Document Type : Research Paper
Authors
1 Professor, Department of Arabic Language and Literature, Bu-Ali Sina University, Hamedan, Iran
2 PhD in Arabic Language and Literature, Bu-Ali Sina University, Hamedan, Iran
Abstract
Abstract
The book Al-Faraj Bad al-Shedda is one of the narrative works that revives a large part of ancient popular culture and literature In this book, more than two hundred life stories of people caught in problems are depicted in the form of stories. These people have been saved by trusting God in facing the problems of life. One of the appropriate models of translation criticism is Katarina Reiss's model, which has received less attention from researchers. Considering the comprehensiveness of translation criticism techniques in Katarina Reiss's model compared to other translation models, the present study can be used as a suitable example and model by researchers in the field of translation criticism in Arabic language and literature. This research tries to provide a general analysis of the Persian translation of the book Al-Faraj Bad al-Shedda from two linguistic and meta-linguistic perspectives by using Reiss's model in the Arabic text. Because the difference in the structure of the two languages is significant and this issue can be useful in translation research and linguistic studies.
Key words: Translation, Model of Katharina Reiss, Al-Faraj Bad al-Shedda, Ghazi Tanukhi, Dehestani.
Introduction
The field of translation between Persian and Arabic languages has been very prosperous for a long time. The translation of literary texts, such as Al-Faraj Bad al-Shedda, has been one of the most dynamic literary trends in ancient times. Many works in different genres and subjects have been translated from Arabic to Persian and from Persian to Arabic, and some of them have been very influential from a literary point of view. The book Al-Faraj Bad al-Shedda, is one of the prominent Arabic works written by Qazi Tanukhi, a writer of the 4th century of Hijri. Hossein Dehestani translated the book Al-Faraj Bad al-Shedda, in the 7th century. Katharina Reiss is a well-known German translator who is known as a role-oriented translator and the creator of the "text type in translation" theory. This research tries to answer the following questions by criticizing the translation of Al-Faraj Bad al-Shedda, relying on Katarina Reiss's model:
Are the methods proposed in Katarina Reiss's model suitable for criticizing the translation of Al-Faraj Bad al-Shedda, if the answer is positive, what are the reasons for the usefulness of these methods?
How is Dehestani translation criticized and evaluated based on Katarina Reiss's linguistic and meta-linguistic factors.
Literature Review
Few researches have been done about the Katarina Reiss model in Iran, including:
The article " Reiss's Pioneering Model for Translation Criticism" written by Alireza Khanjan, who tried to introduce Kathrina Reiss's model.
The article "Examination of Literary Translation Challenges" written by Ali Ganjian Khanari, who introduced the first part of Reiss's model, i.e. the type of text, in this article and it has shown the characteristics of literary texts and the challenges and problems that the translator faces in translating this type of texts.
About the Katharina Reiss model in Arabic language, a few researches have been done, including:
The article "Measurement and evaluation of Katarina Reiss's translation model" written by Leila Alam, who started the discussion with an introduction of criticism and translation, and continued to introduce the category of "text type" and the division of the text based on the role of language, and at the end of her discussion has finished with the criteria of translation criticism.
But this research criticized the translation of the first chapter of the book "Al-Farj after Al-Shada" based on Katharina Reiss's model and it is new both in the theoretical approach and in the text of the research.
Research Methodology
Considering the volume of the book, its first chapter was selected and analyzed by descriptive-analytical method.
Conclusion
From what came in this research, the following results are obtained:
Based on the balance in the type of text presented in Katharina Reiss's model, it can be said that Dehestani has disturbed this balance in determining the "dominant role". Reiss believes that a text may have different roles and what is the criterion is the dominant role. based on Katarina Reiss's model, Dehestani has presented an adapted translation. He has achieved semantic sufficiency and balance in his translation by means of semantic changes, the use of precise grammatical structures in accordance with the criteria of the target language, and significant stylistic elements.
The methods proposed in Katharina Reiss's model are suitable for criticizing the translation of the book "Al-Faraj Bad al-Shedda" because in this model, Reiss directs the critic to a targeted criticism to examine and judge the literary work in terms of content, style, and sometimes from an aesthetic perspective.
Relying on the two linguistic and meta-linguistic components mentioned in Reiss's model, the reasons that caused the translator to achieve semantic imbalance in his translation were criticized and his performance was comprehensively evaluated. in the linguistic component, the translator has disturbed the semantic balance due to the semantic changes and grammatical changes of the source language, the use of unique stylistic elements and the criteria of the target language, and the construction of the target text is broken. on the other hand, in the evaluation of the meta-linguistic components, the gaps in the situation and the topic of speech have been well filled by the translator and by being influenced by temporal and spatial elements, he changed the form of the original text in favor of the target language and removed the cultural gaps between the two cultures.
Keywords
Main Subjects
.مقدمه
ترجمۀ متون ادبی همچون الفرج بعد الشدة، یکی از پویاترین جریانهای ادبی در دوران کهن بوده است. آثار پرشماری در ژانرها و موضوعات مختلف از عربی به فارسی و به عکس ترجمه شدهاند که شماری از آنها از جهت ادبی سبکساز و تأثیرگذار بودهاند. کتاب الفرج بعد الشدة از جمله آثار ادبی زبان عربی است که توسط ابوعلی محَسِّن بن ابوالقاسم علی تنوخی، ادیب و نویسنده سده چهارم هجری تألیف شده است.
حسین بن اسعد بن الحسین المؤیدی الدهستانی در قرن هفتم به ترجمه و تحریر کتاب الفرج بعد الشدة مبادرت کرد. از آنجا که دهستانی نسبت به ابزارهای بیان و ساختهای زبانی و ساختمان هر دو زبان شناخت وافی داشته در بومیسازی ترجمۀ خود به صورت دقیقی عمل کرده است.
