Document Type : Research Paper
Authors
1 Assistant Professor, Department of Quranic Sciences and Hadith at Allameh Tabatabai University, Tehran;
2 PhD Candidate of Quranic Sciences and Hadith in Allameh Tabatabai University, Tehran,
Abstract
In Letter 47 of Nahjolbalaghe, Imam Ali (PBUH) introduces three important issues including the fear of God, order in affairs and peace among people. The term “order in affairs” has become synonymous in recent centuries with individual order – that is, the placement of every object in its position. But based on the evidence available in the context of the letter including sensitive situations in the period, addressees of the letter, literal and applied meanings of order at the time and other expressions used by Imam (PBUH), it seems that another meaning was originally meant by “order in affairs”. In a lexical study, it can be figured out that the word order had some social sense of “consistency” in earlier periods while some recent dictionaries consider an individual meaning for it in addition to the social meaning. The synthesis of different views by interpreters and some translators of Nahj al-Balagha concerning the term “order in affairs” points to the social sense of “unity and consistency”. Applications of the words “order” and “affairs” in Nahj al-Balagha and other texts highlight the sense of “consistency” for the word order as its original meaning and the senses of “work”, “diversity” and “management” for the word affairs. The views of some contemporaries about the term “order in affairs” suggest that the meaning of unity for order is the common ground. However, some have pointed to the sense of keeping up the government/ regime as the accurate meaning of affairs. Finally, it can be concluded that the term “order in affairs” in this quote from Imam Ali (PBUH) suggests his emphasis on the concept of unity.
Keywords
مقدّمه
در طول زمان، تطوّر معنایی واژهها گاه موجب انحراف از معنی اصلی در متون پیشین است. اختلاف نظر در معنی بعضی واژهها، احتمال تحمیل برداشتهای عصری را بر معنای اصلی گوشزد کرده، واکاوی معنای کهن واژگان را ضروری مینماید. بهکارگیری روشهای مناسب از جمله معنیشناسی همزمانی که معنیواحدهای زبان را در یک مقطع زمانی بررسی میکند (روبینز، 1384: 418) و معنیشناسی درزمانی که به مطالعة تغییرات رخداده بر واحدهای زبانی در گذر زمان میپردازد (همان)، راهگشاست. برای مطالعة درزمانی، دو مطالعة همزمانی معنی را که به لحاظ زمانی با یکدیگر فاصله دارند، مقایسه میکنند (صفوی، 1391: 18).
فهم صحیح آموزههای دینی، منوط به کشف معنی واژه در دوران صدور است. یکی از این موارد، عبارت «نَظْمِ أَمْرِکُم» در نامة 47 نهجالبلاغه است که سفارش امام علی(ع) به امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) و همة دریافتکنندگان این سخن است: «... أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلاَحِ ذَاتِ بَیْنِکُم...» (نهجالبلاغه/ ن 47).
عبارتِ «نَظْمِ أَمْرِکُم» عموماً به «نظم در کارها» ترجمه شده است (دشتی، 1386: 398؛ فارسی، 1376: 404؛ انصاریان، 1379: 669 و اولیایی، 1376: 712)؛ به عبارتی، به «انضباط در کارها و امور متداول زندگی» تعبیر شده است. در بعضی از ترجمهها نیز «نظم» به «کنترل نَفْس و قید و بندی بر آن» و «نَظْمِ أَمْرِکُم» به «کنترل نَفْس در انجام تکالیف و عبادات و نیز جلوگیری از گناه و آلودگی» معنی شده است (نقیپور، 1387: 446). در موارد اخیر، مفهومی فردی از «نظم» برداشت شده است، در حالی که بعضی دیگر، آن را به معنای اجتماعی گرفتهاند (آیتی، 1378: 709؛ مبشّری، 1366، ج 2: 187؛ فیضالإسلام، 1379، ج 2: 979؛ بهشتی، بیتا: 333، مطهّری، 1383، ج 22: 267؛ حسینی شیرازی، بیتا: 35 و مختاری، 1381، ج 1: 3). عموماً در دورههای اخیر، فهم این اصطلاح بدون توجّه به معنای اصلی آن بوده است و در بُرهههایی از زمان، مترجمان و شارحان، بیتوجّه به آرای متقدّمان، معنای ساری در عصر خود را بر این اصطلاح جاری ساختهاند.
تلقّی معنای فردی یا اجتماعی از این اصطلاح، تأثیر متفاوتی خواهد داشت و اکتفا به مفهومی غیر از مراد امام علی(ع)، ظرفیّت کلام را تقلیل میدهد و از اصل موضوع منحرف میسازد.
این پژوهش با مقایسة معنای همزمانی و درزمانی، به دنبال چیستی مدلول «نَظْمِ أَمْرِکُم» در نامة 47 نهجالبلاغه است.
حسب تغییرات معنایی که تقریباً از قرن 12 به بعد ظهور کرده است، آرای دانشمندان به دورة اوّل (قرن اوّل تا دوازده) و دورة دوم (قرن دوازده تا دورة معاصر) قابل تقسیم و بررسی است.
1ـ نَظْم
واکاوی معنای لغوی و کاربردی «نظم» نقش کلیدی در شناخت مدلول «نَظم أَمرِکُم» خواهد داشت.
2ـ معنای لغوی نظم
غالب لغتشناسان دورة اوّل، «نَظْم» را «به رشته کشیدن خَرز (= دانههایی همچون دانههای مروارید) یکی پس از دیگری در قالب یک نظام (= ریسمانی مانند گردنبند)» دانستهاند (فراهیدی، 1409ق.، ج 8: 166؛ ابنعبید هروی، 1347ق.، ج 1: 159؛ ابنسیّده، بیتا، ج 1: 65؛ مطرّزی، بیتا، ج 2: 300؛ ابندرید، 1987م.، ج 2: 93؛ ازهری، 1347ق.، ج 14: 280؛ جوهری، 1407ق.: 678؛ عسکری، 1400ق.: 122 و زمخشری، 1979م.: 284). ابنفارس (م. 395 ق.) نیز ضمن اشاره به مفهوم فوق، اصل معنای «نَظْم» را «ترکیبکردن و پیوند دادن اشیاء» میداند (ابنفارس، 1404ق.: 443). دیگر لغتشناسان دورة اوّل نیز در تبیین معنای نظم، از تعابیری چون «نَظْمُکَ خَرْزاً بَعْضَهُ إِلَى بَعْضٍ فِی نِظَامٍ وَاحِدٍ» بهره بردهاند و نظام را رشتهای میدانند که دانههای خَرز درون آن قرار میگیرند (ابنعبّاد، 1414ق.، ج 10: 35؛ ابنمنظور، 1414ق.، ج 12: 578؛ فیّومی، 1414ق.، ج 2: 612). بر این اساس، معنای اصلی «نَظْم»، «به رشتهکشیدن، یکی کردن و پیوند دادن» است. همچنین، به دو معنای «تألیف» (ابنفارس، 1404ق.: 443 و ابنمنظور، 1414ق.، ج 12: 578) و «استقامت در امور» (فراهیدی، 1409ق.، ج 8: 166 و زمخشری، 1979م.: 284) نیز در دورة اوّل اشاره شده است.
