نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی، دانشگاه اراک، اراک، ایران

2 دانشیار، گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه اراک، اراک، ایران

3 استادیار، گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه اراک، اراک، ایران

چکیده

عدول از چینش واژگانی معمول در هر زبانی، ساخت‌هایی با عنوان ساخت‌های اطلاعی نشان‌دار را رقم می‌زند. ساخت‌های نشان‌دار معانی کاربردشناختی و نقش ارتباطی در گفتمان دارند. از آنجایی‌که ترجمه کنشی ارتباطی است، اهتمام به این ساخت‌ها به‌منظور برقراری تعادل کاربردشناختی و ارتباطی میان گفتمان مبدأ و مقصد ضروری می‌نماید. در این پژوهش پس از بررسی مبانی نظری ساخت اطلاع و فرآیند مبتداسازی که جزء مهم‌ترین ساخت‌های اطلاعی نشان‌دار است به شیوة توصیفی- تحلیلی به هفت نمونه ترجمه فارسی از رمان‌های «الشحاذ» و «الطریق» از نجیب محفوظ، نویسنده سرشناس مصری و برنده جایزه نوبل ادبی 1988، پرداخته‌ شده است. رمان «الشحاذ» را محمد دهقانی با عنوان «گدا» و رمان «الطریق» را محمدرضا مرعشی پور با عنوان «راه» به فارسی برگردان کرده است. در آثار نجیب محفوظ و ازجمله دو رمان یادشده عدول از چینش واژگانی معمول ساخت‌های اطلاعی نشان‌داری را رقم‌زده است که انتقال صحیح آن‌ها به همان صورت نشان‌دار به‌منظور بیان مقصود نویسنده ضروری می‌نماید. نتایج حاصل ‌شده از این پژوهش نشان داده است که مترجمان اغلب با شم زبانی خود به ترجمه پرداخته و در نتیجه ساخت‌های نشان‌دار را به‌صورت بی‌نشان برگردان کرده‌اند. این امر سبب شده است بخشی از معنای مدنظر نویسنده بیان نشده و تعادل ارتباطی و نقشی میان دو گفتمان حاصل نشود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات

عنوان مقاله [English]

Criticism of the Translation of the Marked Informational Structure in Najib Mahfouz's Novels (Case study: the novels "Al-Shahaz" and "Al-Tariq")

نویسندگان [English]

  • Masoumeh Ghanbarnejad 1
  • Ebrahim Anari Bozchaloui 2
  • Mohammad Jorfi 3
  • Ahmad Omidali 3

1 Ph.D. Student in Arabic Language and Literature, Arak University, Arak, Iran

2 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Arak University, Arak, Iran

3 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Arak University, Arak, Iran

چکیده [English]

Deviation from the usual lexical arrangement in any language creates constructions called marked informational constructions. Marked constructions have pragmatic meanings and a communicative role in the discourse, and since translation is a communicative act, it is necessary to pay attention to these constructions in order to establish a pragmatic and communicative balance between the discourse of source and target. In this research, after examining the theoretical foundations of information construction and the initiation process, which is one of the most important information constructions, seven examples of Persian translations of the novels "Al-Shahaz" and "Al-Tariq" by Naguib Mahfouz, a famous Egyptian writer who won the Nobel Prize for Literature in 1988, are shown in a descriptive-analytical manner. The novel "Al-Shahaz" was translated into Farsi by Mohammad Dehghani under the title "Gada" and the novel "Al-Tariq" by Mohammad Reza Marashipour under the title "Rah". In the works of Najib Mahfouz, including the two mentioned novels, deviations from the usual lexical arrangement have marked informative constructions of signs, which make their correct transmission in the same signified form necessary to express the author's intention. The results obtained from this research have shown that the translators often translated with their own linguistic symbols and as a result, they translated the marked constructions in an unmarked form. This has caused a part of the meaning intended by the author to not be expressed, and the communication and role balance between the two discourses has not been achieved.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Translation
  • Informational Structure
  • Marking
  • Initialization
  • Al-Tariq novel
  • Al-Shahaz novel

ترجمه، کنشی ارتباطی است که در آن پیامی از گفتمان مبدأ به گفتمان مقصد منتقل می‌شود، اما این کنش ارتباطی زمانی به نحو احسن انجام می‌شود که میان دو گفتمان تعادل نقشی و ارتباطی نیز برقرار شود؛ یعنی در کنار ترجمة گزاره‌ای[1] پاره‌گفتارها به معنای تحلیلی[2] و معنای کاربردشناختی[3] (بخشی از معنا که گوینده یا نویسنده بر آن تأکید بیشتری دارد و می‌خواهد آن را در کانون توجه قرار دهد) نیز توجه شود. بخشی از معنای کاربردشناختی در یک گفتمان با کاربست ساخت اطلاعی حاصل می‌آید. ساخت اطلاعی بخشی از دستور جمله است؛ یعنی در سطح جمله عمل می‌کند و ناظر بر انتخاب صورتی از جمله است که متناسب با موقعیت ارتباطی و کلامی موردنظر باشد (مدرسی، 1386: 95). ساخت اطلاعی به دودستة بی‌نشان و نشان‌دار تقسیم می‌شود. ساخت نشان‌دار ساختی است که از چینش واژگانی معمول زبان عدول می‌کند و بسامد کمتری نسبت به ساخت بی‌نشان دارد؛ از این رو، این ساخت در موقعیت‌های ارتباطی کمتر و به‌منظور ایفای نقش‌های کلامی ویژه‌ای به‌کار می‌رود. با توجه به همین موضوع ساخت اطلاعی نشان‌دار باید به همان صورت نشان‌دار در گفتمان مقصد برگردان شود تا تعادل نقشی و ارتباطی میان دو گفتمان از میان نرود.

آثار ادبی نجیب محفوظ، نویسندة سرشناس مصری و برنده جایزة نوبل ادبی 1988 دارای مضامین ضمنی و ساخت‌های اطلاعی نشان‌داری است که انتقال صحیح آن‌ها به همان صورت نشان‌دار در گفتمان مقصد برای رسیدن به هدف ارتباطی و بیان مقصود نویسنده ضروری می‌نماید. تاکنون آثار متعددی از این نویسنده به فارسی برگردان‌شده است که رمان‌های الشحاذ (گدا) و الطریق (راه) از جملة آن‌ها است.

رمان گدا[4]، یکی از شاهکارهای نجیب محفوظ است. گدا، روایتی نسبتاً پیچیده دارد و فنون روایی جدیدی را در خود جای ‌داده است. ازجمله ویژگی‌های زبان‌شناختی این رمان عدول از ساختارهای نحوی معمول و وجود سازه‌های نشان‌دار است. دهقانی، نویسنده، مترجم و منتقد ادبی، رمان الشحاذ را به فارسی روان برگردان کرده است.