«کاتارینا رایس[1]، ترجمهشناس سرشناس آلمانی است که به ترجمهشناس نقشگرا و واضع نظریۀ «نوع متن در ترجمه» شهرت یافته است» (ماندی[2]، 1391: 139). از ویژگیهای بارز نظریۀ رایس میتوان به تقابل متن و تحلیل آنها و ارزیابی عناصر و مؤلفههای زبانی و فرازبانی در آن اشاره کرد. بهرهبرداری از نظریۀ کاتارینا رایس در بررسی ترجمۀ باب اول کتاب الفرج بعد الشدة مطالعهای است که هم در رویکرد نظری و هم در پیکرۀ پژوهش تازگی دارد؛ از این رو، پژوهش حاضر میکوشد که با بررسی ترجمۀ الفرج بعد الشدة با تکیه بر الگوی کاتارینا رایس به پرسشهای زیر پاسخ گوید:
1- ترجمۀ دهستانی تا چه انداره در نوع و گونۀ متن با متن اصلی تعادل دارد و سرنوشت نقش غالب متن اصلی در ترجمه به کجا انجامیده است؟
- ترجمۀ دهستانی با بررسی عوامل زبانشناختی و فرازبانشناختی رایس چگونه مورد نقد و ارزیابی قرار میگیرد؟
لازم به ذکر است، مصادیق مربوط به هر بخش مورد اشاره قرار گرفته است، اما به دلیل افزایش حجم پژوهش به ناچار گزینهای از شواهد مورد تبیین قرار گرفته است و تحلیل هر یک از زیرمجموعههای مرتبط با مصادیق میتواند به صورت مجزا در پژوهشی دیگر واکاوی شود.
- پیشینۀ پژوهش
امروزه نظریهها و رویکردهای نقدی ترجمه، امکان مقایسۀ متن اصلی با متن ترجمه شده را فراهم کرده است و از جملۀ این نظریهها، نظریۀ کاربردی کاتارینا رایس است. پژوهشهای کمشماری بر اساس این الگو در ایران به ویژه در نقد ترجمههای عربی به فارسی و برعکس و نیز در زبان عربی صورت گرفته است که به نمونههایی از آنها در ادامه اشاره میشود.
علیرضا خانجان (1397، 1398 و 1398) در سه مقالۀ «الگوی پیشگامانه رایس برای نقد ترجمه (1 و 2 و 3)» کوشیده به معرفی دقیق الگوی کاترینا رایس بپردازد.
حسام حاج مومن (1401) در مقالۀ «آسیبشناسی ترجمۀ کتاب النقد الأدبی أصوله و مناهجه از منظر انتقال اطلاعات بر اساس نظریۀ کاتارینا رایس (اصول و شیوههای نقد ادبی)»، ترجمۀ محمد باهر از کتاب النقد الأدبی سید قطب را بر اساس نظریۀ رایس مورد بررسی قرار داده و چالشهای انتقال اطلاعات و محورهایی که دچار آسیب شده را تبیین کرده است.
عبدالحق بن عبدالعزیز (2015-2014) در مقالۀ «نظریة أنماط النصوص کاتارینا رایس» ضمن معرفی نظریۀ نوع متن، دو نمونه ترجمه از نثر و نظم را بر اساس این مؤلفه نقد و تحلیل کرده است.
لیلی عالم (2018) در مقالۀ «تقییم الترجمة: مقاربة کتارینا رایس»، بحث خود را با مقدمهای دربارۀ نقد ترجمه آغاز کرده و در ادامه به معرفی مؤلفۀ نظریۀ نوع متن و تقسیم متن بر اساس نقش زبان پرداخته و در نهایت بحث را با معیارهای نقد ترجمه به پایان رسانده است.
پژوهش حاضر دربارۀ نقد ترجمه باب نخست الفرج بعد الشدة «ذکر گشایش بعد از سختی و امتحان در هفت حکایت» است و بهرهبرداری از الگوی کاتارینا رایس در بررسی ترجمۀ این باب از کتاب مورد اشاره، مطالعهای است که هم در رویکرد نظری و هم در پیکره پژوهش تازگی دارد.
- نگاهی به کتاب الفرج بعد الشده
ابوعلی محَسِّن ملقب به قاضی تنوخی (329-384 ق/941 -994 م) از محدثین معتزلی و از شاعران و نویسندگان عرب، کتاب الفرج بعد الشدة را در قرن چهارم به زبان عربی نوشته است. نخستینبار محمد عوفی این کتاب را به فارسی ترجمه کرده که از آن ترجمه، اثری در دست نیست، مگر حکایاتی که وی از این کتاب در جوامعالحکایات نقل کرده است. پس از آن در سالهای 660-651 ق حسین بن اسعد بن الحسین المویدی الدهستانی به ترجمه و تحریر این کتاب مبادرت کرده است. الفرج بعد الشدة «مشتمل برحکایتهای عامۀ بسیاری است در قالب 14 باب که در آن بیش از 200 سرگذشت زندگی انسانهای گرفتار در قالب داستان با مضامینی اخلاقی به تصویر کشیده شده است که در مهلکههای زندگی هر یک با توکل بر خدا به نوعی نجات یافته و به آسایش و رستگاری و گشایش رسیدهاند» (کمالی اصل، 1398: 2). تفکر ویژه و کلی که در پس تمام حکایتهای این کتاب نهفته است آیۀ 6 سورۀ انشراح است: ﴿إنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً﴾. الفرج بعد الشدة بیشتر از اینکه در بستر زبان عربی شهرت یابد در بستر زبان فارسی، پذیرش یافته است و به عنوان یکی از کتابهای معروف قصه در زبان فارسی به شمار میآید. پیرو همین مسأله، دهستانی، مترجم کتاب حاضر شهرت بیشتری نسبت به نویسندۀ اصلی دارد.
- معرفی نظریۀ کاتارینا رایس
یکی از الگوهای متناسب نقد ترجمه، الگوی کاتارینا رایس است که کمتر مورد توجه پژوهشگران واقع شده است. «این نظریه با دیدگاهی زبانشناختی با تمرکز بر نقشهای مختلف زبان به تفکیک انواع متون پرداخته و با تعیین ویژگیهای بارز در هر نوع، مقتضیات ترجمه آن را تحلیل کرده است» (حاج مومن، 1401: 80). از نظر رایس، «تحلیل متن مقصد نخستین مرحلۀ ارزیابی است، اما جزء مکمل و لاینفک آن، مقابلۀ ترجمه با متن مبدأ خواهد بود» (همان: 10). بر این اساس پژوهش حاضر در نظر دارد تا با بهکارگیری این الگو باب اول کتاب الفرج بعد الشدة را با ترجمۀ دهستانی مورد بررسی قرار گیرد و در حد بضاعت نقدی نظریهمند ارائه دهد.
4-1. معیارهای نقد ترجمه از دیدگاه کاتارینا رایس
نقد ترجمۀ پیشنهادی رایس یک الگوی عام سه وجهی است: 1- تشخیص و شناخت نوع متن اصلی، 2- ارزیابی عناصر و مؤلفههای زبانشناختی و 3- بررسی عوامل و مؤلفههای فرازبانشناختی که در این پژوهش هر سه وجه نظریه مورد تبیین قرار میگیرد.
