Document Type : Research Paper
Author
Assistant Professor of Arabic Language and Literature, Imam Khomeini International University;
Abstract
Translation, as a complex process, requires a comprehensive knowledge of both source and target languages. Understanding language through formalist linguistics and semantics in traditional or modern approach is a necessary but not sufficient condition. In this regard, functional linguistics, besides formalist linguistics, may be helpful. Functional approach defines language as a discourse, not a text. Knowledge of non-linguistic context especially the situational kind from a pragmatic angle provides a further and deeper understanding of language for the translator. With the knowledge of situational context of the source language, the translator can turn such a context into an appropriate style and vocabulary in the target language; and finally, the translator, as the creator of a new text and sender of message, would reach a translational equivalence. In the present paper the researcher has tried to investigate Arabic into Persian translation utilizing a pragmatic approach. To this end, the given example sentences are more of pedagogical value and the problem was addressed practically. Finally it was concluded that the traditional approach (formalist) compels the translator to adopt a minimalist approach and be confined in the text. It in turn stops him/her to understand and transfer the source message fully while in discourse approach, extra-textual aspects of the message are also transferable.
Keywords
. مقدمه
بیگمان مترجم برای ارائۀ ترجمهای موفق از زبانی به زبان دیگر از جمله از عربی به فارسی به شناختی فراگیر از زبان مبدأ و همچنین زبان مقصد نیاز دارد. بخشی از این شناخت از رهگذر مطالعات سنتی زبان یعنی صرف و نحو وتا حدودی بلاغت به دست میآید و بخشی دیگر از رهگذر تجربه.شاید مترجم باتجربه بر اساس یافتههای شناختی خود بتواند ترجمۀ کاملی ارائه کند اما در مورد مترجم کمتجربه چنین مطلبی نمیتواند صحیح باشد . و در این راه حتی در مورد مترجم با تجربه نیز ما نیاز به این داریم که راه طولانی تجربه را با کمک ارائۀ تئوریهای کاربردی کوتاهتر کنیم تا آموزش مبانی نظری ترجمه به شکل اصولی آن نیز ممکنباشد. در این راستا و در کنار مطالعات سنتی میتوان از علومی بهرهگرفت که راه تجربه را نه تنها کوتاهتر بلکه آسانتر نیز میکند. با بهرهگیری از یافتههای زبانشناسی کاربردی و بهویژه شاخۀ کاربردشناسی زبان و با شناخت بافت موقعیتی از دریچۀ نگاه کاربردشناختی میتوان گامهای مؤثری در ارائۀ ترجمۀ موفق برداشت.در پژوهش حاضر به دنبال پاسخگویی و اثبات پاسخهای فرضی به سؤال اساسی زیر هستیم:
ـ کاربردشناسی و بهویژه بافت موقعیتی از منظر این علم چه کارکردی در ترجمه (از عربی به فارسی) میتواند داشته باشد؟ و چه کمکی میتواند به مترجم داشته باشد؟
در پاسخ به سؤال بالا این فرضیه را مطرح میکنیم که زبانشناسی فرمالیستی (صرف و نحو) و تا حدودی بلاغت برای انجام یک ترجمۀ موفق و کامل شرط لازم است اما کافی نیست. زیرا چنین شناختی از زبان، ما را در سطح نظام بستۀ متن محدود میسازد. ما باید نگاهی فرامتنی و یا بهتر بگوییم گفتمانی داشته باشیم. از راه شناخت بافت موقعیتی سخن که گفتمان زبان مبدأ را به ما میشناساند میتوانیم گفتههای نانوشتۀ متن را نیز دریابیم، مترجم با شناخت بافت موقعیتی زبان مبدأ میتواند چنین بافتی را در زبان مقصد نیز لحاظ نماید و از این رهگذر یک تعادل بافتی و حتی تعادل ترجمهای ایجادکند و در نهایت ترجمۀ صحیح و کاملی ارائهنماید.
شایان ذکر است که در پژوهش حاضر اثبات فرضیۀ بالا را در دو حیطۀ نظری و کاربردی و در زمینۀ ترجمۀ متون غیر ادبی هدف قرار دادهایم و در این راه با روش تحلیلی- توصیفی سعی بر آن داشتهایم تا از منابع معتبر در زمینۀ کاربردشناسی زبان ـ که منابعی نادر است ـ استفاده نماییم. امید آن داریم که این پژوهش، زمینه را برای پژوهشهای آینده فراهمآورد.
1- 1- پیشینۀ تحقیق
در زمینۀ علم کاربردشناسی کتابها و مقالاتی به زبان فارسی و عربی نوشته شده است که سعی بر آن داشتهایم از منابع مهم در این زمینه استفاده نماییم. در این باب و در زبان عربی کتاب «إستراتیجیات الخطاب : مقاربة لغویة تداولیة»اثر عبدالهادی بن ظافر الشهری از جمله آثار بارز در این حوزه میباشد که در مواردی از این اثر در جریان پژوهش استفاده کرده ایم. اما در حوزۀ زبان فارسی نیز آثاری به چشم میخورد که از آن جمله میتوان به کتاب «درآمدی بر اصول و روش ترجمه» اثر کاظم لطفی پور ساعدی و کتاب «نظریههای ترجمه در عصر حاضر» تألیف ادوین گنتزلر و ترجمۀ علی صلحجو اشاره کرد. لازم به ذکر است که کتابهای بالا تنها از منظر تئوری به مقولۀ ترجمه پرداختهاند و به صورت تخصصی به ارتباط ترجمه با علم کاربردشناسی نپرداختهاند. اما در باب ارتباط این علم با ترجمه به ندرت کتاب یا مقالهای نوشته شده است. در این راه نگارنده دو کتاب را یافت. نخست کتاب (گفتمان و ترجمه) اثر (علی صلحجو) میباشد که در نگاهی کلی به بررسی ارتباط ترجمه با گفتمان پرداخته است و نمونههایی از ترجۀ انگلیسی به فارسی را در آن گنجانده است و دوم کتاب «تحلیل کلام: روشی برای ترجمه:نظریه و کاربرد» اثر ژان دلیل و ترجمۀ اسماعیل فقیه که همچون کتاب صلحجو با رویکرد گفتمانی به ترجمه پرداخته است. اما در باب ارتباط ترجمه و کاربردشناسی در ترجمه از عربی به فارسی هیج اثری نیافتیم و پژوهش حاضر در این زمینه و درباب ترجمه از عربی به فارسی به نوعی میتوان گفت آغازگر است.
