Document Type : Research Paper

Authors

1 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Azarbaijan Shahid Madani University, Tabriz, Iran

2 M.A. Student in Arabic Language Translation, Azarbaijan Shahid Madani University, Tabriz, Iran

Abstract

One of the models proposed for the realization of a clear and prominent translation, especially in the field of translation studies, is the model of Lawrence Venuti (1995). He first deals with how to convey the message in a clear and unambiguous framework in exceptional circumstances by introducing components called de-familiarization and alienation and then simplifies complex concepts by considering the cultural-historical and structural relations between the two languages. At this stage, the translator applies the simplification process in the translation text by relying on logic and reasoning through factors such as modification, interpretation, sharing, and finally transfer. In a more general sense, simplification means breaking long sentences or phrases, substituting short sentences for them, and reducing repetitive phrases. Relying on a descriptive-analytical method, the present study intends to analyze the two translations of Mehdi Sarhadi and Musa Aswar from the novel of Isa Ibn Al-Ansan in order to achieve the reflection of the mentioned pattern in the studied translations and introduce more accurate and acceptable translations. The result of the research indicates that Lawrence Venuti’s theory is consistent with all components (defamiliarization, alienation, grammatical syntactic defamiliarization, semantic defamiliarization), and the translation of Musa Aswar in the field of de-familiarization and Mehdi Sarhadi in the field of alienation have the most reflection.

Keywords

Main Subjects

مترجم با خلق دوبارۀ اثر، سعی در ماندگار کردن و زدودن ابهام از آن و معرفی میزان مهارت قلم خود و نویسنده دارد؛ او در گام اول با به‌کارگیری مهارت نویسندگی و نگارش خود در سطحی بالا و سپس اسلوب‌های زبان‌شناسی و زیبایی‌شناسی قصد دارد، منتقدان خود را به حاشیه براند و نوعی که به‌دست داده به عنوان مرجعی قابل استناد در اختیار همگان قرار دهد. تکنیک هنر بیگانه‌سازی (ناآشناگری و غریب‌سازی) ابژه‌هاست تا به‌واسطۀ دشوار ساختن فرم‌ها مدت زمان ادراکشان فزونی یابد، چراکه عمل ادراک درنهایت خود دارای جنبه‌ای از زیبایی است (مهاجر و نبوی، 1383). حتیم[1] و میسون[2] در توضیح روش مداخله حداقلی می‌گویند که نزدیک به همان ترجمه لفظ به لفظ است و مترجم در این روش ویژگی‌های متن مبدأ را کاملاً حفظ کرده و باج به خواننده نمی‌دهد، این همان چیزی است که ونوتی[3] آن را ترجمۀ آشنایی‌زدا می‌نامد (خادم‌نبی، 1396).

برخی از مؤلفه‌های الگوی لارنس ونوتی عبارت است از: 1- آشنایی‌زدایی، 2- غرابت‌زدایی، 3- آشنایی‌زدایی دستوری- نحوی و 4- آشنایی‌زدایی معنایی. شناخت این روش‌ها در حوزۀ ترجمه می‌تواند مترجم را در مسیر ارائۀ ترجمه‌ای موفق و پویا بیشتر یاری رساند.

لارنس ونوتی معتقد است که ترجمه از نوعی استقلال نسبی برخوردار است و طی ترجمه، روابط بینامتنی، درون‌متنی و پیرامتنی خارجی از میان رفته و رابطۀ جدیدی در زبان مقصد ایجاد می‌شود (خادم‌نبی، 1396). ترجمه، متن خارجی را تحت سلطه ایدئولوژی‌ها و گفتمان‌های زبان مقصد قرار می‌دهد و با ارزش‌ها، باورها، بازنمایی‌های فرهنگ مقصد که در آن (مقصد) قبلاً وجود داشته‌اند هماهنگ می‌کند و بدین ترتیب مرتکب نوعی خشونت ترجمه‌ای می‌شود (همان).

ترجمۀ آشنایی‌زدا زمانی مزیت محسوب می‌شود که ارزش‌های فرهنگی مقصد را به‌هم بریزد؛ بنابراین، ارزش این نوع ترجمه همیشه به ساختار فرهنگی زبان مقصد بستگی دارد (ونوتی، 2008). بومی‌گرایی با از بین بردن هویت فرهنگی مبدأ به سمت فرهنگ مقصد گرایش دارد (دباغی و پناه‌بر، 1392). در رابطه با آشنایی‌زدایی دستوری- نحوی لیچ[4] معتقد است که هنجارگریزی 

می‌تواند تا بدان حد پیش برود که ایجاد ارتباط مختل نشود و برجسته‌سازی قابل تعبیر باشد (صفوی، 1373). آشنایی‌زدایی معنایی، آنچه به ایجاد مجاز، تشبیه، استعاره و... در شعر و متون ادبی می‌انجامد و تصویرهای زیبای شعری را در کلیت آن به هم پیوند می‌دهد، همان عوامل خیال‌انگیز است (ر.ک: خلیلی جهان‌تیغ،1380).

جمعی از منتقدان ترجمه، معتقدند به‌کارگیری مؤلفۀ آشنایی‌زدایی توسط مترجم سبب دور شدن مخاطب از اثر یا تنها سبب جذب دسته‌ای خاص از مخاطبین می­شود که از جهت ادبی در سطح بالایی هستند در حالی که این امر را نمی‌توان به کل تعمیم داد، چراکه همین امر در اکثر موارد، سبب جذب اذهان بیشتر به خود شده و یکی از دلایل آن زدودن عادت و در عین حال سادگی متن مبدأ و درنهایت سوق دادن آن به سمت چارچوبی ادبی‌تر و خیالی‌تر است. در مقابل این بحث، مؤلفه دیگری تحت عنوان غرابت‌زدایی پدیدار می‌شود که سبب شده طرفداران میراث به سهولت به ترجمه‌ای روان و قابل فهم از آثار قدیمی با متن‌های دشوار و واژگان نامأنوس دست یابند.

سبک، مهارت بیان، لازمۀ داشتن هنر نگارش برای نویسندگان و به‌ویژه مترجمان است. سبک نگارشی هر مترجم در تقابل با موضوعات متفاوت، طرز خاصی به خود می‌گیرد و دیدگاه هر مترجمی نسبت به متن مبدأ باید از دو منظر خرد و کلان باشد؛ منظر خرد، واحدهای کوچک‌تر از واژه گرفته تا جمله را دربر می‌گیرد و با دید کلان، متن به‌عنوان یک کل واحد در نظر گرفته می‌شود که سبب گشایش مرحله‌ای تحت عنوان بازآفرینی معنا می‌شود.

در امر ترجمه، سبک قابل انتقال نیست و تفاوت نسبی میان سبک نویسنده و مترجم امری انکارناپذیر است. وظیفۀ مترجم، تنها یافتن معادل‌های برابر و چیدن آن‌ها کنار هم نیست، بلکه معرفی سبک نگارشی نویسنده و بخش قابل توجهی از فرهنگ زبان مبدأ به مخاطب زبان مقصد است.

پژوهش حاضر با بررسی دو ترجمه از رمان عیسى إبن الإنسان از آثار جبران خلیل جبران براساس الگوی لارنس ونوتی (1995)، درصدد است به میزان کیفیت ترجمه‌ها و همین طور به مقدار دخالت مؤلفه‌های بیان شده در هریک از ترجمه‌ها با طرح سؤالات زیر دست یابد:

- ناهنجاری‌های دستوری به‌عنوان یکی از دو پایۀ اساسی دیدگاه لارنس ونوتی در دو ترجمۀ مورد بررسی به چه صورت نمود پیدا کرده است؟

- مطابق با الگوی لارنس ونوتی وجوه معنایی در چارچوب عملکرد کدام مترجم بیشترین بازتاب را داشته است؟

- براساس نظریۀ لارنس ونوتی کدام‌یک از مترجمان سرحدی و اسوار در انتقال ارزش‌های فرهنگی موفق‌تر عمل کرده است؟

  1. فرضیه پژوهش

در این جستار، نگارندگان پژوهش طی بررسی‌های انجام گرفته جهت رسیدن به نتیجه‌ای جامع و دقیق و دستیابی به میزان بازتاب تئوری لارنس ونوتی در رابطه با ترجمه‌های بیان شده و آگاهی از چگونگی عملکرد مترجمین، فرضیه‌های ذیل را مطرح می‌کنند:

- باتوجه به اینکه مهدی سرحدی در ترجمه خود جهت‌گیری خاصی نسبت به زبان هدف دارد؛ بنابراین، انتظار می‌رود ساختار متن مقصد را جایگزین اصول دستوری متن مبدأ کند تا بتواند در ارائۀ ترجمه‌ای روان و شفاف موفق‌تر عمل کند. این در حالی است که موسی اسوار با وفاداری کامل به اصول دستوری زبان مبدأ، شیوه‌ای از ناهنجاری دستوری به‌دست داده است.