رمان راه را محمدرضا مرعشی پور، مشهورترین مترجم آثار محفوظ در ایران به فارسی برگردانده است. از جمله ویژگی‌های بارز سبک فردی مرعشی‌پور در ترجمه می‌توان به حذف ساختارهای پیچیده و جایگزینی آن با ساختارهای ساده‌تر اشاره کرد، اما با توجه به تفاوت‌های ساختاری زبان فارسی و عربی و با توجه به مطالب گفته ‌شده این دو سؤال مطرح می‌شود که: - آیا مترجمان رمان‌های گدا و راه در فرآیند ترجمه به ساختارهای اطلاعی نشان‌دار توجه داشته‌اند؟ - آیا مترجمان رمان‌ها برای معادل‌یابی مناسب فرآیند مبتداسازی راهکارهای ویژه‌ای داشته‌اند؟

در پژوهش حاضر پس از بررسی نظری مبحث ساخت اطلاعی نشان‌دار، هفت نمونه ترجمة ساخت اطلاعی نشان‌دار از رمان‌های راه و گدا استخراج‌ شده و به شیوة توصیفی-تحلیلی مورد بررسی قرارگرفته است. سپس با توجه به تحلیل‌ها، ترجمة پیش نهادی برای پاره‌گفتارهای موردبررسی ارائه ‌شده است.

  1. پیشینة پژوهش

 خان‌جان (1383)در مقالة خود تحت عنوان «رویکردی نقش‌گرا به ساختار اطلاعاتی جمله در ترجمه» به معرفی ساختارهای اطلاعاتی و ساختارهای آغازگری در زبان‌شناسی نقش‌گرا پرداخته است. خان جان مبنای کار خود را بر تحلیل‌های‌هالیدی[5] قرار داده و همانند او معتقد است که ساخت آغازگری و ساخت اطلاع در جملات بی‌نشان بر هم منطبق می‌شوند.

میرزایی (1387) در پایان‌نامة کارشناسی ارشد خود با عنوان «نقش‌آفرینی ساخت اطلاع در ترجمه» به این موضوع می‌پردازد که مترجم در جریان ترجمه با متن و ابزارهای درک و تولید متن روبه‌رو است، از این رو، باید با مسائل مطرح در تحلیل گفتمان و متن آشنا باشد تا براساس آن‌ها و با توجه به نحوة ساماندهی پیام و آگاهی از ابزارهای افزایش معنا به‌تمامی معانی موردنظر نویسنده/ گوینده تا حد ممکن دست یابد و با اطلاع از ویژگی‌های آن‌ها علاوه بر بافت گفتمانی به بافت غیرگفتمانی پیام نیز تا حدودی نزدیک شود.

رضایی (1397) در پایان‌نامة کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی انتقال معنای ساخت‌های اطلاعی نشان‌دار در ترجمه‌های فارسی نمایشنامة شهرزاد توفیق الحکیم» به مسأله روان بودن ترجمه می‌پردازد و اینکه چگونه می‌توان ساخت‌های نشان‌دار متن مبدأ را به همان شکل نشان‌دار در متن مقصد ترجمه کرد و در عین‌ حال روان بودن ترجمه را مدنظر قرار داد. رضایی داده‌های پژوهش خود را از میان دو ترجمة آیتی و شریعت از نمایش‌نامه توفیق الحکیم برگزیده، اما از میان‌ساخت‌های نشان‌دار فقط روی کانونی‌سازی متمرکز شده است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که مترجمان این نمایشنامه در جریان ترجمه بیشتر از جملات بی‌نشان بهره برده‌اند و تعداد اندکی از جملات به‌صورت نشان‌دار برگردان ‌شده است. این در حالی است که با وجود تفاوت ساخت‌های نشان‌دار در هر دو زبان، مترجم می‌تواند با شناخت اسلوب‌های زبانی در ساخت اطلاعی کانونی‌شده معادلی نسبتاً دقیق برای این ساخت‌ها بیابد.

تاکنون پژوهش‌های بسیاری پیرامون آثار نجیب محفوظ صورت گرفته است که از جملة‌ آن‌ها «شخصیت‌پردازی در رمان «الشحاذ» نجیب محفوظ» (خضری، 1394)، «واکاوی بخشی از ترجمه رمان الشحاذ براساس الگوی نظری وینی و داربلنه[6]» (نیازی و همکاران، 1398)، «تحلیل اگزیستانسیالیستی شخصیت اول (عمر) رمان «الشحاذ» اثر نجیب محفوظ» (موسوی اعظم و حیدری، 1398)، «نشانه‌شناسی ثانویة اسطوره‌های برساخته در الطریق» (غفار پور صدیقی، 1399) است.

با توجه به پژوهش‌های صورت گرفته و تا آنجایی که بررسی کرده‌ایم هیچ پژوهشی در باب نقد ترجمة ساخت‌های اطلاعی نشان‌دار در رمان‌های نجیب محفوظ صورت نگرفته است؛ بنابراین، با توجه به اهمیت موضوع ساخت‌های اطلاعی نشان‌دار در باب ترجمه و به‌خصوص ترجمة آثار نجیب محفوظ که دربردارنده مضامین ضمنی است به نظر می‌آید این پژوهش‌کار جدیدی در زمینة نقد ترجمه باشد.

 

  1. مبانی نظری پژوهش

2-1. ساخت اطلاع[7]

کاربردشناسی[8] «مطالعة معنا است؛ معنایی که گوینده (یا نویسنده) آن را منتقل و شنونده (یا خواننده متن) برداشت می‌کند» (یول[9]، 1398). در کاربردشناسی «علاوه بر جنبه‌های مختلف بافت به مطالعة ارتباط میان صورت‌های زبانی (ساخت اطلاع) و کابران آن نیز پرداخته می‌شود» (همان: 12). در واقع ساخت اطلاع از جمله مباحث مهم در کاربردشناسی است. از آنجایی‌ که گفتمان شامل کاربرد جملات در برقراری ارتباط است، ساختار اطلاعات به‌وضوح با کاربردشناسی در ارتباط است و از آنجایی‌که ساختار اطلاعات رابطة میان دستور زبان و گفتمان است اغلب با «کاربردشناسی گفتمان» شناخته می‌شود (Lambrecht, 1994: 6).

لمبرکت[10] (1994) ساخت اطلاع را بخشی از دستور جمله می‌داند که در آن گزاره‌ها براساس وضعیت ذهنی (پیش‌فرض‌های) مشارکین سخن و طبق موقعیت‌های گفتمانی صورت‌های متفاوتی به خود می‌گیرند و به شکل‌های متفاوت دستوری، واژگانی و آوایی ظاهر می‌شوند.