4-1-1. تشخیص نوع متن
در طبقهبندی انواع متون، هر نوع متن روش خاص خود را برای ترجمه دارد. رایس مینویسد: «نقد باید از مشاهدۀ نوع متنی که بازنمود شده است، شروع شود و آنگاه به طور توأمان عوامل زبانی و فرازبانی را که در فرآیند ترجمه اهمیت اساسی داشتهاند، مدنظر قرار دهند» (خانجان، 1397: 120). رایس در راستای نقش زبان، متنها را به سه نوع تقسیم میکند: الف- متون محتوامحور، ب- متون صورتمحور و ج- متون هدفمحور.
رایس ترجمهشناسی نقشگرا و واضع نظریۀ «نوع متن» در ترجمه است. رایس مینویسد: «این سه نقش بهطور یکسان در لفظ بازنمایی نمیشوند، بلکه در هر متنی یا در بخشی از یک متن واحد ممکن است عنصر محتوایی در دیگری، عنصر بیانی و در سومی تلاش برای اقناع شنونده یا خواننده عنصر غالب به شمار آید» (همان). «رایس ویژگی بارز ترجمۀ متون صورتمحور را مبدأمداری و ویژگی بارز ترجمۀ متون محتوامحور را مقصدمداری برمیشمارد» (همان: 126).
4-1-2. ارزیابی عناصر زبانشناختی
مرحلۀ دوم از نظریۀ رایس مهمترین مرحله در نقد ترجمه محسوب میشود. وی معتقد است در ارزشیابی عناصر زبانی بررسی چهار موضوع ضروری است: «الف- معادل بودن عناصر معنایی ترجمه با متن اصلی، ب- مناسب بودن عناصر واژگانی ترجمه با در نظر گرفتن اصل و نیز با توجه به هدف و موقعیت کاربردی آنها در ترجمه، ج- درست بودن عناصر دستوری بر اساس معیارها و الگوهای زبانشناختی زبان مقصد و د- مطابق بودن عناصر سبکی ترجمه با سبک متن اصلی» (منافی اناری، 1395: 42).
4-1-3. بازیابی عوامل فرازبانشناختی
بررسی عوامل فرازبانشناختی به عنوان مرحلۀ سوم فرآیند نقد، مهر تأییدی است که ناقد را به سمت نقدی هدفمند هدایت میکند. از جمله عوامل فرازبانشناختی مؤثر در متن که رایس به آنها اشاره کرده است، میتوان عوامل زیر را نام برد:
الف- موقعیت بلافصل
ب- موضوع یا مطلب
پ- عامل زمان
ت- عامل مکان
ج- عامل مخاطب
د- عامل گوینده
هـ- مفاهیم و اشارات احساسی و تداعیهای عاطفی.
- بررسی مؤلفههای کاتارینا رایس در ترجمۀ الفرج بعد الشده
نقد ترجمۀ الفرج بعد الشده و جوامع الحکایات به عنوان یکی از مهمترین ژانرهای ادبیات داستانی و بررسی مقابلهای این اثر با تکیه بر الگوی کاتارینا رایس با هدف تبیین میزان توفیق مترجم، زمینۀ ورود به نقد ترجمۀ عربی به فارسی بر اساس الگوی رایس را فراهم میکند.
5-1. مؤلفۀ تشخیص نوع متن
رایس اذعان میکند که «کلیت یک متن همیشه و به صورت انحصاری به یک نقشِ واحد اختصاص نمییابد؛ زیرا در عمل با همپوشانیِ نقشها مواجه هستیم با این حال از آنجایی که به زعم وی در هر متن معین یکی از این نقشها مبدل به «نقش غالب» میشود، رایس تلاش میکند تا تمایز این سه نقش را از یکدیگر توجیه کند» (خانجان، 1397: 123). نقش غالب در کتاب حاضر صورتمحوری است و جنبۀ صوری که مربوط به متون محتوامحور است در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد. این در حالی است که مترجم در ارائه ترجمۀ دقیقاً عکس این مسئله عمل کرده است. وی محتوامحوری را نقش غالب زبان مقصد در نظر گرفته و به همین دلیل در بیشتر موارد صورت را فدای محتوا کرده است. این فرآیند باعث شده مترجم روشی متناسب با نوع متن را در جهت ترجمه اتخاذ نکند. البته لازم به ذکر است که این انتخاب نه تنها خللی در روند ترجمه به وجود نیاورده، بلکه باعث تقویت متن و تأثیر مثبت در آن شده است.
متن اصلی: «فأولُ مُمتحنٍ مِنهُم آدم علیه السلام أبوالبشرِ فَإنّ اللهَ جلّ جلالَهُ خَلَقَهُ فی الجَنّةِ وَ علّمَهُ الأسماءَ کلَّها وَ أسجَدَ الملائکةَ لهُ وَ نهاهُ عَن أکلِ الشجرةِ فَوَسوَسَ لَهُ الشیطانُ ... بعدَ أن أهبَطَهُ مِن الجنّةِ إلی الأرضِ وَ أفقَدَهُ لذیذَ ذلک الخَفضِ فَانتَقَضَت عادتَهُ و علظَت مِحنَتهُ وَ قتلَ أحدُ إبنیه الآخر... فَلما طالَ حزنُه وَ بُکاوهُ وَ إتّصَلَ إستغفارهُ و دعاوه رحمَ اللهُ ... فتابَ علیه و هداهُ وَ کشفَ ما بهُ وَ نجاهُ فکان آدمُ صلی الله علیه و سلّم أولُ مَن دَعا فَأجیبَ وَ إمتَحَنَ فَأثیبَ و خرجَ مِن ضیقٍ وَ کربٍ إلی سِعةٍ وَ رحبٍ وَ سکنَ همومَهُ وَ نسیَ غمومَهُ» (التنوخی، 1415 : 11).
