Document Type : Research Paper
Authors
1 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Ilam University, Ilam, Iran
2 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Razi University, Kermanshah, Iran
3 Master Student of Arabic language and literature, Razi University, Kermanshah, Iran
Abstract
Cognitive metaphorical theory is a term used in linguistics to refer to an idea or conceptual field based on another idea or concept. Examples from the book Sahifa Sajadieh and its two translations by Mousavi Garmaroodi and Elahi Ghomshey have been selected in order to investigate the relationship between cognitive metaphors at the two main levels: similar metaphors, special metaphors, with the act of translating and paying attention to the translators. In these examples, the metaphorical element was extracted and the performance of each translator in dealing with it was investigated. The results suggest that although translators have taken a different approach to translate the meanings of the source text, the success of both translators in translating metaphors has been similar. Mousavi Garmaroodi, as a translator of literature, has used creative metaphors, while Elahi Ghomshei has, in some instances, translated abstract concepts without metaphor in order to facilitate translation. In this research, the translation of Sahifa Sajadieh's conceptual metaphors is examined by the descriptive-analytical method and comparative approach.
Keywords
قلمرو اصلی پژوهش حاضر بررسی استعاره و روشن کردن ویژگی و کارکرد آن در محدودۀ تعریف جدیدی است که جورج لیکاف و مارک جانسون[1] در کتاب «استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم» ارائه کردهاند. بیش از دو هزار سال استعاره در نظامی با عنوان «بلاغت» مورد مطالعه قرار میگرفت. در این نظام، استعاره به مثابه ابزاری بلاغی در خدمت زبان مجازی و ادبی بود تا زیبایی و جذابیت بیشتری بدان ببخشد. مطالعات زبانشناسی شناختی در چند دهه اخیر ماهیت جدیدی برای استعاره تعریف کرد که براساس آن، استعاره تنها آرایۀ ادبی نبوده، بلکه فرآیندی فعال در نظام شناختی بشر محسوب میشود.
استعاره در باور زبانشناسان شناختی همچون جورج لیکاف و مارک جانسون محدود به لفظ و زبان نیست. در این دیدگاه، استعاره موضوعی مفهومی است که در سطح اندیشه و ذهن بشر ایجاد میشود. بنابراین، برخلاف تعاریف سنتی، خاص شعر و ادبیات و تخیل ادبی نیست، بلکه نظام مفهومی ما را از انتزاعیترین تا جزئیترین امور دربر گرفته و در تعریف واقعیتهای زندگی نقشی اصلی را عهدهدار است (ر.ک: براتی، 1396).
تحقیقات لیکاف و جانسون ثابت کرد که کاربردهای استعاره، محدود به حوزۀ مطالعات ادبی و کاربست واژگان، عبارت یا جمله نیست، بلکه استعاره، همچون ابزاری کارآمد، نقش مهمی در شناخت و درک پدیدهها دارد و در حقیقت یک مدل فرهنگی در ذهن ایجاد میکند. از این دیدگاه، استعاره برحسب ضرورت و نیاز بشر به درک و بازنمایی پدیدههای ناآشنا با تکیه بر ساخت واژگان و اطلاعات قبلی شکل میگیرد و نقشی بسزا در جولان فکری و تخیل دارد. همچنانکه بسیاری از طبقهبندیها و استنباطها براساس استعارهها صورت میگیرد و پارهای از مفاهیم به خصوص مفاهیم انتزاعی از طریق انطباق استعاری اطلاعات و انتقال دادهها از حوزهای به حوزه دیگر، نظم مییابد. بدین ترتیب توجه به بیان استعاری، تبیین جدیدی از کارکرد مغز در برخورد با جهان پیرامون در اختیار میگذارد (ر. ک: هاشمی، 1389).
از حوزههایی که در آن ضرورت استعاره بیشتر احساس میشود، حوزههای انتزاعی و دور از دسترس تجربه حسی است که تنها از طریق استعاره قابل درک هستند. استعاره به ما امکان میدهد موضوعی به نسبت انتزاعی یا ذاتاً فاقد ساختار را برحسب موضوعی عینیتر یا دستکم ساختمندتر درک کنیم. حوزۀ مذهب و گفتمان مذهبی نیز به دلیل ماهیت تجربهناپذیر و انتزاعی یکی از حوزههایی است که ضرورت درک استعاری در آن بیشتر احساس میشود؛ از اینرو، آنجا که موضوع گفتمان، مفاهیم متافیزیکی و متعالی همچون خدا، روح، جهان پس از مرگ، وحی و... است، تنها راهی که برای تصور، پیشروی ذهن قرار دارد، برقراری ارتباط استعاری میان این مفاهیم و مفاهیم ملموس برتر است. بر این اساس، قابل پیشبینی است که متون مذهبی سرشار از استعاره باشند (ر. ک: نورمحمدی، 1391).
با توجه به اهمیت صحیفۀ سجّادیه در میان متون دینی و همچنین نقش ترجمۀ فارسی آن در میان فارسیزبانان، پرداختن به نکات ویژۀ ترجمۀ آن، مهم و کاربردی به نظر میرسد و شناخت استعارههای موجود در آن به عنوان یکی از وجوه بیانی برجسته در علم بلاغت، پژوهش حاضر را منطقی جلوه میدهد.
- پرسشهای پژوهش
پرسشهایی که در این بحث مطرح میشود عبارتند از:
- استعارههای مفهومی به کار رفته در صحیفۀ سجّادیه در چارچوب نظریۀ استعارۀ مفهومی لیکاف و جانسون چگونه توصیف میشوند؟
- مترجمان موسویگرمارودی و الهیقمشهای تا چه میزان توانستهاند در ترجمه استعارههای مفهومی[2] صحیفۀ سجّادیه براساس مدل لیکاف و جانسون موفق عمل کنند؟
- آیا مترجمان در برخورد با استعارههای مفهومی یکسان عمل کردهاند یا رویکرد متفاوتی در برگردان آن داشتهاند؟
- پیشینۀ پژوهش
در زبانشناسی شناختی تحقیقات بسیاری برای تحلیل شناختی استعارههای مفهومی براساس مدل لیکاف و جانسون و کاربرد آن در تبیین چند معنایی صورت گرفته است که در ادامه به پارهای از آنها اشاره میشود.
هاشمی (1389) در مقالۀ «نظریۀ استعارۀ مفهومی از دیدگاه لیکاف و جانسون» به بررسی دیدگاه معاصر استعاره در برابر دیدگاه کلاسیک آن میپردازد.