- به‌نظر می‌رسد مهدی سرحدی با اهتمام به مفاهیم و ارزش‌های متن مقصد توانسته باشد وجوه معنایی مطرح شده توسط ونوتی را به گونه‌ای خاص در ترجمه خود بازتاب دهد.

- برقرار ساختن تعادل میان دو ترجمه و شفافیت و روان بودن آن توسط سرحدی سبب انعکاس هرچه بیشتر ارزش‌های فرهنگی زبان مقصد شده است.

  1. پیشینۀ پژوهش

در حوزۀ تحلیل و بررسی ترجمه، پژوهش‌های متعددی صورت گرفته که نگارندگان این پژوهش را در نگارش این بخش بیشتر یاری داده است. تاکنون پژوهشی در حوزۀ نظریۀ لارنس ونوتی روی دو ترجمۀ در حال بررسی انجام نگرفته و نظریۀ ونوتی برای نخستین بار در حوزۀ مترجمی زبان عربی به قلم پژوهش مزین می‌شود.

فیروزی، حسن‌زاده و آریان (1396) در مقالۀ «بررسی انواع آشنایی‌زدایی در آثار مهدی اخوان ثالث» در بررسی خود به این نتیجه رسیده‌اند که اخوان از روش آشنایی‌زدایی بسیار بهره برده و بدین طریق، زبان شعری خود را برجسته کرده است.

نتایج رضایی­هفتادر، نامداری و احمدی (1392) در مقالۀ «آشنایی‌زدایی و خلق آن در شعر» بیانگر آن است که آشنایی‌زدایی یکی از شگردهایی است که هدف شعر نیست، بلکه فضای شعر را ابهام‌آمیز می‌کند تا خواننده برای دریافت معنی به زحمت بیفتد و در نتیجه با درک معنی هیجان‌زده شود و از آن لذت ببرد.

دستاورد پژوهش موسوی (1399) در مقالۀ «سازوکار ترجمه‌ها در غرابت‌زدایی از گفتمان نقد و نظریه ادبی با تمرکز بر ارتباط «لحن»، «صدا» و «قدرت»» مبین آن است که با اصلاح وضعیت ترجمه‌ها -که اولین دریچه‌های ورود نظریه‌های نوین ادبی به کشور ما هستند- بتوان تا اندازه‌ای از بیگانه‌نمایی این گفتمان کاست و امکان گفت‌وگوی آن را با گفتمان‌های پیشین نقد کرد.

رستمی و ذوالفقاری (1397)‌ در مقالۀ «بررسی آشنایی‌زدایی در اشعار سعید بیابانکی» به این نتیجه رسیدند که وجه غالب شاعر در حوزۀ آشنایی‌زدایی به شیوۀ ساخت ترکیب‌های تازه، استفاده از ساختارهای عامیانه و کنایی است که سبب ایجاد جنبۀ طنز و انتقاد در سخن او شده و مهارت و استادی در تضمین شعر شاعران دیگر، مؤلفه‌های مهم و تعیین سبک شعر اوست.

دستاورد خادم‌نبی (1396) در مقالۀ «لارنس ونوتی» حاکی از آن است که گاهی ترجمه کارکرد و معنایی پیدا می‌کند، متفاوت از کارکرد و معنای متن خارجی و این نوع نگرش در ترجمه پیش از ونوتی نیز مطرح شده است.

حری (1387) در مقالۀ «حضور مترجم در متن روایی» به این نتیجه می‌رسد که حضور مترجم در متن ترجمه شده تنها به حالت‌های مورد اشاره نظریه‌پرداز محدود نمی شود، بلکه سبک و سیاق مترجم را نیز دربر می‌گیرد.

ویس (1394) در پژوهشی با عنوان «آشنایی‌زدایی از منظر پژوهش‌های سبک شناختی، یکی از مهم­ترین مفاهیم و عناصر سبک­شناسی؛ یعنی علم آشنایی­زدایی را مورد ارزیابی و بررسی قرار می­دهد. این مسأله از موضوع شعر و ادبیات، سهم بزرگی از آن خود می­کند. هدف اصلی از این پژوهش تقویت اساس و بنیۀ آشنایی‌زدایی است و نتیجه­ای که حاصل شده حاکی از آن است که محور اصلی بحث (آشنایی‌زدایی) از ایده­ها و ابتکارات سبک‌شناسی جدید نیست، اما در اعمال تفکر و اندیشۀ نقدی ریشه دوانده است.

هنر آشنایی‌زدایی و غرابت‌زدایی با دو مبنای ادبی زبان معیار و زبان ادبی ارزیابی می‌شوند. آشنایی‌زدایی استفادۀ خلاقانه از واژگان و ترکیب‌های ساختاری به صورتی غیرمعمول است. این شیوه سبب نوعی نوآوری، ابتکار و قدرت جذبی منحصربه‌فرد می‌شود؛ به بیان دیگر، آشنایی‌زدایی حد مرز بین کلام هنری و کلام غیرهنری به حساب می‌آید (ونوتی، 1995).

استراتژی بومی‌سازی (غرابت‌زدایی) روش مطلق در ترجمۀ عناصر فرهنگی نیست، بلکه در کنار آن، استراتژی آشنایی‌زدایی هم مورد استفاده قرار می‌گیرد و ممکن است دلیل آن این باشد که برخی از این عناصر خود را تسلیم روش آشنایی‌زدایی نمی‌کنند یا اینکه مترجم خود ترجیح می‌دهد برخی عناصر بدون تغییر باقی بمانند؛ بنابراین، ردپای مترجم در این‌گونه ترجمه‌ها مشهود خواهد بود.

  1. روش

در این نوشتار با توجه به الگوی ناهنجاری‌های دستوری- معنایی از دیدگاه لارنس ونوتی (1995) سعی شده با تکیه بر دو مؤلفۀ اصلی آشنایی‌زدایی و غرابت‌زدایی که هر یک دارای زیرمجموعه‌هایی هستند به بررسی میزان کیفیت دو ترجمه از رمان عیسى إبن الإنسان به قلم مترجمان مهدی سرحدی و موسی اسوار و چگونگی عملکرد آن‌ها طی مراحل زیر پرداخته شود. در این راستا نگارندگان پژوهش ابتدا با اهتمام به وجوه دستوری دیدگاه مورد بررسی به مقایسه و تحلیل هر دو متن پرداخته‌اند و از این طریق نکات ضعف و قوت دو متن را مشخص کرده و درنهایت ترجمه‌ای پیشنهادی در ذیل آن آورده‌اند؛ سپس در مرحلۀ دوم وجوه معنایی از الگوی ونوتی مورد بررسی قرار گرفته و با ارائه زیرمجموعه‌هایی از آن توانسته‌اند جهت‌گیری‌های مترجمان را نسبت به محوریت مبدأ و مقصد بودن مشخص و میزان بازتاب دو سرشاخۀ اصلی در متون بیان شده را معرفی کنند و در نهایت ترجمه‌ای اصولی و پیشنهادی را ارائه دهند.

در نمودار (1) به طور اجمالی، الگوی ناهنجاری دستوری- معنایی از دیدگاه ونوتی ارائه شده است.

نمودار 1. الگوی ناهنجاری دستوری- معنایی در حوزۀ ترجمه از دیدگاه لارنس ونوتی (1995)

. یافته‌ها

در این پژوهش طی بررسی‌های انجام گرفته مؤلفه آشنایی‌زدایی -به‌عنوان محور اصلی پژوهش- بیشترین دخالت را در مؤلفه تشخیص به‌عنوان زیرمجموعه‌ای از آشنایی‌زدایی معنایی دارد که خود یکی از دو ستون اصلی این دیدگاه به‌شمار می‌رود. همچنین مشخص شد که مهدی سرحدی در عمل به وجوه معنایی مطرح شده در پژوهش و بازتاب ارزش‌های فرهنگی نسبت به اسوار موفق‌تر عمل کرده و در مقابل موسی اسوار با تکیه بر مبانی و مفاهیم زبان مصدر، نوعی از ناهنجاری دستوری را در اثر خود عملی کرده است.

  1. مبانی نظری

فرهنگ‌ها و هنجار‌ها در حوزۀ مطالعات ترجمه به ویژه متون ادبی از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند؛ مترجم با انتقال ماهرانۀ این عناصر، جلوه‌هایی از جامعه، عادات و رسوم زبان مصدر را به گونه‌ای ملموس به تصویر می‌کشد. هنجارها به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین مسائل مورد بحث در حوزۀ مطالعات ترجمه، پیوسته اهل فن را در امر ترجمه با چالش‌هایی اساسی مواجه کرده و هر یک از صاحب‌نظران و مترجمان با تکیه بر اصولی از پیش تعیین شده، نقشۀ راهی را برای خود ترسیم می‌کنند.

