Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Semnan University, Semnan, Iran

2 Master of Arabic Translation, Semnan University, Semnan, Iran

Abstract

Analysis and investigation of translation quality have long been taken into consideration. Various methods have been proposed by theorists and linguists to critique the translation of texts from Arabic into Persian and vice versa. One of the methods presented in the field of translation criticism is Vinay and Darbelnet’s model. This article raises two questions: How is the translation of Adel Abdel Moneim Suleim evaluated based on the Vinay and Darbelnet model, and which of the components of Vinay and Darbelnet is most used in the translation? In this research, using a descriptive-analytical method, a part of Adel Abdel Moneim Suleim's Arabic translation of Jalal Al-Ahmad's School Principal novel is examined based on the Vinay and Darbelnet model, and the quality and method of interpretation of this novel are evaluated by the translator. The result shows that the translator paid more attention to the elements of the target language in translating the selected samples. Also, in some cases, the translator ignores the transmission of the message and content of the original language to the target language and relies on direct and lexical translation, which may be due to the translator's insufficient knowledge of some cultural components and the basic foundations of the source language.

Keywords

ناقدان ترجمه به طور کلی به دو دستۀ مبدأگرا و مقصدگرا تقسیم می‌شوند. مبدأگرایان برخلاف مقصدگرایان با اعتقاد سخت به مبحث تعادل و برابری صددرصدی، مترجم را ملزم به پدید آوردن متنی برابر و یا هر چه شبیه‌تر با متن مبدأ از جهت ساختار، محتوا و سبک کرده­اند، اما مقصدگرایان با رها کردن عناصر و مؤلفه‌های زبان مبدأ به دنبال انتقال پیام و ارائه یک ترجمۀ متناسب با عناصر و مؤلفه‌های زبان مقصد هستند.

از دهۀ 1950، رویکرد زبان­شناختی متفاوتی جهت تحلیل ترجمه ظهور کرد که فهرست یا دسته‌بندی­های مفصلی برای طبقه­بندی فرآیند ترجمه ارائه داده‌اند (ماندی[1]، 1389). دسته‌بندی وینه و داربلینه[2] درخصوص ترجمه، مربوط به دهۀ 50 قرن بیستم است که یک مدل کلاسیک بوده و تأثیر بسیار گسترده­ای داشته است (همان). با معرفی پهنه‌های نوین زبان‌شناسی در آغاز قرن بیستم میلادی، کم‌کم توصیف زبان‌های گوناگون بر پایۀ معیارهای علمی و بی‌طرفانه مورد توجه قرارگرفت و ترجمه‌پژوهان سعی کردند از یافته‌های مطالعات زبان­شناسی در ترجمه بهره گیرند.

نظریه­های ترجمه به گونۀ ویژه‌ای به ارزیابی رابطۀ دو سویه میان زبان‌ها می‌پردازد و به همین دلیل، شاخه­ای از زبان­شناسی تطبیقی به‌شمار می‌آید. از این منظر، تمایز مقایسۀ همزمانی و درون‌زبانی، اعتباری ندارد. تعادل ترجمه‌ای میان زبان‌ها یا لهجه‌هایی مشتمل بر «خویشاوند» یا «غیرخویشاوند» و با هر نوع رابطۀ متقابل زمانی، مکانی، اجتماعی و غیر از آن برقرار می‌شود و فرآیند ترجمه به انجام می‌رسد.

نظریۀ وینه و داربلینه درخصوص ترجمه بر پایۀ پژوهش‌های مقابله‌ای، نگارش شده است. وینه و داربلینه در کتاب خود از دیدگاهی توصیفی، تکنیک‌های گوناگون را که در اختیار مترجم است، معرفی کرده و نشان داده‌اند که واحد ترجمه، واژه نیست. در واقع به باور آن­ها، ترجمه فرآیندی پیچیده است که در انجام آن، مترجم ناخودآگاه تکنیک‌های گوناگونی به‌کار می‌گیرد. آن­ها به طور کلی دو روش مستقیم و غیرمستقیم برای ترجمه برمی‌شمارند که مشتمل بر سه تکنیک «قرض­گیری، گرته­برداری و ترجمۀ تحت­اللفظی» و دومی شامل چهار تکنیک «تغییر بیان، جابه‌جایی، تعادل و همانندسازی» است.

در این مقاله با استفاده از الگوی وینه و داربلینه به بررسی نمونه‌های انتخابی از بخشی از ترجمۀ عادل عبدالمنعم از رمان مدیر مدرسه اثر جلال آل‌احمد پرداخته شده است. دلیل انتخاب این رمان، ادبی بودن و شگردهای روایی و مفاهیم و بن‌مایه‌های آن است. همچنین این رمان به دلیل شناخت جایگاهی که جلال آل‌احمد در ادبیات داستانی عرب به دست آورده است، اهمیت ویژه‌ای دارد.

رمان مدیر مدرسه اثر جلال آل احمد توسط عادل عبدالمنعم سویلم، استادیار بخش زبان‌ها و ادبیات شرقی در دانشگاه عین الشمس قاهره در سال 2001 به زبان عربی ترجمه شده است. شخصیت اصلی این داستان فردی است که در آموزش‌وپرورش تمام شغل‌ها را کنار می‌زند و بعد از چند سال مربی‌گری، مدیریت مدرسه‌ای در روستا را به عهده می‌گیرد به خیال اینکه کمی از سنگینی بار مسئولیتش کاسته و دغدغه‌اش کمتر می‌شود.

از آنجا که بخش­های مختلف ترجمه از سطح کیفی یکسانی برخوردار بود به منظور حصول نتایج دقیق­تر به نقد و ارزیابی بخشی از ترجمه بسنده شده است تا به صورت مطلوب‌تری کار مورد ارزیابی قرار گیرد.

  1. پیشینۀ پژوهش

آهنگرنژاد (1396) در مقالۀ «بررسی تطبیقی ترجمه «أصداء السیرة الذاتیة» نجیب محفوظ (با تأکید بر نظریه وینه و داربلینه)» به نقد و بررسی بخشی از ترجمۀ کتاب نامبرده اثر نجیب محفوظ پرداخته و به برخی از لغزش‌های مترجم در ترجمۀ تعابیر و اصطلاحات اشاره دارد.

طاهری و دیگران (1397) در مقالۀ «واکاوی ترجمۀ گرمارودی از نامۀ امام علی(ع) به مالک‌اشتر بر پایۀ راهکارهای هفت‌گانه وینه و داربلینه» نامۀ حضرت علی (ع) به مالک اشتر را براساس روش وینه و داربلینه مورد بررسی قرار داده است و نتیجۀ آن نشان می‌دهد گرمارودی از بین روش‌های هفت‌گانه وینه وداربلینه از روش‌های ترجمۀ مستقیم کمتر بهره جسته است.

نیازی و دیگران (1398) در مقالۀ «واکاوی بخشی از ترجمۀ رمان «الشحاذ» براساس الگوی نظری وینه و داربلینه» با در نظر گرفتن تکنیک‌های مطرح شده در روش وینه و داربلینه به استخراج نمونه‌های تطبیقی از ترجمۀ کتاب «الشحاذ» نجیب محفوظ که توسط دهقانی با نام «گدا» ترجمه شده است، پرداخته‌اند تا در نهایت جمع­بندی‌ای از تکنیک‌های به‌کار گرفته شده در این ترجمه را ارائه دهند.

حیدری (1398) در مقالۀ «تغییر بیان و فاخرگویی در ترجمه از فارسی به عربی براساس نظریة وینه و داربلینه» به بررسی روش تغییر بیان در ترجمۀ فارسی به عربی براساس الگوی وینه و داربلینه پرداخته است و به ضرورت پایبندی به ساختارهای زبان مبدأ و انتقال پیام در متن مقصد توسط مترجم اشاره دارد.

شهبازی و پارسایی‌پور (1399) در مقالۀ «بررسی تعریب داستان «شاه و کنیزک» مثنوی با تکیه بر الگوی وینه و داربلینه (موردپژوهی: مقایسۀ ترجمۀ منظوم هاشمی و جواهری)»  داستان «شاه و کنیزک» را با تکیه بر هفت راهبرد ترجمۀ وینه» و داربلینه مورد ارزیابی قرار داده است و نتایج آن نشان می‌دهد که تعریب جواهری به دلیل بهره­گیری پربسامد از الگوهای ترجمۀ مستقیم و به طور ویژه ترجمۀ لغوی به متن مبدأ نزدیک­تر است.

با توجه به اینکه تاکنون تعداد بسیار کمی از رمان‌ها و داستان­های فارسی ترجمه شده به زبان عربی براساس الگوی وینه و داربلینه مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته ‌است؛ بنابراین، نگارش این مقاله با انتخاب ترجمۀ عربی از رمان «مدیر مدرسه» و با بهره­گیری از الگوی بیان شده، بیانگر اهمیت به‌کارگیری انواع مدل‌ها و روش‌های ترجمه خصوصاً مدل وینه و داربلینه است.

