Document Type : Research Paper
Authors
Abstract
The purpose of this paper is classification, correction, and elaboration of the most outstanding mistakes and errors occurred in the Arabic translation of Beihaghi History by YahyaAlkheshab and SadeghNashat. This translation has been done based on the edition of GhasemGhani and Ali Akbar Fayaz. The Arabic translation of Beihaghi History as a historical document – which is considered outstanding from the literary and scientific point of view worldwide – is clear, and since the proper understanding of the Persian texts contributes to our knowledge of the Iranian literature and culture, it is indispensable for Iranians to assure the proper translation of those texts for non-Iranians. On the other hand, because of the historical and social subject of this book, its correct translation is considered necessary for Arab researchers. As a result, it is helpful for native speakers of Arabic interested in Persian language and literature. In this article, we have tried to investigate this translation from different points of view; we look into "translators' additions", "translators' reductions", "mistakes in finding lexical and idiomatic equivalents ", and "mistakes in content transmission". In addition, after reviewing each sample, we tried to suggest equivalents that are more suitable for them.
Keywords
در بیان قدرت نویسندگی بیهقی، از همة دلایل زندهتر، کتاب گرانقدر اوست که در دست است. وی تاریخ مفصّل خود را در عین حقیقتپژوهی، بسیار دلچسب و گیرا نگاشته است. همة این نیکوییها در کنار راستگویی دلنشین نگارنده، کتاب او را به اثری گرانبها در ادب پارسی بدل ساخته است و لزوم ترجمة آن را به زبانهای گوناگون مستدل نموده است. بر همین اساس، تاکنون همه یا بخشهای عمدهای از آن به زبانهای انگلیسی، روسی، فرانسوی، اردو و عربی و... ترجمه شده است.
ترجمة عربی تاریخ بیهقی در سال 1956 میلادی برای نخستین بار به اهتمام دکتر یحیی الخشاب و استاد صادق نشأت از چاپ زندهیادان قاسم غنی و علیاکبر فیّاض به عربی درآمده است و هم اکنون نیز تنها ترجمة عربی این متن شناخته شده است. مرحوم دکتر یحیی الخشاب مدّت مدیدی سِمَت استادی و ریاست رشتههای زبانهای شرقی دانشگاه قاهره را بر عهده داشت. وی در زمینة ادب و تاریخ فارسی در جامعة عربیزبان چهرهای برجسته و شناخته شده است. به جز ترجمة تاریخ بیهقی، پژوهشهایی در شعر ناصرخسرو و ترجمة کتاب چهار مقاله (با همکاری عبدالوهّاب عزام در سال 1949میلادی) نیز از آثار چشمگیر ایشان در راستای خدمت به زبان و ادب فارسی است.
استاد صادق نشأت به سال 1275 هجری شمسی متولّد شد. نخست به تحصیل زبانهای فارسی و عربی، منطق، فلسفه، فقه، اصول، حدیث و تفسیر پرداخت و آنگاه زبانهای ترکی عثمانی و انگلیسی را فراگرفت. در سال 1299 وارد خدمت فرهنگ شد و از همین زمان نیز فعّالیّتهای مطبوعاتی خود را آغاز کرد. از سال 1309 تا اواخر 1325 از طرف وزارت فرهنگ به سرپرستی مدارس ایرانی در عراق منصوب شد و در این مدّت مدارس ایرانی را در آن سامان پایهگذاری کرد. پس از 16 سال به تهران بازگشت و در آموزشگاههای مرکز و دانشکدة معقول و منقول (الهیّات و معارف اسلامی) و مدرسة عالی سپهسالار به تدریس زبان عربی و تاریخ و جغرافیای ایران و کشورهای اسلامی اشتغال ورزید. در بهمن ماه 1320 بنا به دعوت دانشگاه قاهره به مصر رفت و در حدود 15 سال در دانشـگاههای قاهره و عین شمس به تدریـس زبان و ادبیّات فارسـی و تاریخ و جغرافـیای ایران پرداخت. بیشتر ترجمهها و تألیفهای مرحوم نشأت در باب نشان دادن فرهنگ ایران به عربیزبانان است. از آن جمله است ترجمة عربی کتابهای تاریخ بیهقی، قابوسنامه، جامعالتّواریخ، السّامی فی الأسامی، کتاب البدیع، ردّ اباحیة غزّالی، تاریخ تصوّف در اسلام، قلمرو سعدی، دمی با خیّام، تأثیر فرهنگ ایران در تمدّن اسلام. با درگذشت نشأت که در بهمنماه 1346 اتّفاق افتاد، جامعة ادبی ایران یکی از بزرگترین استادان زبان و ادبیّات عربی خود را از دست داد.
«مکتبة الأنجلو المصریّة» انتشارات موفّق قاهره تعریب تاریخ بیهقی را به سفارش ادارة کلّ فرهنگ و وزارت آموزش و پرورش مصر به طبع رسانده است. این انتشارات به سال 1928 در قاهره به مدیریّت أمیر صبحی جریس تأسیس شد. هماکنون نیز با مراجعه به پایگاه اطّلاعرسانی این انتشارات دریافتیم که به مدیریّت فادی و کریم أمیر صبحی یکی از برجستهترین انتشارات مصر است.
