Document Type : Research Paper

Authors

M.A. in the Arabic Language and Literature, Islamic Azad University, Tehran Central Branch.

Abstract

It is very difficult to translate the Glorious Qur'an as it is unique in the economy of language and expression as well as rhetorical and eloquent features. Therefore, the translator of the Qur'an should be familiar with the means of Quranic revelation and the styles of the verses as well as rhetorical features of the Arabic language to be able to translate accurately and faithfully the verses without any losses and gains of meaning. However, some translators embark on translation without knowing these features. In this study, translations of the holy Qur'anic verses in which qasr ('shortness') in two ways—subject and complement, or foregrounding of the subject preceding the negative construction over the verbal complement—has been examined. Difficulties of transferring the concept of qasr has been illustrated in this study. It has been clarified when qasr in these two ways is accompanied with the article al-, several emphatic devices such as separate pronouns and emphatic particles may be used. For instance, in order to reflect the form of qasr in the construction "foregrounding of the subject preceding the negative construction over the verbal complement", the translator can use the concept of qasr in parentheses. of compliment as a verb to state the nugatory (denunciatory) inquiries. It is necessary to the shortness in the parenthesis to show the meaning of rejection and proof.

Keywords

قرآن کریم در اعجاز و بیان اسلوبی بی‌نظیر دارد و به دلیل برخورداری از ویژگی‌های بلاغی وبیانی، ترجمة آن به دیگر زبانها بسیار دشوار است و به اعتقاد «ابوبکر باقلانی» استعمال واژه‌ها در قرآن از روی عمد و قصد بوده است و واژه‌ها به گونه‌ای انتخاب شده‌اند که واژة دیگری را نمی‌توان جای آنها گذاشت (ر.ک؛ باقلانی، 1408ق.: 175). بنابراین، در ترجمة آیات و در انتخاب کلمه‌های معادل در زبان مقصد باید دقّت کافی صورت گیرد، تا زیبایی‌ها و اهداف بلاغی آن نیز در ترجمه انتقال یابد. لذا مترجم قرآن علاوه بر آشنایی با اسباب نزول و سیاق آیات لازم است ویژگی‌های بلاغی زبان عربی را به خوبی بشناسد تا بتواند با رعایت دقّت و امانت و بدون حذف و تغییر معنا به ترجمة صحیح آیات بپردازد. یکی از موارد مهمّ و تأثیرگذار در ترجمه، موضوع قصر است که در زبان عربی، دارای روش‌های متعدّدی است. در انتقال مفهوم روش‌های اصلی قصر به زبان فارسی، پیچیدگی خاصّی دیده نمی‌شود، ولی در ترجمة برخی از شیوه‌های قصر مانند «تعریف مسند و مسندٌالیه ـ تقدیم مسندٌالیه مسبوق به نفی بر مسند فعلی» انتقال مفهوم قصر دشوار است و در برخی از ترجمه‌ها این مفهوم دیده نمی‌شود. در همین راستا، سؤال‌های زیر مطرح می‌گردد:

1ـ انتقال مفهوم قصر در این دوشیوه با چه دشواری هایی همراه است؟

2ـ آیا مترجمان قرآن کریم توانسته‌اند دو شیوة مذکور را در ترجمه منعکس سازند؟

3ـ آیا شیوة یکنواختی در انتقال مفهوم قصر در دو روش مورد بحث در ترجمه‌های قرآن کریم دیده می‌شود؟

4ـ برای بازتاب مفهوم قصر در دو روش فوق چه بایدکرد؟

این پژوهش بر اساس فرضیّه‌های زیر انجام گرفته است:

1ـ در برخی از ترجمه‌ها رعایت مفهوم قصر در شیوه‌های مورد بحث صورت نگرفته است.

2ـ نمی‌توان شیوة یکنواختی از انتقال مفهوم قصر در ترجمه‌های قرآن کریم مشاهده نمود.

3ـ دشواری ترجمة قصر با «تعریف دو جزء» وقتی بیشتر به چشم می‌خورد که قصر به‌وسیلة «ال جنس» با چند تأکید مانند ضمیر فصل و ادات تأکید همراه می‌شود و مترجم می‌تواند برای انتقال این مفهوم از چند مؤکّد استفاده کند.

4ـ انتقال مفهوم قصر با تقدیم مسندٌالیه مسبوق به نفی بر مسند فعلی نیز به‌ویژه در آیاتی که با استفهام انکاری آمده، با شرح مفهوم در داخل کمانک امکان‌پذیر است.

پیشینة پژوهش

نقدهای بسیاری دربارة ترجمه‌های قرآن کریم صورت گرفته که معمولاً در نشریّة کاتبان وحی چاپ می‌شود و مرتضی کریمی‌نیا در کتاب ساختار زبان فارسی و مسألة ترجمة قرآن تعدادی از این نقدها را جمع‌آوری کرده است، ولی اکثر این مقاله‌ها به نقد نوشتاری، صرفی و نحوی متون ترجمه پرداخته‌اند.

دربارة موضوع قصر، یک پایان‌نامه و چند مقاله نوشته شده است. پایان‌نامة مذکور با عنوان «بررسی اسلوب قصر در قرآن کریم» از زهرا افضلی است و مقاله‌ها عبارتند از «مفهوم قصر در سورة یاسین» از عزّت‌الله مولایی، «گونه‌های قصر یا حصر در قرآن کریم» از سیّد محمّدعلی ایازی و «نگاهی به آرایة قصر در قرآن کریم» از محمّد اسماعیل‌زاده. در این پژوهشها تنها به ذکر تعریف‌ها و انواع قصر در آیات قرآن اشاره شده است و چگونگی بازتاب قصر از زبان عربی به زبان فارسی مورد توجّه و بررسی قرار نگرفته است.