لارنس ونوتی (1995) نظریه‌پرداز مطرح آمریکایی با ارائۀ دو راهبرد غرابت‌زدایی و آشنایی‌زدایی، اصل نخست را به مترجمین این حوزه توصیه می‌کنند. به عقیده ونوتی، اعمال آشنایی‌زدایی سبب چیرگی ارزش‌های فرهنگی زبان مبدأ و اثبات تفاوت‌های زبانی و فرهنگی آن بر زبان هدف می‌شود، اما غرابت‌زدایی ارزش‌های فرهنگی زبان مصدر را مورد هدف می‌دهد (ونوتی، 1996).

امروزه مداخلۀ فرهنگی به‌عنوان نوعی استراتژی ترجمه‌ای بسیار مطلوب به‌نظر می‌رسد؛ «ترجمه با اعمال غرابت‌زدایی، می‌تواند نوعی مقاومت در برابر قوم‌گرایی و نژادپرستی، خودشیفتگی فرهنگی و امپریالیسم در جهت منافع روابط ژئوپلیتیک دموکراتیک باشد» (همان). ترجمه هرگز نباید منجر به حذف کلی تشابهات شود و متن ترجمه شده باید اثری باشد که فرهنگ متفاوتی را به خواننده القا می‌کند؛ در صورتی که نیم نگاهی به فرهنگ دیگری نیز دارد. دیدگاه ونوتی در جهت عدم مداخله ایدئولوژی برای بازتاب فرهنگی در فرهنگ دیگر یاری می‌رساند (همان).

روش پژوهش حاضر توصیفی- تحلیلی است و مدل ونوتی می‌تواند الگویی کاربردی برای ارزیابی متون ادبی باشد؛ بنابراین، درچارچوب این مقاله سعی بر آن است مقایسه‌ای میان دو ترجمۀ مهدی سرحدی و موسی اسوار در رابطه با رمان عیسی إبن الإنسان صورت گیرد تا از این طریق سطح کیفی ترجمه‌ها، مشخص و میزان جانبداری مترجمین از رویکرد مطرح شده و نیز دخالت آن‌ها در ترجمه‌ها روشن شود.

 

5-1. آشنایی‌زدایی

ونوتی، اصطلاح آشنایی‌زدایی را به مبدأمحور بودن تعبیر می‌کند و این اصل را به عنوان یک استراتژی برای ترجمه، توصیه و بسیار مورد پسند قرار می­دهد (ایینایلی[1]، 2014). 

  اصطلاح آشنایی‌زدایی در ابتدا عبارت بود از توانایی هنری که در ملاحظه مستقیم طبیعت و خارج از نمونه‌های سنتی آن نمایان می‌شد، سپس به معنی توانایی در ابداع شعر و آفرینش موجوداتی فوق طبیعی از طریق استعداد به کار گرفته شد.

ستاروبنسکی[2] اصالت را مترادف واژه آشنایی‌زدایی به‌کار برده است؛ «در محیطی مانند محیط ما معمولاً اصالت غلبه پیدا می‌کند، از این رو، ادبا در ارائۀ زبانی بدیع و متفاوت (یعنی آشنایی‌زدایی) با هم به رقابت می‌پردازند که هیچ توقع آن را نداریم» (ویس، 1394). او معتقد است که ترجمه دو اصطلاح؛ یکی پارادوکس و دیگری وارونه‌گویی است. این اصطلاح بسیار قدیمی است، زیرا در کتاب جمهوری افلاطون و از زبان یکی از افرادی که طعمۀ مناظره با سقراط شده بود، ذکر شده است.

5-2. غرابت‌زدایی

ونوتی معتقد است پدیده غرابت‌زدایی سبب کاهش ویژگی‌های ایدئولوژیک متنی در متن هدف و همچنین کمرنگ شدن ارزش‌های فرهنگی متن مصدر می‌شود(جرمی[3]، 2011). در روش غرابت‌زدایی، مترجم تمام تلاش خود را به‌کار می‌بندد تا ضمن زدودن غرابت‌های زبانی و فرهنگی که فرآیند قرائت ترجمه را برای خوانندۀ فرهنگ زبان موردنظر دشوار می‌کند؛ ترجمه‌های روان، شفاف و نامرئی از متن اصلی ارائه دهد به‌گونه‌ای که بوی ترجمه هم ندهد. به نظر می‌رسد که غرابت‌زدایی از دیدگاه ونوتی بـار معنـایی منفـی (شاتلورت و کاوری[4]، 1385) دارد؛ زیرا این روش همان خط‌مشی متداول فرهنگ‌های مقتدر است که به توصیف ونوتی بـه ترجمه‌هایی خو گرفته‌اند که روانند و ناپیدا (همان).

در حالت کلی، هدف از غرابت‌زدایی نه تنها محو ارزش‌های فرهنگی زبان مصدر نیست، بلکه جلوه دادن تفاوت‌های ارزشی و هنجاری هر دو زبان به ویژه عملکرد مترجمین و در یک کلام سطح کیفی ترجمه‌ها است.

5-3. روش‌های آشنایی‌زدایی

اصطلاح آشنایی‌زدایی هرچند زاییدة دوران معاصر و محصول اندیشة زبان‌شناسان روس است، اما جامعة اسلامی و پژوهشگران مسلمان نه تنها با این مفهوم بیگانه نبوده‌اند، بلکه از آغاز دعوت اسلام به بررسی این امر پرداخته‌اند و نوشته‌هایی در این باب بر جای گذاشته‌اند (رضایی­هفتادر و همکاران، 1392). بنابراین، نگارندگان این پژوهش با اهتمام به اصول و تعاریف گذشته و تأکید بر مبانی نوین حوزۀ مترجمی زبان عربی جهت بررسی هرچه دقیق‌تر رمان مورد بررسی، مواردی از روش‌های آشنایی‌زدایی را برمی‌شمارند.

5-3-1. آشنایی‌زدایی دستوری (نحوی)

در حوزۀ ترجمه، شفافیت فقط زمانی اتفاق می‌افتد که روان‌‌خوانی مبنای عمل قرارگرفته و ساختارهای نحوی واضح و شیوۀ قرارگیری ضمایر متناسب با بافت موضوعی جلوه کند؛ به ویژه اینکه متن ترجمه، منزه از عبارات ناموزون، ساختارهای یکسان یا معانی اشتباه باشد (ونوتی، 1995) هنجارگریزی، گریز از قواعد حاکم بر زبان هنجار و عدم مطابقت و هماهنگی معانی با زبان متعارف است. منظور از هنجارگریزی نمی‌تواند هرگونه گریز از قواعد زبان هنجار باشد؛ زیرا بعضی از هنجارگریزی‌ها به ساخت‌های نازیبایی منجر می‌شود که نمی‌توان آن‌ها را ابداع ادبی به حساب آورد (صفوی، 1373). شفیعی‌کدکنی نیز بر این نکته تأکید دارد و معتقد است که هنجارگریزی باید اصل رسانگی را مراعات کند  (شفیعی‌کدکنی، 1385).

جبران (1999): و سوف أقول لکم الکثیر مما عندی.

اسوار (1387): سخن‌های بسیار برای گفتن دارم.

سرحدی (1388): برایتان بسی سخن خواهم گفت.

نویسندۀ رمان (جبران خلیل جبران) با بیان این جمله از مسیح (ع) آغاز رسالت وی را به تصویر می‌کشد. در ترجمۀ موسی اسوار با تکیه بر روش آشنایی‌زدایی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین اصول مورد بحث -که می‌تواند سبک ترجمه را تا میزان زیادی تحت تأثیر قرار دهد- شاهد آنیم که مترجم زمان فعل «سوف أقول» را به‌صورت «سخن برای گفتن دارم»، ترجمه کرده و سبب نوعی آشنایی‌زدایی در ترجمه شده در حالی که در ترجمۀ مهدی سرحدی، مترجم جمله را به صورت آهنگین و فعل را به‌صورت واضح و مطابق با اصول ساختاری زبان مصدر به صورت «سخن خواهم گفت» به نگارش درآورده و اصول نحوی- دستوری را رعایت کرده و نوعی از غرابت‌زدایی را درقالب جمله به مخاطب القا کرده است.

ترجمۀ پیشنهادی: سخن بسیار برایتان خواهم گفت.

جبران (1999): و قد أشرق وجهه إشراق التبر المذاب.

اسوار (1387): رخسارش چون زر مذاب می‌درخشید.

سرحدی (1388):‌ چهره‌اش همچون طلای گداخته درخشیدن گرفت.

نویسنده با ذکر این روایت چهرۀ نورانی و ظاهر ملکوتی مسیح (ع) را برای مخاطب مجسم می‌نماید. در ترجۀ اسوار، مترجم با اهتمام به اصول ساختاری، فعل «قد أشرق» را که ماضی نقلی است به‌صورت ماضی استمراری «می‌درخشید» ترجمه کرده و بدین ترتیب جلوه‌هایی از آشنایی‌زدایی در ترجمه نمود یافته، اما در ترجمۀ سرحدی، مترجم با رعایت تمام و کامل اصول ساختاری- نحوی، فعل را به‌صورت «درخشیدن گرفت» ترجمه کرده و سبب غرابت‌زدایی از جهت دستوری- معنایی در متن ترجمه شده است.

