Document Type : Research Paper

Authors

Abstract

Translation is one of the most important contemporary cultural issues. Thetranslator's jobis not only to replacewords, butasamediator, to createsome sort of coordination betweenthe national cultureandthe source culture thathasits owncustoms. This makes difficult the work of translator and makes his mission even more complex. Newmark, the American scholar and theorist in the field of translation proposed a method for translating cultural elements thathave been accepted in scientific circles. This study used a descriptive-analytical method, and based on Newmark's theoretical framework, it attempted to criticize and reviewthe translation of cultural concepts inthe novel "El-lis'swal-kilab" by Naguib Mahfouz, which has been translated by two Iranian translators. Despitethe efforts made by the two translators, there can be seen complexities and short comings in the translation of cultural elements.The results show that in the translation, the integrative approach is less used as a method for the successful translation of cultural elements.

Keywords

ترجمه یکی از مهم‌ترین مسائل مورد بحث دانشمندان و روشنفکران معاصر است؛ زیرا ترجمه، ارتباطی تنگاتنگ با فرهنگ و تمدّنی دارد که امّت‌ها نسبت به آن حسّاسیّت ویژه‌ای دارند. اهمیّت کار مترجم ومسئولیّت وی تنها در ترجمة الفاظ خشک و خالی از واژه‌نامه‌ها محدود نمی‌شود، بلکه تعهّد دارد تا فرهنگ زبان مبدأ را از طریق ترجمه به اهالی زبان مقصد بشناساند.

ترجمه از دیرباز تاکنون اهمیّت بسیار زیادی در حوزه‌های ارتباطی و فرهنگی بین ملّت‌ها واقوام مختلف داشته است وزمینه‌ساز تفاهم و درک متقابل بین آنها گشته است. ترجمه همواره یکی از مهم‌ترین ابزارهای انتقال اندیشه بین ملّت‌های مختلف است؛ زیرا ترجمه فرایندی است فرهنگی‌ـ لغوی و مترجم باید به عنوان یک میانجی فرهنگی، بین ملّت‌های متمدّن مختلف ارتباط سالم برقرار کند (الکفری، 2008م.: 18).

هر ملّت و گروهی با توجّه به اصول و اعتقادات خود دارای سنّت‌ها و آداب اجتماعی و فرهنگی خاصّ خود است که با آن از دیگران متمایز می‌شود؛ بدین خاطر، سوزان باسنت معتقد است که ترجمه از کانال فرهنگ می‌گذرد (فرحزاد، 1383: 14). پس مترجم باید افزون بر اطّلاعات لغوی و فرهنگی، ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با خوانندگان خود در زبان مقصد برقرار کند.

رمان اللّصّ و الکلاب از جمله رمان‌های رمزآلود نجیب محفوظ است که در ایران دو بار ترجمه شده است:

مترجم

سال چاپ

نوبت چاپ

انتشارات

بهمن رازانی

1357

5

ققنوس

محبوبه بادرستانی

1390

1

علم و دانش

پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی و بر اساس نظریّة نیومارک به بررسی ترجمة عناصر فرهنگی در رمان اللّصّ والکلاب، توسّط دو مترجم نامبرده ومیزان موفّقیت آنان در انتقال خصوصیّات فرهنگ عربی به خوانندة فارسی‌زبان می‌پردازد.

پرسش‌های پژوهش

1ـ دو مترجم (رازانی و بادرستانی) تا چه اندازه در ترجمة عناصر فرهنگی رمان اللّصّ والکلاب ـ بر اساس نظریّة نیومارک ـ موفّق عمل کرده‌اند؟

2ـ دو مترجم از چه شیوه‌هایی برای انتقال صحیح مفاهیم عناصر فرهنگی زبان مبدأ به کار گرفته‌اند؟

فرضیّه‌های پرسش‌های فوق را می‌توان اینگونه بیان داشت که: به‌کارگیری روش «انتقال» به عنوان یک روش مستقل، بدون استفاده از روش‌های تلفیقی، یکی از عوامل ضعف ترجمه است و دو روش «معادل فرهنگی» و «روش تلفیقی» موفّق‌ترین روش‌ها برای شناساندن و معرّفی فرهنگ مبدأ برای خوانندگان در زبان مقصد است.

پیشینة پژوهش

در زمینة ترجمة عناصر فرهنگی در رمان و داستان، پژوهش‌هایی انجام شده است که به تعدادی از آنها اشاره می‌شود:

* تمام، قطاف عبدالکریمدر پایان‌نامة ارشد خود با عنوان «إشکالیّة نقل الخصوصیّات الثّقافیّة» (چالش‌های ترجمة عناصر فرهنگی)با بیان اینکه مسایل فرهنگی یکی از مشکلات اساسی در علم ترجمه به حساب می‌آید، راه‌هایی همچون وام‌گیری، ترجمة تحت‌اللّفظی، ترجمة غیرمستقیم، تصرّف و... را برای ترجمة عناصر فرهنگی پیشنهاد می‌دهد. این پژوهش نمونة موردی ندارد و صرفاً نظریّات مختلف را در این زمینه بیان می‌دارد.

* علی علیزاده در مقاله‌ای با عنوان «مقوله‌ها و عناصر فرهنگی و چگونگی ترجمة آنها درگتسبی بزرگ ترجمة کریم امامی»، با استفاده از دسته‌بندی نیومارک به بررسی شخصیّت‌های اصلی داستان پرداخته است و مؤثّرترین شیوة ترجمة داستان را شیوة تلفیقی می‌داند.

* مریم جاویدی در پایان‌نامة کارشناسی ارشد با موضوع «دراسة التّکافو اللّغوی و الترکیبی فی ترجمة محمّدرضا مرعشی‌پور عن «زفاق المدق، لنجیب محفوظ» به ارزیابی تعادل واژگانی و دستوری ترجمة کتاب «زقاق المدق» می‌پردازد. نتایج نشان می‌دهد که مترجم به بافت، سیاق و اختلاف کاربرد واژگان در دو زبان تسلّط کافی داشته، امّا در مواردی به خوبی از عهدة برقراری تعادل واژگانی و دستوری برنیامده است. این پژوهش به طور خاص، به تأثیر مسائل فرهنگی در روند برقراری تعادل ترجمه‌ای نپرداخته است.

* بلقیس روشن و روح‌الله افراه در مقاله‌ای مشترک با عنوان «ترجمه‌پذیری عناصر فرهنگی در اشعار سهراب و فروغ با تکیه بر چارچوب نظری نیومارک» ضمن بیان نقش فرهنگ و رویکردهای ترجمة آن، روش‌های ترجمة عناصر فرهنگی از دیدگاه نیومارک را برمی‌شمرند، سپس به تحلیل و تطبیق آن بر اشعار سهراب و فروغ می‌پردازند.