یوسف حسین بکّار در یکی از مقالات خود چنین نوشته است: «از بزرگترین لغزشگاههایی که گهگاه مترجم دچار آن میشود، غفلت از «زبان زمان» موضوع مورد ترجمه است. در ترجمة بعضی کُتُب، مثل تاریخ بیهقی، شاهنامه، سفرنامة ناصرخسرو، سیاستنامه و رحلة ابنبطوطه طبعاً از مترجم، زبان، روش و اصطلاحات خاصّی انتظار میرود که با زبان و روش و اصطلاحات ترجمههای قصّتی مع الشّعر، الأیّام، قلمرو ادب سعدی و دمی با خیّام از علی دشتی متفاوت است. مترجمان تاریخ بیهقی این روش را رعایت کردهاند. یکی از ایشان [یحیی الخشاب] میگوید: «در حفظ الفاظ عربی در ترجمه تعمّد داشتهایم و علّت آن این است که میخواستیم لغات با معنایی که در زمان تألیف کتاب داشتند، به ترجمه انتقال یابند» (بکّار، 1376: 48).
اگر بخواهیم نقد منصفانهای دربارة ترجمة عربی تاریخ بیهقی داشته باشیم، باید بیفزاییم که این ترجمه به جز حُسن مذکور محاسن دیگری نیز دارد. در این مجال اندک، تنها تعدادی از آنها را برمیشمریم.
*توجّه به تحوّل معنایی بعضی از واژگان پارسی
ـ «[سلطان محمود] آن عاجزان را که ما را نمیتوانستند داشت، برکند» (بیهقی، 1324: 22).
ـ «و استأصل شأفة أولئک العجزة الّذین لم یستطیعوا تدبیر أمورنا» (الخشّاب و نشأت، 1956م.: 21).
«داشتن» در نثر زمان بیهقی، «نگهداری و تدبیر امور» معنی میدهد؛ چنانکه ما نیز امروزه در بیان مراحل زراعت (کاشت، داشت، برداشت) به کار میبریم. پس با معنی رایج امروزیترش در زبان معیار تفاوت دارد و در اینجا نیز به درستی ترجمه شده است.
* ترجمة دقیق برخی از اصطلاحات و عبارات بحثانگیز
ـ «و [سلطان] اگر امروز که نشاط رفتن کرده است، تازیانهای اینجا به پای کند، او را فرمانبردار باشیم» (بیهقی، 1324: 23).
ـ «ولو أنّ السّلطان نصب علینا یوم اعتزامه الرّحیل سوطاً لمّا تخلّفنا عن الطّاعة» (الخشّاب و نشأت، 1956م.: 21).
این سخن از باب مبالغه و بر سبیل تمثیل در تاریخ بیهقی نقل شده است و از جملات مهمّ این متن تاریخی است، حتّی در تابستان1380 نیز مقالهای با نام «تازیانه به پای کردن» در مجلّة رشد آموزش و زبان ادب فارسی چاپ شده است. مفهوم عبارت چنین است که ما آنچنان تابع سلطان مسعود هستیم که اگر تازیانهای را هم بر ما حاکم کند، از آن فرمانبرداری میکنیم.
* ترجمة دقیق برخی از اصطلاحات خاصّ متن پارسی
ـ «اکنون بدین گرمی به درگاه آوردن روی ندارد» (بیهقی، 1324: 58).
ـ «إذ لایسوغ الآن الإتیان به علی الفور» (الخشّاب و نشأت، 1956م.: 56).
نکتة این جمله در «بدین گرمی» است که بدین سرعت معنی میدهد و متـرجمان برای آن «علی الفور» را برگزیدهاند که تعبیر مناسبی است. لازم است افزوده شـود که «به درگاه آوردن» به قـرینة لفظی جملة پیشین در این جمله حذف شده است.
* معادلیابی امثال و حِکَم در زبان عربی
ـ «و از حدیث، حدیث شکافد» (بیهقی، 1324: 141).
ـ «والحدیث ذو شجون» (الخشّاب و نشأت، 1956م.: 148).
البتّه «الکلام یجرّ الکلام» هم معادل مناسب یا حتّی مناسبتری برای آن است.
* ترجمة صحیح جملهها یا عبارتهایی که از نظر مصحّحان مبهم شمرده شدهاند:
ـ «روزی [سلطان مسعود] سیر کرد» (بیهقی، 1324: 127).
ـ «سَارَ یَوماً لِلتَّنَزّه» (الخشّاب و نشأت، 1956م.: 133).
با وجود اینکه مصححّان در پانوشت همان صفحه، جملة بالا را مبهم شمردهاند، مترجمان توانستهاند ترجمة دقیقی از آن ارائه دهند. سیر و تماشایی که در زبان فارسی به کار میرود، اگرچه در کاربرد اصل عربی آن به معنی حرکت و راه رفتن است، امّا بدان روی که این فعل معمولاً با نگریستن به مناظر راه همراه است، مجازاً به معنی دیدن مناظر و گردشگاهها و گردش کردن و تفرّج به کار رفته است (معین، 1379: ذیل «تماشا» و «سیر»). بنابراین، معادل عربی «سیر کرد» (سار) به تنهایی کافی نخواهد بود، چون فارسیزبانان در این واژه تصریف معنایی اعمال کردهاند. پس افزودن «للتّنزّه» از سوی مترجمان ستودنی است.
* پانوشتهای توضیحی مترجمان در بیان نکتهای خاص
ـ این پانوشت در توضیح ضبط «دجلة» در جمله زیر:
ـ «بعد العزّ والرّفعة صار حارس دجلة» (الخشّاب و نشأت، 1956م.: 63).
در پانوشت آمده است : «هکذا فی النّصّ و لکنّه یضع الألف و اللاّم قبل دجلة». «دجله» در متن فارسی با «ال» آمده است و در اینجا مترجمان نه تنها «ال» در متن را حذف کردهاند، بلکه در پانوشت نیز بر حذف آن تأکید ورزیدهاند؛ زیرا «دجله» در عربی «ال» ندارد، ولی «فرات» به شکل «الفرات» میآید.