ترجمۀ پیشنهادی: چهره‌اش همچون طلای گداخته می‌درخشید.

جبران (1999): بید أن هناک وراء کل ما ترون و تشاهدون مملکة الثانیة سیکون الحکم فیها إلی.

اسوار (1387): اما در پس تمام آنچه می‌بینید، ملکوتی است که من در آن فرمانروایی خواهم کرد.

سرحدی (1388):‌ اما بدانید در پس آنچه بدان می‌نگرید، ملکوتی است که من بر آن حکم می‌رانم و بر آن احاطه دارم.

حضرت مسیح (ع) با این تعابیر به مردم و پیروان خود القا می‌کند که پذیرفتن پیام حق هریک از مؤمنان را از لحاظ معنوی به مرتبه و درجۀ فرمانروایی و شاهی می‌رساند که محصول این اتفاق مقدس، برابری و مساوات خواهد بود. در ترجمۀ نخست، اسوار ترکیب «سیکون الحکم» را با در نظر گرفتن اصول نحوی- واژه‌ساختی زبان مبدأ به صورت «فرمانروایی خواهم کرد» ترجمه کرده، سپس توانسته مؤلفه غرابت‌زدایی را در ترجمه خود تا حدی بازتاب دهد و سبب انتقال بهتر و شفاف تر پیام به مخاطب شود؛ این در حالی است که مترجم، سرحدی با ترجمۀ «حکم میرانم» از عبارت «سیکون الحکم» به اصول دستوری متن مصدر پایبند نبوده و تا میزانی باعث انتقال نادرست و مبهم پیام و جلوه‌گر شدن مؤلفه آشنایی‌زدایی در ترجمۀ خود شده است.

ترجمۀ پیشنهادی: اما بدانید در پس آنچه می‌بینید؛ ملکوتی است که من در آن فرمانروایی خواهم کرد.

جبران (1999): و لن تجتمع لنا ید علی سیف و لن تمسک بصولجان، و لسوف یحبنا الناس حبا یحوطه الأمن، و لن یستشعروا منا خوفا.

اسوار (1387): بر چهرۀ من و چهرۀ شما نقاب نخواهد بود؛ نه شمشیر به دست خواهیم گرفت نه عصای شاهی و رعایای ما در صلح و امان ما را دوست خواهند داشت و از ما بیمناک نخواهند بود.

سرحدی (1388):‌ در ملکوت چهرۀ من و چهره‌های شما هرگز در پرده نخواهد بود و دستان ما هرگز شمشیر و عصا برنخواهد داشت. رعیت به ما عشق خواهد ورزید بدون آنکه از ما هراس داشته باشند.

مسیح (ع) با این سخنان مردم و به ویژه یهودیان را به رسالت آسمانی خود دعوت و زلال بودن هدف خود را اعلام می‌کند. مطابق با ترجمه‌های ارائه شده، اسوار با عدم رعایت اصول دستوری متن مبدأ و دخالت دادن مهارت نویسندگی خود فعل «لن تمسک» را به صورت مثبت (به دست خواهیم گرفت) ترجمه کرده و در عین حال سرحدی در این نمونه با تکیه بر توصیۀ ونوتی (استراتژی ترجمه)، فعل «لن تمسک» را به‌صورت منفی (حمل نخواهد کرد) و کاملاً تحت‌اللفظی به متن مقصد انتقال داده که سبب ابهام در پیام و نارسایی معنایی برای مخاطب متن مقصد شده است. همچنین فعل «لن یستشعروا» را با مهارت قلم خود به صورت مثبت (بدون ... داشته باشند) در متن هدف بازتاب داده است که انتقال صریح و هنجارگونه پیام را برای مخاطب به همراه دارد.

ترجمۀ پیشنهادی: در ملکوت چهرۀ من و شما هرگز در پرده نخواهد بود، نه شمشیر به دست خواهیم گرفت نه عصای شامی و رعایای ما در صلح و امان ما را دوست خواهند داشت بدون آنکه از ما هراس داشته باشند.

5-3-2. جابه‌جایی ارکان جمله

از جمله اصطلاحاتی که پیوند کم و بیش نزدیکی با اصطلاح آشنایی‌زدایی دارد، واژه جابه‌جایی است. هنگامی که فرد در ارضای یک نیاز اساسی و یا تحقق آن ناکام می‌شود، مجبور است چیز دیگری را جایگزین آن کند و از این طریق تا حدودی ارضا و خرسند می‌شود. همچنین تعدیل یا تغییر نیز جابه‌جایی نامیده می‌شود (ویس، 1394).

جبران (1999): و هکذا إسترسل عیسی، و إذا عینای کأن علیهما غشاوة لاتیصران ما علی الأرض من ممالک و ما فیها من مدن بأسوارها و بروجها.

اسوار (1387): چنین گفت عیسی، و من نسبت به همه ممالک زمین و همه شهرها با باروها و برج‌هایشان کور بودم.

سرحدی (1388):‌ مسیح سخن می‌گفت، و من از دیدن تمامی سرزمین‌ها و همۀ شهرهای آکنده از قلعه و دیوار، ناتوان بودم.

نویسندۀ رمان با این تعبیر، دیدگاه مسیح (ع) را نسبت به دنیا و زرق و برق آن و همین طور رسالت اصلی وی را دیگر بار متذکر می‌شود. در نمونه‌ اخیر، اسوار با انتقال واژه‌های «ممالک» و «بروج» از متن مصدر به متن هدف همراه با تأثیر استراتژی وام‌گیری در ترجمۀ خود، وفاداری خود را به زبان مبدأ اعلام کرده است، اما سرحدی با ارائه ترجمه‌ای روان و شفاف و برقرار ساختن نوعی تعادل میان دو زبان، نمونه‌ای مطابق با ارزش‌های فرهنگی متن هدف و خوانندگان اثر به‌دست داده است.

ترجمۀ پیشنهادی: عیسی چنین گفت: و من از دیدن تمامی سرزمین‌ها و همه شهرهای آکنده از قلعه و دیوار ناتوان بودم.

جبران (1999): و إذا کنت تتطلع إلی غیر ملکوت الروح، فأولی لک ثم أولی بک أن تدعنی‌ها هنا و تنحدر هابطا نحو کهوف موتاک.

اسوار (1387): اگر جز ملکوت روح می‌جویی تو را آن به که همین جا از من جدا و به غارهای مردگانت فرو شوی.

سرحدی (1388):‌ اگر قلمرویی جز مملکت روح می‌جویید، بهتر آن است که مرا اینجا واگذارید و به دخمه‌های مردگان خویش واپس خزید.

نویسنده با ذکر این جمله از حضرت مسیح (ع)، پاسخ قطعی و منفی ایشان به اسخریوطی را نمایان می‌سازد و سرنوشت اخروی یهودا را نیز بیان می‌کند. در ترجمۀ اسوار و سرحدی، مترجمان، عبارت «کنت تتطلع» را مطابق اصول دستور زبان فارسی به پایان جمله انتقال داده‌اند که هر دو مترجم با رعایت این اصل سبب انتقال هرچه واضح‌تر و سریع‌تر پیام به مخاطب و در یک کلام اعمال غرابت‌زدایی در ترجمه‌ها شده‌اند.

ترجمۀ پیشنهادی: اگر قلمرویی جز مملکت روح می‌جویید، بهتر آن است که مرا اینجا واگذارید و به دخمه‌های مردگان خویش داخل شویید.

جبران (1999): لو لم یکن الأمر حلما قد طاف برؤوس أجیال طواها النسیان لما سمحت لضوء شمسک أن تتجاوز مدی أناتی، و لا لقمرک أن ینشر ظلی عبر طریقک.

اسوار (1387): اگر نبود رؤیایی که قومی فراموش شده در سر داشتند، من روا نمی‌داشتم که آفتابت بر حد شکیب من بتابد و مهتابت سایه مرا بر پهنه راه تو بگسترد.

سرحدی (1388):‌ اگر نبود رؤیای جنس از یاد رفته، خورشید را مجال نمی‌دادم که بر شکیبایی من پرتو افکند و ماه را اجازه نمی‌دادم که سایه‌ام را در راه شما بگستراند.

نویسنده رمان با بیان نمونه‌هایی از سخنان حضرت مسیح (ع)، استقامت وی در برابر مخالفان به ویژه یهودیان و پایبندی ایشان به رسالتی آسمانی را منعکس می‌کند. در ترجمۀ اسوار، فعل «لما سمحت»، مطابق با اصول زبان فارسی در متن مصدر منعکس نشده و این به خودی خود سبب آشنایی‌زدایی در ترجمه می‌شود، اما در ترجمۀ سرحدی با قرار گرفتن صحیح فعل در ترجمه مطابق اصول دستور زبان هدف؛ یعنی آوردن فعل پس از مفعول، پیام نسبتاً واضح انتقال یافته و مترجم به یکی از مهم‌ترین اصول تئوری ونوتی؛ یعنی غرابت‌زدایی پایبند بوده است.