دارابی و همکاران (1398) در مقالۀ «تحلیل شناختی استعارههای مفهومی در کتاب کافی برمبنای الگوی لیکاف و جانسون» بر مبنای نظریه ارائه شده با استخراج استعارههای کتاب کافی و از روش تحلیل محتوا، میزان بهرهگیری معصومان از این ابزار بیانی و ذهنی را بررسی کردهاند و در نهایت به تحلیل پیکرهای و معرفی پربسامدترین حوزههای مبدأ و مقصد پرداختهاند.
هوشنگی و سیفی (1388) در مقالۀ «استعارههای مفهومی در قرآن از منظر زبانشناسی شناختی» پس از مرور ادبیات نظری استعاره معاصر و مؤلفههای تحلیل استعاره در این نظریه با آوردن نمونههایی از آیات قرآن به بررسی برخی حوزههای مفهومی مبدأ به ویژه حوزۀ مبدأ «گیاهان» در قرآن میپردازند.
فاطمه راکعی (1388) در مقالۀ «نگاهی نو به استعاره (تحلیل استعاره در شعر قیصر امینپور)» ضمن طرح دیدگاههای نوین در حوزۀ استعاره و درک و شناخت مفاهیم انتزاعی با تأکید بر نظریههای زبانشناسان شناختی دربارۀ استعاره به شناسایی و معرفی استعاره در اشعار قیصر امینپور میپردازد.
علیرضا قائمینیا (1388) در کتاب «نقش استعارههای مفهومی در معرفت دینی» زبان قرآن را به دلیل ویژگی استعاری زبان دین، استعاری دانسته و به تبیین چند نمونه از استعارههای کلیدی قرآن از جمله استعاره نور پرداخته است.
تاکنون پژوهش چندانی در قالب کتاب، پایاننامه و مقاله دربارۀ نقد ترجمه استعارههای مفهومی براساس مدل لیکاف و جانسون به طور کلی و استعارههای مفهومی صحیفۀ سجّادیه به طور خاص، انجام نشده است. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف پر کردن این خلأ تلاش دارد پس از بررسی ویژگیهای استعارۀ مفهومی برمبنای مدل لیکاف و جانسون با روش توصیفی- تحلیلی و رویکرد تطبیقی به تحلیل و بررسی ترجمۀ موسویگرمارودی و الهیقمشهای از استعارههای مفهومی صحیفۀ سجّادیه بپردازد.
- استعارۀ مفهومی و مدل لیکاف و جانسون
نخستین بار در سال 1980میلادی نقش معرفتشناختی و مفهومی استعارهها در قالب نظریهای جدید، توسط جورج لیکاف و مارک جانسون مطرح شد. لیکاف استعاره را که تا پیش از آن، ابزاری بلاغی برای تفکر شاعرانه و موضوعی خارقالعاده در مقایسه با زبان عادی محسوب میشد به عنوان روشی فراگیر در زندگی روزمره مطرح کرد که نه تنها در زبان، بلکه در نحوۀ تفکّر و عملکرد انسان نیز کاربرد داشت. «ماهیت سیستم ادراکی عادی ما در زمانی که فکر میکنیم و عمل میکنیم، اساساً استعاری است. مفاهیم حاکم بر اندیشههای ما صرفاً مسائل عقلانی را در بر نمیگیرند، بلکه جزئیترین عملکردهای روزانه ما را شامل میشود. نحوه ادراک ما از جهان و نیز ارتباط ما با دیگران، تحتتأثیر سیستم مفهومی ما هستند و نقشی محوری در واقعیات روزمره ایفا میکنند. پذیرفتن این پیشفرض که سیستم مفهومی ما استعاری است، منجر به پذیرش این واقعیت میشود که طرز تفکر، آنچه تجربه میکنیم و نیز عملکرد ما، ماهیتی استعاری دارد» (لیکاف و جانسون، 2003).
لیکاف و جانسون اقسام اصلی استعاره را به سه دسته تقسیم کردند:
الف- استعارههای ساختاری: که در آن یک مفهوم در چارچوب مفهومی دیگر سازمان مییابد. در این نوع استعاره، یک چیز براساس چیز دیگر به شکل روشنتری فهمیده میشود.
ب- استعارههای جهتمند: در این نوع یک مفهوم براساس مفهومی دیگر ساخته نمیشود، بلکه این نوع استعاره، نظام کاملی از مفاهیم را با توجه به یک نظام کامل مفهومی دیگر، سازماندهی میکند.
ج- استعارههای هستی شناختی: اساس این استعاره تنها بر پایۀ جهتها نیست. تجربۀ بشر از اشیای فیزیکی و مواد مختلف، بنیان و زیرساختی را برای ادراک فراهم میکند که این بنیان تنها براساس جهتهای مکانی نیست،بلکه فراتر از آن است (همان)
- استعارههای مفهومی صحیفۀ سجّادیه و چگونگی برگردان آن
حوزۀ مذهب اگر نگوییم کاملاً، اما بسیار به مفهومسازی استعاری وابسته است. استعاره در این گفتمان، کارکردی توضیحی و شناختی دارد؛ زیرا این حوزه، علاوه بر اینکه بسیار انتزاعی و دور از دسترس تجربه حسی است، دربردارنده مفاهیم محوری در مورد خدا، روح، جهان آخرت و... است که همواره به عنوان عقاید متافیزیکی دستنیافتنی و متعالی مطرح بودهاند و امکان فهمشان بدون ساختاربندی آنها در قالب حوزههایی که به دریافت حسی نزدیکترند، وجود ندارد. استعارهها به تسهیل شماری از تجارب نو کمک میکنند که برای آنها ممکن است هیچ توصیف لفظ به لفظی وجود نداشته باشد. این مسأله، وجود رابطۀ مستقیم میان میزان استعارهها و انتزاعی بودن موضوع را توجیه میکند. در واقع، فراگیری استعارهها در گفتمان مذهبی، ناشی از ضرورت حضور آنها در این گفتمان است و گفتمان مذهبی در مورد مفاهیم دور از دسترس تجربی خود، چارهای جز استفاده از عبارات استعاری ندارد (ر. ک: نورمحمدی، 1392).
در بررسی استعارههای مفهومی موجود در صحیفۀ سجّادیه به دو بخش «استعارههای مشترک و استعارههای غیرمشترک و خاص» میرسیم که براساس اختلافهای فرهنگی، زبانی و اهداف جانبی مترجمان در متن مقصد متفاوت هستند.