* سورا صفری در پایان‌نامة ارشد خود به موضوع «بررسی انتقال مضامین تاریخی، فرهنگی در (تربیت احساسات) اثر فلوبر به فارسی» پرداخته است. نویسنده ابتدا از چالش‌های مسائل تاریخی و فرهنگی در ترجمة سخن می‌گوید. سپس اثر مورد نظر را بر اساس نظریّة «آنتوان» مورد بررسی قرار می‌دهد. نتایج حاکی از آن است که توانمندی مترجم باعث معرّفی شدن این کتاب به عنوان یک اثر مستقل در زبان فارسی شده است.

شایان ذکر است که تاکنون پژوهش مستقلّی در مورد انتقال عناصر فرهنگی در رمان‌های ترجمه شده از زبان عربی به فارسی انجام نگرفته است.

1ـ ادبیّات نظری

1ـ1) ترجمه و فرهنگ

تسلّط به زبان بیگانه از مراجعه به ترجمه بهتر وسزاوارتر است، جز اینکه یافتن ترجمه‌ای نیکو، کار را برای خوانندگان آسان می‌کند. ترجمه تنها راه حل پیش روی مترجم برای معرّفی ملّت‌های دیگر است، ولی چالش‌هایی فرایند ترجمه را با مشکل همراه می‌سازد. مترجم باید مسلّط به فرهنگ دو زبان مبدأ و مقصد باشد.

پژوهش‌های زبانشناسی ارتباطی تنگاتنگ با ترجمه دارد. در واقع، زبان بسان ظرفی است که فرهنگ را در خود جای می‌دهد و آشنایی جوامع با مقولة فرهنگ به زمان شناخت نظام زبانی به شکل اوّلیّه برمی‌گردد که در قالب علامت و نماد بود (ر.ک؛حسام‌الدّین، 2001م.: 57)؛ «شاید قدیمی‌ترین اثری که به نقش مترجم و اهمیّت ترجمه اشاره دارد، کتیبه‌ای است که درآرامگاه «هارم هاب» در ممفیس مصر به دست آمده است، در این کتیبه، مترجم به عنوان رابط بین دو فرهنگ و زبان مختلف نشان داده شده است (حقّانی، 1386: 24).

اختلافات فرهنگی، مترجم را وادار به تغییر، حذف و تصرّف در متن اصلی می‌کند؛ زیرا ملّت‌های مختلف ممکن است در ساده‌ترین موارد با یکدیگر اختلاف داشته باشند، امّا هرگز نباید فراموش کرد که یک مترجم نباید پیشاپیش تصمیم خاصّی بگیرد؛ مثلاً بنا را بر این بگذارد که همیشه در برابر فلان واژه، فلان معادل را بگذارد، بلکه باید به کاربرد عناصر فرهنگی در متن نیز توجّه داشته باشد، عدم توجّه مترجم به اینگونه موارد در استفادة نا بجا از عناصر فرهنگ خودی در متنی که خواننده آن را به عنوان ترجمه می‌خواند، ممکن است نوعی «شوک فرهنگی» در او ایجاد کند (صیامی، 1386: 64).

یکی از نظریّات جاحظ که می‌توان آن را تمام‌معنا به روز و همپای نظریّات کنونی جهان دانست، این است که میان زبان‌های متفاوت تناظر کامل برقرار نیست؛ زیرا هر زبان روح خاصّی دارد و قطعاً این موضوع ریشه در تمدّن و فرهنگ‌های مختلف اقوام دارد (جاحظ، 1965م.: 76ـ75). مترجم باید رمزهای پنهان فرهنگی بین دو ملّت را گشوده تا فهم متن برای مخاطبان در زبان مقصد میسّر گردد.

در باب ترجمة عناصر فرهنگی، آراء و نظریّات گوناگونی وجود دارد؛ گروهی ترجمة تحت‌اللّفظی را می‌پسندند، حال آنکه گروهی دیگر این روش را رد کرده، شیوه‌هایی دیگر را برای ترجمة دقیق همراه با رعایت امانت و به دور از پیچیدگی پیشنهاد می‌دهند. نظریّة نیومارک، دانشمند و نظریّه‌پرداز آمریکایی، در حوزة ترجمة عناصر فرهنگی همواره مورد قبول می‌باشد و نظر بسیاری را به خود جلب کرده است.

نشانه‌های فرهنگی مستلزم مهارت و توانایی مترجم در انتخاب بهترین شیوه برای انتقال عناصر فرهنگی به زبان مقصد است تا خوانندگان بتوانند به آسانی با متن ارتباط برقرار کنند؛ به عنوان نمونه، شرایط جغرافیایی و آب و هوایی که نیومارک در مقولات پنجگانة خود آورده، ممکن است باعث ایجاد ابهام در فهم معنا شود؛ مثلاً مردم فرانسه به دلیل شرایط آب و هوایی و سرمای طاقت‌فرسا همواره در آرزوی گرما و حرارت هستند. بدین خاطر فهم عبارت «قد أثلج هذا الخبر صدری: این خبر سینه‌ام را از سرما لبریز کرد» برای آنان دشوار و پیچیده می‌باشد (تمام، 2005م.: 45). بنابراین، شناخت فرهنگ یکی از ضروریّات کار مترجم برای تضمین موفّقیّت در عرصة ترجمه است و تنها تسلّط بر واژه‌نامه‌ها و فرهنگ‌های لغت، سود نمی‌رساند.

2ـ1) نظریّة نیومارک در ترجمة عناصر فرهنگی

نظریّه‌پردازان زیادی پیرامون مسألة فرهنگ در فرایند ترجمه سخن گفته‌اند، هر کدام در این زمینه روش‌هایی را برای ارتباط مناسب با عناصر فرهنگی پیشنهاد داده‌اند. از جملة پرطرفدارترین نظریّات در این زمینه، متعلّق به «پیتر نیومارک» آمریکایی است. او در ابتدا فرهنگ را چنین تعریف می‌کند: «فرهنگ را به روش زندگی و جلوه‌های خاصّ زندگی بشر به عنوان وسیله‌ای برای بیان می‌دانم و بین زبان فرهنگ و زبان جهانی تمییز قایل می‌شوم. کلماتی همچون: «مردن»، «زندگی کردن»، «ستاره» و بیشتر کالاها همچون «آینه» و «میز» و... واژه‌هایی جهانی هستند که در ترجمة آنها چالشی وجود ندارد، امّا کلماتی همچون «بادهای موسمی هند»، «کلبة تابستانة روسیه» و... کلماتی هستند که وارد حیطة فرهنگ شده‌اند و اگر بین دو فرهنگ زبان مبدأ و مقصد مناسبت وجود نداشته باشد، مترجم در مواجهه با آن دچار چالشی بزرگ می‌شود (نیومارک، 2006م.: 149).