ترجمۀ پیشنهادی: اگر نبود رؤیایی که قومی فراموش شده در سر داشتند، خورشید را مجال نمی‌دادم که بر شکیبایی من پرتو افکند و ماه را اجازه نمی‌دادم که سایه‌ام را در راه شما بگستراند.

جبران (1999): لولا أنها رغبة أم، لما تجردت عن قماطی و لعدت أدراجی فرارا إلی الفضاء.

اسوار (1387): اگر آرزوی یکی مادر نبود از قنداق به درمی‌آمدم و به سپهر باز می‌گریختم.

سرحدی (1388):‌ و اگر نبود خواهش پاک توفنده در قلب مادری پاک به یقین خود را از بندها رها می‌کردم و گریزان به فضا باز می‌گشتم.

نویسنده با این تعبیر، تنفر و خشم مسیح (ع) را نسبت به سخنان یهودای اسخریوطی که پیشنهاد مقام پادشاهی کرد به گونه‌ای ادیبانه به تصویر کشیده است. در ترجمۀ اسوار، ادات شرط «لولا» به‌صورت (اگر.........نبود)، مطابق با اصول ساختاری زبان فارسی در چارچوب ترجمه قرار گرفته و سبب زدودن ابهام از متن مبدأ و اعمال مؤلفه غرابت‌زدایی در ترجمه شده است، اما در ترجمۀ سرحدی، این اصول رعایت نشده (آوردن ادات شرط و فعل در ابتدای جمله) و با ذکر برابرهای دشوار برای واژگان زبان مبدأ (مانند: پاک توفنده)، آشنایی‌زدایی را در آن نمایان ساخته و منجر به ابهام در آن شده است.

ترجمۀ پیشنهادی: اگر غوغای آرزویی در قلب مادری پاک نبود به یقین خود را از بندها رها می‌کردم و گریزان به فضا باز می‌گشتم.

جبران (1999): ولو لا أنه الأسی یعمکم أجمعین ماانتظرت لأذرف الدمع.

اسوار (1387): و اگر ملاحظۀ اندوه همۀ شما نبود برای گریستن لختی درنگ نمی‌کردم.

سرحدی (1388):‌ اگر نبود اندوهی که ژرفای وجود شما را فرا گرفته، اینجا درنگ نمی‌کردم تا گریه و مویه سردهم.

نویسنده، انزجار و اندوه مسیح (ع) را نسبت به سخنان یکی از حواریون خود در رابطه با کنار گذاشتن رسالت راستین خود و انتخاب دنیا در قبال آخرت، ابراز داشته است. در ترجمه، اسوار با رعایت اصول دستوری زبان مصدر (ذکر ادات شرط در ابتدا و فعل شرط در پایان جمله) پیام را به طور صریح و روشن به متن هدف انتقال داده و غرابت‌زدایی را در ترجمۀ خود عملی کرده است، اما سرحدی با ذکر فعل شرط در ابتدای جمله و سپس ادات شرط، مؤلفۀ آشنایی‌زدایی به طرز خاصی در آن جلوه‌گر شده و با ذکر تفسیر به جای بازتاب سریع پیام، ترجمه را طولانی‌تر کرده است.

ترجمۀ پیشنهادی: اگر به خاطر ملاحظۀ اندوه همه شما نبود برای گریستن اینجا لحظه‌ای درنگ نمی‌کردم.

جبران (1999): و کان یسعی إلی نساء أورشلیم و نساء القری المجاورة یمکر بهن مکر العنکبوت بالذبابة.

اسوار (1387): او با حیله و مکر عنکبوتی که 

در طلب مگس است به سراغ زنان اورشلیم و نواحی مجاور می‌رفت.

سرحدی (1388):‌ به زیرکی همچون عنکبوتی که در جست‌وجوی مگس است، زنان اورشلیم و دختران مزارع را می‌جست.

نویسنده با ذکر عبارت «عنکبوتی در طلب مگس» در رمان عیسی إبن الإنسان، حس تنفر مخالفان و مردم زمانه و گنگ بودن آن‌ها را در برابر پیام راستین حق و عدم اعتقاد قلبی به پیام‌آور آسمانی به شیوه‌ای ادیبانه بازتاب می‌دهد. در ترجمه‌های ارائه شده، اسوار و سرحدی با مهارت هرچه تمام، جملۀ دوم را به ابتدای جمله انتقال داده‌اند و با این اقدام ضمن ارائه ترجمه‌ای قابل فهم و روان و مطابق ادراک مخاطب متن هدف، خاصه انتقال سریع پیام، مؤلفه غرابت‌زدایی را به‌عنوان اصلی مهم در ترجمه و راهکاری مؤثر، عملی ‌کرده‌اند.

ترجمۀ پیشنهادی: او در حیله و مکر همچون عنکبوتی در طلب مگس به سراغ زنان اورشلیم و زنان روستاهای اطراف می‌رفت.

5-3-3. تقدیم فعل بر ارکان جمله

جابه جایی ارکان جمله در بعضی موارد سبب می‌شود که جمله دستوری به جمله بلاغی تبدیل شود. علم معانی چنین جابه‌جایی‌هایی را بلاغی می‌شمرد و بیان می‌کند که این موارد می‌توانند هنری و دلالتمند باشند. البته باید توجه داشت که جابه جایی ارکان جمله همیشه دلالتمند نیست و گاهی ناشی از ناآگاهی و بی اطلاعی نویسنده یا گوینده است. گوینده از طرق عوامل دستوری است که هدف و غرض خود را در جمله بیان می‌کند و کشف و تخمین این غرض وظیفه علم معانی است (وفایی و آقابابایی،1393).، گاهی مترجمان با تأکید و اهتمام هرچه بیشتر خود جهت ارائه نزدیکترین معادل و مفهوم، از دخالت ساختار دستوری زبان مقصد در ترجمه غافل می‌شوند که در وهله اول به آشنایی‌زدایی می‌انجامد:

جبران (1999): لو لم یکن الأمر حلما قد طاف برؤوس أجیال طواها النسیان لما سمحت لضوء شمسک أن تتجاوز مدی أناتی، و لا لقمرک أن ینشر ظلی عبر طریقک.

اسوار (1387): اگر نبود رؤیایی که قومی فراموش شده در سر داشتند، من روا نمی‌داشتم که آفتابت بر حد شکیب من بتابد و مهتابت سایه مرا بر پهنه راه تو بگسترد.

سرحدی (1388):‌ اگر نبود رؤیای جنس از یاد رفته، خورشید را مجال نمی‌دادم که بر شکیبایی من پرتو افکند و ماه را اجازه نمی‌دادم که سایه‌ام را در راه شما بگستراند.

نویسنده با ذکر نمونه‌ای از سخنان حضرت مسیح (ع)، استقامت وی در برابر یهودیان و پایبندی ایشان به رسالت آسمانی را منعکس می‌کند. در ترجمه‌های بالا، اسوار و سرحدی، اصول دستوری زبان فارسی را در ترجمه‌های خود رعایت نکرده و فعل «لولم یکن» را هر دو در ترجمه خود به‌صورت «اگر نبود» به ابتدای جمله منتقل کرده‌اند که سبب دشواری متن ترجمه به ویژه با ذکر برابرهای نامأنوس شده‌اند و مؤلفۀ آشنایی‌زدایی را در آن اعمال کرده‌اند.

ترجمۀ پیشنهادی: اگر رؤیایی که قومی فراموش شد در سر داشتند نبود؛ هرگز خورشید را مجال نمی‌دادم که بر حد شکیب من بتابد و ماه را اجازه نمی‌دادم که سایه‌ام را در راه شما بگستراند.

جبران (1999): خل الجهالة تنسل و تلد حتی تنهک نسلا.

اسوار (1387): بگذار نادانی نسل خود را بیشتر کند چندان که از اخلاف خود به ستوه آید.

سرحدی (1388):‌ بگذار جهان، آن قدر خود را عرضه کند که اهل خود را به تنگ آورد.

نویسنده با ذکر این مفهوم پایان رسالت مسیح (ع) را با معرفی دشمنان قدر قدرت وی (امپراطور و کاهنان) بر پهنه این زمین خاکی رقم می‌زند. در این نمونه نیز هر دو مترجم، فعل «خل» را در ترجمه‌های خود در ابتدای جمله به صورت «بگذار»، ذکر کرده‌اند که تا میزان زیادی جمله را آهنگین‌تر و موزون جلوه داده، سپس محتوا را به سمت نظم منثور سوق داده که با به‌کارگیری این شیوه، مؤلفه غرابت‌زدایی را در سطح ترجمه‌های بیان شده گسترانیده است.

