Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor of Arabic Language and Literature, Azarbaijan Shahid Madani University, Tabriz, Iran

2 Ph.D. Candidate of the Arabic Language and Literature, Tehran University;

3 M.A . in the Arabic Language and Literature at Kharazmai University, Tehran.

Abstract

Structure and structuralism are among the terms for which several lexical equivalents have been allocated in the works of lexicographers, critics and linguists of the Arabic language, the most common equivalents of which are as follows: "Albenyaviyat, albenniyat, albenaeiyat, albenviyat, albenyaniyat, alhaykaliyat, altarkibiyat, etc." The major causes of this type of rendition challenges in the Arabic language are: "different understanding of Arabic critics and linguists of modern concepts of western criticism, incognizance of authors from each other’s academic works, and ethnical and linguistic intolerance". The most challenging equivalent terms in the Arabic language are: Albenyaviyat and albenniyat. Authors and lexicographers who have used these terms in their works proceed to do this in accordance with two grammatical principles of the Arabic language ‘albenniyat’ and/or spread of common mistake theory ‘Albenyaviyat’. In this study, we intend to verify their accuracy and determine the origins of the choice of these berserk equivalents, by surveying these terms in the lexicons, critical works, linguistic researches and grammar of the Arabic language.

Keywords

جنبش ساختارگرایی (Structuralism) مولود و نتیجة تحقیق‌های زبانشناسی در نیمة اوّل قرن بیستم است. این جنبش در ادبیّات طیف گسترده‌ای از منتقدان را در بر می‌گیرد که عمدتاً سهم زبان و تحلیل زبانی را در درک آثار ادبی بسیار مهم‌تر از توجّه به نیّت نویسنده می‌شمارند، ساختگرایی به تأثیر از آراء نظریّه‌پرداز سوئیسی، فردینان دی سوسور (1913ـ1857) شکل گرفت (ر.ک؛ مشرّف، 1386: 55). امروزه ساختارگرایی علاوه بر زمینة ادبی در زمینه‌های اسطوره‌شناسی، روانشناسی، جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی تأثیری مستقیم بر جای گذاشته است، به طوری‌که می‌توانیم در معنایی عام‌تر، این لغت را در حوزة فلسفی به‌کار گیریم و آن را فلسفة ساختارگرایی نام ببریم. این مبحث با نظریّه‌های سوسور در نشانه‌شناسی و زبانشناسی وارد مرحله‌های جدیدی شد. نظریّه‌های سوسور در علم نشانه‌شناسی سبب شد که ساختارگرایی از دل زبانشناسی شکل گیرد. نظریّه‌های سوسور در کتاب مشهور خود (زبانشناسی همگانی) بعد‌‌ها در آثار یاکوبسن، اسطوره‌شناسی و مردم‌شناسی لوی استروس عمق گرفت و بعد‌‌ها حرکتی را در ادبیّات پایه‌گذاری کرد که ساختگرایی نام گرفت (ر.ک؛ اسکولز، 1379: 12).

اوایل دهة هفتاد را می‌توان سرآغاز نقد ساختارگرایانه در زبان عربی به حساب آورد، این در حالی است که بیشتر ناقدان عربی دهة شصت را مقدّمة این رخداد مهم به حساب می‌آورند، پیشگامان این حرکت با عنوان‌های جدیدی چون نقد واقع‌گرایانه، نقد زیبایی‌شناسی، نقد تحلیلی و ... به برگردان نقد انگلیسی‌ ـ آمریکایی جدید و ارایة آن به حوزة نقدی زبان عربی اقدام کردند، سردستة یکّه‌تاز این مرحلة گذرا کسی نبود جز دکتر رشاد رشدی (1983ـ1912م.). وی در زمینة نقد جدید تلاش‌های مثمر ثمری انجام داد که این اقدام وی بعد‌‌ها سرلوحة کار شاگردان و پیروان نقدی وی گشت؛ از جملة این افراد: محمود الرّبیعی، مصطفی ناصف، محمّد عنانی، سمیر سرحان، عبدالعزیز حمودة و ... بودند (ر.ک؛ وغلیسی، 2001 م.:24).

هدف از این پژوهش، بررسی معادل‌‌‌ اصطلاحات «ساختار: Structure» و «ساختارگرایی: Structuralism» در معجم‌‌‌ها، پژوهش‌های نوین نقدی و زبانشناسی عربی است و نیز پاسخ به این سؤال که مبنای این معادل‌یابی‌‌های پراکنده و آشفته در زبان عربی بر چه اساس صورت گرفته است. این معادل‌‌‌های واژگانی شامل البنیویّة، البنییّة، البنائیّة، البنویّة، البنیانیّة، الهیکلیّة، الترکیبیّة و ... است. در این جستار به بررسی آثار معجم‌نویسان و پژوهشگران می‌پردازیم که این اصطلاحات را در لابه‌لای نوشته‌های خود به کار برد‌‌ه‌اند و در پایان، به علل و عوامل این آشفتگی‌‌های معادل‌پردازی خواهیم پرداخت و مشخّص خواهیم کرد که کدام یک از این اصطلاحات نسبت درست‌تری نسبت به دیگری دارد. در این جستار به موضوع‌هایی از قبیل بررسی رویکرد ساختارگرایی در زبان عربی، بررسی لغوی و اصطلاحی اصطلاحات «بنیة: ساختار» و «بنیویّة: ساختارگرایی» و چالش‌های ترجمة این اصطلاحات در زبان عربی اشاره می‌کنیم و در بخش آخر، به چالش‌های بحث در مواجه با این اصطلاحات خواهیم پرداخت.

پیشینة پژوهش

شماری از نویسندگان عرب‌زبان در حوزة ساختار و ساختارگرایی به ترجمه و تألیف پرداخته‌اند که از جملة آنان صلاح فضل (نظریّة البنائیّة فی النّقد الأدبی)، جمال شهید (فی البنیویّة الترکیبیّة)، میخائیل مخول (البنیویّة)، حنا عبّود (البنیویّة فی الأدب)، رابح بوحوش (البنیّة اللغویّة) و غیره را می‌توان نام برد، امّا از جمله آثار ترجمه شدة این حوزه به زبان فارسی می‌توان کتاب‌‌‌هایی چون «درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیّات» نوشتة رابرت اسکولز و ترجمة فرزانه طاهری، «مفاهیم بنیانی ساختگرایی» نوشتة ژان پیاژه، ترجمة سیّد علی مرتضویان، «فردینان دوسوسور و جاناتان کالر» ترجمة کورش صفوی و... را نام برد. این در حالی است که در زمینة چالش‌های معادل‌یابی واژگان مذکور پژوهش خاصّی صورت نگرفته است.

