Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D. in Arabic Language and Literature, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran

2 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran

Abstract

The evaluation of translation is, in fact, the quality assessment of translation based on the precise and scientific approaches of linguistics. The review of translation based on Julian House’s pattern of evaluation is one of the most important topics that has been studied by researchers. Based on this pattern, there are two types of explicit and hidden translations. In the explicit translation, translators consciously choose linguistic equivalents, while the hidden translation is based on linguistic norms of the destination text. With the aim of investigating the role of source and destination texts by using a descriptive-analytical method, the authors seek to analyze the type of overt and covert translation and study the quality of the translated texts of the sermon Ashbah. As the translation of Allameh Jafari and Shahidi cares about not only accuracy, fidelity, and the matching of every Arabic vocabulary with their Persian equivalents, but also the literary aspect of Nahj al-Balaghah and its translation into Persian, the quality of the two interpreters’ translation of the sermon Ashbah, Amiralmomenin’s phantoms, is investigated. The findings show that in terms of translation quality, translators have preserved the quality of the original text. The translation genre and the language role have been preserved by translators. According to the provision of two types of explicit and covert translations and the investigation of the explicit and hidden errors presented by House, both translators have made a clear translation of the text but in some cases, they have made changes that are more apparent in Allameh Shahidi's translation than Allameh Jafari's.

Keywords

نهج‌البلاغه دارای متنی فاخر و گاه با واژگان دشوار و زبانی ادیبانه است که نقش مترجمان در انتقال مفاهیم و مبانی آن در کنار انتقال ویژگی­های زبانی اثر بسیار حائز اهمیت است. غالب پژوهش‌های صورت گرفته در باب نهج‌البلاغه به بررسی سطوح واژگانی- دستوری، زیبایی‌شناسی یا محتوایی متمرکز بوده‌اند و کمتر ترجمۀ این اثر از نظر زبانی مورد اهتمام قرار گرفته است. با گسترش زبان‌شناسی و ورود آن به مباحث ترجمه، بررسی الگوهای ارزیابی جدید توجه پژوهشگران را به خود جلب کرد. پرداختن به الگو­های ترجمه، ارتباط مستقیمی با هدف ترجمه دارد. به عبارت دیگر، مترجم هدف متن مبدأ را در زبان مقصد حفظ و آن را انتقال می‌دهد.

الگوی ارزیابی کیفیت جولیان هاوس[1] یکی از الگوهای ارزیابی ترجمه است که در این پژوهش مورد توجه بوده و براساس این نظریه، ترجمۀ پنهان و آشکار در متننهج‌البلاغه مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. متناسب با ترجمۀ آشکار، مخاطب به سادگی، بیگانه بودن متن ترجمه را درمی‌یابد و متناسب با ترجمۀ پنهان، متن ترجمه شده متناسب با زبان و هنجار متن مقصد ارائه می‌شود. بررسی چنین الگویی در متن نهج‌البلاغه که متنی دینی- ادبی به‌شمار می­آید، میزان مهارت مترجم را در انتقال مفهوم و زبان نمودار می­کند و بررسی میزان هماهنگی مترجم با مؤلف و هم‌خوانی نمایه­های متن مبدأ و مقصد براساس نظریۀ هاوس برای بهره­مندی از راهکار ترجمه با انواع روش‌ها و تکنیک­هایی که مترجم به‌کار میبرد، اهمیت و ضرورت پرداختن به این موضوع را تبیین می‌کند؛ بنابراین، از میان بخش­های مختلف نهج‌البلاغه، خطبۀ اشباح با ترجمۀ علامه جعفری و علامه شهیدی که از ترجمه‌های مشهور و پرمخاطب این اثر هستند، گزینش شده است و پس از مطالعۀ دقیق، نمونه­هایی از هر دو ترجمه مبتنی بر تکنیک­های متناسب با نظریۀ هاوس؛ یعنی حذف، اضافه و تعادل، انتخاب و به بررسی آن پرداخته شده است.

مقالۀ حاضر به دنبال آن است که بیان کند متن ترجمه شده با وجود تغییرات واژگانی و دستوری، منجر به تغییرات گفتمانی یا تغییر نقش متن در مقصد نشده است و با توجه به این موضوع، نقش اندیشگانی زبان، تبیین می‌شود که متناسب با آن، گوینده با تجسم پدیده­های جهان واقعی و با بهره‌گیری از رویداد گفتاری، رابطه­ای میان خود و شنوندگان برقرار کرده است و متناسب با الگوی ارزیابی هاوس، نقش بافت در ترجمه به خوبی مشخص می‌شود و بافت جزء جدایی‌ناپذیر متن می‌شود.

این پژوهش با بهره­گیری از روش توصیفی- تحلیلی به دنبال پاسخگویی به این پرسش‌ها است که «نحوۀ توجه هر دو مترجم به نقش نویسنده یا گوینده در زبان مبدأ و هم‌خوانی این دو ترجمه‌ با الگوی ارزیابی هاوس چگونه است؟» و «آیا تعادل کارکردی میان نویسند، متن عربی و خواننده برقرار شده است؟»

فرضیۀ متناسب با پرسش‌هایی پژوهش این‌گونه مطرح می‌شود: مبتنی بر الگوی هاوس نقش متن در هر دو ترجمه تغییری نداشته است. با توجه به ارائه دو نوع ترجمۀ آشکار و پنهان و بررسی خطا­های آشکار و پنهان ارائه شده توسط هاوس است. هر دو مترجم ترجمه‌ای آشکار از متن ارائه داده‌اند و مترجمان با بهره‌گیری از راهبرد­های حفظ و یا تعدیل متن مبدأ منجر به تغییر کارکردی متن شده‌اند که این موارد تعدیلی منجر به تغییر نقش متن در سطح کلان نشده است.

1. پیشینۀ پژوهش

بررسی پیشینۀ پژوهش، ابتدا پژوهش‌های صورت گرفته با محوریت خطبۀ اشباح را مورد توجه قرار داده سپس به بیان پژوهش‌های صورت گرفته در باب الگوی ارزیابی کیفیت ترجمۀ جولیان هاوس می‌پردازد.

میراحمدی و همکاران (1394) در مقالۀ «تحلیل و بررسی خطبۀ اشباح از منظر نقد فرمالیستی»، خطبۀ اشباح را از منظر انسجام، آشنایی­زدایی و نقد فرمالیستی مورد مطالعه قرار داده‌اند.

محمدی (1391) در پایان‌نامۀ خود با عنوان «مبانی قرآنی خطبۀ اشباح امیرالمؤمنین» به بیان ارتباط خطبۀ اشباح با مضامین قرآنی پرداخته است. مبتنی بر این پژوهش، متصل بودن کلام امیر با منشأ وحی الهی از جمله دلایل اصلی ماندگاری و دلپذیری این اثر است.

نظری و همکاران (1393) در مقالۀ خود با عنوان «سبک‌شناسی خطبۀ اشباح نهج‌البلاغه این خطبه را در سطوح آوایی، نحوی، دلالی و فکری مورد بررسی قرار داده‌اند و بدین نتیجه رسیده­اند که این خطبه در سطوح سه‌گانه سبکی، به هم پیوسته و اندام‌وار اندیشه‌های امیرالمؤمنین را به تصویر می­کشد.

این آثار خطبۀ اشباح را به عنوان مادۀ پژوهش خود انتخاب کرده­اند اما از منظر ادبی به متن آن پرداخته و ترجمۀ اثر را مورد اهتمام قرار نداده‌اند.

اما در مورد الگوی کیفیت جولیان هاوس؛ «الگوی ارزیابی کیفیت ترجمۀ جولیان هاوس از گذشته تا به امروز» مقاله‌ای از خان‌جان (1394) است که وی در آن به بررسی کامل الگوی جولیان هاوس پرداخته و نحوۀ کاربست این الگو و انتقاد­های وارد شده بر روش هاوس را بیان کرده است.

خزاعی‌فر (1384) در مقالۀ «نظریه ترجمه، دیروز امروز فردا» به جنبۀ تئوری نظریۀ کیفیت ترجمۀ هاوس پرداخته است. کاربرد عملی و تطبیقی این نظریه را در مقالۀ «تأثیر مسائل ایدئولوژیک در کیفیت ترجمۀ اخبار عربی (بررسی موردی ترجمۀ خبر شبکۀ الجزیره در خبرگزاری فارس بر اساس الگوی جولیان هاوس» نوشته متقی‌زاده و نقی‌زاده (1396) می­توان دید. نگارندگان در این مقاله، نحوۀ تغییرات ایدئولوژیکی در ترجمه از عربی به فارسی مبتنی بر خبری از شبکۀ الجزیره را با متن ترجمه شده آن بررسی کرده و نقش متن را به سبب دلائل ایدئولوژیکی غیرقابل تغییر دانسته­اند.

