Document Type : Research Paper
Authors
1 M.A. in Arabic Translation, Damghan National University, Damghan, Iran
2 Assistant Professor, Department of Arabic Translation, Damghan National University, Damghan, Iran
Abstract
There are many commonalities in translation between language and culture. Folk words become popular in a certain period and, after a short period, they are whether forgotten or enter into the colloquial and official language. The use of slang manifests itself in the form of breaking words, reduction, repetition, change, heart, increase and decrease of phonemes, colloquial words, prayer, oath, curse, etc. In the present study, we used the descriptive-analytical method to equate and localize the components of slang in the field of vocabulary and syntax, i.e. terms, allusions, homogenization, street and market words, phrases, prayers and curses, spelling, etc., against each of the Arabic words and expressions. For this purpose, we chose the famous Arabic author Naguib Mahfouz for the collection of stories Al-Hob Fawqa Hadabit al-Haram. The results show that regarding the components in the translation of the collection of stories, "semi-complete sentences" (due to the abundance of such forms in the original text) and "displacement of sentence elements" and then more slang expressions and slang words were used. It is worth mentioning that the component of "oath" (due to its lack of use in the text of the story) and then the component of omission had a small amount in translation.
Keywords
میان زبان و فرهنگ در ترجمه، نقاط مشترک بسیاری وجود دارد. ترجمه تنها عبور از یک زبان به زبان دیگر نیست، بلکه ابزاری میان دو فرهنگ یا دانشهای گوناگون در دنیا است. ترجمه، یک فرآیند زبانی ساده نیست؛ از این رو، مترجم باید به فهم فرهنگی ژرفی دست یابد. مترجم هم باید به قواعد زبانشناختی و هم به عناصر فرهنگی توجه داشته باشد. بنابراین، «ترجمه، فرآیندی است هدفمند که هدف آن متن مقصد است؛ به این معنا که اولویت را به هدف مترجم حقیقی در زبان و فرهنگ مقصد میدهد» (شاتلورث و کاوی[1]، ۲۰۱۴). از این رو، «تفاوتهای فرهنگی، مترجم را وادار به تغییر، حذف و تصرف در متن اصلی میکند؛ زیرا ممکن است در سادهترین موارد با یکدیگر تفاوت داشته باشند» (صیامی، 1386).
1. بیان مسأله
«گویش»، نوعی خاص از سخن گفتن است که بسته به اماکن مختلف متفاوت است و «زبان عامیانه»، اصطلاحی است که عموماً مردم در کوچه و بازار آن را بهکار میبرند. یکی از مهمترین مسائل زبانی که در سالهای اخیر مورد توجه زبانشناسان قرار گرفته، ترجمۀ زبان عامیانه، اصطلاحات و ایجاد معادلهای مناسب است. مشکل اساسی در تحقیق پیرامون «زبان عامیانه»، نبود تعریفی جامع و مانع دربارۀ این زبان است تا پژوهشگران بر سر آن به توافق برسند؛ چراکه گاه واژه یا یک ترکیب، نزد شماری از صاحبنظران، «عامیانه»، اما در نظر گروهی دیگر جزء «زبان معیار» و یا حتی «ادبی» است و همین مسأله کار پژوهش در زمینه زبان عامیانه را دشوار میکند. موضوع دیگر، فقدان دستوری مدون و جامع به عنوان دستور زبان عامیانه است که بر پایه آن بتوان به بررسی نحوی و به ویژه جملهبندی این زبان پرداخت. بهکار بردن زبان عامیانه در گفتوگوها به درستنمایی داستان و پندار واقعیت در ذهن خواننده و باورپذیری آن بسیار یاری میرساند. به این سبب بر آن شدیم به منظور فرهنگسازی، مؤلفههای زبان عامیانه؛ یعنی اصطلاحات، کنایهها، همگونسازی، واژگان کوچه و بازاری، دشواژهها، دعا و نفرین، شکستهنویسی و... را در ترجمه در برابر هر یک از واژهها و تعبیرهای عربی معادلسازی کنیم.
برای تحقق آنچه مدنظر این تحقیق است، با بررسی آثار نویسند نامدار عرب، نجیب محفوظ، مجموعه داستان «الحب فوق هضبۀ الهرم» انتخاب شد. این مجموعه داستان در سال ۱۹۹۴در بیروت چاپ شد و حسین شمسآبادی و مریم آلنجف بهسال ۱۳۸5 در انتشارات سادات حجازی آن را ترجمه کردند، اما پژوهشگران این مقاله برای معادلگزینی در برابر متن عربی از ترجمههای پیشنهادی خود استفاده کردند، نه ترجمه مترجمان این کتاب.
2. پرسشهای پژوهش
1- کدامیک از مؤلفههای زبان عامیانه را میتوان در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» پیاده کرد؟
2- پر کاربردترین و کم کاربردترین این مؤلفهها در ترجمه این مجموعه داستان کدام است؟
3. روش پژوهش
پژوهش حاضر مطالعهای توصیفی- تحلیلی است که به ترجمۀ مؤلفههای زبان عامیانه در مقابل متن مبدأ عربی آن میپردازد. شیوۀ پژوهش بدین صورت است که تلاش میشود مؤلفههای زبان عامیانه در زبان فارسی در برابر هر یک از واژهها و تعبیرهای عربی، برابریابی و جایگزینسازی شود؛ از این رو، این مؤلفهها در دو محور واژگانی و نحوی و در قالب جدول تقسیمبندی میشود.
4. پیشینۀ پژوهش
تاکنون پژوهشهای بسیاری در زمینۀ زبان عامیانه صورت پذیرفته، اما در مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» از نظر مؤلفههای زبان عامیانه بحثی صورت نگرفته است. در ادامه به برخی از پژوهشهای عامیانه صورت گرفته، اشاره شده است.
نقابی و تاج فیروزه (1397) در مقالۀ «بررسی مؤلفههای زبان عامیانه در داستانهای جلال آلاحمد» مؤلفههای عامیانه را در حوزۀ واژگان، ترکیبها و عبارات بررسی کرده و به این نتیجه رسیدهاند که عبارتهای کنایی و کوچه و بازاری، سپس اتباع و همگونسازی، پربسامدترین عناصر عامیانه هستند.