ساخت اطلاعی به دو بخش بی‌نشان و نشان‌دار تقسیم می‌شود. ساخت بی‌نشان[11]همان آرایش اصلی[12] و رایج سازه‌های زبان است و کمترین میزان تأثیر عوامل کاربردشناختی بر جمله را نشان می‌دهد (Abdul-Raof, 1998: 36). ساخت نشان‌دار ساختی است با ترتیب سازه‌ای غیرمعمول که کارکرد آن انتقال معنایی با بارِ مضاعف است؛ یعنی انتقال معنای گزاره‌ای در کنار انتقال مفهوم ضمنی و اثر کلام. لذا مفهوم نشان‌داری با ترتیب سازه‌های زبانی مرتبط است.

بیکر[13] (1393) معنا، گزینش و نشان‌داری را مفاهیمی مرتبط به هم می‌داند و اظهار می‌دارد یک عنصر زبانی تا آن حد دربردارنده معنا است که باعث گزینشش ‌شود. معنا با گزینش ارتباط نزدیکی دارد درنتیجه هر چه یک عنصر اجباری‌تر باشد، آن عنصر کمتر نشان‌دار خواهد بود و معنای آن ضعیف‌تر می‌شود. برای مثال، این حقیقت که در زبان عربی، فاعل پس از فعل قرار می‌گیرد، اهمیتی ندارد (در واقع عنصری اجباری است)، چراکه حاصل یک گزینش نیست، اما اگر یک قید یا شبه جمله ابتدای جمله قرار بگیرد دربردارندة معنای ضمنی است (مانند: علی الله یتوکل المومنون) چراکه این قید یا شبه جمله در جایگاه دیگری هم می‌توانست قرا بگیرد حال ‌آنکه این مقدم شدن در نتیجه یک گزینش است و این ‌یک جنبه از ارتباط میان معنا، نشان‌داری و گزینش است. بنابراین، نشان‌داری ابزاری است «برای انتقال معنایی بیشتر از معنای واژگانی، معنایی که بافت، گوینده و عوامل بیرون از زبان بر آن وارد می‌کنند» (راسخ مهند، 1398: 12).

در این پژوهش از میان انواع ساخت‌های نشان‌دار تنها به فرآیند مبتداسازی پرداخته خواهد شد.

2-2. مبتدا؛ رابطه‌ای کاربردشناختی

لمبرکت (1994) مبتدا را رابطه‌ای کاربردشناختی می‌داند و بر این اساس است که در تعریف «مبتدا» تنها روابط نحوی و جایگاه نحوی عناصر جمله را در نظر نمی‌گیرد. وی در تعریف «مبتدا» از مفهوم «دربارگی[14]» استفاده می‌کند: «مبتدای جمله همان چیزی است که گزاره دربارة آن بیان شود» (همان: 109). بنابراین، مبتدا یک رابطة کاربردشناختی است که میان مصداق و گزارة موردنظر برقرار می‌شود طوری که گزارة مفروض دربارة این مصداق تعبیر می‌شود (همان: 108). همچنان که لمبرکت مفهوم «دربارگی» را در تعریف مبتدا شاخص می‌کند، متوکل (1985) نیز مبتدا را تعیین‌کنندة جهان [زمینه] گفتمانی‌ای می‌داند که گزارة[15] (محمول) موردنظر دربارة آن باشد چراکه «هر گفتمانی شامل دو رکن است: گفته و زمینه یا جهانِ این گفته» (متوکل، 2004: 58).

با وجود اینکه رابطة «دربارگی» میان مبتدا و گزاره حاکم است، مبتدا نسبت به پاره‌گفتار پس از خود، سازه‌ای خارجی به شمار می‌آید، چراکه به درون گزاره یا محمول ارتباطی ندارد و موضوعی از موضوعات[16] آن نیست (متوکل، 1993: 105). خارجی بودن «مبتدا» به معنی استقلال کامل آن از گزاره هم نیست. مبتدا رابطه‌ای کاربردشناختی با گزاره دارد (متوکل، 2010: 246). به‌عنوان نمونه، در پاره‌گفتار «خالد (مبتدا) قابلتُه (گزاره)» سازة «خالد» سازه‌ای خارجی است یعنی به درون گزاره ارتباطی ندارد و موضوعی از موضوعات آن نیست، اما این سازه استقلال کامل هم ندارد، زیرا گزاره دربارة آن است.

 2-2-1. مصداق مبتدایی[17] و عبارت مبتدایی[18]

 میان دو اصطلاح «مصداق مبتدایی» و «عبارت مبتدایی» تفاوت وجود دارد و این تفاوت ناشی از رابطة کاربردشناختی است. «مصداق مبتدایی» به عنصری اطلاق می‌شود که گزارة بیان‌ شده دربارة آن است [و این‌یک رابطة کاربردشناختی است]، اما عبارت مبتدایی یا سازة مبتدایی[19] و یا گروه مبتدایی[20] به عنصری زبانی اطلاق می‌شود که دلالت بر مصداق مبتدایی جمله دارد (Lambrecht, 1994: 131). به‌عنوان نمونه در پاره‌گفتار «علیٌ، ابوه مریض» سازة «علی» مصداق مبتدایی است و گزاره «ابوه مریض» دربارة آن است. مقولة دستوری «ه» در سازة «ابوه» هم عبارت مبتدایی است که به مصداق مبتدایی است ارجاع داده می‌شود. در برخی زبان‌ها مانند زبان عربی حتماً باید مصداق مبتدایی با یک ضمیر ارجاعی که در درون گزاره یا محمول است، ارتباط داده شود (متوکل، 2010: 246).

 2-2-2. مبتدای ِغیرنهادی

 مقولة دستوری «نهاد» همبستگی بالایی با مفهوم «مبتدا» دارد، اما این بدان معنا نیست که ما «نهاد» را همواره معادل «مبتدا» بدانیم. لمبرکت (1994) همبستگی بسیار میان «نهاد» و «مبتدا» را از مشخصه‌های زبان‌های طبیعی می‌داند و «نهاد» را به‌عنوان «عبارت مبتدایی بی‌نشان[21]» و «ساختِ مبتدا-خبری[22]» را به‌عنوان «ساخت ِ پیش انگاره‌ای بی‌نشان[23]» معرفی می‌کند. «فراگویی مبتدا- خبری[24]» یا همان «ساخت مبتدا- خبری» پربسامدترین ساخت زبانی است. در «فراگویی مبتدا- خبری» «نهاد» با «مبتدا» مطابقت دارد و ساخت اطلاعی بی‌نشان است. اما در گزاره‌های موسوم به «گزاره‌های برنهادی» «نهاد» همان «مبتدا» نیست و ساخت اطلاعی نشان‌دار است. بنابراین، در امر ترجمه توجه به این مسائل زبان‌شناختی بسیار مهم می‌نماید چراکه ترجمه ارتباط تنگاتنگی با زبان‌شناسی دارد و به گفتة هنری میشونیک[25] «ترجمه؛ آزمایشگاه زبان‌شناسی است» (طوایبیة، 2021: 6).

