Document Type : Research Paper
Authors
1 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, University of Zabol, Zabol, Iran
2 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Gonbad Kavous University, Golestan, Iran
3 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, University of Zabol, Zabol, Iran
Abstract
Saadi's Golestan and Jami's Baharestan are two Persian works in prose in which significant techniques have been used in translating Arabic expressions due to the proficiency of the authors in Arabic and Persian languages and their rhetorical and linguistic knowledge. In this research, the Arabic-translated phrases in the mentioned works have been studied based on the target-oriented approach in translation. The basis of this approach is that the translator tries to choose equivalent and equal elements of the target language with regard to the elements of the source language and text. With the help of special methods, he also tries to enter the entire meaning of the desired context into the target language and to avoid conveying the explicit meaning merely. The aim of the present study is to find Arabic to Persian translation techniques in Saadi's Golestan and Jami's Baharestan and to examine the extent of Saadi and Jami's commitment to the target language. Considering that Jami's Baharestan is the most prominent work of art identical to Saadi's Golestan in terms of form and content, the results indicate that the techniques of translating Arabic phrases into Persian in this work are also remarkably similar to Saadi's Golestan. Accordingly, the most distinguished methods of the target-oriented approach in translating the Arabic expressions of Golestan and Baharestan, respectively, are transition, dissimilation, adjunction, and disambiguation.
Keywords
Main Subjects
همکُنشپذیری زبان عربی و فارسی که ریشه در تعاملهای تاریخی دو قوم عرب و ایرانی دارد، ارتباط مستقیمی با پژوهشهای ترجمه دارد. روابط عربها با ایرانیها تقریباً در همة دورهها وجود داشته و گروه عظیمی از واژگان و تعابیر عربی در دورههای مختلف به زبان فارسی راه یافته است. علاوه بر این، ایرانیان نیز پیش از اسلام با ارتباط با عربها بر فرهنگ و زبان عربی نیز تأثیرات شگرفی به جا گذاشته و پس از اسلام نیز با پذیرش دین جدید، زبان عربی را به عنوان زبان اسلام و قرآن پذیرفتند و در رواج آن نقش بسزایی داشتند.
اندیشمندان و ادبای فارسیزبان به نوبة خود سهمی در رواج و اعتلای زبان عربی داشتند. از آنجمله میتوان به مصلحالدین سعدی (1210-1291م) و عبدالرحمان جامی (1414-1492م) اشاره کرد. در گلستان سعدی و بهارستان جامی علاوه بر همحضوری آیات، احادیث و امثال و حکم عربی، ترجمههای دو نویسنده از این عبارات قابلتوجه است؛ زیرا هر دو نویسنده به دلیل تبحر در زبان عربی و فارسی و برخورداری از دانش بلاغی و زبانی در ترجمة این عبارات از شگردهایی استفاده کردند که میتواند به عنوان راهکارهای ترجمة عربی به فارسی مورد بررسی قرار گیرد.
با توجه به اینکه کتاب بهارستان برجستهترین اثر در تقلید از کتاب گلستان سعدی است و با عنایت به اینکه سعدی با شگرد جدید نثرنویسی در کتاب گلستان از طریق استفاده از آیات و عبارات عربی سعی در ابداع شیوة جدید مقامهنویسی در زبان فارسی را داشته است، این دو اثر برجستهترین آثار مقامهنویسی به شیوة فارسی هستند که راه خود را از کتاب مقامات حمیدی در زبان فارسی جدا کردند و مقدمهای برای ایجاد یک ژانر جدید برای زبان فارسی شدند؛ بنابراین، انتخاب این دو اثر و مقایسة جایگاه ترجمههای فارسی از عبارات عربی به شناخت بیشتر ژانر مقامهنویسی نوین فارسی کمک خواهد کرد. علاوه بر این، بخشهایی از بهارستان جامی به تقلید از گلستان سعدی نوشته شده است که در استفاده از وزن و صنایع و آرایشهای ادبی نیز شباهتهایی به گلستان دارد؛ بنابراین، چنین گمان میرود که بهارستان در ترجمة عبارات عربی به فارسی نیز شباهت قابل توجهی به گلستان سعدی داشته باشد. وجود چنین ویژگیهایی در متن هر دو اثر، از یکسو و فقدان تحقیق بنیادین که به بررسی شگردهای ترجمة عربی به فارسی در این دو کتاب بپردازد، از سوی دیگر، نویسندگان را بر آن داشت تا بر مبنای رویکرد مقصدگرا در ترجمه به بررسی عبارات ترجمه شدة عربی در آثار مذکور بپردازند.
اساس مقصدگرایی در فرآیند ترجمه آن است که مترجم -به عنوان واسطة میان پیامرسان و پیامگیر- تلاش میکند در برابر عناصر زبان و متن مبدأ، عناصری معادل و برابر از زبان مقصد برگزیند و با کمک شگردهایی خاص، تمام معنای بافت موردنظر را وارد زبان مقصد کند و تنها به انتقال معنای صریح بسنده نکند.
از برجستهترین نظریهپردازان در حوزة مقصدگرایی ترجمه، ژان رنه لادمیرال[1]است. نظریة وی (1994م) که مبنای پژوهش حاضر است بیانگر روشهایی است که باید مترجم آنها را در ترجمه رعایت کند تا ترجمهای پایبند به زبان مقصد ارائه کند. این روشها شامل انتقال، ناهمگونسازی، افزودهسازی، ابهامزدایی، تکرار، حق انتخاب مترجم، درگاشت، تفسیر حداقلی، خوانایی و چیستی ترجمانی است (Ladmyral, 1994: 20-56).