سید جلالی و همکاران (1396) در مقالۀ «تحلیل کیفیت ترجمۀ ادبی با رویکرد نقش‌گرای ارزیابی ترجمه؛ مطالعۀ موردی ترجمه‌های فارسی فرنی و زویی[2] اثر جی دی، سلینجر[3]» به بررسی دو ترجمه مبتنی بر نظریۀ هاوس به صورت عملی پرداخته و مراحل الگوی هاوس را روی آن پیاده کرده‌اند. از این رو متن نهج‌البلاغه و به‌خصوص خطبۀ مورد بررسی تاکنون بر اساس این الگو مورد بررسی قرار نگرفته است.

2. چارچوب نظری پژوهش

«توجه به ترجمه به عنوان «بافت آفرینی مجدد» گزاره بنیادین هاوس برای طراحی الگوی ارزیابی بوده است. وی این گزاره را از نظریۀ نقش گرای هلیدی[4] وام گرفته است. الگوی هاوس از سطح متن آغاز می‌شود، اما به تناوب از مرز­های محصور متن گذر کرده و به صورتی نظام­مند روابط متقابل میان مؤلفه­های متنی و بافتی را صورت­بندی می‌کند و ارتباط میان متن مبدأ و متن مقصد و توجه نویسنده، مترجم و خواننده به این متون و نوع ترجمۀ ارائه شده به عنوان ترجمه یا متنی از زبان دیگر، مجموعه مطالبی است که هاوس در الگوی خویش بدان می­پردازد و آن را تبیین می‌کند» (ر. ک، خان‌جان، 1394).

هاوس برای بررسی هر متن ترجمه شده سه بُعد قائل می‌شود: «معنی­شناختی، کاربرد­شناختی، متنی. به اعتقاد هاوس، چالش بزرگ در ترجمه، مربوط به بعد کاربرد­شناختی فرآیند ترجمه است؛ یعنی کاربرد مشخص یک عبارت در موقعیتی معین که محوریت الگوی ارزیابی وی است. بنابراین، هر متن در بستر موقعیتی منحصربه فرد تعریف می­شود تا نقش معینی را در جامعه‌ زبانی ایفا کند. برای خدشه­دار نشدن این نقش، در حین فرآیند ترجمه، مترجم باید به ابعاد موقعیتی هر متن اشراف داشته باشد. بر پایۀ همین موضوع، هاوس در الگوی ارزیابی خود تحلیل سیاق را پیشنهاد می­کند که سه عنصر اساسی دارد» (سید جلالی و همکاران، 1396).

به وسیلۀ الگوی ارزیابی هاوس می­توان متن مبدأ را با متن ترجمه شده مقایسه و توانایی مترجم در تطبیق معادل­های نقشی زبان­های مبدأ و مقصد را مشاهده کرد. در ساختار (1) می­توان طرح‌واره الگوی هاوس برای بیان ارتباط متن مبدأ با مقصد را مشاهده کرد.

ساختار 1: طرح واره الگوی هاوس

نقش متن

رابطۀ شرکت‌کنندگان، جایگاه نویسنده، رابطۀ نقش اجتماعی، نگرش اجتماعی

روش بیان (گفتمان)، ابزار بیان، مشارکت

پهنۀ گفتمان موضوع

ژانر (گونه)

بافت کلام

منبع: جولیان هاوس (2001)

2-1. شرح الگوی هاوس

2-1-1. ژانر

مفهوم ژانر از دید هاوس ناظر بر گونه‌های گفتمانیِ فرهنگ- وابسته‌ای است که با انتخاب واحد­های واژگانی و دستوریِ معین در قالب سیاق­های مختلف محقق می‌شود؛ به‌گونه‌ای که گزینش‌های مربوط به سیاق‌های مختلف تحقق ژانرهای متفاوت را در پی می‌آورد (خان‌جان، 1394). هاوس خود ژانر را چنین تعریف می‌کند: «ژانرها (برای مثال یک گزارش بازاریابی، یک موعظه، یک مقالۀ علمی، نامه­ای به سهامداران) به لحاظ فرهنگی تعیین‌کننده رویداد­های ارتباطی هستند که توسط آرایش و ترکیب خاص واحد­های واژگانی و دستوری در متن تحقق می‌یابند. ژانر، متن را به فرهنگ مرتبط می‌سازد؛ یعنی متن را با بافت فرهنگی بزرگ‌تر زبان­شناختی و فرهنگی جامعه‌ای که متن در آن قرار دارد، مرتبط می‌کند» (نیازی، 1397).

حتیم و ماندی[5] معتقدند: «اصطلاح ژانر به صورت­های متعارف متن که به انواع خاص موقعیت­های اجتماعی یا رویداد­های ارتباطی مربوط هستند، اطلاق می­شود» (حتیم و ماندی، 1388).

2-1-2. سیاق کلام

مفهوم سیاق کلام به تبعیت از دستور نقش­گرای هلیدی وارد الگوی هاوس شده است و شامل سه مؤلفۀ گسترۀ سخن، عاملان سخن و شیوۀ سخن است. «مفهوم بافت موقعیت با استفاده از چارچوبی ادراکی و اصطلاحاتی همچون زمینه، عاملان و شیوه و یا به بیان کامل‌تری «زمینۀ گفتمان»، «عاملان گفتمان» و «شیوۀ گفتمان» می‌توان تفسیر کرد» (هلیدی، حسن1393).

2-1-2-1. گسترۀ سخن

«گسترۀ سخن» شامل فعالیت اجتماعی، موضوع یا عنوان است و به بیان تمایز درجات متعدد عمومی و اختصاصی عناصر واژگانی اعم از تخصصی، عمومی و عامیانه می پردازد (هاوس، 2001).

2-1-2-2. عاملان سخن

«عاملان سخن» به ماهیت شرکت‌کنندگان؛ یعنی خطاب‌کنندگان و خطاب‌شوندگان اشاره دارد و ارتباط آنان از نظر قدرت، فاصلۀ اجتماعی و میزان بار عاطفی را بیان می‌کند (همان: 248). به عبارت دیگر، سرمنشأ مادی، جغرافیایی و اجتماعی خطاب‌کننده و نیز تلقی فکری، عاطفی یا احساسی وی (یعنی دیدگاه شخصی) او را دربر می­گیرد (ماندی، 1384).

2-1-2-3. شیوۀ سخن

«شیوۀ سخن» اشاره به مجرای ارتباطی گفتاری- شنیداری دارد. از جمله:

الف- رسانه یا وسیلۀ ساده: اگر متن برای خوانده شدن نوشته شده باشد، رسانه ساده است و اگر برای شنیده شدن نوشته شده باشد، پیچیده است.

ب- مشارکت: اگر نویسنده یا خالق اثر به صورت تک‌گویی اثر را خلق کرده باشد، ساده و اگر جامعۀ بزرگ را مورد خطاب قرار دهد، مشارکت در آن پیچیده است (هاوس، 2001).

هاوس معتقد است «برای تحلیل متن مبدأ باید فهرست عناصر آن در ارتباط با سیاق کلام؛ یعنی موضوع، موقعیت گوینده و شنونده و مجرای کلام و سپس نوع متن را تعیین کنیم. سپس همین کار را برای متن مقصدی که قرار است پدید آید، انجام دهیم که بر این اساس دو نوع ترجمه را معرفی می­کند: آشکار و پنهان» (فرحزاد، 1398)؛ چون هر متنی در موقعیتی منحصر‌به‌فرد تعریف می­شود تا پیام خاصی را به مخاطب القا کند، برای خدشه­دار نشدن این نقش، مترجم باید به ابعاد موقعیتی هر متنی، اشراف و آگاهی داشته باشد (هاوس، 2001).

2-1-3. تشخیص نوع ترجمه

هاوس ترجمه را به دو نوع آشکار و پنهان تقسیم کرده است و تعادل نقش متون بستگی به نوع ترجمه‌ای دارد که از متن ارائه می‌شود. هاوس براساس مدل تحلیلی چهار لایۀ خود تأکید دارد که «در ترجمۀ آشکار، متن اصلی و ترجمۀ آن دارای زبان/ متن سیاق و ژانر معادل هستند» (همان).

«ترجمه آشکار: در حالی که مخاطبان ترجمه فرصت می‌یابند تا کارکرد متن اصلی را در قالب زبانیِ جدیدی درک کنند، نوعی بافت‌گردانی (چرخش بافت) نیز اتفاق می‌افتد که به موجب آن، یک رویداد گفتمانیِ جدید در ترجمه خلق می­شود. در عین حال، رویداد گفتمانیِ متن اصلی نیز به طور مخفیانه حضور خواهد داشت و در واقع مجدداً فعال می­شود؛ چیزی که درک آن به لحاظ روان- زبان­شناختی برای مخاطبان جدید پیچیده خواهد بود. مخاطبان زبان مقصد متنی را دریافت می­کنند که از یک سو، برای آن‌ها آشنا است؛ چون به زبان خود آن‌ها نوشته شده است و از سوی دیگر، غریب و ناآشنا می­نماید؛ چون قراردادها و هنجار­های زبان و فرهنگ دیگری را منعکس می­کند» (خان‌جان، 1394).