نیومارک مقولات فرهنگی را در پنج دسته تقسیم‌بندی می‌کند:

1ـ بوم‌شناسی: گیاهان وحیوانات یک سرزمین، آثار باستانی، دشت‌ها، جلگه‌ها و... .

2ـ فرهنگ مادّی (مصنوعات): پوشاک، خوراک، حمل ونقل و ارتباطات و... .

3ـ فرهنگ اجتماعی: واژهای فرهنگی مشخّص که بیانگر فعّالیّت‌های تفریحی و بازی‌های ملّی خاص است.

4ـ نهادها، آداب و رسوم، فعّالیّت‌ها، جریانات، مفاهیم اجتماعی، حقوقی، مذهبی و هنری و... .

5ـ اشاره‌ها و حرکات حین سخن گفتن و عادات و... .

3ـ1) روش‌های ترجمة عناصر فرهنگی

نیومارک بیش از 15 روش را برای ترجمة عناصر فرهنگی پیشنهاد می‌دهد (ر.ک؛ همان: 148ـ127):

ـ انتقال (وام‌گیری) (Transcribe): به معنی آوردن کلمه‌ای از زبان مبدأ به متن زبان مقصد است؛ مثلاً واژة «قبله» در ترجمة انگلیسی بدین صورت می‌آید (qeblaـ qebleh) و یا کلمة «أرنب» در فرهنگ مردم مصر به معنای یک میلیون جنیه است، مترجم همان لفظ را با همان الفبا به کار گرفته، سپس در پاورقی دربارة آن توضیح می‌دهد.

ـ بومی کردن (naturalization): این فرآیند سپس بر فرآیند «انتقال» غلبه می‌کند و واژة زبان مبدأ را ابتدا با تلفّظ طبیعی و آنگاه با ریخت طبیعی زبان مقصد مطابقت می‌دهد؛ به عنوان نمونه کلمة «منوچهر» در فارسی که در ترجمة عربی به صورت «منوتشهر» درمی‌آید.

ـ معادل فرهنگی (Cultural equivalent): ترجمة واژه‌ای فرهنگی از زبان مبدأ به واژه‌ای فرهنگی در زبان مقصد؛ مثل واژة «الصّوم» در زبان عربی که معادل «روزه» در زبان فارسی است.

ـ معادل کارکردی (functional equivalent): برای واژه‌های فرهنگی به کار می‌رود که مستلزم به کار بردن یک واژة مستقلّ از فرهنگ است که گاهی با یک واژة جدید خاص همراه می‌شود؛ مانند: «کَانَ لاَ بُدَّ أَن تَعُودَ إِلَی أَهلِهَا» که معادل کارکردی آن در زبان فارسی بدین صورت است: «به مردمش رفته».

ـ معادل توصیفی (descriptive equivalent):در ترجمه باید گاهی توصیف را بر کارکرد ترجیح داد؛ مثلاً عبارت «ابن الثّعلب» در این رمان که توسّط بادرستانی به «حقّه‌باز» ترجمه شده است. به این صورت، مترجم لفظ را در زبان مقصد توصیف می‌کند.

ـ ترادف (Synonymy):استفاده از واژة مترادف در جایی که معادل دقیقی وجود ندارد، امّا استفادة بیجا و غیرضروری از مترادف‌ها، مشخّصة بسیاری از ترجمه‌های ضعیف است؛ مانند «عش الغَرَامِ: خانه و کاشانة عشق».

ـ گرته‌برداری (ترجمة قرضی) (Through-translation):از لحاظ نظری مترجم نباید مبدع یک ترجمة قرضی شود و صرفاً نقش گرته‌برداری را ایفا کند. بارزترین نمونة این نوع ترجمه گرته‌برداری از اسامی سازمان‌های بین‌المللی است که شامل واژه‌های جهان‌شمول می‌باشد؛ مانند: «السّکة الحدیدیّة» در زبان عربی که معادل آن در زبان فارسی، «راه آهن» و در زبان انگلیسی «rail way» است.

ـ تغییرات یا جایگزینی‌ها (Shifts or transpositions): ترجمة همراه با تغییر دستوری، مانند تغییر در جای صفت وموصوف: «البَیتُ الأَبیَض» «the white house».

ـ دگرگون‌سازی (وارونهش) (Modulation):تغییر در نقطه نظر، دیدگاه و غالباً تغییر در مقولة ذهنی. فرآیندهای دگرگون‌سازی ـ علّت به جای نتیجه ـ جزء به جای کُل ـ تغییر نمادها ـ معلوم به جای مجهول؛ مثل «رزق الوزیر ولدا: خداوند به وزیر فرزندی بخشید».

ترجمة مقبول (Recognised translation):معمولاً باید برای هر واژة سازمانی از ترجمة رسمی یا ترجمه‌ای که مقبولیّت عامه دارد، استفاده کرد و اگر مناسب نباشد، مترجم به طور غیرمستقیم، عدم موافقت خود را با ترجمة رسمی که از آن صورت گرفته است، نشان می‌دهد؛ مانند اصطلاح «الخلیج العربی». مترجم ایرانی نباید آن را تغییر دهد، بلکه آن را چنان‌که هست، بیاورد، سپس عدم موافقت خود را با این نامگذاری اعلام کند.

ـ ترجمة موقّت (Translation label):این فرایند یک ترجمة موقّت است که معمولاً از یک واژة سازمانی جدید صورت می‌گیرد و باید آن را داخل گیومه قرار داد تا در فرصت‌های بعدی عوض شود. مترجم در این شرایط به ترجمة تحت‌اللّفظی روی می‌آورد.

ـ جبران (Compensation):این فرایند هنگامی صورت می‌گیرد که نارسایی معنایی یا نقص در جلوه‌های آوایی واستعاره‌ها و تأثیر کاربردی بخشی از جمله در قسمتی دیگر از همان جمله یا در جملة مجاور آن جبران می‌گردد؛ مانند جملة «هذه الطّرقات المثقلة بالشّمس و هذه السّیّارات المجنونة و العابرون والجالسون والبیوت والدّکاکین: اشعة خورشید بر دیوارهای کوچه سنگینی می‌کند، اتومبیل‌ها دیوانه‌وار حرکت می‌کنند، عابران و آنان که کنار خیابان نشسته‌اند، خانه‌ها ودکّان‌ها، همه مانند همیشه‌اَند).

