Document Type : Research Paper
Authors
Abstract
Every language has a unique system and its elements build their identity within this system and in association with other elements. Therefore, the translator cannot find equivalents for source language elements without considering this system. Rather, instead of finding precise equivalents for the elements of the source language, the translator should focus his/her attention on the values and the role of verbal communications, and by implementing essential changes, present a comprehensible translation to the target language readers. Through some practical examples, this article attempts to present strategies that help the fluent and accurate transfer of meaning in translation from Arabic into Persian. These strategies help to provide a translation based on target language norms, which is fluent and tangible to the audience. In line with this, some examples were selected from Al-TarjemahVa Adavateha: Darasaton Fi Nazariah Va Tatbiq, by Ali Al-Ghasemi.These examples were selected during the translation of this book. In order to take a step toward offering a systematic and scientific approach in translation, in this article we introduced the strategies applied for a better translation and the changes made to have a better rendition.
Keywords
از زمانی که بشر احساس کرد شناختن و شناساندن عقاید و علوم مختلف از نیازهای مهمّ زندگی بشری است، عمل ترجمه نیز شکل گرفت و شاید همزمان با نخستین ترجمهها، بارقههای تفکّر در خصوص ترجمه نیز دمید. از همان دوران باستان، همواره بحث بر سر این بوده که اولویّت در عمل ترجمه با چیست؟ نویسنده یا خواننده؛ زبان مبدأ یا زبان مقصد؛ متن اصلی یا متن ترجمه شده؛ ترجمة لفظگرا یا ترجمة آزاد؛ ترجمة شکل و صورت یا ترجمة معنی و روح کلام ... . در واقع، این سیسرون بود که برای اوّلین بار موضع خود را در خصوص ترجمه اعلام کرد و با شعار مشهور خود، «ترجمه کردن معنی به معنی نه کلمه به کلمه» راه را برای قطبیگرایی در ترجمه باز کرد و آغازگر ظهور طرفداران متن اصلی و متن ترجمه شده، گردید (ر.ک؛ مهدیپور، 1389: 24ـ5). با گذشت زمان، رفتهرفته نظریّات ترجمه ظهور کرد و نظریّهپردازان به ارائة تعاریفی از ترجمه پرداختند. برخی ترجمة تحتاللّفظی را برگزیدند و برخی دیگر ترجمة مخاطبمدار و تعدیلشده را موفّق شمردند و «منظور از تعدیل، تغییر یا دستکاری در صورت زبان مبدأ به هنگام قالبریزی آن در زبان مقصد و با هدف انتقال بهتر پیام به مخاطب است» (صحرایینژاد، 1389: 24ـ5).
یکی از نظریّهپردازانی که اعتقادی راسخ به تعدیل در ترجمه دارد، یوجین نایدا، زبانشناس و نظریّهپرداز برجستة آمریکایی، است. نایدا ترجمه را چنین تعریف کرده است: «ترجمه عبارت است از بازسازی نزدیکترین معادل طبیعی پیام زبان مبدأ در زبان مقصد، نخست از نظر معنی، سپس از لحاظ سبک» (سعیدان، 1387: 15). نایدا با وقوف به این حقیقت که بازسازی کامل متن در زبان مقصد غیرممکن است، عبارت «نزدیکترین معادل طبیعی» را به کار برده است. او ترجمه را به دو گونة صُوری و پویا تقسیم میکند. ترجمة صوری به صورت کلمه وفادار میماند. در این ترجمه، کلمه هرگز از قالب صُوری خود خارج نمیشود، بلکه واژه یا عبارتی از زبان مبدأ به شکل کاملاً صُوری با واژه یا عبارتی از زبان مقصد تعویض میشود. چنین ترجمهای را بسیار راحت میتوان از طریق ترجمة معکوس دوباره به صورت متن مبدأ درآورد، و طبیعی است که در چنین ترجمهای هیچ نوع تعدیل زبانی صورت نمیگیرد. امّا ترجمة پویا قطب مقابل ترجمة صُوری است. در این ترجمه، حرف آخر را پیام میزند. صورت صرفاً وسیلهای است در خدمت پیام و چنانچه لازم باشد، صورت را میتوان کم، زیاد، متفاوت یا حتّی حذف کرد تا خواننده به پیام مطلوب دست یابد. مهم دریافت پیام است که از طریق عاملی درجه دوم (صورت) منتقل میشود. نایدا بارها تأکید میکند که مترجم باید نهایت تلاش خود را بکند تا خواننده پیام متن مبدأ را دریابد. حرف نایدا حذف پیام نیست، بلکه دستکاری در صورت به منظور رساندن پیام است. وی معتقد است که ترجمه باید طوری باشد که بر خوانندة ترجمه همان تأثیر را بگذارد که متن اصلی بر خوانندة زبان اصلی گذاشته است، و چنانچه به این نتیجه برسیم که این تأثیر برنمیآید، مجبوریم جرح و تعدیل کنیم (ر.ک؛ صلحجو، 1385: 68ـ58).