ترجمۀ پیشنهادی: بگذار جهان نادانی نسل خود را بیشتر کند آنقدر که اهل خود را به ستوه آورد.

5-4. آشنایی‌زدایی معنایی

ونوتی (1995) معتقد است که مترجم در حوزۀ معنا و مفهوم باید با نویسنده رابطه‌ای همجوار گونه داشته باشد و هیچ‌گاه خود را ملزم و متعهد به سبک نویسنده زبان مبدأ نداند، بلکه گاهی با او به‌عنوان مصاحب و همنشین در جهت ارائه ترجمه‌ای روان و قابل قبول تعامل کند. به‌کارگیری آشنایی‌زدایی معنایی، قواعد ایدئولوژیکی زبان مصدر و نهایتاً تأثیر دادن برخی عناصر فرهنگی متن مبدأ، بنیان ترجمه را سست و آن را به وادی ابهام سوق می‌دهد.

5-4-1. تشبیه

تشبیه در لغت همانند ساختن و مثال آوردن است و در اصطلاح قراردادن همانندی میان دو چیز یا بیشتر از دو چیز است. تشبیه دارای شگفتی و زیبایی است و پایگاه نیکویی در بلاغت دارد؛ برای اینکه معانی نهفته را خارج می‌سازد (الهاشمی، 1878). تشبیه، دور را نزدیک می‌سازد، بر وضوح معنا می‌افزاید و آن را جمال و فضل می‌بخشد و به آن جامه ارجمندی و گرانقدری می‌پوشاند (همان). تشبیه از دید زبان‌شناسی عبارت است از «انتخاب دو نشانه از روی محور جانشینی برحسب تشابه و ترکیب آن‌ها روی محور همنشینی» (صفوی، 1380). همچنین «تخیل زبان را تازه و با طراوت می‌کند که این نکته با موضوع آشنایی‌زدایی از زبان و خلاف عادت نمودن آن با چشم خواننده ارتباط دارد» (پورنامداریان، 1381).

جبران (1999): و لقد أحبنا حبا ملؤه الحنان. و کان قلبه یفیض بالحب فیض معصرة الکروم، و کان لی و لک أن نتقدم منها بکؤسنا فی أیدینا نغترب و نشرب.

اسوار (1387): قلب او چرخشت بود. شما و من می‌توانستیم جام به دست به آن نزدیک شویم و از آن بنوشیم.

سرحدی (1388): ما را دوست می‌داشت و دوستی‌اش، از مهر و عاطفه آکنده بود. دلش بسان ساغری بود که تو و من، آرزو داریم دمادم، پیاله‌ها به نزد او بریم و سرکشیم تا سیراب گردیم.

نویسنده با به تصویر کشیدن بخش‌هایی از عادات مسیح (ع)، قلب وی را به قدحی تشبیه می‌کند که هر یک از پیروان و دوستداران او جام به دست به طرفش می‌روند تا همچون مسیح (ع) در هر حال شادمان باشند و هنگام خندیدن از اعماق وجود شادمانی خود را ابراز کنند. در نمونه‌های بالا، مترجمان با تشبیه «قلب» به «چرخشت» و «ساغر»، علاقه و وابستگی یاران مسیح (ع) را در ترجمۀ خود نمایان ساخته و با این اقدام علاوه بر ارائه صورتی ادبی در ترجمۀ خود، نوعی از آشنایی‌زدایی را در چارچوب ترجمه کار گرفته‌اند و همین اقدام سبب تأمل بیشتر برای خواننده جهت دریافت پیام و در یک کلام آشنایی‌زدایی شده است.

ترجمۀ پیشنهادی: قلب او همانند ساغری بود که می‌توانستیم جام به دست به آن نزدیک شوییم و از آن بنوشیم.

5-4-2. استعاره

ارسطو در این باره گفته است «اسلوب استعاره برجسته‌ترین و بهترین اسلوب‌ها به‌شمار می‌آید... و اسلوب تنها چیزی است که انسان نمی‌تواند آن را از دیگری قرض بگیرد. در حقیقت اسلوب نشانه استعداد هر فرد است» (ویس، 1394). استعاره به عنوان صنعتی بلاغی که به‌طور مداوم در متون ادبی با آن مواجه هستیم، گاهی سبب نوعی ناهنجاری در ترجمه تحت عنوان آشنایی‌زدایی می‌شود و مخاطب را به سمت ابهام و فاصله گرفتن از مفهوم اصلی سوق می‌دهد که این اقدام خارج از اصول بنیادین ترجمه و مترجمان است.

جبران (1999): ألا تعلم أن العبد فی أحلامه یود لو أصبح سیدا.

اسوار (1387): مگر نمی دانید که برده در رؤیا همیشه خواب ارباب شدن می‌بیند و ضعیف سودای شیر شدن می‌پزد؟

سرحدی (1388): مگر نه اینکه برده در رؤیای خویش، جز سروری نمی­بیند و ناتوان سست عنصر، خود را کمتر از شیر شرزه نمی­پندارد؟

نویسندۀ رمان، جملۀ اخیر را در رابطه با چگونگی مشهور شدن حضرت مسیح (ع) و مراحل روی آوردن مردم به ایشان در قالب فصل «عیسی آن جادوگر» بیان کرده است. اسوار با ذکر ترجمه‌های «مگر نمی‌دانید» برای جملۀ «ألا تعلم

» و یکبار «برده» برای «العبد» و بار دیگر «ضعیف» برای «العبد» و تکیه بر مسألۀ آشنایی‌زدایی، جمله را به صورت تحت‌اللفظی و در عین حال مثبت انتقال داده است، اما سرحدی مطابق با ارزش‌های فرهنگی زبان هدف عمل کرده و با ذکر ترجمۀ «مگر نه اینکه» برای «ألا تعلم» و «ناتوان سست عنصر» برای «العبد» و «شیر شرزه» برای جملۀ «أصبح سیدا» مؤلفۀ غرابت‌زدایی را در آن تأثیر داده است.

ترجمۀ پیشنهادی: مگر نمی‌دانید که برده در رؤیا همیشه خواب ارباب شدن می‌بیند و خود را کمتر از شیر شرزه نمی‌پندارد.

جبران (1999): و لم أکن أنفخ فی مزماری ذلک الیوم إذ کنت قد فقدت إحدی نعجاتی، و کنت أحس هما.

اسوار (1387): آن روز من نی نمی‌زدم زیرا گوسفندی گم کرده بودم و ماتم زده بودم و در دل مغموم.

سرحدی (1388): آن روز من در نی‌لبکم نمی‌دمیدم، چرا که بره‌ای را گم کرده و غمناک بودم. گویی ابرهای اندوه آسمان قلبم را پوشانده بود.

نویسنده با ذکر این روایت، نمونه‌ای دیگر از معجزات مسیح (ع) و حالات درونی شبان را در فصل «شبانی در جنوب لبنان» به تصویر می‌کشد. اسوار و سرحدی در تقابل با جمله «کنت أحس هما» برابرهایی چون «و در دل مغموم» و «ابرهای اندوه آسمان قلبم را پوشانده بود» در ترجمه خود آورده‌اند که ابرهای اندوه در ترجمۀ دومی استعاره از غم و ناراحتی است که مسیح (ع) در پی حوادث پیش آمده برایش رخ داده و مترجم با به‌کارگیری این صنعت ادبی سبب دخالت دادن مؤلفه آشنایی‌زدایی در ترجمه خود شده است.

ترجمۀ پیشنهادی: آن روز من در نی‌لبکم نمی‌دمیدم؛ زیرا گوسفندی گم کرده بودم و ماتم زده بودم و در دل مغموم.

جبران (1999): و کانت أمی تحجزنی وراءها، کلما حفزتنی الرغبة فی أن أمضی إثره.

اسوار (1387): اما مادرم از سر تحقیر برای او چهره دژم می‌کرد.

سرحدی (1388): اما مادرم از سر تحقیر، ابرو درهم می‌کشید.

نویسندۀ رمان این مفهوم را در رابطه با عشق و وابستگی پیروان حضرت به ایشان و جلوه دادن میزان تنفر بت‌پرستان و به ویژه یهودیان در این رابطه بیان کرده است. در ترجمه‌های اخیر، اسوار جهت ترجمۀ عبارت «حفزتنی» تعبیر «چهره دژم کردن» و سرحدی «ابرو در هم کشیدن» را انتقال داده که با استفاده از صنعت استعاره، نوعی از آشنایی‌زدایی به همراه ابهام بیشتر، جهت انتقال پیام برای مخاطب زبان هدف ترتیب داده‌اند.

ترجمۀ پیشنهادی: اما مادرم از سر تحقیر، ابرو در هم می‌کشید.