عدم مطابقت میان مؤلفه­های متن مبدأ و مقصد، همان خطای پنهان است که از نظر نقشی، سازگاری و تناسب بین متن مبدأ و متن مقصد دیده نمی‌شود. خطای پنهان در این پژوهش مبتنی بر آنچه هلیدی نیز مطرح کرده براساس بررسی بافت‌آفرینی مترجم در زبان مقصد مورد توجه قرار می‌گیرد.

«ترجمۀ پنهان از نظر روان­شناسی زبان در آن واحد هم گمراه‌کننده­تر و هم ساده­تر از ترجمۀ آشکار است. از آنجا که تعادل نقشی واقعی مدنظر است، متن اصلی ممکن است از طریق کاربرد یک صافی فرهنگی در سطوح زبان، متن و سیاق دستخوش تغییر شود» (امامی، 1385). «نقش ترجمۀ مخفی آن است که نقشی را در متن ترجمۀ بازآفرینی، بازسازی و یا نشان دهد که متن اصلی در چارچوب زبانی- فرهنگی و در عالم گفتمان از آن برخوردار است. نقش یاد شده این کار را انجام می­دهد بی­آنکه خواننده متن مقصد را به عالم گفتمان متن مبدأ ببرد» (ماندی، 1384). هاوس برای متونی که وابسته و متکی به فرهنگ مبدأ باشند، ترجمۀ آشکار را پیشنهاد می‌کند و برای متونی که فرهنگ­مدار نباشند، ترجمۀ پنهان را توصیه می‌کند، چراکه «ترجمۀ آشکار ظاهراً رنگ و بوی ترجمه دارد. به عبارت دیگر، به سمت ترجمۀ تحت‌اللفظی گرایش دارد و ترجمۀ پنهان معلوم نیست که ترجمه است و در زبان مقصد جایگاه متن غیرترجمه­ای را دارد و در واقع به نوعی جایگاه متون اصلی را اشغال می‌کند. هاوس معتقد است برخی ترجمه‌های پنهان بسیار از متن فاصله می‌گیرند و به اقتباس نزدیک می‌شوند؛ این‌ها دیگر ترجمه نیستند؛ چون هیچ‌گونه رابطۀ معادلی با متن ندارند» (ر. ک؛ فرحزاد، 1398).

«خطای آشکار- خطای پنهان: ترجمۀ پنهان، امکان استفاده از یک متن مبدأ را در بافت [زبان و فرهنگ] خارجی فراهم می‌کند» (خان‌جان، 1394). در روش پنهان، متن ترجمه شده برای مخاطب به شکل متنی تألیفی به نظر می‌آید که شیوۀ سخن و گسترۀ گفتمان در آن هماهنگ با متن مبدأ است. اما در روش آشکار، ترجمه بودن متن محسوس است و مترجم معادل­های مناسبی با متن برمی‌گزیند. «خطا­های آشکار دو علت اساسی دارند: 1- عدم مطابقت معنای مصداقی یکی از عناصر متن اصلی با عنصر معـــادل خود در متن ترجمه و 2- پیروی نکردن از نظام زبان مقصد. خطای پنهان زمانی روی می­دهد که میان متن مبدأ و مقصد از نظر نقشی، سازگاری وجود نداشته باشد. هرگونه عدم مطابقت بین مؤلفه­های نمایة مقصد با همتای خود در متن اصلی را می‌توان نوعی خطای پنهان انگاشت. متناسب با علل بروز خطای آشکار در ترجمه؛ الف- عدم مطابقت معنای مصداقی عناصر در متن اصلی و ترجمه آن به شکل حذف، اضافه و معادل‌گزینی نادرست و ب- پیروی نکردن از نظام مقصد شامل غیردستوری بودن و انحراف از قواعد کاربردی، مورد توجه قرار می­گیرد» (سید جلالی و همکاران، 1396).

2-2. نگاهی بر دو ترجمۀ علامه جعفری و علامه شهیدی

در ترجمۀ علامه شهیدی نکات بلاغی و ظرافت ادبی توسط مترجم مورد توجه بوده است و به مقتضای حال، غلبۀ واژگان پارسی و حذف­های گاه به قرینه و گاهی بی­قرینه و امانت ادبی و آهنگین کلام را مشاهده می­کنیم و به مقتضای کلام امام علی(ع) نثر روان، موزون، کوتاه و آراسته به سجع­های گوش‌نواز و هماهنگ را درمی­یابیم. علامه شهیدی هر جا که باید از توصیفات و تشبیهات به خوبی بهره برده است. در ترجمۀ ضرب‌المثل­های عربی با ترجمه­ای روان به خوبی از عهدۀ انتقال معنا برآمده است (تجلیل، 1387). مؤلف خود می‌گوید: «در ترجمۀ بنده سعی شده است الفاظ فارسی در مقابل عربی قرار بگیرد؛ البته با رعایت بعضی اصول بلاغی مثل موازنه و سجع که جزء خصوصیات کلام امیرالمؤمنین است و من نمی­گویم این کار ابتکار من بوده است، بلکه دیگران نیز این کار را کرده‌اند (شهیدی، 1382).

ترجمۀ علامه جعفری، ترجمه‌ای گسترده از نظر کمیت است؛ هر چند ترجمۀ تحت‌اللفظی نیست، اما با تکیه بر متن، منظور نویسنده را به زیبایی بیان کرده است. گذر از ظاهر الفاظ و تلاش برای درک مفاهیم والای کتاب و تلاش برای دریافت عمق مطالب با استفاده از توضیحات بسیار از دیگر ویژگی‌های ترجمۀ علامه جعفری است. ایشان با ذکر واژگان و عبارات اضافی تعقیدات متن را برطرف کرده‌اند.

3. بحث و بررسی

خطبۀ 90 نهج‌البلاغه، معروف به خطبۀ اشباح، انعکاس کامل نقش اندیشگانی گوینده است که مخاطب را با دعوت به اندیشه در آثار و آیات جمال و عظمت الهی برای درک معرفت پروردگار مورد خطاب قرار می‌دهد. این متن پر از اشارات علمی- اعتقادی و نسخۀ کامل خداشناسی با ارائه بهترین ادلۀ عقلانی است که در بررسی ترجمه و میزان درستی انتخاب معادل نقشی آن‌ها برمبنای الگوی هاوس در ذهن مخاطب زبان مقصد مورد توجه بوده است تا نشان دهد مخاطب متن ترجمه تا چه میزان از این اشارات را دریافت می‌کند. جملات عربی با ترجمه­های آن‌ها مقایسه شده و متناسب با نظر هاوس دو نوع خطای آشکار و پنهان مورد بررسی
قرار می‌گیرد.

3-1. ژانر

متن خطبۀ اشباح، متن دینی- ادبی است که شخصیتی عرفانی (امیرالمؤمنین) برای مردمی عامی در مسجد کوفه و روی منبر ایراد کرده است. ماهیت این متن اعتقادی- خداشناسانه است. بنابراین، ژانر متن با رویکردی کاملاً ایدئولوژیکی، دینی - اعتقادی است.

3-2. زمینۀ بحث

خطبۀ اشباح پیرامون مسائل اعتقادی بیان شده و در پاسخ به پرسش فردی است که به دنبال درک و دیدن خداوند متعال بوده است. او از امیرالمؤمنین درخواست وصف خداوند را داشته به گونه­ای که با چشم او را دیده باشد. با توجه به اینکه ریشه­های شرک و کفر در این درخواست مشاهده می‌شود، امیرالمؤمنین در جمعی عمومی به خطابه می‌پردازند و کلام خود را در باب معرفت و شناخت خداوند متعال با حمد و ثنای الهی آغاز می‌کنند. ابتدا به بیان صفات الهی می‌پردازند و با وصف آفریده­ها و مخلوقات الهی اعم از آفرینش آسمان، نحوۀ پیدایش زمین به بیان قدرت الهی و در تدبیر و تقدیر مخلوقات جهان می­پردازند. در بخش پایانی نیز با مناجاتی عارفانه، جایگاه والای عظمت الهی را نشان می‌دهد.

 

3-3. بررسی خطاهای پنهان

سه مؤلفۀ «گستره، عاملان و شیوۀ گفتمان» در این بخش متناسب با نظریۀ هاوس و زیرمجموعه خطا­های پنهان مورد بررسی قرار می­گیرد.