2- نقش ناتمام زبانشناسی فرمالیستی در فهم و انتقال معنا
با نگاهی کلی میتوان پژوهشهای زبان شناختی مدرن را به دو گروه بزرگ تقسیم کرد: نخست پژوهشهای فرمالیستی که به مطالعۀ زبان در چهارچوب نظام بستۀ زبانی و به دور از بافت متن میپردازد که بیشتر در مطالعات صرفی و نحوی خلاصه میشود. دوم پژوهشهای زبانشناسی کاربردی که مطالعۀ زبان را در ارتباط با بافت متن (به ویژه کاربران آن) مورد توجه قرار میدهد. پژوهشهای نوع دوم بیشتر در نظریههایی مانند: تحلیل گفتمان،کاربردشناسی زبان و جامعهشناسی زبان حضور دارد (بن ظافر الشهری، 2004: 7-9 و حمدان، لاتا: 95).
البته در حوزۀ مطالعات سنتی زبان نیز تا حدودی میتوان این تقسیم بندی را در نظر گرفت که نوع فرمال آن در قواعد صرف و نحو خلاصه میشود و در نوع کاربردی نیز مباحث مربوط به بلاغت و بهویژه بحث مقتضای حال مخاطب مطرح است (همان: 5-6 و یارمحمدی، 1383: 72 - 73).
صرفنظر از سنتی یا مدرن بودن پژوهشهای زبانشناسی فرمال هدف ما اثبات این مسأله است که در کل نگاه فرمالیستی به متن نمیتواند به ارائۀ یک ترجمۀ کامل و موفق منجرشود.
در جریان ترجمه اگر خواننده هنگام رویارویی با متن با مواردی چون متکلم، مخاطب، پیام، مکان، نوع پیام (بخشیهایی از بافت متن) ارتباط داشته باشد یعنی اگر خواننده با شناختی از موارد یاد شده در جهت فهم متن بکوشد در آن صورت شانس بیشتری برای فهم دقیق آن پیام خواهدداشت (خطابی، 2006: 297).
روشن است که زبانشناسی فرمال در راه فهم معنا پا را فراتر از متن نمیگذارند یعنی در این راه، نگاه زبانشناسی فرمال تنها به متن و به عنوان نظامی بسته است درحالیکه در رویکرد زبانشناسی کاربردی جدای از نظام زبانی متن، برون متن (بافت) نیز در نظر گرفته میشود (بن ظافر الشهری، 2004: 11).
در نگرش کاربردشناختی، زبان به سطح اجتماعی و دایرۀ تأثیر و تأثر وارد میشود و این مسأله از رهگذر کاربرد زبان با هدف ایجاد ارتباط حاصل میشود (خفیف بوبکری، لاتا: 11) بدین معنا که زبان بر ناحیۀ ارتباط صحه مینهد. در این راستا کاربردشناسی جدید به مسائل مهمی چون بافت و اهداف فرستندۀ پیام تأکید میکند (همان: 15).
به گفتۀ صلحجو «گفتمان مجموعۀ عناصر، لوازم و شرایطی است که چنانچه گرد هم آیند، متن را به وجود میآورند، بنابراین متن حاصل و نتیجۀ گفتمان است. به سخن دیگر گفتمان فرآیند و متن فرآورده است. گفتمان پویا و متن ایستاست» (صلحجو،1377: 8).
میتوان چنین نتیجهگرفت که نگاه گفتمانی نگاهی است فراتر که چگونگی شکلگیری متن را واکاوی میکند. در ترجمه برای شناخت کاملتر متن شایسته است با رویکرد گفتمانی به متن بپردازیم .
اما در باب علم معناشناسی باید گفت که هرچند معناشناسی نیز علم مطالعۀ معنا است (پالمر، 1385: 13 و مختار عمر،1998: 6-7-11) و هر چند که معناشناسی در راستای مطالعۀ معنای متن به جنبههای فراتر از فرم و بهویژه بحث بافت توجه میکند اما ما در این پژوهش قصد آن نداریم که با نگاه معناشناختی به مسالۀ فهم و انتقال متن بنگریم زیرا بر این باوریم که معناشناسی با وجود کمکی که به ما میکند در این راه کامل نیست. معناشناسی در راه مطالعۀ معنا «روابط صورتهای زبانی و پدیدههای هستی را بررسی میکند، یعنی چگونه کلمات عینا به اشیا پیوند مییابند» (یول، 1385: 12).
معناشناسی تنها به بررسی روابط دال و مدلول میپردازد (منقور، 2001: 51 - 57) یعنی در واقع به بحث چگونگی ارجاع صورتهای زبانی به اشیای پیرامون و به سخن دیگر به چگونگی ارجاع مستقیم دال ها به مدلولهای مشخص میپردازد.