  1. پرسش­ها و فرضیه­های پژوهش

پژوهش حاضر به دنبال دستیابی به پاسخ برای دو پرسش زیر است:

- براساس مدل وینه و داربلینه ترجمۀ عادل عبدالمنعم سویلم چگونه ارزیابی می‌شود؟

- کدام‌یک از هفت مؤلفه وینه و داربلینه در ترجمه مورد مطالعه بیشتر کاربرد دارد؟

در راستای دو پرسش بیان شده، دو فرضیه نیز مطرح شده است که عبارتند از:

- به نظر می­رسد ترجمۀ مدنظر بیشتر با ذوق و رویکرد شخصی مترجم به انجام رسیده است که این امر نیازمند بررسی بیشتر براساس مدل مورد مطالعه در این مقاله است.

- از ظاهر ترجمه چنین برمی­آید که روش‌هایی چون قرض­گیری بیشتر در این ترجمه استفاده شده است.

 

 

  1. ضرورت و اهمیت پژوهش

با توجه به اهمیت نقد ترجمه و نیاز مترجمان و ادیبان در این جستار تلاش شده تا با استفاده از الگوی ارزیابی وینه و داربلینه بخشی از تعریب عادل عبدالمنعم از رمان مدیر مدرسه بررسی و تحلیل و میزان تأثیر به‌کارگیری این عناصر و مؤلفه‌ها در انتقال پیام و محتوای متن اصلی به متن مقصد مورد ارزیابی قرار گیرد. چنین موضوعی می‌تواند مترجمان را با الگوها و مدل‌های ترجمه آشنا کرده و زمینۀ ارائه ترجمه‌های مناسب را فراهم کند. نمونه‌های انتخابی از متن ترجمۀ عربی عادل عبدالمنعم سویلم از رمان مدیر مدرسه به دلیل دارا بودن قابلیت بررسی و تطبیق مؤلفه‌های ترجمه وینه و داربلینه روی آن­ها و نیز چالش برانگیز بودن، برگزیده شده‌اند.

در این جستار با به‌کارگیری روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از شیوۀ آمارگیری، بخشی از ترجمۀ بیان شده از رمان مدیر مدرسه مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد. بدین صورت که ابتدا مثال‌های انتخاب شده از ترجمه با عناصر و مؤلفه‌های وینه و داربلینه مطابقت داده شده، سپس کیفیت آن­ها مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و در پایان میزان به‌کارگیری این عناصر در ترجمه،آمارگیری و به صورت نمودار نشان داده می‌شود.

  1. معرفی رمان مدیر مدرسه و ترجمۀ عربی آن

 جلال آل‌احمد، نویسنده و مترجم معروف و شهیر ایرانی، رمان مدیر مدرسه را با نثری ساده و عامیانه به عنوان اولین رمان صاحب سبک خود نگاشت. این رمان که حاصل تجربۀ‌ شخصی جلال آل‌احمد در سال‌ها تدریس او به عنوان معلم است، بازگوکنندۀ فضای آموزشی کشورمان در زمان نویسنده است. مدیر مدرسه، نمایندۀ معلمان و مدیران و فرهنگیانی است که سال‌ها با زحمت و کوشش فراوان، سعی در آموزش سواد و علم به شاگردان بهت زدۀ کلاس‌شان دارند. آل‌احمد این کتاب را که به عنوان اولین رمان صاحب سبک و متفاوت خود به رشتۀ تحریر درآورده به شکلی متفاوت‌تر از سایر نوشته‌هایش به بررسی نابسامانی‌ها و ناشنیده‌های محیط آموزشی کشور می‌پردازد. در واقع آل‌احمد همچون یک جراح زبردست و آگاه، دست بر نقطۀ جراحت فضای حاکم بر محیط آموزشی می‌نهد و سعی دارد آن­ را درمان کند. مدیر مدرسه نه تنها حرف دل بسیاری از فرهنگیان جامعه است، بلکه نشان‌دهندۀ بسیاری از کمبودها و کاستی‌هایی است که سال‌ها گریبان­گیر معلمان و دانش‌آموزان بوده است. این رمان در سال 2001 توسط عادل عبدالمنعم سویلم، استادیار بخش زبان‌ها و ادبیات شرقی در دانشگاه عین الشمس قاهره به زبان عربی ترجمه شده است.

  1. مدل ارزیابی وینه و داربلینه در ترجمه

وینه و داربلینه تحلیل سبک شناختی تطبیقی میان زبان فرانسه و زبان انگلیسی را انجام دادند. آن­ها متون را در دو زبان بررسی کرده و به تفاوت میان زبان­ها توجه کرده، راهبردهای متفاوت ترجمه و روندها را شناسایی کردند. کتاب سبک‌شناسی تطبیقی فرانسه و انگلیسی آن­ها (1958) صرفاً براساس زبان فرانسه و انگلیسی است با این حال تأثیر آن بسیار گسترده­تر بوده است (ماندی، 1389). وینه و داربلینه با کاربرد بسیار قرض­گیری، گرته‌برداری، جابه‌جایی، تعادل و تغییر بیان و همچنین براساس ساختار زبان فرانسوی، روش‌های ترجمه خود را بنا نهادند. آن­ها در نظریۀ خود از پایان‌نامۀ جورج پانتون[3] که در سال 1954 نوشته شده، استفاده می‌کنند. در آن پایان نامه، جابه‌جایی یکی از اصول مهم در ترجمه به حساب می‌آید. این دو به روشنی بیان می‌کنند که اصطلاح تغییر بیان را از پژوهشگری به نام پانتون گرفته‌اند. بنابراین، آن­ها زبان‌شناسانی هستند که به دلیل برنامه‌های کاربردی خود و ضرورت آموزش مترجمان و توسعۀ مطالعات ترجمه به دقت زبان‌ها را مورد بررسی قرار دادند (نیازی و دیگران، 1398).

دو راهبرد کلی ترجمۀ تعیین شده توسط وینه و داربلینه عبارت است از ترجمۀ مستقیم و ترجمه غیرمستقیم، که به تقسیم‌بندی تحت‌اللفظی در مقابل آزاد برمی‌گردد. استفاده از روش‌های متناسب با ترکیب عناصر زبان مبدأ را ترجمۀ مستقیم و استفاده از روش‌های متناسب با عناصر یا فرهنگ زبان مقصد را ترجمۀ غیرمستقیم می‌گویند (همان). اگر ترجمه به زبان مبدأ نزدیک باشد، مترجم الگوی زبان مقصد را رها کرده و برعکس؛ یعنی اگر در ترجمه معیارهای ضمنی (غیرمستقیم) مورد استفاده قرار گیرد در این صورت ترجمه به زبان مقصد نزدیک شده است. در مقایسه دو تکنیک مستقیم و غیرمستقیم، وینه و داربلینه بر روش‌های ترجمۀ مستقیم مانند ترجمۀ لغوی بسیار تأکید دارند و راهکار آن ­را ترجیح می‌دهند (شهبازی و پارسایی پور، 1399).

ترجمه از نظر وینه و داربلینه به صورت هفت مؤلفه «قرض گرفتن، گرته‌برداری، ترجمۀ تحت‌اللفظی، تغییر مقوله، تغییر معنایی، معادل­یابی و تطبیق» تعریف می‌شود (ماندی، 1389). هر کدام از این مؤلفه­های تعریف خاص خود را دارد که در ادامه بیان می‌شود.

5-1. قرض گرفتن[4]

قرض گرفتن یا وام­گیری واژگانی یکی از ابزارهای مورد استفاده در ترجمه است. از نگاه وینه و داربلینه این تکنیک ساده­ترین روش‌های ترجمه است که اغلب از انگیزۀ نیاز سرچشمه یافته و ارتباط برون‌زبانی را پدیدار می­سازد و موجبات غنای زبان می‌شود. این فرآیند، زمانی روی می‌دهد که یک واژه یا اصطلاح عیناً و بی‌هیچ تغییری از زبان مبدأ به زبان مقصد ترجمه و با الفبای زبان مقصد نگاشته شود (شهبازی و پارسایی‌پور، 1399). در اصطلاح زبانی از این پدیده اغلب با عنوان واژگان دخیل یاد می‌شود که پس از مدتی این واژگان در فهرست صحیح یا عامیانه بیان می‌شود. بنابراین، هنگامی که زبان مبدأ در قالب واژه یا گروه واژگانی، واقعیت مادی یا انتزاعی را ارائه می‌کند در زبان مقصد وجود ندارد و چشم‌پوشی از آن روشی مناسب در ترجمه است که نتیجه به صورت وام‌گیری درمی‌آید. البته شرط آن است که استعمال واژۀ مزبور در زبان مقصد تعمیم یابد (نیازی و قاسمی‌اصل، 1397).