عالمزاده (1394) در پایاننامۀ خود با عنوان «بررسی و مقایسۀ زبان عامیانه در مکالمات چهار داستان سووشون، علویه خانم، زمین سوخته و خاله بازی» تعابیر عامیانه را بررسی میکند و در پایان هر بخش مقایسهای بین آثار یاد شده انجام میدهد.
شریلو و همکاران (1398) در مقالۀ «بررسی زبان عامیانه و جایگاه تمثیل در آثار داستاننویسان زن معاصر با تکیه بر مجموعه داستان حنای سوخته» ضمن بیان اینکه زبان عامیانه دارای دو سطح زیرین و معمول است، به شرح و توضیح عناصر زبان عامیانه پرداخته و موارد آن را در داستان حنای سوخته بررسی میکنند.
زندی (1388) در مقالۀ «بررسی زبان فرانسه در آثار سلین[2] و مشکلات مترجمان فارسی زبان در ترجمۀ این آثار» بیان میکند در میان ترجمههای متون مختلف، ترجمه آثاری با زبان و سبک عامیانه با مشکلات بیشتری همراه است. او ابتدا دشواریهای ترجمه این آثار را بیان کرده و سپس راهبردهایی مناسب را برای ترجمه این آثار پیشنهاد میکند.
شیری و طغیانی (1394) در مقالۀ «نیما و زبان عامیانه (بازکاوی کارکردهای زبان عامیانه در شعر نیما یوشیج)» معتقدند شناخت عناصر و کارکردهای زبان عامیانه در شعر شاعران بزرگی چون نیما یوشیج، بیتردید به هموارتر شدن راه ادب و فرهنگ، بسیار کمک میکند. ایشان عناصر زبان عامیانه در شعر فارسی را بررسیکرده و کارکردهای زبان عامیانه را در شعر نیما یوشیج مورد پژوهش قرار میدهند.
نجفیعرب و حسنیرنجبر (1394) در مقالۀ «کاربرد زبان معیار و عامیانه در شوهر آهو خانم از منظر زبان و جنسیت» نتیجه می گیرند که زبان زنان و مردان در حوزۀ زبان معیار و عامیانه، تفاوتهای عمده و اساسی دارد. ایشان با بررسی واژهها و تعابیر عامیانه، کنایات و ضربالمثلهای عامیانه به این نتیجه رسیدند که پایین بودن میزان کاربرد این تعابیر، محافظهکارانه بودن زبان را نشان میدهد.
- بحث و بررسی
5-1. ترجمه و فرهنگ
«از میان مشکلات ترجمه، سهم مشکلات فرهنگ از همه بیشتر است. «مفاهیم» در یک فرهنگ با واژگان تمدن دیگر مطابقت ندارد؛ از این رو، نه میتوان آن را با واژگان دیگر روشنسازی کرد و نه میتوان از خواننده انتظار داشت که با ماهیت این مفاهیم آشنا باشد. برای نمونه عادتهای غذایی، لباسها، رسمهای مذهبی و آیینی یک جامعه برای خوانندۀ ترجمه روشن نیست» (لورده[3]، 1994).
لفور[4] (1992) بر این باور است که هر متن در زمینۀ فرهنگی خاص خود شکل میگیرد و مترجم در این زمینه با چالش روبهرو میشود و زمانی که میبیند یک عنصر از فرهنگ مبدأ در فرهنگ مقصد معادل ندارد به ناچار روشهای گوناگونی را برای انتقال آن عنصر به زبان مقصد بهکار میبرد.
«روشی که مترجم برمیگزیند به مفهوم عنصر فرهنگی موردنظر، صورت زبانی و روابط تباینی آن با معادلهای احتمالی و نیز نقش ارتباطی آن در متن زبان مقصد بستگی دارد» (علیزاده، 1389). پیتر نیومارک[5] (2006) مینویسد:«فرهنگ را به روش زنده و جلوههای خاص زندگی بشر، چون وسیلهای برای بیان میدانم و برای زبان فرهنگ و زبان جهانی تمایز میگذارم. واژگانی مانند مردن و زندگی کردن، ستاره، آیینه، میز و... واژههای جهانی هستند که در ترجمۀ آنها چالشی وجود ندارد، اما واژگانی همچون بادهای موسمی هند و کلبۀ تابستانه روسیه، الفاظی هستند که وارد حیطۀ فرهنگ شدهاند و اگر میان دو زبان و فرهنگ مبدأ و مقصد مناسبتی وجود نداشته باشد، مترجم در رویارویی با آن دچار چالشی بزرگ میشود.»
5-2. زبان عامیانه
یکی از تعریفهای وارد شده از زبان عامیانه این است که «واژگان و اصطلاحات غیررسمی و غیرمعیار که معمولاً تنها برای افراد یک گروه اجتماعی یا ناحیهای خاص، فهم شدنی است» (ذاکری، 1381). مردم کوچه و بازار همیشه پدیدآورنده واژگانند. هر یک از واژهها و ترکیبها اگر با ذوق مردمان آن زبان همسویی یابد در میان اهل زبان رواج مییابد. واژگان بسیاری در ذهن و زبان مردم عامه است که گاهی در زبان اهل ادب مترادف دارد و گاهی نیز ندارد (دهخدا، 1361). در زمانهای قدیم در قصهها، افسانهها و حکایتها، زبان عامیانه یا گفتاری بهکار میرفت. اصلیترین این ویژگیها، ویژگیهای ساختاری آنها بود که واژه و تعبیرات عامیانه، اصطلاحات، ضربالمثلها، تکیهکلامها، کنایهها و استعارهها و عبارتهای کوتاه را دربر میگرفت و مهمتر از همه، ویژگی سادگی آنها بود که باعث تفاوت آن از زبان نوشتار یا ادبی میشد (میرصادقی، ۱۳۸۳).
با گذشت زمان، واژگان و عبارتها در زبانها دگرگون میشود. در این میان، واژگان عامیانه از تغییر بیشتری نسبت به واژگان ادبی یا رسمی برخوردارند؛ گاهی برخی از این واژهها با تحولات اقتصادی و اجتماعی و تمدنی از بین می روند و واژگان جدیدی جایگزین آنها میشود.
زبان عامیانه دارای دو سطح زبانی است؛ سطح زیرین که به زبان جاهلی، لاتی و چالهمیدانی پرآوازه است و دیگری، زبان عامیانه معمول (نجفی، 1378) که زبان عامیانه معمول دربرگیرنده واژهها و اصطلاحاتی است که افراد جامعه در روابط خود بهکار میبرند (همان).