این در حالی است که در کاربردشناسی علاوه بر جنبههای مختلف بافت، به مطالعۀ ارتباط میان صورتهای زبانی و کاربران آن نیز پرداخته میشود (یول، 1385: 12) و این مسأله خود آفاق بافت را بسیار گسترده میکند.
به گفتۀ «یول» کاربردشناسی در سطحی فراتر به مسألۀ بافت نظر دارد بهگونهای که بافت مورد نظر معناشناسی را نیز در نهان دارد. معناشناسی هر چند که بافت را نیز مدنظر دارد اما بافت معناشناختی تنها در محدودۀ روابط بین نشانهها و اشیا محدود میشود حال آنکه کاربردشناسی بیشتر به روابط بین نشانهها و کاربران آن نظر دارد. (آیت اوشان، 2000: 55) و (یول، 1385: 12).
از فواید کاربردشناسی این است که میتوان در مورد معنای مورد نظر افراد، اهداف و انگیزهها و افکار آنان و کنشهای آنان نیز بحث کرد و از معایب کاربردشناسی این است که ارائه تحلیلی عینی از مفاهیم انسانی یاد شده کاری دشوار است اما خوشبختانه کاربران تا حدودی روشهای قاعدهمندی را در به کارگیری زبان بکار میگیرند (یول،1385: 12- 13) و این مسأله کاربردشناسی را تا حدودی پیش میبرد. زیرا در نظر نگارنده قاعدهمندی آن روشهای بکارگیری زبان، بهصورت نسبی و نه مطلق از رهگذر شناخت بافت کاربران زبان آشکار میشود و بر این اساس میتوان گفت که کاربردشناسی به نوعی بافت مورد نظر معناشناسی را نیز در درون خود دارد.
در رویکرد گفتمانی و بهویژه رویکرد کاربردشناختی به بافت کاربردی و در بیانی سادهتر به انگیزهها و اهداف کاربران توجه میشود. زیرا کاربردشناسی در قدم نخست به رد تمایز زبان و گفتار در مطالعات زبانشناختی میپردازد یعنی در حقیقت کاربردشناسی زبان را در ارتباط با گفتار بررسی میکند و به دنبال اثبات این است که میتوان علاوه بر زبان، جنبههای گفتار را نیز بررسی کرد (هالین،لاتا: 67 - 68) تمایز زبان و گفتار یک اندیشۀ فرمالیستی است که در زبانشناسی فرمالیستی و ساختارگرا بدان توجه میشود بدین معنا که هنگام ایجاد این تمایز پژوهشگر تنها به متن بهعنوان یک نظام بسته مینگرد اما در اندیشۀ گفتمانی این تمایز مردود است و هنگامی که سخن از گفتار باشد بدیهی است که به جنبۀ فاعلی آن یعنی کاربران توجه میشود در حالیکه در نگاه فرمالیستی به جنبههای فرامتنی یعنی کاربران (فرستنده و گیرنده) و حتی زمان و مکان و... توجهی نمیشود.
3- نقش بافت در فهم و انتقال معنا
قبل از هر چیز باید به این نکته اشاره کرد که بافت به دو نوع کلی تقسیم میشود: نخست بافت زبانی و دوم بافت موقعیتی (بن ظافر الشهری، 2004: 40). البته از نگاه معناشناسی برای بافت انواع دیگری چون: بافت عاطفی و فرهنگی و اجتماعی نیز وجود دارد (احمد مختار، 1998: 69 ـ71). ما در این پژوهش تنها به نوع موقعیتی آن نظر داریم آن هم از منظر علم کاربردشناسی زبان. زیرا در نظر ما بافت موقعیتی ارتباط بیشتری با گفتمان دارد. گفتمان یعنی فرایند شکل گیری متن (صلحجو، 1377: 7) و بافت موقعیتی نیز یعنی شرایطی که متن را فرا میگیرد. بنابراین شناخت بافت موقعیتی ما را در شناخت گفتمان متن یاری میرساند.
از دیدگاه «بن ظافر الشهری» آنچه که در مورد بحث بافت شایع شده است تعریفی کوچک با دامنۀ محدود است که در این تعریف شایع، بافت به اجزائی از سخن گفته میشود که ما را در کشف معنا یاری میسازد (بن ظافر الشهری، 2004: 40).
تعبیر (اجزائی از سخن) نشان میدهد که این اجزا چندان از محدودۀ نظام زبان فراتر نمیرود و پرواضح است که خواننده با مراجعۀ مختصر به پس و پیش لفظ مورد نظر به راحتی میتواند به معنای مقصود برسد و اینگونه تعریف بیشتر مسأله را در محدودۀ بافت زبانی خلاصه میکند.
در این راستا معنای گستردهای برای بافت وجود دارد که در واقع همان تعریف بافت موقعیتی است، نوع وسیع و کامل بافت در چهارچوب علم کاربردشناسی مطرح میشود و در اینباره بافت به معنای مجموعهای از شرایط است که کل موقعیت کلام را در بر میگیرد (همان: 40-41).
همچنین در تبیین بافت از منظر کاربردشناسی در بحث عناصر بافت، شرایط و ویژگیهای کاربران سخن را نیز میتوان در چهارچوب بافت قرار داد (همان: 44-45). روشن است هنگامی که کاربران شرایط و ویژگیهای آنان در عرصۀ بافت مطرح شود در آن صورت نقش علم کاربردشناسی انکار ناپذیر است.
