Document Type : Research Paper
Authors
1 M.A. in Arabic Translation, Bu-Ali Sina University, Hamedan, Iran
2 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Bu-Ali Sina University, Hamedan, Iran
Abstract
Keywords: Book of Al-Ayyam, Taha Hossein, Khadiv Jam, Al-Ayyam Translating, Referential Meaning, Slippage in the
Referential Meaning.
Introduction
Whether we consider the translation unit as a word, a sentence, a text, or even a concept, the quest for finding the appropriate equivalent for vocabulary remains essential and effective. Understanding the meaning of sentences or texts does not occur in isolation; it is inherently connected to the vocabulary used. Therefore, when translating a text from one language to another, the translator’s initial task should be to assess the meaning of individual words.
Peter Newmark contends that translators who dismiss the translation of individual words in favor of focusing solely on sentences and messages deceive themselves. After all, every sentence or text comprises words, each of which independently carries a meaning that reflects a tangible or abstract reality from the external world. Consequently, many experts prioritize the referential meaning—the genuine and concrete sense of words—over other potential meanings. As long as a translator can convey a word’s referential meaning accurately in the target language, there is no need to resort to alternative interpretations.
Nevertheless, it is observed that translators occasionally falter when translating the referential meaning. In this essay, the authors aim to analyze and evaluate the translation of the second volume of Hossein Khadiojam’s book Al-Ayyam, specifically addressing the factors that led to deviations from the intended referential meaning.
Literature Review
Numerous studies have explored various aspects of meaning and the quest for equivalence in translation. Among these, the following noteworthy works can be highlighted:
“Pragmatics of Referential Meanings of Words in the Translation Process of Nahj al-Balaghah” (1396-2016)by Seyyed Mehdi Masbooq: In this article, Masbooq and colleagues meticulously examine one hundred and twelve words from Nahj al-Balaghah across translations by Mr. Jafari, Dashti, Faqihi, and Faiz al-Islam. The study sheds light on challenges faced by translators, including issues related to vocabulary structure, as well as formal and spiritual nuances of the words.
“Research on Translation from Arabic to Persian Based on the Process of ‘Spiritual Equivalence’ (Case Study of the Novel Al-Sakriye)” (1393-2013)by Adnan Tahmasabi and Siddiqa Jafari: This article delves into the translation process, exploring lexical equivalence and language structures across different lexical and semantic layers, with a focus on Al-Sukariyyeh’s novel.
“Types of Meaning in Translation” (1393-2013)by Alireza Khan Jan: Khan Jan addresses the critical issue of distinguishing between various types of meaning, emphasizing its significance from Halliday’s perspective.
“Criticism on the Translation of ‘Al-Ibarat’: A Testimony to the Necessity of Proficiency in Source and Target Languages” (2012)by Shahriar Gitti and colleagues: Through a critical examination of the translation of the textbook Al-Ibrate, the authors discuss common errors and their underlying causes, emphasizing the challenges faced by translators due to insufficient fluency in both the source and target languages.
“Etymology of Words in Nahj al-Balagha: An Emphasis on Ibn-Faris’s Method” (1391-2013): Hossein Mu-yadi’s thesis delves into the etymology process of words found in Nahj al-Balagha. By analyzing the semantics and roots of the vocabulary, the study explores Ibn-Faris’s approach and its impact on vocabulary comprehension.
“Pragmatics of ‘Translation Equivalence’ for Words in Quran Translation” (2011)by Hamidreza Mirhaji and colleagues: This article emphasizes the necessity of considering different semantic layers to achieve translation equivalence. The authors examine the process of equivalence and equality at the word level, highlighting that translations from the Quran often lack sufficient attention to the principle of “translation equivalence.” Translators tend to focus primarily on transferring the referential meaning, often overlooking other semantic layers.
“Text, Metatext, and Analysis of Basic and Relative Meaning: A Comparative Study with Interpretation” (1386-2006)by Dr. Mohammad Baqer Saeedi Roshan: In this article, the author compares the perspectives of Muslim scholars and contemporary semantic approaches regarding situational meaning and pragmatics as the primary meaning of words, both within and outside the context. The study also explores the relative meaning of words, as understood from the context and text.
Although referential meaning—one of the types of meaning—has been analyzed and evaluated in various books and research, there appears to be a gap in independent research regarding its importance, impact on understanding other meanings, and the factors contributing to translator errors in handling referential meaning during translation.
On the contrary, the focus of this research lies on the referential meaning within the context of equivalence-seeking during the translation of the second volume of Al-Ayam. The authors aim to address the following questions:
What factors contributed to Khadiojam’s errors in translating the referential meaning of certain words?
Which factor occurred most frequently?
To achieve this, the authors have extracted 69 examples from the second volume of Al-Ayam, where they believe Khadiojam deviated from the intended referential meaning. Due to space constraints, the article provides a select few examples for each factor, followed by an evaluation and analysis using a comparative approach.
Conclusion
Keywords
- Book of Al-Ayyam
- Taha Hossein
- Khadiv Jam
- Al-Ayyam Translating
- Referential Meaning
- Slippage in the Referential Meaning
Main Subjects
واحد ترجمه را چه کلمه در نظر بگیریم یا جمله یا متن و یا حتی مفهوم، درنهایت یافتن معادل درست برای واژگان به قوت خود باقی خواهد ماند؛ زیرا دریافت معنای جملات یا متن در خلأ و به دور از واژگان انجام نمیشود. بر این اساس، در برگردان متنی از زبانی به زبان دیگر مترجم در گام نخست باید معنای واژگان را ارزیابی کند.
پیتر نیومارک[1] مترجمانی که ترجمۀ واژگان را رد میکنند و به ترجمۀ جملهها و پیامها توجه دارند، خودفریفته میداند؛ زیرا هر جمله یا متن در نهایت متشکل از واژگانی است که هر یک بهطور مستقل و خارج از جمله یا متن، دارای معنایی است که بر واقعیتی فیزیکی یا انتزاعی از جهانِ خارج دلالت دارد. بر این اساس، بسیاری از صاحبنظران معنای ارجاعی را که معنای واقعی و ملموس واژگان است بر دیگر معانی مقدم میکنند و تا زمانی که مترجم بتواند واژهای را بر اساس معنای ارجاعی به زبان مقصد برگرداند نباید متوسل به دیگر معانی شود. با این وجود، در موارد بسیاری ملاحظه میشود مترجمان در برگردان معنای ارجاعی دچار لغزش میشوند. نگارندگان این جستار در نظر دارند با تحلیل و ارزیابی ترجمة جلد دوم کتاب الأیام به ترجمۀ حسین خدیوجم به علل و عواملی بپردازند که باعث شده مترجم در برگردان معنای ارجاعی دچار لغزش شود.
- پیشینۀ پژوهش
تاکنون پژوهشهای بسیاری دربارۀ انواع معنا و معادلیابی انجام شده که از این میان در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود.