4-1. استعارههای مشترک
«استعاره» عاریه خواستن لغتی به جای لغت دیگر است که بین آن دو لغت، علاقه و شباهت وجود داشته باشد. پس استعاره از وادی مجاز و تشبیه است و نقش مهمی در توسیع و گسترش معنایی دارد. استعارهها براساس اشتراک ایدئولوژیک و تأثیر متن مبدأ و شباهت کاربرد لفظ در هر دو زبان مبدأ و مقصد قابل تقسیمبندی هستند.
4-1-1. استعارههای مشترک براساس شباهت ایدئولوژیک
«در استعارۀ مفهومی میان دو قلمرو مفهومی ارتباط برقرار میشود تا یکی به وسیله دیگری درک شود: قلمرو اول را حوزۀ مبدأ و قلمرو دوم را حوزۀ مقصد مینامند که قلمرو دوم همان معنای استعاری (مفهومسازی استعاری) است» (قائمینیا، 1385).
در جدول (1) مفهوم انتزاعی و ترجمۀ موسویگرمارودی و الهیقمشهای از صحیفه مشخص میشود و خوانش تازهای از متن جهت رویارویی با لایههای پنهان معنا صورت میگیرد.
جدول 1. استعارههای مشترک براساس شباهت ایدئولوژیک
مفهوم انتزاعی |
صحیفۀ سجّادیه |
ترجمۀ گرمارودی |
ترجمۀ الهیقمشهای |
جهاد |
أبوابُ العِلمِ |
درهای دانایی |
ابواب علم |
باطل |
أَظفارُ العَدُوّ |
چنگال دشمن |
بازداشتن |
خداوند |
طبیعت (زَجَلُ الرّعُودِ) |
طبیعت (غرّش تندرها) |
طبیعت (غرّش رعدها) |
حمایت |
المُوَکِّلینَ بِالجِبال |
فرشتگان (نگهبان) |
فرشتگان (موکّل) |
انتزاعی بودن متون دینی، احتمال وجود استعارههای زیادی را ایجاب میکند. در گفتمان مذهبی نمیتوان با صراحت و وضوح به تعریف چیستی و چگونگی خداوند، روح، جهان پس از مرگ و... پرداخت؛ زیرا این مفاهیم تجربهپذیر نبوده و حدود معین ندارند. استعارههای ارائه شده در جدول (1) با ایجاد چشماندازهای تازه، قدرت توصیفی را به شکلی توسعه میدهند که دیگر عبارات زبانی نمیتوانند. ساختمان، بنا و اجزای تشکیلدهنده آنها از جمله حوزههای مفهومی مبدأ به حساب میآیند. واژۀ «أبواب» از این قبیل حوزههاست که در فرازهای از صحیفۀ سجّادیه قابل مشاهده است.
برخى از استعارهها به گونهاى هستند که عیناً در زبان دوم از جمله در زبان فارسى بهکار مىروند. در چنین مواردى مشکلى وجود نخواهد داشت و مترجم به راحتى و بدون دغدغه خاطر، متن را طبق معناى استعارى ترجمه خواهد کرد؛ مثلاً در تعبیرهایى مانند «ابواب علم» به آسانى میتوان آنها را به معناى اصلى ترجمه و استعاره گرفت، چون این استعارهها در زبان فارسى نیز کاربرد دارند:
دعای یکم: «وَ الْحَمْدُ لِلّهِ عَلَى مَا عَرّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُکْرِهِ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِیّتِهِ»[3]
موسویگرمارودی: «و سپاس خداوند را که خویش را به ما شناساند و سپاسگزاری از خود را به ما الهام فرمود و بر ما، درهایی از دانایی به پروردگاری خویش گشود»
(موسویگرمارودی، 1388)
الهی قمشهای: «حمد و سپاس خداوندی را که خود را به ما شناسانید و شیوه سپاسگزاریاش را به ما الهام کرد و ابواب علم ربوبیّت خویش را به روی ما بگشاد»
(الهیقمشهای، 1390)
علم به مثابه خانهای است که در دارد. موسویگرمارودی «ابواب علم» را «درهایی از دانایی» معادلگذاری کرده است. در حالی که الهیقمشهای عیناً کلمۀ «علم» را آورده که به محتوا متن عربی نزدیکتر است. همچنانکه ملاحظه میشود موسویگرمارودی به منظور حفظ قدمت متن در ترجمه با رعایت اصل امانتداری، ترجمهای زیبا و موردپسند مخاطب زبان مقصد، ارائه داده است.
براساس آنچه در تفسیر آمده، مفهوم «جهاد» در صحیفۀ سجّادیه با مفهوم حسّی «أبواب» مفهومسازی شده است. دقت در کاربست این قلمروهای حسی بیانگر توجه امام سجاد (ع) به هر دو حوزۀ زبانی و ایدئولوژیکی این مفهوم بوده است.
دعای بیست و هفتم: «اللّهُمّ افْلُلْ بِذَلِکَ عَدُوّهُمْ، وَ اقْلِمْ عَنْهُمْ أَظْفَارَهُمْ، وَ فَرّقْ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ أَسْلِحَتِهِمْ، وَ اخْلَعْ وَثَائِقَ أَفْئِدَتِهِمْ»
موسویگرمارودی: «بار خدایا! مشرکان را با مشرکان درگیر کن تا از دسترسی به مرزهای مسلمانان باز مانند و با کاهیدن از ایشان، آنان را از کاستنِ مسلمانان بازدار و با تفرقه افکندن در میانشان، آنان را از همدستی در برابر مسلمانان، بازدار»
(گرمارودی، 1388)
الهیقمشهای: «ای خداوند، به این نیایش، خصمشان درهم شکن و چنگال دشمن از تنشان کوتاه کن و میان دشمنان و سلاحهایشان جدایی افکن و بند دلشان بگسل»
(الهیقمشهای، 1390)
از آنجا که چنگال از نشانههای قدرت است و بریدن آن بر ناتوانی و عدم قدرت صحّه میگذارد، از این رو، این عبارت برای ناتوانی و ضعف کنایه آورده شده و امام (ع) نیز با شیوایی خاص خود، این مطلب را دریافته و از آن استفاده کرده است که خود نشان از علم و ذوق سرشار امام دارد و کنایه از نوع صفت و ایما و اشاره است. در اینجا امام سجّاد (ع) به طرز زیبایی از استعاره بهره برده است؛ بدانگونه که «فؤاد» به معنای «دل» را که مأوای تمام دردها و رنجها و شادیها و غمها است به «بساط» که سرشار از نقشها و انواع رنگها است، تشبیه کرده و وجهشَبَه «جامع» در هر دو گستردگی و وسعت است. سپس با حذف مشبّهٌبه «بساط» با یکی از لوازم و ویژگیهایش، «وثائق» به آن اشاره کرده است. «اظفارهم» (چنگال دشمن) نیز از لوازم دشمن بوده و برای شکست بهکار رفته است. مشبه که در اینجا دشمن است، حذف شده و لوازم آن آمده است. بنابراین، آمیختگی مفهومی امری تخیلی است که این امکان را میدهد تا یک ایده به شیوۀ جدیدی درک شود.