دو مقاله از استادان زبان فارسی نیز با عناوین «بازنگری مبحث قصر در منابع فارسی علم معانی» از حکمت‌الله صفری فروشانی و «جایگاه قصر و حصر در علم معانی» از فاطمه جمالی به رشتة تحریر درآمده است که نگاهی نقدگونه به مبحث علم معانی در کتاب‌های فارسی دارد و نکته‌هایی برای اصلاح این کتاب‌ها ارایه نموده که قابل توجّه و دارای اهمیّت می‌باشد، ولی تاکنون پژوهشی به شیوة حاضر دربارة بررسی دشواری ترجمة قرآن کریم در دو روش قصر مورد بحث انجام نگرفته است. این پژوهش با استناد به کتاب‌های ادب فارسی به نقد و بررسی ترجمه‌های قرآن در زمینة بازتاب مفهوم قصر می‌پردازد، بهترین‌ها را معرّفی می‌نماید و نحوة رفع اشکال‌های موجود را بیان می‌کند.

قصر و روشهای آن در زبان عربی

«قصر» در لغت به معنی «کوتاه کردن و حبس نمودن» است (ر.ک؛ ابن‌منظور، 1414ق.، ج 5: 97) و در اصطلاح اهل بلاغت، عبارت است از: «اختصاص دادن امری به امر دیگر به طریق مخصوص و نفی آن از غیر او» (تفتازانی، 1380، ج 2: 87). منظور از طریق مخصوص، همان «ادوات قصر» می‌باشد. قصر دارای دو رکن است که مقصور و مقصورٌعلیه نامیده می‌شود و اگر این تخصیص در واقعیّت و نفس‌الأمر باشد، یعنی مقصور به چیزی غیر از مقصورٌعلیه تجاوز نکند، آن را قصر حقیقی می‌گویند؛ مانند: «إِنَّمَا اللهُ کَامِلٌ» و در صورتی که در واقعیّت محقّق نشود، قصر ادّعایی گفته می‌شود؛ مانند: «مَا شَاعِرٌ إِلاَّ مُتَنَبِّی». اگر قصر برای تخصیص صفتی به امری به نسبت امر دیگر باشد، آن را قصر اضافی می‌گویند؛ مانند: «مَا زِیدٌ إِلاَّ قَائِمٌ» که زید منحصر شده در قائم بودن نسبت به قعود، نه مطلق صفات (ر.ک؛ همان).

مهم‌‌ترین شیوه‌های قصر در نزد اهل بلاغت عبارت است از:

1ـ نفی و استثناء (ر.ک؛ سکّاکی، 1407ق.: 289)؛ مانند: ﴿مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِی بِهِ﴾ (المائده/117)؛ یعنی «من جز آنچه مرا به آن فرمان دادى، چیزى به آنها نگفتم».

2ـ «انّما»؛ مانند: ﴿إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ (فاطر/28)؛ یعنی «از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مى‏ترسند».

3ـ تقدیم مَا حقّه التّأخیر؛ مانند: ﴿فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَالْأُولَى﴾ (النّجم/25)؛ یعنی «آخرت و دنیا فقط از آن خداست».

4ــ عطف با حروف «بل» و «لکن»؛ مانند: «مَا الفَخرُ بِالمَالِ بَل بِالعِلمِ»؛ یعنی «افتخار به مال نیست، بلکه فقط به علم است» و «مَا الفَخرُ بِالنَّسَبِ لَکِن بِالتَّقوَی»؛ یعنی «افتخار به نسب نیست، فقط به تقوی است».

5ـ ضمیر فصل؛ مانند: ﴿أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ﴾ (البقره/12)؛ یعنی «آگاه باشید که اینان همان تباهکارانند ولیکن نمى‏فهمند». قصر ادّعایی، صفت بر موصوف (ر.ک؛ ابن‌عاشور، بی‌تا، ج 1: 282).

در بازتاب مفهوم قصر در این روشها اختلاف نظر چندانی میان مترجمان دیده نمی‌شود، امّا دو روش دیگر از قصر در قرآن کریم دیده می‌شود که موضوع مورد بحث این پژوهش می‌باشد و در ترجمه‌ها بازتابی کامل ندارند که در اینجا به طور مفصّل به شرح آنها می‌پردازیم.