کتفورد نیز ترجمه را اینگونه تعریف میکند: «جایگزینی عناصر متنی زبان مبدأ به وسیلة عناصر متنی زبان مقصد» (لطفی پورساعدی، 1389: 3). جایگزینی (replacement) یکی از عناصر متن زبان مبدأ با عنصر معادل آن در زبان مقصد به صورت ایستا و بدون اِعمال تغییر در کلّ نظام متن انجام نمیگیرد؛ به عبارت دیگر، این جایگزینی به صورت پویا موجب پیدایش تغییرهای دیگر در نظام متن میشود. در توضیح این مطلب، نظر کتفورد قابل توجّه است. او تمایزی اساسی بین تناظر صُوری و تعادل متنی در ترجمه قائل است. تناظر صُوری مربوط به نظام زبان وتعادل متنی مربوط به تحقّق یافتن آن زبان است. تناظر صُوری بین مقولهها در متن اصلی و ترجمة آن زمانی موجود است که یک مقوله در زبان مقصد تقریباً همان حالت را در نظام زبانی زبان مبدأ داشته باشد. در این حالت، مترجم به راحتی میتواند به تعادل متنی برسد، امّا موارد بسیار دیگری هستند که در آنها مترجم باید مرتّب به تبدیلهای ترجمهای دست بزند. این موارد شامل دور شدن از تناظر صُوری در فرایند حرکت از یک زبان به زبان دیگر با استفاده از تغییر دادن دستور زبان و واژگان میشود (ر.ک؛ هاوس، 1388: 22ـ21).
با توجّه به آنچه گفته شد، هر ترجمهای نیازمند اِعمال تغییراتی است. تعدیل نکردن ترجمه سبب اشکالهایی در دریافت پیام خواهد شد. این تعدیل در هر زبانی صورتی خاص به خود خواهد گرفت. نوشتة واحدی که مثلاً از زبان عربی به زبانهای فارسی، انگلیسی، ترکی یا فرانسوی ترجمه شود، در هر یک از این زبانها نیازمند تعدیلهای خاصّ خود خواهد بود و لزوم آشنایی مترجم با این تعدیلهای زبانی بر هیچ یک از کسانی که دستی در این حرفه داشتهاند، پوشیده نیست.
پرسشهای پژوهش
هدف اصلی در این جستار، بررسی نمونههایی از کتاب التّرجمة وأدواتها؛ دراسات فی النّظریّة و التّطبیق1(2009م.) نوشتة دکتر علی القاسمی و ترجمة آن است. در این راستا، در حدّ توان به بیان راهکارهایی برای ترجمه از زبان عربی به زبان فارسی میپردازیم تا از رهگذر آن، نظریّههای ارائه شده برای ترجمه از حیطة تئوری به میدان کاربردی کشانده شود. برای تحقّق این هدف در صدد آنیم که به سؤالهای زیر پاسخ دهیم: 1ـ در روند ترجمة متون علمی از زبان عربی به زبان فارسی چه زمانی باید به تعدیل و تغییر دست زد؟ 2ـ چه تغییرهایی مترجم را در ارائة ترجمهای موفّق، روان و ملموس به زبان فارسی یاری میرساند؟ 3ـ به هنگام اعمال تغییرها و تعدیلها چه نکاتی را باید مدّ نظر قرار داد؟
پیشینة پژوهش
تاکنون برخی نظریّهپردازان و دانشمندان علم ترجمه به صورت پراکنده راهکارها و پیشنهادهایی به منظور دست یافتن به ترجمهای موفّق ارائه دادهاند. افرادی نیز به صورت خاص به این مبحث پرداختهاند؛ مثلاً حسین وثوقی در مقالهای با عنوان «مترجم توانا و آگاهی نسبت به تغییرات، هنجارهای متداول و راهبردهای ترجمه» (1385) به بیان راهکارها و تغییرات مورد نیاز در ترجمة بین دو زبان انگلیسی و فارسی پرداخته است. فاطمه مهدیپور نیز در مقالة «ژان رنه لادمیرال: قضایایی برای رویاروِیی با مشکلات ترجمه» (1390) تغییراتی را که باید در ترجمه از زبان فرانسه به زبان فارسی مدّ نظر قرار داده شود، بر اساس نظر لادمیرال برمیشمرد. همچنین محمّد حسن تقیّه با مقالة «ترجمة قرآن؛ چالشها و راهکارها»، مهوش غلامی و لیلا سلیمی در مقالهای مشترک با عنوان «بررسی راهکارهای ترجمة عبارات محاورهای در متون ادبی»، سالار منافی اناری و سمیّه عدیل در مقالة مشترک خود به نام «راهکارهای به کارگرفته شده در ترجمة اصطلاحات قرآن کریم» و صمد میرزاسوزنی با مقالة «کاربرد حسن تغییر در ترجمه» این مسأله را مورد توجّه قرار دادهاند. علاوه بر این، محّمد حسن یوسف بخشی از کتاب خود، با عنوان «کیف تترجم» را به شیوههای ترجمه اختصاص داده است و در آن به ارائة راهکارهایی برای ترجمه بر اساس نظریّههای ترجمه پرداخته است و نمونههایی را نیز بین دو زبان عربی و انگلیسی برای تثبیت بیشتر بحث، در ذهن خواننده ذکر کرده است. بنابراین، وجه تمایز پژوهش حاضر با دیگر پژوهشهای نامبرده این است که به صورت خاص به بیان راهکارهای ترجمة بین دو زبان عربی و فارسی با تکیه بر برخی نظریّههای ترجمه ـ و نه بر اساس سلیقه و تجربه ـ پرداخته است و از این رهگذر، نظریّههای ترجمه را با ارائة مثالهای عینی به میدان کاربردی کشانده است.
راهکارهای ترجمه
پیش از این گفته شد که از نقطهنظر دانشمندانی چون نایدا و کتفورد ترجمة خوب ترجمهای است که کاملاً طبیعی و به گونهای باشد که خواننده، پیام متن مبدأ را به راحتی دریابد. به بیان دیگر، «در ترجمه، انتقال پیام حرف اوّل را میزند، نه انتقال شکل و صورت متن. بورخس زمانی به مترجم آثار خود نورمن توماس دی جووانی توصیه کرد چیزی را بنویسد که او میخواسته بگوید، نه آن چیزی را که گفته است» (صلحجو، 1385: 77). حال ببینیم از چه راههایی آنچه را نویسندة عربزبان میخواسته بگوید، میتوان به زبان فارسی بیان کرد.