ـ کاهش و بسط (Reduction and expansion):مترجم از روی حسّ تشخیص و صرافت در برخی موارد آن را به کار می‌بندد، امّا در هر کدام از موارد، به‌ویژه اگر بد نوشته شده باشند، شاید نیاز باشد دست‌کم یک تغییرصورت دهد. این روش هنگامی پیشنهاد می‌شود که اطّلاعات مؤلّف کتاب ناقص باشد و فرهنگ مبدأ را به خوبی انتقال ندهد. در این شرایط، مترجم وظیفه دارد در مقام تألیف اقدام به حذف یا اضافة تفسیر و توضیح بیشتری نماید (Slováková, 2007: 15 هرچند خود نیومارک این شیوه را نمی‌پسندد.

ـ دیگرنوشت (Paraphrase):عبارت است از شرح و بسط یا توضیح بخشی از متن. این فرایند در متون بی‌نامی مورد استفاده قرار می‌گیرد که ضعیف و نارسا نوشته شده باشند یا معنای تلویحی داشته باشند و نکات مهمّی حذف شده باشد (نیومارک، 2006م.: 143) (که منظور از این سخن، نسخه‌های خطّی است)؛ به عبارت دیگر، منظور از دیگرنوشت، اضافه و تفسیر قسمت نامفهوم یک متن است. امّا هرگز این روش برای ترجمة متون مهم از جمله متون تاریخی توصیه نمی‌شود (Slováková, 2007: 16).

ـ فرایندهای تلفیقی (couplet):فرایندهای دوگانه، سه‌گانه و چهارگانه را برای حلّ یک مشکل واحد با هم تلفیق می‌کنند؛ به عبارت دیگر، مترجم از چند روش به صورت همزمان برای انتقال یک عنصر فرهنگی استفاده می‌کند؛ مانند «کَانَ یَملِکُ أَلفَ فِدَان» و ترجمة فارسی آن چنین است: «او هزاران فدان زمین داشت» که مترجم در پاورقی دربارة «فدان» آورده است: «مقیاسی برای مساحت، معادل 500 متر مربع». مترجم ابتدا از روش انتقال و آنگاه برای توضیح بیشتر از روش پانوشت برای تفسیر بیشتر استفاده کرده است.

ـ تحلیل محتوا (Componential analysis):در مواردی به کار می‌رود که احتمال دارد خواننده آن را نفهمد و به طور مثال با یک ترجمة جاافتاده یا با استفاده از فرآیندهای انتقال، معادل کارکردی، فرهنگی و... به کار می‌رود؛ مثلاً «لَن أَرجع وَ لَو رَجَعَ الأَموَات» و ترجمة آن: «بر نمی‌گردم، حتّی اگر دنیا زیر و رو شود» (محفوظ، 1386: 50).

یادداشت‌ها، إضافات، توضیحات (Notes, additions, glosses):اطّلاعات افزوده‌ای که مترجم باید به ترجمه‌ اضافه کند و معمولاً توضیحات فرهنگی است (که تفاوت میان فرهنگ زبان مبدأ و مقصد را مشخّص می‌کنند)؛ مانند: «هنگامی که مترجم با شخصیّتی مانند سعد زغلول روبرو می‌شود، در پاورقی ذکر می‌کند که «انقلابی مصری و از رهبران انقلاب 1919 و حزب وفد»). با وجود این، قبول دارد که فرآیند انتقال عناصر فرهنگی به صورت کامل انجام نمی‌گیرد، ولی این روش، تنها راه یافتن نزدیکترین معادل به حساب می‌آید.

نیومارک ترجمه را به دو نوع ارتباطی ومعنایی تقسیم‌بندی می‌کند (ر.ک؛ صلح‌جو، 1376: 50ـ52). تفاوت این دو رویکرد در جدول زیر مشخّص می‌شود:

ارتباطی

معنایی

بیشتر به گیرنده، توجّه دارد تا فرستندة آن.

نمی‌خواهد از دنیای نویسنده فاصله بگیرد.

به وارد کردن ساختارهای صوری ومعنایی نامألوف از زبان مبدأ به زبان مقصد تمایل نشان می‌دهد.

می‌کوشد تا جایی که می‌تواند ساختارهای صوری و معنای زبان مبدأ را وارد زبان مقصد کند.

خواننده را مهم‌تر از نویسنده می‌داند.

اولویّت با سبک نویسنده است.

ترجمة روان‌تری ارائه می‌شود.

ترجمة دقیق‌تری ارائه می‌شود.

جدول 1: به نقل از؛ (ارجمندی، 1389: 54).

از آنجا که هدف از ترجمه، شناساندن فرهنگ مبدأ به خوانندگان زبان مقصد است، مترجم باید با گذر از لفظ به بیان مفهوم مورد نظر بپردازد. پس ترجمة ارتباطی برای ایجاد ارتباط مناسب‌تر با خوانندة زبان مقصد، مناسب‌تر است. در این پژوهش، ترجمه بر همین مبنا ارزیابی خواهد شد.

2) رمان اللّصّ و الکلاب و تطبیق دو ترجمه از آن

نجیب محفوظ رمان اللّصّ والکلاب را در سال 1961 میلادی روانة بازار نشر کرد. نویسنده در این رمان رمزگونه به شرایط سیاسی و اجتماعی دهة شصت مصر اشاره می‌کند و در باب موضوع‌هایی همچون دین، جامعة مصر و زن سخن گفته است و به صورت غیرمستقیم از نظام حاکم مصر انتقاد می‌کند (ر.ک؛ همان،1390: پشت جلد).

1ـ2) تحلیل عناصر فرهنگی

1ـ1ـ2) مقولة اوّل؛ بوم‌شناسی

موارد ذکر شده به شرح زیر است:

* «سنأکل فی حجرة النّوم فهی أجمل من هذه الحجرة و تطل مثلها علی القرافة»(محفوظ، 2006م.: 70).

ـ رازانی: «غذا را در اتاق می‌خوریم، از اینجا قشنگ‌تر است و مثل اینجا رو به قبرستان باز می‌شود» (همان، 1380: 89).

ـ بادرستانی: «توی اتاق خواب که از این اتاق قشنگ تره، رو به قبرستونه، غذا می‌خوریم» (همان، 1390: 72).