رویکرد ساختارگرایی در جهان عربی

با وجود پیوند‌‌های نظام‌مند مشترک میان نقد جدید و ساختارگرایی باید اعتراف کرد تلاش‌ها و اقدام‌های پیشگامانه (به‌ویژه در مصر) نقش بزرگی در فراهم ساختن درک مفهوم ساختارگرایی داشت، با شروع دهة هفتاد، یعنی زمانی که این تلاش‌ها در مغرب عربی به بار نشست، کتاب حسین الواد، ناقد تونسی با عنوان البنیة القصصیّة فی رسالة الغفران منتشر شد. این پژوهش سبب شد تا نویسندة کتاب نشان لیاقت بگیرد؛ زیرا این بحث نقدی از لحاظ رویکردی و تاریخی اهمیّت بسیار زیادی داشت به‌گونه‌ای‌که بعد‌‌ها سرآغاز بسیاری از کار‌‌های علمی و مطالعات دانشگاهی قرار گرفت (ر.ک؛ زبیدی، 1984م.: 40).

این اقدام‌های پیشگامانه تلاش‌های دیگری را در پی داشت که از جمله آثار موفّق علمی در این زمینه می‌توان به آثار نویسندگانی از قبیل کمال ابودیب (البنیة الإیقائیّة للشّعر العربی؛ 1974م.)، و کتاب بعدی وی (جدلیّة الخفاء و التّجلّی؛ 1979م.)، محمّد رشید ثابت (البنیة القصصیّة و مدلولاتها الإجتماعیّة فی حدیث عیسی بن هشام؛ 1975م.)، ابراهیم زکریّا (مشکلة البنیّة؛ 1976م.)؛ صلاح فضل (نظریّة البنائیّة فی النقد الأدبی؛ 1978م.) و محمّد بنیس (ظاهرة الشّعر المعاصر فی الغرب؛ 1979م.) اشاره کرد.

در میان آثار پدید آمده در این مرحله، کتاب صلاح فضل (نظریة البنائیّة: نظریّه ساختارگرایانه) بر دیگر آثار موجود در این زمینه برتری دارد. علّت این امر، پیشگامی تاریخی و ارایة اطّلاعات نقدی به مخاطب در این زمینه است، به‌طوری‌که در این کتاب رویکرد‌‌های نقدی نوین مثل ساختارگرایی، صورت‌گرایی، سبک‌گرایی، نشانه‌شناسی، و نقد اسطور‌‌ه‌ای جداگانه مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. ساختارگرایی در کشور الجزایر تا سرآغاز دهة هشتاد به تأخیر افتاد. این مهم با کار‌‌های نقدی ارزشمند دکتر عبدالملک مرتاض به بار نشست. پس از وی نیز دکتر عمر مهیبل در کتاب البنیویّة فی الفکر الفلسفی المعاصر به این موضوع پرداخت (ر.ک؛ وغلیسی، 2002م.: 48). بدین ترتیب، طیّ دوران پس از دهة هفتاد، حوزة نقد معاصر عربی با اسامی درخشان نویسندگانی از قبیل کمال ابودیب، یمنی العید، عبدالکریم حسن، سیزا قاسم، حمید الحمدانی، سامی سویدان، جمال شهید، الیاس خوری و... آشنا شد که سهم هر یک از آنان در این مرحله بسیار متفاوت است و این افراد دارای رویکرد‌‌های نقدی متفاوت بودند که این رویکرد‌‌ها شامل «بنیویة شکلانیّة، بنیویّة تکوینیّة، بنیویّة موضوعاتیّة» است.

بررسی لغوی و اصطلاحی واژة ساختار (Structure)

واژة ساخت از واژة لاتین (Structura) و از فعل (Struere) به معنی ساختن و بنا کردن گرفته شده است. یک ساختار عبارت است از مجموعه‌‌هایی از وابستگی‌‌‌های درونی که اگر یک واحد (به معنای زبانشناختی) در هیچ رابطه وابستگی با دیگر واحد زبانی وارد نشود، ساختار به شمار نمی‌آید. این واژه به مجموعه‌‌های از مفاهیم معرفتی در حوزه‌های مختلف اطلاق می‌شود، (structure) از دانش سیستم‌ها وارد زبان شده است. در واقع، اساس این اصطلاح به ترتیب از حوزه‌های برخی علوم، همچون مکانیک، زیست‌شناسی و جامعه‌شناسی گذشته است و در پایان به حوزة زبانشناسی و از آنجا به نقد ادبی وارد شده است. از جمله مفاهیم این واژه در علوم مختلف می‌توان به مفهوم «مجموعه: group» در ریاضیّات که ژان پیاژه این مفهوم را کهن‌ترین ساختاری می‌داند که با آن برخورد داشته است و مفهوم «شکل: Gestalt» در روانشناسی اشاره کرد (ر.ک؛ لوپز و اسکات، 1385: 20). زبانشناسی نوین و رویکرد‌‌های نقدی ساختارگرایانه در ارایه و ساخت این مفاهیم جدید مدیون فردینان دی سوسور است که به جای کاربرد اصطلاح «ساختار: structure» عنوان «بافت: system» را به‌کار گرفت. بیشتر پژوهشگران معتقدند که این اقدام سوسور بیشتر به دلیل تمایل وی بر نظام‌مند کردن کاربرد‌‌های زبانی صورت گرفته است؛ زیرا پیش از وی زبانشناسان دیگری اصطلاح «ساختار: structure» را در آثار خویش به‌کار برد‌‌ه‌اند (ر.ک؛ وغلیسی، 2001م.: 53).

همان‌گونه که در زبان عربی اصطلاح  «البُنیَوِیَّة: ساختارگرایی» از «البِنیَة: ساختار» مشتق شده است، بنا بر مراعات اصل و قواعد زبان (البنیّیة) درست‌تر است. اصطلاحات «البنیة: ساختار» با نگارش انگلیسی ـ فرانسوی (structure،  (structuraو نیز «البناء: ساختمان» (construction ،constructio)  ریشة هر دوی آنها  فعل فرانسوی «detruior» است که در دستور زبان فرانسوی  یک معنای آن «چیدن مواد بر روی هم» است و معنای دیگر «ساختن، بنا کردن» است. مصداق‌‌‌های متفاوت اصطلاح «ساختار: structure» بیشتر مستخرج از معجم‌‌‌های ریشه‌ای فرانسوی است که معنای آن فقط با تبیین بُعد اصطلاحی آن مشخّص می‌شود، این اصطلاح (ساختار) بیشتر به معنای بافتی است که عنصر‌‌های آن بر حسب موقعیّت‌‌‌های متفاوت مشخّص گردد (ر.ک؛ اسکولز، 1379: 64).