1ـ رعایت هنجارهای زبان مقصد
«هنجار» در لغت یعنی «به آیین، قانونمند و متعارف» و هنجارگرایی در اصطلاح عبارت است از «رعایت اصول، فنون و قواعد زبان متعارف، مرسوم و معیار» (صفوی، 1373: 47). به تعبیر پیتر نیومارک، مترجم باید در اکثر متون مطمئن شود: الف) ترجمهاش معنیدار باشد. ب) سبک نوشتار آن طبیعی (بهنجار) باشد و به عبارت دیگر، به زبانی رایج نوشته شود و از دستور زبان و واژهها و اصطلاحات متداول بهره گیرد که مناسب چنان موقعیّتی باشد (نیومارک، 1382: 29ـ28). در این رابطه به چند نمونة زیر اشاره میشود:
1ـ1) رعایت هنجارهای زبان مقصد در واژگان و عبارات
* «وإذا لم یوفَّق الحاسوب فی العثور علی أحد المصطلحات الّتی طلبتَها أو مقابله، فإنّه سیذکر ذلک بأمانة أمام المصطلح موضوع البحث» (القاسمی، 2009م.: 74).
* «اگر رایانه نتوانست یکی از اصطلاحاتی که شما وارد کرده بودید یا معادل آن را بیابد، با رعایت امانت جلو آن اصطلاح مینویسد: «یافت نشد» ».
برای اینکه بتوانیم معادل مناسبی برای یک واژه، اصطلاح یا یک عبارت ارائه دهیم، ابتدا باید از موضوع و جوّ حاکم بر متن آگاهی داشته باشیم و به گفتة بورخس، بدانیم نویسنده چه میخواسته بگوید. این بخش از متن، شیوة جستجو در بانکهای اصطلاحات را توضیح میدهد و در نهایت، به جملة بالا میرسد. اوّلین معادلی که برای عبارت «موضوع البحث» به ذهن میرسد، «موضوع پژوهش» یا «مسألة پژوهش»، و یا اگر بخواهیم معادل را کمی روانتر کنیم، «مورد جستجو» است. شاید بتوان این معادلها را برابر با «موضوع البحث» دانست، امّا باید دید این معادلها منظور نویسنده را مبنی بر اصطلاح جستجو شده در بانک اصطلاحات مورد نظر وجود ندارد، میرساند؟ با اندکی تأمّل درمییابیم که یک فارسیزبان هیچ گاه برای بیان وجود نداشتن و یا نیافتن چیزی نمیگوید موضوع پژوهش یا مورد جستجو. شاید بهترین معادل برای عبارت «موضوعالبحث» همان عبارت «یافت نشد» باشد که به راحتی مفهوم را میرساند و با هنجارهای زبان فارسی نیز مطابقت و همخوانی دارد. در اینجا ذکر توصیة ابوالحسن نجفی به مترجمان جوان و نوپا نیز خالی از لطف نیست. ایشان در مقالهای با عنوان «مسأله امانت در ترجمه» مینویسند: «اساساً به هر مترجم جوانی میتوان توصیه کرد که هنگام ترجمه، در هر لحظه، در هر جمله، در هر صفحه، دائماً خود را به جای خواننده بگذارد و از خود بپرسد که خواننده از این عبارت من چه میفهمد و آیا آنچه میفهمد، همان چیزی است که مراد نویسنده بوده است یا چیز دیگر» (نجفی، 1385: 60).
از نظر طرفداران تأکید صرف بر روی فرایند درک متن اصلی، متن به خودی خود زنده نیست و فقط توسّط فرایند درک میتوان به آن جان بخشید. در حین عمل درک، متن به تدریج خارجی بودنش را از دست میدهد. مترجم نمایش ذهنی خودش را از معنای متن میسازد و آنگاه این نمایش ذهنی در عمل ترجمة آن به متن دیگر صورتبندی مجدّد میشود (ر.ک؛ هاوس، 1388: 25). مثال زیر نمونة دیگری است که در آن معنا تنها از راه درک، امکان قدم نهادن در دنیای جدید را دارد.
* «و إضافةً إلی ذلک، فإنّه لا یوجد فی تقالید التّرجمة فی المغرب العربیّ ضرورة مراجعة التّرجمة مِن قِبَل مراجع، أو اشتراک أکثر مِن مترجِم فی ترجمة النصِّ الواحد» (القاسمی، 2009م.: 59).
ـ «علاوه بر این، در مغرب عربی، ضرورت بررسی ترجمه توسّط یک کارشناس و یا مشارکت بیش از یک مترجم در ترجمة یک متن معمول نیست».
میبینیم هیچ نشانهای از «تقالید الترجمة: اصول ترجمه» در ترجمة یاد شده نیست که گمان میرفت باید از اجزای اصلی متن زبان مقصد باشد، بلکه معنای متن اصلی درک و طبق هنجارهای زبان مقصد بیان شده است؛ به عبارت سادهتر، باید توجّه داشته باشیم که اگر بدون در دست داشتن متن مبدأ قصد داشتیم چنین مفهومی را در زبان مقصد بیان کنیم، چه میگفتیم؟ همین باید به شکل مکتوب درآید.