قرض­گیری معمولاً در دو وضعیت به‌کار می‌رود: 1- در زبان مقصد، معادلی برای اشاره به شیء یا مفهوم مبدأ وجود ندارد؛ مانند قبله، حج، تیمم و 2- در زبان مقصد، معادلی نزدیک وجود دارد، اما مترجم مایل است رنگ و بوی خارجی به ترجمه خود بدهد. مانند: 1- وضو[5] و 2- خمس[6].

دلایل عمدۀ قرض­گیری، ورود پدیدهای صنعتی و روابط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، ورود افراد تحصیلکرده از خارج، عوامل جغرافیای و تابوها و برخوردهای نظامی است (عزیز محمدی، 1382).

بررسی روش قرض­گیری در نمونه‌های انتخابی از تعریب رمان مدیر مدرسه:

 

 

آل‌احمد (1384): «من از این لیسانسه‌های پر افاده نمی‌خواهم»

عبدالمنعم (2001): «فأنا لا أرى فائدةً تُذکَرُ فی هولاءِ الحاصلینَ علَى اللِّسیانسِ»

آل‌احمد (1384): «صورت استخوانی و ریش از ته تراشیده و یقه بلند آهار»

عبدالمنعم (2001): «ذواجةٌ منحوتةٌ و ذقنٌ حلیقٌ بشکلٍ جیّدٍ و یاقةُ قمیصٍ عالیةٌ منشاةٌ»

آل‌احمد (1384): «جاکت و کروات زرد و پهن داشت»

عبدالمنعم (2001): «یرتدی جاکتَ ورابطةَ عنقٍ صفراءَ عریضةً»

گاهی یک واژه به دلایل مختلف از زبانی به زبان دیگر وارد شده و مورد استفاده قرار می‌گیرد. این رویکرد باید تا زمانی باشد که برای آن واژه در زبان مقصد معادل و برابرنهادی مناسب و معین وجود نداشته باشد. چنانچه در نمونه‌های ارائه شده ملاحظه می‌شود، عادل عبدالمنعم سویلم واژگانی چون «لیسانس، یقه و جاکت» را با رویکرد قرض­گیری به زبان عربی ترجمه کرده است. مترجم با وارد کردن عین این واژگان از زبان مبدأ به زبان مقصد (زبان عربی) نسبت به بافت فرهنگی زبان مبدأ پایبند بوده است.

گاهی مواقع قرض­گیری معادل برخی واژگان در دو زبان مرسوم بوده و استفاده از آن کاربرد دارد. بدین صورت اگر ترجمۀ فارسی این نمونه‌ها از عربی به فارسی مورد بررسی قرار می‌گرفت عین همان واژگان در زبان فارسی نیز قرض­گیری می‌شد. این دیدگاه تا زمانی است که نتوان برای واژۀ مدنظر در زبان مقصد برابرنهاد تعریف شده انتخاب کرد. بنابراین، به‌کارگیری روش قرض­گیری با توجه به عناصر و مؤلفه‌های فرهنگی هر دو زبان می‌تواند به عنوان مسیر ارتباطی میان متن مقصد با متن مبدأ باشد. اما گاهی مترجم فارسی یا عرب‌زبان می‌تواند این مسیر ارتباطی را درهم شکسته به جای افتادن در ورطه قرض‌گیری از عربی‌نویسی یا سره‌نویسی استفاده کند (اسماعیلی‌طاهری و دیگران، 1396).

عادل عبدالمعنم می‌توانست برای واژگانی نظیر لیسانس، یقه و جاکت به ترتیب از سه واژۀ «شهادة الإجازة و یاقة وسترۀ» در ترجمۀ خود استفاده کند تا کمتر دچار قرض­گرفتگی شود (معروف، 1385). بنابراین، می‌توان گفت در نمونه‌های بیان شده، استفاده از روش قرض­گیری مناسب نیست، چراکه برای هر کدام از واژگان دخیل از زبان مبدأ به زبان مقصد برابرنهاد و جایگزینی وجود دارد که می‌تواند مترجم را از به‌کارگیری قرض­گیری در ترجمه بی­نیاز کرده و ترجمۀ وی را به یک ترجمۀ روان و شیوا تبدیل کند. قرض­گیری‌های انجام شده از سوی مترجم به دلیل اشتراکات زبانی رایج میان دو زبان فارسی و عربی صورت پذیرفته است.

گاهی مترجم ناگزیر است در ترجمۀ خود از روش قرض­گیری استفاده کند که این موضوع به ترجمۀ او از لحاظ معنایی لطمه نمی‌زند، چراکه واژگان قرض گرفته شده از یک زبان با زبان دیگر در بسیاری از مواقع اشتراک دارند (اسماعیلی‌طاهری و دیگران، 1396)، اما بهتر است مترجم هنگام ترجمۀ یک متن چه به زبان فارسی چه به زبان عربی از نهایت ظرفیت آن واژه و معادل‌هایی که برای آن وجود دارد، استفاده کند تا ترجمه‌اش دلنشین و زیبا به نظر آید.

5- 2. گرته­برداری[7]

 گرته­برداری بخش دیگری است که در الگوی وینه و داربلینه در دو گروه واژگانی و ساختاری ارزیابی می‌شود. گرته­برداری عبارت است از ترجمۀ اجزا یا واژه‌هایی که یک ترکیب یا اصطلاح یا حتی جمله‌ای را در زبان بیگانه تشکیل می‌دهند؛ مانند: «او به مذهب امام مالک می‌رفت» که ترجمۀ جزء به جزء این عبارت عربی به صورت «کان یذهب مذهب الإمام مالک» است (نیازی و دیگران، 1398). در این ترجمه، گفته یا ساخت زبان مبدأ با ترجمۀ تحت‌اللفظی منتقل می‌شود.

نوعی دیگر از گرته­برداری وجود دارد که در آن عبارت بیگانه با حفظ ترتیب اجزای خود وارد زبان وام‌گیرنده می‌شود و به صورت لفظ به لفظ ترجمه می‌شود. آذرنوش بر این باور است «که گرته­برداری از قرن پنجم هجری مابین مترجم‌ها و نویسنده‌های ایران بسیار رواج یافت. این در حالی است هر چه جلوتر می‌رویم تعداد گرته‌ها بیشتر می‌شود» (آذرنوش، 1388).

پدیده گرته­برداری در واقع حد واسط ابداع و وام­گیری زبانی است که در آن اجزای متشکل یک ترکیب جدا از اجزای ترکیب خارجی ترجمه شده و در کنار یکدیگر قرار می‌گیرد. برای نمونه واژۀ «شست‌وشوی مغزی» ترجمۀ عینی «Brain Washing» انگلیسی است (نجفی، 1381).   

تفاوت گرته­برداری با قرض­گیری در شکل و ساختار زبان مبدأ و مقصد است؛ واژگان و عبارات در قرض­گیری شبیه یکدیگر است، اما در گرته­برداری این­گونه نیست. می­توان صدها پاره گفته و ترکیب فارسی را یافت که از ترکیب واژه‌های عربی گرته­برداری شده‌اند. احتمال دارد، ترکیب‌های «ای کاش، وگرنه، بنابراین، شکایت برداشتن و موارد مشابه» به ترتیب از پاره گفته‌های عربی «یا لَیتَ، وإلاّ، بناءً على هذا، رفعُ الشّکوى» تقلید شده باشد. به باور وینه و داربلینه هم قرض­گیری و هم گرته­برداری اغلب به صورت کامل در زبان مقصد تلفیق می‌شوند هرچند گاهی با برخی تغییرات معنایی روبه‌رو هستند که این امر می‌تواند آن­ها را به واژه‌های هم­ریشه غیرواقعی تبدیل کند (نیازی و دیگران، 1398)؛ مانند: 1- آسمان خراش: Sky Scraper و 2- هنر برای هنر: Art For Art.

در این بخش عنصر گرته­برداری در عبارات و واژگان انتخابی از ترجمۀ عادل عبدالمنعم مورد ارزیابی 

قرار می‌گیرند:

آل‌احمد (1384): «ناظم جوان رشیدی بودکه با صدای بلند حرف می‌زد»

عبدالمنعم (2001):  «کان سکرتیرُ المدرسةِ شاباً یافعاً یتحدّثُ بصوتٍ عالٍ»

آل‌احمد (1384): «قرار شد من سر صف نطقی بکنم»

عبدالمنعم (2001):  «وَأخبَرنی أنّه مِن الأفضلِ أَن أُلقِی کلمةً أمامَ الطّابورِ»

آل‌احمد (1384):  «جوانکی بود برپانتین زده با شلوار پاچه تنگ»

عبدالمنعم (2001):  «کان شاباً یصفِّفُ شعرَهُ بالکریمِ یَرتدِی بنطالاً ضیقَ الأرجُلِ»

یکی از روش‌های گرته­برداری آن است که در آن، عبارت یا واژۀ بیگانه با حفظ ترتیب اجزای خود وارد زبان وام‌گیرنده می‌شود و به صورت لفظ به لفظ ترجمه می‌شود. وینه و داربلینه گرته‌برداری و وام‌گیری را نوعی از هم‌ریشه‌های کاذب می‌دانند که تنها تفاوت این دو روش در انتقال ساختار زبان مبدأ است که تنها در روش گرته­برداری رخ می‌دهد (وینه و داربلینه، 1995).