«نَظْم» در اشعار عرب این دوره، از جمله شعر ربیعةبن مالک مُخَبَّل سعدی نیز بهکار رفته است:
«وَ إِذَا أَلَّمَ خَیَالُهَا طَرَفَتْ |
|
عَیْنِی فَمَاءُ شُؤُونِهَا سَجْمُ |
«و آن هنگام که خیال او روی آورد، چشمهایم بسته و اشک سرازیر میشود، همچون مروارید درخشان به رشته کشیده شدهای که مورد غفلت قرار گرفته است و از این رو، از هم گسسته میشود».
بر این اساس، مفهوم «نظم» به «قرارگیری مروارید در یک رشته و نظام» دلالت دارد.
مثال دیگر:
وَالطَّیْرُ یَقْرَأُ وَ الْغَدِیرُ صَحِیفَةٌ، |
|
وَ الرِّیحُ تَکْتُبُ وَ الْغَمَامَةُ تَنْقُطُ |
«پرنده [از روی] آبگیری میخواند که همچون کتابی است، و باد [روی آن] مینویسد و تکّهابر نقطهگذاری میکند و شبنم در آن شاخهها بسان مروارید به رشته کشیده شدهای است که نسیم او را در بر میگیرد و [از روی شاخهها] میاندازد».
نحوة قرارگیری شبنم باید از پیوستگی برخوردار باشد تا با وزش نسیم، از هم پاشیده شود. لذا اینجا نیز معنای پیوستگی و انسجام به دست میآید.
منابع لغوی دورة دوم، پس از تکرار همان اقوال، نظم را به «جفت کردن، مرتّب کردن، تشکیل دادن و همگون کردن» معنی کردهاند (خراسانی، 1399ق.: 915؛ جعفری تبریزی، 1403ق.: 101؛ مشکینی اردبیلی، 1404ق.: 559؛ اویس کریم، 1407ق.: 342؛ موسی، بیتا، ج 1: 351؛ معلوف، 1386: 865؛ آذرنوش، 1388: 699؛ Kirkpatrick, 1785: 179؛ Richardson Hopkins, 1810: 600 & Wehr, 1976: 977)
تلقّی ترجمههای متأخّر از معنای رایج کنونی «نَظْم»، نشان از سوق به معنای «انضباط، ترتیب و قرارگیری اشیاء در جایگاه خود» داشته که غالباً مفهومی فردی است. اگرچه معانی ارائه شده در این دوره (جفت کردن، تشکیل دادن و همگون کردن) میتوانند کاربرد اجتماعی داشته باشند، لیکن با مفهوم پیوستگی و ضمیمه کردن در دورة اوّل متفاوت هستند؛ چراکه در هر یک از معانی «جفت کردن»، «تشکیل دادن» و «همگون کردن»، الزامی برای کنش متقابل وجود ندارد و میتوان دو شئ را جفت و همگون نمود، بیآنکه پیوستگی و انضمامی میانشان برقرار باشد و تنها از این حیث منظّم دانسته میشوند که بر اساس شباهتها و ویژگیهای متناظر، در یک جایگاه و گروه خاص طبقهبندی میشوند. مفهوم «تشکیل دادن» که از دیگر معانی مذکور در دورة دوم است، عام و کلّی است و بر «قرارگیری و شکل دادن اشیاء در یک سیستم و مجموعه» دلالت میکند و در حقیقت، مصداقی از معنای «مرتّب کردن» است. بنابراین، میتوان اشیاء را شکل داد و در یک مجموعه قرار داد، بدون اینکه کنشی میانشان برقرار شود یا در قالب ریسمانی واحد درآیند. از این رو، مفهوم تشکیل دادن نیز با معنای پیوستگی در نزد لغویان دورة اوّل یکسان نیست.
مفهوم پیوستگی و انضمام که همواره برای بیش از یک شیء صادق است (= دو یا چند شیء را به یکدیگر متّصل و مربوط میسازد)، در بر دارندة مفهومی اجتماعی است؛ در حالی که معنی اضافه شده در دورة دوم (= قرارگیری هر شیء در جایگاه خود)، بر فردی بودن نظم دلالت دارد. شیوع این معنا در دورههای اخیر، معنای اصلی را به انزوا و فراموشی کشانده است. علیرغم این تغییر، معنای «به رشتة واحد درآوردن و پیوستگی»، فصل مشترک آرای لغویان هر دو دوره میباشد.
3ـ معنای کاربردی نظم
شناخت موارد استعمال واژة «نظم» در متون همزمان یا نزدیک به عصر امام علی(ع)، نقش مؤثّری در فهم معنای «نَظْمِ أَمْرِکُم» خواهد داشت. با عنایت به اینکه مادّة «نَظم» در قرآن به کار نرفته است، مواردی از استعمال این واژه و مشتقّات آن در روایات مورد توجّه قرار میگیرد.
4ـ نظم در روایات
مادّة نظم در متون روایی در دو ساختار اسمی و فعلی به کار رفته است. در روایت «ذَکَرَ الرِّضَا(ع) یَوْماً الْقُرْآنَ فَعَظَّمَ الْحُجَّةَ فِیهِ وَالْآیَةَ الْمُعْجِزَةَ فِی نَظْمِهِ فَقَالَ هُوَ حَبْلُاللَّهِ الْمَتِینُ: روزی امام رضا(ع) از قرآن یاد کرد و حجّت درون آن و نشانة معجزه بودن در نظم آن را تعظیم نموده، فرمود: او حبلالمتین خداوند است» (ابنبابویه، 1378ق.، ج 2: 130؛ حرّ عاملی، 1425ق.، ج 1: 285؛ بحرانی، 1374، ج 1: 65). قرآن، «حَبْلُاللَّه» معرّفی شده که از دو ویژگی «حجّت و نظم» برخوردار است.
در آیة Pوَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِاللَّهِ جَمِیعاً وَ لاَتَفَرَّقُواO (آلعمران/103)، تقابل امر به اعتصام و نهی از تفرقه، نشان از ماهیّت ضدّ تفرقهای حبلالله دارد. در جمع روایت فوق و آیة اخیر، میتوان حبلالله را در آیه به حجّت و نظم حبلالله در روایت حمل کرد و نتیجه گرفت که مفاهیم قرآنی در راستای پیوند دادن و به ریسمان کشیدن مسلمانانی است که بر آن تمسّک میجویند.