6ـ قصر با معرفه آوردن مسند و مسندٌالیه

معرفه به لام جنس اگر مبتدا قرار گیرد، منحصر بر خبر می‌گردد، چه خبر معرفه باشد، همچون «الکَفِیلُ اللهُ» و چه نکره باشد و اگر معرفه به لام جنس خبر قرار گیرد، منحصر بر مبتدا می‌شود. بنابراین، معرفه بودن هر یک از مسندٌالیه یا مسند به‌وسیلة «الِ» جنس سبب حصر در دیگری است، حتّی اگر آن دیگری نکره باشد؛ مثل «زید الأمیر» که ممکن است به نوعی، حصر حقیقی یا ادّعایی باشد. در حصر حقیقی امیر بودن، حصر بر زید شده است؛ یعنی غیر او واقعاً امیری نیست، ولی در حصر ادّعایی، امیر یا امیرانی غیر زید هستند که به آنها توجّه نکرده‌ایم و امیر بودن را منحصر در زید نموده‌ایم، از این رو که زید در این وصف به حدّ کمال رسیده است؛ به عبارت دیگر، قصر در این نوع چنین است که اگر مبتدا معرفه به «الِ جنس» شود، مبتدا مقصور بر خبر می‌گردد و فرقی نمی‌کند که خبر معرفه به «الِ جنس» باشد یا غیر آن؛ مثل: «المُؤمِنُ الشُجَاعُ»؛ یعنی «لاَ جَبَانَ» یا «البَطَلُ هَذَا وَ غَیرُ ذَلِک» یا «التَّوَکُّل عَلَی اللهِ». اگر خبر معرّف به «الِ جنس» باشد، بر مبتدا مقصور می‌گردد؛ مثل: «سِلاحُنَا الإِیمَانُ» و در صورتی که مبتدا و خبر هر دو معرفه باشند؛ مثل: «زَیدٌ المُنطَلِقُ وَ المُنطَلِقُ زَیدٌ»، اسم باید مبتدا باشد چه مقدّم و چه مؤخّر واقع شود، چون بر ذات دلالت می‌کند و صفت ویژة خبر بودن است، چه مقدّم و چه مؤخّر باشد؛ زیرا صفت نشانگر امر نسبی است (ر.ک؛ عرفان، 1379، ج2: 116).

البتّه گاهی معرّف به «الِ جنس» افادة حصر نمی‌کند؛ مانند بیت زیر از خنساء در رثای برادرش صخر:

«إِذَا قَـبُـحَ البُـکَــاءَ عَـلَــی قَـتِـیـلٍ

 

رَأَیتُ بُـکَـاءَکَ الـحَسَـنَ الجَـمِـیـلاَ»

در این بیت، مسند «الحسن» با «ال» جنس آمده است و خبر «بکاء» است، ولی معنای حصر ندارد؛ زیرا گوینده نمی‌خواهد بر اساس حصر حقیقی بگوید: گریستن تنها برتو زیباست نه برغیر تو و نمی‌خواهد بر اساس حصر اضافی در مقابل کسانی که پنداشته‌اند گریه برای دیگری نیکوست، بگوید: «نه خیر، بر این کشته گریستن نیکوست» و نیز نمی‌خواهد در برابر کسانی که گمان کرده‌اند گریه، هم برای این کشته و هم برای دیگران نیکوست بگوید: « (گریستن) تنها برای این کشته نیکوست»، بلکه می‌خواهد بگوید: «یعنی هنگامی که گریستن بر کُشته زشت است، گریه برای تو زیباست». با ذوق سالم و طبع درست و تجربه در شناسایی سخن عرب دانسته می‌شود که معرّف به لام در این شعر افادة حصر نمی‌کند، گرچه با نگاه ظاهر چنین چیزی به نظر بیاید (ر.ک؛ همان: 115 و جرجانی، 1994م.: 145).

7ـ قصر به‌وسیلة تقدیم مسندٌالیه (مسبوق به نفی) بر مسند فعلی

بعضی از علماء بلاغت مثل عبدالقاهر جرجانی و سکّاکی معتقدند «تقدیم مسندٌالیه بر مسند فعلی» نیز باعث قصر و اختصاص می‌شود؛ مانند: «أَنَا کَفَیتُ مُهِمَّکَ» در این مثال ضمیر بارز «أنا» مسندٌالیه و مقدّم بر مسند یعنی فعل«کَفَیتُ» شده است و بر اساس نظر سکّاکی ضمیر «أنا» در اصل فاعل معنوی می‌باشد و جایگاه فاعل تأخیر از فعل است که در این مثال مقدّم شده است و دلالت بر قصر می‌کند و معنای آن چنین است: «أَنَا کَفَیتُ مُهِمَّکَ لاَغَیرِی» (سکّاکی، 1407ق.: 292). بر اساس رأی عبدالقاهر جرجانی چنین تقدیمی اگرچه معمولاً دلالت بر قصر می‌کند، تنها مجرّد تقدیم است و از جمله تقدیمی نیست که حقّ آن تأخیر باشد. علاوه بر این، دلالت آن بر قصر همیشگی نیست، بلکه در برخی موارد فقط برای تقویت حُکم است (ر.ک؛ جرجانی، 1999 م.: 111). برای چنین قصری چهار شرط منظور شده است: 1ـ مسندٌالیه بر مسند مقدّم باشد. 2ـ مسند فعل باشد. 3ـ مسندٌالیه بعد از حرف نفی بیاید. 4ـ بین مسند و حرف نفی فاصله نباشد؛ مثل: «مَا أَنَا قُلتُ هَذَا». در این قصر، حصر خبر بر مسندٌالیه به صورت حصر اضافی است، به این معنا که فعل از مسندٌالیه خاص سلب و همین فعل، برای فرد دیگری که مورد انکار مخاطب بوده، اثبات گردیده است. امّا اگر برای همة افرادی که غیرمتکلّم هستند، اثبات شود، حصر حقیقی می‌باشد (ر.ک؛ تفتازانی، 1380، ج 1: 406). در این نوع از قصر مسندٌالیه می‌تواند معرفه یا نکره باشد. اگر معرفه باشد، برای تخصیص و یا تقویت است؛ مانند: «أَنَا قُمتُ»، یعنی فقط من ایستادم نه غیر من و در صورت نکره بودن، معنای تخصیص جنس یا فرد می‌دهد؛ زیرا نکره مشتمل بر دو معنا است: 1ـ جنس. 2ـ عدد؛ مثل: «رَجُلٌ جَائَنِی»؛ یعنی: «مرد آمد نزد من، نه زن» و یا «یک مرد آمد، نه دو مرد» (ر.ک؛ همان: 412).