«مبتدا» و «نهاد» هرچند اشتراکاتی -همچون در صدر قرار گرفتن جمله و مورد بحث بودن- با یکدیگر دارند، اما فرق اساسی میان این دو در این است که «مبتدا» نقشی خارجی و نهاد نقشی درونی دارد؛ به عبارت دیگر، نقشی دارد که به گزاره (حمل) مرتبط می‌شود (متوکل، 1985: 91). فرق دیگر میان مبتدا و نهاد در این است که نهاد «حتماً نباید در صدر جمله باشد، اما نقشی که مبتدا دارد ملزم می‌کند سازه‌ای که در این نقش قرار گرفته در صدر جمله باشد» (محمد بودیة، 2013: 260-261). به‌عنوان نمونه در پاره‌گفتار البارحةُ (مبتدا) کان زیدٌ (نهاد) فی الدار) میان «مبتدا» و «نهاد» انطباق وجود ندارد؛ به عبارتی «مبتدا»یِ پاره‌گفتار همان «نهاد» آن نیست، بلکه نقش کانونی و تأکیدی سازة «البارحة» سبب شده است تا این سازه مقدم شود، اما در پاره‌گفتار «هندٌ نشرت قصةً» نهاد «هند» برابر با مصداق مبتدایی بی‌نشان «هند» است.

2-2-3. مبتداسازی[26]

زمانی که «یک سازه غیر نهادی[27] در جایگاه آغازین جمله قرار می‌گیرد که در حالتِ بی‌نشان، جایگاه فاعلِ مبتدایی[28] است «مبتداسازی» صورت می‌گیرد» (Lambrecht, 1994: 147). به این سازة مقدم شده «مبتدای ثانویه[29]» و به سازه‌ای که از قبل مبتدای جمله بوده «مبتدای اولیه[30]» می‌گویند (Ibid). به اعتقاد لمبرکت، مبتداسازی فرآیندی است که هم ساختار نحوی و هم ساختار اطلاعاتی را دربر می‌گیرد. انگیزة گوینده از انتخاب ساخت مبتداسازی برجستگی و اهمیت موضوعی سازه‌ای است که به جایگاه آغازین جمله منتقل می‌شود. چنانچه سازه‌ای به‌عنوان مدلول کلامی حائز اهمیت باشد به جایگاه آغازین جمله ارتقا می‌یابد و برجسته می‌شود.

2-2-3-1. مبتداسازی ضمیر گذار[31] (خروج به چپ)

در این نوع از مبتداسازی سازه از بستر مفعولی (مستقیم و غیرمستقیم) منفک شده و به ابتدای جمله منتقل می‌شود، اما واژه‌بست[32] ضمیری در جمله‌واره ماتریسی[33] الزاماً ذکر می‌شود. هدف از این ضمیر، فعال‌سازی مجدد[34] مرجع اسمی اولیه (اسم مقدم) و بازشناسی آن در جمله‌واره ماتریسی و درنهایت برجسته‌سازی[35] آن است (Andrason[36], 2016: 116).

 

 2-2-3-2. مبتداسازی ضمیر ناگذار[37]

 مبتداسازی ضمیر ناگذار در درجة نخست سازة منفک شده از درون پاره‌گفتار را به ابتدای آن ارتقا می‌دهد و در درجة دوم سازه را به‌عنوان کانون پاره‌گفتار قرار می‌دهد. در مبتداسازی ضمیر ناگذار ضمیر ارجاعی وجود ندارد.

2-2-3-3. مبتداسازی فاعلی[38]

 در این نوع از مبتداسازی برجسته شدن و اهمیت فاعل مدنظر است. به ‌عبارت‌ دیگر «مبتداسازی در بستر فاعلی اتفاق می‌افتد و سبب برجسته شدن فاعل می‌شود» (Ibid). زبان عربی همچون زبان فارسی ضمیر انداز[39] است و ضمیر اندازی ویژگی زبان‌هایی است که می‌توان نهاد اختیاری را در آن‌ها حذف کرد و شخص و شمار را با شناسه نشان داد (ماهوتیان، 1390: 16). به‌عبارت‌دیگر، با حذف ضمیر فاعلی جمله غیردستوری نمی‌شود، اما اگر ضمیر فاعلی ذکر شود، نقش کلامی و ارتباطی خاصی در جمله ایفا می‌کند.

  1. تحلیل ترجمة ساخت‌های اطلاعی نشان‌دار (مبتداسازی) در دو رمان «راه» و «گدا»

متن اصلی: و قالت: - یخیل الی أنک فی إجازة خاصة لإنجاز هذه المهمة؟ تحبس النبض للتعرف علیه، و ساوره قلق و لکنه قال: - (1) لستُ موظفا ً بأی معنی لهذه الکلمة، أنا من الأغیان!-تزرع أرضک؟ - أبی من ذوی الأملاک. واضح أنها تتستر علی شعور بعدم الإرتیاح. قال:- (2) وأنا أدیر املاکه العقاریة، و هو عمل أثقل من أی وظیفة! (3) ثانی کذبة یکذبها علیها و هو کاره رغم أنه لم یکذب بعد علی المرأة الأخری. (محفوظ، 2008: 64)

ترجمة مرعشی‌پور: و الهام گفت:- فکر می‌کنم برای انجام این کار مرخصی گرفته باشی. از اینکه می‌خواست او را بشناسد جا خورد و نگران شد، اما گفت: - (1) کارمند نیستم، به هر معنایی که این کلمه بدهد. من از طبقه‌ی اعیانم. – زمین آت را می‌کاری؟ - پدرم به املاک رسیدگی می‌کند. و روشن بود که دختر احساس خوبی ندارد. صابر گفت: - (2) من هم مستغلاتش را اداره می‌کنم که از هر کاری سخت‌تر است. (3) دومین دروغ را به او می‌گفت و از کار خود بیزار بود، درحالی‌که به آن زنِ دیگری هنوز دروغی نگفته بود(مرعشی­پور، 92-93).