بر این اساس و برپایۀ آنچه گذشت، میتوان گفت معناشناسی چه در حوزۀ بافت زبانی و چه بافت موقعیتی مقدمهای است برای مقولۀ بافت در کاربردشناسی زیرا کاربردشناسی علاوه بر موارد بافت معناشناختی جنبۀ کاربران را نیز در بر میگیرد چون که «کاربردشناسی به مطالعۀ ارتباط فرمهای زبانی با کاربران آنها میپردازد» (یول، 1385: 11).
3-1. عناصر بافت موقعیتی از منظر علم کاربردشناسی
برای روشن شدن مفهوم بافت موقعیتی و تشریح نقش آن در فهم متن باید عناصر بافت موقعیتی مشخص شود. یعنی باید به این دانش رسید که بافت موقعیتی در چه سطوحی به بررسی و پژوهش زبانی میپردازد که اشاره دقیق به آن عناصر در واقع همان تعریف بافت موقعیتی است. در کنار نقش زمان و مکان به مواردی چون جایگاه و شخصیت متکلم (فرستندۀ پیام) و شنونده (گیرندۀ پیام)، روابط بین فرستنده و گیرنده، حرکات دست و اعضای بدن و همچنین موضوع مورد بحث و غیره میتوان اشاره کرد (عثمان محمد، 2003: 114).
تأکید بر عناصری چون نقش و جایگاه فرستنده و گیرنده در انتقال پیام وسعت بیشتری به بحث بافت موقعیتی میدهد زیرا این مطلب مقولۀ بافت را به مرحلۀ نقش کاربران زبان و کاربردشناسی گسترش میدهد.
از منظر کاربردشناسی برای مقولۀ بافت و در تشریح عناصر آن به دو مقولۀ فرستنده و گیرنده و نقش وتأثیر آن دو در شکلگیری بافت موقعیتی سخن برمیخوریم (بن ظافر الشهری، 2004: 44- 52). بنابراین بدیهیست که در این مبحث به هر میزان که ما بر نقش، جایگاه و شخصیت فرستنده و گیرنده پیام تأکید کنیم و بهویژه بر مقاصد و اهداف فرستندۀ پیام، در آن صورت به مبحث کاربردشناسی نزدیک شدهایم .
با نگاهی گذرا به تعریف علم کاربردشناسی متوجه خواهیم شد که کاربردشناسی در حقیقت همان مطالعۀ زبان از رهگذر مقولۀ بافت موقعیتی و بهویژه با تأکید به نقش و جایگاه فرستندۀ پیام است. هنگامیکه «یول» کاربردشناسی را «مطالعۀ ارتباط میان صورتهای زبانی و کاربران آنها» میداند (یول، 1385: 12). در حقیقت وی به نقش فرستنده در شکلگیری سخن اشاره کرده است و همچنین بسیاری از پژوهشگران این حوزه کاربردشناسی را در ارتباطی محکم با پدیدۀ بافت موقعیتی تعریف کردهاند.
در اینجا اشاره به این نکته ضروری است که کاربردشناسی علمی نیست که تنها به مطالعۀ مجموعهای از ساختارهای بستۀ زبانی بپردازد بلکه این علم، زبان را بهعنوان سخن، گفتمان، ادراک، احساس، رمز و اشاره، رفتار و حرکات ، آوا، زمان و مکان ، بافت موقعیتی و بافت فرهنگی مورد مطالعه قرار میدهد (ابراهیمعلی، 2007: 164).
کاربردشناسی از جوانب مختلف به بررسی زبان میپردازد و در این راه مواردی چون زمان، مکان و بافت موقعیتی جزء جداییناپذیر این علم است. و در کل بافت موقعیتی و عناصر آن بخش عمدۀ این علم را تشکیل میدهد. بر این اساس ما در ادامۀ پژوهش حاضر به تحلیل نقش عناصر بافت موقعیتی از منظر کابردشناسی زبان در نمونههایی از متون عربی میپردازیم .
3-2. کارکرد شناخت عناصر بافت موقعیتی در فهم و ترجمۀ متن
با آنچه گذشت روشن شد که عناصری چون: فرستندۀ پیام، گیرنده، زمان و مکان و همچنین چگونگی ارتباط و پیوند فرستنده و گیرنده مهمترین عناصر بافت موقعیتی از نگاه کاربردشناسی زبان میباشد. ما در اینجا سعی داریم تا به تشریح شناخت این عناصر در فهم و انتقال متن بپردازیم.
3-2- 1. عنصر فرستنده
اعتقادات، اهداف و گرایشهای فرستنده از جمله عناصر مهم بافت غیر زبانی است که در راه شناخت معنی ما را مجبور میکند از حد معناشناسی فراتررفته و بهسطح کاربردشناسی برسیم (بنظافر الشهری، 2004: 44-46) و (عثمانمحمد، 2003: 113) ویژگیهای شخصیتی فرستنده بهعنوان بخش وسیعی از بافت موقعیتی سخن (عزت، 1971: 23) از یکسو و اهداف و مقاصد فرستنده از سوی دیگر دو بخش تأثیرگذار و شکلدهنده به متن بهحساب میآیند که کاربردشناسی (بافت موقعیتی) بر آن تأکید دارد (یول، 1385: 12). همچنین کاربردشناسی در کنار بررسی ساختارهای زبانی متن بر نقش فرستندۀ پیام در انتخاب موضوع، کلمات، سبکها و ... تأکید دارد (ابراهیمعلی، 2007: 165).