لازم به ذکر است که در ترجمة عبارات عربی به فارسی در گلستان سعدی و بهارستان جامی، بیشتر بر پایة چهار شیوة نخست نظریة لادمیرال تأکید شده است؛ از این رو، اساس کار در این پژوهش نیز همان چهار شیوه است.
هدف اصلی پژوهش این است که شگردهای ترجمه از عربی به فارسی در دو اثر گلستان سعدی و بهارستان جامی استخراج شود و سپس میزان تعهد سعدی و جامی در ترجمههای عربی به فارسی کتاب گلستان و بهارستان به زبان مقصد بررسی شود. به همین منظور و برای دستیابی به این هدف تلاش میشود به این پرسشها پاسخ داده شود که:
- شگردهای رویکرد مقصدگرا در ترجمة عبارات عربی گلستان و بهارستان کدام است؟
- کدامیک از شگردهای رویکرد مقصدگرا در همخوانی متن مبدأ و مقصد در دو ترجمة فوق، مناسبتر است؟
پیشینة پژوهش
تاکنون چند پژوهش در ارتباط با ترجمة عربی به فارسی و برعکس براساس رویکرد مقصدگرا انجام شده است که در ادامه به برخی از آنها که با پژوهش حاضر قرابت دارند، اشاره میشود.
لطفیپور (1371) در کتاب «درآمدی به اصول و روش ترجمه» در بخش مبانی نظری مربوط به ترجمه، معتقد است مطالعات ترجمه عمدتاً بر دو رویکرد مبدأگرا و مقصدگرا استوار است که رویکرد نخست از بیگانهگرایی نشأت میگیرد و رویکرد دوم به همسوسازی ترجمه با بافت زبانی و فرهنگی زبان مقصد.
دلشاد و همکاران (1395) در مقالة «بازکاوی ترجمة عبداللطیف تسوجی از داستان بنیادین هزار و یک شب براساس الگوی ژان رنه لادمیرال» با پذیرش این اصل که مناسبترین شیوه برای برگردان کتاب هزار و یک شب، شیوة مقصدگرا و آزاد است که به معنا و مفهوم توجه میکند نه به واژگان و عبارتها، نظریة لادمیرال را منطبقترین نظریه با این اصل دانستهاند.
صیادانی و اصغرپور (1396) در مقالة «ارزیابی فرآیند ترجمة واژگان نهج البلاغه براساس نظریه لادمیرال (۱۹۹۴)» بر این باورند که با توجه به مؤلفههای لادمیرال، رویکرد مترجم (علی شیروانی) در برخی بخشهای ترجمه، مقصدگرایی و در برخی دیگر مبدأگرایی بوده و با وجود پایبندی به واژگان زبان مبدأ، توجه خود را به انتقال معنا و پیام متن نیز معطوف داشته است.
مؤیدی و باقر (1396) در مقالة «مبدأمداری یا مقصدمداری در ترجمة ابوالفتوح رازی با تکیه بر برگردان استعارههای قرآنی» معتقدند رازی در ترجمة قرآن بدون اسلوب معینی از دو شیوة مبدأمداری و مقصدمداری بهره برده است، اما با این حال، به حفظ ویژگیهای زبان مبدأ توجه بیشتری داشته است.
مهدییار (1399) در پایاننامة «نقد تطبیقی ترجمة فارسی چند خطبة نهجالبلاغه بر پایة الگوی ترجمة لادمیرال» معتقد است محدود کردن ترجمه باید با بازنویسی همراه باشد و مترجم در آن به تولید معنا یا آفرینش مجدد بپردازد؛ از این رو، وی با بررسی ترجمههای نهجالبلاغه به این نتیجه رسید که این ترجمهها همسویی چشمگیری با رویکرد ترجمة مقصدگرا دارد و مترجمان توانستهاند ضمن توجه به بازآفرینی و زایش معنا، اثری زیبا و متناسب با بافت فرهنگی زبان مقصد ارائه دهند.
بابازاده و همکاران (1400) در مقالة «نقد ترجمه محمد دشتی از حکمتهای نهج البلاغه بر اساس الگوی لادمیرال (۱۹۹۴)» معتقدند با توجه به اینکه نظریة لادمیرال صرفاً به انتقال کامل معنا و مفهوم متن به زبان مقصد تأکید دارد؛ از این رو، میتوان ترجمة حکمتهای نهجالبلاغة دشتی را از زاویة نظریة ترجمة لادمیرال بررسی نمود.
با توجه به پیشینة بررسی شده، علاوه بر اینکه تاکنون هیچ پژوهشی به بررسی شیوههای ترجمة عربی به فارسی توسط سعدی و جامی نپرداخته است، اثری نیز یافت نشد که به ارائة شگردهای مقصدگرایی ترجمه در متون کهن فارسی بپردازد. ضمن اینکه تاکنون هیچ اثری به بررسی مقایسهای شگردهای ترجمة دو اثر کهن فارسیِ آمیخته به زبان عربی که یکی به تقلید دیگری نوشته شده، نپرداخته است و این موضوع، نوآوری پژوهش حاضر را اثبات میکند. بنابراین، میتوان بهدرستی ادعا کرد که این نخستین اثری است که به این موضوع و جامعة آماری مدنظر میپردازد.
روش
دادههای بهکار رفته در این پژوهش برگرفته از گلستان سعدی (1342) به اهتمام محمد جواد مشکور و بهارستان جامی (1394) به اهتمام هادی اکبرزاده است. در این پژوهش که با تکیه بر روش توصیفی- تحلیلی نگاشته شده است برای ارزیابی کیفیت ترجمة عبارات عربی به فارسی مندرج در گلستان و بهارستان (آیات، احادیث و شواهد شعری عربی) که بهواسطة سعدی و جامی به فارسی ترجمه شده است، بررسی شد.