ژان پیاژه ویژگی ساختار را در سه سازه بیان می‌کند:

1ـ سازة کلّیّت (La Totalité): یکپارچگی درونی سازه‌هایی که بافت آنها را سامان بخشیده است.

2ـ سازة تحوّل (Les Transformations): بدین معنا که ساختار، سیستم ناپایداری است که پیوسته در حال دگرگونی است.

3ـ تنظیم خودکار (L'autoréglage): به حفظ ساختار از درون خود ساختار و نه خارج از مرز‌‌های آن مربوط می‌شود (ر.ک؛ پیاژه، 1387: 36).

در اینجا سخن پیاژه ناظر بر اصل واژة «ساختار» است. وی ویژگی نخست، یعنی کلّیّت را بارزترین مشخّصة «ساخت» می‌داند. «کُل» در تعریف وی از مفهوم «مجموعه» متمایز است و از نظر وی، ساخت‌ها عبارتند از کُل‌‌‌ها، حال آنکه مجموعه‌ها عبارتند از ترکیب‌هایی که عناصر تشکیل‌دهندة آنها از خود ترکیب‌ها استقلال دارند. ویژگی دوم اجزاء این ساخت را در کنار هم حفظ می‌نماید و ویژگی سوم بیان می‌کند که تغییرها و تبدیل‌‌‌ها هیچ گاه از مرز ساخت خارج نمی‌شود. در واقع، پیاژه با این ویژگی سوم وجود بیرون از ساخت را انکار می‌کند.

این اصطلاح (ساختار: structure) به گونه‌های مختلف در آثار بیشتر نویسندگان عرب به‌کار رفته است، به‌طوری‌که گاهی این اصطلاح به مفهوم غربی آن نزدیک و گاهی از آن دور می‌شود. در اینجا به چند مورد از معادل‌‌های ترجمه‌‌هایی که در این زمینه صورت گرفته اشاره می‌کنیم:

ـ واژه‌های «ترکیب: بُنیَة» در کتاب محمّدعلی خولی به نام معجم علم اللّغة النظری (ر.ک؛ خولی، 1991م.: 271) و کتاب معجم مصطلحات علم اللّغة الحدیث (ر.ک؛ معجم مصطلحات علم اللّغة الحدیث، 1983م.: 87) به‌کار رفته است. این کتاب حاصل کار گروهی عدّ‌‌ه‌ای از زبانشناسان و معجم‌نویسان عربی است.

ـ واژه‌های «هیکل: بنیة» در آثار عبدالسّلام المسدّی، سمیر المرزوقی و جمیل شاکر (ر.ک؛ المرزوقی و شاکر، 1989م.: 237).

ـ واژه‌های «البناء: الترکیب» در آثار محمّد عنانی (ر.ک؛ عنانی، 1996م.: 104).

ـ واژة «الهیکل» در آثار حسین الواد (ر.ک؛ الواد، 1977م.: 87).

ـ واژة «بنیان» در آثار ژوزف میشِل شریم (ر.ک؛ شریم، 1984م.: 161).

ـ واژه‌های «ترکیب، نظم، بناء» در آثار مبارک مبارک (ر.ک؛ مبارک، 1995م.: 272).

شمار کتاب‌‌‌هایی که واژة «البنیة» در آنان به‌کار رفته آنقدر زیاد است که قابل شمارش نیست. به همین دلیل، در اینجا از ذکر عنوان‌های همة آنها صرف نظر می‌کنیم. اصطلاح (ساختار: structure) در زبان عربی به واژه‌های مترادف بی‌شماری ترجمه شده است؛ به عنوان مثال محمّد رشید ثابت بین اصطلاحات «Structure» و «Construction» تفاوت قایل است. وی در برگردان این اصطلاحات به زبان عربی اصطلاح اوّل را به «البنیة» و اصطلاح دوم را به «البناء» ترجمه می‌کند. این اقدام هرچند که هیچ گونه همخوانی با اصطلاح «Structuralism» که وی آن را به «الهیکلیّة» ترجمه کرده ندارد، ولی باز هم در مقایسه با معادل‌یابی دیگر نویسندگان اقدامی قابل تقدیر است. منصف عاشور از دیگر نویسندگانی است که در معادل‌یابی، واژة «بنیة» را معادل اصطلاح «structure»  قرار داده است. وی در برگردان این اصطلاح به صیغة جمع، آن را «هیاکل» ترجمه کرده است (ر.ک؛ عاشور، 1982م.: 305).

بر اساس اصول و استاندارد‌‌های موجود در زبان عربی می‌توان به این امر پی برد که مترادف واژة «البنیة» نسبت به دیگر واژگان بهترین معادل این اصطلاح «structure» است و واژگان هم‌تراز با این واژه بیشتر به دلیل جنبة معنایی خود مورد استفادة نویسندگان قرار گرفته‌اند؛ مثل:

واژة «نظم» که مرجع آن نظریّة جرجانی است، واژة «ترکیب» که برگردان اصطلاح فرانسوی «ساخت جمله، نحو: syntaxe» است، واژة (هیکل1: ساختار، ساخت) که معادل اصطلاح «armature» است و بیشتر در حوزه‌های علوم انسانی به‌کار می‌رود.

در اینجا ما به تفاوت‌‌های اساسی میان دو واژة «البنیة: ساختار» و «البناء: ساخت، ساختمان» پی می‌بریم؛ بدین معنی که واژة «البنیة» صفت بیانی (مصدر) است؛ یعنی صفتی دالّ بر هیأتی که تمامی سازه‌ها و عناصر درون ساخت طبق آن شکل می‌گیرد، امّا واژة «البناء» به معنای ساخت و یا چیزی است که ساخته می‌شود. بنابراین، مشاهده می‌کنیم که در اینجا بیشتر معنای موصوفی دارد (جمع آن: أبنیة و أبنیات است). واژة «بنیة» با وجود هم خانواده‌های زبانی خود کاربرد بسیار کمی در متون قدیم عربی داشته است، تا جایی که خود این واژه هیچ کاربردی در قرآن کریم نداشته، ولی فعل «بنی» و دیگر مشتقّات آن 22 بار در قرآن کریم به‌کار رفته است. علمای نحو و بلاغت نیز این واژه را در ساخت‌های اسمی، مصدری و دیگر اشتقاق‌های مصدر میمی (مبنی) و اسم مفعول (مبنی) در بافت‌‌های اصطلاحی متفاوت، مانند «اعراب و بناء، حروف مبانی و حروف معانی، مبنی و معنی و...» به‌کار گرفته‌اند. هرچند واژة «البنیة» در مقایسه با واژة «البناء» کاربرد بسیار کمتری در متون قدیم عربی دارد، ولی این بدان معنا نیست که این واژه در هیچ متن قدیمی وجود نداشته است (ر.ک؛ ابن‌منظور، 1988م.، ج 6: 344). صلاح فضل از معدود نویسندگانی است که این عقیده را دارد. دکتر احمد مطلوب نیز در زمرة افرادی است که به تعیین حدّ و مرز معنایی واژة «البنیة» در فرهنگ لغت کهن نقدی عربی (معجم مصطلحات النّقد العربی القدیم) پرداخته است. وی بر این عقیده است که منظور از این اصطلاح، نظام واژگان و چیدمان صحیح بند‌‌ها است (ر.ک؛ مطلوب، 2001م.: 130). این عقیدة دکتر مطلوب یادآور کلام قدّامة بن جعفر در زمینة ساختار (البنیة) است، وی دراین باره می‌گوید: «ساختار شعر بر دو اصل وزن و قافیه استوار است و هر کلامی‌که مزیّن به این اصول باشد، به همان اندازه که به مفهوم شعر نزدیک می‌شود، از مفهوم نثر فاصله می‌گیرد»، وی در جای دیگر معتقد است: «ساختار شعر بر این  قاعده استوار است که با وجود کوتاهی واژگان به معانی والایی اشاره داشته باشد» (همان: 130).