هر یک از دو بافت زبان عامیانه و رسمی، واژگان خاص خود را دارند؛ زبان عامیانه از مؤلفههای گوناگونی تشکیل میشود؛ برای نمونه به شکل واژگان شکسته، تکرار واژه، افزایش و کاهش واج واژه، واژگان و عبارتهای عامیانه، زبانزدها و کنایهها، دعا، سوگند و نفرین و... نمایان میشود. ما در این پژوهش با بررسی دقیق متن مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» کوشیدهایم مؤلفههای زبان عامیانه را در دو محور واژگانی و نحوی دستهبندی کنیم.
5-3. مؤلفههای زبان عامیانه در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
ذوالفقاری (1394) در کتاب زبان و ادبیات عامۀ ایران، عناصر زبان عامه را چهار قسم میداند: 1- واژگان، 2- ضربالمثلها، 3- کنایهها و 4- اصطلاحات. تقسیمبندیهای دیگری برای این زبان وجود دارد، اما به گونۀ کلی، مؤلفههای زبان عامیانه در دو محور واژگانی و نحوی دستهبندی میشود.
5-3-1. محور واژگانی
5-3-1-1. واژگان عامیانه و کوچه و بازاری
واژگان عامیانه واژگانی هستند که در زبان عامیانه کاربرد دارند و در فارسی معیار، معادلی دیگر دارند؛ مانند: دم دست، درهم، کیپ (انزابینژاد و ثروت، 1366). «یک نویسندۀ مجرب حتی اگر با زبان و اصطلاحات عامیانه بسیار آشنا باشد و با لهجههای محلی نیز آشنایی داشته باشد، مجاز نیست همه آنچه را میداند در دهان اشخاص داستان بگذارد و به خورد خواننده دهد. چون خواننده معمولی این اصطلاحات را نمیفهمد» (یونسی، 1386). برخی از نمونههای واژه عامیانه در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» به شرح جدول (1) است.
جدول 1. نمونههایی از واژههای عامیانه در ترجمه مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
خیلی رک و پوست کنده گفت: |
فقال بصراحة مخیفة: |
صبر داشته باش و بد به دل راه نده، تو کلهشقی. |
انتظر و لا تضطرب. انّک عنید. |
او را به یک کار شرافتمندانه و نانوآبدار پاداش دادم |
کافاته بعمل شریف مربح |
همین کافیه برای اینکه از شر این درد بیدرمون جون سالم به در ببری... |
إنه سبب کاف لکی تُقلع عن هذا الداء الوبیل.. |
یه راهحل توپ |
الحّل الکامل |
دیگه قاطی مرغها شدی |
دفعت الخّلو؟ |
فقط باید بزنیم به سیم آخر |
لم یبق الّا أن نجرب الجنون |
چیز خاصی که به درد بخور باشد، نمیدانم. |
لا شیء فیها یستحقّ الذکر. |
ما اینیم دیگه! چی کم داری؟ |
هکذاخُلقتُ!ماذا ینقصک؟ |
بعد از کلی شب بیداری و کلنجار رفتن با خودم از خواب بیدار شدم |
استیقظت عقب لیلة مسّهدة |
به طرف او یورش برد، با هم دست به یقه شدند و المشنگهای به پا شد |
انقض علیه فتبادلا ضربات شدیدة |
آن شندرغاز بخور و نمیر کار جدید من هم گرانی سرسامآور قورتش داد. |
و المساعدة التی جاءت نتیجة لالتحاقی بالعمل التهمهما الغلاء المتصاعد |
فکر نمیکردم یه الف بچه مرا به قتل برساند! |
ما تصوّرت ان یقتلنی ولد مثل رءوف! |
انک ماهر فی إختفاء |
|
راننده پشت فرمان میخکوب شد و تگری مرا به باد ناسزا گرفت. |
السائق لصق السیاره و یقذف بالسباب کالمطر |
با خود گفت: «بالأخره که... از دستم در نمیره» |
و قال لنفسه: «أخیراً ... لن یفلت منی».. |
تو شوخی و جدی رو با هم قاطی میکنی! |
إنک تخلط الجدّ بالهزل! |
5-3-1-2. واژگان شکسته
«شکستهنویسی؛ یعنی تحریف واژهها اعم از عامیانه و غیرعامیانه در نوشتار به تقلید از طرز تلفظ عوام در زبان روزمره» (سودا، 1385). شکستگی جلوههای گوناگون دارد: کاهش شمار هجاها، تغییر تقطیع هجایی، تغییر نوع مصوت، حذف صامت و... و در نتیجۀ آن، پدیدههای گوناگون زبانی به وجود میآید (سمیعی، 1378). در جدول (2)، نمونههایی از شکستهنویسی در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» ارائه شده است.