* تصحیح یا تکمیل برخی از پانوشتهای متن پارسی
پانوشت زیر در توضیح «بغلان» است:
ـ چنانکه در حاشیة «یب» چنین توجّه دادهاند: «این«بقلان» با قاف که در همة نسخهها چنین است، ظاهراً سهو ناسخان است و صحیح با غین است که شهری است از تخارستان و از آنجا تا بلخ شش هزار منزل است (معجمالبلدان)» (بیهقی، 1324: 27؛ پانوشت 1).
ـ «هکذا فی سائر النّسخ ورجّح صاحب «یب» أنّها بغلان (بالغین لا بالقاف)، قال عنها یاقوت إنّها بلدة بنواحی بلخ و قیل بین بغلان وبلخ أیام» (معجم البلدان، ج 2: 246؛ طبعة مصر» (الخشّاب و نشأت، 1956م.: 26).
همانگونه که مشاهده میشود، مترجمان نشانی دقیق معجمالبلدان را در ترجمة خود آوردهاند که افزون بر متن اصلی است. با همة این توضیحها، این کار نیز از خطا مصون نبوده است.
به سال 1337 شادروان سیّد جعفر شهیدی کتاب تاریخ البیهقی را در مقالة مختصری در شمارة 119 مجلّة یغما معرّفی کردهاند و ضمن تشکّر از زحمات مترجمان، حدود هشت اشتباه موردی در ترجمه شناسانده است و برای تصحیح آن نیز پشنهادهایی ارائه دادهاند، ولی تاکنون ترجمة کتاب به طور کامل ارزیابی نشدهاست تا اینکه در پایاننامة نقد ترجمه عربی تاریخ بیهقی که مقالة حاضر بر اساس آن نگاشته شده است، این ارزیابی صورت گرفته است.
به هر روی، نگارندگان در این مقاله بر آنند تا خطاهای ترجمة کتاب را از جنبههایی محدود بررسی کند و به تصحیح این تعریب یاری رساند. خود یحیی الخشّاب نیز در مقدّمة تاریخ البیهقی چنین مینویسد: «و لا نزعم أنّ الکتاب قد خلا مِنَ الأخطاء ولکنّا نشهد بأنّا بذلنا جهدنا لکی نجعله أقرب إلی الصحّة، و أنّا لنرجو أنّ یتاح لمن بعدنا تدارک ما فاتنا. حسبنا نقدّم الیوم هذا السّفر للمکتبة العربیّة، شاهداً بالتّعاون المحمود بین جاﻣﻌﺘﻰ القاهرة و طهران، و شاهداً علی ما بین الثّقافتین العربیّة و الفارسیّة مِن صلات یجب أن نرعاها، رعایة للتّراث الإسلاﻣﻰ العظیم» (البیهقی، 1956م.: 39).
یعنی؛ «بر این پندار نیستیم که ترجمة ما از اشتباه منزّه است، امّا اطمینان داریم که تمام تلاش خود را مبذول داشتهایم که در صحیحترین راه گام برداریم و امید داریم که بعد از ما آنچه فرو گذاشته شده است، جبران شود. بر ماست که امروز این ترجمه را به این انتشارات عربی تقدیم داریم که به همکاری پسندیده بین دو دانشگاه تهران و قاهره، و نیز روابط نیکوی دو فرهنگ عربی وپارسی گویاست. این روابط باید پا بر جا بماند تا فرهنگ بزرگ اسلامی حفظ گردد».
برای بررسی اختلافهای ترجمة عربی با متن فارسی، چهار محور را برگزیده، برای هر کدام از آنها چند مثال برجسته ارائه کردهایم:
1ـ افزودههای مترجمان.
2ـ کاستههای مترجمان.
3ـ معادلیابی واژگان، اصطلاحات و عبارات.
4ـ خطا در انتقال مضمون.
1) افزودههای مترجمان
اگرچه بعضی از نظریّهپردازان ترجمه عموماً بر این باورند که عبارات متن مبدأ را باید در ترجمه همانگونه که هست و بدون هر گونه افزایش یا کاهشی انتقال داد، ولی چنین کاری ترجمه را بیروح میکند. گاهی بعضی افزایشها در ترجمه لازم است و باعث میشود خواننده با ترجمه مأنوستر گردد. امّا گاه این افزودهها نه تنها ضروری نیست که فاصلة متن مبدأ و مقصد را بیشتر میکند.
سه نمونة زیر از جمله قسمتهای افزوده مترجمان تاریخ بیهقی است که زاید، حتّی بیفایده، به نظر میرسد و یا مترجمان بدین وسیله، سلیقه و نظر شخصی خود را در متن وارد ساختهاند و گاهی نیز افزودههای ایشان سبب دور شدن از مضمون میشود. در پایان هر نمونه کوشیدهایم در حدّ توان به بازنویسی مناسبتری برسیم.
ـ «بداند که هر شغل ملک بدو مفوّض خواهد بود و پایگاه و جاه او از همة پایگاهها گذشته» (بیهقی، 1324: 8).
ـ «أن یعلم أنّه سیکلف بالقیام علی جمیع شئون البلاد. و أنّه صاحب الکلمة فی کلّ أمر، و أن یده هی العلیا، و أنّ لیس فوق یده ید أخری» (الخشّاب و نشأت، 1956م.: ص8).