از منظر کاربردشناختی بافت موقعیتی بهپیروی از انگیزه و هدفی که در کلام نهفته بر معنای متن چیره شده است. بنابراین هر فرستندۀ پیامی باید گیرنده پیام خود و جایگاه اجتماعی و سیاسی او را بشناسد زیرا هرسخنی مطابق با بافت آن شناخته میشود (حمدان، لاتا: 97) اگر بپذیریم که مترجم نیز بهنوعی فرستندۀ پیام است پس باید همان شرایط بافتی را که خالق اصلی متن ایجاد کرده در متن ترجمه شده ایجاد کند یعنی باید انگیزهها و اهداف خالق متن را از رهگذر بافتی که بهوجود میآورد به گیرنده انتقال دهد.
مترجم در متن مقصد میتواند شرایط بافتی متن مبدأ را تا جایی که ممکن است فراهم آورد و از این رهگذر به ایجاد یک تعادل بافتی و در نتیجه تعادل ترجمهای بین دو متن برسد. با چنین رویکردی مترجم بین فرستندۀ پیام و گیرنده یک نوع تعادل و همکاری ایجاد میکند و آنگونه که «صلحجو» مطرح میسازد هر نوع ارتباط زبانی بر پایۀ همکاری بین فرستنده و گیرنده استوار است و در این میان فرستنده همواره باید شرایط بافتی را فراهم آورده تا گیرنده دچار کژفهمی نشود (صلحجو، 1377: 16-17).
برای روشنتر شدن میزان اهمیت شناخت انگیزهها و اهداف فرستنده و ضرورت ایجاد تعادل بافتی به تحلیل نمونۀ زیر میپردازیم.
«قد سبق العرب أمم الأرض فی دراسة لغتهم دراسة صوتیة وصفیة أدهشت علماء الغرب والشرق،فأقرّوا بأنّه لم یسبق العرب، زمنیاً، سوی الهنود القدماء الذیندرّسوا لغتهم «السنسکریتیّة»، لغة کتابهم المقدس ال «فیدای»،ووصفوها وصفا صوتیا دقیقا جدا...».
با نگاهی به کلیت پاراگراف بالا مشخص میشود که انگیزه و هدف اصلی فرستندۀ پیام (اشاره به پیشتازی دانشمندان عربزبان در پرداختن به پژوهشهای آواشناختی است)، فرستنده از شکلهایی چون موارد زیر اشاره کرده تا این ایدۀ خود را در متن بدمد:
حرف «قد» همراه فعل ماضی جهت تحقیق، ترکیب فراگیر «أمم الأرض»، استفاده از مفعول مطلق در ترکیب «دراسة لغتهم دراسة صوتیة»، ترکیب«علماء الغرب والشرق»که فراگیر بودن دامنۀ شمار افرادی را نشان میدهد که از پیشتازی عربها به شگفت آمدهاند، و مهمتر ارتباط «قد سبق العرب» با «سوی الهنود» بدین شرح که فرستنده خواسته یا ناخواسته ابتدا (مقدم بودن عربها را آورده است) و سپس به (تقدم زمانی هندیها) پرداخته است، هر چند نتیجۀ نهایی مقدم بودن هندیهاست اما تقدیم لفظی «قد سبق العرب» و استفاده از اسلوب استثناء «سوی الهنود» بیشتر مفهوم پیشتازی عربها را به ذهن گیرندۀ پیام القا میکند و چنین مفهومی در متن مقصد باید دمیده شود.
جهت روشنی بیشتر مطلب، متن بالا را به دو شکل ترجمه میکنیم.
الف) ترجمه بدون تعادل بافتی (عنصر فرستنده)
در پژوهشهای آواشناختی توصیفی زبان، عربها قبل از ملتهای دیگر به چنین مباحثی پرداختند، پژوهشهایی که توجه دانشمندان شرق و غرب را جلب کرده است، این دانشمندان میپذیرند که هندیهای قدیم از نظر زمانی قبل از عربها به این مباحث پرداختند، کسانی که به پژوهش زبان سانسکریت یعنی زبان کتاب مقدس آنها (ویدا) پرداختهاند، پژوهشهایی آواشناختی که حقیقتاً دقیق است.
ب) ترجمه با تعادل بافتی (عنصر فرستنده)
عربها بر همۀ ملتهای جهان در زمینۀ پژوهشهای آواشناختی توصیفی زبان خود فضل تقدم دارند، پژوهشهای آنان دانشمندان مشرق و مغرب عالم را به شگفتی واداشته است، این دانشمندان اقرار دارند که تنها هندیان قدیم آن هم از منظر زمانی به پژوهشهایی آواشناختی دقیق در زبان کتاب مقدس خود (ویدا) یعنی زبان سانسکریت قبل از عربها پرداختهاند.
همانگونه که گذشت در ترجمۀ دوم سعی کردهایم تا مفهوم (پیشتازی عربها) که انگیزۀ اصلی فرستندۀ پیام است را به متن مقصد انتقالدهیم و به تعادل بافتی از منظر فرستندۀ پیام برسیم. با چنین نگاهی ما یک رویکرد گفتمانی و در نگاهی جزئیتر رویکرد کاربردشناختی داشتهایم.
3-2-2. عنصر زمان
همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد عنصر زمان یکی از عناصر بافت موقعیتی است (خطابی ، 2006: 297). و (ابراهیمعلی، بیتا: 164) و (عثمانمحمد ، 2003: 111) هر پیام ناگزیر در بستر زمانی خاص خود شکل میگیرد بر این اساس مترجم هنگام فهم و انتقال متن باید سبک ترجمۀ خود را با لحاظ کردن آن بستر زمانی سامان داده و بافت معادل زمانی را فراهمآورد.