روایتی از امام صادق(ع) دربارة آیة Pمَا کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لاَ أَبْصَارُکُمْ وَ لاَ جُلُودُکُمْ...O (الفصّلت/22) آمده است که میفرماید: «... نَظَمَ مَا فَرَضَ عَلَى الْقَلْبِ وَ اللِّسَانِ وَ السَّمْعِ وَ الْبَصَرِ...» (کلینی، 1407ق.، ج 2: 36؛ ابنحیّون، 1385ق.، ج 1: 7 و عروسی الحویزی، 1415ق.، ج 3: 165). این روایت بیان میدارد که هر آنچه بر قلب، زبان، گوش و چشم واجب است، در این آیه به نظم درآورده شده است که همان مفهوم «گرد هم آوردن، به رشته درآوردن و به یک ریسمان کشیدن» را تداعی مینماید.
از امام سجّاد(ع) نقل شده است وقتی پیامبر(ص) سرّی الهی را به امام علی(ع) بیان میفرمود، عرق همچون نظم مروارید [از صورت امام] میریخت (اصول ستّة عشر، 1363: 128 و مجلسی، 1403ق.، ج 57: 124). در عبارتِ «یَقْطِرُ عَرَقاً کَنَظْمِ الدُّرَرِ»، ریزش قطرات عرق به نظم مروارید تشبیه شده که با عنایت به معنای لغوی نظم (= قرارگیری دانههای خَرز در ریسمان)، میتوان به پیوستگی و به ریسمان واحد درآمدن قطرات عرق تعبیر کرد؛ یعنی «قطرات عرق همچون دانههای مروارید در یک ریسمان به طور پیوسته سرازیر میشد».
در متنی متعلّق به دوران امام علی(ع) آمده است: «انَّهُ لاَ بُدَّ مِنْ َأَمَارَةٍ تَنْظِمُ النَّاسَ وَ تَزَعُ الظَّالِمَ وَ تُعِزُّ الْمَظْلُومَ: باید حکومتی باشد که امور مردم را نظم ببخشد و ظالم را بازداشته، مظلوم را گرامی دارد» (ثقفی، 1395ق.، ج 2: 920). نظم بخشیدن به مردم پس از قتل عثمان که تفرقه و نابسامانی حاکم بود، میتواند بر ساماندهی و برقراری پیوند میان مردم دلالت داشته باشد.
این نمونهها نشان میدهد که «نظم» در روایات نیز به معنای «پیوستگی» و «به ریسمان واحد درآوردن» به کار رفته است.
5ـ نظم در نهجالبلاغه
آرای شارحان و مترجمان در دورههای زمانی اوّل و دوم، ذیل دیگر کاربردهای «نظم»، میتواند در فهم مدلول «نَظْمِ أَمْرِکُم» راهگشا باشد.
5ـ1) نَظَمَ بِلاِ تَعْلِیقٍ
در خطبة90 دربارة آسمانها آمده است: «نَظَمَ بِلاَ تَعْلِیقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا» (نهجالبلاغه/ خ 90). با توجّه به جملات بعدی: «وَ لاَحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا» (پیوستگی شکافهای آسمان)، «وَ شَّجَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ أَزْوَاجِهَا» (پیوند دادن هر شکاف با مانندش) و «فَالْتَحَمَتْ عُرَى أَشْرَاجِهَا» (پیوستن قطعات آسمان به یکدیگر) که نتیجة آن، یکپارچگی آسمان است و در نظر گرفتن معانی نظام دادن، قوام دادن و پیوستن گسلهای آسمان، میتوان برای «نَظَمَ بِلاَ تَعْلِیقٍ»، این معنی را محتمل دانست: «بدون آویختن به چیزى، ارتفاعات و پستىهاى آسمان را نظم داد و شکافهاى آن را به یکدیگر پیوست».
در ترجمهای، «نظم» به «درآویختن و با هم بستن» تعبیر شده است (نهجالبلاغه، 1377: 179). چنین معنایی در آرای شارحان دورة اوّل نیز مشاهده میشود. ایشان «نظم» را عاملی میدانند که کسی جز خداوند قادر و حکیم نمیتواند آن را در آسمانها ایجاد کند که در حقیقت، نوعی عقد و پیوستگی میان اجزای آسمانهاست (بیهقی، 1375، ج 1: 454 و بیهقی، 1367: 179). سرخسی (م. 645 ق.) دربارة «نَظَمَ بِلاَ تَعْلِیقٍ» سخنی نگفته، ولی عبارت «وَ لاَحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا» را که معطوف به آن است، به معنای پیوستگی و چسباندن دانسته است (سرخسی، 1373: 91). ابن أبیالحدید (م.656 ق.) قرار دادن آسمانها و اجزای آن را به شکل یک بسیط واحد، «نَظَمَ بِلاَ تَعْلِیقٍ» دانسته است و از چنین نظمی به مثابة لباسی که بر روی لباس دیگر دوخته میشود، یاد کرده است (ابن أبیالحدید، 1337، ج 6: 420). ابنمیثم (م. 679 ق.) آن را ترکیبکردن و پیوند دادن اجزاء معنی کرده است و «نَظَمَ بِلاَ تَعْلِیقٍ» را از دیدگاه متکلّمان، مرکّب کردن اجزای آسمانی میداند، به گونهای که این اجسام جزءجزء نمیشوند و به حالت پیش از تألیف خود (یعنی هنگامی که فرج و صدوع داشتهاند،) بازنمیگردند (ابنمیثم بحرانی، 1362، ج 2: 345). بر این اساس، «نظم» در «نَظَمَ بِلاَ تَعْلِیقٍ» در دورة اوّل، به معنای عقد و پیوستگی بوده که میتوان مفهوم «وحدتِ اجزاء» را از آن برداشت کرد.
بعضی از شارحان دورة دوم، همسو با متقدّمان، «نظم» را به پیوستگی تعبیر کردهاند. خویی (م. 1324ق.) «نظم» را نوعی عقد و پیوستگی میان آسمانها دانسته که فقط خداوند متعال قادر به انجام آن است (خویی، 1406ق.، ج 6: 349). نوّاب لاهیجی (م. 1225ق.) معنای «به ریسمانکشیدن و متّصلگردانیدن» را برگزیده، آن را به گردنبندی از مروارید تشبیه کرده است (نوّاب لاهیجی، بیتا: 91). مدرّس نیز مفهوم مربوط کردن حفرههای آسمانی و پیوند دادن آنها بدون سبب حسّی را برداشت کرده است (مدرّس، 1358، ج 6: 164).
معنای «وحدت» که از پیوستگی و به ریسمانکشیدن نشأت میگیرد، از دیگر معانی ذکر شده برای «نظم» است. با این دیدگاه، خداوند سماوات را به شکل یکپارچه و کاملی درآورده است، برخلاف آن اتّصالی که بشر میان اشیاء ایجاد میکند (موسوی، 1376، ج 2: 74). معنای امروزی «نظم» در آرای شارحان دورة دوم دربارة «نَظَمَ بِلاِ تَعْلِیقٍ» بهندرت مشاهده میشود. مغنیه آنرا همان وجود ستارگان در جَوّ بدون دعائم و تعلیق دانسته، معتقد است این «نظم»، عامل ایجاد قوانین طبیعت و این قوانین طبیعت، ناظر به «نظم اجتماعی» است (مغنیه، 1358، ج 2: 18).