بررسی قصر به‌وسیلة دو روش فوق در زبان فارسی

در زبان فارسی برای ایجاد حصر در معنی مسند و مسندٌالیه به جای «ال تعریف»، از روش‌های زیر استفاده می‌گردد:

برای حصر گزاره در نهاد، یک ضمیر منفصل بعد از نهاد قرار می‌گیرد که باعث حصر گزاره در نهاد می‌شود.؛ مانند: آنکه عیب تو گفت، یار تو اوست و آنکه پوشیده داشت، مار تو اوست. در این بیت، «یار» با ضمیر منفصل «او» در نهاد «آنکه» مقصور شده است؛ یعنی یار تنها آن کسی است که عیب تو را به تو می‌گوید (ر.ک؛ کزّازی، 1374: 140). برای حصر نهاد در گزاره نیز ضمیر منفصل بعد از نهاد می‌آید؛ مانند:

«دانش آن است کان دل افروزد

 

راهِ رستـن زِ خـویشت آمـوزد»

در این بیت نهاد (دانش) در گزاره (دل‌افروزی) مقصور شده است؛ یعنی: دانش جز دل‌افروزی نیست (ر.ک؛ همان: 141).

پیش‌آورد مسندٌالیه ضمیر نیز مفید قصر است؛ مانند مثال زیر از سعدی:

«تویی کآسمان را برافراختی
تویی کافریدی زِ یک قطره آب

 

زمین را گذرگاه او ساختی
گهرهای روشن‌تر از آفتاب»
          (رضانژاد، 1367: 271).

در کتاب برابری‌های بلاغت زبان عربی با زبان فارسی در این باره چنین آمده است: «معرفه به لام جنس گاهی مفید حصر جنس (مسند) است بر چیزی (مسندٌالیه) از روی حقیقت؛ مانند«زَیدُ الأمِیر: تنها زید امیر است»؛ همانند بیت زیر از فردوسی:

«شهنشاه بهرام گور است و بس

 

چنو در زمـانـه نـدانیـم کـس»

و معرفه به لام جنس گاهی مفید حصر جنس (مسند) است بر چیزی (مسندٌالیه) برای مبالغه در کمال آن جنس در آن چیز؛ مانند: «عمرو الشّجاع: عمرو در دلاوری کامل و سرآمد است». همچنین مانند بیت زیر از شاهنامه:

«که شاپور، گر دست با زور پیل

 

به بخشندگی همچو دریای نیل»

یعنی؛ شاپور در گُردی و پهلوانی کامل و سرآمد است» (ر.ک؛ طبیبیان، 1388: 135).

برای مقدّم آوردن مسندٌالیه بر مسند فعلی نمونة زیر از فردوسی آمده است:

«نه من کشتم او را نه یاران من

 

نه گُردی گمان برد زین انجمن»

مسندٌالیه «من و یاران من» و «گُردی» مورد حصر است، چون بعد از نفی آمده است و مسند «نکشتن و گمان نبردن» ویژة آن است؛ یعنی تنها کسی که او را نکشته منم، امّا دیگر یا دیگران کشته‌اند و نیز هیچ گردی از گردان این انجمن گمان نبرده‌اند، امّا گردان دیگر گمان برده‌اند (همان: 81). در بیت:

«من جرعه‌نوش بزم تو بودم هـزار سال

 

کی ترک آب خورد کند طبع خو گرم»

مسندٌالیه (من) مقدّم شده تا ویژگی خبر (جرعه‌نوشی) را به مسندٌالیه برساند و پندار شنونده‌ای را که گمان می‌کند دیگری جز شاعر، جرعه‌نوش او بوده، برکنار زند (ر.ک؛ همان: 83). قصردر زبان فارسی نیز برای اهدافی چون مبالغه، تأکید، ترغیب، تحقیر، تعظیم و تهدید به‌کار می‌رود که از میان این اهداف، تأکید و مبالغه مهم‌‌ترین غرض قصر شمرده می‌شوند (ر.ک؛ شمیسا، 1374: 172). برای بیان مفهوم قصر در فارسی می‌توان از واژگانی مانند: «تنها، فقط، منحصراً و...» و واژة «همانا، همین» استفاده نمود (ر.ک؛ طبیبیان، 1388: 161 و معروف، 1384: 274).

نمونة آیات دارای قصر با «تعریف دو جزء» و نحوة ترجمة آنها

معرفه بودن دو جزء در آیات به شکل‌های متفاوت دیده می‌شود که برخی با ضمیر و اسم موصول شروع می‌شوند، در ترجمة این نوع از قصر بین مترجمان اختلاف نظر چندانی وجود ندارد و مفهوم قصر را از محتوا می‌توان دریافت نمود؛ مانند: ﴿هُوَ الَّذی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ﴾ (آل‌عمران/6) و بیشتر ترجمه‌ها با عبارت «اوست که...» و یا «او آن خدایی است که...» شروع می‌شود، ولی در تعدادی از آیات، قصر به ‌وسیلة «الِ جنس» صورت گرفته است و اختلاف نظر در ترجمه این موارد از قصر مشاهده می‌شود؛ مانند نمونه‌های زیر:

﴿...إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَالْسُّوءَ عَلَى الْکَافِرِینَ﴾ (النّحل/ 27). لام جنس در این آیه برای مبالغه و برای بیان نهایت جنس خواری در «الخزی» آمده است و این مفهوم با «إِنَّ» و قصر مورد تأکید قرار گرفته است (ر.ک؛ ابن‌عاشور، بی‌تا، ج14: 19).