مسبوق و همکاران (1396) در مقالۀ خود با عنوان «کاربردشناسی معانی ارجاعی واژگان در فرآیند ترجمه نهجالبلاغه» به بررسی 112 واژه از نهجالبلاغه در ترجمههای جعفری، دشتی، فقیهی و فیضالإسلام پرداخته و به چالشهایی چون عدم شناخت ساختار واژگان و اقتباس شکلی و معنوی واژگان، اشاره کرده که مترجمان در ترجمۀ واژگان منتخب با آنها مواجه بودهاند.
طهماسبی و جعفری (1393) در مقالۀ خود با عنوان «جستاری در ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر فرآیند «معادلیابی معنوی» (بررسی موردی رمان السّکریّۀ)»، فرآیند ترجمه و معادلیابی واژگانی و ساختارهای زبانی را در لایههای مختلف واژگانی، معنایی با تکیه بر رمان السکریّة مورد بررسی قرار دادهاند.
خانجان (1393) در مقالۀ خود با عنوان «انواع معنا در ترجمه» به مسئلۀ تمایز بین انواع معنا و اهمیت آن بر اساس دیدگاه هلیدی[2] پرداخته است.
گیتی و همکاران (1392) در مقالۀ خود با عنوان «نقدی بر ترجمة «العبرات» منفلوطی بر مبنای ضرورت تسلط بر زبان مبدأ و مقصد» با نقد ترجمة کتاب العبرات به خطاهای شایع و علل ایجاد این خطاها و مشکلاتی که مترجم به دلیل عدم تسلط بر زبان مبدأ و مقصد با آنها مواجه میشود، پرداختهاند.
مؤیدی در پایاننامۀ خود با عنوان «فرآیند ریشهیابی واژگان نهجالبلاغه با تأکید بر روش ابن فارس» با واکاوی بُن معنایی واژگان نهجالبلاغه به تبیین شیوة ابن فارس و تأثیر این شیوه در فهم واژگان پرداخته شده است.
میرحاجی و همکاران (1390) در مقالۀ خود با عنوان «کاربردشناسی اصل «تعادل ترجمهای» واژگان در فرآیند ترجمة قرآن» لایههای مختلف معنایی را در دستیابی به تعادل ترجمهای ضروری دانسته و فرآیند معادلسازی و برابری را در سطح واژگان مورد بررسی قرار دادهاند و اظهار داشتهاند که ترجمههای ارائه شده از قرآن کریم بیانگر عدم توجه لازم و کافی مترجمان به اصل «تعادل ترجمهای» است، چراکه به طور عموم مترجمان به انتقال معنای ارجاعی آنها پرداخته و از دیگر لایههای معنایی غافل بودهاند.
سعیدیروشن (1386) در مقالۀ خود با عنوان «متن، فرامتن و تحلیل معنای پایه و نسبی و تطبیق آن با تفسیر» ضمن مقایسه دیدگاههای اندیشمندان مسلمان و رویکردهای جدید در معناشناسی به معنای وضعی به عنوان معنای اصلی واژگان خارج از بافت و متن و معنای نسبی واژگان به عنوان معنای برخاسته از بافت و متن پرداخته است.
معنای ارجاعی به عنوان یکی از انواع معنا تاکنون ذیل انواع معنا در کتابها و پژوهشهای مختلفی مورد تحلیل و ارزیابی قرار گرفته است، اما به نظر میرسد در مورد اهمیت و تأثیر آن در شناخت و درک معانی دیگر و همچنین دربارۀ علل و عوامل لغزش مترجم در برگردان آن جستاری بهطور مستقل نگاشته نشده است. از این رو، نگارندگان این جستار، معنای ارجاعی را محور مطالعۀ خود در معادلگزینی در ترجمۀ جلد دوم کتاب الأیام قرار داده تا به سؤالات ذیل پاسخ دهند:
- چه عواملی باعث شده خدیوجم در برگردان معنای ارجاعی برخی واژهها دچار لغزش شود؟
- کدام عامل از بسامد بالاتری برخوردار بوده است؟
برای پاسخ به سؤالات پژوهش، نگارندگان 69 مثال از جلد دوم کتاب الأیام استخراج کردهاند که به نظر، خدیوجم در این مثالها در برگردان معنای ارجاعی برخی واژهها دچار لغزش شده است. با توجه به محدودیت حجم مقاله، نویسندگان پس از تقسیمبندی مثالها براساس عوامل لغزش برای توضیح هر عامل به ذکر چند مثال اکتفا کرده و با روش مقابلهای مورد ارزیابی و تحلیل قرار دادهاند.
- چهارچوب نظری
2-1. انواع معنا
لطفیپورساعدی در کتاب اصول و مبانی ترجمه (1399: 82، 86) شش نوع معنا را مورد بحث و بررسی قرار میدهد که عبارتند از: معنای ارجاعی، معنای تجربی، آحاد معنی، معنای همایشی، معنای تقابلی و معنای ضمنی. با در نظر گرفتن محدودیت موجود در نگارش جستارهای علمی از پرداختن به معنای تقابلی و ضمنی صرفنظر کرده و به چهار معنای ارجاعی، تجربی، همایشی و آحاد معنی پرداخته خواهد شد.
2-1-1. معنای ارجاعی
واژگان به طور مستقل و خارج از جمله و متن بر معنایی دلالت دارند که حاکی از واقعیت فیزیکی یا انتزاعی است؛ از این نوع معنا با عنوان معنای ارجاعی تعبیر میشود و از نظر صاحبنظران ترجمه نسبت به سایر معانی ارجحیت دارد؛ یعنی تا زمانی که مترجم بتواند واژهای را براساس معنای ارجاعی ترجمه کند نباید به دیگر معانی متوسل شود (ماندی، 1397: 95). این واژگان در جمله و متن معمولاً از لحاظ معنایی مستقل نیستند و معنای آنها در ارتباط و همآیی با واژگان دیگر تغییر میکند. به عبارت دیگر، «بارهای معنایی هر واژۀ درون نظام زبانی که با توانش زبانی ارتباط مییابد، گسترش یافته و میتواند مرتباً در ارتباط با عناصر دیگر، مفاهیم و معانی متعدد و گوناگونی ارائه نماکندید» (باقری، 1374: 297) و اینجاست که انواع دیگر معنا نمود مییابد.