جدول 2. نمونههایی از شکستهنویسی در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
ولی دلم میخواد خودم او را تحسین کنم. - قدغنه. |
ولکنی أرید أن أقدّمه بنفسی. - ممنوع. |
زعتر، شوخی بسه |
حذار من المزاح یا زعتر |
چت شده؟ |
ما لک؟ |
خدا خیرت بده، جان تازهای به من بخشیدی |
جزاک الله کل خیر. فقد اعدت خلقی من جدید |
خدا روز بد نده |
کفی الله الشرّ |
تو اداره آتیش به پاکردی! (شکستهنویسی در گروههای قاموسی: آتیش به جای آتش) |
لقد أشعلت النار فی الإدارة! |
با یکدندگی گفتم: این نقشه، مو لای درزش نمیره. (قاموسی) |
فقلت بإصرار: لاغبار علی الخطة. |
بگو ببینم چه قیافهایه. شکستهنویسی در گروههای قاموسی: فعل |
أعطنی فکرة عن منظره. |
فکر کنم بهت خبر داده کجا رفته؟ نه اصلا... ولی تأکید کرده که زیاد بهم سر میزنه. شکستهنویسی در گروههای دستوری (حرف اضافه) و در گروههای قاموسی (سر میزنه به جای سرمیزند) |
أعتقد أنک أخبرک عن المکان الذی انتقل الیه؟ کلا.. ولکنه وکّد لی أنه سیمرّ بی کثیراً |
عیسی با اندوه فریاد زد: مامانم زده به سرش. |
فهتف عیسی فی أسی: -لقد فقدت أمّی عقلها. |
با خود گفت: بالأخره... از دستم در نمیره |
و قال لنفسه: «أخیراً ... لن یفلت منی». |
همین کافیه برای اینکه از شر این درد بیدرمون جون سالم به در ببری. |
إنه سبب کاف لکی تُقلع عن هذا الداء الوبیل. |
ابروهای پرپشتش را بالا داد و فریاد زد: آخه چجوری |
فرفع حاجبیه الکثیفین و هتف: - کیف؟! |
یکی دیگر از ویژگیهای زبان عامیانه بهکار بردن تابوهای زبانی است. تابوهای زبانی یا دشواژهها، واژهها و اصطلاحاتی هستند که در همه زبانهای دنیا مفهوم غیرمؤدبانه، ناخوشایند و نامطلوبی دارند و بیشتر انسانها از بهکارگیری آن به صورت آشکار و مستقیم خودداری میکنند؛ چراکه بیان آنها از لحاظ فرهنگی، مذهبی و اجتماعی نادرست تلقی میشود. «دشواژهها به دو دسته رکیک و غیررکیک تقسیم میشود؛ برخی از این واژهها، فحش و ناسزا هستند که این نوع، خود نشاندهنده بار منفی فرهنگی است» (نجفی عرب، 1394). برای نمونه باتوجه به عوامل اجتماعی و فرهنگی، مردان بیشتر از زنان استفاده میکنند. «حتی انتخاب واژگانی آنها نیز متفاوت است؛ یعنی برخلاف مردان که دشواژههای آنان بیشتر مربوط به حوزههای جنسی- خانوادگی است در مورد زنان این دشواژهها بیشتر در حوزههایی مانند مرگ، بیماری، حالات روانی-جسمی و خانوادگی مربوط میشود» (ارباب، 1391).
در جدول (3)، نمونههایی از دشواژههای مناسب برای ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» ارائه شده است.
جدول 3. نمونههایی از دشواژه در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
|
خاک بر سرت |
سکرت علیک اللعنة |
|
نفرین به تو |
علیک اللعنة |
|
گور پدر کسی که به تو دروغ یاد داد |
لعن الله من لقّنک الکذب |
|
خائن اندر خائن |
الخائن ابن الخائنة |
|
وای چقدر زشت |
یا للعیب... |
|
فرد دیگر به او گفت: ای دزد، خدا یک جیببر قسمتت کنه. |
و الآخر یقول له: یا لص، ربّنا یرزقک بنشال. |
|
پس دیگه عذرخواهی نمیکنم! - حیوون |
إذن فلیس لدی اعتذار! - حیوان |
|
پاشا از کوره در رفت و به زنش گفت: «تو زورگویی....تو کوری» و زن به او گفت: «تو یک گاو بیشتر نیستی» |
و یقول الباشا لحُرَمه فی غضبه «أنت ظالمة.. أنت عمیاء» فتقول له: «ما أنت الا ثور». |
|
ولی پدرم گفت: شما نسل دیوونهای هستید |
أما أبی فقال: -أنتم جیل مجنون.. |
|
ادامۀ جدول 3.
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
|
تو کدنی و اونم کودنه |
أنت أحمق و هی أیضاً حمقاء |
|
با خشونت گفت: لطفا از این به بعد دیگه اینقدر خلبازی درنیار. |
فقالت بحرارة: أرجو ألاتتصرف بغباء بعد الآن. |
|
و شیخ عاشور دروغگو چی؟ -او سوسک خیانتکار انقلاب بزرگ عربه. |
و الشیخ عاشور الکذاب؟ -إنه خنفس الخائن الثورة العرابیة. |
ای تف به شرف نداشتهات. |
اللعنة علی شرفک المزعوم! |
خستهام کردی، خدا همین بلا رو سرت بیاره |
أتعبتنی، الله یتعبک |
ای مکار |
یا ابن الثعلب... |
تو خیانت کردی! |
أنت خائن! |
ای پست! |
وغد! |
یک کلام، تو دزدی. |
أنت لصّ لا أکثر و لا أقلّ |
خودش را نفرین کرد... و زمین و زمان را به باد ناسزا گرفت. |
لعن نفسه ..و لعن أشیاء کثیرة |
«معمولاً در جوامعی که میان افراد جامعه، اعتماد متقابل وجود ندارد، انسان به ناچار برای اثبات صداقت در کلام خود سوگند میخورد. در واقع سوگند خوردن وقتی رخ میدهد که فرد با مخاطبی روبهرو شود که سخن اورا انکار میکند یا در مورد آن تردید دارد. بروز خشم و شرح اعتراض و دادخواهی از سوی فردی که هتک حرمت شده از نظر زبانشناسی با برخی از پدیدههای فرازبانی همچون بلندی صدا، تکیۀ اغراقآمیز روی واژهها و کشیدن مصوتهای برخی از واژهها همچون خدا و قرآن همراه است» (بیمن، 1386). در جدول (4)، نمونههایی از سوگندواژههای مناسب برای ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» ارائه شده است.
جدول 4. نمونههایی از سوگندواژهها در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
از دوستت خبری نداری؟؟ - نه بخدا... |
ألیس عندک خبر عن صدیقک؟ - أبداً والله... |
به جون تو! |
أقسم لک بشرفک انت! |
به شرافتم قسم! |
أقسم لک بشرفی |
قسم خورد که راستشو بگه |
أقسم لهم علی صدقه. |
این به خودم مربوطه. به خدا.. |
هذا شأنی. والله.. |
5-3-1-5. واژگان همگون یا اتباع
«اتباع لفظی بیمعنا است که به همراه اسم یا صفت میآید و به منظور تأکید یا گسترش معنای واژۀ پیشین یا بیان نوعی مفهوم جنس میآید؛ اگرچه گاهی اوقات به تنهایی هم دارای معنا و مفهوم است و برای تکمیل معنای کلمه اول میآید. داستانهایی که شخصیتهای آنها بیشتر از طبقۀ عواماند از اتباع سود میبرند. مانند حشر و نشر، شایسته و بایسته، کتاب متاب و...» (احمدیگیوی و انوری، 1363).