در روح‌المعانی آمده است که «السّوء» برای تأکید «الخزی» می‌باشد (ر.ک؛ آلوسی، 1415ق.، ج 7: 367). با توجّه به تفسیر ابن‌عاشور، باید در ترجمة فارسی، نهایت خواری در چنین روزی را که به کافران اختصاص یافته است و با اغراق در آن بیان شده، احساس نمود. در بررسی ترجمه‌ها می‌بینیم، فقط اسفراینی در تاج‌التّراجم (قرن پنجم)، به معنی «ال» در «الخزی» اشاره کرده است و در ترجمه‌اش آورده: «خود خواری امروز و بدی ـ یعنی عذاب ـ بر کافران است»؛ زیرا آوردن واژة «خود» که ضمیر مشترک است از جمله روشهای تأکید در زبان فارسی است، ولی در بقیّة ترجمه‌ها این نکته دیده نمی‌شود و اغلب ترجمه‌ها به اختصاص یافتن خواری و عذاب بر کافران تکیه نموده‌اند، ولی بر نهایت خواری اشاره‌ای نشده است؛ مانند امروز نصیب کافران، رسوایی و رنج است (آیتی). بنابراین، با توجّه به ترجمة اسفراینی و تأکیدهای آمده در متن آیه، می‌توان آیه را اینگونه ترجمه نمود: «قطعاً خود خواری و بدی امروز بر کافران است».

2ـ ﴿إِنَّمَا یَفْترَِى الْکَذِبَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بَِایَاتِ اللَّهِ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ﴾ (النّحل/105).

در این آیه «الکذب» با« الِ جنس» آمده است و جنس دروغ به کسانی مقصور شده است که با اسم موصول ذکر گردیده است و با فعل مضارع که بر استمرار فعل دلالت دارد، بیان شده است. این قصر با سه قصر دیگر همراه شده است؛ یعنی «إنّما، ضمیر فصل و تعریف مسند به ال». به گفتة ابن‌عاشور، این قصر به قصد مبالغه آمده است تا بیان کند که جنس دروغ به آن افراد اختصاص دارد؛ یعنی کسانی که فقط به دروغ‌پردازی معروف هستند و نه چیز دیگری (ر.ک؛ ابن‌عاشور، ج 13: 235) در ترجمة این آیه پرداختن به مبالغه و انحصار و تأکید بر آن دو، ویژگی خاصّی است که باید در معنی جلوه‌گر شود؛ یعنی آوردن واژة «تنها، فقط» برای «إِنَّمَا» و نهایت دروغ برای «الکذب» و انتقال معنی استمرار در فعل (همواره ایمان نمی‌آورند) و نیز بیان قصر در ضمیر فصل و مسند (الکاذبون). در برخی از ترجمه‌ها انتقال همة این موارد دیده نمی‌شود؛ مانند: «کسانى دروغ مى‏بافند که به آیات خدا ایمان ندارند. اینان خود دروغگو هستند» (ترجمة آیتی). هرچند بیان مبالغه در دروغ و برگردان قصر با «الِ جنس» به همراه مفهوم استمرار، از دشواری‌های ترجمة آیة مذکور است، ولی در ترجمة فولادوند به ترجمة «إنّما و هم» و استمرار توجّه شده است و آمده است: «تنها کسانى دروغ‏پردازى مى‏کنند که به آیات خدا ایمان ندارند و آنان خود دروغگویانند» (ترجمة فولادوند) که مترجم مفهوم انحصار و تأکید را با آوردن کلمات «تنها» و «خود» و مفهوم استمرار را با لفظ (دروغگو) بیان نموده است.

﴿وَ مَن یَهدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَد﴾ (الإسراء/97): تعریف با «الِ جنس» مفید قصر هدایت است بر کسی که خداوند او را هدایت نموده است و این بیانگر قصر ادّعایی، یعنی کمال هدایت است (ر.ک؛ ابن‌عاشور، بی‌تا، ج 14: 169).

در ترجمة این آیه برخی از مترجمان به مکث بعد از مقصور اکتفا کرده‌اند و واژه‌های انحصار و قصر را به‌کار نبرده‌اند؛ مانند «و هر که را خدا هدایت کند، پس او هدایت یافته است» (انصاریان). این در حالی است که با بودن مفهوم قصر در «الِ جنس» آوردن واژة «تنها یا فقط» می‌تواند این معنی را روشن‌تر بیان کند و در ترجمة خسروی می‌بینیم این مفهوم داخل کمانک با واژة «لاغیر» در انتهای ترجمه ذکر شده است «و هر کس را که خدا راه نماید، یعنى حکم به هدایت او فرماید او (على‌الحقیقة به اخلاص و فرمانبرى خود) هدایت شده است (لاغیر)». ترجمة خسروی دارای توضیح بیشتری بوده که باعث اطناب شده است و بهتر این است که گفته شود: «هر کسی را که خداوند هدایت نماید، تنها او هدایت یافته است».