روش پژوهش به این شکل است که واژگان و جملههای مندرج در ترجمههای سعدی و جامی بررسی و با اصل متن مقایسه شد. سپس تغییرات موجود در هر یک از ترجمهها در راستای موضوع، اهداف و پرسشهای پژوهش، گردآوری شد. در انتها دادهها طبقهبندی و مشخص شد که این تغییرات در متن مقصد شامل انتقال، ناهمگونسازی، افزودهسازی و ابهامزدایی است. این موارد مشخصشده الگوی جدید و جامع را برای ارزیابی ترجمة ادبی عبارات عربی گلستان و بهارستان نشان میدهد تا ناقد ترجمه، گزینههای مترجم اعم از تنگناها و آزادیها را بشناسد و به اهمیت کار سعدی و جامی بهعنوان فارسیزبانانی که در آثار خویش هم از عبارات فارسی و هم عبارات عربی و هم ترجمة عبارات عربی استفاده کردهاند، پی ببرد.
برای بررسی دادهها و دستیابی به نتیجة مناسب از روش تحلیل محتوا استفاده شد. بنابراین، تمام دادهها تحلیل و بررسی شد و براساس انواع تغییرات فوقالذکر و نیز راهکارهای مناسب ترجمه، بستری مناسب برای بررسی موضوع و محتوای آنها فراهم شد. در پایان نیز نتایج در راستای پرسشهای پژوهش ارائه شد.
یافتهها
در فرآیند ترجمة مقصدگرا مسئلة قابل فهم بودن مطلب در زبان مقصد ملاک است. مترجم مقصدگرا بیشتر از آنکه کارش را به متن وابسته بداند به خواننده فکر میکند و معتقد است متنی که مینویسد باید به راحتی توسط مخاطب خوانده شود. در ادامه به برخی از مصادیق ترجمة مقصدگرای عبارات عربی به فارسی در گلستان سعدی و بهارستان جامی اشاره میشود.
- انتقال
شگرد انتقال به معنای تغییر صورت جمله است و شامل حرکت از یک طبقة دستوری به طبقهای دیگر است. مترجم براساس اختیاراتی که در فرآیند ترجمه دارد و با اشراف کامل بر هر دو زبان مبدأ و مقصد، میتواند در راستای ترجمة متن مبدأ تصمیم بگیرد و دست به انتقال ارکان جمله بزند (Ladmyral, 1994: 21). وی با تغییر در ساختار و فرم زبان بدون اینکه معنا و مفهوم متن عوض شود، تحولی در این زمینه ایجاد میکند. استفاده از این شگرد در ترجمة عربی به فارسی عموماً هنگام انتقال جملة اسمیه به فعلیه و برعکس رخ میدهد. به نمونههای زیر بنگرید:
مثال اول:
«ابوهریره رضی الله عنه هر روز به خدمت مصطفی صلی الله علیه آمدی. گفت: یا اباهریره! زُرنی غِبّاً تَزْدَدْ حُباً: هر روز میا تا محبت زیادت شود» (سعدی، 1342: 75).
در گفتۀ بالا، جملۀ «تَزْدَدْ حُباً»، به معنای «از حیث محبت، افزون و زیاده شوی» است و برای آن میتوان ترجمههای «از محبت بیش گردی، از محبت افزون شوی» را ذکر کرد. این جمله از ایجازی بلیغ برخوردار است؛ زیرا از یک فعل و تمییز تشکیل شده است. فعل «تَزْدَدْ» در اینجا، مخاطب است و «أنتَ» که در فعل پنهان است، فاعل به شمار میآید. «حبّاً» نیز «تمییز» است و رفع ابهام میکند. در دستور زبان فارسی، ساختاری به نام تمییز وجود ندارد؛ از این رو، اگر این ساختار به فارسی ترجمه شود، متن یا حشو خواهد داشت یا ابهام. در توضیح باید افزود اگر تمییز «حبّاً» با «از حیث محبت» ترجمه شود، ایجاز کلام به هم میخورد؛ زیرا برای برگردان یک واژه، یک ترکیب به کار رفته است. اگر برای ترجمه، عبارت «از محبت» یا «با محبت» متن ابهام خواهد داشت؛ زیرا «از» و «با» معناهای دیگری را به جمله خواهد داد. به همین خاطر، سعدی برای اینکه به مانند متن عربی، ترجمهای موجز ارائه دهد، فعل مخاطب (تَزْدَدْ) و تمییز (حبّاً) را به شکل فعل مجهول (زیاد شود) برگردانده است. با این انتقال، متن عربی را به شکلی در ترجمهاش بازسازی کرده که همان ایجاز و بلاغت را داراست. به بیان دقیقتر، عبارت «محبت زیادت شود» نیز به مانند «تَزْدَدْ حُباً» دو رکن دارد؛ یعنی از ایجاز برخوردار است و ایجازش نیز مُخلّ فصاحت نیست، بلکه ایجازی بلیغ و روشن است. در توضیح میافزاییم که سبک نگارش گلستان سعدی، عبارت است از سبک سهل و ممتنع که ویژگی برجستة آن کاربرد ایجاز است. این ایجاز در ساختار کلام سعدی اغلب از طریق شگرد حذف رخ میدهد که در این عبارت نیز آشکار است و نویسنده به جای آوردن تمام ارکان جمله؛ یعنی «محبت تو به من زیادت شود» به آوردن دو رکن بسنده کرده است.
مثال دوم:
«اعرابیای را دیدم که پسر را همیگفت: یا بُنَّی اِنَّک مسئولٌ یومَ القیامةِ ماذا اکتَسَبتَ ولا یُقالُ بمن انتسبتَ. یعنی تو را خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست» (سعدی، 1342: 165).