در جدول (5)، نمونههایی از واژگان همگون یا اتباع مناسب برای ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» ارائه شده است.
جدول 5. نمونههایی از اتباع یا واژگان همگون در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
نیرویت را بخاطر هیچ و پوچ هدر نده |
ولکن لا تبدد قوتک فی لا شی |
رک و پوستکنده بگویم من برای سهام کاری انجام میدهم که به صلاحش باشد. |
أصارحک باننی سأعمل ما أراه فی صالحها... |
محمد گاه و بیگاه سهام را ورانداز میکرد. |
و کان محمد یلحظ السهام من آنٍ لآنٍ |
مگه تو پول مولی داری که آن را از ما قایم میکنی؟ |
هل لدیک مال تخفیه عنّا؟ |
لاغر ماغره. نه بخاطر جثه ریزه میزهاش. |
تبدو ضئیله جدّا. لا لضاله فی تکوینها |
شکلوشمایلش به چه درد میخوره؟ |
و ما اهمیة الشکل؟ |
با آبوتاب گفت |
فقال بحرارة |
رازم را پنهان کردم تا بازیچه هرکسوناکس نشوم. |
طبعا کتمت سری حتی لا أکون حدیث الجاد و الساخر. |
مادرم بیوهزنی است که با ماهیانه بخورونمیر خیریه اوقاف، زندگی میکند. |
امّی ارمله تعیش علی منحة خیریّه من الاوقاف |
با آبوتاب اظهارنظر میکرد. |
و یدلی برایه فی حماس |
دلهای همه مانند سیروسرکه میجوشید. |
فاشتعلت الأفئدة بالقلق و الوجل |
حولوهوش ساعت 10 |
حوالی العاشره |
این بگومگوها مانع از مهمانی رفتنشان نمیشد. |
و لا یحول ذلک دون خروجهما فی المساء |
همه این حرفوحدیثها را ول کن |
دعنا من هذا کلّه |
مردیکه، محترم و گیجهومیجه. |
إنه محترم ابن الدائخة |
هاجوواج رفتم به آپارتمانم |
ذهبت الی شقتی ذاهلاً |
خانه سوتوکور شده بود |
أصبح البیت کئیباً |
تکرار دارای بار ادبی است و سبب به وجود آمدن سجع در متن میشود. از انواع تکرار میتوان به همحروفی، همصدایی، تکرار واژه، تکرار جمله، تکرار حروف اضافه و... اشاره کرد (داد، 1371). تکرار میتواند به صورت قید یا فعل و یا خود اسم بیاید که نشاندهندۀ تأکید آن واژه است.
در جدول (6)، نمونههایی از تکرار و انواع آن برای ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» ارائه شده است.
جدول 6. نمونههایی از انواع تکرار در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
او هیچ قید و بندی را نمیشناسد. کاملاً آزاد آزاد زندگی میکند. |
انها لا تعرف القیود، تحیا حیاة مطلقة |
تو آمادگیاش را داری؟ با سادگی گفتم: بین بین |
-أأنت علی استعداد؟ -فقلت ببساطه: لااستعداد و لا خلافه |
با اطمینان کامل گفتم: مطمئنِ مطمئن. |
فقلت بثقه لا حدّ لها: بکلّ تاکید |
با نگرانی کامل اندیشیدم و گفتم: مردم... مردم... حرفای حاشیهای چی؟ |
فتفکرت فی قلق واضح. ثم تمتمت: الناس...الناس...التعلیقات؟ |
این را از واژههای بریده بریدهاش و خشم همیشگیاش فهمیدم |
استنتجت ذلک من کلمات رجاء الموجزة و من امتعاضها الدائم. |
آنقدر از قیمتها گفت و گفت که متحیرانه گفتم: |
و یذکر الاسعار حتی قلت فی ذهول: |
داد زدم: نه... نه...نه... |
وقلت بصوت المرتفع: لا... لا... لا... |
فکر میکنم بهتره که به رأی و نظر او نیز احترام بذاریم... البته... البته |
اظن من الانصاف احترام رایها...طبعا...طبعا |
آیا... آیا فردی مثل تو نمیتونه به من کمک کنه؟ |
هل... هل یعجز مثلک عن مساعدتی؟ |
همشون دروغگو هستنن... دروغگو... دروغگو. |
انهم کذابون...کذابون...کذابون. |
به خواهرم نگاه میکنه و میگه: پیروزی.. پیروزی |
و ینظر الی شقیقتی و یقول: النجاح.. النجاح |
5-3-2. محور نحوی
5-3-2-1. اصطلاحات و تعابیر عامیانه
زبانشناسان غربی، 27 اصطلاح روی تعبیرهای اصطلاحی نامگذاری کردند؛ از جمله: تعبیر اصطلاحی، تعبیر اصطلاحی ترکیبی، ترکیب اصطلاحی غیرترکیبی، تعبیر خالص، تعبیر مردمی و... (فتحی یوسف عبدالعاطی، 2012). «در زبانشناسی نوین توجه به بررسی معنا تنها به بررسی واژهها و تحلیل معنای لغوی آنها محدود نمیشود، بلکه از آن فراتر رفته، بررسی معنای واژه در ساخت ترکیبی آن را نیز دربر میگیرد که نمونۀ آن همان تعابیر اصطلاحی است» (ابراهیمی، 1433). برخی از نمونههایی که در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» به اصطلاحات و تعبیرهای عامیانه تبدیل شده به شرح جدول (7) است.
جدول 7. اصطلاحات و تعبیرهای عامیانه در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
... گند کار داشت بالا میآمد. |
... فاستفحلت الفضیحة |
به سرعت هزینه بزم شبنشینی آن شب را حساب کردم. چیزی حدود 50 قرش آب میخورد. |
و سرعان ما حسبت تکالیف السهرة فوجدتها تستهلک خمسین قرشاً |
یا ما را قابل ندونستی! |
ام وجدتنا دون المقام |
او مرا به باد دشنام گرفت. |
هو یقذفنی بوابل من الشتائم |
خوشآمدی محمد بک ... قدمرنجه فرمودی! |
اهلاً محمد بک... خطوة عزیزة! |
مرد هنگامی که او را دید، سگرمههایش درهم رفت. |
وجم الرجل عندما رآه. |
و بدون اینکه کسی بویی ببرد با هم قرار گذاشتند |
و تواعدن علی یوم فی تکتم شدید |
جناب! به اسم قانون زهرچشمی از او بگیر تا فردا مجبور نشویم دستگیرش کنیم |
یا فندم هدّده بالقانون فهذا خیر من ان نضطر الی القبض علیه غداً |
انگار نافش را با خلافی بریدهاند |
اعتاد الاجرام کانّه تحیّة الصباح |
در مورد جشنهایی در هتل میشنوم که آدم انگشت به دهان میماند. |
انّی اتابع الانباء الافراح فی الفنادق بذهول |
فرض کن حرفمان را به کرسی نشاندیم، خب بعد چی؟ |
هبنا فرضنا إرادتنا فماذا بعد ذلک؟ |
تنها کاری که باید بکنیم این است که بزنیم به سیم آخر |
لم یبق الّا أن نجرب الجنون |
ادامۀ جدول 7.
