Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor of Persian Language and Literature, Yazd University, Yazd, Iran

2 Associate Professor of Arabic Language and Literature, Yazd University, Yazd, Iran

Abstract

Translation is one of the ways to create cultural interactions between nations. In the meantime, it is the translator's responsibility to provide a correct translation. Translation theorists have come up with different patterns and models for evaluating translations. Translation evaluation and assessment based on the available models and patterns, reveals the quality level of the translated text and its positive and negative features. Therefore, the acceptability of the translation of a literary work is determined when it is evaluated according to these patterns. In this article, the Arabic translation of Marzbannameh, titled "Stories of Al-Amir Al-Marzban on the Language of Animals", has been studied based on 9 cases of Antoine Breman's text distortion system theory and evaluated by descriptive-analytical method. The research findings indicate that despite being familiar with the Persian language, the translator has sometimes failed to understand, receive and transfer the content and despite the translator's efforts, meaning gap and inefficiency in equivalent selection can be observed. Among the studied components, the two components of qualitative and qualitative impoverishment had the highest frequency and the component of destruction of rhythms had the lowest frequency. The main reason for this and the distance of the translator from the original text should be considered in the type of source text and its literary and technical aspect and the translator's lack of fluency in Persian.

Keywords

«مرزبان­نامه» یکی از آثار ارزندة نثر فنّی است. اصل آن را «مرزبان بن رستم بن شروین» ‌از شاهزادگان آل باوند در اواخر سدة 4 قمری به زبان قدیم طبرستان نوشته است. نخستین بار «محمّد بن غازی الملطیوی»، وزیر شاه سلیمان بن قلج ارسلان (588 - 600 ق) از سلاجقة روم، ‌ترجمة مرزبان­نامه را به زبان فارسی دری در 598 ق به پایان برد و آن را «روضةالعقول» نامید (حاکمی، 1364: 84). پس از آن «سعدالدین وراوینی»، نویسنده و ادیب ایرانی، بی­آنکه از کار ملطیوی باخبر باشد، میان سال­های 607 تا 622 ق آن را به نام ربیب‌الدین در 9 باب، ‌یک مقدّمه و یک ذیل به فارسی دری برگردانید (صفا، ج 2، 1347: 1005).

مرزبان نامة وراوینی از جمله شاهکارهای ادب فارسی در نثر مصنوع و مزیّن به شمار می‌رود (حاکمی، 1364: 85). نثر این کتاب آراسته به صنایع لفظی و معنوی و اشعار تازی و پارسی است و از لحاظ شیوة نثرنویسی پیرو سبک نصرالله منشی در کلیله و دمنه است. مرزبان­نامه تاکنون به زبان­های انگلیسی، ترکی و عربی ترجمه شده است. نخستین بار، «ابن عربشاه» (791 - 854 هـ) در تقلیدی از مرزبان­نامه، «فاکهة الخلفا و مفاکهة الظرفاء» را به زبان عربی به رشتة تحریر درآورد (الفاخوری، 1383: 635). اما ترجمة عربی این اثر با عنوان «قصص الأمیر مرزبان علی لسان الحیوان» در سال 2000 میلادی توسّط «یوسف عبدالفتّاح فرج» ارائه شده است. وی این ترجمه را جهت مشارکت در «طرح ملّی ترجمه» در مصر ارائه­کرد. در سال 1996 میلادی، طرح ملّی ترجمه در مصر با هدف ترجمة بهترین آثار در حوزة علوم انسانی به ویژه ادبیّات و فرهنگ، جهت آشنایی عرب­زبانان آغاز شد و تاکنون بالغ بر هزار عنوان از بهترین آثار خلق‌شده به زبان‌های مختلف به عربی ترجمه­شده و به چاپ رسیده است. «عبدالفتّاح فرج» علاوه بر ترجمة مرزبان­نامه در ترجمة «فیه مافیه» مولانا نیز مشارکت داشته و ترجمة رمان «مشتری عشق» را نیز در کارنامة کاری خود دارد.

ظرفیت بیانی یک زبان بیش از هر چیز از خلال ترجمة متون ادبی نمود پیدا می­کند. در واقع «مترجم متون ادبی با ترجمه سعی در آشنا کردن خوانندة جامعة زبانی مقصد با دیدگاه­ها و جهان­بینی­های تازه دارد که در متن مبدأ بیان شده­اند و به علاوه خلأ وجود آن‌ها در جامعة زبانی مقصد احساس می­شود» (حقانی، 1386: 106).

تفاوت­های ساختاری و واژگانی همیشه مانع بزرگی بر سر راه ترجمة آثار ادبی بوده و ترجمة آثار ادبی همواره با مواردی از افزایش، کاهش، حذف و تغییر همراه بوده است. هدف غایی از ترجمه زمانی محقّق می­شود که تأثیر ترجمه بر خوانندة زبان مقصد همان تأثیر متن اصلی بر خوانندة متن اصلی باشد؛ یعنی متن اصلی بدون کوچک­ترین افزایش یا کاهش در صورت و معنی وارد زبان مقصد شود. اما مسأله اینجا است که هیچ پیامی را نمی­توان بدون تغییر در صورت و معنی به زبان دیگر منتقل کرد (صفوی، 1371: 9).

برای ارزیابی کیفیت ترجمه، سنجش آن براساس الگوها و مدل­های ارائه شده در زمینة نقد ترجمه امری ضروری است. از این رو، الگوهای متعددی برای ارزیابی ترجمه ارائه ‌شده و از دیرباز تاکنون مفهوم ترجمه و روش­های انجام آن مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. سیسرون[1] و سنت آگوستین[2] از نخستین افرادی هستند که با ارائة تعاریفی از ترجمه به این مهم پرداخته­اند، اما ارائة الگوهای ارزیابی ترجمه را باید رهاورد علم زبان‌شناسی دانست. با ظهور علم زبان‌شناسی و نیز تأثیر آن در چارچوب نظری ساخت‌گرایی، ترجمه دستخوش تغییر و تحوّلاتی شد و به تبع آن نظریه­های ترجمه به منظور تحلیل و ارزیابی ترجمه­ها با روش نوین و علمی پدید آمد.

در حوزة ترجمه­شناسی دو نگرش اصلی مطرح است؛ گروه نخست نظریه­پردازان مقصدگرا هستند که به عقیدة آن­ها معنا باید به هر قیمتی منتقل شود (لطافتی، 1388: 32). چهرة شاخص و برجستة این گروه لادمیرال[3] است. وی بر این باور است که محدود کردن ترجمه به رمزگردانی ساده، نادرست است و ترجمه باید با بازنویسی همراه باشد و مترجم در آن به تولید معنا یا آفرینش مجدّد بپردازد (لادمیرال، 1994: 25). گروه دیگر نظریه­پردازان مبدأگرا هستند که معنای زیبا را زادة فرمی زیبا می­دانند و بر این باورند مترجم فقط با وفادار بودن به فرم می­تواند معنا را انتقال دهد. در رأس این گروه آنتوان برمن[4] قرار دارد. به عقیدة وی در ترجمة هر متن بیگانه باید حالت غریبگی­اش را در زبان مقصد حفظ کرد و نباید در ترجمه تغییراتی به نفع زبان مقصد ایجاد کرد؛ زیرا معنا از طریق صورت انتقال می­یابد (برمن، 1999: 45). از دیگر نظریه­های پرطرفدار در قرن بیستم می­توان به نظریة نایدا[5] اشاره ­کرد که براساس زبان‌شناسی گشتاری شکل ­گرفت. به عقیدة نایدا «تأثیر متن ترجمه­شده بر مخاطب همانند تأثیر متن اصلی بر خوانندة مبدأ باید باشد» (Nida, 1969: 130). از این رو، نایدا در فرآیند ترجمه به پیام، مخاطبین، جنبه­ها و مؤلّفه­های فرهنگی توجه فراوانی دارد. نایدا نظریة خود را با هدف رفع مشکلات ترجمة کتاب مقدّس به زبان­های مختلف مطرح نمود و مفاهیم جدیدی را در چارچوب ترجمة متون وحی به کاربرد.

دیگر نظریة پرطرفدار این عصر، نظریة پیتر نیومارک[6] است. نیومارک در الگوی پیشنهادی خود تکیة فراوانی بر ترجمة عناصر فرهنگی در متن دارد (نیومارک، 1370: 69). همچنین پُل گرایس[7] اصولی را برای دستیابی به گفت‌وگوی مطلوب معرّفی کرد که طرفین کلام باید آن­ها را رعایت­کنند. اصول گرایس که در اصل به منظور دستیابی به یک گفت‌وگوی موفّق طرح­ریزی شده بود، ذیل مبحث تعادل ترجمه­ای وارد علم مطالعات ترجمه شد (صلح­جو، 1376: 53). برخی از پژوهندگان این عرصه نیز به ارائة الگوهایی ترکیبی روی ­آوردند که مهم­ترین آن­ها گارسس[8] است. وی در الگوی خود به نظریات زبان‌شناسان و نظریه­پردازان ترجمه همچون پیتر نیومارک نظر داشته است. گارسس برای مقایسة شباهت­های بین متن مبدأ و متن مقصد چهار سطح پیشنهاد می­کند که به گفتة خود او، گاهی این سطوح تداخل دارند (گارسس، 1994: 79).