ترجمۀ فارسی: «و اول ممتحنی از انبیاء که به قضای خدای تعالی رضا داد و بلا را عطا شمردآدم صفی بود. أول الناس وجوداً أبوالبشر صلی الله علیه- تا باری تعالی اغاثت او به صنع خفی و اعانت او به فرج قوی ارزانی داشت و ذکر مقامات و رفع درجات و کشف بلیات او در چندین موضع از مصحف مجید مذکور گردانید. و چون او از مادر متولد گشت در مکتب وجودش به تعلم (و علّم آدمَ الأسماء کلّها) مشغول گردانید و مسجود مقربان حضرتش کرد و جنت عدن را بستانسرای تماشای او ساخت بعد از آن به افعالش مؤاخذ گردانیدند و انگشت بر حرف نهادند که (ألم أنهکما عن تلکما الشجرة) پس از آنکه به هشت بهشت آسوده بود به غرامت آن ترک به ضرورت بهشت، بهشت و به خاک دنیا هبوط کرد و به فراق جّت و هجر حوا مبتلا گشت و به خجالت گناهکاری درمانده شد و دویست سال به نوحه و زاری (ربَّنا ظَلَمنا أنفُسَنا) روزگار گذاشت و هر لحظه دلش پرخونتر {و غمش افزونتر} بود تا أرحم الراحمین بر تضرع و دموع و استکانت و خشوع او بخشود و خلعت (فَتابَ علیه أنّه هو التّوابُ الرحیم) در گردن او انداخت و محنتش به نعمت بدل گردانید و حوا را به او رسانید» (دهستانی، 1354: 27).
دهستانی علاوه بر حصول نقش بیانی از آن جهت که عناصر گفتار فراتر از صورت به یک دلالت کل اشاره میکند و حفظ سبک واقعگرای نویسنده، اولویت را بر محتوا و بسط معنا قرار داده و با گسترش مفاهیم و عناصر ساختاری روایت در زبان مقصد، کوشیده خواننده را در درک معنا به درستی و خوبی یاری رساند. مترجم با استناد به آیات قرآنی، افزودن اشعار فارسی و عربی در جهت توصیف مفاهیم و همچنین افزودن جزئیاتی در راستای مفاهیم به معانی عمق بخشیده و از گزارش محض اجتناب ورزیده است.
5-2. مؤلفههای «زبانشناختی»
رایس معیارهایی برای سنجش کیفیت در ترجمه ارائه میدهد. بر این اساس سراغ وجه دوم الگو میرویم تا چگونگی بازتاب ابعاد زبانیِ متن مبدأ در متن مقصد را بررسی کنیم. زیرمجموعههای مؤلفۀ درونزبانی شامل «عناصر معنایی»، «عناصر واژگانی»، «عناصر دستوری» و «عناصر سبکی» است.
5-2-1. عناصر معنایی
برای تعیین اینکه آیا در بررسی عناصر معنایی، تعادل معنایی محقق شده یا خیر ناگزیر باید ابتدا بافت زبانی را بررسی کرد تا به این وسیله منظور نویسنده مشخص شود. وی بافت را به دو نوع بافت خرد یا کوچک و بافت بزرگ یا کلان تقسیم میکند. «بافت کوچک معمولا فقط کلمات خود بافت را دربر میگیرد و بهندرت فراتر از حد جمله را شامل میشود، در حالیکه بافت بزرگ میتواند نه تنها پاراگراف بلکه کل متن را شامل شود»
(منافی اناری، 1395 42)اهتمام دهستانی به انتقال محتوا باعث شده که تغییرات معنایی زیادی در متن مقصد به وجود آید. وی در ترجمۀ بافت خرد (واژه)، (الغمّ و الضیق) از تکنیک حذف (حذف ترجمه کلمۀ «الغمّ») و توسیع معنایی واژه (الضیق) با استناد به آیۀ قرآنی، تعادل معنایی را در متن مقصد بر هم ریخته است:
متن اصلی: شَرحَ صدرَهُ بعدَ الغمِّ وَ الضّیقِ (التنوخی، 1415: 9).
ترجمۀ فارسی: از حضرت عزت بدان مخصوص و ممتاز است که دل و صدر آن صدرآفرینش بعد از دلتنگی چنان که مذکور است فی قوله تعالی: «وَ لَقد نَعلَمُ أنّکَ یَضیقُ صَدرُکَ بِما یَقولونَ» (دهستانی،1354: 20).
بحث تعادل معنایی صرفاً محدود به بافت خرد نمیشود، بلکه مترجم در بافت کلان نیز عرض اندام میکند که توضیح آن در این مجال نمیگنجد.
5-2-2. عناصر واژگانی
دومین عنصر از مؤلفۀ درونزبانی، بررسی عناصر واژگانی است. «از لحاظ معناشناسی، آنچه معیار یک ترجمۀ خوب محسوب میشد، «تعادل» است، اما در سنجش مؤلفههای واژگانی آنچه معیار یک ترجمۀ خوب محسوب میشود، «کفایت» است» (صفری، 1398: 248). به همین دلیل رایس نیز معتقد است «برای داوری دربارۀ چند و چون برگردان عناصر واژگانی، منتقد باید معیار «بسندگی یا کفایت» را مدنظر قرار دهد» (خانجان، 1398: 147).
رایس معتقد است «واژگان متن مبدأ و مقصد نمیتوانند عیناً، هممعنا باشند» (همان: 148). بر این اساس مترجم گاهی برای انتقال کامل اجزای متن مبدأ از «وامواژهها» استفاده میکند، اما ممکن است با توجه به هدف و موقعیت کاربردی عنصر واژگانی، معادلی یکسان در متن مقصد ارائه شود و یا اصلاً مورد پذیرش قرار نگیرد.
متن اصلی: «قلت: رسول فلانة بنت فلان فإرتقعت الواغیة و قالوا یا هذا: لقد جددت علینا مصیبتنا. فقلت أخرجوا ثم أخذتهم و رجعت حتی جئت بهم إلی إبنتهم فکادوا یموتون فرحاً» (التنوخی، 1415: 24).
ترجمۀ فارسی: «گفتم رسول فلانهام هنوز نام فلانه به گوش ایشان نرسیده بود که فریاد واویلاه وامصیبتاه از آن خانه برآمد و ... من گفتم: ... این معنی محقق شمرید و ایشان را با خود به نزدیک آن مستوره آوردم خواستند که از شادی هلاک شوند و آن فرح به ترح انجامد» (دهستانی، 1354: 45).
5-2-3. عناصر دستوری
سومین مؤلفۀ درونزبانی، ارزیابی «عناصر دستوری» است. در بحث از عناصر دستوری، رایس از ملاحظات سبکی سخن میگوید و اظهار میدارد که «ملاحظات سبکی مربوط به کاربردهای معین عناصر دستوری ممکن است نوعی تعدیل را در زبان مقصد برای نیل به معادل بهینه ایجاب کند» (خانجان، 1398: 149).