در مثال‌های اخیر، مترجم برای برگردان واژگان فارسی «ناظم مدرسه، صف و شلوار» از برابر نهاد و معادلی برگرفته از بیگانه، گرته­برداری کرده است؛ به این صورت که واژه «سکرتیر» یک واژه انگلیسی به معنای منشی، مدیر، ناظم و... است که به عنوان معادل برای ناظم مدرسه در ترجمۀ عادل عبدالمنعم استفاده شده است. واژه «طابور» نیز یک واژۀ ترکی است که از این زبان وارد زبان عربی شده و مترجم برای ترجمۀ واژه صف از کلمۀ «طابور» در زبان مقصد گرته­برداری کرده است. واژه «بنطال» یا «بنطلون» نیز یک واژۀ ایتالیایی است که عرب­ها آن­را از زبان انگلیسی نقل کرده و سپس وارد این زبان شده است. به عبارت دیگر، می‌توان گفت عادل عبدالمعنم برای ترجمۀ واژه شلوار در زبان عربی از واژۀ «بنطال» گرته‌برداری کرده است. مترجم می‌توانست از واژگانی که در زبان مقصد برابرنهاد‌های عربی دارند، استفاده کند؛ مانند: «ناظم المدرسة و الصف» (غفرانی و شیرازی، 1389). استفاده از برابرنهاد «السلوار» برای واژۀ شلوار در فارسی موجب قرض­گرفتگی می­شد که بهره­گیری مترجم از دیگر واژۀ غیرعربی؛ یعنی «بنطال» همان رویه را متبلور می‌سازد. این واژگان، واژگان وام گرفته شده نیز محسوب می‌شوند با این تفاوت که ساختار ظاهری آن­ها با ساختار ظاهری واژگان زبان مبدأ متفاوت است و شبیه یکدیگر نیستند (نیازی و دیگران، 1398)؛ یعنی در روش قرض­گیری واژگان هر دو زبان از لحاظ شکلی و ساختاری شبیه یک­دیگر بوده و تنها ممکن است از لحاظ آهنگ کلام با هم تفاوت داشته باشند. چناچه ملاحظه می‌شود مترجم از ساختار دستوری و مؤلفه‌های واژگانی زبان مقصد چشم‌پوشی کرده است و از ترکیب‌های بیگانه در ترجمۀ خود استفاده کرده است.

از نگاه وینه و داربلینه، هر دو روش قرض­گیری و گرته­برداری با گذر زمان اغلب در زبان مقصد ادغام شده و به بخشی از عناصر مرسوم آن تبدیل می‌شود. گاه هر دو پدیده با تغییرات معنایی در زبان مقصد روبه‌رو می­شود که می‌تواند آن ­را به واژه­های هم­ریشه کاذب بدل کند (ماندی، 1394).

5-3. ترجمۀ لفظ به لفظ[1]

یکی دیگر از روش‌های وینه و داربلینه، ترجمۀ لفظ به لفظ یا ترجمۀ لغوی است. در این روش اجزای متن اصلی به لحاظ نحوی و معنایی عیناً در زبان مقصد تکرار می‌شوند. در این قسمت کار با ترجمۀ لفظ به لفظ آغاز می‌شود؛ هرچند بنا به مقتضیات و ساخت ترکیبی زبان مقصد نوعی تعادل صوری میان اجزا دیده می‌شود (شهبازی و پارسایی­پور، 1399). به اعتقاد وینه و داربلینه این‌گونه از ترجمه از برترین شیوه‌های ترجمه است و تا زمانی که نتیجه‌ای رضایت‌بخش به همراه داشته باشد، می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد، اما آن­گاه که شیوۀ لغوی به پیامی بی‌معنا یا نامناسب از نظر ساختاری منجر شود، پرهیز از آن ضروری است. این مسأله به طور خاص در زمینۀ ترجمۀ صنایع بلاغی دیده می‌شود و با وجود گذشت چند دهه از ترجمه‌های مثنوی، کماکان ترجمۀ تحت‌اللفظی از پرطرفدارترین روش­ها در میان مترجمان بوده است (همان).

در ترجمۀ تحت‌اللفظی باید پایۀ الزمات ساختی، فرازبانی و معنا حفظ شود. در این صورت استفاده از آن مانعی ندارد. مترجم می‌تواند ترجمۀ تحت‌اللفظی را با توجه به دلایل دستوری، نحوی یا کاربرد شناختی، غیرقابل پذیرش بداند. در ترجمۀ تحت‌اللفظی نیز مترجم واژه‌ها را با یکدیگر جایگزین می‌کند، اما نتیجه کار به خاطر ساختارهای متفاوت دو زبان مبدأ و مقصد ممکن است معنایی متفاوت با زبان اصلی را در زبان مقصد به وجود آورد (معصوم و همکاران، 1389).

وینه و داربلینه معتقدند «ترجمه بین دو زبان هم‌خانواده و هم‌فرهنگ بسیار کاربرد دارد و آن را در ارائۀ ترجمۀ مناسب می‌دانند، مگر موقعیت‌هایی که ترجمۀ لفظ به لفظ معنای دیگر به دست دهد و یا اینکه معنایی نداشته باشد و به دلایل ساختاری ناممکن باشد و با سطح زبان مقصد متفاوت باشد» (وینه و داربلینه، 1995).

باتوجه به اینکه زبان‌های شرقی و غربی مانند عربی و انگلیسی اغلب هم‌خانواده و هم‌فرهنگ نیستند، احتمال دارد به‌کارگیری این تکنیک در موردآن­ها به نتایج قابل قبولی منتج نشود (نیازی و دیگران، 1398). برای نمونه:

- Let's Suppose That You are in Position of a Parent.

- اجازه بدهید فرض کنیم که شما در موقعیت یک پدر یا مادر هستید (به جای فرض کنید که شما پدر یا مادر هستید/ خودتان را جای پدر یا مادر بگذارید) (همان).

آل احمد (1384): «دیدم دارم خر می­شوم»

عبدالمنعم (2001): «رأیتُ فی نفسی أوشَکتُ أَن أتَحوَّلَ إلى حِمارٍ»

آل احمد (1384): «به خیر گذشت»

عبدالمنعم (2001):«مرَّ الموقفُ بخَیرٍ وَسَلامٍ»

آل احمد (1384): «او دندان‌های مرا شمرده بود»

عبدالمنعم (2001): «فقد أَحصَى أَسنانِی بِالفِعلِ»

ترجمۀ تحت­اللفظی تا زمانی کاربرد دارد که به بافت و معنای متن مبدأ آسیب وارد نکند. در بسیاری از موارد، تعابیر اصطلاحی را باید با توجه به در نظر گرفتن عناصر فرهنگی و چارچوب­های زبانی تعیین شده زبان مبدأ و مقصد ترجمه کرد. ترجمۀ تحت‌اللفظی برخلاف وام­گیری در سطح جمله و ترکیب رخ می­دهد به صورتی که اگر ترجمۀ تحت­اللفظی ارائه شده با فرهنگ و معیارهای زبان مقصد برابر و نزدیک باشد به عنوان یک تکنیک مثبت مورد استفاده قرار می­گیرد، اما اگر این نوع ترجمه در انتقال معنا و پیام از زبان مبدأ به زبان مقصد خلل ایجاد کند و یا با چارچوب­ها و عناصر فرهنگ زبانی دو زبان مغایر باشد به‌کارگیری آن باعث برهم خوردن انسجام ترجمه و از بین رفتن معنا و مفهوم موردنظر می‌شود. چنان­چه ملاحظه می‌شود، مترجم واژگان و تعابیر اصطلاحی موجود در زبان فارسی را به صورت تحت­اللفظی به زبان عربی انتقال داده است و نسبت به معنای ضمنی و عناصر فرهنگی زبان مبدأ پایبند نبوده است. مترجم برای ترجمۀ واژگان و تعابیر اصطلاحی باید به دستور زبان، واژگان، معانی گوناگون آن­ها، ریزه­کاری­های زبان، اصطلاحات، فرهنگ، آداب و رسوم و اوضاع جغرافیایی، اجتماعی و به ویژه ادبیات، تاریخ و روحیات مردم زبان مبدأ آشنا باشد (مجیدی و قشلاقی، 1391).