نویسنده اسم مکانی در کشور مصر به نام «قرافه» را ذکر کرده که به طور کلّی با مفهوم (قبرستان) در فرهنگ ایرانی تفاوت دارد؛ زیرا که «قرافه» یک منطقة تاریخی ـ توریستی است که در آن آرامگاه و گنبدهای باستانی منحصر به فردی وجود دارد؛ به گونه‌ای که خوردن ناهار در راستای آن منظره لذّت‌بخش است. بدین خاطر، ترجمة «قرافه» به «قبرستان» مناسب نیست؛ زیرا که این سؤال را در ذهن خوانندة ایرانی به وجود می‌آید که چگونه ممکن است شخصی برای خوردن غذا، منظرة قبرستان را انتخاب ‌کند؟ پس بهتر بود که از روش تلفیقی برای ترجمه استفاده کند؛ یعنی ابتدا روش انتقال و به کار بردن خود واژه از عربی به فارسی، سپس از روش کمکی دوم، یعنی بهره بردن از پاورقی برای توضیح و تفسیر این واژة فرهنگی استفاده می‌کرد. در این روش، فرهنگ مبدأ بزرگ داشته می‌شود. راه حلّ پیشنهادی دیگر اینکه به علّت نامفهوم بودن واژة «قرافه» در زبان فارسی، ابتدا «قبرستان» را جایگزین کرده، سپس در حاشیه به باستانی بودن آن اشاره شود.

والخیانة فی عینیه أصبحت کرائحة الغبار فی الیوم الخماسینی» (همان، 2006م.: 109).

ـ رازانی: «وخیانت همچون بوی گرد وغبار عید خماسینی بینی‌اَش ـ چشمانش را پر کرده بود» (همان، 1380: 139).

ـ بادرستانی: «خیانت در چشمانش مثل رایحة غبار روز پنجاه پدیدار شد» (همان، 1390: 108).

بدون تردید آقای رازانی ترجمة موفّق‌تری نسبت به همتای خود ارائه داده است. او در ابتدا از روش وام‌گیری (انتقال) بهره گرفته، سپس در پاورقی توضیحی بدین گونه ارائه داده است: «نزد یهود سالروز نزول شریعت در کوه سینا و نزد عبریان سالروز حلول روح‌القدس بر شاگردان مسیح است» (همان، 1380: 139). امّا در مقابل، ترجمة دوم نماد ترجمة تحت‌اللّفظی است که معنا را مبهم و پیچیده آورده است و خواننده را سر در گم می‌کند. رازانی در جای دیگر این عبارت را به «رسوایی که در دهان‌ها افتاده است» (همان، 1380: 81) ترجمه کرده که نیومارک از این روش به عنوان «معادل کارکردی» یاد می‌کند. این در حالی است که خانم بادرستانی بار دیگر از روش ترجمة تحت‌اللّفظی استفاده کرده است: «رسوایی منتشر شده همانند غبار پنجاه» (همان، 1390: 65).

* «فی حی الدراسةالقائم بین ذراعی المقطم» (همان، 2006م.: 18).

ـ رازانی: «محلّة دراسةبر دامنة کوه مقطم» (همان، 1380: 34).

ـ بادرستانی: «منطقة خرمنکوبی میان دامنة کوه مقطم» (همان، 1390: 21).

در این عبارت کوتاه، دو واژة فرهنگی دیده می‌شود که هر دو مربوط به منطقة جغرافیایی خاصّ کشور مصر است. رازانی با احتیاط رفتار کرده است و هر دو را به روش «انتقال» ترجمه کرده است. وی برای پر کردن خلاء فرهنگی دربارة واژة دوم از روش حاشیه بهره برده است: «کوهی در جنوب شرقی قاهره» (همان، 1380: 27). او در انتقال مفهوم موفّق بوده، جز اینکه با واژة دوم چنین کاری را انجام نداده است. امّا خانم بادرستانی اسم منطقه‌ای در مصر به نام «دراسة» را ترجمه نموده که این کار شایسته نیست و در مورد واژة دوم، از روش انتقال بدون استفاده از روش‌های کمکی نظیر پاورقی (تفسیر اضافی) بهره برده است.

نجیب محفوظ همواره از مناطق جغرافیایی مصر در رمان‌های خود یاد می‌کند. بهترین شیوه برای ترجمة اینگونه اسم‌های خاص بدین گونه است که نوع وماهیّت آن برای خوانندة زبان مقصد شناسایی شود. برای نمونه خواننده با شنیدن واژة «مقطم» می‌داند که منظور نام کوه، درّه، خیابان و... است. در این باب، روش «یادداشت واضافات» می‌تواند مفید واقع شود.

* «أهرب إلی الصعید»(همان، 2006م.: 83).

ـ رازانی: «به مصر علیا فرار کن» (همان، 1380: 107).

ـ بادرستانی: «به الصّعید فرار کن» (همان، 1390: 85).

بدون تردید، ترجمة اوّل موفّق بوده است؛ زیرا اصطلاح منطقة «مصر علیا» واقع در جنوب مصر، برای ما ایرانیان شناخته شده است و مترجم از روش معادل فرهنگی بهره برده است. امّا ترجمة دوم تنها روش انتقال را برگزیده است و همان اصطلاح را برای زبان فارسی قرض گرفته است، و چه نیک بود اگر در پاورقی تفسیر و شرحی در مورد این واژة فرهنگی ارائه می‌داد.

2ـ1ـ2) فرهنگ مادّی (مصنوعات)

مواردی را که از رمان مورد پژوهش استخراج نمودیم، به شرح زیر است:

* «البدلة الزرقاء» (همان، 2006م.: 7).

ـ رازانی: «کت آبی‌رنگ» (همان، 1380: 15).

ـ بادرستانی: «کت وشلوار آبی» (همان، 1390: 10).

مترجم اوّل به خوبی از عهدة ترجمة عنصر فرهنگی برنیامده است؛ زیرا «بدله» در زبان فارسی به معنای «کت وشلوار؛ یک دست لباس» است. این در حالی است که موفّقیّت ترجمة دوم در استفادة مناسب از روش معادل فرهنگی است.

* «الحَوش غیر المسقوف» (همان، 2006م.: 59).

ـ رازانی: «راهرو» (همان، 1380: 75).

ـ بادرستانی: «حیاط بدون سقف» (همان، 1390: 60).