3-3-1. گسترۀ گفتمان

معده بن صدقه از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که آن حضرت فرموده است مردی نزد امیرالمؤمنین آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین، خدای ما را برای ما آنچنان توصیف فرما که ما او را مانند مشاهدۀ عینی ببینیم تا در نتیجه بر محبت و معرفت خود به خدا بیفزاییم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند و درود بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خطبۀ اشباح را خطابه نمودند (جعفری، 1378). ساختار زبانی اثر را می­توان به دو بخش عمده تقسیم کرد: بخش اول، امیرالمؤمنین با استفاده از عناصر آفرینشی چون زمین، آسمان، نجوم و طبیعت معرفت و درک خداوندی را برای مخاطب ملموس می‌کند و در بخش دوم با گفت‌وگو و نجوای عاشقانه- عارفانه. بخش نخست پر­رنگ­تر از بخش دوم است. ساختار اثر، ادبی و پر از زیبایی­های بلاغی است. در این خطبه هم جملات کوتاه و هم جملات بلند به‌کار رفته است، اما غالب جملات کوتاه هستند و بسیاری از جملات چند فعلی و برخی دیگر تک فعلی هستند. امیرالمؤمنین از صنایع بدیعی چون سجع به زیبایی بهره گرفته که باعث گوش‌نوازی متن شده و متن دارای موسیقی دلپذیری است، اما در مواردی از واژگانی بهره گرفته که تا حدودی مشکل و فهم آن نیاز به دقت و بررسی دارد.

3-3-2. عاملان گفتمان

خطبۀ مورد بررسی از زبان امیرالمؤمنین شخصیت برجسته عرفانی است که خود به مرتبه والای شهود و درک رسیده است به همین سبب وصف خداوند متعال از زبان ایشان به خوبی برای مخاطب تصویر­سازی می­شود. نویسنده تصویری کامل از آفرینش الهی و نظم موجود در آن ارائه داده؛ ابتدا ویژگی­ها و صفات الهی را در مقایسه با سایر موجودات بیان داشته و سپس با بیان عظمت آفرینش آسمان و زمین، بیان ویژگی ملائکه و جایگاه آنان، شناخت و درک معرفت الهی را آسان کرده است. در این اثر، گوینده با مخاطب هم تراز نیست؛ زیرا درکی که نویسنده از خداوند دارد با درک مخاطب یکسان نیست و فاصلۀ بسیاری بین نویسنده و مخاطب وجود دارد. نویسنده با تکیه بر علم والای خود متنی کاملاً قاطع ارائه داده و مخاطب را به تفکر و اندیشه واداشته است. سبک نویسنده دوستانه نیست و در سراسر متن از ضمیر سوم شخص بهره گرفته و با استفاده از ضمایر من- ما خود را بیرون از متن قرار داده است. مخاطب صرفاً به عنوان پذیرندۀ پیام بوده و اجازۀ حضور در متن نداشته است.

3-3-3. شیوه

رسانه این خطبه پیچیده محسوب می‌شود؛ زیرا متن، جامعه­ای بزرگ را مورد خطاب قرار داده است و به صورت شفاهی برای شنیده شدن ایراد شده است، چراکه امیرالمؤمنین این خطبه را روی منبر کوفه بیان کرده است و این در حالی است که با وجود شفاهی بودن، عبارات و اصطلاحات غیرجدی در آن مشاهده نشده است. به عبارت دیگر، شیوۀ سخن ترکیبی از مکتوب و شفاهی است.

«شیوه سخن ناظر بر چگونگی شکل‌گیری و سازمان‌بندی کلام در یک کنش مقابل اجتماعی است و شیوۀ سازمان­بندی عناصر به کارکرد­های معینی که متن در یک محیط دارد، کشیده می‌شود؛ کارکرد­هایی چون توضیحی، تعلیمی، اقناعی و توصیفی» (مهاجر و نبوی، 1393). در بازنمایی واقعیت، ارتباطی میان گوینده و شنونده وجود دارد که معنا در همان جملات بیان می‌شود. معنای بینافردی چیزی است که هلیدی و حسن ذکر می­کنند که متناسب با آن شیوۀ سخن در خطبه این‌گونه بیان می‌شود.

مشارکین در این خطبه، پنددهنده و پندگیرنده است که پیام اصلی را در محوریتی مادی و متناسب با پدیده­های جهان مادی اعم از آسمان، زمین، فرشتگان و... به شنونده انتقال می­دهد؛ چیزی که برخلاف تصور مخاطب بوده، زیرا سؤال اصلی مخاطب در مورد ذات خداوند تعالی بوده است. در حقیقت گوینده در فرآیندی مادی در حال انتقال مفهوم و درک اصلی جایگاه الهی است و آنچه در این خطبه محوریت دارد، شیوۀ نگرش و اندیشیدن مخاطب است، چراکه شناخت خداوند متعال در گرو شناخت عوالم هستی و آفریده­های اوست. هر چند گوینده نقش اصلی در خطبه ایفا می­کند، اما با همراه ساختن مخاطب، او را نیز به اندیشه وامی­دارد. کارکرد متن منتخب مبتنی بر نظر هلیدی کارکرد توصیفی- اقناعی است.

با مطالعۀ هر دو ترجمه می‌توان گفت که هر دو اثر ترجمه دربارۀ وصف ویژگی­های خداوند متعال، وصف آسمان و زمین و توصیف‌کنندۀ حالات ملائکه است؛ یعنی هم‌خوانی نمایه­های متن مبدأ و مقصد قابل مشاهده است. موضوع در هر دو متن عرفانی است. کنش اجتماعی در هر دو مورد هم متن مبدأ و هم مقصد؛ یعنی اثر مترجمان پرطرفدار بوده و مترجمان مؤلفه­های ژانر، سیاق و کلیت متن مبدأ را حفظ کرده‌اند. موقعیت گوینده، خطابه­گو و موقعیت مترجم، همان مترجم بودن است و این مطلب بسیار واضح است که مترجمان نمی‌توانند موقعیت و جایگاهی مشابه با موقعیت گوینده؛ یعنی حضرت امیرالمؤمنین داشته باشند. شیوۀ رسانه در هر دو متن مبدأ و مقصد نیز پیچیده است.

3-4. بررسی خطای آشکار

همان‌گونه که پیشتر ذکر شد، خطای آشکار شامل حذف، اضافه یا انتخاب معادل نادرست برای متن ترجمه توسط مترجم است و گاه مترجم بدون توجه به قواعد نحوی زبان مبدأ به ترجمۀ عبارات می­پردازد که باعث ابهام در مفهوم عبارات می‌شود. این موارد به عنوان راهکار­های ترجمه نیز شناخته می‌شود که وارد حوزۀ گفتمان نیز می‌شوند. فرحزاد معتقد است: «راهکار­های ترجمه شامل انواع روش‌ها و تکنیک­هایی است که مترجم به‌کار می‌برد و این راهکار­ها عبارتند از: حذف، اضافه، جایگزینی، ترجمۀ لفظی، بیگانه­سازی و نظایر این‌ها که می‌توان در چارچوب تحلیل انتقادی گفتمان بررسی کرد (فرحزاد، 1390). در ادامه به بررسی این موارد در هر دو ترجمه پرداخته و عباراتی که این خطا در آن مشاهده شده، ذکر می‌شود. ساخت برخی از خطاها فقط در یکی از ترجمه­ها مشاهده شده، اما برای مقایسۀ بهتر، ترجمۀ مترجم دیگر نیز ذکر شده است.

3-4-1. حذف

مترجم در ترجمه، نسبت به برخی عبارات و اصطلاحات بی­توجه بوده و آن را حذف کرده است. مواردی که در ادامه می‌آید، نمونه‌هایی از حذف هستند.

«غَمَضَتْ مَدَاخِلُ الْعُقُولِ فِی حَیْثُ لَا تَبْلُغُهُ الصِّفَاتُ لِتَنَاوُلِ عِلْمِ ذَاتِهِ رَدَعَهَا وَ هِیَ تَجُوبُ مَهَاوِیَ سُدَفِ الْغُیُوبِ مُتَخَلِّصَةً إِلَیْهِ»

علامه جعفری: طرق عقول درنهایت دقت و ظرافت اراده نفوذ به مقامی نمایند که در آن مقام، شناخت صفات نمی­توانند به علم به ذات خداوندی رهنمون گردند (همه آن اوهام و اندیشه­ها و عقول و دل‌ها) را مردود می­نماید. در حالی که در مهلکه­های تاریکی­های غیوب برای رهایی و راهیابی به مقام ربوبی حرکت می­کنند، دست رد بر پیشانی خورده برمی­گردند (جعفری، 1378).

علامه شهیدی: «باریک‌اندیشی خرد خواهد تا به صفات او نرسیده ذات وی را داند، دست قدرت بازش گرداند چه خواهد پرده‌های غیب را درد» (شهیدی، 1372).

همانگونه که شاهدیم، علامه شهیدی بر عبارت «غَمَضَتْ مَدَاخِلُ الْعُقُولِ» توجهی نداشته و این مورد را حذف نموده است. با توجه به اینکه مداخل اسم مکان است در ترجمه می‌توان گفت که سر افراد عاقل در درک صفات الهی نابینا می‌شود. در واقع علامه شهیدی فقط به دنبال القای مفهوم عبارت بوده و به متن مبدأ توجهی نداشته است. علامه جعفری نیز اصطلاح «طرق عقل» را برای این عبارت ذکر کرده است. ایشان لفظ به لفظ عبارت «مَهَاوِیَ سُدَفِ الْغُیُوبِ» را در ترجمه ذکر کرده، حال آنکه علامه شهیدی آن را «پرده‌های غیب» معنا کرده است.