اصطلاح ساختارگرایی (Structuralism) و چالش‌های معادل‌یابی آن در زبان عربی

ساختارگرایی عمدتاً از تئوری‌‌های زبانشناختی فردینان دو سوسور (1913ـ1857م.) و تا حدود زیادی از فرمالیسم روسی و روایت‌شناسی مربوط در ریخت‌شناسی قصّه‌های عامیانه پیدا شده است. این نظریّه، پدیده‌های فرهنگی و ادبی را بر اساس اصول برآمده از زبان‌شناختی تحلیل می‌کند و بر ارتباط متقابل نظام‌دار بین عناصر هر فعّالیّت انسانی توجّه دارد و از این رو، بر قواعد و قرارداد‌‌های مجرّد حاکم بر تولید اجتماعی معنا تأکید می‌ورزد (ر.ک؛ پراپ، 1371: 98).

بیشتر نویسندگان و معجم‌نویسان عربی در ترجمة این اصطلاح همانند ترجمة اصطلاح «structure» با مشکلات زیادی مواجه بود‌‌ه‌اند و هر یک از این نویسندگان بر اساس رویکرد‌‌های نقدی و لغوی متفاوت به معادل‌یابی در این زمینه پرداخته‌اند. معادل‌‌‌های این اصطلاح در ترجمه‌های نوین عربی چیزی در حدود بیست معادل بوده که در اینجا آنها را ذکر می‌کنیم.

* «بِنیویة» شایع‌ترین و پُرکاربردترین ترجمه‌ای است که این اصطلاح به خود دیده است، امّا به‌ دلیل کاربرد فراوان این واژه در آثار نویسندگان و معجم‌نویسان معاصر عربی ما قادر نخواهیم بود که اسامی تمام ناقدان و زبانشناسانی که این واژه را در کتاب‌‌‌های خود به‌کاربرد‌‌ه‌اند، ذکر کنیم، به همین دلیل در اینجا فقط به ذکر نام برخی از معروف‌ترین آنها اشاره می‌کنیم: عبدالکریم حسن، عبدالله غذامی، یمنی عید، سامی سویدان، کمال ابودیب، شایف عکّاشة، عبدالعزیز حمودة، عبدالملک مرتاض، جابر عصفور، و ... .

* «بُنیویة» در آثار محمّد تونجی، مثل المعجم المفصّل فی الأدب (ر.ک؛ تونجی، 1999م.: 195).

* «بِناویة» در آثار راجی تهامی الهاشمی، مثل معجم الدلائلیّة(ر.ک؛ الهاشمی، 1987م.: 247).

* «بنیانیة»؛ ریمون طحان از اوّلین نویسندگانی است که این واژه را در آثار خود به‌کار برد. پس از وی افرادی چون میشال زکریّا، میشال عاصی، إمیل بدیل یعقوب، بسّام برکة، جورج ترابیشی و محمّد معتصم در گزینش این واژه شیوة وی را در پیش گرفتند (ر.ک؛ وغلیسی، 2002م.: 43).

* «بنائیة»؛ صلاح فضل این واژه را عنوان اوّلین و معروف‌ترین کتاب خود قرار داد و در نخستین چاپ این اثر تأکید زیادی بر کاربرد آن داشت. وی در این باره می‌نویسد: «عدّ‌‌ه‌ای از پژوهشگران و نویسندگان واژة «بنیویة» را در آثار خویش به‌کار می‌برند، هرچند اشتقاق این واژه (بنیة) صحیح است، ولی بافت آوایی کلمه و قرار گرفتن «واو» مابین دو «یا» سبب کامی شدگی زبان می‌گردد و این دلیل مستحکمی بر عدم گزینش این واژه است....» (فضل، 1978م.: 13). وی همچنین در ادامه پیشنهاد می‌دهد: «روانی، سلیس بودن و قرب مخارج آوایی این واژه دلیل استفاده و کاربرد فراوان آن در میان پژوهشگران است» (همان).

* «بنیوانیة» دکتر علی زیعور اوّلین کسی بود که این واژه را در حوزة روانشناسی به‌کار برد (ر.ک؛ زیعور، 1973م.: 169).

* «مذهب البنیی»؛ دکتر جمیل صلیب آن را در معجم فلسفی خود به‌کار برده است (ر.ک؛ صلیب، 1973م.: 218).

* «بِنَویة»؛ عبدالرّحمن حاج صالح، زبانشناس معروف الجزایری، اوّلین کسی است که این واژه را در کار‌‌های علمی خویش به‌کار گرفت. وی در مجلّة معروف خود (اللّسانیات) در سال 1971 چنین عنوان می‌کند: «در انتخاب این واژه نظر یونس بن حبیب را ترجیح دادم و به همین دلیل، نسبت این واژه به «بنیة» را در پیروی از قاعدة «ظبیة» یونس در بحث نسبت برگزیدم» (حاج صالح، 1971 م.: 38ـ37). بنا بر نسبت سماعی «فِتْیَة: فِتَوِی» که سیبویه از یونس بن حبیب نقل کرده، می‌توان نسبت «بنیة: بِنَوی» را بر آن قیاس کرد که این روش کاربردی نیز در آثار بسیاری از زبانشناسان و ناقدان الجزایری، مثل عبدالرّحمن حاج صالح، عبدالملک مرتاض، احمد یوسف، رابح بوحوش و ... به‌کار رفته است. وی بعد‌‌ها در تألیف فرهنگ لغتی با عنوان معجم الموحّد لمصطلحات اللّسانیات شرکت کرد و بسیار طبیعی بود که او بار دیگر در این اثر واژة «البِنَویة» را بر دیگر واژگان موجود ترجیح دهد (ر.ک؛ همان: 37).