ترجمة آقای رازانی مورد قبول نیست؛ زیرا که مفهوم «الحوش» با (راهرو) کاملاً متفاوت است و استفادة مترجم از روش معادل کارکردی نامناسب است، امّا ترجمة خانم بادرستانی به حقیقت نزدیکتر است؛ زیرا معادل فرهنگی واژه در زبان فارسی «حیاط» است و ترجمه مورد قبول است و عبارت «غیر المسقوف» دلیلی روشن بر این مدّعاست؛ چرا که حیاط معمولاً بر خلاف راهرو، بدون سقف است.

* «ولا ملیم» (همان، 2006م.: 13).

ـ رازانی: «به خدا اگر یک قروش» (همان، 1380: 22).

ـ بادرستانی: «حتّی یک ملیم» (همان، 1390: 16).

ترجمة اوّل و استفاده از معادل فرهنگی برای بیان مفهوم فرهنگی موفّق بوده، هرچند عبارت «یک شاهی (قروش/ ریال)» متداول‌تر است. امّا ترجمة دوم و استفاده از روش انتقال و وام‌گیری نمی‌تواند به تنهایی کافی باشد. به این دلیل، معنا همچنان مبهم و پیچیده به نظر می‌رسد. علاوه بر این، استفادة مترجم اوّل از قَسَم برای تأکید، با توجّه به متن اصلی، پذیرفته نیست.

* «یقضم دومة» (همان، 2006م.: 22).

ـ رازانی: «و دومه می‌جوید» (همان، 1380: 32).

ـ بادرستانی: «از خرماهای آن می‌خورد» (همان، 1390: 26).

در نگاه نخست، ترجمة اوّل نامفهوم به نظر می‌رسد، ولی به جهت استفاده از روش تلفیقی، ترجمه‌ای مقبول است. ابتدا مترجم با استفاده از روش انتقال، عبارت را به همان شکل رونوشت نموده، سپس در پاورقی توضیحات اضافه برای پُر کردن خلاء فرهنگی ارائه کرده است: «درختی از تیرة نخل که در مصر، سودان و عربستان می‌روید واز میوه‌اش نوعی شیره می‌گیرند» (همان، 1380: 26). این در حالی است که ترجمة دوم و ارائة روش معادل کارکردی از دقّت کافی برخوردار نیست.

* «ولیمة! معی العجاتی وتسباس و مانولی!» (همان، 2006م.: 78).

ـ رازانی: «سور برپاست، خوراکی آورده‌ام، عجاتی، تسباس ومانولی» (همان، 1380: 98).

ـ بادرستانی: «مهمونیه با خودم خاگینه وخوراکی آوردم» (همان، 1390: 80).

نویسنده از سه واژة فرهنگی استفاده کرده که نه تنها در فرهنگ‌های مختلف، بلکه در فرهنگ عربی نیز صورت‌های متفاوتی به خود می‌گیرد. مترجم اوّل از روش تلفیقی (چند روش) استفاده کرده، به طوری که ابتدا با کمک روش تحلیل محتوا و (معادل توصیفی)، نوع جنس کلمات را مشخّص کرده است. سپس تمام کلمات را به روش انتقال، از عربی وام گرفته تا خواننده، اسم اصلی خوراکی‌ها را نیز بشناسد، امّا مترجم نوع خوراکی‌ها را که همانا انواع شیرینی است، برای خوانندگان بیان ننموده است. امّا مترجم دوم تنها به ذکر معادل کارکردی آن اکتفا کرده است و نوع آن خوراکی‌ها را که در طبقة شیرینی‌ها است، آورده، ولی ترجمة او از این جهت از دقّت و امانت برخوردار نیست که اسم اصلی خوراکی‌ها را درمتن ترجمه نیاورده است.

3ـ1ـ2) فرهنگ اجتماعی، کار و اوقات فراغت

از جمله موارد یاد شده در این بخش عبارتند از:

* «یغنی حرز فزر» (همان، 2006م.: 22).

ـ رازانی: «حزر فرز را می‌خواند» (همان، 1380: 31).

ـ بادرستانی: «و آواز می‌خواند» (همان، 1390: 25).

«حزر فزر» عنوان یک بازی در جهان عرب است که در زبان فارسی شبیه «چیستان» و یا همان بازی حدس بزن معروف در ایران است. آقای رازانی با استفاده از روش انتقال، همان ترکیب عربی را در فارسی رونوشت‌برداری کرده است و توضیح و تفسیری برای آن ارائه نداده‌اند. به این دلیل، فهم آن برای خواننده در زبان فارسی مشکل و پیچیده است. امّا خانم بادرستانی اصطلاح را به تمامی حذف کرده است و تنها فعل قبل آن (یغنی) را ترجمه کرده‌اند.

امّا روش مناسب برای ترجمة این اصطلاح فرهنگی، استفاده از روش معادل فرهنگی آن یعنی (بازی چیستان یا حدس بزن و) یا استفاده از روش تلفیقی است و نخست روش انتقال و ذکر همان اصطلاح در زبان فارسی، سپس ارائة تفسیر بیشتر در پاورقی (= نوعی بازی، شبیه به بازی چیستان و یا حدس بزن) که به صورت آواز ارائه می‌شود.

* «أظن من المناسب أن أقنع برتبة صاغ...» (همان، 2006م.: 87).

ـ رازانی: «فکر می‌کنم مصلحت است به درجة سرگردی قناعت کنم» (همان، 1380: 111).

ـ بادرستانی: «فکر می‌کنم به درجة قلاّبی قناعت کنم کافیه» (همان، 1390: 89).

اصطلاح «صاغ» مربوط به یک رتبة نظامی در مصر است. ترجمة اوّل به خاطر استفاده از روش «معادل فرهنگی» مورد استفاده در نیروهای نظامی ایران، کاملاً مناسب به نظر می‌آید، ولی ترجمة دوم، مفهوم فرهنگی شایسته‌ای را در بر ندارد و خطاست.

* «فعرف سعید فیه المخبر حسب الله» (همان، 2006م.: 10)

ـ رازانی: «سعید حسب‌الله مأمور مخفی را شناخت» (همان،1380: 19).

ـ بادرستانی: «سعید فهمید که او مأمور حسب‌الله است» (همان،1390: 13).

«المخبر» در فرهنگ نظامی به معنای یکی از کارگزاران مرکز پلیس است. مترجم اوّل، روش «معادل فرهنگی» را برگزیده، حال آنکه ترجمه‌ای دقیق نیست؛ زیرا «المخبر» در فرهنگ و زبان عربی با مأمور مخفی تفاوت دارد. امّا مترجم دوم، راه مناسبی را اختیار نکرده است و معادل مناسبی را ارائه نداده؛ زیرا معادل فرهنگی مناسب این اصطلاح «کارآگاه» یا «جاسوس» است.