2-1-2. معنای تجربی
هر واژه با معنای ارجاعیِ مشخص، ممکن است در پرتو تجارب اجتماعی و بینشها و باورهای مخصوص به جوامع و مردمان آن با معانی دیگری همراه شود که از آن با عنوان معنای تجربی تعبیر میشود (لطفیپورساعدی، 1399: 84). به عبارت دیگر، معنای تجربی به نسبیت و تفاوت زبانی در وضع واژگان جهت بیان مفاهیم و مصادیق یکسان از جهانِ خارج اشاره دارد و نوع جهانبینی، تجربه و رویکرد گویشوران هر زبان را نسبت به واقعیات جهان خارج بیان میدارد. به عنوان مثال، عربزبانها براساس نگرش و تجربه خود برای «شتر» واژگان متفاوتی چون «السلیل، الحوار، ابن لبون و...» را با توجه به رنگ، سن، سرعت و... وضع کردهاند (نظری، 1396: 120). این در حالی است که فارسیزبانان در مقابل همۀ این واژگان فقط واژۀ «شتر» را دارند. بنابراین، در ترجمۀ این واژگان -در صورت عدم وجود معادل در زبان مقصد- مترجم ناگزیر از بیان مؤلفههای معنایی و تشریح آن خواهد بود.
2-1-3. آحاد معنایی
منظور از آحاد معنایی، تجزیۀ یک واژه به مؤلفهها و عناصر معنایی سازندهاش است. به عبارت دیگر، هر واژه از اجزای کوچکتر معنایی و بههم پیوستهای تشکیل شده که با تجزیه و تشریح آن به اجزا و عناصر معناییِ سازندهاش، تمام زوایا و لایههای معنایی واژه مشخص و دستیابی به روابط میان واژهها و تفاوت یا تشابه معنایی آنها میسر میشود (لطفیپورساعدی، 1399: 84). به عنوان مثال، «تمتم» با مؤلفههای معنایی {+ [گفتن] + [زیرلب] + [باشتاب] + [غیر واضح و نامفهوم]} تعریف میشود و ترکیبِ این مؤلفهها به معنایی دلالت میکند که متفاوت از معنای «قال» است. بنابراین، «تمتم» علاوه بر مؤلفۀ معنایی «گفتن» دارای آحاد معنایی دیگری است که مترجم باید هنگام ترجمۀ آن به زبان فارسی، آنها را مدنظر قرار دهد و مناسبترین معادل را برگزیند.
2-1-4. معنای همایشی
معنای همایشی به عنوان معنایی که یک واژه در سایۀ معنای واژهای دیگر پیدا میکند، تعریف شده است (همان: 85). به عنوان مثال، واژۀ «مات» اگر به طور مستقل و خارج از بافت جمله در نظر گرفته شود به معنای مردن است، اما در بافت جمله و در سایۀ معنای واژهایی که با آن همنشین میشود، ممکن است معنای ارجاعی آن تغییر کند. به عنوان نمونه در عبارت «مات رغبتی فی العمل بحال» (محفوظ، 2010: 8)، نمیتوان مات را براساس معنای ارجاعی به فارسی ترجمه کرد و به همین جهت دهقانی آن را به «دیگر رغبتی به کار ندارم» (محفوظ، 1388: 12) برگردانده است.
با توجه به این توضحات ملاحظه میشود که معنای ارجاعی تنها معنایی است که تحت تأثیر شرایطی چون همآیی و همنشینی، بافت و سیاق، فرهنگ و آداب و رسوم و... قرار نمیگیرد و در واقع معنای ملموس و بنیادی و اصلی هر واژه است. با این وجود، ملاحظه میشود در برخی موارد مترجمان در برگردان آن دچار لغزش میشوند. پیش از پرداختن به علل و عواملی که منجر به لغزش در برگردان معنای ارجاعی میشود، لازم است تعریفی مختصر از مفهوم «معنا» و «ارجاع» در زبانشناسی ارائه شود.
2-1-4-1. معنا و ارجاع
ارجاع عبارت است از رابطة الفاظ با چیزهای موجود در جهان خارج چون، اشیاء، زمانهای تقویمی، موقعیتها و... (لوبنر[3]، 1399: 536). لوبنر در تعریف خود از ارجاع اضافه میکند که «الفاظ به مرجعهای خود ارجاع میدهند، یا گوینده با استفاده از الفاظ به مرجع ارجاع میدهد» (همان). این تعریف از ارجاع به دلالتهای زبانی اشاره دارد؛ یعنی دلالت درونزبانی که به «رابطة معنایی واحدهای زبان نسبت به یکدیگر در درون نظام زبان اشاره دارد» و دلالت برونزبانی که به «رابطة میان واحدهای زبان نظیر واژه و جمله از یکسو و مصداقهای جهان خارج از زبان اشاره دارد» (صفوی، 1397: 61). به تعبیر دیگر، وقتی گفته میشود واژهای به مرجع خود ارجاع میدهد منظور، مفاهیم، مؤلفهها و اجزایی است که آن واژه در خود دارد و یا واقعیت و مصداقی است که در جهان خارج بر آن دلالت میکند (صنعتیفر و نینوا، 1399: 62). بنابراین، معنا نمودی است از رابطة میان واحدهای زبانی و مرجعهایشان (مفاهیم و مصادیق).
2-1-4-2. معنای ارجاعی
با توجه به آنچه ذیل معنا و ارجاع گفته شد، معنای ارجاعی در واقع نخستین معنای هر واژه است که در ذهن تداعی میشود؛ همان معنایی که در جهان خارج به یک مصداق یا مفهوم مشخص دلالت میکند و در فرهنگهای لغت نیز هر واژه براساس همین دلالتها و ارجاعها تعریف و مشخص میشوند. به عنوان مثال، نخستین معنایی که از واژۀ «تیز» در ذهن تداعی میشود «بُرَنده» در مقابل «کند» است و در فرهنگهای لغت نیز نخستین معنایی که از آن ارائه شده همین معناست و پس از آن به معانی دیگری که میتواند این واژه محمول آن شود، پرداخته شده است. یا واژۀ «درخت»، تصویری از گیاهی را در ذهن مجسم میسازد که بلند و دارای تنه، شاخ و برگ در انواع گوناگون است و در فرهنگهای لغت نیز در تعریف آن به همین ویژگیهایی اشاره میشود که در جهان خارج برای هر گویشور زبانی قابل درک و ملموس است. بدین جهت، در میان انواع معانیای که در زبانشناسی و زیرشاخههایش مورد مطالعه قرار میگیرد، این نوع معنا به عنوان معنای بنیادی و بدیهیای شناخته میشود که انواع دیگر معانی روی آن سوار میشوند (لطفی پورساعدی، 1399: 22).
به تعبیر دیگر، معنای ارجاعی، معنای ثابت، مستقل و خارج از بافتِ واژگان است که برای اشاره به مفاهیم و مصادیق قابل درک و تصور بهکار میرود و قابلیت آن را دارد که بهنگام کاربرد در بافت کلامی و ارتباطیِ خاص محمول معانی دیگری چون معنای ضمنی و... شود.
یوجین نایدا[4] معنای ارجاعی را اینگونه تعریف کرده است، «معنایی است مرتبط با معنای لغوی و معجمی واژه، هنگامیکه به تنهایی و خارج از سیاق کلام و متن در نظر گرفته شود» (میرحاجی و همکاران، 1390: 144).