عبدالملک مرتاض تأکید بسیاری بر استفاده از این واژه داشت. وی پیش از این، واژة «بنیویة» را در آثار نقدی خویش به‌کار می‌برد. مرتاض در کتاب تحلیل الخطاب السردی (1995م.) نظر خود را در باب انتخاب این واژه اعلان کرد و از این زمان به بعد بود که وی در تمام آثار خود این روند را ادامه داد. وی در مقاله‌ای با عنوان «مدخل فی قرائة الحداثة» می‌نویسد: «ممکن است عالم نحوی بنا بر مراعات اصل «البنیّیة» را برگزیند، ولی ما می‌توانیم بر حسب عدول از این اصل، «بِنَویة» را برگزینیم» (مرتاض، 1995م.: 18). همچنین در جای دیگر می‌نویسد: «در میان اصطلاحات نقدی معاصر، اصطلاح «بنیوی» رواج بیشتری پیدا کرده است، هرچند که از لحاظ نحوی چندان خوشایند علمای نحو نیست. سیبویه در باب اضافه بر این امر صحّه گذاشته است. مرتاض در اینجا ساخت «البنویة، البنوی» را پیشنهاد می‌دهد و متذکّر می‌شود که هر فردی بر حسب اراده می‌تواند از این قاعده عدول کند، ولی قادر به تحمیل خطای خویش بر ما نیست» (مرتاض، 2002م.: 191).

* «الهیکلیّة»؛ این اصطلاح در آثار بسیاری از نویسندگان تونسی مانند توفیق بکار، حسین الواد (رک؛ واد، 1977م.: 6)، سمیر المرزوقی و جمیل شاکر (ر.ک؛ المرزوقی و شاکر، 1989م.: 18) محمّد رشید ثابت (ر.ک؛ ثابت، 1982م.: 5)، و عبدالسّلام المسدّی (ر.ک؛ المسدّی،1984م.: 403) به‌کار رفته است.

* «الهیکلانیّة»؛ در آثار افرادی چون حسین الواد (ر.ک؛ الواد، 1977م.: 65) و نجوی ریاحی به چشم می‌خورد (ر.ک؛ مجلّة لسان العربی، 1984م.: 540).

* «المنهج الهیکلانی»؛ کاربرد این اصطلاح در آثار حسین الواد چندان تفاوتی با اصطلاح «البنیویة» در آثار ناقدانی که این اصطلاح را در آثار خود به‌کار می‌برند، ندارد. این ناقدان در بافت‌‌‌های متفاوت دیگری از این واژه اصطلاحاتی ساخته‌اند؛ مثل: «المذهب البنیوی: مکتب ساختارگرایی»، «المنهج البنیوی: رویکرد ساختارگرایی» و «نظریّة البنیویّة: نظریّة ساختارگرایی».

* «الستروکتورالیة»؛ این اصطلاح مُعرَّب در آثار عبدالعزیز بن عبدالله به‌کار رفته است (ر.ک؛ همان: 540).

* «ترکیبیّة»؛ در آثار نویسندگان و معجم‌نویسانی چون: مجدی وهبة (معجم مصطلحات الأدب)، محمّدعلی خولی (معجم علم اللّغة النظری)، بسام برکة (معجم اللّسانیة)، و عزة آغا به‌کار رفته است (مجلّة فکر العربی المعاصر، 1986م.).

در این میان، بسیاری از معجم‌نویسان عربی در معجم‌‌‌های تخصّصی بر آن بوده‌اند تا در مواجهه با یک اصطلاح بیگانه، اصطلاحات مترادف بی‌شماری در زبان عربی ذکر کنند. از جمله معجم نویسانی که به این کار اقدام کرد‌‌ه‌اند، محمّد علی خولی است که در برابر این اصطلاح «Structuralism: ساختارگرایی» مترادف‌هایی از قبیل: «ترکیبیّة، نظریّة بنیویّة، مذهب التّرکیبی و مذهب بنیوی» به‌کار برده است.

نقد جدید عربی همگام با پژوهش‌ها و مطالعات زبانی نوین در برابر اصطلاح بیگانة ساختارگرایی (Structuralism) معادل‌های اصطلاحی فراوانی ارایه داده است. این اصطلاحات شامل: «البِنیویّة، البُنیویّة، البنیانیّة، البنائیّة، البنَویّة، البنیوانیّة، البنییّة، الهیکلیّة، الهیکلانیّة، الوظیفیّة و المنهج الشکلیّ» است. چنانچه بخواهیم اصطلاحات کاربردی دیگری را که از این کلمات ریشه گرفته‌اند، به این فهرست اضافه کنیم، تعداد آنها به چهارده مورد افزایش خواهد یافت. حجم زیاد این اصطلاحات در واقع، نشان‌دهندة برداشت متفاوت ناقدان و زبانشناسان عربی از مفاهیم جدید نقد غربی است؛ برداشت‌‌های شخصی پراکنده‌ای که خالی از هر گونه وحدت و هم‌بافتی است. این برداشت‌‌‌های متفاوت بیشتر ناشی از عواملی چون «عدم آگاهی از فعّالیّت‌‌‌های علمی یکدیگر، تعصّب‌های شخصی و مجموعه‌های زبانی متفاوت» است. در این مورد مشاهده می‌کنیم که تونسی‌ها به «هیکلیّة»، مصری‌ها به «بنائیّة»، و لبنانی‌‌‌ها به «بنیانیّة»، و الجزایری‌ها به اصطلاح «بِنویّة» گرایش دارند. عبدالملک مرتاض و صلاح فضل از جمله  نویسندگانی هستند که از این قاعده مستثنی هستند؛ زیرا همان‌گونه که قبلاً نیز اشاره شد، دکتر مرتاض بعد از تأکید فراوان بر استفاده از اصطلاح «بنیویّة» در ادامة آثار نقدی خود به دلیل کمال آگاهی و شناخت زبانی کافی به انتخاب اصطلاح «بِنویّة» روی آورد. دکتر صلاح فضل نیز پس از اینکه بر کاربرد اصطلاح «بنائیّة» اصرار زیادی داشت، در آخرین کتاب‌‌‌های خویش به کاربرد اصطلاحاتی چون «بنیویّة» و «منهج البنیوی» پرداخت.