پایگاه او از همة پایگاهها گذشته، یعنی مقام حاجب علی از همة مقامها فراتر رفته و پیشی جسته است. در ترجمة عربی، معادل آن را در سه جمله آوردهاند (از: «أنّه صاحب» تا «أخری») که نه تنها هیچ کدام معادل دقیقی نیست، بلکه اطناب نیز دارد و اگر مینوشتند «أنّ مکانته هی العلیا» کفایت میکرد.
ـ «آنچه حسنک و قوم او میکردند، به ما [امیر مسعود] میرسید، بدان وقت که به هرات بودیم» (بیهقی، 1324: 39).
ـ «قد کنّا نسمع ونحن فی هراة بما یصیب النّاس مِن عسف و جور عَلَی أید حسنک و أعوانه» (الخشّاب و نشأت، 1956م.: 37).
این جمله بخشی از سخن امیر مسعود خطاب به اعیان نیشابور است، آن زمانی که وی در راه غزنین برای جلوس بر تخت بود. در این جمله به مردم نیشابور میگوید آن قواعد و رسومی که حسنک و یارانش در نیشابور بر قرار کردند، در زمانی که ما در هرات به سر میبردیم، به گوشمان رسید. امّا ترجمة عربی میگوید ظلم و ستمی که به دست حسنک و یارانش بر مردم رسید، به گوش امیر مسعود میرسید که نه تنها این مورد در متن فارسی نیست که اشتباه نیز میباشد؛ زیرا در چند سطر قبل، مسعود به نیشابوریان بشارت میدهد که رسوم حسنک به خصوص در قضاوت به صورت قدیم خود بازمیگردد. پس آنچه به گوش وی میرسید، رسوم تازة حسنک در این شهر بود. بنابراین، ترجمة صحیح چنین است: «قد کنّا نسمع و نحن فی هراة بِمَا سنَّ حسنک و أعوانه (أو بما وضع حسنک و أعوانه مِنَ السّنن الحسنة و الرّسوم الجدیدة)».
ـ «احمق مردا که دل درین جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت بازستاند» (بیهقی، 1324: 187).
ـ «والأحمق کلّ الحمق مَن یتعلّق بأسباب هذه الدّنیا فهی تعطیه نعمة ولکن سرعان ما تسلبها منه قسراً و یبقی فی أسوأ حال» (بیهقی، 1956م.: 200).
«قسراً» به معنی «به زور» اضافه بر متن اصلی است و به جای جملة آخر نیز بهتر بود تنها به «بأقبح الوجوه» اکتفا میشد.
2) کاستههای مترجمان
مترجمان ورزیده و توانا در ترجمة آثار، کمتر به حذف کلمات و کاهش عبارات متن اصلی میپردازند و تا آنجا که ممکن است، میکوشند تا ترجمة آنان آیینة تمامنمای متن اصلی باشد و پیام نویسنده را، تمام و کمال به خواننده انتقال دهد. به همین منظور، در سه مثال زیر به کاستیهایی پرداخته میشود که سبب ابهام، پیچیدگی یا نارسایی متن مُعرَّب شدهاست:
ـ «دانی که مرا جاهی و نامی بزرگ بوده است، و همچنان پدرم را، که این نام و جاه به مدّتی سخت دراز به جای آمده است» (بیهقی، 1324: 31).
ـ «أنّک تعلم ما کان لی و ما کان لأبی من مکانة» (همان، 1956م.: 30).
این جمله، سخن فضل بن ربیع به عبدالله طاهر، حاجب بزرگ مأمون است که در طیّ آن به پایمردی طاهر، دستیابی به جاه گذشتهاش را میطلبد. در جملة عربی، قسمتِ «این نام و جاه به مدّتی سخت دراز به جای آمده است»، به معنی «به دست آمده است و استوار گشته»، ترجمه نشده است و معادل مناسب برای آن چنین است: «و حصلت لنا الشهرة و المکانة خلال سنین طویلة».
ـ «و در وقت رفتن گرفتند سخت به تعجیل، چنانکه کس بر کس نایستاد» (همان، 1324: 52).
ـ «ثمّ رحلوا من فورهم» (همان، 1956م.: 50).
در جملة عربی بالا، قسمت «کس بر کس نایستاد» ترجمه نشده است. این عبارت را در تعلیقات متن فارسی چنین توضیح دادهاند: «چند جای دیگر کتاب این عبارت چنین است: کس مر کس را نایستاده و این صحیحتر به نظر میآید؛ یعنی وانفساه بود و هر کس سَرِ خویش گرفت و به انتظار کس نماند و رفت» (همان، 1324: 639).
پس ترجمة این عبارت جا افتاده چنین است: «ذاهباً کلُّ واحدٍ مِنهم إلی شأنه لا ینتظر آخرَ». البتّه باید افزود که عبارت «سخت به تعجیل» نیز ترجمه نشده است.
ـ «تدبیر آن سازند و لطایفالحیل به کار آرند تا من زودتر بازگردم که آثار خیر و روشنایی نمیبینم» (همان: 62).
ـ «فلتدبّروا بلطائف الحیل مِنَ الوسائل ما أتمکّن به من العودة إلی بلدی» (همان، 1956م.: 61).
این جمله سخن خوارزمشاه آلتونتاش به بونصر مشکان است و اصرار میکـند تا زودتر به خوارزم بازگردد؛ زیرا در کنار قوم نوبنیاد مسعودی احسـاس امنیّت نمیکند و اوضاع را خوب نمیبیند. مترجمان قسمت «آثار خیر و روشنایی نمیبینم» را ترجمه نکردهاند که برای آن این جمله پیشنهاد میگردد: «لا أری فیه آثاراً مِنَ الخیر و النّور». لازم است افزوده گردد که «فلتدبّروا» نیز باید به «فلیتدبّروا» تغییر یابد.