دعای سوم: «وَ الّذِی بِصَوْتِ زَجْرِهِ یُسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ، وَ إِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِیفَةُ السّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ. وَ مُشَیّعِی الثّلْجِ وَ الْبَرَدِ، وَ الْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ، وَ الْقُوّامِ عَلَى خَزَائِنِ الرّیَاحِ، وَ الْمُوَکّلِینَ بِالْجِبَالِ فَلَا تَزُولُ»
موسویگرمارودی: «و بر آن فرشته که با بانگ گسیل کردن او، غرّش تندرها شنیده میشود و چون با خروش او، ابر انبوه، شناور شود، (تیغههای) برق آذرخشها میدرخشند و بر فرشتگانی که برف و تگرگ را بدرقه میکنند و آنان که با دانههای باران هنگامی که فرو میچکد، فرود میآیند. و بر نگهبانان گنجینههای باد و آنان که بر کوهسارها برگماشتهاند تا از جای نجنبند»
(موسویگرمارودی، 1388)
الهیقمشهای: «و دیگر آنان که از صدای زجر و کشیدن سَحاب از آنها غرّش رعدها به گوش رسد و چون در این دریای پر موج جوّ آسمان، ابرها شناور گردند، از جنبش هموارشان صاعقهها و برقها لامع شود و دیگر فرشتگانی که به همراهی برف و تگرگ و قطرات باران هنگام باریدن به زمین فرود آیند و دیگر فرشتگانی که نگهبان مخزنهای باد و تلاطم هوا هستند و دیگر فرشتگانی که موکّل بر کوهها هستند که همیشه بر جای خود پایدار باشند»
(الهیقمشهای،1390)
«غرش تندر» استعارۀ مکنیه است. هر دو مترجم «زجل الرعود» را «غرش تندر» معادلگذاری کردهاند. «زجل» به معنای بلندی صدا، یا پرتاب کردن چیزی است (زوزنی، 1282) که معادل «غرش» نیز ترجمۀ مناسبی برای این واژه است.
نکتهای که باید به آن توجه کرد، این است که در عناصر بهکار رفته در استعارۀ مفهومی، نظاممندی ویژهای وجود دارد. اگر مفاهیم استعاری که در نمونههای بالا بررسی شد را طبقهبندی کنیم به نظاممندی ویژهای خواهیم رسید؛ یعنی میان استعارههای مفهومی، روابط و پیوستگی مفهومی برقرار است. همین نظامبندی ویژهای که استعارههای مفهومی از آن برخوردارند، سبب میشود تا از میان ابعاد مختلف یک مفهوم، تنها یک بُعد آن برجسته شود و کانون توجه قرار گیرد و ابعاد دیگر آن مفهوم پنهان شوند.
4-1-2. استعارۀ مشترک براساس تأثیر متن مبدأ بر مقصد
بخشی از انواع استعارههای مشترک در صحیفۀ سجّادیه براساس تأثیر متن مبدأ بر مقصد است. قرآن کریم و اسلام لغات و اصطلاحات خاصی مانند جهاد، شهادت، بهشت، جهنّم و... را با خود آورد که به عبادات و نظام فکری و اجتماعی اسلامی مربوط میشود. طبیعی است که این واژگان در زبان و ادبیات ملتهایی راه یابند که این نظام فکری اجتماعی را پذیرفتهاند (ر. ک: ابوزهره، 1370). در صحیفۀ سجّادیه و ترجمههای موسویموسویگرمارودی و الهیقمشهای استعارههایی وجود دارد که در زبان فارسی، چندان مورد استفاده قرار نمیگیرد، اما با توجه به کاربرد واژگان عربی در زبان فارسی، آن عبارات در فارسی نیز کاربرد دارند (جدول (2)).
جدول 2. استعارههای مشترک براساس تأثیر متن مبدأ بر مقصد
مفهوم انتزاعی |
صحیفۀ سجّادیه |
ترجمۀ گرمارودی |
ترجمۀ الهیقمشهای |
ایمان |
سبیل المحبّیة |
طریق مهر |
طریق محبّت |
رحمت |
مَعَادِنَ احسَانِکَ |
گنجینه های کرم |
معادن احسان |
هدایت |
صدق الهدایة |
راهیابی راستین |
صدق هدایت |
دعای یکم: «ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ محبّتة»
موسویگرمارودی: «آنگاه، آنان را به راه ارادۀ خویش رهسپار داشت و به طریق مهر خود برانگیخت»
(موسویگرمارودی، 1388)
الهیقمشهای: «و به همان راه که ارادت او بود، روان داشت و رهسپارِ طریق محبتِ خویش گردانید»
(الهیقمشهای، 1390)
«یکی از طرحوارههای تصوری که جانسون به بررسی آن پرداخته است، طرحوارۀ ظرف و مظروفی است. به نظر جانسون، آدمی از طریق تجربه قرار گرفتن و حضور در اتاق، خانه، تخت و یا دیگر جاهایی که حکم ظرف را پیدا میکنند، بدن خود را مظروفی تلقی میکند که میتواند در این ظرفهای انتزاعی قرار گیرد» (صفوی: 1382). در صحیفۀ سجّادیه، بسیاری از مفاهیم انتزاعی در قالب طرحوارههای تصوری ظرف و مظروف بیان شده است.
طرحوارۀ حجمی در تبیین نگرش عرفانی نسبت به هستی یکی از مهمترین طرحوارهها بهشمار میرود. براساس طرحوارۀ حجمی میتوان مفاهیم انتزاعی که بر بودن چیزی درون چیز دیگر دلالت دارد را در قالب مفاهیم و تجربههای عرفانی مورد بررسی قرار داد (بیدادیان، 1395). بنابراین، ساختار بیانی برخی از فرازهای صحیفۀ سجادیه بر مبنای طرحوارههای حجمی استوار است که در آنها مفاهیم عقلی در قالب مکانهایی فرضی هستند. در ادامه به بررسی طرحوارههای تصوری حجمی در فرازهایی از صحیفۀ سجّادیه پرداخته میشود:
دعای چهل و پنجم: «وَ إِنّ خَزَائِنَکَ لَا تَنْقُصُ بَلْ تَفِیضُ، وَ إِنّ مَعَادِنَ إِحْسَانِکَ لَا تَفْنَى، وَ إِنّ عَطَاءَکَ لَلْعَطَاءُ الْمُهَنّا»
موسویگرمارودی: «زیرا فضل تو فروکش نمیکند، بلکه همواره در حال افزایش است و گنجینههای کرم تو کاستی نمیپذیرد و عطای تو عطایی گواراست»
(گرمارودی، 1388)
الهیقمشهای: «که فضل تو را نقصان نیست، بلکه همواره در افزایش است، و معادن احسان تو دستخوش فنا نشود و بخشش تو چه بخششی گواراست»
(الهیقمشهای، 1390)
احسان خداوند چونان معدنی همۀ بندگان را مانند مظروف خود دربر گرفته؛ چه آنان که به بندگی او میپردازند و یا آنان که نسبت به بندگی او غافلند. خداوند به واسطۀ لطف و مهربانی خود بر همه احاطه و نظر دارد.