در متن بالا، واژۀ «مسئولٌ» اسم مفعول است. در زبان عربی، اسم مفعول، هم معنای فعل مجهول به شمار میآید. به بیان دقیقتر «أنت مسئولٌ» (تو مسئولی) به معنای «سوف تسأل عنک» (از تو پرسیده میشود) است؛ بنابراین، جملۀ اسمیۀ «إنَّک مسئولٌ» معنای مجهول دارد. در توضیح باید افزود برخی از مشتقات، گاهی مانند فعل عمل میکند. بهعنوان مثال، اسم فاعل میتواند همچون فعل، فاعل را رفع دهد و مفعولٌبه را نصب دهد. اسم مفعول نیز اگر بدون «ال» و به معنای حال یا آینده باشد، میتواند اسمی را به عنوان نائبفاعل مرفوع سازد (الشرتونی، 1387: 248 و252). سعدی با دانش زبانی بسیارش این نکته را دریافته است و آن را به فعل معلومی برگردانده که مسندٌالیه آن ذکر نشده است و تنها شناسة جمع «َند» در کلام آمده است. سعدی فعلِ مجهول «لا یقال» (گفته نمیشود) را نیز اینچنین برگردانده است؛ او این فعل را با فعل معلومِ «نگویند» ترجمه کرده که مسندٌالیه آن در کلام نیامده و تنها شناسهای از آن ذکر شده است. به تعبیر واضحتر، در ترجمۀ سعدی، مجهولها با فعلهای معلومی ترجمه شده که فاعل آنها ناشناساند. این انتقال، کلام را خوشآهنگ و بلیغ کرده است، چراکه با حذف مسندٌالیه، از سویی، کلام موجز شده و از سوی دیگر، جمله به فعل مجهول نزدیک شده است.
در توضیح میافزاییم که حذف چنین مسندٌالیههایی -که جمعاند- در زبان فارسی رایج است و بدین علت ذکر نمیشوند که حضورشان در کلام واضح است. مثلاً در عبارتهای «در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند» یا «بس در بسته که به مفتاح دعا بگشایند» و «کز تو این مکرمت بنپذیرند»، واضح است که مسندٌالیه خدا است (ر.ک: شمیسا، 1389: 95) و از این رو، حذف میشوند تا کلام موجز و خوشآهنگ شود.
مثال سوم:
گفت: «هذا المِقدارُ یَحمِلُکَ و ما زادَ عَلی ذلک فَانتَ حامِلُه؛ یعنی: این قدر تو را بر پای همیدارد و هر چه بر این زیادت کنی تو حمال آنی» (سعدی، 1342: 93).
متن فوق سه جمله دارد؛ جملة نخست و آخر، مخاطباند. جملة میانه؛ یعنی «ما زاد علی ذلک» (هر آنچه بر آن زیاده شود) ماضی غایب است. سعدی برای اینکه متن یکدست شود، جملة دوم را هم با صیغۀ مخاطب ترجمه کرده است (ه رچه بر این زیادت کنی). با این انتقال، فعلها یک شکل و کلام منسجم شده است؛ زیرا یکی از ویژگی های شاخص نثر گلستان کاربرد هنری هم آوایی فعل به عنوان جناس پایان جملهها است.
مثال چهارم:
لا فی النهار ولا فی اللیل لِی فرحٌ |
|
فَما أبالی أطَالَ اللیلُ أم قَصُرَا |
|
|
|
(جامی، 1394: 11) |
|
در مصراع دوم، فعل «ما أبالی» متکلم است و بر «اهمیت دادن، باک داشتن، اندیشیدن و...» اشاره دارد. این فعل به شکل مخاطبِ «خواهی» ترجمه شده و در مصراع، تکرار شده است. معنای ثانویه و ضمنی این فعل در این مصراع، «اهمیت ندادن» است. به این معنای ثانویه در بلاغت عربی و فارسی، تسویه (یکسان بودن) گفته میشود. در چنین فعلهایی معمولاً یک فعل تکرار میشود (محمدی، 1392: 80). چنانچه در مثال بالا، «خواهی» تکرار شده است. ازآنجا که جامی بیت را به شکل منظوم ترجمه کرده، صیغة متکلم قابلیت انعطاف و جای گرفتن در وزن را ندارد در مقابل فعل «خواهی» که در آن ایجاز به حذف نیز رخ داده به خوبی در وزن شعر جای گرفته است.
لازم به ذکر است که اینگونه کاربرد کهن فعل ماضی استمراری در زمان جامی رایج بوده است؛ به این ترتیب که یکی از ساختهای رایج فعل ماضی استمراری در آن دوران عبارت بوده است از شکل «ماضی ساده + ی» که در این مصراع به کار برده شده است.
- ناهمگونسازی
از میان سطوح مختلف زبان، واژگان بیش از دیگر سطوح دچار تغییر دلالت میشود؛ به گونهای که دلالت یک واژه از یک حوزة مفهومی به حوزهای دیگر منتقل میشود و با حفظ معنای اصلی، معنایی جدید خلق میشود (مبارک، 1981: 107). بر این اساس، هرگاه واژهای دلالت معنایی جدیدی پیدا کند، آن معنای جدید در ذهن مخاطب تثبیت میشود و رفتهرفته گویشوران آن را استفاده کرده و از این طریق آن معنای جدید، وارد نظام معنایی زبان میشود (Ulman, 1976: 197).