4ـ1ـ2) نهادها، آداب و رسوم، فعّالیّت‌ها، جریانات، مفاهیم

به مواردی در اینجا اشاره می‌شود:

* «حاملة سناء فی قماطها» (همان، 2006م.: 8).

ـ رازانی: «با دستی سناء را در آغوش داشت» (همان،1380: 17).

ـ بادرستانی: «و سنا را تو قنداق می‌برد» (همان،1390: 11).

«القماط» یکی از موارد فرهنگی مشترک در نزد ایرانیان و عرب‌هاست که عبارت است از «قرار دادن اعضای بدن نوزاد در یک پارچة پهن وبستن آن، به طوری که از حرکت اضافی نوزاد جلوگیری کند». آقای رازانی این مفهوم فرهنگی را به شکل نامناسبی ترجمه کرده است؛ زیرا «قماط» با در آغوش گرفتن تفاوت شایانی دارد. این در حالی است که خانم بادرستانی با تکیه بر معادل فرهنگی و استفاده از واژة «قنداق» ترجمه‌ای مناسب ارائه داده‌اند.

* «یا معلّم علیش» (همان، 2006 م.: 10).

ـ رازانی: «اوستا علیش» (همان، 1380: 19).

ـ بادرستانی: «آقای علیش» (همان، 1390: 13).

واژة «معلّم» در فرهنگ فارسی تنها به معنای متولّی امر آموزش به کار می‌رود، حال آن که در فرهنگ مصر علاوه بر معنای یاد شده، بر شخصی اطلاق می‌شود که در جامعه دارای مقام و منصب عالی باشد. بدین دلیل، ترجمة دوم را نمی‌توان پذیرفت؛ زیرا معادل مناسبی نیست. امّا ترجمة دوم و استفاده از «معادل فرهنگی»، مناسب‌تر به نظر می‌آید.

* «کشفت عن أصابع قدمیها المخضوبتین» (همان، 2006م.: 14).

ـ رازانی: «انگشتان حنا کرده‌اش را نشان می‌داد» ( همان،1380: 23).

ـ بادرستانی: «انگشتان لاک‌زدة پاهایش را به رخ می‌کشید» (همان،1390: 17).

این مورد، از جمله موارد فرهنگی است که باید با احتیاط با آن رفتار کرد. با اینکه هر دو مترجم از «معادل فرهنگی» برای ترجمه استفاده کرده‌اند، تفاوت شایانی بین دو ترجمة ارائه شده توسّط دو مترجم دیده می‌شود. با این حال، هر دو از لحاظ ساختار واژگانی اشتباهی نکرده‌اند. ترجمة اوّل اشاره به عادات و رسوم و سنّت‌های عرب دارد و ترجمة دوم تجدّد و نوگرایی را می‌رساند. با توجّه به ویژگی‌های نویسندگی نجیب محفوظ که همواره آداب و سنّت جامعة خود را نقل می‌کند، می‌توانیم ترجمة اوّل را برتری دهیم.

* «أنت !.... یا کسوفی.....انتظرت طویلاً؟» (همان، 2006م.: 66).

ـ رازانی: «تویی بداخلاق!.....خیلی منتظر شدی؟» (همان،1380: 86).

ـ بادرستانی: «تویی آفتاب پنهان من....خیلی منتظرت موندم» (همان،1390: 69).

مردم کشور مصر از این واژه برای ابراز شرمندگی و خجالت خود بهره می‌برند، هیچ یک از دو مترجم در ترجمة این مفهوم به زبان مقصد موفّق نبوده‌اند. ترجمة اوّل مورد قبول نیست و مترجم دوم به اشتباه «کسوفی» را از کسوف آفتاب دانسته، در حالی که ترجمة صحیح آن چنین است: «تویی؟!.....شرمنده‌ام... خیلی منتظر شدی؟».

5ـ1ـ2) اشارات و حرکات

از جمله موارد یافت شده در رمان به شرح زیر است:

* «فنفخ غاضباً و هو یقول: إن رأیتک مرة أخری فسأسحقک کحشرة» (همان، 2006م.: 42).

ـ رازانی: «مرد با خشم نَفَسش را بیرون داد و گفت: اگر یک دفعة دیگر ببینمت، مثل حشره‌ای لِهَت می‌کنم» (همان،1380: 56).

ـ بادرستانی: «با عصبانیّت بادی به غبغب انداخت و گفت: اگر یه بار دیگه ببینمت، مثل یه حشره لِهَت می‌کنم» (همان،1390: 45).

حالت خشم حرکات خاصّی را در انسان با خود به همراه دارد. ترجمة اوّل با استفاده از «معادل فرهنگی» به مفهوم اصلی نویسنده نزدیک است؛ زیرا منظور «از سَرِ خشم نَفَسش را بیرون داد» این است که شخصیّت مورد نظر در رمان، خشم خود را فروخورده است و تهدید می‌کند که خشم واقعی خود را نشان خواهد داد. امّا ترجمة دوم با واقعیّت بسیار فاصله دارد؛ زیرا اصطلاح «باد به غبغب انداختن» در زبان و فرهنگ فارسی به معنای «تکبّر و خودخواهی» است و با مفهوم مورد نظر نویسنده ارتباطی ندارد.

*«لوی شفته السفلی فی امتعاض» (همان، 2006م.: 44).

ـ رازانی: «لبش را به نشانة ناخشنودی کج کرد» (همان،1380: 58).

ـ بادرستانی: «با کمی ناراحتی لب پایینش را جمع کرد» (همان،1390: 46).

ناخشنودی و نارضایتی عادات و حرکات خاصّی را در صورت و به‌ویژه روی لب به همراه دارد. بادرستانی به ترجمه تحت‌اللّفظی روی کرده، حال آنکه رازانی با استفاده از روش «معادل کارکردی» از شیوة تحلیل محتوا، ترجمة مناسب‌تری ارائه داده است.

نتیجه‌گیری

می‌توان از این پژوهش، اینگونه نتیجه‌گیری کرد:

ـ یکی از مهم‌ترین چالش‌های پیش روی مترجم در فرایند ترجمه، مسائل فرهنگی است، چرا که جایگزینی الفاظ به کمک فرهنگ‌های لغت، دشوار نیست. مترجم به عنوان یک میانجی فرهنگی، سعی در برقراری نوعی تعادل بین دو فرهنگ مبدأ و مقصد دارد و همواره می‌کوشد تا با به کار گرفتن شیوه‌های مناسب، فرهنگ مبدأ را به خوبی برای خواننده در زبان مقصد بشناساند.