دعای بیستم: «اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَوّجْنِی بِالْکِفَایَةِ، وَ سُمْنِی حُسْنَ الْوِلَایَةِ، وَ هَبْ لِی صِدْقَ الْهِدَایَةِ»
موسویگرمارودی: «بار خدایا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و تاج بینیازی بر سرم نِه و به من رهیابی راستین ارزانی دار»
(موسویگرمارودی، 1388)
الهیقمشهای: «پروردگارا درود فرست بر محمّد و آل او و بر سر من تاجِ کفایت بِنِه و به حُسنِ دوستی خود نامدارم گردان و ببخش مرا، طریق صدق و هدایت»
(الهیقمشهای، 1390)
موسویگرمارودی «صدق الهدایة» را اینگونه ترجمه کرده است که هدایت قرآن را همراه راهی قرار داده که درست و صدق است. در حالی که الهیقمشهای راهگشایی خداوند برای انسان و نشان دادن راه را نوعی هدایت واقعی میداند. بنابراین، مفاهیم دریافتی از حوزۀ مقصد، مفاهیمی نسبی هستند که فهمی نسبی را از حوزۀ مبدأ منتقل میکنند و نه فهمی مطلق و کامل؛ زیرا اگر آن استعاره، فهم مطلق و کاملاً منطبق با حوزۀ مبدأ میبود، هر دو مفهوم یکسان میشدند؛ یعنی یک مفهوم حقیقتاً مفهوم دیگر میشد، نه اینکه فقط در چارچوب آن مفهوم دیگر درک شود و حال آنکه چنین نیست (ر. ک: پورابراهیم، 1392).
استعارۀ مفهومی با عبارات زبانی که محمل این استعارهاند، تفاوت دارد؛ زیرا استعارۀ مفهومی، امری ذهنی است که میتواند به واسطه اموری متعدد، مثل جملات یک زبان ظهور یابد و به عبارت دیگر، امری مفهومی است. حال آنکه عبارات استعاری، اموری زبانی هستند. همچنانکه استعارۀ مفهومی میتواند توسط جملاتی بیان شود که اساساً شباهت لفظی چندانی به آن نداشته باشند (هوشنگی، 1388).
4-1-3. استعارههای مشترک براساس شباهت کاربرد
برخی دیگر از استعارهها در متون دینی مشاهده میشوند که طبق شباهت کاربردشان، مورد استفاده قرار میگیرند. همانند ترکیبهای استعاری (یاور، کمانِ مرگ، پرده پوشی، آزادی) که در ادامه به بررسی آنها در ترجمۀ موسویگرمارودی و الهیقمشهای میپردازیم (جدول (3)).
جدول 3. استعارههای براساس شباهت کاربرد
مفهوم انتزاعی |
صحیفۀ سجّادیه |
ترجمۀ گرمارودی |
ترجمۀ الهیقمشهای |
یار و یاور |
یداً و نصیراً |
یار و یاور |
همدست |
قدرت مرگ |
قَوْسِ الْمَنَایا بِأَسْهُمِ وَحْشَة |
کمان مرگ تیر وحشتناک |
کمان مرگ تیر وحشتناک |
عفو و گذشت |
قد تغمّدتنی بسترکَ |
پرده (گذشت) خود پوشاندی |
بر گناه من پرده کشیدهای |
آزادی |
رِقَابِ الخَاطِئینَ |
آزادی خطاکاران |
آزادی خطاکاران |
در نمونههای ارائه شده در جدول (3)، عبارات استعاری دیده میشود که نمود استعارههای مفهومی هستند. صحیفۀ سجّادیه به خاطر انتزاعی بودن حوزۀ مذهب، سرشار از استعارههایی است که بررسی بسیاری از آنها به بازسازی مدلهای شناختی منسجمی میانجامد. درک مفاهیم حوزۀ انتزاعی مذهب که اغلب مفاهیمی متافیزیکی و دور از دسترس تجربه حسیاند، تنها از طریق همین استعارهها و مدلهای شناختی، امکانپذیر است. استعارهها با ایجاد ارتباط میان این حوزه و حوزههای عینیتر و ملموستر، مفهومسازی و بازنمایی مفاهیم این حوزه را در ذهن آسان میکند که این امر ضرورت استعاره در گفتمان مذهبی را تأیید میکند.
4-1-3-1. یار و یاور
دعای چهل و هفتم: «وَ لَا تَجْعَلْنِی لِلظَّالِمِینَ ظَهِیراً، وَ لَا لَهُمْ عَلَى مَحْوِ کِتَابِکَ یداً وَ نَصِیراً»
گرمارودی: «و مرا پشتیبان ستمپیشگان و یار و یاور ایشان در نابودی کتاب خود مگردان»
(موسویگرمارودی، 1388)
الهیقمشهای: «و مرا یار و پشتیبان ظالمان و بیدادگران عالم مساز و آنها را در محو احکام کتاب آسمانی خود، مرا همدست مگردان»
(الهیقمشهای، 1390)
این استعاره جنبههای متعددی از حوزۀ یاری و یاوری را مفهومسازی میکند. استفاده از واژههای حوزۀ یاوری در صحیفۀ سجّادیه روندی معمول است. واژۀ «یَد» احتمال دارد که کژتابی یا ابهام داشته باشد، چراکه میتوان چند معنا و مفهوم متعدد را از «یَد» استنباط کرد و از جمله آنها «یار و یاور» و «نمادی از قدرت» است. موسویگرمارودی «یَد» را کنایه از یاور آورده و معادل «یار» را در مقابل آن قرار داده است. اما الهیقمشهای «یَد» را همدست ترجمه کرده که این معادلگذاری دقیقتر است؛ زیرا کلمۀ همدستی، نوعی همکاری در عمل نادرست را میرساند و میگوید خدایا مرا در محو کتاب آسمانی خود با آنان همدست مگردان؛ یعنی من با آنان مشارکت نمیکنم.