ناهمگونسازی به این معناست که نیاز نیست مترجم متن مبدأ را اساس کار قرار دهد تا مساوی آن، یک متن ترجمه شده خلق کند، بلکه میتواند متن مبدأ را رها کند و به پالایش متن ترجمه شده بپردازد؛ از این رو، بهطور عامدانه ترجمهای گاه ناهمگون با متن مبدأ ارائه میدهد (Ladmyral, 1994: 57). بنابراین، مترجم میتواند از مدلولهای متن مبدأ فاصله بگیرد و در متن مقصد با استفاده از دالهای دیگر همان بار معنایی را بیافریند؛ زیرا مترجم وظیفة ترجمة عقاید را دارد، نه واژگان را (همان: 58). در ادامه به برخی از ناهمگونسازیهایی که در ترجمة فارسی عبارات عربی مندرج در گلستان و بهارستان صورت پذیرفته است، اشاره میشود.
مثال نخست:
«گفت: هذا المِقدارُ یَحمِلُکَ و ما زادَ عَلی ذلک فَانتَ حامِلُه؛ یعنی: این قدر تو را بر پای همیدارد و هر چه بر این زیادت کنی تو حمال آنی (سعدی، 1342: 93).
در این عبارت، دو واژۀ «یحمل» و «حامل» جناس اشتقاق دارند. همچنین این دو واژه در تقابل با یکدیگر نیز آمدهاند؛ یعنی در ابتدای کلام فعل «یحمل» آمده است که مسندٌالیهاش ضمیر غایب است و فعل بر مخاطب واقع شده است، درحالیکه در انتهای کلام، صفت «حامل» آمده است که مسندٌالیهاش ضمیر مخاطب است و صفت بر ضمیر غایب واقع شده است. به بیان دیگر، این دو جمله از حیث جایگاه مخاطب و غایب در تقابل با یکدیگرند. جناس فوق، فرم متن را زیبا کرده است و تقابل نیز بازی کلامیای را در جمله خلق کرده و معنای طنز و تهکم بدان داده است. در متن عربی، فعل «یحمل» در خصوص غذا و خوراک مطرح شده است. به بیان دیگر، این فعل همجوار با مسندٌالیهای شده (هذا المقدار: این مقدار) که اشاره به غذا دارد؛ معنای جمله چنین است: این مقدار غذا تو را میکشاند (به حرکت سوق میدهد). در اینجا، معنای اصلی «حمل» (کشاندن) مدنظر نویسنده نیست، بلکه منظور این است که این مقدار غذا به تو توان میدهد و تو را به حرکت وامیدارد.
در زبان فارسی، مفهوم غذا و خوراک با فعل «کشاندن» همجوار نمیشود؛ از همین رو، سعدی در ترجمه، «بر پای داشتن» را به کار برده است؛ یعنی این مقدار غذا به تو توان میدهد و تو را سر پا نگه میدارد. در واقع، سعدی در اینجا، فعل «حمل» را با تعبیری شبیه به آن در فارسی، بازسازی کرده است. همچنین سعدی برای «حامل»، معادل «حمّال» را به کار برده است که بار عاطفی بیشتری دارد. حمّال، مبالغه است و در مبالغه، دلالتهای عاطفی بیشتری هست. از آنجا که سعدی به جای «یحمل»، معادل «برپای داشتن» را به کار برده و جناس و تقابل متن عربی را در ترجمه نگنجانده به جای «حامل» از «حمّال» استفاده کرده تا ادبیاتی نو را در کلام ایجاد کند، چراکه «حمّال» علاوه بر اینکه دلالت عاطفی دارد، معنای تهکم و طنز را نیز به کلام اضافه میکند.
مثال دوم:
«اعرابیای را دیدم که پسر را همیگفت: یا بُنَّی اِنَّک مسئولٌ یومَ القیامةِ ماذا اکتَسَبتَ ولا یُقالُ بمن انتسبتَ. یعنی تو را خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست» (سعدی، 1342: 165).
در متن فوق برای ترجمۀ جملۀ «بمن انتسبتَ» تعبیری به کار رفته که همخوان با زبان و فرهنگ مقصد است. به بیان دیگر، سعدی این تعبیر را در زبان مقصد از نو ساخته است. «انتساب» فعلی است که در فرهنگ عربی معنای خاص خود را داشته است. این فعل چنین تعریف شده است: «انتسبت: ذکر نسبه. إنتسب إلی فلان: اعتزی» (مجمع اللغة العربیة، 2004: 916). طبق این تعریف، «انتسب» اگر بدون متعلق بیاید به معنای «نسبش را برشمرد» است و اگر با حرف جرّ «إلی» همراه شود به معنای «نسبت دادن (خویشتن) به شخصی» است. در اینجا، اگر «انتسبت» را بدون متعلق در نظر بگیریم؛ معنایش اینچنین میشود: با چه کسانی نسبتت را برمیشماردی. اگر هم متعلق «بمن» را در نظر بگیریم، ناچار باید حرف جرّ «ب» را به معنای «إلی» گرفت و چنین ترجمه نمود: خویشتن را به چه کسانی نسبت میدادی». روشن است که برای این فعل معادل دقیقی در زبان فارسی نیست؛ از همین رو، سعدی مفهوم انتساب را در فارسی با رابطۀ «پدر و پسر» -و در معنای عام انتساب به قبیله- بازسازی کرده است.
مثال سوم:
لا فی النهار ولا فی اللیل لِی فرحٌ |
|
فَما أبالی أطَالَ اللیلُ أم قَصُرَا |
|
|
(جامی، 1394: 11) |
جامی بیت فوق را به صورت منظوم ترجمه کرده است؛ در ترجمۀ منظوم، گاهی مترجم ناچار میشود برای درست کردن وزن از معادلهایی مشابه استفاده کند. در بیت فوق به جای معادل «فرح: شادی» از واژۀ متقابل آن؛ یعنی «آه و ناله» استفاده شده است. به بیان دیگر، مترجم به جای اینکه بگوید «شب و روز شادی ندارم»، گفته است: «وجودم شب و روز از آه و ناله خالی نیست». در حقیقت سعدی بهصورت ضمنی از این شگرد برای تعدیل کلام و تغییرهای معنایی واژگان استفاده کرده است.