جبران (1999): المروجین للفتنة، یسعی لیسلبنا التاج و الصولجان و یغری بنا ما فی مواطنه اللعین من ثعالب و بنات آوی، تعوی فی ردهاتنا و تتربع علی عرشنا؟

اسوار (1387): مرتد و آشوبگری فتنه‌جو که می‌خواهد عصای شاهی و تاج را از ما بگیرد و روباهان و شغالان سرزمین نفرین شده خود را وادار کند که در تالار‌های ما زوزه بکشند و بر تخت شاهی ما تکیه بزنند؟

سرحدی (1388): بیهوده‌گوی خیانتکاری است که مشغله برآورده و آتش سرکشی برافروخته تا تاج و تخت ما بستاند و روبهان و شغالان را از سرزمین نفرین شده‌اش به کاخ‌های ما بیاورد تا زوزه بکشند و بر تخت ما فرا نشینند.

نویسنده رمان با روایت این مفهوم از زبان یکی از شخصیت‌ها، روزهای سخت و دشوار سپری شده بر حضرت مسیح (ع) و مخالفت‌های شدید مردم زمانه و سودجویان را به تصویر می‌کشد. در ترجمه‌های اخیر، اسوار و سرحدی جهت ترجمۀ عبارت «المروجین الفتنة» برابرهایی چون «مرتد و آشوبگری فتنه‌جو» و «بیهوده‌گوی خیانتکار» ذکر کرده‌اند که هر یک با به‌کارگیری صنعت ادبی استعاره در ترجمۀ خود، آشنایی‌زدایی را به طرز واضحی در خود دخالت داده اند.

ترجمۀ پیشنهادی: بیهوده‌گوی خیانتکاری است که مشغله برآورده و آتش سرکشی برافروخته تا تاج و تخت را از ما بگیرد و روبهان و شغالان را از سرزمین نفرین شده‌اش به کاخ‌های ما بیاورد تا زوزه بکشند و بر تخت ما تکیه بزنند.

جبران (1999): کما تحدث إلی الملائکة فیما وراء البحار و الجبال، الذین إستودعناهم أحلامنا قبل أن تنضج الشمس ما فی بنیتنا من طین.

اسوار (1387): و با آن فرشتگان سخن گفت که درفراسوی دریا و کوه‌اند و ما رؤیاهای خود را به ایشان سپردیم پیش از آنکه گل وجود ما در آفتاب پخته شود.

سرحدی (1388): با فرشتگان هم که در پس دریا و کوه هستند نیز لب به سخن گشود، همان‌ها که رؤیاهامان را نزدشان به ودیعت نهادیم، پیش از آن که گل وجودمان در پرتو خورشید بخشکد.

نویسندۀ رمان مورد بررسی با ذکر این جملات از زبان پیروان حضرت مسیح (ع) وابستگی قلبی و اعتماد باطنی و راستین آنان را نسبت به پیام حق و فرستاده‌اش مبذول داشته است. در این نمونه، اسوار جهت ترجمۀ عبارت «تنضج الشمس ما فی بنیتنا» مفهوم «گل وجود ما در آفتاب پخته شود» و سرحدی «گل وجودمان در پرتو خورشید بخشکد» را ذکر کرده‌اند که می‌توان گفت سرحدی به گونه‌ای ادبی‌تر عمل کرده است. بنابراین، به‌کارگیری استعاره توسط مترجمین اسوار و سرحدی به عنوان یکی از پرکاربردترین انواع ادبی با اهتمام به رویکرد ونوتی مؤلفه آشنایی‌زدایی را به شیوه‌ای خاص در ترجمه‌های اخیر بازتاب داده است.

ترجمۀ پیشنهادی: با فرشتگان هم که در پس دریا و کوه هستند سخن گفت؛ همان‌ها که رؤیاهامان را به ایشان سپردیم پیش از آن که گل وجود ما در آفتاب بخشکد.

5-4-3. تشخیص

تشخیص و جاندارانگاری، شیوه‌های بنیادین استعاره مکنیه هستند. در واقع تشخیص در ادبیات کهن بیشتر به اضافه کردن یکی از اعضای انسان یا موجود جاندار دیگر به یک شیء مخصوص یا یک مفهوم ذهنی و غیر محسوس حاصل می‌شود (پورنامداریان، 1381).

جبران (1999): حیث زهرات السوسن البیض لاتبالی القوافل و هی تضرب فی الوادی الترب، و تحدث عن الورود البردیة التی تشرق بنور الشمس و تهب النسیم عبیرها و هو یمرها.

اسوار (1387): آنجا که سوسن‌های سفید به کاروان‌هایی که از غبار دره می‌گذرند گوشه چشمی هم ندارند. او از خاربن دشتی سخن به میان آورد که روی آفتاب لبخند می‌زند و شمیم خود را به نسیم رهگذار می‌سپارد.

سرحدی (1388): زنبق‌های شاداب که به زیر جویبارها پنهان شده‌اند تا از گرد و غبار گذر کاروان‌های صحرا در امان مانند، سخن‌ها گفت و از شبدرهایی که به زیر آفتاب لبخند می‌زند و رایحۀ خویش را به نسیم گذران می‌بخشد.

 جملۀ مورد بررسی در رابطه با سخنان، موعظه‌ها و تمثیل‌های حضرت مسیح (ع) از جهان آخرت (بهشت) است که طبق روایت نویسنده در کنار دریاچۀ جلیل در سومین بهار از فصول پیامبری خود از پدر آسمانی و آزادی و رهایی سخن به میان آورد. در این نمونه، مترجمان عبارت «تحدث عن الورود البردیة التی تشرق بنور الشمس» را به صورت «او از خاربن دشتی سخن به میان آورد که روی آفتاب لبخند می‌زند» و «و از شبدرهایی که به زیر آفتاب لبخند می‌زند» در ترجمه‌های خود بیان کرده‌اند که با به‌کارگیری صنعت ادبی تشخیص، مؤلفه آشنایی‌زدایی را در آن دو نمایان ساخته‌اند.

ترجمۀ پیشنهادی: آنجا که سوسن­های سفید به زیر جویبارها پنهان شده­اند تا از گرد و غبار گذر کاروان­های صحرا در امان بمانند؛ سخن به میان آورد و از شبدرهایی که روی آفتاب لبخند می­زند و رایحۀ خوش را به نسیم رهگذار می­بخشد.

جبران (1999): فکان حدیثها إلی البحر- أصلنا الجلیل العظیم الذی منه کانت النشأة الأولی- و إلی الجبل- الأخ الأکبر- بقمته التی هی عهد.

اسوار (1387): او با دریا مادر بیکران ما، که ما را زاده است، سخن گفت. با کوه، برادر بزرگ‌تر ما که قله‌اش نوید است، سخن گفت.

سرحدی (1388): با دریا مادر سینه گشاده‌ای که ما را زاد، و- سخن گفت. با کوه، برادر بزرگ‌ترمان، که بلندای آن، امید و آرزوست.

نویسندۀ رمان، جمله ادبی اخیر را برای به تصویر کشیدن فضای موعظه حضرت مسیح و یاران و پیروان او در چارچوب فصل (کلیوپاس از بیت رون) به قلم پربار خود مزین کرده است و مترجمان با به‌کارگیری صنعت ادبی تشخیص در رابطه با ترجمۀ عبارت «فکان حدیثها إلی البحر» و ذکر برابرهای «او با دریا مادر بیکران ما، که ما را زاده است، سخن گفت» و «با دریا مادر سینه گشاده‌ای که ما را زاد، و- سخن گفت» ضمن ادبی جلوه دادن متن ترجمه، سبب آشنایی‌زدایی در آن دو و نیاز به تأمل بیشتر برای مخاطب جهت دریافت مفهوم شده‌اند.

ترجمۀ پیشنهادی: او با مادر بیکران‌مان که ما را زاد و با برادر بزرگ‌ترمان که قله‌اش نوید است؛ سخن گفت.

5-4-4. کنایه

کنایه در لغت چیزی است که انسان می‌گوید و غیر آن را اراده می‌کند؛کنایه مصدر «کَنَیتُ» یا «کنوت» است (الهاشمی، 1878). در اصطلاح، لفظی است که غیرمعنایی که برای آن وضع شده است از آن اراده شده و اراده معنی اصلی آن هم جایز است؛ چون قرینه بازدارنده از اراده معنی اصلی وجود ندارد (همان).

جبران (1999): و کانت أمی تحجزنی وراءها، کلما حفزتنی الرغبة فی أن أمضی إثره.

اسوار (1387): اما مادرم از سر تحقیر برای او چهره دژم می‌کرد.

سرحدی (1388): اما مادرم از سر تحقیر، ابرو درهم می‌کشید.