چالش‌های نسبت اصطلاحات ( بِنیَوِیة، بِنَوِیة، بِنییّة)

طیّ بررسی‌‌های لغوی، صرفی و نحوی در بحث نسبت واژگان، متوجّه می‌شویم که این بحث یکی از مهم‌ترین و پرکاربردترین مباحث است که نقش بسیار عمده‌ای در زمینة تولید اصطلاحات جدید دارد. این مبحث سبب اختلاف‌های دامنه‌داری میان پژوهشگران و زبانشناسان عربی شده است، به‌طوری‌که کمیتة ریشه‌یابی «اصطلاحات» فرهنگستان علمی عراق پس از بررسی‌‌ها و مطالعات گسترده در بحث نسبت اعلان کردند که «این قاعده در زمان گذشته به‌صورت فراگیر قابل اجرا نبود و بیشتر به منظور رفع اشتبا‌‌ه‌های موجود به‌کار رفته است» (مجلّة فرهنگستان علمی عراق، 1976م.: 314).

جلال‌الدّین سیوطی از جمله کسانی بوده که پیش از این در کتاب المزهر فصلی را به قاعدة نسبت اختصاص داده است. وی در این باره می‌نویسد: «رازی (فردی که اهل ری است)، سبکزی (فردی که اهل سبک می‌باشد)، مروزی (فردی که اهل مرو است) و هندکی (فردی که اهل هند است)» (سیوطی، 1987م.: 151).

محمّد عنانی در این رابطه عنوان می‌کند: «هرچند قاعدة نسبت در تمام اصطلاحات علوم طبیعی و انسانی رواج دارد، ولی این قاعده می‌تواند خطرات فراوانی در زبان عربی به دنبال داشته باشد» (عنانی، 1996م.: 19).

پس از بررسی اصطلاح «بنیویّة» و ارایة انواع معادل‌‌‌های متفاوت این واژه در آثار نویسندگان عربی خلاصه‌ای از چالش‌های مربوط به این واژه را متذکّر می‌شویم: اصطلاح «بنیویّة» نسبت غیرقیاسی کلمة «بنیة» است و چه بسا قیاسی نبودن آن عامل ظهور مترادف‌‌‌های واژگانی بی‌شماری مانند «بنیویّة، بناویّة، بنائیّة، بنیانیّة، بنیوانیّة، بنییّة و ...» بوده است. همچنان‌که این امر سبب ایجاد اختلاف‌های زیادی میان اعضای فرهنگستان زبان عربی در قاهره گردید و از این زمان بود که کمیتة ریشه‌یابی واژگان این بیانیه را صادر کرد: «اصطلاح «بنیّی» نسبت قیاسی «بنیة» است، در حالی که بسیاری از پژوهشگران در زمینه‌های علمی مختلف اصطلاح «بنیوی» را به‌کار می‌برند (مجلّة فرهنگستان زبان سوریه، 1977.، ج 2: 495).

در اینجا برای روشن‌تر شدن بحث به الکتاب سیبویه رجوع می‌کنیم. سیبویه در این مورد می‌گوید استادم، خلیل بن احمد، در بحث نسبت، کلمة «حیّة» را به‌خاطر دوری از اجتماع دو «یا» در کنار یکدیگر (حیویّ) می‌گفت و بر‌‌هان وی در این باره کلام عرب‌زبانان بود که نام‌‌‌هایی مثل «حیّة بن بهدلة» را حیویّ می‌گفتند (ر.ک؛ سیبویه، 1973م.، ج 3: 345). در همان الکتاب سیبویه در باب اضافه در مورد «نسبت اسم مختوم به یایی که ما قبل آن حرف ساکن باشد» چنین گوید: «این مورد مانند کلمات «ظَبی، رَمی، غَزو، نَحو» نسبت آنها «ظبْیِی، رَمْیِی، غَزْوِی، نَحوِیْ» است که حروف «یا» و «واو» در اینجا هیچ تغییری نخواهند کرد، ولی اگر بعد از این دو «یا» ‌‌هاءِ تأنیث بیاید، دو نظر وجود دارد: یکی نظر نحویانی که کلمات «رَمیَة، ظَبیَة، دُمیَة، فَتیَة» را «رَمْییّ، ظَبْیِیّ، دُمْیی، فَتیی» گویند و این موارد قیاسی است. دیگری نظر یونس بن حبیب است که این کلمات را به ‌صورت «ظَبَوی، دُمَوِی، فِتَوِی» آورده است» (همان، ج 3: 346ـ345). بر این اساس، می‌توان گفت که واژة «البنییّة» که در آثار بسیاری از نویسندگان و زبانشناسان لبنانی رواج فراوانی پیدا کرده، نسبت نحوی صحیح‌تری در مقایسه با دیگر اصطلاحات موجود در این زمینه دارد و بنا بر نسبت سماعی «فِتْیَة: فِتَوِی» که سیبویه از یونس بن حبیب نقل کرده، می‌توان نسبت «بنیة: بِنَوی» را بر آن قیاس کرد که این روش کاربردی نیز در آثار بسیاری از زبانشناسان و ناقدان الجزایری، مثل عبدالرّحمن حاج صالح، عبدالملک مرتاض، احمد یوسف، رابح بوحوش و ... به‌کار رفته است.

در پایان بحث به این نکته اشاره می‌کنیم که بعضی از پژوهش‌های زبانشناسی غربی که متّکی بر دستور زبان زایشی است، بین دو مفهوم فرعی اصطلاحات «Structural» و «Structurel» تفاوت قایل هستند. در واقع، اصطلاح اوّل را زمانی به‌کار می‌برند که به ساختارگرایی (البنیویة) و رویکرد‌‌های مربوط به آن نسبت پیدا کند و اصطلاح دوم را زمانی که به ساختار یا ساختمان (البنیة) اختصاص یابد. عدّه‌ای از نویسندگان و معجم‌نویسان عربی با نظر به این اقدام غربی‌‌‌ها به تقلید از آنان روی آورده‌اند؛ از جمله این افراد: عبدالسّلام المسدّی است که مفهوم اوّل را به اصطلاح «بنیوی» و دوم را به «بنائی» ترجمه کرد. همچنین بسام برکة نیز طیّ اقدامی مفهوم اصطلاح اوّل را به «بنیوی، ترکیبی» و دوم را به «بنیانی، بنیوی» برگرداند (ر.ک؛ مجلّة فکر العربی المعاصر،1986م.: 323).

در واقع، این نویسندگان متوجّه این امر نشده‌اند که آیا این اقدام غربی‌‌‌ها از روی قاعده و قانون خاصّی انجام گرفته یا اینکه علّت دیگری داشته است. ولی بر اساس گفته‌های جورج مونان در مقدّمة قاموس خود چنین برداشت می‌شود که مترجمان و زبانشناسان تازه‌کاری که در زمینة ترجمة زبان آلمانی فعّالیّت می‌کردند، اصطلاح «Structurel» و نویسندگانی که در حوزة آثار انگلیسی فعّالیّت داشتند، اصطلاح «Structural» را به‌‌کار برد‌‌ه‌اند، در حالی که با وجود دلالت‌‌های معنایی یکسان این اصطلاحات، عدّه‌ای از نویسندگان دهة اخیر بر آنند تا میان این دو اصطلاح تفاوت قایل شوند و این امر را مبنای اصلی تفکیک سبک‌های تحلیل ساختاری، مثل «L'analyse structural» و «L'analyse structurelle» قرار دهند.