2ـ1) رعایت هنجارهای زبان مقصد در جملات
مسألة مطابقت با هنجارهای زبان مقصد همیشه منحصر به واژگان نیست. گاهی باید مفهوم یک جمله را دریافت و مطابق با هنجارهای زبان مقصد بیان کرد:
* «وأنَّ حوالی 25% مِنَ الأطفال فی سنّ التمدرس لا تُتاح لهم فرصة الإلتحاق بالمدارس» (القاسمی، 2009م.: 37).
ترجمة وفادار به ساخت زبان مبدأ (ساختار به ساختار)2از جملة بالا را میتوان به این صورت بیان کرد:
ـ «به حدود 25% از کودکان در سنین تحصیل فرصت رفتن به مدرسه داده نمیشود».
این عبارت میتواند برای خوانندة فارسیزبان نامفهوم و ناآشنا باشد، چرا که هر زبان برای بیان مفاهیم، شیوة خاصّ خود را دارد. زبان فارسی نیز تعبیری زیبا و متناسب با ساختار خود برای بیان این مفهوم دارد. بهتر است بگوییم:
ـ «حدود 25% کودکان در سنین تحصیل، امکان رفتن به مدرسه را ندارند».
نکتة دیگری که ذکر آن در اینجا خالی از فایده نیست و تأثیر بسزایی در تولید یک ترجمة خوب دارد، لزوم آشنایی مترجم با زبان مقصد و مطابقت ترجمة او با روش درست فارسینویسی است. احمد آرام در مقالة خود با عنوان «ترجمة خوب» مینویسد: «بسیار اتّفاق میافتد کسانی که از علمی سر رشته دارند و همة شرایط در ایشان جمع است، کتابی را ترجمه میکنند که نمیتوان به آن نام ترجمة خوبی داد و سود جستن دیگران از آن ترجمه بسیار اندکمایه میشود. شاید یک سبب چنین پیشامدی آن باشد که اینگونه کسان به شیوة درست فارسینویسی آشنایی ندارند: (آرام، 1385: 12).
2ـ تغییر نقش دستوری کلمات مطابق با هنجارهای دستوری زبان مقصد
گاهی نیز لازمة انتقال روان معنا، تغییر نقش دستوری کلمات است. این شیوه یکی از هفت روشی است که وینه و داربلنه در کتاب سبکشناسی مقایسهای فرانسه و انگلیسی مطرح کردهاند و لادمیرال نیز در کتاب خود بر آن صحّه گذاشته است. او این شیوه را یعنی جایگزین کردن بخشی از گفتمان با بخشی دیگر، بیآنکه محتوای پیام تغییر کند، «انتقال» مینامد. در واقع، بر اساس این قضیّه میتوان در ترجمه بدون ایجاد تغییر در معنا، ساختار را تغییر داد. در این صورت، مترجم اسم را به فعل، فعل را به قید، فعل را به اسم یا قید و... ترجمه میکند (ر.ک؛ مهدیپور، 1390: 52ـ48). در ادامه به چند نمونه از این دست تغییرها اشاره میکنیم که در ترجمة کتاب التّرجمة و أدواتها با آن مواجه شدیم.
1ـ2) تبدیل اسم به فعل
* «فمثلاً بنک المصطلحات التّابع للاتّحاد الأوربّیّ ومقرّه لوکسمبورغ مختصّ بمصطلحات العلوم و التکنولوجیا و الاقتصاد، و یضمّ اللغات الفرنسیّة والألمانیّة والإنکلیزیّة والدنمارکیّة والإیطالیّة والهولندیّة» (القاسمی، 2009م.: 52).
ـ «برای نمونه، بانک اصطلاحات وابسته به اتّحادیّة اروپا که در لوگزامبورگ قرار دارد، به اصطلاحات علم، فن و اقتصاد اختصاص دارد و زبانهای فرانسوی، آلمانی، انگلیسی، دانمارکی، ایتالیایی و هلندی را دربرمیگیرد».
2ـ2) تبدیل مصدر به فعل
* «ویقوم المترجم فی هذا النّوع من التّرجمة بفهم أفکار النصّ الأصلیّ، ثمّ التعبیر عنها بما یقاربها فی اللّغة الهدف، ناسیًا، أثناء النقل، کلمات النصِّ الأصلیّ وتراکیبه» (همان: 58).
ـ «در این نوع ترجمه، مترجم اندیشههای متن اصلی را درمییابد. سپس با معادلهای نزدیک به آن در زبان مقصد این اندیشهها را بیان میکند و در این میان، واژگان و ترکیبهای متن مبدأ را به فراموشی میسپارد».
میبینیم که مقولة دستوری برخی از واژهها عیناً به زبان مقصد منتقل نمیشود، بلکه در ترجمة آنها گاهی اسم، صفت یا فعل تغییر یافته است و شکل دستوری دیگری پیدا میکند (ر.ک؛ سعیدان، 1387: 31).
3ـ2) تغییر فاعل جمله
گاهی مترجم ناچار به تغییر فاعل جمله میشود تا بتواند ترجمهای مطابق با هنجارهای زبان مقصد ارائه دهد.
* «ولکنّ هذا المعجم یختلف فی خصائصه عن المعجم المعدّ للاستعمال البشریّ أو المعجم المخصَّص لبنوک المصطلحات» (القاسمی، 2009م.: 76).
ـ «امّا این واژهنامه در ویژگیهایش با واژهنامههای تهیّه شده برای استفادة انسان یا واژهنامههای خاصّ بانک اصطلاحات متفاوت است».