4-1-3-2. کمان مرگ
در موارد بسیاری -از جمله عبارات زیر- ابزارهای حوزۀ مفهومی، مبدأ را تشکیل دادهاند:
دعای چهل و دوم: «وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَایا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ، وَدَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ کَأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ»
موسویگرمارودی: «و از کمان مرگ، تیرهای ترسناک جدایی را فرو میافکند و از شراب مرگ، جامی زهرآگین در کام جان میریزد»
(موسویگرمارودی، 1388)
الهیقمشهای: «و رها کند بر سینه ما از کمان مرگ، تیر وحشتناک فراق و تلخی مرگ، که به کام جانها ریزد چون جامی زهرآلود»
(الهیقمشهای،1390)
استعارۀ نخست (کمان مرگ) با ترجمهای یکسان از سوی هر دو مترجم معادلگذاری شده است، اما در استعارۀ دوم، موسویگرمارودی با اصطلاح «تیرهای ترسناک» و الهیقمشهای با عبارت «تیر وحشتناک» به برگردان این استعاره پرداختهاند. هرچند ترجمۀ موسویگرمارودی صحیح و فارسی است، اما ترجمۀ الهیقمشهای روح ترس و وحشت را بر متن حاکم میکند که دقیقاً به محتوای متن عربی دعا نزدیکتر است. گویا موسویموسویگرمارودی برای حفظ سیاق فارسی واژه را تغییر داده است.
همچنانکه ملاحظه میشود واژههای «کمان» و «تیر» اشیای فیزیکی و ملموسی هستند که در اختیار انسان قرار دارند و آدمی میتواند آنها را با حواس بینایی و لامسه خود تجربه کند. بنابراین، این تجربههای فیزیکی را میتوان حوزههای مبدأ در استعارههای اشاره شده درنظر گرفت که براساس آن، حوزهۀ مفهومی مقصد؛ یعنی قدرت مرگ دانسته میشود.
4-1-3-3. پردهپوشی
دعای شانزدهم: «إِلَهِی فَإِذْ قَدْ تَغَمَّدْتَنِی بِسِتْرِکَ فَلَمْ تَفْضَحْنِی، وَ تَأَنَّیتَنِی بِکَرَمِکَ فَلَمْ تُعَاجِلْنِی»
موسویگرمارودی: «ای خدای من! اکنون که مرا با پردۀ (گذشت) خود پوشاندی و رسوایم نکردی و با بزرگواری خود در کیفر من درنگ ورزیدی و شتاب نفرمودی»
(موسویگرمارودی، 1388)
الهیقمشهای: «ای خداوند، اکنون که بر گناه من پرده کشیدهای و رسوایم نساختهای، اکنون که به کرم خود، با من مدارا ورزیدهای و به مؤاخذت من نشتابیدهای»
(الهیقمشهای،1390)
از آنجا که عفو به عنوان مشبّه برای گناهان به منزلۀ پوششی است که از افشای آن جلوگیری میکند به «ستر» (پوشش) تشبیه شده که آن نیز عیوب جسمها را از دیدگان پنهان میدارد. بنابراین، مشبّه (عفو) حذف و واژه (ستر) به جای آن قرار گرفته است.
4-1-3-4. آزادی
اعضای بدن از جمله حوزههای مبدأ اصلی برای استعارهسازی محسوب میشوند. به طورکلی، اعضای بدن نقش کلیدی در ظهور معنای استعاری در بسیاری از فرهنگها و زبانها دارند.
دعای شانزدهم: «وَ إِنَّمَا أُوَبِّخُ بِهَذَا نَفْسِی طَمَعاً فِی رَأْفَتِکَ الَّتِی بِهَا صَلَاحُ أَمْرِ الْمُذْنِبِینَ، وَ رَجَاءً لِرَحْمَتِکَ الَّتِی بِهَا فَکَاکُ رِقَابِ الْخَاطِئِینَ»
گرمارودی: «و تنها از این رو خود را سرزنش میکنم که به مهربانیت آزمندم- همان چیزی که سامان یافتنِ کار گنهکاران،
بدان بسته است -و امید به رحمتت دارم- همان چیزی که آزادی خطاکاران (از عذاب)، به آن وابسته است»
(موسویگرمارودی، 1388)
الهیقمشهای: «و تنها نفس خود را توبیخ و سرزنش میکنم به طمع در رأفت و عطوفت که اصلاح امر گناهکاران موقف بر آن رأفت است و به امید لطف و رحمتت که آزادی خطاکاران، بسته به آن رحمت است»
(الهیقمشهای، 1390)
واژۀ «رقاب» به معنای گردن است و کنایه از این است که وقتی شخص گناهی انجام میدهد از گردن او را به اسارت میگیرند و غل و زنجیر میکنند و «فکاک رقاب» یعنی باز کردن آن زنجیر و کنایه از آزادی است و همانطور که ملاحظه میشود هر دو مترجم «رقاب الخاطئین» را آزادی گناهکار معادلگذاری کردهاند.
در نمونههای ارائه شده، استعارۀ مفهومی از روابط حوزههای مفهومی سخن میگوید، نه از عبارات زبان. عبارات زبان صرفاً نقاط دسترسی یا سرنخ برای کشف استعارات مفهومی هستند. بنابراین، زبان راهی برای راز گشودن از آن چیزی است که در ذهن میگذرد. مترجمان نیز تا حدودی توانستهاند این مفاهیم را در زبان مقصد منتقل کنند.
4-2. استعارههای خاص
عوامل ایجاد استعارههای خلاقه، علاوه بر فضای اجتماعی و ضرورتهای فرهنگی، شامل ضرورتهای زبانی خود متن، دانش ما دربارۀ پدیدههای موجود در گفتمان، فضای فیزیکی و بافت متن میشود (کواسس[1]، 2010). اگرچه مترجم خود را مقیّد به متن مبدأ میداند، گاه بنا به اهداف دیگری که در ترجمه دنبال میکند و نیز تفاوتهای زبانی، فکری و فرهنگی برای انتقال معنا، استعارههای خاص را میآفریند.
صحیفۀ سجّادیه سرشار از امور معنوی و انتزاعی است. بنابراین، شیوۀ ترجمه این امور و چگونگی انتقال این مفاهیم برای مخاطب زبان مقصد درخور توجه است، چراکه برخی از این مفاهیم برای خواننده قابل درک نیست. در نظام معناشناسی شناختی، خواننده مفاهیم انتزاعی را به کمک مفاهیم عینی و ملموس درک میکند.