عبارت «متخلصة إلیه» نیز در هر دو ترجمه حذف شده و مترجمان توجهی بدان نداشته‌اند. برای ترجمه این بخش چنین می‌توان گفت: «وهم‌ها از پرتگاه‌های ظلمت‌های غیب خالصانه به سمت خدا باز می‌گردند». با توجه به بافت متن و سیاق کلام، برگشت خالصانه به سوی خدا مبتنی بر این است که اوهام و عقل‌ها به درجه‌ای از معرفت و شناخت رسیده‌اند که خالصانه به سمت خدا بازگشته‌اند، زیرا اخلاص، ثمرۀ معرفت است که هر چه معرفت کامل‌تر شود، اخلاص بیشتر می‌شود.

«إِنَّک أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَمْ تَتَنَاهَ فِی الْعُقُولِ فَتَکونَ فِی مَهَبِّ فِکرِهَا مُکیَّفاً وَ لَا فِی رَوِیَّاتِ خَوَاطِرِهَا فَتَکونَ مَحْدُوداً مُصَرَّفاً»

علامه جعفری: تویی آن خداوندی که در عقول (بشری) محدود نگشتی که در مجرای وزش تفکرات آن عقول پذیرای کیفیت شوی (و شهادت می­دهم که تو ای خدای من) در جریانات فکری خاطره­های آن عقول محاصره نگشته­ای، تا محدود گردی و در موقعیت دگرگونی­ها قرار بگیری (جعفری، 1378).

علامه شهیدی: تو آن خدایی که در خردها نگنجی تا برای تو چگونگی انگارند و در وهم‌ها نیایی تا محدود و مرکبت شمارند (شهیدی، 1372).

همانگونه که شاهدیم عبارت «مهب فکرها» در ترجمۀ علامه شهیدی حذف شده است. در واقع هدف اصلی گوینده از ذکر عبارات، تأکید بر این امر بوده است که عقل و اندیشه هر چند هم تلاش کند، توان درک عظمت وجودی خداوند را ندارد. بنابراین، در ترجمه از هدف متن نباید فاصله گرفت. در ارتباط با حذف، فرحزاد معتقد است: «چناچه در متن مقصد به صورت الگویی تکرار شود، یا همواره در مورد بعضی کلمات و مفاهیم در متن مقصد اعمال شود به نوعی سانسور می‌انجامد و حاکی از نوعی موضع‌گیری ایدئولوژیک است» (فرحزاد، 1390)، اما این نوع حذف که در عبارت شاهدیم هیچ‌گونه موضع‌گیری ایدئولوژیکی نداشته و مترجم به اندازه‌ای دغدغۀ القای پیام به مخاطب را داشته است که برخی واژگان یا عبارات را که به زعم خویش نقش برجسته‌ای در متن نداشته‌اند، حذف کرده است. به عبارت دیگر، در این ترجمه‌ها تغییرات گفتمانی شاهد نیستیم. این نوع از خطای آشکار -حذف برخی عبارات و اصطلاحات- لطمه­ای به معنا نمی­رساند و متن را از قابل فهم بودن خارج نمی­سازد، چراکه مفهوم کلی عبارت در بافت کلام قابل دستیابی است؛ زیرا متن متناسب با ارزیابی الگوی هاوس مبتنی بر بافت موقعیتی بوده و بافت کلی کلام، مقصود گوینده را کاملاً آشکار می‌کند. علت حذف عبارات که در ترجمۀ شهیدی مشهود است، برخورداری از رویکرد فشرده بودن متن است؛ یعنی مترجم برای ارائه متنی موجز، دست به چنین حذف­هایی زده، اما هدف اصلی؛ یعنی بازآفرینی متن و انتقال معنا صورت گرفته است.

3-4-2. اضافه

گاهی مترجم برخی عبارات یا کلماتی را در ترجمه‌ می‌آورد که در متن اصلی نیست. در حقیقت مترجم برای اینکه مخاطب بتواند مفهوم را بهتر درک کند، عبارات یا واژگانی را در متن ترجمه‌شده ذکر می‌کند؛ «افزایش ترجمه‌ای نیز می­تواند ارزش ایدئولوژیک پیدا کند و چنین راهکاری وقتی پیوسته تکرار شود، حتی اگر موجب روان­تر شدن متن مقصد شود، در سبک تأثیر می­گذارد و گاه ژانر را نیز تغییر می­دهد» (فرحزاد، 1390).

تکنیک اضافه در ترجمۀ علامه جعفری بسیار مشاهده شده است. در واقع این اضافه­ها مخصوصاً ذکر مترادفات واژگانی به شکل ذوقی بوده و جز در مواردی چند، کمکی به متن مبدأ نمی­کند. برای مثال کاربرد دو مترادف «رغبت­ها و امیال» در ترجمه «لَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلَى مَا عِنْدَ غَیْرِهِ قَدْ ذَاقُوا حَلَاوَةَ مَعْرِفَتِهِ وَ شَرِبُوا بِالْکأْسِ الرَّوِیَّةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ» از جمله موارد اطنابی است که نیازی به ذکر آن نبوده است؛ یکی از مترادفات همان واژه عربی متن اصلی و دیگری معادل آن است. این امر در حالی است که علامه شهیدی این واژه را در ترجمۀ خود حذف کرده است: «تنها آنچه نزد اوست می‌خواهند و از دیگری نمی‌جویند» (شهیدی، 1372).

در نمونۀ دیگر، علامه جعفری دو واژۀ «حرص و آز» را برای کلمۀ اطماع به‌کار برده است «وَ لَمْ تَأْسِرْهُمُ الْأَطْمَاعُ فَیُؤْثِرُوا وَشِیک السَّعْیِ عَلَى اجْتِهَادِهِمْ». علامه شهیدی فقط واژۀ «طمع» را در ترجمۀ عبارات به‌کار برده­ است: «طمع آنان را از راه نبرد تا سعی اندک را بر کوشش بسیار ترجیح دهند». در واقع این بخش از متن، خطبه دارای پیچیدگی است و مفهوم آن باید با توضیح کلی عبارات ارائه شود نه باذکر مترادف برای واژه.

اضافه را در ترجمۀ عبارت «تَوَلَّهَتِ الْقُلُوبُ إِلَیْهِ لِتَجْرِیَ فِی کیْفِیَّةِ صِفَاتِهِ» نیز مشاهده می­کنیم. علامه جعفری آن را چنین ترجمه کرده است: «اگر دل‌ها با اشتیاق شدید و مخلوط به حیرت رهسپار کوی او گردند تا در ساحت کیفیت صفات خداوندی به حرکت و جریان بیفتند» و علامه شهیدی: «دل‌ها خود را در راه شناخت صفات او سرگشته و شیدا گرداند».

علامه شهیدی دو واژۀ «سرگشته و شیدا» را برای ترجمۀ واژه «تولهت» ذکر کرده است. پیرامون ذکر کلمۀ «حیرت» و «اشتیاق» توسط علامه جعفری برای این عبارت باید گفت که این دو حالت، حالات عرفانی متعددی است. به قول ابن عربی، اهل حیرت صاحبان معرفـت راسـتین‌انـد؛ «اهـل الحیرة هم ارباب المعرفة الحقه، فالرجال الحیـرة هـم الـذین نظروا فی هذه الدلایل و استقصوها غایه الاستقصاء إلی أن أداهـم ذلـک النظـر إلـی العجـز والحیرة فیه» (ابن عربی، 1384)؛ مردان حیرت کسانی هستند که در این دلایـل نظـر کرده‌اند و غایت جست‌وجو را به‌کار برده‌اند تا اینکه به عجز و حیرت رسیده­اند.

در «فتوحات مکیه» اشتیاق این‌گونه تعریف شده است: «اشتیاق حرکتی است که محب هنگام رسیدن به محبوب خود از فرح و شادی پیدا می­کند وآن را نهایت نیست؛ مانند کسی که آب دریا را نوشد که تشنه­تر شود» (ابن عربی، 1382). سهروردی معتقد است که شوق در مقام مشاهده از شوق در زمان غیبت محبوب بیشتر است و حضور معشوق مانع از پدید آمدن حالت شوق نیست؛ «بعضی از مشایخ، شوق را منکرند و من بر این انکار معتقد نیستم و برخی معتقدند شوق لحظه دیدار بیشتر از شوق لحظه غیاب است» (سهروردی، بی‌تا).