در نمونه زیر مترجم در ترجمۀ جملۀ حالیه که در ساختار دستوری عربی جایگاه ویژهای دارد به صورت معمول زبان فارسی ترجمه کرده و دستور زبان مبدأ را با دستور زبان مقصد و کاربرد متعارف آن منطبق ساخته و صحت دستوری را رعایت کرده است. وی از کاربرد واژههای تحتاللفظی چون؛ درحالی که و... جهت سلیس بودن متن اجتناب ورزیده است. در واقع مترجم بنابر نظر رایس نوعی تعدیل در زبان مقصد ایجاد کرده است.
متن اصلی: بینما رجلٌ جالسٌ...فَجَهدوا بِکلّ حیلةٍ فَلم یَقدروا علی إخراجها فَبقیت الحصاةُ فی إذنِه مدةً وَ هی تولمُه...(التنوخی، 1415: 20).
ترجمۀ فارسی: روزی نشسته بودم و مردی با من نشسته بود به بسیار کوشش از گوشش بیرون نتوانستند آورد و دردی ألیم و محنتی عظیم بسبب آن به وی رسید و از زحمت آن سنگ بیسنگ (بیآرام) شد و از درد گوش بیهوش و مدتها آن محنت میکشید...(دهستانی، 1354: 35).
5-2-4. عناصر سبکی
چهارمین تحلیل زبانی در الگوی رایس «عناصر سبکی» یا بررسی میزان مطابقت سبک ترجمه با سبک متن اصلی است. «معیار مورد نظر برای نقد سبک «تناظر» است. رایس در خصوص سبک معتقد است که آنچه منتقد ترجمه باید مورد توجه قرار دهد این پرسش است که آیا ترجمه با متن مبدأ از لحاظ سبک رسمی یا محاورهای متناظر است یا خیر؟» (صفری، 1398: 249).
با توجه به ترجمۀ متن کتاب الفرج بعد الشدة اسلوب بهکار رفته در آغازه و پایۀ متن از جمله اسالیبی است که به وفور در ترجمه دیده میشود . دهستانی قبل از ترجمۀ هر باب، ابتدا مقدمهای در رابطه با آن موضوع عنوان میکند سپس به ترجمۀ پاراگراف آغازین آن باب میپردازد:
متن اصلی: «ما أنبأنا به اللهُ تعالی فی القرآنِ مِن ذکرِ الفرجِ بعدَ البوسِ وَ الإمتحانِ. قالَ اللهُ تعالی وَ هو أصدَقُ القائلین وَ قوله حقّ الیقینِ بسم الله الرحمن الرّحیم: الم نَشرَح لَک صَدرَک...» (التنوخی، 1415 :9).
ترجمۀ فارسی: «فی ذکر الفرجِ بعد البؤس و الامتحانِ (مقدمه: در آنچه باری -تعالی و تقدس- در مصحف مجید و کلام مقدس خود اخبار فرموده است از طایفهای که به بلا مبتلا بودهاند و به محنتی درمانده شده و بعد از آن از رحمت بکمال و لطف بیزوال او از آن ورطه مخرج و از آن اندوه فرج یافتهاند و سختی به آسانی و غم به شادی بدل گشته و وثوق تمام و یقین بی شبهت حاصل است که چون ابتدا و افتتاح به نام مقدس و معظم و کلام مبین بیزلل و محکم آن گوینده بیکام و زبان، که زبان موحدان در کام جز به کام او نجنبیده باشد به همه حال در اتمام آنچه مرا مست توفیق رفیق گرداند چنان که میگویم:
خیرُ الکلامِ کلامُ اللهِ ذی مننٍ |
|
قَد جاءَنا هادیاً خیرُ الأنامِ به» |
«آغاز ترجمه: وَ کما قالَ تعالی وَ هو أصدَقُ القائلین و قوله حقّ الیَقین: بسم الله الرحمن الرحیم: الم نشرح لک صَدرک...» (دهستانی، 1354 :19).
با توجه به توضیحات فوق، سبک زبان مبدأ، زبان معیار، معمول و رایج است، اما مترجم از این سبک عدول کرده و از سبک زبان منحصربهفرد و غیر متناظر استفاده کرده است.
5-3. مؤلفههای فرازبانشناختی
منظور از عوامل فرازبانی عوامل خارج از متنی است که بر ترجمه مؤثرند. در واقع رایس معتقد است که بر همکنش این هر دو گروه از عوامل زبانی و غیرزبانی (ابعاد زبانی و منظورشناختی) و نحوۀ مواجهه با آن از سوی مترجم برای منتقد ترجمه، بالاترین حد اهمیت را دارد و بدون آن ارزیابی معادلهای ترجمانی عملاً امکانپذیر نخواهد بود (خانجان، 1398: 125).
5-3-1. موقعیت ادای سخن
نخستین زیرمجموعۀعوامل غیرزبانی، موقعیت پیرامونی است. منظور رایس همان «چیزهایی است که به کلیت متن تعلق دارد و شرایطی را دربر میگیرد که متن را ایجاد میکنند» (همان: 70). موقعیتهایی چون «کاربرد کنایه، عبارت معترضه، عبارات کوتاه محاورهای و اشاراتی به حوادث تاریخی و... توسط گویندۀ سخن در یک موقعیت خاص» (منافی اناری، 1395: 49). «این کتاب اصالتاً عربی است و حکایات آن بیشتر مربوط به دورههای خلافت بنیامیه و بنیعباس در عراق و شام و حجاز و نواحی آن است، اما در این کتاب فرهنگ ایران و عرب با هم پیوند خوردهاند؛ زیرا ایران در این دوره تحت نفوذ مذهبی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خلفا و اعراب قرار دارد. به ویژه اینکه نویسنده در بصره متولد شده، ولی در اهواز برآمده است و شهر اهواز محل تلاقی دو فرهنگ ایران و عرب است...» (سامانی، 1393: 71). مترجم هیچگاه از نظر موقعیت سیاسی، تاریخی، اجتماعی و فرهنگی در موقعیت نگارش حکایتهای فرج بعد از شدت التنوخی نبوده و شرایط برای او کاملاً عادی و بیتنش بوده است؛ از این رو؛ با تأمل و درایت، مخاطب فارسیزبان را با ارائۀ برخی اطلاعات ناگفته از موقعیت پیرامون مطلع ساخته و جهت فهم مخاطب، متنش را مزین به بازیهای لفظی و کاربردی در زبان مقصد همچون ضربالمثل، استعاره، تشبیه و... کرده است.
متن اصلی: «فقیلَ لهُ إرمِ بالمال فی البحرِ فَرمی بالمالِ فَسَمعَ الهاتفُ یقولُ: إذا أصابک غم أو أشرفَت علی هلکة فاقرأ: وَ من یَتّق الله یجعل له مخرجا...» (التنوخی، 1415: 23).