برای هرکدام از واژگان و تعابیر اصطلاحی موجود در نمونه‌های فوق برابرنهاد و معادل‌های مناسب و معینی وجود دارد که مترجم بدون در نظر گرفتن مؤلفه‌های زبانی و ساختاری در هر دو زبان، اقدام به ترجمه آن­ها به صورت تحت­اللفظی کرده است. در مثال نخست عبارت اصطلاحی «خر شدن» در زبان فارسی کنایه از گول خوردن است که این معادل آن به زبان عربی صحیح نیست؛ چراکه عرب­زبان نمی‌تواند پیام و معنای درست را از متن اصلی برداشت کند. معادل مناسب برای عبارت اصطلاحی «خر شدن» در زبان عربی «لا تکن بسیطاً أو حصیفاً» است» (نجفی و میراحمدی، 1395). مترجم واژه «دیدم» را نیز که در این عبارت معنای ثانوی یعنی «احساس کردن» دارد به صورت لفظی و دیدن بصری ترجمه کرده است. به طور کلی برابرنهاد و معادل مناسب برای عبارت اصطلاحی بیان شده در زبان مقصد «شَعَرتُ بأنّی صِرتُ حصیفاً (بسیطا)» است. در دومین مثال، مترجم تلاش کرده  تا عبارت «به خیر گذشتن» را به صورتی ترجمه کند که هم به زبان مبدأ نزدیک باشد و هم به زبان مقصد، چراکه این عبارت در زبان مقصد «به صورت مَرَّ بِخَیرٍ أَو مَرَّ بِسَلامٍ» (همان) کاربرد داشته و در انتقال پیام و معنای آن  در زبان مقصد خللی وارد نمی‌شود. در مثال سوم، اصطلاح دندان کسی را شمردن در زبان فارسی به معنای دست کسی را خواندن یا کسی را به خوبی شناختن است که معادل آن در زبان عربی «عَرفَهُ کمالَ المَعرِفَةِ أَو فَهمَ ما فِی خَلدِهِ» است (همان). اما مترجم این اصطلاح را به صورت لفظی در زبان مقصد ترجمه کرده است بدون اینکه به معنای آن در زبان مبدأ از لحاظ فرهنگی و زبانی توجه داشته باشد.

ترجمه‌های لفظی ارائه شده از سوی مترجم برای نمونه‌های ارائه شده باعث عدم انتقال معنای اصلی از زبان مبدأ به زبان مقصد شده است، چراکه ترجمۀ لفظی از واژگان و تعابیر اصطلاحی باعث انتقال پیامی بی­معنا و نامناسب می‌شود و مترجم باید در ترجمۀ واژگان و تعابیر اصطلاحی از برابر نهادی استفاده کند که با چارچوب‌های زبانی و مؤلفه‌های فرهنگی زبان مبدأ برابر باشد تا بتواند معنای آن­را به درستی انتقال دهد. به عبارت دیگر، مترجم هم باید به ساختارهای زبان مبدأ و مقصد تسلط داشته باشد و هم در جایگزین ساختن معادل‌های متناظر برای آن­ها ارزش و نقش ارتباطی آن­ها را مدنظر قرار دهد؛ زیرا اگر چنین کاری انجام نشود، باعث می‌شود متن ترجمه به اصطلاح بوی زبان مبدأ داشته باشد (مجیدی و قشلاقی، 1391).

با توجه به معادل‌های لفظی و نادرست مترجم برای دو اصطلاح «رأیتُ نفسی أن أتحوّلَ إلی حمارٍ و أحصی أسنانه» معنای کاربردی و اصلی این دو اصطلاح در زبان مقصد دریافت نمی‌شود، چراکه مترجم در انتقال محتوا و لایه‌های معنایی این دو اصطلاح ناموفق بوده است و این امر به دلیل استفاده از روش ترجمۀ تحت­اللفظی است و عدم توجه به نقش‌های ارتباطی دو زبان باعث برهم خوردن شیوایی و رسایی کلام شده است.

5-4. تغییر مقوله (جابه‌جایی)[2]

 در الگوی وینه و داربلینه، سه مؤلفۀ ترجمۀ مستقیم که به آن­ها اشاره شد، پاسخگوی ارزیابی کامل ترجمه نیست. از این جهت، ترجمه درسطح بالاتری؛ یعنی مؤلفه‌های ترجمه غیرمستقیم مورد بررسی قرار می‌گیرد. فرآیند تغییر مقوله یا جابه‌جایی یا تغییر صورت به معنای تغییر عناصر متن مبدأ در متن مقصد است (شهبازی و پارسایی‌پور، 1399). جابه‌جایی می‌تواند اجباری و یا اختیاری باشد. مترجم باید براساس اینکه مفهوم جمله چگونه بهتر منتقل می‌شود، تصمیم بگیرد که آیا در بخشی از جمله جابه‌جایی صورت دهد یا این­که اجازه دهد نکته‌های سبکی دقیق و ظریف ویژه دست نخورده باقی بماند.

وینه و داربلینه جا‌به‌جایی را احتمالاً به عنوان متداول­ترین تغییر ساختاری انجام گرفته توسط مترجمان در نظر می‌گیرند (ماندی، 1389). برای نمونه می‌توان به مثال زیر اشاره کرد:

- In the Absence of Definite Information.

- در مواردی که اطلاعات قطعی در اختیار ندارید یا در غیاب اطلاعات قطعی.

واژه‌ای که در زبان مبدأ زیر آن خط کشیده شده در  هر دو ترجمه به صورت جمع ترجمه شده است، اما در ترجمه نخست، جمله به صورت مفرد و در ترجمۀ دوم همان شکل مبدأ حفظ شده است.

آل احمد (1384): «آرام و مثلا خالی از عصبانیت گفت»

عبدالمنعم (2001): «قالَ فی هُدوءٍ لایَخلُو مِن عَصَبِیَةٍ»

آل احمد (1384): «نشانی مدرسه را دستم دادند که بروم وارسی»

عبدالمنعم (2001): «أَعطَتنِی عُنوانَ إحدَى المَدارِسِ کَی أذهبَ إِلَیها وَأُعایِنُها»

آل احمد (1384): «با شاگردهای درشت روی هم ریخته بود»

عبدالمنعم (2001): «کانَ علَی اتِّفاقٍ ِضمنِیٍّ مَعَ کِبارِ التَّلامیذِ»

جابه‌جایی همان تغییر شکل و ظاهر کلام است که به شیوه‌های مختلف در ترجمه پدیدار می‌شود و هر مترجمی در ترجمۀ خود از این روش استفاده می‌کند. به نقل از هاوس[3] «موارد بسیاری وجود دارند که در آن­ها مترجم باید مرتب به تبدیل‌های ترجمه‌ای دست بزند. این موارد شامل دور شدن از تناظر صوری در فرآیند حرکت از یک زبان به زبان دیگر با استفاده از تغییر دادن دستور زبان و واژگان می‌شود» (هاوس، 1388). جابه‌جایی­های صورت گرفته توسط مترجم مورد مطالعه ما بیشتر در سطوح جزئی رخ داده و به محتوا و ساختار متن مبدأ و مقصد آسیبی وارد نکرده است. همان طور که از نمونه‌های اخیر ملاحظه می‌شود، مترجم در مثال اول، ترکیب اسمی و مثبت را در قالب فعل منفی «لایخلو مِنَ العصبیة» بیان کرده است که این انتخاب لفظ‌مدارانه معنای درستی از مفهوم عبارت متن اصلی در ترجمه ارائه نداده است، چراکه در انتقال معنای مثبت از معنای منفی «لا» بهره جسته است؛ به همین دلیل از نگاه وینه و داربلینه گاه «ترجمۀ تحت­اللفظی یا حتی جابه‌جایی منتج به گفتۀ دستوری صحیحی می­شود، اما آن ترجمه در زبان مقصد نامناسب محسوب می‌شود (ماندی، 1394).

در مثال دوم، مترجم ترکیب اسمی و مصدری «وارسی» را در قالب فعل «أعایِنُها» ترجمه و تبدیل کرده است. در مثال سوم، ترکیب فعلی «روی هم ریختن» در زبان مقصد با ترکیب مصدری «اتّفاقٌ ضمنیٌّ» جابه‌جا شده و مترجم با جایگزین کردن مصدر در زبان مقصد به جای فعل در زبان مبدأ از روش جابه‌جایی بهره برده است. تغییر صورت دستوری واژگان و عبارات زبان مبدأ در زبان مقصد تنها در دو مورد با توجه به ساختار، مؤلفه‌ها و چارچوب‌های زبانی زبان مقصد و نقش ارتباطی میان دو زبان به انتقال بهتر مفهوم کلام کمک کرده است. استفاده از روش جابه‌جایی در ترجمه به میزان تعهد و تصمیم­گیری مترجم در قبال متن اصلی برمی‌گردد. این جابه‌جایی گاه از این روست که ساختار مشابهی در زبان مقصد وجود نداشته و مترجم برای احتراز از ارائۀ عبارتی ناملموس، ناگزیر از آن است (شهبازی و پارسایی‌پور، 1398).