4ـ ﴿لَکُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ﴾ (الصّافّات/169). قصر با تعریف دو جزء (مسندٌإلیه و مسند) و «المخلصین» معرفه به «الِ جنس» آمده است. در واقع، تمام آیه با اسلوب قصر بیان شده است و قصر موجود ادّعایى و براى مبالغه ‏در بیان میزان خلوص مى‌باشد (رک؛ ابن‌عاشور، بی‌تا، ج 23: 100).

این آیه جواب شرط براى آیة قبل است که فرمود: ﴿وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِین﴾؛ یعنی، اگر کُتُب آسمانی (رسولان) پیشین را داشتیم، مسلّماً ما تنها بندگان بااخلاص خدا بودیم (و به عبارت دیگر، خالص‌تر از ما نبود). این نوع تأکید همراه با مبالغه در ترجمه‌هاى حاضر دیده نمى‌شود و این ترجمه‌ها یا بدون تأکید و قصر می‌باشد، مانند ترجمة عاملی: «ما هم بندگان خالص خدا بودیم». یا با یک تأکید (حتماً، مسلّماً، قطعاً، هرآینه) همراه است و معنی مبالغه درک نمی‌شود؛ مانند: «اگر پندنامه‌ای از پیشینیان نزد ما بود، قطعاً از بندگان خالص خدا می‌شدیم (ترجمة فولادوند) و مانند: «هرآینه ما هم از بندگان پاک و بااخلاص خدا مى‏شدیم» (کاویانپور). در حالی که می‌توان برای بیان تأکید و مبالغه چنین گفت: «مسلّماً ما تنها بندگان بااخلاص خدا بودیم.

5ـ﴿أَ فَمَن کاَنَ عَلىَ‏ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسىَ إِمَامًا وَ رَحْمَةًأُوْلَئکَ یُؤْمِنُونَ بِهِوَ مَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُفَلَا تَکُ فىِ مِرْیَةٍ مِّنْهُإِنَّهُ الحَْقُّ مِن رَّبِّکَ وَ لَکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ﴾ (هود/17).

تعریف «الحق» به «لام جنس» برای قصر است و مبالغه درکمال جنس حق، به‌گونه‌ای که حق غیر از او یافت نمی‌شود که ضمیر به قرآن در آیات قبل برمی‌گردد (ر.ک؛ ابن‌عاشور، بی‌تا، ج 11: 228). در ترجمة این بخش از آیه، شیوه‌هایی متفاوت در ترجمه‌ها دیده می‌شود که عبارتند از: الف) ترجمه در قالب دو جمله با عبارت تأکیدی: «در آن شک مکن که حقّ است و از جانب پروردگارت آمده» (آیتی) ب) جابجایی دو جمله برای انتقال مفهوم قصر در لفظ (حق): «اینکه قرآن از جانب پروردگار توست و آن حقّ است» (امین). ج) عدم دقّت در ترجمة واژة «حق»؛ مانند: «که این وعدة صریح و قطعی پروردگار است.» (بروجردی)، در حالی که کلمة «الحق» طبق نظر ابن‌عاشور به قرآن اشاره دارد، نه به یک وعدة صریح از خداوند. صرفاً ترجمة کاویان‌پور معنی را در یک جمله و با ایجاز و اختصار همراه با تأکیدهای متفاوت و با رعایت فصاحت آورده است: «به یقین قرآن حقّ و حقیقتی است از جانب پروردگار تو».

دشواری ترجمه در قصر با «تعریف دو جزء» وقتی بیشتر به چشم می‌خورد که قصر به‌وسیلة «الِ جنس» با چند تأکید مانند ضمیر فصل و ادات تأکید همراه می‌شود که در انتقال تمام این موارد به زبان مقصد، مترجم با سختی در بیان مفهوم و رعایت فصاحت و ایجاز کلام مواجه می‌شود.

نمونة ترجمة آیات دارای قصر با «تعریف دو جزء» به همراه چند تأکید

﴿فإنّ اللهَ هو الغنیُ الحمیدُ﴾ (الحدید/24). آیه دارای چهار نوع تأکید می‌باشد: «إنّ: جملة اسمیّه، ضمیر فصل، «الِ جنس» در الغنیّ». در ترجمه‌های معاصر به دو صورت این آیه ترجمه شده است: اوّل بدون هیچ واژة تأکیدی مانند: «چراکه خداوند بی‌نیاز و شایستة ستایش است (مکارم شیرازی) و دوم با عبارت‌های تأکیدی و جملة روان فارسی، مانند: «در حقیقت، خدا همان بی‌نیاز ستوده صفات است» (فولادوند). در ترجمه‌های کهن نیز مانند ترجمة میبدی با تأکید بر نام «الله» و به کاربردن واژة «آنست» و نیزآوردن ضمیر منفصل بعد از مسندٌإلیه، ترجمة مفید قصر و تأکید واقع شده است: «که الله آنست که او بی‌نیاز است، نکونام ستوده» (میبدی). این نشان می‌دهد در زبان فارسی روش‌های بیان اختصاص و تأکید در عبارت کم نیست، امّا هماهنگی در بیان این مفهوم بین مترجمان دیده نمی‌شود.

