبان فارسی از طاووس (که نماد زیبایی است و این زیبایی بلای جان اوست،) استفاده شده است. در واقع، در زبان عربی، خاستگاه مَثَل یک داستان است و در قالب حکایت حیوانی یا تمثیل حیوانی (فابل)12به کار رفته است، امّا در زبان فارسی، از یک نماد استفاده شده است و برای بیان معنای مورد نظر، مَثَلگونه به کار رفته است.
تحلیل سبکی: در مَثَل عربی، تقدیم «عَلَی أَهلِهَا» به شیوة قصر این معنا را میرساند که فقط «براقش» بود که موجب کشته شدن آن قوم گشت وگرنه میتوان گفت: «تَجنِی بَراقِش عَلَی أَهلِهَا». همچنین در مَثَل فارسی، تقدیم «پَرِ طاووس» میخواهد این معنا را برساند که علّت مصیبتهای فرد، چیزی است که فقط در خود اوست و مشکل آن تنها به خود او بر میگردد، در غیر این صورت، میتوانست بگوید: «وبال طاووس پَرِ اوست». بنابراین، مشاهده میکنیم که مطابقت کامل سبکی در هر دو مَثَل دیده میشود.
4ـ3) «سَمّن کَلبَکَ یَأکُلَکَ»13 (هاشمی، 1423 ق.: 157).
معادل فارسی: سزای نیکی بدی است.
مطابقت واژگانی: ـــــــــــــ .
مطابقت معنایی: چنانکه میبینیم، هر دو کنایه از این است که گاهی سزای خوبی، بدی است و یا کنایه از نمکنشناسی بعضی افراد است.
توضیح: در خلال تحلیل ضربالمثلها دریافتیم که از واژة «کَلب» بسیار استفاده شده است و این حیوان در محیط زندگی عربها فراوان دیده میشود و چنانکه گفته شد، یکی از شاخصههای زبان تأثیر گرفتن از محیط زیست است. تراد گیل14(1376) در این باره گفته است: «زبان از نظر رفتار اجتماعی دارای دو جنبة بسیار مهم است: یکی ایجاد روابط اجتماعی و دیگر آنکه زبان حاوی برخی اطّلاعات در مورد گویشوران است. این دو نکته نشاندهندة ارتباط متقابل و نزدیک زبان و جامعه است. دوم اینکه محیط اجتماعی نیز میتواند در زبان بازتاب یابد و اغلب میتواند روی ساختار واژگان تأثیری داشته باشد. لازم به ذکر است که یک حکایت حیوانی یا فابل در عربی مقابل مَثَلنما (مَثَلگونه) در فارسی آمده است.
تحلیل سبکی: در زبان عربی با نثر مسجّع و اسلوب جملة ایجابی در معنای سلبی استفاده شده است و مراد از آن نهی است؛ یعنی «این کار را انجام نده»، ولی در بلاغت عربی آن را امر در معنای «تهدید» مینامند (هاشمی، 1999 م.: 603) و نیز از استعاره تمثیلیه15 نیز برخوردار است، بدین صورت که هیئت انسان پَست به سگی تمثیل شده که اگر به او نیکی کنید، بدی میکند. در زبان فارسی، تضاد میان (نیکی و بدی) دیده میشود و نیز جملة ساده خبری که غرض از آن «إظهار التّحسّر عَلَی شیءٍ مَحبوب» است (ر.ک؛ همان: 47).
5ـ3) «سَکَتَ أَلفاً وَ نَطَقَ خَلفاً»16 (عسکری، 1408 ق.: 121).
معادل فارسی: روزه گرفتن و با گُهِ سگ افطار کردن.
مطابقت واژگانی: ــــــــــ .
مطابقت معنایی: هر دو کنایه از کسی است که زمان زیادی کار خوب انجام داده است و یا مدّت زیادی کاری انجام نداده، بعد یکباره عملی بد و زشت انجام میدهد و یا «با مالی حرام یا کاری ناروا رفع حاجت کرده باشد» (دهخدا، 1357، ج2: 879).