4-2-1. استعارههای خاص در ترجمۀ موسویگرمارودی
موسویگرمارودی در ترجمۀ صحیفۀ سجّادیه، استعارههای ویژهای را بهکار برده و معادلهای مفهومی ادبی خاصی را برای تصاویر استعاری در نظر گرفته که بر زیبایی ادبی متن ترجمه میافزاید. به عنوان مثال، در عبارت «مَعَادِنَ إحسَانِکَ» از اصطلاح «گنجینههای کَرَم» تعبیر کرده که به نسبت ترجمۀ الهیقمشهای که همان عبارت عربی را به شکل فارسی «معادن احسان» بیان داشته، ضمن رعایت ترویج زبان و ادب فارسی، تعبیر ادبی زیبایی را ارائه کرده است.
دعای چهل و پنجم: «وَ إِنَّ خَزَائِنَکَ لَا تَنْقُصُ بَلْ تَفِیضُ، وَ إِنَّ مَعَادِنَ إِحْسَانِکَ لَا تَفْنَى، وَ إِنَّ عَطَاءَکَ لَلْعَطَاءُ الْمُهَنَّا»
موسویگرمارودی: «ببخش و چندین برابر آن از فضل خود عطاء کن زیرا فضل تو، فروکش نمیکند و گنجینههای (کَرَمِ) تو کاستی نمیپذیرد»
(گرمارودی، 1388)
الهیقمشهای: «بلکه همواره در افزایش است، و معادن احسان تو دستخوش فنا نشود و بخشش تو چه بخششی گواراست»
(الهیقمشهای، 1390)
همچنانکه ملاحظه میشود، موسویگرمارودی احسان خداوند را به معدن تشبیه کرده که وسعت و بزرگی دارد. در حالی که الهیقمشهای اکثر عبارات را عیناً در ترجمۀ متن وارد میکند. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که موسویگرمارودی واژگان دقیق، کامل و لطیفی را برمیگزیند و معادلگذاری میکند.
در مثالی دیگر از دعای پنجم صحیفۀ سجّادیه امام سجاد (ع) دو ترکیب استعاری «حدَّ نوائب الزمانِ» و «مصائدِ الشیطانِ» را بهکار برده است که موسویگرمارودی با ترجمۀ «دشواری و سختیهای روزگار» و «دامچالههای اهریمن» در تلاش بوده تا به هر نحوی، مقیّد به زبان فارسی باشد. از همین رو، موسویموسویگرمارودی را میتوان جزء مترجمان متعهد به زبان فارسی دانست که با گرایشات باستانگرایی در ترجمه عمل میکند.
دعای پنجم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنَا حَدَّ نَوَائِبِ الزَّمَانِ، وَ شَرَّ مَصَائد الشَّیطَانِ، وَ مَرَارَةَ صَوْلَةِ السُّلْطَانِ»
موسویگرمارودی: «خداوندگارا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و ما را از دشواری و سختیهایِ روزگار و از شرِّ دامچالههای اهریمن و تلخیِ صولتِ فرمانروایان، بسنده باش!»
(موسویگرمارودی، 1388)
الهیقمشهای: «بار خدایا، درود بفرست بر محمّد و خاندانش و ما را از سطوت حوادث زمان و شر دامهای شیطان و تلخی قهر سلطان حفظ فرمای»
(الهیقمشهای،1390)
از آنجا که شیطان در پی فریب انسانهاست به دنبال فرصتی است تا آنها را در دام خود گرفتار کند. بنابراین، در اینجا شیطان به عنوان مشبّه به «صیّاد» تشبیه شده که وجهشبه در هر دو آنها «فریفتن» است. سپس مشبّهٌبه (صیّاد) حذف شده و به وسیلۀ یکی از لوازم آن؛ یعنی «مصائد» بدان اشاره شده است. همانطور که ملاحظه میشود در این نمونه به خوبی روشن است که در گفتمان مذهبی صحیفۀ سجّادیه از واژگان و مفاهیم حوزۀ شیطان و ابلیس برای صحبت و استدلال در مورد حیات معنوی انسان استفاده شده است.
موسویموسویگرمارودی با کاربست واژگانی چون اهریمن در مقابل شیطان، صولت در برابر قهر، دشواری و سختی در مقابل حوادث روزگار در تلاش برای استفاده از واژگان اصیل فارسی است. همچنان که در ترجمۀ فعل «اکتفاء» معادل «بسنده بودن» را قرار داده است.
4-2-2. استعارههای خاص در ترجمۀ الهیقمشهای
الهیقمشهای از مترجمان برجسته در متون دینی و به ویژه صحیفۀ سجّادیه است که در انتقال معنای استعارهها، گاه تعابیر خاصی را داراست.
سلامت و بیماری از مهمترین پدیدههای مرتبط با بدن است که انسان پیوسته آن را تجربه کرده است. در صحیفۀ سجّادیه نیز واژههای مربوط به حوزۀ مفهومی سلامت و بیماری بهکار رفته است. همچنانکه در فرازهایی، مواردی از حوزههای مفهومی مبدأ مرتبط با پوشش و لباس مشاهده شده است که میتوان از این حوزهها برای درک حوزههای مفهومی مقصد بهره برد.
دعای بیست و سوم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَلْبِسْنِی عَافِیتَکَ، وَ جَلِّلْنِی عَافِیتَکَ، وَ حَصِّنِّی بِعَافِیتِکَ، وَ أَکْرِمْنِی بِعَافِیتِکَ، وَ أَغْنِنِی بِعَافِیتِکَ، وَ تَصَدَّقْ عَلَی بِعَافِیتِکَ، وَ هَبْ لِی عَافِیتَکَ وَ أَفْرِشْنِی عَافِیتَکَ، وَ أَصْلِحْ لِی عَافِیتَکَ، وَ لَا تُفَرِّقْ بَینِی وَ بَینَ عَافِیتِکَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»
موسویگرمارودی: «بار خدایا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و بر من جامه تندرستیات را فراپوش و با آن مرا پوشش ده و بدان استوارم دار و با آن ارجمندم گردان و به وسیلۀ آن بینیازم کن و تندرستی را به من صدقه بخش! و آن را برای من به سامان آور و میان من و تندرستیات در این جهان و جهان واپسین، جدایی میفکن»
(موسویگرمارودی، 1388)
الهیقمشهای: «بار خدایا، درود بفرست بر محمّد و خاندان او و جامه عافیت خویش بر تن من بپوش و مرا در عافیت خود فروپوشان، و در حصار عافیت خود جای ده و به عافیت خود گرامی دار و به عافیت خود بینیاز فرمای. و عافیت خود به من بخش و عافیت خود به من ارزانی دار و عافیت خود برای من بگستران و عافیت خود، در خورِ من گردان و میان من و عافیت خود در دنیا و آخرت جدایی میفکن»
(الهیقمشهای، 1390)
در دعای بیست و سوم، تندرستی و عافیت به لباس تعبیر شده است؛ زیرا اثر تندرستی و عافیت بر انسان آشکار میشود و همانند لباس یا چتری، بیماری او را میپوشاند.