مثال چهارم:
اِنّی لَمُستَتِرٌ مِنْ عَینِ جیرانی |
|
وَ الله یَعلمُ أسراری و إعلانی |
|
|
(سعدی، 1342: 71) |
بیت فوق نیز به شکلی منظوم ترجمه شده است؛ در اینجا نیز سعدی برای ساختن وزنی صحیح از معادلهایی شبیه به واژگان متن اصلی استفاده کرده است. مثلاً به جای «جیران» (همسایهها)، معادل «مردم» را به کار برده است. رابطۀ «جیران» و «مردم» جزء و کل است. همچنین بین این دو، رابطۀ شمول معنایی است[2]. همچنین تعبیر «مستَتِرٌ» به معنای «پوشیده» به شکل «در بسته به روی خویشتن» ترجمه شده است. میان این دو تعبیر نیز رابطۀ شمول معنایی دیده میشود؛ زیرا «پنهان بودن» تعبیری عام است که با کنشهای مختلف و متعددی، انجام میگیرد.
مثال پنجم:
«ابوهریره رضی الله عنه هر روز به خدمت مصطفی صلی الله علیه آمدی. گفت: یا اباهریره! «زُرنی غِبّاً تَزْدَد حُباً»: هر روز میا تا محبت زیادت شود» (سعدی، 1342: 75).
نزدیکترین معادل این ضربالمثل در زبان فارسی، عبارت «دوری و دوستی» است. در متن فوق غبّا به معنای «غبَّ فی الزِّیارة» (در زمانهای دور دیدار کرد) است. همچنین ضربالمثل «زُر غِبّاً تَزدَدْ حُبّاً» به این معناست که هر چند روز دیدار کن تا کسانی که دیدارشان میکنی، عشقشان به تو زیاد شود (معلوف، 2003: 543) است. نزدیکترین معادل به مفهوم غبّا در زبان فارسی تعبیر «دیر به دیر آمدن» است. یعنی «ای اباهریره، دیر به دیر به دیدنم بیا تا محبتت افزون شود». سعدی برای مفهوم «غبّا» فعلی فصیح در فارسی نیافته است و از این رو، آن را با دالی دیگر و متناسب با زبان فارسی، برگردانده است (هر روز میا تا محبت زیادت شود).
3.افزودهسازی
مترجم به دلیل عواملی چون شفافسازی عبارات ناآشنای مقید به فرهنگ و یا عدم گنجایش معنا در لفظ معادلهای مختصر، ناچار میشود افزودههایی در ترجمهاش لحاظ کند و آنها را یا آزادانه در متن بیاورد و یا اینکه میان پرانتز یا کروشه قرار دهد. بنابر باور اکثر نظریهپردازان ترجمة مقصدگرا، مترجم باید اطلاعات معنایی اضافی را که همانند معنای ضمنی در متن اصلی نهفته است، وارد زبان مقصد کند تا در نهایت به قابل درک بودن موضوع متن مبدأ کمک کند (مهدیپور، 1390: 51). در ترجمة فارسی عبارات عربی مندرج در گلستان و بهارستان از این شگرد استفاده شده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
مثال نخست:
«یکی را پرسیدند از مستعربان بغداد: ما تَقولُ فی المُرْدِ؟. گفت: لا خَیرَ فیهِمْ مادامَ اَحَدُهُمْ لطیفاً یَتَخاشَنُ فاذا خَشُنَ یَتَلاطَفُ. یعنی چندان که خوب و لطیف و نازکاندام است درشتی کند و سختی، چون سخت و درشت شد چنان که به کاری نیاید تلطف کند و درشتی نماند (سعدی، 1342: 135).
سعدی در متن بالا، واژۀ «لطیف» را با سه صفت «خوب، لطیف و نازک اندام» ترجمه کرده است. «لطیف» صفت مشبهی است که از فعل لازم «لَطُف» گرفته شده است. این فعل دو معنا را در خود دارد؛ معنای نخست، نقطۀ مقابل مفهوم «کثُفَ» (زبر و زمخت شد) است و معنای دیگر، متقابل «خَشُنَ» (از حیث خلق و خو، خشن شد) (مجمع اللغة العربیة، 2004: 826). طبق آنچه گفته شد، «لطیف» هم معنایِ ظریف (از حیث رفتار و اخلاق و کردار) را دارد و هم به معنی نرمی پوست است. سعدی با قرار دادن «خوب» و «نازکاندام» در کنار هم، این دو صفت را رسانده است.
مثال دوم:
«عرب گوید: جُدْ وَ لاتَمنُنْ فَاِنَّ الفائدةَ اِلَیکَ عائدةٌ؛ یعنی ببخش و منّت منه که نفع آن به تو باز میگردد» (سعدی، 1342: 183).