3ـ معادلیابی واژگان، اصطلاحات و عبارات
واژههای هر اثری آیینة روشن اندیشهها، پندارها و احساسات لطیف و بدیع نویسنده یا گویندة آن است که متناسب با جایگاه، گاه معنای حقیقی و گاه معنای مجازی مییابند. هنگامی که مترجم در برگرداندن اثری از یک زبان به زبان دیگر با واژه یا ترکیب ناآشنایی برخورد میکند، طبیعتاً سعی دارد که با مراجعه به فرهنگ و احیاناً منابع دیگری که در اختیار دارد، معنای آن واژه یا ترکیب را بیابد و برابر دقیق و مناسبی برای آن در نظر بگیرد. آنچه در معادلیابی واژگانی غیر از معنی کلمه باید در نظر گرفت، ساخت، دستور، سبک و زمان نوشته است. در نمونههای معادلیابی واژگان، اصطلاحات و عبارات تنها به مواردی پرداخته شده که به رسایی و راستی متن آسیب میرساند:
ـ «تا چاشتگاه فراخ حدیث کردند» (همان، 1324: 5).
ـ «حتّی الظّهیرة و هم یتحدّثون» (همان، 1956م.: 5).
رواقی در مجلّة سخن دربارة «چاشتگاه فراخ» مقالهای دارد که اینجا به تلخیص ذکر میگردد: «در سامی فی الأسامی این کلمه معادل الضوة و الضّحاء قرار گرفته است. جیش تفلیسی در قانون الأدب گفته است: ضحاء به معنی چاشتگاه فراخ و فزودن روز. صاحب لسانالعرب «ضحاء» را هنگامی که روز بالا آید و آفتاب سخت تابنده باشد، گفته است. همایی این کلمه را مقابل چاشتگاه تنگ یعنی قبل از ظهر مُوَسَّع و مُضَیَّق قرار داده است» (رواقی، 1347: 542).
«چاشتگاه فراخ» در لغتنامه ذیل همین واژه چنین معنی شده است: «با قبل از ظهر هماهنگ است و معادل عربی آن ضحی یا ضحاء است»، ولی «الظهیرة» که مترجمان آن را معادل این واژه قرار دادهاند، به معنی ظهر است. البتّه در جایی دیگر چنین آمده است: «امیر مسعود چاشتگاه این روز مرا بخواند» (بیهقی، 1324: 13) که در ترجمة آن آمده است: «حتّی دعانی فی أضحیة ذلک الیوم» (همان، 1956م.: 12) که ترجمة مناسبی به نظر میرسد. امّا در صفحات بعدی باز به چنین اصطلاحی برمیخوریم که مترجمان معادل جدیدی را برای آن برگزیدهاند:
ـ «خیلتاش در رسید چاشتگاه فراخ» (همان، 1324: 124).
ـ «دخل المدینة فی وضح النهار ...» (همان، 1956م.: 129).
گویا مترجمان در ترجمة این بخش با توجّه به نظر سعید نفیسی که در پانوشت همین مبحث آمده، توجّه داشتهاند و بر اساس آن عبارت «وضح النّهار» یعنی «روشنایی روز» را برگزیدهاند. این توضیحات چنین است: «چاشتگاه فراخ یعنی عصر بلند و مدّتی به غروب مانده» (نفیسی، 1319، ج 1: 134). البتّه پس از این هر جا که دوباره به این کلمه برخوردهاند، معادلهای درست «ضحی» یا «أضحیة»را برگزیدهاند.
ـ «امیر محمّد روزی دو سه چون متحیّری و غمناکی میبود» (بیهقی، 1324: 5).
ـ «إنّ الأمیر محمّد کان إبان بضعة أیّام فی حیرة و هَمّ» (همان، 1956م.: 5).
زندهیاد مینوی در حواشی کلیله و دمنه دربارة سبک ویژة بالا چنین نوشتهاست: « «چون اندوهناکی» یعنی مانند کسی که اندوهناک باشد، چنانکه گویی اندوهناک است. این نوع بیان حالت در این کتاب و کتابهای دیگر قرن پنجم، ششم و هفتم فراوان دیده میشود و چنان هم نیست که همیشه نمایاندن و جلوه دادن در نظر باشد. بیشتر اوقات از «چون» معنی «در حُکمِ» و «به منزلة» اراده میشود. در تاریخ بیهقی (چاپ دکتر فیّاض) آمده است: «امیر محمّد روزی دو سه چون متحیّری و غمناکی بود» (ص5)؛ «و طاهر دبیر چون متردّدی بود از ناروایی کارش» (ص146)؛ «پس از گذشتن خداوندش چون درجهگونهای یافت و نواختی از سلطان مسعود، امّا ممقوت شد» (ص253). در همین کتاب (منشی، 1381: 5) «چون متباعدی» آمده است و پس از این «چون دژم»، «چون سرافکندهای»، «چون غمناکی»، «چون هراسانی»، «خود را چون معلولی و مجروحی بدو نمایی» و امثال آن خواهد آمد» (همان: 82).