                در خرده گفتمان فوق در مورد (2) با حذف سازة «أنا» از گفتة «وأنا أدیر املاکه العقاریة» جمله غیردستوری نمی‌شود، اما در اینجا «أنا»  ذکر شده و ذکر این سازه به جهت نقش کلامی تأکید است. لحن گوینده (صابر) برحسب موقعیت گفتمانی باید تأکیدی باشد، اما از آنجایی‌ که در گفتمان مکتوب نمی‌توان همچون گفتمان شفاهی لحن تأکیدی را با تغییر تن صدا نمایاند و از آنجایی‌که لحن در روایت و داستان نیز وارد می‌شود در اینجا برای انتقال این نقش کلامی مبتداسازی در بستر فاعلی شکل ‌گرفته است. در مورد (3) مبتداسازی از نوع ضمیر گذار صورت گرفته است و به جهت تأکید و برجسته‌سازی سازة «ثانی کذبة» از جایگاه اصلی خود در درون جمله منفک شده و با به‌جای گذاشتن ضمیر هم مرجع با خودش (این ضمیر باید در فارسی برگردان شود) به ابتدای جمله پیشایند شده است. به عبارت دیگر، متناسب با سیاق و فضای گفتمانی ساخت اطلاعی نشان‌دار گرفته است. ترجمه این ساخت طبق دستور زبان فارسی ساختی بی‌نشان است و برجستگی در کلام ایجاد نمی‌کند. گویی دروغ گفتن از سوی شخصیت داستان هیچ نقشی در این فضای گفتمانی ندارد و چیزی عادی است. بنابراین، نقش کلامی گفتمان مبدأ باید به گفتمان مقصد نیز انتقال می‌یافت تا تعادل نقشی برقرار شود.

 در این خرده گفتمان، در مورد (1) نویسنده برای بیان بخشی از منظور خود از نشانگر خاص دستوری (!) استفاده کرده که مترجم این نشانگر را نادیده گرفته است. چنین مواردی نیز می‌تواند تعادل نقشی دو گفتمان را کم‌رنگ کند.

ترجمه پیشنهادی: و الهام گفت: به نظرم برای این کار مرخصی گرفته‌ای، نه؟ از اینکه می‌خواست او را بشناسد جا خورد و نگران شد، اما گفت: (1) کارمند نیستم به هر معنایی که این کلمه بدهد. من از طبقة اعیانم! – زمینات را می‌کاری؟ - پدرم از ملاکین است. روشن است که دختر ناخوشایندی خود را پنهان می‌کند. گفت: - (2) من مستغلاتش را اداره می‌کنم که از هر کاری سخت‌تر است! – (3) [این] دومین دروغ است که آن را به او می‌گوید و از کار خود بیزار است، درحالی‌که به آن زن دیگری هنوز دروغی نگفته است.

متن اصلی: [...] ثم اندفع نحو التاکسی امراً السائق بالذهاب الی ناحیة من النیل بها مرسی قوارب، أی انسان یعطف علی هذا الشحاذ! ولکن هل لمحه أحد و هو یغادر العمارة؟ القفاز و القضیب هل رآهما احد؟[...] (محفوظ، 2008: 101)

ترجمة مرعشی‌پور: [...] آنگاه به‌سوی تاکسی جهید و از راننده خواست به لنگرگاه قایق‌ها در ناحیه‌ای از نیل برساندش. کی با این گدا همدردی می‌کند؟ دستکش و میلة آهنی. نگاه کسی به آن‌ها افتاده است؟ [...] (مرعشی­پور، 1393: 136)

 «القفاز» و «القصیب»، مصادیق مبتدایی هستند. گزارة «هل رآهما احد» رابطة دربارگی با این مصادیق مبتدایی دارد و یک رابطة کاربردشناختی به وجود آمده است. ضمیر «هما» هم در «راهما» عبارت مبتدایی و یک مقولة دستوری است. مترجم اصلاً این رابطة دربارگی را رعایت نکرده و با گذاشتن نقطه پس از (دستکش و میلة آهنی.) مصادیق مبتدایی را کاملاً از گزارة جدا ساخته! بنابراین، رابطة کاربردشناختی‌ای هم حاصل نیامده است. در اینجا مبتداسازی از نوع ضمیر گذار صورت گرفته است. سازه‌های مفعولی (القفاز و القضیب) از جایگاه اولیه خود منفک شده و به ابتدای گفتمان پیشایند شده‌اند. این پیشایندسازی بیشتر به جهت القای نوعی هیجان که در پیشبرد گفتمان نیز مؤثر است، صورت گرفته است، اما وقتی مترجم این پیشایندسازی را مدنظر نگرفته، ارتباط دو گفته نیز بسیار کم‌رنگ شده است. به‌عبارت‌دیگر، معنای کاربردشناختی و معنای تأکیدی به‌درستی در گفتمان مقصد برگردان نشده است. گفتة بالا روایتِ گریختن صابر از صحنه جرم است [یک‌بند به فارسی برگردان نشده است!] و در مونولوگ صابر این ترس و هیجان با نوع چینش سازه‌ها کاملاً برای مخاطب ملموس می‌شود. به‌عبارت ‌دیگر، موقعیت گفتمانی اقتضا می‌کند که از چنین چینشی استفاده کند. نکته دیگر اینکه این مونولوگ را می‌توان به شکل غیررسمی و حالت محاوره ترجمه کرد. هر چند که ترجمة ضمیر هم مرجع در مبتداسازی ضمیر گذار به شکل محاوره با شم زبانی مخاطب بیگانه است، اما به نظر می‌آید در ترجمة چنین مواردی سبب واقعی جلوه دادن گفته می‌شود و با شم زبانی مخاطب نیز آشناست.

ترجمه پیشنهادی: ولی نکند کسی او را در حال ترک عمارت دیده باشد؟ دستکش و میلة آهنی را نکند کسی دیده باشدشان؟

متن اصلی: إقرأ أی کتاب فی الفلک أو فی الطبیعة أو فی أی علم من العلوم و تذکر ما تشاء من المسرحیات أو دواوین الشعر ثم اختبر بدقة احساس الخجل الذی سیجتاحک.. – ما أشبه هذا الشعور بما ینتابنی عندما أفکر فی القضایا و القانون.. – هذا الشعور المخجل لا یعانیه إلا الفنان المنبوذ من الزمن.. (محفوظ، 22:1991)

ترجمة دهقانی: در علوم[40] یا زیست‌شناسی یا هر علم دیگر هر کتابی که می‌خواهی بخوان و از نمایشنامه‌ها یا دیوان‌های شعر هر چه می‌خواهی به یاد بیار، آن‌وقت ببین که احساس شرم تو را می‌کشد... – وقتی دربارة پرونده و قانون فکر می‌کنم همین احساس به سراغم می‌آید... – این احساس شرم فقط به هنرمندی دست می‌دهد که زمانه او را بر سر راه افکنده است... (دهقانی، 1388: 25)

 گزارة «هذا الشعور المخجل لا یعانیه إلا الفنان المنبوذ من الزمن» برنهادی است؛ یعنی در آن مبتدا با نهاد مطابقت ندارد. گروه اسمی «هذا الشعور المخجل» مبتدای ثانویه است و گروه اسمی «الفنان المنبوذ من الزمن» همان نهاد یا مبتدایِ اولیه است. در اینجا مبتدا رابطه‌ای کاربردشناختی دارد و به جهت برجسته‌سازی و همچنین واقعی جلوه دادن گفت‌وگو مقدم شده است، اما در متن ترجمه توجهی به این موارد نشده و در نتیجه این دو گروه اسمی نیز به‌صورت مبتدای اولیه و ثانویه ترجمه نشده است.