2ـ ﴿لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّالْحَمیدُ﴾ (الحج/64). همانگونه که ملاحظه می‌شود، قصر به‌وسیلة «الِ جنس» با ضمیر فصل و تعدّد تأکید همراه شده است، ولی اکثر مترجمان در انتقال تمام این موارد به زبان مقصد، با سختی در بیان مفهوم و رعایت فصاحت و ایجاز کلام مواجه شده‌اند، لذا بعضی آیه را به صورت زیر ترجمه کرده‌اند: «آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، مخصوص خداست؛ زیرا خدا بى‏نیاز و ستوده است» (آیتی، أرفع، پور جوادی و...). تعداد کمی از مترجمان به این موارد به خوبی توجّه کرده‌اند؛ مانند ترجمة مصباح‌زاده: «به‌درستی‌که خدا هرآینه اوست بی‌نیاز ستوده» و ترجمة فولادوند: «در حقیقت، این خداست که خود بی‌نیاز ستوده (صفات) است». همانگونه که ملاحظه می‌شود در این دو ترجمه، سه تأکید برای بیان قصر و تأکید به‌کار رفته است.

نمونة ترجمه آیات دارای قصر با تقدیم مسندٌإلیه مسبوق به نفی بر مسند فعلی

همانگونه که ذکر شد، مسند فعلی اگر بدون تقدیم نفی بیاید، از نظر جمهور علمای بلاغت، برای تقویت حکم و خبر می‌باشد. در بررسی آیات مشخّص شد،این نوع از قصر در مواردی که نشانگر تخصیص است نه تقویت حکم، معمولاً به دو صورت در آیات دیده می‌شود که عبارتند از: 1ـ به صورت جملة خبری. 2ـ به صورت استفهام انکاری. اینک به بررسی نمونه‌ای از این آیات می‌پردازیم.

﴿مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَاد﴾ (غافر/ 31).

تقدیم اسم‌ الله (مسبوق به نفی) بر خبر فعلی افادة قصر مسند بر مسندٌالیه می‌کند و سبب نفی ارادة ظلم بر الله تعالی می‌شود؛ یعنی: «اللهُ لاَیُرِیدُ ظُلماً لِعِبَادٍ بَل غَیره» (ابن‌عاشور، بی‌تا، ج 24: 189). در این آیه نیز رساندن مفهوم قصر احتیاج به توضیح دارد وگرنه با یک ترجمة تحت لفظی و بدون شرح نمی‌توان مفهوم قصر قلب را انتقال داد و نفی ظلم از اراده و مشیّت الهی کرد و آن را بر خود بندگان اثبات نمود؛ مانند ترجمة این آیه از فولادوند: «و چنان‌که مردم نوح، عاد، ثمود و آنها که بعد از ایشان گرفتار شدند، شما نیز گرفتار شوید. البتّه خداوند بر بندگان ستم روا ندارد (که خود بر خویشتن ستم می‌کنید)».

ملاحظه می‌شود که بیان مفهوم قصر «این خود بنده‌ها هستند که به خودشان ظلم می‌کنند نه خداوند» احتیاج به شرح داخل کمانک دارد و از بین مترجمان، فقط انصاریان، عاملی و فولادوند به این قصر توجّه نموده‌اند و ناچار با شرح مفهوم قصر را انتقال داده‌اند که موجب اطناب کلام شده است و نشانگر دشواری انتقال مفهوم این نوع قصر است.

﴿أَ فَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تهَْدِى الْعُمْىَ وَ مَن کاَنَ فىِ ضَلَالٍ مُّبِینٍ﴾ (الزّخرف/40). قصر با تقدیم مسندٌإلیه بر خبر فعلی با حرف انکار و به شکل تأکیدی می‌باشد؛ یعنی تو آنها را شنوا و هدایت‌یافته قرار نمی‌دهی، بلکه الله است که آنها را شنوا می‌کند و هدایت می‌نماید (ابن‌عاشور، ج 25: 257). بیان این قصر در یک جمله و در میان ترجمه بدون شرح ممکن نیست، چنان‌که در ترجمه‌ها می‌بینیم از اثبات امر شنوا کردن و هدایت نمودن از سوی خداوند سخنی به میان نیامده است و فقط در تفسیر این آیه بدین مفهوم اشاره شده است؛ مانند: «آیا تو این کران را سخنى توانى آموخت یا این کوران (باطن) و آن را که دانسته به گمراهى مى‏رود، هدایت توانى کرد؟!» (الهی قمشه‌ای).

در این نوع، ترجمه و انتقال مفهوم قصر در آیاتی که به شکل جملة خبری می‌باشد، یا به شکل استفهام انکاری بوده است و به قصد تأکید و مبالغه بیان شده است، احتیاج به توضیح و شرح دارد تا بتوان مفاهیم و مضامین بلاغی آیات را در نهایت فصاحت به خواننده غیر عرب‌زبان انتقال داد.

نتیجه‌گیری

1ـ قصر در برخی از آیات همراه با تأکیدهای متعدّد می‌باشد که این تأکیدها، گویای پیامی مهم هستند، امّا در تعدادی از ترجمه‌ها می‌بینیم به هیچ کدام از این موارد توجّه نشده است و آیه بدون تأکید و مفهوم قصرترجمه شده است.

2ـ شیوة یکنواختی در انتقال مفهوم قصر در ترجمه‌های قرآن کریم دیده نمی‌شود.

3ـ مترجم باید برای بازتاب مفهوم قصر در تعریف دو جزء، زمانی که قصر به ‌وسیلة «الِ جنس» با چند تأکید مانند ضمیر فصل و ادات تأکید همراه است، از چند مؤکّد استفاده کند.