نویسندۀ رمان این مفهوم را در رابطه با عشق و وابستگی پیروان حضرت به ایشان و جلوه دادن میزان تنفر بت‌پرستان و به ویژه یهودیان در این رابطه بیان کرده است. در ترجمه‌های اخیر، اسوار و سرحدی برای ترجمۀ عبارت «حفزتنی الرغبة» برابر‌هایی چون «چهره دژم کردن» و «ابرو در هم کشیدن» آورده‌اند که با استفاده از صنعت کنایی، سبب نوعی آشنایی‌زدایی به همراه تأمل و اندیشه بیشتر برای مخاطب جهت دریافت پیام شده‌اند. بازتاب عناصر فرهنگی خاص چون «چهره دژم کردن» و «ابرو در هم کشیدن» در ترجمه‌های اخیر توانسته پیام متن مبدأ را به گونه‌ای ماهرانه و کامل به متن هدف انتقال دهد.

ترجمۀ پیشنهادی: اما مادرم از سر تحقیر برای او ابرو درهم می‌کشید.

 

 

بحث و نتیجه‌گیری

در پژوهش حاضر که براساس الگوی لارنس ونوتی به بخش‌هایی از دو ترجمۀ رمان عیسی إبن الإنسان به قلم مهدی سرحدی و موسی اسوار، پرداخته شد، مترجمین به تمام سطوح ترجمه در چارچوب این الگو پرداخته‌اند.

در پاسخ به سؤالات مطرح شده در پژوهش، طبق بررسی‌های انجام گرفته، سرحدی در غالب شاهد مثال‌های ارائه شده برای هر مؤلفه نه تنها مقصدگراست، بلکه در غالب موارد مطابق با استراتژی خاص ونوتی عمل می‌کند و با ارائۀ ترجمه‌ای شفاف و روان، نوعی تعادل دستوری میان دو متن مصدر و هدف برقرار می‌سازد. در مقابل اسوار با بهره‌گیری از مواردی چون وام‌گیری، جهت‌گیری نسبت به زبان مصدر و مدنظر قرار دادن ساختار زبان مبدأ، سبب ایجاد نوعی ناهنجاری دستوری در ترجمه می‌شود.

سرحدی با ایجاد تعادل معنایی و جهت‌گیری نسبت به زبان هدف و مدنظر قرار دادن توصیۀ ونوتی در انتقال سریع و واضح‌تر پیام به خواننده و درنهایت اعمال مؤلفه غرابت‌زدایی موفق‌تر عمل کرده است. در حالی که اسوار در غالب موارد تنها سعی در تسری دادن وجوه معنایی متن مبدأ در متن مقصد بدون جایگزینی آن با مبانی و مفاهیم زبان هدف، و در یک کلام آشنایی‌زدایی دارد.

در غالب موارد مترجم سرحدی با مدنظر قراردادن ارزش‌های فرهنگی، نمادها، هنجار‌ها و مفاهیم زبان هدف، سبب زدودن هر نوع ابهام از پیام متن ترجمه و اعمال مؤلفه غرابت‌زدایی به‌عنوان یکی از محورهای اصلی بحث شده است، اما اسوار تنها سعی در انتقال سریع واژگان و اجزای متن بدون در نظر گرفتن ارزش‌های زبان هدف داشته است.

اعمال مؤلفه آشنایی‌زدایی گاهی سبب دور شدن مخاطب از متن ترجمه و گاهی باعث جذب هرچه بیشتر مخاطب، این حوزه می‌شود و آنچه قابل اهتمام و اعتراف است از آنجا که انتقال تمام ظرایف و چارچوب و جوانب متن مبدأ عملی دشوار و گاهی آرمانی به نظر می‌رسد، ترجمه ارائه شده از این رمان از سوی مهدی سرحدی طبق بررسی‌های انجام گرفته، قابل قبول و از کفایت بالایی برخوردار است.

در ترجمۀ رمان عیسى إبن الإنسان، مهدی سرحدی مترجمی مقصدگراست و به رعایت ساختار، سبک و تا حدودی محتوای متن مبدأ، اهتمام قابل توجهی ندارد. عملکرد سرحدی نه تنها در جهت تحلیل رفتن پیام متن مبدأ نیست، بلکه در مسیر بازآفرینی متن، جایگزینی ارزش‌های فرهنگی زبان هدف و افزایش سطح کیفی ترجمه است. عمل بازآفرینی با تکیه بر ساختار و پیام متن مصدر، توصیه‌ای است که ونوتی در حوزۀ ترجمه نسبت به مترجمین این حوزه ابراز داشته و از آن با عنوان استراتژی ترجمه نام می‌برد؛ اقدامی که مطابق با فضای فرهنگی، هنجارها و نمادهای خاص زبان مقصد، پیام را به طور کامل انتقال و تا حدودی سبک زندگی اجتماعی مردمان زبان مبدا را به شیوه‌ای ملموس بازتاب می‌دهد.

 

[1]- Elnaili, S.

[2]- Starobinsky, J.

[3]- Jeremy, M.

[4]- Shuttletworth, M.

 

 

[1]- Hatim, M.

[2]- Mason, I.

[3]- Venuti, L.

[4]- Leach, G.

Al-Hashimi, A. (1878-1943). Jawahar Al-Balaghah, Translated by Hassan Irfan. 9 Edition. Quds. Qom: Publication of Balaqat. [In Persian]
Dabbaghi, A., Panahbar, E. (2013). Linguistics of Gadamer and Ricoeur. Journal of Linguistic Essays. 5(1). 45-62. [In Persian]
Elnaili, S. M. (2014). Domestication and Foreignization Strategies in Translating Sinbad of The Arabian Nights Louisiana State University and Agricultural and Mechanical College.
Firoozi, H., Hassanzadeh, Sh., Arian, H. (1396(. Study of Types of De-familiarization in the Works of Mehdi Akhavan Sales. Literary Text Research Journal. 23(79). 159-189. [In Persian]
Hori, A. (2008). The Presence of a Translator in the Narrative Text. Research in Foreign Languages. (46). 35-52. [In Persian]
Jeremy, M. (2001). Introducing Translation Studies: Theories and Applications. London and NewYork: Routledge.
Khadem Nabi, M. M. (2021). Lawrence Venuti. Translator. 24(58). 41-49. [In Persian]
Khaefi, A., Nourbakhshi, M. (2004). Defamiliarization in Yadollah Royaee's Poems. Journal of Literary Research. (5). 55-74. [In Persian]
Lawrence, V. (1995). The Scandals of Translation: Towards an Ethics of Difference.
Makarik IRNA, R. (2004). Encyclopedia of Contemporary Literary Theories. Translated by Mohajer, M., Nabavi, M. Tehran: ad. [In Persian]
Mousavi, Sh. S. (2020(. The Mechanism of Translations in De-alienating the Discourse of Criticism and Literary Theory with a Focus on the Relationship between Tone “,” Sound “and” Power. Criticism and Print Theory Journal. 5(1). 169-194. [In Persian]
Pournamdarian, T. (2002). Travel in May. Tehran: Negah. [In Persian]
Rezaei Haftader, Gh., Namdari, E., Ahmadi, A. A. (2013). De-familiarization and its Role in Creating Poetry. Arabic Literature Journal. 5(2). 69-88. [In Persian]
Rostami, A., Zolfaghari, M. (2018(. A Study of Familiarity in Saeed Biabanki's Poems. Scientific-Research of Persian Language and Literature. 10(34). 64-86. [In Persian]
Rouhani, M., Enayati Ghadiklaei, M. (2015). A Study of Defamiliarization and Grammatical Abnormality in Manouchehr Atashi Poetry. Journal of Literary and Rhetorical Research. 3(2). 23-44. [In Persian]
Shuttleworth, M., Mira, K. (2006). Descriptive Culture of Translation Studies Terms. Translated by Farahzad, F., Tajvidi, Gh., and Blori, M. Tehran: Yalda Qom Publications. [In Persian]
Safa M. (2014). Elnaili, Domestication and Foreignization Strategies in Translating Sinbad of The Arabian Nights Louisiana State University and Agricultural and Mechanical College.
Vafaie, A. A., Aghababaei, S. (2014(. Analysis and Study of Mentioning Hassanak in Beyhaqi History Based on the Application of Grammar in Semantics. Literary Text Research. 17(58). 69-89. [In Persian]
Venuti, L. (2008). The Transiators Invisibility: A History of Translation. Translation Studies. London: Routledge.
Weiss, A. M. (2015). De-familiarization from the Perspective of Stylistic Research. Translated by Shahriyar Niazi, Sadollah Homayouni. 1 Edition. Tehran: Publishing Institute. [In Persian]
 
 [1]
 
 
 
 
 
 
استناد به این مقاله: صیادانی، علی، رحیم خانی، سامان، آقامحمدی اهل ایمان، سمیه. (1400). ناهنجاری­های
دستوری- معنایی از دیدگاه لارنس ونوتی در رابطه با دو ترجمۀ مهدی سرحدی و موسی اسوار از رمان عیسی إبن الإنسان. پژوهشهای ترجمه در زبان و ادبیات عربی، 11 (24)، 299-327. .doi: 10.22054/rctall.2021.62307.1574
 Translation Researches in the Arabic Language & Literature is licensed under a Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License.