2-2. معنای ارجاعی و تعادل ترجمهای
با توجه به بنیادی بودن معنای ارجاعی و اهمیت آن در شناخت دیگر معانی بر مترجم لازم است هنگام ترجمة متن مبدأ به متن مقصد در وهلة نخست به معنای ارجاعی واژگانِ متن مبدأ توجه کرده و سپس یکسان بودن یا نبودن مرجع آنها را با مرجع معادلِ متن مقصد مشخص کند و آنگاه بافت متن را در نظر گیرد (لطفیپورساعدی، 1399: 82)؛ چراکه بافت متن، معانیای را در شرایطی خاص (همآیی، دستور، نحو، فرهنگ و...) القا خواهد کرد که معنای ارجاعی را به معانی دیگر تغییر میدهد. به این جهت است که مونا بیکر[5] در اشاره به سطوح مختلفِ «انواع تعادل»، تعادل را در سطح واژه، فراواژه و بعد از آن دستور زبان عنوان میکند (صنعتیفر و نینوا، 1399: 73). کولر[6] نیز در تقسیمبندیای که برای معادلیابی ارائه کرده، معنای ارجاعی را تحت عنوان معنای مستقیم در اولویت اول قرار داده است؛ یعنی مترجم در ابتدا باید متن را براساس معنای ارجاعی ترجمه کند. این در حالی است که اگر واژه تحت تأثیر متن یا عوامل دیگری قرار گیرد در این صورت مترجم میتواند به دیگر معانی متوسل شود (همان: 66).
- تطبیق و تحلیل
حال باتوجه به اینکه معنای ارجاعی نخستین و ملموسترین معنای هر واژه است، چرا مترجمان گاهی در برگردان آن دچار لغزش میشوند؟ در بررسی ترجمۀ جلد دوم کتاب الأیام سه عامل برای این لغزش مشاهده شد که عبارتند از: 1- اشتباه خوانشی، 2- عدم توجه به فضای متن و 3- اعمال سلیقه که در ادامه به هر یک از این عوامل به طور مفصل پرداخته خواهد شد.
3-1. اشتباه خوانشی
یکی از عواملی که منجر به خطای مترجم در معادلیابی برای یک واژه در زبان مقصد میشود، خطای خوانشی است؛ به این معنا که مترجم واژهای را به دلیل تشابه لفظی با واژۀ دیگر اشتباه میگیرد. صلحجو در کتاب گوشه و کنار ترجمه (1399: 154) از آن به «اشتباه چشمی» تعبیر کرده است. این تشابه لفظی ممکن است به دو صورت نمود یابد:
الف- گاهی واژهای با صورت و حروف یکسان حامل دو یا چند معنای متفاوت است که در اصطلاح به این واژگان، واژگان «همنام» میگویند.
واژگان همنام در فرهنگ لغت دارای مدخلهای جداگانهای هستند که معانی هر یک ذیل آنها میآید. به عنوان مثال، واژۀ «قاض» حامل دو معنای متفاوتِ (1) ویران کردن و فرو ریختن و (2) شکاف برداشتن و ترکیدن ،است. این دو معنای متفاوت از ریشه متفاوت ناشی میشود که در فرهنگ لغت معنای اول ذیل مدخل «قوض» (آذرنوش، 1388: 564) و معنای دوم ذیل مدخل «قیض» (همان: 571) آمده است. یا مانند واژۀ «عبرة» که به دلیل اعراب متفاوت فاءالفعل (مفتوح یا مکسور بودن آن) در فرهنگ لغت دو مدخل جدا به آن اختصاص داده شده و حامل دو معنای متفاوت «اشک» یا «پند و عبرت» است.
ب- گاه صورتِ دو واژه در تمامی حروف بجز در یک حرف یکسان است: مانند واژۀ «عُجْرَة» به معنای «برآمدگی و قوز»و «عُجْزَة» بهمعنای «کوچکترین فرزند و تهتغاری» که فقط در یک حرف تفاوت دارند. در ترجمۀ خدیوجم هر دو نوع اشتباه خوانشی مشاهده میشود که به عنوان نمونه میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
متن اصلی: ... استقبل الطریق کما بدأها ساعیاً أمامه فی خطی رقیقة قلقة (حسین، 1992: 126).
ترجمه: و به راه اصلی وارد میشد و به دنبال عصاکش ناراحت و پریشان خویش به راه رفتن ادامه میداد (خدیوجم، 1398: 151).
در این جمله از فصل اول جلد دوم الأیام، نویسنده محیطی را توصیف میکند که کودک نابینای داستان هیچ شناختی نسبت به آن ندارد و برای رفت و آمد، عصاکشی او را همراهی و راهنمایی میکند. در این فصل واژۀ «أمامه» سه بار تکرار شده (مضی أمامه، یمضی أمامه، ساعیا أمامه) و در هر سه حالت به معنی «به جلو پیش رفتن» است. مترجم دو مورد اول «مضی أمامه، یمضی أمامه» را به همان معنای «به جلو پیش رفتن» برگردانده، اما «ساعیا أمامه» را در این مثال به «عصاکش» ترجمه کرده است. در اینجا به نظر، مترجم «أمام» را «إمام» خوانده و با توجه به معنای ارجاعی «إمام» (=پیشرو، رهبر) آن را به «عصاکش» ترجمه کرده و صفتهای «رقیقة قلقة» را به عصاکش نسبت داده است. در اینجا لازم است به دو نکته اشاره شود:
1- نکتة دستوری که گویا مترجم به آن دقت نکرده، نسبت دادن دو صفت مؤنثِ «رقیقة قلقة» به موصوفِ مذکر «إمام» است که با فرض درست بودن واژۀ إمام به معنای عصاکش در زبان عربی صفت از نظر جنس تابع موصوف است؛ بنابراین، این دو صفت مؤنث نمیتوانند برای «إمام» بهکار روند، بلکه صفت برای خُطی (=گامها) هستند.
2- حذف واژۀ «خطی» و تغییر مفهوم جمله. مترجم با حذف واژة «خطی» و نسبت دادن صفت «رقیقة قلقة» به «إمام» (= عصاکش)، عصاکش را ناراحت و پریشان نشان داده است. در واقع همین تغییر باعث میشود در ذهن خوانندۀ مقصد تصویری شکل گیرد که بههیچ وجه مدنظر نویسنده نیست.
ترجمة پیشنهادی: مسیر خود را همانگونه که آغاز کرده بود با قدمهای سست و نااستوار ادامه داد.
متن اصلی: وإنما أرسل إلی القاهرة وأنتسب إلی الأزهر لیسلک طریقه الأزهریة الخالصة (حسین، 1992: 265).
ترجمه: بلکه فرستادن او به قاهره و راه یافتنش به الأزهر برای آن بوده که راه و برنامه مخصوص الأزهر را دنبال کند (خدیوجم، 1398: 399).