علاوه بر موارد یادشده الگوهای دیگری نیز وجود دارد که به علّت تنگی مجال در این پژوهش پرداختن به همة آن­ها امکان­پذیر نیست. هرچند که نمی­توان با قاطعیت از برتری نظریه­ای در ترجمة ادبی سخن گفت، اما از آنجا که بیشتر نظریه­های ترجمه به نوعی نظریه‌پردازی در جهت از بین بردن لفظ برای حفظ معنا هستند، می­توان مرتبه­ای بالاتر برای نظریه­های مبدأگرا در نظر گرفت؛ از آن جهت که پای شکل در میان است. با توجه به اینکه «برمن» نظریه­پردازی مبدأگرا است و بر متن مبدأ بیشتر تأکید دارد و متن منتخب مترجم؛ یعنی مرزبان­نامه، متنی ادبی است در پژوهش حاضر با بهره­گیری از الگوی پیشنهادی «برمن» به عنوان الگو و مدلی جامع که می­تواند نتیجة دقیق­تری ارائه­دهد به نقد ترجمه و بررسی کیفیت و مقبولیت آن و نیز بررسی نحوة عملکرد مترجم و امانت­داری وی پرداخته ­شده­ است.

 

1. روش پژوهش و بیان مسأله

مرزبان­نامه جزء متون بسیار مهم کهن فارسی است و پس از کلیله و دمنه از برجسته­ترین آثار انشاشده در نثر فنّی به‌شمار می­آید. نثری که در آن مفردات و ترکیبات دشوار عربی به وفور دیده می­شود؛ «وراوینی» در مرزبان­­نامه کوشیده است تا خواننده را از طولانی­ترین راه به مقصد برساند. هرچند جانب معنی را هم از نظر دور نداشته است. او به گونه­ای کلمات را کنار هم می­چیند که اگر کلمه یا ترکیبی از محل خاص خود برداشته یا مترادفی به جای آن آورده ­شود، افزون بر لفظ، رشتة پیوستة معانی از هم می­گسلد. با توجه به آنچه بیان­ شد برگرداندن مرزبان­نامه به زبان عربی کاری سهل و همچنین دشوار است. وفور لغات عربی در نثر این کتاب، مترجم را در بیشتر موارد از معادل­یابی بی­نیاز کرده، اما بُعد ادبی، چینش کلمات، انسجام و پیوستگی آن­ها در خلق معنی در پاره­ای از موارد، کار را بر مترجم دشوار و غیرممکن ساخته است. همان طور که پیش از این بیان شد در نقد متون ادبی ترجمه­ شده نظریه­های متعددی وجود دارد و از آنجا که کاربست نظریة گرایش­های ریخت­شکنانة «آنتوان برمن» در نقد چنین متونی، حکایت از قابلیت استعمال آن در ترجمه‌های ادبی دارد، این نظریه به عنوان چارچوب نظری تحقیق انتخاب ­شده است.

در این پژوهش سعی بر آن است که ترجمة «یوسف عبدالفتّاح فرج» از مرزبان­نامه براساس عوامل تحریف متن «آنتوان برمن» مورد نقد و تحلیل قرار گیرد. از آنجا که نظریة «آنتوان برمن» در اصل برای بررسی ترجمه­های فرانسه و انگلیسی نگاشته ­شده و برخی از مؤلّفه­های آن برای تحلیل میان دو زبان دیگر ناکارآمد است، از این رو، در این پژوهش مؤلّفه­هایی که قابلیت انطباق بیشتری روی ترجمة «عبدالفتاح فرج» داشته با روش
تحلیلی- توصیفی مورد بررسی قرار گرفته است. هدف از انجام این پژوهش یافتن پاسخی درخور برای سؤال­های زیر است:

1- بنا به نظریة گرایش­های ساختارشکنانة «آنتوان برمن»، «یوسف عبدالفتّاح فرج» تا چه اندازه در ترجمة خود به متن مرزبان­نامه وفادار بوده است؟

2- مؤلّفه­های نظریة گرایش­های ریخت­شکنانة «آنتوان برمن» تا چه اندازه در ترجمة «عبدالفتّاح فرج» نمود پیدا کرده است؟

 

2. پیشینة پژوهش

برخی از پژوهش­هایی که در آن­ها با تکیه بر نظریة «آنتوان برمن» به نقد ترجمه پرداخته شده است، عبارتند از: مقالة «نقد و بررسی ترجمة عربی گلستان سعدی براساس نظریة آنتوان برمن» (1395) از علی افضلی و عطیّه یوسفی. در این پژوهش کتاب الجُلستان الفارسی اثر جبرائیل المخلّع براساس هفت مؤلّفه از مؤلّفه­های تحریف متن از دیدگاه برمن بررسی شده است. همچنین مقالة «نقد و بررسی ترجمة شهیدی از نهج­البلاغه براساس نظریة گرایش­های ریخت­شکنانة آنتوان برمن» نوشتة شهرام دلشاد و همکاران (1394) که ترجمة سیّد جعفر شهیدی از نهج­البلاغه را با تکیه بر چهار مؤلّفة عقلایی­سازی، اطناب کلام و آراسته­سازی نقد و بررسی­کرده ­است. محمّدرضا صمیمی در مقالة «بررسی ترجمة داستان تپّه­هایی چون فیل­های سفید براساس سیستم تحریف متن آنتوان برمن» (1391) داستان یادشده را از چهار منظر عقلایی­سازی، اطناب کلام، تفاخرگرایی و تخریب شبکة معنایی مستتر مورد تحلیل قرار داده است. همچنین مقالة «نقش وفاداری به یک نویسنده در ترجمه» (بررسی مقابله­ای ترجمة قاسم روبین از آثار مارگریت دوراس) (1390) به قلم مریم کریمیان و منصوره اصلانی به تطبیق هفت مورد از عوامل تحریف متن آنتوان برمن بر ترجمة قاسم روبین از رمان­های دوراس پرداخته و میزان وفاداری و عدم وفاداری مترجم را مورد ارزیابی و سنجش قرار داده است.

غلامرضا افراسیابی در مقالة «مرزبان­نامه نکته­هایی تازه پیرامون تألیف، ترجمه و تحریر روضة العقول محمّدغازی ملطیوی و مرزبان­نامة سعدالدین وراوینی» (1382) به بحث و انتقاد دربارة دو تحریر فارسی دری مرزبان­نامه و متن عربی آن؛ یعنی فاکهة الخلفاء و مفاکهة الظرفاء پرداخته و با آوردن نمونه­هایی از آن­ها، فاکهة الخلفاء را از نظر لفظ و معنا بر روضة العقول و مرزبان­نامه ترجیح داده است. براساس جست‌وجوی انجام­ شده، تاکنون هیچ­گونه پژوهش مستقلّی به زبان­های عربی و فارسی در مورد معرّفی ترجمة عربی «یوسف عبدالفتاح فرج» از مرزبان­نامه با عنوان «قصص الأمیر المرزبان علی لسان الحیوان» یا نقد و بررسی آن انجام نشده است.

 

 

3. بحث

«آنتوان برمن» (1991 - 1942) از نظریه­پردازان مبدأگرایی در ترجمه است که با وجود تألیفات اندک، تأثیر فراوانی بر نقد و مطالعات ترجمه داشته است. او در جایگاه مترجم و نظریه­پرداز، توجه ویژه­ای به متن اصلی دارد و به وفاداری مترجم در ترجمه معتقد است. نظریة «گرایش­های ریخت­شکنانه» وی رهاورد عوامل گرایش به سمت مبدأگرایی از جمله قوم­مداری از آن خود ساختن و بیگانه­زدایی است (ماندی، 1389: 324). او در این نظریه، مترجم را به وفاداری دعوت می­کند و چنین نظر دارد که باید از هرگونه «مقدّس­شماری زبان مادری» خودداری­کرد. وی مجموعه عواملی را که باعث ایجاد فرآیند بیگانه­زدایی می­شود، برمی­شمرد و از مترجم می­خواهد که از این تحریف­ها بپرهیزد و در ترجمه از جهت سبک و محتوا به متن مبدأ پایبند باشد (برمن، 1999: 74).