بسیاری از مترجمان دورة دوم، خود واژة «نظم» را معادل «نظم» آوردهاند و معنای دیگری ذکر نکردهاند (ارفع، 1379: 298؛ اولیایی، 1376: 485؛ بهشتی، بیتا: 85؛ آیتی، 1378: 191 و زمانی، 1378: 184)، ولی برخی دیگر، «نظم» را به معنی نظام بخشیدن (دشتی، 1379: 161؛ دینپرور، 1379: 116 و مکارم شیرازی، 1375: 223) و برقرارکردن دانستهاند (احمدزاده، 1378: 75 و فیضالإسلام، 1379: 243).
بر این اساس، از «نَظَمَ بِلاَ تَعْلِیقٍ»، معانی «پیوستن، درآویختن و به هم بستن، به ریسمان کشیدن، وحدت و یکی کردن» برداشت میشود.
5ـ2) نَظْمَ مَا بَیْنَکُم
ترکیب «نَظم ما بَینَکُم» در خطبة 158 آمده است: «أَلاَ إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یَأْتِی وَ الْحَدِیثَ عَنِ الْمَاضِی وَ دَوَاءَ دَائِکُمْ وَ نَظْمَ مَا بَیْنَکُم: به هوش باشید که در قرآن دانش آینده، تاریخ گذشتگان، داروی شفابخش دردها و نظم میان شماست».
غالب شارحان و مترجمان دورة اوّل، به مفهوم «قانون و مقرّرات» اشاره کردهاند. ابنمیثم (م. 679 ق.) «نَظْمَ مَا بَیْنَکُم» را قوانین شرعی و احکام سیاسی میداند که از جمله آثار آن، نظام یافتن عالم و استقامت امور است (ابنمیثم بحرانی، 1362، ج 3: 274). سیّد هاشم بحرانی آن را به ریسمانی تعبیر کرده که خلق را با قوانین از پیش وضع شده به یکدیگر پیوند میدهد (بحرانی، 1366: 333). از این معنا، علاوه بر اجتماعی بودن، مفهوم قرارگیری بر ریسمان واحد و پیوستگی و وحدت نیز قابل برداشت است. اثری دیگر، «به صلاح آوردن آنچه بین شماست» را برگزیده است (نهجالبلاغه، 1377: 369) که بر اجتماعی بودن مفهوم «نظم» دلالت دارد. بر این اساس، فصل مشترک آرای دورة اوّل در این کاربرد، همان مفهوم اجتماعی آن است و معنای «قرارگیری هر شیء در جایگاه خود» را برداشت نکردهاند.
«نَظْمَ مَا بَیْنَکُم» از نگاه شارحان و مترجمان دورة دوم، معانی گستردهتری دارد. مغنیه (م.1400ق.) از «نظم» به نوعی ارتباط میان مردم از طریق قوانین شرعی تعبیر کرده است (مغنیه، 1358، ج 2: 421). خویی (م. 1325ق.) معنای استقامت امور بهوسیلة قوانین شرعی و حکمت سیاسی را برگزیده است (خویی، 1406ق.، ج 9: 337) که میتوان آن را تعریفی اجتماعی قلمداد کرد. برخی دیگر، مفهوم اجتماعی نظم را از منظری دیگر مورد توجّه قرار دادهاند. مدرّس، «نَظْمَ مَا بَیْنَکُم» را قوانین قرآنی دارای مصالح اجتماعی تعریف میکند (مدرّس، 1358، ج10: 212). موسوی (م. 1418ق.) «نظم» را نوعی ضبط و تحکیم امور و «نَظْمَ مَا بَیْنَکُم» را دادن حقّ هر فرد با عدالت و انصاف دانسته است که با تحقّق آن، اَحَدی به اَحَدی ظلم و تعدّی نخواهد کرد (موسوی، 1376، ج 3: 27). با عنایت به تعریف فوق، علاوه بر مفهوم اجتماعی نظم، وجه دیگری از معنای این واژه را مکشوف میسازد که امروزه از آن به «نظم فردی» تعبیر میشود. لذا آنجا که به دادن حقّ هر فرد با عدالت اشاره شده، گونهای از قرارگیری هر شیء در موضع خویش است که همان معنای متبادر و امروزی «نظم» است، لیکن اشاره به ضبط و تحکیم امور در اجتماع، معنای اجتماعی نظم را نیز شامل میشود.
از مترجمان دورة دوم نیز بعضی معنای اجتماعی نظم را مورد توجّه قرار دادهاند و «نَظْمَ مَا بَیْنَکُم» را به منظّم شدن امور زندگی اجتماعی (کمپانی، 1358: 131 و مکارم شیرازی، 1375، ج 2: 165) و پیوستن و پیوند دادن امور (اردبیلی، بیتا: 152 و مبشّری، 1366: 599) معنی کردهاند. ترجمة برخی دیگر با عبارتهایی چون نظم در کارهایتان (ارفع، 1379: 563 و شرقی، 1363: 223)، نظام زندگی شما (آیتی، 1378: 365 و دینپرور، 1379: 222)، نظم و ترتیب امور (بهشتی، بیتا: 167؛ فیضالإسلام، 1379: 500 و انصاری، بیتا: 421)، نظم و آرامش میانتان (آقامیرزایی، 1379: 166 و احمدزاده، 1378: 145)، مقرّرات نظمدهندة زندگی شما (انصاریان، 1379: 351)، سامان دادن کار (شهیدی، 1378: 159) و ساماندهندة امور فردی و اجتماعی (دشتی، 1379: 295) هر دو معنای فردی و اجتماعی نظم را قابل برداشت کرده است.
از آرای دورة اوّل و دورة دوم، اجتماعی بودن معنای «نظم» در «نَظْمَ مَا بَیْنَکُم» به دست میآید. اگرچه معانی پیوند دادن و قرار گرفتن در ریسمانی واحد نیز از سوی بعضی ارائه شده است. همچنین، برخی از شارحان دورة دوم، ضمن ذکر معنای اجتماعی نظم، مفهوم قرارگیری هر شیء در موضع خویش را نیز مورد توجّه قرار دادهاند.
با عنایت به کاربرد «بین» برای «بیش از یک شیء» و در بیان نسبت میان دو یا چند شیء و نیز ضمیر «کُم» که بیانگر بیش از دو نفر بودن مخاطبان است، محتمل است نظم در «نَظْمُ مَا بَینَکُم» دلالت بر ارتباط میان افراد جامعه دارد.