ترجمه پیشنهادی: کتاب‌های نجوم را بخوان یا زیست‌شناسی یا هر دانش دیگری که باشد، نمایشنامه‌ها و دیوان‌های شعر را یادت بیاور، آن‌وقت می‌بینی که چطور احساس شرم می‌کشدت...- وقتی دربارة پرونده و قانون فکر می‌کنم درست همین احساس سراغم می‌آید... - این احساس شرم را که فقط هنرمند طردشده از زمانه دارد...

متن اصلی: و ذکر الآخر فی السجن. (1) حتی حساسیة الضمیر یدرکها الضجر. یوم احترقت بلهیب الخطر. لکنه لم یعترف. رغم الأهوال لم یعترف. و ذاب فی الظلمات کأن لم یکن. (2) و أنت تمرض فی الترف. [...] (محفوظ، 1991: 16-18)

ترجمة دهقانی: عمر به یاد آن دیگری افتاد که در زندان بود. (1) دل‌تنگی تا نهانگاه ضمیر هم راه می‌یابد. روزی که در شعله خطر می‌سوختی، اما او اعتراف نکرد، زجر کشید و اعتراف نکرد. و در تاریکی آب شد گویی که هرگز نبوده است. (2) اما تو از خوشی بیمار می‌شوی. [...] (دهقانی، 1388: 21)

در مورد (2) مبتداسازی از نوع فاعلی شکل‌گرفته که در گفتمان مقصد نیز این تعادل برقرار شده است. در مورد (1) ساخت اطلاعی پاره‌گفتار عربی به‌صورت گزارة برنهادی و نشان‌دار است. سازة «حساسیة الضمیر» مصداق مبتدایی است که نقشی کاربردشناختی دارد و گزاره دربارة آن است، اما ساخت اطلاعی ترجمة این پاره‌گفتار به‌صورت فراگویی مبتدا-خبری و بی‌نشان است. به عبارت دیگر، نهاد «دل‌تنگی» همان مبتدا است و اصلاً نقش کاربردشناختی مبتدا در نظر گرفته نشده است. این در حالی است که برجستگی و پیشایندشدگی این سازه به‌منظور معنای کاربردشناختی و فرا واژگانی در این گفتمان است. عمر حمزاوی (شخصیت اصلی داستان) سراسر زندگی و آزادی خود را مدیون دوستش عثمان می‌داند، اما عثمان در بحبوحة فعالیت‌های انقلابی دستگیر می‌شود و از دو دوست دیگرش، عمر و مصطفی، هیچ نامی نمی‌برد. عمر از اینکه نمی‌تواند برای دوستش کاری انجام دهد [با وجود اینکه وکیلی سرشناس است] بسیار رنج می‌کشد. بنابراین، نویسنده با چینش واژگانی نشان‌دار (حساسیة الضمیر+ یدرکها+ الضجر) در نظر داشته است علاوه بر معنای گزاره‌ای این معانی فرا واژگانی و کاربردشناختی را برسانند. ازآنجایی‌که در گفتمان مقصد این برجسته‌سازی صورت نگرفته پس معانی فراواژگانی نیز کم‌رنگ شده و تعادل کلامی و نقشی برقرار نشده است. برای رساندن چنین تأکیدی در زبان فارسی می‌توان از «که» (حرف تأویلی) استفاده کرد، در این صورت ضمیر هم مرجع با سازه منفک شده به ابتدای جمله نیز برگردان می‌شود و با صورت‌بندی اطلاعی یکسان در گفتمان مبدأ و مقصد می‌توان به برابری نقشی دست‌یافت.

ترجمه پیشنهادی: عمر به یاد آن دیگری می‌افتد که در زندان است. و تا نهانگاه ضمیر است که اندوه به آن راه می‌یابد. در مورد (2) نیز بنا بر موقعیت گفتمانی کانونی سازی فاعلی صورت گرفته که در برگردان فارسی نیز این کانونی سازی انجام‌شده است.

متن اصلی: (1) إلهام.. لست الا عذاباً. (2) أما کریمة فقد جمعت بینکما الجریمة برباط لن ینفصم حتی الموت، [...]. (محفوظ، 2008: 138)

ترجمة مرعشی‌پور: (1) الهام! درد بی‌درمان هستی و دیگر هیچ... (2) اما تو را با کریمه ریسمان جنایتی به هم‌بسته است که تا مرگ نخواهد گسست، [...]. (مرعشی­پور، 1393: 177)

                در مورد (2) «أما کریمة فقد جمعت بینکما الجریمة»، سازه «کریمة» مبتدای غیر نهادی است و پیشایند شدگی آن به جهت رابطه‌ای کاربردشناختی است. در ترجمه همین پاره‌گفتار سازة «تو» پیشایند شده است و معنای تقابل و تأکید از میان ‌رفته است! ضمن اینکه در مورد (1) از نشانگرهای خاص دستوری برای انتقال پیام استفاده ‌شده است. مترجم در این مورد به‌جای نشانگر تعلیق پس از گروه اسمی، الهام، از نشانگر [!] و در پایان نیز از نشانگر تعلیق استفاده کرده است در حالی ‌که نویسنده از قرار دادن هر یک از این نشانگرها منظوری دارد که با این عمل مترجم معنای کاربردشناختی آن متفاوت شده و تفاوت ارتباطی میان دو گفتة مبدأ و مقصد ایجاد شده است. گویی نویسنده با این تعلیق پرسش و پاسخی مطرح کرده که بخشی از پیام گفتمان راه در میان آن نهفته شده است. «الهام» در رمان «راه» نماد پاکی و راه رسیدن به «آزادی، کرامت و امنیت» است و صابر چون بصیرت ندارد، زمانی این امر را درمی‌یابد که دیگر دیر شده است. «این همان عشق است و آزادی و کرامت. پس تو کجایی؟ و چرا پیش از جنایت معجزه‌ای رخ نداد؟ آیا معجزه‌ای در کار است صابر؟ یا اینکه چشم نابینا چیزی را هرچند به آن نزدیک باشد، نمی‌بیند؟» نویسنده این پرسش را مطرح نمی‌کند اما از زبان صابر می‌گوید: «الهام... تو تنها درد هستی و بس»»[41]. در مورد (2) نیز با به هم خوردن ساخت مبتدایی، معنای تقابلی و کانونی مدنظر نویسنده انتقال نیافته است. گروه اسمی «کریمة» به‌قصد تقابل و کانونی سازی پیشایند شده، اما در گفتة برگردان چنین پیشایند سازی‌ای انجام‌ نشده و سبب از دست رفتن بخشی از معنای کاربردشناختی و فرا واژگانی آن شده است.