ترجمۀ فارسی: «آن هاتف آواز داد که اگر راست میگویی دل از غم بپردازد و آن نقد را در آب انداز. آن مرد بدره ای از آن زر به ذرهیی نیندیشید و به نیم جواز آن ده هزار دینار حساب بر نگرفت و آن زرهای چون اتش در آب انداخت و دل از باد هوس آن خاک رنگین بپرداخت آوازی شنید که (چون از سر زر برخاستی این جواهر را نگاه دار و چون نعمت بذل کردی این حکمت را گوش کن) هرگاه که در حادثهای کارت به جان و کارد به استخوان رسد این آیت برخوان از سر صدق و صفا: و من یتق الله...» (دهستانی، 1354: 40).
علاوه بر افزودهسازیهایی که مترجم بدان پرداخته از لفاظیهای دیگری نیز بهره برده است؛ «کارد به استخوان رسیدن» ضربالمثل و به معنای خسته و عاصی شدن از وضعیتی است. «خاک رنگین» استعاره از پول و زر است. «زرهای چون آتش» در زبان مقصد تشبیه است. مترجم با توجه به بافت موقعیتی کلام و با توجه به مفهوم کلی حاکم بر متن ساختار، ترجمه را شکل داده است.
5-3-2. موضوع سخن
دومین زیرمجموعۀ عوامل غیرزبانی، موضوع یا (سخن) است. منتقد باید بررسی کند که آیا مترجم موضوع مورد بحث را به درستی تشخیص داده یا خیر؟ «مونین[3] در این مورد مینویسد: چه در مورد ترجمه کردن و چه در مورد ارزشیابی کردن ترجمه، دانستن کلمات به تنهایی کافی نیست؛ بلکه مترجم ضرورتاً باید بداند که آن کلمات راجع به چه هستند؟» (منافی اناری، 1395: 50).
متن اصلی: «و هو إثمُ بعد إنقاضِ الظهرِ و هو ثقلُ الذی أثقلَه لِنقضِ العظام ِکما ینتقضُ البیتَ إذا صوتَ للوقوعِ وَ رفع جلَّ جلالُه ذکرَه بعدَ أن لم یکُن بِحیث جعلَه اللهُ مذکوراً و البشارةُ له فی نفسِه علیه السلامُ و فی أمّتِه بأنّ معَ العُسرِ الواحدِ یسرینِ إذا رغَبوا إلی اللهِ تَعالی ربّهم و أخلَصوا له طاعاتِهم و نیّاتهم» (التنوخی، 1415 :9).
ترجمۀ فارسی: «و فرج و سبکباری او از بار گناه که به انقاض مفضی بود و رفع ذکر و اعلاء درجه او بدان حد که بعد از آن از مرتبۀ ادنی چنانکه به یتیمی ابوطالب و مزدوری (شاگردی) خدیجه معروف و مشهور بود و در زبان خلایق بدان مذکور، بلندی نام و رفعت ذکرش بدان درجه رسید که با نام خدای هم طویله و با ذکر حق هم سلک گشت تا اگر هزار بار کلمۀ «لااله الا الله» بر زبان رانند تا محمد رسول الله(ص) باوی نباشد نام گوینده در جریدۀ ایمان ثبت نیفتد و...» (دهستانی، 1354: 20).
در این بخش برای اینکه نمونهای از انتقال موضوع سخن از جانب مترجم را تبیین کرده باشیم، جزئی از کل را انتخاب کردیم؛ در حالی که موضوع سخن میتواند مؤلفهای عام باشد و برای تحلیل دقیق آن بهتر است به برداشت کلی مترجم از کل حکایت و تعادل موضوعی پرداخت. مترجم در ترجمۀ این قسمت با اشراف و احاطهای که بر موضوع داشته «از مرتبه ادنی به اعلاء رسیدن» را توضیح داده و با توجه به موضوع سخن به تصریح معنای متن مبدأ پرداخته و آن را برای مخاطب در متن مقصد تبیین کرده است.
5-3-3. زمان ادای سخن
زیرمجموعۀ سوم، عامل زمان است. رایس معتقد است که «ترجمۀ یک متن مربوط به قرن هجدهم باید اساساً قابل تشخیص از ترجمۀ یک متن مربوط به قرن بیستم باشد» (منافی اناری، 1395: 50). بر این اساس زمان نگارش کتاب فرج بعد از شدت در قرن چهارم هجری بوده است و «در این احوال پدرش وفات کرد و او دچار سختی و تنگدستی شد. احتمالاً در همین ایام به تألیف فرج بعد از شدت پرداخته است» (دهستانی، 1354: مقدمه، ج1: 10-9). در حالی که مترجم در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم به نگارش آن پرداخته است. قرن هفتم از منظر ادبی از مهمترین ادوار تاریخ ادبیات ایران است. هر چند مترجم تلاش کرده که مفاهیم پایبند به اصل کتاب باشد، اما نتوانسته از برخی ویژگیهای نثر فنی قرن ششم و هفتم (همچون موسیقی نثر، سجع، جناس، تناسب، کاربرد اشعار و...) فاصله بگیرد. مثلاً کاربرد جناس، استعاره، تشبیه در نمونه زیر از جمله ویژگیهایی است که مترجم در این عبارت بهکار برده است:
متن اصلی: «فأخبَرَ اللهُ تعالی إنّ الذی مرّ علی القریةِ استبعدَ أن یَکشفَ اللهُ عنها وَ عن أهلِها البلاءَ بِقولِه: (أنّی یحیی هذه اللهُ بعدَ موتِها فَأماتَه اللهُ مئة عامٍ ثمّ بَعَثَهُ) إلی آخرِ القصّةِ» (التنوخی، 1415: 9).
ترجمۀ فارسی: «حکایت میکند ...، و دست فرسوده فنا و پایمال بلا گشته مینمود که جمع اشتات این رمیم و رفات و احیاء این اموات چگونه خواهد بود؟ این عظام و رفات لباس حیات چون پوشند و این کالبدهای بیجان، شربت زندگانی چگونه نوشند؟» (دهستانی، 1354: 23).
در عبارت بالا جناس در واژگانِ «فنا، بلا/ اشتات» و «رفات/ اموات، حیات»، استعارۀ مصرحه در عباراتِ «دست فرسوده فنا» و «لباس حیات» و اضافۀ تشبیهی در «شربت زندگانی» بهکار رفته که منجر به تصنع ترجمه شده است؛ حال آنکه متن مبدأ سلیس و روان است. بر اساس نظریۀ رایس میتوان گفت ترجمه، بیانگر عدم تعادل در زمان است.