توضیح: مشاهده میشود که مَثَل فارسی در بیان، کمی تند و غیرمؤدّبانه است؛ زیرا از فرهنگ عوام نشأت گرفته است و در همان فرهنگ هم جاری است. تمثیل حکایات انسانی در عربی مقابل مَثَلنما (مَثَلگونه) در فارسی آمده است، ضمن اینکه در فارسی ارسال مَثَل17 به کار رفته است.
تحلیل سبکی: مَثَل مورد نظر در زبان عربی اسلوبی آهنگین و بسیار موجز دارد و آرایة «جناس و سجع» (ر.ک؛ هاشمی، 1999 م.: 302 و 307) میان «سَکَتَ» و «نَطَقَ» در آن مشاهده میشود و نیز در مَثَل فارسی نوعی تضاد در معنا دیده میشود که معمولاً برای بیان تحسّر و توبیخ به کار برده میشود.
4ـ جدول نتایج آماری تحقیق
نوع مطابقت |
واژگانی کامل معنایی کامل |
واژگانی نسبی معنایی کامل |
واژگانی ندارد معنایی کامل |
|
فراونی نسبی |
50 |
210 |
240 |
|
|
درصد فراوانی نسبی |
10% |
42% |
48% |
5ـ نمودار درصد فراوانی نسبی
نتیجهگیری
1ـ پس از تحلیل ضربالمثلها و بررسی آنها از نظر مطابقتهای واژگانی و معنایی مشخّص شد که این دو زبان اشتراکهای واژگانی و معنایی بسیاری دارند، بهویژه در حیطة معنا، بهطوریکه در هر سه دسته مورد بحث مطابقت معنایی وجود داشت. نتایج آماری به دست آمده از تحلیل هزار ضربالمثل در سه دسته که قبلاً ذکر شد، بدین صورت است:
ـ 10% (100 مورد) مَثَلها مطابقت واژگانی و معنایی کامل دارند.
ـ 42% (420 مورد) مَثَلها مطابقت واژگانی نسبی و معنایی کامل دارند.
ـ 48% (480 مورد) مَثَلها مطابقت واژگانی ندارند، امّا مطابقت معنایی دارند.
2ـ در مواردی که مطابقت کامل واژگانی و معنایی وجود دارد، میتوان احتمال داد که توارد خاطر صورت گرفته یا از طریق ارتباطها و تعامل و همزیستی، ترجمه یا گرتهبرداری شده باشد. البتّه تشخیص مسیر انتقال افکار و اندیشه چندان آسان نیست.
3ـ در باب سبک و اسلوب به کار گرفته شده در امثال هر دو زبان، باید گفت مطابقت سبکی کامل، بسیار کم اتّفاق میافتد و و این به تفاوت ساختار دو زبان و ویژگیهای زبانی و واژگانی آنها برمیگردد.
4ـ از نتایج دیگر تحقیق، کشف راه حلهای مناسب برای معادلیابی ضربالمثلهاست؛ زیرا تنها با تحلیل مطابقتهای واژگانی و معنایی در درجة اوّل و مطابقتهای سبکی در درجة دوم است که میتوان بهترین معادل را برای ضربالمثلها در زبان مقصد یافت؛ به عنوان مثال، برای مَثَل «أَینَ الثُّرَیَّا مِنَ الثَّرَی» میتوان چندین مَثَل فارسی معادل آورد مانند: «چه نسبت خاک را با عالم پاک»؛ «از این حَسَن تا آن حَسَن صد گَز رَسَن»، «سیمرغ، دیگر است و سی مرغ دیگر»، «چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا» (حافظ)، «از سلیمان تا سلیمان فرقهاست»، «لاشة خر را به تازی چه نسبت؟»، «دانة فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه ** هر دو جانسوزند، امّا این کجا و آن کجا». امّا مَثَل اوّل چه از نظر ایجاز، چه سبک و چه واژگان با مَثَل عربی بیشتر نزدیک است، به گونهای که گویی بین آن و مَثَل عربی نقل معنا صورت گرفته است و اگرچه مَثَلهای بعدی هم به نوعی با مَثَل عربی معادل است، امّا برای به کاربردن آنها باید حال و مقام را در نظر گرفت.