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
هر زمان دست و بالم باز شد، کمکتان را به عنوان قرض برمیگردانم |
و اعتبروا نصیبی دیناً یردّ عند المیسرة |
شیطنتم گل کرد که بگویم: |
فدفعنی العبث لأن أقول: |
بعد از ظهر همان روز بدون اینکه آب ازآب تکان بخورد، چون دو زوج خوشبخت به قصد شبنشینی از خانه بیرون رفتند. |
لا یحول ذلک دون خروجهما فی المساء نفسه لقضاء سهرة معا کزوجین سعیدین |
بیخیال، هر چه بادا باد. |
لیکن ما یکون |
ببینم قبلاً بیگدار به آب زدیم؟ |
لقد جربنا الارتجال؟ |
شش دانگ حواسم را جمع کردم. |
و أرهفت الحواس |
باقیمانده شرم و حیا را قورت دادم و به سیم آخر زدم |
تخففت من البقیة الباقیة من الحیاء فمزّقت أثوابی |
چقدر خواهرش زهیره مهارت دارد، یک آشپز به تمام معنی |
ما أمهر شقیقته زهیرة، طاهیة ماهرة |
5-3-2-2. کنایه
«کنایه، یکی از صورتهای بیان پوشیده و اسلوب هنری گفتار است» (شفیعیکدکنی، 1372). کنایه به معنای بهکار بردن واژهای به جای واژه دیگر است که از صراحت بیان جلوگیری کند (ابنالمعتز، 1945). «کنایهها مانند دیگر عناصر زبان عامیانه، محصول شرایط زمان و مکان خود هستند و به همین دلیل همچون انسانها دارای تولد و مرگاند. برخی از آنها با تغییر شرایط زمانی و مکانی به فراموشی سپرده میشوند و برخی با شرایط جدید متولد میشوند» (پارسا، 1384).
در جدول (8)، نمونههایی از برابریابی کنایی در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» ارائه شده است.
جدول 8. برابریابی کنایی در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
اگر پایت را از گلیمت درازتر کنی، آن روی سگم بالا میآید. |
اذا جاوزت حدّک فستجدنی شخصا آخر لا یعرف الرحمة |
تو اینطوری فکر میکنی چون دختر نازکنارنجی هستی! |
انک تتوهّمین ذلک لأنک دلوعة! |
همه نگران بودند و دلشان مثل سیر و سرکه میجوشید. |
فاشتعلت الأفئدة بالقلق و الوجل |
قبلاً بیگدار به آب زدیم؟ |
لقد جربنا الارتجال؟ |
میگم نره میگه بدوش... به هیچ صراطی مستقیم نیست! |
کلّما قلت له یمینک اخذ یساره! |
در باب سیاست خودی نشان دادم. |
اتکلم فی السیاسة |
تصمیم گرفتیم با تو حرف بزنیم، اما تو دست پیش گرفتی! |
اتّفقنا ان احدّثک ولکنّک سبقت! |
سنگهایشان را واکنده و از ریز و درشت گفته بودند. |
لم یترک صغیرة و لا کبیرة |
گفت با قوم و خویشهایی رفتوآمد داری که وصله تو نیستن! |
قال إنک تصاحب قوماً لیسوا من أصلک و لامستواک! |
با یکدندگی گفتم: این نقشه، مو لای درزش نمیره. |
فقلت بإصرار: لاغبار علی الخطة. |
نافش را با خلافکاری بریدهاند. |
إنه مطبوع علی الإجرام... |
شعبان که گونههایش گل انداخته بود، بین آنها ایستاد. |
وقف شعبان بینهم متهلّل الوجه |
«ضربالمثل، جملهای است کوتاه و آهنگین مشتمل بر تشبیه یا مضمون حکیمانه که به واسطه روانی و سادگی لفظ و روشنی معنی و لطافت ترکیب، بین عامه مشهور شده و آن را بدون تغییر یا با تغییر جزیی در گفتار خود بهکار میگیرند» (ذوالفقاری، 1387). ضربالمثلها، آیینۀ تمامنمای یک تمدن، باورها و طرز تفکرات، منش و نوع زندگی جوامع مختلف بشری است. «مثلهای بهجا و به اقتضای سخن و به فراخور حال و مقام، همواره قاطع کلام و در حکم حجتی است که راه چون و چرا را میبندد و از این رو بهجا است که آن را حکمتهای تجربی مردم بنامیم» (همان).
در جدول (9)، نمونههایی از ضربالمثل در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» ارائه شده است.
جدول 9. ضربالمثل در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
همۀ آنها سروته یه کرباسند. |
کلهن فی النهایة طعام واحد |
رنگ رخسار خبر میدهد از سرّ درون |
العاشق تفضحه أحواله! |
مرد دیگری با صبر و حوصله زاغ سیاه او را چوب میزد. |
الأخر یراقبه بالصبر |
نظر اصل کاری را نشنیدیم؛ علف باید به دهن بزی شیرین بیاید. |
لم نسمع صوت صاحبة الشأن |
من هم وزیر کشور را به چالش میکشانم که این کار را انجام بده، ببینم چند مرده حلاجه؟ |
اتحدّی وزیر الداخلیه ان یفعل ذلک! |
خانوادهام هم این وسط قوز بالای قوز شدهاند. |
اسرتی ایضا مصدر همّ لی لا ینقضی |
بین او و آنچه شنیدهای، تفاوت از زمین تا آسمان است. او مرد محترمی است. |
فرق بین النهار و اللیل، انّه رجل شریف |
5-3-2-4. جابهجایی ارکان جمله (تقدیم و تأخیر)
یکی از ویژگیهای نحوی زبان عامیانه، برهم زدن نظم عادی جمله است. «سازههای جمله همچون فاعل، فعل، متمم و ادات میتوانند در سطح جمله جابهجا شوند» (فتوحی، 1391). هدف این جابهجایی، نزدیکی به شیوۀ بیان گفتاری است و سبب ارتباط و پیامرسانی بهتر به مخاطب میشود. گونههای جابهجایی عبارتند از: ترجمۀ فعل در پایان جمله، جابهجایی منادی با فعل، جابهجایی قید با فعل، جابهجایی مسند با فعل و... .