اصطلاحات «ساختار: structure» و «ساختارگرایی: Structuralisme» در معجم‌ها و آثار پژوهشی زبان عربی به گونه‌ای متفاوت معادل‌یابی شد‌ه‌اند، به‌طوری که عدّه‌ای از نویسندگان عرب‌زبان در معادل‌یابی‌های این اصطلاحات با چالش بزرگی مواجه شد‌‌ه‌اند. در اینجا به منظور نتیجه‌گیری صحیح به ارایة دو نظریّه در زمینة معادل‌یابی اصطلاحات می‌پردازیم: 1ـ در زمینة واژه‌سازی باید به قواعد و استاندارد‌‌های زبانی پایبند باشیم و به منظور سلامت زبان باید اصول و قواعد مربوط به آن را رعایت کنیم. پیروان این نظریّه می‌گویند زمانی که می‌توان از مصادر قدیمی واژه ساخت، پس در این صورت نیازی به استفاده از مصادر جعلی نیست. طبق این نظریّه می‌توان بدین نتیجه رسید که نسبت قیاسی کلمة «بنیة» واژگان «بنییّ» و «البنییّة» است. بر این اساس، می‌توان گفت، واژة «البنییّة» که در آثار بسیاری از نویسندگان و زبانشناسان لبنانی رواج فراوانی پیدا کرده است، نسبت دستوری صحیح‌تری در مقایسه با دیگر اصطلاحات موجود در این زمینه دارد. 2ـ رواج غلط مشهور؛ طبق این نظریّه، این مردم هستند که تکلیف زبان را مشخّص می‌کنند و می‌توانند غلط رایجی را ثبت و پس از مدّتی به واقعیّت زبانی تبدیل کنند. در دفاع از این نظر می‌توان گفت که زبانشناسان مشهور با غلط مشهور زندگی می‌کنند و بسیاری از اصطلاحات کاربردی آنان پس از مدّتی رایج می‌گردد؛ به عنوان مثال واژة «تقویم: ارزیابی» در زبان عربی، از ریشة «قَوَمَ» ساخته شده است و طبق استاندارد‌‌ها و اصول زبان عربی باید به صورت «تقویم» ثبت شود، در صورتی که واژة «تقییم» در این حوزة معنایی کاربرد بیشتری پیدا کرده است. بر این اساس، می‌توان گفت اصطلاح «بنیویّة» که در آثار بسیاری از نویسندگان معاصر عربی به‌کار رفته، غلط مشهوری است که بین نویسندگان و مترجمان این حوزه رواج پیدا کرده است و تمامی شواهد نمایانگر این است که معیار تداول معاصر به اصول و استاندارد‌‌های زبان پایبند نیست. طبق این نظریّه، اصطلاح «بنیویّة» علی‌رغم بافت آوایی ناهنجارش همچنان پرکاربردترین معادل اصطلاح «ساختارگرایی: Structuralism» در معجم‌های تخصّصی و پژوهش‌های نوین عربی است.

نتیجه‌گیری

پس از بررسی اصطلاح «بنیویّة» و ارایة انواع معادل‌‌‌های متفاوت این واژه در آثار نویسندگان عربی می‌توان به نتایج زیر دست یافت:

1ـ اصطلاح «بنیویة» نسبت غیرقیاسی کلمه «بنیة» است و چه بسا قیاسی نبودن آن عامل ظهور مترادف‌‌‌های واژگانی بی‌شماری مانند «بنیویّة، بناویّة، بنائیّة، بنیانیّة، بنیوانیّة، بنییّة و...» بوده است.

2ـ واژة «البنییّة» که در آثار بسیاری از نویسندگان و زبانشناسان لبنانی رواج فراوانی پیدا کرده، نسبت نحوی صحیح‌تری در مقایسه با دیگر اصطلاحات موجود در این زمینه دارد و بنا بر نسبت سماعی «فِتْیَة: فِتَوِی» که سیبویه از یونس بن حبیب نقل کرده، می‌توان نسبت «بنیة: بِنَوی» را بر آن قیاس کرد که این روش کاربردی نیز در آثار بسیاری از زبانشناسان و ناقدان الجزایری، مثل عبدالرّحمن حاج صالح، عبدالملک مرتاض، احمد یوسف، رابح بوحوش و ... به‌کار رفته است.

3ـ اصطلاح «بنیویّة» که در آثار بسیاری از نویسندگان معاصر عربی به‌کار رفته، غلط مشهوری است که بین نویسندگان و مترجمان این حوزه رواج پیدا کرده است و تمامی شواهد نمایانگر این است که معیار تداول معاصر به اصول و استاندارد‌‌های زبان پایبند نیست. طبق این نظریّه، اصطلاح «بنیویة»، علی‌رغم بافت آوایی ناهنجارش، همچنان پرکاربردترین معادل اصطلاح «ساختارگرایی: Structuralism» در معجم‌‌‌های تخصّصی و پژوهش‌های نوین عربی است.

4ـ عدم آگاهی کافی برخی از نویسندگان و مترجمان آثار نقدی از اصل دستور زبان عربی، به‌ویژه بحث نسبت اصطلاحات «بنیویّة، بنویة، بِنییّة» دلیل دیگر این حجم گستردة معادل‌‌‌های واژگانی بوده است.

پی‌نوشت‌

1ـ واژة «هیکل» از لحاظ لغوی به معنای درشت‌پیکر و بزرگ است. این واژه در معجم‌الوسیط به معنای «دعامة العظیم: ستون بزرگ» (معجم الوسیط: 1032) و در لسان‌العرب به معانی «البناء المشرِف: ساختمان برافراشته» و «بیت‌الأصنام: بتخانه» آمده است (ابن‌منظور، 1406ق.، ج 6: 344). در ذیل مادّة «بنی» در معجم اخیر چنین آمده است: «بنی البنّاءَ بَنیاً و بِناءً و بِنىً، مقصور، و بُنیَاناً و بِنیَةً و بِنایَةً،... و البناء: المبنیّ، و الجمع أَبنِیَة، و أبنیات جمع‌الجمع... ، و البِنیَة و البُنیَة، ما بنیته و هو البِنی و البُنى...، والبنیان: الحائط» (همان، ج 1: 258). همچنین ذیل واژة «البنیة» در معجم‌الوسیط چنین آمده است: «هیئة البناء و منه بِنیَة الکلمة: أی صیغتها، و فلان صحیح البنیة» (معجم الوسیط: 92).