قصد ما از ایجاد تعادل بافتی از ناحیۀ عنصر زمان این نیست که واژهها و ساختارهای بهکار گرفته شده در ترجمه یک رابطۀ همزمانی کامل با متن مبدأ برقرار کند یعنی اگر مثلاً متن مبدأ ما در قرن دوم هجری نوشته شده است متن ترجمه معادل آن هم به سبک قرن دوم باشد بلکه هدف این است که واژهها، ساختارها یا سبکی که تنها کاربرد امروزی دارند را استفاده نکنیم. جهت روشنی بیشتر مطلب متن زیرا را به دو شکل ترجمه میکنیم:
«ولد ابن المعتز فی سامرا، وانصرف منذ حداثته إلی الدراسات الأدبیة، تخرّج علی جماعة من العلماء نذکر منهم المبرد النحوی البصری والأدیب المشهور وأبا العباس ثعلب إمام الکوفیین فی النحو واللغة. لابن المعتز دیوان شعر وله غیر الدیوان طائفة من الکتب أهمها «کتاب البدیع»، ثمّ له رسائل جمعها محمد عبدالمنعم خفاجی منها رسالة نقدیة...».
الف) ترجمه بدون توجه به تعادل بافتی (عنصر زمان)
ابن المعتز در سامرا به دنیا آمد، از دوران جوانی به پژوهشهای ادبی روی آورد و از محضر برخی دانشمندان فارغ التحصیل شد که از شمار آنان میتوان به اشخاصی چون: نحوی مکتب بصره و ادیب مشهور «المبرد» و پیشوای مکتب نحو کوفه «ابوالعباس ثعلب» اشاره کرد، ابن المعتز دیوان شعر دارد و به جز دیوان، کتابهای دیگری نیز دارد که یکی از مهمترین آنها کتاب «البدیع» میباشد، همچنین وی پژوهشهایی درزمینۀ نقد دارد که «محمد عبدالمنعم خفاجی»آنها را جمعآوری نموده است.
ب) ترجمه با توجه به تعادل بافتی (عنصر زمان):
إبن المعتزدر سامرا چشم به جهان گشود. از همان دوران جوانی به مطالعه در باب ادب پرداخت و در محضر برخی از علماء علومی را فراگرفت که از آن علما میتوان به عالم نحو بصره و ادیب پرآوازه المبرد و همچنین سرآمد نحویان مکتب کوفه ابوالعباس ثعلب اشاره کرد، ابن المعتز دیوان شعر دارد و جدای از دیوان، کتابهایی نیز تدوین نموده است که از مهمترین آنها کتاب «البدیع» میباشد. وی همچنین رسائلی در باب نقد دارد که محمد عبدالمنعم خفاجیآنها را گردآوری کرده است.
همانگونه که ملاحظه میکنیم در ترجمۀ اول عنصر زمان به هیچوجه رعایت نشده است و جدای از سبک کلی ترجمۀ واژههایی چون«الدراسات»و «تخرّج» نقش کلیدی را در اینباره ایفا میکنند ، ترجمۀ واژۀ «الدراسات» به (پژوهشها) و واژۀ «تخرّج» به «فارغ التحصیل شدن» بیشتر کاربرد آکادمیک و امروزی دارد. در حالیکه در ترجمۀ دوم سعی بر آن داشتهایم عنصر بافت زمانی را لحاظ کنیم.
3-2-3. عنصر مکان
عنصر مکان یکی از عناصر بافت موقعیتی سخن به حساب میآید (عثمان محمد، 2003: 111) نقش عنصر مکان در شکلگیری بافت موقعیتی سخن انکارناپذیر است. عنصر مکان درکنار عناصر دیگر (زمان، فرستنده، گیرنده و ...) یکی از بخشهای مبحث گستردۀ بافت از منظر کاربردشناسی است و آنگونه که پیشتر اشاره کردهایم بافت در حوزۀ علم کاربردشناسی از گستردگی خاصی برخوردار است به گونهای که حتی بافتهای اجتماعی، روانی و فرهنگی را نیز در بر میگیرد (آیت اوشان، 2000: 16-17).
براین اساس پرداختن به عنصر مکان و نقش آن در بافت سخن مسألهای انکارناپذیر است زیرا به ناچار هر سخنی در یک بستر مکانی خاص خود شکل میگیرد . برای نمونه متن زیر را به دو شکل ترجمه میکنیم.
«وبغض النظر عن المناهج الدراسیة وأنماطها فإنّ أعضاء هیئات التدریس کثیراً ما یرهقون بإلقاء المحاضرات ذات الأسلوب التعلیمی القدیم، علی صفوف مکتظة بالطلاب. ومن بین الأقسام العلمیة فی المدارس الطبیة ما یبلغ عدد الطلاب فیه إلی عدد المدرسین 40 إلی1 فی حین أن النسبة الملائمة لاینبغی أن تزید علی 10إلی 1».
الف) ترجمه بدون توجه به تعادل بافتی (عنصر مکان)
صرفنظر از انواع و روشهای تحصیلی، مدرسین بیشتر در تلاش هستند تا کنفرانسهایی متکی بر روشهای سنتی ارائه کنند. در کلاسهایی پر از دانشجو. و در میان گروههای علمی در آموزشگاههای پزشکی تعداد دانشجویان نسبت به مدرسین 40 به1 میباشد در حالیکه نسبت مناسب نباید بیشتر از 10 به 1 باشد.
ب) ترجمه با توجه به تعادل بافتی (عنصر مکان)
صرفنظر از روشها و متدهای آموزشی، اعضای هیأت علمی بیشتر تلاش خود را به تدریس با روش سنتی و در کلاسهایی شلوغ معطوف میدارند و نسبت تعداد دانشجو به استاد در برخی گروههای علمی دانشکدههای پزشکی به 40 به 1 میرسد در حالیکه نسبت استاندارد 10به 1 میباشد.