در جدول (10)، نمونههایی از گونههای جابهجایی در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» ارائه شده است.
جدول 10. جابهجایی ارکان جمله در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
5-3-2-5. حذف
حذف، شیوهای در نحو است که باعث جلوگیری از زیادهگویی در جملات میشود. گاهی در جملات یک متن، عناصری وجود دارند که در صورت نبود نیز متن برای خواننده فهمیدنی است و یا از راه اطلاعات موجود در بخشهای مختلف متن به آن دست یابد. در این مواقع میتوان از قاعدۀ حذف استفاده کرد. نویسنده با این کار باعث جلب توجه و تمرکز خواننده به اطلاعات متن میشود و خواندن متن یا داستان لذت بیشتری برای وی به همراه خواهد داشت.
در جدول (11)، نمونههایی از حذف در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» ارائه شده است.
جدول 11. حذف در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
ازدواج کردهای؟ - اصلاً (حذف فعل) |
متزوج؟ - کلاً |
افسر ارتش بودی؟ - بودم (حذف اسم) |
کنت ضابط الجیش؟ - کنت. |
از من پرسید: تو خوشبختی؟؟ - صددرصد |
فسألنی: أأنت سعید؟ - طبعاً. |
اگر از مأموران مالیات باشند چه؟ - باشند... (حذف عبارت) |
و لو کانوا من رجال الضرائب؟ - و لوا کانوا.. |
کار، کاره، شوخی بردار نیست که، به نفعته (حذف فعل است) |
العمل عمل، لامزاح فیه و هو لمصلحتک.. |
همه میدونن برا چی میایم اینجا، چقد نگاهای این کارکنان و خدمهها زشته! (حذف است) |
الجمیع یدرکون لماذا نجیء، ماأفظع نظرات الموظفین و الخدم! |
اینطور که به نظر میرسد دوستش داری؟ - چراکه نه. (حذف فعل دوست داشتن) |
إنک تحبّه فیما یبدو؟ -کیف لا؟ |
5-3-2-6. جملههای نیمه تمام یا ناتمام (با نشانه سه نقطه «...»)
«انتقال احساس، فرآیند دو مرحلهای است که طی آن گوینده ابتدا علامت میدهد که پیامش حاوی چه احساسی است و سپس نشان میدهد ماهیت آن چیست. برای رسیدن به این مقصود، گوینده از عناصر نمادین استفاده میکند. این عناصر باید برای دیگران به اجرا درآیند تا آنها بتوانند محتوای احساسی را تعبیر کنند» (بیمن، 1386).
در جدول (12)، نمونههایی از جملههای نیمهتمام و ناتمام در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» ارائه شده است.
جدول 12. جملههای نیمهتمام و ناتمام در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
تو مرد تنهایی هستی... |
انت رجل الغریب... |
با آزردگی گفتم: این طوریام که میگی نیس... |
فقلت باستیاء: لیس الامر کذلک... |
تو از این حرف، هدف داری... به من بدگمون نباش... |
ما انت الا مغرض... لا تسیء بی الظن... |
ای بیچاره، مطمئن باش من به صلاح تو کار میکنم. |
ثق فی انّنی اعمل لصالحک یا تعیس... |
حموده با تردید گفت: غلط نکنم یه چیزایی پشت پردهست. |
فقال حمّوده بارتیاب: انی أخمن الدافع وراء ذلک... |
در عقب را باز کرد و گفت: بفرما... |
فتح الباب الخلفی قائلا: تفضل... |
با تندی گفتم: ترسو نیستم... |
فقلت بحدة: لست جبانا... |
سریع پاسخ داد: - همین برام بسه... |
فاجاب باقتضاب: - فیه ما یکفی... |
ببینم فریزر لازم نداری؟.. آبمیوهگیری... ضبطصوت... داروهای تقویتکننده... همه اینا مال تو. بدون حتی یک قرون... |
ألایلزمک فریجیدیر؟... معصرة؟... ریکوردر؟... مقوّیات. کلّ شیء تحت امرک. و من غیر فلوس... |
5-3-2-7. جملههای کوتاه و پیدرپی
معمولاً مردم در گفتوگوهای عادی و روزمرۀ خود از جملههای کوتاه و بریدهبریده استفاده میکنند و کمتر جملههای نفسگیر و طولانی بهکار میبرند. یکی از علتهای اصلی آن، فهمپذیرتر بودن و تأثیرگذاری بیشتر این جملهها در مقابل جملههای طولانی و پیچیده است.
در جدول (13)، نمونههایی از جملههای کوتاه و پیدرپی در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم» ارائه شده است.