دستور زبان فارسی عبارتی مانند «این واژهنامه در ویژگیهایش» را برنمیتابد. در واقع، دستور زبان فارسی فاقد چنین ساختار دستوری است و عبارت مذکور صرفاً گرتهبرداری از ساخت دستوری زبان مبدأ، یعنی «هذا المعجم یختلف فی خصائصه» است و فرآیند درک متن را برای خوانندة زبان مقصد با دشواری مواجه میسازد. از این رو، تغییر فاعل جمله در روند ترجمه از «المعجم» در متن مبدأ به «ویژگیها» در زبان مقصد، شیوهای است که بدون ایجاد تغییر در مفهوم، متن ترجمه شده را روان و قابل فهم خواهد کرد. بنابراین، ترجمة پیشنهادی آن چنین است:
ـ «امّا ویژگیهای این واژهنامه با واژهنامههای تهیّه شده برای استفادة انسان یا واژهنامههای خاصّ بانک اصطلاحات متفاوت است».
3ـ افزایش و کاهش در ترجمه
1ـ3) افزایش
یکی دیگر از مسائلی که منجر به تعدیل ترجمه میشود، این است که بسیاری از واژههایی که مفهوم آنها در فرهنگ زبان مقصد شناخته شده، فاقد معادل یک کلمهای در آن زبان است و برای ترجمة آن باید از ترکیب دو یا چند واژه استفاده شود. (سعیدان، 1387: 30؛ کمالی، 1372: 22ـ17؛ کبیری، 1388: 70ـ68؛ لطفی پورساعدی، 1389: 41ـ36؛ لارسن، 1387: 48 و مظفرالدّین حکیم، 1989م.: 117ـ115).
* «وفی الإحصائیّة التونسیّة الخاصّة بمطبوعات بیت الحکمة، لا تُوجَد سوی 4 کُتُب مغرّبة...» (القاسمی، 2009م.: 57).
ـ «و در آمار کشور تونس که متعلّق به انتشارات بیتالحکمة است، تنها 4 کتاب یافت میشود که به زبانهای غربی ترجمه شدهاند».
محتوای معنایی یک قالب واژگانی در زبان مبدأ ممکن است در چهارچوب یک عبارت یا حتّی یک جمله در زبان مقصد ارائه شود. واژهبندی یا قالببندی مفاهیم در زبانهای مختلف ممکن است فرق بکند و آنچه در یک زبان در قالب یک کلمه واژهبندی میشود، در زبان دیگر ممکن است در قالب چند کلمه عرضه شود. عکس این مسأله نیز صدق میکند؛ یعنی چند واژه یا یک عبارت در زبان مبدأ به یک واژه در زبان مقصد ترجمه میشود (ر.ک؛ سعیدان، 1387: 32 و مظفرالدّین حکیم، 1989م.: 119ـ72).
2ـ3) کاهش
* «إنتاج الترجمة من حیث الکمّ» (القاسمی، 2009م.: 53).
ـ «تولید کمّی ترجمه».
* «إنتاج الترجمة من حیث الکیف» (همان: 57).
ـ «تولید کیفی ترجمه».
گاه باید یک جمله را به شکل یک عبارت اضافی ترجمه کرد؛ مثلاً:
* «وعملیّة تلقّی الرسالة (المعنی) الّتی یقوم بها المترجم، تمرّ بمستویات ثلاثة...» (همان: 87).
ـ «روند دریافت پیام (معنا) توسّط مترجم از سه سطح میگذرد...».
صله و جملة صله (الّتی یقوم بها المترجم) به صورت یک عبارت اضافی کوتاه «توسِط مترجم» برگردان شده است.
4ـ حذف
در برخی موارد مترجم با شرایطی مواجه میشود که باید بخشی از متن را، چه در سطح واژگان و چه در سطح عبارات و جملات، حذف کند. معمولاً حذف برخی قسمتهای جمله زمانی موجّه شمرده میشود که مترجم آن موارد را برای خواننده خود واضح یا تکراری و خستهکننده تشخیص دهد.
* «و سواء أکانت الثنائیّة اللغویّة فی أقطار المغرب العربیّ اختیاراً مسبقاً أو قصوراً فی استراتیجیّة التعریب، فأنّ هذه الوضعیّة اللغویّة، إضافة إلی عرقلتها للتنمیة الاجتماعیّة الاقتصادیّة فی هذه الأقطار، تلحق الضّرر البیِّن بالتّرجمة ذاتها...» (همان: 37).
ـ «این دوزبانگی در کشورهای مغرب عربی، چه یک گزینة از پیش تعیینشده باشد و چه کوتاهی در روش تعریب، علاوه بر ایجاد مانع در برابر توسعة اجتماعی ـ اقتصادی در این سرزمینها، به خود ترجمه نیز خسارت قابل توجّهی وارد میکند».
موارد حذف در ترجمة خوب بسیار محدود، حتّی نادر است و مترجم وفادار جز در مواقع ضروری و اجتنابناپذیر اقدام به حذف مطلبی نمیکند، چرا که حذف بیرویّه عمدهترین عیب ترجمه محسوب میشود (کمالی، 1373: 30ـ22).
5ـ شکستن جملات بلند و پیچیده
ساختار هر زبانی بنا بر روحیّات و نوع نگرش هر ملّتی متفاوت است. زبان عربی به جملات بلند و در هم پیچیده گرایش دارد، حال آنکه زبان فارسی جملات بلند و فاصلة زیاد نهاد از فعل جمله را نمیپذیرد. در چنین حالتی باید به شکستن جملات طولانی و ایجاد جملات کوتاهتر و به تَبَع آن استفاده از چند فعل به جای یک فعل روی آورد.