واژة «خالصة» با واژههای «محض، صاف، صریح، نقیّ، سالم» مترادف و به معنای «پاک، شفاف، ناب، سره، بیآلایش، بیغش» (آذرنوش، 1388: 177، بستانی، 1375: 354، عمر، 1429: 679، معلوف، 2000: 191، مجمع اللغةالعربیة، 1425: 249 و موسی، 1410، جلد 1: 129) است و در یک حرف با واژة «خاصة» اختلاف دارد. «خاصة» متضاد «عامة» به معنای «ویژه، مخصوص، منحصربهفرد» (آذرنوش، 1388: 167، قیم، 1394: 358، بستانی، 1375: 352 و عمر، 1429: 652) است. به نظر، مترجم به دلیل خطای دید، واژة «خالصة» را «خاصة» خوانده و به اشتباه «مخصوص» ترجمه کرده و از آنجایی که معادل انتخابی مترجم در بافت جمله ناهماهنگی ایجاد نکرده، وی متوجه لغزش خود نشده است.
متن اصلی: وتصایح الطلاب من جوانب المسجد الحسینی بالشیخ أن حسبک فقد نفد الفول (حسین، 1992 :272).
ترجمه: طلاب از اطراف مسجد حسینی فریاد برآوردند و به شیخ گفتند: «استاد کافی است، قول (حرف) تمام شد» (خدیوجم، 1398: 347).
در این بخش نویسنده یکی از جلسات درس جوان را توصیف میکند که در آن با استاد خود به مباحثه میپردازد و این مباحثه به طول میانجامد و در این بین طلاب دیگر که برای رفتن به مغازة باقالا فروشی عجله دارند از استاد میخواهند که مباحثه را به پایان برساند، چراکه «فقد نفد الفول»؛ یعنی «باقالا دارد تمام میشود». واژۀ «فول» به معنی «باقالا» (ابن منظور، 1414، جلد 11: 534، عمر، 1429: 1754 و بستانی، 1375: 674) در پارگرافی که نویسنده این مباحثه را به تصویر میکشد دو بار بهکار رفته و مترجم اولی را به اشتباه «قول» خوانده و به «حرف» ترجمه کرده و دومی را «فول» خوانده و به «باقلا» برگردانده است و آنچه در این میان جلب توجه میکند، پاروقی است که مترجم در حاشی« صفحه زده و از جناس میان «قول» و «فول» سخن به میان آورده است و آن خود حاکی از لغزش دیگری است که مترجم در ورطۀ آن افتاده و کلمۀ «فول» را با فتح فاء خوانده، حال آنکه حرف فاء در این واژه مضموم است.
در مورد واژۀ «فول» اول که آن را «قول» خوانده، بهنظر میرسد با توجه به اینکه طلاب از استاد خود میخواستند سخن را به پایان برساند در ترجمۀ آن به حرف (قول) ایجاد تعارض نکرده و درنهایت مترجم متوجۀ لغزش خود نشده است.
متن اصلی: وحین کانت أرجاء الحی الذی کان یقیم فیه تمتلیء بهذه الروائح الکریهة التی کانت تبعثها حرارة الشمس فتملأ الهواء (حسین، 1992: 296).
ترجمه: در آن هنگام، تمام فضای محلی که در آن زندگی میکرد از بوهای تند و گند و تعفن پر بود. تابش خورشید این گندها را با هوای آنجا در هم میآمیخت (خدیوجم، 1398: 379).
ذیل مدخل «بعث» در فرهنگ لغتهای عربی به عربی معانی «أرسل، نشر، أخرج، أثار، هیّج« (ابن منظور، 1414، جلد 2: 116؛ مرتضی زبیدی، 1414، جلد 3: 171 و معلوف، 2000: 42) و در فرهنگ لغتهای عربی به فارسی نیز معانی «فرستادن، پخش کردن، تحریک کردن، برانگیختن» آمده است (آذرنوش، 1388: 42 و قیم، 1394: 171). با توجه به معانی ارجاعی «بعث» در این فرهنگ لغتها، معادل «آمیختن» برای این واژه صحیح نمینماید. به نظر میرسد در اینجا مترجم دچار خطای دید شده و واژۀ «بعث» را «عبث» بهمعنای «درهمآمیختن» (ازهری، 1421، جلد 2: 200، ابن منظور، 1414، جلد 2: 166، صاحب، 1414، جلد 1: 231 و بستانی، 1375: 598) خوانده و درنتیجه در برگردان آن دچار لغزش شده است.
3-2. عدم توجه به فضای متن
منظور از فضای متن، سیاق نیست؛ زیرا سیاق یا بافت همانگونه که قبلاً در مبانی نظری اشاره شد، معنای واژهها را تحت تأثیر قرار میدهد و باعث به وجود آمدن معنای همایشی میشود. در اینجا صحبت از تأثیر کلمات روی یکدیگر نیست، بلکه توصیفی است که نویسنده از مکان یا شخصیتها ارائه میدهد که مترجم باید آن را در انتخاب معادل برای واژگان لحاظ کند. در بررسیهای ترجمۀ الأیام مواردی مشاهده شده که مترجم به دلیل عدم توجه به متن در انتخاب معادل برای معنای ارجاعی برخی واژهها دچار لغزش شده است که بهعنوان نمونه میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
متن اصلی: وإنما هو عند أحدهم إذا أصبحوا، و عند ثان منهم إذا أمسوا، و عند ثالث منهم إذا تقدّم اللیل (حسین، 1992: 155).
ترجمه: این اجتماع همیشه در یک حجرۀ معلوم تشکیل نمیشد، بلکه صبح در حجرۀ کسی بود و شب در حجرۀ دیگری و غروب در حجرۀ سومی (خدیوجم، 1398: 189).
در اینجا بحث دربارۀ معادل ارجاعی واژۀ «لیل» است؛ «لیل» که دلالت به زمانی میان غروب خورشید و طلوع فجر دارد (ازدی، 1378، جلد 3: 1166؛ فیومی، 1414: 561 و بستانی، 1375: 767) به «غروب» برگردانده شده و به نظر میرسد، معادل دقیقی نمینماید؛ نویسنده در این متن دربارۀ جلساتی صحبت میکند که سه بار در شبانهروز و هر بار در اتاق یکی از دوستان شیخ (برادر کودک نابینای داستان) تشکیل میشود. ظاهراً نویسنده در ذکر زمان برگزاری این جلسات ترتیب را رعایت کرده است: صباح، مساء، لیل. حال آنکه این ترتیب در ترجمۀ فارسی ملاحظه نمیشود و در ترتیب زمانی که برای اوقات شبانهروز در زبان فارسی ذکر شده غروب پیش از شب قرار میگیرد (جدول (1)).