پینوشت
1ـ مَثَلنما یا مَثَلگونه، کنایهها، تشبیهها، حکمتها یا اصطلاحهایی است که در آنها تشبیه نیست، امّا ژرفساخت بیشتر آنها پند و اندرز است و به همین دلیل، در میان مردم رواج یافته است (پارسا، 1384: 11ـ 10).
2ـ تفاوت عمدة تمثیل رمزی با تمثیلهای اخلاقی و تعلیمی در این است که این نوع تمثیل به بیان امور ناگفتنی و اسرار غیرقابل بیان میپردازد؛ مانند داستان حیّ بن یقظان اثر ابنسینا و منطقالطّیر عطّار (ر.ک؛ فتوحی، 1385: 264).
3ـ نکتة درخور تأمّل این است که بسیاری از ضربالمثلهای مشهور به همان صورت و با همان مضمون و مفهوم مشابه و گاهی فقط با تفاوت یکی دو لغت در میان کشورهای دیگر جهان نیز جاری و ساری است. این وجه تشابه از دو طریق حاصل شده است: یکی آنکه یک دسته از این امثال در دوران بسیار کهن در میان اقوام هند واروپایی رواج داشت و در محاورات روزمرّة آنان به کار میرفت، ولی بعدها که این اقوام از محلّ اوّلیّة خود کوچ کردند و در نقاط مختلف آسیا، اروپا و آفریقا سکونت اختیار کردهاند، امثال مذکور همچنان به صورت اوّل در نزد اقوام مذکور حفظ شده است و در برخی از آنها نیز به سبب تأثیر محیط و خصوصیّات زندگی، ذوق و آداب و سنن هر قوم تغییرهایی روی داده است. دستة دیگر از امثال هستند که از طریق ترجمة کتابها و رسالههای کهن و نقل آثار ادبی و فرهنگی و نیز تبادل افکار یا جنگها و روابط بازرگانی و سیاسی در میان ملل مشرقزمین و اقوام اروپایی نشر یافتهاند، یعنی از قومی به قوم دیگر سرایت کردهاند و اندکاندک در همه جا رایج شدهاند و جنبة جهانی به خود گرفتهاند (شکورزاده، 1369: 286).
4ـ پارابل یا مَثَلگویی (مَثَل گذراندن) روایت کوتاهی است که در آن شباهتهای جزء به جزء بسیاری با یک اصل اخلاقی، مذهبی یا عرفانی وجود دارد و معمولاً از زبان پیامبران، عارفان و مردان بزرگ شنیده شده است. این تمثیل از انواع تمثیل غیرحیوانی است (شمیسا، 1373: 107).
5ـ مثالک: حکایت مشهوری است که فقط با اشاره به عنوان آن، مخاطب منظور را درمییابد و به شکل مَثَل در یک عبارت کوتاه به کار میرود؛ مانند چوپان دروغگو. به نظر می رسد که مثالک همان اگزمپلوم (Exemplum) یا مثال، داستانی است که شمیسا در کتاب خود آن را چنین تعریف کرده است: «اگزمپلوم داستان کوتاهی است که شهرت بسیار داشته باشد و شنونده به محض شنیدن تمام یا حتّی قسمتی از آن، فوراً متوجّه مشبّه یا منظور باطنی گوینده و یک نتیجة اخلاقی شود» (شمیسا، 1373: 107).
6ـ کنایه از شخص گرسنهای است که خود را بر خلاف آنچه هست، نشان میدهد (میدانی، 1366ق.: 53).
7ـ این مَثَل از سهل بن مالک نقل شده است، در حالی که زنش را مخاطب قرار میدهد، امّا همسایهاش مدّ نظر او بوده است (هاشمی، 1423 ق.: 75).
8ـ اعراب برای غیرممکن نشان دادن وقوع چیزی و بعید شمردن پیوند دو چیز مختلف این مَثَل را به کار میبرند (ر.ک؛ جاحظ، 1388 ق.، ج7: 1165).