5ـ3) تحلیل نموداری تطوّر نظم
نمودار زیر دیدگاههای لغویان، شارحان و مترجمان را دربارة نظم بر اساس زمان حیات به صورت نقطهای ترسیم کرده است. در این نمودار، نظرات در دو دسته قرار گرفتهاند: دستة اوّل، نظرهایی که معنای امروزی نظم را ـ مانند نظم و ترتیب فردی ـ ذکر کرده بودند. دستة دوم معانی دیگری را که در بر دارندة مفهوم اجتماعی نظم است (= به ریسمان کشیدن، پیوستگی، وحدت و یکی کردن) مورد توجّه قرار دادهاند. روشن است تا حدود 250 سال پیش (= پایان دورة اوّل) معانی امروزی برای واژة نظم ذکر نشده است و تنها از آن زمان به بعد، معانی امروزی مورد توجّه قرار گرفته است؛ یعنی معنای امروزی نظم حاصل فهم دانشمندان قرون اخیر بوده، معنای آن با گذشت زمان تغییر یافته است.
6ـ امر
توجّه به رابطة همنشینی یعنی رابطة میان واحدهایی که همگی مستقیماً در یک ساخت حاضر هستند (حقشناس، 1370: 47) در شناخت معنای دقیق تأثیرگذار میباشد؛ لذا دانستن معنای مضافٌإلیه در ترکیبِ «نَظْمِ أَمرِکُم» ضروری است.
6ـ1) معنای لغوی امر
عموم لغویان، «امر» را به «کار» و «دستور» معنی کردهاند: «اَلْأَمْرُ نَقِیضُ النّهْی وَ الْأَمْرُ وَاحِدٌ مِنْ أُمُورِ النَّاسِ» (فراهیدی، 1409ق.، ج 8: 298ـ299؛ شیبانی، 1975م.: 8؛ ابنسکّیت، 1423ق.: 109؛ جوهری، 1407ق.:580؛ زمخشری، 1979م.: 33؛ فیّومی، 1414ق.، ج 2: 22؛ قرشی، 1412ق.، ج 1: 111 و 113 و آذرنوش، 1388: 16). با عنایت به تعابیری چون «أَمر الشَّیء أَی کَثَرَ و «مُکَثِّرَةٌ» (فراهیدی، 1409ق.، ج 8: 298ـ299؛ ازهری، 1347ق.، ج 15: 210؛ ابنعبّاد، 1414ق.، ج 10: 284؛ جوهری، 1407ق.:580؛ زمخشری، 1979م.: 33 و فیّومی، 1414ق.، ج 2: 22) و نیز «أَمِرَ بَنُو فُلاَنٍ أَی کَثَرُوا» (ابنمنظور، 1414ق.، ج 4: 27)که به معنای زیاد شدن فرزندان استعمال شده، میتوان «کثرت» را از دیگر معانی «أَمر» دانست.
در سرودة لبید:
«إِنْ یَغْبِطُوا یَهْبِطُوا، وَ إِنْ أَمِرُوا |
|
یَوْماً، یَصِیرُوا لِلْهُلْکِ و النَّکَد» |
«امر»، در تقابل با «نُکْد» (اندک و ناچیز) ناظر بر معنای کثرت است: «اگر آرزوی کارهای بزرگ کنند، فرومیافتند و اگر روزی زیاد شوند، به سوی نابودی و کمی پیش خواهند رفت».
ازهری نیز وقتی به معنای «کثرت» ذیل «أمر» اشاره دارد، شعر لبید را به عنوان شاهد ذکر میکند. (ازهری، 1374ق.، ج 15: 210).
شعری اعشی نیز مؤیّد همین معناست:
«طَرِفُونَ ولَّادُون کُلَّ مُبَارَکٍ |
|
أَمِرُونَ لاَ یَرِثُونَ سَهْمَ القُعْدُد» |
برای «طَرِفُون» معانی متعدّدی، از جمله «طایفه» (فراهیدی، 1409ق.، ج 7: 414)، «تازه به شرافت رسیده» (ابنعبّاد، 1414ق.، ج 9: 161)، «نورسیده» (ابنمنظور، 1414ق.، ج 9: 215) و «اسب اصیل» (زمخشری، 1979م.: 388) بیان کردهاند. پس «طَرِفُون» به معنی «به وجود آورندة هر چیز مبارکی» است. معنی کردن «أَمِرُونَ» به «دستور» یا «کار» وجاهتی ندارد، ولی میتوان به «کثرت» معنی نمود، بهویژه که «ولَّادُون» نیز به صیغة مبالغه آمده است. بنابراین، مضمون کلّی شعر این است: «کسانی که پُرفرزند هستند، در عین کثرت و زیاد بودن، سهم فرزندان و نسل خود را به ارث نمیبرند». محلّ شاهد، کلمة «أَمِرُونَ» است که به کثرت و زیادت قابل تعبیر است (فراهیدی، 1409ق.، ج 8: 298 و ابندرید، 1987م.، ج 2: 1069).
امارت و فرمانروایی نیز از معانی کاربردی «امر» است (فراهیدی، 1409ق.، ج 8: 299؛ ازهری، 1347ق.، ج 15: 209؛ ابنعبّاد، 1414ق.، ج10: 284؛ جوهری، 1407ق.، ج 2: 581 و ابنمنظور، 1414ق.، ج 4: 31).
لغتپژوهان علاوه بر معانی کار، دستور و کثرت به دو معنای تعجّب و نشانه نیز اشاره کردهاند (ابنفارس، 1404ق.: 137؛ مصطفوی، 1368، ج 1: 144).
بر این اساس، معانی متعدّد «امر» به «کار، دستور، کثرت، نشانه، تعجّب و فرمانروایی» آمده که بعضی از لغویان به تمام و برخی به تعدادی از آنها اشاره کردهاند. نزد متقدّمان و متأخران اختلاف چندانی به چشم نمیخورد، جز آنکه به معنای کثرت در دورة متأخّران اشاره نشده است.
مضاف آنکه کلمة «أمر» به اعتبار مشارٌإلیه، معانی متفاوتی خواهد داشت و مانند کلمة «شیء» در ترکیب «هَذَا الشَّیْءٌ یَا ذَلِکَ الشَّیْءٌ»است.
6ـ2) معنای کاربردی «امر»
واژة «امر» در قرآن و منابع روایی، کاربردهای فراوانی دارد که به نمونههایی از آن اشاره میشود.
6ـ2ـ1) «أمر» در قرآن
در آیة Pیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم...O (النّساء/59) عبارت «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ» و فعل (أَطِیعُوا) بر جمع دلالت دارد، لذا «أمر» در «أُولِی الْأَمْر» باید شامل شئون مهمّی از عموم مسلمانان از جمله حاکمیّت بر ایشان باشد. بعضی مفسّران نیز بر معنای حکومت برای امر صحّه گذاشتهاند (حوی، 1424ق.، ج 2: 1102؛ زحیلی، 1418ق.، ج 5: 126 و طوسی، بیتا، ج 3: 236). بنابراین، «امر» شئون و کارهایى است که با دین یا دنیای مؤمنان ارتباط دارد؛ به قول طباطبائی منظور از «أمر» شأنى است وسیع (طباطبائی، 1417ق.، ج 4: 385).