«چون» در اینجا معادل «as» انگلیسی است. لازم بود این سبک ویژه و زیبای نثر بیهقی در بیان حالت، به متن ترجمه نیز منتقل میشد. امروزه «کافِ جارّه» را معادل مناسبی برای این «چونِ» بیان حالت میدانند. پس عبارت «کحیرانٍ مهتمٍّ (أو ذی همٍ)» بهتر است. البتّه برخی سنّتیان عربیزبان ترجیح میدهند که این گرتهبرداری انجام نشود و به شکل منصوب «حیرانَ ذا همٍّ» آورده شود. ناگفته نماند در اواخر مجلّد ششم تاریخ بیهقی مترجمان توانستهاند این سبک خاص را تا اندازهای در ترجمة خود منتقل سازند: «وطاهر دبیر چون متردّدی بود» (بیهقی، 1324: 146)؛ «ولکن طاهر الکاتب کان کالمتردّد» (بیهقی، 1956م.: 155).
ـ «همة بزرگان سپاه را از تازیک و ترک با خویشتن برد» (همان، 1324: 8).
ـ «مستصحباً جملة الأکابر والعظماء مِن قادة العرب و التّرک» (همان، 1956م.: 8).
در اینجا «تازیک» به معنی تازی و معادل «العرب» قرار گرفته است. طبق مقالة محقّقانة استاد مینوی در یادنامةبیهقی: «تاژیک، تاجیک و تازیک در این مورد ارتباطی با لفظ تات دارد که در ترکی نام ایرانیان و نام زبان فارسی است و تاژک با «زبان فارسی» مترادف است. بعضی از ترکیدانان اروپا اظهار کردهاند که «چیک» در ترکیب «تاتچیک» به معنی «مغلوب» است؛ یعنی «ایرانیان مغلوب ترک». به هرحال، این کلمه هیچ ارتباطی با تازیک به معنی عربی ندارد که در دورة ساسانیان متداول بود و بعدها به لفظ تازی مبدّل گردید، لیکن تازیک با تلفظ جیم به جای «ز» یا «ژ» در بعضی نواحی اسم قومی از اقوام ایرانیالأصل گردید (مثلاً در افغانستان و ترکستان روس) و تاجیکستان شوروی سرزمین این قوم است» (مینوی، 1374: 715). ضمن اینکه در عبارت ترجمه، مترجمان برای انتقال کلمة «بزرگان» از سه کلمة «الأکابر»، «العظماء» و «قادة» استفاده کردهاند که تنها یکی از آنها کفایت میکرد، وانگهی لفظ «سپاه» را در هیچ کدام متذکّر نشدهاند.
ـ «پس اگر کسی عشوه دهد، نخرد که او را گویند با سُستی باید ساخت» (بیهقی، 1324: 16).
ـ «یجب أن لاینخدع بتقریر أحد بأنّ یلقّی فی روعه أن یتساهل الآن» (همان، 1956م.: 15).
«عشوه دادن»به معنی «فریب دادن» و«عشوه خریدن» به معنی «فریب خوردن» است. در این جمله، «عشوه دادن» را به «بتقریر» ترجمه کردهاند که معادل صحیح آن «بتمویه» یا «بإضلال» یا «بفتنة» است. واژة «سُستی» نیز به معنی «معطّل کردن» و «وقت کشی» است که با «تساهل» و آسانگیری متناسب نیست. عبارت «أن یماطل (أو یدیم المطال)» معادل مناسبی برای اصطلاح «با سُستی باید ساختن» است. البتّه در عبارت بالا، «الآن» و «فی روعه» زاید به نظر میرسد. در جایی دیگر نیز با این واژه روبهرو میشویم، ولی در آنجا به معنی «ناتوانی» است:
ـ «با عضد مردی با سُستی خداوندش آنها کرد که کردن آن خطاست» (همان، 1324: 195).
ـ «فقام رجل کعضد الدّولة وآخر خامل کمولاه بتلک الأفعال الّتی کان إتیانها خطأً کبیراً» (همان، 1956م.: 208).
«خامل» به معنی «گمنام» معادل مناسبی نیست و واژة «فاتر» مناسبتر به نظر میرسد.
ـ «چون خاک یافت، مراغه دانست کرد» (همان، 1324: 162).
ـ «و عَلَی کلّ فقد رأی السّبب وأصاب الهدف» (همان، 1956م.: 172).
در پانوشت دربارة واژة «مراغه» نوشته شده است: «مراغه در اینجا به معنی تمرّغ است؛ یعنی در خاک غلتیدن، و گویا مخالف استعمال عرب است، چه به این معنی فقط باب تفعیل و تفعّل استعمال میشود و مراغه فقط به معنی اسم مکان، یعنی محلّ غلتیدن آمده است نه مصدر (ر.ک؛ صحاح و قاموس)».
مترجمان در ترجمة این جمله سعی کردهاند مفهوم را منتقل سازند و به این ترتیب گفتهاند: «به هر حال، علّت را دید و به هدف زد»، امّا با اینکه به صورت نسبی مفهوم را میرساند، هماهنگ با متن نیست، بنابراین، یا باید جملة «فلمّا رأی التّراب، تمرَّغ فیه» را جایگزین میکردند و یا معنای بدون کنایة آن را میآوردند به جای جملة اخیر، جملة «فانتهز الفرصة» مینهادند.
4ـ خطا در انتقال مضمون
مترجم برای رسیدن به مفهوم متن ترجمه شده، نه تنها باید به دقایق ادبی زبان خود آگاه باشد تا بتواند مفهومی را که از متن مبدأ گرفته، به درستی به زبان خود بیان کند، بلکه باید با معلومات اکتسابی خود دربارة متن و با استفاده از کتابهای لغت، پیش از هر کار مفهوم صحیح متن را دریابد. برای آنکه مترجم به صحّت آنچه منتقل میسازد، مطمئن شود، در گام نخست باید بتواند متن را درست بخواند، درست خواندن متن به خصوص در مورد متون کهن تا حدّ چشمگیری، راهگشای فهم متن و ترجمة آن است. در اینجا به ناتوانی مترجمان در انتقال مضمون بعضی از جملات تاریخ بیهقی پرداخته میشود.