4ـ در بازتاب مفهوم قصر با تقدیم مسندٌإلیه مسبوق به نفی بر مسند فعلی، در آیاتی که به صورت استفهام انکاری بیان شده‌اند، لازم است مفهوم قصر داخل پرانتز قید شود تا مفهوم نفی و اثبات در آن آشکار گردد.

5ـ انتقال مفهوم قصر در برخی از ترجمه‌های کهن مانند میبدی و ترجمه‌های معاصر مانند ترجمة فولادوند، به زیبایی صورت گرفته است. در نتیجه، این کاستی در تعدادی از ترجمه‌ها مشکل زبان فارسی به حساب نمی‌آید، بلکه به دقّت و توجّه مترجم به علم معانی و ظرفیّت‌های زبان فارسی بازمی‌گردد.

با توجّه به پژوهش‌ها و مقاله‌های اخیر به نظر می‌رسد که استادان زبان فارسی به ایجاد نظم و اصلاح کتاب‌های علم بلاغت، به‌ویژه علم معانی پرداخته‌اند که این امر مهم می‌تواند در بهبود ترجمه‌های قرآن کریم مؤثّر واقع شود. لذا پیشنهاد این پژوهش آن است که ترجمه‌های قرآن کریم با توجّه به تحقیق‌ها و نقدهای انجام یافته در سال‌های اخیر بازنگری شوند و مفاهیم آیات قرآن با جملات زیبا و کامل از نظر معنایی و بلاغی به مخاطب عرضه شوند

«قرآن کریم».
آلوسی، سیّد محمود. (1415ق.). روح المعانی فی تفسیر القرآن الکریم. چاپ اوّل. بیروت: دار الکُتُب العلمیّه.
آیتی، عبدالمحمّد. (1374). ترجمة قرآن. چاپ چهارم. تهران: انتشارات سروش.
ابن‌منظور، محمّد بن مکرم. (1414ق.). لسان‌العرب. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
ابن‌عاشور، محمد بن طاهر. (بی‌تا). «التحریر و التنویر». بی‌جا: بی‌نا.
اَرفع، سیّد کاظم. (1381). ترجمة قرآن. چاپ اوّل. تهران: مؤسّسة تحقیقاتی فیض کاشانی.
اسفراینی، ابوالمظفر شاهفور بن طاهر. (1375). تاج التراجم فى تفسیر القرآن للاعاجم. تحقیق نجیب مایل هروى و على‌اکبر الهى خراسانى‏. چاپ اوّل‏. تهران‏: انتشارات علمى و فرهنگى.
الهی ‌قمشه‌ای، مهدی. (1380). «ترجمة قرآن» .چاپ دوم. قم: انتشارات فاطمه الزّهراء.
امین، سیّده نصرت (بانوی اصفهانی). (1361). «مخزن العرفان در تفسیر قرآن». تهران: انتشارات نهضت زنان مسلمان.
انصاریان، حسین. (1383). «ترجمة قرآن». چاپ اوّل. قم: انتشارات اسوه.
باقلانی، ابوبکر. (1408ق.). «اعجاز القرآن». بیروت: عالم الکتاب.
بروجردی، سیّد محمود ابراهیم. (1366). «ترجمة قرآن» چاپ ششم. تهران: انتشارات صدر.
پورجوادی، کاظم. (1414ق.). «ترجمة قرآن». چاپ اوّل. تهران: انتشارات اسلامی.
تفتازانی، سعدالدّین. (1387ق.). «المطوّل شرح تلخیص المفتاح». چاپ اوّل. بی‌جا: دارالکوخ.
جرجانی، عبدالقاهر. (1420ق.). «دلائل الإعجاز». چاپ سوم. بیروت: دار الکتب العربی.
رضانژاد، غلامحسین. (1367). «اصول علم بلاغت درزبان فارسی». چاپ پانزدهم. بی‌جا: بی‌نا.
سکّاکی، یوسف بن ابی‌بکر. (1407ق.). «مفتاح العلوم». بیروت: دارالکتب العلمیّة.
شمیسا، سیروس. (1374). «بیان و معانی». چاپ اوّل. تهران: انتشارات فردوسی.
طبیبیان، سیّد حمید. (1388). «برابرهای علوم بلاغت در فارسی و عربی». چاپ اوّل. تهران: انتشارات امیرکبیر.
عرفان، حسن. (1379). «کرانه‌ها (شرح فارسی مختصر المعانی تفتازانی)». قم: انتشارات هجرت.
فولادوند، محمّدمهدی. (1415ق.). «ترجمة قرآن» چاپ اوّل. تهران: دارالقرآن الکریم.
فیض‌الإسلام، سیّد علی‌نقی. (1378). «ترجمة قرآن». چاپ اوّل. تهران: انتشارات فقیه.
کاویان‌پور، احمد. (1378). «ترجمة قرآن». چاپ سوم. تهران: ناشر اقبال.
کزّازی، میر جلال‌الدّین. (1366). «زیباشناسی سخن پارسی». چاپ سوم. تهران: انتشارات ماد.
معروف، یحیی. (1380). «فنِّ ترجمه». چاپ پنجم. تهران: سازمان سمت.
مکارم ‌شیرازی، ناصر. (1373). «ترجمة قرآن». چاپ دوم. قم: دارالقرآن الکریم.
میبدى، رشیدالدّین. (1371). «کشف الأسرار و عُدّة الأبرار». چاپ پنجم‏. تهران: انتشارات امیرکبیر.