5-5. تغییر معنایی [4](تغییر بیان یا تلفیق)

وینه و داربلینه تغییر معنایی (تغییر بیان یا تلفیق) را باعث تغییر در معناشناسی و زاویه دید در زبان مبدأ می‌دانند که می‌تواند مانند الگوی جابه‌جایی اجباری یا اختیاری باشد. تغییر بیان، رویه‌ای است که زمانی محقق می‌شود که ترجمۀ تحت­اللفظی و یا حتی جابه‌جایی به گفتۀ دستوری درستی منجر شود، اما آن ترجمه در زبان مقصد نامناسب به‌شمار آید. وینه و داربلینه بسیار به تغییر بیان به عنوان سنگ محک یک مترجم شایسته، اهمیت می‌دهند (ماندی، 1389). اساس این روش در ترجمه از تفاوت نظام زبانی و گفتمانی زبان‌ها شکل می‌گیرد. منظور از تلفیق «تعدیل، تغییر یا دست­کاری در صورت زبان مبدأ هنگام قالب­ریزی آن در زبان مقصد و با هدف انتقال بهتر پیام به مخاطب است و تفاوت‌های فرهنگی دو زبان و فاصلۀ زمانی نوشتن اثر و ترجمه آن نیز از عوامل مهم در تعیین میزان تغییر بیان به‌شمار می‌رود (صحرایی‌نژاد، 1389).

به طور کلی، ایجاد تغییر در مؤلفه­های ترجمۀ غیرمستقیم به تغییر معنا منجر می‌شود، اما باید توجه کرد که تغییر معنا به تغییر ایده و مفهوم منجر نشود (اسماعیلی‌طاهری و دیگران، 1397).

وینه و داربلینه به 10 زیرمجموعه درخصوص تغییر بیان در سطح پیام اشاره می‌کنند:
1-  تبدیل پاره‌گفته‌ای با دو جزء منفی‌ساز به پاره‌گفتۀ مثبت و برعکس، 2- بیان جزء به جای کل، 3- تبدیل وجه مجهول به معلوم و برعکس، 4- استفاده از اسم معنی به جای اسم ذات، 5- بیان علت به جای معلول، 6- بیان جزئی به جای جزئی دیگر، 7- جابه‌جا کردن واژه‌ها، 8- استفاده از اسم مکان به جای اسم زمان، 9- تغییر نماد و 10- پر کردن خلأ ارتباطی میان دو فرهنگ (خزاعی­فر، 1370).

یکی دیگر از روش‌های وینه و داربلینه در ترجمه، روش تغییر معنایی یا تغییر بیان است. تغییر بیان زمانی کاربرد دارد که محتوا و ساختار متن اصلی و نیز ایده اصلی پیام  به درستی به متن مقصد منتقل شود (ماندی، 1394).

آل‌احمد (1384):  «از عهده همه شان بر می‌آمد»

عبدالمنعم (2001): «لایَحسِبُ حِساباً لأیٍّ مِنهُم»

آل‌احمد (1384): «اول بسم الله و مته به خشاش»

عبدالمنعم (2001): «بسمِ اللهِ فِی البِدایةِ ثُمَّ علَى الدُّنیا السَّلامُ

آل‌احمد (1384):  «فهمیده بود در مدرسه هیچ کاره‌ام»

عبدالمنعم (2001): «فَهِمَ وَضعِی جَیِّداً فِی المَدرِسَةِ»

ممکن است مترجم از گفته و عباراتی که دارای ساختار دستوری درستی در متن مقصد هستند، استفاده کند، اما به دلیل عدم انتقال صحیح معنا و نیز عدم توجه به ساختار متن اصلی و عناصر تعریف شده برای آن، این روش بدون فایده خواهد بود. با بررسی‌های صورت گرفته می‌توان گفت مترجم در مثال اول پاره‌گفتۀ مثبت «از عهدۀ همه‌شان برمی‌آید» را با دو پارۀ‌گفته منفی «لایَحسِبُ حِساباً لأّیٍّ مِنهُم» در زبان مقصد انتقال داده است که به نوعی می‌توان گفت از یکی از زیرمجموعه‌های تغییر بیان براساس نظر وینه و داربلینه استفاده کرده است. در مثال نخست با تغییر معنای مثبت کلام به معنای منفی مقصود و پیام اصلی کلام در هر دو زبان تغییر نکرده است، چراکه در هر دو متن، مقصود همان از عهده کار یا شخص بر آمدن و اهمیت ندادن به سختی کار و دیگران است.

 در مثال دوم، عبارت اصطلاحی «مته به خشخاش گذاشتن» را که در زبان فارسی به معنای سخت‌گیری بیش اندازه در امور است با برابر نهاد «علی الدنیا السلام» به عربی ترجمه کرده است. به نوعی مترجم برای پر کردن خلأ عدم آشنایی با فرهنگ زبان مبدأ، برابرنهادی نابرابر و نامناسب با این اصطلاح را در ترجمۀ خود به‌کار برده و باعث ایجاد تغییر در معنای ضمنی و پیام این عبارت اصطلاحی شده است. به نوعی مترجم از زیرمجموعه‌های تغییر بیان از نگاه وینه و داربلینه جهت انتقال معنای عبارت متن مبدأ به متن مقصد استفاده نکرده است. تغییر بیان به مترجم کمک می‌کند معنی و دیدگاه نویسندۀ متن مبدأ را تغییر داده و به زبانی گویا‌تر بیان کند؛ به شرط آنکه ایده اصلی انتقال یابد. در صورت عدم انتقال ایده، استفاده از این روش کارساز نخواهد بود (اسماعیلی طاهری و دیگران، 1396).

به نظر می­رسد مترجم عبارت «علَی الدُّنیا السَّلامُ» را به اشتباه برای اصطلاح «مته به خشخاش گذاشتن» به‌کار برده است. این عبارت اصطلاحی در لفظ به معنای «بر دنیا سلام باد» است. این اصطلاح در فرهنگ زبان فارسی کنایه از فاتحه کاری را خواندن، به پایان رساندن و یا دست کشیدن از کاری است که در عربی به صورت «التشدّدُ فی الأمورِ یا التزمّتُ فی الأمورِ» به‌کار برده می‌‍شود (نجفی و میراحمدی، 1395).

در مثال سوم نیز مترجم در دریافت معنای حاصل از متن اصلی با اشتباه مواجه شده است و به جای بیان وضعیت هیچ کاره بودن از خوب بودن وضعیت معلم در زبان مقصد سخن گفته است و این امر باعث تغییر پیام و محتوای متن مبدأ شده است. به عبارت دیگر، مترجم همانند مثال دوم بدون تکیه بر زیرمجموعه‌های ارائه شده برای مقولۀ تغییر بیان توسط وینه و داربلینه اقدام به ترجمۀ عبارت کرده است. به طور کلی، می‌توان گفت مترجم در مثال‌های دوم و سوم در متبلور ساختن مقولۀ تغییر بیان ناموفق بوده و بدون در نظر گرفتن فاکتور‌های تغییر بیان با آوردن معادل و ترجمۀ نادرست در زبان مقصد اقدام به تغییر معنای متن اصلی کرده و به دنبال آن ایده زبان مبدأ را نیز تغییر داده که این امر با هدف بیان شده برای این روش مغایر است. عدم تناسب معادل‌های انتخاب شده برای مثال‌های دوم و سوم می‌تواند ناشی از ضعف مترجم در یافتن معادل در زبان مقصد و عدم توجه به معنای بافتی کلمات در زبان مبدأ باشد.

5-6. معادل­یابی (تعادل)[5]  

یکی دیگر از روش‌های ترجمه از نظر وینه و داربلینه تعادل یا معادل­یابی است. آن­ها این اصطلاح را برای اشاره به مواردی به‌کار می‌برند که زبان‌ها موقعیت یکسان را با ابزار ساختاری یا سبکی گوناگونی توصیف می‌کنند (ماندی، 1394). در این روش به جای ترجمۀ یک جمله یا عبارت، معادل آن در زبان مقصد بیان می‌شود، چراکه برخی از عبارت‌ها با استفاده از روش تحت‌اللفظی یا گرته­برداری، قابل ترجمه نیست. بنابراین، باید معادل آن­را در زبان مقصد جست و جو کرد (وینه و داربلینه، 1995). مانند:

- Practice Makes  Perfect

-­­ کارنیکو کردن از پر کردن است.