«آنتوان برمن» معتقد نیست که ترجمه باید به طور کلّی به متن مبدأ مقیّد باشد؛ زیرا اصولاً ترجمه، یک عمل زایشی و ادبی است و شخصیّت و سبک مترجم در آن، خواه ناخواه بروز می­یابد، اما آن­چه ضروری می­نماید، این است که او باید بنا به اصول اخلاقی به متن وفادار باشد. از این رو، طبق نظر «برمن» که نظریه­ای اصولی است و امکان مقایسه میان ترجمه و متن اصلی را فراهم می­آورد، متن باید از عوامل تحریف­ساز یا ساخت­شکنانه تا حدّ امکان به دور باشد و مترجم با پذیرفتن متن بیگانه سعی­کند آن را بدون خدشه و تغییری به زبان مقصد منتقل­کند.

«برمن» هرگونه حذف، افزایش، تغییر در سبک نویسنده، تغییر ساختار زبان، اطناب کلام و حتی تغییر در نقطه‌گذاری و پاراگراف­بندی را تحریف متن اصلی شمرده و از آن به عنوان سیستم تحریف متن یاد می­کند. این سیستم از 12 مؤلّفه تشکیل­شده ­است که عبارتند از: عقلایی­سازی، شفّاف­سازی، اطناب کلام، غنا­زدایی کمّی، غنازدایی کیفی، تفاخرگرایی، همگون­سازی متن، تخریب ضرباهنگ، تخریب شبکه­های معنایی مستتر در متن، تخریب یا بومی­سازی شبکه­های زبانی زبان­های محلّی، تخریب سیستم زبانی، تخریب اصطلاحات (احمدی، 1392: 1). پرهیز از مؤلّفه­های یادشده موجب سلامت فرآیند ترجمه می­شود؛ سلامت از این نظر که اثر ترجمه­ای را با کمترین ریزش­های فرهنگی مواجه می‌کند.

نقد ترجمه آن­گونه که «بِرمن» ارائه می­دهد، حاصل خوانش و تفکّر و بسیار نزدیک به نقد ادبی است. «برمن» معتقد است که «نظریة وی جهانشمول بوده و قابلیت کاربرد در همة زبان­ها را دارد» (احمدی، 1392: 1) و با کاربست نظریة وی می­توان به میزان وفاداری مترجم دست ­یافت. همچنین نظریة «برمن»، یکی از کاربردی­ترین نظریه­ها برای سنجش متون ادبی است. البته باید گفت که با توجه به تفاوت­های فرهنگی- اجتماعی و گفتمانی، پایبند بودن به عقیدة «برمن» در تمامی موارد بسیار دشوار می­نماید (مهدی­پرور، 1389: 63). از این رو، پاره­ای از مؤلّفه­های نظریة «برمن» در ترجمه به برخی زبان­ها کاربردی و عملی نیست. در ادامه به بررسی 9 مؤلّفه از نظریة مذکور پرداخته خواهد شد که به گونه­ای بارز در متن تحلیلی نمایان بوده­اند.

 

3-1. عقلایی­سازی

عقلایی­سازی به ایجاد تغییر در ساختار نحوی و شیوة علامت­گذاری متن مبدأ مربوط می‌شود. در این صورت، مترجم با توجه به نظم گفتمان مقصد، جملات و زنجیرة جملات را بازتولید و مرتّب می­کند و به نظم درمی­آورد. «برمن» معتقد است که نثر از قبیل رمان، رساله و... به دلیل برخورداری از تکرار، تعدّد جملات موصولی و معترضه، جملات بلند و جملات بدون فعل، ساختاری شاخه­شاخه دارد و مترجم با عقلایی­سازی، این ساختار شاخه­شاخه را به ساختار خطّی تبدیل­می­کند؛ به عنوان مثال، مترجم برای جملاتی که در متن مبدأ بدون فعل­اند، فعل می­آورد. جملات بلند را کوتاه می­کند و به اصطلاح، جملات را می­شکند و یا جملات معترضه را جابه‌جا و یا اضافه و کم می­کند. در حقیقت، «برمن» فرآیند عقلایی­سازی را تحریفی در متن اصلی قلمداد و آن را رد می­کند (مهدی­پور، 1389: 59). عقلایی­سازی زمانی نادرست خواهد بود که به متن اصلی آسیب بزند.

در ترجمة عربی مرزبان­نامه، موارد اندکی از عقلایی­سازی به چشم می­خورد؛ به عنوان مثال، در متن مرزبان­نامه چنین می­خوانیم: «هر دو به مزید قربت از دیگر خواصّ خدم مرتبة تقدّم یافته و مشیر و محرم اسرار مملکت گشته» (وراوینی، 1386: 281) که مترجم متن فوق را این­گونه به عربی برگردانده­است: «و قد نال کلاهما ـ دون سائر خواص الملک من الخدم ـ مرتبة التقدم، وصارا مستشارین له ومحرمی أسرار المملکة» (فرج، 2000: 172). در این عبارت، مترجم ساختار جملة نخست را درهم شکسته است. در این جمله دو متمم قیدی وجود دارد که مترجم «به مزید قربت» را که بیان­کنندة علّت وقوع فعل است، حذف و «از دیگر خواص خدم» را به یک ترکیب معترضه تبدیل­کرده­است.

ترجمة پیشنهادی: «وقد نال کلاهما مرتبة التقدم بفضل التقرب دون سائر الخدم الخواص، وأصبحا له مستشارین و لأسرار المملکة ولیجَتین».

در بخش دیگری از مرزبان­نامه آمده است: «هر وارد که آن منبع لذّات روحانی و مرتع آمال و امانی بیند و در آن مسرح نظرِ راحت و مطرحِ مفارشِ فراغت رسد، نسیئة موعودِ بهشت را در دنیا نقدِ وقت یابد» (وراوینی، 1386: 459). در عبارت یادشده، واژة «مَسرَح» اسم مکان است از سرح و به معنای چراگاه و گردشگاه است (لغت‌نامة دهخدا، ذیل واژه) و نظر راحت استعارة مکنیه و به معنای دیدة آسایش است. همچنین مَطرَح اسم مکان و به معنای جایگاه گستردن بوده (فرهنگ فارسی معین، ذیل واژه) و مفارش جمع مفرش به معنای بستر که با اضافه شدن فراغت به آن اضافه­ای تشبیهی در کلام به وجود آمده است.

«یوسف عبدالفتاح فرج» عبارت یادشده را این­گونه ترجمه کرده­است: «فکل وارد یراها منبعاً للذات الروحانیة و مرتعاً للآمال والأمانی، ویسرح فیها نظر الراحة، ویطرح مفارش الفراغ، وینقد فیها فی الحال نسیئة الجنة الموعودة» (فرج، 2000: 276). چنان­که از متن مرزبان­نامه برمی­آید جملة نخست عبارت یادشده در توصیف آن مکان آمده­است، اما در ترجمة «یوسف عبدالفتاح» (فکل وارد یراها منبعاً)، عبارت به گونه­ای آمده که گویا آن مکان این ویژگی را ندارد و واردشونده باید آن را چنین ببیند. در این عبارت، مترجم «مسرح نظرِ راحت» و «مطرح مفارش فراغت» را به صورت دو جملة جداگانه درآورده است. این در حالی است که نویسنده از این دو عبارت به عنوان توصیفی برای آن جایگاه استفاده کرده و سجع بین کلمات مسرح و مطرح، راحت و فراغت بر آهنگ کلام افزوده است، اما مترجم با عقلایی­سازی هم معنای کلام را دگرگون ساخته و هم از آهنگ کلام کاسته است.

ترجمة پیشنهادی: «کل وارد یری ذلک المنبع للذات الروحانیة و المرتع للآمال و الأمانی، ونال فیه مسرحَ نظر الراحة ومطرح فراش الفراغة، وجد فی الدنیا الجنة
الموعودة نقداً»

نمونة دیگر عقلایی­سازی را می­توان در ترجمة عبارت «همیشه اندیشة آن کردی که این دو یار مختصرشکل که رجوع معظمات امور با ایشان است، روزی به تعرّض منصب من متصدّی شوند و کار وزارت بر من بشولیده کنند» (وراوینی، 1386: 281) مشاهده­کرد. در ترجمة عبارت یادشده آمده است: «کان فی فکر دائم من هذین الرفیقین الضئیلین اللذین صار إلیهما مرجع حسم الامور، خشیة أن یتصدیا یوماً له ولمنصبه، ویفسدا أمر الوزارة علیه» (فرج، 2000: 172). در عبارت فارسی یادشده، وراوینی از صنعت التفات استفاده کرده است. التفات یکی از شگردها و آرایه­های ادبی است که با برجسته­سازی و شکستن هنجارهای معمول زبان، موجب آشنایی‌زدایی، تعجّب و شگفتی خواننده و درنهایت التذاذ هنری می­شود و نقش بسیار مؤثّری در بیداری و جذب مخاطب دارد. این صنعت در بیشتر کتاب­های بلاغی عربی و فارسی با عنوان انتقال گوینده از خطاب به غیبت و برعکس تعریف شده است (همایی، 1384: 293). در ترجمة عربی، مترجم از عقلایی­سازی استفاده کرده و کلام را کاملاً به صورت غایب و سوم شخص ترجمه کرده ­است و با این کار سبب شده تا صنعت التفات از بین رود.