* «إنَّ نقل التکنولوجیا وتنمیتها وطنیًّا یتطلَّبان تطویر التعلیم العامّ فی أهدافه، و بنیته، و محتواه؛ ودمج تدریس العلوم الحدیثة وتطبیقاتها فیه دمجًا عضویًا... » (القاسمی، 2009م.: 68).
ـ «لازمة انتقال فناوری و توسعة آن در سطح ملّی، تغییر و تحوّل در اهداف، زیربنا و محتوای آموزش همگانی است و باید آموزش دانشهای نوین با نمونههای عملی و کاربردی آن اساساً همراه گردد».
ملاحظه میشود که جملة بالا در ترجمه به دو جملة مستقل تبدیل شده است و تنها فعل جملة عربی تبدیل به اسم و به جای آن در ترجمه برای هر جمله یک فعل مجزّا قرار داده شده است. امّا همیشه مسأله به همین جا ختم نمیشود. در برخی موارد با جملات پیچیدهتری مواجه میشویم که ترجمة آنها نیازمند تعدیلهای دقیقتر و هوشمندانهتری است.
* «وسنتناول بالعرض الوجیز أهداف الترجمة فی هذه الأقطار، والعوامل المؤثِّرة فی تنمیة الترجمة ومدی توافرها فیها، ونتاج التّرجمة من حیث الکمّ والکیف، وبعض الإقتراحات التی من شأن الأخذ بها ترقیة الترجمة و تفعیلها» (همان: 27).
ـ «در ادامه به صورت خلاصه به ارائة اهداف ترجمه در این کشورها، عوامل مؤثّر در رشد و توسعة ترجمه و بررسی اینکه کدام یک از این عوامل در این کشورها وجود دارد، میپردازیم، و نیز آثار ترجمه شده در این کشورها از نظر کمّی و کیفی مورد بررسی قرار گرفته، برخی از پیشنهادهایی که به کارگیری آنها موجب رشد و باروری ترجمه میشود، ارائه میگردد».
در مثال بالا جملة طولانی زبان مبدأ به چند جمله در زبان مقصد تبدیل شده است، امّا مشکلی که در این مرحله با آن مواجه هستیم، مربوط به قرار گرفتن جای افعال جملههاست. نمیتوان گفت ترجمة جملات فوق اشتباه است، اما از آنجایی که وجود افعال متوالی در زبان فارسی با فاعل و مفعولهای متوالی ابهامآمیز است، نتیجة نامطلوبی به دست خواهد داد. روانشناسی زبان تأکید میکند که درک چنین اجزاء از هم گسیختهای به علّت محدود بودن ظرفیّت حافظه، مشکل است، چرا که حافظة شنونده کلمة جدید را به اجزایی مربوط میداند که قبل از آن قرار گرفته است. پس اگر بین دو قسمت یک عبارت، مطالب زیادی گنجانده شود، پیدا کردن اجزای مربوطه مشکل خواهد بود (ر.ک؛ جدیری سلیمی، 1373: 16ـ9). در این شرایط، میتوان دو جمله را به شکل ربطی و با حروف ربط از هم جدا کرد:
ـ «در ادامه به صورت خلاصه به ارائة اهداف ترجمه در این کشورها و عوامل مؤثّر در رشد و توسعة ترجمه پرداخته، به بررسی این مسأله میپردازیم که کدام یک از این عوامل در این کشورها وجود دارد، و نیز آثار ترجمه شده در این کشورها از نظر کمّی و کیفی مورد بررسی قرار گرفته است، برخی پیشنهادهایی ارائه میگردد که به کارگیری آنها موجب رشد و باروری ترجمه میشود».
6ـ توجّه به مفاهیم ثانویه یا معنای همنشینی
هر زبانی شیوة اصطلاحی خاصّ خود را برای بیان معنا از طریق عناصر واژگانی (کلمات، عبارات و غیره) دارد. از خصوصیّات کلمات این است که یک مورد واژگانی ممکن است به غیر از معنایی که فوراً به ذهن میرسد، دارای چند معنای دیگر نیز باشد. اغلب این معانی را مفاهیم ثانویّه یا معنای ثانویه مینامند. معنای اوّلیه معنایی است که یک کلمه به تنهایی دارد. در واقع، اوّلین معنا یا کاربردی است که یک کلمه هنگامی که جداگانه به کار میرود، در عموم افراد تداعی میکند. امّا همان کلمه وقتی در یک متن با کلمات دیگر به کار میرود، ممکن است معانی متفاوتی داشته باشد (ر.ک؛ لارسن، 1387: 92ـ83).
* «ولذلک یلاحظ الباحثون تناسباً طردیّاً بین التقدُّم الحضاریّ و کمّیّة التّرجمة» (القاسمی، 2009م.: 14).
ـ «از این رو، پژوهشگران رابطهای مستقیم بین پیشرفت تمدّن و میزان ترجمه مشاهده کردهاند».
* «التّرجمة ضرورة حضاریّة و نشاط فکریّ و عملیّة لغویّة» (همان: 27).
ـ «ترجمه یک ضرورت فرهنگی، فعّالیّت فکری و فرایند زبانی است».
هر زبان دارای نظام منحصر به فردی است که عناصر آن موجودیت و ارزش خود را در چهارچوب این نظام و در رابطه با سایر عناصر به دست میآورند. در مثال بالا، در جملة اوّل واژة «الحضاری» در کنار واژة «تقدُّم» و در ارتباط با عبارت «کمّیّة التّرجمة»، «تمدّن» ترجمه شده است، در حالی که جوّ حاکم بر جملة دوم و همنشینی همان واژه با عناصری دیگر گویای مفهوم «فرهنگ» است، نه «تمدّن». به بیان دیگر، «فعّالیّت فکری» و «فرایند زبانی» را با «ضرورت فرهنگی» میتوان کنار هم قرار داد، نه با «ضرورت تمدّنی».