    در این بخش الگوی تعادل معادل­یابی در نمونه‌های انتخابی از ترجمۀ عربی رمان مدیر مدرسه مورد مداقه قرار می‌گیرد:

آل‌احمد (1384): «لابد کله‌اش بوی قورمه سبزی می­داده»

عبدالمنعم (2001): «مِنَ الطبیعی أن تَفُوحَ مِن مَلابِسِهِ الآنَ رائِحَةُ العَدَسِ»

آل‌احمد (1384): «حتما کاسه‌ای زیر نیم کاسه است»

عبدالمنعم (2001): «فإنَّ المَوضوعَ یَحتاجُ إلى إعادَةِ النَّظَرِ»

آل‌احمد (1384): «مردم حق دارند جایی بخوابند که آب زیریشان نرود»

عبدالمنعم (2001): «إنَّ النَّاسَ لهُم الحَقُّ کلَّ الحقِّ فی أن ینامُوا علَى الجانِبِ الذی یُریحهُم»

در هر زبان تعابیر و اصطلاحاتی وجود دارد که هر کدام از آن­ها دارای معادل و برابرنهاد است و مترجم برای یافتن معادل تعابیر اصطلاحی در زبان مقصد باید از ترجمۀ لفظی آن­ها فراتر رفته و با در نظر گرفتن بافت و عناصر فرهنگی زبان مبدأ و مقصد اقدام به جایگزین کردن معادل برای تعابیر اصطلاحی کند. با بررسی نمونه‌های ذکر شده از رمان مدیر مدرسه، می‌توان دریافت که مترجم از میان 3 مورد تنها یک مورد را با توجه به ساختار و شاخصه‌های تعریب شده برای زبان مبدأ و مقصد درخصوص تعابیر اصطلاحی و کنایات به درستی ترجمه و معادل­یابی کرده است و دو مورد دیگر را به صورت لفظی و بدون در نظر گرفتن ساختار زبانی متن اصلی و مقصد در ترجمۀ خود بازتاب داده است. در مثال اول، عبارت اصطلاحی «کله‌اش بوی قورمه سبزی می‌دهد» در فرهنگ زبان فارسی کنایه از سری است که به علت حرف‌های درشت و دنبال شر بودن مستحق بر باد رفتن است. منشأ این اصطلاح سخیف آن است که افراد سیاسی در خطر زندانی شدن و به قتل رسیدن بودند؛ بنابراین، کسی که در معقولات دخالت می­کرد، خود را به خطر مرگ دچار می‌کرد و بازماندگانش پس از او باید مجلس تذکر برپا دارند و قورمه سبزی به مهمانان بدهند؛ مانند اصطلاح «بوی حلوایش می‌آید» در حق افرادی که سن آن­ها بسیار بالاست[6].

مترجم این اصطلاح را به صورت تحت‌اللفظی در زبان مقصد ترجمه کرده است که این امر با پیام و محتوای تعبیر اصطلاحی بیان شده در زبان فارسی تفاوت دارد. همان گونه که قبلاً ذکر شده برای ترجمۀ تعابیر اصطلاحی و کنایات نمی‌توان از ترجمۀ لفظی استفاده کرد و باید معادل و برابرنهاد متناسب با آن را بر پایۀ چارچوب‌های زبانی، فرهنگی، اجتماعی و عمومی در زبان مقصد پیدا کرد (مجیدی و قشلاقی، 1391).

باتوجه به بافت متن اصلی، برابر نهاد مناسب برای این اصطلاح در زبان عربی «الباحث عن الشر أو کثیر الشجار» است (نجفی و میراحمدی، 1395). در مثال سوم نیز مترجم مجدداً از روش گرته­برداری برای معادل‌یابی تعابیر یادشدده بهره جسته است. گرته­برداری تا زمانی امکان‌پذیر است که به بدنه و پیام حاصل از متن اصلی در زبان مقصد آسیبی وارد نشود. به نظر گرته­برداری مترجم برای این دو اصطلاح مانع از انتقال پیام و معنای ضمنی کلام از متن مبدأ به متن مقصد شده است، چراکه مفهوم «کاسه‌ای زیر نیم کاسه بودن» و «خوابیدن در جایی که آب زیر آن نرود» در زبان فارسی با آنچه مترجم در زبان عربی ارائه کرده است، تفاوت دارد. «کاسه‌ای زیر نیم کاسه بودن» در فرهنگ زبان فارسی به معنای انجام کاری در خفا است. به عبارت دیگر، نیرنگ و فریبی در کار است. برابرنهاد مناسب برای این عبارت در زبان عربی «تَحتَ السَّواهِی الدَّواهِی أو تحتَ هذا الکَّبشِ نَبشَ أو شیءٌ ما یدبِّرُ یُدَبِّرُ وَراءَ الکوالیسِ» است (همان). خوابیدن در جایی که آب زیر آن نرود در زبان فارسی حکایت احتیاط و زرنگی دارد که مترجم با استفاده از روش گرته‌برداری آن ­را به زبان عربی ترجمه کرده است.

5-7. تطبیق (همانندسازی) [7]

پیشنهاد راهبردی دیگر وینه و داربلینه برای ترجمه، تطبیق یا همان همانندسازی است که در معادل­یابی واژگانی یا واحدهای بزرگ­تر از آن روی می‌دهد. از نگاه این دو زبان­شناس، این زیر گروه، افراطی­ترین روش ترجمه است. روندی که توسط آن یک مفهوم ویژه با دیدگاه خاص زبان مقصد هماهنگ می‌شود. در چنین مواردی مترجمان مجبورند معادلی مشابه را برای بیان مقصود به کارگیرند (شهبازی و پارسایی‌پور، 1399). زمانی که موقعیتی در فرهنگ زبان مبدأ در فرهنگ زبان مقصد وجود ندارد از تغییر مرجع فرهنگی استفاده می‌شود. برای مثال، پیشنهاد وینه و داربلینه آن است که ممکن است معنای تلویحی، فرهنگی و ارجاعی به بازی کریکت در متنی انگلیسی را به ارجاع به مسابقات تور فرانسه به بهترین وجه به زبان فرانسه ترجمه کرد (ماندی، 1394). مانند نمونه زیر:

  • او مثل ماه بود
  • نمونه‌های انتخابی از ترجمۀ عربی رمان مدیر مدرسه جهت ارزیابی مؤلفه همانندسازی به این شرح هستند:

    آل‌احمد (1384): «قضیه حل شد»

    عبدالمنعم (2001): «فهمتُ الموضوعَ»

    آل‌احمد (1384): «یک مرتبه پرید توی حرفم»

    عبدالمنعم (2001): «حتی قطعَ کلامی فَجأَةً»


     

    آل‌احمد (1384): «بی مدیر هم می‌تواندگلیم مدرسه را ازآب بکشد»

    عبدالمنعم (2001): «یستیطعُ أن یُدِیرَ دَفّةِ المَدرسةِ دُونَ أدنَی احتیاجٍ لِمدیرٍ لَها»

    یکی دیگر از روش‌های وینه و داربلینه در ترجمه، روش همانندسازی است. به اعتقاد اغلب صاحب‌نظران این بخش «هنگامی که یک نماد، ضرب‌المثل یا کنایه در هر دو زبان مبدأ و مقصد هم از نظر بازتاب مفهومی و هم از نظر شکل و تصویر احساسی و عاطفی به‌کار گرفته شده یکسان باشد، جایگزینی معادل دقیق و همسنگ آن در زبان مقصد در اولویت قرار می‌گیرد (نصیری، 1390). در مثال اول، مترجم برای پاره گفتۀ «قضیه حل شد» در زبان عربی از معادل «فهمتُ الموضوعَ» استفاده کرده است که با توجه به عناصر زبانی متن اصلی و بافت و ساختار زبان مقصد، بهترین معادل از سوی مترجم برگزیده شده است. در مثال دوم، همانندسازی به صورت «قطع کلامی فجأة» به جای پاره گفتۀ «یک مرتبه پرید توی حرفم» استفاده شده است که مترجم با به‌کارگیری معادل و برابرنهاد مناسب برای آن در زبان مقصد از ترجمۀ تحت­اللفظی پرهیز کرده و ترجمه‌ای رسا و شیوا ارائه کرده است. در مثال سوم نیز عبارت اصطلاحی «گلیم خود را از آب بیرون کشیدن» در زبان فارسی به معنای توانایی بر آمدن از انجام کاری است که مترجم با استفاده از برابرنهاد متناسب با این اصطلاح در زبان مقصد موفق به انتقال پیام موردنظر شده است. همانندسازی در این اصطلاح با جایگزین ساختن عبارت «أن یدیر دفة المدرسة» به جای عبارت «گلیم مدرسه را از آب می‌کشد» انجام شده است. بنابراین، می‌توان گفت مترجم در این قسمت و در هر سه مورد بیان شده برای پاره‌گفته‌های فارسی معادل‌های مناسب و دقیق با عناصر فرهنگی و دیدگاه خاص زبان مقصد برگزیده و مؤلفه همانندسازی را به خوبی در زبان مقصد رعایت کرده است. مترجم برای رعایت همانندسازی به ارزش‌های فکری خود که برگرفته از نگرش هم‌زبانانش است از محدودۀ وفاداری به پیام متن اصلی و انتقال آن به مخاطب خارج نشده است (شهبازی و پارسایی‌پور، 1398).