شوق و اشتیاق ثمرۀ محبت است و پایان‌پذیر نیست و آدمی هر چه بر خداوند نزدیک­تر شود، شوق او نیز بیشتر می­شود و فرد مشتاق، درک بیشتر از جمال الهی می‌یابد. متناسب با آنچه بیان شد، چون علامه جعفری از اشتیاق و شوق در ترجمه خویش بهره گرفته اند، یکی از راه‌های درک معرفت الهی است. در مجموع ترجمه از کیفیت مناسبی برخوردار است و فرآیند­های به‌کار رفته زبان مبدأ در زبان مقصد نیز وجود دارند، اما علامه جعفری برای القای بهتر مفهوم تفاسیر و توضیحاتی در متن مقصد اضافه کرده است.

برخی از کلمات و عبارات به ویژه در ترکیب‌های بلاغی، مجازی و استعاری به شکل تحت‌اللفظی ذکر شده است. برای نمونه هر دو مترجم در ترجمۀ عبارت «وَ مَلَأَ بِهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا وَ حَشَا بِهِمْ فُتُوقَ أَجْوَائِهَا» ترجمه‌‌ای تحت‌اللفظی ارائه داده و به معنای ظاهری واژگان توجه داشته‌اند.

علامه شهیدی ترجمه عبارت را این‌گونه می‌آورد: «خداوند شکاف راه‌های گشاده آسمان‌ها را با ملائکه پر نمود و رخنه شکاف‌ها را به آنان بیا کند» (شهیدی، 1372) و  علامه جعفری به این صورت «به وسیلۀ آن‌ها اماکن خالی پهنه باز آسمان را پر کرد و صفحات گشاده آن را با آن‌ها مملو ساخت و در میان پهنه­های (شکاف یا فاصله­های) سطوح باز شده آسمان» (جعفری، 1378). در حقیقت این عبارت دارای مفهوم کنایی است و منظور امیرالمؤمنین این است که خداوند به برکت وجود فرشتگان، نظم و هماهنگی در آسمان ایجاد کرده و به سبب وجود آنان، آسمان دارای نظامی خاص شده است.

در نمونۀ دیگر از عبارت استعاری، علامه شهیدی در ترجمۀ عبارت «ضَحِکتْ عَنْهُ أَصْدَافُ الْبِحَارِ» به لفظ «ضحکت» توجه داشته و آن را متناسب با معنای لفظی چنین ترجمه کرده است: «صدفه­ای دریاها بدان دهان گشاد» (شهیدی، 1372). در حقیقت اضافه در ترجمه به‌خصوص در چنین مواردی نه تنها ضعف نیست، بلکه یکی از شگرد­های ترجمه به‌شمار می‌آید. در حقیقت وجود این اضافه‌های مکرر در ترجمه، نقش متن در مقصد را تغییر نداده و ایدئولوژی و اندیشۀ توحیدی در هر دو متن یکسان است. در واقع علت افزودن کلمات ربط یا عبارات توضیحی در ترجمه یا استفادۀ آگاهانه از فن ترجمه از سوی مترجم است یا اقتضای ماهیت متن ترجمه است و این افزوده‌سازی به جهت قابل درک بودن موضوع مطرح شده توسط مترجم انجام شده است.

3-4-3. معادل‌گزینی نادرست

ذکر معادل نامناسب برای یک عبارت یا واژه می­تواند مفهوم اصلی آن را از بین ببرد و مخاطبان ترجمه را دچار اشتباه کند یا محتوای متن به صورت ناقص منتقل شود و پیام اصلی به صورت صحیح وارد زبان مقصد نشود. برای مثال، در موارد زیر شاهد این‌گونه معادل‌گزینی دو مترجم هستیم.

«هُوَ الْمَنَّانُ بِفَوَائِدِ النِّعَمِ وَ عَوَائِدِ الْمَزِیدِ وَ الْقِسَمِ»

در این عبارت توجه هر دو مفسر به معنای «منان» قابل تأمل است.

علامه جعفری: اوست که با فواید نعمت‌ها و فراوانی منافع (که به بندگانش عنایت می‌فرماید) احسان‌گری می‌نماید (جعفری، 1378).

علامه شهیدی: «سپاس خدای را سزد که منت نهاد بر بندگان با بسیاری بخشش و نصیب» حقیقت آن است که منت نهادن با ویژگی‌های پروردگار همخوانی ندارد
(شهیدی، 1372).

علامه شهیدی برای کلمه «منّان» معنای لغوی ذکر کرده، اما علامه جعفری، احسان‌گری را معادل آن قرار داده است. در توضیح واژه باید چنین گفت، «منان برای خداوند متعال به معنای بسیار بخشنده است. منان؛ یعنی خداوند به بندگان خویش قبل از اینکه از او درخواست کنند، می‌بخشد»؛ همانند عبارتی که در دعا و مناجات رجبیه می‌خوانیم «یا من یعطی من لم یساله و لم یعرفه» یا آیۀ 6 سورۀ هود که می­فرماید «ما من دابة فی الارض الا علی الله رزقها»؛ یعنی «خداوند روزی‌دهنده و منعم تمام جنبندگان روی زمین است».

«وَ لَا شَرِیک أَعَانَهُ عَلَى ابْتِدَاعِ عَجَائِبِ الْأُمُورِ فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ»

علامه جعفری: و بدون شریکی که او را در ابداع امور شگفت‌انگیز اعانتی کرده باشد، دستگاه خلقت با امر او تمام گشت (جعفری، 1378).

علامه شهیدی: در پدید آوردن این پدیده­های شگفت، شریکی را یار نگرفته باشد پس آفرینش آن مخلوق کامل گشت (شهیدی، 1372).

علامه شهیدی، عبارت «بأمره» را ترجمه نکرده است وعلامه جعفری چنین می‌گوید: «دستگاه خلقت (آفرینش) با امر او تمام گشت، (کامل شد)». در حقیقت عبارت «بأمره» اشاره به آیۀ 117 سورۀ بقره دارد: ﴿اذا قضی أمراً فانما یقول له کن فیکون﴾ و متناسب با مفهوم آیه، بی­نیازی مطلق خداوند از موجودات را بیان می­دارد که تکمیلی بر مفهوم عبارت پیشین است؛ یعنی هماهنگی و تناسب معنایی میان عبارات را موجب می­شود. متناسب با نظر علامه طباطبائی مضمون آیه نیز اشاره به این امر دارد که «خداى تعالى در خلقت هیچ موجودى احتیاجى به اسباب ندارد، تا وضع موجودى که مى‏خواهد خلق کند برحسب اختلاف اسباب برایش مختلف شود. مثلاً خلقت موجودى برایش ممکن و خلقت موجودى دیگر برایش محال باشد، یکى برایش آسان و دیگرى دشوار باشد، یکى برایش نزدیک و دیگرى دور باشد، پس هر چه او اراده کند و بفرماید: «کن» موجود مى‏شود، بدون اینکه احتیاج به اسباب داشته باشد، اسبابى که در حالت عادى در پدید آمدن یک موجود دخالت دارد» (طباطبائی، 1374). متناسب با شرح و تفسیر آیه، امیرالمونین صراحتاً بر قدرت بی­نظیر الهی در امر آفرینش تأکید دارد که درک این امر، خود دلیلی است بر شناخت خداوند باری تعالی و درک حقیقت وجودی ایشان.

«وَ لَمْ تَطْمَعْ فِیهِمُ الْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ بِرَیْنِهَا عَلَى فِکرِهِمْ»

علامه جعفری: وسوسه­ها طمعی در راهیابی به آنان نداشته است تا با کثافت خود، فکر آنان را بگوید (جعفری، 1378).

علامه شهیدی: دیو بداندیشی طمع نسبت تا قرعه گمراهی به نام آنان زند و پرده سیاه گناه بر روزنه فکرهایشان نهد (شهیدی، 1372).

علامه جعفری در ترجمۀ عبارت از معنای قرعه انداختن استفاده کرده، اما کلمۀ «قرع» به معنای کوبیدن بوده و با بافت کلام سازگارتر و مناسب‌تر است. مترجم می‌توانست بگوید: وسوسه طمع در ملائک راه ندارد که با آلودگی­اش بر فکر آن‌ها بکوبد.

«وَ لَمْ یَثْنُوا إِلَى رَاحَةِ التَّقْصِیرِ فِی أَمْرِهِ رِقَابَهُمْ»

علامه جعفری: و گردن­های خود را برای به دست آوردن آسایش تقصیر در انجام دستور خداوندی خم نکرده­اند (جعفری، 1378).

علامه شهیدی: آسایشی نخواسته، گردن به فرمان او نهاده­اند (شهیدی، 1372).

در ترجمۀ اصلی و معادل­گزینی درست عبارات باید گفت: «گردن­هایشان را برای راحتی در کوتاهی دستورات الهی، خم نمی‌کنند (یعنی برای کوتاهی در انجام امور الهی گردن هایشان را خم نمی‌کنند)».

معادل‌گزینی درست یعنی انتقال پیام به مخاطب که فراتر از ترجمۀ لفظ به لفظ باشد و فهم صحیح عبارات خطبه در گرو انتخاب معادل درست است.