ترجمة پیشنهادی: کان یتفکّر دائماً من هذین الرفیقین الضئیلین اللذین صارا مرجع معظمات الأمور فی أنهما یتعرضان یوماً لمنصبی و یفسدان أمر الوزاره علیّ.

 

3-2. شفّاف­سازی

«آنتوان برمن» شفّاف­سازی را یکی از عوامل تحریف متن اصلی قلمداد می­کند. شفّاف‌سازی بیان­کنندة مسائلی است که در متن مبدأ واضح نبوده یا به تعبیر دیگر، پنهان و سربسته بیان­شده و نویسنده قصد آشکارساختن آن­ها را نداشته است. در حقیقت، شفّاف­سازی «روشنگری در سطح معنایی است؛ در حالی­که عقلایی­سازی روشنگری در سطح ساختار نحوی بود» (مهدی­پرور، 1389: 59). از این رو، مترجم فطرتاً به واضح­سازی گرایش دارد و دوست دارد لایه‌های پنهانی معنا را بازگشایی­کند.

دربارة این‌که شفّاف­سازی خوب است یا بد، «برمن» معتقد است «بهتر است خصوصیات، اصالت و غرابت متن اصلی حفظ شود. وی با ردّ هرگونه توضیح اضافه (شفّاف­سازی) بر این عقیده است که خلاّقیت در ترجمه بایستی در خدمت بازنویسی متن اصلی به زبان دیگر قرار گیرد، نه ارائة ترجمه­ای واضح و شفّاف» (کریمیان و اصلانی، 1390: 125).

دو نوع از شفّاف­سازی در ترجمة عربی مرزبان نامه به چشم می­خورد؛ در اکثر موارد، مترجم جهت رفع ابهام متن توضیحاتی را در پاورقی ارائه ­داده ­است که می­توان این عمل مترجم را از محاسن این ترجمه به شمار آورد؛ چراکه شفّاف­سازی او در متن اصلی ترجمه نیست تا خواننده را از متن اصلی دور کرده و سبب عدم رعایت امانت­داری در ترجمه شود؛ مانند ترجمة این بخش از متن: «چنانکه صدرِ سعید جمال الدین خجندی، سَقی اللهُ عَهدَهُ، در جواب نامة تازی که قاضی القضاة افضل الدین احمد بن عبد اللطیف النیریزی و هو البحرُ الغَزیرُ اَدَباً وَ الحِبرُ النِحریرُ کَلاماً وَ مَذهباً فَضلاً عَن سائِرِ العلومِ بِمَرند به خدمت او فرستاد در ابداء عذر خویش به تعریض ذکر او می­کند و به ورود نتایجِ فکر او که وقتی به اصفهان به خدمت صدر سعید صدر الدین خجندی فرستاده بود و او سه هزار دینار ضمیمة جواب آن گردانیده، افتخار می­نماید ...» (وراوینی، 1386: 12-11). مترجم عبارات یادشده را بدین صورت ترجمه کرده است: «مثلما قال الصدر سعید جمال الدین خجندی ـ سقی الله عهد فی جواب رسالته العربیة إن قاضی القضاة أفضل الدین أحمد بن عبد اللطیف التبریزی و هو البحر الغزیر أدباً و الحبر النحریر کلاماً و مذهباً فضلاً عن سائر العلوم، أرسله إلی «مرند»(1) للخدمة، و کان یعرض بذکره(2)  أثناء إبداء عذره(3)، و بورودِ نتائج فکره (4) و قد ضمنها ثلاثة آلاف دینار لیظهر الافتخار به ـ فی الوقت الذی کان قد أرسل إلی خدمة صدر سعید الدین خجندی ...» (فرج، 2000: 11). وی در پاورقی توضیحاتی دربارة مرند و مرجع ضمیرهای غایب ذکر کرده است. مترجم در پاورقی توضیح می­دهد که مرند نام شهری بین تبریز و نهر ارس است. همچنین برای رفع ابهام ضمایر توضیح می­دهد که در کلمة بذکره مقصود ذکر زین الدین، در عذره ضمیر «ه» به قاضی القضاة و در فکره به زین­العابدین برمی­گردد. اما نکتة قابل توجه در این ترجمه شفّاف­سازی یا عدم شفّاف­سازی آن نیست؛ بلکه اشکالاتی در گزینش برابرنهادها و ساختار ترجمه وجود دارد.

ترجمة پیشنهادی: کما أرسل الصدر سعید جمال الدین خجندی سقی الله عهدَه فی جواب رسالةٍ باللغة العربیة کان قد أرسلها إلیه قاضی القضاة افضل الدین احمد بن عبد اللطیف النیریزی و هو البحرُ الغَزیرُ اَدَباً وَ الحِبرُ النِحریرُ کَلاماً وَ مَذهباً فَضلاً عَن سائِرِ العلومِ بِمَرند فی إبداء عذره، أنَّه یعرض بذکره و یفتخر بنتائج فکره عندما زار سعید صدر الدین خجندی بأصبهان؛ وقد ضمنها ثلاثة آلاف دینار...  

در آثار مصنوع و فنّی، دیباچة اثر نسبت به سایر قسمت­های کتاب از پیچیدگی و ابهام بیشتری برخوردار است. مرزبان­نامه نیز از این قاعده مستثنا نیست و دیباچة آن نسبت به 9 باب متن کتاب دشوارتر و دیریاب­تر است. از این رو، در ترجمة عربی مرزبان­نامه، بیشترین شفّاف­سازی از سوی مترجم در ترجمة دیباچه صورت گرفته­ است؛ مثلاً وی در ترجمة عبارت «یک دو جزء از این اجزاء در مطالعة این طایفه می­آوردم» (وراوینی، 1386: 31-30) می­نویسد: «و کنت أعرض علی أسماع هذه الطائفة جزءاً أو جزأین من هذه الأجزاء (2)» (فرج، 2000: 19)، سپس برای روشن­تر شدن معنا در پاورقی ضمن توضیحی بیان می­کند که منظور از هذه الأجزاء، اجزاء کتاب است.

ترجمة پیشنهادی: کنت أعرض جزءاً أو جزئین من هذه الأجزاء فی تعریف هذه الطائفة.

از اوایل قرن ششم هجری و در ادامة مراحل کمال نثر فنّی، درج و تضمین شعر در آثار منثور فارسی به تقلید از نثر عربی رواج ­یافت. «شیوة متداول در این مورد آن بود که نویسنده، مصاریع و ابیات شعری را برای بیان قسمتی از معنی که می­بایست به نثر نوشته شود به رشتة عبارت می­کشید و در آن چنان با مهارت جای­می­داد که تفکیک این دو، نه تنها در زیبایی ظاهری کلام اثر می­گذاشت؛ بلکه تسلسل و توالی معانی را نیز از هم می‌گسیخت» (خطیبی، 1390: 211). «وراوینی» نیز برای بیان مطلب و آراستگی کلام از شواهد شعری مدد جسته است. «یوسف عبدالفتاح فرج» شواهد شعری را به نثر برگردانده و در پاورقی، گاه شعر فارسی را نقل­کرده و گاه با ذکر نام شاعر و مطلع شعر، خواننده را به اصل شعر ارجاع داده است؛ از این نمونه است: «نه پیش من دواوین بود و دفتر/  نه عیسی را عقاقیرست و هاون» (وراوینی، 1386: 24) در ترجمة این شعر آمده­است: «لَم یَکُن أمَامِی دَفتر أو دَواوین مِثل عیسی لاعَقاقیر و لا هاون (1)» (فرج، 2000: 17). مترجم در پاورقی توضیح می­دهد که این عبارت ترجمة شعری از خاقانی و برگرفته­شده از قصیدة «درشکایت و عزلت و تخلّص به مدح پیغمبر اکرم» است و مخاطب را به دیوان خاقانی تصحیح ضیاء الدین سجادی صفحۀ 317 ارجاع داده که این عمل مترجم در راستای تبیین مطلب عملی نیک است، اما مترجم در ترجمة این بیت شعر به گونه­ای رفتار کرده که دو مصرع را در قالب یک جمله آورده در حالی که این دو مصرع دو جملة جداگانه هستند که ترجمة مصرع اوّل آن چنین است:

 

لم یکن عندی (لدیَّ) دفترٌ و دواوینُ                               لم یکن لعیسی عقاقیر و هواوین

 

گاهی مترجم در متن ترجمه بدین­گونه شفاف­سازی کرده که در اصل متن را ترجمة آزاد و غیر امانت­دار کرده و آنگاه در پاورقی ترجمة تحت‌اللفظی و کلمه به کلمة آن را می­آورد. در عبارت «روز دیگر که شاه سیّارات عَلَم بر بام این طارم چهارم زد» (وراوینی، 1386: 43)؛ شاه سیّارات استعاره از خورشید است و مترجم در ترجمه، واژة شمس را جایگزین آن کرده است: «و فی الیوم التالی الذی خرجت فیه الشمس (1) الأعلام الخفاقة علی سقف السماء الرابعه» (فرج، 2000: 29)، اما در پاورقی توضیح می­دهد که ترجمة لفظ به لفظ عبارت فارسی «ملک النجوم السیارة» است و آن کنایه از خورشید است.