9ـ واژگان موجود در یک زبان بیش از هر چیز دیگری به صورت واضح منعکسکنندة محیط اجتماعی و فیزیکی سخنگویان آن زبان است. واژگان یک زبان در واقع میتواند به مثابة فهرست پیچیدهای از ایدهها، علایق و دغدغههایی باشد که توجّه آن جامعه را به خود جلب کرده است و از این فهرست زبانی میتوان تا حدّ زیادی مشخّصههای فیزیکی محیط، ویژگیها و فرهنگ مردمی که آن زبان را بهکار میبرند، دریافت کرد (ر.ک؛ ساپیر، 1912م.: 228).
10ـ اژدها مشهورترین و پُرحضورترین موجود اهریمنی زیانکار در اساطیر و حماسههای سراسر جهان است که در روایات ایرانی جانوری کوهپیکر، دَمآهنج، آتشکام، دودافکن و... توصیف شده است (ر.ک؛ مشتاقمهر و آیدنلو، 1386: 144).
11ـ حکایت از این قرار است که دشمنان قومی برای حمله به آنان روانه میشوند، ولی مکان آنان را نمییابند. بنابراین، قصد بازگشت میکنند، امّا ناگهان سگ قوم با پارس کردن، دشمنان را به سوی قوم خود هدایت میکند و باعث نابودی آنان میشود (ر.ک؛ میدانی، 1366: 202).
12ـ معروفترین قِسم تمثیل، تمثیل حیوانی است که فرنگیان به آن فابل (Fable) میگویند و آن را یکی از انواع ادبی میدانند. در فابل، قهرمانان حکایت، جانورانند که هر کدام نمایندة تیپ یا طبقهای هستند (شمیسا، 1373: 107).
13ـ میگویند مردی سگی داشت که همیشه به آن غذا و گوشت میداد، به امید اینکه بزرگ شود و برای او شکار کند و از گوسفندانش نگهداری کند، امّا روزی سگ گرسنه بود و بر روی او پرید و او را خورد و این مَثَل برای آن گفته شد (ر.ک؛ هاشمی، 1423 ق.: 157).
14- Trudgill
15ـ وقتی کُلِّ مَثَل را در برابر وضعیّت یا حادثهای به کار میبریم، وضعیّت موجود حُکم مشبّه را دارد و مَثَل به کار رفته، مشبّهٌبه است که مشبّه (وضعیّت قابل انتقال با مَثَل) حذف و مشبّه تنها باقی میماند. با توجّه به حذف مشبّه و مرکّب بودن این تشبیه، استعاره از نوع تمثیلی است. شفیعی کدکنی اغلب مَثَلها را استعارة مرکّب یا تمثیلی میداند: «هر استعارة تمثیلی یا مرکّب که شهرت پیدا کند، به گونة مَثَل درمیآید». بنابراین میتوان گفت اغلب مَثَلها استعارة تمثیلی هستند، ولی هر استعارة تمثیلی، مَثَل نیست (ر.ک؛ ذوالفقاری، 1389: 62).
16ـ این مَثَل در مورد انسانی گفته میشود که مدّت طولانی ساکت مانده است و آنگاه شروع به یاوهگویی میکند. گویند اَحنف بن قیس همنشینی داشت که مدّت زیادی سخن نگفته بود، سپس از او خواست چیزی بگوید. گفت: یا اَبابَحر من میتوانم بر روی بالکن مسجد راه بروم! سپس احنف گفت: «سَکَت أَلفاً وَ نَطَقَ خَلفاً» (عسکری، 1408 ق.: 121).
17ـ ارسال مَثَل عبارت است از اینکه شاعر در بیتی مَثَل آورد، نه نمونه و مثال؛ مانند قول ابوفراس:
«تَهُونُ عَلَینَا فِی المَعَالِی نُفُوسُنَا «نادیده روزگارم، زان کاردان نِیَم |
|
وَ مَن نَکَحَ الحَسنَاءَ لَم یُغْلِهَا المَهرُ» آری به روزگار شود مرد کاردان» |