همانگونه که ملاحظه میکنیم در ترجمۀ نخست بافت مکانی لحاظ نشد و واژگان و جملات و سبک ترجمه متناسب با بافت مکانی گزینش نشده است و در نتیجه ترجمه از تعادل بافتی مورد نظر برخوردار نیست.
اما در ترجمۀ دوم با در نظر گرفتن بافت مکانی، از برخی واژهها و ترکیبهای ویژۀ اماکن آموزشی استفاده شد؛ واژهها و ترکیبهایی که سبک کلی ترجمه را دگرگون ساختند. واژههایی مانند: متدهای آموزشی، اعضای هیأت علمی، تدریس، کلاسهای شلوغ، نسبت تعداد دانشجو به استاد، دانشکدهها و استاندارد.
3-2-4. عنصر گیرنده
گیرنده بهعنوان بخشی مهم از بافت موقعیتی متن به حساب میآید (خطابی، 2006: 297). گیرنده و ویژگیهای کلی او در سطوح مختلف همواره در ترجمه و ایجاد متن مقصد باید لحاظ گردد. برای نمونه مواردی چون: شغل گیرندۀ پیام، سن، فقیر یا غنیبودن او از جمله مواردی است که به عنصر گیرنده مربوط میشود (عثمان محمد، 2003: 114). مترجم هنگام ترجمه به مثابۀ خالق متنی جدید است که باید متناسب با گیرنده در متن مبدأ، شرایط گیرنده در متن مقصد را نیز لحاظ نماید.
برای نمونه متن زیر را به دو شکل ترجمه میکنیم:
«فی عیدکلایسعُنی سوی أن أمسک بالقلم لأخطَّ بعض الکلمات النّابعة من صمیم القلب، برغم أن الکلام لایساوی قیراطاً من الحنان الذی أسبغته علیَّ و أنا صغیرة، أو ذرّة من الرعایة التی تقدّمینها إلیّ وأنا کبیرة. وإن ذهبَ العالم بأسره وجواهره لایوازی محبّتک الدائمة وتضحیاتک المستمرة. لایسعُنی فی هذا الیوم الخالد سوی أن أسترجع فی مخیَلتی الأیام السعیدة التی قضیتُها معک، حیث کنت أعود من المدرسة فتغمرینی بعطفک و حنانک، و تساعدینی فی دروسی کی أبقی الأولی فی الصفِّ...».
الف) ترجمه بدون توجه به تعادل بافتی (عنصر گیرنده)
در تولد تو نهایت توانم این است که قلم را به دست گرفته و برخی کلمات را که برخاسته از ته دل میباشد برایت بنویسم، با وجود اینکه سخن من به اندازۀ یک بند انگشت از مهربانی تو نسبت به من در کودکیام نیست یا اینکه به اندازۀ ذرهای از توجهی که در بزرگیام به من داشتهای نیست. اگر تمامی جهان و جواهر آن از بین برود به اندازۀ محبت دائم و خندههای پیوستۀ تو نیست. در این روز جاودان تنها میتوانم روزهای شادی که با تو پشت سر نهادهام را به یاد آورم؛ زمانی که از مدرسه برمیگشتم و تو مرا مورد مهر و محبت عمیق قرار میدادی و مرا برای اینکه شاگرد اول کلاس باشم یاری میرساندی.
ب) ترجمه با توجه به تعادل بافتی (عنصر گیرنده)
برای تولدت فقط میتوانم قلم دستم بگیرم و از ته دلم برایت بنویسم هرچند که حرف من ذرهای از مهربانیات در کودکی یا ذرهای از توجهات به من در بزرگسالی را جبران نمیکند. اگر همۀ دنیا و چیزهای باارزشش از بین برود، ارزش محبت همیشگی و خندههای همیشۀ تو بیشتر است. در این روز بهیادماندنی فقط میتوانم به روزهای خوش زندگی با تو فکر کنم؛ روزهایی که از مدرسه برمیگشتم و تو مرا غرق در مهربانی و مهر مادری خود میکردی و کمکم میکردی تا همیشه شاگرد اول کلاس باشم.
در ترجمۀ دوم همواره با پیشرو قراردادن اینکه گیرندۀ پیام مادر فرزند است سعی بر آن داشتیم تا از واژهها و جملاتی استفاده کنیم که حالت رسمی نداشته و ساده باشند. علاوهبرآن سعی نمودیم تا جنبۀ عاطفی ترجمه را بیشتر نشان دهیم زیرا سخنانی که بین فرزند و مادر رد و بدل میشود باید سخنانی عاطفی با جملاتی ساده، کوتاه و روان باشد.
3-2-5. عنصر عنوان یا موضوع یا نوع پیام
عنصر عنوان یا موضوع و یا نوع پیام یکی از عناصر اصلی بافت موقعیتی سخن به حساب میآید (خطابی، 2006: 297 و آیت لوشان، 2000: 17) و (عثمان محمد، 2003:114).
مترجم هنگام انتقال متن به زبان مقصد همواره باید موضوع یا نوع پیام را به خاطر داشته باشد و متناسب با سؤالاتی از قبیل زیر متن مقصد را سامان دهد.
- متن بار عاطفی دارد یا خیر؟
- سیاسی است یا اجتماعی یا فرهنگی؟
- جنبۀ طنز دارد یا خیر؟
- جنبۀ آموزشی دارد یا خیر؟...
برای نمونه متن زیر که حالت طنز دارد را به دو شکل ترجمه میکنیم.