ترجمة پیشنهادی: و فی الیوم التالی الذی نصبت ملک السیّارات علمه علی سطح
السماء الرابعة.

شیوة دیگری که مترجم برای شفاف­سازی پیش گرفته و کمتر از آن استفاده کرده است، توضیح در متن و داخل پرانتز است مانند: «و روی ارم که از دیدة نامحرمان در نقاب تواریست معاینه مشاهدت کند» (وراوینی، 1386: 459). مترجم در ترجمة خود هم معادل انتخابی خود و هم ترجمة لفظ به لفظ را می­آورد: «ویعاین فیها وجه إرم التی هی فی نقاب الخفاء من نظر الأجانب (غیر محارم)» (فرج، 2000: 276). همچنین ترجمة جملة «تا شاه بداند که از دانشوران کدام پایه دارد» (وراوینی، 1386: 43) که مترجم برای زدودن ابهام جمله مرجع ضمیر را نیز در داخل پرانتز ذکر می‌کند: «حتی یعلم الملک أین موقعه (الأمیر) بین العلماء» (فرج، 2000: 28)؛ براساس نظریة برمن این عمل مترجم شایسته نیست و از عیوب ترجمه به شمار می­آید.

 

3-3. اطناب

شفاف­سازی توضیحاتی خارج از متن است که با هدف ابهام­زدایی از معنا انجام می­گیرد، اما اطناب «اضافاتی است که چیزی به متن نمی­افزاید و تنها حجم خام متن را افزایش می‌دهد، بی­آنکه به بار معنایی و گفتاری متن بیفزاید. هر ترجمه­ای به این گرایش دارد که از متن اصلی طولانی­تر باشد و این نتیجة دو گرایش اوّل [عقلایی­سازی و شفاف‌سازی] است» (احمدی، 1390: 7). «بِرمن» نیز بر این نکته واقف است که هر ترجمه­ای از متن اصلی خود طولانی­تر است. او این اطناب کلام را حاصل دو فرآیند عقلایی­سازی و شفّاف­سازی می­داند و معتقد است که مترجم ایدة «فشردة» متن مبدأ را باز می­کند و این کار را «تهی­شدگی» می­نامد که تأثیری در غنا بخشیدن به جان کلام ندارد. از این رو، بر آن جملة معروف خود که «افزوده هیچ نمی­افزاید» تأکید می­کند و افزوده را صتنهارفاً در راستای انباشته کردن حجم متن و بی­ثمر می­داند. به اعتقاد «بِرمن»، اطناب کلام پایة زبان‌شناختی ندارد و گرایشی لاینفک از ترجمه شده است (مهدی­پور، 1389: 4-3).

در ترجمة عربی مرزبان­نامه، موارد بسیار اندکی از اطناب را از سوی مترجم می­توان مشاهده ­کرد و گاه مترجم به جای اطناب به کاهش متن روی آورده است؛ چراکه اطناب یکی از ارکان اصلی و مهم­ترین ویژگی­های نثر فنّی و مصنوع به­شمارمی­آید و آن را از انواع دیگر نثر متمایز می­سازد و به آن امکان می­دهد تا دیگر ویژگی­های نثر فنّی را پذیرا باشد. در نثر فنّی، اطناب به گونه­ای است که نویسنده می­تواند موجز بنویسد و نمی­نویسد.

برخلاف نثر ساده در نثر مصنوع جمله­ها در عرض یکدیگر قرار دارند به نحوی که در بسیاری از مواقع می­توان بخشی از مطلب را حذف­کرد، بی­آنکه به اصل موضوع خللی وارد شود. با همة این توضیحات، موارد اندکی از اطناب در ترجمة «یوسف عبدالفتاح فرج» مشاهده می­شود؛ مانند: «مرغان بر پنجرة اغصانش چون نسر» (وراوینی، 1386: 278) که در ترجمة آن آمده است: «وقد سکنت الطیور علی أطراف أغصانها هادئة البال کالنسر» (فرج، 2000: 171)؛ مترجم واژه­های «سکنت» و «هادئة البال» را به ترجمة خود افزوده و با این کار هم به عقلایی­سازی و هم به اطناب روی آورده است.

ترجمة پیشنهادی: الطیور علی نافذة أغصانها کالنسر.

همان­طور که پیش از این بیان ­شد در نثر فنّی نویسنده برای بیان معنی، کوتاه­ترین راه را انتخاب نمی­کند، بلکه خواننده را همراه خود از راهی طویل پیش می­برد تا در این مسیر، مجال آن داشته باشد که او را با مناظر گوناگون و زیبایی آشناسازد؛ یعنی با آوردن الفاظ، لغات، ترکیبات و تعبیرات بسیار در پی بیان مفاهیم و معانی اندک است. آوردن مترادفات پی درپی از ویژگی­های نثر فنّی است، اما گاه نویسنده در نثر فنّی، کلام را بدون اطاله بیان می­­کند؛ مانند: «شاهِ پیلان را از شنیدنِ این حکایت سلسلة بی­صبری در درون بجنبید» (وراوینی، 1386: 460). مترجم در ترجمة این عبارت به یکسان­سازی روی­آورده و برای یک دست کردن متن به ذکر مترافات پرداخته است: «فتحرکت بواعث عدم الصبر و القلق فی دواخل ملک الفیلة من سماع هذه الحکایة» (فرج، 2000: 276). هرچند مترجمان معمولاً گرایش به تفسیر بیشتر از زبان مبدأ دارند، اما باید توجه داشت این امر باعث تحریف متن اصلی نشود؛ چراکه مترجم با این اطناب از تأثیر بلاغت ایجازگونة کلام کاسته است. این قبیل اضافات، تنها حجم خام متن را می­افزاید، بی­آنکه بار معنایی و گفتاری به متن ببخشد.

ترجمة پیشنهادی: تحرکت سلسلة الفزع فی نفس ملک الفیلة من سماع هذه الحکایة.

 

3-4. غنازدایی کیفی

در این گرایش ترجمه­ای، جای اصطلاحات، بیان­ها و عبارات متن اصلی را اصطلاحات، بیان­ها و عباراتی می­گیرند که فاقد غنای آوایی و معنایی و حتّی «تصویری» این عناصر در متن اصلی هستند (احمدی، 1392: 8). تحریفی که «بِرمن» از آن سخن می­گوید، شاید یکی از سخت­ترین مسائل موجود در عمل ترجمه و یکی از دشوارترین کارهای هر مترجم باشد. هر زبانی با توجه به ساختار و کلمات و آواهای موجود در آن، کلمات و بازی­های کلامی ویژه­ای با بار معنایی و تصویرسازی خاص خود دارد و برگرداندن آن­ها غالباً بسیار دشوار است. شاید گاهی بتوان با شباهت­های آوایی آن­ها مانور داد، اما همواره چنین شانسی وجود ندارد (مهدی­پور، 1389: 4).

در ترجمة عربی مرزبان‌نامه عبارات فراوانی را می­توان یافت که بر اساس این مؤلّفه قابل نقد و بررسی است؛ مانند: «و اگر دیگر باره گرفتارآیم و چرخِ چنبری بارِ دیگر این رسن را به چنبر گردن من برآرد، همین حالت باشد که اکنون هست» (وراوینی، 1386: 352) که مترجم آن را به صورت «ولو صرت أسیراً مرة أخری و شُنقت فهذه الحالة هی الکائنة الآن» (فرج، 2000: 216) ترجمه کرده است. مترجم عبارت چرخ چنبری بار دیگر این رسن را به چنبر گردن من برآرد را در کلمة شنقت خلاصه کرده و با این کار سبب شده تا چرخ چنبری که استعاره از آسمان است و چنبر گردن که اضافة تشبیهی است در ترجمه منتقل نشوند و به تبع آن واج‌آرایی عبارت که متن اصلی را آهنگین ساخته و تصویرسازی­های صورت­گرفته -که از ویژگی­های نثر فنّی است- در ترجمه از بین برود.