بسیاری از عبارتهای عربی گلستان سعدی، نقلقولهای ادبی موجز است؛ یعنی ایجاز حذف یا قصر دارد. افزون بر این، ایجاز سبب خوشآهنگی کلام نیز شده است. مثلاً در متن عربی بالا، مفعولٌبه فعل «جُدْ» و «لاتَمنُنْ» حذف شده است؛ غرض از این حذف، بیان عمومیت مفعولٌبه است (الهاشمی، 2001، 156). این حذف در ترجمه نیز در نظر گرفته شده است. همچنین در متن عربی، واژۀ «فائدة» بدون قید و به صورت مطلق آمده است تا هم فائده بر مدلولی عام دلالت کند و هم موسیقی کلام و سجع میان «فائدة» و «عائدة» حفظ شود. الف و لامی (ال) که با این واژه آمده، موصول است. طبق قواعد زبان عربی، الف و لامی که بر سر اسم فاعل و مفعول بیایند، معنای موصول دارند (الأنصاری، 1991: 60). در اینجا، الف و لام را میتوان به معنای موصول گرفت و «فائدة» را نیز به شکل فعل «فاد یفود» به معنای ثبوت و حصول مال وفائده (معلوف، 2003: 598). الفائدة نیز دو معنا دارد؛ معنای مال ثابت و پابرجاست که از فعل «فاد یفود» مذکور گرفته شده و معنای دیگر آن، سود، بهره و منفعت است (انیس و همکاران، 1382، جلد 2: 1518). در واقع، معنای مثل عربی چنین است، «آنچه برایت ثابت است، به تو بازمیگردد». سعدی در اینجا، «الفائدة» را به معنای دوم آن، یعنی سود و بهره، گرفته و به همین خاطر، اسم اشارۀ «آن» را به ترجمه افزوده است. به بیان دیگر، با آوردن این اسم اشاره ارجاعی به جملۀ قبل داده و کلامش را منسجم کرده است.
مثال سوم:
تا کار به زر برمیآید جان در خطر افکندن نشاید. عرب گوید: آخِرُ الحِیَلِ السَّیفُ
چو دست از همه حیلتی در گسست |
|
حلال است بردن به شمشیر دست |
|
|
(سعدی، 1342: 186) |
گاهی نیز سعدی ضربالمثلهای عربی را میآورد که از ایجاز قصر برخوردارند؛ یعنی در پس این مثلها، داستانهایی است و جملۀ مثل، خلاصه و چکیدۀ آن به شمار میرود. یکی از آنها عبارت «آخر الحِیَلِ السیفُ» است. سعدی این مثل را در مثال فوق به شکلی منظوم ترجمه کرده است. در توضیح شیوة ترجمة سعدی باید گفت این عبارت را میتوان به شکل «آخرین چاره، شمشیر است» ترجمه کرد. سعدی ضربالمثلی را که متشکل از یک جمله است با دو جمله برگردان کرده و آنها را در دو مصراع گنجانده است. این امر سبب شده است که ترجمه، ساختار مثل را نداشته باشد؛ زیرا مثلها بیشتر به شکلی موجز پرداخته شدهاند و معنایی کلی دارند و فرد با دانستن پیشینۀ مثل یا متقضای حال آن، معنای آن را درمییابد. ترجمۀ سعدی از مثل، بدون هیچ پیشینه و شرایطی بیرونی، فهم شدنی است.
- ابهامزدایی
تفاوت ویژگیهای ساختاری زبانها با یکدیگر سبب میشود هنگام ترجمه، برخی از مختصات زبان مبدأ برای گویشوران زبان مقصد مفهوم نباشد؛ بهعنوان مثال، استفادة مداوم از ضمایر در زبانهایی که فاقد تعیین دقیق جنسیت و تعداد ضمایر است، باعث ایجاد ابهام در متن میشود. همچنین عدم ارتباط میان معنای حقیقی و مجازی واژگان و تعابیر نیز ترجمه را دچار ابهام میکند. برای رفع این اشکال، مترجم باید تا حد امکان سبک نوشتاری متن مبدأ را تغییر دهد و آن را به سبک نوشتاری زبان مقصد نزدیک کند که در ترجمة مقصدگرا به این شگرد، ابهامزدایی میگویند. مانند نمونههای زیر:
مثال نخست:
«حصری -قدس الله تعالی سره- گفته است: الصوفی (هو) الذی لایوجد بعد عدمه و لایعدم (بعد) وجوده» یعنی: صوفی آن است که چون از وجود طبیعی خود فانی شود دیگر به آن باز نگردد که: الفانی لا یرد، و بعد از آن چون به وجود حقانی و بقای بعد الفنا محقق گردد دیگر فانی نشود» (جامی، 1394: 24).
مثال فوق متنی ادبی است. یکی از ویژگیهای ادبیات متن، مساوات است؛ یعنی کلام به شکلی نگاشته شده است که نه واژهای در آن زیاد است و نه کم و لفظ به اندازه آمده است. ویژگی ادبی دیگر متن بالا، تضادها و تقابلهای «یوجد و عدم» و «یعدم و وجود» است. همچنین در این متن، آرایۀ عکس به کار رفته است که موجب آهنگین شدن کلام شده است. عکس آن این است که بخشی از متن مقدم شود و بخشی مؤخر آید، سپس وارونه شود؛ یعنی آنچه مقدم شده در آخر بیاید و آنچه در آخر آمده مقدم شود (الهاشمی، 2011: 321). در توضیح شیوة ترجمة جامی باید افزود جامی متن عربی را ترجمه کرده است. ترجمۀ او، گزیدگی و اختصار متن عربی را ندارد؛ زیرا در آن، «عدم» که یک واژه است به شکل «فانی شدن از وجود طبیعی» ترجمه شده است. روشن است که عبارت عربی کوتاهتر است و این کوتاهی جمله به علت تعدد ضمیر و مرجع، گاه باعث ابهام در درک فحوای عبارت میشود. علاوه بر این، متن ترجمه، طولانیتر است و این طولانیگویی سبب شده است ارتباط میان ضمیر و مرجع، واضحتر بیان شود. همچنین در ترجمه، فعل «لا یوجد» (وجود ندارد) به صورت «بازنگشتن» برگردانده شده است. فعلِ «بازنگردد» ابهام جمله را کم کرده است و با به کاربردن آن، کلام روشنتر شده است.
مثال دوم:
«قیمةُ کُلِّ امرئٍ ما یُحسِنه. یعنی: قیمت هرکس به قدر آن چیزی است که وی را میآراید از محاسن افعال و بدایع اقوال.