جدول 13. جملههای کوتاه و پیدرپی در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
ترجمۀ فارسی |
جملۀ عربی |
قبیلهای از زنان. به آنها که نگاه میکند، اندیشههای بسیاری از خاطرش میگذرد. سفرۀ ناهار آماده است. فرد گرسنه را وسوسه میکند، بشقاب و قاشق و چنگال و کارد. |
قبیلة من النساء. خاطرة تراوده کثیراً و هو ینظر نحوهنّ. سفرة الغداء معدّة. مغریة للجائع. الصحاف و الملاعق و الشوک و السکاکین. |
او دوشیزه است، عشق است، دیوانگی است، میفهمی چه میگویم |
انها عذراء، انه الحب، انه الجنون، انت تفهم ما معنی ما اقول! |
یه خبرایی داریم. با دلهره پرسید: چی؟ بعد غذا میگیم. |
عندنا أخبار. فتساءل فی توجس: - ماذا عندکم؟ بعد الانتهاء من الطعام |
او را در میدان رمسیس دیدم. از ماشینی پیاده شد. عتریس گذشته نبود. آدم دیگری شده بود. چه ابهت و مردانگیای. اول شک کردم تا اینکه راه رفتنش را شناختم و صدایش را شنیدم. خودش بود عتریس النوری. |
رأیته فی میدان رمسیس. کان یغادر سیارة. لیس عتریس الزمان الاول. شخص آخر تماما. ایّ وجاهة و ابهّة. شککت فیه طویلا حتی عرفت مشیته و سمعت صوته. انّه عتریس النّوری. |
صدایی نمیشنود. حتی وجود زمین را حس نمیکند. احساس عجیب بیوزنی او را دربر گرفته است. |
لایسمع صوتا. لا یحسّ بمسّ الارض. و ثمّة شعور عجیب بانعدام الوزن |
شاید یکی از کوچکترین سنهای نمایش است، در انتهای خط جاده قرار گرفته، به شکل کشتی طراحی شده و درختان یاسمن، حنا و پیچک از هر سو آن را احاطه کردهاند و صف صندلیهایی از جنس خیزران، وسط آن را اشغال کردهاند. |
لعله أصغر المسارح، یقع فی نهایة الخط، مرسوم علی هیئة السفینة، تطوّق جانبیه أشجار الیاسمین و الحنّاء و اللبلاب. و تشغل وسطه صفوف الکراسی الخیزران. |
زن ماتش برد. رنگ از رخسارش پرید. دست و پایش شروع به لرزیدن کرد. |
بهتت المراة. اصفرّ وجهها. ارتعشت اطرافها. |
پس باید به او بگی که ازش خوشم اومده... با ابراز تأسف گفت: - خیلی عجیبه! پس چارهای نیس. |
إذن فعلیک أن تبلّغها إعجابی... فقال بأسف: -أمر غریب حقاً! - مابالید حیلة.. |
و با وجود احتیاط، سرم سنگین و به قلبم از اندوه فشار آمد. خوشبختانه کسی به کسی نبود و مجبور نبودم از لاک سکوتم بیرون بیایم. |
و رغم حذری ثقل رأسی، و ناء قلبی بالحزن. و من حسن الحظ أن أحداً لم یهتمّ بأحد، فلم أضطرّ الی الخروج من صمتی |
بحث و نتیجهگیری
با توجه به پرسش نخست و نمودار (1)، این نتایج به دست میآید که بسیاری از این مؤلفهها را در ترجمه نیز میتوان با میزان اندک یا بسیار پیاده کرد.
* محور واژگانی: با توجه به فراوانی مؤلفه واژههای عامیانه و کوچهوبازاری در این مجموعه دریافتیم که بهتر است بسیاری از واژگان فصیح عربی را با واژههای عامیانه در زبان فارسی جایگزین کنیم. علاوه بر این، برای آنکه زبان نوشتار را
به زبان گفتار شخصیتهای داستان نزدیک کنیم و باعث باورپذیری بیشتر آن شویم، فرآیندهای گوناگون آوایی همچون کاهش، قلب و ادغام را با نام شکستهنویسی در ترجمه دخالت دادیم. دشواژه نیز از حجم قابل توجهی در متن مبدأ برخوردار بود و در متن مقصد نیز تلاش شد با توجه به متن از بار معنایی آن کاسته و یا به آن افزوده شود. واژگان همگون که برای تأکید یا گسترش معنای واژه قبل یا بیان نوعی مفهوم جنس میآید، زبان داستان را روانتر وخودمانیتر می کند؛ همانگونه که در برابریابی واژههای این داستان توانستیم واژگان همگون بسیاری بهکار ببریم. تکرار واژه معمولاً به صورت قید، فعل و یا اسم میآید که نشاندهنده تأکید آن واژه است، اما تکرار کردن بسیار آن در ترجمه، سبب اطناب کلام میشود.
* محور نحوی: نقطۀ قوت در متون داستانی این است که بتوانیم بسیاری از جملهها و تعبیرهای ساده و غیراصطلاحی عربی را با اصطلاحات و تعبیرهای عامیانه، اصطلاحی، کنایی و.. فارسی جایگزین کنیم که در این داستان، ضربالمثل و تعبیر کنایی به تعداد کمتر، اما نمونههای غیراصطلاحی بسیاری را به اصطلاح برابریابی کردیم. همچنین در برابریابی برخی از جملهها چینش و نظم عادی ارکان جمله را بههم ریختیم؛ یعنی جای منادی، قید حالت، زمان، فعل و... را به منظور زیباتر شدن نگارش داستان و تأکید بیشتر و ایجاد لحن و زبان مناسب با شخصیتها تغییر دادیم. دربارۀ حذف اجزای جمله نیز کوشیدیم در جهت ایجاز و ارتباط سریعتر با مخاطب انجام بدهیم؛ گونههای حذفی که بهکار بردیم عبارت بودند از: حذف فعل و اسم و عبارت در جملههای طولانی. به سبب اینکه جملههای نیمهتمام یکی از ارکان زبان عامیانه است، باید عیناً در ترجمه منتقل شود؛ در متن این مجموعه داستان در پایان بیشتر جملهها علامت سهنقطه یا همان نشانههای شبهزبانی قرار داشت که در ترجمۀ عبارتها و جملههای عربی همان نشانهها را انتقال دادیم. در این داستان بسیاری از جملهها به شکل کوتاه آمده بود که در ترجمه نیز باید به شکل کوتاه و بریده بریده آورده شود.
در پاسخ به پرسش دوم؛ در میان مؤلفههای زبان عامیانه از «جملههای نیمه تمام» و «جابهجایی ارکان جمله» و سپس تعابیر عامیانه و واژگان عامیانه بیشتر بهره بردیم و مؤلفه «سوگند واژه» (به سبب کم کاربرد بودن آن در متن داستان) و «حذف» از میزان اندکی در ترجمه برخوردار شد.
در نمودار (1)، فراوانی پیادهسازی مؤلفههای زبان عامیان در ترجمۀ مجموعه داستان «الحب فوق هضبۀ الهرم» نمایش داده شده است.
نمودار 1. فراوانی پیادهسازی مؤلفههای زبان عامیانه در ترجمه مجموعه داستان «الحب فوق هضبة الهرم»
67-92. doi: 10.22054/rctall.2021.57741.1527.