ترجمة پیشنهادی: وَ إن اُوسَر مَرَّةً اُخرَی، وَتَجعَلِ السَّماءُ نِیرَ الاسارةِ فِی (/ عَلی) عُنُقِی؛ تَکُنِ الحَالَةُ کَمَا هِیَ الآنَ.

همان­طور که در ابتدای این بحث آمد به اعتقاد «برمن»، جایگزین ­کردن عبارات و کلمات با اصطلاحات و کلماتی که از لحاظ غنای معنایی در خور متن مبدأ نیست، تحریف متن به شمار می­آید که باعث ارائه ­ندادن تصویرسازی دقیق از متن زبان مبدأ می‌شود. از جمله این عبارت: «همان زمان میان طلب دربستم و ننشستم تا آن گنج‌خانة دولت را بدست آوردم» (وراوینی، 1386: 21) که در ترجمة آن آمده است: «و قرنت بین الزمن و بلوغ الهدف، و لم استرح حتی أتیت ببیت کنز الثروة إلی یدی» (فرج، 2000: 16)؛ میان طلب دربردارندة اضافه­ای استعاری است و دربستن میان طلب عبارتی کنایی است که به همراه گنج خانة دولت که اضافة تشبیهی است در ترجمه حذف شده است. مترجم به جای واژة دولت که به معنای اقبال و سعادت است از تعبیر کنز الثروة استفاده­ کرده است. کلمات انتخاب شده بار معنایی عبارات متن اصلی را ندارند و آهنگ کلام به خاطر سجع موجود بین دربستم، ننشستم و آوردم نیز در ترجمه از بین رفته است.

ترجمة پیشنهادی: فِی ذَلِکَ الوَقتِ شَدَدتُ حِزَامَ الطَلَبِ، وَلَم أستَرِح حَتَّی حَصَلتُ عَلَی خَزانةِ الدولَةِ.

 

3-5. غنازدایی کمّی

غنازدایی کمّی عبارت است از تخریب (کاهش) واژگانی تدریجی که به بافت واژگانی اثر آسیب می­رساند. مترجم برای چند واژه فقط یک معادل ارائه می­دهد. این تخریب تدریجی حتی می­تواند با افزایش کمّیت یا حجم خام متن یا با تطویل همزیستی داشته ­باشد (احمدی، 1392: 9). «بِرمن» معتقد است که گاهی برای یک مدلول، چندین دال وجود دارد و انتخاب یک دال به «غنازدایی کمّی» منجر می­شود (مهدی­پور، 1389: 4). در واقع در این نوع تحریف، سخن از هدر رفتن واژگانی است. نمونه­هایی از غنازدایی کمّی را می­توان در عبارات زیر مشاهده­کرد:

در عبارت «به هزار فریاد و عویل لقمه­ای بستانی» (وراوینی، 1386: 356) فریاد و عویل به عنوان دو مترادف و عویل به معنای فریاد و آواز بلند ذکر شده است که مترجم واژة صرخات را به عنوان معادل هر دو واژه ذکر کرده است؛ «وتأخذ لقمة مصحوبة بآلاف الصرخات» (فرج، 2000: 218) در این معادل­یابی علاوه بر آنکه به جای دو واژة فریاد و عویل یک واژه آورده شده، مترجم در آوردن همین یک واژه هم دچار اشتباه شده و کلمة الصرخات را به عنوان تمییز آلاف آورده که باید مفرد باشد.

ترجمة پیشنهادی: و تکسبُ (أنتَ) لقمةً بآلاف صرخةٍ و عَواءٍ.

گاهی مترجم در انتخاب معادل برای لفظ اصلی به بیراهه رفته و با این کار به بافت واژگانی اثر آسیب رسانده است؛ مانند ترجمة عبارت «امیرخاقانی که خاقان اکبر بود بر خیل فصحاء زمانه و در آن میدان که او سه طفل بنان را بر نی پاره سوارکردی، قصب السبق براعت از همه بربودی»  (وراوینی، 1386: 16). در این عبارت، نویسنده انگشتانی که قلم با آن­ها گرفته می­شود به سه طفل تشبیه کرده که سوار بر نی شده­اند، اما مترجم این اضافة تشبیهی را درنیافته و به اشتباه آن را این­گونه ترجمه کرده است: «الأمیر خاقانی، الذی کان الخاقان الأکبر علی خیل فصحاء أهل زمانه و کان فی ذلک المیدان ثلاثة أطفال یمسکون ببنانهم قطعة من الغاب و یرکبونها فخطف منهم جمیعاً» (فرج، 2000: 13)؛ از این ترجمه کاملاً برمی­آید که مترجم با ساختار زبان فارسی و شیوه­های تصویرپردازی در آن آشنایی کافی نداشته تا بتواند آن را در ترجمة خود بازتاب دهد.

ترجمة پیشنهادی: کان الأمیر خاقانی ـ الذی کان الخاقان الأکبر علی خیل الفصحاء فی زمانه ـ وفی تلک الساحة (ساحة الفصاحة) قد سَبَقَهم علی قصب السبق فی البراعة برکوب أطفال أصابعه الثلاث علی قطعةٍ من النای.

 

 

3-6. تخریب ضرباهنگ کلام

این گرایش عبارت است از تغییر نواخت­های متنی. این نوع تغییر «مثلاً با هدف قرار دادن علائم نقطه­گذاری، می­تواند به نحو قابل توجهی بر ضرباهنگ­های جمله اثر بگذارد» (احمدی، 1392: 10). «برمن» معتقد است که رمان و مقالات ادبی به نوعی همانند شعر، دارای ضرب­آهنگ است. وی در این خصوص بیشترین توجه را به نشانه­گذاری[9] معطوف می­دارد و بر این باور است که نادیده­ گرفتن نشانه­گذاری، باعث تغییر در ضرب­آهنگ و تحریف متن می­شود، اما از آنجا که نشانه­گذاری در زبان فارسی و به­ویژه در متون قدیمی، متداول نبوده و به پیروی از نوشته­های غربی به­ویژه زبان انگلیسی و فرانسه، وارد زبان فارسی شده است، موارد معدودی از تخریب ضرباهنگ کلام در ترجمة مرزبان نامه دیده می­شود.

«وراوینی» در عبارت «شیر را دو شگال زیرک­طبعِ نیکومحضرِ پسندیده ­منظر ندیم و انیس بود» (وراوینی، 1386: 280) با اضافه­کردن صفات مرکّب به یکدیگر و ایجاد تتابع اضافات نوعی ضرباهنگ به کلام بخشیده و آن را آهنگین ساخته است، اما «فرج» با گذاشتن ویرگول در ترجمه این ضرباهنگ را از بین برده است: «و کان للأسد ندیمان و أنیسان من بنی آوی، ذکیا الطبع، خیِّرا المحضر، بهیَّا المنظر» (فرج، 2000: 172). اگر به این بخش از ترجمه نگاهی منصفانه داشته باشیم، شاید بتوان کار مترجم را در استفاده از ویرگول در بین صفت­های مرکّب متن اصلی که به هم اضافه شده­اند، چنین توجیه کرد که این امر به اختلاف ساختاری دو زبان مبدأ (زبان فارسی) و زبان مقصد (زبان عربی) برمی‌گردد، اما ترجمة «فرج» از جملة فوق از جنبه­های دیگر قابل نقد است. به عنوان مثال، در صرف عربی اسم­های مرکّبی که جزء اوّل آن­ها «ابن» و یا «ذو» هستند هنگام جمع­ بسته شدن، جمع سالم مؤنّث بسته می­شوند؛ بنابراین، کاربرد «بنی آوی» کاملاً اشتباه است.

ترجمة پیشنهادی: وکان ابناآوی داهیا الطبع، حسنا المحضر، جمیلا المنظر ندیمَی الأسدِ و أنیسَیه.

گاهی غنازدایی کیفی و تخریب ضرباهنگ کلام در ترجمه هر دو با هم صورت گرفته است. نمونه­ای از آن را می­توان در ترجمة «هر دو به مزید قربت از دیگر خواصّ خدم مرتبة تقدّم یافته و مشیر و محرم اسرار مملکت گشته» (وراوینی، 1386: 281) مشاهده کرد. در ترجمة این عبارت آمده است: «و قد نال کلاهما ـ دون سائر خواص الملک من الخدم مرتبة التقدم، وصارا مستشارین له ومحرمی أسرار المملکة» (فرج، 2000: 172). مترجم با گذاشتن ویرگول و جداکردن دو جمله از هم و انتخاب واژه­های تقدم و مملکة سجع و ارتباط موسیقایی بین دو جمله را در ترجمه منتقل نکرده است. ضمن آنکه عبارت به «مزید قربت» هم در متن مترجَم آورده نشده است.