ـ نجیب محفوظ از جمله نویسندگانی است که آثار وی در واقع، انعکاس شرایط و اوضاع کشورش یعنی مصر است. این ویژگی در این رمان رمزگونه، خود به خوبی دیده می‌شود. اثر او آکنده از جلوه‌های سنّت و فرهنگ بومی کشورش است. این عوامل فرایند ترجمة آثار او را بیش از پیش، دشوار و با پیچیدگی همراه می‌سازد. بدین سبب، باید مترجمان به فرهنگ و سنّت اجتماعی مصر مسلّط باشند وبه زبان عامیانه نیز آشنایی کافی داشته باشد.

ـ نیومارک با ارائة شیوه‌های مختلف ترجمة عناصر فرهنگی، از مقبولیّت زیادی برخوردار است. با وجود این وی معتقد است که فرایند انتقال عناصر فرهنگی به طور کامل انجام نمی‌پذیرد؛ زیرا فرهنگ مقوله‌ای بسیار پیچیده است و این روش‌های ذکر شده، تنها راه حل‌های موجود به شمار می‌آیند.

ـ دو مترجم از شیوه‌های گوناگونی برای انتقال هر چه بهتر عناصر فرهنگی استفاده نموده‌اند. در این بین، روش «معادل فرهنگی» بیشتر از روش‌های پیشنهاد شدة دیگر توسّط نیومارک، در ترجمة رمان اللّصّ والکلاب مورد استفادة دو مترجم بوده است و به ترتیب، روش‌های «معادل کارکردی»، «انتقال» و «روش تلفیقی» گزینه‌های دیگر مترجمان در فرایند ترجمه است.

ـ به نظر می‌رسد که روش «تلفیقی»، یکی از موفّق‌ترین روش‌ها برای ترجمة عناصر فرهنگ عربی به فارسی است. از این رو، می‌توانیم ترجمة آقای رازانی را به خاطر استفادة مکرّر از این روش، برتر بدانیم. یکی از جلوه‌های بارز این شیوه، ارائة تفسیر بیشتر از فرهنگ مبدأ در پانوشت است، حال آنکه خانم بادرستانی هرگز از این الگو در ترجمة خود بهره نبرده است.

ارجمندی، معصومه. ( 1389). «توصیف و تبیین برابریابی در ترجمة داستان‌های کوتاه در چارچوب رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی». رسالة دکتری رشتة زبانشناسی همگانی. تهران: دانشگاه تربیت مدرّس.
تمام، قطاف عبدالکریم. (2005م.). «إشکالیّة نقل الخصوصیّات الثقافیّه». پایان‌نامه کارشناسی ارشد. الجزائر: دانشگاه منتوری قسطنتنیّه.
الجاحظ، عمروبن بحر. (1376). «الحیوان». تحقیق و شرح عبدالسّلام محمّد هارون. جزء دوم. چاپ دوم. مصر: مطبعة مصطفی البابی.
جاویدی، مریم. (1389). «دراسة التکافو اللّغوی و التّرکیبی فی ترجمة محمّدرضا مرعشی‌پور عن «زفاق المدق»، لِنَجیب محفوظ». پایان‌نامة کارشناسی ارشد. اصفهان: دانشگاه اصفهان.
حدّاد، سلمی. (2006م.). «لماذا یعزف المترجمون عن ترجمة الشّعر». مجلّة جامعة دمشق. شمارة 3 و4. صص 42ـ36.
حقّانی، نادر. (1386). «نظرها و نظریّه‌های ترجمه». چاپ اوّل. تهران: انتشارات امیرکبیر.
خیری، احمد وعلیرضا محمّدرضایی. ( 2008م.). «حرکة التّرجمة بین الحیادیّة و تدخل المترجم». مجلّة نصوص معاصرة. لبنان. سال چهارم. شمارة 15 و 16. صص 379ـ364.
روشن، بلقیس و روح‌الله افراه. (1391). «ترجمه‌پذیری عناصر فرهنگی در اشعار سهراب و فروغ با تکیه بر چارچوب نظری نیومارک». فصلنامة مطالعات نظری ترجمه. شمارة 2. صص 51ـ39.
صیامی، توحید. (1386). «رویکرد نشانه‌شناختی ـ اجتماعی به مسألة برابری در ترجمة ادبیّات داستانی از انگلیسی به فارسی». پایان‌نامة کارشناسی ارشد. تهران: جامعة تربیت مدرّس.
صفری، سورا. (1391). «بررسی انتقال مضامین تاریخی، فرهنگی درتربیت احساسات اثر فلوبر به فارسی». پایان نامة کارشناسی ارشد. تهران: دانشگاه تربیت مدرّس.
صلح‌جو، علی. (1376). «بحثی در مبانی ترجمه؛ گزیدة مقاله‌های نشر دانش». تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
علی‌زاده، علی. (1389). «مقوله‌ها و عناصر فرهنگی و چگونگی ترجمة آنها در گتسبی برگ». ترجمة کریم امامی. مجلّة پژوهش ادبیّات معاصر. شمارة 59. صص 74ـ53.
فرحزاد، فرزانه. (1383). «مجموعه مقالات هم‌اندیشی ترجمه‌شناسی». چاپ اوّل. تهران: انتشارات یلدا قلم.
حسام‌الدّین، کریم زکی. (2001م.). «اللّغة والثّقافة». القاهره: دار غریب للطّباعة والنّشر.
الکفری، مصطفی عبدالله. (2008م.). «التّرجمة أحد أهمّ أدوات التّواصل بین الشّعوب». جریدة الأسبوع الأدبی. العدد 1130. سوریا؛ www.uwa-mad.org.
محفوظ، نجیب. (2006م.). «اللّصّ والکلاب». القاهره: دارالشّروق.
ـــــــــــــــ . (1380). «دزد و سگها». ترجمة بهمن رازانی. تهران: نشر ققنوس.
ـــــــــــــــ . (1390). «دزد و سگها». ترجمة محبوبه بادرستانی. تهران: نشر علم و دانش.
نیومارک، بیتر. (2006م.). «الجامع فی التّرجمه». ترجمة حسن غزاله. بیروت: دار و مکتبة الهلال.
ـــــــــــــــ . (1386). «دورة آموزش فنون ترجمه». ترجمة منصور فهیم و سعید سبزیان. تهران: رهنما.
Slováková, Věra. (2007). “Historical Terminology in Translation of Non-Fiction. Department of English and American Studies”. English Language and Literature.B.A. Major.