5-3-4. مکان ادای سخن
عامل مکان، چهارمین عامل غیرزبانی است. «عامل فرازبانشناختی مکان اشاره به این دارد که متن مورد ترجمه در کدام کشور با چه فرهنگی نوشته شده و یا در چه صحنه و موقعیت مکانی تولید شده است» (منافی اناری، 1395: 51). رایس ضمن تقلیل این مشکلات به سطح واژگان، «چهار راهبرد استفاده از وامواژهها، گرتهبرداری، انتقال لفظ بیگانه و به همراه پانویس و توضیحات درونمتنی را برای حل و فصل آنها توصیه میکند و کاربرد آنها را مجدداً به نوع متن و زیرگونۀ متنی پیوند میزند» (همان: 77-76). با توجه به مطالبی که در مؤلفۀ زمانی عنوان شد، التنوخی در سال 373 به بغداد برگشت و در همان زمان به سبب فوت پدر، دچار سختی و تنگدستی شد. احتمالاً نگارش کتاب در بغداد صورت گرفته است. عامل زمان و مکان دو رکن جداناپذیر از هم هستند و تأثیرات متقابلی در تألیف کتاب بر التنوخی داشتهاند. این در حالی است که مترجم هم از لحاظ زمانی و هم مکانی در فضای کاملاً متفاوت به ترجمه دست زده است. در ذیل به نمونههایی از وامواژهها اشاره میشود که مترجم مستقیماً بدون اینکه آنها را ترجمه کند از زبان مبدأ به مقصد وارد کرده است. البته استفاده از واژهها وترکیبهای عربی در این دوره، مرسوم نیز بوده است.
متن اصلی: «فلا شدةَ أشدّ مِن الموتِ وَ الخرابِ وَ لا فَرَجَ أفرح مِن الحیاةِ أو العمارةِ...» (التنوخی، 1415: 9).
ترجمۀ فارسی: «حاصل آنکه هیچ شدت سختتر از موت و خراب و هیچ فرج با فرحتر از حیات و عمارت نخواهد بود» (دهستانی، 1354: 23).
5-3-5. مخاطبان سخن
پنجمین عامل غیرزبانی در الگوی رایس، عامل مخاطب یا خواننده یا گیرنده است. «منظور از خواننده در اینجا خوانندۀ بالقوه است؛ یعنی خوانندهای که نویسنده در هنگام آفرینش متن مبدأ در ذهن دارد» (خانجان، 1398: 155). گوینده یا فرستندۀ متن فرج بعد از شدت، التنوخی است. وی ادیب است و شاعر، عالم است و عارف (آشنا با کلام). کتابی که او تألیف کرده با توجه به محتوا و اسلوبهایی که در بیان بهکار گرفته طیف وسیعی از خوانندگان -متفاوت در سن، جنسیت، میزان تحصیلات و...- را دارد که به خاطر حکایتهای شیرین و لذتبخش که در نهایت منتهی به فرج و گشایش میشود، روی به قرائت آن میآورند. این در حالی است که انتخاب نثر فنی، مصنوع و متکلف، اشعار عربی و فارسی، آیات قرآن، فراوانی آرایههای لفظی و معنایی و افزودن مفاهیم جدید به متن اصلی از سوی مترجم باعث شده دامنۀ مخاطبان محدود شود و تنها تحصیلکردگان و فرهیختگان بتوانند از آن استفاده کنند. به عنوان مثال، مترجم «وساطت و پادرمیانی کردن در کاری» را با اصطلاح کنایی «دست در وی زدیم پای در میان نهاد» بیان کرده است. «توسّط فی أمرک» برای هر خوانندهای در زبان عربی قابل فهم است، اما فهم اصطلاح کنایی که مترجم در زبان مقصد استفاده کرده برای عموم میسر نیست. پس خوانندۀ متن مبدأ و مقصد نمیتواند یکی باشد.
متن اصلی: «فَطرحنا أنفسَنا علیه فَتَوَسّطَ فی أمرِک وَ ضَمَّن ما علیک وَ أخرَجَکَ» (التنوخی، 1415: 22).
ترجمۀ فارسی: «از وی التماس کردیم تا شفیع باشد. چون دست در وی زدیم پای در میان نهاد و از سر فتوت و مروت واسطه شد تا اینکار به اتمام رسانید» (دهستانی، 1354: 38).
5-3-6. گویندۀ سخن
ششمین عامل فرازبانی، عامل گوینده یا فرستنده است. «عامل گوینده عناصری را دربر میگیرد که بر زبانِ خود مؤلف و نحوۀ آفرینش زبانی وی تأثیر میگذارند و به شیوههای مختلف در سطوح واژگانی، دستوری و سبکی منعکس میشوند» (خانجان، 1398: 155). وی در بیان مشاهدات خود از اوضاع و زمانه اگر مطلبی را عنوان کرده حتماً به قیدهایی چون: «سمعت أن، قال، أخبرنی، کلّمنی، حدّثنی و...» استناد کرده تا آنها را از مشاهدات خود تفکیک کند. در نمونۀ زیر، مترجم ساختار بیان را در متن مقصد درهم شکسته و مفهوم را با بهکار بردن کنایههایی دوباره از زبان خود بازگو کرده است. وی با ذکر بوم شوم که کنایه از المعتصم بالله است و کرگسان که کنایه از گروهی است که معتصم آنها را علیه ابن ایوب گماشته بود، تعادل متن را از سوی نویسنده درهم شکسته است.
متن اصلی: «فقالَ لی: وَیلی علی النبطی یَمتَهنُک وَ أیّ یدٍ لَهُ عَلیک وَ أنتَ کاتِبی کَما هُو کاتِبی انصَرفَ. قالَ: فَانصَرَفتُ وَ بَکَرتُ إلی الفَضلِ عَلی عادَتی لَم أنکَر شیئاً» (التنوخی، 1415: 25).
ترجمۀ فارسی: «و گفت او را بر تو چه دست؟ تو کاتب منی همچنان که او هست بازگرد و در سایۀ همای تربیت ما میباش و از آن بوم شوم بنجشکی حساب برمگیر و زبان بدین ذکر با کس مجنبان که زود باشد که به کام خویش او را در دهان کرگسان بینی. از ...» (دهستانی، 1354: 48).