ترجمه پیشنهادی: الهام... تو تنها درد هستی و بس. اما کریمه را با تو ریسمان جنایتی به هم‌بسته که تا مرگ نخواهد گسست.

متن اصلی: أجل کنت شارعا ً فی کتابة مسرحیه جدیده و إذا بالفن یتفتت بین یدی نشارة و تراباً و لکنی سرعان ما استبدلت به فنا آخرا دان له ملایین المواطین بالسعادة.. (1) – أما أنا فأخطات الطریق، استبدلت بالفن الزائل عملا ینافسه فی البلی، فالمحاماة کالفن من اعمال العصور البائدة، (2) و أنا لا أحسن ما أحسنت من فن جدید، [...] (محفوظ، 1991: 57)

ترجمة دهقانی: بله، داشتم نمایشنامه‌ای تازه می‌نوشتم که ناگهان هنر پیش رویم خُرد شد و به خاک اره و غبار بدل گشت اما به‌زودی هنر دیگری را جایگزین آن کردم که مایة شادی میلیون‌ها هم‌وطن بود... (1) – اما من راه را گم کردم، هنر ازدست‌رفته را به کاری بدل کردم که در بیهودگی دست‌کمی از آن نداشت، وکالت هم مثل هنر از کارهای اعصار ابتدایی است، (2) من نتوانستم مثل تو به هنر تازه‌ای روی‌آورم، [...] (دهقانی، 1388: 60)

 در این خرده گفتمان مبتداسازی در بستر فاعلی شکل‌گرفته و سبب برجستگی و اهمیت فاعل شده است. در اینجا فضای گفتمان ایجاب می‌کند که لحن گوینده تأکیدی باشد، اما چون گفتمان مکتوب مانند گفتمان شفاهی نیست که بتوان لحن تأکیدی را مثلاً با تغییر در تن صدا اعمال کرد، از این رو، برای انتقال این نقش کلامی در اینجا مبتداسازی در بستر فاعلی شکل‌گرفته و ذکر گروه اسمی [من] علاوه بر برجستگی و پررنگ کردن فاعل نقش کلامی تأکید را ایجاد کرده است. عمر الحمزاوی [شخص اول داستان] که در جوانی شاعر بوده و بعدها شعر را رها می‌کند و از راه وکالت ثروت هنگفتی کسب می‌کند، آرمان‌های گذشته‌ خویش را پوچ و بی‌معنا می‌انگارد و دچار کسالت روحی روانی می‌شود. او خود را در تقابل با دوستش، مصطفی میناوی که روی به هنر عامه‌پسند آورده است، می‌بیند و هر چه بیشتر سرخوردگی خود را ابراز می‌کند و خود را در کانون توجه قرار می‌دهد. ذکر گروه اسمی [من] با وجود ضمیرانداز بودن هر دو زبان، علاوه بر القای حالت هیجانی و احساسی که در پیشبرد گفتمان مؤثر است، نقش ارتباطی گفتمان را نیز پررنگ می‌کند و فضایی محسوس برای خواننده ایجاد می‌کند. بنابراین، ایجاد چنین فضایی در ترجمه نیز ضروری می‌نماید تا تعادل کلامی و ارتباطی میان دو گفتمان برقرار شود. می‌توان گفت مترجم به‌خوبی توانسته است چنین فضایی در گفتمان ترجمه ایجاد کند ضمن اینکه قرار دادن «که» تأکیدی پس از [من] این گفت‌وگو را زنده و واقعی‌تر جلوه می‌داد.

ترجمه پیشنهادی: (1) اما من که راه را گم کردم. (2) من که نتوانستم مثل تو به هنر تازه‌ای روی‌آورم.

متن اصلی: رنا الی تعاستها بحزن ثم تمتم: - سیعود کل شی ء الی اصله.. – أصله؟! أنا إنتهیت، بسیمة أیام الزمان لن تعود، ولا سبیل إلی العمل من جدید، لا الصحة تسمح بذالک و لا البولیس.. (محفوظ، 2008: 10)

ترجمة مرعشی‌پور: با اندوه به شوربختی‌های‌اش اندیشید. و صابر زمزمه کرد: - همه‌چیز درست می‌شود. – درست می‌شود؟ تو به آخر خط رسیده‌ای... بسیمه! باید بدانی که آن روزها برنمی‌گردند. هیچ راهی نیست که دوباره بشود کارکرد. نه سلامت‌ات اجازه می‌دهد نه پلیس. (مرعشی­پور، 1393: 31)

 در پاره‌گفتار فوق مبتداسازی در بستر فاعلی صورت گرفته و برحسب موقعیت گفتمانی سبب برجستگی و کانونی شدن فاعل شده است (در دو نمونه اول و ششم نیز به این مورد پرداخته شد)، اما در برگردان فارسی این تعادل نقشی و ارتباطی میان دو گفته برقرار نشده است. ضمن اینکه به نظر می‌آید در برخی موارد برگردان درستی از این پاره‌گفتار صورت نگرفته است.

ترجمه پیشنهادی: صابر با اندوه به بینوایی مادر چشم دوخت و سپس زیر لب گفت: - همه‌چیز برمی‌گردد سر جایش... – سر جایش؟! من دیگر به آخر خط رسیده‌ام، بسیمة آن روزها دیگر بازنمی‌گردد، هیچ راهی نیست که دوباره بشود کاری کرد، نه سلامتی اجازه می‌دهد و نه پلیس...

بحث و نتیجه‌گیری

 ترجمه، ارتباط تنگاتنگی با زبان‌شناسی دارد. زبان‌شناسی می‌تواند به شیوه‌ای علمی به توضیح و تصریح مشکلاتی بپردازد که درکنش ترجمه پیش می‌آید، به‌ویژه در مواردی که مربوط به معنای ضمنی می‌شود چراکه ترجمه برگردان معنای متن است و نه صرفاً برگردان گزاره‌های یک‌زبان به زبانی دیگر. ازجمله مسائل زبان‌شناختی که توجه به آن در امر ترجمه ضروری می‌نماید ساخت‌های اطلاعی نشان‌دار است.