بنابراین، مترجم در انتخاب معادلهای ترجمه نمیتواند برای عناصر زبان مبدأ بدون در نظر گرفتن نظام مربوط معادل پیدا کند. در واقع، مترجم باید با در نظر داشتن «ارزش و نقش ارتباطی» عناصر زبانی به گزینش معادل بپردازد. معنای ارتباطی یک عنصر واژگانی عبارت است از معنایی که آن عنصر در یک بافت متنی و اجتماعی ویژه به خود اختصاص میدهد؛ یعنی اینکه آن عنصر در چه جملهای واقع شده است و آن جمله در چه نوع متنی به کار رفته است و آن متن تظاهر صُوری کدام فرایند سخن بوده است (ر.ک؛ لطفی پورساعدی، 1389: 52ـ51).
این مسأله را در ترجمة واژة تعریب در جملات و بافتهای مختلف که در پی میآید، میتوان به وضوح مشاهده کرد. لادمیرال از این مبحث با عنوان قضیّة حقّ انتخاب مترجم نام میبرد: «بر طبق این قضیّه، لادمیرال حقّ انتخاب معادل کلمات را بر عهدة مترجم میگذارد. در این صورت مترجم میتواند برای ارائة معادلی که با بافت متن مقصد همخوانی بیشتری داشته باشد، از متن مبدأ فاصله بگیرد و دست به انتخاب بزند» (مهدیپور، 1390: 49).
* «إنشاء دور نشر متخصِّصة فی تعریب الکتب العلمیّة و التقنیّة الهامةحال صدورها فی اللّغات العالمیّة الأخری» (القاسمی، 2009م.: 68).
ـ «ایجاد انتشارات تخصّصی برای ترجمة کتابهای علمی و فنّی مهم به زبان عربی به محض چاپ در دیگر زبانهای جهانی».
* «و یزداد الأمر غموضاً فی أذهان المتعلِّمین فی بلادنا العربیّة إذ یظنّون أنّ المصطلحات العربیّة هی مجرّد ترجمة أو تعریب للمصطلحات الأجنبیّة» (همان: 82).
ـ «این مسأله در کشورهای عربی پیچیدهتر میشود، چرا که زبانآموزان میپندارند که اصطلاحات عربی تنها شامل اصطلاحات ترجمه شده یا معادلسازی شدة اصطلاحات خارجی است».
* «التّرجمة وسیلة لتّعریب التّعلیم و الإدارة» (همان: 32).
ـ «ترجمه وسیلهای برای استفاده از زبان عربی در آموزش و مکاتبات دولتی است».
* «و یتطلّب هذا الأمر إعداد المترجمین القادرین علی تعریب الإدارةووثائقها، و تکوین المتخصِّصین المتمکِّنین من تعریب التّعلیم و مناهجه، و توفیر المصطلحات العلمیّة والتقنیّة اللاّزمة باللّغة العربیّة» (همان: 32).
ـ «این امر تربیت مترجمانی توانا به عربیسازی مکاتبات دولتی و اسناد آن، آموزش متخصّصانی توانا به عربیسازی آموزش و روشهای آن و فراهم نمودن اصطلاحات علم و فناوری مورد نیاز به زبان عربی را میطلبد».
* «وأمّا فی التّعلیم فإنّ العربیّة هی لغة التعلیم فی المرحلتین الابتدائیّة والثانویّة وکلِّیّات العلوم الإنسانیّة، فی حین تُستعمل الفرنسیَّة لغة التّعلیم الجامعیّ العلمیّ والتقنیّ، ما عدا تونس الّتی قصرت التّعریب علی المرحلتین الابتدائیّة والمتوسّطة (السّنوات التّسع الأولی من التّعلیم فقط) و بعض التّخصُّصات الإنسانیّة فی التّعلیم العالی» (همان: 35).
ـ «امّا در آموزش، عربی زبان آموزش در مقاطع ابتدایی و دبیرستان و دانشکدههای علوم انسانی است، در حالی که فرانسوی به عنوان زبان آموزش دانشگاهی در زمینههای علمی و فنّی و حرفهای استفاده میشود. جز تونس که تنها در دو مقطع ابتدایی و راهنمایی (تنها نُه سال اول آموزش) و برخی رشتههای علوم انسانی در آموزش عالی، زبان عربی را زبان آموزش قرار داد».
* «ونظرًا لأنَّ هذه الأقطار ـ شأنها شأن أقطار المغرب العربی ـ لا تمتلک استراتیجیّة تعریب وطنیّة ثابتة، وإنّما تمارس تعریبًا ظرفیًّا مزاجیًّا معرَّضًا للتغییر والتعدیل حسب السیاسات المتحوِّلة، فإنَّ عملیّة التعریب فیها قد انتکست عدّة مرات» (همان: 34).
ـ «با توجّه به اینکه این کشورها ـ همانند کشورهای مشرق عربی ـ هیچ استراتژی ملّی و ثابتی برای عربیسازی نداشته، بلکه بر حسب شرایط و سلیقهای به تعریبی میپرداختند که بنا به سیاستهای در حال تغییر در معرض تغییر و اصلاح بود. روند تعریب بارها شاهد عقبگرد بود».