جدول 1. اوقات شبانهروز در زبان فارسی
6 |
7 |
8 |
9 |
10 |
11 |
12 |
13 |
14 |
15 |
16 |
17 |
18 |
19 |
20 |
21 |
22 |
23 |
24 |
1 |
2 |
3 |
4 |
5 |
||||||||||
روز |
شب |
||||||||||||||||||||||||||||||||
صبح |
ظهر |
شامگاه |
شبانگاه |
||||||||||||||||||||||||||||||
پگاه |
پیشاز ظهر |
نیم روز |
بعد از ظهر |
عصر |
غروب |
سرشب |
نیمه شب |
شبانگاه |
|||||||||||||||||||||||||
منبع: باطنی، 1373: 172 و نظری، 1396: 111
ممکن است ایراد گرفته شود که در فرهنگهای لغت تکزبانه و دو زبانه، واژۀ «مساء» به فاصلۀ زمانیای «بعد از ظهر تا نماز مغرب و از نیمه روز تا شب» اطلاق میشود (ابن منظور، 1414، جلد 15: 281 و زمخشری، 1386: 4) و به معنای «بعد از ظهر، عصر، شب» است (البعلبکی، 1385: 972) در نتیجه ترجمۀ آن به «شب» دور از واقعیت نیست. در پاسخ باید گفت که با توجه به اینکه نویسنده کلمۀ «لیل» را بهکار برده و با درنظر گرفتن ترتیب زمانی که در متن عربی لحاظ شده است، بهتر بود مترجم همین ترتیب را رعایت کرده و برای واژۀ «أمسی» معادلی پیش از شب برمیگزید.
ترجمه پیشنهادی: این اجتماع همیشه در یک حجره معلوم تشکیل نمیشد، بلکه صبح در حجرۀ کسی بود و عصر در حجرۀ دیگری و شب در حجرۀ سومی برگزار میشد.
متن اصلی: قد تهیأت نفسه لشیء من الفرح والمرح تحمله إلیه هذه الأصوات الغریبة المختلطة التی یسمعها حین یسعی فی ذلک الشارع الهادیء الحلو (حسین، 1992: 135).
ترجمه: از صداهای بیگانه و درهمآمیختهای که هنگام عبور از آن خیابان خلوت و زیبا میشنید، اندکی شادی و امید در وجودش زنده میشد (خدیوجم، 1398: 163).
در اینجا بحث دربارۀ واژۀ «مرح» است که به «امید» برگردانده شده است. پیش از پرداختن به لغزش مترجم در ترجمۀ این واژه، لازم است به طور مختصر به موضوع همایش آوایی[7]پرداخته شود. همایش آوایی در آن دسته از ترکیبات یا عبارات رخ مینماید که به دلیل کاربرد زیاد یا سهولت ادای کلمات به صورت قراردادی بهکار میرود (خزاعیفر، 1371: 25). مانند: «راز و نیاز»، «دار و درخت» و «گشت و گذار» در زبان فارسی و «الشمس و القمر»، «القلب و اللسان» و «الماء و الکلأ» در زبان عربی. همایش کلمات در این ترکیبات به همین شکل است و جابهجایی منجر به ناهمآیی آوایی میشود. در عبارت «فرح و مرح» همین همایش آوایی ملاحظه میشود و میتوان گفت واژۀ «مرح» مرادف «فرح» است. در کتابهای لغت عربی به عربی و عربی به فارسی معانیای که ذیل «مرح» ذکر شده است، عبارتند: از «شدة الفرح و النشاط، تبختر، نشط» (ابن منظور، 1414، جلد 2: 591؛ صاحب، 1414، جلد 3: 96 و فیروزآبادی، 1415، جلد 1: 341)، «خوشحالی و نشاط بیش از حد، خوشی، شادی، نشاط، سرزندگی» (بستانی، 1375: 805 و آذرنوش، 1388: 643)؛ در صورتی که ملاحظه میشود مترجم معادل «امید» را برای آن برگزیده است. اگر مقصود از انتخاب واژۀ «امید» همایش آوایی میان آن و کلمۀ «شادی» است باید گفت با در نظر گرفتن معنای ارجاعی واژۀ «مرح» میتوان در زبان فارسی معادلهایی را انتخاب کرد که دارای همآیی آوایی هستند، مانند: شور و شعف، شور و نشاط.
متن اصلی: فهو الذی یقترح علیهم طعام الإفطار (حسین، 1992: 170).
زیرا انتخاب ناهار با او بود (خدیوجم، 1398: 207).
نویسنده در این بخش از داستان، روز جمعهای را روایت میکند که طلاب پس از طلوع آفتاب توسط پیرمردی بهنام عمو حاج علی از خواب بیدار میشوند و صبحانه و شام را با او میل میکنند. به نظر میرسد، در برگردان این عبارت مترجم متن و توصیفات نویسنده را مدنظر قرار نداده یا اگر هم قرار داده است، برداشت نادرستی از آن کرده که در نهایت منجر به لغزش در ترجمه شده و واژۀ «افطار» را که به معنی «صبحانه» است، ناهار ترجمه کرده است. از توصیفات نویسنده چنین برداشت میشود که عمو حاج علی تا نزدیک ظهر نزد طلاب بوده، سپس برای شرکت در نماز جمعه آنان را ترک کرده و پس از نماز عصر دوباره به آنها ملحق میشود تا شام را به همراه آنان صرف کند. با توجه به اینکه در این بخش نویسنده روز جمعه را توصیف میکند و در این روز درس و بحث تعطیل است و طلاب دیر از خواب بیدار میشوند، گویا مترجم تصور کرده که طلاب از خوردن صبحانه صرفنظر کرده و ناهار میخورند؛ حال آنکه اگر چنین بود نویسنده حتماً از واژۀ «غداء» استفاده میکرد. علاوه بر این، عبارت «یصحبهم صباحهم» در متن به صراحت اشاره به صبح دارد و منظور نویسنده از واژۀ «افطار» صبحانه است، نه ناهار.
متن اصلی: فأخذ الغلام یناقش الأستاذ فی بعض ما کان یقول... ولکن الشیخ رد علیه فأفحمه وألجمه وملأ قلبه فی وقت واحد غیظاً وأزدراء وخجلاً (حسین، 1992: 200).
ترجمه: جوان با استاد در مورد برخی از گفتههایش به مجادله پرداخت... این شیخ او را سرزنش کرد. کودک دلیل آورد و مجابش نمود. دلش در یک لحظه از خشم و غضب و شرم پر شد (خدیوجم، 1398: 247).