موسویموسویگرمارودی «اکرمنی بعافیتک» را «عافیت خود را برای من بگستران» معادلگذاری کرده؛ در حالی که الهیقمشهای «ارجمندم گردان» ترجمه کرده است. بنابراین، ترجمۀ موسویگرمارودی به سیاق نزدیکتر است، چراکه کرم را به معنای گستراندن نعمت دانسته است.
همانطور که مشاهده میشو،موسویگرمارودی نسبت به الهیقمشهای از واژگان فارسی قدیمی استفاده بیشتری میکند که با توجه به اذعان وی، نوعی آرکائیسم یا همان باستانگرایی نسبت به واژههاست که مترجم از لغات ترجمه شده فارسی اصیل بهره میبرد. همانند واژههای «آخرت/ پسین»، «عافیت/ تندرستی». از همین رو، بیشتر کلماتی که ریشۀ عربی دارند و در زبان فارسی کاربرد بسیاری دارد را کنار گذاشته است. اما الهیقمشهای بیشتر بر انتقال معنای رایج در میان عموم مردم عمل کرده و واژهها را بر آن اساس، گزینش کرده است.
اشراف موسویگرمارودی بر متون کهن فارسی، سبب شده تا بسیاری از واژگان قدیمی به ترجمه وی راه یابد، اما این امر سبب نشده تا زبان به سمت کهنگی سوق یافته و خوانندۀ امروزی نتواند با ترجمه ارتباط برقرار کند. ترجمۀ ادبی موسویگرمارودی تلفیقی از واژگان و عبارات کهن در کنار زبان معیار است. این یکی از ویژگیهای مثبت این ترجمه است که سبب میشود تا خواننده علاوه بر آشنایی با واژگان، مفاهیم را نیز دریابد. از دیگر ویژگیهای ترجمۀ موسویگرمارودی معادلیابی این مترجم است؛ معادلیابی، خود از فنون مترجم است، هر مترجمی نمیتواند در زبان خود، چنین ویژگی را رعایت کند. این امر نشان از توانایی و اشراف موسویگرمارودی بر ادب فارسی و عربی دارد.
موسویگرمارودی این نوع از باستانگرایی را در ترجمۀ خود مقرر کرده است. در ترجمۀ دعای بیست و سوم، واژههای «گنجینه» در مقابل «معادن»، «کرم» در مقابل «احسان» واژگانی است که با تفکّر به ریشه پارسی آن در نظر گرفته شده و این همان ویژگی باستانگرایی نسبت به گزینش الفاظ از سوی موسویگرمارودی است.
بحث و نتیجهگیری
دیدگاه کلاسیک با وجود تقسیم استعاره به انواع مختلف در نهایت استعاره را دارای یک کارکرد اصلی میداند که همان زیباسازی کلام و نوشتار است. براساس دیدگاه زبانشناسیشناختی، استعاره، گسترش یافته و تمام جنبههای نظریۀ سنتی به شیوههای منسجم به چالش کشیده شده است. قلمرو اصلی پژوهش حاضر، بررسی ترجمۀ استعارۀ مفهومی در صحیفۀ سجّادیه و روشن کردن ویژگی و کارکردهای آن در محدودۀ تعریف جدیدی است که جورج لیکاف و مارک جانسون ارائه دادهاند. از آنجا که صحیفۀ سجّادیه از عنصر زبان برای برقراری ارتباط با مخاطب استفاده میکند و بیشترین اموری که امام سجاد (ع) در پی سخن گفتن از آن است به فراماده و مسائل غیرحسی مرتبط میشود، از این رو، از نظام استعاره آن هم با تعریف استعارۀ مفهومی و شکل سازمان یافته آن در سطح گستردهای بهره برده است. مضامین دینی موجود در ادعیه مورد بررسی، علاوه بر مفاهیم حقیقی از مفاهیم انتزاعی ساخته شدهاند که به کمک سازوکارهای شناختی استعاره، تصویرسازی و طرحوارههای تصوری ساختارمند شده و درک آنها تسهیل میشود.
بررسی استعارههای صحیفۀ سجّادیه، بیانگر آن است که بین میزان کاربست استعاره و انتزاعی بودن موضوع، رابطهای مستقیم وجود دارد به طوری که هرجا موضوع انتزاعیتر است، استعارههای بیشتری بهکار رفته است. ترجمۀ موسویگرمارودی و الهیقمشهای از صحیفۀ سجّادیه هر دو ترجمۀ ادبی هستند. موسویگرمارودی سعی کرده تا در استعارههای خود از کلمات عربی موجود در ادعیه -که مخاطب فارسیزبان با آنها آشناست- کمتر استفاده کند و برای اکثر تعبیرات، معادل فارسی مناسب قرار دهد. همین ویژگی، انس با ترجمۀ موسویگرمارودی را سختتر میکند. اما الهیقمشهای چنین اصراری نداشته است. ترجمۀ الهیقمشهای روانتر و زودیابتر است.
هر دو مترجم سعی کردهاند در ترجمههای خود عناصر زیباشناختی و بار ادبی متن را در ترجمه استعاره، حفظ کنند. الهیقمشهای با ترجمهای سلیس و روان، همراه با صحّت و سلامت ترجمه و تأیید آن از سوی اهل فنّ، آن را در شمار ترجمههای قابل توجه قرار داده است، اما اساس کار موسویگرمارودی در ترجمۀ استعارهها، همان است که در ترجمۀ قرآن کریم بهکار برده؛ یعنی زبان معیار، همراه با اندکی باستانگرایی تا سایهای از قدمت متن به ترجمه منتقل شود و سرانجام، نزدیک کردن دو قطب زیبایی و وفاداری به یکدیگر.
[1]- Kövecses, Z.
[1]- Lakoff , j & Johnsen, M.
[2]- The Conceptual Theory of Metaphor
[3]- دعاهای بررسی شده در این پژوهش از نسخۀ صحیفۀ سجّادیه تصحیح الهیقمشهای (1390) است.