البتّه معنای ارتباطی یک واژه بیارتباط با معنای معناشناختی آن نیست. در واقع، بر پایة عوامل بافت متنی و اجتماعی حاکم بر کاربرد یک واژه، معنای ارتباطی آن از میان معانی دلالتی متعدّد آن برگزیده میشود. ملاحظه میکنیم که واژة تعریب در بافتهای مختلف، معانی ارتباطی مختلفی به خود میگیرد و برای ترجمة آن باید شیوههای مختلف را به کار گرفت.
در این مطلب، با توجّه به مجال اندکی که در اختیار بود، تلاش شد با تکیه بر برخی نظریّههای ترجمه و کاربردی کردن آنها از طریق توضیح و ارائة مثالهای عینی، گامی در جهت روشنتر ساختن شیوههای ترجمه به شکل علمی و روشمند برداشته شود و امید است با مطرح شدن چنین مباحثی مترجمان بتوانند با برگزیدن راهکارهایی مناسب، با توجّه به نوع متنی که ترجمه میکنند و با استفاده از نظریّههای علمی و کاربردی، راه خویش را برای ارائة ترجمههای بهتر و علمیتر بیابند.
نتیجهگیری
ترجمه انتقال معنا از زبان مبدأ به زبان مقصد است. این کار با تغییر شکل زبان اوّل به زبان دوم و از طریق ساختار معنایی انجام میشود. آنچه که منتقل میشود و باید ثابت نگه داشته شود، معناست و فقط شکل تغییر میکند. از آنجایی که در روند ترجمه متون علمی، اولویّت با انتقال معناست، مترجم باید کاملاً هوشیار باشد و هر زمان احساس کرد وفاداری به صورت متن مبدأ کوچکترین خللی در انتقال معنا وارد میکند، صورت را تغییر دهد و دست به تعدیلهای مفید و سودمند بزند تا بتواند مأموریّت خود را که همان انتقال درست معناست، به بهترین شکل ممکن انجام دهد. تفاوت ساختارهای دو زبان عربی و فارسی یکی از مهمترین عواملی است که انتقال معنا را با دشواری مواجه میسازد که لازمة گذشتن از این مانع، تبدیل ساخت زبان مبدأ در لایههای مختلف آن ـ طیّ فرایند ترجمه ـ به ساختارهایی متناسب با زبان مقصد است.
زبانها ساختارهای صوتی، صرفی، نحوی و معنایی متفاوتی دارند. نقطة آغاز ترجمه درک این اصل بدیهی است. از این رو، با توجّه به ناهمگونی ساختارها یا حتّی در بسیاری موارد تفاوت ارزش و نقش ارتباطی ساختارهای به ظاهر همگون، مترجم نباید از روش ترجمة ساختار به ساختار استفاده کند و نسبت به تفاوت ارزش و نقش ارتباطی واژگان و عبارتها در دو زبان مبدأ و مقصد بیتفاوت باشد. چنین کاری نه تنها مفاهیم را به درستی و با همان تأثیر زبان مبدأ منتقل نمیکند، بلکه باعث میشود متن ترجمه شده رنگ و بوی زبان مبدأ را داشته باشد. مترجم باید در مرحلة اوّل مفهوم متن را کاملاً دریابد و آنگاه برای انتقال این مفاهیم از ساختار مناسبی در زبان مقصد استفاده کند که چه بسا متناظر با همان ساختارهای زبان مبدأ نباشد. او برای تحقّق این مهم باید فنون مختلف همچون حذف و اضافه، تغییر شکل دستوری واژگان، شکستن جملات پیچیده و بلند یا حتّی ارائة چند واژه یا یک عبارت به جای یک واژه و برعکس و بسیاری فنون دیگر را به کار گیرد. علاوه بر آن، برای ترجمه به معنای ارجاعی واژگان پایبند نباشد و معنای متنی و سیاقی مورد نظر را با توجّه به کلّ متن و شواهد و قراین موجود در آن بیابد. به بیان دیگر، میتوان گفت واژه باید در جمله و جمله در بند و بند در کلّ متن ترجمه شود تا به انتقال روان و ملموس متن بینجامد و اگر چنین شیوهای را در پیش گیریم، درمییابیم که هر واژه و عبارت در موقعیّتهای متفاوت، معنایی متفاوت از دیگر موقعیّتها دارد و نقش ارتباطی متفاوتی را ایفا میکند.
یک مترجم خوب به هنگام دست زدن به عمل ترجمه، تعدیل و تغییرهایی که ناگزیر از اعمال آنهاست، باید به این مسأله آگاه باشد که نباید ترجمهای را که در روند آن تغییرهایی در متن مبدأ صورت گرفته، ترجمه ای دانست که از حدّ امانتداری عدول کرده است، چرا که این تغییرات بخشی از ماهیّت ترجمه و گامی است در جهت انتقال روان، ملموس و قابل فهم معنا. علاوه بر این، باید توجّه داشته باشد که دست زدن به هر تغییری مجاز نیست و گاهی اوقات زیادهروی در تعدیلهای ترجمهای عیب شمرده میشود (چنانکه در مبحث حذف اشاره شد) و موجب از دست رفتن برخی ویژگیهای اساسی متن مبدأ همچون تأکیدهای نویسنده بر امری خاص و یا خصوصیّات زیباییشناختی آن میشود.
ماهیّت زبان و تفاوت ساختارهای بین زبانها به مترجم این امکان را نمیدهد تا ترجمهای ارائه کند که آیینة تمامنمای متن زبان مبدأ باشد. امّا مترجم میتواند با اعمال تغییراتی که در این جستار به بخشی از آن پرداخته شد، اصلیترین عنصر هر متن، یعنی مفهوم متن را به بهترین شکل ممکن منتقل کند.