در این بخش از کتاب، نویسنده مباحثه و مجادله نوجوان را با استادش به تصویر میکشد که در نهایت استاد (= الشیخ) پاسخ میدهد و نوجوان را ساکت میکند و این باعث دلآزردگی و رنجش خاطر نوجوان میشود. در صورتی که ملاحظه میشود در ترجمۀ فارسی مترجم نه تنها در معادل ارجاعی فعلهای «ردّ»، «أفحم» و «ألجم»، دچار لغزش شده، بلکه فعل «أفحم» و مرادف آن «ألجم» را به کودک نسبت داده است؛ حال آنکه هر چهار فعل (رد، أفحم، ألجم و ملأ) به شیخ و ضمیر «ه» در «أفحمه و ألجمه» به «غلام» برمیگردد. این در حالی است که در ترجمه اولاً مترجم فعل «رد» را که به معنای «پاسخ دادن» است (حیدری، 1381: 265 و عمر، 1429: 877). به «سرزنش کردن» ترجمه کرده، دوماً دو فعل «أفحم» و «ألجم» که اولی به معنای «او را با دلیل و برهان خاموش گردانید» (بستانی، 1375: 105 و موسی، 1410، جلد 1: 212) و دومی به معنای «او را ساکت کرد و از ادامه دادن بازداشت» (حیدری، 1381: 670) به «دلیل آوردن و مجاب کردن» ترجمه کرده و به «غلام» نسبت داده است، نه «شیخ». فعل چهارم هم؛ یعنی «ملأ» معلوم نیست به «غلام» برمیگردد یا به «شیخ»؛ حال آنکه همانطور که قبلاً گفته شد، این فعل نیز به «شیخ» برمیگردد و «شیخ» با پاسخ خود نوجوان را ساکت کرده و همزمان (= فی وقت واحد) باعث رنجش و دلآزردگی وی میشود.
از ترجمه خدیوجم اینگونه برداشت میشود که جوان با استادش به مجادله و بحث میپردازد و شیخ، جوان را به خاطر این مجادله سرزنش میکند، اما جوان با ارائة دلیل شیخ را مجاب میکند. در برگردان این متن، خدیوجم علاوه بر اینکه در معادلگزینی برای معنای ارجاعی فعلهای «ردّ»، «أفحم» و «ألجم»، دچار لغزش شده، ترجمۀ مبهم ارائه کرده که خواننده را سر درگم میکند.
ترجمه پیشنهادی: نوجوان با استاد در مورد برخی از گفتههایش به مجادله پرداخت... اما شیخ با دلیل و برهان پاسخ او را داد و ساکتش کرد و باعث شد در یک لحظه نوجوان احساس خشم و حقارت و شرم کند.
3-3. اعمال سلیقه
با در نظر گرفتن جنبۀ هنری ترجمه به نظر میرسد مترجم حق دارد در گزینش معادل برای واژگان و همچنین در جملهبندی متن ذوق و سلیقه خود را اعمال کند با این هدف که متن برای خوانندۀ زبان مقصد روانتر و جذابتر شود، اما در مواردی که مترجم بتواند با در نظر گرفتن معنای ارجاعی متنی قابل قبول، شیوا و روان ارائه دهد، بهتر است همین کار را کرده و از تغییرات سلیقهای اجتناب کند (فتحی دهکردی، 1381: 63).
در ترجمۀ برخی از جملات کتاب الأیام به نظر میرسد خدیوجم در گزینش معادل برای برخی واژهها اعمال سلیقه کرده است؛ این در حالی است که با در نظر گرفتن معنای ارجاعی میتوانسته ترجمۀ خوب و روانی از این جملات ارائه دهد؛ برای نمونه میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
متن اصلی: تنبعث منها روائح غریبة معقدة لا یکاد یحققها (حسین، 1992: 126).
ترجمه: بوهای تند و زنندهای از آنجا متصاعد میشد، که علت آن را نمیتوانست بفهمد (خدیوجم، 1398: 150).
نویسنده در این بخش دربارۀ مسیری صحبت میکند که کودک نابینای داستان هنگام عبور از آن، بوهای عجیب و غریبی را حس میکند که برای او ناآشناست و نمیتواند آنها را از هم تفکیک دهد. «غریبة» مترادف «عجیب، نادر» (اسماعیل صینی، 1414: 83) و به معنای «عجیب، غریب، غیرعادی، ناآشنا، مبهم» (آذرنوش، 1388: 478 و قیم، 1394: 597) است و «معقدة» مترادف «اِلتَبَسَ، اِختَلَطَ، اِرتَبَکَ، اِشتَبَکَ» (اسماعیل صینی، 1414: 83) به معنای «پیچیده، مبهم، غامض، درهم برهم» است (آذرنوش، 1388: 499؛ بستانی، 1375: 618)؛ بههمین علت نویسنده در ادامه گفته است: «لا یکاد یحققها»؛ یعنی «نمیتوانست آنها را تشخیص دهد». مترجم در برگردان دو صفت «غریبة» و«معقدة» به جای معنای لغوی این دو کلمه، آنها را به «تند و زننده» ترجمه کرده است. با توجه به اینکه این دو صفت برای خوانندۀ فارسیزبان معلوم هستند در نتیجه برگردان عبارت «لا یکاد یحققها» به «نمیتوانست آنها را تشخیص دهد» بیمعنی مینماید؛ از این رو، آن را به «علت آن را نمیتوانست بفهمد» ترجمه کرده که چندان دقیق نمینماید. در واقع، عدم توجه به معنای ارجاعی دو واژۀ «غریبة» و«معقدة» باعث شده مترجم در ترجمۀ عبارت دوم نیز دچار لغزش شود.
ترجمه پیشنهادی: بوهای عجیب و ناآشنا و درهم برهمی ساطع میشد که نمیتوانست آنها را از هم تشخیص دهد.
متن اصلی: وما أکثر ما کان صاحبه ینحرف به ذات الیمین أو ذات الشمال لیجنبه عقبة قائمة هنا أو هناک (حسین، 1992: 126).
ترجمه: در موارد بسیار عصاکش و راهنمایش او را به سمت راست و چپ میکشانید تا در چالههای فراوانی که در سراسر آن راه وجود داشت سقوط نکنند (خدیوجم، 1398: 151).
واژۀ «عقبة» بهمعنای «راه سر بالا و سخت کوهستان، عایق و مانع، مسیر یا جاده سرازیری، شیب تند، مشکل» است (بستانی، 1375: 617؛ قیم، 1394: 576؛ آذرنوش، 1388: 447 و عمر، 1429: 1525). با توجه به معانی ارجاعی «عقبة» میتوان تصور کرد راهی را که کودک میپیماید دارای پستی و بلندیها و موانعی است که عبور از آن چندان راحت نیست و به همین دلیل راهنمایش گاهی مسیرش را به سمت راست یا چپ منحرف میکرد تا او را از موانع بازدارد. در اینجا، مترجم میتوانست با در نظر گرفتن معنای ارجاعی واژۀ «عقبة» متن را به فارسی برگرداند:
ترجمه پیشنهادی: بسیار پیش میآمد که راهنمایش او را به راست یا چپ میکشاند تا از موانعی که بر سر راهشان بود، دور کند.
در واقع خدیوجم با گزینش واژۀ «چالهها» در برابر «عقبة»، علاوه بر اهمال معنای ارجاعی کلمه، معنای عام آن را تبدیل به خاص کرده است؛ زیرا چاله یکی از مصادیق «عقبة» است و بهکار بردن آن مترجم را مجبور به افزودن «سقوط نکنند» در ترجمه کرده است؛ در صورتی که معنای ارجاعی علاوه بر مرجح بودن، مترجم را از این تغیرات بینیاز میکرد.