در آیة P... فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُم...O (یونس/71)، از همآییِ واژة «شُرَکَاء» و «أمر» در قالب جمع و مفرد به نظر میرسد که «أمر» در درون خویش از ویژگی جمع بودن برخوردار است و بر کثرت دلالت مینماید. برخی «اجْمَعُوا أَمْرَکُمْ» را به اجماع عزمها (ابوزهره، بیتا، ج 7: 3615؛ حسینی شیرازی، 1424ق.، ج 2: 544 و ابیاری، 1405ق.، ج10: 71) و یا «اجماع بر کلّ آنچه در اختیار دارید» تعبیر کردهاند (سبزواری نجفی، 1406ق.، ج 3: 441 و مدرّسی، 1419ق.، ج 4: 425). لغویان نیز با استناد به «أََجْمِعْ أَمْرَک وَ لاَ تَدَعْهُ مُنْتَشِرا» به عزم بر انجام کار و رها نکردن امور در وضعیّت پراکندگی و انتشار یاد کردهاند (جوهری، 1407ق.: 1199؛ ابنمنظور، 1414ق.، ج 8: 57). با توجّه به اینکه حالت انتشار، گویای مفهوم کثرت است، امر در «أَجْمِعْ أَمْرِک» را میتوان دارای معنای ضمنی کثرت و خاصیّت جمعپذیری دانست.
از جمله کاربردهای «أمر» در آیة Pوَ إِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَاO (الإسراء/16) است. برداشت اوّلیّه این است «هنگامى که بخواهیم دیارى را نابود کنیم، مرفّهان آن را فرمان میدهیم (به اطاعت)، سپس نافرمانی میکنند». با عنایت به این ترجمه، باید اطاعت الهی را در تقدیر گرفت تا مفهوم آیه کامل شود. ابنمنظور ذیل این آیه، با اشاره به قرائتهای مختلفِ «أَمر» همچون «أَمَرْنا»، «أَمَّرْنا»، «آمَرْنا» و «أَمِرْنا»، از «أَمَرْنا» به «فرمان و دستور به مترفین» و نیز «کثرنا: زیاد کردن» تعبیر کرده است. همچنین، «أَمَّرْنا» را معادل «سَلَّطْنَا»، و واژگان «آمَرْنا» و «أَمِرْنا» را به معنای کثرت در نظر گرفته است (ابنمنظور، 1414ق.، ج 4: 28). بر این اساس، با عنایت به قرائت مشهور «أَمَرْنا»، میتوان معنای کثرت را در نظر گرفت و آیه را این گونه ترجمه کرد: «هنگامى که بخواهیم شهر و دیارى را نابود کنیم، تعداد مرفّهان آن را زیاد میکنیم، سپس نافرمانی میکنند» (راغب اصفهانی، 1416ق.: 89). در این صورت، نیازی به مقدّر گرفتن اطاعت الهی برای «أمر» نیست.
6ـ2ـ2) «أَمْر» در روایات
کلمة «أَمْر» از واژگان پرکاربرد در متون روایی است. از امام صادق(ع) نقل شده است: «لَمَّا کَانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا کَانَ، ضَجَّتِ الْمَلَائِکَةُ إِلَى اللَّهِ بِالْبُکَاءِ و قَالَتْ: یُفْعَلُ هَذَا بِالْحُسَیْنِ صَفِیِّکَ و ابْنِ نَبِیِّکَ؟!» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 465؛ طوسی، 1414ق.: 418؛ ابنطاووس، 1377: 127). در این روایت، «أمر» اشاره به عملی دارد که نسبت به امام حسین(ع) صورت گرفته و موجب فریاد و گریة ملائکه شده است.
در روایتی حَکَمبن أبیالنّعیم نقل میکند: «نزد حضرت رسیدم و به ایشان عرض کردم: از این شهر خارج نمیشوم تا بدانم شما قائم آلمحمّد هستید یا نه! امام باقر(ع) میفرماید: یَا حَکَمُ، کُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِاللَّهِ» (کلینی، 1407ق.، ج 1: ص536؛ ابنطاووس، 1420ق.: 443 و مجلسی، 1403ق.، ج 51: 141). در این روایت، «أَمْر» فرمان الهی است که معصومان(ع) برپادارندة آن هستند. این معنا در بر دارندة مفهوم حکومت و ولایت الهی نیز میباشد که اجرای آن از طریق معصوم(ع) صورت میپذیرد.
محمّدبن فرج میگوید: امام هادى(ع) به من نوشت: «یَا مُحَمَّدُ أَجْمِعْ أَمْرَکَ و خُذْ حِذْرَکَ: ای محمّد! بر امرت اجماع کن و جانب احتیاط را رعایت نما» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 500؛ عاملی، 1425ق.، ج 4: 421 و مجلسی، 1403ق.، ج50: 140). به نظر میرسد اجماع امر به معنای یکی کردن و اتّفاق امور کنایه از سامان دادن امر است. اجماع، زمانی صورت میپذیرد که امور متکثّری باشد که بتوان آنها را با هم یکی کرد. از این رو، «أَمْر» در این حدیث، متضمّن معنای کثرت است.
بر این اساس، معنای «دستور» و «شأنی از شئون (کار)» با مفاهیم ضمنی «کثرت» و «حکومت» در روایت مشهود است.
6ـ2ـ3) «أَمْر» در نهجالبلاغه
کاربردهای گوناگون «امر و مشتقّات آن» در نهجالبلاغه را میتوان در چند دستة معنایی قرار داد.
امام علی(ع) میفرمایند: «لَمْ تَکُنْ بَیْعَتُکُمْ إِیَّایَ فَلْتَةً وَ لَیْسَ أَمْرِی وَ أَمْرُکُمْ وَاحِداً إِنِّی أُرِیدُکُمْ لِلَّهِ وَ أَنْتُمْ تُرِیدُونَنِی لِأَنْفُسِکُمْ» (نهجالبلاغه/ خ 136): «بیعت کردن شما با من، ناگهانى و بدون فکر و اندیشه نبود و کار من و شما یکسان نیست. من شما را براى خدا میخواهم، ولی شما مرا براى خودتان!». پس «أَمْر»، به معنای کاری است که با انگیزه و غرض خاصّی انجام شود. این معنا مورد توجّه شارحان نیز قرار گرفته است (ابنمیثم بحرانی، 1362، ج 3: 164؛ موسوی، 1376، ج 2: 401 و مدرّس، 1358، ج 9: 37).
در عبارت «قَدْ یَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِیلَةِ وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ» (نهجالبلاغه/ خ 41) «امر» به معنای «دستور و فرمان» آمده است. چنین معنایی در فرمان امام علی(ع) برای حرکت به سوی دشمن نیز مشهود است: «فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّةُ الْقَیْظِ أَمْهِلْنَا یُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ» (همان/ خ27). در عبارت نخست، قرینة «نَهْیِه» و در عبارت دوم، قرینة «بِالسَّیْرِ» معنای فرمان و دستور را میرساند. لذا «أَمْر» به مفهوم دستور دادن استعمال شده که شارحان نیز به آن اشاره کردهاند (ابن أبیالحدید، 1337، ج 2: 312؛ ابنمیثم بحرانی، 1362، ج 2: 104؛ مدرّس، 1358، ج 3: 338 و حسینی شیرازی، بیتا، ج 1: 203).