ـ «[امیرمحمّد] باز به شراب درآمد، ولکن خوردنی بودنی با تکلّف و نُقل هر قدحی بادی سردی» (همان، 1324: 5).
ـ «أخذ الأمیر محمّد یعود إلی الشّراب ولکن فی تکلّف و مع تناول النّقل» (همان، 1956م.: 5).
این جمله در مورد افسردگی امیر محمّد است که با آنکه دوباره به شراب درآمده بود، باز هم غم روزافزونی داشت. بحث در این جمله مربوط به «نُقل هر قدحی بادی سرد» است؛ یعنی به همراه هر قَدَح شراب آهی سرد میکشید، گویا مزه شرابش همین بود. مترجمان این جمله را «ومع تناول النّقل»، یعنی «با خوردن نقل (مزه)» ـ ترجمه کردهاند، ولی ترجمة صحیح جمله، «و کان نقله فی کلّ کأس تأوّهاً بارداً (أو تنفُّسَ الصعداء)» است.
ـ «لختی تاریکی در وی پیدا آمد» (همان، 1324: 10).
ـ «فامتقع وجهه قلیلاً» (همان، 1956م.: 10).
واژة «تاریکی» در لغتنامه ذیل همین واژه، «گرفتگی و درهم رفتن خطوط چهره بر اثر غم یا خشم» معنی شده است، ولی مترجمان آن را معادل «امتقع» به معنی «رنگ باختن» گرفتهاند که تعبیر درستی نیست و بهتر بود از آیة قرآنی ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ﴾ (النّحل/ 58) بهره برده میشد و عبارت اینگونه ترجمه میگردید: «فَاسوَدَّ وجهه قلیلاً»، یعنی «اندکی گرفتگی در چهرهاش نمایان شد».
ـ «نماز دیگر دو جنیبت بردند» (بیهقی، 1324: 50).
ـ «وعند الصلاة الأخیرة بعثوا بجنیبتین» (همان، 1956م.: 49).
ـ «نماز شام فرمود سلطان تا جواب نامة حشم تکیناباد را بازنوشتند با نواخت» (همان، 1324: 51).
ـ «وعند صلاة العشاء أمر السلطان بکتابة جواب رقیق علی رسالة تکیناباد» (همان، 1956م.: 49).
ـ «تا نماز شام بماند» (همان، 1324: 72).
ـ «فمکث عند الأمیر حتّی صلاة المغرب» (همان، 1956م.: 72).
به معادلهایی که مترجمان در بالا برای نمازها به کار بردهاند، توجّه نمایید: «نماز دیگر»؛ «الصلاة الأخیرة» / «نماز شام»؛ «صلاة العشاء» / «نماز شام»؛ «صلاة المغرب». مترجمان در بیان و ترجمة اوقات پنجگانهای که در تاریخ بیهقی مرتّباً به کار برده میشود، ناهماهنگ بودهاند، در این بخش معادلهای عربی هر کدام از این زمانها ذکر میگردد:
ـ نماز صبح یا بامداد، معادل «صلاة الفجر» یا «صلاة الصّبح» است.
ـ نماز ظهر یا پیشین، معادل «صلاة الأولی» یا «صلاة الظهر» است.
ـ نماز عصر یا دیگر و یا پسین، معادل «صلاة العصر» یا «صلاة الوسطی» است.
ـ نماز مغرب یا شام: «صلاة المغرب» یا «صلاة العشاء الأولی» ترجمة عربی آن است.
ـ نماز عشاء یا خفتن: معادل «صلاة العتمة» یا «صلاة العشاء» است.
نیز در نمونه مورد بحث، واژة «رقیق» معادل با «نواخت» نیست و «لطیف» بهتر است.
ـ « [فوجی به مکران خواهم فرستاد] تا عیسی مغرور را براندازد که عاصیگونه شده است» (همان، 1324: 59).
ـ «... لتأدیب عیسی المغرور جزاء عصیانه» (همان، 1956م.: 57).
در سبکشناسی بهار آمده است: «در مواردی که میخواهد ناتمامی کاری را برساند آن کار را با «گونه» که از ادات تشبیه است، ترکیب میکند تا ناتمامی و عدم تحقّق و قطعیّت کاری را مدلّل کند، چنانکه گوید: «میان دو نماز بارانکی خُردخُرد میبارید، چنانکه زمین تَرگونه میکرد»؛ یعنی اندک زمین تر میشد» (بهار،1380، ج2: 80). پس جملة صحیح عربی بر این قرار است: «لإزالة عیسی المغرور عن منصبه الّذی یبدو أنه یعصینی».
ـ «و علیّ تکین بدین یک ناحیت باز نایستد و وی را آرزوهای دیگر خیزد، چنانکه ناداده آمد یک ناحیت که خواست و چون خوارزمشاهمَرد در سر علی تکین شد» (بیهقی، 1324: 68).
ـ «ولا یمکن أن یقنع علی تکین بعد الفراغ مِن هذه المهمّة بهذه الناحیة الواحدة و سیطمع فی أماکن أخری، کما أنّه حین لم یعط تلک النّاحیة الّتی أرادها، ذهب سرّاً، بعد وفاة ألتونتاش خوارزمشاه» (همان، 1956م.: 67).