متن اصلی: لم یکن الصبی یعرف من بیئته القریبة أکثر من هذا (حسین، 1992: 130).
ترجمه: کودک از زندگی داخلی خود، که اولین مرحلۀ زندگی او در قاهره بود بیش از این چیزی بهخاطر نمیآورد (خدیوجم، 1398: 156).
در فصل اول جلد دوم کتاب الأیام نویسنده دربارۀ محل اقامت جدید خود در قاهره توضیحاتی میدهد و در آغاز فصل دوم اظهار میکند که معلوماتش دربارۀ محل زندگیش در همین حد است. واژۀ «بیئة» بهمعنای «منزل، خانه، محل اقامت، محیط، حالت، وضعیت» (مجمع اللغة العربیة: 75؛ 1425، ابن منظور، 1414، جلد 1: 39 و آذرنوش، 1388: 52) و «قریبة» به معنای «نزدیک، اخیر، ساده» است (آذرنوش، 1388: 536؛ قیم، 1394: 644؛ مجمع اللغة العربیة، 1425: 723 و ابن منظور، 1414، جلد 1: 662). نویسنده عبارت «بیئةقریبة» را در برابر الأزهر که از نظر وی «بیئة بعیدة» هست بهکار برده است. مترجم در ترجمۀ این جمله به راحتی میتوانسته برای برگردان واژۀ «بیئة» از معادل ارجاعی «محیط» یا «محل زندگی» استفاده کند، اما ترجمۀ واژۀ «قریبة» براساس معنای ارجاعی میسر نخواهد بود و مترجم ناچار است به معنای همایشی متوسل شود. در هر حال اعمال سلیقهای که مترجم در برگردان این عبارت کرده منجر به خلق برابرنهاد مبهم «زندگی داخلی» شده که معادل چندان دقیقی نیست و خوانندۀ متن مقصد معنای واضح و روشنی از آن برداشت نمیکند.
ترجمه پیشنهادی: شناخت کودک از محل زندگی جدید چیزی بیش از این نبود.
متن اصلی: واخذت الشمس تنحدر إلى مغربها،وأخذ یتسرب إلی نفسه شعور شاحب هادیء حزین (حسین، 1992: 161).
ترجمه: در آن هنگام، روز به پایان میرسید و خورشید در باختر سرازیر میشد. احساس تیره و آرام و دردآلود در جان و دل کودک جایگزین میشد (خدیوجم، 1398: 197).
دراین بخش از داستان، نویسنده حال و هوای کودک را پس از غروب آفتاب توصیف
میکند. در این هنگام که کودک در حجرهاش تنها میماند؛ از یک طرف تاریکی ابدی نابینایی و از طرف دیگر، تاریکی شب که او را دربر میگرفت و هر دو باعث میشد که اندوه اندک اندک به دل او راه یابد. در این توصیفات، نویسنده از احساس دیگری قبل از اندوه سخن به میان نمیآورد که اندوه جای آن را بگیرد. در فرهنگ لغتهای الصحاح (جلد 1؛ 1376) لسانالعرب (جلد 1؛ 1414)، تاجالعروس (جلد 2؛ 1414) و قاموسالمحیط (جلد 1؛ 1415) ذیل مدخل «تَسَرَّب» واژة «دخل» بهمعنای «راه یافتن، رخنه کردن و نفوذ کردن» آمده (بستانی، 1375: 227 و آذرنوش، 1388: 284) و معنای «جایگزین شدن» برای آن ذکر نشده است. به نظر میرسد، مترجم با اعمال سلیقه خود و عدم در نظر گرفتن معنای ارجاعی فعل «تسرب» نهتنها ترجمۀ درستی از این عبارت ارائه نداده چهبسا خوانندۀ زبان مقصد از خود بپرسد، غم و اندوه جایگزین چه چیزی شده است؟
ترجمه پیشنهادی: آفتاب اندک اندک به سمت مغرب پیش میرفت، و آرام ارام اندوهی تیره و تار در دل و جان کودک رخنه میکرد.
- بررسی آماری
در بررسیهای 69 مثال از ترجمۀ جلد دوم کتاب الأیام ، بسامد لغزشهای مترجم در سه عامل اشتباه چشمی، عدم توجه به فضای متن و اعمال سلیقه به قرار جدول (2) است.
جدول 2. بسامد لغزشهای مترجم در برگردان معنای ارجاعی بر اساس عامل
عوامل عدم گزینش معادل ارجاعی |
اشتباه چشمی |
عدم توجه به فضای متن |
اعمال سلیقه |
تعداد کل |
6 |
16 |
47 |
نمودار (1) لغزشهای خدیوجم در برگردان معنای ارجاعی در هر عامل بر اساس معیار درصدی است.
نمودار 1. عملکرد مترجم در گزینش اشتباه معادل ارجاعی
بحث و نتیجهگیری
با بررسی 69 مثال از ترجمۀ جلد دوم کتاب الأیام که به نظر میرسد خدیوجم در برگردان معنای ارجاعی در آنها دچار لغزش شده است. سه عامل برای این لغزشها مشخص شد که عبارتند از: اشتباه خوانشی یا چشمی، عدم توجه به فضای متن و اعمال سلیقه. در اشتباه خوانشی یا چشمی، مترجم به دلیل تشابه لفظی میان واژۀ موردنظر با واژۀ دیگر دچار چنین لغزشی میشود. این تشابه ممکن است ناشی از جابهجایی یک حرکت یا حرف و یا حذف یک حرف رخ دهد. در عدم توجه به فضای متن، مترجم به توصیفات نویسنده دربارۀ شخصیتها و احوال درونی یا بیرونیشان توجه نمیکند یا برداشت نادرستی از آنها میکند که در نهایت منجر به لغزش وی در معادلگزینی برای معنای ارجاعی برخی واژهها میشود. اعمال سلیقه بالاترین بسامد را در میان لغزشهای مترجم در برگردان معنای ارجاعی داراست و خدیوجم بنابر سلیقه و صلاحدید خود معادلی را برمیگزیند که در حیطۀ معنای ارجاعی واژه قرار نمیگیرد. حال ممکن است مترجم تغییراتی را در متن اعمال کند که معادلگزینی وی معقول و منطقی به نظر آید، اما در مواردی این تصرفات منجر به ایجاد خلل در معنای کلی متن میشود و در نهایت تصویری را به ذهن خوانندۀ زبان مقصد به ویژه خوانندۀ حرفهای القا کند که مدنظر نویسنده نیست.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
Horiyeh Kokabi Dana |
|
|
Ali Saedavi |
|
http://orcid.org/0009-0001-4032-2405 |
[1]. Newmark, P.
[2].Halliday, M.
[3]. Lobner, S.
[4]. Nida, E.
[5]. Baker, M.
[6]. Koller, W.
[7]. Phonetic Collocation