5-3-7. اشارات عاطفی در سخن
اما آخرین عنصر غیرزبانی، تداعیهای عاطفی است که میتواند مؤلفه فرهنگی بشمار بیاید. این عوامل عموماً بر گزینشهای واژگانی و سبکی اثر میگذارند. «منتقد ترجمه باید بررسی کند که آیا این تداعیهای عاطفی به طرز مناسب در زبان مقصد انعکاس یافته است یا خیر؟» (خانجان، 1398: 156). مثلاً باید به این موضوع که آیا ابزارهای زبانی مورد نیاز برای بیان طنز یا کنایه، تحقیر، طعنه یا هیجان از سوی مترجم به خدمت گرفته شدهاند یا خیر؟ توجه کرد.
متن اصلی: «و إذا بإمرأة لم أرَ قَط أحسن منِها فقلتُ لها: مَن أنت؟ وَ أیّ شئٍ تعملینَ هاهنا؟ قالَت أنا إبنةُ فلانِ بنِ فلان التاجر بالبصرةِ» (التوخی، 1415: 24).
ترجمۀ فارسی: «و زنی دیدم در غایت جمال و نهایت کمال از ماه درست منیرتر و از آفتاب درخشان بینظیرتر صباحتی که یوسف در مصر جمال او عزیز ننمودی و ملاحتی که لیلی را اگر نظر بر وی افتادی مجنون گشتی و نرد حسن اگر با عذرا باختی عذرا بردی و با عذرا خود را وامق شمردی از کمال خوبی او عجب بماندم (ما هذا بشراً إن هذا الا مَلک کریم) برخواندم و گفتم: ای در دلبری از پری زیباتر پری از دیده مخفی باشد تو چنین ظاهر چرا شدهای و ای آفتاب نورانی تو بر آسمان زیبندهتری بر زمین چه میکنی و ای حور بهشتآرای ترا در فردوس وعده دادهاند اینجا چون افتادهی؟ چنانکه میگویم:
ای حور ز فردوس برین آمدهای |
|
یا ترک خطائی که ز چین آمدهای |
(دهستانی، 1354: 43).
مؤلف، دربارۀ زنی زیباروی سؤالی بسیار ساده پرسیده که تو کیستی و اینجا چه میکنی؟ و او پاسخ میدهد که من دختر فلان تاجر بصره هستم. اما آنچه ما در متن مقصد میبینیم، محتوایی کاملاً متفاوت است. مترجم در برابر زیبایی آن دختر به وجد و هیجان آمده و جهت تأکید بر زیبایی به بسط معنا پرداخته و از هر ترفندی استفاده کرده تا نهایت زیبایی او را به مخاطب انتقال دهد. در واقع مترجم در بستر ادبیات فارسی ابزارهای معنایی را بهکار برده که برای مخاطب فارسی زبان ملموس است و بدینسان شکافهای فرهنگی موجود را از میان برداشت؛ منیر همچون ماه، درخشانتر از آفتاب، در دلبری زیباتر از پری، زیبا چون حوری بهشتی. علاوه بر اینها، وی از مؤلفههای فرهنگی فارسی نیز استفاده کرده است؛ نماد لیلی و مجنون، وامق و عذرا، جمال یوسف زیباروی مصر. مترجم با این وجود از بیت شعر نیز بهره برده تا تعجب خود را از زیبایی خارقالعادۀ آن دختر بیان کند که در این مورد نیز مبالغه و اغراق در معنا نهفته است. با استناد به نظریۀ رایس مترجم تعادل در بعد عاطفی را نیز رعایت نکرده و اشارات عاطفی حاکم بر متن بر اساس متن مقصد تعیین شده است.
بحث و نتیجهگیری
از آنچه در این جستار آمد نتایج زیر به دست میآید:
* بر اساس تعادل در نوع و تعادل گونۀ متن مطرح در الگوی کاتارینا رایس، میتوان گفت دهستانی این تعادل را در تعیین «نقش غالب» بر هم زده است. رایس معتقد است یک متن ممکن است دارای نقشهای متفاوتی باشد و آنچه ملاک است، نقش غالب است. متن مبدأ و مقصد بر اساس الگوی رایس هم صورتمحور هستند و هم محتوا محور. با این تفاوت که محور اصلی (نقش غالب) متن مبدأ بر صورتمحوری استوار است و تنوخی میکوشد با بهرهگیری از صورت زبان، نوعی تأثیر هنری و زیباشناختی را بر مخاطب بر جای گذارد و صورت زبان را بستر و قالبی برای انتقال محتوا و اطلاعات قرار داده است و محتوامحوری، دومین نقش متنی آن محسوب میشود. در حالی که محور اصلی (نقش غالب) در ترجمۀ دهستانی رساندن محتوا و اطلاعات به خواننده است و محتوامحوری در اولویت قرار دارد؛ گرچه مترجم در انتقال محتوا از بعد زیباییشناختی نیز غافل نشده است و افزودههای موجود در ترجمه، ضمن اینکه مزین به صنایع ادبی شدهاند با هدف تبیین محتوا بهکار رفتهاند. بر این اساس در تعیین نوع متن، میان متن مبدأ و مقصد عدم تعادل وجود دارد.
* با بررسی مؤلفۀ زبانشناختی و فرازبانشناختی مطرح در نظریۀ رایس، ابزارهایی که مترجم به واسطۀ آنها به عدم تعادل معنایی در زبان مقصد دست یافته است، مورد نقد و بررسی قرار گرفت که بررسی این عوامل را میتوان هنرنمایی مترجم مبنی بر خروج از تعادل بیان کرد. در مؤلفۀ زبانشناختی، مترجم به واسطۀ تغییرات معنایی و تغییرات دستوری زبان مبدأ و کاربرد عناصر سبکی منحصر به فرد، تعادل معنایی را بر هم زده است. علاوه بر این، در ارزیابی مؤلفههای فرازبانشناختی، شکافهای موجود در موقعیت و موضوع ادای سخن از جانب مترجم به خوبی پر شده و با تأثیرپذیری از عناصر زمانی و مکانی، صورت متن اصلی را به نفع زبان مقصد تغییر داده و شکافهای فرهنگی موجود میان دو فرهنگ را به واسطۀ انعکاس تداعیهای عاطفی از میان برداشته است.
تعارض منافع
تعارض منافع وجود ندارد.
ORCID
Seyyed Mehdi Masboogh |
|
https://orcid.org/0000-0003-0739-982X |
Solmaz Ghafari |
|
https://orcid.org/0009-0006-6815-426X |
[1]. Reiss, K.
[2].Munday, J.
[3]. Mounin, G.