«کذَبَ الْعَادِلُونَ بِک إِذْ شَبَّهُوک بِأَصْنَامِهِمْ وَ نَحَلُوک حِلْیَةَ الْمَخْلُوقِینَ بِأَوْهَامِهِم؛ أَشْهَدُ أَنَّ مَنْ سَاوَاک بِشَیْ‏ءٍ مِنْ خَلْقِک فَقَدْ عَدَلَ بِک وَ الْعَادِلُ بِک کافِرٌ»

ذیل عبارت بالا، واژه‌گزینی علامه جعفری قابل تأمل است.

علامه جعفری: آنان که از تو منحرف گشتند، دروغ گفتند که تو را به بت­های خود تشبیه نمودند و آرایش مخلوقات را به سبب توهمات خود به تو نسبت دادند (جعفری، 1378).

علامه شهیدی: دروغ گفتند مشرکان که تو را همانند کردند به بتان و گفتند پیکری دارد چون آفریدگان، گواهی می­دهم آنکه تو را به چیزی از آفریده­هایت برابر نهاد به تو شرک آورد و شرک آورنده به تو کافر است (شهیدی، 1372).

در حقیقت واژۀ «عادل» در این ترجمه نباید به شکل لفظی ترجمه شود. یکی از معادل‌هایی که برای واژۀ «عادل» در این عبارت می­توان ذکر کرد، مشابه و عدیل آوردن است؛ یعنی آنان که بر تو شرک ورزیده و برایت مشابهی می‌آورند، دروغگویانند. در قسمت دوم عبارت نیز علامه جعفری در ترجمۀ عبارت «وَ نَحَلُوک حِلْیَةَ الْمَخْلُوقِینَ بِأَوْهَامِهِم» می‌گوید: «آرایش مخلوقات را به سبب توهمات خود به تو نسبت دادند» (جعفری، 1378). در واقع ذکر معنای آرایش، ذهن را از مفهوم عبارات دور ساخته و به نظر می‌رسد مترجم می­توانست معادل عبارت را این‌گونه ترجمه کند: «تو را به زیوری می‌آرایند که به مخلوق می­دهند». در حقیقت استفاده از معادل آرایش در توصیف خداوند متعال بسیار نامناسب به نظر می‌آید. علامه شهیدی در این بخش این‌گونه معادل‌گزینی می‌کند: «دروغ گفتند مشرکان که تو را همانند کردند به بتان و گفتند پیکری دارد چون آفریدگان» (شهیدی، 1372). ایشان برای واژۀ «عادلون»، واژۀ «مشرکان» را به‌کار برده که معادلی دقیق است.

واژگان خطبه دارای ویژگی­های منحصربه‌فرد و برجسته‌ای هستند که نشان از اهمیت این واژگان در جمله است و نیاز به هماهنگی کامل با معنا دارد. در عبارت «فأَحْکمَ تَقْدِیرَهُ وَ دَبَّرَهُ فَأَلْطَفَ تَدْبِیرَهُ» توجه به این مطلب حائز اهمیت است. فعل «احکم» در دو عبارت مجزا از خطبۀ اشباح متناسب با نظر هر دو مترجم به معنای «محکم و استوار» ذکر شده است؛ علامه جعفری می‌گوید: «خداوند سبحان اندازه بر خلقش مقرر ساخت و آن را متین و محکم فرمود و خلقش را مورد تدبیر قرار داد» (جعفری، 1378) و علامه شهیدی می‌گوید: «آنچه آفرید، سنجید و نیکش استوار کرد، پایان کارش را نگریست و پس به لطف تدبیرش برآورد» (شهیدی، 1372).

انسجام در معانی الفاظ به گونه‌ای است که ذکر معنای محکم و استوار در هر دو عبارت ذهن را به جانبی دیگر رهنمون می‌کند. در هر دو بخش، عبارات به ذکر اوصاف خداوندی پرداخته و آوردن ویژگی حکمت در کنار تدبیر و اراده هم‌خوانی بیشتری دارد و در این صورت واژگان در همجواری نیز با هم پیوند دارند و بیگانگی معنایی در آن دیده نمی­شود. بنابراین، در ترجمۀ عبارت نخست چنین می‌توان آورد: «خداوند با حکمت خلقتش را تقدیر کرد و در تدبیرش لطف کرد». علامه شهیدی در ترجمۀ خویش «دبر» را به معنای پایان کار آورده­اند که در همجواری با «حکمت»، واژه به معنای «تدبیر» است.

«أَحْکمَ صُنْعَهَا وَ فَطَرَهَا عَلَى مَا أَرَادَ وَ ابْتَدَعَهَا»

در عبارت بالا نیز «احکم» به معنای «محکم و استوار» ذکر شده است.

علامه جعفری: مصنوعاتی از خلایق که ساخت آن‌ها را محکم گردانید و بر مبنای اراده خود، آن‌ها را آفرید و ابداع فرمود (جعفری، 1378).

علامه شهیدی: پدیده‌هایی که آفرینش آن‌ها را استوار کرد و هر یکی را به سرشتی که خود خواست درآورد (شهیدی، 1372).

در واژه­گزینی برای این عبارت می­گوییم: «آفرینش خلایق را حکیمانه آغاز نمود و آن را متناسب با اراده خویش ایجاد نمود». برای انتخاب معادل درست مترجم باید بداند که عبارت زبان مبدأ را نمی‌توان در سطح زبانی به زبان مقصد ترجمه کرد و باید بداند که در زبان مقصد چنین قرارداد فرهنگی وجود ندارد. «با در نظر گرفتن طبقه اجتماعی و مقام اجتماعی و سن و جنسیت گوینده و ارتباط گوینده با شنوندگان و بافت موقعیتی جمله زبان مبدأ، عبارات متعددی را که در برابر آن در زبان مقصد وجود دارد در نظر بگیرد» (سوزان باسنت[6]، 1369).

3-4-4. پذیرفتگی قابل تردید

این مورد از خطای آشکار زمانی رخ می­دهد که صافی فرهنگی مدنظر باشد؛ یعنی مترجم در ترجمه به این امر توجه نداشته و عبارات و اصطلاحات زبان مبدأ را در ذهن مخاطبان زبان مقصد وارد کرده که کاربرد آن در زبان مقصد، بیگانه و غیرکاربردی بوده و در مواردی چند کاربرد آن کم است.

«مِنْهُمْ فِی حَظَائِرِ الْقُدُسِ وَ سُتُرَاتِ الْحُجُبِ وَ سُرَادِقَاتِ الْمَجْدِ وَ وَرَاءَ ذَلِک الرَّجِیجِ الَّذِی تَسْتَک مِنْهُ الْأَسْمَاعُ»

علامه جعفری: صدا­های بلند تسبیح‌گویندگان از آن فرشتگان در (حظیرة القدس) صفحات قدس و (سترات الحجب) پوشش حجاب­ها و (سرادق) سراپرده عظمت و مجد طنین انداخت (جعفری، 1378).

علامه شهیدی: میان شکاف‌ها بانگ تسبیح‌خوان‌ها است در فردوس بلند رفعت و پس پرده­های حجاب و سراپرده­های مجد و عظمت (شهیدی، 1372).

در حقیقت این سه اصطلاح اشاره به بُعد مکانی دارند و اصطلاح «حظیرة القدس» در بهشت هم کاربرد دارد و به معنای «منطقه حفاظت شده‌ای است که نه کسی و نه پلیدی‌ای بر آن راه ندارند» و «سترات الحجب» نیز به مکانی اشاره دارد که «دیگران ناتوان از دیدن آن هستند». کاربرد این اصطلاحات در متن ترجمه برای مخاطب بیگانه و غیرکاربردی است.

«سُبُحَاتُ نُورٍ تَرْدَعُ الْأَبْصَارَ عَنْ بُلُوغِهَا فَتَقِفُ خَاسِئَةً عَلَى حُدُودِهَا»

در عبارت بالا، علامه جعفری در ترجمۀ کلمۀ «سبحات»، واژه­ای بیگانه به‌کار برده است.

علامه جعفری: اشراقاتی از نور که دیدگان از رویت آن باز داشته شوند و حدود آن نور متحیر و ناتوان بمانند (جعفری، 1378).

علامه شهیدی: انوار جلال کبریاست که چشم­ها نگریستن بدان نتوانند (شهیدی، 1372).

در حقیقت واژۀ «اشراق»، کلمه­ای بیگانه در متن ترجمه است که کاربرد آن در زبان مقصد برای مخاطب ملموس نیست. مترجم به جنبۀ کاربرد­شناختی زبان توجهی نداشته و عباراتی نامانوس و بیگانه را برای مخاطبان زبان مقصد ذکر کرده است.

جدول (1) بسامد خطا­های آشکار در هر دو ترجمۀ علامه شهیدی و علامه جعفری از خطبۀ اشباح است.