قیمت مرد نه از سیم و زر است |
|
قیمت مرد به قدر هنر است |
|
|
(جامی، 1394: 62) |
در عبارت عربی فوق، «ما»ی موصول عام به کار رفته است. این موصول، گاهی همراه با «مِن» بیانیه میآید. در این جمله، «من» بیانیه به کار نرفته است. نیاوردن «من» در کلام، سبب شده که معنای آن عمومیت پیدا کند و دایرۀ معنایی «ما» گستردهتر شود. به عبارت دیگر، حذف، دایرة وقوع فعل را گستردهتر کرده است. چنانچه گفته شده، «مِن» بیانیه و اسم بعد از آن نیز به کار نرفته است. چنانچه از نام این نوع «مِن» مشخص است، کارکرد تبیینی دارد؛ یعنی کلام را مبین و روشن میسازد. از آنجا که «مِن» و مجرور آن در کلام نیامده، متن از ویژگی ابهام و کلیت برخوردار شده است. جامی در ترجمۀ فارسی، معادل «مِن» بیانی (یعنی «از») به همراه واژگان تبیینگرِ «ما» را به کار برده است. با این تغییر، دایرۀ دلالت موصول عام «ما» تنگتر شده است و محدود به مواردی شده که بعد از «مِن» ذکر شدهاست؛ یعنی محدود به محاسن افعال و بدایع اقوال.
مثال سوم:
اعرابیای را دیدم که پسر را همیگفت: یا بُنَّی اِنَّک مسئولٌ یومَ القیامةِ ماذا اکتَسَبتَ ولا یُقالُ بمَن انتسبتَ. یعنی تو را خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست» (سعدی، 1342: 165).
در متن بالا، موصول «مَن» به کار رفته که موصولی عام است. این موصول عام به معنای «کسی که» است و معنای کلی و عام دارد. این کلیت در ترجمه لحاظ نشده است؛ زیرا موصول عام (مَن) با واژة «پدر» ترجمه شده است که دلالتی محدودتر و روشنتر از موصول عام دارد.
بحث و نتیجهگیری
در پاسخ به پرسش نخست پژوهش باید گفت که شگردهای رویکرد مقصدگرا در ترجمة عبارات عربی گلستان سعدی و بهارستان جامی عبارت است از انتقال، ناهمگونسازی، افزودهسازی و ابهامزدایی. در توضیح باید افزود که سعدی و جامی تمایل بیشتری دارند به تغییر صورت جمله و حرکت از یک طبقة دستوری به طبقهای دیگر و تغییر در ساختار و فرم زبان بدون اینکه معنا و مفهوم متن عوض شود؛ علاوه بر این، سعدی و جامی در بخشهای مختلفی از ترجمههای خویش با استفاده از شگرد ناهمگونسازی از مدلولهای متن مبدأ فاصله گرفتند و در متن مقصد با استفاده از دالهای دیگر همان بار معنایی را ایجاد کردهاند و از طریق افزودهسازی اطلاعات معنایی اضافی را که همانند معنای ضمنی در متن اصلی نهفته است، وارد زبان مقصد کردند تا در نهایت به قابل درک بودن موضوع متن مبدأ کمک کند. علاوه بر این، هر دو نویسنده در بخشهایی از ترجمههای خویش تلاش کردند برای رهایی از ایجاد ابهام در متن به دلیل عدم ارتباط میان معنای حقیقی و مجازی واژگان و تعابیر با استفاده از شگرد ابهامزدایی تا حد امکان سبک نوشتاری متن مبدأ را به سبک نوشتاری زبان مقصد نزدیک کنند.
در پاسخ به پرسش دوم پژوهش باید گفت از آنجا که سعدی و جامی بهخاطر اشراف کاملی که بر هر دو زبان عربی (مبدأ) و فارسی (مقصد) داشتهاند، بیشتر سعی کردند ارکان عبارات عربی را انتقال داده و با تغییر در ساختار و فرم زبان مبدأ (انتقال جملة اسمیه به فعلیه و برعکس)، بدون اینکه معنا و مفهوم متن عوض شود، تحولی در این زمینه ایجاد کنند؛ از این رو، میتوان شگرد انتقال را بهعنوان مناسبترین شگرد رویکرد مقصدگرا در همخوانی متن مبدأ و مقصد در ترجمة عبارات عربی گلستان و بوستان برشمرد. انتقال ارکان جمله در این دو ترجمه نشان از تبحر سعدی و جامی در زبان عربی دارد؛ زیرا هر دو نویسنده با تأکید بر اصول ترجمة مقصدگرا، مفهوم اصلی عبارات عربی را به بهترین و روانترین شکل بیانی در زبان مقصد انتقال دادهاند. در نتیجه همان ارتباطی که اهل زبان با متن اصلی برقرار میکنند، خوانندة متن ترجمة این دو اثر نیز همان ارتباط را با متن ترجمهشده برقرار میکنند.
سپاسگزاری
از معاونت پژوهشی دانشگاه زابل کمال تشکر دارم.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
Abdulbasit Arab Yousefabadi |
|
http://orcid.org/0000-0003-4899-4051 |
Ovais Mohammadi |
|
http://orcid.org/0000-0001-9550-3361 |
Faezeh Arab Yousefabadi |
|
http://orcid.org/0000-0003-2691-4508 |
[1]. Ladmyral, J.R.
[2]. شمول معنایی به این معناست که یک مفهوم یا واژه از حیث معنایی چند مفهوم یا واژه را دربر بگیرد؛ مثلاً واژههای لاله، سنبل، میخک و... (شامل) در ذیل واژة گل (زیرشمول) قرار میگیرد (صفوی، 1379: 100).