ابن‌منظور، محمّد بن مکرم. (1406ق.). لسان‌العرب. بیروت: دار اللّسان العربی.
اچسون، جین. (1363). زبانشناسی همگانی. ترجمة وثوقی. تهران: بی‌نا.
اسکولز، رابرت. (1379). درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیّات. ترجمة فرزانه طاهری. چاپ اوّل. تهران: انتشارات آگاه.
پیاژه، ژان. (1387). نقد ادبی نو (مجموعه مقالات). تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات.
ـــــــــ . (1373). مفاهیم بنیانی ساختگرایی. ترجمة سیّد علی مرتضویان. تهران: انتشارات ارغنون.
پراپ، ویلادیمیر. (1371). ریخت‌شناسی قصّه. ترجمة فریدون بدره‌ای. تهران: انتشارات توس.
التونجی، محمّد. (1999م.). المعجم المفصّل فی الأدب. ج 1. الطبعة الثّانیّة. بیروت: دار الکتب العلمیّه.
جرجانی، عبدالقاهر. (2000م.). دلایل الإعجاز فی علم المعانی. تحقیق: یاسین ایوبی. بیروت: بی‌نا.
الخولی، محمّدعلی. (1991م.). معجم علم اللّغة النّظری. الطبعة الثّانیّة.بیروت: مکتبة لبنان.
حاج صالح، عبدالرّحمن. (1971م.). «مدخل إلی علم اللّسان الحدیث».مجلّة اللّسانیات. جامعة الجزائر. المجلّد 1. العدد2.
دو سوسور، فردینان. (1378). درس‌‌های زبانشناسی همگانی. ترجمة نازیلا خلخالی. تهران: مؤسّسة انتشارات و خدمات فرهنگی رخ.
رشید ثابت، محمّد. (1982م.). البنیة القصصیّة و مدلولاتها الإجتماعی فی حدیث عیسی بن هشام. تونس ـ لیبیا: الدّار العربیّة للکتاب.
زبیدی، توفیق. (1984م.). اثر اللّسانیّات فی النّقد العربی الحدیث مِن خلال بعض مِن نماذجه. تونس ـ لیبیا: الدّار العربیّة للکتاب.
سیبویه، عمرو بن عثمان. (1973م.). الکتاب. تحقیق و شرح عبدالسّلام محمّد‌‌هارون. ج 3. القاهره: الهیئة المصریّة العام للکتّاب.
سیوطی، جلال‌الدّین. (1987م.). المزهر فی علوم اللّغة و أنواعها. شرحه و ضبطه محمّد أحمد جاد المولی. بیروت: المکتبة العصریّة، صیدا.
شریم، ژوزف میشل. (1984م.). دلیل الدّراسات الأسلوبیّة. بیروت: المؤسّسة الجامعیّة للدّراسات.
صفوی، کورش. (1386). فردینان دو سوسور ـ جاناتان کالر. چاپ دوم. تهران: نشر هرمس.
فضل، صلاح. (1978م.). نظریّة البنائیّة فی النّقد الأدبی. الطبعة الثّانیّة. القاهره: مکتبة الانجلو المصریّة.
عاشور، منصف. (1982م.). الترکیب عند ابن المقفّع. الجزائر: دیوان المطبوعات الجامعیّه.
عبدالباقی، محمّد. (1997م.). المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم. بیروت: دارالفکر.
عنانی، محمّد. (1996م.). المصطلحات الأدبیّة الحدیثة. لونجمان: الشرکة المصریّة العالمیة للنّشر.
لوپز، خوزه و جان اسکات. (1385). ساخت اجتماعی. ترجمة حسین قاضیان. تهران: نشر نی.
مبارک، مبارک. (1995م.). معجم مصطلحات الألسنیّة. الطبعة الثّانیّة. بیروت: دار الفکر البنانی.
مرتاض، عبدالملک. (1995م.). تحلیل الخطاب السردی. الجزائر: دیوان المطبوعات الجامعیّه.
ــــــــــــــــــ . (2002م.). تحلیل السیمیائی للخطاب الشّعری. الطبعة الثّانیّة. الجزائر: دار الکتاب العربی.
المرزوقی، سمیر و جمیل شاکر. (1989م.). مدخل إلی نظریّة القصّة. تونس ـ الجزایر: الدّار التونسیّة للنّشر و دیوان المطبوعات الجامعیّة.
مشرف، مریم. (1386). «نظم و ساختار در نظریّة بلاغت جرجانی». پژوهشگاه علوم انسانی. شمارة 54.
مطلوب، احمد. (2001م.). معجم مصطلحات النّقد العربی القدیم. بیروت: مکتبة لبنان ناشرون.
مونان، جورج. (1992م.). المسائل النظریّة فی التّرجمة. ترجمه و تقدیم لطیف زیتونة. بغداد: دار الشئون الثقافیّة العامّة.
مجلّة المجمع العلمی العراقی. (1976م.). عدد 27:
مجلّة الفکر العربی المعاصر. (1986م.). عدد36. بیروت:  http://philasophiasafadi.com.
مجلّة لسان العربی. (1984م.). عدد 23. الرباط:  https://allisaan.wordpress.com.
المجلّة العربیّة للثقافة. (1995م.). تونس. عدد 28: www.ithaqafa.com.
مجمع اللّغة العربیّة بالقاهرة. (1998م.). المعجم الوسیط. الطبعة الثّالثة: www.arabicacademy.org.
المعجم الموحد لمصطلحات اللّسانیّات. (1989م.). الطبعة الثّالثة. تونس: المنظمة العربیة للتربیة و الثقافة والعلوم: www.projects-alecso.org.
معجم مصطلحات علم اللغة الحدیث. (1983م.). نخبة من اللّغویین. الطبعة الأولی. بیروت: مکتبة لبنان.
الواد، حسین. (1977م.). البنیّة القصصیّة فی رسالة الغفران. الطبعة الثّالثة. تونس ـ لیبیا: الدار العربیّة للکتّاب.
وغلیسی، یوسف. )2002 م.). الف. مصطلحات النّقدیّة فی دراسات العربی الحدیث. الجزایر: المؤسّسة الوطنیّة للفنون المطبعیّه.
ــــــــــــــــ . (2002م.). ب. النقد الجزائری المعاصر مِن اللانسونیّة إلی الألسنیّة. الجزایر: المؤسّسة الوطنیّة للفنون المطبعیّه.
الهاشمی، راجی التّهامی. (1985م.). معجم الدلائلیّة. العدد 25. 02/247.