ترجمة عبارت عربی میگوید که علی تکین بعد از فراغت از این مهم به این یک ناحیه قناعت نخواهد کرد و به جایهای دیگر طمع میبندد و هرگاه آنچه که خواست، به او داده نشد، بعد از وفات آلتونتاش خوارزمشاه پنهانی میرود. امّا متن پارسی بر این است که علی تکین به تصرّف یک ناحیه قانع نمیشود و اگر یک ناحیت خواست و به او داده نشده، چیزهای دیگر میخواهد و مردی همانند خوارزمشاه به سبب او از دست رفت.
با توجّه به دو عبارت، درمییابیم که مترجمان «مَرد» را با آنکه در نسخة اصلی به فتح نوشته شده، «مُرد» و «سَر» را «سِرّ» خواندهاند. ترجمة درست چنین میباشد: «ولا یمکن أن یقنع علی تکین بعد الفراغ مِن هذه المهمّة بهذه الناحیة الواحدة و سیطلب مطالیب أخری إن لم یعط تلک النّاحیة التی أرادها کما أنّه ضاع رجلٌ کخوارزمشاه به سبب أعماله».
ـ « [امیرمسعود] منجنیقها بر کار کرد و سنگ روان کردند و سُمج گرفتند از زیر دو برج که برابر امیر بود» (همان، 1324: 118).
ـ «ثم بدأت المجانیق تدکّ المتحصنین بالحجارة دکّاً» (همان، 1956م.: 123).
ماجرا چنین است که امیر مسعود خود، منجنیقها را به راه انداخت و پس از آن سنگها را پرتاب کردند و از زیر دو برجی که رو به روی امیر بود، سمج گرفتند. مینوی سُمج گرفتن را چنین معنی کرده است: «کندن نقب را سمج گرفتن میگفتهاند... در متن عربی: حَفَرَتْ سِرْباً» (منشی،1381: 387).
ترجمه چنین میگوید: «مجانیق شروع کردند به ویران کردن ساکنان حصن با سنگ، ویران کردنی» با توجّه به ترجمة عربی درمییابیم که ترجمه آشفتگی دارد. ابتدا اینکه منجنیق بر کار کردن، کار خودِ امیر مسعود بود، ولی در ترجمة عربی فعل آن مجهول آمده است و در جملة بعد نیز «سنگ روان کردن» به معنی «سنگ انداختن» است و جملة سوم نیز اصلاً ترجمه نشده است. بنابراین، جملة صحیح در زیر ارائه میشود: «أعدّ الأمیر المجانیق، فرموا الأحجار و حفروا سرباً تحت البرجین المقابلین للأمیر».
نتیجهگیری
نقد ترجمه از یک سو سبب افزایش آگاهی خوانندگان میشود و از سوی دیگر، بر دقّت مترجمان میافزاید. اگر بخواهیم از روی انصاف دربارة برگردان عربی تاریخ گرانسنگ بیهقی نظر دهیم، باید بگوییم که به متن فارسی از نظرگاههای گوناگون نزدیـک شده است، ولی متـرجمان به انتقال دقایق مربـوط به «زبان زمان» و موارد سبکشناختی بیتوجّه بودهاند و هماهنگی واژگـان و اصطلاحات در آن کـمتر رعایت شدهاست، بهویژه در اوایـل کتاب، بیدقّتی و ناهماهنگی بسیار مشهود است، ولی هر چه پیشتر میرویم، بر دقّت و ارزش ترجمه افزوده میشود و مترجمان نیز به شروح مختلف، بهویژه شرح سعید نفیسی بر تاریخ بیهقی، ارجاع میدهند و با این کار، واژگان و اصطلاحات خود را هماهنگتر میکنند.
به هر روی، متوقّع است در ترجمة عربی تاریخ بیهقی با توجّه به موارد نقد ـ که در این مقاله بدانها پرداخته شد ـ بازنگری شود و بار دیگر، پس از اصلاح و تکمیل به چاپ رسد تا عربزبانانی که به این کتاب مراجعه میکنند، مطالب آن را آنگونه که در متن اصلی به زبان فارسی آمده، دریابند.
خلاصة راهکارهای کاربردی در این نقد اجمالی به شرح ذیل است:
1ـ خوانش درست متن، گام نخست ترجمه است که بهویژه در متون کهن ضرورت دوچندان مییابد.
2ـ مترجمان چون با یک متن ادبی و نثر فنّی مواجه بودهاند، میبایست به نحوة کاربرد یک واژه یا تعبیر در سراسر متن توجّه میکردند و برای آن معادل ثابت یا هماهنگی برگزینند تا یکدستی در سراسر ترجمه مشهود باشد.
3ـ در برگردان چنین متونی توجّه به موارد سبکشناختی و زبان زمان ضروری است.
4ـ در بسیاری از موارد، در واژگـان عربی وارد شده به حـوزة زبان فارسی، تصـّرف معـنایی صورت گرفته است که بیتوجّهی بدین موضوع برگردانی نامناسب را پدید خواهد آورد.
5ـ در ترجمة متون کهن، بهویژه از نوع تاریخی اعمال سلیقه و نظر شخصی مترجمان صحّت کار را خدشهدار میکند.
6ـ فـهم و انتقال صـحیح جملاتی که در آن دقایق صـور خیال و بدیع نفوذ یافـته است، به ترجـمهای پیراسته یاری میرساند.
7ـ مترجمان باید به سیر تاریخی و تحوّل معنایی واژگان در چنین متونی توجّه کنند و معنای دقیق و اصیل را منتقل سازند.
8ـ بهرهگیری و یاری خواستن از شروح دست اوّل متون یاریرسان مترجمان در ترجمة آنها است.