معنای «خلافت و فرمانروایی» از دیگر کاربردهای «امر» است. هنگامی که مردم با امام علی(ع) بیعت کردند، امام فرمود: «وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ» (نهجالبلاغه/ خ 91). ایشان تصریح میکنند، در صورت پذیرش خلافت، از نکوهش کسى باک نخواهند داشت و طبق آنچه صلاح است، عمل خواهند کرد، لیکن اگر دیگری انتخاب شود، نسبت به والى امر شنوندهتر و فرمانبردارتر از مردم دیگر خواهند بود. شارحان نیز معنی خلافت را برداشت کردهاند (ابنمیثم، 1362، ج 2: 386؛ مغنیه، 1358، ج 2: 48؛ شوشتری، 1376، ج 9: 563 و موسوی، 1376، ج 2: 117).
معنای «کثرت» از دیگر معانی «أَمْر»، است که از جملة «فَلَئِنْ أمِرَ الْبَاطِل لَقَدِیماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا» (نهجالبلاغه/ خ 16) قابل برداشت است که به افزایش یافتن باطل در جامعة آن روز و کم بودن حق اشاره دارد. امام علی(ع) معتقدند، اگر باطل، بسیار شده، از قدیم نیز چنین بوده است. لذا «أمِرَ» به معنای زیاد شدن و کثرت به کار رفته است. شارحان به این معنا اشاره داشتهاند (بیهقی، 1375: 97؛ ابنمیثم بحرانی، 1362، ج 1: 298؛ ابن أبیالحدید، 1337، ج 1: 272؛ کاشانی، 1378، ج 1: 151 و هاشمی خویی، 1358، ج 3: 223).
بنابراین، «أمْر» معانی متعدّدی مانند «کار»، «دستور»، «خلافت» و «کثرت» داردکه با عنایت به سیاق، تعیین میشود.
7ـ «نَظْمِ أَمرِکُم»
در این بخش مدلولِ «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» مورد بررسی قرار میگیرد.
7ـ1)«نَظْمِ أَمرِکُم» و سیاق نامه
عنایت به سیاق نامه، شرایط زمانی و مخاطبان میتواند مفهومی دقیق از «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» ارائه دهد. در آخرین لحظات عمر امام(ع)، سفارش به «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» بعد از تقوا، مهمترین خواستة ایشان است؛ «أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلاَحِ ذَاتِ بَیْنِکُم».
بر اساس عبارتِ «وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی» خطاب نامه، علاوه بر فرزندان آن حضرت، دیگران را نیز شامل میشود. با توجّه به عمومیّت خطاب و مفهوم اجتماعی «صَلاِحِ ذَاتِ بَیْنِکُم» که بیانگر اصلاح و ایجاد الفت میان افراد جامعه است، احتمال اجتماعی بودن مدلول «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» قوّت میگیرد.
7ـ2) «نَظْمِ أَمْرِکُم» و وحدت
بازگشت به استعمال نظم و پرداخت لغویان، شارحان و مترجمان از «نَظْم» به معنای «پیوستگی» و «أَمْر» به معانی «کار و کثرت» و با در نظر داشتن مفهوم اجتماعی «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» باید در فهم خود بازنگری شود. اگر «نظم» به معنای «پیوستگی و به ریسمان واحد کشیدن» گرفته شود و «أَمْر» به «کار» تعبیر شود، «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» به پیوستگی امور اجتماع و نبودِ تشتّت و تفرقه در نظام جامعه معنی میشود. همچنین، با در نظر گرفتن معنای ضمنی «کثرت» برای واژة «أَمْر»، «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» به معنای پیوند دادن و یکی کردن کثرتها در اجتماع و با توجّه به همنشینیاش با «صَلاِحِ ذَاتِ بَیْنِکُم»، «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» به «وحدت میان آحاد جامعه» قابل تعبیر است.
درنگ در آراء، نکاتی را در تبیین معنای فوق نمایان میسازد. شارحان دورة اوّل غالباً به شرح «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» نپرداختهاند، در حالی که تعابیر قبل و بعد آن را توضیح دادهاند (بیهقی، 1375، ج 2: 508؛ ابن أبیالحدید، 1337، ج 17: 7؛ سرخسی، 1373: 261؛ ابنمیثم بحرانی، 1362، ج 5: 122). اینان مفهوم اجتماعی«صَلاِحِ ذَاتِ بَیْنِکُم» را به معانی «اصلاح میان مردم» و «ازالة وحشت» (بیهقی، 1375، ج 2: 508)، «وسیلهای برای از بین بردن کینهها در بین مردم» (ابن أبیالحدید، 1337، ج 17: 7) و «حالتی در ارتباط میان فرد و اطرافیان او» (سرخسی، 1373: 261) دانستهاند. برای مثال، ابنمیثم بحرانی (م. 679 ق.) به ارائة معنایی نزدیک به مفهوم وحدت و پیوستگی برای «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» پرداخته، «صَلاَحِ ذَاتِ بَیْنِکُم» را یکی از لوازم الفت و محبّت خداوند دانسته است (ابنمیثم بحرانی، 1362، ج 5: 122). سپس وجه فضیلت اصلاح میان مردم را اهتمام شارع(ص) به جمع کردن مردم بر سبیل الهی و انتظام ایشان در راه و روش دین آنان میداند و معتقد است که با تنازع و تنافر که نقطة مقابل وحدت هستند، چنین امری میسّر نخواهد شد (همان).
شرح نشدن «نَظْمِ أَمْرِکُم» از سوی شارحان متقدّم، دو احتمال دارد: الف) معنای«نَظْمِ أَمْرِکُمْ» به قدری واضح بوده که نیازی به شرح آن احساس نمیشد. ب) با توجّه به عطف «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» به«صَلاَحِ ذَاتِ بَیْنِکُم»، این دو عبارت بر یک مفهوم دلالت میکرد و با توضیح «صَلاَحِ ذَاتِ بَیْنِکُم»، نیازی به شرح «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» وجود نداشت.
بر اساس احتمال اوّل، «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» را به معنای پیوستگی و تبدیل مجموعة شتّی به یکتا معنی کردهاند. در صورت پذیرفتن احتمال دوم، احتمال تقارب معنایی «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» و «صَلاَحِ ذَاتِ بَیْنِکُم» میرود که با عنایت به مفهوم اجتماعی«صَلاَحِ ذَاتِ بَیْنِکُم»، چنین برمیآید که این عبارت ناظر بر امری فردی نیست و نمیتوان از آن نظم فردی برداشت کرد! بنا بر هر دو احتمال، معنای نظم فردی قابل تصوّر نیست و معنای وحدت قوّت بیشتری میگیرد. ضمن آنکه مترجمان متقدّم، معانی امروزی نظم را ذکر نکردهاند؛ حتّی برعکس بعضاً به طور مشخّص به معنای «پیوستن و متّفق شدن» اشاره کردهاند (کاشانی، 1378، ج 2: 447 و اردبیلی، بیتا: 306).