ترجمة پیشنهادی: قد سبق کلاهما بفضل التقرّب إلی مرتبة التقدم، دون سائر الخدم المقرّبین، وصارا له مستشارَین و لأسرار المملکة کاتِمَین.

 

3-7. تخریب سیستم زبانی

رویکرد تخریب سیستم زبانی بیشتر جنبة دستوری دارد و نوع جملات، ترکیبات به­کار رفته و زمان افعال را دربرمی‌گیرد. «برمن» معتقد است «عقلایی­سازی»، «شفّاف­سازی» و «اطناب کلام» سیستم زبانی را به هم می­ریزد و باعث می­شود که متنِ ترجمه ­شده، همگون­تر از متن اصلی و در عین حال، «نامنسجم­تر، بی­ثبات­تر و ناهمگون­تر» از آن باشد (مهدی­پرور، 1389: 62).

یکی از شاخصه­های نثر مصنوع و فنّی استفاده از شواهد شعری در میان نثر است. در اکثر موارد مترجم این شواهد شعری را به نثر درآورده و گاهی در پاورقی شعر فارسی را ذکر کرده و توضیح داده است که این بخش از متن ترجمة این شعر است. تبدیل شعر به نثر تغییر جملات و ترکیبات را در پی­دارد؛ مانند «اندرین بحر بی­کرانه چو غوک/ دست و پایی بزن چه دانی، بوک» (وراوینی، 1386: 353) که در ترجمة آن آمده است: «اضرب بیدک و قدمک کالضفدعة فی هذا البحر الذی لاساحل له فأی علم لک بالقفز؟» (فرج، 2000: 216)؛ «بوک» در متن اصلی مخفف «بود که» است و معنای شعر این است که در این دریای ناپیدا کرانه چون وزغ سخت به تکاپو باش، باشد که نجاتی دست دهد. مترجم ضمن اینکه شعر را به نثر درآورده و این امر غنازدایی کیفی را درپی­دارد در ترجمة دست و پایی بزن که فعلی است، مرکّب و کنایه از تلاش و کوشش کردن است، دچار اشتباه شده و چنان که در ادامه خواهد آمد در این بخش از ترجمه تخریب اصطلاح نیز صورت گرفته است.

ترجمة پیشنهادی: فی هذا البحر الذی لا ساحلَ له شمِّر یدیک و رجلیک کالضفدعة، وما یُدریک لعله یُمکن.

 

3-8. تخریب اصطلاحات

از آنجا که «برمن» همواره بر اجتناب از مقدّس­شماری زبان مقصد (زبان مادری) تأکید دارد و معتقد است که باید فرهنگ مقصد را به سوی فرهنگ مبدأ برد و نیز بر عقیدة «شیلر مارشه[10]» تأکید دارد که باید «خواننده را به سوی نویسنده» برد نه برعکس با جایگزین کردن اصطلاحات متن مبدأ با معادل آن در زبان مقصد مخالفت می­کند و آن را ضربه­ای بر غنا و جان کلام اثر می­داند. «برمن می­گوید هر نثری «آکنده از ایماژها، اصطلاحات و ضرب­المثل­ها و... است» و ترجمة آن­ها به معنای یافتنِ معادلاتی در زبان مقصد نیست و معادل اصطلاحات و ضرب­المثل­ها را جایگزین مناسبی برای آن­ها نمی­داند. البته باید گفت با توجه به تفاوت­های فرهنگی- اجتماعی و گفتمانی زبان­ها، پایبند بودن به این عقیدة «برمن» بسیار دشوار می­نماید» (مهدی‌پور، 1389: 63).

نمونه­ای از تخریب اصطلاحات را می­توان در ترجمة «غلام گفت: چه خواهیدکرد؟ گفتند: بر درِ پادشاهی خواهیم ­زد که این شهر را از دیوان قِدَم نو به اقطاع او داده­اند» (وراوینی، 1386: 107) مشاهده­کرد. در این بخش از متن اصلی مترجم مراد از «چه خواهید کرد» را درنیافته و به اشتباه معادل آن را فعل «می­خواهید» (تریدون) آورده است. بخش اصلی تخریب اصطلاحات در این قسمت مربوط به عبارت «بر در پادشاهی خواهیم زد» است که این عبارت به معنای پنج نوبت بر درگاه شاهی می­زنیم؛ در قدیم رسم بوده است که به نشان پادشاهی بر درگاه شاه در پنج­گاه نماز نقاره می­زدند. این اصطلاح در متون کهن فارسی به طور مکرّر به‌کار رفته است. مترجم با این اصطلاح آشنایی نداشته و در ترجمة عبارت یادشده می­آورد: «فقال الغلام: ماذا تریدون؟ قالوا: نرید أن نقیم علی عرش المملکة السلطان الذی اُقطع هذه المدینة من دیوان قدَم البرکة» (فرج، 2000: 69). همچنین نو در متن فارسی قید زمان و به معنای تازگی است که مترجم با حذف آن باعث غنازدایی کیفی متن شده و علاوه بر این­ها «فرج» واژة «قِدَم» که به معنای قدیم است را به اشتباه «قَدَم» خوانده است.

ترجمة پیشنهادی: قال الغلام: ماذا ستفعلون؟ قالوا: نطبلُ و ننفخ فی الناقور خمس مرّاتٍ علی باب هذا السلطان الذی أقطعوه هذه المدینة من دیوان القدم جدیداً.

 

3-9. خطاهای ترجمه

با بررسی «قصص الأمیر مرزبان علی لسان الحیوان» مواردی از خطا و اشتباه نیز در این ترجمه مشاهده شد که در هیچ‌یک از بخش­های نظریة «برمن» نمی­گنجد و با هیچ­کدام از مؤلّفه­های نظریة او هم­خوانی و انطباق ندارد. در ادامه به برخی از این خطاها اشاره
 خواهد شد.

نخستین نمونة چنین اشتباهاتی در بیت «بنشست و هزارگونه باد اندر سر/ سودای هزار کیقباد اندر سر» (وراوینی، 1386: 110) است. در این بیت، «باد» استعاره از نخوت و غرور و خودبینی است و مصراع نخست؛ یعنی با غرور و نخوت بسیار بر تخت برآمد، اما مترجم این معنای استعاری را درنیافته و آن را این‌گونه ترجمه کرده است: «فجلس و فی رأسه ألف فکرة مختلفة و آلاف أحلام لکیقباد فی عقله» (فرج، 2000: 71).

ترجمة پیشنهادی: جلس [علی العرش] وفی رأسه ألف ریحٍ من الکبر و الخیلاء/ وفی دماغه أحلام ألف سلطان (کیقباد).

همچنین در ترجمة عبارت «چندان بخور عود و عنبر بسوختند که بخارش ازین هفت مجمرة گردون بیرون­ شد» (وراوینی، 1386: 110) مترجم طبقات الفلک السبعه را جایگزین هفت مجمرة گردون کرده است: «و أشعلوا عدداً من عیدان البخور و العنبر التی تجاوزت رائحتها طبقات الفلک السبعة» (فرج، 2000: 71)؛ واژة مجمره در لغت به معنای عودسوز و آتشدان آمده و شاعر در این بیت هفت مجمرة گردون را استعاره از هفت سیّاره آورده است که مترجم به اشتباه آن را هفت طبقة آسمان فرض کرده است.

ترجمة پیشنهادی: ربما أشعلوا/ أحرقوا البخور و العنبر حتی تجاوز الشذی مجمر کواکب السماء السبعة.

بیشترین اشتباهات در ترجمة عبارات کنایی و استعاری صورت­ گرفته است؛ مانند: «و اگر مانی به نگارخانة او رسد، از رشک انگشت را قلم­کند و سرشک معصفری بر سفیداب و لاجورد او ریختن گیرد» (وراوینی، 1386: 109). در عبارت یادشده قلم ­کردن کنایه از بریدن و چیدن است و سفیداب به معنای کربنات سرب یا مادّة مرکّبی است که در نقّاشی به کار می­رود و گیرد به معنای آغاز کند به کار رفته است. در جملة پایانی این عبارت یعنی: «بر نقش­های رنگین آن اشک سرخ باریدن آغاز کند» به نظر می­رسد که مترجم معنای این عبارت را به درستی درنیافته و بخشی از آن را حذف و آن را این‌گونه ترجمه کرده است: «إن وصل مانی إلی معرضه لعض علی بنان قلمه غیظاً وانسابت الدموع المعصفرة علی وجهه الشاحب» (فرج، 2000: 70).

ترجمة پیشنهادی: وإن جاء مانی بیته المنقّش، قطع إصبعه حسداً، وبدأ یذرف العبرات المعصفرة علی بیاضها وسوادها.