در این پژوهش با بررسی فرآیند مبتداسازی که از جمله موارد نشان‌داری محسوب می‌شود، مشخص شد که مترجمان «الشحاذ» و «الطریق» جز دو مورد مبتداسازی فاعلی توجه کافی به مبتداهای غیرنهادی و در کل فرآیند مبتداسازی نداشته و با شم زبانی خود به ترجمه این موارد پرداخته‌اند؛ همین امر باعث شده است تا نقش‌های کلامی و معانی ضمنی به گفتمان مقصد انتقال نیابد. مترجمان با توجه به صحت معنای گزاره‌ای پاره‌گفتارها معنای کاربردشناختی آن‌ها را نادیده گرفته و ساخت‌های نشان‌دار را به‌صورت بی‌نشان برگردان کرده‌اند. توجه نکردن به ساخت‌های اطلاعی نشان‌دار در فرآیند ترجمه تعادل نقشی و کاربردشناختی دو گفتمان مبدأ و مقصد را کم‌رنگ کرده و این در حالی است که با توجه به ساخت‌های دو زبان و همچنین قابلیت‌های بالای زبان فارسی امکان معادل گزینی مناسب برای ساحت‌های نشان‌دار در زبان فارسی وجود دارد.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

[1]. Propositional

[2]. Analytic

[3]. Pragmatic

[4]. این روایت «تعارض درونی روشنفکری را نشان می دهد که آرمان های دوره ی جوانی اش را به دیده ی تمسخر می‌نگرد و در عین حال از زندگی بظاهر آسوده و بی دغدغه ی خود دل زده و بیزار است» (دهقانی، 1388: 1).

[5]. Halliday, M.

[6]. Vinay, J. & Darbelnet, J.

[7]. Information structure

[8]. pragmatics

[9]. Yule, G.

[10]. Lambrecht, K.

[11]. unmarked

[12]. ساخت بی نشان فارسی: s+o+v است. ترتیب توالی کلمات (آرایش اصلی) در جملات زبان فارسی قوانین ویژه‌ای دارد. براساس قوانین دستوری زبان فارسی فاعل در ابتدای جمله قرار می‌گیرد. پس از فاعل، مفعول و در انتها فعل قرار می‌گیرد (رضایی، 1354: 122). ساخت بی‌نشان (آرایش اصلی) عربی: v+s+o است.

[13]. Baker, M.

[14]. aboutness

[15]. Prediction

[16]. به عنوان نمونه در افعال عربی و فارسیِ (رکضَ:  دوید و جلسَ: نشست) تنها یک مشارکت عمل (یک موضوع) وجود دارد. به عبارت دیگر، این افعال تنها یک ظرفیت دارند و این یک ظرفیت با «فاعل» پر می‌شود. بنابراین، به افعال لازم یا ناگذر، افعالِ تک ظرفیتی نیز گفته می‌شود. در مقابل، افعال متعدی یا گذرا، دو ظرفیت دارند و ظرفیت دوم آن‌ها با مفعول پر می‌شود (راسخ مهند، 1398: 114). به عبارت دیگر، این فعل‌ها، فعل‌های دو ظرفیتی (تک مفعولی) هستند و دو مشارک دارند. دسته سوم، فعل‌های سه ظرفیتی (دو مفعولی) هستند. این افعال به یک فاعل (موضوع بیرونی) نیاز دارند و دو مفعول (موضوع درونی) که به صورت مفعول مستقیم و غیرمستقیم هستند. به عنوان نمونه فعل‌های «أعطیَ: ... دادن و کَسَی: پوشاندن و...» در عربی و فارسی سه ظرفیتی (دومفعولی) هستند. در جمله «أعطی [تُ] [المفتاحَ مفعول مستقیم] [إلی صدیقی مفعول غیرمستقیم]» فعل «أعطی» در کنار موضوع بیرونی (تُ) دو موضوع درونی (المفتاح و الی صدیقی) نیز دارد.

[17]. Topic referent

[18]. Topic expression

[19]. Topic constituent

[20]. Topic phrase

[21]. Unmarked topic expression

[22]. Topic- comment structure

[23]. Unmarked presuppositional structure

[24]. Topic- comment articulation

[25]. Meschonnic, H.

[26]. Topicalization

[27]. Non-subjects

[28]. Topical subject

[29]. Secondary topic

[30]. Primary topic

[31]. Left Dislocation (LD)

[32]. clitic

[33]. Matrix claus

[34]. Reactivate

[35]. Thematization

[36]. Andrason,A

[37]. Topicalization

[38]. Subject LD

[39]. Pro-drop

[40]. ترجمه صحیح نیست. در ترجمة پیشنهادی صورت تصحیح شده آمده است.

[41]. تعلیق مترجم (مرعشی نجفی) بر رمان «راه»، ص 220

بیکر، مونا. (1393). به‌عبارت‌دیگر. ترجمة علی بهرامی. تهران: رهنما.
یول،جورج. (1398).کاربردشناسی زبان. ترجمة محمد عموزاده، منوچهر توانگر. تهران: سمت.
دهقانی، محمد. (1388). گدا. تهران: نیلوفر.
راسخ مهند، محمد. (1398). نحو زبان فارسی (نگاهی نقشی-رده شناختی). تهران: آگه.
رضائی، طاهره. (1392). رویکردی توصیفی به ساختار زبان فارسی. تهران: پردیس دانش.
طوایبیة، نجیب. (2021). فی العلاقة بین اللسانیات و علم الترجمة: تقعید أم تعقید؟. مجلة تجسیر، 3(1). 77-112.
ماهوتیان، شهرزاد. (1390). دستور زبان فارسی از دیدگاه رده شناسی. ترجمة مهدی سمائی. تهران: نشر مرکز.
متوکل، احمد. (1985). الوظائف التداولیة فی اللغة العربیة. مغرب: دار البیضاء.
ـــــــــــــــــــ. (1993). آفاق جدیدة فی نظریة النحو الوظیفی. الرباط: کلیة الآداب والعلوم الإنسانیة.
ـــــــــــــــــــ. (2010). اللسانیات الوظیفیة (مدخل نظری). الرباط: دار الأمان.
ـــــــــــــــــــ. (2004). المنحی الوطیفی فی الفکر العربی. الرباط: دار الأمان.
محفوظ، نجیب. (1991). الشحاذ. القاهرة: مکتبة مصر (دار مصر للطباعة).
ــــــــــــــــــــ.  (2008). الطریق. القاهرة: دار الشروق.
محمد بودیة، أ. (2013). مفهوم الوظیفة عند أحمد المتوکل و سیمون دیک. کلیة الآداب و اللغة، (12)، 243-266.
مدرسی، بهرام. (1386). ساخت اطلاع و بازنمایی آن در زبان فارسی. رسالة دکتری زبان شناسی، دانشگاه علامه طباطبائی.
مرعشی پور، محمد رضا. (1393). راه. تهران:‌هاشمی.