شارحان دورة دوم به معنای «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» پرداختهاند. بعضی، آن را انتظام امر دین معنی کردهاند (نوّاب لاهیجی، بیتا: 68 و خویی، 1406ق: 333). برخی، به معنای نظم و ترتیب و نبودن اضطراب در امور آورده؛ «نظم» را برنامهای فردی میدانند که هر فرد دارای نقشی است که جامعه برایش قرار داده است (موسوی، 1376، ج 4: 489 و هاشمی خویی، 1358: 131). لذا التزام به نظم در همة امور منظور است؛ زیرا رعایت نکردن نظم، نرسیدن و دست نیافتن به مآرب و حوایج را سبب میشود.
شوشتری (م. 1415ق.) با عنایت به آیة Pوَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ * وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْO (آلعمران/ 102ـ103) و ایجاد ارتباط میان «چنگ زدن به حبلالهی» و «وحدت»، برآن تأکید کرده است. (شوشتری، 1376، ج 11: 66). بنابراین، معنای نظم فردی در کنار مفهوم اجتماعی مشهود است.
مترجمان دورة دوم نیز برای «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» معانی گوناگونی آوردهاند. غالب ایشان به معنای امروزی نظم (فردی) توجّه کرده و به معانی نظم در کارها (ارفع، 1379: 1067؛ آقامیرزایی، 1379: 330؛ احمدزاده، 1378: 290؛ زمانی، 1378: 751؛ شرقی، 1363: 347 و کمپانی، 1358: 233)، نظم در زندگی (انصاریان، 1379: 669؛ دشتی، 1379: 559 و دینپرور، 1379: 446)، نظم و ترتیب (اولیایی، 1376: 712 و انصاری، بیتا: 896) اشاره کردهاند. برخی، به معانی دیگری مانند انتظام کارها (آیتی، 1378: 709)، آراستن کارها (شهیدی، 1378: 321) و اصلاح کردن کارها با صلح و سازش (مبشّری، 1366، ج 2: 187) اشاره کردهاند که معنایی شبیه «صَلاَحِ ذاتِ البَینِ» است و علاوه بر معنای فردی، مفهوم اجتماعی را نیز شامل میشود.
با این حال، در میان ترجمههای معاصر، مواردی یافت میشود که به معنای اصیل نظم (= پیوستگی) نیز پرداختهاند و «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» را به مرتّب کردن و به هم پیوستن کارها معنی کردهاند (فیضالإسلام، 1379، ج 2: 979 و بهشتی، بیتا: 333).
بنابراین، شارحان و مترجمان دورة دوم، برخلاف دورة اوّل، هر دو معنای فردی و اجتماعی را مورد توجّه قرار دادهاند که نشانة تغییر معنایی «نظم» در قرون اخیر است. علیرغم ظهور معنای دوم در دورة معاصر، مفهوم اجتماعی نظم با معانی وحدت و پیوستگی در آرای اندیشمندان این دوره مشاهده میشود. برای نمونه، مطهّری (م. 1399ق.) آورده است:«تو را و جمیع فرزندانم و هر کس از امروز تا پایان جهان که این نوشته به او میرسد، سفارش میکنم به تقوی و اینکه کوشش کنید اسلام را تا دَمِ آخر برای خود حفظ کنید. همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرّق نشوید» (مطهّری، 1383، ج 22: 267).
طبق این دیدگاه «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» معنای استمرار وحدت برای حفظ اسلام دارد و مفهوم فردی از آن برداشت نشده است. حسینی شیرازی (م.1410 ق.) وجود «نظم» را مایة سلامت و سعادت جامعه و ثبات و آرامش آن ذکر دانسته است (حسینی شیرازی، بیتا: 35). چنین مفهومی از «نظم» بر اجتماعی بودن آن دلالت دارد. یکی از معاصران نیز به نادرست بودن برداشت فردی از «نظم» در ترجمة «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» در ترجمههای امروزی تأکید کرده است (مختاری،1381، ج 1: 3). از مجموع گفتهها میتوان عبارتِ «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» را به «وحدت» تعبیر کرد.
7ـ3) «نَظمِ أَمرِکُم» و نداشتن تفرقه در امر حکومت
با توجّه به اینکه «خلافت و فرمانروایی» از معانی «امر» بوده و نظم نیز به مفهوم یکی کردن و پیوستگی است، میتوان «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» را به «وحدت و نداشتن تفرقه در امر حکومت» معنی نمود. در تقریر نظرات امام خمینی(ره) نیز به «وحدت و جلوگیری از تفرقه در ادارة مسلمین و تدبیر و سیاست میان ایشان» تعبیر شده است (سیفی مازندرانی، بیتا: 81). رهبر انقلاب اسلامی نیز چنین بیان داشتهاند:
«نَظْمِ اَمرتان یعنی چه؟!... انسان میفهمد که این ’’نَظْمِ أَمْرِکُمْ‘‘ عبارت از امری مشترک بین همه است. به نظر میرسد ’’نَظْمِ أَمْرِکُمْ‘‘ عبارت از اقامة نظام و ولایت و حکومت اسلام است... منظورش این است که با قضیّة حکومت و نظام، منطبق با نظم و انضباط رفتار کنید...» (http://farsi.khamenei.ir).
این سخنان نیز بیانگر مفهوم اجتماعی «نظم» و معنای حکومتی «امر» است.
نتیجهگیری
واژة «نظم» و اصطلاح «نَظْمِ أَمْرِکُمْ» همچون دیگر واژگان، در طول تاریخ دچار تطوّر معنایی شده است، به گونهای که در دورة اوّل، معنای پیوستگی، به ریسمانکشیدن، یکی کردن و تبدیل مجموعهای شتّی به یکتا داشت، ولی در دورة دوم، با اضافه شدن معنای فردی، معنای پیشین و رایج در دورة متقدّمان را به انزوا کشانده است. با توجّه به فضای حاکم در نامة 47 و معنای لغوی و کاربردی میتوان «نَظْمِ أَمْرِکُم» را پیوستگی امور اجتماع دانست که گونهای از «نظم اجتماعی» به معنای وحدت و همداستان بودن در انجام امور جامعه است. بنابراین، هرچند معنای وحدت، نداشتن تفرقه و اقامة حکومتی نظاممند به عنوان یک احتمال قوی برای «نَظْمِ أَمْرِکُم» قابل تصوّر است، لیکن عنایت به مخاطبان نامه، معنای وحدت و یکی شدن قلبهای آحاد مسلمانان و همداستانی ایشان در هر امری، اعمّ از امر حکومت، محتملتر است. صحّت این ادعا در تطوّر واژگان، ما را بر آن میدارد تا در خوانش مفاهیم دینی، دقّت و امعان نظری بایسته فرا روی خود قرار دهیم.