«فحدثتُ بهذا الحدیث أحمد بن رشید، فقال : کنتُ عند شیخ من أهل مرو وصبیّ له صغیر یلعب بین یدیه، فقلتُ له، إما عابثاً، وإما ممتحناً : «أطعمنی من خبزکم، قال: «لاتریده، هو مرٌّ!» فقلتُ: «فاسقنی من مائکم». قال: «لاتریده، هو مالح» قلتُ «هاتِ لی من کذا وکذا» قال: «لاتریده؛ هو کذا وکذا!» ...إلی أن عددتُ أصنافاً کثیرةً؛ کلُ ذلکیمنعُنیه ویبغّضه إلیَّ، فضحک أبوه، وقال: ما ذنبُنا؟ هذا مَن علّمه ما تسمع؟!» یعنی أنّ البخل طبعٌ فیهم وفی أغراقهم وطینتهم».
الف) ترجمه بدون توجه به تعادل بافتی (عنصر نوع پیام)
در مورد این سخن با احمد بن رشید صحبت کردم، او گفت: در نزد شخصی از اهالی شهر مرو بودم و او کودکی داشت که در مقابلش در حال بازی بود، به کودک از روی شوخی یا برای امتحان گفتم: قدری از نانتان به من بده، گفت: «تو آنرا نمیخواهی، تلخ است» پس گفتم: قدری از آبتان به من بده، گفت: «تو آنرا نمیخواهی ؛ شور است» گفتم از این بده و از آن بده، گفت: «تو آنرا نمیخواهی ؛ چنین است و چنان» ... تا اینکه چیزهای فراوانی برشمردم؛ همه چیز را از من منع کرد و به من نداد، پدرش خندید و گفت: گناه ما چیست؟ شنیدههای تو چنین به او یاد داده است؟! یعنی اینکه بخل سرشت آنان است و در ریشه و فطرت آنها نهفته است.
ب) ترجمه با توجه به تعادل بافتی (عنصر نوع پیام)
در این باب با احمد بن رشید سخن گفتم، بگفتا که در محضر شیخی بودم اهل مرو و او را پسرکی بود که در نزد پدر به بازی گوشی مشغول بود. پسرک را به مزاح و محک بگفتم: کمی نان به من بده بگفتا که نان میخواهی چکار، تلخ است. بگفتم پس آب بده، گفت: «آب میخواهی چکار؛ شور است» گفتم از این و از آن بده گفت که چنین است و چنان؛ چیزهای زیادی بر شمردم ؛ همه را از من دریغ کرد و بخل ورزید. پدر خندهای ساخت و بگفت: گناه ما چیست؟ شنیدههای تو او را چنین آموخته است» یعنی بخل در خون آن هاست و در رگ و ریشة آنان.
همانگونه که مشاهده میکنیم در ترجمۀ دوم تلاش برآن بوده است تا علاوه بر لحاظکردن عنصر زمان و عناصر دیگر بافتی، عنصرِ نوع پیام یعنی محتوای طنز و همچنین سبک متن اصلی در ترجمه لحاظ شود بدین معنا که واژهها و سبک کلی ترجمه به گونهای لحاظ شده است تا بیشتر بتواند جنبۀ طنز را القا کند.
نتیجهگیری
در جریان پژوهش و در دو سطح تئوری و عملی روشن شد که نگرش به زبان مبدأ بهعنوان یک متن باعث میشود تا جنبههای مهمی از گفتههای مؤلف پنهانبماند. برای روشنشدن این جنبههای ظریف بهناچار باید با نگرش گفتمانی پیش رویم تا با نگاهی همهجانبه زوایای پنهان در زبان مبدأ را دریافته و آنها را از رهگذر ترجمهای موفق انتقال دهیم. در صورت نگرش متنی به زبان مبدأ مترجم در سطح نظام بستۀ متن محدودشده و قادر به انتقال زاوایای پنهان زبان مبدأ که در حقیقت گفتههای نانوشتۀ سخن است، نخواهد بود. در نگرش متنی به مجموعۀ عواملی که در شکلگیری پیام مؤثر بوده است، توجه نمیشود؛ عواملی چون: ویژگیهای فرستنده و گیرنده و چگونگی ارتباط آندو، شرایط زمانی و مکانی، نوع پیام و عوامل دیگر. همچنین روشن شد که نگرش معناشناختی به بافت موقعیتی ما را محدود میکند زیرا معناشناسی تنها بهروابط مستقیم دال و مدلول میپردازد و مهمتر اینکه نقش کاربران را در این زمینه نادیده میگیرد.
در نگرش گفتمانی مترجم از سطح نظام بستۀ متن فراتر رفته و به مجموعهای از عوامل متعدد که به سخن شکل میدهد نظر دارد عواملی چون کاربران، زمان و مکان... که همه تحت عنوان بافت موقعیتی یاد میشود؛ البته بافتی که با رویکرد گفتمانی و بهویژه کاربرد شناختی همراه شود. شناخت چنین عواملی که در حقیقت عوامل شکلدهنده به سبک کلی سخن میباشد، باعث میشود تا مترجم با آگاهی بیشتری به گزینش واژگان و جملات بپردازد و در نهایت سبک خود را متناسب با این شناخت ساماندهد و در نتیجه شرایط بافتی زبان مبدأ را در زبان مقصد لحاظ کرده و به تعادل بافتی مورد نظر برسد. بنابراین مترجم در صورت ایجاد تعادل بافتی بسیاری از گفتههای نانوشتۀ مؤلف پیام را به زبان مقصد انتقال میدهد. و میتوان گفت که در نهایت یک تعادل ترجمهای بین دو متن مبدأ و مقصد ایجاد میکند.