یکی از ویژگی­های متون کهن و پیشین کاربرد واژه­ها در این متون، در معنایی خاص و متفاوت با زمان کنونی است. «مگر» یکی از این واژه­ها است که در گذشته قید تأکید بوده و به معنای همانا به کار می­رفته است: «مگر دانست که ابناء روزگار همه در لباس تلوینِ نفاق صفتِ دورنگی دارند» (وراوینی، 1386: 101) که عدم آگاهی مترجم از این موضوع سبب ­شده تا این عبارت را به صورت «ولعله کان یعلم أن أبناء الزمان جمیعاً قد اتخذوا صفة اللونین فی لباس تلوین النفاق» (فرج، 2000: 66) ترجمه­کند و لعل را به عنوان جایگزین «مگر» بیاورد.

ترجمة پیشنهادی: قد علم أنَّ أبناء الدهر لهم جمیعاً صفةُ المُداجاة فی لباس الختل الملون.

 

 

 

نتیجه‌گیری

ترجمة متون ادبی، سخت­ترین نوع ترجمه است؛ زیرا در متون ادبی برخلاف دیگر متون تنها محتوا از اهمیت برخوردار نیست، بلکه قالب متن نسبت به محتوا در اولویت قرار دارد. از این رو، مترجم یک متن ادبی باید به بار معنایی لغات و زمینة فرهنگی و خصوصیات دیگر متن اصلی توجه زیادی داشته باشد تا بتواند ترجمة قابل قبولی در زبان مقصد ارائه کند. نظریة گرایش­های ریخت­شکنانة «آنتوان برمن» ظرفیت قابل توجهی در بررسی ترجمة متون ادبی دارد و بر پایة آن می­توان نحوة عملکرد مترجمان را به صورت روش‌مند مورد ارزیابی و سنجش قرار داد تا از این رهگذر به نقاط قوت و ضعف یک ترجمه دست یافت و با توجه به ظرفیتی که این نظریه دارد در پرتو آن می­توان بیشترِ محورهایی را که مترجم با آن در ارتباط است، مورد نقد و تحلیل قرار داد.

از آنجا که «برمن» نظریه­پردازی مبدأگرا است با استفاده از نظریة او در نقد ترجمه می‌توان میزان وفاداری مترجم را به متن مبدأ مورد بررسی قرار داد. به ویژه مترجمان متون ادبی که حتی‌الامکان باید به متن مبدأ وفادار باشند و با پذیرش متن بیگانه به انتقال صحیح زبان، سبک و محتوای آن مبادرت ورزند.

در این جستار «قصص الأمیر المرزبان علی لسان الحیوان» ترجمة عربی مرزبان­نامه بر پایة نظریة ریخت­شکنانة «برمن» که کارآمدترین مؤلّفه­ها را برای نقد ترجمة متون ادبی دارد، مورد بررسی قرار گرفت. از میان 12 مؤلّفة این نظریه، 9 مؤلّفه قابلیت انطباق بر متن مذکور را داشت. با توجه به اینکه مرزبان­نامه یکی از برجسته­ترین آثار نثر فنّی به‌شمار می‌آید و آراسته به صنایع لفظی و معنوی و اشعار تازی و پارسی است از میان عوامل تحریف متن دو مؤلّفة غنازدایی کمّی و کیفی در ترجمة عربی آن از بسامد بیشتری برخوردار است و تخریب ضرباهنگ کلام چندان به چشم نمی­خورد؛ زیرا نشانه­گذاری در متون کهن فارسی چندان مرسوم و متداول نبوده است.

ناگفته نماند که موارد فراوانی از خطاها و اشتباهات نیز در ترجمة «عبدالفتاح فرج» دیده می­شود که درخصوص این اشتباهات «برمن» بر این باور است که مترجم در چنین مواردی مجاز به خطا و اشتباه نیست و باید پای­بند به سبک و محتوای متن مبدأ باشد. علّت اصلی انحراف مترجم از متن اصلی را باید در نوع متن مبدأ؛ یعنی مرزبان­نامه دانست. بُعد ادبی متن، بیان معنا از طولانی­ترین راه، چینش کلمات، انسجام و پیوستگی آن­ها در خلق معنی و وفور صنایع لفظی و معنوی کلام، ترجمة مرزبان­نامه را برای «فرج» که تسلّط کامل بر زبان فارسی ندارد، دشوار ساخته است و خطاها و انحراف­های صورت­ گرفته بیشتر در قسمت­هایی است که ویژگی­های نثر فنّی در آن­ها برجسته­تر است؛ به‌ویژه در دیباچة کتاب و شروع هر باب. بر این اساس می­توان گفت ترجمة متون کهنی چون مرزبان­نامه تسلّط هرچه بیشتر مترجم بر زبان فارسی و لزوم مراجعة مترجم را به شرح­های نوشته ­شده بر اثر و دریافت و درک عمیق هرچه بیشتر متن مبدأ را می­طلبد.



[1]- Ciceron

[2]- Saint Augustin

[3]- Ladmiral

[4]- Antoine Berman

[5]- Nida

[6]- Peter Newmark

[7]- Paul Grice

[8]- Garces

[9]- Puncuation

[10]- Schleier Marcher

احمدی، محمّدرحیم. (1392). «آنتوان برمن و نظریة گرایش­های ریخت­شکنانه؛ معرّفی و بررسی قابلیت کاربرد آن در نقد ترجمه». نقد زبان و ادبیّات خارجی. د 6. ش 10. صص 19-1.
حاکمی، اسماعیل. (1364). گزیده­ای از نثرهای مصنوع و مزیّن. تهران: دانشگاه تهران.
حقانی، نادر. (1386). نظرها و نظریه­های ترجمه. تهران: امیرکبیر.
 خطیبی، حسین. (1390). فن نثر در ادب پارسی. چ 4. تهران: زوّار.
 دهخدا، علی­اکبر. (1377). لغت­نامه. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
 صفا، ذبیح الله. (1347). تاریخ ادبیّات در ایران. چ 4. تهران: ابن سینا.
ـــــــــــــــــ . (1353). مختصری در تاریخ تحوّل نظم و نثر فارسی. تهران: امیرکبیر.
 صفوی، کورش. (1371). هفت گفتار دربارة ترجمه. چ 9. تهران: نشر مرکز.
 صلح­جو، علی. (1376). بحثی در مبانی ترجمه (مجموعة مقالات دربارة ترجمه زیر نظر نصرالله پورجوادی). چ 4. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
الفاخوری، حنا. (1383). تاریخ ادبیّات زبان عربی از عصر جاهلی تا قرن معاصر. ترجمة عبدالمحمّد آیتی. تهران: توس.
 فرج، یوسف عبدالفتاح. (2000). قصص الأمیر مرزبان علی لسان الحیوان. مصر: مجلس الأعلی للثقافه.
 کریمیان، فرزانه و منصوره اصلانی. (1390). «نقش وفاداری به یک نویسنده در ترجمه (بررسی مقابله­ای ترجمه­های قاسم روبین از آثار مارگارت دوراس)». فصلنامة مطالعات زبان و ترجمه. س 44. ش 3. صص 136-119.
 لطافتی، رؤیا و ارژنگ صرافان چهارسوقی. (1388). نظریه­های ترجمه (مسائل ترجمة متون ادبی از فارسی به فرانسوی). تهران: انتشارات سمت.
 ماندی، جرمی. (1389). درآمدی بر مطالعات ترجمه. ترجمة الهه ستوده و فریده حق­بین. تهران: نشر علم.
 معین، محمّد. (1385). فرهنگ فارسی. تهران: انتشارات امیرکبیر.
 مهدی­پرور، فاطمه. (1389). «نظریه بر روند پیدایش نظریه­های ترجمه و بررسی سیستم تحریف متن از نظر آنتوان برمن». کتاب ماه ادبیّات. ش 41، صص 63-57.
 نیومارک، پیتر. (1370). «تاریخ اجمالی ترجمه در غرب. ترجمة نرگس سروش». مجلّة علمی فرهنگی مترجم. ش 3. صص 70-69.
وراوینی، سعدالدین. (1386). مرزبان‌نامه. به کوشش خلیل خطیب رهبر. چ 11. تهران: صفی علیشاه.
 همایی، جلال­الدین. (1384). فنون بلاغت و صناعات ادبی. چ 23. تهران: نشر هما.
Berman, Antoine. (1999). La trabuction et la lettre ou laubge du lointain. Paris: seuil.
Garces, Carmen Valero. (1994). A methodological proposal for the assessment of ranslated literary works: A Case study. The scarlet letter by N Hawthorne in to Spanish Babel. Vol 40, No 2, PP: 77 -102.
Ladmiral, J. R. (1994). Traduires, theorems pour latraduction. Glimard.
Nida, E. (1969), The theory of practice of translation, Leiden. E. J. Brill.