    به طور کلی، برابرنهاد‌های انتخاب شده توسط مترجم در زبان عربی محاوره‌ای بوده و مورد استفاده قرار می‌گیرد و مخاطب می­تواند با آن­ها انس گرفته و ارتباط برقرار کند.

    نمودار (1) آمار روش‌های استفاده شده در ترجمۀ مترجم را نشان می‌دهد.


     

    نمودار 1. وضعیت روش‌های استفاده شده در ترجمۀ عادل عبد المنعم سویلم از رمان مدیر مدرسه

     

    ترجمۀ عربی عادل عبد المنعم سویلم از بخش­های انتخابی بیشتر متکی به روش وام‌گیری، گرته­برداری و ترجمۀ تحت­اللفظی است. از مجموع 21 مورد برگزیده شده جهت بررسی براساس مدل وینه و داربلینه، مترجم 5 مورد را براساس روش گرته­برداری، 4 مورد را براساس ترجمۀ تحت‌اللفظی ترجمه کرده است که بیشترین سهم را در بین سایر روش‌ها دارند. مترجم 12 مورد دیگر را به ترتیب براساس روش قرض گیری (3 مورد)، همانندسازی (3 مورد)، جابه‌جایی (2 مورد)، تغییر بیان (1 مورد) ترجمه کرده است. 3  مورد از 12 مورد باقی را مترجم به صورت اشتباه و نامفهوم به زبان مقصد انتقال داده است.

    بحث و نتیجه‌گیری

    در این جستار با ارزیابی ترجمۀ عادل عبدالمنعم دریافتیم که تلاش او برای ارائه یک ترجمۀ روان مبتنی بر تکنیک­های مطرح شده در ترجمۀ غیرمستقیم و پایبندی به عناصر زبان مقصد است؛ به طوری که معانی و پیام متن اصلی را در اکثر موارد ذکر شده به زبان مقصد منتقل کرده است. در برخی موارد نیز از انتقال پیام و محتوای زبان اصلی به زبان مقصد چشم‌پوشی کرده و متکی به ترجمۀ مستقیم و لغوی شده که این امر ممکن است ناشی از ضعف مترجم در یافتن معادل در زبان مقصد و شناخت ناکافی از برخی از عناصر فرهنگی‌ و پایه‌های اولیه در زبان فارسی و واژگان و تعابیر اصطلاحی باشد.

    عادل عبدالمعنم سویلم در روش‌های جابه‌جایی و همانند سازی در مقایسه با سایر روش‌های وینه و داربلینه نسبت به قالب‌های معنایی زبان مبدأ و حفظ ساختارهای زبان مقصد بیشتر پایبنده بوده است. مترجم در روش معادل‌یابی برای  برخی از تعابیر اصطلاحی و کنایات بیشتر از ترجمۀ گرته­برداری یا ترجمۀ لفظی بهره جسته است و در روش ترجمۀ لفظ به لفظ، وام­گیری و گرته­برداری بیشتر به ساخت ظاهری متن اصلی و رعایت امانت پایبند بوده است.

    مترجم در روش تغییر بیان با تغییر دادن ساختار و صورت واژگان و عبارات زبان مبدأ و قالب­ریزی آن­ها براساس زیرمجموعه‌های بیان شده برای این مجموعه توانسته است دو مورد از سه مورد انتخاب شده را به درستی به زبان مقصد انتقال دهد بدون آن­که محتوای کلام آسیب ببیند

 

[1]. Literaltranslation

[2]- Transposition

[3]- House, J.

[4]- Modulation

[5]. Equivalence

[6]- http://www.top-forum.ir/threads/95460/page-11

[7]- Adaptation

 

[1]- Munday, J.

[2]-Vinay, J.P. Darbelnet, J.

[3]- Panton, J.

[4]. Borrowing

[5]- Ablution

[6]- The Fifth

[7]. Loantranslation

Al-Ahmad, J. (2005). School Principal Novel. Tehran: Moein Publications. ‌[In Persian]
___________. (2001). Director of the School. Translated by Adel Abdul Moneim Sulaym. Cairo: Alexandria School. ‌[In Persian]
Azarnoosh, A. (2009). Ways of Persian Influence in the Culture and Language of Pre-Islamic Arabic. Tehran: Toos Publications. ‌[In Persian]
Aziz Mohammadi, F. (2003). Study of some Common Borrowing Processes in Persian. Information Science. 18(1&2). 71-74. ‌[In Persian]
Ghofrani, M., Ayatollah Zadeh Shirazi, S. M. (2013). Dictionary of Persian to Arabic Terminology. 23 Edition. Tehran: Amirkabir Publications. ‌[In Persian]
House, J. (2009). Introduction to Language Studies and Translation. Translated by Ali Bahrami. Tehran: Rahnama. ‌[In Persian]
http://www.top-forum.ir/threads/95460/page-11 ‌[In Persian]
Ismaili Taheri, E., Mirahmadi, S. R., Bakhshesh, M. (2015). Analysis of Garmaroodi translation of Imam Ali (AS) letter to Malik Ashtar based on the seven strategies of Winnie and Darblaneh. Journal of Quranic and Hadith Translation Studies. 5(9). 1-23. ‌[In Persian]
Khazaeifar, A. (1991). Weekly Translation Techniques 2. Translator Quarterly. 1(4). 37-41. ‌[In Persian]
Majidi, H. and Gheshlaghi, M. (2012). Study of lexical principles and content of written translation. Journal of Translation Studies in Arabic Language and Literature. 2(5). 182-201. ‌[In Persian]
Mandi, J. (2015). Introduction to Translation Studies: Theories and Applications. Translated by Ali Bahrami and Zeinab Tajik. Tehran: Rahnama. ‌[In Persian]
________. (2010). An Introduction to Translation Studies: Theory and Applications. Translated by: Elahe Sotoudeh Nema and Farideh Haghbin. Tehran: Alam Publishing. ‌[In Persian]
Maroof, Y. (2006). Culture of Arabic Al-Huda Arabic Press in Persian. 1 Edition. Kermanshah: Razi University Press. ‌[In Persian]
Masoom, S. M. and Kamili Doust, H. (2010). Study of Lexical Equivalence Methods in Translating Advertising and Commercial Texts from English to Persian. Journal of Language and Translation Studies. 2(42). 93-114. ‌[In Persian]
Najafi Ayouki, A., Mirahmadi, R.  (2016). Culture of Common Interpretations. 2 Edition. Kashan: Kashan University Press. ‌[In Persian]
Najafi, A. (2002). Do not write wrong (Persian language culture difficulties). 14 Edition. Tehran: University Publishing Center. ‌[In Persian]
Nasiri, H. (2011). Method of Evaluation and Quality Assessment of Texts Translated from Arabic to Persian. Tehran: Samat. ‌[In Persian]
Niazi, S. and Ghasemi Asl, Z. (1397). Patterns of Evaluation of Translation based on Arabic Language. Tehran: Samat Publications. ‌[In Persian]
Niazi, Sh., Yousefi, A., Amirifar, M. (1398). Analysis of a part of the Translation of the Novel Al-Shahad based on the Theoretical Model of Winnie and Darblaneh. Journal of Linguistics. 11(30). 50-70. ‌[In Persian]
Sahrainejad, F. (2010). A New Look at Modification in Translation. Translation Studies. 8(31). 5-24. ‌[In Persian]
Shahbazi, A. A. and Parsaeipour M. (1398). A Study of the Interpretation of the Story of the Shah and the Maiden of Masnavi Based on the Winnie and Darblneh Model (a Comparative Case Study of the Translation of Hashemi and Javaheri Poems). 10(23). 238-268. ‌[In Persian]
Vinay, J-p., Darbenlent, J. (1995). Comparative Stylistics Of French And English: A Methodology For Translation. Paris: Didier.
 [1]
 
 
 
استناد به این مقاله: نورسیده، علی اکبر، سلمانی حقیقی، مسعود. (1400). نقد ترجمۀ عربی عادل عبد المنعم سویلم از رمان «مدیر مدرسه» در پرتوی نظریۀ وینه و داربلینه. پژوهشهای ترجمه در زبان و ادبیات عربی، 11 (24)،
 271-298. .doi: 10.22054/rctall.2021.62692.1577
 Translation Researches in the Arabic Language & Literature is licensed under a Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License.