جدول 1. بسامد خطا­های آشکار در هر دو ترجمه علامه شهیدی و علامه جعفری از خطبۀ اشباح

مترجم

حذف

اضافه

معادل‌گزینی نادرست

پذیرفتگی قابل تردید

غیردستوری بودن

شهیدی

18

4

8

-

-

جعفری

2

55

6

3

-

توجه به خطاهای آشکار نشان از آن دارد که در هر دو ترجمه خطاهایی دیده می­شود که زبان مبدأ در آن نادیده انگاشته شده است. مواردی چون حذف، اضافه و معادل‌گزینی نامناسب یا تغییر معادل از جمله این خطاها است.

هر دو مترجم به دنبال القای مفهوم متن مبدأ بر مخاطب هستند، اما در مقایسۀ خطاها مشخص می­شود که تعداد خطای اضافه در ترجمۀ علامه جعفری بیشتر است و خطای حذف در ترجمۀ علامه شهیدی بسیار است. علامه شهیدی برای ارائه ترجمه‌ای آشکار از اصطلاحات و ساختارهای ناآشنا و کمتر پذیرفته شده نزد مخاطبان بهره گرفته است و نادیده گرفتن قواعد دستوری زبان مقصد به شکل قابل ملاحظه‌ای در ترجمۀ علامه شهیدی بیشتر از علامه جعفری است که این امر در مواردی منجر به ارائۀ ترجمه‌ای سخت‌خوان شده است، زیرا واژه‌ها و اصطلاحاتی در ترجمه به‌کار رفته است که برای مخاطب نامأنوس و ناآشنا است و در نهایت هر دو مترجم، ترجمۀ آشکار از متن ارائه داده­اند.

«هاوس نیز برای متون دینی- ادبی روش ترجمۀ آشکار را مناسب می­داند. در این روش هدف نوشتن متنی است که ترجمه بودن آن کاملاً محسوس باشد. برای این کار کافی است برای کلمات متن مبدأ معادل­هایی متناظر در زبان مقصد پیدا کنیم، بدون آنکه لازم باشد تغییراتی فرهنگی در متن پدید آوریم. این روش برای ترجمۀ خطابه‌های مذهبی و سخنرانی­های سیاسی و برخی متون ادبی بسیار مناسب است» (خزاعی‌فر، 1384).

بحث و نتیجه­گیری

بررسی ترجمه­های فارسی علامه جعفری و علامه شهیدی از خطبۀ اشباح امیرالمؤمنین با بهره‌گیری از الگوی نقش­گرای ارزیابی کیفیت ترجمه اثر جولیان هاوس حاکی از آن است که مؤلفه­های سیاق، ژانر ترجمه و نقش زبانی اثر با تغییراتی جزئی در متن مقصد توسط مترجمان حفظ شده است. در واقع خطبۀ اشباح امیرالمؤمنین دارای گفتمان دینی و ایدئولوژی توحیدی است که مترجمان همان گفتمان و ایدئولوژی را در متن مقصد حفظ کرده‌اند.

مبتنی بر الگوی هاوس نقش متن در هر دو ترجمه تغییری نداشته است. با توجه به ارائه دو نوع ترجمۀ آشکار و پنهان و بررسی خطا­های آشکار و پنهان ارائه شده توسط هاوس، هر دو مترجم ترجمه‌ای آشکار از متن ارائه داده‌اند، اما ترجمۀ علامه جعفری آشکارتر از ترجمۀ علامه شهیدی است؛ زیرا در انتقال مفاهیم متن مبدأ به مقصد بهتر عمل کرده‌اند. همچنین براساس این مؤلفه در هر دو ترجمه، خطاهایی دیده می‌شود که در مواردی چند متن مبدأ در آن‌ها نادیده انگاشته شده است؛ به ویژه در بررسی خطاهای آشکار مشتمل بر حذف، اضافه و معادل‌گزینی نادرست واژه، تعداد اضافه­ها در ترجمۀ علامه جعفری بیشتر از ترجمۀ علامه شهیدی است که به کار بردن مترادفات ذوقی توسط ایشان سبب اطاله کلام شده است.

ترجمۀ علامه جعفری، ترجمه‌ای مبسوط است و مترجم بی­هیچ ضرورتی بر واژگان متن افزوده ‌است و متنی پرواژه‌تر از متن مبدأ ارائه کرده است. البته با توجه به جنبۀ عرفانی اثر و برخورداری آن از حساسیت بیشتر به‌کار بردن توضیحات اضافی برای رفع ابهام در مواردی چند ناگزیر است. در میان این خطاها، خطای حذف در ترجمۀ علامه شهیدی بیشتر است. ایشان همچنین از اصطلاحات و عبارات نامأنوس بیشتری بهره برده‌ که سبب سخت‌‌خوان شدن متن شده است.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

ORCID

Zahra Salimi

 

https://orcid.org/0000-0003-1081-0771

Narges Ansari

 

https://orcid.org/0000-0001-7045-3839



[1]- House, J.

[2]- Franny and Zooey

[3]- Salinger, J. D.

[4]- Halliday, M.

[5]- Hatim, B. and Mandy, J.

[6]- Susan, B.

Holy Quran
Al-Suhrawardi, Sheikh. Sh. (Bita). Awwarf al-Ma'arif. Part II. researched by Dr. Abdul Halim Mahmoud. Mahmoud bin Sharif. Cairo: Dar al-Ma'arif. [In Persian]
Emami, M. Investigating the Possibility of Evaluating Translated Texts based on a theory of Discourse Analysis. Master Thesis in General Linguistics. Linguistics Research Institute. [In Persian]
Farahzad, F. (1390). Translation Critique Presents a three-Dimensional Model.www.noormags.ir
__________. (1398). Translation Studies in the Light of Literary Theory and Linguistics. First Edition. Tehran: Allameh Tabataba’I University Press. [In Persian] 
Halliday, M. and  Hassan. R. (1393). Language. texture and text. aspects of language in socio-semiotic perspective. Translator: Secretary Mojtaba. Ishani. Tahereh. Tehran: scientific publication. [In Persian]
Hatim, B. and Mandy, J. (1388). Advanced reference for translation. Translator: Maryam Jaber. Tehran: Samt. [In Persian]
House, J. (2001b). Translation quality assessment: Linguistic description versus social evaluation. Meta. 46(2). 243-257.
Ibn Arabi, M, ibn A. (1384). The Conquests of Mecca in Introducing the Secrets of Al-Maliki and Al-Maliki. Translated by Mohammad Khajavi. First Edition. Tehran: Molly. [In Persian]
Jafari, M. T. (1378). Translation of Nahj al-Balaghah. Tehran: Islamic Culture Publishing Office. [In Persian]
Khan Jan, A.R. (1394). Julian House Translation Quality Assessment Model from Past to Present. Translator Achievements Quarterly. 24(57). 81-104. [In Persian]
Khazaeifar. A. (1384). Translation Theory. Yesterday and Today. Letter of the Academy of Persian Language and Literature.9(28). 69-79. [In Persian]
Mandy, J. (1384). Getting to know with translation studies, theories and applications. Translator: Hamid Kashanian. Tehran: Rokh Institute of Publishing and Cultural and Artistic Services. [In Persian]
Mohajer, M. and Nabavi, M. (1393).Towards the Linguistics of Poetry. First Edition. Tehran: Agah Publishing. [In Persian]
Motaghizadeh, I. and Naghi zade, S. (2017), Effect of Ideological Issues on Quality of Translation of Arabic news A Case Study of Aljazeera’s Media Network Translation into Fars News agency based on Julian House Pattern. LRR. 8 (4). 149-173. [In Persian]
Niazi, Sh. And  Ghasemiasl, Z. (1397). Patterns of Translation Evaluation (Based on Arabic). Tehran: Tehran University Publishing Institute. [In Persian]
Saeedi. G. B. (1387). Comprehensive Dictionary of Ibn Arabi Mystic Terms. First Edition. Tehran: Dayerehsefid. [In Persian]
Seyed Jalali, B S.; Modarres khiabani S. and Karimi Behbahani S. M. (2018). A Functional Approach to Translation Quality Assessment of Literary Texts: Evaluating Two Persian Translations of Franny and Zooey by J.D. Salinger. LRR. 8 (7). 159-182. [In Persian]
Shahidi, S. J. (1382). In the Presence of Professor Dr. Seyed Jafar Shahidi about Nahj al-Balaghah and its Translation. Nahj al-Balaghah Research. 3(6). 143-152. [In Persian]
__________. (1372). Translated by Nahj al-Balaghah. Tehran: Islamic Revolution Education Publications. [In Persian]
Susan Bassent, M. G. (1369). Translation and culture. translation: Farzaneh Farahzad. Danesh Publishing.10(60). 30-35. [In Persian]
Tabatabai, S. M. H. (1374). Tafsir Al-Mizan. fifth edition. Volume 2. translated by Seyyed Mohammad Baqer Mousavi Hamedani. Qom. Qom Seminary Teachers Association Publications. [In Persian]
Tajlil, J. (1387). Master Shahidi's Fluent and Selective Prose in the Translation of Nahj al-Balaghah. Nahj al-Balaghah Researches. 8(24). 18-22. [In Persian]